2024 April 20 - شنبه 01 ارديبهشت 1403
آیا امام حسین علیه السلام درخواست بیعت با یزید بن معاویه را مطرح نموده است؟
کد مطلب: ١٥١٧٧ تاریخ انتشار: ٣١ تير ١٤٠٢ - ١٥:٣٤ تعداد بازدید: 5084
پرسش و پاسخ » وهابيت
آیا امام حسین علیه السلام درخواست بیعت با یزید بن معاویه را مطرح نموده است؟

 

1.     بیان مقدمه

قیام امام حسین علیه السلام بر علیه دژخیمان اموی همواره در طول تاریخ، چراغ هدایت مسلمانان بوده است. امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امت رسول الله صلی الله علیه و آله از انحرافات کلان سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و عبادی از مهم ترین اهداف حماسه حسینی است. نفی ظلم پذیری و نفی هرگونه صلاحیت یزید بن معاویه برای خلافت مسلمین و امتناع از بیعت و پذیرش او، در شروع حرکت امام حسین علیه السلام از مدینه تا مکه و سپس در حوادث میان راه کوفه و بالاخص در جایجای وقایع کربلا، همواره موج می زند.

با وجود همه این امور، دشمنان اهل بیت علیهم السلام به فرماندهی بنی امیه، به جهت تقابل با اهداف قیام حسینی، اقدام به جعل احادیثی نموده اند که شالوده و اساس حماسه حسینی را زیر سوال می برد. یکی از این موارد، جعل احادیثی با مضمون درخواست امام حسین علیه السلام از عمر بن سعد برای بیعت با یزید است.

در این نوشتار این مسئله را بررسی و نقد می نماییم. در ابتدا متن شبهه را از رسانه های معاند ذکر می کنیم. سپس به طراح شبهه و اهداف آن پرداخته و در نهایت پاسخ خود را در دو محور کلان «بی اعتباری سندی و صدوری ادعای درخواست بیعت با یزید لعنة الله علیه» و «تعارض روایت مورد ادعا با قطعیات قیام حسینی» ارائه می دهیم.

2.     متن شبهه از شبکه های اجتماعی معاند و نواصب

متن شبهه از شبکه های اجتماعی نواصب و معاندین و وهابیت به شکل زیر است. شایان ذکر است که این متن به بیان های دیگری نیز وارد شده که پاسخ همگی مشترک است:

«طبق سندی از یک عالم دیگر تشیع حسین دم مرگ به عمر سعد التماس می‌کرد که سرباز یزید شود. جریان التماس کردن حسین براى نجات جانش در روز عاشورا را اکثر مورخین و سیره نویسان و خصوصا بزرگان دین شیعه نوشته اند: عالم بزرگ شیعی شریف المرتضی میگوید که امام حسین‌ به عمر سعد پیشنهاد می‌دهد که یکی از این سه شرط را از من بپذیرید:

١) یا به همان مکانی برگردم که از آن آمدم

٢) یا «دست در دستان یزید بدهم»(بیعت کنم) او پسر عموى من است و او در موردم امر کند!

٣) یا به یکی از نواحی مرزی (ایران و روم) بروم و بعنوان یکى از یاران خلیفه باشم(سرباز خلیفه شوم) !

  منبع: تنزیه الأنبیاء نویسنده شریف المرتضى ج ١ ص ٢٧١

نتیجه: حسین بن على نه قیام کرد و نه براى مبارزه آمده بود و به همین دلیل به التماس افتاد و ادعاى آخوندها از بیخ و بن دروغ و شیادى است».

یکی از مهم ترین مغالطه های جریان های وهابی، تحریف معنوی با هدف تغییر در مراد جدی متن مورد استنادی است که در ادامه به آن اشاره می کنیم:

تدلیس و تحریف در عبارت سید مرتضی:

با مراجعه به اصل عبارت سید مرتضی در کتاب «تنزیه الانبیاء» می بینیم:

«فکیف یقال إنه علیه السلام ألقى بیده إلى التهلکة و قد روی‏ أنه صلوات الله و سلامه علیه و آله« قال لعمر بن سعد اللعین: اختاروا منی إما الرجوع‏ إلى المکان الذی أقبلت منه أو أن أضع یدی فی ید یزید فهو ابن عمی لیرى فی رأیه و إما أن تسیرونی إلى ثغر من ثغور المسلمین فأکون رجلا من أهله لی ما له و علی ما علیه». و أن عمر کتب إلى عبید الله بن زیاد اللعین بما سئل فأبى علیه و کاتبه بالمناجزة ...»

چگونه گفته می شود که امام حسین علیه السلام در خروج خود بر علیه یزید، خود را به هلاکت انداخته است در حالی که روایت شده است: همانا آن حضرت که درود و سلام خداوند بر ایشان باد، به عمر بن سعد ملعون گفت: یکی از این امور را نسبت به من اختیار کنید اول اینکه من به مکانی که از آن آمده ام برگردم! دوم اینکه دستم را در دست یزید بگذارم او پسر عموی من است تا اینکه رای و نظر او درباره من معلوم شود. و ای اینکه مرا به یکی از سرحدات و مرزهای اسلامی بفرستید تا اینکه من یک فردی از آن محل باشم و هر حق و حقوقی که او دارد من نیز داشته باشم و هر مسئولیت و تکلیفی که او دارد من نیز داشته باشم(یعنی بر اساس معیارهای اسلامی رابطه من با یزید تنظیم شود.) عمر بن سعد طی نامه ای به عبیدالله بن زیاد درخواست های مطرح شده امام را به او انتقال داد و در پاسخ عبیدالله بن زیاد نامه ای نوشت که بر حسین علیه السلام سخت گیرد و هیچ کدام از این موارد را قبول نکند!

علم الهدى، على بن حسین، تنزیه الأنبیاء علیهم السلام، ص177، ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1377ش.

با مقایسه عبارت سید مرتضی رحمه الله علیه با ادعاهای نویسندگان شبهه روشن می شود که:

اولا: بر خلاف ادعای شبهه کنندگان، روایت مورد استناد آنها، روایت سید خود سید مرتضی نیست بلکه ایشان با صیغه مجهول می گوید «رُوی» یعنی روایت شده است.

 بر اساس سیاق و روش سید مرتضی در کتاب تنزیه الانبیاء و نیز روش دیگر علما مثل شیخ طوسی در «تلخیص الشافی»، معلوم می شود که آن ها بر اساس روایات مخالفین و مقبولات آنها در مقام پاسخگویی هستند. این اقتضای جدال احسن و قانون احتجاج عقلایی است. بر اساس این قانون بهترین روش اقناع و پاسخ به شبهه طرف مقابل آن است که بر اساس مشهورات و مقبولات مخالف، ادله او را مورد نقد قرار دهیم زیرا او خود اقرار به صحت روایات و مقبولات خود دارد و اقرار عقلاء بر ضرر خودشان بالاترین و محکم ترین دلیل در دیگاه عقلایی است.

بزرگان شیعه مثل شیخ طوسی، شیخ مفید، سید مرتضی و ... در جدال فکری و مناظره و مباحثه با اهل سنت و مخالفین، همواره به روایت های کتب آنها استدلال می کنند و این امر نشان از قوت علمی و استدلالی شیعه دارد. باید در نظر گرفت که صرف روایت نمودن احادیث مخالفین برای رد افکار و عقاید آنها، دلیل بر پذیرش آن از سوی نویسنده و علمای شیعه نمی تواند باشد. در متن شبهه مورد بحث مشاهده می کنیم که نویسنده وهابی، از اینکه غفلت کرده است و صرف نقل قول از کتب مخالفین، به جهت پاسخ به شبهه را، اعتقاد و دیگاه سید مرتضی نشان داده است.

ثانیا: سید مرتضی با ذکر این روایت در صدد پاسخ به شبهه ای بوده است که برخی از نواصب مطرح نموده و قیام امام حسین علیه السلام القاء و افکندن نفس در هلاکت قلمداد نموده اند. او با استناد به این روایت، اوج بی شرمی و ظلم دستگاه اموی را روشن می کند که آنها در هر صورت دنبال به قتل رساندن امام حسین علیه السلام بودند و ترک بیعت با یزید فقط بهانه آنها بوده است و امام حسین علیه السلام هیچ گاه عامدانه خود را در هلاکت نیانداخته است.

ثالثا: نویسنده شبهه هیچ اشاره ای به برخورد عبیدالله بن زیاد در این ماجرا با درخواست امام حسین علیه السلام نکرده است. بر اساس عبارت سید مرتضی، عبیدالله بن زیاد حتی در صورت بیعت امام حسین علیه السلام نیز، قصد کشتن آن حضرت را داشته است. این از یک سو نهایت رذالت بنی امیه و از سوی دیگر اوج مظلمومیت امام حسین علیه السلام را روشن می کند.

3.     طراح شبهه

طراح شبهه فوق اندیشکده های وهابی مورد حمایت دلارهای نفتی آل سعود است.

4.     اهداف شبهه

   هدف از طرح این شبهه را می توان در دو سطح «اهداف آشکار» و «اهداف ضمنی» رصد کرد. در بسیاری از مواقع، اهداف ضمنی اهمیت بیشتری نسبت به اهداف روشن شبهه دارند.

هدف اصلی و آشکار این شبهه، خدشه در مشروعیت قیام حسینی است. اینکه امام حسین علیه السلام اعتقاد راسخی به قیام خود نداشته و در عدم بیعت خود با یزید مردد بوده است با اهداف والای آن حضرت در نفی ظلم پذیری، نفی مشروعیت حکومت بنی امیه و بالاتر دیدگاه سیاسی برخواسته از سقیفه، اصلاح انحرافات امت اسلام، امر به معروف و نهی از منکر و ... در تناقض و تضاد است.

هدف ضمنی این شبهه، مشروعیت بخشی به حکومت یزید قمار باز است. زیرا دوران حکومت سراسر ظلمت و تاریکی یزید پلید، مهر بطلان بر دیدگاه اهل سنت در لزوم پیروی از حکامی که قدرت را به دست می گیرند است. یزید توسط معاویه و بیعت برخی از صحابه همانند عبدالله بن عمر و ... روی کار آمد. تایید چنین شخصی برای خلافت و ریاست امت اسلام، بهترین دلیل بر بطلان مبانی سیاسی اهل سنت و شکست مشروعیت زایی خلافت ناشی از اجتماع برخی در سقیفه است.

اهداف ضمنی دیگر را باید در منافع قدرت هایی مثل آل سعود و آل خلیفه در زمان جستجو کرد. زیرا با ترویج فرهنگ شهادت و حماسه حسینی در میان جوانان اهل سنت، حکومت های موروثی مزبور با چالش های امنیتی و مشروعیتی بسیاری مواجه می شوند.

5.     پاسخ شبهه

پاسخ شبهه مورد بحث را در دو محور زیر اشاره می کنیم:

5/1. محور اول: بی اعتباری سندی و صدوری روایت مورد استناد:

این محور شامل بحث از نبود روایت در منابع اصیل و معتبر شیعی و بررسی روایت موجود در ارشاد شیخ مفید و بررسی سندی و صدوری روایت موجود در تاریخ طبری است.

5/1/1. بند اول: نبود روایت در منابع روایی اصیل و معتبر شیعی:

با بررسی های فراوان روشن می شود که روایت مورد استناد مدعیان درخواست بیعت امام حسین علیه السلام با یزید، در هیچ کدام از کتب روایی و تاریخی اصیل شیعه وجود ندارد. ادعای ذکر این روایت در کتب اکثر مورخان و سیره نویسان کذب محض است. کهن ترین منبع اصیل روایت مورد استناد، در تاریخ طبری است که در ادامه مورد بحث و بررسی قرار می گیرد. دقت کنیم با نقد و بررسی روایت در تاریخ طبری به تبع آن تمام منابعی که این روایت را از مستقیم و غیر و مستقیم از آن اخذ کرده اند نقد و بررسی نیز می شود.

البته باید دقت کرد تنها عباراتی در ارشاد شیخ مفید است که در آن از قول و بیان عمر بن سعد(نه نقل قول مستقیم از امام حسین علیه السلام بخلاف روایت تاریخ طبری)، این مطلب به امام حسین علیه السلام نسبت داده شده است که در ادامه آن را بررسی می کنیم.

5/1/2. بند دوم: بررسی و تحلیل درخواست بیعت امام حسین علیه السلام در ارشاد شیخ مفید

شیخ مفید در ماجراهای شرح زندگی امام حسین علیه السلام، در ارشاد نقل می کند:

«... وَ لَمَّا رَأَى الْحُسَیْنُ علیه السّلام نُزُولَ الْعَسَاکِرِ مَعَ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ بِنَیْنَوَى وَ مَدَدَهُمْ لِقِتَالِهِ أَنْفَذَ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ أَنِّی أُرِیدُ أَنْ أَلْقَاکَ‏ فَاجْتَمَعَا لَیْلًا فَتَنَاجَیَا طَوِیلًا ثُمَّ رَجَعَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ إِلَى مَکَانِهِ وَ کَتَبَ إِلَى عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ: أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَطْفَأَ النَّائِرَةَ وَ جَمَعَ الْکَلِمَةَ وَ أَصْلَحَ أَمْرَ الْأُمَّةِ هَذَا حُسَیْنٌ علیه السّلام قَدْ أَعْطَانِی عَهْداً أَنْ یَرْجِعَ إِلَى الْمَکَانِ الَّذِی أَتَى مِنْهُ أَوْ أَنْ یَسِیرَ إِلَى ثَغْرٍ مِنَ الثُّغُورِ فَیَکُونَ رَجُلًا مِنَ الْمُسْلِمِینَ لَهُ مَا لَهُمْ وَ عَلَیْهِ مَا عَلَیْهِمْ أَوْ أَنْ یَأْتِیَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ یَزِیدَ فَیَضَعَ یَدَهُ فِی یَدِهِ فَیَرَى فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ رَأْیَهُ وَ فِی هَذَا لَکُمْ‏ رِضًى وَ لِلْأُمَّةٍ صَلَاحٌ. فَلَمَّا قَرَأَ عُبَیْدُ اللَّهِ الْکِتَابَ قَالَ هَذَا کِتَابُ نَاصِحٍ مُشْفِقٍ عَلَى قَوْمِهِ فَقَامَ إِلَیْهِ شِمْرُ بْنُ ذِی الْجَوْشَنِ فَقَالَ أَ تَقْبَلُ هَذَا مِنْهُ وَ قَدْ نَزَلَ بِأَرْضِکَ وَ إِلَى جَنْبِکَ وَ اللَّهِ لَئِنْ رَحَلَ مِنْ بِلَادِکَ وَ لَمْ یَضَعْ یَدَهُ فِی یَدِکَ لَیَکُونَنَّ أَوْلَى بِالْقُوَّةِ وَ لَتَکُونَنَّ أَوْلَى بِالضَّعْفِ وَ الْعَجْزِ فَلَا تُعْطِهِ هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ فَإِنَّهَا مِنَ الْوَهْنِ وَ لَکِنْ لِیَنْزِلْ عَلَى حُکْمِکَ هُوَ وَ أَصْحَابُهُ فَإِنْ عَاقَبْتَ فَأَنْتَ أَوْلَى بِالْعُقُوبَةِ وَ إِنْ عَفَوْتَ کَانَ ذَلِکَ لَکَ. قَالَ لَهُ ابْنُ زِیَادٍ نِعْمَ مَا رَأَیْتَ الرَّأْیُ رَأْیُکَ اخْرُجْ بِهَذَا الْکِتَابِ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ فَلْیَعْرِضْ عَلَى الْحُسَیْنِ علیه السّلام وَ أَصْحَابِهِ النُّزُولَ عَلَى حُکْمِی فَإِنْ فَعَلُوا فَلْیَبْعَثْ بِهِمْ إِلَیَّ سِلْماً وَ إِنْ هُمْ أَبَوْا فَلْیُقَاتِلْهُمْ فَإِنْ فَعَلَ فَاسْمَعْ لَهُ وَ أَطِعْ وَ إِنْ أَبَى أَنْ یُقَاتِلَهُمْ فَأَنْتَ أَمِیرُ الْجَیْشِ وَ اضْرِبْ عُنُقَهُ وَ ابْعَثْ إِلَیَّ بِرَأْسِهِ...»

مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏2 ؛ ص87،  قم، چاپ: اول، 1413 ق.

«...و چون حسین علیه السّلام فرود شدن و اضافه شدن لشکرها را به لشگر عمر بن سعد لعنه اللَّه را در نینوى دید و یارى دادن ایشان را براى جنگیدن بر علیه خود دید کسی را به نزد عمر بن سعد فرستاد که من میخواهم تو را دیدار کنم و با تو ملاقات کنم، پس شبانه یک دیگر را دیدار کرده و در پنهانى زمانى دراز با هم گفتگو کردند، سپس عمر بن سعد بجاى خویش بازگشت و نامه به عبید اللَّه بن زیاد نوشت:

 اما بعد همانا خداوند آتش را خاموش ساخت و پریشانى را برطرف نموده کار این امت را اصلاح کرد، و حسین علیه السّلام با من پیمان بست که از همان جا که آمده بهمانجا بازگردد یا به یکى از سرحدات رود و مانند یک تن از مسلمانان باشد (و کارى به کار کسى نداشته باشد) در هر چه بسود مسلمانان است شریک آنان و در زیان آنان نیز همانند ایشان باشد، یا به نزد یزید برود و دست در دست او گذارد و هر چه خود دانند انجام دهند، و در این پیمان خوشنودى تو و اصلاح کار امت است.

چون عبید اللَّه این نامه را خواند گفت: این نامه خیرخواهى دلسوز بر مردم است (و در صدد بود این پیشنهاد را بپذیرد) شمر بن ذى الجوشن لعنه اللَّه (که در مجلس بود) برخاست و گفت: آیا این سخن را از حسین مى‏پذیرى اکنون که به سرزمین تو آمده و پهلوى تو است؟ به خدا اگر از این سرزمین (بسلامت) برود و دست در دست تو نگذارد هر آینه نیرومندتر گردد و تو ناتوان تر خواهى شد، پس این پیشنهادهاى او را مپذیر زیرا این کار نشانه سستى است ولى از او بپذیر که خود و پیروانش بحکم تو گردن نهند آنگاه اگر تو آنان را کیفر کنى تو بدان سزاوارتر خواهى بود، و اگر از ایشان درگذرى و عفو کنى آن هم بدست تو است! ابن زیاد گفت: خوب پیشنهادى کردى و تدبیر همین است که تو گفتى، این نامه که مى‏نویسم به نزد عمر بن سعد ببر که باید بر حسین علیه السّلام و پیروانش پیشنهاد کند که تن بحکم من دهند، پس اگر بدان تن دادند آنان را زنده به نزد من فرستد، و اگر سرباز زدند باید با ایشان بجنگد، اگر عمر بن سعد این کار را انجام دهد تو فرمانبردار او باش و از دستورش پیروى کن، و اگر جنگ را نپذیرفت تو امیر و فرمانده لشکر باش و گردن عمر بن سعد را بزن و سر او را براى من بفرست...»

مفید، محمد بن محمد، الإرشاد للمفید / ترجمه رسولى محلاتى، ج‏2 ؛ ص89، تهران، چاپ: دوم، بى تا.

درباره این عبارت باید خاطر نشان کرد:

اولا: فراز مربوط به درخواست بیعت امام حسین علیه السلام با یزید، صرفا إخبار و ادعای عمر بن سعد است. به دلیل محرمانه بودن مذاکرات، هیچ کسی از محتوای مذاکرات خبردار نبوده است. فقط عمرو بن سعد طی نامه ای که به عبیدالله بن زیاد داشته، ادعاهایی را مطرح کرده است. این ادعا ها هیچ حجیتی برای شیعیان و پیروان اهل بیت علیهم السلام ندارد. یک مسلمان چگونه می تواند قول و ادعای قاتل فرزند رسول الله صلی الله علیه و آله را معتبر بداند و بر اساس آن مطلبی را نسبت به امام حسین علیه السلام بدهد که با بسیاری از احادیث دیگر در تضاد است؟

بسیار روشن است که این ادعا فقط ترفندی برای رهایی از جنگ با امام حسین علیه السلام بوده است چون عمر بن سعد به خوبی از جایگاه سیاسی و معنوی امام حسین علیه السلام خبر داشت و عواقب سوء برخورد با خاندان عترت علیهم السلام و بدنامی کشتن فرزند رسول الله صلی الله علیه و آله را می دانست.

مرحوم شیخ عباس قمی احتمال این را داده است که این ادعا را خود عمر بن سعد مطرح کرده تا بدون جنگ و خون ریزی به ملک ری برسد:

«... پس ظاهر آن است که این کلمه را عمر سعد از پیش خود در نامه درج کرده تا شاید اصلاح شود و کار به مقاتله نرسد، چه آن که عمر سعد از ابتداء، جنگ با آن حضرت را کراهت داشت و مایل نبود».

قمی، شیخ عباس، منتهى الآمال فی تواریخ النبی و الآل، ج2، ص: 789، ‏ناشر: دلیل ما، مکان نشر: قم‏، سال چاپ: 1379 ش‏، نوبت چاپ: اوّل‏

ثانیا: عبارت «فیضع یده فی یده ...» هیچ دلالت روشنی بر درخواست بیعت نمودن امام حسین علیه السلام با یزید ندارد. زیرا نهادن دست در دست دیگری، اعم از بیعت کردن بوده و ممکن است به معنی صرف همراهی کردن و مصاحبت و ملاقات با طرف مقابل نیز باشد.

این استظهار زمانی تقویت می شود که در ادامه آمده است:« فَیَرَى فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ رَأْیَهُ» این نشان می دهد که نوع رابطه امام حسین علیه السلام و یزید ملعون با یکدیگر، بعد از اینکه آن حضرت با یزید ملاقات کرد، مشخص می شود.

 اگر عبارت«فیضع یده فی یده» دلالتی بر بیعت داشت، تکلیف همگان روشن بود؛ چون ثمره بیعت شرعی مشخص است بیعت کننده باید از اوامر حاکم تبعیت کند و دیگر حق مذاکره و چون چرا و ... با حاکم ندارد.

ثالثا: اگر امام حسین علیه السلام قصد جدی برای بیعت با یزید ملعون داشت، این بیعت خویش را با سرسپردن به دستورات عبیدالله بن زیاد و بیعت با او عملی می کرد! چون بیعت با نماینده یزید در حکم بیعت با خود یزید است. امام حسین علیه السلام در مدینه نیز با حاکم منسوب از سوی بنی امیه بیعت نکرد و این عمل به معنی نفی بیعت با یزید بود.

اگر بگویی: شیخ مفید در مقدمه کتاب خود گفته است:

«... فإنی مُثْبِتٌ بتوفیق الله و معونته ما سألتَ أیدک الله إثباتَه من أسماء أئمة الهدى علیهم السلام و تاریخ أعمارهم و ذکر مشاهدهم و أسماء أولادهم و طرف من أخبارهم المفیدة لعلم أحوالهم لتقف على ذلک وقوف العارف بهم و یظهر لک الفرق ما بین الدعاوی و الاعتقادات فیهم فتمیز بنظرک فیه ما بین الشبهات منه و البینات ...»

مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏1 ؛ ص4، قم، چاپ: اول، 1413 ق.

«... و بعد به توفیق خدا و یاریش در این کتاب بیان خواهم کرد آنچه را که در خواست اثبات آن را کرده بودى از نامهاى امامان راهنما علیهم السلام و تاریخ عمر (و مدت زندگانى آنها) و مکان شهادتشان و نامهاى فرزندانشان و شمه از جریان زندگى آنها که موجب آگاهى بر احوال آنها است تا در باره آنان شناسائى کامل پیدا کرده و میانه اظهار نظرها و عقیده‏هاى گوناگونى که نسبت بآن ها شده، فرق گذارده شود، و مطالب شبهه ناک از حقائق جدا گردد...»

مفید، محمد بن محمد، الإرشاد للمفید / ترجمه رسولى محلاتى، ج‏1 ؛ ص1، تهران، چاپ: دوم، بى تا.

بر اساس این مقدمه، شیخ مفید مطالبی را در کتاب ارشاد ذکر می کند که مفید علم باشد. و او در این کتاب روایت کرده است که امام حسین علیه السلام درخواست بیعت با یزید ملعون را داده است!

می گویم: شیخ مفید هیچ گاه نگفته است که از سخنان و ادعاهای دشمنان اهل بیت علیهم السلام همانند اخبار و ادعاهای عمر بن سعد به علم برسید!

 این همانند آن است که کسی بگوید: چون پذیرش تمام آیات قرآن برای شما مسلمانان حجت است، شما باید نقل قول های کفار و مشرکین را نیز قبول کنید و قائل به سه خدایی، انکار قیامت و خورشید پرستی شوید!! بسیار روشن است که این استدلال خطا و غلط است زیرا هیچ عاقلی به صرف نقل قول یک خبر از دشمن خود، به مضمون آن اعتقاد و التزام پیدا نمی کند.

5/1/3. بند سوم: بررسی سندی روایت مورد ادعا در قدیمی ترین منابع تاریخی اهل سنت:

کهن ترین منبعی که روایت مورد استناد دشمنان اهل بیت علیهم السلام مبنی بر درخواست امام حسین علیه السلام برای بیعت با یزید را ذکر کرده است تاریخ طبری است:

« قال أبو مخنف وأما ما حدثنا به المجالد بن سعید والصقعب بن زهیر الأزدی وغیرهما من المحدثین فهو ما علیه جماعة المحدثین قالوا إنه قال اختاروا منی خصالا ثلاثا إما أن أرجع إلى المکان الذی أقبلت منه وإما أن أضع یدی فی ید یزید بن معاویة فیرى فیما بینی وبینه رأیه وإما أن تسیرونی إلى أی ثغر من ثغور المسلمین شئتم فأکون رجلا من أهله لی ما لهم وعلی ما علیهم»

ابومخنف گفت: و امام روایتی که مجالد بن سعید و صقعب بن زهیر ازدی و غیر این دو از محدثین برای ما روایت کرده اند که  همانا امام حسین علیه السلام فرمود: یکی از این امور و خصال را نسبت به من اختیار کنید اول اینکه من به مکانی که از آن آمده ام برگردم! دوم اینکه دستم را در دست یزید بگذارم او پسر عموی من است تا اینکه رای و نظر او درباره من معلوم شود. و ای اینکه مرا به یکی از سرحدات و مرزهای اسلامی_ هر کدام را که خودتان خواستید_ بفرستید تا اینکه من یک فردی از آن محل باشم و هر حق و حقوقی که او دارد من نیز داشته باشم و هر مسئولیت و تکلیفی که او دارد من نیز داشته باشم(یعنی بر اساس معیارهای اسلامی رابطه من با یزید تنظیم شود.)

ابوجعفر طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم والرسل والملوک،ج3، ص: 312، دار الکتب العلمیة – بیروت، چاپ اول، 1407، 5 جلد

برای بررسی روایت فوق توجه به نکات زیر بایسته است:

نکته اول: روایات موجود در کتب اهل سنت هیچ حجیتی بر علیه شیعه نمی تواند داشته باشد. زیرا امامیه از اساس مذهب و اعتقادات و به تبع آن روایات و مستندات اهل سنت را قبول ندارد. در مواردی که در کتب شیعه به روایات و اقوال اهل سنت استدلال شده است از باب جدال احسن و رعایت قواعد احتجاج صحیح بوده است نه اینکه علمای شیعه روایت های اهل سنت را حجت بدانند.

نکته دوم:  چنانچه در عبارت مربوط به ارشاد شیخ مفید نیز گذشت، عبارت«اضع یدی فی ید یزید» هیچ دلالتی بر درخواست بیعت و قبول خلافت یزید از سوی امام حسین علیه السلام ندارد. این عبارت به معنی قرار دادن دست روی دست طرف مقابل است. وجه عدول امام حسین علیه السلام از به کار بردن عبارت هایی مثل« ابایع یزیدا» می تواند این باشد که وضع ید در دستان دیگری اعم از بیعت نمودن یا همراهی و مصاحبت و ملاقات و ... است.

نکته سوم: در طریق روایت تاریخ طبری، ابومخنف وجود دارد.  ابومخنف در نظر علمای رجال اهل سنت فردی متروک الحدیث، ضعیف و فاقد وثاقت رجالی است. ذهبی در شرح حال او می نویسد:

«... قَالَ یَحْیَى بنُ مَعِیْنٍ: لَیْسَ بِثِقَةٍ. وَقَالَ أَبُو حَاتِمٍ: مَتْرُوْکُ الحَدِیْثِ. وَقَالَ الدَّارَقُطْنِیُّ: أَخْبَارِیٌّ ضَعِیْفٌ...»

«...یحیی بن معین گفت: او ثقه نیست. ابوحاتم رازی گفت: او متروک الحدیث است. دارقطنی گفت: او اخباری ضعیف است.»

ذهبی، شمس الدین ابوعبدالله، سیر أعلام النبلاء، ج13، 342، مؤسسة الرسالة، طبعة : غیر متوفر، 23 جلد

ابن شاهین نیز او را در زمره افراد ضعیف و کذاب شمارش کرده است:

«قال ابن معین:  532- أبو مخنف. لیس حدیثه بشیء- یعنی لوط بن یحیی- وقال مرة أخرى: لیس بثقة»

ابن معین می گوید: ابومخنف حدیث او ارزشی برای استدلال ندارد. ابومخنف یعنی لوط بن یحیی مورد اعتماد نیست.

ابن شاهین، عمر بن احمد، تاریخ أسماء الضعفاء والکذابین، ج1، 162، عبد الرحیم محمد أحمد القشقری، مکتبة الرقمیة، چاپ اول، 1409هـ/1989م

با این که ابومخنف در نظر علمای رجالی شیعه فردی مورد اعتماد است ولی باید در نظر داشت که در روایت هایی که از ابومخنف در منابع شیعی مثل آثار تاریخی و حدیثی شیخ مفید و صدوق و طوسی، وارد شده است، هیچ اشاره ای به درخواست بیعت با یزید از سوی امام حسین علیه السلام نشده است.

 پژوهشگران گرامی می توانند به مقتل ابی مخنف که بر اساس مستندات شیعه تنظیم و چاپ شده است (مکتبة الفین کویت، چاپ دوم، سال 1408)، مراجعه کنند. در این مقتل ارزشمند، هیچ اثری از درخواست بیعت امام حسین علیه السلام با یزید وجود ندارد. این امر و نیز با در نظر گرفتن قرائن دیگر که در ادامه مقاله ذکر خواهد شد، باعث تقویت این احتمال می شود که جاعلین حدیث، از روی آگاهی دروغ خود را به یکی از بزرگ ترین و معتبرترین مورخین شیعه_ یعنی ابو مخنف_ مستند کرده اند تا ظاهری باورپذیر تر داشته باشد. 

نکته چهارم: در سند روایت فوق مجالد بن سعید وجود دارد. ذهبی عالم بزرگ و سرشناس اهل سنت، دیدگاه های علمای رجالی بزرگ را درباره این شخص ذکر کرده است:

«قَالَ البُخَارِیُّ: کَانَ یَحْیَى بنُ سَعِیْدٍ یُضَعِّفُه. وَکَانَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بنُ مَهْدِیٍّ لاَ یَرْوِیَ لَهُ شَیْئاً. وَکَانَ أَحْمَدُ بنُ حَنْبَلٍ لاَ یَرَاهُ شَیْئاً، یَقُوْلُ: لَیْسَ بِشَیْءٍ. وَقَالَ عَمْرُو بنُ عَلِیٍّ: سَمِعْتُ یَحْیَى بنَ سَعِیْدٍ یَقُوْلُ لِعُبَیْدِ اللهِ: أَیْنَ تَذْهَبُ؟ قَالَ: أَذْهَبُ إِلَى وَهْبِ بنِ جَرِیْرٍ أَکْتُبُ السِّیْرَةَ -یَعْنِی: عَنْ أَبِیْهِ، عَنْ مُجَالِدٍ-. قَالَ: تَکْتُبُ کَذِباً کَثِیْراً، لَوْ شِئْتَ أَنْ یَجْعَلَهَا لَکَ مُجَالِدٌ کُلَّهَا عَنِ الشَّعْبِیِّ، عَنْ مَسْرُوْقٍ، عَنْ عَبْدِ اللهِ، فَعَلَ. وَقَالَ أَحْمَدُ: مُجَالِدٌ: لَیْسَ بِشَیْءٍ، یَرْفَعُ حَدِیْثاً لاَ یَرْفَعُه النَّاسُ، وَقَدِ احْتَمَلَه النَّاسُ. وَقَالَ ابْنُ مَعِیْنٍ: لاَ یُحْتَجُّ بِهِ. وَقَالَ مَرَّةً: ضَعِیْفٌ. کَانَ یَحْیَى بنُ سَعِیْدٍ یَقُوْلُ: لَوْ أَرَدْتُ أَنْ یَرْفَعَ لِی مُجَالِدٌ حَدِیْثَه کُلَّه، رَفَعَهُ. وَقَالَ أَبُو حَاتِمٍ: لاَ یُحْتَجُّ بِهِ ... وَقَالَ الدَّارَقُطْنِیُّ: ضَعِیْفٌ. وَقِیْلَ لِخَالِدٍ الطَّحَّانِ: لِمَ لَمْ تَکْتُبْ عَنْ مُجَالِدٍ؟ قَالَ: لأَنَّهُ کَانَ طَوِیْلَ اللِّحْیَةِ.

بخاری می گوید: یحیی بن سعید مجالد را تضعیف می کرد. و عبدالرحمن بن مهدی از او روایتی نقل نمی کرد. احمد بن حنبل او را فردی بی اعتبار می دانست و می گفت ارزشی ندارد. عمرو بن علی می گوید از یحیی بن سعید شنیدم به عبید الله می گفت کجا می روی؟ گفت می روم نزد وهب بن جریر سیره بنویسم یعنی از پدرش از مجالد. او گفت: پس دروغ های بسیاری زیادی می نویسی! اگر بخواهی مجالد همه سند ها را برای تو از شعبی از مسروق از عبدالله بن عمر قرار دهد این کار را می کند(یعنی به راحتی سند سازی می کند که گمان کنی طریق روایت صحیح است) احمد بن حنبل می گوید: مجالد ارزش و اعتباری ندارد. احادیثی را متصل نقل کرده است که کسی آن را متصل نقل نکرده است. و محدثین بر او خرده گرفته اند. ابن معین می گوید مجالد قابل احتجاج نیست. و بار دیگر می گوید مجالد ضعیف است. یحیی بن سعید می گفت: اگر از مجالد می خواستی همه احادیث را برای تو مسند و متصل نقل کند این کار را می کرد. ابو حاتم گفت: مجالد احتجاج به او نمی شود. دارقطنی گفت: مجالد ضعیف است. به خالد طحان گفتند چرا از مجالد روایتی نمی نویسی؟ گفت: زیرا او فردی بود که ریش های بلندی داشت!!

ذهبی، محمد بن احمد شمس الدین، سیر أعلام النبلاء، ج11، ص: 352، مؤسسة الرسالة، الطبعة: غیر متوفر،23 جلد

با توجه به جرح های فراوان مطرح شده از سوی علمای رجالی اهل سنت نسبت به مجالد، روایت های او غیر قابل احتجاج خواهد بود.

نکته پنجم: راویان میان صقعب بن زهیر که از نظر رجالی در طبقه ششم است:

«2946 - الصقعب بقاف بوزن جعفر بن زهیر بن عبد الله بن زهیر الأزدی الکوفی ثقة من السادسة بخ»

«صعقب بر وزن جعفر، بن زهیر بن عبدالله بن زهیر ازدی کوفی. ثقه و از طبقه ششم است.»

ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تقریب التهذیب، ج1، ص: 455، المحقق : أبو الأشبال صغیر أحمد شاغف الباکستانی، الناشر : دار العاصمة، یک جلد.

 بر این اساس راویان میان صعقب تا امام حسین علیه السلام که از حیث رجالی در طبقه اول است، حذف شده است. لذا این روایت از حیث طریق، مرسل و فاقد اعتبار است.

 

جمع بندی: با توجه به اشکالات عدیده سندی و دلالی و طریقی، روایت مورد استناد مدعیان درخواست بیعت، هیچ اعتباری برای استدلال و احتجاج ندارد. این امر زمانی تقویت می شود که روایت های متعدد و قطعی دیگر بر خلاف آن نیز وجود دارد که در ادامه در محور دوم بدان اشاره می کنیم.

5/2. محور دوم: تعارض مضمون روایت با روایات متعدد دیگر:

بر اساس معیارهای علمی و اجتهادی اگر یک روایت از حیث سندی و دلالی حجت و صحیح باشد، ولی در تعارض با روایت های دیگر قرار بگیرد، آن روایت از حجیت و استدلال ساقط می شود.

در بحث مورد نظر ما، هر چند ثابت کردیم که روایت مورد استدلال مدعیان درخواست بیعت از حیث سندی و صدوری و دلالی تمام نیست، ولی اگر با طرف مقابل مماشات کنیم و فرض را بر این قرار دهیم که روایت مورد استناد آنها از حیث سندی و دلالی تام و صحیح است، باز نمی توان به مضمون آن التزام و اعتقاد پیدا کرد؛ چون با جستجوی اندک در سیره و روش امام حسین علیه السلام با ادله متعدد دیگر مواجه می شویم که نافی هر نوع سازش و بیعت امام علیه السلام با یزید ملعون است.

برای آشنایی خواننده گرامی به اندکی از این روایات اشاره می کنیم:

5/2/1. روایت عقبة بن سمعان

بر اساس برخی از نقل های تاریخی عقبة بن سمعان از نوکران رباب همسر گرامی امام حسین علیه السلام بوده است. برخی مستندات تاریخی می گوید او کسی بود که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام از معرکه نجات یافت و سپس حقایق مرتبط با عاشورا را برای دیگران نقل نمود. باید دقت کرد که جایگاه عقبة به گونه ای است که از ابتدای حرکت امام در جریان امور کلی و اساسی قیام و حماسه حسینی بوده است و همین امر از حیث عقلایی و رجالی بر قوت گزارشات او می افزاید.

طبری و دیگران از عقبة بن سمعان روایت می کنند:

«... وقد روى أبو مخنف حدثنى عبد الرحمن بن جندب عن عقبة بن سمعان قال لقد صحبت الحسین من مکة إلى حین قتل والله ما من کلمة قالها فى موطن إلا وقد سمعتها وإنه لم یسأل أن یذهب إلى یزید فیضع یده إلى یده ولا أن یذهب إلى ثغر من الثغور ...»

«ابومخنف روایت می کند که عبدالرحمن بن جند از عقبه بن سمعان به من روایت کرد که من با امام حسین علیه السلام از لحظه خروجش از مکه تا زمان شهادت، همراهی کردم به خدا قسم هیچ سخنی در هیچ موطنی نفرمود مگر اینکه من آن را شنیدم. امام حسین علیه السلام هیچ گاه درخواست نکرد که به سوی یزید برود و دستش را دست او قرار بدهد و هیچ درخواستی مبنی بر این که به یکی از سرحدات و مرزها برود ننمود.»

ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، ابوالفداء، البدایة والنهایة، ج8، ص: 175، مکتبة المعارف – بیروت، 14 جلد

بر اساس روایت فوق، امام حسین علیه السلام هیچ گاه از یزید ملعون درخواستی مبنی بر تسلیم و بیعت نکرده است. این روایت در تعارض کامل با ادعای کسانی است که می گویند امام حسین علیه السلام از عمر بن سعد درخواست بیعت نمود. این امر از نظر برخی از علمای اهل سنت نیز دور نمانده است. سبط بن جوزی می نویسد:

«قلت: و قد وقع فی بعض النسخ ان الحسین علیه السلام قال لعمر بن سعد دعونی أمضی الى المدینة أو الى یزید فاضع یدی فی یده و لا یصح‏ ذلک‏ عنه‏ فان عقبة بن سمعان قال صحبت الحسین من المدینة الى العراق و لم أزل معه الى ان قتل و اللّه ما سمعته قال ذلک».

«می گویم: در برخی از نسخ وارد شده است که همانان حسین علیه السلام به عمر بن سعد گفت: مرا رها کنید به مدینه بروم یا اینکه دستم را در دست یزید قرار بدهم! این مطالب از امام حسین علیه السلام صحیح نیست. زیرا عقبة بن سمعان می گوید" با حسین علیه السلام از مدینه تا عراق تا زمان شهادتش دائما همراه بودم به خدا قسم چنین سخنانی از او نشنیدم!»

سبط ابن جوزى، تذکرة الخواص من الأمة فی ذکر خصائص الأئمة، ص224، قم، چاپ: اول، 1418ق.

نکته شایان توجه در عبارت سبط بن جوزی است است که او گفته «قد وقع فی بعض النسخ» این به معنی این است که در برخی از نسخ دیگر تاریخ طبری، این عبارت وجود نداشته است. این امر باعث ایجاد شک در اصل وجود این عبارت _ دال بر درخواست بیعت با یزید از سوی امام حسین علیه السلام_ در تاریخ طبری خواهد شد و به صدور آن خدشه جدی وارد خواهد کرد.

5/2/2. خطبه امام حسین علیه السلام در موضوع تبیین وضعیت حکومت اسلامی در زمان یزید

امام حسین علیه السلام در طول قیام الهی خود همواره اقدام به بصیرت افزایی و روشنگری سیاسی برای مسلمانان می کرد. آن حضرت با تمسک به روایتی از رسول الله صلی الله علیه و آله، وضعیت جامعه اسلامی که یزید حاکم آن باشد را بر حدیث نبوی تطبیق داده است:

«... یا ایها الناس! إن رسول الله صلی الله علیه و آله قال: من رأی سلطانا جائرا، مستحلا لحرم الله، ناکثا لعهدالله، مخالفا لسنة رسول الله، یعمل فی عباد الله بالإثم و العدوان، فلم یغیر علیه بفعل و لا قول، کان حقا علی الله أن یدخله مدخله، ألا و إن هؤلاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمان، أظهروا الفساد و عطلوا الحدود و أحلوا حرام الله و حرموا حلاله و أنا أحق من غیر...»

«هان ای مردم! پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هرکس ببیند یک حاکم ستمگری، که حرام های خدا را حلال می کند، عهد و پیمان خدا را می شکند، و در میان بندگان خدا به گناه و تجاوز عمل می کند، اگر کسی هم چنین حاکم جائری را ببیند، در برابر او قیام نکند و سخنی نگوید، فردای قیامت این فردی که در برابر حاکم ستمگر سکوت کرده، خداوند این سکوت گر را با آن ظالم، در یک نقطه از جهنم گرفتار عذاب الهی می کند. آگاه باشید که اینان(حکام جور و بیعت کنندگان با یزید) پیوسته اطاعت از شیطان می کنند و اطاعت از خداوند را ترک نموده و فساد را علنی کرده و حدود الهی را تعطیل نموده اند و حرام الهی را حلال و حلال الهی را حرام نموده اند و من نسبت به دیگران (برای مقابله و امر به معروف و نهی از منکر و قیام علیه یزید) سزاوارترم.»

طبری، محمد بن جریر أبو جعفر، تاریخ الأمم والرسل والملوک، ج3، ص: 307، دار الکتب العلمیة – بیروت، چاپ اول، 1407، 5 جلد

بر اساس روایت فوق، امام حسین علیه السلام خود را شایسته ترین فرد برای مقابله با سیاهی ها و انحرافات سیاسی کلان جامعه اسلامی می داند این امر با درخواست بیعت او با یزید، به هیچ وجه سازگار نیست.

5/2/3. وصیت نامه امام حسین علیه السلام به برادرش محمد بن حنفیة

یکی از مهم ترین اسناد مرتبط با عاشورا که تبیین کننده بسیاری از حقایق قیام حسینی است، وصیت نامه امام حسین علیه السلام به برادرش محمد حنفیه است. علامه مجلسی این وصیت نامه را بدین گونه روایت می کند:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ هَذَا مَا أَوْصَى‏ بِهِ‏ الْحُسَیْنُ‏ بْنُ‏ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ إِلَى أَخِیهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِیَّةِ أَنَّ الْحُسَیْنَ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌ‏ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی‏ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام...»

«بسم الله الرحمن الرحیم. این وصیتی است از سوی حسین بن علی علیه السلام به برادرش محمد معروف به «ابن الحنفیة». همانا حسین علیه السلام شهادت می دهد که خداوندی جز الله نیست. او شریکی ندارد و و همانا محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده اوست. او به حق و از جانب حق آمده است و همانا بهشت و آتش حق هستند و روز قیامت حتما خواهد آمد و در آن شکی نیست. و همانا خداوند هر آنچه در قبور است، مبعوث می کند. و همانا من براى سرکشى و عداوت و فساد کردن و ظلم نمودن از مدینه خارج نشدم. بلکه، جز این نیست که من برای اصلاح در میان امت جدم خارج شدم، من در نظر دارم امر به معروف و نهى از منکر نمایم. من می خواهم مطابق سیره جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و پدرم على بن ابى طالب علیهم السّلام رفتار کنم».

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار (ط - بیروت) ج‏44 ؛ ص329، بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق

بر اساس این وصیت نامه، امام حسین علیه السلام در صدد اصلاح و مقابله اساسی و ریشه ای با انحرافاتی بود که در جامعه اسلامی به وجود آمده بود. این انحرافات از سقیفه بنی ساعده شروع شد و با روی کارآمدن یزید به نهایت گسترش و عمق خود رسید که باید انقلابی بسیار بزرگ با آن مقابله می کرد.

امر به معروف و نهی منکر امام حسین علیه السلام به هیچ وجه با بیعت و سازش با خلیفه ای مثل یزید سازگاری ندارد زیرا وجود چنین فرد فاسد و کافری در راس امت اسلامی بزرگ ترین منکر است.

5/2/4. خطبه امام حسین علیه السلام در عدم تن دادن به ذلت در مقابل یزید:

امام حسین علیه السلام در تقابل با سپاه اموی می فرماید:

 «... والله لا أعطیهم بیدی إعطاء الذلیل ولا أقر إقرار العبید...»

به خدا قسم خود را همانند انسان های ذلیل و خوار تسلیم آنها(یزید و عبید الله بن زیاد لعنهم الله) نمی کنم و هیچ گاه همانند بندگان حقیر و پست اقرار (به خلافت و در خواست بیعت) نمی کنم.

ابوجعفر طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم والرسل والملوک،ج3، ص: 319، دار الکتب العلمیة – بیروت، چاپ اول، 1407، 5 جلد

تعارض این روحیه با تن دادن به بیعت با یزید و درخواست آن بسیار روشن است.

5/2/5. خطبه حماسی و عرفانی امام حسین علیه السلام در منزلگاه «ذی حسم»

امام حسین علیه السلام در منزگاه ذی حسم خطبه ای ایراد فرمودند و با اشاره به وضعیت جامعه اسلامی که حق گریز و باطل گرا شده بود، شور و شوق خود را برای شهادت در راه خداوند نشان دادند و زندگی با یزیدیان را مایه ننگ و عار خود دانستند:

«... قام حسین علیه السلام بذی حسم فحمد الله وأثنى علیه ثم قال إنه قد نزل من الأمر ما قد ترون وإن الدنیا قد تغیرت وتنکرت وأدبر معروفها واستمرت جدا فلم یبق منها إلا صبابة کصبابة الإناء وخسیس عیش کالمرعى الوبیل ألا ترون أن الحق لا یعمل به وأن الباطل لا یتناهى عنه لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا فإنی لا أرى الموت إلا شهادة ولا الحیاة مع الظالمین إلا برما ...»

امام حسین علیه السلام در منزلگاه ذی حسم برخواست و خطبه اقامه نمود و بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: همانا می بینید که کار ما و شما به کجا کشیده شده است! براستى که این دنیا دیگرگونه شده و چهره عوض کرده و خوبى هایش پشت کرده و رفته است و از آن جز ته مانده اى همچون ته مانده آبى در ظرفى و اندک عیشى همانند چراگاهى آفت زده باقى نمانده است. آیا نمى بینید که به حق عمل نمى شود و از باطل نهى نمى شود؟ براستى که مؤمن باید به [مرگ و ]دیدار خدا روى آورد. پس من مرگ را جز سعادت، و زندگى با ستمگران را جز رنج و ملال نمى بینم.

ابوجعفر طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم والرسل والملوک،ج3، ص: 307، دار الکتب العلمیة – بیروت، چاپ اول، 1407، 5 جلد

این روحیه حماسی و عرفانی و شوق به شهادت، به هیچ وجه با درخواست تن دادن به ذلت و بیعت با یزید سازگاری ندارد.

5/2/6. پاسخ کوبنده امام حسین علیه السلام به درخواست منافقین کوفه برای بیعت با یزید

امام حسین علیه السلام در کربلا بارها بر علیه دشمنان خود احتجاج نمود و نامه ها و وعده هایی که برخی از منافقان برای آن حضرت نوشته بودند را نشان داد تا اوج مظلومیت و نهایت شقاوت دشمنان دین را علنی کند. ابن جوزی به گوشه ای از این حقایق اشاره می کند:

فنادى: یا شبث بن ربعی، یا قیس بن الأشعث، یا حجار، ألم تکتبوا إلیَّ؟ قالوا: لم نفعل، فقال: فإذا کرهتمونی فدعونی أنصرف عنکم. فقال له قیس: أولا تنزل على حکم ابن عمک؟ فإنه لن یصل إلیک منهم مکروه، فقال: لا والله، لا أعطیهم بیدی إعطاء الذلیل.

پس از آن آن حضرت فریاد زد: اى شبث بن ربعى، و اى حجار بن ابجر، و اى قیس بن اشعث، آیا شما بمن ننوشتید (که میوه ها رسیده است و ما آماده کمک و جنگ در رکاب تو هستیم؟)  آنها گفتند: ما این تعهدات را انجام نمی دهیم! امام فرمود: اگر از حضور من کراهت دارید، مرا رها کنید تا برگردم و از شما دوری کنم!

قیس بن اشعث گفت: بحکم پسر عمویت تن در ده زیرا که ایشان چیزى جز آنچه تو دوست دارى در باره تو انجام نخواهند داد!؟ حسین علیه السّلام فرمود: نه بخدا، هرگز اختیار خود را از روی ذلت و خواری به شما نخواهم داد!

ابن جوزی، جمال الدین أبو الفرج، المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج2، ص: 198، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1412 هـ - 1992 م

اگر امام حسین علیه السلام خواهان بیعت و سازش با یزید بود، احتجاج او به نامه های کوفیان معنی نداشت. او با استناد به درخواست های آنها، برای اتمام حجت ظاهری بر علیه بهانه جویان حرکت به سوی کوفه نمود. اگر آن حضرت دنبال بیعت و سازش بود، این امور هیچ ضرورتی نداشت و می توانست به راحتی با نماینده یزید در مدینه یا مکه یا حتی با عمر بن سعد در کربلا بیعت کند و همانند برخی دیگر از صحابه مثل عبدالله بن عمر و انس بن مالک، تن به یوغ حکومت شیطانی یزید پلید بدهد.

 

5/2/7. پاسخ امام حسین علیه السلام به  پیشنهاد مروان در مدینه برای بیعت با یزید

مروان یکی از مهره های کلیدی فتنه های بنی امیه است. او در زمان حیات معاویه بارها تلاش نمود تا نظر مساعد و مثبت بزرگان و صحابه را در بیعت و جانشینی یزید جلب کند.

بعد از هلاکت معاویه، در دارالاماره شهر مدینه، او پیشنهاد بیعت امام حسین علیه السلام با یزید را به آن حضرت عرضه کرد که با پاسخ منفی محکم امام حسین علیه السلام مواجه شد:

«فَقَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام‏ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏ وَ عَلَى‏ الْإِسْلَامِ‏ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ الْخِلَافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِی سُفْیَان»

امام حسین علیه السلام (در پاسخ به درخواست مروان برای بیعت با یزید) فرمود: انا لله و انا الیه راجعون (آیه استرجاع برای مواردی می خوانند که مصیبت بزرگی وارد شده باشد) دیگر باید فاتحه اسلام و مسلمانى را خواند و با آن وداع گفت، آن گاه که جامعه و مردم دچار زمامدار و رهبرى همانند یزید گردند. و همانا من از جدم رسول الله صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود" خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است.

ابن طاووس، على بن موسى، اللهوف على قتلى الطفوف، ص24- تهران، چاپ: اول، 1348ش.

بر اساس روایت فوق و روایت های دیگر، امام حسین علیه السلام بیعت با یزید و حکومت او را عامل از بین رفتن اسلام معرفی می کند. چگونه ممکن است امام حسین علیه السلام تن به بیعت با یزید بدهد و باعث نابودی اساس دین اسلام شود؟

6.     جمع بندی

با در نظر گرفتن مطالب فوق معلوم شد که روایت مورد استناد مدعیان درخواست بیعت امام حسین علیه السلام با یزید، از حیث سندی و صدوری و دلالی هیچ ارزشی برای استدلال ندارد.

با فرض اینکه چنین روایتی معتبر هم باشد، این روایت در تعارض با روایت ها و گزارش های فراوان دیگر است که نشان می دهد امام حسین علیه السلام به هیچ وجه و حتی لحظه ای هم حکومت یزیدی را تایید و به رسمیت نشناخت.

در آخر لازم است گفته شود که برخی پژوهشگران اهل سنت صدور این کلام و درخواست امام حسین علیه السلام برای بیعت با یزید را با هدف اظهار خباثت دستگاه اموی و نشان دادن نهایت شقاوت و عداوت آنها با خاندان رسول الله صلی الله علیه و آله را امری ممکن دانسته اند. بر این اساس، امام حسین علیه السلام در صدد اتمام حجت بر علیه طرف مقابل بوده است و می خواسته تمام بهانه جویی های آنها برای قتال و کشتن اهل بیت علیهم السلام را باطل کند:

هذا الکلام لو أرید به لازمه- و هو إتمام الحجة على عمر بن سعد، و کشف سرائر شیعة آل أبی سفیان، و خبث ضمائرهم للعالم- یمکن صدوره من الإمام، و لکن المنقول عن عقبة ابن سمعان غلام الرباب زوج الإمام الحسین علیه السلام أنه قال: صحبت الحسین من المدینة إلى مکة، و من مکة إلى کربلا، و لم أفترق عنه فی حال من الحالات إلى أن استشهد فلم أسمع منه الإقرار بوضع یده فی ید یزید أو ما هو بمعناه. ثم الحدیث مرسل، و رواته مجهولة فلا یمکن الاستدلال به لضعفه و عدم حجیته.

این کلام و حدیث اگر لازمه آن مد نظر باشد که آن اتمام حجت امام حسین علیه السلام بر علیه عمر بن سعد بوده و آن حضرت خواسته باطن و سریره پلید پیروان آل ابی سفیان را نشان دهد، و خباثت درونی آنها را علنی کند، ممکن است از امام حسین علیه السلام صادر شده باشد.

ولی آنچه که از عقبة بن سمعانف غلام  رباب همسر امام حسین علیه السلام روایت شده که گفته: من با امام حسین علیه السلام از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا همراه بودم و در هیچ زمانی از ایشان جدا نشدم تا اینکه به شهادت رسید، هیچ گاه سخنی که اقرار کند و بگوید که « دستم را در دست یزید بگذارم و یا سخن با همین مضمون دیگر، از او نشنیدم! و بعلاوه این حدیث از حیث سندی مرسل است و روات آن افرادی مجهول و ضعیف هستند و نمی توان به این روایت به خاطر ضعف و بی اعتباری آن استدلال کرد!

بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف‏، ج3، ص: 182، دارالفکر، لبنان، بیروت، 1417، اول

 

 

 



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها