بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: منهج الاجابه عن الشبهات – «راههای توثیق راویان مجهول - زندگی در سه قرن اول هجری»
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله
پرسش:
استاد ببخشید! اهل تسنن استناد میکنند که «علامه مجلسی» و آقای «تهرانی» میگویند که «ابن ابی الحدید» شیعه بوده است.
پاسخ:
اگر تمام دنیا بگوید ابن ابی الحدید شیعه بوده ما به شما قول میدهیم سنّی بوده است. سنّی متعصّبی هم بوده است. دفاعی که ایشان از ابوبکر و عمر کرده ،ابن تیمیه هم نکرده است! ابن تیمیه فحش داده ولی ابن ابی الحدید علمی دفاع کرده است. (ابن ابی الحدید، معتزلی است و معتزله فرقه ای در مقابل شیعه هستند نه درون شیعه)
ابن ابی الحدید ایمان حضرت ابوطالب را ثابت نمیداند و در آن توقف کرده و نظری نداده است:
وجملة الامر أنه قد روى في إسلامه أخبار كثيرة ، وروى في موته على دين قومه أخبار كثيرة ، فتعارض الجرح والتعديل ، فكان كتعارض البينتين عند الحاكم ، وذلك يقتضى التوقف ، فأنا في أمره من المتوقفين .
إبن أبيالحديد المعتزلي، عز الدين بن هبة الله (متوفاى655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج14، ص82، تحقيق: محمد أبو الفضل إبراهيم، ناشر : دار إحياء الكتب العربية - عيسى البابي الحلبي وشركاه، 1961 م.
آغاز بحث...
بحث ما در رابطه با الفاظ دال بر جرح و روایات ضعیف بود که بحث کاذب را آوردیم. در بحث تقویت حدیث بوسیله تعدّد طرق، عرض کردیم اهل سنت وقتی به فضائل خلفاء میرسند میگویند: «یقوی بعضُها بعضاً»؛ ولی وقتی به فضائل امیر المؤمنین میرسند با 17 روایت هم میگویند روایت موضوع است! اصلاً جعلی است! غیر از این است که بگویند روایت ضعیف است، «ابن تیمیه» هم همان عبارت را میآورد.
بحث بعدی که در اینجا ما داریم احتجاج اهلسنت به روایت مرسل و روایت مجهول است. افرادی مثل «سیوطی» در کتاب «تدریب الروای» و غیره و یا «خطیب بغدادی» در کتاب «اصول» شعار میدهند: روایت مرسل، قابل احتجاج نیست و یک دفعه در مقام عمل جاهایی که به نفع خودشان باشد به مرسل عمل میکنند به ضرر خودشان باشد روایت مرسل را رد میکنند!
من یکی دو نمونه از «ابن تیمیه» آوردم آنجا که مربوط به امیر المؤمنین (سلام الله علیه) است، میگوید این روایت مرسل است باید کنار بگذاریم «علامه حلّی» اشتباه کرده؛ ولی آنجا که به نفع خودش و مربوط به خلفاء است میگوید گرچه مرسل هم است؛ ولی «مرسل حسن» است.
سوال این است که:
«ما هو حکم المرسل عند كبار فقهاء اهل السنة هل یعملون بها ام لا؟»
بعضی از بزرگانشان مثل «مالک»، «ابو حنیفه» و تابعینشان و همچنین «احمد» طبق یک نقلی و جماعتی از محدثین و بسیاری از اصولیین به مرسل عمل میکنند. حتی بعضیها روایت مرسل را هم از مسند قویتر میدانند، میگویند کسی که روایت را به صورت مرسل نقل میکند قطع به صدور روایت دارد که سند را حذف کرده اگر قطع به صدور روایت نداشت سند را حذف نمیکرد «سخاوی» میگوید:
«( واحتج ) الإمام مالك هو ابن أنس في المشهور عنه ( وكذا ) الإمام أبو حنيفة (النعمان) بن ثابت و تابعوهما المقلدون لهما و المراد الجمهور من الطائفتين بل وجماعة من المحدثين والإمام أحمد في رواية حكاها النووي وابن القيم وابن كثير وغيرهم به أي بالمرسل »
«امام مالك»، «ابو حنیفه» و مقلدین و جمهوری از «طائفتین» و «مالکی»ها و «حنفی»ها و جماعتی از محدثین و نیز خود «احمد» بنا به نقل «نووی»، «ابن قیم جوزیه» و «ابن کثیر» شاگرد «ابن تیمیه» به مرسل احتجاج كردهاند.
« ودانوا بمضمونه »
مضمون روایت مرسل را به عنوان دیانت قبول میکنند، روایت مرسل را به عنوان دین قبول میکنند.
«أي جعل كل واحد منهم ما هو عنده مرسل دينا يدين به في الأحكام وغيرها»
«سخاوی» از «ابو داود» نقل میکند:
«وأما المراسيل فكان أكثر العلماء يحتجون بها فيما مضى مثل سفيان الثوري ومالك والأوزاعي حتى جاء الشافعي رحمه الله فتكلم في ذلك وتابعه عليه أحمد وغيره»
فتح المغيث شرح ألفية الحديث ، اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن عبد الرحمن السخاوي الوفاة: 902هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان - 1403هـ ، الطبعة : الأولى، ج 1، ص 139
...كسانی مثل «سفیان» و «مالک» و «اوزاعی» و حتی «شافعی» متوفای 204 اشکال وارد کردند که این حرف صحیحی نیست.
پرسش:
دیگر مرسل را خودشان تکذیب نمیکنند؟
پاسخ:
نه، البته آقایان در رابطه با مرسل حرف زیاد دارند من به بعضی از نکات اشاره میکنم سوال بعدی:
«ما هو حکم المجهول عندهم؟»
اما حدیث «مجهول» که مستور باشد گفتیم حدیث «مجهول» دو نوع است «مجهول العین» و «مجهول الحال»، «مجهول العین» آن کسی است که نه مدح و ذمی دارد یک نفر هم بیشتر از او نقل روایت نکرده است ؛ همین روایتی است که ما با آن برخورد کردیم، روایت «مجهول مستور» آن است که دو نفر، ثقه از او نقل کرده باشند
«فقد احتج به جماعة وهو قول بعض الشافعین ومنهم ابو ایوب الرازی»
«ابن صلاح» در کتاب «مقدمه ابن صلاح» که از کتابهای معتبر «درایه» اهلسنت است، میگوید:
« يشبه أن يكون العمل على هذا الرأي ، في كثير من كتب الحديث المشهورة ، في غير واحد من الرواة الذين تقادم العهد بهم»
شرح شرح نخبة الفكر في مصطلحات أهل الأثر ، اسم المؤلف: على بن سلطان محمد القاري الهروي المعروف "بملا على القاري" الوفاة: 1014هـ ، دار النشر : دار الأرقم - لبنان / بيروت - بدون ، الطبعة : بدون ، تحقيق : قدم له: الشيخ عبد الفتح أبو غدة، حققه وعلق عليه: محمد نزار تميم وهيثم نزار تميم، ج 1، ص 519
از روات گذشته که مجهول هستند
«وتعذرت الخبرة الباطنة بهم»
آنهایی که خبره در رجال هستند حال این راوی را نتوانستند به دست بیاورند «مجهول» و «مجهول الحال» و «مجهول العین» است.
اما در رابطه با بحث «مجهول العین»:
«فقد حكی الاحتجاج به عن الحنفیة»
یعنی اضافه بر «مجهول الحال» که مستور است بعضی از بزرگان «حنفی» هم به روایت راوی مجهول عمل میکنند. البته اینها جایی به درد ما میخورد که ما به بعضی از احادیثی که سنداً راوی مجهول دارد، استدلال میکنیم و اهل سنت رد میکنند. بله چه «مجهول العین» باشد چه «مجهول الحال» باشد بزرگان شما عمل کردهاند. در تمام ابواب فقه، امامت و فضائل هم که در نزد اهل سنت جزء اصول نیست اینها در «احتجاج» خوب است.
پرسش:
همه اهلسنت میگویند امامت جزو اصول دین نیست یا بینشان اختلافی است؟
پاسخ:
عمدتاً میگویند امامت، جزو اصول دین نیست. ما دو سه نفرشان را پیدا کردیم که «من الأصول» میگویند اینها «من الاصول» میگویند نه «اصول دین»
پرسش:
منظورشان از «من الأصول» چه است؟
پاسخ:
«من الأصول» یعنی از مسائل اعتقادی است. «اصول دین» با مسائل اعتقادی خیلی فرق میکند «اصول دین» خاص است.
پرسش:
بعداً این مرسله ضمن اخبار آحاد میشود؟
پاسخ:
بله، فرقی نمیکند اخبار آحاد را آنها قبول دارند و به آن عمل میکنند.
پرسش:
میدانم، خود «مرسل» زیر مجموعه اخبار آحاد میشود یا نه؟ نسبت به رأی خودشان «البانی» هم گفته، عقیده با اخبار آحاد هم ثابت میشود.
پاسخ:
بله، «سرخسی» تعبیری دارد این نكتهی خیلی ظریفی است عزیزان دقت کنند، خیلی از جاها ما از این به خوبی و راحت میتوانیم استفاده کنیم، یک روایتی از پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل میکنند که فرمود:
«خير القرون قرني الذين أنا فيهم ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم»
المبسوط ، اسم المؤلف: شمس الدين السرخسي الوفاة: 483 ، دار النشر : دار المعرفة – بيروت، ج 1، ص 3
بهترین قرن، قرن من و قرن بعد از آن؛ یعنی سه قرن این تعبیر رسول اکرم را ملاک قرار دادهاند که این سه قرن راویان مجهولش هم همه ثقه هستند! شما ببینید شاید نود درصد روات اهل سنت بیشتر مربوط به سه قرن اول است. در قرن چهارم و پنجم راوی به آن شکل ندارند از علمای بزرگشان است، علمای بزرگشان هم «كالشمس في رابعة النهار»؛ البته غیر از سه چهار نفر که یک مقداری رویش حرف دارند مثل «قندوزی» و امثال او ، بقیه مورد تأییدشان است. «سرخسی» در کتاب اصولش تعبیرش این است که:
«المجهول من القرون الثلاثة عدل بتعديل صاحب الشرع إياه ما لم يتبين منه ما يزيل عدالته»
مادامی که ما خبر و دلیلی بر مذمت و ضعف مجهول (در سه قرن اول) نداریم عادل است.
اگر این ملاک است اینها هیچ روایت ضعیفی نباید داشته باشند.
پرسش:
حاج آقا! چطوری است که پیغمبر همه را تأیید كرده است ؟!
پاسخ:
توثیق عام است. توثیق عام را با تضعیف خاص میشود شکست. توثیق دو دسته است توثیق خاص و توثیق عام مثلاً «اصحاب الإجماع» برایمان توثیق عام است «مشایخ الثقات» توثیق عام است. توثیق عام را میشود با تضعیف خاص تخصیص زد. این را عزیزان دقت کنند بعضی از مصطلحات رجالی است که بعضی وقتها ما وارد بحث میشویم طرف اگر بر مبنای ما مسلّط باشد خیلی سریع ما را خلع سلاح میکند.
«فيكون خبره حجة على الوجه الذي قرّرنا»
أصول السرخسي ، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن أبي سهل السرخسي أبو بكر الوفاة: 490 ، دار النشر : دار المعرفة – بيروت، ج 1، ص 352
باز «بزدوی حنفی» از علمای بزرگشان است میگوید:
«أن خبر المجهول في القرون الثلاثة مقبول»
چرا؟
« لغلبة العدالة فيهم وخبر المجهول بعد القرون الثلاثة مردود لغلبة الفسق»
كشف الأسرار عن أصول فخر الإسلام البزدوي ، اسم المؤلف: علاء الدين عبد العزيز بن أحمد البخاري الوفاة: 730هـ. ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م. ، تحقيق : عبد الله محمود محمد عمر، ج 2، ص 585.
بنابراین آن کسانی که آمدند عثمان را کشتند «کلّهم من القرون الاولی» هستند همهشان هم عادل بودند، «لغلبة العدالة فيهم»!
دیگر نمیتوانند بگویند «کلّهم اراذل و اوباش» همین تعبیری که «ابن کثیر دمشقی» دارد و «ابن تیمیه» هم اینها را مورد لعن قرار میدهد.
پرسش:
حاج آقا! «سلفی»ها «سرخسی» و بقیه را قبول دارند؟
پاسخ:
بله اینها را قبول دارند، «سرخسی» از فقهای بنام «احناف» است. کتاب «مبسوط» ایشان مثل «جواهر» ما است در بحثهای خارجشان و غیره به کتاب «مبسوط» استدلال میکنند.
پرسش:
مراد از قرن همان صد سال است؟
پاسخ:
مراد از قرن، بین اینها اختلاف است که مراد چقدر است؟ عمدتاً مراد از قرن، همان صد سال است بعضیها میگویند مراد از قرن، نسل است. نسلی که در عصر من است نسل بعدش و نسل بعدش تقریباً 70- 75 سال میشود؛ ولی عمدتاً قرن را روی 100 سال قرار میدهند. «طبقات» را بر محور نسل قرار دادند 70 سال قرار دادند؛ یعنی یک راوی را مثلاً میگویند از طبقه 4 است 35 سال با طبقه 3 برای اخذ روایت بوده و 35 سال با طبقه بعدی برای ادای روایت بوده است.
چون هر کدام از روات، یک زمان تحمل روایت دارند و یک زمان اداء روایت دارند و در بحث عدالت راوی -عزیزان دقت کنند نکته خیلی ظریفی است- میگویند اگر یک راوی زمان تحمل روایت کافر و فاسق باشد ضرر نمیزند، ملاک زمان اداء روایت است که کسی در زمان تحمل روایت کافر بوده پای صحبت «ابو حنیفه» و پیغمبر نشسته؛ ولی در زمان نقل روایت مسلمان شده آقایان معتقدند ما نقل روایت این شخص را میپذیریم. البته حق هم همین است، زمان تحمل روایت خیلی ملاک نیست شاید یک راویتی از معصوم و یا بزرگان شنیده تغییر پیدا کرده.
«سعد الدین تفتازانی» هم در «التلویح علی التوضیح لمتن التنقیح» میگوید:
«القرن الأول والثاني والثالث فإنه يقبل لأن العدالة فيها أصل»
این آقا خیلی بالا زده! میگوید اگر شک بکنیم در قرون ثلاثه که راوی در آن قرون عادل بوده یا غیر عادل، «إصالة العداله» جاری میکنیم چرا؟
«بشهادة النبي عليه السلام وفي غير الصدر الأول المستور بمنزلة الفاسق لأن أهل الفسق في ذلك الزمان غالب»
شرح التلويح على التوضيح لمتن التنقيح في أصول الفقه. ، اسم المؤلف: سعد الدين مسعود بن عمر التفتازاني الشفعي الوفاة: 792 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1416هـ - 1996م. ، تحقيق : زكريا عميرات، ج 2، ص 20
این آقا خیلی شورش کرده میگوید کسی که «مستور» است به منزله فاسق است یعنی بعد از سه قرن اصل بر فسق روات است إلا من ثبت عدالته! در سه قرن اول اصل عدالت راوی است! آدم نمیداند با اینها چه کار بکند؟! آدم تصور میکند که یک آدم شتر چرانی از بیابان آمده و کتابی نوشته و حرفهایی دارد میزند!
«ملا علی قاری» که از بزرگان «احناف» است و خیلی برای او احترام قائل هستند، میگوید:
«أن المستور من الصحابة ، والتابعين وأتباعهم ، يقبل بشهادته صلى الله تعالى عليه وسلم لهم بقوله : ' خير القرون قرني ، ثم الذين يلونهم ' وغيرهم لا يقبل إلا بتوثيق»
شرح نخبة الفكر في مصطلحات أهل الأثر ، اسم المؤلف: نور الدين أبو الحسن على بن سلطان محمد القاري الهروي المعروف "بملا على القاري" الوفاة: 1014هـ ، دار النشر : دار الأرقم - لبنان / بيروت - بدون ، الطبعة : بدون ، تحقيق : قدم له: الشيخ عبد الفتح أبو غدة، حققه وعلق عليه: محمد نزار تميم وهيثم نزار تميم، ج 1، ص 519
«ابن کثیر دمشقی» هم از قافله عقب نمانده ایشان هم میگوید:
«إذا كان فى عصر التابعين ، والقرون المشهود لهم بالخير»
كه همان سه قرن است
«فإنه يستأنس بروايته ، ويستضاء بها»
الغاية في شرح الهداية في علم الرواية ، اسم المؤلف: ابن الجزري / السخاوي الوفاة: 902هـ ، دار النشر : مكتبة أولاد الشيخ للتراث - 2001م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : أبو عائش عبد المنعم إبراهيم، ج 1، ص 126
ما میتوانیم با روایت اینها حال کنیم! و از نور روایت اینها استفاد کنیم! در «مسند امام احمد» و غیره از این قبیل زیاد هستند. راویانی که مجهول هستند و هیچ دلیلی بر وثاقتشان نداریم؛ ولی اینها در عصر «تابعین» و «اتباع تابعین» بودند. صحابه که مشخص است . نرخ «شاه عباسی» است که درباره صحابه، هیچ مذمتی را قبول نمیکنند، میگویند: صحابه اگر اهل لواط و فسق و فجور و کبائر هم باشد گناهانشان از قبل بخشیده شده است.
«ابن تیمیه» عبارتی را از «علامه حلّی» نقل میکند
«من مات ولم يعرف إمام زمانه ميتة جاهلية»
منهاج السنة النبوية ، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم، ج 1، ص 110
عزیزان دقت کنند این تعبیر، در «صحیح مسلم»، جلد 6، صفحه 22، حدیث 4686
به این شکل است:
«وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»
النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحيح مسلم، ج6، ص22، ح4686، ناشر: دار الفكر – بيروت، بيتا.
«مسند احمد» در جلد 4، صفحه 96 دارد:
«مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»
الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ناشر: دار صادر – بیروت، ج 4، ص 96
ما خیلی تلاش کردیم ببینیم آیا « من مات ولم يعرف إمام زمانه» هم دارند و یا ندارند؟ خیلی تلاش کردیم تا عبارت «من مات ولم یعرف امام زمان» را هم پیدا کردیم.
«ابن تیمیه» این را از «علامه حلی» نقل میکند میگوید در برابر «علامه» میگوییم:
«يقال له أولا من روى هذا الحديث بهذا اللفظ وأين إسناده وكيف يجوز أن يحتج بنقل عن النبي صلى الله عليه وسلم من غير بيان الطريق الذي به يثبت أن النبي صلى الله عليه وسلم قاله وهذا لو كان مجهول الحال عند أهل العلم بالحديث»
منهاج السنة النبوية ، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم، ج 1، ص 110
این روایتی که راویانش مجهول الحال هستند، اول میگوید «أین اسناده؟ من روی؟» بعد میگوید راوی مجهول دارد و بعد میگوید با این لفظ، شناخته شده نیست! در دو سه سطر پنج شش رقم حرف میزند! مشخص است سر حال نبوده اجنه از سرش پراکنده شده بودند!
«محی الدین قرشی» تعبیرش این است که:
«فى صحيح مسلم من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية»
الجواهر المضية في طبقات الحنفية ، اسم المؤلف: عبد القادر بن أبي الوفاء محمد بن أبي الوفاء القرشي أبو محمد الوفاة: 775 ، دار النشر : مير محمد كتب خانه – كراتشي، ج 2، ص 457
کتاب «الجواهر المضیه» چاپ اول مال «هند» است «فی صحیح مسلم»!
پرسش:
یعنی قبلا اینطور تعبیر بوده حذفش کردند؟
پاسخ:
در این کتاب الان نیست، « وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ این تعبیر است آن هم از «عبدالله عمر» است، که آن برای تثبیت خلافت «یزید» و تخطئه عمل کسانی که در «مدینه» قیام کردند. قیام «حرّه». چنین تعبیری در «صحیح مسلم» وجود ندارد.
«تفتازانی» در «شرح مقاصد» جلد 5، صفحه 239 میآورد
«وقوله صلى الله عليه وسلم»
این را به عنوان امر مسلم میآورد
«من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية»
شرح المقاصد في علم الكلام ، اسم المؤلف: سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازاني الوفاة: 791هـ ، دار النشر : دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة : الأولى، ج 2، ص 275
باز «تفتازانی» در «شرح نَسفِیه» همین تعبیر را دارد:
«مَنْ مَات وَلَمْ یَعْرِفْ إمَامَ زَمَانِهْ فَقَدْ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً لان الامة قد جعلوا اهمّ المهمات بعد وفات النبی نصب الامام»
چون بعد از رحلت پیغمبر، صحابه در «سقیفه» برای تعیین امام و خلیفه رفتند، معلوم میشود که از اهمّ مسائل است و اگر کسی تأمل کند -مثلاً مشغول غسل و کفن و دفن پیغمبر باشد- در این زمان کسی از دنیا برود به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است! جنازه پیغمبر را رها کردند رفتند تا امام معین کنند تا کسی به مرگ جاهلی از دنیا نرود!
در شیعه مرحوم «شیخ مفید» تعبیرش این است که:
«أما الخبر : فهو المتواتر عن النبي صلى الله عليه وآله ، أنه قال : (من مات وهو لا يعرف إمام زمانه ، مات ميتة جاهلية)»
بعد میگوید:
«وهذا صريح بأن الجهل بالإمام يخرج صاحبه عن الإسلام»
الإفصاح - الشيخ المفيد - ص 29
این خیلی تعبیر تندی است!
مرحوم «محمدتقی مجلسی» در «روضة المتقین» که «شرح من لا یحضر» است در جلد 12 است میگوید:
«الأخبار المتواترة في هذا المعنى و غيره أن الإمامة من أصول الدين كما رواه العامة و الخاصة متواترا أنه من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية؛ إلا أن يقول العامة سيما فضلاءهم إنا نعرف أن الأئمة الاثني عشر، هم خلفاء الله كما ورد في أخبارهم المتواترة لكنا قدمنا غيرهم عليهم للمصالح الملكية كما قال ابن أبي الحديد- و غير ذلك، من الوجوه التي تضحك منها الثكالى»
مجلسى، محمدتقى بن مقصودعلى، روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة)، 14جلد، مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانبور - قم، چاپ: دوم، 1406 ق، ج12 ؛ ص253
خلاصه اینكه مرغ پخته داخل زودپز هم میخندد!
آنجا «ابن تیمیه» آن را گفته بود. بعد در جلد 4، صفحه 557 میآید از «یزید» دفاع میکند! میگوید روایات مجهول ما داریم بر اینکه سر امام حسین را پیش «یزید» برده بودند و با چوب خیزران بر دندانهای امام حسین زده بود و اهلبیتش را اسیر کرده بودند میگوید تمام اینها روایت مجهول است و قبول نداریم؛ چون چنین چیزی است ما به هیچ وجه زیر بار نمیرویم تمام اینها دروغ است.
«بل كان يختار أن يكرمه ويعظمه»!
منهاج السنة النبوية ، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم، ج 4، ص 557
سر امام حسین را «شام» برده بودند؛ چون امام حسین را نتوانسته بود تکریم و تعظیم کند! «یزید» میخواست سر امام حسین را آنجا تکریم بکند!
بعد در رابطه با «سقیفه» میگوید:
«قریش ولات هذا الامر»
میگوید روایت مجهول و مرسل است ولکن «مرسل حسن» است اشکالی ندارد قبول میکنیم! یعنی کاملاً گزینشی برخورد میکند از اینطور برنامهها در کتاب «منهاج السنه» الی ماشاء الله است شما اگر کلمه «مرسل مجهول» را سرچ کنید، بعد ببینید در «مجموع فتاوی» و در کتاب «منهاج السنه» چطور گزینشی عمل کرده است!
آنجا که مربوط به اهلبیت (علیهم السلام) است روایت رد میشود چون راویش مجهول است ولی آنجا که مربوط به خلفاء است و آنجا که میخواهد «علامه حلی» را محکوم کند و روایت علیه شیعه هم هست، هم روایت مجهول، حجت است هم روایت مرسل حجت است!
و همچنین روش دیگر بزرگانشان مانند «ذهبی» هم همین است.
این نكته را خدمت عزیزان عرض كنم كه فردا در سالن همایش در رابطه با «اهمّ شبهات مهدویت» برنامه داریم، ان شاء الله همین بحثها را آنجا داریم،
(وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِينْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِينْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيهِمْ لَعَلَّهُمْ يحْذَرُونَ)
و شايسته نيست مؤمنان همگي [براي جهاد] کوچ کنند پس چرا از هر فرقهاي از آنان دستهاي کوچ نميکنند تا [دستهاي بمانند و] در دين آگاهي پيدا کنند و قوم خود را وقتي به سوي آنان بازگشتند بيم دهند باشد که آنان [از کيفر الهي] بترسند
سوره توبه (9): آیه122
هجرت برای ما تکلیف است من معتقد هستم این هجرتها مایه برکت عمر ما و برکت درس ما و برکت زندگی ما است و آن سختیهایی که ما در این سفرها میکشیم اینها اولاً بهترین ذخیره آخرت ما است و بهترین عملی است که ثابت کنیم برای حضرت ولیعصر (ارواحنا فداه) که ما سرباز شما هستیم.
یعنی اقل وظیفه سربازی است که ما انجام میدهیم. بعضی از آقایانی که تدریس و دارند آن را من کار ندارم؛ ولی در ایامی که تبلیغ، فراهم بشود طلبه نرود از من اگر سوال کنند میگویم ظلم و فسق است؛ یعنی گناه ما دزدی کردن و امثال اینها نیست گناههای ما هم همینها است معاصی ما که فردای قیامت کتکمان میزنند همین قضایا است.
«والسلام علیکم ورحمة الله»