2024 April 18 - پنج شنبه 30 فروردين 1403
بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه»(66) - مشروعیت تقیه در روایات ائمه طاهرین(علیهم السلام) (3)
کد مطلب: ١٠٥٥٢ تاریخ انتشار: ٢٩ آذر ١٣٩٥ - ١٨:٤١ تعداد بازدید: 2732
خارج کلام مقارن » بررسی شبهات تقیه
بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه»(66) - مشروعیت تقیه در روایات ائمه طاهرین(علیهم السلام) (3)

جلسه سی و یکم 95/09/28

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه سی و یکم 95/09/28


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله

بحث ما در رابطه با تقیه بود و تقیه از دیدگاه اهلبیت (علیهم السلام) را بررسی می کردیم. در ادامه بحث به روایت «معلی بن خنیث» رسیدیم که حضرت به ایشان فرمودند:

«یا مُعَلَّی إِنَّ الْمُذِیعَ لِأَمْرِنَا کالْجَاحِدِ لَه»

ای معلی! کسانی که امر ما را منتشر و برملا می‌کنند همانند کسانی هستند که امر ما را انکار می‌کنند.

الکافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 2، ص 224، ح 8

همچنین امام صادق (علیه السلام) فرمودند: نود درصد دین در تقیه است، هرکسی که تقیه ندارد دین ندارد. در ادامه به روایتی از امام هشتم (سلام الله علیه) رسیدیم که حضرت فرمودند:

«لَا دِینَ لِمَنْ لَا وَرَعَ لَهُ»

کسی که تقوا و ورع ندارد، دین ندارد.

کمال الدین و تمام النعمة، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 371، ح 5

فرق «تقوا» و «ورع» در یک جمله این است که «تقوا» عبارت از اتیان واجبات و ترک محرمات است، اما «ورع» مقداری بالاتر است و به معنای اتیان مستحبات و ترک مکروهات است. اگر عوام فهم و همه‌فهم بخواهیم معنا کنیم باید بگوییم که دامنه ورع مقداری فراتر از تقوا است.

در روایت هم وارد شده است کسانی که از مشتبهات و مکروهات اجتناب می‌کنند، قطعاً در محرمات واقع نمی‌شوند. کسانی که به مستحبات عمل می‌کنند، قطعاً واجبات را ترک نمی‌کنند.

اضافه بر این، روایتی که شیعه و سنی از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) نقل کرده است، روایتی بسیار مهمی است. پیغمبر اکرم می‌فرماید: بهترین وسیله تقرب به من، واجبات است و از آن بالاتر، این است که هیچکسی به من تقرب نمی‌جوید، همانند تقربش به مستحبات.

«فاذا أحببته کنت سمعه و بصره و لسانه فبی ینطق و بی یبصر و بی یسمع»

زمانی که به مستحبات عمل می‌کند من زبان او می‌شوم، چشم او می‌شوم، گوش او می‌شوم، وقتی سخن می‌گوید از زبان من سخن می‌گوید و وقتی نگاه می‌کند با چشم من نگاه می‌کند و با گوش من می‌شنود.

منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، نویسنده: هاشمی خویی، میرزا حبیب الله، مترجم: حسن زاده آملی، حسن و کمره ای، محمد باقر، ج 13، ص 221

این مرتبه، مرتبه خلیفة اللهی است که انسان به مرتبه‌ای می‌رسد که چشم برزخیه باز می‌کند و حقایق عالم را می‌بیند و صدای تسبیح ملائکه بلکه جمیع جمادات را هم می‌شنود؛ زیرا:

(وَ إِنْ مِنْ شَی‌ءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُم)

و اصولاً هیچ موجودی نیست مگر آنکه با حمدش خداوند را منزه می‌دارد ولی شما تسبیح آن‌ها را نمی‌فهمید.

سوره إسراء (17): آیه 44

روایت امام رضا (سلام الله علیه):

امام رضا (علیه السلام) در ادامه روایت می‌فرمایند:

«وَ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا تَقِیةَ لَهُ إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَعْمَلُکمْ بِالتَّقِیة»

هرکسی که تقیه ندارد ایمان ندارد و گرامی‌ترین شما در نزد خدا کسی است که بیشتر به تقیه عمل می‌کند.

«فَقِیلَ لَهُ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِلَی مَتَی»

پرسید: یابن رسول الله! تقیه تا چه زمانی ادامه دارد؟!

«قَالَ إِلَی یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ وَ هُوَ یوْمُ خُرُوجِ قَائِمِنَا أَهْلَ الْبَیتِ»

حضرت فرمودند: تا زمان مشخصی که حضرت مهدی ما خروج می‌کند.

«فَمَنْ تَرَک التَّقِیةَ قَبْلَ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَلَیسَ مِنَّا»

هرکسی تقیه را قبل از خروج حضرت ولی عصر ترک کند، از ما نیست.

کمال الدین و تمام النعمة، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 371، ح 5

مشخص است که مادامی که ظالمین و مستبدین در جامعه حضور دارند و از ناحیه آنها احساس خطر شود، تقیه هم وجود دارد.

تنها زمانی که ترسی وجود ندارد و حکومت اسلامی بر جامعه حکومت می‌کند و عدل در سراسر جهان گسترده است و کسی نسبت به جان و مال و عرضش احساس خطر نمی‌کند، بعد از آمدن حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداه) است؛ زیرا:

«یمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا و قِسْطاً، کمَا مُلِئَتْ جَوْراً و ظُلْماً»

کافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: دارالحدیث، ج 2، ص 151، ح 897

در این زمینه روایتی از امام حسن عسکری (علیه السلام) نقل شده است که در کتاب «تفسیر قمی» وارد شده است.

بحثی پیرامون کتاب تفسیر «علی بن ابراهیم قمی»

مشهور است که تمام روایات «تفسیر قمی» صحیح است و تمام روات آن ثقه هستند. این مبنا، مبنای آیة الله العظمی خوئی (رضوان الله تعالی علیه) نسبت به «تفسیر قمی» بوده است که البته در اواخر عمر نظرشان را تعدیل فرمودند. ولی به نظر ما، که از سال 1369 تدریس رجال را در حوزه شروع کردیم، در همان سال اول هم که در همین مدرسه فیضیه بحث داشتیم، گفتیم که ضمن اینکه فرمایشات آقای «خوئی» را می‌بوسیم و روی چشممان قرار می‌دهیم، ولی نظرات ایشان به هیچ وجه نظر صحیحی به نظر نمی رسد و تمام شاگردانشان هم نظر آقای «خوئی» را رد کردند!

چرا که کتاب تفسیری که الآن به نام «تفسیر قمی» در دست ماست، همگی روایات «علی بن ابراهیم» نیست؛ بلکه مخلوطی از تفسیر «علی بن ابراهیم» و تفسیر «ابی الجارود» است.

شما مشاهده کنید در بیش از چهل یا پنجاه مورد روایتی را از «علی بن ابراهیم» نقل می‌کند و در کنار آن می‌گوید: «و من هنا رجع إلی تفسیر علی بن إبراهیم» و به تفسیر «ابو الجارود» توجه می‌کند. «زیاد بن منذر» از بنیانگذاران و مروجین فرقه زیدیه در طبرستان و مازندران فعلی بوده است. حال کاری به ثقه بودن یا نبودن او نداریم، اما این شخص بحث «تفسیر ابو الجارود» را مطرح می‌کند و زمانی که تفسیر او تمام می‌شود، می‌گوید: «و من هنا رجع الی تفسیر علی بن إبراهیم» یا «رجع إلی تفسیر علی بن إبراهیم»!!

بنابراین اولاً این تفسیر مال «علی بن ابراهیم قمی» نیست. ثانیاً این کتاب، تألیف خود «علی بن ابراهیم» هم نیست، بلکه تألیف یکی از شاگردان ایشان به نام «ابوالفضل العباس» است که شخصی مجهول است.

به عبارت دیگر شخصی که این تفسیر را به رشته تحریر درآورده است، خودش مجهول است. و زمانی که این دو اشکال اساسی به این کتاب وارد شده باشد، ما نمی‌توانیم به آن عمل کنیم. بله، فرمایش اخیر آقای «خوئی» فرمایش متینی است. اگر در جایی روایت مستقیم از «علی بن ابراهیم» باشد، ما می‌توانیم بگوییم که «مروی عنه» او ثقه است؛ آن هم «مروی عنه» بلا واسطه نه مع الواسطه!

تعبیری که در اول تفسیر دارد که می‌گوید: "من نقل نمی‌کنم مگر از ثقه " قدر متیقن اساتید «علی بن ابراهیم» را شامل می‌شود، نه اساتیدِ اساتید و نه اساتیدِ اساتیدِ اساتید!

یعنی این‌طور نیست که اگر «علی بن ابراهیم» در سند هر روایتی قرار گرفت، تا معصوم، همه راویان ثقه باشند. نه، چنین چیزی اثبات نمی شود. بله احتمال می‌رود، و احتمال هم هست که این حرف درست نباشد و نتیجه هم تابع اخص مقدمات است.

قدر متیقن این است که «مروی عنه» علی بن ابراهیم، ثقه هست. یعنی راوی اول که از «علی بن ابراهیم» نقل می‌کند ثقه هست. البته این مسئله مشروط بر این است که ما تضعیف مقابلی نداشته باشیم؛ یعنی توثیق «علی بن ابراهیم» معارض با تضعیف «شیخ طوسی» و «نجاشی» و دیگران نباشد.

اگر توثیق ایشان با تضعیف دیگران همراه باشد، باز هم از درجه اعتبار ساقط است؛ زیرا توثیق «علی بن ابراهیم» توثیق عام است و تضعیف «شیخ طوسی» و «نجاشی» تضعیف خاص است و تضعیف خاص هم مقدم بر توثیق عام است.

دوستان توجه داشته باشند که بزرگان ما متفقٌ علیه، این کتاب را به عنوان اینکه مربوط به «علی بن ابراهیم» هست تلقی کردند. فرضاً ضعف راوی «ابوالفضل العباس» را اشکالی نگیریم این قضیه وجود دارد.

عرض کردم ما این مسئله را به عنوان قرینه می‌گیریم؛ در جایی که ما هیچ روایتی جز روایت «علی بن ابراهیم» نداریم، می‌گوییم عمل کردن به تفسیر «علی بن ابراهیم» با این شرایط، بهتر است از این است که برویم زیر پرچم اصول عملیه سینه بزنیم. این مسئله بهتر از این است که با اصالة البرائة، اصالة الاشتغال و استصحاب بخواهیم حکمی را اثبات کنیم.

بنده بر این عقیده هستم که اگر یک روایت ضعیف هم باشد، - نه روایت کذب و دروغ. که روایت کذب اصلاً حجیت ندارد و ظن آور هم نیست. – اگر ضعف روایت به خاطر جهل و ارسال راوی باشد، عمل کردن به این روایت از سینه زدن زیر پرچم اصول عملیه بهتر است؛ حال شرعیه باشد یا عقلیه باشد فرقی نمی‌کند.

زیرا اصول عملیه، «دلیل من لا دلیل له» است، اما حدیث ضعیف اگر از سه مورد بیشتر باشد مستفیض و ظن‌آور است. و اگر چنانچه خبر، خبری واحد باشد در دوران امر بین عمل به روایت ضعیف یا رفتن به سراغ اصالة البرائة و اشتغال و احتیاط و امثال این، عمل به این روایت صحت بیشتری دارد؛ زیرا احتمال رسیدن به نظر معصوم بیشتر است.

مرحوم «قمی» متوفای 310 هجری است که حدود 19 سال قبل از «کلینی» از دنیا رفته است. او در کتاب خود نقل می کند که پیغمبر فرمودند:

«مَثَلُ مُؤْمِنٍ لَا تَقِیةَ لَهُ کمَثَلِ جَسَدٍ لَا رَأْسَ لَه»

مؤمنی که تقیه ندارد، همانند جسدی است که سر ندارد.

وسائل الشیعة، نویسنده: شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ج 16، ص 222، ح 21410

روایت دیگری از مرحوم قمی (رضوان الله تعالی علیه) در این زمینه بیان شده است. دقت کنید که این پدر و پسر یعنی «علی بن ابراهیم» و «ابراهیم بن هاشم» خدمتی به تراث شیعه کرده‌اند که از صدر اسلام تاکنون بی‌نظیر بوده است نه کم نظیر!

احادیث این پدر و پسر قریب به پنج هزار روایت است که در کتب اربعه از جمله کتاب «کافی» گردآوری شده است. این حجم روایات روشنگر این است که این افراد شبانه روز ملازم نقل روایت بودند.

زمانی که پدر بزرگوارشان به قم آمدند، حوزه علمیه قم دچار افراط شدیدی شده بود. در آن زمان هرکسی در فضایل معصومین یا نسبت به علم غیب معصومین روایتی نقل می‌کرد، بلافاصله برچسب غلو به او می‌زدند و او را «کاذبٌ غال» خطاب می‌کردند.

در آن زمان هرکسی را به حوزه علمیه قم قبول نمی‌کردند. «احمد بن محمد بن خالد» را به کاشان تبعید کردند، «سهل بن زیاد» را به ری تبعید کردند و به بیان بهتر روات و شخصیت‌های بزرگ را قلع و قمع می‌کردند.

در چنین جوی «ابراهیم بن هاشم» به قم آمدند و حوزه درسی تشکیل دادند که تمام قمیین پای درس او می نشستند. که «نجاشی» در مورد او می‌گوید:

«أول من نشر حدیث الکوفیین بقم هو(ابراهیم بن هاشم)»

فهرست اسماء مصنفی الشیعة، نویسنده: النجاشی، ص 16، باب 18 إبراهیم بن هاشم

اگر ما در وثاقت آقای «ابراهیم بن هاشم» هیچ دلیلی جز مقبولیت او نزد حوزه علمیه قم در آن عصر افراطی شدید نداشته باشیم، همین مورد در اعتبار روایات «ابراهیم بن هاشم» کافی است.

البته عزیزان در نظر داشته باشند که ما متأسفانه توثیق خاصی نسبت به «ابراهیم بن هاشم» نداریم جز همان تعبیری که آقای خوئی (رضوان الله تعالی علیه) زمانی که می‌آیند، می‌گویند: «سید بن طاووس» در کتاب «فلاح السائل» روایتی را نقل می‌کند، «ابراهیم بن هاشم» در سند آن روایت هست که می‌گوید:

«و رواة الحدیث ثقات بالاتفاق»

فلاح السائل و نجاح المسائل، نویسنده: ابن طاووس، علی بن موسی، ص 158، الفصل التاسع عشر فیما نذکره من فضل صلاة الظهر و صفت‌ها و بعض أسرارها و جملة من تعقیب‌ها و سجدتی الشکر و ما یتبعها

آقای «خوئی» از اینجا شهادت «سید بن طاووس» بر وثاقت «ابراهیم بن هاشم» را ثابت می‌کند؛ البته این مسئله هم قابل بحث است.

دو کتابی که آبروی شیعه را پایمال کرد!!

یک نکته مهمی را هم دوستان توجه داشته باشند که اخیراً دو تا کتاب نوشته شده است که جز آبروریزی برای شیعه چیزی را به دنبال نداشته است. بنده معتقدم که این کتب قلب امام زمان را به درد آورده است. یکی «الصحیح الکافی» و دیگری «مشرعة البحار» که توسط شخصی افغانی به نام «بهبودی» و «محسنی» نوشته شده است

ضربه‌ای که این دو کتب به شیعه زده است، شاید از ضربه وهابیت بیشتر است. متأسفانه الآن در شبکه‌های وهابی عمدتاً برای تضعیف روایات مربوط به حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداه) و تضعیف روایات امامت به همین کتاب «الصحیح الکافی» استناد می‌کنند.

ما به این دو بزرگوار احترام می‌گذاریم و هردو این افراد برای ما عزیز هستند. یکی از این دو بزرگوار دست پرورده حوزه علمیه قم و دیگری دست پرورده حوزه علمیه نجف هست.

ضمن اینکه نسبت به شخصیت این دو فرد احترام می‌گذاریم، اما نسبت به عملکرد این دو بزرگوار منتقد هستیم؛ زیرا به دست دشمنان اهلبیت و دشمنان شیعه بهانه داده‌اند.

اگر قرار بود «صحیح کافی» بنویسند، «شیخ طوسی» و «شیخ صدوق» می‌نوشتند. «کلینی» متوفای 329 هجری است، «شیخ صدوق» متوفای 381 هجری است، «شیخ طوسی» متوفای 460 است. اینها می نوشتند.

«سید مرتضی» متوفای 435 هجری است و یا «شیخ مفید» متوفای 413 هجری است. «علامه حلی» و «صاحب جواهر» و دیگر علمای نامبرده همگی می‌توانستند این کتاب را بنویسند.

شما ببینید «سهل بن زیاد آدمی» نزدیک دو هزار روایت دارد. بسیاری از بزرگان ما در رابطه با وثاقت و ضعف او اختلاف دارند. من از شما سؤال می‌کنم که «شیخ طوسی» در کتاب «فهرست» در مورد او می‌گوید: «ضعیفٌ جداً»، اما در کتاب «رجال» می‌گوید: «ثقة»! شما می‌خواهید چکار کنید؟! ما اصلاً کاری به تعارض بین «نجاشی» و «شیخ طوسی» هم نداریم. این بحث، بحث اجتهادی است.

مجتهدی با توجه به قرائن و شواهد بر وثاقت «سهل بن زیاد» استفاده می‌کند و به روایات او عمل می‌کند. در برابر این، فقیه دیگری می‌آید به قرائن و شواهد و ادله وثاقت آقای «سهل بن زیاد» قانع نمی‌شود و روایات او را ترک می‌کند.

ما نمی‌توانیم نظری را بدهیم و مثلاً بگوییم می‌خواهیم تمام احکام شرعیه صحیح را بنویسیم. برای این کار شروع کنیم مثلاً از زمان شیخ طوسی فتاوی صحیح را مشخص کنیم!! اینه که اصلاً درست نیست!

هرکسی مقلد یک مرجع تقلید است و اوست که می‌گوید حکم شرعی صحیح این است و حکم شرعی غیر صحیح این است. درست نیست که من بیایم و احکام شرعیه صحیح را بنویسم.

اگر من «الصحیح من الکافی» و یا «الصحیح من الشریعه» بنویسم همه به من می‌خندند و می‌گویند: شما دارید نظر مراجع را تخطئه می‌کنید!!

هر مرجعی به هر نتیجه‌ای که می‌رسد، برای آن بزرگوار و مقلدین او محترم و حجت است و به آن عمل می‌کند. هیچ مرجعی هم نمی‌تواند بگوید که مقلدین شما باید به فتوای من عمل کنند!

مرحوم «علامه مجلسی» در «مرآة العقول» تنها نظرات خودش را می‌نویسد و می‌گوید: این روایت با مبنای شیعه صحیح است.

درست نیست ما بگوییم «الصحیح من الکافی» این است، «الصحیح من التهذیب» این است، «مشرعة البحار» بنویسیم. آقای «خوئی» هم در مقام استنباط می‌گوید که این روایت صحیح است و من به آن عمل می‌کنم و این روایت ضعیف است و من آن را رد می‌کند.

این مسئله با نظر مرحوم «علامه» فرق می‌کند. «علامه» می‌گوید: نظر شخصی من این است. پدر بزرگوار ایشان هم در کتاب «روضة المتقین» نظر می‌دهند و در بسیاری از مواقع نظر پدر و پسر با هم اختلاف دارد.

در بسیاری از موارد اتفاق افتاده است که «علامه» روایتی را «صحیح» می‌خوانند و پدرشان آن را «حسن» می‌شمارد، یا ایشان روایتی را «ضعیف» می‌خواند درحالی‌که پدرشان روایت را «مرسل» تشخیص می‌دهد.

این مسئله متفاوت از این است که ما بگوییم «الصحیح من الکافی» به این معناست و «الضعیف من الکافی» به این معناست! ما یک مرتبه بیائیم قرائن و شواهد را بیان کنیم، سپس بر روایات «کافی» همانند «استدلال جواهری» استدلال کنیم. این خیلی محترم است.

باید همان‌طوری که آقای «مجلسی» این کار را انجام دادند، من هم بگویم این روایت به این دلیل ضعیف است و این روایت به این دلیل صحیح است؛ نه اینکه فهرستی بنویسم و یک مرتبه سه هزار یا چهار هزار یا پنج هزار روایت «کافی» را ضعیف خطاب کنم.

در حال حاضر وهابیت این چنین عمل می‌کنند؛ مشاهده کنید در شبکه‌های وهابی عمدتاً این دو کتاب ملاک رد احادیث «کافی» و «بحار» شده اند؛ ما هم کاری نمی‌توانیم انجام بدهیم.

در هر صورت این بحث، بحثی اجتهادی است و اساساً بحث رجال، بحث اجتهادی است. در همین بحث ابراهیم بن هاشم، اگر کسی معتقد به توثیق خاص «ابراهیم بن هاشم» باشد و ما هم توثیق نداریم باید طبق این نظر، نزدیک پنج هزار روایت را دور بیندازید!!

اصلاً لازم نیست که ما «الصحیح من الکافی» بنویسیم، همین که یک مرتبه بگوییم روایات «ابراهیم بن هاشم» همگی ضعیف است، با این حرف ما حدود پنج هزار روایت را دور ریختیم و اصلاً به آن نیازی نداریم.

«ابراهیم بن هاشم» در طبقه «سهل بن زیاد» است و هم طبقه هستند. اگر دو هزار روایت او را هم ضعیف خطاب کنیم، حدود هفت هزار روایت دور ریخته شده است.

لذا من معتقدم که دوستان و بزرگواران باید مقداری بیشتر دقت کنند. طبق فرموده معصومین باشیم که می‌فرمایند:

«کونُوا لَنَا زَیناً، وَ لَا تَکونُوا عَلَینَا شَیناً»

الأمالی، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، ص 400، ح 17

شاید این آقایان نظرشان نظر محترم و مقدسی بوده است! ما نسبت به هردو این بزرگواران احترام می‌گذاریم و برای ما عزیز هستند، اما کتاب‌هایشان کتاب‌هایی مضر برای تشیع است.

روایت امام حسن مجتبی (سلام الله علیه):

روایتی از امام حسن مجتبی (سلام الله علیه) وارد شده است که می‌فرماید:

«إِنَّ التَّقِیةَ یصْلِحُ اللَّهُ بِهَا أُمَّةً لِصَاحِبِهَا مِثْلُ ثَوَابِ أَعْمَالِهِمْ»

تقیه‌ای که برای یک ملت صلح‌آور باشد، معادل ثواب اعمال تمام ملت است.

طبق این روایت اگر کسی تقیه‌ای را به کار ببرد که نتیجه این تقیه به صلاح امت باشد، پاداش این تقیه معادل اعمال امت است.

«فَإِنْ ترکها أَهْلَک أُمَّةً تارک‌ها شَرِیک مَنْ أَهْلَکهُمْ»

اگر تقیه را ترک کند و امتی را هلاک کند، تارک این تقیه شریک کسی است که این امت را هلاک کرده است.

وسائل الشیعة، نویسنده: شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ج 16، ص 222، ح 21412

الآن در حال حاضر دو شبکه شیطانی، یکی در لس آنجلس به نام «شبکه اهلبیت» و در لندن به نام «شبکه فدک» پایه‌گذاری شده است. نتیجه فحاشی‌ها و اهانت‌هایی که در این شبکه‌ها انجام می‌شود به امت برمی‌گردد.

فحاشی‌های این افراد باعث می‌شود که مذهب شیعه را زیر سؤال ببرند و آنان را دم گلوله‌های دشمن قرار بدهند. قطعاً کار این افراد در حقیقت وسیله قتل و اهانت و قتل و تحقیر شیعه است و در گناه این افراد شریک هستند.

این دو شبکه، فردای قیامت به جهت اهانت‌هایشان که مقام معظم رهبری از آن‌ها به شیعه انگلیسی تعبیر کردند، این افراد در ضرر زدن به شیعیان و جنایات داعش سهیم هستند و در آن هیچ شک و شبهه‌ای نیست.

در فاجعه اسپایکر، هزار و هفتصد جوان شیعه را قتل عام کردند و هر گلوله‌ای که می‌زدند، می‌گفتند: "این گلوله انتقام توهینی است که «یاسر الحبیب» در «شبکه فدک» به عایشه کرده است."

لذا حضرت می‌فرماید:

«تارکها شَرِیک مَنْ أَهْلَکهُمْ»

تارک تقیه شریک کسی است که موجب هلاکت امت می‌شود.

یقیناً فردای قیامت امثال «یاسر الحبیب» در قتل 1700 جوان شیعه و هزاران جوان شیعه و اهل سنت دیگر، شریک خواهد بود. شیعه و سنی برای ما فرقی ندارد؛ هر گوینده «لا إله إلا الله» و «محمد رسول الله» برای ما فرقی نمی‌کند و محترم است.

ما قتل داعشی که شمشیر گرفته است و می‌خواهد ما را بکشد را واجب می‌دانیم، اما بعد از کشتن او غسل دادن و کفن کردن و نماز خواندن بر جنازه او و دفن کردن او در قبرستان مسلمانان را هم واجب و لازم می‌دانیم.

این مسئله فتوای تمام فقها و تصریح کلام حضرت امیرالمؤمنین علی (سلام الله علیه) در خطبه 127 نهج البلاغه هست که می‌فرمایند:

«وَ إِیاکمْ وَ الْفُرْقَةَ فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیطَانِ کمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْب»

نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 184، خ 127

در ابتدای این خطبه حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) می‌فرماید: رسول گرامی اسلام دستور داد شخصی که مرتکب زنای محصنه شده بود را سنگسار کردند، اما بعد از سنگسار اموال او را میان ورثه‌اش تقسیم ‌کردند.

این‌طور نیست که وقتی او کشته شد و حد جاری شد، دیگر هیچ احترامی نداشته باشد. اگر کسی را به خاطر زنای محصنه شلاق می‌زدند، بعد از جاری کردن حد از بیت المال به او قدری مال می‌دادند تا با دختران مسلمین ازدواج کند.

ظلم و جنایتی که یک مسلمان انجام می‌دهد، به هیچ وجه مانع سقوط حق مسلّم او که برای هر مسلم وجود دارد ساقط نمی‌شود.

بنابراین هرکسی که شهادتین را بر زبان جاری کند و ارتدادشان برای ما قطعی نشود، برای ما محترم است؛ همانطور که حضرت در مورد «خوارج» فرمودند:

«إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَینَا»

وسائل الشیعة، نویسنده: شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ص 82، ح 20032

البته توجه کنید که حساب ناصبی ها جداست. ناصبی به معنای کسی که نسبت به اهلبیت ناسزا بگوید،. اگر نصب کسی محرز شود، ما ناصبی را کافر مطلق می‌دانیم.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب