2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
مخالفت صحابه و مردم با خلافت عمر بن خطاب
کد مطلب: ١٥٠٨٠ تاریخ انتشار: ٠٦ بهمن ١٤٠٠ - ١٩:٢٢ تعداد بازدید: 1301
خارج فقه الحکومه » فقه
مخالفت صحابه و مردم با خلافت عمر بن خطاب

جلسه پنجاه و یکم 06 11 1400

 بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه پنجاه و یکم  06 11 1400

موضوع:  مخالفت صحابه و مردم با خلافت عمر بن خطاب

اللهم صل علی محمدٍ وآل محمد وعجل فرجهم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله، وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصیر

پرسش:

(آیا صحابه همگی عادل بودند؟)

پاسخ:

در رابطه با صحابه آیه قرآن نسبت به منافقین خطاب به رسول اکرم در سوره توبه است.

(وَمِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَینِ ثُمَّ یرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِیمٍ)

و از (میان) اعراب بادیه‌نشین که اطراف شما هستند، جمعی منافقند؛ و از اهل مدینه (نیز)، گروهی سخت به نفاق پای بندند. تو آنها را نمی‌شناسی، ولی ما آنها را می شناسیم. بزودی آنها را دو بار مجازات می‌کنیم (:مجازاتی با رسوایی در دنیا، و مجازاتی به هنگام مرگ)؛ سپس بسوی مجازات بزرگی (در قیامت)فرستاده می‌شوند.

سوره توبه (9): ایه 101

(لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ)؛ تو نمی دانی ما آن ها را می شناسیم؛ حالا چه است که خدای عالم این طوری فرموده ما کاری نداریم. ولی مطلب مهم این است که منافقین در میان صحابه به قدری مخفی هستند که پیغمبر هم خبر ندارد!

خود خلیفه اول پیش حذیفه می آید می گوید:

«أ أنا من المنافقین»

آیا من هم جزء منافقین هستم یانه؟

یعنی در خودش شک دارد. وقتی که این شکلی شد در نتیجه می گویند نتیجه تابع اخسّ مقدمات است. و هرکدام از این ها بخواهیم بگیریم و روایتش را عمل کنیم اگر دلیل قطعی بر صداقتش داشتیم که هیچ. ولی اگر دلیل قطعی نداشتیم نتیجه تابع اخسّ مقدمات است.

یعنی این حکم بر نفاقش بر کذبش:

«أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ کَثُرَتْ عَلَیَّ الْکَذَّابَةُ، فَمَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّار»

الکافی (ط - الإسلامیة)، نویسنده: کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الکتب الاسلامیة، ج1، ص62

 این روایت را دیگر شیعه و سنی نقل کردند. پیغمبر فرمود: (کَثُرَتْ عَلَیَّ الْکَذَّابَةُ)؛ دروغگویان بر من خیلی زیاد شدند. «فَمَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّار»؛...

 در این قضیه اگر ما دلیل قطعی داشتیم که این جزء آن کذابین و منافقین نبود قبول می کنیم ولی مادامی که دلیل قطعی نداریم که این صحابی که این روایت را آورده جزء منافقین نیست از نظر قاعده عقلی نتیجه تابع اخسّ مقدمات است. ما حکم می کنیم که جزء این ها است. تا برای ما دلیلی بیاید از آن کلیت خارج کند. اضافه بر این که منافقین را شما ببینید در جنگ احد یک سوم صحابه به سرکردگی عبدالله بن ابی از مسیر جنگ برگشتند.

این ها محکوم به نفاق هستند، این ها تبعیت از نفاق دارند. یعنی از هر سه نفر راوی که شما بگیرید احتمال می دهیم که یکی از آن ها از منافقین باشد. حالا وقتی شبهه محصوره به این شکلی شد آیا می شود عمل کرد؟ سه تا ظرف در این جاست یقین دارید یکی از این سه ظرف نجس است می توانید از هرکدام استفاده کنید؟ نه.

چون شبهه، شبهه محصوره است، وقتی شبهه محصوره شد باید از همه اجتناب کرد. در جایی که شبهه محصوره باشد و اجمالی هم باشد اجتناب از اطراف شبهه محصوره لازم است. لذا با توجه به این خیلی مشکل است.

در رابطه با علم رجال هم فردی می آید یک خبری به ما می دهد عقل می گوید:

«الخبر یحتمل الصدق والکذب»

 این حکم اولیه عقل است که این آقا راست می گوید یا دروغ می گوید. الا قرینه ای خارجیه بیاید ثابت کند که این راست می گوید. ما دامی که قرینه خارجیه نیاید ما حکم به کذب می کنیم و لذا ما این همه روایات مجهول داریم. تقریبا در حد 60  تا 70 درصد روات مان مجهول است.

الان عرض کردم هفتاد درصد روات ما مجهول هستند نه ذمی دارند و نه مدحی دارند.

فقهای ما در طول تاریخ به روایات مجهول عمل نکرده اند. روایتی هم ما در کتب رجالی نداریم که به روایت مجهول عمل کنید یا نکنید این حکم عقل است.

قرائن را چه در متن و چه در سند جدا کنید. بگویید اصلا این جا یکی از روات مجهول است ما نمی دانیم شاید ثقه باشد، شاید غیر ثقه باشد. عقل ما حکم می کند که ما به روایت عمل نکنیم مگر قرائنی باشد که قرائن یک چیز دیگری است.

یک روایت خالی از قرائن هیچ قرینه ای هم در آن نیست که این روایت از معصوم صادر شده یانه. یکی از رواتش هم مجهول است شاید این مجهول از اعدل عدلا هم باشد از اوثق ثقات هم باشد ولی چون برای ما اثبات نشده حکم به ضعف روایت می کنیم. این حکم عقل است.

«شعبه» که (اهل سنت) از او تعبیر می کنند که امام الحدیث است می گوید:

«ما اعلم احدا فتش الحدیث کتفتیشی»

کسی مثل من، احادیث را بررسی نکرده

«وقفت على ان ثلاثة ارباعه کذب»

سه چهارم روایات ما همه دروغ است.

الجامع لأخلاق الراوی وآداب السامع؛ اسم المؤلف: أحمد بن علی بن ثابت الخطیب البغدادی أبو بکر، الوفاة: 463، دار النشر: مکتبة المعارف - الریاض - 1403، تحقیق: د. محمود الطحان، ج2، ص295

یا دار قطنی تعبیرش این است که:

«إن الحدیث الصحیح فی الحدیث الکذب کشعرة البیضاء فی جلد ثور الاسود»

حدیث صحیح در میان احادیث ضعیف مثل یک گاو سیاه پوست است که مثلا تک و توکی موهای سفید هم دارد.

یا یحیی ابن معین که بنیانگذار علم رجال است می گوید:

«وأی صاحب حدیث لا یکتب عن کذاب ألف حدیث»

شما کدام محدثی را شما سراغ دارید که هزار تا روایت دروغ نقل نکرده باشد؟

تاریخ بغداد؛ اسم المؤلف: أحمد بن علی أبو بکر الخطیب البغدادی الوفاة: 463، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج1، ص43

وقتی این طوری است دیگر این ها چه دارند؟ آیا چیزی باقی می ماند؟ این ها از بحث های کلیدی است که اهل سنت را ضربه فنی می کند. وقتی که خیلی دارند فضولی می کنند یا پر روگری می کنند باید این ها را برایشان بخوانیم.

یک دفعه است که ما می خواهیم دوستانه بحث کنیم بله ما حرفی نداریم اگر سندی وثاقتش محرز شد می پذیریم و اگر وثاقتش محرز نشد (موثق نیست). حتی مختلف فیه که اهل سنت می گویند مختلف فیه روایتش حسن است ولی ما چنین عقیده ای نداریم.

اگر یک راوی ضعف و جرحی هم داشت، ما می گویم:

«الجرح مقدم علی التعدیل لان الجارح یطلع علی ما لم یطلع علیه المعدل»

یک قاعده ی کلی است مرحوم شهید و بزرگان ما همه دارند. اگر یک کسی برای خواستگاری دختر شما آمد یا می خواهید برای پسر تان زن بگیرید ده نفر هم آمدند گفتند ادم خوبی است ولی یک نفر امد گفت ایشان معتاد است حواست را جمع کن.

شما چه کار می کنید؟ حرف آن ها را قبول می کنید یا حرف این یک نفر را قبول می کنید. «لان الجارح یطلع علی ما لم یطلع علیه المعدّل»؛ لذا این تقویت عقلی برای ما است که اگر یک کسی آمد تکذیب کرد یا یک راوی را تفسیق کرد فطرت ما می گوید آن ها که تعدیل کردند این ها حکم به ظاهر کردند.

از هرکس هم بپرسی می گوید من جز خوبی از ایشان چیزی دیگر ندیدم، غالب معدلین ما در جامعه این طوری هستند.

آغاز بحث...

امروز اولین روزی است که خلیفه دوم بر مسند خلافت نشسته است. یک عبارتی را من خدمت آقایان عرض کنم. جدای از نحوه به خلافت رسیدن خلیفه اول ؛ در رابطه با خلیفه دوم این مسئله مسلّم است که با نصب خلیفه اول سر کار آمده است.

جالب این است که آقایان می گویند برای خلافت خلیفه دوم ابوبکر آمد با مردم مشورت کرد! رأی تمام مردم این بود که صلاح جامعه در انتخاب خلیفه دوم است! در حقیقت هم یک انتخاب است ولی انتخاب مشورتی!

این کتابی را که ملاحظه می کنید کتاب «المصنف ابن ابی شیبه» استاد بخاری است ایشان در جلد 7 صفحه 434 دارد:

«أن أبا بکر حین حضره الموت أرسل إلى عمر یستخلفه»

وقتی احساس کرد دیگر ملک الموت دم در است، کسی را به سوی عمر فرستاد که او را خلیفه کند.

 «فقال الناس»

توده ای مردم!

 «تستخلف علینا فظا غلیظا ولو قد ولینا کان أفظ وأغلظ»

تو داری یک آدم بد اخلاف و تند را بر ما خلیفه می کنی، اگر خلافت را بپذیرد تندتر خواهد شد

«فما تقول لربک إذا لقیته وقد استخلفت علینا عمر»

جواب خدا را چه خواهی داد که عمر را به عنوان خلیفه معین می کنی!

این معتبرترین کتاب اهل سنت است. از این کتاب های علقه مضغه نیست.

 «قال أبو بکر»

ابوبکر گفت

 «أبربی تخوفوننی»

دارید من را از خدا می ترسانید؟!

شما جواب را نگاه کنید. جواب، جواب خیلی نادرستی است.

« أقول اللهم استخلفت علیهم خیر خلقک»

من بهترین خلقت را خلیفه قرار دادم!

الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار؛ اسم المؤلف: أبو بکر عبد الله بن محمد بن أبی شیبة الکوفی الوفاة: 235، دار النشر: مکتبة الرشد - الریاض - 1409، الطبعة : الأولى، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ج7، ص434، ح 37056

اکر عمر بهترین خلق است پس این روایات درباره حضرت علی علیه السلام چه می گویند:

«علی مع الحق والحق مع علی»

تاریخ بغداد؛ اسم المؤلف: أحمد بن علی أبو بکر الخطیب البغدادی، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج14، ص320

«لم یرد فی حق الصحابة فضائل کما ورد فی حق علی بن ابی طالب»

همچنین حدیث رایت که در جنگ خیبر این ها رفتند شکست خوردند فرمود:

 «لَأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ أو قال لَیَأْخُذَنَّ غَدًا رجلا»

 فردا من پرچم را به دست کسی می دهم که:

«یُحِبُّهُ الله وَرَسُولُهُ أو قال یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»

الجامع الصحیح المختصر ، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن کثیر , الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا، ج 3 ، ص 1086

آیا از این افضل دارید؟ افضلیت یا باید به علم باشد یا به شجاعت باشد و یا به عدالت باشد. آقایان سه ملاک برای افضلیت دارند. یعنی امام باید این سه تا شرط را داشته باشد. شجاعت ؛ اقای ابوبکر! حضرت مستطاب عالی! در جناب اقای عمر در طول این بیست و سه سال شما شجاعت دیدید؟ آیا یک قطره خون از دماغ یک مشرک و کافر زدید بیرون بیاید؟ شما یک سیلی به مشرکین زدید؟ اصلا بر سر مشرکین عصبانی شدید؟

یک عصبانیت ساده، قتل مشرکین سر جای خودش؛ به ما بفرمایید بگویید شما در طول این بیست سه سال چه در مکه و چه در مدینه یک روایتی برای ما بیاورید که اقای ابوبکر و اقای عمر نسبت به مشرکین عصبانی شده باشند ما نداریم.

روایت سندا صحیح است وکیع ابن جراح است.

 «ثقة عابد حافظ»

تقریب التهذیب. اسماعیل ابن ابی خالد است ثقه است، تقریب التهذیب جلد 1 صفحه 93. زبید ابن حارث هم

«ثقة ثبت فی الحدیث»

 تهذیب التهذیب؛ اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی الوفاة: 852، دار النشر: دار الفکر - بیروت - 1404 - 1984، الطبعة: الأولى، ج3، ص578

تاریخ مدینه منوره را که می گویند بهترین تاریخ است مولف کتاب متوفای 262 است و می گویند از تاریخ طبری اعتبارش بیشتر است.

با شبکه های وهابی هم که تماس می گیرند و مطلب نقل می کنند می گویند تاریخ طبری ضعیف است از تاریخ ابن ابی شبه نمیری بگویید. در جلد اول دارد:

«لما حضرت أبا بکر الوفاة بعث إلى عمر یستخلفه فقال الناس استخلف علینا فظا غلیظا لو قد ملکنا کان أفظ وأغلظ فماذا تقول لربک إذا لقیته وقد استخلفت علینا عمر فقال أبو بکر أتخوفونی بربی أقول یا رب أمرت علیهم خیر أهلک»

تاریخ المدینة المنورة؛ اسم المؤلف:  أبو زید عمر بن شبة النمیری البصری الوفاة: 262هـ ، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت  - 1417هـ-1996م، تحقیق: علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ج1، ص355، ح1098

توده ی مردم نه یک نفر دو نفر! تاریخ مدینه منوره جلد  1 دارد که:

«عن الشعبی قال بینا طلحة والزبیر وعبد الرحمن بن عوف وسعد جلوسا عند أبی بکر فی مرضه عوادا فقال أبو بکر ابعثوا إلى عمر فأتاه فدخل علیه فلما دخل أحست أنفسهم أنه خیرته فتفرقوا عن وخرجوا وترکوهما فجلسوا فی المسجد وأرسلوا إلى علی ونفر معه فوجدوا علیا فی حائط فتوافوا إلیه واجتمعوا وقالوا یا علی یا فلان ویا فلان إن خلیفة رسول الله مستخلف عمر وقد علم وعلم الناس إن إسلامنا کان قبل إسلام عمر وفی عمر من التسلط على الناس ما فیه ولا سلطان له فادخلوا بنا علیه نسأله فإن استعمل عمر کلمناه فیه فأخبرناه عنه ففعلوا»

 طلحه، زبیر و عبدالرحمن ابن عوف و سعد ابن ابی وقاص پیش ابوبکر برای عیادت نشسته بودند. ابوبکر گفت کسی را سراغ عمر بفرستید تا آن جا که گفت با ایشان صحبت هم کردیم و گفتیم که این اقا صلاحیت برای خلافت ندارد.

این را چه کسانی می گویند؟ طلحه، زبیر، عبدالرحمن ابن عوف. ابوبکر گفت:

«اجمعوا لی الناس أخبرکم من اخترت لکم»

گفت جمعیت را جمع کنید تا من بگویم چه کسی را انتخاب کردم.

حرف این ها را که گفته بودند همه را کنار گذاشت.

 «فخرجوا فجمعوا الناس إلى المسجد فأمر من یحمله إلیهم حتى وضعه على المنبر»

نمی توانست راه برود روی دست شان بلند کردند ابوبکر را بالای منبر گذاشتند.

گفت:

 «فقام فیهم باختیار عمر لهم ثم دخل فاستأذنوا علیه فأذن لهم فقالوا له ما تقول لربک»

همین سه چهار نفر از خواص گفتند جواب خدا را چه می دهی؟

 «وقد استخلفت علینا عمر فقال أقول استخلفت علیهم خیر أهلک»

تاریخ المدینة المنورة؛ اسم المؤلف:  أبو زید عمر بن شبة النمیری البصری الوفاة: 262هـ ، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت  - 1417هـ-1996م، تحقیق: علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ج1، ص353، ح1088

در کتاب «طبقات ابن سعد» که متوفای 230 است و قدیمی ترین کتاب تاریخی اهل سنت را نوشته ایشان در جلد 3 صفحه 207 دارد:

«عن عائشة قالت لما ثقل أبی دخل علیه فلان وفلان»

از عایشه دارد نقل می کند. معمولا هرکجا فلان و فلان می آید منظور یا امیر المؤمنین است یا عباس عموی پیغمبر است.

 «فقالوا یا خلیفة رسول الله ماذا تقول لربک إذا قدمت علیه غدا»

فردای قیامت چه جواب داری؟

«وقد استخلفت علینا بن الخطاب فقال أجلسونی»

من را بلندم کنید؛ یعنی به قدری بی حال بود نمی توانست بنشیند.

 «أبالله ترهبونی»

از خدا من را می ترسانید؟

 «أقول استخلفت علیهم خیرهم؛ لما حضرت أبا بکر الوفاة استخلف عمر فدخل علیه علی وطلحة فقالا من استخلفت قال عمر قالا فماذا أنت قائل لربک قال أبالله تفرقانی»

...دارید من را از خدا می ترسانید و به وحشت می اندازید!

 «لأنا أعلم بالله وبعمر منکما»

من از شما هم به خدا آگاه‌ تر هستم و هم به عمر آگاه تر هستم!

«أقول استخلفت علیهم خیر أهلک»

در این جا حضرت امیر و طلحه است که اعتراض می کنند سندش هم صد در صد صحیح است.

الطبقات الکبرى؛ اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری الزهری الوفاة: 230، دار النشر: دار صادر – بیروت، ج3، ص274

این قضیه است. ابن اثیر در تاریخ خودش در کتاب «الکامل» جلد 2 صفحه 272 دارد:

«ودخل طلحة بن عبید الله على أبی بکر فقال استخلفت على الناس عمر وقد رأیت ما یلقى الناس منه وأنت معه»

... تو که بودی این همه به مردم تندی می کرد.

«وکیف به إذا خلا بهم»

چگونه خواهد بود وقتی که تو نباشی

 «وأنت لاق ربک فسائلک عن رعیتک فقال أبو بکر أجلسونی فأجلسوه فقال أبالله تخوفنی»

..آقای طلحه من را از خدا می ترسانی!

 «إذا لقیت ربی فسألنی قلت استخلفت على أهلک خیر أهلک»

بعد دارد:

«ثم إن أبا بکر أحضر عثمان بن عفان خالیا لیکتب عهد عمر»

الکامل فی التاریخ؛ اسم المؤلف:  أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم الشیبانی الوفاة: 630هـ، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1415هـ ، الطبعة: ط2 ، تحقیق: عبد الله القاضی، ج2، ص272

عثمان را خواست تا مکتوب هم بکند خیلی جالب است. وقتی رسول الله می گوید.

«هَلُمُّوا أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَا تضلون بَعْدَهُ»

الجامع الصحیح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن کثیر , الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا، ج4، ص1612، ح4169

می شود:

«إن الرجل لیهجر»

دیوان المتنبی؛ اسم المؤلف: أبو البقاء العکبری الوفاة: 616، دار النشر: دار المعرفة - بیروت، تحقیق: مصطفى السقا/إبراهیم الأبیاری/عبد الحفیظ شلبی، ج1، ص9

این جا دارد که:

«لیکتب عهد عمر فقال له اکتب بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما عهد أبو بکر بن أبی قحافة إلى المسلمین»

این پیمانی است که ابوبکر برای مسلمین نوشته است

 «أما بعد ثم أغمی علیه»

از شدت بیماری افتاد غش کرد بیهوش شد.

 «فکتب عثمان»

جالب است. این پایه های حکومت خلفای اهل سنت است آن وقت این ها می خواهند جواب علی عبدالرزاق را بدهند! چه جوابی دارند بدهند؟! این جا است که گیر کرده اند. محمد عبده گیر کرده، رشید رضا گیر کرده، بزرگان شان همه گیر کرده اند نمی توانند بیایند این بساطی که مثل علی عبدالرزاق به پا کرده جواب بدهند.

عثمان دید که ابوبکر غش کرد شاید دیگر رفت.

«فکتب عثمان»

عثمان نوشت!

 «أما بعد فإنی قد استخلفت علیکم عمر بن الخطاب ولم آلکم خیرا»

در رابطه با خیر خواهی از شما کوتاهی نکردم.

 «ثم أفاق أبو بکر»

ابوبکر به هوش آمد

 «فقال اقرأ علی»

عثمان هرچه نوشتی برایم بخوان!

 «فقرأ علیه فکبر أبو بکر»

وقتی عثمان خواند ابوبکر تکبیر گفت الله اکبر!

 «وقال أراک خفت أن یختلف الناس إن مت فی غشیتی»

عثمان! ترسیدی که من در این که غش کردم و بیهوش شدم بمیرم و مردم اختلاف کنند؟!

 «قال نعم. قال جزاک الله خیرا عن الإسلام وأهله فلما کتب العهد أمر به أن یقرأ على الناس فجمعهم وأرسل الکتاب مع مولى له ومعه عمر»

...آمدند عهد را برای مردم خواندند

«فکان عمر یقول للناس»

عمر دست خط ابوبکر را گرفت بعد هم به مردم می گفت:

«أنصتوا واسمعوا لخلیفة رسول الله»

ساکت باشید ببینید خلیفه پیغمبر در این نامه چه نوشته است!

 «فإنه لم یألکم نصحا»

در رابطه با نصیحت کوتاهی نکرده است.

«فسکن الناس»

مردم ساکت شدند.

 «فلما قرئ علیهم الکتاب سمعوا وأطاعوا وکان أبو بکر أشرف على الناس وقال أترضون بمن استخلفت علیکم فإنی ما استخلفت علیکم ذا قرابة وإنی قد استخلفت علیکم عمر فاسمعوا له وأطیعوا فإنی والله ما آلوت من جهد الرأی فقالوا سمعنا وأطعنا»

الکامل فی التاریخ؛ اسم المؤلف:  أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم الشیبانی الوفاة: 630هـ، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1415هـ ، الطبعة: ط2 ، تحقیق: عبد الله القاضی، ج2، ص272

وقتی زور است چه کار باید کرد. منبع بعدی «اعتقاد اهل السنة» است که مثل اعتقادات شیخ صدوق است معمولا در کتاب های اعتقادی روایتی را می آورند که تمام قنطره های علم رجال را پشت سر گذاشته باشد.

