2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
اهانت احمد بصري به امام حسين (ع) و تهمت شرک به حضرت
کد مطلب: ١٢٨٠٢ تاریخ انتشار: ٢٠ مرداد ١٣٩٨ - ١٦:٥١ تعداد بازدید: 6613
فتنه احمد الحسن » مقالات
اهانت احمد بصري به امام حسين (ع) و تهمت شرک به حضرت

يكي از صفات انبياء و ائمه و حجت هاي الهي عصمت مي باشد، که اين عقيده هم دليل نقلي در قرآن و و روايات دارد و هم دليل عقلي.

احمد بصري به علت نداشتن صفات حجت هاي الهي از جمله عصمت آنان و براي رفع شبهه نسبت به اعمال و رفتار خويش مجبور شده است مقامات انبياء و ائمه را انکار کرده و به همين دليل اهانت هاي سخيف و کفرآميزي را به حضرات نسبت دهد که همين مورد به تنهايي براي اثبات انحراف و مرتد دانستن اين فرد و اين فرقه کفايت ميکند.

يکي ديگر از توهين هاي سخيف احمد بصري به ائمه اتهام شرک به امام حسين علیه السلام است.

وي در کتاب متشابهات در مورد مقطعي از دعاي عرفه که البته اين مقطع مربوط به دعا عرفه نمي باشد و اضافه اي است که توسط صوفيه به دعا و سخن امام نسبت داده شده است و در ادامه همين مقاله به نقد آن خواهيم پرداخت اشاره ميکند که در وجود امام حسين علیه السلام کبر و شک و منيت وجود داشته که اين امور شاخه اي از شرک محسوب مي شود.

سؤال/ 27: ما معنى قول الحسين علیه السلام في دعاء عرفة: (إلي أخرجني من ذل نفسي، وطهرني من شكي وشركي) ؟

الجواب: الشرك أنواع، منها:...

3 - الشرك النفسي: وهو أخفى أنواع الشرك وهو (الأنا) التي لابد للمخلوق منها، وهي تشوبه بالظلمة والعدم، التي بدونها لا يبقى إلا الله سبحانه وتعالى، وبالتالي فكل عبد من عباد الله هو مشرك بهذا المعنى. والإمام الحسين التي أراد هذا المعنى من الشرك وما يصحبه من الشک

سوال 27: معني فرموده امام حسين عليه السلام در دعاي عرفه که ميفرمايد(الهي مرا از گمراهي ذلت نفس خويش خارج کن و مرا از شک و شرک خويش طهارت بخش)چيست؟

او با جسارت تمام اينگونه پاسخ ميدهد:

شرک نفساني: که مخفي ترين نوع شرک است و همان منيت مي باشد که مخلوق را از آن گريزي نيست اين منيت او را با ظلمت و عدمي که بدون وجود آن فقط خداي سبحان و متعال مي ماند ولاغير و درهم مي آميزد و از همين رو به اين معنا هر بنده اي از بندگان خدا مشرک مي باشد امام حسين علیه السلام اين معناي شرک و نيز آن چه از شک به همراه دارد را قصد کرده است امام حسين فتح المبين را درخواست مي نمايد و از بين رفتن شائبه ي عدم و ظلمت از صفحه وجودش

متشابهات ج2 ص 30...

نتيجه سخن احمد بصري:

احمد با اين سخن خويش مدعي مي شود که امام حسين علیه السلام در روز عرفه به مشرک بودن خويش و وجود شک و شبهه و منيت در وجود خودش اعتراف کرده است و طبق سخن احمد ديگر ائمه و انبياء هم داراي همين شک و شرک و منيت بوده اند.

دلائل و ثمره منيت در وجود امام حسين علیه السلام

احمد بصري در حالي چنين اهانتي را به امام حسين علیه السلام و ائمه بيان کرده است که در کتب خويش دلائل و ثمره منيت را اعلام نموده است و ما قصد داريم اين دلائل و ثمره آن را از نگاه وي بيان کنيم تا مشخص شود که طبق مبناي احمد بصري امام حسين علیه السلام به چه دليل به منيت و شرک مبتلا شده و ثمره اين ابتلاء چه مي باشد.

دلائل منيت از منظر احمد بصري

ما از سخنان احمد ثابت کرديم که وي اعتقاد دارد پيامبر و ائمه منيت و کبر غرور و شرک نفساني داشتند و مدارک آن را ارائه داديم.

حال قصد داريم دلائل دچار شدن به منيت را طبق سخنان احمد بصري بررسي کنيم که به چه دليل پيامبر و ائمه دچار اين شرک و منيت شدند

پيامبرو ائمه و امام حسين علیه السلام اخلاص نداشتند

احمد بصري تصريح ميکند کسي دچار منيت مي شود که در وجودش اخلاص نيست

پرسش 328:

2-چگونه بر انانيت غالب شوم؟ ايا مداومت بر نماز داراي آيه الکرسي و آيه هاي آخر سوره ي حشر مفيد است؟آيا مختومات مفيد است؟خواهش ميکنم مرا بر کوتاه ترين راه دلالت کنيد...

جواب سوال2-به جا آوردن عبادات و دعا کردن،در مسير مبارزه با منيت قرار دارد ولي براي جنگ با منيت،فقط به عبادت و دعا اکتفا نکن بلکه در اين زمينه بايد اخلاص وجود داشته باشد و بايد خواست الهي برخواست و اراده ي انسان مقدم گردد،تا جايي که اراده انسان به پايان خود برسد و براي آدمي چيزي جز اراده ي خداوند و عمل باقي نماند

پاسخ هاي روشنگر احمد بصري ج4 ص84.

با توجه به اين سخن احمد بصري، امام حسين علیه السلام و ائمه اخلاص نداشتند و به دليل عدم اخلاص به منيت و شرک دچار شده اند.

ثمره و نتيجه منيت و شرک نفساني که پيامبر و ائمه داشتند

بعد از بيان دليل منيت و شرک نفساني در اين قسمت قصد داريم ثمره و نتيجه اين منيت را از منظراحمد بصري بررسي کنيم تا بدانيم طبق عقيده احمد انساني که دچار اين امر شد داراي چه جائگاهي مي باشد.

1-احمد:پيامبر و ائمه بت پرست بودند

احمد بصري در بيان شرايط و صفات خلافت الهي مطالبي را بيان کرده است که اگر اين صفات را با عقيده وي در مورد پيامبر و ائمه بپذيريم بايد قبول کنيم که پيامبر و ائمه شرايط خلافت الهي را نداشته اند بلکه به ادعاي احمد بت پرست بودند و از شيطان شکست خوردند و از دائره عصمت خارج شده اند.

و من از شر منيت به خدا پناه مي برم بنده فقير مسکين بينوا در ميان دستان خداوند،هر عاقلي که طالب حقيقت است را دعوت مي کنم تا تبري به دست گرفته همانگونه که ابراهيم علیه السلام بدست گرفت و همه بتهايي را که غير از خداوند مورد پرستش قرار مي گيرند را نابود سازد من جمله بت موجود انسان که منيت است

خطاب به طلبه حوزه هاي علميه احمد الحسن ص8..

در اين مطلب احمد بصري تصريح ميکند که منيت در واقع نوعي بت پرستي مي باشد و اين بت غرور و کبر مي باشد و ائمه و امام حسين علیه السلام دچار نوعي بت پرستي بودند و اين حضرات بت وجود خود را که همان کبر و غرور و منيت مي باشد را پرستش ميکردند.

2-احمد:پيامبر و ائمه چون منيت داشتند نميتوانند خليفه خدا باشند

احمد تصريح مي کند که راه هاي براي شناخت خليفه خدا وجود دارد و از جمله آنها اين است که خليفه خدا بايد سلاح انبياء و اولياء را در اختيار داشته باشد،وي اين سلاح را به علم و حکمت تشبيه مي کند، صرف نظر از اين تشبيه اشتباه، وي مدعي مي شود که کسي ميتواند به اين علم و حکمت برسد که منيتي در وجود وي نباشد و اين بهترين راه شناخت خليفه خدا هست و در واقع، وي مدعي مي شود کسي که دچار منيت باشد نميتواند خليفه خدا باشد

اما راه دوم: براي شناخت خليفه خدا در زمينش همان سلاح انبياء و اوصياء است و آن علم وحکمت مي باشد که از طريق کلام و دستيابي به راه حلي براي مشکلات و امور جاري آنان شناخته مي شود و براي انسان لازم و ضروري است که از (أنا) منيت جدا شود تا حکمت و علم آنها عالي براي وي آشکار گردد و خداوند سبحان توسط آن بر ملائکه احتجاج کرد: وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَي الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

وياد داد به آدم همه اسماء را و آنگاه حقايق آن اسماء را در نظر فرشتگان پديد آورد و فرمود: اسماء اينان را بيان کنيد اگر شما در دعوي خود صادقيد

واين بهترين دليل بر خليفه خدا در زمين است.

جهاد درب بهشت است احمد الحسن ص68.

با توجه به اين سخن احمد و اعتقاد به مشرک بودن امام حسين علیه السلام و ائمه به خاطر وجود منيت، نتيجه ميگريم که طبق مبناي احمد ائمه از دائره امامت و حجت هاي الهي خارج هستند.

3-احمد:پيامبر و ائمه از شيطان شکست خوردند

يکي ديگر از مطالبي که احمد بيان کرده است بحث تقابل و مبارز انسان با شيطان است،احمد بصري تصريح ميکند کسي که داراي منيت و هواي نفس باشد نشان دهنده اين است که شيطان بر وي نفوذ و غلبه کرده و در جهاد اکبر که همان مبارزه با نفس مي باشد شکست خورده

2- نفس:

وآن اساس، بلاء وخانه دردها است که اگر در آن کاستيهاي سازگار با شهوات دنيوي نبود ، و همچنين اگر در آن علت همه دردها (أنا) (منت) نبود، شيطان هم هيچ راه نفوذي بر انسان نداشت . پس با سلامتي آن انسان سالم مي شود و با درد آن مريض ميگردد و با مرگ آن مي ميرد. وشيطان که لعنت خدا بر او باد يا آنچه در نفس انسان است براي ضربه زدن به او بکار مي گيرد و آن منيت يا أنا مي باشد، وسلاح شيطان نفس و منيت انسان است و نيز جاي براي فروبردن آن سلاح، يا اينکه از آنچه در دنياست براي ضربه زدن به نفس، از طريق نقصها وي استفاده ميکند.

پس در حال حاضر سلاح شيطان و ترکيب آن از نفس و آنچه آن را احاطه کرده را شناختيم و بدين وسيله دريافتيم که معني مبارزه با نفس همان جهاد اکبر است؛ چون حفظ و نگهداري نفس در اين مبارزه باعث پيروزي شيطان و شکستن سلاحش و غلبه کردن بر آن است

جهاد درب بهشت است احمد الحسن ص 15.

4-راه انحرافي شيطان منيت است

و در کتاب ديگر خويش هم تصريح ميکند که راهي که شيطان به وسيله آن انسان را منحرف ميکند منيت است

پس مواظب باشيد که ابليس شما را از راه به در نکند و به بيماري خود(منيت) شما را دچار نسازد

خطاب به طلبه حوزه هاي علميه احمد الحسن ص4...

اين سخن احمد بصري هم اهانت ديگري به ائمه مي باشد، زيرا اين سخن يعني اينکه حضرات معصومين از شيطان شکست خوردند و از دائره عصمت خارج شدند.

پس با توجه به اين مطالبي که احمد بيان کرده است و ذکر اين نکته که وي مدعي شده بود پيامبر و ائمه داراي منيت و هواي نفس بوده اند پس پيامبر و ائمه از شيطان و مبارزه با نفس و جهاد اکبر شکست خورده و نميتوانند مقام خليفة اللهي را داشته باشند

5-احمد:پيامبر و ائمه به خاطر منيت به جهالت و کوردلي رسيدند

احمد در توهين ديگر به پيامبر و ائمه تصريح ميکند که هر کس منيت داشت يعني دچار ظلمت شده است و به همين دليل انسان جاهل و کوردلي است

حضرت محمد(ص) انگيزه و علت بعثتش را در اين جمله ي خود منحصر و خلاصه فرموده است:انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق(من فقط براي به کمال رساندن مکارم اخلاق مبعوث شده ام)

اگر از من بخواهي که شيوه را در يک عبارت خلاصه کنم،به شما ميگويم که:خودت را بکش،پروردگارت را بشناس نفس انساني،نور و ظلمت است آدمي به مقدار سيطره ي نور و واپس گرايي ظلمت در نفسش به پروردگارش شناخت و معرفت مي يابد.اگر بخواهيم اسامي را با وجه تسميه ي آنها براي شما بازخواني کنم مي گويم:نور هو است و ظلمت منيت مي باشد هرگاه در مقابل هو بگويي من ميبيني که ظلمت در نفس تو گسترش يافته است و شما از معرفت دور شده اي و بيش از بيش به جهل و کوردلي نزديک گشته اي

پاسخ هاي روشنگر احمد الحسن ج4 ص60.

6- احمد:پيامبرو ائمه دچار فتنه شدند و شبيه به سامري

احمد بصري که مدعي شده بود که پيامبر و ائمه و امام حسين علیه السلام دچار هواي نفس و منيت و شرک بوده است در کتاب ديگرش تصريح ميکند که مادر تمام فتنه ها داشتن هواي نفس و منيت است که سامري عصر حضرت موسي هم به واسطه هواي نفس و منيت فريب شيطان را خورد

حال بايد ديد چه چيزي سامري را فريفت؟ حق آنست که آن چيز ريشه هر فتنه اي است و آن:هواي نفس،منيت،شيطان و ظواهر دنياست...

تکبر سراسر وجودش را فرا گرفت و هواي نفس و منيت اختيار از کفش ربود و شيطان وي را به دوزخ درافکند و به مرتبه تکبر نسبت به پيامبران بزرگ تنزل داد چنان که خود نسبت به حضرت آدم علیه السلام تکبر ورزيد پس شيطان وي را با نداي خود فراخواند و گمراه نمود به بيماري خود يعني کبر مبتلا ساخت

فتنه گوساله ج1 احمد الحسن ص42..

7-امام حسين علیه السلام مسلمان حقيقي نبود و در مورد خداوند دچار تشکيک بود

احمد در حالي ادعاي منيت و شرک براي ائمه و امام حسين علیه السلام را ابراز کرده است که در کتاب خويش تصريح ميکند دعوت او براي دعوت حقيقي به اسلام است و اين دعوت حقيقي يعني از بين بردن منيت است زيرا منيت يعني تشکيک در خداوند، و طبق اين ادعا ائمه و امام حسين علیه السلام نتوانستند به اسلام حقيقي دست پيدا کنند و در خداوند تشکيک نمودند

دور از ذهن نيست که در اين دعوت مبارک جنگ براي اثبات رويا به عنوان يک طريق الهي براي هدايت است که نمي توان آن را انکار کرد،مگر از روي ناداني و لجاجت و به ذهن خواننده خطور نکند که معناي جنگ در اين جا دعوت به عنف است بلکه کاملا بر عکس است و آن همان دعوت حقيقي به اسلام حقيقي است چون معناي جنگ در اين جا همان جنگ حقيقي با منيت که آن يک حجاب ظلماني در نفس انساني که به نور خداوند سبحان تشکيک وارد مي کند و آن را در عالم مادي حبس مي کند

پاسخ هاي روشنگرانه احمد بصري ج5 ص6...

8-احمد: پيامبر و ائمه در مورد منيت با خدا مخالفت کردند

نکته جالب در اين است که احمد بصري در يکي از کتب خود مدعي ميشود که اگر کبر و غرور امر پسنديده اي بود خداوند اين امر را به انبياء خود اجازه ميداد، و احمد در حالي اين امر را گفته است که بارها در کتب خود تصريح کرده پيامر و ائمه داراي منيت و کبر بوده اند.

از آثار زشتي که کبر و غرور بر دلها مي گذارد به خدا پناه ببريد همانگونه که از حوادث سخت به او پناه مي بريد اگر خدا تکبر کردن را اجازه ميفرمود حتما به بندگان مخصوص خود از پيامبران و امامان اجازه مي داد

فتنه گوساله احمدالحسن ج1 ص18...

با توجه به اين مطلب علاوه بر تناقض گويي احمد دو امر ثابت است

1-يا اين امر براي انبياء تشريعي بوده و انبياء مرتکب معصيت شدند به علت سرپيچي از امر خدا.

2-يا اينکه تکويني بوده اما از آنجاي که خداوند ضعيف است نتوانست اين امر را براي انبياء به اثبات برساند.

اکنون بايد از اتباع احمد بصري سوال کرد که آيا سخنان احمد در مورد ائمه و معصومين را قبول دارند؟

آيا احمد بصري با چنين اهانت هاي به ائمه مي تواند مدعي مقام امامت و نبوت و... باشد؟ آيا واقعا چنين شخصي را مي توان يک مسلمان ناميد، تا چه برسد به عنوان حجت خدا و امام و پيامبر؟

نقد سخنان و اهانت احمد بصري به امام حسين علیه السلام

1-اين مقطع از دعاي عرفه زيادتي صوفيه است نه کلام امام حسين علیه السلام

يکي از روش هاي احمد بصري در استدلال به روايات،استفاده از نسخه هاي بدل و استفاده از رواياتي مي باشد که در اصل وجود آنان اختلاف و بلکه روايات و مطالبي است که شيعه آن را باطل مي داند.

و يکي از همين موارد،اهانت احمد بصري به امام حسين علیه السلام مي باشد،زيرا اين مقطع از دعا به تصريح بزرگان جز دعاء امام نبوده و از قسمت اول جدا شده است زيرا قسمت اول دعا قطعي مي باشد ولي قسمت دوم دعا که اين مطلب در آن آمده است از اموري هست که سخن حضرت نبوده بلکه توسط صوفيه در دعا اضافه شده است و علماي شيعه هم اين مطلب را بيان کرده اند.

به همين دليل بسياري از بزرگان وعلماي شيعه اين قسمت از دعا را ذکر نکرده اند.

به طور مثال:كفعمي در كتاب «بلد الأمين» سيد بن طاووس در «مصباح الزائر» و همچنين در برخي از نسخ قديمه اقبال هم اين مقطع از دعا نقل نشده است. و همچنين در کتاب اقبال چاب دفتر تبليغات که اين دعا در جلد دوم و در صفحه 87ناشر : مكتب الإعلام الإسلامي. هم نقل نشده است و علامه مجلسي در کتاب «زاد المعاد» در بيان اين دعا در جلد 1 صفحه 182 كه در گذشته مثل مفاتيح در اختيار مردم بود، ابن بخش آخر دعاء را نقل نکرده است.

نظر شيخ عباس قمي در مورد اين مقطع از دعا

شيخ عباس قمي صاحب مفاتيح الجنان هم در همين مورد تصريح مي کند که مرحوم کفعمي و علامه مجلسي اين مقطع از دعا را نقل نکرده اند و فقط در نسخه اي از سيد بن طاووس اين زيادتي و مقطع نقل شده است.

كفعمى دعاى عرفه امام حسين عليه السلام را در بلد الامين تا اينجا نقل فرموده و علامه مجلسى در زاد المعاد اين دعاى شريف را موافق روايت كفعمى ايراد نموده و لكن سيد بن طاوس در اقبال بعد از يا رب يا رب يا رب اين زيادتى را ذكر فرموده.

كليات مفاتيح الجنان

نقد علامه مجلسي نسبت به بخش آخر دعاء عرفة

علامه مجلسي بعد از نقل دعاء امام حسين علیه السلام در روز عرفه نسبت به بخش آخر دعا تصريح ميکند که اين فقره دعا توسط صوفيه اضافه شده است

أقول : قد أورد الكفعمي - ره - أيضا هذا الدعاء في البلد الأمين وابن طاوس في مصباح الزائر كما سبق ذكرهما ، ولكن ليس في آخره فيهما بقدر ورق تقريبا وهو من قوله " إلهي أنا الفقير في غناي " إلى آخر هذا الدعاء ، وكذا لم يوجد هذه الورقة في بعض النسخ العتيقة من الاقبال أيضا ، وعبارات هذه الورقة لا تلائم سياق أدعية السادة المعصومين أيضا وإنما هي على وفق مذاق الصوفية ، و لذلك قد مال بعض الأفاضل إلى كون هذه الورقة من مزيدات بعض مشايخ الصوفية ومن إلحاقاته وإدخالاته .

وبالجملة هذه الزيادة إما وقعت من بعضهم ، أولا في بعض الكتب ، وأخذ ابن طاووس عنه في الاقبال غفلة عن حقيقة الحال ، أو وقعت ثانيا من بعضهم في نفس كتاب الاقبال ، ولعل الثاني أظهر على ما أومأنا إليه من عدم وجدانها في بعض النسخ العتيقة ، وفي مصباح الزائر ، والله أعلم بحقايق الأحوال.

مي گويم ( علامه مجلسي ) : کفعمي رحمة الله عليه اين دعا را در بلد الامين و ابن طاوس در مصباح الزائر آورده اند همانطور که قبلا اين دو را ذکر کرده بوديم. اما در آخر دعا در آن دو کتاب تقريبا به اندازه ي يک صفحه وجود ندارد و آن از " الهي لنا الفقير في غناي " تا آخر دعا مي باشد. و همچنين در برخي از نسخه هاي عتيقه نيز وجود ندارد و براي همين، اين صفحه سازگاري ندارد با دعاهايي که از معصومين صادر شده است. و اين قسمت دعا بر طبق مذاق صوفي ها مي باشد و بخاطر همين است كه برخي از افراد فاضل ميل به اين پيدا کرده اند که اين صفحه از مواردي است که برخي از بزرگان صوفيه آن را به دعا افزوده اند.

و بالجملة اين زياده ي در دعا يا واقع شده از سوي برخي از صوفي ها كه اولا در بعضي از كتب بوده و ابن طاوس در كتاب الاقبال خود ذکر کرده و از حقيقت آن غافل بوده و يا ثانيا اين زياده را برخي از صوفي ها در خود كتاب الاقبال انجام داده اند. و شايد قول دوم آشکارتر باشد بر آنچه که اشاره کرديم که در برخي از نسخه هاي قديمي و عتيقه و همچنين در مصباح الزائر، آن صفحه يافت نشد. و خداوند عالم به حقائق حال مي باشد.

بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 95 ص 227

تعابير اهل جذب از مصطلحات صوفيه است

يکي ديگر از قرائن و شواهد نبودن اين مقطع در کلام امام اين مي باشد که لفظ اهل جذب در اين قسمت و تعبير: ِ إِلَهِي حَقِّقْنِي‏ بِحَقَائِقِ‏ أَهْلِ‏ الْقُرْبِ‏ وَ اسْلُكْ بِي مَسْلَكَ أَهْلِ الْجَذْب‏. در ديگر ادعيه ائمه علیهم السلام به چشم نمي خورد بلکه از مصطلحات صوفيه است.

و حتي در همين دعاي عرفه، امام حسين علیه السلام تصريح ميکند که اهلبيت معصوم و پاک و مطهر هستند.

وَصَلَّى الله عَلى خِيَرَتِهِ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيّينَ وَآلِهِ الطَّيـِبـيـنَ الطـّاهـِريـنَ الْمـُخـلَصـيـنَ وَسـَلَّمَ

و درود و سلام خدا بر بهترين برگزيده از خلقش محمّد خاتم پيامبران، و اهل بيت پاك و پاكيزه و ناب گشته او باد.

پس در اين مطالب ثابت شد که ائمه معصوم و مطهر هستند از هر پليدي و هيچ شکي هم در ائمه وجود ندارد تا چه برسد که نعوذبالله طبق سخن احمد بصري ائمه و امام حسين علیه السلام مشرک باشند،

2-ادعاي شرک براي ائمه تعارض با قرآن و روايات

شرک و منيت و جائگاه انسان مشرک و متکبر در قرآن

شرک ظلم بزرگ

احمد بصري در حالي مدعي شده است که امام حسين علیه السلام و ائمه مشرک بوده اند که خداوند در قرآن تصريح ميکند شرک ظلم بزرگي است و در آيه ديگر صراحتا بيان مي فرمايد که مقام امامت به کسي که ظالم است نمي رسد، پس با توجه به اين دو آيه ائمه مقام امامت ندارند زيرا طبق سخن احمد آنان دچار ظلم و آن هم بزرگترين ظلم شده اند.

وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يعِظُهُ يا بُنَي لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ

(به خاطر بياور) هنگامي را كه لقمان به فرزندش -در حالي كه او را موعظه مي كرد- گفت: «پسرم! چيزي را همتاي خدا قرار مده كه شرك، ظلم بزرگي است.»

لقمان(13)

شرط امامت نداشتن ظلم و شرک

قرآن تصريح کرده است که مقام امامت به انسان مشرک نمي رسد،چنانچه خداوند در سوره بقره چنين مي فرمايد:

وَإِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيتِي قَالَ لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ

(به خاطر آوريد) هنگامي كه خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگوني آزمود. و او به خوبي از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض كرد: «از دودمان من (نيز اماماني قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمكاران نمي رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند، شايسته اين مقامند)».

البقرة(124)

در حالي خداوند در قرآن تصريح کرده است که مقام امامت به انسان مشرک نمي رسد که خود اميرالمومنين علیه السلام هم در تفسير اين آيه تصريح فرمودند که مقام امامت به انساني که لحظه اي و چشم بر هم زدني مشرک شده باشد نمي رسد

وأمير المؤمنين عليه السلام أبو ذرية النبي صلى الله عليه وآله ووضع الامامية فيه وضعها في ذريته المعصومين ، وقوله عز وجل : " لا ينال عهدي الظالمين " عني به أن الإمامة لا تصلح لمن قد عبد صنما أو وثنا أو أشرك بالله طرفة عين وإن أسلم بعد ذلك والظلم وضع الشئ في غير موضعه ، وأعظم الظلم الشرك قال الله عز وجل : " ان الشرك لظلم عظيم " ( 1 ) وكذلك لا تصلح الإمامة لمن قد ارتكب من المحارم شيئا صغيرا كان أو كبيرا وإن تاب منه بعد ذلك ، وكذلك لا يقم الحد من في جنبه حد فإذا لا يكون الامام إلا معصوما ولا تعلم عصمته إلا بنص الله عز وجل عليه على لسان نبيه صلى الله عليه وآله لان العصمة ليست في ظاهر الخلقة فترى كالسواد والبياض وما أشبه ذلك وهي مغيبة لا تعرف إلا بتعريف علام الغيوب عز وجل .

خداوند در قرآن فرموده است: وابسته ترين مردمان به ابراهيم کساني هستند که از متابعت کرده اند اين متابعان همان پيامبر و علي و دودمان پيامبر از فرزندان فاطمه هستند که پيشوايي در ايشان نهاده شده است و در قرآن گفته است:عهد خلافت از سوي من به ستمکار نمي رسد. مقصود خداوند آن است که هر کس که هر معبود باطلي را پرستيده او مشرک به خدا بوده و شايسته پيشوايي نيست اگر چه بعدا مسلمان شده باشد

ظلم آن است که چيزي را بر جاي صحيح خود قرار ندهي و بزرگترين ظلم شرک به خدا است،خداوند شرک را ظلم بزرگ بيان کرده است آنکه خود حد به گردن دارد نمي تواند بر ديگران حد زند و يکي از وظائف امام حد جاري کردن است بنابراين امام بايد معصوم باشد از هر صغيره و کبيره اي

الخصال الشيخ الصدوق ص310..

و همچنين در روايتي ديگر از لسان امام رضا علیه السلام در کتاب عيون ثابت مي شود که مقام امامت به کسي که ظالم و مشرک باشد نمي رسد

باب ما جاء عن الرضا عليه السلام في وصف الامامة و الامام وذکر فضل الامام و ربيته إن الإمامة خص الله بها إبراهيم الخليل عليه السلام بعد النبوة والخلة مرتبة ثالثة ، وفضيلة شرفه بها وأشاد بها ذكره ( 3 ) ، فقال : " إني جاعلك للناس إماما ( 4 ) " فقال الخليل عليه السلام سرورا بها : " ومن ذريتي " قال الله تبارك وتعالى : " لا ينال عهدي الظالمين " . فأبطلت هذه الآية إمامة كل ظالم إلى يوم القيامة وصارت في الصفوة ثم أكرمه الله تعالى بأن جعلها في ذريته أهل الصفوة والطهارة...

سخنان حضرت رضا علیه السلام درباره صفت امام و امامت و فضل و رتبه امام

... خداوند مي فرمايد: (آني جاعلک للناس اماما)اي ابراهيم تو را براي مردم امام برگزيدم و ابراهيم علیه السلام از خوشحالي گفت:(و من ذريتي)آيا از فرزندان و نسل من هم امام برگزيده اي؟ خداوند فرمود لا ينال عهدي الظالمين(عهد من به ظالمين نمي رسد بقره124) و اين آيه امامت هر ظالمي را تا روز قيامت ابطال مي کند و بدين ترتيب امامت در خواص و پاکان قرار گرفت

ترجمه عيون اخبار الرضا شيخ صدوق ج1 ص447..

شرک گناهي که خداوند آن را نمي بخشد

بحث شرک به قدري مسئله بزرگي مي باشد که خداوند در قرآن اينگونه اهميت آن را بيان ميکند

إِنَّ اللَّهَ لَا يغْفِرُ أَنْ يشْرَكَ بِهِ وَيغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يشَاءُ وَمَنْ يشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَي إِثْمًا عَظِيمًا

خداوند (هرگز) شرك را نمي بخشد! و پايين تر از آن را براي هر كس (بخواهد و شايسته بداند) مي بخشد. و آن كسي كه براي خدا، شريكي قرار دهد، گناه بزرگي مرتكب شده است.

النساء(48)

إِنَّ اللَّهَ لَا يغْفِرُ أَنْ يشْرَكَ بِهِ وَيغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يشَاءُ وَمَنْ يشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا

خداوند، شرك به او را نمي آمرزد؛ (ولي) كمتر از آن را براي هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مي آمرزد. و هر كس براي خدا همتايي قرار دهد، در گمراهي دوري افتاده است.

النساء(116)

شرک و منيت و جائگاه انسان مشرک و متکبر در روايات

الف- منيت گناه است و صاحب آن بهشتي نيست

الكبر معصية كبيرة ( 2 ) ، والاخبار في ذلك كثيرة ( 3 ) ، قال رسول الله صلى الله عليه وآله : ( لن يدخل الجنة من في قلبه مثقال ذرة من الكبر.. ولكن الكبر بطر الحق وغمص الناس .

منيت و کبر گناه کبيره است و در اين مورد اخبار کثيري ذکر شده است چنانچه رسول خدا فرمودند:کسي در قلبش ذره اي کبر باشد به بهشت وارد نمي شود ولکن کبر به حق ايمان نمي آورد و مردم را معيوب مي سازد

بحار الانوار ج73 ص 192...

ب- منيت غضب خدا و جنگ با او است

در روايتي ديگر حضرت نوح به فرزندش چنين نصحيت ميکند:

5161 . الزهد عن موسى بن عليّ عن أبيه : بَلَغَني أَنَّ نوحاً ( عليه السلام ) قالَ لاِبنِهِ سام : . . .يا بُنَيَّ ، لا تَدخُلَنَّ القَبرَ وفي قَلبِكَ مِثقالُ ذَرَّة مِنَ الكِبرِ ، فَإِنَّ الكِبرِياءَ رِداءُ اللهِ عزّ وجلّ فَمَن يُنازِعِ اللهَ رَداءَهُ يغَضَب عَلَيهِ

اي پسر من در قبر وارد نشو در حالي که درقلبت به اندازه ذره اي کبر باشد همانا کبريا رداء خداوند است و هر کس با خدا درباره رداء اش به نزاع بپردازد خداوند بر او غضب مي کند

موسوعة العقائد الإسلامية في الكتاب والسنة ري شهري ج5 ص 105...

پ- ايمان و نماز براي پاک کردن از شرک و منيت و رسيدن به اخلاص

در روايتي که مرحوم طبرسي در کتاب احتجاج بيان کرده است حضرت زهرا(س) در خطبه فدکيه مطالب مهمي در مورد شرک و منيت و اخلاص بيان ميکند

احتجاج فاطمة الزهراء ( ع ) على القوم لما منعوها فدك وقولها لهم عند الوفاة في الإمامة .فَجَعَلَ اللهُ الايمانَ تطهيرا لكم مِن الشركِ والصلاة : تنزيها لكم عن الكبر... وحرم الله الشرك إخلاصا له بالربوبية

خداوند ايمان را براي تطهير قلوب شما از آلودگي شرک قرار داده و اداي نماز را براي دوري از کبر... و خداوند براي اين شرک را حرام نمود تا همه با اخلاص او را بپرستند

احتجاج طبرسي ج1 ص134

نتيجه گيري:

با توجه به اين آيات قرآن و روايات ائمه ادعاي مشرک بودن امام حسين علیه السلام و ائمه با آيات قرآن و سخنان ائمه و معصومين تضاد و تعارض داد و خلاف نص صريح قرآن است.

3-روايات مخالف قرآن باطل است

حال که ثابت شد امامت ائمه با اعتقاد به شرک آنان مخالف صريح قرآن است بايد اين نکته را اشاره کنيم که خود احمد بصري تصريح کرده است هر روايتي که مخالف قرآن مي باشد جعلي، باطل و دروغ است، پس بنابراين با چشم پوشي از اينکه اصل اين مقطع از دعا و نسبت دادن آن به امام باطل است بايد بگويم اين تهمت و ادعا با مباني خود احمد بصري هم در تعارض است.

چنانچه وي در کتاب پاسخ هاي روشنگر چنين مي گويد:

هر حديث و يا روايتي که با متن محکم قرآن که براي صاحب خرد رسته از شرک و داراي درک درست و بي غل و غش رسا است معارض باشد به کلي بي ارزش و بي اعتبار است

پاسخ هاي روشنگر احمد الحسن ج4 ص28...

و در جلد ديگر همين کتاب چنين تصريح ميکند:

اين گونه نيست که تمام آن چه که از اهل بيت علیهم السلام روايت شده است صحيح باشد گاهي اوقات کسي در نقل مطلب از آن اشتباه کرده است و گاهي اوقات کساني هستند با هدف اهانت نمودن به آن ها نسبت دروغ به ايشان داده اند هر چه را ديد با قرآن و خلق قرآن مخالف است قطعا از اهل بيت علیهم السلام صادر نشده است بلکه يا نقل اشتباه آميز است يا تحريف شده و يا کلامي است که به دروغ به اين بزرگواران منتسب گشته است

پاسخ هاي روشنگر بر بستر امواج احمد بصري ج6 ص71...

ناظم عقيلي مسئول لجنه علمي احمد بصري هم تصريح مي کند حتي اگر روايتي از نظر سندي صحيح هم باشد ولي با قرآن در تعارض باشد روايت مردود است

2-آنگاه مسئله سند تنها راه اعتماد بر روايات نيست و شايد خبر سند او صحيح باشد به خاطر معارضه او با تواتر و يا مخالفت با قرآن و سنت خبر صحيح مورد اعتماد نيست

وصيت و وصي احمد الحسن ناظم عقيلي ص149...

4-نظر و مخالفت اميرالمومنين و ائمه در مورد تهمت شرک به آنان

اميرالمومنين: من لحظه اي به خدا شرک نورزيدم

احمد در حالي به ائمه و امام حسين علیه السلام تهمت شرک زده است که ائمه بر خلاف وي تصريح نمودند که در وجود آنان هيچ شک و شرک و منيتي وجود ندارد چنانچه در روايتي که شيخ صدوق آن را نقل کرده است اميرالمومنين علیه السلام تصريح ميکنند که ايشان هفتاد منقبت دارند که ديگر اصحاب داراي اين مناقب نيستند و يکي از اين مناقب حضرت اين است که ايشان چشم برهم زدني به خداوند شرک نورزيدند

1 - حدثنا أحمد بن الحسن القطان ، ومحمد بن أحمد السناني ، وعلي بن - موسى الدقاق ، والحسين بن إبراهيم بن أحمد بن هشام المكتب ( 1 ) ، وعلي بن عبد الله الوراق رضي الله عنهم قالوا : حدثنا أبو العباس أحمد بن يحيى بن زكريا القطان قال : حدثنا بكر بن عبد الله بن حبيب قال : حدثنا تميم بن بهلول : قال : حدثنا سليمان بن حكيم ، عن ثور بن يزيد ، عن مكحول قال : قال أمير المؤمنين علي بن - أبي طالب عليه السلام لقد علم المستحفظون من أصحاب النبي محمد صلى الله عليه وآله أنه ليس فيهم رجل له منقبة إلا وقد شركته فيها وفضلته ولي سبعون منقبة لم يشركني فيها أحد منهم ، قلت : يا أمير المؤمنين فأخبرني بهن ، فقال عليه السلام : إن أول منقبة لي أني لم أشرك بالله طرفة عين ولم أعبد اللات والعزى...

1 - مكحول گويد : أمير المؤمنين على بن أبى طالب عليه السّلام فرمود : از اصحاب پيغمبر آنان كه مطالب را نيكو بخاطر ميسپارند ميدانند كه در ميان آنان كسى نيست كه داراى منقبتى باشد مگر اينكه من شريك او بوده‌ام و بر او برترى داشتم ولى هفتاد منقبت مرا است كه هيچ يك از آنان را در آن شركتى نيست .

عرض كردم يا أمير المؤمنين مرا از آن منقبتها آگاه گردان فرمود : نخستين منقبت كه مرا است اينست كه يك چشم بهم زدن براى خدا شريك نگرفتم و لات و عزا را نپرستيده‌ام .

الخصال شيخ صدوق ص572...

امام باقر:در ما ائمه هيچ منيتي وجود ندارد

در روايتي که شيخ صدوق آن از لسان مبارک امام باقر علیه السلام بيان مي فرمايند ثابت مي شود که خود خداوند و امام باقر علیه السلام تصريح کرده اند که ائمه مطهر هستند و داراي علم و آن نوع تطهير و علمي که در اختيار ائمه مي باشد به طوري مي باشد که هيچ کبر و منيتي در آنان وجود ندارد

2 - حدثنا محمد بن إبراهيم بن إسحاق رضي الله عنه قال : حدثنا أحمد بن محمد الهمداني قال : حدثنا علي بن الحسن بن علي بن فضال : عن أبيه ، عن محمد بن - الفضيل ، عن أبي حمزة الثمالي ، عن أبي جعفر محمد بن علي الباقر عليهما السلام قال ...ولكنا " أهل بيتك بالايمان الذي أرسلتك به فلا يكفرون بها أبدا ولا أضيع الايمان الذي أرسلتك به وجعلت أهل بيتك بعدك علما على أمتك ( 2 ) وولاة من بعدك وأهل استنباط علمي الذي ليس فيه كذ ب ولا إثم ولا وزر ولا بطر ولا رياء ، فهذا تبيان ما بينه الله عز وجل من أمر هذه الأمة بعد نبيها صلى الله عليه وآله ، إن الله تعالى طهر أهل بيت نبيه وجعل لهم أجر المودة و أجرى لهم الولاية وجعلهم أوصياءه وأحباءه وأئمته بعده في أمته...

ابوحمزه ثمالي از امام باقر علیه السلام روايت ميکندکه...معناي قول خداي تعالي در کتابش اين است که اگر امت تو بدان کافر شوند ما اهلبيت تو را بر ايمان بدانچه تو را بدان فرستاديم گمارده ايم و هرگز بدان کافر نشوند و ايماني را که تو را براي آن فرستاده ايم تباه نمي سازيم و اهلبيت ترا پس از تو رايتي براي امت قرار دادم و واليان آنها و اهل استنباط علمم ساختم،علمي که دروغ و گناه و وزر و کبر و ريائي در آن نيست،اين توضيح آن چيزي است که خداي تعالي در امر اين امت پس از پيامبرانش بيان فرموده است خداي تعالي اهلبيت پيامبرش را مطهر فرمود و اجر مودت را براي آنها قرار داد

ترجمه كمال الدين وتمام النعمة - الشيخ الصدوق - ص 219...

امام صادق علیه السلام : ما ائمه معصوم هستيم و در وجود ما هيچ شکي نيست

احمد در حالي چنين گستاخانه مدعي مي شود که در وجود امام حسين علیه السلام شک و شبهه وجود داشته است که قرآن صراحتا حضرت حسين علیه السلام و اهلبيت را از هر رجس و پليدي مبراء کرده است،

إنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا

اى اهل بيت، خدا مى‌خواهد پليدى را از شما دور كند و شما را پاك دارد.

احزاب 33

آيا شرک و منيت و شک و ظلمت و شبهه و... رجس و پليدي نيست؟

يکي از اصلي ترين فصل مميز تشيع با ديگر مذاهب بحث عصمت ائمه مي باشد که هم قرآن به آن تصريح دارد که اهلبيت از هرگونه رجس و پليدي پاک هستند و هم خود ائمه در سخنانشان تصريح کرده اند که معصوم مي باشند و از هر گونه پليدي و شک مبراء هستند.

اين سخن احمد بصري علاوه بر تهمت و توهين به امام حسين علیه السلام و انبياء و وائمه ديگر جهل و بيسوادي وي را به مباني مکتب تشيع ثابت ميکند،چرا که يکي از اختلافات اساسي شيعه با ديگر فرق اسلامي بحث عصمت ائمه مي باشد و اين سخن احمد بصري نشان دهنده جهل و بيسوادي وي از مباني تشيع است چرا که وي در اينجا مدعي شده است معصومين هيچ فرقي با مردم ندارند و آنان هم دچار شرک هستند، و اين سخن احمد بر خلاف سخن ائمه و به طور مثال روايت امام صادق علیه السلام مي باشد.

مرحوم کليني در يک روايت طولاني از امام صادق علیه السلام چنين نقل کرده است:

باب ما نص الله عز وجل ورسوله على الأئمة عليهم السلام واحدا فواحدا

1 - علي بن إبراهيم ، عن محمد بن عيسى ، عن يونس وعلي بن محمد ، عن سهل ابن زياد أبي سعيد ، عن محمد بن عيسى ، عن يونس ، عن ابن مسكان ، عن أبي بصير قال سألت أبا عبد الله عليه السلام عن قول الله عز وجل : ... لكن الله عز وجل أنزله في كتابة تصديقا لنبيه صلى الله عليه وآله " إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيرا ( 1 ) " ... وقال : الرجس هو الشك ، والله لا نشك في ربنا أبدا ...

مواردى كه خداى عز و جل و رسولش بر ائمه عليهم السلام يكى پس از ديگرى تصريح كرده اند

.. ولى خداى عز و جل براى تصديق پيغمبرش بيان آن حضرت را ( كه مقصود آل پيغمبر است نه آل فلان و فلان ) در كتابش نازل فرمود « همانا خدا ميخواهد ناپاكى را از شما اهل اين خانه ببرد و پاكيزه تان كند ، پاكيزه كامل - 33 سوره احزاب - » در خانه‌ام سلمه و على و حسن و حسين و فاطمه عليهم - السلام بودند كه پيغمبر صلَّى الله عليه و آله آنها را زير عبا گرد آورد و سپس فرمود : خدايا هر پيغمبرى اهل و حشمى داشت ، و اهل و حشم من اينهايند ، ام سلمه گفت : من از اهل شما نيستم ؟ فرمود : تو بخوبى ميگرائى ، ولى اينها اهل و حشم من هستند ... آنگاه امام فرمود : مقصود از ناپاكى همان شك است ، بخدا كه ما در باره پروردگار خود هرگز شك نكنيم .

الكافي - الشيخ الكليني - ج 1 ص 289...

امام جواد علیه السلام :حجت هاي خدا لحظه اي مشرک نشدند

در مناظره اي که بين يحيي بن اکثم و امام جواد علیه السلام اتفاق افتاد حضرت تصريح فرمودند که انبياء الهي لحظه اي و چشم به هم زدني دچار شرک نشده اند

فقال يحيى : قد روي : أن النبي صلى الله عليه وآله قال : ( لو لم أبعث لبعث عمر ) ( 1 ) . فقال عليه السلام : كتاب الله أصدق من هذا الحديث ، يقول الله في كتابه : ( وإذ أخذنا من النبيين ميثاقهم ومنك ومن نوح ) ( 2 ) فقد أخذ الله ميثاق النبيين فكيف يمكن أن يبدل ميثاقه ، وكل الأنبياء عليهم السلام لم يشركوا بالله طرفة عين ، فكيف يبعث بالنبوة من أشرك وكان أكثر أيامه مع الشرك بالله ،

يحيى گفت: روايت‏ شده که پيامبر(صلي الله عليه واله) فرمود: اگر من به پيامبرى‏ مبعوث نمى ‏شدم، حتما عمر مبعوث مى‏ شد. امام فرمود: کتاب خدا ازاين حديث راست‏ تر است; زيرا فرموده است: «اى پيامبر! به خاطربياور هنگامى را که از پيامبران پيمان گرفتيم. » از اين آيه ‏صريحا برمى ‏آيد که خداوند از پيامبران پيمان گرفته است. در اين‏صورت، چگونه ممکن است پيمان خود را تبديل کند. علاوه بر اين،هيچ يک از پيامبران به قدر يک چشم برهم زدن به خدا شرک ‏نورزيده ‏اند. چگونه خدا کسى را به پيامبرى مبعوث مى‏ کند که بيشترعمر خود را با شرک سپرى کرده است

الاحتجاج - الشيخ الطبرسي - ج 2 ص 248

غلام شيعه با معرفت تر از احمد بصري

علامه مجلسي روايتي را در بحار نقل ميکند که اميرالمومنين علیه السلام دست غلام شيعه اي را به علت دزدي قطع ميکند، بعد از اين اتفاق عده اي از دشمنان حضرت اين غلام را نکوهش ميکنند ولي اين غلام در مدح اميرالمومنين علیه السلام اشعاري را ميگويد که بعد از اطلاع پيدا کردن حضرت، ايشان دست غلام را بر سر جاي خويش بر ميگرداند.

نکته مورد نظر ما که در شعر اين غلام وجود دارد و حضرت هم به واسطه معرفت اين غلام دستش را به وي اعطاء ميکند، اعتقاد به عدم شرک براي حضرت امير در حد يک چشم به زدن مي باشد

رُوِيَ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: دَخَلْتُ فِي بَعْضِ الْأَيَّامِ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي جَامِعِ الْكُوفَةِ، فَإِذَا بِجَمٍّ غَفِيرٍ وَ مَعَهُمْ عَبْدٌ أَسْوَدُ فَقَالُوا: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا الْعَبْدُ سَارِقٌ. فَقَالَ لَهُ الْإِمَامُ: أَ سَارِقٌ أَنْتَ يَا غُلَامُ! فَقَالَ لَهُ: نَعَمْ. فَقَالَ لَهُ مَرَّةً ثَانِيَةً: أَ سَارِقٌ أَنْتَ يَا غُلَامُ! فَقَالَ: نَعَمْ يَا مَوْلَايَ. فَقَالَ لَهُ الْإِمَامُ عَلَيْهِ السَّلَامُ: إِنْ قُلْتَهَا ثَالِثَةً قَطَعْتُ يَمِينَكَ فَقَالَ أَ سَارِقٌ أَنْتَ يَا غُلَامُ! قَالَ: نَعَمْ يَا مَوْلَايَ.

فَأَمَرَ الْإِمَامُ بِقَطْعِ يَمِينِهِ فَقُطِعَتْ، فَأَخَذَهَا بِشِمَالِهِ وَ هِيَ تَقْطُرُ دَماً، فَلَقِيَهُ ابْنُ الْكَوَّاءِ وَ كَانَ يَشْنَأُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقَالَ لَهُ: مَنْ قَطَعَ يَمِينَكَ؟ قالَ: قَطَعَ يَمِينِيَ الْأَنْزَعُ الْبَطِينُ، وَ بَابُ الْيَقِينِ، وَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِينُ، وَ الشَّافِعُ يَوْمَ الدِّينِ الْمُصَلِّي إِحْدَى وَ خَمْسِينَ.

قَطَعَ يَمِينِي إِمَامُ التُّقَى، وَ ابْنُ عَمِّ الْمُصْطَفَى، شَقِيقُ النَّبِيِّ الْمُجْتَبَى، لَيْثُ الثَّرَى غَيْثُ الْوَرَى، حَتْفُ الْعِدَى، وَ مِفْتَاحُ النَّدَى، وَ مِصْبَاحُ الدُّجَى.

قَطَعَ يَمِينِي إِمَامُ الْحَقِّ، وَ سَيِّدُ الْخَلْقِ، [وَ] فَارُوقُ الدِّينِ، وَ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ، وَ خَيْرُ الْمُهْتَدِينَ، وَ أَفْضَلُ السَّابِقِينَ، وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ.

قَطَعَ يَمِينِي إِمَامٌ حَظِيٌّ بَدْرِيٌّ أُحُدِيٌّ مَكِّيٌّ مَدَنِيٌّ أَبْطَحِيٌّ هَاشِمِيٌّ قُرَشِيٌّ أَرْيَحِيٌّ مَوْلَوِيٌّ طَالِبِيٌّ جَرِيُّ قَوِيٌّ لَوْذَعِيٌّ الْوَلِيُّ الْوَصِيُّ.

قَطَعَ يَمِينِي دَاحِي بَابِ خَيْبَرَ، وَ قَاتِلُ مَرْحَبٍ وَ مَنْ كَفَرَ، وَ أَفْضَلُ مَنْ حَجَّ وَ اعْتَمَرَ، وَ هَلَّلَ وَ كَبَّرَ، وَ صَامَ وَ أَفْطَرَ، وَ حَلَقَ وَ نَحَرَ.

قَطَعَ يَمِينِي شُجَاعٌ جَرِيُّ، جَوَادٌ سَخِيٌّ، بُهْلُولٌ شَرِيفُ الْأَصْلِ [الْأُصُولِ «خ»] ابْنُ عَمِّ الرَّسُولِ، وَ زَوْجُ الْبَتُولِ وَ سَيْفُ اللَّهِ الْمَسْلُولُ، الْمَرْدُودُ لَهُ الشَّمْسُ عِنْدَ الْأُفُولِ.

قَطَعَ يَمِينِي صَاحِبُ الْقِبْلَتَيْنِ، الضَّارِبُ بِالسَّيْفَيْنِ، الطَّاعِنُ بِالرُّمْحَيْنِ، [وَ] وَارِثُ الْمَشْعَرَيْنِ، الَّذِي لَمْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ، أَسْمَحُ كُلِّ ذِي كَفَّيْنِ، وَ أَفْصَحُ كُلِّ ذِي شَفَتَيْنِ، أَبُو السَّيِّدَيْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ.

قَطَعَ يَمِينِي عَيْنُ الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ، تَاجُ لُؤَيِّ بْنِ غَالِبٍ، أَسَدُ اللَّهِ الْغَالِبُ، عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ مِنَ الصَّلَوَاتِ أَفْضَلُهَا وَ مِنَ التَّحِيَّاتِ أَكْمَلُهَا.

فَلَمَّا فَرَغَ الْغُلَامُ عَنِ الثَّنَاءِ وَ مَضَى لِسَبِيلِهِ، دَخَلَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْكَوَّاءِ عَلَى الْإِمَامِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقَالَ لَهُ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ: السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏ وَ خَشِيَ عَوَاقِبَ الرَّدَى. فَقَالَ لَهُ [ابْنُ الْكَوَّاءِ]: يَا أَبَا الْحَسَنَيْنِ قَطَعْتَ يَمِينَ غُلَامٍ أَسْوَدَ وَ سَمِعْتُهُ يُثْنِي عَلَيْكَ بِكُلِّ جَمِيلٍ. فَقَالَ: وَ مَا سَمِعْتَهُ يَقُولُ؟ قَالَ: كَذَا وَ كَذَا. وَ أَعَادَ عَلَيْهِ جَمِيعَ مَا قَالَ الْغُلَامُ. فَقَالَ الْإِمَامُ عَلَيْهِ السَّلَامُ لِوَلَدَيْهِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ: امْضِيَا وَ أْتِيَانِي بِالْعَبْدِ. فَمَضَيَا فِي طَلَبِهِ فِي كِنْدَةَ فَقَالا لَهُ: أَجِبْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ يَا غُلَامُ. فَلَمَّا مَثُلَ بَيْنَ يَدَيْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ لَهُ: قَطَعْتُ يَمِينَكَ وَ أَنْتَ تُثْنِي عَلَيَّ بِمَا قَدْ بَلَغَنِي؟! فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا قَطَعْتَهَا إِلَّا بِحَقٍّ وَاجِبٍ أَوْجَبَهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ. فَقَالَ الْإِمَامُ: أَعْطِنِي الْكَفَّ فَأَخَذَ الْإِمَامُ الْكَفَّ وَ غَطَاهُ بِالرِّدَاءِ، وَ كَبَّرَ وَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ، وَ تَكَلَّمَ بِكَلِمَاتٍ وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ فِي آخِرِ دُعَائِهِ: آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ. وَ رَكَّبَهُ عَلَى الزَّنْدِ وَ قَالَ لِأَصْحَابِهِ: اكْشِفُوا الرِّدَاءَ عَنِ الْكَفِّ. فَكَشَفُوا الرِّدَاءَ عَنِ الْكَفِّ وَ إِذَا الْكَفُّ عَلَى الزَّنْدِ بِإِذْنِ اللَّهِ.

ثُمَّ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ يَا ابْنَ الْكَوَّاءِ: إِنَّ لَنَا مُحِبِّينَ لَوْ قَطَعْنَا الْوَاحِدَ مِنْهُمْ إِرْباً إِرْباً مَا ازْدَادُوا إِلَّا حُبّاً، وَ لَنَا مُبْغِضِينَ لَوْ أَلْعَقْنَاهُمُ الْعَسَلَ مَا ازْدَادُوا إِلَّا بُغْضاً، وَ هَكَذَا مَنْ يُحِبُّنَا يَنَالُ شَفَاعَتَنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ.

از اصبغ بن نباته روايت شده است كه گفت: روزى در مسجد كوفه نزد امير المؤمنين «ع» رفتم، در آنجا مردمان فراوانى با برده‏ اى سياه ديدم كه مى‏ گفتند: اى امير مؤمنان! اين برده دزدى كرده است. امام به او گفت: اى غلام، آيا تو دزدى كرده ‏اى؟ گفت: آرى. دوباره پرسيد: اى غلام! آيا تو دزدى كرده ‏اى؟ گفت: آرى، اى مولاى من. پس امام به او گفت: اگر براى بار سوم چنين بگويى (اعتراف كنى) دست راستت را خواهم بريد. آنگاه به او گفت: اى غلام، آيا تو دزدى كرده‏ا ى؟ گفت: آرى، اى مولاى من. امام به بريدن دست راست او فرمان داد، و آن را بريدند. آن غلام دست بريده را خونچكان به دست چپ گرفت و رفت. در ميان راه، ابن الكوّاء كه از دشمنان على بود او را ديد، از او پرسيد: دست راستت را چه كسى بريده ؟ غلام گفت : کسي که بيرون از شرک و پر از علم است، او كه باب معرفت و يقين است، و ريسمان استوار خدا است ، و شفاعت‏كننده ي روز جزا، و گزارنده پنجاه و يك ركعت نماز در شبانه روز است،

دست راست مرا کسي بريد كه پيشواى پرهيز گاران است و پسر عمّ مصطفى (ص) است و همچون برادر دو قلو براي پيامبر برگزيده ي خداست، شير بيشه خاک است، و فريادرس خلايق و همچون باران رحمت بر همگان، و ميراننده ي دشمنان، و كليد بخشش و احسان و سخاوت و چراغ هدايتِ تاريكيها ست .

دست راست مرا امام حق بريد، کسي که سيد و سرور خلق است ، و جدا کننده ي حق از باطل است و سيد و آقاي عبادت کنندگان است ،و امام و پيشواي پرهيز کاران است و بهترين هدايت شدگان ، و با فضيلت ترين سابقين ، و حجّت خداوند بر جميع خلايق است.

دست مرا بريد امام محبوب من ،کسي که در جنگ بدر و احد جنگيده و مال سرزمين هاي مکّه و مدينه و ابطحي است. از بني هاشم و از قريش و خوش اخلاق است و از خاندان ابي طالب، پر قدرت و بسيار با هوش و فصيح گفتار است کسي که ولي و وصي رسول خداست؛

دست مرا بريد کسي که گشاينده ي در خيبر است ، و به قتل رساننده ي مرحب و هر کسي که کافر است (يا کفر مي ورزد ) و با فضيلت ترين و بهترين، کساني است که حج و عمره به جا مي آورند و تهليل (لااله الّا الله ) و تکبير مي گويند و روزه مي گيرند و افطار مي کنند و سر مي تراشند (در مراسم حج ) و قرباني مي کنند .

دست مرا بريد کسي که شجاع و پر قدرت، اهل جود و بخشش و سخاوت، پيشوا و سرور و داراي تمام خوبي ها، کسي که از خاندان اصيل و با شرافت، و پسر عموي رسول خدا (ص ) و همسر بتول (فاطمه ي زهرا سلام الله عليها )، و شمشير از نيام کشيده ي خداوند ، کسي که خداوند خورشيد را بعد از غروبش براي او برگرداند تا نمازش را بخواند (چون حضرت مشغول جنگ با کفّار بودند و وقتي جنگ تمام شد خورشيد افول کرده بود و خداوند به خاطر اميرالمؤمنين دوباره خورشيد را بر گرداندند تا حضرت نمازشان را بخوانند و اين نشانگر ارج و قرب اميرالمؤمنين در نزد خداوند بلند مرتبه است.)

دست مرا بريد کسي که بر دو قبله (يعني بيت المقدس و کعبه ) نماز خواند و با دو شمشير و با دو نيزه با دشمنان خدا و رسول ) جنگيد . و وارث صفا و مروه و منا و عرفات است. کسي که به اندازه ي يک چشم بر هم زدني به خداوند شرک نورزيد، کسي که سخاوتمندترين هر صاحب سخاوتي، و در گفتگو و سخنراني با فصاحت ترين و با بلاغت ترين هر صاحب گفتگويي است . پدر آقايان و سيدان بهشت امام حسن و امام حسين علیه السلام است .

دست مرا بريد کسي که عين الله خداوند ( يعني چشم خداوند ) در مشرق ها و مغرب هاست ، فرزندِ هميشه غالب ، شيرِ خداوند غالب ، علي ابن ابي طالب ، که بهترين صلوات ها و از تحيات، کامل ترين آنها بر او باد .

چون‏ غلام‏ از ستايش‏ اميرالمؤمنين فارغ شد و به راه خويش رفت، عبدالله بن كواء نزد امام آمد و به امام گفت: درود بر تو اى اميرمؤمنان. اميرالمؤمنين عليه السّلام به وى فرمود: درود بر هر كس كه از هدايت پيروى كند و از عواقب گمراهى بترسد. ابن كواء به امام عليه السّلام گفت: اى پدر حسن و حسين، دست راست غلام سياهى را بريده‏ اى و من از او مى‏شنوم كه تو را همه گونه زيبا ثنا مى‏گويد. حضرت پرسيد: چه شنيده‏اى؟ چه مى‏گويد؟

ابن كواء گفت : غلام چنين گفت و آن‏ گاه همه آنچه غلام گفته بود، خدمت امام تكرار كرد. امام عليه السّلام به دو فرزندش حسن و حسين عليه السّلام فرمود: برويد و غلام را نزد من بياوريد. آنان به دنبال غلام به كَندِه رفتند و به او گفتند: اى غلام، نزد اميرالمؤمنين عليه السّلام برو. اصبغ بن نباته گويد: چون غلام در جلوى اميرالمؤمنين عليه السّلام ايستاد، حضرت به وى فرمود: دست راستت را بريدم و تو آن گونه كه به من رسيده است، مرا ثنا مي گويى ! او گفت: اى اميرالمؤمنين، شما تنها بر پايه ي يك حقّ واجب كه خداوند و رسول او واجب كرده است، آن را بريده‏ اى. امام عليه السّلام فرمود: دستت را به من بده . آن‏گاه امام دست را گرفت و آن را با عبا پوشاند و تكبير گفت و دو ركعت نماز گزارد و كلماتى را كه ما مى‏شنيدم بر زبان جارى كرد و در پايان دعايش فرمود: مستجاب كن اى پروردگار عالميان و كف دست را سوار بر مچ كرد و به يارانش فرمود: عبا را از كف دست كنار بزنيد .

آنان عبا را از كف كنار زدند و ديدند كه كف بر مچ دست به اذن خداوند متعال پيوند خورده است».

سپس اميرالمؤمنين عليه السّلام به ابن الکواء فرمودند : آيا من به تو نگفتم که همانا براي ما محبين و دوستاني است که اگر از ايشان يکي را قطعه قطعه کنيم زياد نمي شود در آنها مگر حبّ ما ، و براي ما دشمناني است که اگر دهان و حلقومشان را پر از عسل کنيم زياد نمي شود در آنها مگر بغض و کينه نسبت به ما ، و اين چنين است، کسي که محبِّ ما اهل بيت باشد روز قيامت مورد شفاعت ما قرار مي گيرد .

بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏34 ؛ ص267....

نتيجه گيري:

آنچه که از مجموع آيات و روايات به دست مي آيد تصريح بر اين مي کند که اعتقاد به مشرک بودن ائمه خلاف قرآن و روايات و عصمت ائمه مي باشد و خود ائمه بر خلاف ادعاي احمد تصريح نمودند که لحظه اي و چشم به هم زدني به خداوند شرک نورزيده و دچار هيچ شک و شبهه اي نشده اند.

5-مشرک بودن ائمه اعتقاد چه گروه ها و افرادي بوده است

الف- احمد بصري هم عقيده خوارج

احمد بصري در حالي ادعا کرده است که ائمه و امام حسين علیه السلام مشرک مي باشند که وقتي به تاريخ رجوع مي کنيم متوجه مي شويم که اولين گروهي که به ائمه چنين نسبتي داده اند خوارج مي باشند،چنانچه مرحوم کليني در کتاب شريف کافي چنين نقل کرده است:

2 - علي بن محمد ومحمد بن الحسن ، عن سهل بن زياد ، وأبو علي الأشعري ، عن محمد ابن حسان جميعا ، عن محمد بن علي ، عن نصر بن مزاحم ، عن عمر وبن سعيد ، عن جراح بن عبد الله ، عن رافع بن سلمة قال : كنت مع علي بن أبي طالب صلوات الله عليه يوم النهروان فبينا علي عليه السلام جالس إذ جاء فارس فقال : السلام عليك يا علي فقال له علي عليه السلام : وعليك السلام مالك ثكلتك أمك - لم تسلم علي بإمرة المؤمنين ؟ قال : بلى سأخبرك عن ذلك كنت إذ كنت على الحق بصفين فلما حكمت الحكمين برئت منك وسميتك مشركا ، فأصبحت لا أدري إلى أين أصرف ولايتي ، والله لان أعرف هداك من ضلالتك أحب إلى من الدنيا...

2 - رافع بن سلمه گويد : روز جنگ نهروان همراه على بن ابى طالب صلوات الله عليه بودم ، هنگامى كه على عليه السلام نشسته بود ، سوارى آمد و گفت : السلام عليك يا على على عليه السلام فرمود : * ( عليك السلام ) * - مادرت مرگت بيند - چرا بعنوان امير المؤمنين بر من سلام نكردى ؟ گفت ! آرى ، اكنون علتش را بتو ميگويم : در جنگ صفين تو بر حق بودى ولى چون حكومت حكمين را پذيرفتى از تو بيزارى جستم و ترا مشرك دانستم ، اكنون نميدانم از كى پيروى كنم ، بخدا اگر هدايت ترا از گمراهيت باز شناسم ( بدانم بر حقى يا بر باطل ) براى من از تمام دنيا بهتر است . على عليه السلام باو فرمود : مادرت مرگت بيند ، نزديك من بيا تا نشانه هاى هدايت را از نشانه هاى گمراهى براى تو باز نمايم

الكافي - الشيخ الكليني - ج 1 ص 345

و همچنين در روايتي ديگر، فردي از خوارج در نماز جماعت امير المؤمنين علیه السلام حضور يافته و در وسط نماز با خواندن آيه اي از قرآن،مدعي مي شود که حضرت علي علیه السلام هم مشرک است و هم زيانکار و در خسران

نام اين خارجي ابن الکواب مي باشد و در حالي که دو انگشت خود را در گوش‌هايش فرو برده بود، پيشاپيش امام علیه السلام ايستاد و اين آيه را خواند:

و لقد اوحي اليک و الي الذين من قبلک لئن اشرکت ليحبطن عملک زمر65

«همانا به تو و آنان که پيش از تو بوده‌اند، وحى شد که اگر شرک ورزى، کارت تباه خواهد شد و از جمله زيانکاران خواهى بود. حضرت على علیه السلام علي به حکم اينکه: و اذا قري ء القرآن فاستمعوا له و انصتوا

يعني هر وقت ديديد قرآن مي خوانند استماع کنيد، گوش کنيد، تا او شروع کرد به خواندن اين آيه، سکوت کرد و گوش کرد. وقتي که تمام کرد، نماز را ادامه داد، تا ادامه داد، دو مرتبه همان آيه را تکرار کرد. باز حضرت علي علیه السلام سکوت کرد و آيه او را گوش کرد. وقتي او تمام کرد، نماز را ادامه داد. بار سوم يا چهارم که او شروع کرد، ديگر حضرت علي علیه السلام اعتنا نکرد و اين آيه را خواند: فاصبر ان وعد الله حق و لا يستخفنک الذين لا يوقنون

الروم(60)

اكنون كه چنين است صبر پيشه كن كه وعده خدا حق است؛ و هرگز كساني كه ايمان ندارند تو را خشمگين نسازند (و از راه خود منحرف نكنند)!

اين روايت در کتاب مختلف بيان شده است از جمله شيخ طوسي در تهذيب چنين نقل کرده است:

إِنَّ عَلِياًع کَانَ فِي صَلَاةِ الصُّبْحِ فَقَرَأَ ابْنُ الْکَوَّاءِ وَ هُوَ خَلْفَهُ وَ لَقَدْ أُوحِي إِلَيکَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَيحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ فَأَنْصَتَ عَلِي ع تَعْظِيماً لِلْقُرْآنِ حَتَّى فَرَغَ مِنَ الْآيةِ ثُمَّ عَادَ فِي قِرَاءَتِهِ ثُمَّ أَعَادَ ابْنُ الْکَوَّاءِ الْآيةَ فَأَنْصَتَ عَلِي ع أَيضاً ثُمَّ قَرَأَ فَأَعَادَ ابْنُ الْکَوَّاءِ فَأَنْصَتَ عَلِي ع ثُمَّ قَالَ فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا يسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِينَ لا يوقِنُونَ ثُمَّ أَتَمَّ السُّورَةَ ثُمَّ رَکَع‏

، تهذيب الأحکام، ج 3، ص 35، ح 39، دار الکتب الإسلامية، تهران، 1365 هـ ش؛

در اين روايت نکات زيبايي وجود دارد و با اين روايت ثابت مي شود که اين اعتقاد احمد همان اعتقاد خوارج است و حضرت امير علیه السلام در اين روايت از اين اعتقاد خوارج برائت مي جويد.

1- خوارج حضرت علي علیه السلام را هم مشرک مي دانستند و هم زيانکار دقيقا به مانند نطفه خودشان احمد بصري.

2-حضرت امير در پاسخ به اين اهانت آيه اي خواندند که در آن آيه تصريح شده است اين افراد ايمان ندارند يعني کافر هستند.

پس طبق اين سخن حضرت امير علیه السلام هر کسي چنين سخن و اعتقادي را بگويد کافر است.

احمد بصري نطفه خوارج

اما ما به چه دليل بيان کرديم که احمد بصري نطفه خوارج است؟

با توجه به هم عقيده بودن احمد بصري با خوارج و روايتي که ارائه خواهيم کرد متوجه مي شويم احمد بصري از نطفه و باقيمانده خوارج است.

براي اثبات اين ادعا رجوع مي کنيم به سخن حضرت در خطبه 60 نهج البلاغه که چنين مي فرمايند:

60-لمّا قتل الخوارج ، فقيل له يا امير المؤمنين ، هلك القوم بأجمعهم .

فقال عليه السلام : كلَّا و اللَّه ، إنّهم نطف فى أصلاب الرّجال و قرارات النّساء كلَّما نجم منهم قرن قطع حتّى يكون آخرهم لصوصا سلَّابين

( هنگامى كه خوارج كشته شدند ، به آن حضرت گفته شد كه : يا امير المؤمنين ، همهء خوارج كشته شدند . حضرت فرمود : نه هرگز ، سوگند بخدا ، از آنان نطفه هائى در پشت مردان و رحمهاى زنان وجود دارد ، هر موقعى كه شاخى از آنان بروز كند ، بريده مىشود تا اين كه آخرين افرادشان دزدانى لخت كنندهء مردم خواهند بود ) .

ترجمه و تفسير نهج البلاغه ( فارسي ) - محمد تقي جعفري - ج 10 ص 256

حضرت در اين خطبه تصريح مي فرمايند که نسل خوارج قطع نشده است و قرار است در آينده از نطفه آنان کساني خروج کنند با همان عقيده که اين افراد دزد و راهزناني هستند براي مردم، و چقدر زيبا از اين کلام امام ميشود استفاده کرد در اينکه احمد همان نطفه خوارج است زيرا احمد هم دزد اعتقادات مردم است هم دزد اموال مردم،احمد هم در حال منحرف کردن مردم است و دزد اعتقادات مردم و هم دزد اموال مانند اجداد خويش خوارج، که اموال مردم و مسلمانان را غارت ميکردند.

چنانچه احمد بصري در کتاب پاسخ هاي روشنگر به صراحت فتوا مي دهد که اموال مخالفين من و کساني که به من ايمان نياورده اند براي اتباع من حلال است و هر آن قدر که مي توانند از آنان دزدي کنند.

پرسش ۳۴۶: حكم مال ناصبي

...من در يک شرکت مسلمان که پيمانکار شرکت مسلمان ديگري که مالک آن يکي از معاندين امام و انصار مي باشد، کار مي کنم و از آنجا که صاحبش رئيس حزبي از احزاب حاکمه است، داراي نفوذ در حاکميت مي باشد. اين شرکت پيمانکاري به من اجرت حمل و نقلم را ميدهد چرا که حمل و نقل لازمه ي کار من است. آيا مجاز است که من مزدي غير از مزد واقعي حمل و نقلم را دريافت کنم مثلا براي کاري که در واقع ۵۰۰ درهم هزينه داشته است، بگويم هزار درهم هزينه کرده ام؛ از اين رو که من احتياج دارم و اين شرکت نيز بعد اين هزينه را از شرکتي که در بالا ذکر کردم و رئيسش دشمن مي باشد دريافت خواهد نمود. آيا اين عمل براي من جايز است؟ از شما بسيار متشکرم و خداوند به شما بهترين پاداش نيکوکاران را عطا فرمايد!

پاسخ: ...با دشمنان ائمه يا مهديين دشمني کن و همچنين با پيروان آنها. مال آنها محترم نيست و براي شما جايز است که همه يا بخشي از آن را براي خودت برگيري اگراين کار را براي شما امکان پذير باشد و زياني به شما وارد ننمايد

پاسخ هاي روشنگر احمد بصري ج4ص116...

ب-احمد بصري هم عقيده عمر بن خطاب و زبير

احمد بصري هم عقيده عمربن خطاب

در روايتي حضرت زهراء سلام الله عليها در مقابل ابوبکر و عمر خطبه ايراد نمودند و مطالبي بين ايشان و عمر بن خطاب رد و بدل شد که در اين سخنان مشخص مي شود عمر بن خطاب معتقد است که اهلبيت مشرک مي باشند و حضرت زهرا(س) از عمر بن خطاب به دليل اعتقاد به مشرک بودن اهلبيت اعلام برائت مي کنند.

عن أحدهما قال: إن فاطمة صلوات الله عليها انطلقت إلى أبي بكر فطلبت ميراثها من نبي الله صلى الله عليه وآله. فقال: إن نبي الله لا يورث. فقالت: أكفرت بالله وكذبت بكتابه ؟ قال الله: [يوصيكم الله في أولادكم للذكر مثل حظ الانثيين] فقالت: كذبت ولؤمت، إلا أن تقرأنك لست على دين محمد صلى الله عليه وآله، إن الذي يجيز على سيدة نساء أهل الجنة شهادة أو يقيم عليها حدا لملعون كافر بما أنزل الله على محمد صلى الله عليه وآله، إن من أذهب الله عنهم الرجس أهل البيت (3) وطهرهم تطهيرا، لا يجوز عليهم شهادة، لانهم معصومون من كل سوء، مطهرون من كل فاحشة، حدثني عن أهل (4) هذه الآية، لو أن قوما شهدوا عليهم أو على أحد منه بشرك أو كفر أو فاحشة كان المسلمون يتبرؤن منهم ويحدونهم ؟. قال: نعم، وما هم وسائر الناس في ذلك إلا سواء. قالت: كذبت وكفرت (5)،لان الله عصمهم وأنزل عصمتهم وتطهيرهم وأذهب عنهم الرجس، فمن صدق عليهم يكذب (6)الله ورسوله. فقال أبو بكر: أقسمت عليك - يا عمر - لما سكت، فلما أن كان الليل أرسل

اي مردم آيا از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نشنيده ايد که فرمود دخترم فاطمه سيدة زنان اهل بهشت است؟

گفتند : آري به خدا قسم اين را از پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم شنيديم.

فرمود آيا سيدة زنان اهل بهشت ادّعاي باطل مي نمايد و آنچه مالکش نيست تصرف مي کند؟ چه مي گوييد اگر چهار نفر بر عليه من به کار زشتي شهادت دهند يا دو نفر نسبت سرقت به من دهند آيا سخنان آنان را تصديق مي کنيد؟

ابوبکر سکوت کرد ولي عمر گفت آري و حد بر تو جاري مي کنم.

حضرت فرمود : دروغ گفتي و پستي خود را ثابت کردي مگر آنکه اقرار کني که بر دين محمد صلي الله عليه و آله و سلم نيستي ، کسيکه بر عليه سيدة زنان اهل بهشت شهادتي را بپذيرد يا حدي بر او جاري کند ملعون است و به آنچه خدا بر محمد صلي الله عليه و آله و سلم نازل کرده کافر شده است زيرا آنانکه خداي متعال پليديها را از آنها برده و ايشان را پاکيزه گردانيده شهادتي بر عليه شان جايز نيست چرا که معصومند و از هر زشتي و بدي پاک اند.

اي عمر درباره آيه تطهير به من خبر بده که اگر عده اي بر عليه آنان يا يکي از آنان به شرک يا کفر يا کار زشتي شهادت دهند آيا مسلمانان بايد از آنها بيزاري جويند و آنان را حد بزنند؟

عمر گفت : آري ، آنان با ساير مردم يکسانند.

حضرت فرمود: دروغ گفتي و کافر شدي آنان با ساير مردم مساوي نيستند چرا که خدا آنان را معصوم قرار داده و آيه درباره عصمت و طهارت آنان نازل کرده و پليديها را از آنان دور نموده و هر کس بر عليه آنان سخني را بپذيرد در واقع خدا و رسول را تکذيب کرده است.

بحار الانوار - العلامة المجلسي 30ص 307...

احمد بصري هم عقيده زبير

در روايات ديگر ثابت مي شود که احمد بصري هم نظر با زبير بوده است،زيرا در اين روايت زبير از کساني هست که معتقد بر کبر و مينت در وجود اميرالمومنين علیه السلام مي باشد، در حالي که پيامبر(ص) ادعاي زبير در اين مورد را رد کرده و تصريح ميفرمايند که در وجود اميرالمومنين هيچ کبر و منيتي وجود ندارد

أخبرنا محمد بن عبد الله والمعافا بن زكريا والحسن بن علي ابن الحسن الرازي ، قالوا حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد ، قال حدثني محمد بن أحمد بن عيسى بن ورطا ( 1 ) الكوفي ، قال حدثنا أحمد بن منيع ، عن يزيد بن هارون ، قال حدثنا مشيختنا ( 2 ) وعلماؤنا عن ( 3 ) عبد القيس ، قالوا : لما كان يوم الجمل خرج علي بن أبي طالب عليه السلام حتى وقف بين الصفين وقد أحاطت بالهودج بنو ضبة ، فنادى : أين طلحة وأين الزبير ، فبرز له الزبير ، فخرجا حتى التقا ( 4 ) بين الصفين فقال : يا زبير ما الذي حملك على هذا ؟ قال : الطلب بدم عثمان . فقال عليه السلام : قاتل الله أولانا بدم عثمان ، أما تذكر يوما كنا في بني بياضه [ فاستقبلنا ( 5 ) رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم متكئ عليه ( 6 ) ] فضحكت إليك وضحكت إلي فقلت : يا رسول الله إن عليا لا يبركه ( 1 ) زهو . فقال عليه السلام : ما به زهو ( 2 ) ولكنك لتقاتله يوما وأنت له ظالم ( 3 )

در روز جنگ جمل علي بن ابي طالب علیه السلام از سپاه بيرون رفت و ميان دو لشکر ايستاد در حالي که قبيله بني ضبه کجاوه عائشه را در برگرفته بودند و صدا زد:طلحه و زبير کجايند؟پس زبير پيش آمد هر دو حرکت کردند و بين دو لشکر به هم رسيدند.اميرالمومنين علیه السلام فرمود:زبير چه چيز تو را به اين کار وادار کرد؟گفت خون خواهي عثمان. حضرت فرمود: خداوند سزاوارترين ما در ريختن خون عثمان بکشد،آيا به ياد نداري روزي را که در (بني بياضه) بوديم و رسول خدا(ص) در حالي که به تو تکيه داده بود به استقبال ما آمد،من به تو لبخند زدم و تو نيز به من لبخند زدي و گفتي اي رسول خدا تکبر و خودپسندي علي او را رها نميکند و ايشان فرمودند: او تکبر و خودپسندي ندارد

ترجمه كفاية الأثر - الخزاز القمي - ص 137...

حتي اهلسنت هم در منابع خود ذکر کرده اند که ابن عباس گفت حضرت لحظه اي دچار شرک نشده

أبو بكر الشيرازي في كتابه ، وأبو صالح في تفسيره ، عن مقاتل ، عن الضحاك ، عن ابن عباس في قوله تعالى : ( ذلك الكتاب ( 1 ) ) يعني القرآن ، وهو الذي وعد الله موسى وعيسى أنه ينزل ( 2 ) على محمد صلى الله عليه وآله في آخر الزمان هو هذا ( لا ريب فيه ) أي لا شك فيه أنه من عند الله نزل ( هدى ) يعني تبيانا ونذيرا ( للمتقين ) علي بن أبي طالب الذي لم يشرك بالله طرفة عين

بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 35 ص 397...

حاکم حسکاني هم در کتابش در مورد تفسير للمتقين در اول سوره بقره چنين مي گويد:

106 - أخبرنا عقيل بن الحسين بقراءتي عليه من أصله قال : حدثنا علي بن الحسين قال : حدثنا محمد بن عبد الله قال : حدثنا عثمان بن أحمد بن عبد الله الدقاق ببغداد ( 1 ) قال : حدثنا عبد الله بن ثابت المقرئ ( 2 ) قال : حدثني أبي ، عن الهذيل بن حبيب أبي صالح عن مقاتل ، عن الضحاك ( 3 ) : عن عبد الله بن عباس في قول الله عز وجل : ( ذلك الكتاب لا ريب فيه ) يعني لا شك فيه أنه من عند الله نزل " هدى " يعني بيانا ونورا " للمتقين " علي بن أبي طالب الذي لم يشرك بالله طرفة عين ، اتقى الشرك وعبادة الأوثان وأخلص لله العبادة ، يبعث إلى الجنة بغير حساب هو وشيعته .

شواهد التنزيل لقواعد التفضيل - الحاكم الحسكاني - ج 1 ص 86....

پ- احمد بصري هم اعتقاد با بهاييت

ما در قسمت هاي قبلي ثابت کرديم که اهانت احمد به امام حسين علیه السلام و ائمه خلاف قرآن و روايات است و احمد در اين اعتقاد با خوارج و عمربن خطاب و زبير هم عقيده است.

در اين قسمت يکي ديگر از گروه ها و فرقه هاي منحرفي که در اين اهانت با احمد بصري شريک مي باشد را معرفي ميکنيم و آنهم فرقه بهاييت است که آنان هم به مانند احمد قائل به مشرک بودن ائمه مي باشند، چنانچه بهاء در کتابش چنين مي گويد:

اگر درست ملاحظه شود در همين رتبه منهاي نيستي و فنا در خود مشاهده نموده اند در مقابل هستي مطلق و بقاي صرف که گويا خود را معدوم صرف دانسته اند و ذکر خود را انساحت شرک شمرده اند

ايقان ميرزا حسين‌علي نوري بهاالله ص139..

6-آيا ظاهر ادعيه حجت است

در بحث ادعيه ائمه بايد تصريح کنيم که ادعيه امام صرفا بيان حالات و اعمال خود امام نيست، بلکه ائمه بنا بر شرائط زماني و مکاني و جلوگيري حکومت هاي فاسد و ظالم از فعاليت ائمه در جامعه، توانايي بيان مباني اعتقادي را به صورت مستقيم براي مردم نداشتند، لذا از طريق ادعيه مباني توحيدي و اعتقادي را بيان مي کردند.

احمد در حالي ظاهر ادعيه را براي خود ائمه حجت گرفته است و با توجه به ظاهر ادعيه چنين تهمتي را به امام حسين علیه السلام و ائمه نسبت داده است که خود وي هم ادعيه و سخناني از اين باب دارد و با توجه به همين قاعده از احمد و اتباعش سوال مي پرسيم:

اگر طبق مبناي شما ظاهر سخن و ادعيه حجت است پس آيا شما اين قاعده را براي امام خود يعني احمد بصري هم قائل هستيد، زيرا وي در ادعيه خود را پست از سگ و پست تر از همه مردم معرفي کرده است.

اعتراف احمد بصري به حقير و ذليل بودن و گنهکار بودنش

اگر قرار باشد ما هم به همان روش احمد ظاهر سخن را حجت قرار دهيم پس احمد بصري و مدعيان و طرفدارن وي بايد بپذيرند که احمد بصري يک شخص حقير و ذليل و گنهکار است چرا که خود وي نيز چنين اعترافي را بيان داشته است

من بنده اي حقير بي ارزش،ذليل،کم عمل و کثير الخطا...

جوابهاي روشن کننده از راه امواج قسمت اول ص 18...

پس با توجه به منهج احمد بصري وي انسان حقيري و ذليل و کثير الخطا و بي ارزش مي باشد، آيا کسي حاضر است از چنين انساني پيروي کند و او را امام خويش قرار دهد.

احمد بصري من از همه مردم پست تر هستم

باز هم طبق منهج احمد که ظاهر سخن را شرط مي داند احمد بصري پست ترين انسان روي زمين است چرا که وي خود چنين سخني را گفته است.

من بنده ي بينوا همه ي شما را بهتر و برتر از خود مي بينم

خطبه حج سيد احمد الحسن ص 7...

احمد بصري من از سگ هار هم کمتر هستم

مدرک بعدي در مورد شخصيت احمد بصري سخن وي مي باشد که تصريح کرده است از سگ مريض(هار) هم کم تر است

و من بنده حقير هرگز حتي به ذهنم خطور نمي کند که از يک سگ مريض نيز بهتر باشم

جوابهاي روشن کننده از راه امواج احمد الحسن قسمت اول ص16...

اکنون چه کسي حاضر است شخصي را که خود معترف است از همه مردم و حتي از سگ پست تر مي باشد را به عنوان و رهبر خويش قبول کند؟

پاسخ اتباع احمد در قبال اين سخنان احمد چيست؟آيا آنان چنين اعتقادي نسبت به امام خويش دارند يا سخنان وي را تاويل مي کنند و اگر امام خويش را با اين صفات مي شناسند که گواري وجودشان چنين امامي که از سگ هم پست تر است و اگر احمد را اينگونه نشناخته و اين سخنان را تاويل ميکنند،چگونه است که براي ائمه ظاهر ادعيه را حجت دانسته و امام را به عنوان مشرک و... معرفي ميکنند؟ دليل اين تناقض و تعارض چيست؟

7- شرح ادعيه بر مبناي احمد و عدم وجود منيت براي خود احمد بصري

ادعيه امام آموزش و تعليم امت

احمد بصري در حالي ظاهر ادعيه را بر اعمال و رفتار خود امام مورد استدلال قرار مي دهد که اين عمل نه تنها مخالف قرآن و روايات متواتر است بلکه حتي با مباني خود احمد بصري هم در تضاد است.

همانگونه که بيان شد،يکي از دلائل ادعيه امام آموزش امت مي باشد.

چنانچه سيد جعفر مرتضي از مرحوم شيخ بهايي در تفسير کلام مورد بحث اميرالمومنين عليه السلام ( فاني لست في نفسي بفوق ان اخطي ) چنين نقل ميکند.

هذا من باب تعليمهم الأمة والرعية كيفية الطاعة ، والعبادة والخضوع والخشوع »

سخن حضرت از باب تعليم دادن امت و رعيت در مورد کيفيت طاعت و عبادت و خضوع و خشوع ميباشد.

لست بفوق ان اخطي من کلام علي سيد جعفر مرتضي ص35...

نکته زيبا در اين است که احمد در حالي به ائمه و امام حسين علیه السلام جسارت کرده و آنان را مشرک و متکبر معرفي کرده است و مدعي شده است که وجود انسان از اين منيت و شرک تهي نمي شود که در يک تناقضي آشکار براي خودش هيچ منيت و شرکي قائل نيست و در مورد سخنان خودش که شبيه ادعيه امام مي باشد تصريح ميکند دليل اين سخنان آموزش و تعليم مردم مي باشد

احمد بصري که در يک اعتقاد کفر آميز ديگر و عقيده به تناسخ، مدعي است به جاي حضرت عيسي علیه السلام به صليب کشيده شده است بر روي صليب سخني را ميگويد که نشان دهنده جهل يا اعتراض وي به خداوند است.

در قبال اين سخن جناب احمد، اتباع وي مدعي شدند اين سخن به دليل اعتراض به خداوند يا جهل نيست بلکه دليل آن تعليم و آموزش مردم است.

آخرين کلمات اين وصي به هنگام مصلوب کردنش اين بود(ايليا ايليا لما شبقتني) الهي الهي چرا مرا ترک کردي... اين وصي اين کلمات را به جهت ندانستن دليل نازل شدنش يا اعتراضي بر دستور خداوند تعالي نگفته است بلکه سوالي است که درون خود جواب نهفته اي دارد سوال و جوابي که خطاب به مردم مي گويد: بفهميد و بدانيد که چرا نازل شدم و چرا به صليب کشيده شدم و چرا کشته شدم به خاطر اين که اگر اين سوال دوباره تکرار شود شما يک بار ديگر در اين امتحان شکست نخوريد

شبيه عيسي و مصلوب کيست عبدرالرزاق الديرواي ص273...

همانگونه که مشخص شد احمد سخنان خويش را که نشان دهنده جهل و اعتراض به خداوند است را تاويل نمود به تعليم براي مردم، ولي سخنان منتسب به ائمه را و حتي سخناني که انتساب آن به ائمه هم ثابت نشده است را نه تنها مردود و تاوئل نکرده است بلکه به صراحت ادعاي شرک براي آنان کرده است.

احمد و ادعاي تاوئل اينگونه سخنان به تواضع

يکي ديگر از شروح به ادعيه ائمه بحث تواضع حضرات معصومين در نزد خداوند مي باشد چنانچه در همين مورد و در بحث دعاي استغفار اميرالمومنين علیه السلام علامه مجلسي چنين مي فرمايند:

هذا من الانقطاع إلى الله، و التواضع الباعث لهم على الانبساط معه بقول الحق، و عد نفسه من المقصرين في مقام العبودية، و الإقرار بأن عصمته من نعمه تعالى عليه، و ليس أنه اعترافا بعدم العصمة كما توهم بل ليست العصمة إلا ذلك، فإنها هي أن يعصم الله العبد عن ارتكاب المعاصي، و قد أشار عليه السلام إليه بقوله:" إلا أن يكفي الله" و هذا مثل قول يوسف عليه السلام:" وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي".
اين سخن اميرالمومنين عليه السلام به دليل انقطاع الي الله و تواضعي است که سبب بيان قول حق از جانب ايشان شده و اينکه آن بزرگوار ، نفس خويش را در مقام عبوديت – حق تعالي – مقصر قلمداد کرده و اقرار مينمايد که عصمت او از نعمتهاي الهي بر ايشان ميباشد. و اين سخن اعتراف آن بزرگوار بر عدم عصمت آنچنان که برخي توهم کرده اند نيست بلکه – اساساً – عصمت چيزي غير از اين نيست که خداوند متعال ، بنده را از ارتکاب گناه حفظ نمايد . ولذا اميرالمومنين عليه السلام به اين مطلب در فقره « مگر آنکه خداوند مرا کفايت کند » اشاره کرده اند .و اين سخن اميرالمومنين سلام الله عليه همانند کلام حضرت يوسف عليه السلام ميباشد که فرمود : و من نفس خود را تبرئه نمى‏كنم، چرا كه نفس قطعاً به بدى امر مى‏كند، مگر كسى را كه خدا رحم كند، زيرا پروردگار من آمرزنده مهربان است‏.

مرآة العقول ج 26 شرح روضه کافي – حديث 550

قرينه اين سخن علامه مجلسي مطلب خود احمد بصري در همين باب است.

احمد بصري در حالي مدعي شده است که همه ائمه و امام حسين علیه السلام داراي منيت و کبر غرور بوده و حتي به شرک نفساني دچار بودند و چنين توهين هاي را به ائمه نسبت داده است که پيروان وي بعد از نقل سخن سخيفي از احمد در مورد خويش علت نقل اين سخن احمد را نداشتن منيت و کبر و غرور در درگاه خداوند مي دانند،يعني اينکه احمد بصري افضل از ائمه علیهم السلام مي باشد چرا که آنان داراي منيت و کبر و غرور در مقابل خداوند بودند ولي احمد بصري خير.

وي در کتاب وصي و فرستاده امام مهدي در کتاب هاي تورات و انجيل و قرآن چنين ميگويد:

و من بنده حقير هرگز حتي به ذهنم خطور نمي کند که از يک سگ مريض نيز بهتر باشم بلکه خود را گناهي بزرگ مي بينم که بين دستان خداوند مهربان و دلسوز ايستاده است

شرح پاورقي

و اين همان موضوعي است که سيد احمد الحسن براي هدايت مردم بسوي شناخت خليفه خدا آنرا مطرح نود و اينکه او حجت خدا بر روي زمين و مخلوقات مي شود و آن کشتن و از بين بردن خودخواهي و منيت است بطوريکه شخص خود را چون شيء از اشياء بحساب نمي آورد

وصي و فرستاده امام مهدي در کتاب هاي تورات و انجيل و قرآن تحليل و تحقيق شيخ صادق محمدي ص28...

احمد و ادعاي عدم هرگونه منيت و شرک در وجود خويش

احمد در حالي ائمه علیهم السلام را مشرک خطاب کرده که درکتاب متشابهات خويش تصريح ميکند که وي به عنوان مهدي اول از هرگونه شرک و منيت پاک است.

اما در زمان ظهور کسي که نيازمند فتح حجاب است مهدي اول مي باشد.او همان امنيت يافته بعد از خوف و هراس مي باشد و نيازمند(عبادت تو بدون هيچ شرکي) يعني وجودش از منيت و غرور پاک گردد و فتحي براي او حاصل گردد

متشابهات احمد الحسن ج4 ص108...

وي در کتاب ديگرش به صراحت مدعي ميشود که عملش براي خدا خالص و بدون هيچ منيتي بوده است و اين تفضل خدا است بر احمد بصري

پرسش412: آقاي من،خداوند عوض شهادت امام حسين علیه السلام سه امر معروف داد و خداوند در عوض به صليب کشيدن و قتل شبيه عيسي به جاي حضرت عيسي چه داده است

پاسخ:..اما چه چيزي بر مصلوب تفضل نمود؟ و بر وي قبل و بعد با نعمت هايي بزرگ تفضل و بخشش نمود و بزرگترين نعمت اين بود که عملش خالص براي خداوند بود

پاسخ هاي روشنگر احمد بصري ج5 ص25....

نتيجه گيري پاياني:

آنچه که در پايان اين مقاله بايد يادآوري شود،ذکر اين نکته است که فرقه احمد بصري به دو هدف و دليل اينگونه به ائمه و امام حسين علیه السلام اهانت کرده است.

1-منحرف کردن عقائد شيعه:

اساسا يکي از دلائل اصلي تاسيس اين فرقه توسط استکبار و استعمار، به انحراف کشيدن عقيده شيعه و منحرف کردن اين مذهب و آيين پاک است، تا دشمنان بتوانند به وسيله اين جريان هويت يک شيعه اثني عشري را از وي گرفته و يک قالب و هويت جعلي به وي القاء کنند که يکي از اين انحرافات، عدم عصمت حجت هاي الهي و مشرک بودن آنان مي باشد.

2-رفع هرگونه شبهه در مورد اعمال و رفتار خويش:

احمد بصري براي رفع هرگونه شبهه از اعمال و رفتار خويش صفات حجت هاي الهي را انکار ميکند تا بتواند به اين ترتيب ادله خود را ثابت کند و به همين دليل با اين استدلال و اهانت ها به امام حسين علیه السلام و ائمه قصد دارد تا پاسخ منتقدين خود در قبال اعمال و رفتارش را بدهد و اگر چنانچه کسي اشکالي به وي وارد کرد ادعا کند که ائمه و انبياء هم مشرک بوده اند و اين امر براي حجت هاي الهي يک امر عادي مي باشد.

در پايان بايد اين نکته را يادآوري کنيم همين يک مقاله و همين مطالب براي اثبات منحرف بودن اين جريان و کافر بودن احمد بصري کفايت ميکند، زيرا عقيده به مشرک بودن ائمه به تنهاي براي ارتداد شخص مدعي کافي مي باشد.

گروه پاسخ به شبهات: واحد مهدويت



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

بی‌راهه
مستند خواب پریشان
کلیپ
عمومی
برادر ناتنی وهابیت
مستندات تصویری
سخنرانی
مقالات
کتابخانه
سایت های مرتبط