نسخه موبایل
www.valiasr-aj .com
موضع حضرت علي عليه السلام در قبال بيت المال چگونه بوده است؟
کد مطلب: 12632 تاریخ انتشار: 07 خرداد 1398 - 12:31 تعداد بازدید: 4393
پرسش و پاسخ » عمومي
موضع حضرت علي عليه السلام در قبال بيت المال چگونه بوده است؟

توضيح سوال:

مراقبت و دقت حضرت علي عليه السلام در برپايي حق و استفاده از بيت المال در مقابل استانداران و عاملين ايشان چگونه بوده است؟

اميرالمؤمنين سلام الله عليه الگوي رفتاري نيکويي در جامعه اسلامي بوده و از شدت عدالت بود که در محراب عبادت به شهادت رسيد. الگو گيري از سيره علمي – عملي ايشان راهگشاي همه انسان ها فارغ از هرگونه دين و مذهب مي باشد. نحوه برخورد اميرالمؤمنين سلام الله عليه با کارگزاران خود و دستور العمل هاي آن حضرت که در قالب نامه به آنان ارسال مي شده است، حاکي از دقت و اعمال نظر ايشان در مواجه و برخوردشان با استانداران خويش در مناطق مختلف بوده است که در اين بين، نه تنها توصيه هاي اخلاقي، بلکه مراقبت بر بيت المال از مهم ترين نکات مهم در نامه هاي آن حضرت مي باشد.

از آنجائي که بيت المال حق همه مسلمين مي باشد، دستورات ويژه اميرالمؤمنين سلام الله به استفاده از آن قابل توجه مي باشد. بايد توجه داشت آن حضرت محور حق و حقانيت بوده و هميشه از حق همگان دفاع مي کردند چنان چه رسول خدا صلي الله عليه و آله در روايتي فرمودند:

أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَكَ حَيْثُ مَا دَارَ.

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، علي بن الحسن إبن هبة الله، (المتوفى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج20، ص361، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1995ق.

تو با حق هستى و حق با تو است؛ هر كجا كه باشي.

اميرالمؤمنين چون بعد از خلافت ظاهري خود بر مردم روش حکومتي خويش را اجرا کردند، راستي در سياسيت را سرلوحه کار خود قرار دادند. چنان چه در سخني فرمودند:

يَا أَيُّهَا النَّاسُ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ كُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ أَلَا إِنَّ لِكُلِّ غُدَرَةٍ فُجَرَةً وَ لِكُلِّ فُجَرَةٍ كُفَرَةً أَلَا وَ إِنَّ الْغَدْرَ وَ الْفُجُورَ وَ الْخِيَانَةَ فِي النَّارِ.

الكليني الرازي، محمد بن يعقوب بن إسحاق (المتوفى329 ق)، الكافي، ج2، ص238، صححه وعلق عليه علي أكبر الغفاري، ناشر: دار الكتب الاسلامية ‏، تهران‏، الطبعة الثالثة، 1388هـ.

اى مردم، اگر نبود كه پيمان شكنى امرى زشت و ناپسند است، من از زيرك ترينِ مردمان بودم. آگاه باشيد كه هر پيمان شكنى اى معصيت است و هر معصيتى، كفر و ناسپاسى است. بدانيد كه پيمان شكنى، معصيت و خيانت، در آتشاست.

برنامه ريزي و ساماندهي امور در حکومت اميرمؤمنان سلام الله عليه نيز از جمله اقدامات مهم ايشان بوده است. برنامه ريزي در امور حکومت و حتي کشاورزي، از مهم ترين توصيه هاي آن حضرت به کارگزاران و استاندارن خود بوده است.

در نامه اي که به مالک اشتر نوشتند به وي چنين توصيه کردند:

وَ أَمْضِ لِكُلِّ يَوْمٍ عَمَلَهُ فَإِنَّ لِكُلِّ يَوْمٍ مَا فِيه‏ ... وَ إِيَّاكَ وَ الْعَجَلَةَ بِالْأُمُورِ قَبْلَ أَوَانِهَا أَوِ [التَّسَاقُطَ] التَّسَقُّطَإ فِيهَا عِنْدَ إِمْكَانِهَا أَوِ اللَّجَاجَةَ فِيهَا إِذَا تَنَكَّرَتْ‏ أَوِ الْوَهْنَ‏ عَنْهَا إِذَا اسْتَوْضَحَتْ فَضَعْ كُلَّ أَمْرٍ مَوْضِعَهُ وَ أَوْقِعْ كُلَّ [عَمَلٍ‏] أَمْرٍ مَوْقِعَه‏.

نهج البلاغة، نامه53.

كار هرروز را در همان روز انجام بده؛ چرا كه هر روز، كار خود را دارد ... از شتاب در كارهايى كه هنگام انجام دادن آن نرسيده، و از سستى در آن وقتى كه انجام دادنش ممكن گرديده يا اصرار بى جا به هنگامى كه ناشناخته و مبهم است و يا سستى به هنگامى كه روشن و آشكار است، بپرهيز. هر كارى را در جاى آن انجام بده و هر كارى را به هنگام آن انجامش بده.

در نامه اي ديگر، آن حضرت خطاب به سرپرستان خراج چنين نوشتند:

وَ إِيَّاكُمْ وَ تَأْخِيرَ الْعَمَلِ وَ دَفْعَ الْخَيْرِ فَإِنَّ فِي ذَلِكَ النَّدَم‏.

المنقري، نصر بن مزاحم بن سيار (متوفاي212هـ) وقعة صفين، ص108، دار النشر: (الجامع الكبير).

بپرهيزيد از عقب انداختن كارها و كنارگذاردن خوبى ها؛ چرا كه در آن، پشيمانى است.

خود حضرت در انتخاب کارگزاران خود نهايت دقت را داشته و حتي در توصيه هايي که داشته اند، به اين مساله تاکيد مي کردند. براي مثال در نامه اميرالمؤمنين سلام الله عليه به مالک اشتر پيرامون انتخاب کارگزار، چنين فرمودند:

ثُمَّ انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِكَ فَاسْتَعْمِلْهُمُ [اخْتِيَاراً] اخْتِبَاراً وَ لَا تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وَ أَثَرَةً فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَ الْخِيَانَةِ وَ تَوَخَ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَيَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ الْقَدَمِ فِي الْإِسْلَامِ الْمُتَقَدِّمَةِ فَإِنَّهُمْ أَكْرَمُ أَخْلَاقاً وَ أَصَحُّ أَعْرَاضاً وَ أَقَلُّ فِي الْمَطَامِعِ [إِشْرَافاً] إِشْرَاقاً وَ أَبْلَغُ فِي عَوَاقِبِ الْأُمُورِ نَظَرا.

نهج البلاغه، نامه53.

در كارِ كارگزاران خويش بينديش و آنان را پس از آزمودن به كار گمار و به ميل خود و بدون مشورت آنان را به كار مگير كه اين [خودسرى و خودرأيى]، شاخه هاى ستم و خيانت را گرد آورد. چنين افرادى را از ميان كسانى كه تجربه و حيا دارند و از خاندان هاى شايسته كه در مسلمانى قدمتى بيشتر دارند، جستجو كن؛ زيرا كه آنان داراى خُلق و خويى گرامى ترند و آبرويشان محفوظ تر و طمعشان كم تر و عاقبتْ نگريشان فزون تر است.

اميرمؤمنان سلام الله عليه در ادامه توصيه هاي خود به مالک پيرامون دقت در انتخاب کارگزاران، چنين فرمودند:

ثُمَّ لَا يَكُنِ اخْتِيَارُكَ إِيَّاهُمْ عَلَى فِرَاسَتِكَ وَ اسْتِنَامَتِكَ وَ حُسْنِ الظَّنِّ مِنْكَ فَإِنَّ الرِّجَالَ يَتَعَرَّضُونَ [يَتَعَرَّفُونَ‏] لِفِرَاسَاتِ الْوُلَاةِ بِتَصَنُّعِهِمْ وَ حُسْنِ [حَدِيثِهِمْ‏] خِدْمَتِهِمْ وَ لَيْسَ وَرَاءَ ذَلِكَ مِنَ النَّصِيحَةِ وَ الْأَمَانَةِ شَيْ‏ءٌ وَ لَكِنِ اخْتَبِرْهُمْ بِمَا وُلُّوا لِلصَّالِحِينَ قَبْلَكَ فَاعْمِدْ لِأَحْسَنِهِمْ كَانَ فِي الْعَامَّةِ أَثَراً وَ أَعْرَفِهِمْ بِالْأَمَانَةِ وَجْهاً فَإِنَّ ذَلِكَ دَلِيلٌ عَلَى نَصِيحَتِكَ لِلَّهِ وَ لِمَنْ وُلِّيتَ أَمْرَهُ وَ اجْعَلْ لِرَأْسِ كُلِّ أَمْرٍ مِنْ أُمُورِكَ رَأْساً مِنْهُمْ لَا يَقْهَرُهُ كَبِيرُهَا وَ لَا يَتَشَتَّتُ عَلَيْهِ كَثِيرُهَا وَ مَهْمَا كَانَ فِي كُتَّابِكَ مِنْ عَيْبٍ فَتَغَابَيْتَ عَنْهُ أُلْزِمْتَه.

نهج البلاغه، نامه53.

در گزينش آنان تنها به خواست و اطمينان و خوش گمانى خود اعتماد نكن؛ چرا كه شخصيت ها براى جلب نظر زمامداران، به آراستن ظاهر و خوش خدمتى مى پردازند؛ ولى در پسِ آن، از خيرخواهى و امانتدارى نشانى نيست؛ ليكن آنان را به خدمتى كه براى كارگزاران نيكوكارِ پيش از تو عهده دار آن بوده اند، بيازما و بر كسى اعتماد كن كه نيكوترين اثر را در ميان همكاران داشته و به امانتدارى از همه شناخته شده تر است كه اين، نشانه خيرخواهى تو براى [دين] خدا و كسانى است كه كار آنها را بر عهده گرفته اى. بر سرِ هريك از كارهايت رئيسى قرار بده كه بزرگىِ كار، او را ناتوان نسازد و بسيارى اش، وى را پريشان نكند. هر عيبى كه در ديوانداران تو باشد و تو از آن بى خبر باشى، بر عهده توست.

‏همچنين در سفارش آن حضرت به مالک اشتر، در راستاي انتخاب کارگزار و عامل، چنين فرمودند:

فَاصْطَفِ‏ لِوِلَايَةِ أَعْمَالِكَ أَهْلَ الْوَرَعِ وَ الْعِلْمِ وَ السِّيَاسَة.

الحراني، الحسن بن علي بن الحسين بن شعبة (متوفاي قرن 4)، تحف العقول عن آل الرسول (ص)، ص137، تحقيق : تصحيح وتعليق: علي أكبر الغفاري، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، چاپ: الثانية، سال چاپ : 1404 - 1363 ش.

براى سرپرستى كارها، پرواپيشگان و اهل دانش و اهل سياست را برگزين.

اهمال در کار ها و سستي در مسير خلافت و حکومت داري حضرت امير سلام الله عليه معنا نداشته است و بهترين شاهد بر اين مطلب، عدم به کار گيري عمال و کارگزاران عثمان بوده است. ابن عباس در ملاقاتي که با اميرالمؤمنين سلام الله داشته است، درخواست ابقاي معاويه و نيروهاي او در شام بوده است که حضرت امير سلام الله عليه به او چنين پاسخ دادند:

أما ما ذكرت من إقرارهم فوالله ما أشك أن ذلك خير في عاجل الدنيا لاصلاحها وأما الذي يلزمني من الحق والمعرفة بعمال عثمان فوالله لا أولى منهم أحدا أبدا فإن أقبلوا فذلك خير لهم وإن أدبروا بذلت لهم السيف.

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310 ق)، تاريخ الطبري، ج2، ص703، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

اين كه گفتى آنان را بازنهم، به خدا سوگند ترديدى ندارم كه اين امر، براى اصلاح زندگى زودگذر دنيا مفيد است؛ ولى آنچه از حق برعهده من است و با شناختى كه از كارگزاران عثمان دارم، سوگند به خداوند كه هيچ يك از آنان را هيچ وقت به حكومت نگمارم. اگر بدين امر [دست کشيدن از مقام هاي خود] تن دادند، برايشان بهتر است و اگر پشت كردند، شمشير به رويشان خواهم كشيد.

در نقلي ديگر که با حضور ابن عباس و معاوية و مغيرة بوده است، ابن عباس دقت و امانت مداري حضرت علي عليه السلام را يادآوري کرده است و علت عدم استفاده از نيروهاي اموي را عدم امانت داري و اعتماد بر مي شمارد:

وهل كان يسوغ له أن يحكم في دماء المسلمين وفيء المؤمنين ، من ليس بمأمون عنده ، ولا موثوق به من نفسه ؛ هيهات هيهات هو أعلم بفرض الله وسنة رسوله أن يبطن خلاف ما يظهر إلا للتقية ، ولات حين تقية مع وضوح الحق ، وثبوت الجنان ، وكثرة الأنصار ، يمضي كالسيف المصلت في أمر الله ، مؤثراً لطاعة ربه والتقوى ، على آراء أهل الدنيا.

إبن أبي‌الحديد المدائني المعتزلي، عز الدين بن هبة الله (المتوفى655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج6، ص184، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.

آيا برايش جايز بود بر اموال عمومى وخون مسلمانان افرادى را بگمارد كه نزد او امين و مورد اعتماد نبودند؟ هرگز هرگز، او به واجبات الهى و سنت پيامبر خدا داناتر است كه خلاف آنچه اظهار مى دارد، در دل داشته باشد مگر براى تقيه؛ ولى با روشنىِ حق، پايدارى دل ها و فراوانى ياور، مجالى براى تقيه نيست. مانند شمشير بيرون آمده از نيام، در راه اجراى فرمان خدا به پيش مى رود و طاعت پروردگار و پرواى او را بر رأى دنيامداران ترجيح مى دهد.

مبارزه با فساد و بازگرداندن اموال بيت المال يکي از اعمال مهم آن حضرت بوده است. عثمان در زمان خلافت خود بسياري از اموال بيت المال را به اطرافيان و امويان بذل و بخشش کرده بود که حضرت علي عليه السلام به شدت با اين امر مخالفت کردند و با خطبه هايي که خواندند، تصريح کردند هر چه در زمان عثمان به اطرافيانش و ديگران بخشيده شده باشد، به بيت المال برگردانده خواهد شد.

ابن ابي الحديد سخني مهم از آن حضرت را چنين بيان مي کند:

وهذه الخطبة ذكرها الكلبي مرويةً مرفوعةً إلى أبي صالح ، عن ابن عباس رضي الله عنهما : إن علياً عليه السلام خطب في اليوم الثاني من بيعته بالمدينة ، فقال : ألا إن كل قطيعةٍ أقطعها عثمان ، وكل مال أعطاه من مال الله ، فهو مردود في بيت المال ، فإن الحق القديم لا يبطله شيء ، ولو وجدته وقد تزوج به النساء ، وفرق في البلدان ، لرددته إلى حاله ، فإن في العدل سعة ، ومن ضاق عنه الحق فالجور عليه أضيق.

إبن أبي‌الحديد المدائني المعتزلي، عز الدين بن هبة الله (المتوفى655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج1، ص164، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.

اين سخنرانى را كلبى به صورت روايتى مرفوع، به ابوصالح نسبت داده و او از ابن عباس نقل كرده است: حضرت على عليه السلام در دومين روز بيعت خود، در مدينه سخنرانى كرد و فرمود: اى مردم هر زمينى كه عثمان در انحصار كسى درآورده و هر ثروتى از ثروت هاى خدا كه بخشيده است، به بيت المال باز خواهد گشت؛ چرا كه حقوق ديرين راچيزى باطل نسازد. اگر اين ثروت ها را بيابم كه با آن زنان به تزويج درآمده، و [يا] در شهرها پراكنده شده اند، هر آينه آن را به جاى نخستين بازگردانم؛ چرا كه در عدالت گشايش است؛ و آن كه عدالت بر او تنگ باشد، ستم بر او تنگ تر خواهد بود.

در ادامه، کلبي اقدام عملي آن حضرت در جمع آوري سلاح و اموال بيت المال توسط عثمان را چنين گزارش مي کند:

قال الكلبي : ثم أمر عليه السلام بكل سلاح وجد لعثمان في داره مما تقوى به على المسلمين فقبض ، وأمر بقبض نجائب كانت في داره من إبل الصدقة ، فقبضت ، وأمر بقبض سيفه ودرعه ، وأمر ألا يعرض لسلاحه وجد له لم يقاتل به المسلمون ، وبالكف عن جميع أمواله التي وجدت في داره وفي غير داره ، وأمر أن ترتجع الأموال التي أجاز بها عثمان حيث أصيبت أو أصيب أصحابها.

إبن أبي‌الحديد المدائني المعتزلي، عز الدين بن هبة الله (المتوفى655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج1، ص164، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.

كلبى نقل کرد: [حضرت على عليه السلام] سپس فرمان داد تا تمام سلاح هايى كه در خانه عثمان بود و از آن عليه مسلمانان استفاده مى شد، گردآورى شود و فرمان داد شترهاى زكات را كه در خانه او بود، گردآورى كنند. همچنين فرمان داد شمشير و سپرش ضبط گردد و فرمان داد متعرض اسلحه هايى كه با آنها با مسلمانان نبرد نگردد، نشوند؛ چنان كه از ضبط ثروت هاى او در خانه اش و جاهاى ديگر خوددارى گردد. نيز فرمان داد ثروت هايى را كه عثمان واگذار كرده، هرجا و نزد هركس يافت شد برگردانده شود.

سخنان و خطبه هاي حضرت علي عليه السلام نيز به خوبي مخالفت هاي خلفاي قبل از ايشان با خداوند و سنت نبوي را تصريح مي کند و روش سازندگي حضرت علي عليه السلام در آن زمان که همگي دلباخته مال دنيا شده بودند، را آغاز کردند و البته مخالفت هاي فراواني را در پي داشت و عمده جنگ هايي که در زمان خلافت ايشان به وقوع پيوست، مخالفت با روش و منهج ايشان بوده است.

در خطبه اي که آن حضرت خواندند و سليم بن قيس هلالي آن را نقل کرده است، چنين فرمودند:

ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ وَ حَوْلَهُ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ خَاصَّتِهِ وَ شِيعَتِهِ فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِي أَعْمَالًا خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه و آله مُتَعَمِّدِينَ لِخِلَافِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ الَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله أَ رَأَيْتُمْ لَوْ أَمَرْتُ بِمَقَامِ إِبْرَاهِيمَ عليه السلام فَرَدَدْتُهُ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِي وَضَعَهُ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله وَ رَدَدْتُ فَدَكاً إِلَى وَرَثَةِ فَاطِمَةَ عليها السلام وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله كَمَا كَانَ وَ أَمْضَيْتُ قَطَائِعَ أَقْطَعَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله لِأَقْوَامٍ لَمْ تُمْضَ لَهُمْ وَ لَمْ تُنْفَذْ وَ رَدَدْتُ دَارَ جَعْفَرٍ إِلَى وَرَثَتِهِ وَ هَدَمْتُهَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَ رَدَدْتُ قَضَايَا مِنَ الْجَوْرِ قُضِيَ بِهَا وَ نَزَعْتُ نِسَاءً تَحْتَ رِجَالٍ بِغَيْرِ حَقٍّ فَرَدَدْتُهُنَّ إِلَى أَزْوَاجِهِنَّ وَ اسْتَقْبَلْتُ بِهِنَّ الْحُكْمَ فِي الْفُرُوجِ وَ الْأَحْكَامِ وَ سَبَيْتُ ذَرَارِيَّ بَنِي تَغْلِبَ وَ رَدَدْتُ مَا قُسِمَ مِنْ أَرْضِ خَيْبَرَ وَ مَحَوْتُ دَوَاوِينَ الْعَطَايَا وَ أَعْطَيْتُ كَمَا كَانَ رَسُولُ اللَّه‏ صلي الله عليه و آله يُعْطِي بِالسَّوِيَّةِ وَ لَمْ أَجْعَلْهَا دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ وَ أَلْقَيْتُ الْمِسَاحَةَ وَ سَوَّيْتُ بَيْنَ الْمَنَاكِحِ وَ أَنْفَذْتُ خُمُسَ الرَّسُولِ كَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَرَضَهُ وَ رَدَدْتُ مَسْجِدَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِلَى مَا كَانَ عَلَيْهِ وَ سَدَدْتُ مَا فُتِحَ فِيهِ مِنَ الْأَبْوَابِ وَ فَتَحْتُ مَا سُدَّ مِنْهُ وَ حَرَّمْتُ الْمَسْحَ عَلَى الْخُفَّيْنِ وَ حَدَدْتُ عَلَى النَّبِيذِ وَ أَمَرْتُ بِإِحْلَالِ الْمُتْعَتَيْنِ وَ أَمَرْتُ بِالتَّكْبِيرِ عَلَى الْجَنَائِزِ خَمْسَ تَكْبِيرَاتٍ وَ أَلْزَمْتُ النَّاسَ الْجَهْرَ بِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏ وَ أَخْرَجْتُ مَنْ أُدْخِلَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله فِي مَسْجِدِهِ مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله أَخْرَجَهُ وَ أَدْخَلْتُ مَنْ أُخْرِجَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله أَدْخَلَهُ وَ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى حُكْمِ الْقُرْآنِ وَ عَلَى الطَّلَاقِ عَلَى السُّنَّةِ وَ أَخَذْتُ الصَّدَقَاتِ عَلَى أَصْنَافِهَا وَ حُدُودِهَا وَ رَدَدْتُ الْوُضُوءَ وَ الْغُسْلَ وَ الصَّلَاةَ إِلَى مَوَاقِيتِهَا وَ شَرَائِعِهَا وَ مَوَاضِعِهَا وَ رَدَدْتُ أَهْلَ نَجْرَانَ إِلَى مَوَاضِعِهِمْ وَ رَدَدْتُ سَبَايَا فَارِسَ وَ سَائِرِ الْأُمَمِ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ ص إِذاً لَتَفَرَّقُوا عَنِّي وَ اللَّهِ لَقَدْ أَمَرْتُ النَّاسَ أَنْ لَا يَجْتَمِعُوا فِي شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَّا فِي‏ فَرِيضَةٍ وَ أَعْلَمْتُهُمْ أَنَّ اجْتِمَاعَهُمْ فِي النَّوَافِلِ بِدْعَةٌ فَتَنَادَى بَعْضُ أَهْلِ عَسْكَرِي مِمَّنْ يُقَاتِلُ مَعِي يَا أَهْلَ الْإِسْلَامِ غُيِّرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ يَنْهَانَا عَنِ الصَّلَاةِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ تَطَوُّعاً وَ لَقَدْ خِفْتُ أَنْ يَثُورُوا فِي نَاحِيَةِ جَانِبِ عَسْكَرِي مَا لَقِيتُ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ مِنَ الْفُرْقَةِ وَ طَاعَةِ أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّار.

الكليني الرازي، محمد بن يعقوب بن إسحاق (المتوفى329 ق)، الكافي، ج8، ص59-63، صححه وعلق عليه علي أكبر الغفاري، ناشر: دار الكتب الاسلامية ‏، تهران‏، الطبعة الثالثة، 1388هـ .

آن گاه در حالى كه گروهى از بستگان، و خواص و پيروانش پيرامون ايشان بودند، رو كرد و فرمود: زمامدارانِ پيشين، رفتارى داشتند كه در آنها به عمد با پيامبر خدا مخالفت كردند و پيمان او را شكستند و سنتش را دگرگون ساختند. اگر مردم را بر كناره گيرى از آن وا دارم و آن را به جايگاه خود در دوران پيامبر خدا برگردانم، لشكريان از من دورى مى جويند و من تنها مى مانم يا به همراه گروهى اندك از پيروانم كه برترى و پيشوايىِ مرا بر پايه كتابِ خداوند و سنت پيامبرصلى الله عليه وآله باور دارند، مي مانم.

ببينيد اگر فرمان دهم و مقام ابراهيم را به جاى خود كه پيامبر خدا نهاده بود برگردانم، و فدك را به وارثان فاطمه [سلام الله عليها] برگردانم، پيمانه پيامبر را به همان گونه اى كه بود برگردانم، زمين هايى را كه پيامبر به مردمانى بخشيد و در حق آنان به اجرا درنيامد را به اجرا گذارم و خانه جعفر را به ورثه او برگردانم و از مسجد جدا سازم و داورى هاى ستمگرانه را برهم زنم و زنانى كه به ناحق به ازدواج مردانى درآمده اند، جدا سازم و به شوهرانشان بازگردانم و احكام خدا را درباره اين زنان جارى سازم و فرزندان تَغْلَب را به اسارت گيرم و زمين هاى تقسيمى خيبر را بازگردانم و ديوان هاى بخشش را از ميان ببرم و مانند زمان پيامبر خدا به مساوات رفتار كنم و از گردش اموال در ميان ثروتمندان مانع شوم و ماليات بر زمين را براندازم و در ازدواج ها به برابرى حكم كنم و خمس پيامبر را چنان كه خداوند نازل فرموده وواجب نموده به اجرا بگذارم و مسجد پيامبر را به حالت گذشته اش برگردانم و درهاى گشوده شده را ببندم و درهاى مسدود شده را باز كنم و مسح بر كفش ها را حرام سازم و بر نوشيدن شرابِ كشمش حد جارى سازم و دو متعه را حلال گردانم و [تعداد] تكبير نماز بر مردگان را پنج سازم و مردم را وادارم كه بسم اللّه الرحمن الرحيم را در قرائت نماز بلند ادا كنند و آنان را كه پيامبر خدا خارج كرده بود و اكنون با پيامبر خدا داخل مسجد شده اند بيرون بَرم و آنان را كه پس از پيامبر خدا بيرون برده شده و رسول خدا آنها را داخل كرده بود داخل سازم و مردم را بر حكم قرآن و طلاقِ بر پايه سنت وادارم، و تمام ماليات هاى دينى (صدقات) را با صورت هاى متنوع و اندازه هايش گردآورى كنم و وضو، غسل و نماز را به زمان و جايگاه اوّليه و احكام شرعى اش برگردانم و مردمان نجران را به منزل هايشان بازگردانم و رفتار با اسيران فارس و ساير مليت ها را بر پايه كتاب خدا و سنت پيامبر خدا باز گردانم، آن گاه مردم از اطرافم پراكنده مي شوند.

سوگند به خداوند كه به مردم دستور دادم كه در ماه رمضان، جز نمازهاى واجب را به جماعت نخوانند و آنان را آگاه كردم كه جماعت در نمازهاى مستحبى بدعت است. ناگهان گروهى از لشكر كه به همراه من در نبرد بودند، فرياد برآوردند كه: اى اهل اسلام سنت عمر دگرگون شد، ما را از خواندن نماز مستحبى در ماه رمضان باز مى دارد. با مشاهده تفرقه و جدايى و پيروى از پيشوايان گمراهى و تبعيت از داعيان به آتش در اين امت بيمناك شدم [اگر اين دستور را لغو نكنم] بخشى از سپاهم شورش كنند.

با اين همه سختي هايي که در مسير حکومت اميرمؤمنان عليه السلام وجود داشت، اما ايشان در کنار زدن کارگزاران خيانت پيشه تعارفي نداشته و دست همگان را کوتاه کردند.

چپاول پيشگاني که در زمان خلفاي قبلي و مخصوصا عثمان دستشان در بيت المال فرو رفته بود، قرار بود جلوي ثروت اندوزي هايشان گرفته شود و آن حضرت در اين مسير مصمم بودند.

اميرمؤمنان در نامه خويش به مالک اشتر، پس از فرستادن وي به مصر؛ به اين نکته به روشني اشاره کردند:

إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِكَ مَنْ كَانَ [قَبْلَكَ لِلْأَشْرَارِ] لِلْأَشْرَارِ قَبْلَكَ وَزِيراً وَ مَنْ شَرِكَهُمْ فِي الْآثَامِ فَلَا يَكُونَنَّ لَكَ بِطَانَةًفَإِنَّهُمْ أَعْوَانُ الْأَثَمَةِ وَ إِخْوَانُ الظَّلَمَةِ وَ أَنْتَ وَاجِدٌ مِنْهُمْ خَيْرَ الْخَلَفِ مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرَائِهِمْ وَ نَفَاذِهِمْ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ مِثْلُ آصَارِهِمْ وَ أَوْزَارِهِمْ وَ آثَامِهِمْ مِمَّنْ لَمْ يُعَاوِنْ ظَالِماً عَلَى ظُلْمِهِ وَ لَا آثِماً عَلَى إِثْمِهِ أُولَئِكَ أَخَفُّ عَلَيْكَ مَئُونَةً وَ أَحْسَنُ لَكَ مَعُونَةً وَ أَحْنَى عَلَيْكَ عَطْفاً وَ أَقَلُّ لِغَيْرِكَ إِلْفاً فَاتَّخِذْ أُولَئِكَ خَاصَّةً لِخَلَوَاتِكَ وَ حَفَلَاتِك‏.

نهج البلاغة، نامه53.

بدترينِ دست ياران تو آنانى اند كه دستْ يار بدكاران پيش از تو بوده اند و در گناهان، با آنان شريك بوده اند. پس مبادا چنين كسانى محرم تو باشند كه آنان، ياوران گناهكاران اند وبرادرانِ ستمكاران وتو جانشينى بهتر از ايشان خواهى يافت كه در رأى و انجام دادن كار، مانند آنان باشد و گناهان و كردار بدِ آنان را بر عهده ندارد؛ كسى كه ستمكارى را در ستم، يار نبوده، و گناهكارى را در گناهش مددكار نبوده است. اينان براى تو كم هزينه تر و كمك كارتر و مهربان ترند و دلبستگى شان به ديگران كم تر است. اينان را ويژه خلوت ها و مجلس هايت در نظر بگير.

در سخني ديگر، اميرالمؤمنين سلام الله عليه در توضيح و تبيين پيشوايان حق چنين فرمودند:

وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ الْوَالِي عَلَى الْفُرُوجِ وَ الدِّمَاءِ وَ الْمَغَانِمِ وَ الْأَحْكَامِ وَ إِمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ فَتَكُونَ فِي أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ وَ لَا الْجَاهِلُ فَيُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ وَ لَا الْجَافِي فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ وَ لَا الْحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْمٍ وَ لَا الْمُرْتَشِي فِي الْحُكْمِ فَيَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ وَ يَقِفَ بِهَا دُونَ الْمَقَاطِعِ وَ لَا الْمُعَطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَيُهْلِكَ الْأُمَّة.

نهج البلاغه، خطبه131.

مى دانيد شايسته نيست که بخيل بر ناموس، جان ها، غنيمت ها، احكام و پيشوايىِ مسلمانان ولايت يابد تا در مال هاى آنان حريص گردد؛ و نه نادان، تا به نادانى خويش مسلمانان را به گمراهى برد؛ و نه ستمكار، تا به ستم عطاى آنان را بِبُرد؛ و نه بى عدالت در تقسيم مال، تا به گروهى ببخشد و گروهى را محروم سازد؛ و نه آن كه به خاطرِ حكم كردن، رشوه ستاند تا حقوق را پايمال كند و آن را چنان كه بايد نرساند؛ و نه آن كه سنت را ضايع سازد و امت را به هلاكت در اندازد.

خصلت هاي زشت و مذمومي همچون: بخل و ناداني و ستمکار و رشوه گير از کليدي ترين سخنان آن حضرت است که هر فرمانروا و کارگزاري بايد از آن عاري باشد.

اميرمؤمنان عليه السلام پس از مذمت خيانت پيشگان، اقدام به حذف آنان نمود تا بيشتر از اين به اموال بيت المال و مردم دست درازي نکنند. اشعث بن قيس که از طرف عثمان فرماندار آذر بايجان بوده است، اموال فراواني را به دست آورده بود که از دادن آن به حضرت خودداري مي کرد، امام با پاسخ محکم و قاطعي با او برخورد کردند چنان چه در منابع مکتوب آمده است:

أَنَّهُ حَضَرَ الْأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ وَ كَانَ عُثْمَانُ اسْتَعْمَلَهُ عَلَى آذَرْبِيجَانَ فَأَصَابَ مِائَةَ أَلْفِ دِرْهَمٍ فَبَعْضٌ يَقُولُ أَقْطَعَهُ‏ عُثْمَانُ‏ إِيَّاهَا وَ بَعْضٌ يَقُولُ أَصَابَهَا الْأَشْعَثُ فِي عَمَلِهِ فَأَمَرَهُ عَلِيٌّ ص بِإِحْضَارِهَا فَدَافَعَهُ وَ قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَمْ أُصِبْهَا فِي عَمَلِكَ قَالَ وَ اللَّهِ لَئِنْ أَنْتَ لَمْ تُحْضِرْهَا بَيْتَ مَالِ الْمُسْلِمِينَ لَأَضْرِبَنَّكَ بِسَيْفِي هَذَا أَصَابَ مِنْكَ مَا أَصَابَ فَأَحْضَرَهَا وَ أَخَذَهَا مِنْهُ وَ صَيَّرَهَا فِي بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ وَ تَتَبَّعَ عُمَّالَ عُثْمَانَ فَأَخَذَ مِنْهُمْ كُلَّ مَا أَصَابَهُ قَائِماً فِي أَيْدِيهِمْ وَ ضَمَّنَهُمْ مَا أَتْلَفُوا.

المغربي، القاضي النعمان (متوفاي 363هـ)، دعائم الإسلام، ج1، ص396، تحقيق: آصف بن علي أصغر فيضي، ناشر: دار المعارف – القاهرة، سال چاپ : 1383 - 1963 م.

حضرت على عليه السلام اشعث بن قيس را احضار كرد. وى از سوى عثمان، فرماندار آذربايجان بود و صد هزار درهم به دست آورده بود. برخى ميرگويند آن [اموال را] را عثمان به وى بخشيد و برخى ديگر مي گويند كه آن را در كارش به دست آورد. حضرت على عليه السلام فرمان داد آن را آماده سازد؛ ولى وى سر باز زد و گفت: اى اميرمؤمنان، اين ثروت را در دوران حكومت تو به دست نياورده ام. [امام] فرمود: به خدا سوگند، اگر آن را در بيت المال مسلمانان حاضر نسازى، اين شمشير را چنان بر تو فرود آورم كه هر چه خواست، از تو باز ستاند. پس اشعث اموال را آورد و امام آنها را از او گرفت و در بيت المال قرار داد. [اين جستجو و پيگيرى را] نسبت به كارگزاران عثمان، پى گرفت و هر چه از ثروت در دستشان بود باز ستاند و در آنچه از ميان برده بودند، آنها را ضامن كرد.

پند و اندرز هاي ايشان نسبت به خيانت کاران، شهره و زبانزد خاص و عام است چنان چه ابن عبد البر قرطبي در الاستيعاب پيرامون اين عمل آن حضرت چنين مي نويسد:

وكان عليٌّ رضي الله عنه ... ولا يخصُّ بالولايات أهل الدِّيانات والأمانات. وإذا بلغه هن أحدهم جناية كتب إليه: قد جاءتكم موعظة من ربكم، فأوفوا الكيل والميزان بالقسط، ولا تبخسوا الناس أشياءهم، ولا تعثوا في الأرض مفسدين، بقية الله خير لكم إن كنتم مؤمنين. وما أنا عليكم بحفيظ. إذا أتاك كتابي هذا فتحفظ بما في بين يديك من عملنا حتى نبعث إليك من يتسلمه منك. ثم يرفع طرفه إلى السماء فيقول: اللهمَّ إنك تعلم إني لم أمرهم بظلم خلقك ولا بترك حقك.

وخطبه ومواعظه ووصاياه لعماله إذ كان يخرجهم إلى أعماله كثيرة مشهورة لم أر التعرض لذكرها لئلا يطول الكتاب وهى حسان كلها.

ابن عبد البر النمري القرطبي المالكي، ابوعمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج3، ص1111، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.

حضرت على عليه السلام بر شهرها، دينداران و امانت پيشگان را مى گماشت و اگر خيانتى از يكى از آنان به وى مى رسيد، برايش مى نوشت: در حقيقت شما را از جانب پروردگارتان پند و اندرزى آمده است. پس پيمانه و ترازو را دادگرانه تمام کنيد، و اموال مردم را كم ندهيد و در زمين به فساد سر برنداريد. اگر مؤمن باشيد باقى مانده [حلال] خداوند براى شما بهتر است و من بر شما نگاهبان نيستم. هنگامى كه نامه ام به تو رسيد، وظايفى كه بر عهده ات بود سامان ده تا شخصى را روانه كنيم و از تو تحويل بگيرد.

آن گاه رويش را به سوى آسمان مى كرد و مى فرمود: بار خدايا، تو مى دانى كه من نه آنان را به ستم كردن بر بندگانت فرمان دادم و نه به كنار گذاردن حقوق تو.

سخنرانى ها، موعظه ها و سفارش هاى او به كارگزارانش هنگامى كه آنان را به سوى كارها روانه مى كرد، بسيار است و از بازگو كردنش صرف نظر كردم تا كتابم طولانى نشود؛ گرچه تمامى آنها زيباست.

کيفر مسئولان و کارگزاران خيانت پيشه در سيره امير دوعالم، حضرت علي بن ابي طالب سلام الله عليهما از امور مسلم و غير قابل انکار است. سخت ترين مجازات از آن کساني بود که دست درازي به اموال و جان هاي مردم داشتند و آن حضرت ضمن نامه نگاري و ارسال پيک، بر ضرورت عقوبت افراد تاکيد داشتند. براي مثال، ابن هرمه در بازار اهواز دچار خيانت شد، حضرت در نامه اي به رفاعه، دستور اشد عقوبت وي را چنين بيان فرمودند:

أَنَّهُ اسْتَدْرَكَ عَلَى ابْنِ هَرْمَةَ خِيَانَةً وَ كَانَ عَلَى سُوقِ الْأَهْوَازِ فَكَتَبَ إِلَى رِفَاعَةَ إِذَا قَرَأْتَ كِتَابِي فَنَحِّ ابْنَ هَرْمَةَ عَنِ السُّوقِ وَ أَوْقِفْهُ لِلنَّاسِ وَ اسْجُنْهُ وَ نَادِ عَلَيْهِ وَ اكْتُبْ إِلَى أَهْلِ عَمَلِكَ تُعْلِمُهُمْ رَأْيِي فِيهِ وَ لَا تَأْخُذْكَ فِيهِ غَفْلَةٌ وَ لَا تَفْرِيطٌ فَتَهْلِكَ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَعْزِلُكَ أَخْبَثَ عُزْلَةٍ وَ أُعِيذُكَ بِاللَّهِ مِنْ ذَلِكَ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ فَأَخْرِجْهُ مِنَ السِّجْنِ وَ اضْرِبْهُ خَمْسَةً وَ ثَلَاثِينَ سَوْطاً وَ طُفْ بِهِ إِلَى الْأَسْوَاقِ فَمَنْ أَتَى عَلَيْهِ بِشَاهِدٍ فَحَلِّفْهُ مَعَ شَاهَدِهِ وَ ادْفَعْ إِلَيْهِ مِنْ مَكْسَبِهِ مَا شُهِدَ بِهِ عَلَيْهِ وَ مُرْ بِهِ إِلَى السِّجْنِ مُهَانًا مَقْبُوحاً مَنْبُوحاً وَ احْزِمْ رِجْلَيْهِ بِحِزَامٍ وَ أَخْرِجْهُ وَقْتَ الصَّلَاةِ وَ لَا تَحُلْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مَنْ يَأْتِيهِ بِمَطْعَمٍ أَوْ مَشْرَبٍ أَوْ مَلْبَسٍ أَوْ مَفْرَشٍ وَ لَا تَدَعْ أَحَداً يَدْخُلُ إِلَيْهِ مِمَّنْ يُلَقِّنُهُ اللَّدَدَ وَ يُرَجِّيهِ الْخُلُوصَ فَإِنْ صَحَّ عِنْدَكَ أَنَّ أَحَداً لَقَّنَهُ مَا يَضُرُّ بِهِ مُسْلِماً فَاضْرِبْهُ بِالدِّرَّةِ فَاحْبِسْهُ حَتَّى يَتُوبَ وَ مُرْ بِإِخْرَاجِ أَهْلِ السِّجْنِ فِي اللَّيْلِ إِلَى صَحْنِ السِّجْنِ لِيَتَفَرَّجُوا غَيْرَ ابْنِ هَرْمَةَ إِلَّا أَنْ تَخَافَ مَوْتَهُ فَتُخْرِجَهُ مَعَ أَهْلِ السِّجْنِ إِلَى الصَّحْنِ فَإِنْ رَأَيْتَ بِهِ طَاقَةً أَوِ اسْتِطَاعَةً فَاضْرِبْهُ بَعْدَ ثَلَاثِينَ يَوْماً خَمْسَةً وَ ثَلَاثِينَ سَوْطاً بَعْدَ الْخَمْسَةِ وَ الثَّلَاثِينَ الْأُولَى وَ اكْتُبْ إِلَيَّ بِمَا فَعَلْتَ فِي السُّوقِ وَ مَنِ اخْتَرْتَ بَعْدَ الْخَائِنِ وَ اقْطَعْ عَنِ الْخَائِنِ رِزْقَهُ.

المغربي، القاضي النعمان (متوفاي 363هـ)، دعائم الإسلام، ج2، ص537، تحقيق: آصف بن علي أصغر فيضي، ناشر: دار المعارف – القاهرة، سال چاپ : 1383 - 1963 م.

حضرت على عليه السلام هنگامى كه آن حضرت، خيانت ابن هَرمَه مأمور بازار اهواز را دريافت، به رفاعه چنين نوشت: هنگامى كه نامه ام را خواندى، ابن هرمه را از بازار بركنار كن و او را به خاطر [حقوق] مردم از كار باز دار و سپس زندانى نما و خبر آن را اعلان عمومى كن و به كارگزارانت بنويس و نظرم را به آنان ابلاغ نما. درباره ابن هرمه غفلت يا كوتاهى نكنى كه نزد خداوند هلاك مي شوى و من هم به بدترين شيوه بركنارت خواهم كرد كه از اين كار، تو را به خدا پناه مى دهم.

هنگامى كه جمعه شد، او را از زندان بيرون بياور و 35 تازيانه بر او بزن و در بازارها بچرخان. اگر كسى از او شكايت كرد و شاهد آورد، او را سوگند ده و از درآمد ابن هرمه آن را پرداخت نما. فرمان ده تا او را با خوارى و زشتى و فرياد كشيدن بر سرش به زندان ببرند، با طنابى پاهايش را ببند و وقت نماز او را بيرون آور. اگر كسى برايش غذا، آشاميدنى، لباس و زير اندازى آورد، مانع مشو. مگذار كسى بر او وارد شود تا به او چاره اى تلقين كند يا به آزادى اميدوارش سازد. اگر برايت روشن شد كه كسى مطلبى را به او القا كرده كه به مسلمانانى زيان مى رساند، او را با تازيانه تأديب نما و زندانى كن تا توبه نمايد. شب ها زندانيان را براى هواخورى به حياط زندان بياور، جز ابن هرمه را، مگر آن كه ترس از تلف شدنش باشد كه او را نيز شب ها آزاد بگذار. اگر در او طاقت و توان ديدى، پس از سى روز، 35 تازيانه ديگر، افزون بر 35 تازيانه قبلى بر او بزن. براى من گزارش كارت در بازار را بنويس و اين كه چه كسى را پس از آن خائن برگزيدى. حقوق ابن هرمه خائن را هم قطع كن.

اين نحوه برخورد حضرت با فرد خائن نسبت به اموال مردم، حائز اهميت است.

حساسيت به اين مساله در انديشه علوي تا جايي است که در نامه مشهور حضرت امير سلام الله عليه به مالک اشتر، پيرامون کارگزاران و توجه به آنان، چنين نوشتند:

فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ يَدَهُ إِلَى خِيَانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا أَخْبَارُ عُيُونِكَ اكْتَفَيْتَ بِذَلِكَ شَاهِداً فَبَسَطْتَ عَلَيْهِ الْعُقُوبَةَ فِي بَدَنِهِ وَ أَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ فَوَسَمْتَهُ بِالْخِيَانَةِ وَ قَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهَمَة.

نهج البلاغه، نامه53.

اگر يكى از آنان دست به خيانتى زد و گزارش بازرسان تو بر آن خيانت هم داستان بود، بدين گواه بسنده كن و كيفر او را با تنبيه بدنى به او برسان و آنچه به دست آورده، بگير. سپس او را خوار بدار و خيانتكار شمار و طوق بدنامى در گردنش بياويز.

قاطعيت آن حضرت در مقابل با کارگزاران خويش از صفحات مهم تاريخ است که به نحو اختصار به برخي از موارد اشاره مي شود:

عثمان بن حنيف

عثمان بن حنيف استاندار اميرالمؤمنين حضرت علي عليه السلام در بصره بود. روزي به حضرت خبر رسيد که وي بر سفره اي حاضر شده است که غذا هاي رنگارنگ بر آن بوده است، ايشان بعد از شنيدن خبر اين قضيه، به وي نامه اي نوشتند و ضمن بيان ويژگي هاي خويش و عدم بهره وري از مال و اموال دنيا، عثمان بن حنيف را به پرهيزکاري سفارش نمودند و چنين نوشتند:

أَمَّا بَعْدُ يَا ابْنَ حُنَيْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاكَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا تُسْتَطَابُ‏ لَكَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَيْكَ الْجِفَانُ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِيبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُه مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْكَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَ مَا أَيْقَنْتَ بِطِيبِ [وَجْهِهِ‏] وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِي‏ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً وَ لَا حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لَا أَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا كَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِيَ فِي عَيْنِي أَوْهَى وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ.

بَلَى كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ. وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَ غَيْرِ فَدَكٍ وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِي غَدٍ جَدَثٌ‏ تَنْقَطِعُ فِي ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِيبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِيدَ فِي فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ يَدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاكِمُ وَ إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِيَ آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الْأَكْبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَى جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ‏ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِيتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِي بُطُونٌ غَرْثَى‏ وَ أَكْبَادٌ حَرَّى‏ أَوْ أَكُونَ كَمَا قَالَ الْقَائِلُ:

وَ حَسْبُكَ [عَاراً] دَاءً أَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍ وَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِدِّ

أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْش‏.

نهج البلاغه، نامه45.

اى پسر حنيف، به من خبر رسيده است كه مردى از جوانان بصره تو را بر سفره اى دعوت كرده و تو به سوى آن شتافته اى. خوردنى هاى رنگارنگ برايت مهيا شده و كاسه ها پيشت نهاده شده است. گمان نمى كردم تو ميهمانى مردمى را بپذيرى كه نيازمندان آنها به جفا رانده شده و توانمندان آنها دعوت شده بودند. بنگر بدانچه از اين سفره بر مى دارى. اگر حلال و حرامش را ندانى، بيرون انداز و از آنچه که مى دانى حلال است، استفاده كن. آگاه باش كه هر پيروى را پيشوايى است كه به وى اقتدا مى كند و از نور دانش او روشنى مى جويد. بدان كه پيشواى شما از دنياى خود، به دو جامه فرسوده و از خوراكى ها، به دو قرص نان اكتفا كرده است. بدانيد كه شما چنين نتوانيد كرد؛ اما مرا به پارسايى و كوشيدن و پاك دامنى و درستى ورزيدن يارى كنيد.

به خدا سوگند كه از دنياى شما زرى نيندوختم و از غنيمت هاى آن ذخيره ننمودم و بر جامه كهنه ام، وصله اى نيفزودم و از زمين آن، به اندازه يك وجب تصرف نكردم و نه چيزى جز به اندازه خوراك چارپاى پشتْ زخمى برگرفتم، در حالى كه آن هم در چشم من پست تر و بى ارزش تر از داروى گَس و تلخى است.

آرى؛ از آنچه آسمان بر آن سايه افكنده، فدك در دست ما بود. مردمانى بر آن بخل ورزيدند و مردمانى سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند و بهترين داور، پروردگار است. و مرا با فدك و جز فدك چه كار است در حالى كه فردا جايگاه آدمى، گور است كه نشانه هايش در تاريكى آن از ميان مى رود و خبرهايش نهان مى گردد، در گودالى كه اگر قدرى وسعت يابد يا دست هاى گوركن آن را فراخ نمايد، سنگ و كلوخ، آن را بفشارد و خاك انباشته، رخنه هايش را به هم آرد؟ و من نفس خود را با پرهيزگارى مى پرورانم، تا در روزى كه پر بيم ترين روزهاست، در امان بيايد و بر كرانه هاى لغزشگاه، پايدار مانَد، و اگر مى خواستم، مى دانستم كه چگونه عسل پالوده و مغز گندم و بافته ابريشم را به كار بَرم؛ ليكن هرگز هواى من بر من چيره نخواهد گرديد و حرص، مرا به گزيدن خوراكى ها نخواهد كشيد. چه بسا كسى در حجاز يا يمامه، حسرت قرص نانى ببرد، يا هرگز شكمى سير نخورد و من، سير بخوابم و پيرامونم شكم هايى باشند كه از گرسنگى، به پشت دوخته شده و جگرهايى سوخته است يا چنان باشم كه گوينده اى سروده است:

درد تو اين بس كه شب، سير بخوابى/ و گرداگردت جگرهايى در آرزوى پوست بزغاله باشند.

آيا بدين بسنده كنم كه مرا اميرمؤمنان گويند و در ناخوشايندى هاى روزگار، شريك آنان نباشم؟ يا در سختى زندگى، نمونه اى برايشان نشوم؟

در اين نامه حضرت به عثمان بن حنيف، چند نکته مهم به چشم مي خورد:

1. لزوم پرهيز از تجمل گرايي؛

2. دقت در خوردن و آشاميدن؛

3. ساده زيستي و اکتفا به حداقل کسب از دنيا توسط آن حضرت؛

4. فدک، جايگاه آن و غصب فدک؛

5. مرگ و ياد قبر؛

6. توجه به فقرا در دو دست ترين منطقه تحت حکومت خويش؛

و... .

عبد الله بن عباس

عبد الله بن عباس نيز يکي از کارگزاران اميرالمؤمنين سلام الله عليه بوده است که در زمان کارگزاري خود نامه اي از آن حضرت را دريافت کرد. اميرالمؤمنين در اين نوشته خود به ابن عباس، تصريح دارند که تقواي الهي را در مواجهه با اموال ديگران رعايت کند:

أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ رَبَّكَ وَ عَصَيْتَ إِمَامَكَ وَ أَخْزَيْتَ أَمَانَتَكَ بَلَغَنِي أَنَّكَ جَرَّدْتَ الْأَرْضَ فَأَخَذْتَ مَا تَحْتَ قَدَمَيْكَ وَ أَكَلْتَ مَا تَحْتَ يَدَيْكَ فَارْفَعْ إِلَيَّ حِسَابَكَ وَ اعْلَمْ أَنَّ حِسَابَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ حِسَابِ النَّاسِ وَ السَّلَام‏.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى279 ق)، أنساب الأشراف، ج1، ص293، طبق برنامه الجامع الكبير.

نهج البلاغة، نامه40.

خبرِ كارى از تو به من رسيده كه اگر انجام داده باشى، خدا را به خشم آورده اى و امانتت را خراب كرده اى و نافرمانى امامت را نموده اى و به مسلمانان خيانت كرده اى. خبر رسيده كه زمين ها را پاكسازى كرده اى و آنچه را در اختيارت بود، به مصرف رسانده اى. حساب هايت را برايم بفرست و بدان كه حسابرسىِ خداوند، شديدتر است از حسابرسى مردم، والسلام.

قدامة بن عجلان

قدامه يکي از کارگزاران آن حضرت در منطقه کسکر، شهري بين کوفه و بصره بوده است. اميرالمؤمنين سلام الله عليه ضمن نوشتن نامه اي به او و هشدار به عدم استفاده از بيت المال، به او تذکر دادند که اموال مردم نزد او امانت بوده و حق دست درازي ندارد:

وكتب عليه السلام إلى قدامة بن عجلان عامله على كسكر: أما بعد فاحمل ما قيل من مال الله فإنه فيء للمسلمين، لست بأوفر حظاً فيه من رجل منهم ولا تحسينَ يا بن أمّ قدامة أن مال كسكر مباح لك كمال ورثته عن أبيك وأمك، فعجل حمله، وأعجل في الإقبال إلينا إن شاء الله.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى279 ق)، أنساب الأشراف، ج1، ص290، طبق برنامه الجامع الكبير.

امام على عليه السلام در نامه اش به قدامة بن عجلان، كارگزار وى در كَسكَر: پس از حمد و سپاس خداوند؛ آنچه از ثروت هاى الهى بر عهده توست، به سوى من بفرست؛ چرا كه ثروت عمومى مسلمانان است و بهره تو از آن، بيش تر از بهره يك تن از آنان نيست. اى پسر قدامه، گمان مبر كه ثروت هاى كسكر براى تو مباح است، مانند آنچه از پدر و مادرت به ارث برده اى. پس به سرعت، اموال را بفرست و خودت نيز درآمدن به نزد ما شتاب كن، إن شاء اللّه.

مصقلة بن هبيرة

مصقلة کارگزار و عامل حضرت علي عليه السلام در اردشيرخره فارس بوده است و ابن عباس او را منصوب كرده بود، به آن حضرت خبر دادند که وي مقداري از اموال را به باديه نشينان بکر بن وائل بذل و بخشش کرده است. حضرت ضمن نوشتن نامه اي به وي، نسبت به اين کارش به وي هشدار دادند و از وي خواستند تا حق خداوند را رعايت کند چنان چه آمده است:

وكتب عليه السلام إلى مصقلة بن هبيرة الشيباني، وكان على أردشيرخرّة من قبل ابن عباس: بلغني عنك أمر إن كنت فعلته فقد أتيت شيئاً إذّاً. بلغني أنك تقسم فيء المسلمين فيمن اعتفاك وتغشاك من أعراب بكر بن وائل، فوالذي فلق الحبة، وبرأ النسمة، وأحاط بكلّ شيء علما؛ لئن كان ذلك حقاً لتجدنّ بك عليّ هواناً فلا تسهيننَّ بحق ربك ولا تُصْلحنَّ دنياك بفساد دينك ومحقه فتكون من الأخسرين أعمالاً الذين ضلّ سعيهم في الحياة الدنيا وهم يحسبون أنهم يحسنون صنعا.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى279 ق)، أنساب الأشراف، ج1، ص290، طبق برنامه الجامع الكبير.

حضرت علي عليه السلام نوشته اي به مصقلة بن هبيرة شيباني که از طرف ابن عباس در منطقه اردشيرخره منصوب شده بود، نوشت: خبرى از تو به من رسيده كه اگر چنان رفتارى از تو سر زده باشد، رفتار ناشايستى را مرتكب شده اى. خبر رسيده است ثروت مسلمانان را ميان كسانى از باديه نشينان قبيله بكر بن وائل كه از تو درخواست احسان و نيكى كرده اند، تقسيم كرده اى. پس سوگند به آن كه دانه را شكافت و انسان ها را آفريد و دانش او نسبت به هر چيز، فراگير است، اگر اين سخن درست باشد، ارزش خود را نزد من سبک کرده اي. پس حقوق پروردگارت را سَبك مشمار و دنيايت را با خرابى دين و از ميان بردنش اصلاح مكن كه از اين گروه باشى، "الْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا ؛ زيانكارترينِ مردم، كسانى اند كه كوشش آنها در زندگى دنيا به هدر رفته و خود مى پندارند كه كار خوب انجام مى دهند.

ذهل بن حارث نيز داستان گفتگوي خود با مصقلة را بيان و تصريح دارد که مصقلة انديشه بخشش هاي خلفاي قبل از حضرت علي عليه السلام خصوصا عثمان را در سر داشت و چنين توقعي از آن حضرت داشت:

قال أبو مخنف وحدثني أبو الصلت الأعور عن ذهل بن الحارث قال دعاني مصقلة إلى رحله فقدم عشاؤه فطعمنا منه ثم قال والله إن أمير المؤمنين يسألني هذا المال ولا اقدر عليه فقلت والله لو شئت ما مضت عليك جمعة حتى تجمع جميع المال فقال والله ما كنت لأحملها قومي ولا أطلب فيها إلى أحد ثم قال أما والله لو أن ابن هند هو طالبني بها أو ابن عفان لتركها لي ألم تر إلى ابن عفان حيث أطعم الأشعث من خراج أذربيجان مائة ألف في كل سنة فقلت له إن هذا لا يرى هذا الرأي لا والله ما هو بباذل شيئا كنت أخذته فسكت ساعة وسكت عنه فلا والله ما مكث إلا ليلة واحدة بعد هذا الكلام حتى لحق بمعاوية وبلغ ذلك عليا فقال ماله برحه الله فعل فعل السيد وفر فرار العبد وخان خيانة الفاجر أما والله لو أنه أقام فعجز ما زدنا على حبسه فإن وجدنا له شيئا أخذناه وإن لم نقدر على مال تركناه ثم سار إلى داره فنقضها وهدمها.

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310 ق)، تاريخ الطبري، ج3، ص147، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

ابومخنف مي گويد که ابوالصلت اعور از ذهل بن حارث چنين برايم نقل کرده است: مصقله مرا به محل اقامت خود فراخواند و غذايى آماده ساخت و خورديم. سپس گفت: به خدا سوگند، اميرمؤمنان، اين ثروت ها را از من مى خواهد و من بر آن، توانايى ندارم. [ذهل گفت] به او گفتم: اگر مايلى، يك هفته دستور را به اجرا نگذارد تا ثروت ها را گردآورى كنى. گفت: به خدا سوگند، نمى خواهم آن را بر خويشاوندانم تحميل كنم يا از كسى درخواست نمايم.

سپس گفت: بدانيد به خدا قسم، اگر پسر هند [معاويه] يا پسر عفان [عثمان]، آن ثروت را مطالبه مى كرد، آن را براى من واگذار مى نمود. عثمان را نديدى كه چگونه [در حكومتش] صد هزار درهم از ماليات آذربايجان را هر ساله به اشعث بن قيس بخشيد؟ ذهل گويد: گفتم اين مرد [حضرت على عليه السلام]، به اين مسأله معتقد نيست و چيزى را به تو نبخشد.

لحظاتى ساكت شد و من هم سكوت كردم. يك شب از اين گفتگو نگذشت كه مصقله به معاويه پيوست. خبر به حضرت على عليه السلام رسيد. فرمود: چه شده است او را؟ خدا او را نابود سازد. مانند بزرگان رفتار كرد و مانند بردگان گريخت و مانند اهل فجور خيانت ورزيد. بدانيد كه اگر او براى گردآورى ثروت ها به پا مى خاست و ناتوان مى شد، بر حبس او نمى افزوديم. اگر چيزى نزد او مى يافتيم، ضبط مى كرديم و اگر ثروتى نزد او نمى يافتيم، او را رها مى كرديم. آن گاه به سوى خانه مصقله رفت و آن را خراب كرد.

اين چنين آن حضرت در مقايل خيانت پيشگان ايستادگي کردند و نسبت به گرفتن حق و حقوق مردم اقتدار به خرج دادند.

منذر بن جارود

منذر نيز فرماندار آن حضرت در منطقه اصطخر بوده است. وقتي به حضرت امير عليه السلام خبر رسيد که وي مشغول خوشگذراني بوده و به امور مردم رسيدگي نمي کند، حضرت در نامه اي به وي به شدت او را عتاب کردند و از وي درخواست کردند تا سريعا خودش را به ايشان برساند. وي به جرم اختلاس سي هزار سکه که در نفي و انکار آن نيز قسم نخورد، توسط آن حضرت زنداني شد:

وكتب عليه السلام إلى المنذر بن الجارود وبلغه أنه يبسط يده في المال، ويصل من أتاه، وكان على اصطخر: إن صلاح أبيك غرني منك وظننت أنك تتبع هديه وفعله؛ فإذا أنت فيما رقّي إلي عنك لا تدع الانقياد لهواك؛ وإن أزرى ذلك بدينك، ولا تصغي إلى الناصح وإن أخلص النصح لك؛ بلغني أنك تدع عملك كثيراً وتخرج لاهيا متنزهاً متصيداً، وأنك قد بسطت يدك في مال الله لمن أتاك من أعراب قومك، كأنه تراثك عن أبيك وأمك، وإني أقسم بالله لئن كان ذلك حقاً لجمل أهلك وشسع نعلك خير منك، وأن اللعب واللهو لا يرضاهما الله، وخيانة المسلمين أعمالهم مما يسخط ربك، ومن كان كذلك فليس بأهل لأن يسدّ به الثغر، ويجبىء به الفيء، ويؤتمن على مال المسلمين، فأقبل حين يصل كتابي هذا إليك. فقد فشكاه قوم ورفعوا عليه أنه أخذ ثلاثين ألفاً، فسأله فجحد، فاستحلفه فلم يحلف، فحبسه.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى279 ق)، أنساب الأشراف، ج1، ص291، طبق برنامه الجامع الكبير.

امام على عليه السلام در نامه اى به منذر بن جارود كه فرماندارش در اصطخر بود و هنگامى كه به ايشان خبر رسيد كه در ثروت ها گشاده دستى مى كند و به آن كه مى خواهد، مى بخشد، چنين نوشت: خوبى پدرت، مرا درباره [ظاهر] تو دچار غفلت کرد. گمان مى كردم تو از شيوه و رفتار او پيروى مى كنى؛ اما آن گونه كه از تو به من رسيده، پيروى هوا و هوس را رها نمى كنى، گرچه به دينت آسيب رساند، و به [سخن] خيرخواهان گوش فرا نمى دهى، گرچه خالصانه خيرخواهى كنند. به من خبر رسيده كه كارهاى بسيارى را بر زمين مى گذارى و براى سرگرمى و تفريح و صيد بيرون مى روى و در ثروت خداوند، نسبت به باديه نشينان قبيله ات گشاده دستى مى كنى، گويا ميراث پدر و مادر توست.

به خدا سوگند، اگر اين گزارش ها درست باشد، شتر قبيله ات و بند كفش هايت از تو بهترند. خداوند، لهو و لعب را نمى پسندد و خيانت به مسلمانان و تباه كردن كارهاى آنان، خداوند را به خشم آورد و كسى كه چنين است، شايسته نيست كه با او مرزها پاسدارى شود و ثروت هاى عمومى، گردآورى گردد و امين اموال مسلمانان قرار گيرد. هر گاه نامه ام به تو رسيد، نزد من بيا. منذر، نزد آن حضرت آمد و گروهى از او شكايت كردند كه سى هزار[سكه] از بيت المال برداشته است. امام از او سؤال كرد، [اما] وى انكار نمود. او را سوگند داد، ولى سوگند ياد نكرد. سپس او را زندانى كرد.

آري برخورد با مفسدان و خيانت پيشگاني که در راستاي چپاول اموال مردم بر آمده بودند و در صدد تصاحب اموال مردم و بيت المال بودند، از اقدامات مهم و اساسي اميرالمؤمنين سلام الله عليه بوده است و همين مسأله نيز سبب دشمني هاي فراواني و به وجود آمدن جنگ هاي فراواني شد.

موفق باشيد

موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :