نسخه موبایل
www.valiasr-aj .com
داستاني از نشانه هاي امامت امام حسين (ع)
کد مطلب: 5885 تاریخ انتشار: 14 اسفند 1400 - 08:00 تعداد بازدید: 7886
يادداشت » عمومي
داستاني از نشانه هاي امامت امام حسين (ع)

مرحوم مجلسي با سند خود از فريفين (شيعه و سني ) نقل مي كند كه : سلمان فارسي و براء بن عازب از ام سليم نقل كرده اند كه گفت : من بانويي (باسواد) بودم كه تورات و انجيل را خوانده بودم ، از اين رو اوصياء پيامبران را مي شناختم و دوست داشتم كه وصي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) را نيز بشناسم .

پس چون كاروان ما به مدينه رسيد، آنها را به قبيله خود پشت سر نهادم و خدمت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيدم . عرض كردم : اي رسول خدا! هيچ پيامبري نيست مگر آن كه دو جانشين دارد، يك جانشين پيش از او مي ميرد و جانشين ديگر پس از او مي ماند. جانشين موسي در حيات او هارون بود كه پيش از موسي از دنيا رفت . سپس وصي پس از مرگش يوشع بن نون بود، وصي عيسي در حياتش ((كالب ابن يوحنا)) بود كه پيش از عيسي از دنيا رفت و وصي پس از خودش شمعون صفا پسر عمه مريم بود و من در كتب آسماني پيشين جستجو كرده ام و جز يك نفر كه وصي در حيات و ممات شما خواهد بود پيدا نكرده ام . اي رسول خدا - جانم به فدايت - بگو وصي شما كيست ؟

رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: (بله ) من در حال زندگي و پس از مرگ خود فقط يك وصي دارم عرض كردم : او كيست ؟

فرمود: سنگريزه اي به من بده ، من سنگريزه اي از زمين برداشته به او دادم ، او آن را ميان كف دستان خود نهاد و به هم ماليد تا همچون آرد نرم شد، سپس آن را خمير كرده از آن ياقوت سرخ پديد آورد و با انگشتر خود آنرا مهر زد، نقش آن براي هر كه مي ديد آشكار شد، سپس آن را به من داد و فرمود: اي ام سليم ! هر كه تواند همانند اين كار انجام دهد او وصي من است ...اي ام سليم ! وصي من كسي است كه همچون من ، در تمام حالاتش به واسطه (قدرت خدادادي ) خودش از ديگران بي نياز باشد. ام سليم گويد: در اين هنگام به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نگريسته ديدم - در حاليكه او راست ايستاده بدون خم شدن به زمين و بدون آنكه با سر انگشتان پا خود را بالا بكشد - دست راست خود را به سقف و دست چپ خود را به زمين نهاده است .

من سنگريزه اي از زمين گرفته به او دادم ، ديدم آن را ميان كف دستان خود نهاد، همچون آرد نرم كرد، سپس آن را خمير كرد از آن ياقوت سرخ پديد آورد و آن را با انگشتر خود مهر زده نقش آن ظاهر گشت ، سپس آن را به من داده فرمود: ((ام سليم ! در آن بنگر، آيا چيزي مي بيني ))؟

او گويد: از محضر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بيرون آمدم ، سلمان را ديدم كه از علي (عليه السلام) با اينكه جوان بود - نگهباني مي كند و به حريم خانه او پناه مي برد - نه خاندان و صحابي ديگر پيامبر - از اين رو پيش خود گفتم : اين سلمان (پير طريقت حق ) است كه پيش از من ملازم كتب آسماني پيشين و جانشينان انبيا بوده و چيزهايي مي داند كه من نمي دانم ، باشد كه با هم ملازم (و برابر) باشيم .

بدين سبب خدمت علي (عليه السلام) رسيده عرض كردم : آيا شما وصي محمدي ؟ فرمود: بلي چه مي خواهي عرض كردم : نشانه وصايت شما چيست ؟ فرمود: سنگريزه اي بياور، من سنگريزه اي از زمين برداشته به او دادم ، او آن را ميان كف دستان خود نهاد و به هم ماليد تا همچون آرد نرم شد، سپس آن را خمير كرده از آن ياقوت سرخ پديد آورد و با انگشتر خود آن را مهر زد، پس نقش آن براي هر كه مي ديد آشكار شد. سپس به سوي خانه خود راه افتاد، من نيز از پي او رفتم تا درباره آنچه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) انجام داد از او بپرسم ، در اين هنگام او خود به من رو نموده همان را كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) كرد، انجام داد. عرض كردم : اي ابا الحسن ! وصي تو كيست ؟ فرمود: هر كه همانند اين كار را انجام دهد.

ام سليم گويد: پس با حسن بن علي (عليه السلام) برخورد كردم ، عرض كردم : آيا تو وصي پدر خويشي ؟ - و من از خردسالي او و پرسش خود در شگفت بودم . با اينكه از اوصاف آن دوازده امام كه سرور و برترينشان پدر آنان (علي بن ابيطالب (عليه السلام)) بود آگاه بودم و به آن از كتب پيشينيان پي برده بودم - فرمود: بلكه من وصي پدرم هستم . عرض كردم : نشانه آن چيست ؟ فرمود: سنگريزه اي به من بده ، من سنگريزه اي برداشته به او دادم ، او آن را در ميان دستان خود نهاده همچون آرد نرم ساخت سپس آنرا خمير كرده از آن ياقوت سرخ پديد آورد، سپس مهر زده نقش آن آشكار گشت و آن را به من داد. به او عرض كردم : وصي شما كيست ؟ فرمود: كسي كه بتواند چنين كند در حالي كه ايستاده بود، دست راست خود را دراز كرد تا آنجا كه از بام هاي مدينه گذشت و دست چپ خود را پائين آورده آن را به زمين نهاد، بدون اينكه خم شود يا بالا رود. من پيش خود گفتم اكنون چه كسي وصي او را به من بنماياند؟
امام حسين (ع)

از نزد او بيرون آمدم . پس با حسين (عليه السلام) برخورد كردم . من از روي كتب آسماني پيشين به ويژگي ها و صفات او و نه نفر اوصياي از فرزندان او پي برده بودم ، جز اينكه او را به علت خردسالي با شكل ظاهريش نمي شناختم از اين رو به او كه كنار حياط مسجد (نشسته ) بود نزديك شده عرض كردم : سرورم شما كيستي ؟ فرمود: ((ام سليم ! من همانم كه تو در جستجوي اويي ، من وصي اوصيايم ، و پدر آن نه امام هدايت گر (پس از خود) من وصي بردارم حسن (عليه السلام)، و برادرم وصي پدرم علي (عليه السلام)، و علي (عليه السلام) وصي جدم رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) است )).(1)


از گفتار او تعجب نموده عرض كردم : نشانه وصايت شما چيست ؟ فرمود: ((سنگريزه اي بياور))،(2)

من سنگريزه اي از زمين گرفته به او دادم ، ديدم آن را ميان كف دستان خود نهاد، همچون آرد نرم كرد، سپس آن را خمير كرد از آن ياقوت سرخ پديد آورد و آن را با انگشتر خود مهر زده نقش آن ظاهر گشت ، سپس آن را به من داده فرمود: ((ام سليم ! در آن بنگر، آيا چيزي مي بيني ))؟(3) نگاه كردم ديدم ، نام رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)، علي (عليه السلام)، حسن (عليه السلام)، حسين (عليه السلام) و نه نفر امامان اوصياء از فرزندان حسين (عليه السلام) - كه درود خدا بر همگي آنان باد - در آن نقش بسته است ، نام هاي آنان جز دو نام - جعفر (عليه السلام) و موسي (عليه السلام) - مثل هم بودند و من هم در انجيل چنين ديده بودم .

من تعجب كردم و با خود گفتم : خداوند به من دلايلي مرحمت فرمود كه پيش از من به كسي نداده است .

عرض كردم : سرورم ! نشانه ديگري بياور. پس او در حاليكه نشسته بود تبسم نموده برخاست . سپس دست راست خود را به سوي آسمان دراز كرد، به خدا سوگند گويي دست او ستوني (نوراني و) آتشين بود كه هوا را مي شكافت (و پيش مي رفت ) تا از چشمانم ناپديد شد، و او (خونسرد و شجاع ) ايستاده بود و به اين حادثه اهميتي نمي داد و نمي گريخت - من بيهوش افتادم ، وقتي به هوش آمدم ديدم در دست او دسته اي از برگ مورد(4) است كه با آن بر بيني من مي زند (تا به هوش آيم ).

پيش خود گفتم : پس از دين اين نشان الهي ، ديگر به او چه بگويم ؟ و برخاستم . به خدا سوگند تا هم اكنون بوي خوش آن دسته برگهاي مورد را حس مي كنم ، آن نزد من است نه از سرسبزي و طراوت افتاده و نه از بوي خوش آن كم شده است ، و من به كسان خود وصيت كرده ام تا آنرا در كفنم بگذارند.

پس عرض كردم : سرورم ! وصي شما كيست ؟ فرمود: (هر كس كه همانند كار من انجام دهد).(5) ام سليم گويد: من تا دوران (امام سجاد (عليه السلام ) علي بن الحسين (عليه السلام) زنده بودم .

تنها (زر بن حبيش ) - نه غير او - گويد: گروهي از تابعين كه اين ماجرا را از ام سليم شنيده بودند، آن را براي من نقل كردند، از جمله آنان (مينا مولا عبدالرحمن بن عوف ) و (سعيد بن جبير مولا بني اسد) بودند كه آن را از خود او شنيده بودند. و بخشي از آن را (سعيد بن مسيب مخزومي ) از ام سليم نقل كرده كه گفت : پس به خدمت علي بن الحسين (عليه السلام) رسيدم ، در حالي كه او در خانه خود به نماز ايستاده آن را طول مي داد و از آن دست نمي كشيد - او هر شبانه روز هزار ركعت نماز مي خواند - مدتي زياد نشستم و او نماز خود را تمام نكرد، تصميم گرفتم برخيزم (و بروم )، همين كه بر آن شدم ناگاه نگاهم به انگشتر او كه نگين حبشي داشت افتاد، ديدم بر آن نوشته است : (ام سليم ! بايست تا آنچه را كه براي آن آمده اي انجام دهم ). پس با شتاب نماز خود را تمام كرد. چون سلام نماز را گفت ، به من فرمود: ام سليم ! سنگريزه اي به من بده اين در حالي بود كه من درباره خواسته خود هنوز سؤالي نكرده بودم - سنگريزه اي از زمين برداشته به او دادم ، او آن را گرفته و ميان كف دستان خود نهاد و همچون آرد نرم كرد، سپس آن را خمير كرده از آن ياقوت سرخ پديد آورد و آن را با انگشتر خود مهر زده نقش آن ظاهر شد. به نام مبارك همه آنان (كه در آن ياقوت نقش بسته بود) نگريستم ، به خدا سوگند همان سان كه در عصر حسين (عليه السلام) ديده بودم . اكنون آنان را ديدم . عرض كردم : جانم فداي شما باد، وصي شما كيست ؟ فرمود: آن كس كه همانند كار من انجام مي دهد، ولي تو وصي پس از مرا نخواهي ديد.

ام سليم گويد: فراموش كردم تا از او بخواهم آنچه را كه پيش از او رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و علي (عليه السلام) و حسن (عليه السلام ) و حسين (عليه السلام) انجام مي دادند انجام دهد. از خانه بيرون آمده به راه خود مي رفتم كه صدا زد: ام سليم ! عرض كردم : بله . فرمود: برگرد. برگشتم ديدم او در وسط حياط منزل خود ايستاده است . تبسم كنان داخل اتاق شده فرمود: ام سليم ! بنشين . نشستم . دست راست خود را دراز كرد ديدم خانه ها و ديوارها و كوچه هاي مدينه شكافت و دست او از چشم من پنهان شد، سپس فرمود: ام سليم ! بگير، به خدا سوگند كيسه اي را در حقه اي كه در منزل داشتم به من داد كه در آن چندين دينار و دو گوشواره طلا و نگينهايي از مهره يماني بود كه داشتم . (و چون هنوز مردد بودم ) عرض كردم: سرورم! حقه را مي شناسم (گويا از خودم باشد) ولي در آن چيست نمي دانم جز اينكه آن را سنگين حس مي كنم. فرمود: آن را بگير و از پي كار خود برو.

من از نزد او بيرون شده به منزل خود آمدم و سراغ حقه خود رفتم ، آن را سر جاي خود نديدم پس يقين كردم كه اين حقه همان حقه من است .

بدينگونه از روي بصيرت و هدايت الهي كه از آن روز در آنان ديدم آنچنانكه حق معرفتشان است آنان را شناخته ام . الحمدلله رب العالمين .



پي نوشت ها:

1.*نا طلبتك يا ام سليم اءنا وصي الاءوصياء، و اءنا اءبو التسعه الاءئمه الهاديه و اءنا وصي اءخي الحسن ، و اءخي وصي اءبي علي ، و علي وصي جدي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم).

2. ايتيني بحصاه .

3. انظري فيها يا ام سليم ، فهل ترين فيها شيئا؟

4. مورد: درختي است شبيه درخت انار، برگهايش سبز و ضخيم ، گلهايش سفيد و خوشبو، هميشه سبز است ((فرهنگ عميد)).

5. من فعل مثل فعلي .

بخش سيره و عترت تبيان

منبع:

فرهنگ جامع سخنان امام حسين (عليه السلام)

ترجمه كتاب : موسوعه كلمات الامام الحسين (عليه السلام)

گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم (عليه السلام)



Share
1 | مسلم سالاري راد | Iran - Sanandij | 19:31 - 19 تير 1391 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
با عرض سلام و خسته نباشيد تو را به قران قسم ديگه از اين دست روايات مضحک و شيعه ضايع کن رو تو سايت قرار نديد آخه وقتي شما اين روايات رو نقل ميکنيد طرف مقابل دچار شک ميشه که ائمه (ع) پس چرا در مواقع ضروري براي اثبات حقانيت خودشان و جلوگيري از انحراف امت از اين معجزات استفاده نکردن.چگونه ميشه باور کرد حضرت علي(ع) که براي مطالبه حق همسر خود يا حق خلافت خود با خليفه درگير ميشه چرا اين معجزات را به مردم نشان نداد اصلا پيامبر(ص) چرا به مردم به طور عموم نفرمودن هر کس که اين کارها را انجام بده وصي من در ميان شماست و از انحراف اسلام جلوگيري ميکرد (البته بنده اعتقاد دارم که پيامبر در غدير جانشين تعيين کرده اما نه به اين شکل ساحرانه) تو را به خدا کم ما رو مسخره دست برادران اهل سنت قرار بدين اينها تا 20 - 30 سال پيش هم قابل بيان و کلاه سر مردم بي سواد گذاشتن بود اما نه الان تاريخ مصرف اين جور چيزا ديگه گذشته . يک بار ديگه براتون پيام گذاشتم جواب ندادين لطفا اين بار جواب رو به آدرس من ايميل کنيد خواهش ميکنم جواب بدين با تشکر فراوان

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
وصي با رسول فرق مي كند در مورد نبوت، نبي براي اثبات حقانيت خود راهي جز معجزه ندارد ولي در وصايت، امام توسط نبي معرفي مي شود واين مردمند كه بايد پايبندي خود را به سخنان نبي، در موقع عدم حضور او به اثبات برسانند. نبي بايد پيش مردم برود و احكام الهي را بر آنها عرضه كنند ولي وصي چنين وظيفه اي ندارد بلكه همچون شاخصي است كه راه حق را در ظلمات مشخص مي كند. هرگاه مردم دور او جمع شدند و او را خواستند و او را طلب كردند آنها را هدايت مي كند البته بعضي مواقع براي هدايت قلبهاي آماده معجزاتي و كراماتي يا اخبار غيبيي به مردم مي دهد.
امام علي عليه السلام در حديثي مي فرمايند: «لَا يَجِبُ لِوَصِيٍّ مِنَ الْأَوْصِيَاءِ أَنْ يَصِيرَ إِلَى أَهْلِ الضَّلَالَةِ، فَنَحْنُ مِثْلُ بَيْتِ اللَّهِ يُؤْتَى وَ لَا يَأْتِي؛ بر وصي واجب نيست براي هدايت اهل ضلالت بسوي آنها بروند مَثَل ما مَثَل كعبه است كه بسوي او مي آيند ولي او بسوي افراد نمي رود»(بحار الأنوار، ج‏29،ص:48)
جاي ديگري هم مي فرمايند: يَا جَابِرُ مَثَلُ الْإِمَامِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ إِذْ يُؤْتَى وَ لَا يَأْتِي.(كفاية الاثر: 32 و 33 و بحار، ج36 ص 358)
در ثاني بناي كار خداوند بر بستن همه راه‏هاي شبهه و ترديد نيست. در آيه شريفه سوره انعام مي‏فرمايد:
«ولو جعلناه ملكا لجعلنا رجلا و للبسنا عليهم ما يلبسون»
اگر ما پيامبران را از بين فرشتگان خود نيز انتخاب مي كرديم آنان را به صورت انساني قرار مي داديم و همان لباس كه مردان مي پوشند بر آنان مي پوشانديم.
يعني همواره جاي شبهه باقي است، هنر آن است كه از ميان اين همه شبهات و سنگلاخ‏ها، حقيقت ديده شود ؛ و راه صحيح طي گردد.
خداوند در آيه ديگري نيز به اين مهم اشاره كرده است ؛ و يکي از حکمتهاي وجود اختلاف در بين مردم را امتحان دانسته و مي فرمايد:
«... لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَـكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ... »(مائده/ 48)
ما براى هر كدام از شما آئين و طريقه روشنى قرار داديم و اگر خدا مى‏ خواست، همه شما را امت واحدى قرار مى‏ داد ولى خدا مى‏ خواهد شما را در آنچه به شما بخشيده بيازمايد بنابراين بكوشيد و در نيكيها به يكديگر سبقت جوئيد، بازگشت همه شما به سوى خدا است و از آنچه در آن اختلاف كرده‏ايد به شما خبر خواهد داد!»
هدف خدا از خلقت ما، آزمودن ما در بندگي خداست اين فراز و نشيبها لازم است.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :