نسخه موبایل
www.valiasr-aj .com
امامت امام جواد عليه السلام از نگاه روايات اماميه
کد مطلب: 9987 تاریخ انتشار: 28 خرداد 1401 - 12:00 تعداد بازدید: 6853
مقالات » امامت ائمه
امامت امام جواد عليه السلام از نگاه روايات اماميه

بررسي دلايل امامت حضرت از حديث اثناعشر خليفه، معراج و لوح و حديث امام رضا علیه السلام

مقدمه

روايات

أ‌.امامت امام جواد عليه السلام در احاديث معراج

ب: امامت امام جواد عليه السلام در احاديث لوح

ج: امامت امام جواد عليه السلام در احاديث اثنا عشر

د: امامت امام جواد در احاديث امام رضا عليهما السلام

جمع بندي


مقدمه

مسأله امامت خردسال به هنگام امامت امام جواد عليه السلام [به دليل آنکه ايشان نخستين امام خردسال شيعيان بود] در زمره مسائل بحث برانگيز و چالشي مربوط به امامت قرار گرفت. پس از شهادت امام رضا عليه السلام، برخي به همين دليل، دچار اضطراب شدند. گرچه براي شيعيان مسجّل بود که امام رضا عليه السلام فرزند خردسالش را به عنوان جانشين خود معرفي نمود اما مشکل کمي سن امام جواد عليه السلام آنان را بر آن مي داشت تا براي اطمينان خاطر بيشتر به بررسي در اين باره بپردازند. البته در ادامه با توجه به دلائل مختلف [که مجال بسط آن نيست] اکثريت قريب به اتفاق شيعيان با اطمينان خاطر امامت امام جواد عليه السلام را پذيرفتند.

اقتباس و تلخيص از کتاب حيات فکري و سياسي امامان شيعه – آقاي رسول جعفريان. صفحه 472 تا 474.

روشنگري پيشوايان دين در اين زمينه، امري بديهي و ضروري به نظر مي رسد به همين دليل مشاهده مي شود که معصومان، بويژه امام رضا عليهم السلام در فرصتهاي مناسب و با استفاده از قالبهاي متنوع، به تبيين و ابلاغ امامت امام جواد عليه السلام پرداختند.

در اين نگاره مختصر بر آن شديم تا گوشه­هايي از کوشش­ معصومان عليهم السلام در اين­باره را ارائه کنيم.

روايات

احاديث منابع اماميه پيرامون امامت امام جواد عليه السلام، متنوع است. محدثان امامي گاهي اين احاديث را به طور اختصاصي در " بَابُ الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي عليه السلام" گرد آوردند [الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب، الكافي، ج‏1 ص:320] و مواردي آنها را به مناسبت، ذيل ابواب گوناگون انعکاس دادند. [ابو جعفر الصدوق، عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2 ص 297؛الشيخ المفيد محمد بن محمد بن النعمان، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2 ص 346]

آنچه در پي مي آيد تعداد 16 روايت، به عنوان جزء کوچکي از اين مجموعه است. پاره­اي از اين نصوص به عنوان نصوص خاص و تعدادي هم به عنوان نصوص عام امامت امام جواد عليه السلام به شمار مي روند. بسياري از اين روايات از منابع حديثي دست اول اماميه استخراج شدند. اين مجموعه به لحاظ حجم گسترده­اي که دارد يقين آور است اگر چه در اين ميان تعداد قابل توجهي از اين روايات به تنهايي هم معيار مقبوليت و پذيرش از منظر دانش حديث را دارايند.

اين گزارشها با محوريت چهار دسته از احاديث منابع اماميه تشکيل مي شود:

امامت امام جواد عليه السلام در احاديث معراج.

امامت امام جواد عليه السلام در احاديث لوح.

امامت امام جواد عليه السلام در احاديث اثنا عشر.

امامت امام جواد در احاديث امام رضا عليهما السلام.

لازم به ذکر است سعي شده رواياتي در اين نوشتار گردآوري شود که نام مبارک امام جواد عليه السلام در آن تصريح شده است و از آوردن رواياتي نظير "يَكُونُ تِسْعَةُ أَئِمَّةٍ بَعْدَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ " و " الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَر" پرهيز شده است.

أ‌. امامت امام جواد عليه السلام در احاديث معراج

دسته نخست، احاديث معراج است. در اينجا سه روايت از مجموعه احاديث معراج را مي آوريم. يک روايت از «كمال الدين شيخ صدوق» و دو روايت از «كفاية الأثر في النص علي الأئمة الاثني عشر مرحوم خزاز قمي» است. هر سه روايت را امام علي عليه السلام از رسول خدا صلي الله عليه وآله است گزارش مي دهد.

مطابق اين روايات، خداوند متعال در سفرآسماني پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، دوازده امام از جمله جواد الائمه عليه السلام را به عنوان انسانهاي نوراني، معصوم و جانشينان بر حق رسول خدا صلي الله عليه و آله معرفي نمود.

در ادامه تفصيل روايات تقديم مي گردد:

روايت يکم:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَابُنْدَاذَقَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هِلَالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ أَوْحَى إِلَيَّ رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنِّي اطَّلَعْتُ عَلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَرْتُكَ مِنْهَا فَجَعَلْتُكَ نَبِيّاً ... ثُمَّ اطَّلَعْتُ الثَّانِيَةَ فَاخْتَرْتُ مِنْهَا عَلِيّاً وَ جَعَلْتُهُ وَصِيَّكَ ... وَ خَلَقْتُ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ مِنْ نُورِكُمَا ثُمَّ عَرَضْتُ وَلَايَتَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَمَنْ قَبِلَهَا كَانَ عِنْدِي مِنَ الْمُقَرَّبِينَ يَا مُحَمَّدُ لَوْ أَنَ‏ عَبْداً عَبَدَنِي حَتَّى يَنْقَطِعَ وَ يَصِيرَ كَالشَّنِّ الْبَالِي ثُمَّ أَتَانِي جَاحِداً لِوَلَايَتِهِمْ فَمَا أَسْكَنْتُهُ جَنَّتِي وَ لَا أَظْلَلْتُهُ تَحْتَ عَرْشِي يَا مُحَمَّدُ تُحِبُّ أَنْ تَرَاهُمْ قُلْتُ نَعَمْ يَا رَبِّ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ ارْفَعْ رَأْسَكَ فَرَفَعْتُ رَأْسِي وَ إِذَا أَنَا بِأَنْوَارِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ م‏ح‏م‏د بْنِ الْحَسَنِ الْقَائِمِ فِي وَسْطِهِمْ كَأَنَّهُ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ- قُلْتُ يَا رَبِّ وَ مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَ هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّةُ ...

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص 252 الي 253، ناشر:‌ اسلامية ـ تهران‏، الطبعة الثانية‏، 1395 هـ.

اميرمؤمنان عليه السلام مي فرمايد: رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: هنگامي كه مرا به آسمان سير دادند، پروردگارم به من وحي كرد: اي محمد! همانا به زمين نظر كردم و تو را از آن برگزيدم و پيامبر قرار دادم... سپس دوباره نظري افكندم و علي را انتخاب كردم و او را وصي و خليفه تو قرار دادم ... و فاطمه و حسن و حسين را از نور شما دو نفر آفريدم. سپس ولايت آنها [امير مؤمنان و حضرت فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين عليهم السلام] را به فرشتگان عرضه داشتم، هر كس پذيرفت نزد من از مقربين است. اي محمد اگر بنده اي به قدري مرا عبادت كه مانند پوست و مشكي خشكيده و پوسيده شود سپس در حالي كه منكر ولايت آنان باشد، مرا ملاقات كند، من او را در بهشتم جا ندهم و زير عرشم سايه نبخشم. اي محمد آيا دوست داري آنها را ببيني؟ عرض كردم آري پروردگارا. خداي عز و جل فرمود: سر بلند كن، سر بلند كردم و انوار علي و فاطمه و حسن و حسين و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد و حسن بن علي و قائم را ديدم که قائم در وسط آنها مانند ستاره درخشان بود، عرض كردم پروردگار اينها كيانند؟ فرمود امامان بعد از تو هستند...

روايت دوم:

حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ مَنْدَةَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْكُوفِيُّ الْمَعْرُوفُ بِأَبِي الْحَكَمِ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ حَدَّثَنِي سُلَيْمَانُ بْنُ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنِي شَرِيكٌ عَنْ حَكِيمِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ النَّخَعِيِّ عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ قَيْسٍ قَالَ: خَطَبَنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ خُطْبَتَهُ اللُّؤْلُؤَةَ ... فَقَامَ إِلَيْهِرَجُلٌ يُقَالُ‏ لَهُ‏ عَامِرُ بْنُ‏ كَثِيرٍ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَقَدْ أَخْبَرْتَنَا عَنْ أَئِمَّةِ الْكُفْرِ وَ خُلَفَاءِ الْبَاطِلِ فَأَخْبِرْنَا عَنْ أَئِمَّةِ الْحَقِّ وَ أَلْسِنَةِ الصِّدْقِ بَعْدَكَ قَالَ نَعَمْ إِنَّهُ بِعَهْدٍ عَهِدَهُ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَّ هَذَا الْأَمْرَ يَمْلِكُهَا اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ وَ لَقَدْ قَالَ النَّبِيُّ ص لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ نَظَرْتُ إِلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَإِذَا فِيهِ مَكْتُوبٌ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ أَيَّدْتُهُ بِعَلِيٍّ وَ نَصَرْتُهُ بِعَلِيٍّ وَ رَأَيْتُ اثْنَيْ عَشَرَ نُوراً فَقُلْتُ يَا رَبِّ أَنْوَارُ مَنْ هَذِهِ فَنُودِيتُ يَا مُحَمَّدُ هَذِهِ أَنْوَارُ الْأَئِمَّةِ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ فَلَا تُسَمِّيهِمْ لِي قَالَ نَعَمْ أَنْتَ الْإِمَامُ وَ الْخَلِيفَةُ بَعْدِي تَقْضِي دَيْنِي وَ تُنْجِزُ عِدَاتِي وَ بَعْدَكَ ابْنَاكَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ بَعْدَ الْحُسَيْنِ ابْنُهُ عَلِيٌّ زَيْنُ الْعَابِدِينَ وَ بَعْدَهُ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ يُدْعَى بِالْبَاقِرِ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ جَعْفَرٌ يُدْعَى بِالصَّادِقِ وَ بَعْدَ جَعْفَرٍ ابْنُهُ‏ مُوسَى يُدْعَى بِالْكَاظِمِ وَ بَعْدَ مُوسَى ابْنُهُ عَلِيٌّ يُدْعَى بِالرِّضَا وَ بَعْدَ عَلِيٍّ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ يُدْعَى بِالزَّكِيِّ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ عَلِيٌّ يُدْعَى بِالنَّقِيِّ وَ بَعْدَ عَلِيٍّ ابْنُهُ الْحَسَنُ يُدْعَى بِالْأَمِينِ وَ الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِ الْحسنِ سَمِيِّي وَ أَشْبَهُ النَّاسِ بِي يَمْلَأُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما ...

الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي400هـ)، كفاية الأثر في النص علي الأئمة الاثني عشر، ص 213 الي 218، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، 140هـ.

علقمة بن قيس مي گويد: امير مؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام بر منبر كوفه خطبه خواند ... مردي به نام عامر بن كثير برخاست و گفت: اي اميرمؤمنان! ما را از پيشوايان كفر و خلفاء باطل آگاه ساختي؛ اكنون ما را از پيشوايان حق بعد از خودت آگاه كن. فرمود: اين عهدي است كه رسول خدا صلّي الله عليه و آله به من سفارش كرده كه امر خلافت را دوازده نفر امام كه نُه نفرشان از نسل حسين عليه السّلام هستند، مالك شوند. و فرمود: هنگامي كه مرا به آسمان بالا بردند به ساق عرش نظر كردم در آن نوشته بود «لا إله إلّا اللَّه محمّد رسول اللَّه» خدايي جز خداي يگانه نيست، محمد رسول خدا است و او را به وسيله علي [صلوات الله و سلامه عليه] مدد كرده و به او ياريش دادم و دوازده نور ديدم، عرض كردم: پروردگارا اين انوار از آن كيست؟ ندا آمد: اي محمد؛ اينها نور امامان از فرزندان تو است. عرض كردم: اي رسول خدا آيا نامشان را براي من بيان نمي فرمايي؟ فرمود: آري! تو پس از من امام و خليفه هستي و پس از تو دو فرزندم حسن و حسين، و بعد از حسين فرزندش علي بن الحسين زين العابدين، پس از علي فرزندش محمد است كه به باقر خوانده شود، بعد از او فرزندش جعفر است كه به صادق خوانده شود، پس از او فرزندش موسي است كه به كاظم خوانده شود، پس از موسي، فرزندش علي است كه به رضا خوانده شود، بعد از علي فرزندش محمد است كه به زكيّ خوانده شود، پس از محمد فرزندش علي است كه به نقي خوانده شود، بعد از علي فرزندش حسن است كه به امين خوانده شود، و بعد از او قائم است. او هم نام و شبيه ترين مردمان به من است و زمين را از عدل و داد پر كند هم چنان كه از ستم و بيدادگري پر شده است ....

روايت سوم:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا هَارُونُ‏ بْنُ مُوسَى التَّلَّعُكْبَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ مُوسَى الْهَاشِمِيُّ بِسُرَّ مَنْ رَأَى قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيٍّ ع قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ وَ قَدْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ "إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً " فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا عَلِيُّ هَذِهِ الْآيَةُ نَزَلَتْ فِيكَ وَ فِي سِبْطَيَّ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ كَمِ الْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ قَالَ أَنْتَ يَا عَلِيُّ ثُمَ‏ ابْنَاكَ‏ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ بَعْدَ الْحُسَيْنِ عَلِيٌّ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِيٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ جَعْفَرٌ ابْنُهُ وَ بَعْدَ جَعْفَرٍ مُوسَى ابْنُهُ وَ بَعْدَ مُوسَى عَلِيٌّ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِيٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِيٌّ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِيٍّ الْحَسَنُ ابْنُهُ وَ الْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ هَكَذَا وَجَدْتُ أَسَامِيَهُمْ مَكْتُوبَةً عَلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَسَأَلْتُ اللَّهَ تَعَالَى عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ هُمُ الْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَ أَعْدَاؤُهُمْ مَلْعُونُونَ.

الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي400هـ)، كفاية الأثر في النص علي الأئمة الاثني عشر، ص 156 الي 218، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، 140هـ.

امير مؤمنان علي عليه السلام فرمود: در خانه ام سلمه بر رسول خدا صلي الله عليه وآله وارد شدم که آيه "إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً " بر آن حضرت نازل شد. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: يا علي؛ اين آيه درباره تو، حسن و حسين، علي بن حسين، محمد بن علي، جعفر بن محمد، موسي بن جعفر، علي بن موسي، محمد بن علي، علي بن محمد، حسن بن علي و حجت قائم، نازل شده است. من به اين صورت نامهايشان را بر ساق عرش مشاهده نمودم و در اين باره از خداوند سوال نمودم، جواب آمد: اي محمد؛ اينها امامان بعد از تو هستند. همانا آنان انسانهايي پاک و معصوم­اند و دشمنانشان ملعون هستند.

ب: امامت امام جواد عليه السلام در احاديث لوح

دسته دوم، احاديث لوح است. روايات لوح با سندهاي گوناگون در منابع حديثي اماميه بازتاب دارد و به علت تعدد طُرُق، موجب اطمينان است به همين دليل نيازي به بررسي سندي ندارد. در اين بخش سه روايت به عنوان نمونه آورده مي شود. روايت اول در کافي کليني، روايت دوم در عيون اَخبار الرضا عليه السلام شيخ صدوق و روايت سوم در ارشاد شيخ مفيد وجود دارد.

راوي حديث لوح صحابي گرانقدر جناب جابر بن عبد الله انصاري است. او مي گويد: بعد از ولادت امام حسين عليه السلام، براي عرض تبريک نزد فاطمه عليها السلام رفتم در اين هنگام لوح سبز رنگي در دست او ديدم كه همانند خورشيد درخشان بود گفتم: اي دختر پيامبر، اين لوح چيست؟ فرمود: لوحي است كه خداي متعال آن را به پدرم هديه داد و در آن نام علي، حسن و حسين عليهم السلام و اسامي اوصياء از فرزندانم [از جمله امام جواد عليه السلام] نوشته شده است. پدرم نيز آن را به عنوان مژدگاني به من عطا فرمود.

متن سه روايت به ترتيب، چنين است:

روايت يکم:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِيفٍ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ أَبِي لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ- إِنَّ لِي إِلَيْكَ حَاجَةً فَمَتَى يَخِفُّ عَلَيْكَ أَنْ أَخْلُوَ بِكَ فَأَسْأَلَكَ عَنْهَا فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ أَيَّ الْأَوْقَاتِ أَحْبَبْتَهُ فَخَلَا بِهِ فِي بَعْضِ الْأَيَّامِ فَقَالَ لَهُ يَا جَابِرُ أَخْبِرْنِي‏ عَنِ اللَّوْحِ الَّذِي رَأَيْتَهُ فِي يَدِ أُمِّي فَاطِمَةَ ع بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَا أَخْبَرَتْكَ بِهِ أُمِّي أَنَّهُ فِي ذَلِكَ اللَّوْحِ مَكْتُوبٌ فَقَالَ جَابِرٌ أَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّي دَخَلْتُ عَلَى أُمِّكَ فَاطِمَةَ ع فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَهَنَّيْتُهَا بِوِلَادَةِ الْحُسَيْنِ وَ رَأَيْتُ فِي يَدَيْهَا لَوْحاً أَخْضَرَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ مِنْ زُمُرُّدٍ وَ رَأَيْتُ فِيهِ كِتَاباً أَبْيَضَ شِبْهَ لَوْنِ الشَّمْسِ فَقُلْتُ لَهَا بِأَبِي وَ أُمِّي يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا هَذَا اللَّوْحُ فَقَالَتْ هَذَا لَوْحٌ أَهْدَاهُ اللَّهُ إِلَى رَسُولِهِ ص فِيهِ اسْمُ أَبِي وَ اسْمُ بَعْلِي وَ اسْمُ ابْنَيَّ وَ اسْمُ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِي وَ أَعْطَانِيهِ أَبِي لِيُبَشِّرَنِي بِذَلِكَ قَالَ جَابِرٌ فَأَعْطَتْنِيهِ أُمُّكَ فَاطِمَةُ ع فَقَرَأْتُهُ وَ اسْتَنْسَخْتُهُ فَقَالَ لَهُ أَبِي فَهَلْ لَكَ يَا جَابِرُ أَنْ تَعْرِضَهُ عَلَيَّ قَالَ نَعَمْ فَمَشَى مَعَهُ أَبِي إِلَى مَنْزِلِ جَابِرٍ فَأَخْرَجَ صَحِيفَةً مِنْ رَقٍ‏ فَقَالَ يَا جَابِرُ انْظُرْ فِي كِتَابِكَ لِأَقْرَأَ أَنَا عَلَيْكَ فَنَظَرَ جَابِرٌ فِي نُسْخَةٍ فَقَرَأَهُ أَبِي فَمَا خَالَفَ حَرْفٌ حَرْفاً فَقَالَ جَابِرٌ فَأَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّي هَكَذَا رَأَيْتُهُ فِي اللَّوْحِ مَكْتُوباً بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ: هَذَا كِتَابٌ‏ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ لِمُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ وَ نُورِهِ وَ سَفِيرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَلِيلِهِ‏ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ‏ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِينَ عَظِّمْ يَا مُحَمَّدُ أَسْمَائِي وَ اشْكُرْ نَعْمَائِي وَ لَا تَجْحَدْ آلَائِي إِنِّي‏ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا قَاصِمُ الْجَبَّارِينَ وَ مُدِيلُ الْمَظْلُومِينَ وَ دَيَّانُ الدِّينِ إِنِّي‏ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَمَنْ رَجَا غَيْرَ فَضْلِي أَوْ خَافَ غَيْرَ عَدْلِي عَذَّبْتُهُ‏ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ‏ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ‏ فَإِيَّايَ فَاعْبُدْ وَ عَلَيَّ فَتَوَكَّلْ إِنِّي لَمْ أَبْعَثْ نَبِيّاً فَأُكْمِلَتْ أَيَّامُهُ وَ انْقَضَتْ مُدَّتُهُ إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ وَصِيّاً وَ إِنِّي فَضَّلْتُكَ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ وَ فَضَّلْتُ وَصِيَّكَ عَلَى الْأَوْصِيَاءِ وَ أَكْرَمْتُكَ بِشِبْلَيْكَ‏ وَ سِبْطَيْكَ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ فَجَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ عِلْمِي- بَعْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ أَبِيهِ وَ جَعَلْتُ حُسَيْناً خَازِنَ وَحْيِي وَ أَكْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَ أَرْفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً جَعَلْتُ كَلِمَتِيَ التَّامَّةَ مَعَهُ وَ حُجَّتِيَ الْبَالِغَةَ عِنْدَهُ بِعِتْرَتِهِ أُثِيبُ وَ أُعَاقِبُ أَوَّلُهُمْ عَلِيٌّ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ وَ زَيْنُ أَوْلِيَائِيَ الْمَاضِينَ‏ وَ ابْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ الْمَحْمُودِ مُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ عِلْمِي وَ الْمَعْدِنُ لِحِكْمَتِي سَيَهْلِكُ الْمُرْتَابُونَ فِي جَعْفَرٍ الرَّادُّ عَلَيْهِ كَالرَّادِّ عَلَيَّ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأُكْرِمَنَّ مَثْوَى جَعْفَرٍ وَ لَأَسُرَّنَّهُ فِي أَشْيَاعِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ أُتِيحَتْ‏ بَعْدَهُ مُوسَى فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ حِنْدِسٌ- لِأَنَّ خَيْطَ فَرْضِي لَا يَنْقَطِعُ وَ حُجَّتِي لَا تَخْفَى وَ أَنَّ أَوْلِيَائِي يُسْقَوْنَ بِالْكَأْسِ الْأَوْفَى مَنْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِي وَ مَنْ غَيَّرَ آيَةً مِنْ كِتَابِي فَقَدِ افْتَرَى عَلَيَّ وَيْلٌ لِلْمُفْتَرِينَ الْجَاحِدِينَ عِنْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ مُوسَى عَبْدِي وَ حَبِيبِي وَ خِيَرَتِي فِي عَلِيٍّ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي وَ مَنْ أَضَعُ عَلَيْهِ أَعْبَاءَ النُّبُوَّةِ وَ أَمْتَحِنُهُ بِالاضْطِلَاعِ بِهَا يَقْتُلُهُ عِفْرِيتٌ مُسْتَكْبِرٌ يُدْفَنُ فِي الْمَدِينَةِ الَّتِي بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ‏- إِلَى جَنْبِ شَرِّ خَلْقِي حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَسُرَّنَّهُ بِمُحَمَّدٍ ابْنِهِ وَ خَلِيفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ وَارِثِ عِلْمِهِ فَهُوَ مَعْدِنُ عِلْمِي وَ مَوْضِعُ سِرِّي وَ حُجَّتِي عَلَى خَلْقِي لَا يُؤْمِنُ عَبْدٌ بِهِ إِلَّا جَعَلْتُ الْجَنَّةَ مَثْوَاهُ وَ شَفَّعْتُهُ فِي سَبْعِينَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ كُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا النَّارَ وَ أَخْتِمُ بِالسَّعَادَةِ لِابْنِهِ عَلِيٍّ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي وَ الشَّاهِدِ فِي خَلْقِي وَ أَمِينِي عَلَى وَحْيِي أُخْرِجُ مِنْهُ الدَّاعِيَ إِلَى سَبِيلِي وَ الْخَازِنَ لِعِلْمِيَ الْحَسَنَ وَ أُكْمِلُ ذَلِكَ بِابْنِهِ م‏ح‏م‏د رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ عَلَيْهِ كَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِيسَى وَ صَبْرُ أَيُّوبَ فَيُذَلُّ أَوْلِيَائِي فِي زَمَانِهِ وَ تُتَهَادَى رُءُوسُهُمْ كَمَا تُتَهَادَى رُءُوسُ التُّرْكِ وَ الدَّيْلَمِ فَيُقْتَلُونَ ... أُولَئِكَ أَوْلِيَائِي حَقّاً بِهِمْ أَدْفَعُ كُلَّ فِتْنَةٍ عَمْيَاءَ حِنْدِسٍ وَ بِهِمْ أَكْشِفُ الزَّلَازِلَ وَ أَدْفَعُ الْآصَارَ وَ الْأَغْلَالَ‏ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ‏ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ‏ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ‏.

قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَالِمٍ قَالَ أَبُو بَصِيرٍ لَوْ لَمْ تَسْمَعْ فِي دَهْرِكَ إِلَّا هَذَا الْحَدِيثَ لَكَفَاكَ فَصُنْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الكافي، ج 1 ص 527 الي 528، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

امام صادق عليه السلام فرمود: پدرم به جابر بن عبد الله انصارى فرمود: با تو كارى دارم، چه وقت برايت آسان‏تر است كه تو را تنها ببينم؟ جابر گفت: هر وقت شما بخواهى. پدرم روزى با او خلوت کرد و به او فرمود: در باره لوحى كه در دست مادرم فاطمه عليها السلام ديده‏اى به من خبر ده. جابر گفت: در زمان حيات رسول خدا صلّى الله عليه و آله خدمت مادرت فاطمه عليها السلام رفتم و او را به جهت ولادت حسين عليه السلام تبريك گفتم، در دستش لوح سبز رنگي ديدم كه گمان كردم از زمرد است و نوشته­اي سفيد در آن ديدم كه همانند خورشيد درخشان بود. گفتم: اي دختر پيامبر! پدر و مادرم فدايت، اين لوح چيست؟ فرمود: لوحى است كه خدا آن را به رسولش صلّى الله عليه و آله هديه داد و اسم پدرم، شوهرم، دو فرزندم و اسامي اوصياء از فرزندانم در آن نوشته است و پدرم آن را به عنوان مژدگانى به من عطا فرمود. جابر گفت: سپس فاطمه عليها السلام آن را به من داد، من آن را خواندم و از آن رونويسى كردم. پدرم فرمود: اى جابر! آن را بر من عرضه مي دارى؟ گفت: آرى. آنگاه پدرم به همراه جابر منزل او رفت، جابر ورق صحيفه‏اى را بيرون آورد. پدرم فرمود: اى جابر، تو در نوشته‏ات نظر كن تا من برايت بخوانم، جابر در نسخه خود نظر کرد و پدرم قرائت كرد تا آنجا که کاملاً مطابق هم بوده و هيچ اختلافي با هم نداشتند. جابر گفت: خدا را گواه مي گيرم كه اينگونه در آن لوح نوشته بود: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ اين نامه از جانب خداوند عزيز حكيم براى محمد پيامبر اوست كه جبرئيل از نزد پروردگار جهان بر او نازل کرد. اى محمد أسماء مرا بزرگ شمار و از نعمتهاى من سپاسگزاري کن. همانا من هستم خدائي که جُز من خدائي نيست. من از بين برنده جباران و جزا دهنده روز رستاخيز هستم. هر كه به غير از فضل من اميدوار باشد و از غير عدالت من بترسد، او را به گونه­اي عذابى كنم كه هيچ کسي را اينگونه عذاب نكرده باشم. همانا هيچ پيامبرى را مبعوث نساختم جُز آنكه جانشينى برايش قرار دادم. همانا تو را بر ساير انبياء برترى دادم و وصى تو را بر اوصياء ديگر برتري دادم. تو را به حسن و حسين گرامى داشتم. حسن را بعد از پدرش كانون علم خود قرار دادم و حسين را خزانه دار وحى خود ساختم و او را با شهادتش گرامى داشتم و او برترين شهداست و حجت رساى خود را نزد او قرار دادم و بواسطه عترت او پاداش و كيفرم مي دهم. نخستين آنها، سجاد که سرور عابدان است و پسرش محمد که شكافنده علم است. بعد از او جعفر است .کسي که درباره او شک کند هلاک مي شود و هر كه او را نپذيرد مرا نپذيرفت. همانا مقام جعفر را گرامى‏ مي دارم. پس از او فرزندش موسى است كه (در زمان او) آشوبى سخت و گيج‏كننده باشد و بعد از او فرزندش على است. واي بر کسي که منکر اوست. او را مردى پليد و گردنكش (مأمون) مي كشد و نزد بدترين مخلوقم (هارون) به خاك سپرده مى‏شود. همانا اين گفتار حق از ناحيه من است كه او را به پسر و جانشين او محمد خوشحال مي کنم. او حجت من بر خلائق است ميباشد. هر که به او ايمان آورد، بهشت جايگاه اوست. بعد از او پسرش على را كه امين وحى من است، از او به وجود مي آورم. همچنين بعد از او خزانه‏دار علمم حسن (امام عسكرى عليه السلام) را به وجود مي آورم. همانا اين رشته را به پسر او «م ح م د» كامل كنم. او كمال موسى، رونق عيسى و صبر ايوب دارد. در زمان (غيبت) او دوستانم خوار گردند و (ستمگران) سرهاى آنها را براى يك ديگر هديه مي فرستند چنان كه سرهاى ترك و ديلم (كفار) را به هديه فرستند. همانا آنها دوستان حقيقى من مي باشند که از بركت آنها مصيبتها را مي بردارم.

عبد الرحمن بن سالم گفت: ابو بصير به من گفت: اگر در تمام عمرت جُز اين حديث نشنيده باشى، تو را كفايت مي كند. پس آن را از نا اهلان پنهان دار.

روايت دوم:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ شَاذَوَيْهِ الْمُؤَدِّبُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ أَحْمَدُ بْنُ هَارُونَ الْعَامِيُ‏ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الْفَزَارِيِ‏ الْكُوفِيِّ عَنْ مَالِكِ‏ بْنِ السَّلُولِيِّ عَنْ دُرُسْتَ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ أَبِي السَّفَاتِجِ‏ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ ع عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قُدَّامَهَا لَوْحٌ يَكَادُ ضَوْؤُهُ يَغْشَى الْأَبْصَارَ وَ فِيهِ اثْنَا عَشَرَ اسْماً ثَلَاثَةٌ فِي ظَاهِرِهِ وَ ثَلَاثَةٌ فِي بَاطِنِهِ وَ ثَلَاثَةُ أَسْمَاءَ فِي آخِرِهِ وَ ثَلَاثَةُ أَسْمَاءَ فِي طَرَفِهِ فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِيَ اثْنَا عَشَرَ قُلْتُ أَسْمَاءُ مَنْ هَؤُلَاءِ؟ قَالَتْ هَذِهِ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ أَوَّلُهُمْ ابْنُ عَمِّي وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي آخِرُهُمْ الْقَائِمُ قَالَ جَابِرٌ فَرَأَيْتُ فِيهِ مُحَمَّداً مُحَمَّداً مُحَمَّداً فِي ثَلَاثَةِ مَوَاضِعَ وَ عَلِيّاً عَلِيّاً عَلِيّاً عَلِيّاً فِي أَرْبَعَةِ مَوَاضِعَ.

القمي، ابو جعفر الصدوق، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي381هـ)، عيون أخبار الرضا عليه السلام ج 1 ص 51، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان، سال چاپ: 1404 - 1984 م

جابر بن عبد الله انصاري گفت: نزد فاطمه عليها السلام رفتم، مقابل او لوحى قرار داشت كه نزديك بود نورانيت آن لوح چشم ها را نابينا كند. در آن لوح دوازده اسم بود که سه اسم روي آن، سه اسم پشت آن، سه اسم آخر آن و سه اسم هم در كنار آن بود. من آنها را شمردم و مجموعاً دوازده اسم بود. پرسيدم: اينها اسامى چه كسانى است؟ فرمود: اينها اسماء اوصياء است. اولين آنها پسر عمويم است و يازده نفر از اولاد من هستند كه آخرين آنها «قائم» است. جابر گفت: در سه موضع از آن لوح نام محمد [نام سه وصي محمد بود] و در چهار موضع از آن نام علي ديده مى‏شد[نام چهار وصي علي بود].

روايت سوم:

أَخْبَرَنِي أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ‏ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ع وَ بَيْنَ يَدَيْهَا لَوْحٌ‏ فِيهِ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهَا فَعَدَدْتُ اثْنَيْ عَشَرَ اسْماً آخِرُهُمْ الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ ثَلَاثَةٌ مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ وَ أَرْبَعَةٌ مِنْهُمْ عَلِي‏.

البغدادي، الشيخ المفيد محمد بن محمد بن النعمان، العكبري ، (متوفاي 413هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2 ص 346، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر : دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، سال چاپ : 1414 - 1993 م

جابر بن عبد الله انصاري گفت: نزد حضرت فاطمه سلام الله عليها رفتم، مقابل ايشان لوحى قرار داشت و در آن نامهاي اوصياء و ائمه از فرزندان او بود. آنها را شمردم دوازده اسم در آن بود. آخرين آنها قائم [حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف] بود. نام سه نفرشان «محمد» و نام چهار نفر «علي» بود.

ج: امامت امام جواد عليه السلام در احاديث اثنا عشر

دسته سوم، احاديث اثني عشر است. مقصود از اين دسته، احاديث «دوازده خليفه» معروف و مصطلح [اثني عشر خليفه] نيست. مراد، آن دسته رواياتي است که نامهاي دوازده امام در آن ذکر گرديده است. در اين قسمت تنها سه روايت از اين دست روايات ارائه مي شود. يک روايت از «کافي کليني»، يک روايت از «كمال الدين شيخ صدوق» و يک روايت از «كفاية الأثر في النص علي الأئمة الاثني عشر مرحوم خزاز قمي». روايت کليني دو سند دارد و هر دو سند از نظر موازين دانش حديث کاملاً معتبر و مورد قبولند.

امام حسن، امام جواد عليهما السلام و جابر بن عبد الله انصاري راويان اين احاديث هستند. در اين روايات نام مبارک امام جواد عليه السلام به عنوان يکي از امامان دوازده­گانه، معرفي شده است.

در ادامه متن روايات را بنگريد:

روايت يکم: سند معتبر

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي عليه السلام قَالَ أَقْبَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام ومَعَه الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عليهما السلام وهُوَ مُتَّكِئٌ عَلَى يَدِ سَلْمَانَ فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ فَجَلَسَ إِذْ أَقْبَلَ رَجُلٌ حَسَنُ الْهَيْئَةِ واللِّبَاسِ فَسَلَّمَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ - فَرَدَّ عَلَيْه السَّلَامَ فَجَلَسَ ثُمَّ قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَسْأَلُكَ عَنْ ثَلَاثِ مَسَائِلَ إِنْ أَخْبَرْتَنِي بِهِنَّ عَلِمْتُ أَنَّ الْقَوْمَ رَكِبُوا مِنْ أَمْرِكَ مَا قُضِيَ عَلَيْهِمْ وأَنْ لَيْسُوا بِمَأْمُونِينَ فِي دُنْيَاهُمْ وآخِرَتِهِمْ وإِنْ تَكُنِ الأُخْرَى عَلِمْتُ أَنَّكَ وهُمْ شَرَعٌ سَوَاءٌ ... فَالْتَفَتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام إِلَى الْحَسَنِ فَقَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَجِبْه قَالَ فَأَجَابَه الْحَسَنُ عليه السلام فَقَالَ الرَّجُلُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَه إِلَّا اللَّه ولَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِهَا وأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه ولَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِذَلِكَ وأَشْهَدُ أَنَّكَ وَصِيُّ رَسُولِ اللَّه ص والْقَائِمُ بِحُجَّتِه وأَشَارَ إِلَى أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ ولَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِهَا وأَشْهَدُ أَنَّكَ وَصِيُّه والْقَائِمُ بِحُجَّتِه وأَشَارَ إِلَى الْحَسَنِ عليه السلام وأَشْهَدُ أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ وَصِيُّ أَخِيه والْقَائِمُ بِحُجَّتِه بَعْدَه وأَشْهَدُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ أَنَّه الْقَائِمُ بِأَمْرِ الْحُسَيْنِ بَعْدَه وأَشْهَدُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ أَنَّه الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وأَشْهَدُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّه الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُحَمَّدٍ وأَشْهَدُ عَلَى مُوسَى أَنَّه الْقَائِمُ بِأَمْرِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وأَشْهَدُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى أَنَّه الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وأَشْهَدُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ أَنَّه الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى وأَشْهَدُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّه الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وأَشْهَدُ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ بِأَنَّه الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وأَشْهَدُ عَلَى رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ ... فَيَمْلأَهَا عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً والسَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ورَحْمَةُ اللَّه وبَرَكَاتُه ثُمَّ قَامَ فَمَضَى فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ اتْبَعْه فَانْظُرْ أَيْنَ يَقْصِدُ فَخَرَجَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عليه السلام فَقَالَ مَا كَانَ إِلَّا أَنْ وَضَعَ رِجْلَه خَارِجاً مِنَ الْمَسْجِدِ فَمَا دَرَيْتُ أَيْنَ أَخَذَ مِنْ أَرْضِ اللَّه فَرَجَعْتُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فَأَعْلَمْتُه فَقَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ أتَعْرِفُه قُلْتُ اللَّه ورَسُولُه وأَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَعْلَمُ قَالَ هُوَ الْخَضِرُ عليه السلام.

وحَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّه عَنْ أَبِي هَاشِمٍ مِثْلَه سَوَاءً.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الكافي، ج‏1، ص 525 الي 526، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

امام جواد عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام وارد مسجد الحرام شد، حسن بن على همراهش بود و به دست سلمان تكيه داده بود، ناگاه مردى خوش قواره و خوش لباس آمد و به امير المؤمنين عليه السلام سلام داد، آن حضرت جواب داد سپس گفت: اى امير المؤمنين، من از تو سه مسأله مي‏پرسم، اگر پاسخ آنها را دادى مي‏دانم كه اين مردم در كار تو [امر امامت] مرتكب خلاف شده اند، و در دنيا و آخرت خود آسوده نيستند و اگر پاسخ ندهي، مى‏دانم كه تو امتيازي نسبت به آنها نداري ... [پس از آنکه سؤالات را مطرح کرد] امير المؤمنين عليه السلام به امام حسن عليه السلام فرمود: اى ابا محمد، پاسخ او را بده، امام حسن عليه السلام پاسخش را داد، آن مرد گفت: من گواهم كه جز خدا کسي شايسته پرستش نيست و گواهي مي دهم كه محمد صلي الله عليه و آله رسول خدا است و اشاره به امام علي عليه السلام کرد و گفت: گواهي مي دهم كه تو وصى رسول خدائى و قائم به حجت او هستى سپس به حسن عليه السلام اشاره كرد و گفت: گواهي مي دهم كه تو هم وصى او هستى و گواهي مي دهم كه حسين بن على (عليه السلام) وصى برادر خود مي باشد و گواهي مي دهم على بن حسين (عليه السلام) بعد از حسين عليه السلام او امامت را اقامه مي كند. گواهي مي دهم بر محمد بن على (عليه السلام) كه او است قائم به كار امامت على بن الحسين عليه السلام. گواهي مي دهم بر جعفر بن محمد (عليه السلام) كه بعد از محمد بن علي، امامت را عهده دار مي شود. گواهي مي دهم بر موسى بن جعفر (عليه السلام) كه قائم به كار امامت جعفر بن محمد عليه السلام اوست. گواهي مي دهم بر على بن موسى (عليه السلام) كه قائم به كار امامت موسى بن جعفر عليه السلام اوست. گواهي مي دهم بر محمد بن على (عليه السلام) كه قائم به امامت على بن موسى عليه السلام اوست. گواهي مي دهم بر علي بن محمد عليه السلام كه قائم به كار امامت محمد بن علي عليه السلام اوست. گواهي مي دهم بر حسن بن على (عليه السلام) كه قائم به كار امامت على بن محمد عليه السلام اوست. گواهي مي دهم به مردى كه فرزند حسن عسکري عليه السلام است ... او زمين را از عدالت پر كند چنانچه از ستم پر شده است. آنگاه گفت: درود بر تو اى امير مؤمنان سپس برخاست و رفت. امير المؤمنين صلوات الله وسلامه عليه فرمود: اى ابا محمد دنبالش برو ببين كجا مى‏رود، امام حسن عليه السلام بيرون رفت و برگشت و فرمود: همينكه پايش را از مسجد بيرون نهاد، ندانستم کجا رفت. امام علي عليه السلام فرمود: اى ابا محمد، او را مى‏شناسى؟ گفتم: خدا و رسولش و امير المؤمنين داناترند، فرمود: او جناب خضر نبي عليه السلام بود.

بررسي سند

پيشتر گفتيم هر دو سند کافي معتبر است. در اينجا تنها سند نخست را مورد بررسي قرار مي دهيم.

ابتداي سند با عبارت "عدة من أصحابنا" شروع مي شود. و راوي بعد از آن، احمد بن محمد بن خالد برقي است. علامه حلي ره، از قول مرحوم کليني نقل مي کند: كلما ذكرته في كتابي المشار إليه عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن خالد البرقي ، فهم علي بن إبراهيم وعلي بن محمد بن عبد الله ابن أذينة وأحمد بن عبد الله بن أمية وعلي بن الحسن.

[هر گاه در کتابم گفتم: عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن خالد البرقي، مقصود از آن عده و جماعت عبارتند از: علي بن ابراهيم، علي بن محمد بن عبد الله بن اذينه، احمد بن عبد الله بن اُميه و علي بن حسن.]

الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص 430، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

هر گاه بتوانيم وثاقت حتي يک از نفر از اين جماعت را ثابت کنيم، از جهت دانش رجال اين طبقه قابل تمسک و به اصطلاح معتبر است. همانطور که مشاهده مي کنيد يکي از اين افراد علي بن ابراهيم قمي است. وثاقت او جاي ترديد ندارد. نجاشي درباره او مي نويسد:

علي بن إبراهيم بن هاشم ثقة في الحديث ثبت معتمد صحيح المذهب.

علي بن ابراهيم انساني مورد وثوق در حديث است. او فردي ثابت قدم، مورد اعتماد و داراي مذهبي درست است.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 260، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

همچنين احمد بن محمد بن خالد برقي از نظر نجاشي مورد اعتماد است. وي درباره اين راوي نوشته است:

وكان ثقة في نفسه [احمد بن محمد بن خالد فردي مورد وثوق بود]

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 76، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

راوي بعدي ابو هاشم جعفري است. نجاشي پيرامون او مي گويد:

داود بن القاسم أبو هاشم الجعفري رحمه الله كان عظيم المنزلة عند الأئمة عليهم السلام، شريف القدر، ثقة.

داود بن قاسم ابو هاشم جعفري، نزد ائمه عليهم السلام جايگاه بلندي داشت، او انساني شريف و مورد وثوق بود.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 156، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

روايت دوم:

حَدَّثَنَا غَيْرُ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الفرازي [الْفَزَارِيِ‏] قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَارِثِ قَالَ حَدَّثَنِي الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيَّ يَقُولُ‏ لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ ص‏ "يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ "‏ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَرَفْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَمَنْ أُولُو الْأَمْرِ الَّذِينَ قَرَنَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِكَ فَقَالَ ع هُمْ خُلَفَائِي‏ يَا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ فِي التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ سَمِيِّي وَ كَنِيِّي حُجَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ بَقِيَّتُهُ فِي عِبَادِهِ ابْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ...

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص 253 الي 254، ناشر:‌ اسلامية ـ تهران‏، الطبعة الثانية‏، 1395 هـ.

جابر بن عبد الله انصاري روايت کرد: هنگامي که خداوند متعال آيه "يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ "‏ را نازل کرد، گفتم: اي رسول خدا، خدا و رسولش را شناختيم، حال اولو الامر چه کساني­اند که خداوند طاعت آنها را با طاعت تو مقرون ساخته؟ پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: اي جابر؛ آنها جانشينان و امامان بعد از من هستند. اولين آنان علي بن ابي طالب عليه السلام سپس حسن و حسين، سپس علي بن حسين و بعد از او محمد به علي که در تورات به باقر شهرت دارد، مي باشد. اي جابر تو او را درک خواهي کرد. پس سلام مرا به او برسان. امام بعد از او جعفر بن محمد، بعد از او موسي، بعد از او علي بن موسي، بعد از او محمد بن علي، بعد از او علي بن محمد، بعد از او حسن بن علي و بعد از او فرزند اوست که هم نام و کنيه­ام هست و حجت خداوند در ميان بندگان است.

روايت سوم:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ [عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ‏] عِيسَى بْنِ الْمَنْصُورِ الْهَاشِمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُوسَى عِيسَى بْنُ أَحْمَدَ الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا عَمَّارُ بْنُ مُحَمَّدٍ النُّورِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا سُفْيَانُ ترابي [عَنْ أَبِي‏] الْحَجَّافِ دَاوُدَ بْنِ أَبِي عَوْفٍ [عَنِ‏] الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ع قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ‏ لِعَلِيٍ‏ ع أَنْتَ وَارِثُ عِلْمِي وَ مَعْدِنُ حُكْمِي وَ الْإِمَامُ بَعْدِي فَإِذَا اسْتُشْهِدْتَ فَابْنُكَ الْحَسَنُ فَإِذَا اسْتُشْهِدَ الْحَسَنُ فَابْنُكَ الْحُسَيْنُ فَإِذَا اسْتُشْهِدَ الْحُسَيْنُ فَعَلِيٌّ ابْنُهُ يَتْلُوهُ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ أَئِمَّةٌ أَطْهَارٌ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا أَسَامِيهِمْ قَالَ عَلِيٌّ وَ مُحَمَّدٌ وَ جَعْفَرٌ وَ مُوسَى وَ عَلِيٌّ وَ مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْمَهْدِيُّ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ يَمْلَأُ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً.

الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي400هـ)، كفاية الأثر في النص علي الأئمة الاثني عشر، ص167، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، 140هـ.

امام حسن عليه السلام فرمود: از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که به پدرم فرمود: تو وارث علم من و امام بعد از من هستي. هنگامي که به شهادت رسيدي، فرزندت حسن، امام است. پس از شهادت حسن، حسين امام است و بعد از او علي بن حسين امام است. نُه امام از فرزندان حسين عليه السلام هستند. گفتم: نام آنها چيست؟ فرمود: علي، محمد، جعفر، موسي، علي، محمد، علي، حسن و مهدي عليهم السلام. همانا خداوند بوسيله مهدي عليه السلام زمين را پُر از عدل مي کند آنگونه که از ظلم و ستم پُر شد.

د: امامت امام جواد در احاديث امام رضا عليهما السلام

آخرين دسته، احاديث امام رضا پيرامون امامت امام جواد عليهما السلام است. تعدادي از روايات امام رضا عليه السلام به دوران قبل از ولادت امام جواد عليه السلام بر مي گردد و بخشي از آنها مربوط به زمان بعد از ولادت است. هفت روايت از مجموع اين روايات ارائه مي شود. شش روايت از «کافي کليني» و يک روايت از «عيون اخبار الرضا عليه السلام شيخ صدوق» است. چهار روايت از مجموع هفت روايت با سندهاي معتبر و قابل پذيرش­اند و بر اساس قواعد دانش حديث کاملاً مورد قبولند.

امام رضا عليه السلام گاهي امامت امام جواد عليه السلام را در پاسخ از پرسش ديگران مطرح مي کرد و گاهي ابتداءً و بدون آنکه کسي از او بخواهد، خود مطرح مي نمود.

از مجموعه اين روايات به دست مي آيد که امام رضا عليه السلام هرگز خردسالي فرزندش را مانع از امامت او نمي دانست. آن حضرت به مناسبتهاي گوناگون امامت فرزندش را گوشزد کرده و به گونه­هاي مختلف در صدد تبيين اين مسأله بر مي آمدند. در يک جا فرمودند: ما خانداني هستيم كه خردسال ما مو به مو از بزرگسال ما ارث مي برد. گاهي هم آن حضرت به نبوت حضرت عيسي عليه السلام استناد مي کرد.

خداوند در آيه سي­ام سوره مريم گفتار مسيح عليه السلام را اينگونه نقل مي آورد: قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آَتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا. [عيسي گفت: من بنده خدايم او به من كتاب داد و مرا پيامبر قرار داده است]

مطابق اين آيه؛ حضرت عيسي عليه السلام آنگاه که در گهواره بود، براي ابلاغ شريعت تازه به مقام پيامبري رسيد. چه اشکالي دارد که به اراده خداوند، خردسالي مانند جواد الائمه عليه السلام در هشت سالگي آن هم نه براي ابلاغ شريعت نو، بلکه صرفاً زعامت و رهبري شريعتي را که بيش از دو قرن از آغاز آن گذشت، بر عهده گيرد؟

اينک مشروح اين روايات تقديم مي گردد:

روايت يکم: سند معتبر

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع‏أَنَّهُ سُئِلَ أَ تَكُونُ الْإِمَامَةُ فِي عَمٍّ أَوْ خَالٍ فَقَالَ لَا فَقُلْتُ فَفِي أَخٍ قَالَ لَا قُلْتُ فَفِي مَنْ؟ قَالَ فِي وَلَدِي وَ هُوَ يَوْمَئِذٍ لَا وَلَدَ لَه‏.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الكافي، ج‏1، ص: 286، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

محمد بن اسماعيل بن بزيع مي گويد: از امام رضا عليه السلام سؤال شد: آيا امامت به عمو و دائى (شما) مي رسد؟ فرمود: نه، عرض كردم: به برادر (شما) مي رسد؟ فرمود: نه، عرضه داشتم: پس به چه كسى مي رسد؟ فرمود: به پسرم. در حالي که در آن روز امام رضا عليه السلام هنوز پسرى نداشت.

بررسي سند

راوي اول محمد بن يحيي است. نجاشي ستايش تمام از او دارد و مي نويسد:

محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث.

محمد بن يحيي ابوجعفر عطار قمي، شيخ اصحاب ما در زمانش بود. او انساني مورد وثوق، بزرگ و داراي روايات زياد است.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 353، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

راوي دوم احمد بن محمد بن عيسي اشعري است. شيخ طوسي درباره او مي گويد:

وأبو جعفر هذا شيخ قم و وجهها.

ابو جعفر احمد بن محمد بن عيسي، بزرگ اهل قم و نزد آنان داراي جايگاه بوده است.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص 68، تحقيق: الشيخ جواد القيومي،‌ ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة،‌ چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417

آخرين راوي محمد بن اسماعيل بن بزيع است. نجاشي او را چنين مي ستايد:

محمد بن إسماعيل بن بزيع كان من صالحي هذه الطائفة وثقاتهم.

محمد بن اسماعيل بن بزيع از جمله افراد صالح و مورد وثوق اين طايفه [شيعه] بود.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 330، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

روايت دوم: سند معتبر

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ قَالَ سَمِعْتُ دِعْبِلَ بْنَ عَلِيٍّ الْخُزَاعِيَّ يَقُولُ لَمَّا أَنْشَدْتُ مَوْلَايَ الرِّضَا ع قَصِيدَتِيَ الَّتِي أَوَّلُهَا: مَدَارِسُ آيَاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلَاوَةٍ وَ مَنْزِلُ وَحْيٍ مُقْفِرُ الْعَرَصَاتِ. فَلَمَّا انْتَهَيْتُ إِلَي قَوْلِي : خُرُوجُ إِمَامٍ لَا مَحَالَةَ خَارِجٌ ***يَقُومُ عَلَي اسْمِ اللَّهِ والْبَرَكَاتِ. بَكَي الرِّضَا عليه السلام بُكَاءً شَدِيداً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيَّ فَقَالَ لِي يَا خُزَاعِيُّ فَهَلْ تَدْرِي مَنْ هَذَا الْإِمَامُ ... يَا دِعْبِلُ الْإِمَامُ بَعْدِي مُحَمَّدٌ ابْنِي وبَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ عَلِيٌّ وبَعْدَ عَلِيٍّ ابْنُهُ الْحَسَنُ وبَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ ...

القمي، ابي جعفر الصدوق، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي381هـ)، عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2 ص 297، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان، سال چاپ: 1404 - 1984 م

دعبل خزاعي گفت: نزد امام رضا عليه السلام قصيده خود را كه با اين ابيات شروع ميشد: مدارس آيات خلت من تلاوة *** ومنزل وحي مقفر العرصات، خواندم، وقتي كه به اين بيت رسيدم:

خروج امام لا محالة خارج *** يقوم علي اسم اللَّه والبركات ،

امام قائم حتما خروج خواهد كرد در حالي كه با [مدد از] اسم خدا و بركات الهي قيام خواهد نمود.

امام رضا عليه السّلام گريست، آنگاه رو به من كرد و فرمود: اي دعبل، آيا مي داني اين امام (که خروج مي کند)کيست؟ ... اي دعبل! امام بعد از من پسرم محمد و بعد او پسرش علي، بعد از او پسرش حسن و بعد از حسن پسرش، قائم منتظر است ...

بررسي سند

راوي نخست احمد بن زياد همداني است. شيخ صدوق او را فردي متدين و مورد اعتماد مي داند و درباره او مي نويسد:

كان رجلا ثقة دينا فاضلا

او مردي مورد وثوق، ديندار و فاضل بود.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص 369، ناشر:‌ اسلامية ـ تهران‏، الطبعة الثانية‏، 1395 هـ.

جلالت قدر علي بن ابراهيم پيشتر بيان گرديد. پدر او ابراهيم بن هاشم راوي بعدي است. آيت لله خويي در شرح حال او مي نويسد:

لا ينبغي الشك في وثاقة إبراهيم بن هاشم ويدل على ذلك عدة أمور: الاول: أنه روى عنه ابنه علي في تفسيره كثيرا وقد التزم في أول كتابه بأن ما يذكره فيه قد انتهى إليه بواسطة الثقات. الثاني:أن السيد ابن طاووس ادعى الاتفاق على وثاقته. الثالث: أنه أول من نشر حديث الكوفيين بقم والقميون قد اعتمدوا على رواياته وفيهم من هو مستصعب في أمر الحديث فلو كان فيه شائبة الغمز لم يكن يتسالم على أخذ الرواية عنه وقبول قوله.

هيچ ترديدي در وثاقت ابراهيم بن هاشم وجود ندارد به دليل آنکه: اولا: فرزند او (علي بن ابراهيم) در تفسيرش از او روايت کرده است و او ملتزم شده که از افراد مورد وثوق در تفسيرش روايت کند. ثانيا: سيد بن طاووس ادعا کرده که وثاقت ابراهيم بن هاشم اجماعي است. ثالثا: او اولين نفري بوده که احاديث اهل بيت عليهم السلام را در قم آورده و قمي­ها به روايات او اعتماد داشتند در حالي که در ميان قمي­ها افرادي بودند که در امر حديث سخت گير بودند و اگر او را مورد اعتماد نمي دانستند اين چنين احاديث او مورد قبول در ميان آنان نبود.

الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث ج 1 ص 291، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

راوي بعدي ابوصلت خادم امام رضا عليه السلام است. نجاشي درباره او مي گويد:

عبد السلام بن صالح أبو الصلت الهروي ثقة صحيح الحديث‏.

عبد السلام بن صالح مورد وثوق است واحاديث او درست است.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 245، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

آخرين راوي در اين حلقه دعبل است:

نجاشي درباره او مي نويسد:

دعبل بن علي الخزاعي الشاعر مشهور في أصحابنا.

دعبل بن علي خزاعي شاعر ... در ميان اماميه فردي مشهور است.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 162، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

علامه حلي ره، در شرح حال او آورده است:

دعبل ابن علي الخزاعي الشاعر،حاله مشهور في الايمان وعلو المنزلة، عظيم الشأن.

دعبل بن علي خزاعي شاعر، وضعيت ايماني او مشهور است و جايگاه بلند دارد.

الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص 144، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

روايت سوم: سند معتبر

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ع وذَكَرَ شَيْئاً فَقَالَ مَا حَاجَتُكُمْ إِلَى ذَلِكَ هَذَا أَبُو جَعْفَرٍ قَدْ أَجْلَسْتُه مَجْلِسِي وصَيَّرْتُه مَكَانِي وقَالَ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ يَتَوَارَثُ أَصَاغِرُنَا عَنْ أَكَابِرِنَا الْقُذَّةَ بِالْقُذَّةِ

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الكافي، ج 1 ص 320، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

معمر بن خلاد روايت کرد: از امام رضا عليه السلام شنيدم كه مطلبى (راجع به امامت) بيان داشت. سپس فرمود: شما چه احتياجى به اين موضوع داريد؟ اين ابو جعفر است همانا او را به جاى خود نشانده و قائم مقام خود ساختم. ما خاندانى هستيم كه خردسال ما مو به مو از بزرگسال ما ارث مي برد.

بررسي سند

راوي اول محمد بن يحيي العطار و راوي دوم احمد بن محمد بن عيسي اشعري است که شرح حال هر دو نفر قبلاً گذشت. آخرين راوي در اين سلسله معمر بن خلاد است. نجاشي مي گويد:

معمر بن خلاد بن أبي خلاد، ثقة.

معمر بن خلاد بن ابي خلاد انساني مورد وثوق است.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 421، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

روايت چهارم: سند معتبر

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا ع قَدْ كُنَّا نَسْأَلُكَ قَبْلَ أَنْ يَهَبَ اللَّه لَكَ أَبَا جَعْفَرٍ ع فَكُنْتَ تَقُولُ يَهَبُ اللَّه لِي غُلَاماً فَقَدْ وَهَبَه اللَّه لَكَ فَأَقَرَّ عُيُونَنَا فَلَا أَرَانَا اللَّه يَوْمَكَ فَإِنْ كَانَ كَوْنٌ فَإِلَى مَنْ فَأَشَارَ بِيَدِه إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع وهُوَ قَائِمٌ بَيْنَ يَدَيْه فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا ابْنُ ثَلَاثِ سِنِينَ فَقَالَ ومَا يَضُرُّه مِنْ ذَلِكَ فَقَدْ قَامَ عِيسَى ع بِالْحُجَّةِ وهُوَ ابْنُ ثَلَاثِ سِنِينَ [وَ هُوَ ابْنُ أَقَلَّ مِنْ ثَلَاثِ سِنِينَ.]

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الكافي، ج‏1، ص: 321، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

صفوان بن يحيى روايت کرد: به امام رضا عليه السلام عرض كردم: پيش از آنكه خداوند ابو جعفر [امام جواد عليه السلام] را به شما عطا کند (در باره جانشين تان) از شما مي پرسيديم و شما مي فرموديد: خداوند به من پسرى عنايت مي كند. حال که خداوند اين عنايت را در حق شما کرد و چشم ما را بدين وسيله روشن كرد، اگر خداى ناخواسته براى شما پيش آمدى كند، به سمت چه کسي برويم؟ امام عليه السلام با دستش به سوي ابو جعفر عليه السلام که در برابرش ايستاده بود، اشاره کرد. گفتم: قربانت گردم؛ ابوجعفر پسرى سه ساله است؟! فرمود: چه مانعى دارد؟ عيسى عليه السلام سه ساله بود [مطابق برخي نقلهاي کافي: سه سال كمتر داشت‏] كه به حجت قيام كرد.

بررسي سند:

دو راوي نخست در اين روايت همان دو راوي نخستين در روايت قبلي يعني محمد بن يحيي العطار و احمد بن محمد بن عيسي اشعري هستند که گفتيم هر دو نفر قابل اعتماد­اند. نجاشي درباره نفر سوم در اين سند مي نويسد:

صفوان بن يحيى أبو محمد البجلي ثقة ثقة عين.

صفوان بن يحيي ابو محمد بجلي وثاقت بسيار بالايي دارد و انساني بزرگ است.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 197، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

شيخ الطائفه او را با اين عبارت مي ستايد:

أوثق أهل زمانه عند أصحاب الحديث وأعبدهم.

نزد علماي حديث، وي مورد اعتماد ترين و عابدترين فرد زمانش بود.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص 145، تحقيق: الشيخ جواد القيومي،‌ ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة،‌ چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417.

نكته شايان ذكر اين است كه با توجه به جايگاه فاخر صفوان، نمي توان برخي روايات نکوهش آميز را درباره او قبول کرد زيرا اين روايت با روايات متعدد که در مدح او وارد شده، تعارض دارد از جمله اينها روايت صحيح السندي است که در آن امام رضا عليه السلام به عدالت او شهادت داده است. علاوه بر آنکه رجال شناساني مانند نجاشي و شيخ طوسي، همانطور که در بالا بيان گشت، به وثاقت او تصريح دارند. بنا بر اين؛ بايد اين روايت را حمل بر تقيه يا اُموري از اين دست نمود.

نگ: الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث، ج 10 ص 139، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

روايت پنجم:

أَحْمَدُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنِ ابْنِ قِيَامَا الْوَاسِطِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى ع فَقُلْتُ لَه أيَكُونُ إِمَامَانِ قَالَ لَا إِلَّا وأَحَدُهُمَا صَامِتٌ فَقُلْتُ لَه هُوَ ذَا أَنْتَ لَيْسَ لَكَ صَامِتٌ ولَمْ يَكُنْ وُلِدَ لَه أَبُو جَعْفَرٍ ع بَعْدُ فَقَالَ لِي واللَّه لَيَجْعَلَنَّ اللَّه مِنِّي مَا يُثْبِتُ بِه الْحَقَّ وأَهْلَه ويَمْحَقُ بِه الْبَاطِلَ وأَهْلَه فَوُلِدَ لَه بَعْدَ سَنَةٍ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام وكَانَ ابْنُ قِيَامَا وَاقِفِيّاً

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الكافي، ج‏1، ص: 321، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

ابن قياما گفت: بر على بن موسى عليهما السلام وارد شدم و گفتم: آيا دو امام [در يک زمان] وجود دارند؟ فرمود: نه، مگر اينكه يكى از آنها ساكت باشد. گفتم: اينك شما امام ساكتى همراه نداريد (تا جانشين و امام بعد از شما باشد)، در آن زمان هنوز ابو جعفر عليه السلام متولد نشده بود. امام عليه السلام فرمود: به خدا سوگند، خداوند از من فرزندى به وجود مى‏آورد كه بوسيله او حق و اهل حق را ثابت كند و باطل و اهل باطل را از ميان ببرد. پس بعد از يك سال ابو جعفر عليه السلام متولد شد. ابن قياما واقفى مذهب بود.

روايت ششم:

بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ حُكَيْمٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: قَالَ لِيَ ابْنُ النَّجَاشِيِّ مَنِ الْإِمَامُ بَعْدَ صَاحِبِكَ فَأَشْتَهِي أَنْ تَسْأَلَهُ حَتَّى أَعْلَمَ فَدَخَلْتُ عَلَى الرِّضَا ع فَأَخْبَرْتُهُ قَالَ فَقَالَ لِي الْإِمَامُ ابْنِي ثُمَّ قَالَ هَلْ يَتَجَرَّأُ أَحَدٌ أَنْ يَقُولَ ابْنِي وَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الكافي، ج‏1، ص: 320، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

ابن ابى نصر روايت کرد: ابن نجاشى به من گفت: بعد از سرور تو (امام رضا عليه السلام) امام كيست؟ من دلم مى‏خواهد از او بپرسى تا بدانم. من خدمت امام رضا عليه السلام رسيدم و به او خبر دادم. حضرت فرمود: امام، پسرم [جواد] است. سپس فرمود: آيا كسى جرأت دارد كه بگويد: پسر من، در صورتى كه اولادى نداشته باشد؟

روايت هفتم:

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْخَيْرَانِيِّ عَنْ أَبِيه قَالَ كُنْتُ وَاقِفاً بَيْنَ يَدَيْ أَبِي الْحَسَنِ عليه السلام بِخُرَاسَانَ فَقَالَ لَه قَائِلٌ يَا سَيِّدِي إِنْ كَانَ كَوْنٌ فَإِلَى مَنْ قَالَ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ ابْنِي فَكَأَنَّ الْقَائِلَ اسْتَصْغَرَ سِنَّ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّ اللَّه تَبَارَكَ وتَعَالَى بَعَثَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ ع رَسُولاً نَبِيّاً صَاحِبَ شَرِيعَةٍ مُبْتَدَأَةٍ فِي أَصْغَرَ مِنَ السِّنِّ الَّذِي فِيه أَبُو جَعْفَرٍ

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الكافي، ج 1 ص 384، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

پدر خيراني روايت کرد: در خراسان نزد امام رضا عليه السلام بودم مردى به او گفت: اگر پيش آمدى براي شما رخ داد، به چه کسي مراجعه نماييم؟ فرمود به سوى پسرم ابو جعفر. گويا فرد سؤال كننده، سن ابو جعفر عليه السلام را كوچك شمرد، امام رضا عليه السلام فرمود: خداى تبارك و تعالى عيسى بن مريم عليه السلام را به نبوت و رسالت و شريعت تازه مبعوث ساخت در سني که کمتر از سن ابو جعفر بود.

جمع بندي

بر اساس آنچه گفته آمد، دانستيم که تبيين امامت امام جواد عليه السلام، همواره مورد اهتمام معصومان عليهم السلام بوده و در اين باره از هيچ تلاشي فروگذار نکردند. گوشه­هايي از اين کوشش را مي توان از رهگذ احاديث معراج، لوح، اثني عشر و احاديث امام رضا عليه السلام به نظاره نشست.



Share
1 | سیدمجید | Iran - Qom | 01:30 - 12 شهريور 1395 |
0
 
 
2
پاسخ نظر
امام جواد(ع):
بدان که از ديد خداوند پنهان نيستي
پس بنگر که چگونه هستي!
می زنم امروز در کوی توَلاّیت قدم
تا بگیری دست این افتاده را فردا جواد
در گلستان محمد، نخل سرسبز رضا
میوه قلب علی، ریحانه زهرا جواد
2 | سید محمد حسین | Iran - Qom | 11:01 - 13 شهريور 1395 |
0
 
 
1
پاسخ نظر
شکر الله سعیکم احسنت به نگارنده
3 | حامد | Iran - Isfahan | 14:49 - 05 شهريور 1396 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
باسلام و خسته نباشید چند سند معتبر از منابع شیعه که دلالت بر شهادت امام جواد دارد معرفی بفرمائید
با تشکر

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
روایات در خصوص شهادت همه ائمه علیهم السلام معتبر و فراوان می باشد از جمله روایت معتبری است که از امام رضا علیه السلام نقل شده است :
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي الصَّلْتِ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ الرِّضَا ع يَقُولُ وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ‏ شَهِيدٌ.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، من لا يحضره الفقيه، ج 2 ص 585، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، الأمالي، ص 120، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
طبری نیز نقل می کند:
و كان سبب وفاته أن أم الفضل بنت المأمون- لما تسرى‏ و رزقه الله الولد «6» من غيرها- انحرفت‏ عنه، و سمته‏ في‏ عنب‏،
و يقال: إنها سمته بمنديل يمسح به عند الملامسة، فلما أحس بذلك قال لها:
أبلاك الله بداء لا دواء له. فوقعت الأكلة «في فرجها، فكانت تنكشف للطبيب،
دلائل الإمامة (ط - الحديثة) ؛ ؛ ص395
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :