بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه چهل و هفتم 95/10/28
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله
دیروز اولین آیهای که آقایان اهل سنت در رابطه با عدالت صحابه مطرح کرده بودند را بیان کردیم و نقد کردیم. ما تلاش کردیم این مطالب را به صورت سؤال و جواب مطرح کنیم تا دوستان در امتحان آخر ماه حضور ذهن بیشتری داشته باشند.
سؤال اول:
دلیل اول اهل سنت از آیات قرآن کریم بر عدالت صحابه چیست؟! توضیح دهید.
جواب:
(وَ کذلِک جَعَلْناکمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یکونَ الرَّسُولُ عَلَیکمْ شَهِیداً)
و ما شما را اینچنین امتی وسط قرار دادیم تا شاهدان بر سایر مردم باشید و رسول بر شما شاهد باشد.
سوره بقره (2): آیه 143
در این آیه شریفه (وَسَطاً) به معنای عدالت است.
جواب:
بیان کردیم که وسطیت به معنای عدالت نیست؛ بلکه به معنای اعتدال بین افراط و تفریط، مادیت محض و رهبانیت باطل است. همچنین روایاتی را از ائمه طاهرین (علیهم السلام) و رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) بیان کردیم.
جواب دوم این است که آیه از زمان نزول تا قیام قیامت ناظر به جمیع امت اسلامی است. از جمله این آیات:
(کتِبَ عَلَیکمُ الصِّیامُ کما کتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکم)
روزه بر شما واجب شده همانطور که بر اقوام قبل از شما واجب شده بود.
سوره بقره (2): آیه 183
جواب سوم این است که اگر شامل همه امت شود خلاف واقع است؛ زیرا امت شامل عدول، فساق و منحرفین است که هم صحابه و هم غیر صحابه را دربر میگیرد.
جواب چهارم این است که این آقایان ادعای اجماع کردند، اما اجماع مفسرین بر اینکه وسط به معنای عدول باشد نیست. ما مطالبی از «طبری» و «نسفی» نقل کردیم و بیان شد که به هیچ وجه این معنا صحیح نیست.
دومین آیه اهل سنت برای اثبات عدالت صحابه
آیه دومی که اهل سنت به آن استدلال کردند، آیه 110 از سوره مبارکه آل عمران است.
(کنْتُمْ خَیرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکتابِ لَکانَ خَیراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکثَرُهُمُ الْفاسِقُون)
شما از ازل بهترین امتی بودید که برای مردم پدید آمدید. چون امر به معروف و نهی از منکر میکنید و به خدا ایمان دارید. و اگر اهل کتاب هم ایمان میآوردند، برایشان بهتر بود، لیکن بعضی از آنان مؤمن و بیشترشان فاسقاند.
سوره آل عمران (3): آیه 110
این آیه تقریباً شبیه آیه قبل است، اما مقداری از آن کمرنگتر است.در اینجا وجه استدلالشان این است که خداوند عالم خیریت را برای امت اثبات کرده است و خیریت هم خیریت مطلق است و قید ندارد. خیر مطلق شامل تمام خیرات میشود که از جمله آنها عدل است. طبق این آیه شریفه امت منهای عدل امت فاقد خیریت است. این از یک طرف.
از طرف دیگر اولین کسانی که داخل در این خیریت هستند مخاطبین مباشر این آیه در نزد نزول که صحابه هستند، میباشد. بنابراین ثابت شد که این آیه عدالت صحابه را اثبات میکند.
«ابن کثیر» از «ضحاک» نقل میکند: «کنتم» مخصوص اصحاب و روات یعنی مجاهدین و علما است. در ادامه عرض خواهیم کرد که این مطلب را از کجا استخراج کردند.
«شاطبی» که از ادبا و مفسرین اهل سنت و متوفای 790 هجری است، میگوید:
«سنة الصحابة رضی الله عنهم سنة یعمل علیها ویرجع إلیها»
سنت صحابه همانند سنت پیغمبر اکرم است که مورد عمل و رجوع امت است.
«ومن الدلیل علی ذلک أمور»
سپس میگوید:
«أحدها ثناء الله علیهم من غیر مثنویة ومدحهم بالعدالة»
خداوند بدون هیچ استثنایی بر آنها ثناء کرده است و بر آنچه مربوط به عدالت است مدح کرده است.
«وما یرجع إلیها کقوله تعالی (کنتم خیر أمة أخرجت للناس) وقوله (وکذلک جعلناکم أمة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس ویکون الرسول علیکم شهیدا)»
در ادامه میگوید:
«ففی الأولی إثبات الأفضلیة علی سائر الأمم وذلک یقضی بإستقامتهم فی کل حال وجریان أحوالهم علی الموافقة دون المخالفة وفی الثانیة إثبات العدالة مطلقاً وذلک یدل علی ما دلت علیه الأولی»
سپس جمله جالبی بیان میکنند و میگوید:
«ولا یقال إن هذا عام فی الأمة فلا یختص بالصحابة دون من بعدهم لأنا نقول»
نباید بگویند که این دو آیه عموم امت را شامل میشود و مخصوص صحابه نیست و ما بر این ادعا چند جواب خواهیم داد.
«أولا لیس کذلک بناء علی أنهم المخاطبون علی الخصوص ولا یدخل معهم من بعدهم إلا بقیاس وبدلیل آخر»
جواب اول ما این است که اینطور نیست زیرا وقتی کنتم میآورد قطعاً مراد مخاطبین زمان نزول است.
الموافقات في أصول الفقه، اسم المؤلف: إبراهيم بن موسى اللخمي الغرناطي المالكي، دار النشر: دار المعرفة - بيروت ، تحقيق: عبد الله دراز؛ ج4، ص 74
می گوید اگر بعد از صحابه و بعد از مخاطبین مشافههای افرادی از امت بخواهند در این خطابات داخل شوند، این مسئله احتیاج به دلیل دیگری دارد.
(کتِبَ عَلَیکمُ الصِّیامُ) به معنای این است که این آیه شریفه بر شما صحابه اطلاق داده شده است؛ حال اگر ما بخواهیم صیام را بر امت هم اثبات کنیم، نیاز به یک دلیل خارجی دارد!!
پرسش:
میان شیعه هم نظر ما همین است. میگویند که مخاطبین قرآن همان اهلبیت و بقیه امت را با تعمیم ثابت میکنیم.
پاسخ:
ما اگر بگوییم اهلبیت (علیهم السلام) مخاطب هستند، به این معنا نیست که بگوییم قرآن تنها برای اهلبیت (علیهم السلام) نازل شده است. اینطور نیست که بگوییم مخاطب تمام احکام قرآن کریم اهلبیت (علیهم السلام) بوده است و به غیر از اهلبیت باید از خارج دلیل بیاوریم؛ بلکه به این معناست که اهلبیت (علیهم السلام) مبین این آیات هستند.
حال بعضی از اخباریون مطالبی را بیان کردند که مرحوم «آخوند» در «رسائل» و «کفایه» آن مطالب را مورد نقد قرار داده است. اگر بخواهیم به این صورت برداشت کنیم، باید تمام موارد (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا) را به مخاطبین اختصاص بدهیم. در حالی که هیچ دلیلی بر این مسئله نداریم.
ما از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) روایات متعددی داریم مبنی بر اینکه آیات قرآن کریم همانند آفتاب و ماه است. این آیات بر تمام کسانی که بر روی کره زمین هستند، «علی ممرّ الزمان» میتابد.
آیات قرآن کریم همانند آب جاری است و میگذرد. هرکسی این آب را مشاهده کند از آن بهره میبرد، چه مخاطبین باشند و چه بعد از مخاطبین باشند.
در حقیقت اگر ما بخواهیم اثبات کنیم که مخاطبین اول صحابه بودند و اگر بخواهیم این احکام را بر غیر صحابه اثبات کنیم، احتیاج به دلیل خارجی داریم، این دلیل خارجی یا باید از قرآن کریم باشد و یا باید از سنت باشد.
«نحن نطالب بالدلیل»؛ به ما نشان بدهید کدام آیه قرآن بیانگر این است که ای مردمی که بعد از نزول قرآن میخواهید به دنیا بیائید، احکامی که ما برای صحابه اثبات کردیم برای شما هم ثابت شده است.
آیا ما آیه یا روایتی داریم مبنی بر اینکه تمام احکامی که برای صحابه است، برای غیر صحابه هم هست؟!
باید آیه یا سنتی با این مضمون باشد؛ الا اینکه شما بگویید عقل ما اینطور اقتضا میکند. ما در این مورد میگوییم که عقل ما غیر از این اقتضا میکند. تعارضا تساقطا و به کتاب و سنت مراجعه میکنیم.
شاطبی در ادامه می گوید:
«وثانیا علی تسلیم التعمیم»
بر فرض اینکه این آیه شامل عموم امت باشد.
«أنهم أول داخل فی شمول الخطاب فإنهم أول من تلقی ذلک من الرسول علیه الصلاة والسلام وهم المباشرون للوحی»
اگر هم این آیه مشمول امت شود، اولین کسانی که داخل شدند صحابه هستند.
الموافقات فی أصول الفقه، اسم المؤلف: إبراهیم بن موسی اللخمی الغرناطی المالکی، دار النشر: دار المعرفة - بیروت، تحقیق: عبد الله دراز، ج 4، ص 75، المسألة التاسعة
در این صورت ما سؤال می کنیم که آیا در اینجا اولیت موضوعیت دارد؟! در حال حاضر در مجلس قانونی تصویب میشود و ما میگوییم این قانون مخصوص کسانی است که زمان تصویب این قانون در قید حیات بودند. بعدها که میخواهند بیایند، مردمی که زمان تصویب این قانون بودند دارای اولویتی هستند. آیا عقل این مطلب را میپذیرد؟! آیا عقلا زیر بار چنین مطلبی میروند؟
شکی نیست که این افراد در زمان نزول وحی بودند و مصاحب پیغمبر اکرم بودند و آیات از زبان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) برای آنها قرائت میشد و کسی هم نمیتواند این افضلیت را انکار کند.
اما آیا تکلیفی که آیات قرآن برای امت آورده است، برای آنها مزیتی دارد که برای آیندگان ندارد؟! به علاوه حرف شما با آیه شریفه:
(وَ ما أَرْسَلْناک إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمِین)
و ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادهایم.
سوره انبیاء (21): آیه 107
منافات دارد. ما آیهای سراغ نداریم که بگوید پیغمبر (رَحْمَةً لِلْعالَمِین) است، اما این رحمت بودن پیغمبر برای معاصرین پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) یک ویژگی و فضیلت خاصی داشته است.
بحث ما در این است که آیا تکالیفی که از آیه بدست میآید، صحابه و کسانی که مخاطب بودند با غیر مخاطبین از نظر تکلیف غلظتاً و رقتاً تفاوتی با هم دارند یا ندارد؟!
اگر چنانچه یک صحابه دو رکعت نماز خواند، به او صد درجه ثواب میدهند، اما اگر تابعین نماز خواندند 99 درجه ثواب میدهند؟!
اگر یک صحابه نماز خود را ترک کرد آیا به او ده ضربه شلاق میزنند، اما اگر یک تابعی یا اتباع تابعی یا مسلمانی در قرن دهم نماز خود را ترک کرد به او بیست ضربه شلاق میزنند؟! آیا مسئله این است؟! ما باید حرفی بزنیم که حداقل خودمان نزد وجدان خودمان مؤاخذه نشویم.
شاطبی در ادامه می گوید:
«وثالثا أنهم أولی بالدخول من غیرهم»
آنها اولویت خاصی دارند که خطابات قرآن در دخول به مخاطبات قرآنی اولویت دارند.
«إذ الأوصاف آلتی وصفوا بها لم یتصف بها علی الکمال إلا هم»
تنها کسانی که به این آیات عمل کردند و این آیات در حق آنان محقق شده است صحابه بودند.
«فمطابقة الوصف للاتصاف شاهد علی أنهم أحق من غیرهم بالمدح»
الموافقات فی أصول الفقه، اسم المؤلف: إبراهیم بن موسی اللخمی الغرناطی المالکی، دار النشر: دار المعرفة - بیروت، تحقیق: عبد الله دراز، ج 4، ص 74، المسألة التاسعة
حال بیاییم و ببینیم این حرفی که ایشان میزند و اوصافی که در این آیات آمده است، آیا این وسطیت و اعتدال؛ یا امر به معروف و نهی از منکر؛ اینها از آیندگان بهتر متصف بودند؟!
بنده مثالی ساده و عوام فهم در این مورد میزنم؛ در ماجرای قتل عثمان، یک منکری در جامعه صورت گرفت که آن عبارت از قتل یک انسان است. حالا ما کاری نداریم این شخص مستحق قتل بوده است یا نه و مسئله چه بوده است، کاری نداریم.
این افراد معتقدند که قتل عثمان یک امر منکری بوده است. آیا صحابه که شما میفرمایید اینها به تمام کمال متصف به صفت (تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکر) بودند، آیا در ماجرای قتل عثمان که مصداق خیلی واضح و روشن است، چه رفتاری از خود نشان دادند؟!
تعابیری که در این زمینه وارد شده است را ملاحظه بفرمایید. «ذهبی» در مورد عثمان میگوید که او:
«قتیل الفجرة منصور النصرة»
تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی، دار النشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت - 1407 هـ - 1987 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. عمر عبد السلام تدمری، ج 11، ص 93، باب 4
آیا فاجرینی که عثمان را کشتند، فجورشان از مصادیق منکر بود یا نبود؟! آیا نصرت عثمان از مصادیق معروف بود یا نبود؟! آقایان به ما جواب بدهند. قتل عثمان از مصادیق منکر؛ و یاری عثمان از مصادق معروف! جالب این است که «ابن تیمیه» در تعبیری میگوید:
«طائفة من المفسدین فی الأرض من أوباش القبائل وأهل الفتن»
منهاج السنة النبویة، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج 4، ص 323
این مفسدین فی الارض که مشغول افساد بودند، منکر بودند یا نبودند؟! اوباشی که آمده بودند تا عثمان را بکشند، خودشان و کارشان منکر بود یا نبود؟!
همچنین در «تاریخ طبری» وارد شده است:
«کتب من بالمدینة من أصحاب النبی إلی من بالآفاق منهم وکانوا قد تفرقوا فی الثغور»
به تمام صحابهای که در خارج از مدینه و در شهرها و کشورهای دیگر بودند، نامه نوشتند.
«إنکم إنما خرجتم أن تجاهدوا فی سبیل الله عز وجل تطلبون دین محمد فإن دین محمد قد أفسد من خلفکم وترک»
دقت کنید که در این مطلب به صراحت امر به منکر و نهی از معروف میشود. جناب آقای «شاطبی»! حرفی بزنید که حداقل بتوانید عواقب آن را هم متقبل شوید.
«فهلموا فأقیموا دین محمد»
بیایید دین پیغمبر اکرم را احیا کنید.
معنای این حرف این است که مردم را تشویق میکنند تا به اوباشی که در مدینه هستند کمک کنید و دین اوباشی را یاری کنید و به قتل خلیفه سرعت بخشید.
«فأقبلوا من کل أفق حتی قتلوه»
صحابه از هر گوشه و کناری آمدند تا او را بکشند.
تاریخ الطبری، اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، ج 2، ص 662، باب ذكر الخبر عن قتله وكيف قتل
ملاحظه کنید که در اینجا همان صحابهای که مخاطب آیات قرآن کریم هستند، برای کشتن عثمان آمدند. اینها همان کسانی بودند که آیه (تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکر) به کماله درباره آنان محقق شده است. همچنین «ابن اثیر» میگوید:
«إِنْ أَرَدْتُمُ الْجِهَادَ فَهَلُمُّوا»
اگر جهاد میخواهید، بیایید خلیفه را بکشید.
الکامل فی التاریخ، المؤلف: أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم بن عبد الواحد الشیبانی الجزری، عز الدین ابن الأثیر (المتوفی: 630 هـ)، تحقیق: عمر عبد السلام تدمری، الناشر: دار الکتاب العربی، بیروت – لبنان، الطبعة: الأولی، 1417 هـ / 1997 م، ج 2، ص 537، ذکر مقتل عثمان
به عبارت دیگر قتل خلیفه که از دیدگاه شما افساد در ارض و کار اوباشی است، تبدیل به منکر شده است؛ درواقع بیان شده است که بیایید این منکر را از مدینه بردارید.
حال بنده به این موارد کار ندارم و سؤال دیگری دارم. این افراد عثمان را کشتند و اصلاً بر فرض او مسلمان هم نبود و کافر یا مسیحی یا یهودی بود. بعد از کشتن یک کافر یا یک یهودی یا مسیحی وجدان اقتضا میکند که جنازه او را به خاک بسپارند.
اگر شخصی مرتکب زنا شده باشد، او را رجم و سنگسار میکنید، اما بعد از سنگسار کردن واجب است که او را غسل بدهند و کفن و دفن کنند. اگر شخصی مرتد شده باشد، او را میکشند؛ آیا بعد از کشتن او باید جنازه او را در محل رها کنند یا دفن کنند؟!
شما ببینید که می گویند:
«نبذ عثمان رضی الله عنه ثلاثة أیام لا یدفن»
جنازه عثمان را سه شبانه روز دفن نکردند.
«لبث عثمان بعد ما قتل لیلتین لا یستطیعون دفنه ثم حمله أربعة حکیم بن حزام وجبیر بن مطعم ونیار بن مکرم وأبو جهم بن حذیفة فلما وضع لیصلی علیه جاء نفر من الأنصار یمنعونهم الصلاة علیه»
آقای «شاطبی» چشم شما روشن!! همین صحابه که از آنها صحبت میکنید، بیان کردند که کسی حق ندارد بر جنازه عثمان نماز بخواند. «طبری» در ادامه میگوید:
«لا والله لا یدفن فی مقابر المسلمین أبدا فدفنوه فی حش کوکب فلما ملکت بنو أمیة أدخلوا ذلک الحش فی البقیع فهو الیوم مقبرة بنی أمیة»
به خدا حق ندارید که او را بر مقابر مسلمین دفن کنید و اگر این کار را انجام بدهید، به مردم خبر میدهند که عثمان را در قبرستان مسلمین دفن کردند.
تاریخ الطبری، اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، ج 2، ص 687، باب ذکر الخبر عن الموضع الذی دفن فیه عثمان رضی الله عنه ومن صلی علیه وولی أمره بعد ما قتل إلی أن فرغ من أمره ودفنه
«هیثمی» هم بیان کرده است که راویان این روایت ثقه هستند.
«قُتِلَ عُثْمَانُ رضی اللَّهُ عنه فَأَقَامَ مَطْرُوحًا علی کنَاسَةِ بنی فُلانٍ ثَلاثًا»
المعجم الکبیر، اسم المؤلف: سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم الطبرانی، دار النشر: مکتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانیة، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ج 1، ص 78، ح 109
«کنَاسَة» جایی بوده که در آنجا زباله می ریختند. اینها جنازه عثمان را بعد از کشتن انداختند در زباله دانی و سه شبانه روز هم در آنجا مانده!!
عمل به آیه (تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ) از سوی این آقایان کجا رفت؟! این صحابه کجا بودند؟ آقایی که اینطور شعار میدهد، باید متوجه عواقب کار خود هم باشد و پاسخگوی کارهای خود باشد.
اصلاً ما هم از ایشان جواب نخواهیم، اگر همسر و فرزند آقای «شاطبی» از او این سؤال را بپرسد، او چه جوابی خواهد داد؟! اگر شاگرد این آقا از او این سؤال را بپرسد، در جواب او چه میگوید؟!
بنده تنها یک مصداق آوردم؛ درحالیکه هزاران مصداق میتوان برای آن پیدا کرد. که آنها متصف به امر به معروف و نهی از منکر نبودند، بلکه خودشان معروف را ترک میکردند و مرتکب منکر میشدند!!
پرسش:
اگر اینطور باشد، این ایراد به امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) هم وارد است.
پاسخ:
این بحث دیگری است؛ حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) تمام تلاششان را به کار بردند تا نگذارند که عثمان کشته شود.
حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) را برای مراقبت از عثمان جلوی در گذاشتند. زمانی که «محمد بن ابی بکر» و امثال او از دیوار بالا رفتند و عثمان را کشتند، حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) عصبانی و ناراحت شدند و گریه کردند.
«ابن تیمیه» می گوید که یک سری اراذل و اوباش مردم را تهدید کردند که کسی حق ندارد جنازه عثمان را دفن کند، امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) چه کاری میتوانند انجام دهند؟!
امر به معروف و نهی از منکر مشروط به قدرت است؛ آیا امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) میتوانستند شمشیر بردارند و صحابه را بکشند؟! در این صورت فردای آن روز نمیگفتند که امیرالمؤمنین صحابه را کشته است؟!
اگر حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) قصد تدفین عثمان را میکردند، همین صحابه بر روی آن بزرگوار شمشیر میکشیدند و به ایشان میگفتند که تو چنین حقی را نداری. حضرت باید در آنجا جنگ جدیدی راه میانداختند؟!
بحث در این است که در آن بحبوحهای که همه جمع شدند و سراسر شهر مدینه مملو از افراد شمشیر به دست است و از شمشیرها خون میچکد، امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) از مدینه بیرون رفتند و اصلاً در مدینه نماندند.
مردم در ابتدا به سراغ «طلحه» رفتند، اما «طلحه» زیر بار پذیرش خلافت نرفت. بعد از آن به سراغ «زبیر» رفتند که او هم زیر بار پذیرش خلافت نرفت. آنها همچنین به سراغ «عبدالله بن عمر» رفتند و در ابتدا به سراغ امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) نرفتند!
قبلاً هم خدمت دوستان عرض کردم این افراد از پذیرش خلافت سرباز زدند و گفتند که از این ماجرا خون میچکد. اگر ما خلیفه شویم، به سرنوشت عثمان گرفتار خواهیم شد.
«عبدالله بن عمر» گفت: مگر من دیوانه هستم که خود را در برابر شمشیر دیگران قرار دهم!! مردم به خارج از مدینه رفتند؛ درحالیکه امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) مشغول کار بود.
مردم خطاب به امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) گفتند: یا علی! یا خلافت را قبول کن و یا اینکه تو را خواهیم کشت. کار به اینجا رسید!! در این حال «طلحه» و «زبیر» از راه رسیدند و گفتند: یا علی! دست دراز کن تا ما با شما بیعت کنیم.
حضرت فرمودند: در بیابان چه جای بیعت کردن است؟! اگر کسی میخواهد با من بیعت کند، جای بیعت در مسجد است. امیرالمؤمنین از «طلحه» و «زبیر» دو مرتبه بیعت گرفتند، زیرا میدانستند که آنها بیعت شکنی خواهند کرد.
ما موارد متعدد دیگری داریم که صحابه خودشان مرتکب منکر شدند. در حدیبیه رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) میفرماید: بلند شوید قربانیها را بکشید و تقصیر کنید اما کسی گوش نداد:
« وقال لأصحابه انحروا واحلقوا رءؤسكم فلم يقم أحد فلم یقم احد»
آقای شاطبی! پیغمبر دستور می دهد و قرآن هم می گوید:
(وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحی)
و هرگز از روی هوی و هوس سخن نمیگوید. آنچه میگوید به جز وحیای که به وی میشود نمیباشد.
سوره نجم (53): آیه 3 و 4
و یا می فرماید:
(قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ الْکافِرِین)
بگو خدا و رسول را اطاعت کنید اگر قبول نکردند بدانند که خدا کافران را دوست نمیدارد.
سوره آل عمران (3): آیه 32
و یا می فرماید:
(مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَد أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّی فَما أَرْسَلْناک عَلَیهِمْ حَفِیظا)
کسی که رسول را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده و کسی که روی بگرداند باید بداند که ما تو را به نگهبانی آنان نفرستادهایم.
سوره نساء (4): آیه 80
می گوید احدی بعد از دستور پیغمبر بلند نشد تا قربانی بکند و تقصیر بکند:
«فدخل مغضبا علی أم سلمة فقالت من أغضبک أغضبه الله فقال ومالی لا أغضب وأنا آمر بالامر فلا یطاع»
المنتقى من منهاج الاعتدال في نقض كلام أهل الرفض والاعتزال، اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عثمان الذهبي، دار النشر: ، تحقيق: محب الدين الخطيب ج1، ص 222
آیا این نتیجه اتصاف صحابه به صفات هست؟! ما هم قبول داریم که این افراد مخاطب اولیه بودند و قدر متیقن این است که این افراد داخل هستند، اما اگر داخل هستند آیا این رفتارشان درست است؟! امثال این قضایا زیاد داریم.
والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته