به گزارش شيعه نيوز به نقل از خبرگزارى مهر، شيخ عبدالعزيز آل شيخ
مفتى عربستان در بيانيه خود كه در خبرگزارى عربستان منتشر شد، در
اظهاراتى كه نشان دهنده نگرانى وى از ادامه شركت اتباع سعودى در
عمليات انتحارى و مسلحانه در عراق كه اگرچه به بهانه مقابله با اشغالگران
انجام مىشود، اما در حقيقت اكثريّت ملّت عراق يعنى شيعيان قربانى آن
هستند، گفت: «ساليانى است كه فرزندان عربستان به بهانه جهاد در راه
خدا از كشور خارج مىشوند و اين جوانان شور و اشتياق به دين خود دارند، (1) شيعه نيوز، 15 آبان 86.
(180)
اما قدرت تشخيص ميان حق و باطل را ندارند».
او افزود: «اين موضوع سبب شده تا اين جوانان به عنوان وسيلهاى در
دست طرفهاى مشكوك و ابزارى براى دستگاههاى خارجى شوند كه به
بهانه جهاد با آنها بازى مىكنند و از آنها براى رسيدن به اهداف پليد
خود استفاده مىكنند و دسيسههاى خود را اجرا مىكنند به گونهاى كه
جوانان ما به كالايى براى خريد و فروش طرفهاى شرقى و غربى براى
رسيدن به اهداف و مقاصدى كه زيان فراوانى به اسلام و مسلمانان وارد
مىكند، تبديل شدهاند».
مفتى عربستان همچنين گفت كه اين جوانان به خاطر فريب خوردن
عمليات پليدى را انجام مىدهند كه ارتباطى با دين ندارد.
شيخ عبدالعزيز آل الشيخ با اعتراف به حمايتهاى مالى گسترده
شيوخ پولدار از تروريستهاى تكفيرى در عراق، از ثروتمندان كشورش
خواست تا در هزينه كردن دارايى خود محتاط بوده و به سمت حمايت از
گروههاى تروريستى كشيده نشوند.
وى گفت: به صاحبان پول و سرمايه توصيه مىكنم كه در هزينه كردن
دارايى خود محتاط باشند تا اين دارايىها سبب زيان رساندن به
مسلمانان نشود(1).
(1) شيعه نيوز، 10 مهر 86، از خبرگزارى مهر.
از زشتترين پديدهها در آيين وهّابيّت اين است كه هر چيزى كه با
افكار آنان تطبيق نكند، آن را بدعت شمرده و شرك مىدانند كه در اين
قسمت به بخشى از آن اشاره مىشود.
بن باز مفتى اعظم سابق سعودى مىنويسد:
لايجوز الأحتفال بمولد الرسول صلى اللّه عليه وسلّم ولاغيرِه؛ لأنّ
ذلك من البدعِ المحدثةِ في الدين، لأنّ الرسولَ [ صلىاللهعليهوآله ] لميفعله
ولاخلفاؤُه الراشدون ولاغيرُهم من الصحابةِ ـ رضي اللّه عنهم ـ
ولاالتابعونَ لهم بإحسان في القرونِ المُفَضَّلةِ(1)؛ مراسم ميلاد
پيامبر گرامى جايز نيست؛ چون بدعت در دين محسوب مىشود؛
زيرا رسول گرامى و خلفاى راشدين و صحابه و ديگر تابعين، چنين
مراسمى را انجام نمىدادهاند.
(1) مجموع فتاوى و مقالات متنوعة، ج 1، ص 183، فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث
العلميّة والإفتاء، ج 3، ص 18.
هيئت دائم اِفتاى سعودى در پاسخ به سؤالى پيرامون مراسم
سوگوارى مىنويسد:
لايجوز الإحتفالُ بمن مات من الأنبياءِ والصالحين ولا إحياءُ
ذكراهم بالموالدِ و... لأنّ جميعَ ما ذُكرَ من البدعِ المُحْدَثَةِ في الدين
و من وسائلِ الشرك(1)؛ مراسم سوگوارى براى پيامبران و صالحان
و هم چنين مراسم بزرگداشت آنان جايز نيست و بدعت در دين و از
وسايل شرك به حساب مىآيد.
هيئت دائم اِفتاى سعودى در پاسخ به سؤالى پيرامون درود و تحيّت بر
پيامبر اكرم [ صلىاللهعليهوآله ] مىنويسد:
ذكرُ الصلاةِ والسلامِ على الرسولِ صلى اللّه عليه وسلّم قبل
الأذان، وهكذا الجهرُ بها بعد الأذانِ، مع الأذانِ، من البدعِ المحدثة
في الدين، وقد ثبت عن النبيّ صلى اللّه عليه وسلّم أنّه قال: «من
أحْدَثَ في أمرِنا هذا، ما ليس منه فهو رَدٌّ». متّفق عليه.
وفي رواية: «من عَمَلَ عَمَلاً ليس عليه أمرُنا فهو ردٌّ». رواه مسلم...
من فعل تلك البِدْعَةَ ومَنْ أقَرَّها ومن لم يُغَيِّرْها وهو قادرٌ على ذلك،
فهو آثمٌ(2)؛ درود فرستادن بر رسول اكرم[ صلىاللهعليهوآله ] قبل از اذان و بعد از
(1) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء، ج 3، ص 54 فتواى شماره 1774.
(2) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء، ج 2، ص 501، فتواى شماره 9696.
(184)
اذان، از بدعتهايى است كه در دين ايجاد شده و رسول اكرم[ صلىاللهعليهوآله [
فرموده است: هر كس بر دستورات دينى ما چيزى بيفزايد، مردود
است و همچنين فرموده است: هر كس عملى را انجام دهد كه ما به
آن دستور ندادهايم قابل قبول نيست.
همين مطلب در نوشتار بن باز مفتى عظم سابق سعودى نيز آمده
است(1).
در بخش جنايات وهّابيّت گذشت كه زينى دحلان مفتى مكّه مكرمه
مىنويسد:
وهّابىها از درود فرستان به پيامبر گرامى[ صلىاللهعليهوآله ] بر روى منابر و پس
از اذان، ممانعت مىكردند، مرد صالح نابينايى بود كه اذان مىگفت
و پس از اذان به رسول اكرم[ صلىاللهعليهوآله ] صلوات فرستاد، آن را نزد محمّد
بن عبد الوهّاب آوردند و او دستور قتل آن مؤذن نابينا را به جرم
درود بر حضرت صادر كرد و او را كشتند.
زينى دحلان در ادامه مىگويد: اگر مانند اين كارهاى زشت
وهّابىها را بخواهم بنويسم، دفترها مملوّ خواهد شد(2).
شيخ صالح فوزان عضو هيئت افتاى سعودى مىنويسد:
(1) فتاوى إسلاميّة، ج 1، ص 251.
(2) فتنة الوهابية، ص 20.
(185)
من البِدَعِ التي تقع عند قُبّةِ الرسول صلى اللّه عليه وسلّم كثرةُ
التردّدِ عليه، كلّما دخل المسجدَ ذهب يُسلِّم عليه ، وكذلك الجلوسُ
عنده، ومن البدعِ كذلك، الدعاءُ عند قبر الرسول صلى اللّه عليه
وسلّم أو غيرِه من القبورِ، مظنّةً أنّ الدعاءَ عنده يستجاب(1)؛ رفت و
آمد زياد به كنار قبر رسول اكرم [ صلىاللهعليهوآله ] و نشستن در آنجا و سلام
گفتن به حضرت، بدعت به شمار مىآيد و همچنين دعا كردن به
اين نيّت كه شايد در آنجا به اجابت برسد، نيز از بدعتها به حساب
مىآيد.
لجنه دائم افتاى سعودى مىنويسد:
لايجوز إهداءُ الثوابِ للرسول صلى اللّه عليه وسلّم، لا ختمُ القرآنِ
ولا غيرِه، لأنّ السلفَ الصالحَ من الصحابة رضي اللّه عنهم، ومَنْ
بعدُهم، لم يفعلوا ذلك، والعباداتُ توقيفيّةٌ(2)؛ و همچنين اهداء
ثواب و ختم قرآن براى رسول گرامى نيز جايز نمىباشد، چون
اصحاب پيامبر و ديگران چنين كارى نكردهاند.
شيخ عثيمين از مفتيان و علماى بزرگ سعودى مىنويسد:
وأمّا الاجتماعُ عند أهل الميّتِ وقرائةُ القرآنِ، وتوزيعُ التمرِ
واللحمِ، فكلّهُ من البِدَعِ التي ينبغي للمرء تجنّبُها؛ فإنّه ربّما يُحْدَث
مع ذلك نياحةٌ وبكاءٌ وحزنٌ، وتذكّرٌ للميتِ حتّى تَبْقَى المصيبةُ في (1) مجلّه الدعوة، شماره 1612، ص 37.
(2) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء، ج 9، ص 58، فتواى شماره 3582.
(186)
قلوبهم لا تزول. وأنا أنصحُ هؤلاء الذين يفعلون مثلَ هذا، أنصحُهم
أن يتوبوا إلى اللّه عزّ وجلّ(1)؛ اجتماع نزد مصيبت ديده و
همچنين خواندن قرآن براى ميّت و توزيع خرما و گوشت از
بدعتهايى است كه بايد از آن اجتناب نمود، چون اين كار باعث
نوحهسرايى و گريه و حزن داغديدگان مىشود و تلخى مصيبت
براى هميشه در قلب آنان مىماند و من اين چنين افراد را نصيحت
مىكنم كه از اين كار خود، دست برداشته و توبه نمايند.
لجنه دائم اِفتاء سعودى مىنويسد:
لا يجوز أن تَهَبَ ثوابَ ما صلّيتَ للميّت؛ بل هو بدعةٌ؛ لأنّه لميثبُت
عن النبىّ صلى اللّه عليه وسلّم ولا عن الصحابةِ رضي اللّه
عنهم(2)؛ هديه نمودن ثواب نماز به ميّت، بدعت محسوب مىشود،
چون از رسول اكرم [ صلىاللهعليهوآله ] و اصحاب در اين باره چيزى نرسيده
است.
لجنه دائم افتاء سعودى نوشته است:
إنّ قراءَة القرآنِ جماعةً بصوت واحد بعد كُلٍّ من صلاةِ الصبحِ
والمغربِ أو غيرهِما بدعةٌ، وكذا التزام الدعاءِ جماعةً بعد
الصلاة(2)؛ قرائت قرآن و همچنين خواندن دعاء به صورت دسته
جمعى و با يك صدا پس از نماز صبح و مغرب و غير آنها بدعت
است.
لجنه دائم افتاء سعودى نوشته است:
قولُ صدق اللّه العظيم بعد الإنتهاء من قراءة القرآن بدعة(3)؛ در
پايان قرائت قرآن، گفتن «صدق اللّه العظيم» بدعت است.
شيخ عثيمين از مفتيان بزرگ سعودى نيز به همين حكم فتوا داده
(1) نور على الدرب، ص 43.
(2) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء، ج 3، ص 481 فتواى شماره 4994.
(3) همان، ج 4، ص 149 فتواى شماره 3303.
شيخ عثيمين از مفتيان و علماى بزرگ سعودى مىنويسد:
التبرّكُ بثوب الكعبة والتمسّحُ به من البِدَع؛ لأنّ ذلك لم يَرِد عن
النبىّ صلى اللّه عليه وسلّم(2)؛ تبرّك جستن به پرده كعبه و دست
كشيدن به آن بدعت به شمار مىرود، چون از رسول اكرم [ صلىاللهعليهوآله [
دستورى در اين باره نرسيده است.
بن باز مفتى اعظم سابق سعودى نوشته است:
لانعلم أصلاً في الشرع المطهّر للتسبيح بالمُسَبِّحَة، فالأولى عدمُ
التسبيح بها، والإقتصار على المشروع في ذلك ، وهو التسبيح
بالأنامل(3)؛ ذكر گفتن با تسبيح در شرع مطهّر وارد نشده است
بهتر است به جاى تسبيح، با انگشتان دست ذكر گفته شود.
و اى كاش از وى سؤال مىشد كه آيا غذا خوردن با قاشق، مسافرت با
ماشين و هواپيما، در شرع وارد شده يا خير؟
شيخ عثيمين از مفتيان وهّابيّت مى نويسد:
إنّ الإحتفالَ بعيدِ الميلاد للطفل، فيه تَشبّهٌ بأعداء اللّه؛ فإنّ هذه (1) ختم التلاوة به ـ أي بقول (صدق اللّه العظيم) ـ غير مشروع ولا مسنون، فلا يسنّ للإنسان
عند إنتهاء القرآن الكريم أن يقول: (صدق اللّه العظيم). فتاوى إسلامية، ج 4، ص 17.
(2) مجموع الفتاوى إبن عثيمين، شماره 366.
(3) فتاوى إسلاميّة، ج 2، ص 366.
(189)
العادةَ ليست من عادات المسلمين، و إنّما ورثك من غيرهم،
وقدثبت عنه صلى اللّه عليه وسلّم «إنّ من تشبّه بقوم فهو
منهم»(1)؛ برپايى مراسم جشن تولّد براى اطفال، از عادات و
سنّتهاى اسلامى نيست، بلكه از دشمنان به ارث رسيده است،
رسول اكرم فرموده است: هر كس شبيه هر ملتى (از دشمنان
اسلام) شود، از آنان محسوب مىگردد.
و در جاى ديگر مىنويسد:
وأمّا أعياد الميلاد للشخص أو أولاده أو مناسبة زواج ونحوها،
فكلُّها غيرُ مشروعة و هى للبدعة أقرب من الإباحة(2)؛ اگر كسى
براى خود و يا فرزندان خود جشن ميلاد بگيرد و يا مراسم سالگرد
ازدواج برپا كند، كار خلاف شرع مرتكب شده و اين كار به بدعت
نزديكتر است.
هيئت دائم افتاى سعودى در پاسخ به سؤالى پيرامون مراسم جشن
تولّد مىنويسد:
وأعيادُ الموالد نوعٌ من العبادات المُحْدَثَةِ في دين اللّه فلايجوز
عملُها لأيٍّ من الناس مهما كان مقامُه أو دَوْرُه في الحياة(3)؛ جشن
تولّد، نوعى از عباداتى است كه در دين افزوده شده و براى هيچ
فردى اگرچه از شخصيّتهاى برجسته جامعه و داراى موقعيّت
ممتاز هم باشد، جايز نيست.
(1) فتاوى منار الإسلام، ج 1، ص 43.
(2) مجموع فتاوى و رسائل ابن العثيمين، ج 2، ص 302.
(3) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء، ج 3، ص 83، فتواى شماره 2008.
با توجه به آنچه كه از تفكر وهّابيّت نسبت به بدعت گذشت،
خوشبينانهترين نگاه اين است كه وهّابيّت درك صحيحى از بدعت ندارند
و دچار توهّم گرديده و به هر چيزى را كه مخالف تفكّرات آنان داشته باشد،
با عينك بدبينى آن را بدعت مىشمارند و از اين روى، نخست معناى
بدعت را از ديدگاه لغت شناسان ذكر نموده و آنگاه بدعت را از منظر كتاب و
سنّت بررسى مىكنيم.
معناى لغوى بدعت:
جوهرى مىنويسد:
إنشاء الشيء لا على مثال سابق، واختراعه وابتكاره بعد أن لم
يكن...(1)؛ بدعت به معناى پديد آوردن چيز بىسابقه و عمل نو و
جديدى است كه نمونه نداشته باشد.
قطعا بدعت به اين معنا مورد تحريم در آيات و روايات نيست؛ زيرا
اسلام مخالف با نوآورى و نوپردازى در زندگى بشرى نيست، بلكه موافق با
فطرت بشرى است كه همواره او را به نوآورى در زندگى فردى و اجتماعى
سوق مىدهد.
(1) الصحاح، ج3، ص113؛ لسان العرب، ج 8، ص 6 و العين، ج2، ص54.
(191)
معناى شرعى بدعت:
معناى بدعت كه در دين مورد بحث قرار مىگيرد، عبارت از هرگونه
افزودن و يا كاستن در دين به نام دين مىباشد و اين غير از معنايى است
كه در معناى لغوى آن گذشت.
راغب اصفهانى مىگويد:
والبدعة في المذهب: إيراد قول لم يستنَّ قائلها وفاعلها فيه
بصاحب الشريعة وأماثلها المتقدّمة وأصولها المتقنة(1)؛ بدعت در
دين، گفتار و كردارى است كه به صاحب شريعت مستند نباشد و از
موارد مشابه و اصول محكم شريعت استفاده نشده باشد.
ابن حجر عسقلانى مىگويد:
والمُحْدَثات بفتح الدال جمع مُحْدَثَة، والمراد بها: ما أحدث وليس
له أصل في الشرع ويسمّى في عرف الشرع بدعة، وما كان له
أصل يدلّ عليه الشرع فليس ببدعة(2)؛ هر چيز جديدى كه ريشه
شرعى نداشته باشد، در عرف شرع، بدعت ناميده مىشود و هر چه
كه ريشه و دليل شرعى داشته باشد بدعت نيست.
همين تعريف را عينى در شرح خود بر صحيح بخارى(3) و مباركفورى
در شرح خود بر صحيح ترمذى آورده(4) و عظيم آبادى در شرح خود بر
(1) مفردات ألفاظ القرآن، راغب أصفهانى، ص 39.
(2) فتح البارى، ج 13، ص 212.
(3) عمدة القارى، ج 25، ص 27.
(4) تحفة الأحوذى، ج 7، ص 366.
(192)
سنن ابوداود(1) و ابن رجب حنبلى در جامع العلوم(2) ذكر كردهاند.
سيّد مرتضى از متكلّمان و فقيهان نامدار شيعه در تعريف بدعت
مىگويد:
البدعة زيادة في الدين أو نقصان منه، من إسناد إلى الدين(3)؛
بدعت افزودن چيزى به دين ويا كاستن از آن با انتساب به دين
مىباشد.
طريحى مىگويد:
البدعة: الحدث في الدين، وما ليس له أصل في كتابٍ ولا سنّةٍ،
وإنّما سُمّيَتْ بدعة؛ لأنّ قائلَها ابتدعها هو نفسه(4)؛ بدعت، كار
تازهاى در دين است كه ريشه در قرآن و شريعت ندارد و بهخاطر
اين بدعت ناميده شده كه گوينده بدعت آن را ابداع كرده و بهوجود
آورده است.
با توجه به مطالب ياد شده بدعت داراى دو عنصر و ركن است:
(1) عون المعبود، ج 12، ص 235.
(2) جامع العلوم والحكم، ص 160، طبع الهند.
(3) رسائل شريف مرتضى، ج 2، ص 264، نشر دار القرآن الكريم ـ قم .
(4) مجمع البحرين، ج 1، ص 163 مادّه «بدع».
(193)
1. تصرّف در دين:
هرگونه تصرّفى كه دين را نشانه گيرد و چيزى بر آن بيفزايد و يا بكاهد
به شرطى كه عامل اين تصرف، عمل خودرا به خدا و پيامبر صلىاللهعليهوآله نسبت
دهد.
ولى آن نوآورى هايى كه حالت پاسخگويى به روح تنوّع خواهى و
نوآورى انسان باشد، مانند فوتبال، بسكتبال، واليبال و امثال آنها، بدعت
نخواهد بود.
2. ريشه نداشتن در كتاب:
با توجه به تعريف اصطلاحى بدعت، نوآورىهاى مزبور در صورتى
بدعت ناميده مىشود كه دليلى براى آنها در منابع اسلامى به صورت
خاص و يا به صورت عام وجود نداشته باشد.
ولى نوآورىهايى كه مىتوان مشروعيّت آنها را از متن كتاب و سنّت
به نحو خاص و يا كلّى استنباط كرد، بدعت ناميده نمىشود؛ مانند
مجهز كردن ارتش كشورهاى اسلامى به وسايل مدرن و سلاحهاى
پيشرفته روز كه از عموم برخى از آيات قرآنى استنباط مىشود مانند:
«وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ
وَعَدُوَّكُمْ»(1)؛ هر توان و نيرويى كه مىتوانيد براى مقابله با دشمن آماده
سازيد و هم چنين اسبهاى ورزيده، براى ميدان نبرد تهيّه نماييد تا
بهوسيله آن، دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد.
از دستور عام اين آيه شريفه «وَأَعِدُّْْوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ»؛ تا
مىتوانيد نيرو تهيه كنيد، مىشود مشروعيت تهيه تجهيزات مدرن (1) انفال (8) 60.
1. قانونگذارى حق ويژه خداوند است:
از منظر قرآن، تشريع و قانونگذارى حق ويژه خداوند است و كسى
بدون اذن او نمىتواند قانونى وضع كرده و ديگران را وادار به اجراى آن
نمايد: «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوآا إِلاَّآ إِيَّاهُ ذَ لِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ
لاَ يَعْلَمُونَ»(2)؛ حكم و فرمان تنها از آنِ خدا است و فرمان داده كه غير او را
نپرستيد، اين است آيين پا برجا و استوار.
به قرينه «أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوآا إِلاَّ إِيَّاهُ» مراد از واژه «الحكم» تشريع و
قانونگذارى است.
2. پيامبران هم، حق تغيير در شريعت ندارند:
رسول گرامى صلىاللهعليهوآله نيز موظف به ابلاغ و اجراى شريعت الهى است و حق
هيچگونه تغيير در قوانين اسلامى را ندارد و در برابر درخواست كفار از
حضرت كه دين خود را تغيير دهد و يا قرآنى ديگرى مطابق ميل آنان
(1) وهّابيّت، مبانى فكرى و كارنامه عملى آيت اللّه سبحانى، ص 83، با تلخيص و
تصرّف.
(2) يوسف (12) 40.
(195)
بياورد، خداوند به حضرت دستور مىدهد كه:«قُلْ مَا يَكُونُ لِىآ أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن
تِلْقَآىءِ نَفْسِىآ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَىآ إِلَىَّ إِنِّىآ أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّى عَذَابَ يَوْمٍ
عَظِيمٍ»(1)؛ در برابر اين پيشنهاد به آنان بگو من حق ندارم كه از بيش خود
آن را تغيير دهم، فقط از چيزى كه بر من وحى مىشود، پيروى مىكنم!
من اگر پروردگارم را نافرمانى كنم از مجازات روز بزرگ (قيامت) مىترسم:
3. بدعت رهبانيت ومذمت آن در قرآن:
خداوند تبارك و تعالى، رهبانيت نصارى را كه دامى بر سر راه بندگان
خدا گستردهاند، بدعت و خلاف شرع دانسته و در مذمت آنان مىفرمايد:
«وَ رَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَـهَا عَلَيْهِمْ إِلاَّ ابْتِغَآءَ رِضْوَ نِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ
رِعَايَتِهَا فَـءَاتَيْنَا الَّذِينَ ءَامَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ كَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَـسِقُونَ »(2)؛ و
رهبانيتى كه ابداع كرده بودند، ما بر آنان مقرر نداشته بوديم گرچه
هدفشان جلب خشنودى خدا بود ولى حق آن را رعايت نكردند، (و به نام
زهد و رهبانيت دامها بر سر راه خلق خدا گستردند و ديرها را مركز انواع
فساد نمودند) براى از اين رو ما به كسانى از آنها كه ايمان آوردند
پاداششان را داديم و بسيارى از آنها فاسقند(3).
4. بدعت، افترايى است بر خداوند متعال:
(1) يونس (10) آيه 15.
(2) حديد (57) آيه 27.
(3) تفسير نمونه، ج 23، ص 382.
(196)
خداوند متعال مشركان را به خاطر بدعتى كه در دين گذاشته و آن را به
خدا نسبت مىدهند، به سختى نكوهش كرده و مىفرمايد:
«قُلْ أَرَءَيْتُم مَّآ أَنزَلَ اللَّهُ لَكُم مِّن رِّزْقٍ فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَامًا وَ حَلَـلاً قُلْ
ءَآللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ »(1)؛ شما كه بخشى از ارزاق
خدادادى را حلال و بخشى ديگر را حرام كرده و آن را به خدا نسبت
مىدهيد، آيا خدا به شما اين چنين اجازهاى داده و يا به خدا افترا
مىبنديد؟
5. بدعت، دروغ بستن به خداوند است:
و در آيه ديگر تأكيد نموده و مىفرمايد:
«وَ لاَ تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَـذَا حَلَـلٌ وَ هَـذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُوا
عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لاَ يُفْلِحُونَ »(2)؛ اين
سخنان دروغ كه به زبان جارى مىسازيد و مىگوييد اين حلال و
اين حرام است، تا به خدا به دروغ افترا مىبنديد، به يقين آنان كه
به خدا افترا مىبندند، راه رستگار نخواهند شد.
همان طورى كه قرآن، بدعت گذاران را سخت نكوهش نموده و
سخنان آنان را دور از واقعيت و دروغ و افترا به خدا معرفى مىكند
همچنين در رواياتى كه در كتب شيعه و سنى وارد شده به سختى از بدعت
نكوهش شده و بدعت گران افراد فاسد و فاسق معرفى گرديده است كه به
عنوان نمونه به چند مورد از اين روايات اشاره مىكنيم:
(1) يونس (10) 59.
(2) نحل (16) 116.
(197)
1. هر بدعتى مردود است:
در صحيح بخارى و مسلم دو كتاب معتبر اهل سنّت از قول عائشه، از
رسول اكرم [ صلىاللهعليهوآله ] نقل شده كه فرمودند:
من أحدث في أمرنا هذا، ما ليس فيه فهو ردّ(1)؛ هر كس در اين
شريعت ما چيز جديدى اضافه نمايد، مردود است.
هم چنين در صحيح بخارى و مسلم آمده كه پيامبر گرامى [ صلىاللهعليهوآله [
فرمودند:
... ومن عمل عملاً ليس عليه أمرنا فهو ردّ(2)؛ هر كس عملى را
انجام دهد كه ما برآن دستور ندادهايم، مردود است.
و در صحيح مسلم از رسول گرامى [ صلىاللهعليهوآله ] نقل كرده كه فرمود:
بهترين سخن، كلام خدا است و بهترين هدايت، رهنمود
پيامبر [ صلىاللهعليهوآله [است و بدترين كارها بدعت است و هر بدعتى
گمراهى است.
2. هر بدعتى گمراهى است:
در صحيح مسلم از رسول مكرّم إسلام صلىاللهعليهوآله آمده:
فإنّ خير الحديث كتاب اللّه وخير الهدى هدى محمد وشر الأمور (1) صحيح بخارى، ج 3، ص 167، كتاب الصلح، باب قول الإمام لأصحابه اذهبوا بنا
نصلح و صحيح مسلم، ج 5، ص 132، كتاب الأقضية، باب بيان خير الشهود.
(2) صحيح بخارى، ج 3، ص 24، كتاب البيوع، باب كم يجوز الخيار و صحيح مسلم،
ج 5، ص 132، كتاب الأقضية، باب بيان خير الشهود.
(198)
محدثاتها وكلّ بدعة ضلالة(1)؛ بهترين سخن، كلام خدا و بهترين
هدايت، رهنمود پيامبر گرامى [ صلىاللهعليهوآله ] است و بدترين چيزها،
بدعتهايى است كه در دين پديد مىآيد و هر بدعتى هم گمراهى است.
و در سنن نسائى آمده است:
وكلّ بدعة ضلالة وكلّ ضلالة في النار(2)؛ هر بدعتى گمراهى
است و سرانجام هر گمراهى، آتش است.
ابن حجر عسقلانى مىگويد:
سخن رسول اكرم [ صلىاللهعليهوآله ] كه «كلّ بدعة ضلالة»؛ هر بدعتى گمراهى
است؛ از نظر منطوق و ظاهر و از نظر مفهوم و دلالت يك قاعده كلى
است؛ زيرا اين سخن گوياى اين مطلب است كه اگر در جايى بدعت
يافت شود، محكوم به گمراهى است و از شريعت اسلامى خارج
است؛ چون شريعت سراسر هدايت است و گمراهى ندارد.
اگر ثابت شود كه يك حكمى بدعت است، دو مقدمه منطقى آن
(اين حكم، بدعت است و هر بدعتى، گمراهى است) صحّت مىيابد
و نتيجه اين قضيه (كه اين حكم خارج از شريعت است) ثابت
خواهد شد.
(1) صحيح مسلم، ج 3، ص 11، كتاب الجمعة، باب تخفيف الصلاة والجمعة.
(2) سنن نسائى، ج 3، ص 188؛ جامع صغير سيوطى، ج 1، ص 243؛ صحيح ابن خزيمة،
ج 3، ص 143 و الديباج على مسلم، ج 1، ص 5.
(199)
و مراد حضرت از جمله «كلّ بدعة ضلالة» هر بدعتى گمراهى
است، عبارت از هر كار جديدى است كه هيچ دليل خاص و يا عام از
شرع نداشته باشد(1).
در كتب شيعه نيز روايات متعددى در مذمت بدعت و وجوب مبارزه با
آن وارد شده كه به برخى از آنها اشاره مىشود:
1. بدعت، زمينه ساز نابودى سنّت:
حضرت على عليهالسلام فرمود:
ما أحدثت بدعة إلاّ ترك بها سنّة(2)؛ با هر بدعتى كه پديد مىآيد،
سنّتى از بين مىرود.
2. بدعتگذار، گرفتار لعن خدا وملائكه و مردم:
امام باقر عليهالسلام از پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله نقل كردهاند كه فرمود:
من أحدث حدثا، أو آوى محدثا، فعليه لعنة اللّه، والملائكة،
والناس أجمعين، لايقبل منه عدل ولا صرف يوم القيامة...(3)؛
(1) وقوله «كلّ بدعة ضلالة» قاعدة شرعية كلية بمنطوقها ومفهومها أما منطقوها فكأن يقال
حكم كذا بدعة وكل بدعة ضلالة فلا تكون من الشرع لان الشرع كله هدى فان ثبت ان الحكم
المذكور بدعة صحت المقدمتان وأنتجتا المطلوب والمراد بقوله «كل بدعة ضلالة» ما أحدث
ولا دليل له من الشرع بطريق خاص ولا عام. فتح البارى، ج 13، ص 212.
(2) نهج البلاغه خطبه 145، مستدرك وسائل، ج 12، ص 324 و بحار، ج 2، ص 264.
(3) وسائل الشيعه، ج 29، ص 28؛ بحار الأنوار، ج 27، ص 65؛ سنن أبى داود، ج 2،
ص 375، طبع دارالفكر للطباعة، بيروت، با تحقيق سعيد محمد اللحام و سنن نسائى،
ج8، ص 20، طبع دارالفكر للطباعة، بيروت.
(200)
هركس بدعت گذارد و يا بدعت گذار را مأوى دهد (امكانات خود را
در اختيار او قرار دهد)، به لعنت خدا و ملائكه و تمامى مردم گرفتار
خواهد شد و هيچ عملى از او پذيرفته نمىشود ... .
3. حرمت هم نشينى با بدعت گذاران:
امام صادق عليهالسلام فرمودند:
لا تصحبوا أهل البدع ولا تجالسوهم فتصيروا عند الناس كواحد
منهم ، قال رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم): المرء على
دين خليله وقرينه(1)؛ با بدعت گذاران نشست و برخاست نكنيد كه
نزد مردم شما هم يكى از آنان محسوب مىشويد چرا كه انسان،
همكيشِ دوست و رفيق خود خواهد بود.
4. وجوب بيزارى از اهل بدعت:
امام صادق عليهالسلام از پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله نقل كرده كه فرمود:
إذا رأيتم أهل الريب والبدع من بعدي فأظهروا البراءة منهم،
وأكثروا من سبهم والقول فيهم والوقيعة...(2)؛ اگر بعد از من
شكّاكان و بدعت گذاران را ديديد، از آنان بيزارى بجوييد و آنان را
سبّ نماييد و سخنانى بىپروا بزنيد (تا موقعيت آنان در جامعه به
مخاطره افتاده و سخنانشان بىارزش گردد).
(1) كافى ، ج 2، ج 375، ح 3، باب مجالسة أهل المعاصى .
(2) كافى، ج 2، ص 375، 4، باب مجالسة أهل المعاصى.
(201)
5. نابودى دين با تشويق و احترام بدعتگذار:
امام صادق عليهالسلام فرمود:
من تبسّم في وجه مبتدع فقد أعان على هدم دينه(1)؛ هر كس به
صورت بدعتگذار خنده كند و او را تشويق نمايد در حقيقت به
نابودى دين كمك كرده است.
امام صادق عليهالسلام فرمودند:
من مشى إلى صاحب بدعة فوقّره فقد مشى في هدم الإسلام(2)؛
هر كس با بدعت گذار ارتباط داشته باشد و او را گرامى بدارد، در
حقيقت، قدمى در نابودى دين برداشته است.
6. ضرورت مبارزه با پديده بدعت:
كلينى از طريق محمد بن جمهور از پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله نقل كرده كه
فرمودند:
إذا ظهرت البدع في أمتي فليظهر العالم علمه ، فمن لم يفعل فعليه
لعنة اللّه(3)؛ هنگامى كه بدعت در ميان امّت ظهور كرد بر عالمان
لازم است كه عالمانه با آن مبارزه نمايند.
(1) بحار الأنوار، ج 47، ص 217؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 375 و مستدرك
الوسائل، ج 12، ص 322.
(2) محاسن برقى، ج1، ص 208؛ ثواب الأعمال صدوق، ص 258؛ من لايحضره الفقيه،
ج3، ص 572 وبحار الأنوار، ج 2، ص 304.
(3) كافى، ج 1، ص 54، ح 2، باب البدع.
در اول اين فصل گذشت كه وهّابيّت، هرگونه مراسم ميلاد و يا
سوگوارى براى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله را بدعت مىشمارند.
از بن باز مفتى اعظم سابق سعودى نقل كرديم كه گفته است:
مراسم ميلاد پيامبر گرامى جايز نيست؛ چون بدعت در دين
محسوب مىشود؛ زيرا رسول گرامى و خلفاى راشدين و صحابه و
ديگر تابعين، چنين مراسمى را انجام نمىدادهاند(1).
هم چنين هيئت دائم اِفتاى سعودى در پاسخ به سؤالى پيرامون
مراسم سوگوارى نوشته است:
مراسم سوگوارى براى پيامبران و صالحان و همچنين مراسم
بزرگداشت آنان جايز نيست و بدعت در دين و از وسايل شرك
بهحساب مىآيد(2).
با توجه به نكته ياد شده به خوبى روشن مىباشد كه نسبت به مراسم (1) «لايجوز الأحتفال بمولد الرسول صلى اللّه عليه وسلّم ولا غيرِه؛ لأنّ ذلك من البدعِ المحدثةِ
في الدين، لأنّ الرسولَ (ص) لم يفعله ولاخلفاؤُه الراشدون ولاغيرُهم من الصحابةِ ـ رضي اللّه
عنهم ـ ولاالتابعونَ لهم بإحسان في القرونِ المُفَضَّلةِ». مجموع فتاوى و مقالات متنوعة، ج
1، ص 183 و فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: ج 3، ص 18.
(2) «لايجوز الإحتفالُ بمن مات من الأنبياءِ والصالحين ولا إحياءُ ذكراهم بالموالدِ و... لأنّ جميعَ
ما ذُكرَ من البدعِ المُحْدَثَةِ في الدين و من وسائلِ الشرك». فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث
العلميّة والإفتاء، ج 3، ص 54، فتواى شماره 1774.
(203)
بزرگداشت پيامبر گرامى و اهل بيت عصمت و طهارت عليهمالسلام عمومات و
اطلاقاتى در كتاب و سنّت وجود دارد كه مشروعيّت آنها را ثابت مىكند.
1. از مصاديق تكريم پيامبر أعظم صلىاللهعليهوآله :
خداوند تعالى مىفرمايد:
«فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنزِلَ مَعَهُ
أُوْلَئِكَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ»(1)؛ آنان كه به پيامبر ايمان آورده و به تكريم او
پرداخته واو را يارى مىنمايند واز نورى كه همراه وى فرو فرستاده
شده پيروى كنند، آنان همان رستگارانند.
از جمله «وَعَزَّرُوهُ» جواز تكريم و تعظيم بهصورت كلّى استفاده
مىشود و مراسم جشن و سرور به مناسبت ولادت رسول اكرم صلىاللهعليهوآله از
مصاديق اين تكريم به حساب مىآيد.
2. پاداش رسالت:
خداوند متعال مىفرمايد:
«قُل لاَّآ أَسْـءَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»(2)؛ اى پيامبر بگو:
من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمىكنم جز
دوستداشتن نزديكانم [اهل بيتم].
خداوند، در اين آيه شريفه، محبّت و مودّت به اهل بيت پيامبر صلىاللهعليهوآله را
پاداش رسالت قرار داده است كه ما هر نوع تكريم از اهل بيت عصمت و (1) اعراف (7) آيه 157.
(2) شورى (42) آيه 23.
(204)
طهارت عليهمالسلام چه مراسم جشن و سرور به مناسبت ميلاد آنان باشد و چه
مراسم عزادارى در شهادت آنان باشد، همه و همه را در راستاى اظهار ارادت به
پيشگاه اهل بيت عليهمالسلام و لبيك به نداى حق، در اداى پاداش رسالت مىدانيم.
3. هم طراز جشن نزول مائده:
نكته جالب توجه داستان مراسم عيد ساليانه بنى اسرائيل به مناسبت
نزول مائده آسمانى است، كه خداوند مىفرمايد:
«اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنْ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدا لاَِوَّلِنَا وَآخِرِنَا
وَآيَةً مِنْكَ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَيرُ الرَّازِقِينَ»(1)؛ حضرت عيسى گفت:
پروردگارا، از آسمان، مائده و خوانى بر ما بفرست تا عيدى براى اوّل
و آخر ما و نشانهاى از جانب تو باشد.
وقتى نزول مائده و نعمت زودگذر، شايسته عيد و جشن ساليانه باشد
چرا روز ولادت و بعثت پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله كه حيات جاودانه به بشريّت
اهداء نمود(2)، استحقاق جشن و سرور و شادى نباشد؟
ولى جاى بس شگفتى است كه همان هيئت در رابطه با مراسم (1) مائده (5) آيه 114.
(2) خداوند متعال در باره فائده و ثمره رسالت پيامبر گرامى مىفرمايد: «يَـآأَيُّهَا الَّذِينَ
ءَامَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ». (أنفال (8) آيه 24) اى
كسانى ايمان آوردهايد، دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد هنگامى كه شما را به سوى
چيزى مىخواند كه شما را حيات مىبخشد.
(205)
جشنهاى دولتى مىنويسد:
وما كان المقصودُ منه (العيد) تنظيمَ الأعمالِ مثلاً لمصحلةِ الأُمّةِ
وضبطِ أمورِها؛ كأُسْبُوعِ المُرُور، وتنظيمِ مواعيدِ الدِراسِيَّةِ،
والاجتماعِ بالمُوَظَّفِين لِلْعَمَلِ ونحوِ ذلك، ممّا لايُفْضى به إلى
التقرّبِ والعبادةِ والتعظيمِ بالأصالة، فهو من البِدَعِ العادِيَّةِ التي
لايَشْمُلُها قوله صلى اللّه عليه وسلّم ن أحدث في أمرنا ما ليس منه
فهو ردّ، فلا حَرَجَ فيه؛ بل يكون مشروعا(1)؛ اگر مقصود از مراسم
برگزارى عيد به خاطر مصلحت ملّت و تعظيم امور كشور صورت
پذيرد، همانند هفته پليس، آغاز سال تحصيلى، گردهمايى
كارمندان دولتى و امثال آنها كه قصد تقرّب و عبادت در آن
نيست، مانعى ندارد و شامل نهى پيامبر نمىشود.
بديهى است كه چنين تفكرى، نهايت تحجّرگرايى و انجماد فكرى
است؛ زيرا گذشته از اين كه مخالفت با برپايى جشن تولد، مخالفت با امرى
فطرى است، بلكه هيچ تفاوتى ميان جشن ولادت با جشنهاى ديگر
مانند مراسم دولتى وجود ندارد، چون كسانى كه براى فرزندان خود مراسم
جشن تولّد مىگيرند، هيچ گونه قصد تقرّب و يا عبادت ندارند.
(1) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: ج 3، ص 88، فتواى شماره 9403.
آراء و نظريّات وهّابيّون در توسّل به پيامبر صلىاللهعليهوآله
1. نظريّه ابن تيميّه:
از اساسىترين اشكال وهّابيّت نسبت به مسلمانان متّهم ساختن آنان
به شرك به بهانه توسّل به رسول گرامى صلىاللهعليهوآله و صالحان است.
ابن تيميّه بنيانگذار و تئوريسين وهّابيّت گفته است:
من يأتي إلى قبر نبيّ أو صالح، ويسأله حاجته، ويستنجده، مثل أن
يسأله أن يُزيلَ مرضه، أو يَقْضي دينَه ، أو نحو ذلك ممّا لا يَقْدر عليه
إلاّ اللّه، فهذا شرك صريح ، يجب أن يُستتابَ صاحبُه ، فإن تاب،
وإلاّقُتِل .
وقال: قول كثير من الضلاّل: هذا أقرب إلى اللّه منّي . وأنا بعيد من
اللّه لايمكنني أن أدعوه إلاّ بهذه الواسطة ونحو ذلك من أقوال
المشركين(1)؛ هر كس كنار قبر پيامبر [ صلىاللهعليهوآله ] يا يكى از افراد صالح
(1) زيارة القبور والاستنجاد بالمقبور، ص 156؛ نزديك به اين مضمون در الهديّه السنيّه،
ص 40 و كشف الارتياب، ص 214.
(207)
بيايد و از آنان بخواهد كه بيمارى او را شفا دهد و يا قرض او را ادا
كند، مشرك است، زيرا هيچ كس جز خداوند قدرت بر انجام اعمالى
اين چنين را ندارد، پس واجب است چنين شخصى را وادار به توبه
كنند و اگر توبه نكرد، بايد كشته شود.
و نيز گفته است: كسانى كه مىگويند چون فلان شخص از من به
خدا نزديكتر است، پس بايد او را واسطه در دعاها قرار دهم، اين
سخنان شرك و گوينده آن مشرك است.
2. نظريّه محمّد بن عبد الوهّاب:
محمّد بن عبد الوهّاب مجدّد ناشر افكار ابن تيميّه مىگويد:
وإنّ قصدهم الملائكة والأنبياء والأولياء يريدون شفاعتهم
والتقرّب إلى اللّه بذلك، هو الذي أحلّ دماءهم وأموالهم(1)؛ آنان
كه به ملائكه، پيامبران و اولياى خدا، توسّل مىكنند و آنان را
شفيع خود قرار مىدهند و بهوسيله آنان به خداوند تقرّب
مىجويند، خونشان حلال و اموال آنان مباح است.
محمّد بن عبد الوهّاب به دنبال پيمان همكارى با محمّد بن سعود، جدّ
اعلاى فهد، اعلام كرد:
هركس به پيامبران و صالحان توسّل جويد و آنان را شفيع خود
سازد، خونش حلال و قتل آن جايز است(2).
(1) كشف الشبهات، ص 58، ط. دار القلم ـ بيروت و مجموع مؤلّفات الشيخ محمّد بن
الوهّاب، ج 6، ص 115، رسالة كشف الشبهات.
(2) همان.
(208)
وى در جاى ديگر مىگويد:
من ظنّ انّ بين اللّه وبين خلقه وسائط تَرْفَع إليهم الحوائج فقد ظنّ
باللّه سوء الظنّ(1)؛ هر كس گمان برد كه بين خداوند و خلايق
كسانى وساطت مىكنند و حوايج مردم را نزد خدا مىبرند، اينان به
خداوند بدگمان هستند.
إنّ محمّداً صلى اللّه عليه وسلّم، لم يفرّق بين من اعتقد في
الأصنام ومن اعتقد في الصالحين؛ بل قاتلهم كلّهم وحكم
بكفرهم(2)؛ پيامبر گرامى، ميان بت پرستان و كسانى كه معتقد به
وساطت صالحان بودند، فرقى نگذاشت به كفر آنان حكم كرد و
دستور قتل آنان را صادر نمود.
لايصح دين الإسلام إلاّ بالبراءة ممّن يتقرّب إلى اللّه بالصلحاء
وتكفيرهم(3)؛ اسلام كسى پذيرفته نيست مگر اين كه از كسانى به
وساطت صالحان معتقد هستند بيزارى بجويد و آنان را كافر به
شمارد.
من عبد اللّه ليلاً ونهاراً ثمّ دعا نبيّاً أو وليّاً عند قبره، فقد اتّخذ إلهين
إثنين، ولم يشهد أن لا إله إلاّ اللّه؛ لأنّ الإله هو المدعوّ(4)؛ اگر
(1) مجموعه مؤلفات الشيخ محمد بن عبد الوهّاب، ج 5، ص 241.
(2) همان، ج 6، ص 146.
(3) همان.
(4) همان.
(209)
كسى تمام شب و روز عبادت كند و آن گاه در كنار قبر پيامبر و يا
ولى خدا حاضر شده و آنان را صدا كند، در حقيقت دو پروردگار را
پرستيده و اين چنين فردى موحد نيست.
و در حكم مرتد گفته:
اجماع المذاهب كلّهم على أنّ من جعل بينه وبين اللّه وسائط
يدعوهم أنّه كافر مرتدّ حلال المال والدم(1)؛ تمام مذاهب اسلامى
اجماع دارند كه هر كس بين خود و خداوند واسطه قرار دهد و آن را
صدا كند، كافر و مرتد است و اموال آن مباح و خونش هدر است.
آرى، محمّد بن عبد الوهّاب با اثبات كفر و ارتداد مسلمانان با خيالات
واهى و دروغ، عليه آنان، جهاد اعلام نمود و عواطف و احساسات اعراب
باديهنشين را برانگيخت و به كمك محمد بن سعود، جدّ اعلاى ملك فهد،
لشكرى فراهم ساخت و با حمله به شهرها و روستاهاى مسلمان نشين،
مردم را به خاك و خون كشيد و اموال آنان را به عنوان غنايم جنگى غارت
نمود(2).
3. نظريّه هيئت افتاء سعودى:
هيأت دائم افتاء سعودى در پاسخ به استفتايى در مورد ازدواج با شيعه
و علّت حرمت آن مىنويسد:
لا يجوز تزويج بنات أهل السنّة من أبناء الشيعة ولا من
الشيوعيّين، وإذا وقع النكاح فهو باطل، لأنّ المعروف عن الشيعة (1) همان، ص 147، 213، 227، 232 و 242.
(2) ر. ك: تاريخ نجد، ص 95، فصل الثالث، الغزوات؛ تاريخ آل سعود، ج 1، ص 31 و
تاريخچه نقد و بررسى وهّابىها: 13 ـ 76.
(210)
دعاء أهل البيت، والإستغاثة بهم، وذلك شرك أكبر(1)؛ ازدواج
اهل سنّت با شيعه و كمونيستها جايز نيست و اگر ازدواجى
صورت گرفت باطل است، چون عادت شيعه توسّل به اهل بيت
است و اين بزرگ ترين شرك است.
و در پاسخ به استفتاء ديگرى نوشتهاند:
إذا كان الواقع كما ذكرت من دعائهم عليّا والحسن والحسين
ونحوهم فهم مشركون شركا أكبر يخرج من ملّة الإسلام فلا يحلّ أن
نزوّجهم المسلمات، ولا يحلّ لنا أن نتزوّج من نسائهم، ولايحلّ لنا
أن نأكل من ذبائحهم...(2)؛ همان گونه كه در سؤال آمده است، آنان
كه «ياعلى! ياحسين!» مىگويند مشرك و از ملّت اسلام خارج
مىباشند و از دواج با آنان جايز نيست، خوردن ذبيحه آنان نيز
حرام است.
با اينكه اين لجنه در پاسخ به ازدواج با يهودى و مسيحى پاسخ داده
است كه:
يجوز للمسلم أن يتزوّج كتابيّة ـ يهوديّة أو نصرانيّة ـ إذا كانت
محصنة وهي الحرّة العفيفة(3)؛ ازدواج مسلمان با اهل كتاب اعمّ از
(1) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء، ج 18، ص 298.
(2) همان، ج 3، ص 373 فتواى شماره 3008.
(3) همان، ج 18، ص 315.
(211)
يهودى و نصرانى، در صورتى كه اهل فحشاء نباشد، جايز است.
جاى بسيار تعجّب و تأسّف است كه اعضاى اين لجنه به اصطلاح
اسلامى، ازدواج با يهود و نصارى را كه قرآن كريم چهرهاى شرك آلود از
آنان ترسيم نموده و مىفرمايد: «وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ
النَّصَـرَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَ لِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَ هِهِمْ يُضَـهِـءُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن
قَبْلُ»(1)؛ يهود مىگويند عزير، فرزند خدا است و نصارى مىگويند مسيح
فرزند خدا است و اين همان گفتار كفار است، جايز؛ ولى ازدواج با شيعه را
كه اقرار به شهادتين دارد و به طرف قبله نماز مىگذارد و ساير تكاليف
اسلامى را به جاى مىآورد، ومذهب خود را از مكتب اهل بيت عصمت و
طهارت عليهمالسلام فرا گرفته، جايز نمىداند.
4. نظريّه مفتى اعظم سعودى:
يكى از دلايل مفتى اعظم عربستان، آقاى شيخ عبد العزيز بن عبداللّه
آلالشيخ بر حرمت توسّل در ملاقاتى كه با او در شهر طائف داشتم، اين بود
كه چون ارتباط پيامبر بعد از مرگ با اين عالم قطع مىشود و قادر بر چيزى
نيست و حتّى نمىتواند براى كسى دعا كند و عاجز از انجام هر كارى است،
بنابراين توسّل به عاجز، عقلاً باطل و موجب شرك خواهد بود(2).
(1) توبه (9) آيه 30.
(2) در تاريخ 1/6/1382، مطابق با (24 جمادى الثانى 1424، 25 جمادى الثانى، به
تقويم سعودى) با قرار قبلى و همراه حجّة الإسلام والمسلمين جناب آقاى نوّاب
(مسئول وقت، بعثه مقام معظم رهبرى در مكّه مكرّمه) سفرى به شهر طائف داشتيم و در
آنجا با مفتى اعظم عربستان آقاى شيخ عبد العزيز بن عبداللّه آل شيخ، ملاقات كرديم
و حدود يك ساعت در رابطه با نكاح مسيار، متعه، سجده و توسّل بحث كرديم كه
تمامى مباحث ضبط شد و در سايت (VALIASR-AJ.COM) قرار گرفت.
1. دستور قرآنى بر توسل به رسول اكرم صلىاللهعليهوآله :
استغاثه به انبياء و پيامبران الهى و تقاضاى شفاعت از آنان در دوران
حيات و زندگى آنان مسئلهاى است قرآنى و هيچگونه تضادّى با مبانى
اعتقادى شيعه ندارد، چنانكه خداوند مىفرمايد: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّـلَمُوآا
أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا
رَّحِيمًا »(1)؛ و اگر آنان وقتى به خود ستم كرده بودند، پيش تو مىآمدند و از
خدا آمرزش مىخواستند و پيامبر نيز براى آنان طلب آمرزش مىكرد،
قطعا خدا را توبه پذير مهربان مىيافتند.
2. اثبات توسل به پيامبر صلىاللهعليهوآله در زمان حيات وپس از آن:
«محمود سعيد ممدوح» از علماى بزرگ اردن پس از نقل اقوال علماى
اهل سنّت مبنى بر جواز توسل مىگويد:
اين آيه شريفه «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّـلَمُوآا أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ
وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا » ـ كه به گنه كاران
دستور داده است تا براى بخشش گناهان خود رسول اكرم صلىاللهعليهوآله را
واسطه و شفيع قرار دهند ـ شامل دوران حيات پيامبر و دوران پس
از مرگ را نيز شامل مىشود و اگر كسى بخواهد آن را محدود به (1) نساء (4) آيه 64.
(213)
دوران حيات حضرت قرار دهد، اشتباه كرده و به بىراهه رفته
است، چون هرگاه فعلى بعد از حروف شرط قرار گرفت معناى عموم
را مىرساند و از بهترين حالات فهم كلى و عموم از يك عبارت
است، همچنانكه در صفحه 22 كتاب ارشاد الفحول، به اين مطلب
اشاره شده است.
استاد بزرگوار ما علاّمه و محقّق «سيّد عبد اللّه صدّيق غمارى»
مىنويسد: اين آيه عموميّت دارد و شامل حيات و پس از مرگ
مىشود و اختصاص آن به يكى از اين دو حالت، دليل مىخواهد كه
آن هم موجود نيست.
تفسير كنندگان آيات قرآن و شارحان اين كتاب مقدّس هم از اين
آيه معناى عموم را فهميدهاند؛ زيرا همه مفسّران، داستان مشهور
آمدن اعرابى را كنار قبر پيامبر به نقل از «عتبى»، ذيل همين آيه
آوردهاند.
ابن كثير دمشقى در تفسير خود نوشته است: جمعى از بزرگان
همانند شيخ ابونصر صبّاغ در كتابش اين قضيه مشهور را از عتبى
نقل كردهاند كه گفته است: در كنار قبر پيامبر اكرم [ صلىاللهعليهوآله ] نشسته
بودم كه اعرابى وارد شد و گفت: السلام عليك يا رسول اللّه...(1).
3. استدلال مالك به آيه قرآن ، در جواز توسل:
در مناظره و گفتگويى كه ميان منصور دوانيقى ـ از خلفاى عباسى
كه در مسجد پيامبر صلىاللهعليهوآله مشغول زيارت بود و سلامها و دعاها را با (1) رفع المنارة في تخريج أحادث التوسّل والزيارة، ص 57.
(214)
صداى بلند مىخواند ـ و ميان مالك، پيشواى مالكىهاى اهل
سنّت اتفاق افتاد آمده است:
منصور دوانيقى از مالك پرسيد: «أستقبل القبلة وأدعو أم أستقبل
رسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلم وأدعو»؛ آيا بعد از زيارت پيامبر
اكرم [ صلىاللهعليهوآله ]، رو به قبله قرار بگيرم خدا را بخوانم، يا همچنين رو به
قبر پيامبر ايستاده و دعا كنم؟
مالك گفت:«ولِمَ تَصْرِفُ وجهك عنه وهو وسيلتك ووسيلة أبيك
آدم إلى اللّه تعالى؟ بل استقبل واستشفع به فيشفعه اللّه فيك»؛ چرا
مىخواهى صورتت را از قبر پيامبر بر گردانى، با اين كه آن حضرت،
وسيله تو و پدرت حضرت آدم عليهالسلام به سوى خدا است؟ بلكه رو به
قبر رسول خدا [ صلىاللهعليهوآله ] بهايست و از او طلب شفاعت كن، كه خداوند
شفاعت او را مىپذيرد. زيرا خداى متعال در قرآن مىفرمايد: «وَلَوْ
أَنَّهُمْ إِذ ظَّـلَمُوآا أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ
لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا »(1) واگر آنان وقتى به خود ستم كرده
بودند، پيش تو مىآمدند و از خدا آمرزش مىخواستند و پيامبر نيز
براى آنان طلب آمرزش مىكرد، قطعا خدا را توبه پذير مهربان
مىيافتند(2).
3. توسل برادران يوسف به حضرت يعقوب:
هم چنين در داستان حضرت يوسف و برادرانش آنجا كه از زبان (1) نساء (4) 64.
(2) الشفاء بتعريف حقوق المصطفى، ج 1، ص 28.
(215)
برادران يوسف مىفرمايد: «يَـآأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا»(1)؛ اى پدر، براى
آمرزش گناهان ما از خدا طلب آمرزش كن؛ يعقوب در پاسخ
فرزندانش مىگويد: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ»(2)؛ بهزودى از پروردگارم
براى شما طلب آمرزش خواهم كرد.
1. توسّل به رسول اكرم صلىاللهعليهوآله قبل از خلقت آن حضرت:
توسّل پيامبران گذشته به رسول اكرم صلىاللهعليهوآله قبل از خلقت آن حضرت
مسئلهاى مسلّم و غير قابل انكار است، زيرا روايات وارده در اين
موضوع در كتب اهل سنّت كه تصريح به صحّت آن نيز شده است
وجود دارد، كه راه هرگونه توجيه و تأويل را مسدود و بطلان نظريّه
وهّابيّت را كه هرگونه توسّل به پيامبران و صالحان را شرك مىشمارند،
باطل مىسازد. به نمونهاى از اين روايات اشاره مىشود:
حاكم نيشابورى از علماى بزرگ اهل سنّت در كتاب المستدرك
على الصحيحين از عمر بن خطّاب و او هم از رسول اكرم صلىاللهعليهوآله نقل
كرده است كه فرمود:
لما اقترف آدم الخطيئة قال : ياربّ أسألك بحقّ محمّد لمّا غفرت
لي. فقال اللّه تعالى: يا آدم وكيف عرفت محمّدا ولم أخلقه؟ قال:
يا ربّ لأنّك لمّا خلقتني بيدك، ونفخت في من روحك، رفعت (1) يوسف (12) آيه 97.
(2) همان، آيه 98 .
(216)
رأسي، فرأيت على قوائم العرش مكتوبا لا إله إلا اللّه، محمّد
رسول اللّه، فعرفت أنّك لم تضف إلى اسمك إلا أحبّ الخلق إليك؛
زمانى كه حضرت آدم گرفتار خطا گرديد، خداوند عالم را به آبروى
رسول اكرم سوگند داد كه وى را مورد بخشش و مغفرت قرار دهد.
خداوند فرمود: اى آدم! چگونه محمّد را شناختى با اينكه او هنوز
پا به عرصه وجود نگذاشته است؟
حضرت آدم پاسخ داد: پس از آن كه خلق شدم، به بالاى سرم
نظرى افكندم، نوشتهاى را در ستونهاى عرش مشاهده كردم كه
نوشته شده بود: «لا إله إلا اللّه محمّد رسول اللّه»، دريافتم كه
حضرت محمّد گرامىترين موجود هستى است، چون نام او در كنار
نام تو جاى گرفته بود.
فقال اللّه : صدقت يا آدم إنّه لأحبّ الخلق ، إذ سألتني بحقّه فقد
غفرت لك، ولولا محمّد ما خلقتك.
خداوند فرمود: آرى! راست گفتى، او محبوب ترين انسانِ هستى
است و اكنون كه مرا به حقّ او سوگند دادى از تمام خطاهاى تو
صرف نظر نمودم و اگر او نبود، تو را خلق نمىكردم.
حاكم نيشابورى سپس مى گويد: هذا حديث صحيح الإسناد(1)؛ سند
اين حديث صحيح است.
بيهقى اين روايت را در كتاب دلائل النبوّه(2) نقل نموده است كه ذهبى
(1) مستدرك على الصحيحين، ج 2، ص 672، ح 4227 و ج 2، ص 615 به تحقيق دكتر
يوسف مرعشلى، دار المعرفه بيروت.
(2) دلائل النبوه، ج 5، ص 489.
(217)
معتقد است كه تمامى اين كتاب هدايت و نور است و همچنين طبرانى در
كتاب معجم صغير(1) و سُبكى در شفاء السقام(2) با گواهى بر صحّت آن و
سمهودى در وفاء الوفاء(3) و قسطلانى در المواهب اللدنيّه(4) اين حديث
را نقل كردهاند.
2. توسّل عبدالمطّلب به پيامبر صلىاللهعليهوآله در دوران شير خوارگى حضرت:
شهرستانى از علماى بزرگ اهل سنّت در كتاب ملل و نحل مىنويسد:
زمانى قحطى و خشكسالى سرزمين مكّه را فرا گرفت و ابرها از باريدن
خوددارى كردند، مردم مكّه در فشار شديد قرار گرفتند، عبدالمطّلب
قنداقه رسول اكرم صلىاللهعليهوآله را روى دست گرفت و مقابل كعبه ايستاد و گفت:
يا ربّ! بحقّ هذا الغلام ورماه ثانيا وثالثا وكان يقول: بحقّ
هذاالغلام اسقنا غيثا، مغيثا، دائما، هاطلاً، فلم يلبث ساعة أن طبّق
السحاب وجه السماء، وأمطر حتّى خافوا على المسجد(5)؛ خدايا،
به حق اين نوزاد، باران رحمت خود را همواره و پياپى بر ما به باران!
ساعتى نگذشت كه ابر سياهى فضاى مكّه را فرا گرفت و باران
شديدى باريد، به گونهاى كه مردم ترس آن را داشتند كه خانه خدا
(1) معجم صغير، ج 2، ص 82.
(2) شفاء السقام، ص 120.
(3) وفاء الوفا، ج 4، ص 1371.
(4) المواهب اللدنيّه، ج 4، ص 594.
(5) الملل والنحل، ج 2، ص 249.
(218)
در معرض سيل قرار گيرد.
ابن حجر مىگويد:
وقتى كه عبدالمطّلب با توسّل به رسول اكرم صلىاللهعليهوآله براى مردم طلب
باران نمود، بزرگان قريش همانند: عبداللّه بن جدعان و حرب بن
اميّه، به عبد المطلب اظهار داشتند: هنيئا لك! أبا البطحاء(1)؛ اى
پدر حجاز، اين نوزاد بر شما مبارك باشد.
و هم چنين ابن حجر مىنويسد: شعرى كه ابوطالب سروده است
مربوط به همين قضيّه است:
وأبيض يُسْتَسَقَى الغَمامُ بوجهِه
ثِمالُ اليتامى عصمةٌ للأرامِل(2)
آن سفيد رويى كه به آبروى او، باران رحمت الهى بر يتيمان و بيوه زنان
و بيچارگان نازل مى شود.
3. توسّل ابوطالب به رسول اكرم صلىاللهعليهوآله در كودكى آن حضرت:
ابن عساكر و ديگران از شخصى به نام ابو عرفه نقل كردهاند كه گفته
است: در زمان قحطى و خشكسالى وارد سرزمين مكّه شدم، مردم اطراف
ابوطالب حلقه زده و به وى مىگفتند: اى ابوطالب، اينك قحطى سراسر
سرزمين مكّه را فرا گرفته، خانوادهها در معرض نابودى قرار گرفتهاند، از
خداوند طلب رحمت نما!
ابوطالب به همراه كودك خردسالى كه همان پيامبر گرامى بود و مانند
خورشيد مىدرخشيد و اطراف او را غلامان حلقه زده بودند بيرون آمد و در
كنار كعبه قرار گرفت، به رسول اكرم متوسّل شد و طلب باران نمود، همان (1) الاصابة، ج 8، ص 136 شماره 11182، ترجمة رقيقة بنت أبى صيفى بن هاسم.
(2) فتح البارى، ج 2، ص 412 و دلائل النبوة، ج 2، ص 126.
(219)
وقت ابرها از گوشه و كنار آسمان به هم پيوستند و بارش آغاز شد، بطورى
كه تمام صحراها و درّهها انباشته از آب گرديد، در اين وقت بود كه ابوطالب
آن شعر معروف خود را سرود.
وأبيض يستسقى الغمام بوجهه
ثُمال اليتامى عصمة للأرامل(1)
4. توسل يهوديان مدينه به حضرت قبل از بعثت:
مفسران و محدثان اهل سنّت در ذيل آيه 89 سوره بقره(2) از
ابن عباس نقل كردهاند:
يهود خيبر در جنگ با قبيله غطفان كه احساس شكست مىكردند
به نبى مكرم صلىاللهعليهوآله متوسل مىشدند و مىگفتند: إنّا نَسْألُك بِحَقِّ
النَبِي الأُمِّي الَّذِي وَعَدْتَنا أنْ تُخْرِجَهُ لَنا فِي آخِرِ الزَّمانِ إلاّ تَنْصُرَنا
عَلَيْهِمْ(3)؛ خدايا، تو را به حق پيامبر اُمّى كه بشارت بعثت آن را
(1) مختصر تاريخ دمشق ابن منظور، ج 1، جزء 1، ص 162؛ خصائص الكبرى سيوطى،
ج 1، ص 86 و سيره نبويّه زينى دحلان، ج 1، ص 43.
در صحيح بخارى باب «استسقاء» نيز به شعر ابوطالب اشاره شده است. صحيح
بخارى، ج2، ص 15، باب سؤال الناس الإمام الاستسقاء إذا قَحَطُوا.
(2) وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ
كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ؛ و هنگامى كه از طرف
خداوند، كتابى براى آنها آمد كه موافق نشانههايى بود كه با خود داشتند، و پيش از اين،
به خود نويد پيروزى بر كافران مىدادند (كه با كمك آن، بر دشمنان پيروز گردند) با
اين همه، هنگامى كه اين كتاب، و پيامبرى را كه از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او
كافر شدند لعنت خدا بر كافران باد.
(3) تفسير طبرى، ج 1 ص 324، تفسير قرطبى ، ج 2 ، ص 27، العجاب في بيان الأسباب
ابن حجر عسقلانى ، ج 1 ، ص 282، در المنثور سيوطى ، ج 1 ، ص 88، البداية
والنهاية، ج 2 ص 378، مستدرك الصحيحين، ج 2، ص 263.
(220)
دادهاى، سوگند مىدهيم كه ما را در اين جنگ پيروز گردان.
آنان با اين توسل، پيروز مىشدند، ولى پس از بعثت پيامبر اكرم،
رسالت [ صلىاللهعليهوآله ] آن حضرت را انكار كردند.
1. توسّل نابينا به پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله به دستور حضرت:
ترمذى از عثمان بن حنيف نقل مىكند: مردى نابينا محضر
پيامبر[ صلىاللهعليهوآله ] آمد و عرض كرد: أدع اللّه أن يعافينى؛ از خدا بخواه كه
سلامتى و بينايى را به من باز گرداند.
حضرت فرمودند: إن شئتَ دعوت، وإن شئتَ صبرت فهو خير لك. قال:
فادعه. قال: فأمره أن يتوضّأ فيحسن وضوءه ويدعوه بهذا الدعاء؛ اگر
بخواهى دعا مىكنم و اگر صبر كنى براى تو بهتر است. عرض كرد: براى من
دعا كن. حضرت فرمود: وضويى نيكو بگير و اين دعا را بخوان:
اللّهمّ إنّي أسألك وأتوجّه إليك بنبيّك محمّد نبيّ الرحمة، يا محمّد!
إنّي توجّهت بك إلى ربّي في حاجتي هذه لتقضي لي، اللّهمّ فشفّعه
فيّ(1)؛ خداوندا، به واسطه پيامبرت كه رسول رحمت است به تو
روى آوردهام و حاجت خود را از تو طلب مىكنم.
(1) صحيح ترمذى، ج 5، ص 229 ح 3649، ط. دار الفكر بيروت، تحقيق عبدالرحمن
محمّد عثمان و سنن ابن ماجه، ج 1، ص 448.
(221)
اى محمّد [ صلىاللهعليهوآله ] به وسيله تو به پروردگارم روى آوردهام تا حاجتم
روا شود، خداوندا او را شفيع من قرار ده.
ترمذى و ابن ماجه، دو تن از نويسندگان صحاح سته پس از نقل
حديث، گواهى بر صحّت آن دادهاند.
حاكم نيشابورى نيز در موارد متعدد كتاب مستدرك آورده و شهادت بر
صحّت آن داده و نوشته است: اين حديث، شرايط كتاب صحيح بخارى و
صحيح مسلم را دارد(1).
و هم چنين طبرانى و هيثمى دو تن از علماى بزرگ اهل سنّت با
تصريح به صحّت روايت، آن را نقل كردهاند(2).
ابن تيميه مىگويد:
وفي النسائي والترمذي وغيرهما حديث الأعمى الذي صحّحه
الترمذى(3)؛ در سنن نسائى و صحيح ترمذى و ديگر كتب، اين
حديثى كه ترمذى صحيح دانسته، ذكر شده است.
2. توسل مردم مدينه به پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله :
بخارى از أنس بن مالك نقل مىكند:
در زمان نبى مكرم صلى اللّه عليه وسلم در مدينه قحطى آمد ،
پيامبر در حالى كه مشغول خواندن خطبه نماز جمعه بود ، عربى
ايستاد و عرض كرد: يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَكَ الْمَالُ وَجَاعَ الْعِيَالُ فَادْعُ (1) مستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 313، 519 و 526.
(2) كتاب الدعاء، ص 320؛ معجم الكبير، ج 9، ص 31 و مجمع الزوائد: ج 2، ص 279.
(3) اقتضاء الصراط المستقيم، ص 408.
(222)
اللَّهَ لَنَا؛ يا رسول الله ! در اثر قحطى تمام زندگى ما نابود شد زن و
فرزند ما از گرسنگى از بين رفت، از خدا بخواه كه اين پيش آمد
ناگوار را از ما برطرف سازد.
فَرَفَعَ يَدَيْهِ وَمَا نَرَى فِى السَّمَاءِ قَزَعَةً فَوَالَّذِى نَفْسِى بِيَدِهِ مَا وَضَعَهَا
حَتَّى ثَارَ السَّحَابُ أَمْثَالَ الْجِبَالِ ثُمَّ لَمْ يَنْزِلْ عَنْ مِنْبَرِهِ حَتَّى رَأَيْتُ
الْمَطَرَ يَتَحَادَرُ عَلَى لِحْيَتِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَمُطِرْنَا يَوْمَنَا ذَلِكَ
وَمِنْ الْغَدِ وَبَعْدَ الْغَدِ وَالَّذِى يَلِيهِ حَتَّى الْجُمُعَةِ الْأُخْرَى(1)؛ پيامبر
گرامى صلىاللهعليهوآله در حالى دستش را به دعا برداشت كه هيچ اثرى از ابر در
آسمان مدينه به چشم نمىخورد، سوگند به خداوندى كه جان من
در قبضه او است، پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله دستان خود را پايين نياورده
بود كه ابرهاى متراكم همانند كوه، فضاى مدينه را فرا گرفت. رسول
اكرم صلىاللهعليهوآله هنوز از منبر به پايين نيامده بود كه قطرههاى باران از
ريش مباركش سرازير بود. و اين بارش تا يك هفته ادامه داشت تا
آن كه با دعاى حضرت باران از بارش باز ايستاد.
3. توسّل عمر بن خطاب به رسول اكرم صلىاللهعليهوآله :
بخارى در صحيح خود از انس نقل مىكند:
هر گاه قحطى مىآمد، عمر بن خطاب به عباس عموى پيامبر
گرامى [ صلىاللهعليهوآله ] متوسل مىشد و مىگفت: اللَّهُمَّ إِنَّا كُنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ (1) صحيح بخارى ، ج 1 ، ص 224 ، ح 933 ، كتاب الجمعة ، باب 35 ، باب الاستسقاء
فى الخطبة يوم الجمعة . و ح 1013 كتاب الاستسقاء و ح1014 و صحيح مسلم ، ج3 ،
ص25 ، ح1962 ، كتاب صلاة الإستسقاء ، باب 2 ، باب الدعاء فى الاستسقاء .
(223)
بِنَبِيِّنَا فَتَسْقِينَا وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنَا فَاسْقِنَا قَالَ فَيُسْقَوْن(1)؛
خدايا، ما در زمان پيامبر ، به او متوسل مىشديم و باران رحمتت را
بر ما نازل مىكردى و اينك به عموى پيامبر متوسل مىشويم،
بارانت را بر ما نازل فرما، آن گاه باران باريدن مىگرفت.
د: توسّل به حضرت بعد از رحلت
1. توسّل ابو بكر به پيامبر صلىاللهعليهوآله :
پس از انتشار خبر فوت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله در شهر مدينه و آگاهى ابوبكر
از رحلت آن حضرت، از محلّ سكونتش سُنح حركت كرد و خودش را به
منزل پيامبر رساند، وارد مسجد شد و با هيچ كس سخن نگفت، نزد
دخترش عائشه رفت، بدن پيامبر را مشاهده كرد كه در بُردى پيچيدهاند،
كنار بدن رسول خدا صلىاللهعليهوآله نشست. پارچه را از صورت پيامبر صلىاللهعليهوآله كنار زد و
خودش را روى بدن انداخت و بوسيد و گريه كرد و خطاب به آن حضرت
گفت:
بِأَبِي أَنْتَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ، لاَ يَجْمَعُ اللَّهُ عَلَيْكَ مَوْتَتَيْنِ، أَمَّا الْمَوْتَةُ الَّتِي
كُتِبَتْ عَلَيْكَ فَقَدْ مُتَّهَا(2)؛ اى پيامبر حق، خداوند دو مرتبه مردن
را از تو برداشته و فقط مرگى را براى تو مقدّر فرموده بود كه سپرى شد.
زينى دحلان، مفتى شهر مكّه در ادامه نقل اين حديث مىگويد:
(1) صحيح بخارى ، ج2 ، ص16 ، ح1010 ، كتاب الإستسقاء ، باب 2 ، باب سوءال الناس
الإمامة استسقاء اذا قَحَطُوا .
(2) صحيح بخارى، ج 2، ص 70، كتاب الجنائز، باب الدخول على الميّت بعد الموت،
ج 5، ص 143، كتاب المغازى، باب مرض النبي صلىاللهعليهوآله .
(224)
قال أبو بكر: طبت حيّا وميّتا، وانقطع بموتك ما لم ينقطع للأنبياء
قبلك، فعظمت عن الصفة، وجللت عن البكاء، ولو أنّ موتك كان
اختيارا لجدنا لموتك بالنفوس، اذكرنا يا محمّد! عند ربّك، ولنكن
على بالك(1)؛ ابوبكر گفت: اى رسول خدا، زندگى و مرگت پاك و طاهر و
بابركت بود، با مرگ تو وحى الهى براى هميشه قطع شد، مقام و شأن تو
برتر از توصيف است و اجازه گريه نمىدهد و اگر مرگ تو در اختيار ما بود،
با جانهاى خود از مرگت جلوگيرى مىكرديم. اى پيامبر خدا، در پيشگاه
پروردگارت ما را ياد كن و فراموش نفرما.
2. توسّل أمير المؤمنين عليهالسلام به پيامبر صلىاللهعليهوآله :
على عليهالسلام هنگامى كه بدن مطهّر رسول خدا صلىاللهعليهوآله را غسل مىداد، آن
حضرت را مخاطب قرار داد و عرض كرد:
بأبي أنت وأمّي يا رسول اللّه! لقد انقطع بموتك ما لم ينقطع بموت
غيرك من النبوّة، والإنباء، وأخبار السماء، ـ إلى أن قال: ـ بأبي أنت
وأمّي اذكرنا عند ربّك واجعلنا من بالك»(2)؛ اى رسول خدا، پدر و
مادرم به فدايت باد! با مرگ تو وحى الهى و پيامهاى آسمانى قطع
شد ... يادآور ما نزد پروردگارت باش و ما را از ياد مبر.
3. توسّل عرب باديهنشين به قبر رسول خدا صلىاللهعليهوآله :
نويسندگان همه مذاهب اسلامى داستان تشرّف اعرابى به زيارت قبر (1) الدرر السنيّة فى الردّ على الوهّابيّة، ص 34، ط. مكتبه ايشيق، استانبول، 1396 در ط.
مصر 36، سيره زينى دحلان، در حاشيه سيره حلبى، ج 3، ص 391، چاپ مصر.
(2) نهج البلاغه، خ 235.
(225)
رسول خدا صلىاللهعليهوآله را در كتابهاى خود نوشتهاند و از آن با تجليل و عظمت
ياد كرده و از نمونههاى عالى آداب و روش زيارت شمردهاند.
اين داستان را ابن عساكر در تاريخ دمشق و ابن جوزى در مثير الغرام
الساكن و ديگران از محمّد بن حرب هلالى نقل كردهاند كه گفت: وارد
مدينه شدم، كنار قبر پيامبر رفتم و پس از زيارت آن حضرت، مقابل قبر
نشستم، يك نفر از اعراب باديه نشين وارد شد و پس از زيارت قبر رسول
خدا [ صلىاللهعليهوآله ] خطاب به قبر شريف گفت: اى بهترين پيامبر خدا! خداى
متعال كتابى را كه جز راستى و درستى در آن نيست بر تو نازل كرد و در آن
فرمود: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّـلَمُوآا أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ
الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا »(1) و اگر آنان كه به خود ستم كرده بودند،
اگر پيش تو مىآمدند و از خدا آمرزش مىخواستند و پيامبر نيز براى آنان
طلب آمرزش مىكرد، قطعا خدا را توبه پذير مهربان مىيافتند.
و من اكنون آمدهام تا از خداى تو از گناهانم طلب آمرزش كنم و تو را
شفيع و واسطه قرار دهم، سپس گريه كرد و اين شعر را زمزمه كرد:
يا خير من دفنت بالقاع أعظمه
فطاب من طيبهنّ القاع والأكم
نفسي الفداء لقبر أنت ساكنه
فيه العفاف وفيه الجود والكرم
اى بهترين كسى كه در دل زمين دفن شدهاى، زمين و كوههاى اطراف
آن به وسيله تو پاك و پاكيزه شد.
جانم فداى آن قبرى كه تو در آن ساكن شدهاى، قبرى كه عفّت و پاكى،
جود و كرم و بزرگى، در آن مدفون شده است.
(1) نساء (4) آيه 64.
(226)
سپس از خدا طلب مغفرت و آمرزش كرد و از مسجد خارج شد.
محمّد بن حرب هلالى مىگويد: در خواب پيامبر اكرم [ صلىاللهعليهوآله ] را ديدم كه
به من فرمود: مرد اعرابى را درياب و به او بشارت ده كه خداوند با شفاعت
من او را آمرزيد. از خواب بيدار شدم و به دنبالش گشتم تا او را پيدا كنم،
ولى او را نديدم(1).
4. أبو أيّوب انصارى كنار قبر پيامبر صلىاللهعليهوآله :
حاكم نيشابورى و احمد بن حنبل از داود بن ابو صالح داستان گفتگوى مروان
با ابو ايّوب انصارى را كه براى زيارت آمده بود نقل مىكند، ومىنويسد:
مروان حَكَم(2) خليفه اموى متوفاى 63، شخصى را ديد كه كنار
قبر پيامبر صلىاللهعليهوآله نشسته و صورت خود را روى قبر قرار داده است،
گردن او را گرفت و گفت: آيا مىدانى چه كار مىكنى؟ وقتى كه
خوب دقّت كرد، ديد ابو ايّوب انصارى است.
پاسخ داد: نعم، جئت رسول اللّه [ صلىاللهعليهوآله ] ولم آت الحجر، سمعت
رسول اللّه [ صلىاللهعليهوآله ] يقول: لا تبكوا على الدين إذا وليه أهله، ولكن (1) دفع الشبهة عن الرسول، حصنى، ص 143؛ الأحكام السلطانيّة ماوردى، ص 109،
شفاء السقام سُبكى، ص 151 و الدرر السنيّة زينى دحلان، ج 1، ص 21.
(2) مروان بن حكم بن ابى العاص بن اميه، دوسال بعد از هجرت به دنيا آمد، نويسنده و
دفتردار عثمان بود و در زمان معاويه حاكم مدينه گرديد و پس از مرگ معاويه بن يزيد،
به خلافت رسيد و دوران خلافت او 9 ماه بيشتر نبود و در سال 63 و يا 61 از دنيا
رفت. تهذيب الكمال مِزِّى، ج 27، ص 389.
(227)
ابكوا عليه إذا وليه غير أهله(1)؛ آرى، مىفهمم چه كار مىكنم،
آمدهام به زيارت رسول خدا و به ديدن سنگ قبر نيامدهام، از آن
حضرت شنيدم كه مىفرمود: زمانى كه انسانهاى شايسته، متولّى
امور دينى مردم باشند، بر دين خود گريان نباشيد، ولى اگر افراد
نالايق (همانند تو) زمام امور را به دست گرفتند، بر دينتان هراسان
باشيد و اشك بريزيد.
5. توسّل بلال بن حارث به قبر پيامبر صلىاللهعليهوآله :
بيهقى و ديگران نقل مىكنند:
أصاب الناس قحط في زمن عمر رضي اللّه عنه، فجاء رجل إلى
قبر النبي صلى اللّه عليه وسلّم، فقال: يا رسول اللّه! هلك الناس،
استسق لأمّتك، فأتاه رسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلّم في المنام،
فقال: إئت عمر فاقرأه منّي السلام، وأخبره أنّهم مسقون، وقل له:
عليك الكيس.
قال: فأتى الرجل عمر فأخبره، فبكى عمر رضي اللّه عنه، وقال: يا
ربّ ما آلوا إلاّ ما عجزت عنه(2)؛ در زمان عمر، مردم دچار قحطى
(1) مستدرك على الصحيحين، ج 4، ص 515؛ مسند أحمد، ج 5، ص 422؛ تاريخ مدينه
دمشق، ج 57، ص 249، ومجمع الزوائد، ج 5، ص 245.
(2) دلائل النبوّة بيهقى، ج 7، ص 47، باب ما جاء في رؤية النبى [ صلىاللهعليهوآلهوسلم ] فى المنام،
المصنّف ابن ابى شيبه، ج 7، ص 482 تاريخ دمشق، ج 44، ص 346 و ج 56، ص
489، الاستيعاب، ج 3، ص 1149، تاريخ الإسلام، ج 3، ص 273، البدايه والنهايه،
ج 7، ص 105، وقايع سال 18، الإصابه، ج 6، ص 216؛ فتح البارى، ج 2، ص 412،
باب سؤال الناس الإمام الاستسقاء، إذا قحطوا و كنز العمال، ج 8، ص 431.
(228)
و خشكسالى شدند، مردى كنار قبر پيامبر [ صلىاللهعليهوآله ] آمد و گفت: اى
رسول خدا مردم نابود شدند، از خداوند براى امّتت طلب باران كن.
رسول خدا [ صلىاللهعليهوآله ] در عالم خواب به آن مرد فرمود: نزد عمر برو و از
جانب من به او سلام برسان و بگو: بزودى باران خواهد آمد و
سيراب خواهيد شد و بگو: كيسه سخاوت را گسترده ساز.
آن مرد ماجراى خوابش را براى عمر نقل كرد، قطرات اشك از
چشمان عمر جارى شد و گفت: خداوندا، كوشش و جديّت كردم،
ولى هميشه ناتوان و عاجز بودم.
ابن حجر مىنويسد: «وروى ابن أبي شيبة بإسناد صحيح»؛ ابن ابى
شيبه اين روايت را با سند صحيح نقل كرده است ... مردى كه خواب ديده
بود بلال بن حارث از اصحاب رسول اكرم [ صلىاللهعليهوآله [بود(1).
ابن كثير نيز آورد: «وهذا إسناد صحيح»؛ اسناد اين روايت صحيح
است(2).
احمد زينى دحلان مفتى شهر مكّه مىنويسد:
بيهقى و ابن ابو شيبه به سند صحيح نقل كردهاند: در زمان خلافت
عمر، بر اثر خشكسالى مردم دچار قحطى شدند، شخصى به نام
بلال بن حارث از اصحاب پيامبر [ صلىاللهعليهوآله ] كنار قبر آن حضرت آمد (1) فتح البارى، ج 2، ص 412، باب سؤال الناس الإمام الاستسقاء إذا قَحَطُوا.
(2) البدايه و النهايه، ج 7، ص 105 در وقايع سال 18.
(229)
و خطاب به قبر گفت: اى رسول خدا [ صلىاللهعليهوآله ] امّتت نابود شدند، براى
آنان از خدا باران طلب كن. رسول خدا [ صلىاللهعليهوآله ] را در خواب ديد،
فرمود: به مردم بگو باران خواهد آمد.
استدلال به اين حديث براى ثابت نمودن جواز توسّل به پيامبر
پس از رحلت آن حضرت از زاويه رؤيا و خوابى كه ديده است
نيست، زيرا اين رؤيا گرچه صادق و حقّ است، ولى احكام شرعى را
بهوسيله آن نمىشود ثابت نمود، چون امكان دارد شخصى كه
خواب مىبيند، در حفظ و نقل سخنانى كه در خواب ردّ و بدل
مىشود اشتباه كند؛ بلكه استدلال از جهت عمل يك نفر از اصحاب
پيامبر [ صلىاللهعليهوآله ] و آمدن او كنار قبر و درخواست از آن حضرت براى
آمدن باران است كه دليل بر جواز توسّل و ملاك شرعى آن مى
شود و معلوم مىشود كه اين عمل از بزرگترين وسايل تقرّب به
خداست، همچنانكه حضرت آدم عليهالسلام قبل از اين كه رسول
اكرم [ صلىاللهعليهوآله ] به دنيا بيايد، به آن حضرت متوسّل شد(1).
6. توسّل گرفتار، به پيامبر صلىاللهعليهوآله با رهنمود عثمان بن حنيف:
طبرانى و بيهقى نقل كردهاند: مردى به جهت رفع گرفتارى نزد عثمان
خليفه سوم رفت و آمد مىكرد، ولى عثمان به وى توجّه نمىكرد به عثمان
بن حنيف گلايه كرد، عثمان بن حنيف به وى گفت:
وضو بگير و به مسجد برو، پس از خواندن نماز به رسول كرم [ صلىاللهعليهوآله (1) الدرر السنيّة: ج 1، ص 9.
(230)
[
متوسّل شو و بگو: اللّهمّ إنّي أسألك وأتوجّه إليك بنبيّك محمّد نبيّ
الرحمة، يا محمّد إنّي أتوجّه بك إلى ربّي فيقضي لي حاجتي،
وتذكر حاجتك؛ خدايا، حاجت خود را از تو مىخواهم و به وسيله
پيامبرت به تو رو آوردهام، اى محمّد من به وسيله تو به خدا رو
آوردهام تا حاجتم برآورده شود. آن گاه حاجت خود را ذكر كن.
به توصيه عثمان بن حنيف عمل نمود و به طرف منزل عثمان بن
عفّان، خليفه مسلمين حركت كرد، وقتى كه چشم دربان خليفه به وى
افتاد، او را با احترام نزد عثمان برد و خليفه او را نزد خود نشاند و مشكلش
را برطرف نمود و حاجتش را روا ساخت.
از نزد خليفه بيرون آمد و نزد عثمان بن حنيف رفت و داستان را براى
او نقل نمود و از وى تشكّر كرد.
عثمان بن حنيف گفت:
به خدا سوگند، اين توسّل را از پيش خود نگفتم؛ بلكه نزد پيامبر
گرامى [ صلىاللهعليهوآله ] بودم كه نابينايى آمد و از حضرت تقاضاى دعا نمود،
رسول خدا [ صلىاللهعليهوآله ] اين توسّل را به او آموخت، مرد نابينا به بركت اين
توسّل شفا يافت و بينا گرديد(1).
مباركفورى متوفّاى 1353، در كتاب تحفة الأحوذى كه شرح صحيح
ترمذى است مىنويسد:
شيخ عبد الغنى دهلوى متوفّاى 1296، در كتاب «انجاح الحاجة
على سنن ابن ماجة» گفته است: استاد ما شيخ محمّد عابد سندى (1) معجم صغير طبرانى، ج 1، ص 183، ط .المكتبة السلفية.
(231)
متوفّاى 1257، در رساله خويش «طوالع الأنوار على الدرّ المختار»
گفته است: حديث مرد نابينا دلالت بر جواز توسّل به پيامبر گرامى
[ صلىاللهعليهوآله ]در زمان حيات آن حضرت دارد، امّا دليل بر توسّل پس از
رحلت، داستان مردى است كه براى حاجت خويش نزد عثمان بن
عفّان رفت و آمد مىكرد و به بركت توسّل به رسول گرامى [ صلىاللهعليهوآله [
مشكل او برطرف گرديد(1).
شوكانى متوفاى 1255، گفته است:
اين حديث دلالت بر جواز توسّل به رسول اكرم [ صلىاللهعليهوآله ] دارد، به شرط
آن كه معتقد باشيم همه كارها به وسيله خداوند متعال انجام
مىشود و او به هر كس بخواهد عطا مىكند و اگر نخواهد مانع
مىشود و هر آن چه او اراده فرمايد محقّق خواهد شد و اگر اراده
نكند به وقوع نخواهد پيوست(2).
7. توسّل بلال مؤذّن رسول خدا صلىاللهعليهوآله به قبر آن حضرت:
بلال مؤذّن رسول خدا صلىاللهعليهوآله در عهد عمر بن خطّاب در شهر شام اقامت
داشت. شبى در عالم خواب پيامبر صلىاللهعليهوآله را ديد كه به وى فرمود:
ما هذه الجفوة يا بلال؟! أما آن لك أن تزورني يا بلال؟ فانتبه حزينا
وجلاً خائفا، فركب راحلته وقصد المدينة فأتى قبر النبيّ[ صلىاللهعليهوآله ]،
فجعل يبكي عنده ويمرّغ وجهه عليه، فأقبل الحسن (1) تحفة الأحوذى، ج 10، ص 34.
(2) تحفة الذاكرين، ص 162.
(232)
والحسين[ عليهماالسلام ] فجعل يضمّهما ويقبّلهما(1)؛ اى بلال! اين چه
ظلمى است در حقّ من روا داشتهاى؟ آيا وقت آن نرسيده است كه
مرا زيارت كنى؟
از خواب بيدار شد، ناراحتى و ترس سراسر وجودش را فرا گرفته
بود، با سرعت وسايل سفر را بسته و بر مركبش سوار شد و به طرف
مدينه حركت نمود.
وقتى كه به شهر مدينه رسيد كنار قبر رسول خدا [ صلىاللهعليهوآله ] آمد، گريه
مىكرد و صورت خودش را به قبر حضرت مىماليد، در اين هنگام
حسن و حسين] عليهماالسلام ] را ديد كه به طرف قبر جدّشان مىآيند، آن
دو عزيز را به آغوشش گرفت و غرق بوسه ساخت.
8. توسّل بزرگان حنابله به قبر امام كاظم عليهالسلام :
خطيب بغدادى از علماى بزرگ اهل سنّت مىنويسد:
ابوعلى خلال(2) متوفاى 242، مىگفت: ما همّني أمر فقصدت قبر
موسى بن جعفر فتوسّلت به إلاّ سهّل اللّه تعالى لي ما أحبّ(3)؛
هرگاه كه مشكلى برايم پيش مىآمد، كنار قبر حضرت موسى بن (1) أسد الغابه، ج 1، ص 28.
(2) مزّى از قول يعقوب بن شيبه مىنويسد: «كان ثقة ، ، ثبتا ، متقنا». مورد وثوق، استوار و
درست بود و همچنين وثاقت وى را از نسائى و خطيب بغداد نقل كرده است.تهذيب
الكمال، ج 6، ص 263.
(3) تاريخ بغداد، ج 1، ص 133 به تحقيق مصطفى عبد القادر عطا، ط. دار الكتب العلمية ـ
بيروت.
(233)
جعفر عليهماالسلام مىرفتم و به او متوسّل مىشدم، مشكلاتم برطرف مىشد.
9. قبر امام هشتم عليهالسلام ، زيارتگاه بزرگان اهل سنّت:
محمّد بن مؤمل مىگويد: همراه ابن خزيمه پيشواى اهل حديث و
جمع زيادى از اساتيد و بزرگان به زيارت قبر على بن موسى الرضا[ عليهماالسلام [در
طوس رفتيم. «فرأيت من تعظيمه يعني ابن خزيمة لتلك البقعة، وتواضعه
لها وتضرّعه عندها ما تحيّرنا»؛ از تعظيم و تواضع ابن خزيمه نسبت به
بارگاه حضرت حيرتزده شديم(1).
ابن حبّان از علماى مشهور و رجال نويس بزرگ اهل سنّت مىنويسد:
قبر على بن موسى الرضا[ عليهماالسلام ] در طوس كنار قبر هارون الرشيد قرار گرفته
است و زيارتگاه مشهورى است، من بارها قبر او را زيارت نمودهام.
«وما حلّت بي شدّة في وقت مقامي بطوس فزرت قبر عليّ بن موسى
الرضا صلوات اللّه على جدّه وعليه، ودعوت اللّه إزالتها عنّي إلاّ
استجيب لي وزالت عنّي تلك الشدّة، وهذا شيء جرّبته مرارا فوجدته
كذلك»؛ در مدّتى كه ساكن طوس بودم هرگاه برايم مشكلى پيش مى آمد،
قبر على بن موسى الرضا[ عليهماالسلام [ را زيارت كرده و از خداوند رفع آن مشكل
را مىخواستم، در اسرع وقت آن گرفتارى حل مىشد و اين را بارها تجربه
كردهام، خداوند مارا بر محبّت مصطفى و اهل بيت او سلام اللّه عليهم
بميراند(2).
(1) تهذيب التهذيب، ج 7، ص 339.
(2) الثقات، ج 8، ص 457.
(234)
10. تبرّك و توسّل شافعى به قبر ابو حنيفه:
قبر ابو حنيفه امام حنفىها در منطقه اعظميّه بغداد زيارتگاه عمومى
است و خطيب بغدادى از علماى بزرگ اهل سنّت از على بن ميمون نقل
مىكند كه از شافعى پيشواى شافعىها شنيدم كه مىگفت:
إنّي لأتبرّك بأبي حنيفة وأجيء إلى قبره في كلّ يوم يعني زائرا، فإذا
عرضت لي حاجة صلّيت ركعتين وجئت إلى قبره وسألت اللّه
تعالى الحاجة عنده فما تبعد عنّي حتّى تقضي(1)؛ هر روز به زيارت
قبر ابوحنيفه مىروم و به قبر او تبرّك مىجويم و هرگاه برايم
حاجتى پيش آيد، دو ركعت نماز خوانده و در كنار قبر او دعا
مىكنم و در فاصله كوتاه حاجتم برآورده مىشود.
(1) تاريخ بغداد، ج 1، ص 135؛ و خوارزمى در مناقب ابى حنيفه، ج 2، ص 199 وابن
جوزى در منتظم،ج 16، ص 100.