(جلسه پانزدهم 16 /08/ 1400)
موضوع: بیعت با ابوبکر در سایه تهدید و خفقان (2)
اللهم صل علی محمدٍ وآل محمد وعجل فرجهم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله، وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد.
سلام علیکم ورحمة الله و برکاته.
پرسش:
استاد عزیز! آیا اینکه عمر گفت «واما اخو رسوله فلا» انکار اخوت پیامبر و امیرالمومنین صلوات الله علیهم بود؟
پاسخ:
بله،
«أما عبد الله فنعم وأما أخو رسوله فلا»
الإمامة والسياسة؛ اسم المؤلف: أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة الدينوري الوفاة: 276هـ.، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.، تحقيق: خليل المنصور، ج1، ص16- 17
چون اگر بنا بود اخوت امیر المؤمنین را با رسول اکرم بپذیرند، رسول اکرم اخوت بین امیر المؤمنین و خودش را در مکه انجام داد. و همچنین در مدینه چندین مورد در کنار اخوت، خلافت حضرت امیر المؤمنین را هم مطرح کرد. تنها اخوت تنها نبود، لذا اینها زیر بار نرفتند.
پرسش:
باسلام استاد! پیامبرخدا (صلی الله علیه واله وسلم) سفارش به نوشتن فرمود چرا خود پیامبر مهربانی چیزی ننوشت؟ آیا حدیث دوات اگر شرایطش پیش می آمد پیامبر اسلام می نوشت؟
پاسخ:
بعد از اینکه حضرت فرمود:
«قُومُوا عَنِّي»
از خانه من بروید بروید!
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا،ج 1، ص 54، کتاب العلم، باب 39، ح114
میگویند ابن عباس آمد گفت یا رسول الله! آیا قلم و کاغذی بیاوریم شما بنویسید؟ حضرت فرمود:
«او بعد ما قال الرجل»
بعد از اینکه ما را به هذیان متهم کردند!
فرضا مینوشت، میگفتند پیامبر هذیان میگفته است! و چه بسا همین نوشتن دیگر نوشتههای پیامبر را هم زیر سوال میبرد و دیگر هیچ فایده ای نداشت. ما این مطلب را در بحث قرطاس مفصل مطرح کردیم.
حدیث قرطاس ثابت کرد کسانی که به پیامبر اهانت کردند و بعدا خلیفه شدند، اینها صلاحیت و شایستگی برای خلافت از چند جهت ندارند.
یک: دستور پیغمبر را اجرا نکردند. خدای عالم میفرماید:
(مَنْ يطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ)
کسي که از پيامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده
سوره نساء (4): آیه80
«و من عصاني فقد عصى اللّه»
اطاعت و عصیان پیامبر، اطاعت و عصیان خدای عالم است.
فضائل أمير المؤمنين عليه السلام؛ ابن عقده كوفى، احمد بن محمد، محقق / مصحح: حرز الدين، عبد الرزاق محمد حسين، ناشر: دليل ما، ص55
این یک مسئله؛ یعنی کسی که مطیع پیغمبر نیست، صلاحیت برای خلافت ندارد.
دوم: به نبی مکرم تهمت هذیان زدند. این خلاف قرآن است قرآن میگوید:
(وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْي يوحَى)
و هرگز از روي هواي نفس سخن نميگويد! آنچه ميگويد چيزي جز وحي که بر او نازل شده نيست!
سوره نجم (53): آیات 3 و 4
نکته سوم: گفتند:
«حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ»
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج3، ص1259، ح1637
«حسبنا کتاب الله» انکار کتاب الله است. در خود کتاب الله داریم:
(وَأَنْزَلْنَا إِلَيكَ الذِّكْرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهِمْ)
و ما اين ذکر [= قرآن] را بر تو نازل کرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است براي آنها روشن سازي
سوره نحل (16): آیه 44
در سوره حشر آیه 7 دارد:
(وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)
آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا کنيد)، و از آنچه نهی کرده خودداري نماييد؛
سوره حشر (59): آیه 7
اینها پیام دارد همینطوری که نیست اگر بنا شد «حسبنا کتاب الله» باشد آقایان بیایند دو رکعت نماز صبح را از قرآن اثبات کنند. بزرگان اهلسنت میگویند اگر کسی بگوید قرآن و سنت نه!
«فعلموا انه ضالّ ومضل»
لذا دوستان حدیث قرطاس را خوب مطالعه کنند و پیام حدیث قرطاس را هم خوب یاداشت کنند. این سه مورد الان به صورت ابتدایی به ذهن من آمد شاید نکات دیگری هم حدیث قرطاس داشته باشد.
پرسش:
استاد! این جمله که عصمت از عمل شخص ناشی می شود لذا نمی تواند ملاک برتری باشد یعنی چه؟
پاسخ:
اتفاقا اگر از عمل شخص ناشی شود، نشان برتری است، اگر از عمل شخص نباشد و یک چیز جبری باشد این دیگر نشانهی برتری نیست. یعنی عصمت در صورتی ارزش دارد که معصوم بتواند گناه کند و نکند این ارزش دارد؛ ولی اگر فرد نتواند اصلا گناه کند مثلا ملائکه نمیتوانند گناه کنند.
مثلا شما قلب تان در اختیارتان نیست، شما نمیتوانی به قلبت بگویی یک دقیقه شما کار نکن! ولی نفس کشیدن در اختیار شما است میتوانی نفس نکشی. دستت در اختیار خودت است میتوانی بلند کنی و میتوانی بلند نکنی.
لذا برای بلند کردن دست، حرکت کردن چشم، باز و بسته کردن دهان، خدای عالم ثواب و عقاب مرتب کرده است ولی برای قلب ثواب و عقاب مرتب نکرده است. بیاید بگوید شما قلبت اینقدر کار کرده ما به این خاطر به شما این اندازه پاداش میدهیم!
لذا ارزش عصمت در جایی است که طرف بتواند گناه کند و نکند این هنر است. همانطوری که عرض کردیم امیر المؤمنین (سلام الله علیه) میفرماید:
«وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْص»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص418
این کاملا واضح است. خداوند به پیامبر میگوید بگو:
(إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيتُ رَبِّي عَذَابَ يوْمٍ عَظِيمٍ)
من (نيز) اگر نافرماني پروردگارم کنم، از عذاب روزي بزرگ [= روز رستاخيز] ميترسم!
سوره انعام (6): آیه 15
اگر عصیان کنم از عذاب خدا من میترسم.
(وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَينَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ، لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيمِينِ، لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيمِينِ،ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ)
اگر او سخني دروغ بر ما ميبست، ما او را با قدرت ميگرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع ميکرديم، و هيچ کس از شما نميتوانست از (مجازات) او مانع شود!
سوره الحاقه (69): آیات 44 تا 47
اینها همه نشان میدهد که انبیاء و ائمه (علیهم السلام) میتوانستند گناه بکنند و نکردند. حالا اینکه خدای عالم از اول به این ها لطف و تفضّلی کرده، آن یک بحث دیگری دارد.
مثل ولایت امیر المؤمنین آنجا از تمام خلائق اعتراف گرفت آنها گفتند:
«قالُوا بَلى»
اینجا هم که آمدند دیگر در محیط شیعی بزرگ شدند خدای عالم فرضا میتوانست ما را در عربستان در ریاض و یا در یک شهر دیگرش از یک پدر و مادر وهابی به دنیا بیاورد، از روز اول هم وهابی بار میآمدیم.
یا در گوشهی روسیه به دنیا بیاورد کمونیست بار میآمدیم، یا در گوشه فلان کشور دیگر به دنیا بیاورد مسیحی بار میآمدیم؛ ولی خدای عالم ما را در ایران و در یک شهر مذهبی و از پدر و مادر شیعی به دنیا آورده و از اول کودکی شیعه بار آمدیم.
حالا:
«وَ أَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ وَ يُنَصِّرَانِه»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج5، ص296
آنها را شما کنار بگذارید. بعضیها معتقدند نتیجهی امتحان همان: «قالُوا بَلى» است. هرکس در آنجا «قالُوا بَلى» گفت سربلند شد و حالا چه امتحاناتی بوده در این مورد مرحوم سید شبّر کتابی به نام «حق الیقین» دارد که همان «حق الیقین» مرحوم علامه مجلسی را به عربی برگردانده ولی یک مقدار تلطیف و زیبا نوشته است.
کتاب عربی است ولی عربی ساده است یعنی اگر کسی مثلا یک پنجم لمعه را خوب خوانده باشد، کتاب «حق الیقین» علامه شبّر را خوب میفهمد خیلی ساده است. من کتابی به این سادگی و روانی کم دیدم لغت و اینها هم چیزی ندارد.
در آن کتاب ایشان در رابطه با این قضایا خوب صحبت کرده که اصلا عالم ذر چیست، در آنجا ایشان این مطالب را آورده است.
مسئله مهمتر از این:
(إِنَّ الْفَضْلَ بِيدِ اللَّهِ يؤْتِيهِ مَنْ يشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ)
فضل (و موهبت نبوت و عقل و منطق، در انحصار کسي نيست؛ بلکه) به دست خداست؛ و به هر کس بخواهد (و شايسته بداند،) ميدهد؛ و خداوند، واسع [= داراي مواهب گسترده] و آگاه (از موارد شايسته آن) است.
سوره آل عمران (3):73
تفضل دست خدای عالم است، خدای عالم به یکی عصمت میدهد و به یکی عصمت نمیدهد. این دیگر تفضل خدای عالم است.
پرسش:
سلام علیکم! در کتاب جعفریات از امام صادق (علیه السلام) دربارہ ابوبکر نقل شدہ «فعل ذلک ابوبکر الصدیق» نقل شدہ، می گویند لقب صدیق را امام صادق ھم قبول داشته است.
پاسخ:
ببینید اینها روایاتی است که در تقیه گفته شده مثل:
«وَ لَقَدْ وَلَدَنِي أَبُو بَكْرٍ مَرَّتَيْن»
كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)؛ نویسنده: اربلى، على بن عيسى، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، ناشر: بنى هاشمى - تبريز، ج2 ؛ ص161
یا دهها روایات دیگری که ما داریم به خاطر تقیه گفته شده است. و قطعا از آن طرف روایات متعدد داریم که امیر المؤمنین فرمود:
«أَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ وَ الْفَارُوق»
و هرکس بعد از من همچنین ادعایی کند
«فهو الکاذب»
خود اهلسنت هم میگویند این روایتی که به ابوبکر صدیق میگویند این جعلی است. ما قبلا این را بحث کردیم.
پرسش:
استاد! وهابیها میپرسند که امیرالمومنین که در منزل پیامبر بود چرا کاغذ و دوات نیاورد؟
پاسخ:
بحث سر این است که در منزل یک عده گفتند بیاورید، یک عده هم گفتند نیاورید.
«فَاخْتَلَفُوا»
معلوم است آن کسانی که گفتند بیاورید قطعا امیر المؤمنین و طرفداران علی بودند. طرفداران عمر هم گفتند نیاورید. دوستان به این عبارت حواسشان باشد. به خاطر اختلافی که داشتند پیامبر اینها را بیرون کرد و فرمود:
«قُومُوا عَنِّي»
از خانه من بیرون بیروید.
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا،ج 1، ص 54، کتاب العلم، باب 39، ح114
عزیزان این مطلب را دقت کنند خیلی ظریف است. پاسخ شبههی وهابیها ببینید این کتاب صحیح بخاری حدیث 5345 است عمر گفت:
«إِنَّ النبي صلى الله عليه وسلم قد غَلَبَ عليه الْوَجَعُ وَعِنْدَكُمْ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ فَاخْتَصَمُوا منهم من يقول قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ النبي صلى الله عليه وسلم كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ وَمِنْهُمْ من يقول ما قال عُمَرُ فلما أَكْثَرُوا اللَّغْوَ وَالِاخْتِلَافَ عِنْدَ النبي صلى الله عليه وسلم قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قُومُوا»
... پیامبر فرمود: از خانه من بیرون بروید!
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا،ج 5، ص 2146، بَاب قَوْلِ الْمَرِيضِ قُومُوا عَنِّي،باب شماره 17، ح5345
آغاز بحث...
بحث ما در رابطه با کتاب «الاسلام و اصول الحکم» نوشته علی عبدالرزاق بود. دراسة ووثائق از دکتر محمد العماره. دکتر عماره کتابهای زیادی دارد، ایشان از محققین به نام اهلسنت است.
در این کتاب مطالبی آورده که ما مطرح کردیم تا به حرف محمد عبده رسیدیم ایشان میگوید امت و نائب امت میتوانند خلیفه را نصب کنند. حاکم و سلطان نمیگوید کلمه خلیفه دارد. ما عرض کردیم کلمه خلیفه چیست؟ خلیفة النبی میخواهند معین کنند یا خلیفة الناس؟
اگر خلیفة النبی است باید پیغمبر معین کند. چه ربطی به مردم دارد که بیایند برای پیغمبر خلیفه معین کنند. و اگر مردم انتخاب کردند این خلیفة الناس میشود. منتها دیگر کلمه خلیفه آنجا نمیگویند حاکم، سلطان و رئیس جمهور و امثال اینها میگویند.
امت هم صاحب حق هستند، اینها هستند که میتوانند او را هر وقت خواستند و مصلحت دیدند خلع کنند. ما بحثی را شروع کردیم این بحث خیلی بحث اساسی است و آقایان خیلی با دقت این بحث را دنبال کنند که کم بحث شده است.
در کتابهای ما حتی علامه امینی (رضوان الله تعالی علیه) خیلی به کنایه و اشاره این بحثها را ایشان مطرح فرمودند.
ما گفتیم این که میگوید مردم انتخاب میکنند این با مبانی اینها به هیچ وجهی نمیسازد. حتی بزرگانشان هم اعتراف دارند که اهلسنت قدیما و حدیثا خلاف این را عقیده دارند که تعداد زیادی از مردم با ابوبکر مخالفت کردند که در رأس آنها امیر المؤمنین و صدیقه طاهره است. این دو تا را خوب داشته باشید.
اینکه امیر المؤمنین (سلام الله علیه) را به روز برای بیعت بردند، بیعت نکرد ابوبکر دستش را بر دست علی کشید.
«و هي مضمومة»
دست بسته علی را به زور به دست ابوبکر کشیدند
نام کتاب: اثبات الوصیة؛ اسم المؤلف: أبو الحسن على بن الحسين بن على المسعودي (تاريخ وفات مؤلف: 346 ق)، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: انصاريان، ايران – قم 1426 / 1384، ص146
خدا شیخ علی پناه اشتهاردی را بیامرزد میگفت: "خلاصه به مسجد رفتند به زور دست علی را به دست ابوبکر زدند گفتند اللهم صل علی محمد وال محمد، بیعت تمام شد رفت!" این مطلب را خیلی شیرین مطرح میکرد.
بحث دیگر اینکه علی ابن ابیطالب در هر قسمتی چرا قیام نکرد؟ چرا حق مسلّم خودش را نگرفت و از همسرش دفاع نکرد؟ امیر المؤمنین تهدید به قتل بود. این قضیه خیلی نکتهی ظریفی است عزیزان داشته باشند.
در «سنن کبرای بیهقی » جلد 8، صفحه 143، حدیث 16315 تحقیق محمد عبدالقادر عطا یک عبارتی دارد و در اینجا و در ابتدای امر حرف محمد عبده، حسین هیکل همه را رد میکند میگوید:
«لما توفي رسول الله صلى الله عليه وسلم قام خطباء الأنصار فجعل الرجل منهم يقول يا معشر المهاجرين إن رسول الله صلى الله عليه وسلم كان إذا استعمل رجلا منكم قرن معه رجلا منا»
اگر پیامبر در یک کار جنگی و یا کار دیگری یک نفر از شما مهاجرین انتخاب میکرد، یکی از ما انصار را هم در کنارش قرار میداد.
بیایید اگر خلافت را شما به عهده میگیرد کسی هم از ما وزیرش باشد. مثل دولت جعلی افغانستان که یکی از کاندیدها رئیس جمهور شد و دیگری هم رئیس اجرایی شد.
«فنرى أن يلي هذا الأمر رجلان أحدهما منكم والآخر منا قال فتتابعت خطباء الأنصار على ذلك فقام زيد بن ثابت رضي الله عنه فقال إن رسول الله صلى الله عليه وسلم كان من المهاجرين»
پیغمبر از مهاجرین بود
«وإن الإمام يكون من المهاجرين»
امام باید از مهاجرین باشد.
انصار حق دخالت ندارد؛ یعنی معلوم است که اصلا آنجا انتخابات نبوده مردم آزاد نبودند، انصاری که اکثریت را دارد؛ یعنی ده درصد اگر مهاجرین هستند نود درصد انصار هستند. اینها میگویند:
«ونحن أنصاره كما كنا أنصار رسول الله صلى الله عليه وسلم فقام أبو بكر رضي الله عنه فقال جزاكم الله خيرا يا معشر الأنصار وثبت قائلكم ثم قال أما لو فعلتم غير ذلك لما صالحناكم»
... اگر چنانچه امام از ما نباشد ما با شما به هیچ وجه کنار نخواهیم آمد.
حتی در همان سقیفه ده – پانزده نفری که از مهاجرین و انصار بودند این ده – پانزده نفر باهم در مورد خلافت ابوبکر اتفاق نظر نداشتند. بعد اینها آمدند:
«ثم أخذ زيد بن ثابت بيد أبي بكر فقال هذا صاحبكم فبايعوه ثم انطلقوا فلما قعد أبو بكر رضي الله عنه على المنبر نظر في وجوه القوم فلم ير عليا رضي الله عنه فسأل عنه»
زید ابن ثابت دست ابوبکر را گرفت و گفت ایشان خلیفه شما است بلند شوید بیعت کنید. ابوبکر آمد در منبر نشست نگاه کرد دید علی نیست. گفت علی کجاست؟
«فقام ناس من الأنصار فأتوا به»
یک عدهی از انصار را رفتند علی را کشان، کشان آوردند.
«فقال أبو بكر رضي الله عنه بن عم رسول الله صلى الله عليه وسلم وختنه»
ابوبکر گفت پسر عموی پیامبر، داماد پیامبر!
«أردت أن تشق عصا المسلمين»
میخواهی عصای مسلمین را بشکنی.
سنن البيهقي الكبرى؛ اسم المؤلف: أحمد بن الحسين بن علي بن موسى أبو بكر البيهقي الوفاة: 458، دار النشر: مكتبة دار الباز - مكة المكرمة - 1414 - 1994، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، ج8، ص143، ح16315
یک اصطلاحی است شقّ عصا المسلمین؛ یعنی میخواهی فتنهگری کنی! این مطلب را علاوه بر «سنن بیهقی»، «تاریخ اسلام - ذهبی» جلد 3 صفحه 10 دارد، «البدایة - ابن کثیر» جلد 5 صفحه 249 دارد. حاکم نیشابوری در مستدرک جلد 3 صفحه 80 همین عبارت را میآورد و در آخرش هم میگوید:
«هذا حديث صحيح على شرط الشيخين»
المستدرك على الصحيحين؛ اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ج3، ص80
«أردت أن تشق عصا المسلمين»؛ تشق عصا المسلمین چه پیامی دارد؟ این را دوستان خوب دقت کنند. در کتاب «معجم کبیر طبرانی» جلد 11 مکتبة ابن تیمیه قاهره از ابن عباس:
«قال قال رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم من شَقَّ عَصا الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمُونَ في إِسْلامٍ دامجٍ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الإِسْلامِ من عُنُقِهِ»
هركس شق عصای مسلمین بکند اصلا رشته اسلام از گردنش خلع شده است؛ یعنی مرتد شده واجب القتل است.
المعجم الكبير؛ اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360، دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانية، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ج11، ص25، ح10925
«أردت أن تشق عصا المسلمين»؛ یعنی داری زمینهی قتل خودت را فراهم میکنی از اسلام میخواهی بیرون بروی؟ خوب دقت کنید بعضی از واژهها هست که باید ببینیم در کتابهای دیگر یا کتاب های لغت به چه معانی آوردهاند. مثلا در کتاب «النهایة في غریب الحدیث» جلد 2 دارد:
«من شق عصا المسلمين وهم في إسلام دامج فقد خلع ربقة الإسلام من عنقه الدامج المجتمع»
النهاية في غريب الحديث والأثر؛ اسم المؤلف: أبو السعادات المبارك بن محمد الجزري الوفاة: 606، دار النشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي، ج2، ص132
«في اسلام دامج»، یعنی چه؟ در اسلام مجتمع. و جالبش این است که در کتاب «الاستیعاب في معرفة الاصحاب» برای ابن عبدالبر که از کتابهای معتبر اهلسنت است در جلد سوم چاپ دار الجیل میگوید:
«عبد بن عمير الأشجعى سمع رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول إذا خرج عليكم خارج يشق عصا المسلمين ويفرق جمعهم فاقتلوه»
هرکس شق عصای مسلمین کرد تفرقه ایجاد کرد بکشید.
«ما أستثنى أحدا»
احدی را هم من استثنا نمیکنم
الاستيعاب في معرفة الأصحاب؛ اسم المؤلف: يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر الوفاة: 463، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي، ج3، ص960
یعنی هرکس میخواهد باشد! اینکه یک عده از اهلسنت میگویند:
«إن الحسين قتل بسيف جده»
اگر امام حسین کشته شد با شمشیر پیامبر کشته شد!
همین را دارند میگویند. مسلمانها مجتمع بودند، امام حسین آمد شق عصای مسلمین کرد، پیغمبر هم گفته هرکس شق عصای مسلمین بکند بکشید، هرکس باشد. حتی اگر فرزندم حسین هم باشد! ابن عربی و آن هایی که میگویند «قتل بسیف جده»، همین را دارند میگویند.
امیر المؤمنین (سلام الله علیه) یک انتخابی کرد که اگر رسول اکرم هم بود غیر از این انتخاب را نمیکرد. در دوران امام حسین هم همچنین مسئله و موقیعتی پیش میآمد غیر از این راه دیگری را انتخاب نمیکرد. همانطور که رسول اکرم هم در مکه سیزده سال غیر از این راه دیگری را انتخاب نکرد.
اینها از ظرافت هایی است که آقایان باید یک دفترچه و یا یک فایلی داشته باشند، مطالب ضروری و اساسی را در آنجا یاداشت کنند. در یک دفتر عادی و فایل عادی اینها را یاداشت نکنند طوری باشد که به اینها دسترسی داشته باشند و این فایل هم طوری باشد که روزهای پنجشنبه جمعه که الحمدلله ما تعطیلی زیاد داریم قسم بخورند این مطالبی که در آن فایل ضروری آوردهاند -اسمش را هم فایل ضروری یا مطالب مهم بگذارند- بیایند یک دوری بزنند فهرستش را نگاه کنند مطالب را مرور بکنند که اینها برایشان به صورت ملکه بشود.
اگر امیر المؤمنین میخواست از حضرت زهرا دفاع کند چه میشد؟ حالا بیعت نکرده این است میگوید: «أردت أن تشق عصا المسلمين»!
اینکه آوردیم از کتاب استیعاب، جلد 3، صفحه 960، ابن اثیر «النهایة فی غریب الحدیث»، جلد 2، صفحه 132، ابن منظور متوفای 711 در لسان العرب، جلد 2، صفحه 275 همین تعبیر را دارد:
«فقد خلع ربقة الإسلام من عنقه»
لسان العرب؛ اسم المؤلف: محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري الوفاة: 711، دار النشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الأولى، ج2، ص275
سمعانی همین تعبیر را دارد و میگوید:
«كان أمر خالد بن الوليد أن يقتل عليا ثم ندم بعد ذلك فنهى عن ذلك»
این خیلی مسئله مهمی است. در ماده رواجنی ترجمه عباد ابن یعقوب میگوید:
«روى عنه جماعة من مشاهير الأئمة»
تعدادی از مشاهیر ائمه آوردند که:
«وروى عنه حديث أبي بكر رضي الله عنه أنه قال لا يفعل خالد ما أمر به سألت الشريف عمر بن إبراهيم الحسيني بالكوفة عن معنى هذا الأثر»
...داستانش چیست؟
«فقال»
گفت:
«كان أمر خالد بن الوليد أن يقتل عليا ثم ندم بعد ذلك»
دستور داده بود علی را بکشد.
الأنساب؛ اسم المؤلف: أبي سعيد عبد الكريم بن محمد ابن منصور التميمي السمعاني الوفاة: 562هـ، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عبد الله عمر البارودي، ج3، ص95
چون علی مزاحم کارشان بود و قلب های مردم متوجه امیر المؤمنین بود، احادیث غدیر و غیره همه در گوش مردم بود میدانستند مسئله را.
همانطور که از ابن تیمیه نقل کردیم تعداد زیادی از بنی عبد مناف و بنی هاشم
«لهم ميل قوي إلى علي بن أبي طالب»
منهاج السنة النبوية، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج7، ص49
و علی هم با اینها همکاری نمیکرد. عمر میگوید به ابن عباس عموی پیغمبر گفتم علی ابن ابیطالب با ما همکاری نمیکند، گفتم بیا به جنگ برویم حاضر نشد با ما به جنگ بیاید. دستور میدهند علی را بکشند. دیگر از این واضحتر و روشنتر؟ عبارتی در کتاب سمعانی، جلد 3، صفحه 95 است:
«كان أمر خالد بن الوليد أن يقتل عليا ثم ندم بعد ذلك فنهی عن ذلک»؛
دستور داده بود علی را بکشند و بعد پشیمان شد نهی کرد.
ایشان تلگرافی گفته داستان را خیلی زیاد نیاورده. یعقوب ابن رواجنی چه کسی است؟ «سِیَر اعلام النبلاء» در جلد 11 دارد:
«الشیخ العالم الصدوق»
از روات بخاری، ترمذی، سنن ابن ماجه قزوینی است؛ از رجال بخاری هم هست ابو حاتم گفته:
«شیخٌ ثقه»
ابن خزیمه گفته:
«حدثني ثقه»
ابن عدی گفته:
«فیه غلوٌ فی التّشیع»
ابدان گفته که:
«أن عبادا کان یشتم السلف»
«سلف» یعنی صحابه را سب می کرد. سب میکرده چه کار میکرده؟ میگفت:
«الله أعدل من أن يدخل طلحة والزبير الجنة، لانهما قاتلا علي بن أَبي طالب، بعد أن بايعاه»
خدای عالم خیلی عادلتر از این است که طلحه و زبیر را وارد بهشت کند چون اینها با علی جنگیدند بعد از آنکه بیعت کرده بودند.
تهذيب الكمال؛ اسم المؤلف: يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج المزي الوفاة: 742، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1400 - 1980، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ج14، ص178
این آقا شده: «یشتم السلف، فیه غلو في التشیع!» این آقا در صحیح بخاری چه کار میکند؟ این همه ابن ابی حاتم و دیگران گفتند که ثقه است اگر کسی همچنین عبارتی بگوید مگر پیغمبر نگفت:
«نظر النبي صلى الله عليه وسلم إلى علي وفاطمة والحسن والحسين فقال أنا حرب لمن حاربكم وسلم لمن سالمكم هذا حديث حسن»
هر کس با علی، زهرا و حسن و حسین بجنگد با من جنگیده.
المستدرك على الصحيحين، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج 3، ص 163، ح4712
آیا کسی با پیغمبر بجنگد خدا او را بهشت میبرد یا نمیبرد؟ این همان حرف را زده، نیامده آسمان را به زمین بیاورد هر چه است مال خودتان است ابن جریر هم گفته:
«من لم يتبرأ في صلاته كل يوم من أعداء آل محمد حشر معهم»
هر کس در نمازش از دشمنان آل محمد تبری نجوید با دشمنان آل محمد محشور میشود.
چه شد؟ ذهبی میگوید:
«هذا الكلام مبدأ الرفض ، بل نكف، ونستغفر للأمة فإن آل محمد في إياهم قد عادى بعضهم بعضا واقتتلوا على الملك»
ما خودداری میکنیم و برای امت استغفار میکنیم، آل محمد بعضیهایشان بعضی را دشمن داشتند و به خاطر سلطنت همدیگر را قتال کردند.
«وتمت عظائم فمن أيهم نبرأ»
این هم دارد هذیان میگوید، ایشان میگوید آل محمد مشخص است چه کسانی هستند؟ آل محمدی که شما دارید درست میکنید زنان پیغمبر هم آل محمد میشوند. ولی آل محمدی که پیغمبر اکرم فرموده در آیه تطهیر آمده و فرموده آل محمد، من هستم و علی و فاطمه و حسن و حسین و فرزندان اینها، 11 فرزند حضرت زهرا اینها با همدیگر اختلاف و قتالی نداشتند.
شما اول در آل محمد تصرف میکنی و تعمیم میدهی بعد میگوی آل محمد با همدیگر دعوا میکردند، یعنی یک حرف بیاساسی میزنی بعد بر مبنای آن نظر میدهی.
بعد جالب است میگوید عباد ابن یعقوب آخر عمرش نابینا شده بود
«فرأيت سيفا وحجفة»
من دیدم بر اینکه شمشیر و سپری آماده کرده.
«فقلت لمن هذا»
این شمشیر و سپر را برای چه آماده کردی؟
«قال اعددته لأقاتل به مع المهدي»
این شمشیر و سپر را آماده کردم در رکاب حضرت مهدی بجنگم!
سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج11، ص538
این هم از روات صحیح بخاری است شما گفتید الشیخ، العالم، الثقه و ابو حاتم و ابن خزیمه گفته اند ثقه است کسی نگفته کذاب است، فقط گفتند «غلوٌ فی التشیع» روایتی در فضائل و مثالب آورده روایتی بوده آورده اینها را از خودش که در نیاورده است. عزیزان این مسئله را داشته باشند که خیلی جاها این مسئله به دردشان میخورد.
نکته مهمتر این است در کتاب «احتجاج طبرسی، تفسیر قمّی، بحار الأنوار» آمده است البته من این را از احتجاج طبرسی می آورم عزیزان به خوبی دقت کنند ببینند قضیه قتل خالد چه بود؟ در احتجاج طبرسی، جلد1 صفحه 120.
«وَ بَعَثَ أَبُو بَكْرٍ إِلَى عُمَرَ فَدَعَاهُ»
ابوبکر، عمر را خواست و او را دعوت کرد.
گفت:
«أَ مَا رَأَيْتَ مَجْلِسَ عَلِيٍّ مِنَّا فِي هَذَا الْيَوْمِ»
نمیبینی که برخورد علی با جلسات ما چطوری است؟
«وَ اللَّهِ لَئِنْ قَعَدَ مَقْعَداً آخَرَ مِثْلَهُ لَيُفْسِدَنَّ عَلَيْنَا أَمْرَنَا»
اگر بخواهد ادعای خلافت کند کار خلافت ما را به هم میریزد.
«فَمَا الرَّأْيُ؟»
چه کار کنیم؟
«فَقَالَ عُمَرُ الرَّأْيُ أَنْ تَأْمُرَ بِقَتْلِهِ قَالَ فَمَنْ يَقْتُلُهُ؟ قَالَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيد»
...چه کسی جرأت دارد برود علی را بکشد؟ گفت خالد ابن ولید
«فَبَعَثَا إِلَى خَالِدِ بْنِ الْوَلِيدِ فَأَتَاهُمَا»
فرستادند دنبال خالد آمد.
گفتند می خواهیم مأموریت بزرگی به تو بدهیم! گفت من را به هر مأموریتی بفرستید ولو قتل علی هم باشد، گفتند همین را ما از شما میخواهیم، خالد گفت کجا علی را بکشم؟ ابوبکر گفت بیا مسجد و بغل علی بایست:
«فَإِذَا سَلَّمْتُ فَقُمْ إِلَيْهِ وَ اضْرِبْ عُنُقَهُ»
من وقتی وقتی که سلام دادم بلا فاصله قبل از اینکه علی تکان بخورد بلند شو و گردنش را بزن!
«قَالَ نَعَمْ»
گفت باشه.
«فَسَمِعَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ وَ كَانَتْ تَحْتَ أَبِي بَكْرٍ فَقَالَتْ لِجَارِيَتِهَا اذْهَبِي إِلَى مَنْزِلِ عَلِيِّ وَ فَاطِمَةَ (علیهما السلام)
اسماء بنت عمیس همسر ابوبکر شنید به یکی از کنیزها گفت برو منزل علی و فاطمه:
«وَ أَقْرِئِيهِمَا السَّلَامَ وَ قُولِي لِعَلِيٍّ إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ»
همان تعبیری که در رابطه با حضرت موسی بود. کنیز به امیر المؤمنین گفت. امیر المؤمنین به او فرمود به اسماء بنت عمیس بگو:
«إِنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَا يُرِيدُونَ»
اینها نمیتوانند من را بکشند خدا مانع میشود.
«ثُمَّ قَامَ وَ تَهَيَّأَ لِلصَّلَاةِ وَ حَضَرَ الْمَسْجِدَ وَ صَلَّى خَلْفَ أَبِي بَكْرٍ»
رفتند مشغول نماز شدند و امیر المؤمنین پشت سر ابیبکر نماز خواند.
درباره نماز حضرت علی روایت داریم که در جماعت می ایستاد ولی نماز فرادی می خواند: «کان یصلي بصلاة نفسه»
«وَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ يُصَلِّي بِجَنْبِهِ وَ مَعَهُ السَّيْفُ فَلَمَّا جَلَسَ أَبُو بَكْرٍ فِي التَّشَهُّدِ»
و خالد هم در بغلش بود شمشیر هم در کنارش بود وقتی ابوبکر برای تشهد نشست
«نَدِمَ عَلَى مَا قَالَ»
پشیمان شد.
«وَ خَافَ الْفِتْنَةَ»
دید اگر علی کشته بشود فتنه درست میشود.
«وَ عَرَفَ شِدَّةَ عَلِيٍّ وَ بَأْسَهُ»
اینکه علی، آدم توانمندی است اینطوری نیست که خالد بتواند مچنین کاری بکند.
«فَلَمْ يَزَلْ مُتَفَكِّراً لَا يَجْسُرُ أَنْ يُسَلِّمَ»
همینطوری فکر میکرد نمیتوانست سلام بدهد.
مثلاً مدام میگفت: «السلامُ علینا وعلی عباد الله الصالحین» نمیتوانست سلام بدهد
«حَتَّى ظَنَّ النَّاسُ أَنَّهُ قَدْ سَهَا»
مردم تصور کردند مثلا «السلام علیکم» را فراموش کرده است.
«ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى خَالِدٍ»
به طرف خالد توجه کرد.
«فَقَالَ يَا خَالِدُ لَا تَفْعَلَنَّ مَا أَمَرْتُكَ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه»
خالد! آنچه که گفته بودم انجام نـــده! «السلام علیکم».
«فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يَا خَالِدُ مَا الَّذِي أَمَرَكَ بِهِ؟ فَقَالَ أَمَرَنِي بِضَرْبِ عُنُقِكَ قَالَ أَ وَ كُنْتَ فَاعِلًا؟ قَالَ إِي وَ اللَّهِ»
امیر المؤمنین گفت خالد قضیه چه بود؟ گفت به من دستور داده بودند گردن تو را بزنم گفت میخواستی انجام بدهی؟ گفت بله به خدا قسم.
«فَأَخَذَهُ عَلِيٌّ (علیه السلام) فَجَلَدَ بِهِ الْأَرْض»
خالد را بلند کرد و به زمین کوبید
«فَاجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَيْهِ فَقَالَ عُمَرُ يَقْتُلُهُ وَ رَبِّ الْكَعْبَة»
قسم به خدای کعبه خالد را علی ابن ابیطالب قطعاً خواهد کشت!
الإحتجاج علی أهل اللجاج؛ نویسنده: طبرسی، احمد بن علی، ناشر: نشر مرتضی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر،ج1، ص94 و 95
این کل بحثی بود که ما امروز داشتیم. ادامه بحث را ان شاء الله در جلسه بعدی در خدمت دوستان هستیم. خدا بر توفیقات همه بیافزاید ان شاء الله!