بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اثبات مشروعیت سنّت از قرآن –آیه 44 سوره «الحاقه» و 21 سوره «احزاب»
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله
از دوستانی كه در کلاس مجازی حضور دارند تشكر میكنیم. اگر سوالی خاصی هست به صورت مكتوب و یا اگر بتوانند همانجایی كه نشانه «دست» است بزنند و به صورت صوتی سوال كنند، ما در خدمتشان هستیم.
پرسش:
نظر شما درباره اعتبار کتاب «سلیم بن قیس» چیست؟
پاسخ:
در رابطه با اعتبار كتاب «سلیم ابن قیس هلالی» حرف زیاد است. معمولا آقایان هم روی اعتبار «سلیم ابن قیس» زیاد حرف دارند. ما در چند جلسه قبل در رابطه با اعتبار كتاب «سلیم» در «شبكه جهانی حضرت ولی عصر» بحثی را مطرح كردیم.
مرحوم «نعمانی» صاحب كتاب «الغیبة» میگوید:
«و ليس بين جميع الشيعة ممن حمل العلم و رواه عن الأئمة (علیهم السلام) خلاف في أن كتاب سليم بن قيس الهلالي أصل من أكبر كتب الأصول التي رواها أهل العلم»
کتاب سلیم بن قیس از بزرگترین كتابهای اصولی است كه اهل علم نقل كردهاند و حاملان حدیث اهلبیت و قدیمترین آن است. این اصل از اصولی است كه شیعه در طول تاریخ به آن رجوع میكرده و به آن اعتماد میكرده است.
الغيبة( للنعماني)؛ ابن أبي زينب، محمد بن ابراهيم، محقق- مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: نشر صدوق، ص101، باب 4 ما روي في أن الأئمة اثنا عشر إماما
«سید ابن طاووس» هم میگوید:
«تضمّن الكتاب ما يشهد بشكره و صحّة كتابه»
التحرير الطاووسي؛ حسن بن زين الدين العاملي (وفات 1011) تحقيق: فاضل الجواهري، ناشر: مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي - قم المقدسة، إشراف : السيد محمود المرعشي، ص 253
مرحوم علامه «محمدتقی مجلسی» میگوید:
«شيخين الأعظمين حكما بصحة كتابه مع أن متن كتابه دال على صحته»
«كلینی و صدوق» حکم به صحت این کتاب نموده اند. با اینکه متن خود کتاب دلالت بر صحت کتاب دارد.
روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة)؛ مجلسى، محمدتقى بن مقصود على، محقق/ مصحح: موسوى كرمانى، حسين و اشتهاردى على پناه، ناشر: مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانبور، ج14، ص372
مرحوم «مامقانی» در «تنقیح المقال» جلد 2، ص 52 میگوید:
«کتابه صحیحٌ»
«علامه مجلسی» صاحب «بحارالأنوار» متوفای 1110 میگوید:
«و كتاب سليم بن قيس في غاية الاشتهار و قد طعن فيه جماعة و الحق أنه من الأصول المعتبرة»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج1، ص32
مرحوم «شیخ حر عاملی» همینطور، مرحوم «میرحامد حسین» همینطور، مرحوم «محقق مامقانی»، مرحوم «تستری» و دیگران، در تأیید این کتاب مطالبی را نقل کرده اند.
آقای «خوئی» (رضوان الله تعالی علیه) میگوید:
«سليم بن قيس - في نفسه - ثقة جليل القدر عظيم الشأن»
بعد می گوید: كتاب «سلیم» بنا بر آنچه «نعمانی» ذكر كرده از اصول معتبره است بلكه از اكبر آنها است:
«وأن جميع ما فيه صحيح قد صدر من المعصوم (عليه السلام) أو ممن لابد من تصديقه وقبول روايته»
معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة؛ للامام الأكبر زعيم الحوزات العلمية، السيد أبو القاسم الموسوي الخوئي قدس سره الشريف، الطبعة الخامسة، طبعة منقحة ومزيدة، السنة 1413 ه - 1992 م، ج 9، ص230
بعد ایشان در جلد 9 «معجم رجال الحدیث» صفحه 230 به بعد، اشكالاتی كه به كتاب «سلیم» شده را به طور مفصل جواب داده است.
اساساً در رابطه با كتاب «سلیم ابن قیس» سه تا مسئله مطرح است. یكی وثاقت خود «سلیم» است كه ما باید درباره آن كار كنیم. دیگری اصل كتاب «سلیم» است و یكی هم سند كتاب «سلیم» است كه از طریق «ابان ابن ابی عیاش» است.
ما باید این سه مسئله را بررسی و تكمیل كنیم؛ تا صحت این سه مسئله را نتوانیم اثبات كنیم، و وثاقت این دو نفر را اثبات نكنیم، نمیشود به كتاب «سلیم» استناد كرد.
الان هم وقتی روایتی از کتاب «سلیم» نقل میشود، «وهابی»ها و همچنین شیعههای وهابی نما، اشکال می گیرند و میگویند علمای شیعه كتاب «سلیم» را تضعیف كردند و این کتاب، چنین و چنان است!
پرسش:
برخی از راویان کتاب «سلیم بن قیس» مشكل دارند. مثلاً فلان راوی «واقفی» مذهب بود اما گفته شده که او «ثقه» هست و روایت او مورد تأیید قرار گرفته است.
پاسخ:
عمدهی فقهای ما - جز مرحوم «صاحب معالم» و «صاحب مدارك» - روایات «موثق» را قبول دارند، «روایت موثق» روایتی است كه در سند آن، یك راوی غیر دوازده امامی هست؛ ولی ثقه است.
بزرگان ما از زمان گذشته مثل «شیخ طوسی» در كتاب «العده فی الاصول» حتی ادعای اجماع میكند كه فقهای ما در طول تاریخ به راویان مورد ثقه از دیگر مذاهب، حتی آنهایی كه سنّی هستند ولی وثاقت در گفتار دارند، اعتماد کردند و به روایاتشان عمل کردند. چون برای ما وثاقت در گفتار شرط است نه وثاقت در دیگر اعمال!
به طور مثال یك فردی دزدی و یا كار دیگری كرده؛ ولی برای ما قطع آمده كه این فرد دروغ نمیگوید. ملاك برای ما آن است که وقتی او میگوید: «حدّثنی الصادق (علیه السلام)» واقعاً برای ما ثابت بشود «حدثه الصادق علیه السلام».
ما روایات زیادی داریم که راوی آن «فَتَحی» است ولی «فَتَحیٌ ثقه» است. یا مثلاً «واقفیٌ ثقه»، یا «ثقةٌ الا أنهُ زیدیٌ»، یا «ثقةٌ الا أنه عامیٌ»؛ ولذا آنچه كه برای ما مهم است وثاقت در گفتار راوی است.
اهلسنت متأخر، حتی مثل «البانی»، تصریح كرده اند که عقیده راوی بین خودش و خدای خودش است؛ آنچه كه برای ما مهم است این است كه او وثاقت در گفتار داشته باشد و در گفتارش صادق باشد. و لذا بحث «واقفی»، «فَتَحی»، «زیدی» و «سنی» بودن برای ما ملاك نیست.
در راوی، وثاقت در گفتار شرط است نه وثاقت در دیگر جوارح! مثلاً چشم چرانی میكند، یا كارهای دیگری انجام میدهد، ولی در مقام گفتار، صداقت در گفتار دارد؛ همین برای پذیرش روایت او کافی است.
پرسش:
استناد به روایت از كجا مشخص میشود؟ شاید دیگران سند سازی كرده اند!
پاسخ:
وقتی ما روایت را از استادِ «شیخ كلینی» كه «كلینی» روایت را از او گرفته تا معصوم بررسی میكنیم، و ثابت می شود كه همه اینها ثقه هستند، برای ما كفایت میكند. ما بیش از این مأموریت نداریم.
لذا وقتی در روایتی، همه راویان ثقه هستند یا «كلینی» روایتی را از كتاب یک فرد گرفته و كتاب برای «كلینی» مورد وثوق بوده؛ یا «شیخ طوسی» از استادش گرفته، تا به معصوم رسیده و تمام راویان ثقه بودند، دیگر حجت برای ما تمام است.
پرسش:
ممكن است دیگران این سلسله سند را درست كرده باشند!!
پاسخ:
چه كسی سلسله سند را درست كرد است؟ فرض بفرمایید من از جنابعالی مطلبی میشنوم و جنابعالی از رفیقتان، رفیقتان از رفیقش؛ همه اینها برای ما مشخص است. وقتی همه برای ما مشخص است، دیگر دیگرانی در وسط نیستند تا سلسله سند را درست كرده باشند.
پرسش:
در شرایط کنونی، چه عاملی سبب جذب برخی حوزوی ها به فرقه «وهابیت» می شود!؟
پاسخ:
اینكه بعضی از حوزویها دست از تشیع برداشته و «وهابی» میشوند، چند علت دارد. یكی از علتهایش این است كه اینها از اول، مبانی اعتقادی را خوب نمیخوانند.
در حوزههای ما، عمدتاً اهمیتی كه ما به یك طلبه میدهیم، در «صرف» و «نحو» و «فقه» و «اصول» است. در این مواد درسی، نمرههای خوب بیاورد برای ما كافی است.
اینکه طلبه ما، در مباحث «كلامی» كار كرده باشد یا نكرده باشد، خیلی مهم نیست! معمولاً در حوزههای ما نسبت به مبانی اعتقادی، استدلالی كار نمیشود. وقتی مبانی اعتقادی یك طلبه ضعیف باشد، در برابر شبهات نمیتواند مقاومت كند و سریع تحت تأثیر قرار میگیرد.
بعضیها هم هستند كه كاری به اینها ندارند، یعنی برایشان عقیده شیعه محرز و ثابت است؛ ولی به خاطر مقام و پول و امثال اینها جذب «وهابی»ها میشوند و از آن طرف هم پولهای كلان و یا مفتی كه «عربستان سعودی» در اختیار آنها قرار میدهد، جذب آنها میشوند.
یك سری افرادی که جذب وهابیت شده اند، اینچنین هستند و یك سری هم هستند که برخوردهای نادرستی كه در حوزهها با اینها میشود، باعث انحرافشان می شود. مثلاً آقای «سید ابوالفضل برقعی» که سر رشته همه این منحرفین است؛ من 46 كتاب از ایشان دارم كه علیه شیعه نوشته و ایشان تنها كسی است كه «منهاج السنه» اثر «ابن تیمیه» را به فارسی ترجمه كرده است!!
البته ایشان، آخر عمرش پشیمان شد و در وصیت نامه خودش هم نوشت كه من پشیمان شدم و من را در «امامزاده شعیب» در روستای «كن» اطراف «تهران» دفن كنید! متأسفانه بچههایش آن وصیت نامه را نگذاشتند منتشر بشود!
«سید ابوالفضل برقعی» تصورش این بود كه عمویش میخواهد از مراجع بشود، ولی دید «آیتالله العظمی بروجردی» مرجع شد! لذا ایشان سر درس خود در «مسجد امام»، یك سری حرفهای نادرستی زد، طلبهها اعتراض كردند و او را كتك زدند.
ایشان به همین خاطر زده شد و به «تهران» رفت و شروع کرد انتقام حوزه را از اهلبیت گرفتن! بعضیها هم این شكلی به انحراف کشیده می شوند.
لذا آنهایی كه به طرف وهابیت و یا اهل سنت میروند، نباید برای ما ملاك باشد كه اینها چرا رفتند؟ آیا مذهب ما مشکل داشت؟ معمولاً آنهایی كه اعتقاد خوب و سالمی دارند، میتوانند از عهده شبهات بر بیایند؛ یعنی عقیده، عقیده سالم باشد و نطفه، نطفه پاك باشد، این شبهات در آنها هیچ اثر نمیگذارد.
پرسش:
چند روز قبل «حكمتیار» یكی از رهبران سنی افغانستان، در مصاحبهای، مذهب شیعه را یك مذهب موروثی خوانده است؟
پاسخ:
اگر اینگونه باشد، مذهب سنّی هم مذهب موروثی است! پدران این آقایان در زمان «ابو حنیفه» تابع «ابو حنیفه» بودند و فرزندانشان هم از او گرفتند. این یک جواب نقضی است.
اما در جواب حلّی عرض می کنیم که در رابطه با مذهب شیعه، ما نزدیك به 42- 43 روایت داریم كه رسول اكرم فرمودند: علی و شیعیانش در بهشت هستند. مثلاً:
«يَا عَلِيُّ أَبْشِرْ، فَإِنَّكَ وَأَصْحَابُكَ وَشِيعَتُكَ فِي الْجَنَّةِ»
فضائل الصحابة ، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. وصي الله محمد عباس؛ ج 2، ص 654، ح 1115
یا فرمود:
«إِنَّ عَلِيّاً وَ شِيعَتَهُ هُمُ الْفَائِزُون یَوم القِیامَة»
تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري؛ ج 42، باب حرف الطاء في آباء من اسمه علي، ص 333
نكته سوم اینكه فلان مذهب، موروثی است یا موروثی نیست، برای ما ملاك نیست. ما باید به دلیل نگاه كنیم. «نحن ابناءُ الدلیل»! ما باید ببینیم ادله شیعه بر حقانیت خودش چیست؟ و ادله دیگران بر حقانیتشان چیست؟
وقتی برای ما ثابت شد که شیعه عقیده خودش را با قرآن و سنت اثبات میكند و عقیده دیگران را هم نقد میكند، و آنها هم توان دفاع از خودشان را ندارند و یا نمیتوانند دفاع بكنند، این مشخص است كه حق کدام است و کدام نیست؟
اگر مصاحبه این آقای «حکمتیار» جدید است، زحمت بكشید برای ما بفرستید كه ما هم داشته باشیم. اگر لازم بشود ما در «شبكه ولیعصر» مطرح میكنیم. من مصاحبهاش را ندیدم. من باید ببینم كه مصاحبهاش چه بوده و حرفشان چیست؟
البته یك شبههای است كه «وهابی» ها دارند بر اینكه مذهب شیعه موروثی است. مثلاً پیغمبر، علی را خلیفه قرار داده، علی هم فرزند خودش را و آن هم فرزند خودش را. ولی اگر دقت کنیم خواهیم دید که قرآن هم «حضرت ابراهیم» را پیغمبر قرار داده و بعد از او فرزندش «حضرت اسحاق» و...
(ذُرِّيةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ)
آنها فرزندان و (دودماني) بودند که (از نظر پاکي و تقوا و فضيلت،) بعضي از بعض ديگر گرفته شده بودند
سوره آلعمران (3): آیه 34
اگر موروثی بودن اینطور باشد، و اینكه امامت از پدر به فرزند و از فرزند به فرزند منتقل بشود، اشكال به قرآن هم میآید كه انبیاء بزرگواری بودند كه فرزندانشان جانشینشان بودند؛ یعنی تمام انبیاء بعد از حضرت ابراهیم از نسل حضرت ابراهیم هستند. حتی رسول اكرم؛ پس باید بگوییم نبوت هم موروثی است!؟
نكته دیگر این است که رسول اكرم، اسامی ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) را در بیش از 300 روایت - كه ما دسترسی پیدا كردیم - بیان فرموده است.
اسامی این بزرگواران در سفر معراج مطرح شده و در «حدیث لوح» كه رسول اكرم به فاطمه زهرا داده، مطرح شده و سند اینها هم صحیح است. صحیح هم نباشد، ما نمیتوانیم به سادگی از كنار 300 روایت رد بشویم.
آغاز بحث...
بحث ما در مشروعیت سنت بود. عرض كردیم ما حدود 41 آیه پیدا كردیم كه این 41 آیه دلالت میكند بر اینكه سنت، حجت است و بدون سنت نمیشود معارف را به دست آورد و نمی شود فقط به خواندن قرآن اكتفا كرد و احكام الهی را فقط از قرآن گرفت.
حتی اگر ما بخواهیم دو ركعت نماز صبح بخوانیم، بدون استفاده از سنت، این کار امكانپذیر نیست. یا بخواهیم «زكات» بدهیم، امكانپذیر نیست.
مگر اینكه بگوییم خدای عالم در قرآن، فقط ماهیت نماز و ماهیت دعا را از ما خواسته است. مثلاً صبح بلند بشویم، وضو بگیریم، فقط بگوییم: «یا الله»! دیگر تمام شد و این شد نماز! یا در مورد «زكات»، یك كسی میلیاردر است، وقتی او هزار تومان به یك فقیر بدهد، بتواند بگوید من ماهیت زكات را انجام دادم!!
یا در مورد طواف خانه خدا، فردی ده قدم اطراف «بیت الله الحرام» برود یا یك شوط بگردد، بگوید من طواف را انجام دادم. در سعی بین «صفا» و «مروه» همینطور. یك دفعه از این طرف به آن طرف برود كفایت كند؛ یعنی مطلق سعی را انجام داده باشد.
با این وضع نمیشود دینداری کرد و اجماع بزرگان هم بر این است که این امكانپذیر نیست.
یكی از آیاتی كه ما در جلسه قبل، برای حجیت سنّت عرض كردیم، آیه 44 سوره مبارکه «نحل» بود که فرمود:
(وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم)
و ما این ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آنها تبیین کنی.
سوره نحل (16): آیه 44
كه مراد از «ذكر» قرآن است و عبارت «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ» غیر از «لتقرأه علی الناس» است، یا «لتتلو علی الناس» است. تلاوت و قرائت نیست، «تُبین» است. یعنی همان سنّت!
ما از «لجنه دائم افتاء عربستان سعودی» آوردیم كه میگوید:
«الأحكام الشرعية كما تؤخذ من القرآن تؤخذ من السنة الثابتة عن النبي»
فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والإفتاء؛ جمع وترتيب: أحمد عبد الرزّاق الدّويش، المجلد الخامس، ( الفقه - الطهارة )؛ الناشر: دار المؤيد؛ ج 5، السؤال الثالث من الفتوى رقم 8006، ص 11
از بزرگان ما مثل «قطب الدین راوندی» در «فقه القرآن» جلد 1، صفحه 161 همین را دارد. در باب «نماز میت» میگوید این احكام از باب:
(وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ)
آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد.
سوره حشر (59): آیه 7
و از باب:
(وَأَنْزَلْنَا إِلَيكَ الذِّكْرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهِمْ)
و ما اين ذکر [= قرآن] را بر تو نازل کرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است براي آنها روشن سازي.
سوره نحل (16): آیه 44
است. مرحوم «علامه طباطبائی» در «المیزان» جلد 4، صفحه 388 همین تعبیر را دارد و میگوید حیثیت تشریع، افزون بر آنچه كه توسط جبرئیل به پیغمبر وحی شده:
«ما يبينه للناس من تفاصيل ما يشتمل على إجماله الكتاب وما يتعلق ويرتبط بها»
الميزان في تفسير القرآن؛ تأليف: العلامة السيد محمد حسين الطباطبائي قدس سره، ناشر: جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، ج4، ص 388
بعد ایشان به آیه 44 سوره نحل استدلال میكند:
(وَأَنْزَلْنَا إِلَيكَ الذِّكْرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهِمْ)
و ما اين ذکر [= قرآن] را بر تو نازل کرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است براي آنها روشن سازي.
سوره نحل (16): آیه 44
آیه بعدی در زمینه اثبات حجیّت سنّت، آیه 44 از «سوره الحاقه» است:
(وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَينَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ، لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتين)
اگر او سخني دروغ بر ما ميبست، ما او را با قدرت ميگرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع مىكرديم.
سوره الحاقه (69): آیات 44 و 45 و 46
فرمود: اگر پیغمبر بعضی از گفتار را به ما ببندد، ما دستش را میشكنیم. كلمه (بِالْيمِينِ) چون معمولاً میگویند دستت بریده باد، یعنی نابود بشوی، یعنی نابودش میكنیم. و رگ گردنش را هم میزنیم. كسی هم جلوی ما را نمیتواند بگیرد.
بعضی از آقایان این آیه را انصراف دادند كه این تعبیر فقط شامل قرآن است. بعضی از بزرگواران از مفسران شیعه مثل مرحوم «شیخ طوسی» (رضوان الله تعالی علیه)، هم به قرآن و هم به سنت تعمیم دادند.
مرحوم «شیخ طوسی» میگوید این آیه اِخباری است از خدای عالم به اینكه نبی مكرم آنچه كه از قرآن نقل میكند، «من عند الله» است و اگر چنانچه:
«لو كذب علينا في بعض ما لم يؤمر به،... (لاخذنا منه باليمين)»
التبيان في تفسير القرآن؛ تأليف شيخ الطائفة أبى جعفر محمد بن الحسن الطوسي 385 - 460 ه، تحقيق وتصحيح: أحمد حبيب قصير العاملي، ج10، ص 109
مرحوم «طبرسی» هم همین تعبیر را دارد. و مرحوم «ملا فتح الله كاشانی» در «زبدةُ التفاسیر» دارد:
«لو ادعى علينا شيئاً لم نقله»
پیغمبر چیزی ادعا كند كه ما نگفتیم!
زبدة التفاسير؛ تأليف فتح الله بن شكر الله الكاشاني الشريف، تحقيق مؤسسة المعارف الإسلامية، ناشر: مؤسسة المعارف الإسلامية ، 1423 ق = 1381، ج7، ص172
این «نگفتیم» به صورت مطلق، هم شامل سنت می شود و هم شامل قرآن میشود. مرحوم «محمدجواد مغنیه» میگوید:
«ان محمدا منزه عما ينسبه اليه المشركون من الافتراء على اللّه، و لو تعمد ذلك لانتقم اللّه منه»
رسول اكرم منزه است از آنچه كه مشركین به او نسبت میدهند و اگر چنانچه پیغمبر تعمدی داشته باشد خدای عالم از او انتقام میگیرد.
تفسير الكاشف، نويسنده: مغنيه محمد جواد، ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران، سال چاپ: 1424 ق؛ ج 7، ص 410
مرحوم «علامه طباطبائی» (رضوان الله تعالی علیه) میفرماید:
« وهذا تهديد للنبي صلى الله عليه وآله وسلم على تقدير أن يفتري على الله كذبا وينسب إليه شيئا لم يقله وهو رسول من عنده أكرمه بنبوته واختاره لرسالته .»
الميزان في تفسير القرآن؛ تأليف: العلامة السيد محمد حسين الطباطبائي قدس سره، ناشر: جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، ج 19، ص 405
ایشان میگوید تمام اینها دلالت میكند بر اینکه تمام آنچه كه نبی مكرم به زبان میآورد از طرف خدای عالم است.
بعضی از بزرگان هم میگویند رسول اكرم در مجال تشریع، هر آنچه كه میگفته همه اینها از طرف خدای عالم و وحی بوده، حالا این سنت باشد و یا بخواهد قرآن باشد.
این آیه به ظاهر، اطلاق را میرساند، عزیزان اگر به خود آیه دقت كنند، آیه میگوید:
(وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَينَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ)
اگر او سخني دروغ بر ما ميبست
سوره الحاقه (69): آیه 44
یعنی پیغمبر از طرف خدای عالم، یك قولی را نقل كند. قول پیغمبر هم، طبق آیاتی كه ما قبلاً گفتیم، واجب الإطاعه هست؛
(وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)
آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا کنيد)، و از آنچه نهي کرده خودداري نماييد.
سوره حشر (59): آیه 7
در این مورد، ده، پانزده آیه است:
(مَنْ يطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ)
کسي که از پيامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده
سوره نساء (4): آیه 80
(وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبينا)
هر کس نافرماني خدا و رسولش را کند، به گمراهي آشکاري گرفتار شده است!
سوره احزاب (33): آیه 36
اطلاق این آیه مورد بحث، به ضمیمه این آیاتی که اشاره کردیم، دلالت میكند بر اینكه پیغمبر هر قولی که از طرف خدای عالم نقل كند، این قول، قول قرآنی باشد یا مربوط به سنت باشد، قول خدا بوده و لازم الاتباع است. وقتی پیغمبر اكرم میگوید: نماز صبح دو ركعت است، ركوع و سجده و ... دارد، در حقیقت حکم خداست:
«كان جِبْرِيلُ يَنْزِلُ على النبي بِالسُّنَّةِ كما يَنْزِلُ عليه بِالْقُرْآنِ»
سنن الدارمي؛ اسم المؤلف: عبدالله بن عبدالرحمن أبو محمد الدارمي الوفاة: 255، دار النشر: دار الكتاب العربي - بيروت - 1407، الطبعة : الأولى، تحقيق: فواز أحمد زمرلي , خالد السبع العلمي، ج 1، ص 153، ح 588
ولذا اطلاق آیه، حاكم است و همه قرآن و سنت را میگیرد. مگر ما دلیل قاطعی داشته باشیم بر اینكه «بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ» انحصار در قرآن دارد. مادامی كه ما مخصِّص نداشته باشیم، اطلاق آیه حاكم است و ما میتوانیم به اطلاق آیه، استناد بكنیم.
از علمای اهلسنت، «سمرقندی» كه متوفای 373 هجری است، به صورت مطلق میگوید:
«معناه لو زاد حرفا واحدا على ما أوحيته إليه أو نقص لعاقبته»
اگر پیغمبر از طرف خودش چیزی را به خدا نسبت بدهد، ما او را عقاب میكنیم.
تفسير السمرقندي المسمى بحر العلوم، اسم المؤلف: نصر بن محمد بن أحمد أبو الليث السمرقندي، دار النشر: دار الفكر - بيروت، تحقيق: د.محمود مطرجي؛ ج 3، ص 470
آقای «واحدی» متوفای 468 هجری است میگوید:
«لو قال ما لم يؤمر به وأتى بشيء من قبل نفسه»
الوجيز في تفسير الكتاب العزيز ( تفسير الواحدي )، الواحدي النيسابوري (وفات : 468)، تحقيق: صفوان عدنان داوودي، ناشر: دار القلم , الدار الشامية، دمشق , بيروت 1415 هـ ق، ج2، ص1130
قرآن باشد یا سنت باشد؛ هر چه باشد، مثلاً پیغمبر میگوید خدای عالم گفته كه صدقه بدهید، دیگر از این بالاتر!؟ اگر این را از طرف خودش گفته باشد و به خدا نسبت بدهد، این آیه شامل حال او خواهد شد.
«فخر رازی» هم همین را میگوید. ایشان ابتدا چند وجه را نقل میكند و سپس میگوید:
«لو نسب إلينا قولاً لم نقله لمنعناه عن ذلك »
اگر یك گفتاری به ما ببندد كه ما نگفتهایم، ما جلوی این را خواهیم گرفت.
التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب؛ اسم المؤلف: فخر الدين محمد بن عمر التميمي الرازي الشافعي الوفاة: 604، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1421هـ - 2000م ، الطبعة: الأولى، ج3، ص 105
«طنطاوی» كه از بزرگان اهلسنت است و مدتی هم «شیخ الأزهر» بوده، تمام اقوال را نقل میكند و سپس میگوید:
«لو أنه فعل شيئا من ذلك على سبيل الفرض»
از باب اینكه فرض محال، محال نیست، اگر پیغمبر چیزی را بر فرض از قول ما نقل كند، ما او را معاقب میكنیم. در ادامه میگوید این ایات کریمه:
« أقوى الأدلة على أن هذا القرآن من عند اللَّه »
التفسير الوسيط للقرآن الكريم - سيد محمد طنطاوي، الناشر: دار نهضة مصر للطباعة والنشر والتوزيع، الفجالة - القاهرة - ج 15 ص 85 - 86
بعضی از بزرگان اهلسنت میگویند این آیه اطلاق دارد، هم سنت و هم وحی را میگیرد. «محمود محمد مزروعه» استاد «دانشگاه ام القری مكه» است میگوید:
«ومن الآيات التي تقطع بأن السنة وحي من عند الله - تعالى - وأن الرسول - صلى الله عليه وسلم - لا ينطق فيما يتصل بالتشريع إلا بما يوحي الله - تعالى - إليه، قوله - سبحانه - في شأن رسوله - صلى الله عليه وسلم: { وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ }{ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ }{ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ }{ فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ } (الحاقة:44-47 ).»
ایشان اصلاً مسلّم میگیرد بر اینكه، این آیه دلیل قاطعی بر مشروعیت سنت است و اینكه سنت هم «قول الله» است.
«فهذه الآيات تدل بوضوح شديد على أن الرسول - صلى الله عليه وسلم - لا يقول شيئًا - فيما يتصل بالدين »
آنچه كه مربوط به دین است، هر چه میخواهد باشد، از طهارت گرفته تا آخر دیات؛
« لا يقول شيئًا - فيما يتصل بالدين إلا بما يوحي إليه الله به - وكذلك لا يفعل »
حتی سنت و سیره پیغمبر را هم میگیرد؛
«فإن القول أعم من الفعل ودليله - ولو أن الرسول - صلى الله عليه وسلم - قال شيئاً في الدين لم يوح الله - تعالى - به إليه، لأهلكه الله - تعالى وما من أحد بقادر على أن يمنع الله - سبحانه - من إهلاكه»
شبهات القرآنيين حول السنة النبوية؛ المؤلف: محمود محمد مزروعة، الناشر: مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف بالمدينة المنورة؛ ج1، ص 11
این كتاب در «مجمع ملك فهد» در «مدینه منوره» چاپ شده است؛ «چاپخانه قرآن» كه بیرون «مدینه» است و یك مجموعه ای تقریباً ده برابر «دانشكاه تهران» است كه كلاً این محل، مخصوص برای چاپ قرآن است.
این پنج، شش آیهای كه ما آوردیم، مربوط به حجیت گفتار پیغمبر است. دسته دوم، آیاتی هست که مربوط به حجیت رفتار پیغمبر است. مثل:
(لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)
مسلما براي شما در زندگي رسول خدا سرمشق نيکويي بود.
سوره احزاب (33): آیه 21
در اینجا مرحوم «شیخ طوسی» میفرماید:
«هذا خطاب من الله تعالى للمكلفين، يقول لهم : ان لكم معاشر المكلفين " في رسول الله أسوة حسنة " أي اقتداء حسن، في جميع ما يقوله ويفعله»
(لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ) در تمام گفتار و كردار پیغمبر:
«متى فعلتم مثله كان ذلك حسنا»
هر وقت همچنین كاری انجام دادید، این كار خوبی است.
بعد شأن نزولش را می آورد كه اینها نشانگر این بود كه میخواستند مردم را تحریک و تشویق بكنند بر جهاد و مقاومت در جنگها. چون پیغمبر سر مباركشان شكست، دندان مباركشان در «احد» شكست، عموی عزیزشان از دست رفت؛ در تمامی اینها پیغمبر اكرم صبر كرد.
«وذلك يدل على أن الاقتداء بجميع افعال النبي صلى الله عليه وآله حسن جائز إلا ما قام الدليل على خلافه»
التبيان في تفسير القرآن؛ المؤلف: الطوسي، محمد بن الحسن (المتوفى460ق)، تحقيق وتصحيح: أحمد حبيب قصير العاملي، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة: الأولى، 1409هـ. ج 8، ص 328
مگر اینكه دلیلی بر خلاف آن اقامه بشود. مثلاً «ازدواج دائم» در بیش از 4 زن، از مختصات نبی مكرم است، «وجوب نماز شب» هم، از مختصات نبی مكرم است.
مرحوم «طبرسی» در تفسیر «مجمع البیان» جلد 8، صفحه 14، همین عبارت را میآورد و میگوید: شما در تمام كارها باید به پیغمبر اقتدا بكنید.
«ابن شهرآشوب مازندرانی» هم می نویسد:
«قوله سبحانه (لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ) وقوله (وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ) يدلان على وجوب الاقتداء بالنبي (ص) في جميع أفعاله»
این دو آیه دلالت میكند بر اینكه اقتدای به پیغمبر در تمام افعالش واجب است
« إلا ما خص به »
مگر آن چیزهایی كه به نبی مكرم اختصاص دارد
«والإجماع الظاهر الرجوع إلى أفعاله (ص) في أحكام الحوادث كالرجوع إلى أقواله (ص) فيجب أن تكونا حجة»
اجماع علمای شیعه است بر اینكه ما میتوانیم بر افعال پیغمبر در احكام و حوادث رجوع كنیم مثل رجوع به اقوال آن حضرت!
متشابه القرآن ومختلفه؛ المازندراني، محمد على بن شهرآشوب، (المتوفي588هـ)، ناشر: چاپخانه شركت سهامى طبع كتاب، سال چاپ : 1328، ج2، ص 155
بعد ایشان آیات دیگری را هم میآورد. مثل آیه:
(فَلْيحْذَرِ الَّذِينَ يخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ)
پس آنان که فرمان او را مخالفت ميکنند، بايد بترسند ...
سوره نور (24):آیه63
این میخواهد بترساند از مخالفتی كه اقتضا میكند وجوب موافقت در فعل را. بعد در پایان هم میفرماید که این آیه برای ما در وجوب تأسی بر نبی مكرم دلیل است در تمام آنچه كه ایشان انجام میدهد.
حالا اگر پیامبر به صورت مستحب انجام میدهد، ما هم باید به صورت مستحب انجام بدهیم؛ اگر به صورت واجب انجام میدهد، ما هم واجب انجام بدهیم. مگر اینكه ما دلیلی بر اختصاص آن به رسول گرامی داشته باشیم.
مرحوم «ابن ادریس حلی»، نوه دختری «شیخ طوسی» متوفای 598 هجری هم در كتاب «المنتخب من تفسیر القرآن» جلد 3 صفحه 18 میفرماید:
«وذلک يدلّ على أنّ الاقتداء بجميع أفعال النبي (صلى الله عليه وآله وسلم) حسن جائز، إلاّ ما قام الدليل على خلافه»
المنتخب من تفسير القرآن والنكت المستخرجة من كتاب التبيان (موسوعة إبن إدريس الحلي)؛ الحلي، ابن إدريس (متوفاي 598ق)، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، إشراف: السيد محمود المرعشي، ناشر : مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي العامة، ج 3، ص 18
مرحوم «آملی» متوفای 782 هجری، در كتاب «تفسير المحيط الأعظم و البحر الخضم» جلد 3 صفحه 21 همین تعبیر را میآورد و در آخر میگوید: تمام آنچه كه از شرع نبوی به ما میرسد، چه «قول النبی» باشد و چه «فعل النبی» باشد، برای ما حجت است.
مرحوم «فیض كاشانی» متوفای 1091 هم میگوید:
«(لقد كان لكم في رسول الله أسوة حسنة) في أفعاله وأخلاقه»
التفسير الأصفي؛ الفيض الكاشاني، محمد محسن (متوفاي 1091ق)، تحقيق: مركز الأبحاث والدراسات الإسلامية، ناشر: مركز النشر التابع لمكتب الإعلام الإسلامي، چاپخانه : مطبعة مكتب الإعلام الإسلامي، چاپ : الأولي، سال چاپ : 1418 - 1376 ش، ج2، ص 987
مرحوم «آیتالله بروجردی» هم می نویسد:
«(لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّه أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)، وغيره ممّا يدلّ على وجوب التّأسي والمتابعة، بل وما دلّ على حجّية قوله وفعله وتقريره.»
تفسير الصراط المستقيم؛ البروجردي، السيد حسين (متوفاي 1340ق)، تحقيق: صححه وعلق عليه الشيخ غلامرضا بن علي أكبر مولانا البروجردي، ناشر: مؤسسة أنصاريان للطباعة والنشر، چاپخانه : الصدر – قم، سال چاپ: 1416 - 1995 م، ج 5، ص 381
یعنی كسی در محضر پیغمبر كاری را انجام میدهد و حضرت نهی نمیكند، این دلیل بر این است كه این فعل، مورد قبول پیغمبر بود و اگر مورد قبول نبود، حضرت باید اشاره میكرد و نهی میكرد.
مرحوم آقای «طباطبائی» هم در كتاب «المیزان» جلد 16، صفحه 288 بر همین آیه استدلال میكند بر اینكه تأسی به پیغمبر و متابعت از قول و فعل پیغمبر، یك تكلیف ثابت و مستمر است:
«الأسوة التي في مورده هي تأسيهم به و اتباعهم له و التعبير بقوله: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ» الدال على الاستقرار و الاستمرار في الماضي إشارة إلى كونه تكليفا ثابتا مستمرا. و المعنى: و من حكم رسالة الرسول و إيمانكم به أن تتأسوا به في قوله و فعله»
الميزان في تفسير القرآن؛ تأليف: العلامة السيد محمد حسين الطباطبائي قدس سره، ناشر: جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، ج 16، ص 288
مرحوم «سید مرتضی» (رضوان الله تعالی علیه) میگوید:
« أن السمع قد دل على وجوب التأسي به عليه السلام في جميع أفعاله إلا ما خص به»
تا آنجایی که میگوید:
«وقد يجوز أن يستدل على ذلك بقوله تعالى: (لقد كان لكم في رسول الله أسوة حسنة)»
الذريعة إلى أصول الشريعة ( أصول فقه ) - الشريف المرتضى، تحقيق تصحيح وتقديم وتعليق: أبو القاسم گرجي، چاپخانه: دانشگاه تهران، ج2، ص 576
این كتاب «الذریعه الی اصول الشریعه» كتاب اصولی «سید مرتضی» است. این کتاب، یك جلد كوچك 70 - 80 صفحهای بوده که جدیداً در «دانشگاه تهران» چاپ كردند و كلمات مرحوم «سید» در بالای صفحه، یك سطر یا دو سطر بیشتر نیست، بعد آن را توضیح دادند.
مرحوم «شیخ طوسی» در كتاب «العُدَه» میگوید:
«واما الذي يدل على وجوب التأسي به (ع) في جميع افعاله الا ما خص به...»
العدة في أصول الفقه (عدة الأصول) ( ط.ق )؛ الشيخ الطوسي تحقيق: محمد مهدي نجف، ناشر: مؤسسة آل البيت ( ع ) للطباعة والنشر، ج 3 ص 54
تا آنجایی كه استدلال میكند و میگوید تمام افعال و كردار پیغمبر برای ما حجت است و ما باید به عنوان تشریع، تبعیت كنیم. عبارت از آیه شریفه:
(لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)
مسلما براي شما در زندگي رسول خدا سرمشق نيکويي بود.
سوره احزاب (33): آیه 21
و همچنین آیاتی كه لفظ «فاتبعوا» دارد فهمیده می شود. تبعیت كردن هم عمدتاً انصراف به «فعل» دارد تا به «قول»! در قول، مخالفت میآید یا عصیان میآید. ان شاء الله در ادامه، آیات مربوط به مخالفت، عصیان، موافقت، اطاعت نبی مكرم كه آیات متعددی است را به طور مفصل مطرح میكنم.
«علامه حلی» هم به همین شكل میگوید معنای تأسی این است كه:
«إذا فعل فعلا على وجه الوجوب، يجب علينا أن نفعله على وجه الوجوب، وإن تنفل به ، كنا متعبدين بالتنفل ، وإن فعله على وجه الإباحة»
اگر پیغمبر یك كاری را به نیت وجوب انجام داد ما هم واجب است آن را به صورت وجوب انجام بدهیم، اگر به صورت نافله و مستحبی انجام داد، ما هم باید به صورت نافله و مستحبی انجام بدهیم. اگر به صورت اباحه انجام داد:
«كنا متعبدين باعتقاد إباحته، وجاز لنا فعله»
مبادئ الوصول إلى علم الأصول؛ نويسنده : العلامة الحلي (وفات : 726) تحقيق: إخراج وتعليق وتحقيق : عبد الحسين محمد علي البقال، ناشر : مركز النشر - مكتب الإعلام الإسلامي، 1404، ص 168
این تمام بحثی است كه آقایان دارند. بعد مرحوم «حائری» این مطالب را در كتاب «الفصول الغرویه فی الأصول الفقهیه» آورده و «سید مرتضی» (رضوان الله تعالی علیه) در كتاب «الناصریات» آورده كه كتاب فقهی ایشان است. میگوید:
«أنا إنما أمرنا باتباعه في الأفعال الواجبات والمندوبات دون المباحات والنكاح مباح جار مجرى الأكل والشرب اللذين لم نؤمر باتباعه فيهما»
الناصريات؛ المرتضي علم الهدي، علي بن الحسين بن موسي (متوفاى436هـ)، تحقيق: مركز البحوث والدراسات العلمية، ناشر : رابطه الثقافة والعلاقات الإسلامية مديرية الترجمة والنشر، چاپخانه : مؤسسة الهدى، سال چاپ : 1417 - 1997 م، ص 327
ایشان در اینجا میفرماید به طور مثال در مورد غذا خوردن، پیغمبر كه صبح و شب غذا میخورد، مباح است شما صبحانه و ناهار و شام بخورید؛ یعنی در اباحات لزومی ندارد از پیغمبر تبعیت بكنیم؛ چون مباح، ذاتاً «جایز الفعل» و «جایز الترك» است.
بله ما باید معتقد شویم این مباح است و میتوانیم انجام بدهیم و میتوانیم انجام ندهیم. در اصل مباح بودن باید تبعیت كنیم ولی عمل به آن لازم نیست.
یعنی پیغمبر یك كار مباحی را انجام داد، ما نیازی نیست كه حتماً آن را انجام بدهیم. میتوانیم ترك كنیم یا میتوانیم انجام بدهیم. یك مباحی را پیغمبر ترك كرده، ما لازم نیست حتماً ترك بكنیم؛ میتوانیم ترك كنیم، میتوانیم انجام بدهیم.
مرحوم «سید عبد الاعلی سبزواری» كه از متأخرین است و زمانی كه امام مرحوم شدند، ایشان هم چند وقت بعدش مرحوم شدند و قبل از آقای «خویی» مرحوم شدند. مطلبی به این صورت دارد:
«استحباب التأسّي بالأنبياء والأوصياء والصلحاء وقوله تعالى: (لَكُمْ فِي رَسُولِ الله أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)»
مهذب الأحكام في بيان الحلال والحرام - السيد عبد الأعلى السبزواري (وفات1414)، ناشر: مكتب آية الله العظمى السيد السبزواري ( قده )، ج4، ص 209
اهلسنت هم، همین تعبیر را دارند. «سمرقندی» متوفای 367 همین تعبیر را دارد. و «ابن حزم اندلسی» که «ظاهری مذهب» است و متوفای 456 همین عبارت را در كتاب «النبذة الكافية في أحكام أصول الدين » كه كتاب اصولی است در جلد 1، صفحه 46 دارد.
همچنین در كتاب «الفِصل في الملل والأهواء والنحل» اثر «ابن حزم اندلسی» كه بعضیها «الفَصل» میخوانند و بعضیها «الفِصَل»؛ در جلد 4، صفحه 22 و همچنین «الإحكام فی الاصول الأَحكام» جلد 2، صفحه 170، به این مطالب اشاره کردند.
این واژه «ابو محمد» که آورده، اسم خودش است. قبلاً معمولا مؤلفین مبنایشان بر این بوده وقتی میخواستند اسم كتاب را بنویسند، اسم خودشان را میبردند. به طور مثال «محمد ابن الحسن الطوسی»؛ لذا اینطوری که گفته، این یك رسمی بوده است.
«سرخسی» از فقهای بزرگ است و «حنفی» مذهب است كتابی به نام «اصول» دارد در جلد 2، صفحه 87 و یك مبسوطی هم در فقه دارد ایشان هم، همین تعبیر را دارد.
«زمخشری» در «الكشّاف» جلد 3، صفحه 87 استدلال میكند. «قاضی عیاض» كه از متكلمین و فقهای اهلسنت است، همین تعبیر را در كتاب «شفاء» دارد.
«ابن كثیر دمشقی» میگوید:
«هذه الآية الكريمة أصل كبير في التأسي برسول الله صلى الله عليه وسلم في أقواله وأفعاله وأحواله»
تفسير القرآن العظيم؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: دار الفكر - بيروت – 1401، ج 3، ص 475
«ثعالبی»، «صالحی شامی» همین تعبیر را دارند. و «شوکانی» متوفای 1250 که «زیدی» و «وهابی» است هم، همین تعبیر را دارد.
امیدواریم که ان شاء الله همه عزیزان موفق و مؤید باشند، و خداوند عالم بر توفیقات همه عزیزان بیفزاید. ما از همه عزیزان تشکر میکنیم، ان شاء الله ما درس را از ساعت هشت و ده دقیقه شروع میکنیم، بیست دقیقه سوالات عزیزان را جواب میدهیم و نیم ساعت هم همین بحثمان را ادامه میدهیم.
بحث را ان شاء الله عزیزان ما، هم به صورت صوت و هم به صورت متن در گروه قرار میدهند. ما از محضر دوستان استفاده میکنیم، دوستان هم ان شاء الله استفاده کنند.
«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»