روایت غیر صحیح را در کتاب اعتقادی نمی اورند؛ چون می خواهد اعتقادات یک مذهب را بیان کند. این کتاب برای اقای لالکایی است و کتاب درسی اهل سنت هم هست. کتاب اعتقاد اهل السنه شاید چندین شرح هم برایش نوشته اند.

دکتر احمد بن سعد حمدان غامدی، همان کسی که ما با ایشان مناظره داشتیم، و قصة الحوار الهادئ هم نقد ما بر کتاب همین اقا است. ایشان در صفحه 1403 شماره صفحاتش مسلسل است جلد اول شده مثلا ششصد صفحه جلد دوم از ششصد و یک شروع شده است.

«لما حضرت أبابکر الصدیق الوفاة دعا عثمان بن عفان فأملى علیه عهده .. أغمی على أبی بکر»

ابوبکر وقتی به هوش آمد گفت:

«کتبت أحدا»

در این وصیت نامه کسی را هم نوشتی؟

«قال ظننتک لما بک»

ترسیدم تو بمیری!

«وخشیت الفرقة»

ترسیدم مردم به تفرقه بیفتند

 «فکتبت عمر بن الخطاب فقال یرحمک الله أما لو کتبت نفسک لکنت لها أهلا»

...اگر خودت را هم می نوشتی اهلیت برای خلافت داشتی!

شما بیایید این روایت را کنار حدیث قرطاس بگذارید. که نه تنها ننوشتند بلکه نسبت هذیان هم دادند. و حال آن که پیامبر کاملا حالش خوب بود. غش و بیهوشی هم برای پیامبر نبود، در آن جا دارند:

«حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ»

کتاب خدا کافی است ما نیاز به سخن پیامبر نداریم!

الجامع الصحیح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن کثیر , الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة ، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، ج4، ص1612، ح4169

صحیح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة: 261، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج3، ص1259، ح1637

ولی در این جا نه.

 «فدخل علیه طلحة بن عبیدالله فقال لهم أنا رسول من ورائی إلیک»

من پیش تو از طرف مردم آمدم.

واژه ها را در این روایت دقت کنید.

«أنا رسول من ورائی إلیک»

مردم من را فرستادند

 «یقولون قد علمت غلظة عمر علینا فی حیاتک فکیف بعد وفاتک إذا أفضت إلیه أمورنا والله سائل عنه»

خدا از تو بازخواست خواهد کرد

 «فانظر ما أنت قائل له»

جواب خدا را چه می خواهی بدهی؟

طلحه به نمایندگی از مردم آمده.

 «قال أجلسونی أبالله تخوفوننی»

داری من را از خدا می ترسانی

من معتقدم این مطالب بسیار گویا است. آش به قدری شور شده که آشپر جلاد هم صدایش در آمده است.

کتاب «منهاج السنه – ابن تیمیه» جلد 6 -دقت کنید این جالب است- می گوید:

«لو تکلموا فی ولایة عثمان»

اگر صحابه در خلافت عثمان اعتراض می کردند.

 «وقد تکلموا مع الصدیق فی ولایة عمر»

یعنی آمده ابرو درست کند زده چشم را هم کور کرده! مردمی که از همه آمدند برای عزل عثمان جمع شدند.

 «وقالوا»

ابن تمییه می گوید:

«وقد تکلموا مع الصدیق»

چه کسانی؟ مسلمان ها.

 «ماذا تقول لربک وقد ولیت علینا فظا غلیظا فقال أبالله تخوفونی»

من را از خدا می ترسانید.

این نحوه جواب داد! یعنی کاملا مشخص است استبداد است می گوید آقا من نظرم این است به شما مربوط نیست!

 «أقول ولیت علیهم خیر أهلک فلم یحابوا الصدیق فی عهده لعمر مع شدته»

صدیق هرگز نترسید با این که می دانست عمر آدم بد اخلاق و تندخو است.

منهاج السنة النبویة؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج6، ص155

آقایان می گویند:

«درة عمر أهیب من سیف الحجاج»

شلاق عمر از شمشیر یوسف حجاج ثقفی شدید تر بود.

شرح نهج البلاغة؛ اسم المؤلف:  أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبی الحدید المدائنی الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق: محمد عبد الکریم النمری، ج1، ص114

ما این ها را چه کار کنیم؟ در بعضی از روایات است که نه ایشان قبلا این طوری بوده ولی بعدا خوب شده است.

پرسش:

توبه کرده.

پاسخ:

حالا توبه کرده یا چه کار کرده ما نمی دانیم. این دیگر از فرمایشات خود آقایایان است

«کانت درة عمر أهیب من سیف الحجاج»

مغنی المتحاج کتاب فقهی شان است. مثل جواهر ما، مثل مبسوط شیخ طوسی، این کتاب برای اقای شربینی از فقهای شافعی است. ایشان در جلد 4 صفحه 390 دارد:

«قال الشعبی کانت درة عمر أهیب من سیف الحجاج»

مغنی المحتاج إلى معرفة معانی ألفاظ المنهاج؛ اسم المؤلف: محمد الخطیب الشربینی الوفاة: 977، دار النشر: دار الفکر – بیروت، ج 4، ص 390

همه هم آوردند طبری هم آورده، ابن اثیر آورده، ابو الفداء آورده. ابن کثیر دمشقی آورده. خود عمر اعتراف می کند می گوید:

«اللهم إنی غلیظ فلینی»

من آدم بد اخلاقی هستم خدا اخلاق من را نرم کن.

الکنى والأسماء؛  اسم المؤلف: أبو بشر محمد بن أحمد بن حماد الدولابی الوفاة: 310هـ، دار النشر: دار ابن حزم - بیروت/ لبنان - 1421 هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، تحقیق: أبو قتیبة نظر محمد الفاریابی، ج2، ص666

الطبقات الکبرى؛ اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری الزهری الوفاة: 230، دار النشر: دار صادر – بیروت، ج3، ص275

ما کاری با این ها نداریم. نمونه هایی که هست مثل اینکه خواهر و دامادش را به خاطر مسلمان شدن کتک زد. می گوییم این ها قبل از اسلام بوده.

شما منبع را ببینید این صحیح مسلم است جالب است می گوید با پیغمبر اکرم نشسته بودیم فرمود:

«فَمَنْ لَقِیتَ من وَرَاءِ هذا الْحَائِطِ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله مستیقنا بها قَلْبُهُ فَبَشِّرْهُ بِالْجَنَّةِ»

ابو هریره پا شو پشت این دیوار برو هرکس را از مسلمان ها دیدی که با یقین قلبی لا اله الا الله می گوید بشارت به بهشت بده.

«فَکَانَ أَوَّلَ من لَقِیتُ عُمَرُ فقال ما هَاتَانِ النَّعْلَانِ یا أَبَا هُرَیْرَةَ فقلت هَاتَانِ نَعْلَا رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم بَعَثَنِی بِهِمَا من لَقِیتُ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله مُسْتَیْقِنًا بها قَلْبُهُ بَشَّرْتُهُ بِالْجَنَّةِ»

از بلا و بخت بد ابو هریره اولین کسی را که دید عمر بود وقتی این را گفت.

«فَضَرَبَ عُمَرُ بیده بین ثَدْیَیَّ فَخَرَرْتُ لِاسْتِی»

آن چنان محکم به سینه ام زد که به ماتحتم زمین افتادم!

«است» قسمت های اِلْیَه و قسمت های ماتحت را می گویند.

 «فقال ارْجِعْ یا أَبَا هُرَیْرَةَ»

گفت ابو هریره برگرد.

«فَرَجَعْتُ إلى رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَأَجْهَشْتُ بُکَاءً وَرَکِبَنِی عُمَرُ فإذا هو على أَثَرِی فقال لی رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم ما لک یا أَبَا هُرَیْرَةَ قلت لَقِیتُ عُمَرَ فَأَخْبَرْتُهُ بِالَّذِی بعثنی بِهِ فَضَرَبَ بین ثَدْیَیَّ ضربه خَرَرْتُ لِاسْتِی قال ارْجِعْ فقال له رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یا عُمَرُ ما حَمَلَکَ على ما فَعَلْتَ قال یا رَسُولَ اللَّهِ بِأَبِی أنت وَأُمِّی أَبَعَثْتَ أَبَا هُرَیْرَةَ بِنَعْلَیْکَ من لَقِیَ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله مُسْتَیْقِنًا بها قَلْبُهُ بَشَّرَهُ بِالْجَنَّةِ قال نعم»

ابو هریره می گوید من پیش رسول الله رفتم و جریان را گفتم که عمر این کار را کرد.

عمر گفت:

 «فلا تَفْعَلْ»

یا رسول الله همچنین کاری نکن!

 «فَإِنِّی أَخْشَى أَنْ یَتَّکِلَ الناس علیها»

می ترسم اگر این حرف را مردم بشنوند دیگر نماز نخوانند و عبادت نکنند به همین حدیث اکتفا بکنند.

 «فَخَلِّهِمْ یَعْمَلُونَ»

مردم را رها کن بگذار نماز بخوانند و عبادت کنند. اگر بگویی هرکس «لَا إِلَهَ إلا الله مُسْتَیْقِنًا بها قَلْبُهُ بَشَّرَهُ بِالْجَنَّةِ» بگوید که دیگر نماز نمی خوانند و عبادت نمی کنند.

 «قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَخَلِّهِمْ»

صحیح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة: 261، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج1، ص60، ح33

پیغمبر دید -نستجیر بالله- اشتباه کرده ولی عمر آمد اشتباه پیغمبر را اصلاح کرد بخاطر همین پیغمبر فرمود ولش کنید مردم نماز بخوانند! نمی دانم این ها خجالت نمی کشند روایات را به این شکلی در صحاح شان می آورند. این ها اقدام برای حذف و یا نقدش نمی کنند.

در قضیه صلح حدیبیه که چه مسائلی پیش آمد ما کاری با آن نداریم. این منبع مسند احمد است. این را دوستان داشته باشید اخرین جمله ما است. مسند احمد جلد 1 دارد:

«إسناده صحیح»

رقیه دختر پیغمبر از دنیا رفته بود، در قبرستان بقیع آمده بودند که دفن کنند.

«فَبَکَتِ النِّسَاءُ»

زن ها گریه می کردند، از جمله آن ها حضرت زهرا (سلام الله علیها) بوده در ذیل روایت من برایتان می خوانم.

«فَجَعَلَ عُمَرُ یَضْرِبُهُنَّ بِسَوْطِهِ»

جلوی چشم پیغمبر، زن و بچه ی پیغمبر را با شلاق می زد

 «فَأَخَذَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم بیده وقال مَهْلاً یا عُمَرُ ثُمَّ قال ابْکِینَ»

پیامبر گفت بگذار این ها گریه کنند.

مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج1، ص237، ح2127

«وَقَعَدَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم على شَفِیرِ الْقَبْرِ وَفَاطِمَةُ إلى جَنْبِهِ تبکی فَجَعَلَ النبی صلى الله علیه وسلم یَمْسَحُ عَیْنَ فَاطِمَةَ بِثَوْبِهِ رَحْمَةً لها»

مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج1، ص335، ح3103

این دیگر جلوی پیغمبر است. حتی جالب این است وقتی ابوبکر هم از دنیا رفته بود خانه عایشه مجلس نوحه خوانی گرفته بودند عمر آمد تمام زن ها را بیرون آورد و یکی یکی شلاق زد. نسبت به عایشه زورش نرسید ولی دیگران را شروع به شلاق زدن کرد.

امثال این ها الی ما شاء الله زیاد است. حتی جالب است روایت در کتاب «سنن ابن ماجه» است اشعث می گوید من یک شب مهمان عمر بودم دیدم که نیمه شب:

«قام إلى امْرَأَتِهِ یَضْرِبُهَا»

همسرش را دارد کتک می زند.

 «فَحَجَزْتُ بَیْنَهُمَا»

وسط شان امدم که نگذارم عمر همسرش را کتک بزند.

«فلما أَوَى إلى فِرَاشِهِ قال لی یا أَشْعَثُ احْفَظْ عَنِّی شیئا سَمِعْتُهُ عن رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم»

 وقتی به رختخوابش آمد گفت ای اشعث یک روایتی از پیامبر شنیدم حفظ کن.

«لَا یُسْأَلُ الرَّجُلُ فِیمَ یَضْرِبُ امْرَأَتَهُ»

اگر دیدی مردی زنش را کتک می زند ازش سوال نکن به شما مربوط نیست.

سنن ابن ماجه؛ اسم المؤلف: محمد بن یزید أبو عبدالله القزوینی الوفاة: 275، دار النشر: دار الفکر - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج1، ص639، ح1986

یا مثلا مصنف دارد عمر کسی را دنبال زنی فرستاد که پیش عمر بیاید این بدبخت بیچاره از ترس عمر وسط راه سقط جنین کرد!

 این ها نمونه هایی است که آقایان نقل کرده اند و من معتقدم این ها همه از معجزات اهل بیت است که این روایت ها در منابع اهل سنت با سندهای صحیح نقل شده و در طول این 1400 سال هم این ها نتوانستند این روایات را از بین ببرند.

والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها