وهّابيّت از منظر عقل و شرع
دكتر سيد محمد حسينى قزوينى
مؤسسه تحقيقاتى حضرت ولى عصر (عج)
الحمد للّه ربّ العالمين
والصلاة والسلام على سيّدنا محمّد وآله الطاهرين
مقدّمه
انديشمندان اهل سنّت از دير باز، نگاهى نقّادانه به فرهنگ و معارف
شيعى داشتهاند، همواره پرسشها و شبهاتى را مطرح مىكردند كه اين
رويكرد با ظهور وهّابيّت در شبه جزيره عربستان، روند فزايندهاى به خود
گرفته بهويژه آن كه پس از پيروزى انقلاب پرشكوه اسلامى ايران با
روشهاى مدرن و با استفاده از رسانههاى عمومى اينترنت و ماهواره در
سطح وسيعى گسترش يافته است.
اين تهاجمها در سالهاى اخير گسترش چشمگيرى داشته به گونهاى
كه از مردم عادّى تا استادان، دانشجويان و دانشآموزان و حتّى روحانيّان
كاروانهاى حج را هم در بر گرفته است.
گرچه بيشتر اين شبهات، افترا و دروغ و يا جهل و نادانى است، ولى اين
مسئله، مسئوليّت استادان و دانش پژوهان را در پاسخگويى نمىكاهد؛
چرا كه مخالفان مكتب اهلبيت عليهمالسلام هرگز تصوّر نمىكردند كه ملّت ايران
بتوانند با پشتوانه فرهنگ غنى شيعه، اين گونه به صحنه بيايد و با دست(5)
خالى، ولى با قلبى آكنده از ايمان و عشق به اسلام و تشيّع، طومار حكومت
تا دندان مسلّح را ـ كه از هر سو مورد حمايتهاى بىدريغ شرق و غرب قرار
مىگرفت ـ براى هميشه درهم بپيچد و به جاى آن، حكومت اسلامى را
بر پايه فقه شيعه تأسيس نمايد.
دروغ پردازىهاى وهابيت نسبت به شيعه:
مخالفان مكتب اهلبيت عليهمالسلام و طالبان زر و زور با گسترش فرهنگ
تشيّع، موقعيّت خود را در خطر مىبينند. از اين رو، با تأليف كتابهاى
ضدّ شيعىِ سراسر از تهمت و دروغ، سعى در مخدوش كردن چهره نورانى
مذهب شيعه را در سطح جهانى دارند.
به نمونههايى از سخنان بىپايه وهّابيّت توجه كنيم:
1. ابن تيميّه نظريّه پرداز برجسته وهّابيّت مىنويسد:
الرافضة لم يدخلوا في الإسلام رغبة ولا رغبة، ولكن مقتا لأهل
الإسلام(1)؛ هدف شيعيان از مسلمان شدن نابود كردن اسلام
بوده است.
واليهود لا يرون على النساء عدّة وكذلك الرافضة(2)؛ زنان شيعه
همانند زنان يهود عده نگه نمىدارند.
واليهود يستحلّون أموال الناس كلّهم وكذلك الرافضة(3)؛ شيعيان
همانند يهود اموال ديگران را بر خود حلام مىشمرند.
(1) منهاج السنّة، ج 1، ص 23.
(2) همان، ص 25.
(3) همان، ص 26.
(6)
2. ابراهيم سليمان جبهان، نويسنده مصرى مىنويسد:
إنّ نكاح الأمّ عندهم هو من البر بالوالدين، وإنّه عندهم من أعظم
القربات(1)؛ شيعيان ازدواج با مادر را يك نوع نيكى به پدر و مادر
مىشمارند و از بزرگترين وسيلههاى تقرّب به خداوند متعال
مىدانند.
3. دكتر عبداللّه محمّد غريب دانشمند مصرى در كتاب سراسر دروغ و
تهمت خود «وجاء دور المجوس» مىنويسد:
إنّ الثورة الخمينيّة مجوسيّة وليست إسلاميّة، أعجميّة وليست
عربيّة، كسرويّة وليست محمّديّة(2)؛ نهضت [امام [خمينى، يك
نهضت مجوسى، عجمى و كسروى است، نه نهضت اسلامى، عربى
و محمّدى.
نعلم أنّ حكّام طهران أشدّ خطرا على الإسلام من اليهود، ولاننتظر
خيرا منهم، وندرك جيّدا أنّهم سيتعاونون مع اليهود في حرب
المسلمين(3)؛ مىدانيم كه خطر حاكمان تهران بر اسلام از خطر
يهود بر اسلام، سختتر است و از آنان هيچ اميد خيرى انتظار
نمىرود و نيك مىدانيم كه آنان بهزودى با يهود، همداستان شده
و به جنگ مسلمانان خواهند آمد!
4. دكتر ناصر قفارى در رساله دكتراى خود كه اكنون كتاب درسى
دانشگاه مدينه است، مىنويسد:
(1) تبديد الظلام، ص 222.
(2) وجاء دور المجوس، ص 357.
(3) همان، ص 374.
(7)
أدخل الخمينى إسمه في أذان الصلوات، وقدّم إسمه حتّى على إسم
النبيّ الكريم، فأذان الصلوات في ايران بعد استلام الخمينى
للحكم وفى كلّ جوامعها كما يلى: اللّه أكبر، اللّه اكبر، خمينى رهبر،
أي الخميني هو القائد، ثمّ أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه(1)؛] امام[
خمينى، نام خود را در اذان نمازها داخل كرده و حتّى نام خود را بر
نام پيامبر نيز مقدّم نموده است. در ايران، اذان در نمازها بعد از
اعلام [امام [خمينى به عنوان حاكم ايران و حاكم همه جوامع
[مسلمانان [چنين است: اللّهاكبر، اللّهاكبر، خمينى رهبر يعنى
خمينى پيشواى ماست، سپس [مىگويند: [شهادت مىدهم كه
محمّد فرستاده خداست!
جاى بسى شگفتى است كتابهايى كه بر ضدّ جنايات صهيونيسم در
فلسطين اشغالى نوشته مىشود، بسيار كمتر از كتابهايى است كه بر ضدّ
شيعه تأليف مىگردد.
5. در حجّ سال 1381، ده ميليون و 685 هزار جلد كتاب به 20 زبان
زنده دنيا كه غالبا بر ضدّ شيعه بوده از سوى دولت سعودى در ميان زائران
خانه خدا، پخش شده است(2).
چشمانداز مذهب شيعه:
يكى از انگيزههاى تهاجم وسيع وهّابيّت بر ضدّ مذهب اهل بيت عليهمالسلام ،
به سبب ترس و وحشت آنان از گسترش اين فرهنگ برخاسته از سنّت
(1) اصول مذهب الشيعة الإماميّه، ج 3، ص 1392.
(2) روزنامه عكاظ، به تاريخ 11/9/81 به نقل از: مجلّه ميقات، شماره 43، ص 198.
(8)
راستين محمّدى مطابق با قرآن در ميان جوانان و دانشمندان تحصيل
كرده است. براى روشن شدن مطلب به نمونههايى از گرايش به مذهب
شيعه اشاره مىكنيم:
1. دكتر عصام العماد، فارغ التحصيل دانشگاه «الإمام محمّد بن سعود»
در رياض و شاگرد بن باز (مفتى اعظم سعودى) و امام جماعت و خطيب
جمعه يكى از مساجد بزرگ صنعاء و از مبلّغان وهّابيّت در يمن كه كتابى
نيز در اثبات كفر و شرك شيعه تحت عنوان «الصلة بين الإثنى عشريّة وفرق
الغلاة» نوشته و به دنبال تحقيق و بررسى، با فرهنگ نورانى تشيّع آشنا شد
و از فرقه وهّابيّت دست كشيد و به مذهب شيعه مشرّف گرديد.
وى مىنويسد:
«وكلَّما نقرأ كتابات إخواننا الوهّابيّين نزداد يقيناً بأنّ المستقبل
للمذهب الاثنى عشرى؛ لأنّهم يتابعون حركة الانتشار السريعة
لهذا المذهب فى وسط الوهّابيّين وغيرهم من المسلمين»(1)؛ با
مطالعه كتابهايى كه وهّابيّت در سالهاى اخير نوشتهاند، بر يقين
ما افزوده مىشود كه تنها مذهبِ آينده، همان مذهب شيعه اماميّه
است؛ زيرا آنان دنبال انتشار وگسترش سريع اين مذهب در جوامع
وهّابى و ساير مسلمانان مىباشند.
سپس از قول شيخ عبد اللّه الغُنيمان استاد «الجامعه الإسلاميّه» در
مدينه منوّره نقل مىكند:
إنّ الوهّابيّين على يقين بأنّ المذهب (الاثنى عشر) هو الذى سوف
(1) المنهج الجديد والصحيح فى الحوار مع الوهّابيّين، ص 178.
(9)
يُجذبُ إليه كلّ أهلالسنَّة وكلّ الوهّابيّين فى المستقبل القريب(1)؛
وهّابيان به يقين دريافتهاند، تنها مذهبى كه در آينده، اهل سنّت و
وهّابيّت را بهسوى خود جذب خواهد كرد، همان مذهب شيعه
امامى است.
2 . آقاى شيخ ربيع بن محمّد، از نويسندگان مشهور سعودى
مىنويسد:
وممّا زاد عجبي من هذا الأمر أنّ إخواناً لنا ومنهم أبناء أحد العلماء
الكبار المشهورين فى مصر، ومنهم طلاّب علم طالما جلسوا معنا
في حلقات العلم، ومنهم بعضُ الإخوان الذين كنّا نُحْسن الظنَّ بهم؛
سلكوا هذا الدَرْب، وهذا الاتّجاه الجديد هو (التشيّع)، وبطبيعة
الحال أدركت منذ اللحظة الأولى أنّ هؤلاء الإخوة كغيرهم في
العالم الإسلامي بهرتهم أضواء الثورة الإيرانيّة(2)؛ آن چه باعث
فزونى شگفتى من گرديده، اين است كه گروهى از برادران وهّابى ما
كه برخى از فرزندان شخصيّتهاى علمى در مصر هستند و برخى
از دانشجويانى هستند كه مدّتها در جلسات علمى ما شركت
مىجستند و برخى از برادرانى كه ما به آنان خوشبين بوديم،
اخيرا به سراغ مكتب تشيّع رفتهاند.
(1) همان.
(2) الشيعة الإماميّة فى ميزان الإسلام، ص 5.
(10)
و چيزى كه در همان آغاز توجه ما به خود جلب كرد اين بود كه تمامى
اينها، تحت تأثير درخشش نور انقلاب اسلامى ايران قرار گرفتهاند.
3 . شيخ محمّد مَغراوى نويسنده مشهور وهّابى مىگويد:
بعد انتشار المذهب الإثنى عشري في مشرق العالم الإسلامي،
فخفت على الشباب في بلاد المغرب ... (1)؛ باگسترش مذهب
تشيّع در ميان جوانهاى مشرق زمين، بيم آن را دارم كه اين
فرهنگ در ميان جوانهاى مغرب زمين نيز گسترده شود.
4 . دكتر ناصر قفارى استاد دانشگاههاى مدينه مىنويسد:
وقد تشيّع بسبب الجهود التى يبذلها شيوخ الإثنى عشريّة من
شباب المسلمين، ومن يطالع كتاب عنوان المجد فى تاريخ
البصرة ونجد يَهُولُه الأمر حيث يجدُ قبائل بأكملها قد تشيّعت(2)؛
اخيرا تعداد زيادى از اهل سنّت به مذهب شيعه گرويدهاند و اگر
كسى كتاب «عنوان المجد فى تاريخ البصرة ونجد» را مطالعه كند به
وحشت مىافتد كه چگونه برخى از قبايل عربى به صورت كامل،
مذهب شيعه را پذيرفتهاند.
5 . شيخ مَجْدى محمّد على محمّد، نويسنده برجسته وهّابى سخن
جالبى دارد.او مىگويد:
جاءني شابّ من أهل السنّة حيران، وسبب حيرته أنّه قدامتدّت إليه
أيدى الشيعة ... حتّى ظنّ المسكين أنّهم ملائكة الرحمة وفرسان
الحقّ(3)؛ يكى از جوانهاى اهل سنّت حيرت زده نزد من آمد
وقتى كه علّت حيرت او را جويا شدم، دريافتم كه دست يكى از
شيعيان به وى رسيده است و اين جوان سنّى تصوّر كرده است كه
(1) من سبَّ الصحابة ومعاوية فأُمّه هاوية، ص 4.
(2) أُصول مذهب الشيعة الإماميّة الاثنى عشريّه، ج 1، ص 9.
(3) انتصار الحق، ص 14 و 11.
(11)
شيعيان ملائكه رحمت و شير بيشه حقّ مىباشند.
نگاه اجمالى به محتويات كتاب
با توفيقات الهى و عنايت حضرت ولى عصر ـ ارواحنا فداه ـ ما در اين
كتاب تلاش كرديم حقايقى از مبانى فكرى و اعتقادى فرقه وهابيت را از
منابع معتبر تاريخى بررسى نموده و عملكرد آنان را در طول تاريخ كه
برخواسته از تفكر انحرافى آنها است، در هفت فصل به نمايش بگذاريم.
فصل اول: وهّابيّت عامل تفرقه ميان امّتها؛
فصل دوم: ريشههاى تاريخى وهّابيّت؛
فصل سوم: كارنامه عملى وهابيت؛
فصل چهارم: وهّابيّت و خداشناسى؛
فصل پنجم: وهّابيّت و تكفير مسلمانان؛
فصل ششم: وهّابيّت واتهام بدعت به مسلمانان؛
فصل هفتم: حرمت توسّل به پيامبران و اولياء،
و در جلد دوم كتاب نيز به پاسخ ديگر شبهات اساسى وهابيت خواهيم
پرداخت، مانند:
شبهات وهابيت در توسل به اولياى الهى؛
زيارت قبور اهل بيت عصمت و طهارت عليهمالسلام ؛
بناى بر قبور و ساختن حرم ائمه عليهمالسلام ؛
درخواست شفاعت از شفاعت گران الهى؛
مقامات معنوى اولياى الهى؛
بزرگداشت مراسم ولادت مردان خدا؛
عزادارى امام حسين عليهالسلام و ديگر اولياى الهى و... .
(12)
فصل اول
وهّابيّت عامل تفرقه ميان امّتها
امّت اسلامى با همه اختلافات فكرى كه در گرايشهاى مذهبى
داشت، با الهام از رهنمودهاى حياتبخش اسلام توانسته بود پيوند اخوّت
در ميان خود ايجاد نمايد و در پرتو كلمه توحيد و توحيد كلمه در برابر
تهاجم سنگين دشمنان قسم خورده اسلام استوار بماند، ولى با كمال
تأسّف با پايهريزى مبانى فكرى وهّابيّت در قرن هفتم و هشتم، اين
وحدت درهم شكسته شد و با اتّهام نادرست بدعت و شرك به مسلمانان،
ضربههاى جبران ناپذيرى به صفوف به هم پيوسته آنان وارد ساخت و با
نابودى آثار بزرگان دين و ممانعت از شعائر اسلامى و جلوگيرى از توجّه
مردم به انبيا و اولياى الهى، اهداف شوم دشمنان ديرينه اسلام را عملى
ساخت.
ابن تيميّه و شكاف ميان امّت اسلامى:
پيشرفت اسلام در اروپا و شكست آندلس براى غرب صليبى، بسيار تلخ
و ناگوار بود. از اين رو، در انديشه انتقام بود تا اينكه در سالهاى پايانى
قرن پنجم، پاپ، رهبر كاتوليكها در شهر روم، با فرمان حمله به فلسطين،
قبله اوّل مسلمانان، صدها هزار مسيحىِ برافروخته از كينه ديرينه صليبى(13)
را بر ضدّ توحيد از اروپا به راه انداخت، تا قدس را قتلگاه مسلمانان سازند و
به دنبال آن جنگهاى مشهور صليبى كه حدود 200 سال (489 ـ 690)
به طول انجاميد و ميليونها كشته و مجروح برجاى گذاشت، آغاز گشت.
در آن زمانى كه مصر و شام با صليبيان درگير بودند، امّت اسلامى با
طوفان سهمگينترى، يعنى حمله مغولان به رهبرى چنگيز، مواجه
گرديد كه آثار ارزشمند اسلامى را نابود و يا غارت كردند.
پنجاه سال بعد از آن (656 ق.) به دستور هولاكو، نواده چنگيز، بغداد
به خاك و خون كشيده شد و طومار خلافت عبّاسى درهم پيچيده شد.
سپس بر سر حلب و موصل (657 ـ 660 ق.) همان بلا آمد كه بر بغداد گذشت.
ابن اثير، مورّخ مشهور مىنويسد: «... مصايب وارده بر مسلمانان از
سوى مغول آنچنان سهمگين بود كه مرا ياراى نوشتن آن نيست و اى
كاش مادر مرا نمىزاييد و اى كاش پيش از حادثه مرده بودم و شاهد اين
فاجعه نبودم»(1).
گفتنى است در طول سلطه مغول فرستادگان سلاطين همواره
مىكوشيدند تا با جلب نظر مغولان و همدستى آنان، امّت اسلامى را از
دو سو تار و مار كنند. افزون بر اين، مادر و همسر هولاكو مسيحى بودند و
سردار بزرگش، كيتوبوقا، در شامات نيز مسيحى بود.
هم چنين اباقاخان، (663 ـ 680) فرزند هولاكو با دختر امپراتور روم
(1) ابن اثير مىنويسد: «ذكر خروج التتر إلى بلاد الإسلام: لقد بَقيتُ عدة سنين معرضا عن ذكر
هذه الحادثة، استعظاما لها كارها لذكرها فأنا أُقَدّم إليه [رجلا [وأُوءخّر أخرى، فمَن الذى يسهل
عليه أن يكتب نعى الإسلام والمسلمين ومَن الذى يَهُون عليه ذكر ذلك، فياليت أمّي لمتلدني
وياليتني متّ قبل هذا وكنت نسيا منسيّا». الكامل فى التاريخ، ج 12، ص 358.
(14)
شرقى ازدواج كرد و با پاپ و سلاطين فرانسه و انگليس بر ضدّ مسلمانان
متّحد شد و به مصر و شام لشكر كشيد.
ناگوارتر از همه، ارغون نوه هولاكو (683 ـ 690) به وسوسه وزير
يهودىاش سعد الدوله ابهرى در انديشه تسخير مكه و تبديل آن به
بت خانه افتاد و مقدّمات اين دسيسه را نيز فراهم ساخت كه خوشبختانه
با بيمارى ارغون و قتل سعد الدوله، آن فتنه بزرگ عملى نشد(1).
در چنين زمان حسّاسى كه كشورهاى اسلامى در تب و تاب
درگيرىهاى ويرانگر مىسوخت و مسلمانان مورد حملههاى ناجوانمردانه
شرق و غرب قرار گرفته بودند، ابن تيميّه نظريّهپرداز وهّابيّت به نشر افكار
خود پرداخت و شكاف تازهاى در امّت اسلامى ايجاد كرد.
محمّد بن عبد الوهّاب و ضربه بر وحدت اسلامى:
«محمّد بن عبد الوهّاب» بنيانگذار و مروّج افكار وهّابيّت در قرن
دوازدهم، مسلمانان را به جرم توسّل به انبيا و اولياى الهى، مشرك قلمداد
كرد و فتوا به تكفير آنان داد و خونشان را حلال و كشتن آنان را جايز و
اموال آنان را جزء غنايم جنگى به حساب آورد كه در نتيجه اين فتوا،
هزاران مسلمان بىگناه به خاك وخون كشيده شدند.
آرى، طرح مجدّد افكار ابن تيميّه به وسيله «محمّد بن عبدالوهّاب» در
(1) براى آگاهى بيشتر، ر.ك: وهّابيّت، مبانى فكرى و كارنامه عملى، تأليف دانشمند
فرزانه و فقيه توانا حضرت آية اللّه العظمى سبحانى، ص 21 و 24.
و براى آگاهى از جنايات مغول و روابط آنان با صليبيان بر ضدّ إسلام، ر.ك: عباس اقبال
آشتيانى، تاريخ مغول، ص 197، 226 و 191 به بعد.
(15)
بدترين شرايط تاريخى و اوضاع بسيار نامناسب سياسى صورت گرفت؛ چرا
كه امّت اسلام از چهار سو مورد تهاجم شديد استعمارگران صليبى قرار
داشت و جامعه اسلامى بيش از هر زمان ديگرى نياز به وحدت كلمه
داشت.
انگليسىها بخش عظيمى از هند را با زور و تزوير از چنگ مسلمانان
خارج ساخته و با پايان دادن به شوكت امپراتورى مسلمانان تيمورى،
خواب تسخير پنجاب، كابل و سواحل خليج فارس را مىديدند و لشگر
آنان گام به گام به سمت جنوب وغرب ايران پيشروى مىكرد.
فرانسوىها به رهبرى ناپلئون، مصر، سوريه و فلسطين را با قوّه قهريّه
اشغال كرده و در حالى كه به امپراتورى مسلمانان عثمانى چنگ و دندان
نشان مىدادند، در انديشه نفوذ به هند بودند.
روسهاى تزارى كه مدّعى جانشينى سزارهاى مسيحى روم شرقى
بودند، با حملات مكرّر به ايران و عثمانى، مىكوشيدند تا قلمرو حكومت
خويش را از يك سو تا قسطنطنيّه و فلسطين و از سوى ديگر تا خليج
فارس گسترش دهند و بدين منظور اشغال نظامى متصرّفات ايران و
عثمانى در اروپا و قفقاز را در صدر برنامههاى خود قرار داده بودند. حتّى
آمريكايىها نيز چشم طمع به كشورهاى اسلامى شمال آفريقا دوخته و با
گلوله باران شهرهاى ليبى و الجزاير، سعى در رخنه و نفوذ به جهان اسلام
داشتند، جنگ اتريش و عثمانى بر سر صربستان و همكارى ناوگان جنگى
هلند با انگليسىها در محاصره نظامى پايتخت الجزاير نيز در همين دوران
بحرانى صورت پذيرفت(1).
(1) همان.
(16)
مفتيان سعودى، زمينه ساز تفرقه:
امروز كه دشمنان قسم خورده اسلام از مسيحيّت، يهود، آمريكا و
صهيونيسم، كمر به نابودى اسلام و ملّت مسلمان بستهاند و اساسىترين
طرح هانيتنگتون، مغز متفكّر كاخ سفيد و دكتر مايكل، نظريّه پرداز
سازمان سيا، ايجاد تفرقه ميان مسلمانان مىباشد، مىبينيم كه مفتيان
سعودى عملاً در خدمت بيگانگان قرار گرفتهاند و با صدور فتاواى نادرست
و مبتنى بر موهومات و تخيّلات، راه هرگونه وحدت ميان امّت اسلامى را
مسدود كرده و زمينه تفرقه در ميان مسلمانان را بيش از پيش فراهم
مىسازند.
بن باز و عدم امكان تقريب:
از مفتى اعظم عربستان، شيخ عبد العزيز بن باز استفتا شده: «با توجّه
به آگاهى شما از گذشته شيعيان، نظرتان در باره تقريب ميان شيعه و
اهل سنّت چيست؟(1)»
در پاسخ گفته است:
التقريب بين الرافضة وبين أهل السنّة غير ممكن؛ لأنّ العقيدة
مختلفة ... فلا يمكن الجمع بينهما، كما أنّه لا يمكن الجمع بين
(1) «من خلال معرفة سماحتكم بتاريخ الرافضة، ما هو موقفكم من مبدأ التقريب بين أهل السنة
وبينهم؟»
(17)
اليهود والنصارى والوثنيين وأهل السنّة، فكذلك لا يمكن التقريب
بين الرافضة وبين أهل السنّة؛ لاختلاف العقيدة التى
أوضحناها(1)؛ تقريب ميان شيعه و اهل سنّت ممكن نيست؛ زيرا
عقايد اين دو با هم ديگر سازگارى ندارد و همبستگى ميان آنان
امكانپذير نيست. همانگونه كه نمىشود يهود، نصارى و
بتپرستان را با اهل سنّت در يك جا جمع كرد و تقريب ايجاد كرد؛
همچنين به سبب اختلاف اعتقادى كه ميان شيعه و اهل سنّت
هست، تقريب ميان آنان امكانپذير نيست.
هم چنين در كتاب مسألة التقريب(2) كه با حمايت حاكمان مكه و
مدينه در همين سالهاى اخير منتشر شد، نخستين پيش شرط وحدت و
تقريب با شيعه را اثبات مسلمان بودن شيعه دانستهاند.
آمريكا، يهود و شيعه دشمن مشترك اهل سنّت:
عبدالعزيز قارئ از علماى بزرگ مدينه منوّره، طى مصاحبهاى گفت:
نحن الآن في زمن عصيب طوقنا العدو المشترك وهو ذو ثلاث
شعب: اليهود، وامريكا، والروافض، وهذا العدوّ نبت من أحداث
العراق الجسام وما وقع في لبنان أنّه يستهدف أهل السنّة جميعا
على اختلاف مذاهبهم فهل يصحّ أن نتشاجر نحن أهل الدائرة
الواحدة المستهدفة دائرة أهل السنّة والجماعة، ألاّ يجب أن
ننتكاتف ضدّ الأخطار التى تتهدّدنا جميعا؟
... إنّ من يقول إنّ أهل السنّة والجماعة مذهب واحد يلزمه أن
(1) مجموع فتاوا و مقالات بن باز، ج 5، ص 156.
(2) براى آگاهى بيشتر، ر. ك: مسألة التقريب بين أهل السنّة والشيعه، ج 2، ص 253 ،
(چاپ پنجم).
(18)
يخرج هذه المذاهب الأربعة من دائرة أهل السنّة والجماعة، وهم
فعلاً يعتقدون ذلك ويعتبرون تعدّد هذه المذاهب الفقهيّة مظهر
انحراف(1)؛ ما امروز در برابر دشمن مشتركى قرار داريم كه داراى
سه زاويه مىباشد: آمريكا، يهود و روافض (شيعه) و حوادث عراق و
لبنان ثابت كرد كه هدف اصلى اين دشمنان، اهل سنّت و جماعت
هستند و ما بايد در برابر اين دشمنان متّحد باشيم.
تا آنجا كه مىگويد: كسانى كه بر اين باورند كه اهل سنّت داراى
يك مذهب هستند بايد تلاش كنند اعتقاد به مذاهب چهارگانه را از
محدوده اهل سنّت و جماعت خارج كنند؛ وگرنه اين مذاهب
چهارگانه فقهى، وسيله انحراف جامعه خواهد بود.
مراجع عظام تقليد و تفكر انحرافى وهّابيّت
آن چه كه هر انسان مسلمان و آزاده را آزار مىدهد، فتواهاى مخالف
شرع و عقل است و صاحبان اين فتاوا نمىدانند كه خواسته يا ناخواسته در
خدمت كسانى هستند كه با ايجاد تفرقه ميان مسلمانان هدفى جز نابودى
اسلام ندارند.
نظر امام خمينى قدسسره :
امام خمينى قدسسره مىفرمايند:
مگر مسلمانان نمىبينند كه امروز مراكز وهابيت در جهان به كانون
هاى فتنه و جاسوسى مبدل شدهاند كه از يك طرف اسلام
اشرافيّت، اسلام ابوسفيان، ... و اسلام آمريكايى را ترويج ميكنند و
(1) جريدة الرسالة الجمعة، 7 رجب 1426 ه . الموافق 12 أغسطس 2005 م.
(19)
از طرف ديگر سر بر آستان سرور خويش آمريكاى جهان خوار
ميگذارند(1).
و در وصيتنامه سياسى الهى خود مىنويسند:
و مىبينيم كه ملك فهد هر سال مقدار زيادى از ثروتهاى
بىپايان مردم را صرف طبع قرآن كريم و محالّ تبليغاتِ مذهبِ
ضد قرآنى مىكند و وهابيت، اين مذهب سراپا بى اساس و خرافاتى
را ترويج مىكند؛ و مردم و ملتهاى غافل را سوق به سوى
ابرقدرتها مىدهد و از اسلام عزيز و قرآن كريم براى هدم اسلام و
قرآن بهرهبردارى مىكند(2).
نظر آيت اللّه العظمى فاضل لنكرانى قدسسره :
حضرت آيت اللّه العظمى فاضل لنكرانى فرمودند:
براى همه آگاهان روشن است كه وهابيت، كه به اتفاق همه
گروههاى مسلمين، از اسلام خارج است و مولود كفر و يهود
مىباشد، هيچ فلسفه وجودى به جز مخالفت با اسلام و قرآن و
ايجاد تفرقه ميان مسلمين ندارد. اين گروه نه تنها به دنبال هدم
مظاهر مقدس شيعه، بلكه در صدد از بين بردن همه آثار و
مقدسات اسلامى، از جمله مرقد نبى اكرم صلى الله عليه و آله و
سلم است؛ و روزى قرآن و كعبه مقدسه را نشانه خواهند رفت(3).
(1) صحيفه امام ج 21 ص 80، پيام امام خمينى به مناسبت سالگرد كشتار مكه.
(2) وصيت نامه سياسى و الهى امام خمينى، 26بهمن 1361 - 1 جمادى الاولى 1403
(3) پيام معظم له به مناسبت تخريب مجدد حرمين شريفين عسكريين عليهماالسلام ، 23/3/86.
(20)
نظر مقام معظم رهبرى:
مقام معظم رهبرى مى فرمايد:
از اول، وهّابيّت را براى ضربه زدن به وحدت اسلام و ايجاد پايگاهى
ـ مثل اسرائيل ـ در بين جامعهى مسلمانها بهوجود آوردند.
همچنان كه اسرائيل را براى اينكه پايگاهى عليه اسلام درست
كنند، به وجود آوردند، حكومت وهّابيّت و اين روءساى نجد را
بهوجود آوردند تا داخل جامعهى اسلامى، مركز امنى داشته باشند
كه به خودشان وابسته باشد و مىبينيد هم كه وابستهاند.
الان اين سلاطينى كه در بقعةالاسلام وهّابى هستند، از اين كه به
وابستگى و رفاقت و طرفدارى خودشان از سياستهاى دشمنان
اسلام - يعنى آمريكا - تصريح كنند، ابايى ندارند و آن را پوشيده
نمىدارند(1).
نظر آيت اللّه العظمى مكارم شيرازى:
آيت الله العظمى مكارم شيرازى فرمودند:
دشمنان اسلام، وهابيون را براى تفرقه افكنى و سوء استفاده از
مسلمانان در منطقه بسيج كردند(2).
پيدايش فرقه وهابيت يكى از مشكلات و چالش هاى بزرگىاست
كه دين مبين اسلام در طول تاريخ خود با آن روبرو شده و به وسيله
(1) پايگاهاطلاع رسانى دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبرى farsi.khamenei.ir.
(2) سايت: salaf.blogfa.com/post-406.aspx//:http به نقل از
خبرگزارى ايرنا، دوشنبه پنجم آذر 1386.
(21)
آن عقب افتاده است(1).
نظر حضرت آية اللّه العظمى صافى:
حضرت آيت اللّه صافى گلپايگانى مىنويسد:
هنگامى كه كتاب العواصم من القواصم را خواندم، از تلاش
نويسنده آن براى تفرقه ميان مسلمانان شگفت زده شدم و به حقّ
سوگند، به ذهنم خطور نمىكرد كه در عصر حاضر يك مسلمانى
براى دور كردن مسلمانان از همديگر و ايجاد اختلاف ميان آنان
اين چنين كوشش كند و همه مصلحان و مناديان وحدت را به
نادانى و دروغگويى و نفاق و حيله، متّهم سازد، بالاترين مصيبت
اينجاست كه اين كتاب توسّط دانشگاه بزرگ مدينه منوّره چاپ و
منتشر شده است.
آرى، مادامى كه كتابهايى همانند الخطوط العريضة، الشيعة
والسنة و العواصم من القواصم، بهوسيله دانشگاه اسلامى مدينه
منوّره چاپ و منتشر مىشود و عداوت و دشمنى با اهل بيت
عصمت و طهارت عليهمالسلام را آشكار نموده و حقايق تاريخى را انكار
كرده و هرگونه وحدت ميان مسلمانان را زير سؤال برده و با مناديان
(1) بيانات معظم له در ابتداى درس خارج به مناسبت سال روز تخريب قبور ائمه بقيع،
هشتم شوال 1427، دهم آبان 1385.
(22)
وحدت به مخالفت برخاسته، چگونه مىشود به تقريب مذاهب
اسلامى و وحدت مسلمين دست يافت؟(1)
همچنين در ديدار اعضاى ستاد بازسازى عتبات عاليات، فرمودند:
وهابيان نه تنها با اهل بيت پيامبر عليهمالسلام بلكه با شخص
رسولاللّه صلىاللهعليهوآله دشمنى دارند و در صدد از بين بردن نام و تاريخ
اسلام برآمدهاند. ياد و نام ائمه اطهار عليهمالسلام از بين رفتنى نيست و آن
چيزى كه به زودى خاموش مىشود، فتنه وهابيت در جهان است
و تنها جنايتهاى آنهاست كه در تاريخ باقى مىماند(2).
براى اين كه روشن شود كه تفكر وهّابيّت در ايجاد تفرقه مخالف قرآن و
سنّت مىباشد، نخست موضوع وحدت از منظر قرآن و سنّت را بحث
مىكنيم و آن گاه به عوامل تفرقه و نتايج شوم آن خواهيم پرداخت.
ارزش و جايگاه وحدت از منظر قرآن و سنّت
1. وحدت، رمز پيروزى ملتها:
شكى نيست كه يكى از عوامل پيشرفت ملّتها و رمز پيروزى آنان،
پيوند و اتّحاد بوده است. همان گونه كه با اتّحاد قطرات آب، مخزن بزرگ
سد، تشكيل و با پيوستن جوىهاى كوچك به همديگر رودخانههاى
عظيم ايجاد مىشود، با اتّحاد انسانها نيز صفوف بزرگى تشكيل مىشود
كه دشمن با نگاهش به وحشت افتاده و فكر تجاوز به آنان را براى هميشه
(1) براى آگاهى بيشتر، ر. ك: آية اللّه العظمى صافى گلپايگانى، صوت الحق، ص 17.
(2) سايت موءسسه آموزش مذاهب اسلامى، www.mazaheb.com، خبر گزارى
فارس،www.farsnews.net
(23)
از سر بيرون مىكند: «... تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ»(1)؛ ... تا به وسيله
فراهم ساختن امكانات، دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد.
قرآن مجيد، ملل اسلامى را به سوى يگانه عامل وحدت، تمسك به
حبل اللّه دعوت مىكند و از هرگونه تفرقه برحذر مىدارد: «وَاعْتَصِمُوا
بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُوا»(2)؛ و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و
پراكنده نشويد.
تمام مسلمانان را امّت واحد و داراى هدف واحد و خداى واحد
مىداند: «إِنَّ هَـذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَ حِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ»(3)؛ قطعا اين
(پيامبران بزرگ و پيروانشان) همه امّت واحدى بودند (و پيرو يك هدف) و
من پروردگار شما هستم پس مرا پرستش كنيد!
قرآن، امّت اسلامى را با هم برادر به حساب آورده و انتظار دارد كه
روابط ميان آنان همانند روابط دو برادر با يكديگر صميمانه باشد و در
صورت بروز كوچكترين اختلاف، دستور صلح و آشتى مىدهد: «إِنَّمَا
الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»(4) ؛
موءمنان برادر يك ديگرند پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهيد و تقواى
الهى پيشه كنيد، باشد كه مشمول رحمت او شويد!
2. تفرقه بدترين عذاب آسمانى:
(1) انفال (8) آيه 60.
(2) آل عمران (3) آيه 103.
(3) أنبياء (21) آيه 92.
(4) حجرات (49) آيه 10.
(24)
از سويى ديگر، خداوند، اختلاف و پراكندگى و به جان هم افتادن را
يكى از بدترين عذابها بهشمار مىآورد: «قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَىآ أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ
عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْمِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ
بَعْضٍ»(1)؛ بگو او تواناست كه از بالاى سرتان يا از زير پاهايتان عذابى بر
شما بفرستد، يا شما را گروه گروه به جان هم اندازد [و دچار تفرقه سازد] و
عذاب بعضى از شما را به بعضى ديگر بچشاند.
ابن اثير مىگويد: «مراد از «شِيَعا» همان تفرقه ميان امّت اسلامى
است»(2).
و به پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله دستور مىدهد كه با افرادى كه دچار تفرقه شده
و در اختلاف خود اصرار مىورزند، رابطه نداشته باشد: «إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا
دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِى شَىْءٍ إِنَّمَآ أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُوا
يَفْعَلُونَ »(3)؛ كسانى كه آيين خود را پراكنده ساختند و به دستههاى
گوناگون (و مذاهب مختلف) تقسيم شدند، تو هيچ گونه رابطهاى با آنها
ندارى! سر و كار آنها تنها با خداست سپس خدا آنها را از آن چه انجام
مىدادند، باخبر مىكند.
او به مسلمانها فرمان مىدهد كه همانند مشركانى كه دچار تفرقه
شده وبه اختلاف خود مىبالند، نباشند: «وَ لاَ تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ * مِنَ
الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كَانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبِ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ »(4)؛ نباشيد از
كسانى كه دين خود را پراكنده ساختند و به دستهها و گروهها تقسيم
شدند! و (عجب اينكه) هر گروهى به آنچه نزد آنهاست (دلبسته و)
(1) انعام (8) آيه 65.
(2) النهاية فى غريب الحديث، ج 2، ص 520.
(3) انعام (8) آيه 159.
(4) روم (30) آيه 32.
(25)
خوشحالند!
3. نگرانى رسول گرامى صلىاللهعليهوآله از اختلاف امّت:
هرگونه اختلاف ميان امّت اسلامى موجب نگرانى حضرت بود؛
سيوطى و ديگران آوردهاند: مردى به نام «شاس بن قيس» كه پرورش يافته
دوران جاهليّت بود و كينه و حسد مسلمانان در سينهاش شعله مىكشيد،
يك نفر جوان يهودى را تحريك كرد كه ميان دوقبيله بزرگ اسلامى اوس
و خزرج، اختلاف ايجاد كند.
اين يهودى جنگها و درگيرىهاى زمان جاهليّت را براى افراد دو
قبيله يادآور شد و آتش فتنه را روشن ساخت به طورى كه آنان شمشير به
دست گرفته و در برابر هم صفآرايى كردند.
رسول گرامى صلىاللهعليهوآله از اين قضيه مطلع شد، به همراه تعدادى از مهاجران
و انصار در محل درگيرى حاضر شد و فرمود:
يا معشر المسلمين، اللّه اللّه، أبدعوى الجاهليّةِ وأنا بين أَظْهُرِكم؟
بعد إذ هداكم اللّه إلى الإسلام وأكرمكم به، وقَطَع به عنكم أمرَ
الجاهليّةِ، وَاسْتَنْقَذَكم به من الكفر، وألَّف به بينكم، تَرْجِعُون إلى ما
كنتم عليه كفّارا؛ اى مسلمانان، آيا خدا را فراموش كردهايد و شعار
جاهليّت سر مىدهيد با اين كه هنوز در ميان شما حضور دارم. پس
از آن كه خداوند شما را به نور اسلام هدايت كرد و به شما ارزش داد
و فتنههاى دوران جاهليّت را ريشهكن ساخت و از كفر، رهايى
بخشيد و ميان شما الفت و برادرى برقرار كرد، شما دوباره
مىخواهيد به دوران كفر جاهلى برگرديد؟
(26)
در اثر سخنان رسول گرامى صلىاللهعليهوآله متوجّه شدند كه اين فتنه، توطئه
شيطانى است، از اين كار خويش پشيمان شده و سلاحها را به زمين
گذاشتند و در حالى كه اشك از ديدگانشان جارى بود، دست در گردن هم
انداختند و همديگر را غرق بوسه ساخته و در معيت رسول گرامى صلىاللهعليهوآله به
طرف منازل خود بازگشتند(1).
4. دعوت به اختلاف، از آثار شوم جاهليت:
پس از پيروزى مسلمانان در جنگ بنى المصطلق، ميان مردى از انصار
و مهاجر اختلاف افتاد، مرد انصارى فرياد برآورد و قبيله خود را به كمك
خواست و مرد مهاجر نيز با فرياد خود مهاجران را به استمداد طلبيد،
وقتى اين سخن به گوش پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله رسيد، فرمود:
اين سخن زشت و قبيح را كنار بگذاريد، چون اين رفتارِ دوران
جاهليّت مىباشد و خداوند متعال، مؤمنان را برادر يكديگر قرار
داده و از يك حزب و يك گروه به حساب آورده، تمام فرياد
خواهىها در هر زمان و مكان، بايد به صلاح اسلام و مسلمانان
صورت گيرد، نه اين كه به صلاح يك دسته و به ضرر دسته ديگر
انجام پذيرد و پس از اين، هر كس چنين شعار جاهلى سر دهد،
(1) «فعرف القوم أنها نزغة من الشيطان وكيد من عدوهم لهم فألقوا السلاح وبكوا وعانق
الرجال بعضهم بعضا ثمّ انصرفوا مع رسول الله صلى الله عليه وسلم سامعين مطيعين قد أطفأ
الله عنهم كيد عدوّ اللّه شاس». در المنثور، ج 2، ص 57؛ جامع البيان، ج 4، ص 32؛
فتح القدير، ج 1، ص 368؛ تفسير آلوسى، ج 4، ص 14 و أسد الغابه، ج 1، ص 149.
(27)
مورد نكوهش قرار گرفته و تعزير خواهد شد(1).
على (ع) بزرگ منادى و عامل وحدت
على عليهالسلام پس از رحلت پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله خلافت و امامت را حقّ مسلّم
خويش مىدانست و معتقد بود كه ربايندگان خلافت، در حقّ او جفا
كردهاند: «ما زلت مظلوما منذ قَبَض اللّهُ نَبِيَّه صلىاللهعليهوآله »(2).
او براى اثبات حقّانيّت خود از هيچ كوششى دريغ ننمود و براى رسيدن
به حقّ مسلّم خود از همه يارى طلبيد(3)، حتّى همسر خود را سوار بر
(1) «دعوها فإنّها منتنة ... يعنى أنّها كلمة خبيثة، لأنّها من دعوى الجاهليّة واللّه سبحانه جعل
الموءمنين إخوة وصيّرهم حزبا واحدا، فينبغى أن تكون الدعوة فى كلّ مكان وزمان لصالح
الإسلام والمسلمين عامّة لا لصالح قوم ضدّ الآخرين، فمن دعا فى الإسلام بدعوى الجاهلية
يُعزّر». سيره نبويّه، ج 3، ص 303، غزوه بنىالمصطلق و مجمع البيان، ج 5، ص293،
رسائل و مقالات، ج 1، ص 431.
(2) ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 283، الشافى فى الإمامه، ج 3، ص
110. ر.ك: الامامة والسياسه، تحقيق الشيرى، ج 1 ص 68، تحقيق الزينى، ج 1، ص
49 و بحارالأنوار، ج 29، ص 628.
(3) ابن قتيبه دينورى نقل مىكند: على عليهالسلام در همان روزهاى اوّل رحلت رسول
اكرم صلىاللهعليهوآله و نشستن ابوبكر بر مسند خلافت مهاجران را مورد خطاب قرار داد و
حقّانيّت خود را براى آنان بازگو كرد و شايستگى خود را براى مسند خلافت مطرح
نمود. سخنان حضرت آن چنان در مخاطبان تأثير گذاشت كه بشير بن سعد گفت:
ياعلى! اگر انصار پيش از بيعت با ابوبكر اين سخن تو را مىشنيد، حتّى دو نفر در
حقّانيّت تو اختلاف نمىكرد.
مشروح سخنان حضرت اين چنين است: «اللّه اللّه يا معشر المهاجرين! لاتخرجوا سلطان محمّد
فى العرب عن داره وقعر بيته، إلى دوركم وقعور بيوتكم، ولا تدفعوا أهله عن مقامه فى الناس
وحقّه، فواللّه يا معشر المهاجرين، لنحن أحقّ الناس به. لأنّا أهل البيت، ونحن أحقّ بهذا الأمر
منكم ما كان فينا القارئ لكتاب اللّه، الفقيه في دين اللّه، العالم بسنن رسول اللّه، المضطلع
بأمر الرعيّة، المدافع عنهم الأمور السيّئة، القاسم بينهم بالسويّة، واللّه إنّه لفينا، فلا تتّبعوا
الهوى فتضلّوا عن سبيل اللّه، فتتزدادوا من الحقّ بعدا».
بشير بن سعد الأنصارى گفت: «لو كان هذا الكلام سمعته الأنصار منك يا على قبل بيعتها لأبى
بكر، ما اختلف عليك اثنان». الامامة والسياسه، تحقيق الزينى، ج 1، ص 19.
(28)
مركبى نموده و به درِ خانه مهاجران رفت و از آنان استمداد نمود(1) ولى
متأسّفانه به نداى حضرت پاسخ مثبت ندادند و حضرت جز اهل بيت
خويش، كمك و ياورى نداشت و مصلحت نديد كه آنان را در مقابل
شمشير مخالفان قرار دهد(2).
على عليهالسلام چشم خود را در حالى كه پر از خار بود فرو بست و با استخوانى
مانده در گلو، جام تلخ خانهنشينى را نوشيد(3).
(1) ابن قتيبه مىگويد: «وخرج علي ـ كرم اللّه وجهه ـ يحمل فاطمة بنت رسول اللّه [ صلىاللهعليهوآلهوسلم [
على دابّة ليلاً فى مجالس الأنصار تسألهم النصرة، فكانوا يقولون: يا بنترسول اللّه! قدمضت
بيعتنا لهذا الرجل ولو أنّ زوجك وابن عمك سبق إلينا قبل أبى بكر ما عدلنا به.
فيقول علي ـ كرم اللّه وجهه ـ : أفكنت أدع رسول اللّه [ صلىاللهعليهوآلهوسلم ] في بيته لم أدفنه، وأخرج أنازع
الناس سلطانه؟ فقالت فاطمة: ماصنع أبوالحسن إلا ما كان ينبغى له، ولقد صنعوا ما للّه
حسيبهم وطالبهم». الامامه والسياسه، تحقيق الزينى، ج 1، ص 19.
(2) على عليهالسلام در خطبه 217 نهج البلاغه مىفرمايد: «فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِى مُعِينٌ إِلاّ أَهْلُ بَيْتِى
فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَوْتِ»؛ پس از وفات پيامبر صلىاللهعليهوآله و بىوفايى ياران به اطراف خود نگاه
كرده ياورى جز اهلبيت خود نديدم كه اگر يارى كنند، كشته خواهند شد و به مرگ
آنان رضايت ندادم.
(3) مولا على عليهالسلام فرمود: «وَ أَغْضَيْتُ عَلَى الْقَذَى وَ شَرِبْتُ عَلَى الشَّجَا وَ صَبَرْتُ عَلَى أَخْذِ
الْكَظَمِ وَ عَلَى أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ؛ چشم پر از خار و خاشاك را ناچار فرو بستم و با گلويى
كه استخوان شكسته در آن گير كرده بود، جام تلخ حوادث را نوشيدم و خشم خويش
فرو بردم و بر نوشيدن جام تلختر از گياه حنظل، شكيبايى نمودم». نهج البلاغه، خطبه
217.
(29)
آرى، امير مومنان عليهالسلام همين كه احساس كرد زمينه براى احقاق حقّ
مسلّمش فراهم نيست و قيام او جز تفرقه ميان امّت اسلامى حاصل
ديگرى ندارد(1) سختترين مصيبتها را كه به مانند تحمّل خار در چشم
بود و جانكاهترين دوران را كه به منزله استخوان در گلو بود، سپرى
نمود(2)، ولى حاضر نشد وحدت و انسجام جامعه اسلامى پاشيده شود
و حاصل تلاش بيست و سه ساله پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله توسّط منافقان و از
دين برگشتگان و سيلى خوردگان از اسلام، از بين برود؛ بلكه در هر موردى
كه تشخيص مىداد رهنمودهاى او به صلاح اسلام و جامعه اسلامى است از
هر گونه مساعدت مضايقه نكرد(3).
(1) على عليهالسلام فرمود: «وأيم اللّه لولا مخافة الفرقة بين المسلمين ... لكنّا على غير ما كنّا لهم
عليه؛ اگر ترس تفرقه ميان مردم نبود با هيئت حاكمه طور ديگر برخورد مىكردم». ابن
أبى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 307 و مفيد ارشاد، ج 1، ص 245.
(2) حضرت در خطبه سوم نهج البلاغه مىفرمايد: «صبرت وفى العين قذى وفى الحلق شجى
أرى تراثى نهبا»؛ صبر پيشه كردم در حالى كه خار در چشم و استخوان در گلويم بود و
مىنگريستم كه چگونه حقّ و ميراث مرا به غارت مىبرند.
(3) نهج البلاغه، نامه 62: «حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الاْءِسْلاَمِ، يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ
دِينِ مُحَمَّدٍ [ صلىاللهعليهوآلهوسلم ] فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الاْءِسْلاَمَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْما أَوْ هَدْما... فَنَهَضْتُ
فِى تِلْكَ الاْءَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَزَهَقَ، وَاطْمَأَنَّ الدِّينُ وَتَنَهْنَهَ؛ تا آنجا كه ديدم گروهى
از اسلام بازگشته، مىخواهند دين محمد صلىاللهعليهوآله را نابود سازند، پس ترسيدم كه اگر اسلام
و طرفدارانش را يارى نكنم، رخنهاى در آن ببينم يا شاهد نابودى آن باشم ... پس در
ميان آن آشوب و غوغا بپاخاستم تا آن كه باطل از ميان رفت و دين استقرار يافته،
آرام شد».
(30)
على عليهالسلام با اين كه در باره خليفه اوّل و دوّم نظريه مثبتى نداشت و بنا به
نقل صحيح مسلم كه معتبرترين و صحيحترين كتاب اهل سنّت بعد از
قرآن است؛ على عليهالسلام معتقد بودند كه آن دو دروغگو، فريبكار و خائن
هستند(1).
ولى وجود اين اعتقاد هم باعث نشد كه حضرت بدون داشتن نيروى
كافى در برابر آنان بايستد و موجب ضعف و تباهى امّت اسلامى شود.
آثار شوم اختلاف از ديدگاه على عليهالسلام
1. عامل انحراف فكرى:
على عليهالسلام بر اين باور بود كه «الْخِلاَفُ يَهْدِمُ الرَّأْيَ»(2)؛ انسان در محيط
آرام مىتواند نظريه درست ارائه دهد ولى در جوّ آكنده از برخورد و
(1) بنا به نقل مسلم، عمر بن خطّاب خليفه دوم، جناب عباس و حضرت على عليهالسلام را
خطاب كرده و مىگويد:«فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ] صلىاللهعليهوآله ] قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صلىاللهعليهوآله
... فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا... ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صلىاللهعليهوآله وَوَلِيُّ أَبِيبَكْرٍ
فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا... ؛ پس از رحلت رسول گرامى [ صلىاللهعليهوآله ]كه ابوبكر گفت
خليفه پيامبر است نظر شما دو نفر اين بود كه وى دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن
هست و هم چنين پس از فوت ابوبكر، من (عمر) گفتم كه خليفه پيامبر و ابوبكر هستم،
شما مرا نيز دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن دانستيد. صحيح مسلم، ج 5 ص 152،
ح 4468، كتاب الجهاد، باب 15، حكم الفئ.
(2) نهج البلاغه، حكمت 215.
(31)
اختلاف، دچار انحراف و كج فكرى مىشود.
2. نشانه بطلان قطعى يكى از دو طرف:
على عليهالسلام معتقد بود كه دچار اختلاف شدن همان پيمودن راه باطل
بيش نيست و مىفرمود:
مَا اخْتَلَفَ دَعْوَتان إلاّ كانَتْ إحْداهُما ضَلالَة(1)؛ اگر دو نظريّه در
برابر هم قرار گرفت، قطعا يكى از آن دو باطل است.
يعنى همواره حقّ در برابر باطل است و اين دو هرگز با هم جمع
نمىشوند.
3. زمينه ساز تسلط شيطان:
على عليهالسلام براى اين كه نشان بدهد كه تفرق گرايى، نتيجهاى جز طعمه
شيطان شدن نيست، مىفرمود:
وَالْزَمُوا السَّوَادَ الاْءَعْظَمِ فَإِنَّ يَدَ اللّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ. وَ إِيَّاكُمْ وَالْفُرْقَةَ!
فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ، كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ(2)؛
ملازم جامعه اسلامى باشيد، چون دست خدا همواره با جماعت
است و از تفرقه بهپرهيزيد، زيرا گروه اندك، طعمه شيطان مىشود،
همانطورى كه گوسفند رها شده از گلّه، نصيب گرگ مىشود.
(1) نهج البلاغه، حكمت 183.
(2) نهج البلاغه، خطبه 126.
(32)
4. نشانه پليدى باطن:
على عليهالسلام براى اثبات پستى و پليدى تفرقه و اختلاف مىفرمود:
«وَإِنَّمَا أَنْتُمْ إِخْوَانٌ عَلَى دِينِ اللّهِ، مَا فَرَّقَ بَيْنَكُمْ إِلاَّ خُبْثُ السَّرَائِرِ،
وَسُوءُ الضَّمَائِرِ»(1)؛ همانا شما برادران دينى يكديگريد؛ چيزى جز
درون پليد، و نيّت زشت، شما را از هم جدا نساخته است.
5. زمينه ساز فتنه:
على عليهالسلام به خوبى مىدانست كه شيطان با فراهم ساختن زمينه
اختلاف، بستر فتنه را مىگستراند و مىفرمود:
«إِنَّ الشَّيْطَانَ يُسَنِّي لَكُمْ طُرُقَهُ، وَ يُرِيدُ أَنْ يَحُلَّ دِينَكُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً،
وَيُعْطِيَكُمْ بِالْجَمَاعَةِ الْفُرْقَةَ، وَبِالْفُرْقَةِ الْفِتْنَةَ»(2)؛ همانا شيطان،
راههاى خود را به شما آسان جلوه مىدهد، تا گرههاى محكم دين
شما را يكى پس از ديگرى بگشايد، و به جاى وحدت و هماهنگى،
بر پراكندگى شما بيفزايد.
6. وجوب نابودى اختلاف افكن:
على عليهالسلام فرمود:
«أَلاَ مَنْ دَعَا إِلَى هذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ، وَلَوْ كَانَ تَحْتَ عِمَامَتِي
هذِهِ»(3)؛ آگاه باشيد هر كس كه مردم را به اين شعار «تفرقه و
(1) نهج البلاغه خطبه 113.
(2) نهج البلاغه خطبه 121.
(3) نهج البلاغه خطبه 127.
(33)
جدايى» دعوت كند او را بكُشيد هر چند كه زير عمامه من باشد.
اهميّت وحدت در عصر حاضر
شكّى نيست كه ما در عصرى زندگى مىكنيم كه تمامى دشمنان براى
نابودى اسلام هم پيمان گشته و همه امكانات سياسى و اقتصادى خود را
براى از بين بردن اسلام از صحنه بين الملل بهكار گرفتهاند.
طرح نوين هانتينگتون، بزرگ نظريّه پرداز كاخ سفيد و استراتژيست
معروف يهودى در كتاب برخورد تمدّنها مؤيّد اين مطلب است(1).
(1) در تابستان 1993 ميلادى، ساموئل هانتينگتون رئيس موءسّسه استراتژيك دانشگاه
هاروارد در شماره تابستانى نشريّه فارين افرز در مقالهاى مىگويد: سياست جهانى
اينك وارد مرحله جديدى شده است. او جهان آينده را عرصه كنش و واكنش بين
هفت يا هشت تمدّن بزرگ مىداند، تمدّن غربى، كنفوسيوسى، ژاپنى، اسلامى، هندو،
اسلاوى ارتدكسى، آمريكاى لاتين و احتمالاً آفريقايى. فرضيّه او اين است كه اصولاً
نقطه اصلى برخورد در اين جهان نو، نه رنگ و بوى ايدئولوژيكى دارد و نه بوى
اقتصادى، شكافهاى عميق ميان افراد و بهاصطلاح نقطه جوش برخوردها داراى
ماهيّت فرهنگى خواهد بود. پس دولت ملّتها نيرومندترين بازىگران در عرصه
جهان باقى خواهند ماند. ليكن درگيرى اصلى در صحنه سياست خارجى ميان ملّتها
و گروههايى با تمدنهاى مختلف روى خواهد داد.
هانتينگتون كانون درگيرى در آينده نزديك را ميان غرب و چند كشور اسلامى
كنفوسيوسى مىداند. او سپس با ذكر اين نكته كه مفهوم تمدّن جهانى، از تمدّن غرب
برآمده است به برترى پيروزى تمدّن غربى تصريح مىكند.
هانتينگتون، طى مصاحبهاى با شبكه تلويزيونى «سى. ان. ان. ترك» واقعه يازده
سپتامبر را نماد بارز نظريّه برخورد تمدّنهاكه تقريباً يك دهه پيش مطرح شده است،
دانست. رويداد يازده سپتامبر روابط جهان اسلام و غرب را دگرگون كرد، به طورى كه
احساسات ضدّ آمريكايى در جهان اسلام (به خصوص خاورميانه) و در مقابل
احساسات ضدّ اسلامى در غرب شدت يافت.
(34)
و هم چنين دكتر مايكل برانت، معاون سابق سازمان اطّلاعات مركزى
آمريكا (سيا) در كتاب A Plan to divis and desnoylte theology
«نقشهاى براى جدايى مكاتب الهى» مىگويد:
افرادى كه با شيعه اختلافات نظر دارند آنها را عليه شيعه منظم و
مستحكم كرده، وكافر بودن شيعه گسترش داده شود و آنها را از
جامعه جدا نموده و عليه آنها مواد نفرت برانگيز نوشته شود(1).
بنابراين، در چنين عصرى بيش از هر عصر ديگر، مسلمانان نياز به
وحدت دارند و شايد بيش از هر زمانى جامعه اسلامى به همكارى و
مساعدت يكديگر نيازمند است.
گِلادِستون(2) نخست وزير اسبق بريتانيا مىگويد:
مادام هذا القرآن موجودا فى أيدى المسلمين، فلن تستطيع أروبا
السيطرة على الشرق ولا أن تكون هى نفسها فى أمان(3)؛ مادامى
كه قرآن در دست مسلمانهاست، اروپا نه مىتواند بر شرق تسلّط
يابد و نه احساس امنيّت كند.
(1) روزنامه جمهورى اسلامى، تاريخ 5/3/1383 و هفته نامه افق حوزه، تاريخ
28/2/1383.
(2) Gladstone سياستمدار انگليسى ( 1809 ـ 1898) رهبر ليبرالها بود و چهار بار
به مقام نخست وزيرى انگلستان رسيد.
(3) الإسلام على مفترق الطرق، ص 39.
(35)
بِن گُوريون(1) نخست وزير سابق دولت غاصب صهيونيستى مىگويد:
إنّ أخشى ما نخشاه أن يظهر فى العالم العربى، محمد جديد(2)؛
آنچه ما را به وحشت انداخته اين است كه مىترسيم در جهان
عرب، محمّد تازهاى ظهور كند.
با اين كه يكى از اصول مسلّم مسيحيّت، كشته شدن حضرت مسيح به
دست يهود بوده و به همين سبب، در طول 20 قرن بغض و كينه و عداوت
ميان آنان حاكم بود، ولى براى ايجاد وحدت ميان مسيحيّت و يهود در
برابر مسلمانان، دولت واتيكان طىّ اطّلاعيه رسمى از اين اصل صرف نظر
كرده و يهود را از اين جنايت تبرئه مىكند.
و جاى شگفتى است كه اين اعلاميه در سال 1393 هجرى مطابق با
1973 ميلادى هم زمان با جنگ اسرائيل با مسلمانان صادر شد، تا بتواند
تمام نيروهاى يهود و نصارى را در برابر مسلمانان بسيج نمايد(3).
با توجّه به نكات ياد شده، اهمّيّت سخن رسول اكرم صلىاللهعليهوآله روشن
(1) بن گوريون Ben Gurion كسى است كه نام «اسرائيل» را بر رژيم صهيونيستى نهاد
و 9 بار به نخست وزير رژيم صهيونيستى رسيد. او زندگى خود را وقف صهيونيسم
كرد، جنگ اشغال فلسطين را در سال 1948 فرماندهى كرد. از جمله رخدادهايى كه
در دوره نخستوزيرى وى صورت گرفت مىتوان به موارد زير اشاره نمود:
1 . جنگ 1948 كه باعث بوجود آمدن رژيم صهيونيستى شد.
2 . موجهاى بىسابقه مهاجرت يهوديان.
3 . افزايش شهركهاى صهيونيست نشين.
4 . حمله مشترك و سهگانه رژيم صهيونيستى، انگليس و فرانسه عليه مصر در سال 1956.
(2) روزنامه الكفاح الإسلامى، سال 1955. م، هفته دوم، ماه نيسان.
(3) مع رجال الفكر فى القاهره، ج 1، ص 162.
(36)
مىشود كه مىفرمايد: «من أصبح ولم يهتمّ بأمور المسلمين فليس بمسلم؛
كسى كه به فكر مشكلات برادران دينى خود نباشد، مسلمان نيست»(1).
بديهى است در موقعيّت فعلى، هرگونه حركت مشكوك كه موجب
تفرقه ميان صفوف مسلمانان باشد، به نفع اسلام نيست.
و هرگونه فحش و ناسزا پيش از آنكه به وحدت ميان مسلمانان و
تقريب بين مذاهب ضربه بزند، چهره نورانى مكتب اسلام را در سطح
بين الملل مخدوش مىكند و طبقه تحصيل كرده را به مكتب نورانى اسلام
بدبين مىسازد.
اهداف وحدت
از مسايلى كه مورد اختلاف ميان صاحب نظران اسلامى است تعريف
جامع از اهداف وحدت مىباشد و بايد روشن شود كه هدف از وحدت، يكى
كردن مذاهب و از بين بردن ديگر مذاهب نيست و غرض مؤسّسان تقريب
هم، جايگزينى اشعرى به جاى معتزله و تبديل سنّى به شيعه و حنفى به
حنبلى و يا به عكس نبوده است؛ زيرا اين امر نه تنها كارى دشوار بلكه
امرى غير ممكن مىباشد؛ بلكه همّت آنان نزديك نمودن صاحبان
مذاهب مختلف به هم ديگر با تكيه بر مشتركات و قرار دادن همه
مسلمانان در صف واحد در برابر دشمنان قسم خورده اسلام بوده است.
مرحوم شيخ محمّد تقى قمّى، مؤسّس «دار التقريب بين المذاهب
الإسلاميّه» و نماينده حضرت آية اللّه العظمى بروجردى در مدرسه فيضيّه
مىگفت:
(1) كافى، ج 2، ص 163.
(37)
هدف از تأسيس اين مركز، تقريب ميان مذاهب است نه توحيد
مذاهب؛ يعنى هدف اين نيست كه شيعه از اصول و معتقدات
خودش فاصله بگيرد و يا سنّى از مبانى اعتقادىاش دست بردارد.
علّت فاصله ميان مذاهب، عدم آشنايى صحيح از مبانى فكرى
يك ديگر است و با تأسيس اين مركز، صاحبان انديشههاى هر يك
از مذاهب، با حفظ مبانى اعتقادى خود و احترام به معتقدات هم
ديگر، مسايل اختلافى را در محيطى آرام مطرح نمايند. تا ضمن
آشنايى با افكار همديگر و مشتركات ميان مذاهب، تفاهم بيشترى
داشته باشند. كه اين قضيّه در نهايت به نفع شيعه است.
در 24 ژوئن 2001، برابر با سوم تير 1380، شبكه تلويزيونى ANNدر
لندن، ميزگردى درباره تقريب بين مذاهب اسلامى و وحدت مسلمانان، با
شركت جمعى از متفكران ايرانى، لبنانى، مصرى و بريتانيايى تشكيل
داده بود، آقاى شيخ محمّد عاشور، معاون دانشگاه «الأزهر» و رئيس كميته
گفتوگوى بين مذاهب اسلامى كه به صورت تلفنى با برنامه در تماس بود،
گفت:
فكرة التقريب بين المذاهب الإسلاميّة لاتعنى توحيد المذاهب
الإسلاميّة ولاصَرْف أيّ مسلم مذهبه وصرف المسلم عن مذهبه
تحت التقريب تضليل فكرة التقريب ... فإنّ الاجتماع على فكرة
التقريب يجب أن يكون أساسه البحث والإقناع والاقتناع، حتّى
يمكن لسلاح العلم والحجّة محاربة الأفكار الخرافيّة ... وأن يلتقى
علماء المذاهب ويتبادلون المعارف والدراسات ليعرف بعضهم
بعضا فى هدوء العالم المتثبّت الذي لاهمّ له إلاّ أن يدرى ويعرف(38)
ويقول فينتج(1)؛ هدف از انديشه تقريب بين مذاهب اسلامى، يكى
كردن همه مذاهب و روى گردانى از مذهبى و روى آوردن به
مذهبى ديگرنيست كه اين به بىراهه كشاندن انديشه تقريب
است، تقريب بايد بر پايه بحث وپذيرش علمى باشد تا بتوان با اين
اسلحه علمى به نبرد با خرافات پرداخت و بايد دانشمندان هر
مذهبى در محيطى آرام در گفتوگوهاى علمى خود دانش خود را
مبادله كنند، و نتيجه بگيرند.
برداشت انحرافى از وحدت در نگاه شهيد مطهّرى
شهيد مطهرى در زمينه ارائه برداشتِ غلط از وحدت اسلامى
مىنويسد:
«... بدون شك نياز مسلمين به اتّحاد و اتّفاق از مبرم ترين
نيازهاست و درد اساسى جهان اسلام همين كينههاى كهنه ميان
مردم مسلمان است. دشمن هم همواره از همينها استفاده
مىكند ... .
مفهوم اتّحاد اسلامى كه در صد سال اخير ميان علما و فضلاى
مؤمن و روشن فكر اسلامى، از اصول اعتقادى و يا غير اعتقادى
خود صرف نظر كنند و به اصطلاح، مشتركات همه فرق را بگيرند و
مختصّات همه را كنار بگذارند، چه اين كار، نه منطقى است و
نه عملى.
(1) مطارحات فكريّة فى القنوات الفضائيّة، شماره 3، رجب سال 1422، ص 19 و
بازخوانى انديشه تقريب، ص 31.
(39)
چگونه ممكن است از پيروان يك مذهب تقاضا كرد كه بهخاطر
مصلحت حفظ وحدت اسلام و مسلمين از فلان اصل اعتقادى يا
عملى خود كه به هر حال به نظر خود آن را جزء متن اسلام مىداند
صرف نظر كند؟ در حكم اين است كه از او بخواهيم به نام اسلام از
جزيى از اسلام چشم بپوشد ... »(1).
ما خود شيعه هستيم و افتخار پيروى اهل البيت عليهمالسلام را داريم،
كوچكترين چيزى حتّى يك مستحبّ و يا مكروه كوچك را قابل
مصالحه نمىدانيم، نه توقّع كسى را در اين زمينه مىپذيريم و نه از
ديگران انتظار داريم كه به نام مصلحت و به خاطر اتّحاد اسلامى از
يك اصل از اصول خود دست بردارند آن چه ما انتظار و آرزو داريم
اين است كه محيط حسن تفاهم به وجود آيد تا ما كه از خود اصول
و فروعى داريم، فقه، حديث، كلام، فلسفه و ادبيات داريم، بتوانيم
كالاى خود را به عنوان بهترين كالا عرضه بداريم تا شيعه بيش از
اين در حال انزوا به سر نبرد و بازارهاى مهمّ جهان اسلامى به روى
كالاى نفيس معارف اسلامى شيعى بسته نباشد(2).
آيا اخذ به مشتركات امكانپذير است؟
شهيد مطهرى در ادامه سخنان خود مىنويسد:
اخذ مشتركات اسلامى و طرد مختصّات هر فرقهاى نوعى خرق
(1) امامت و رهبرى، انتشارات صدرا، چاپ سوم، زمستان 1364، ص 16.
(2) همان، ص 17.
(40)
اجماع مركّب است، محصول آن چيزى است كه قطعا غير از اسلام
واقعى است؛ زيرا بالاخره مختصّات يكى از فرق، جزء متن اسلام
است و اسلامِ مجرّد از همه اين مشخصّات و مميّزات و مختصّات،
وجود ندارد.
گذشته از همه اينها طرّاحان فكر عالى اتّحاد اسلامى كه در عصر
ما مرحوم آية اللّه العظمى بروجردى قدسسره در شيعه و علاّمه شيخ
عبد المجيد سليم و علاّمه شيخ محمود شلتوت در اهل تسنّن در
رأس آن قرار داشتند چنان طرح را در نظر نداشتند.
آن چه كه آن بزرگان در نظر داشتند اين بود كه فرقههاى اسلامى
در عين اختلافاتى كه دركلام، فقه و غيره باهم دارند به واسطه
مشتركات بيشترى كه در ميان آنها هست مىتوانند در مقابل
دشمنان خطرناك اسلام دست برادرى بدهند و جبهه واحدى
تشكيل دهند. اين بزرگان هرگز در فكر طرح وحدت مذهبى تحت
عنوان وحدت اسلامى كه هيچگاه عملى نيست، نبودند(1).
حزب واحد يا جبهه واحد، كداميك؟
شهيد مطهّرى مىافزايد:
در اصطلاحات معمولى عرف، فرق است ميان حزب واحد و جبهه
واحد، وحدت حزبى ايجاب مىكند كه افراد از نظر فكر و ايدئولوژى
و راه و روش و بالاخره همه خصوصيّات فكرى به استثناى مسايل
(1) همان، ص 18.
(41)
شخصى يك رنگ و يك جهت باشند.
امّا معناى وحدت جبهه اين است كه احزاب و دستجات مختلف در
عين اختلاف در مسلك و ايدئولوژى و راه و روش، بهواسطه
مشتركاتى كه ميان آنها هست در مقابل دشمن مشترك، در يك
صف، جبههبندى كنند.
و بديهى است كه صف واحد در برابر دشمن تشكيل دادن با اصرار
در دفاع از مسلك خود و انتقاد از مسلكهاى برادر و دعوت ساير
برادران هم جبهه به مسلك خود به هيچ وجه منافات ندارد.
آن چه مخصوصا مرحوم آية اللّه العظمى بروجردى بدان
مىانديشيد اين بود كه زمينه را براى پخش و انتشار معارف
اهل البيت عليهمالسلام در ميان برادران اهل سنّت فراهم كند و معتقد بود
كه اين كار، جز با ايجاد حسن تفاهم، امكان پذير نيست، توفيقى كه
آن مرحوم در طبع برخى كتب فقهى شيعه در مصر به دست خود
مصريان در اثر حسن تفاهمى كه به وجود آورده بود كسب كرد از
مهمترين موفّقيّتهاى علماى شيعه است. جزاه اللّه عن الإسلام
والمسلمين خير الجزاء(1).
آيا بحث امامت اختلاف انگيز است؟
شايد به ذهن برخى خطور كند كه طرح مسايل اختلافى ميان شيعه و
سنّى و يا شيعه و وهّابيّت با جريان وحدت ميان مسلمانان منافات دارد و
(1) همان، ص 18.
(42)
زمينه رنجش خاطر بعضى را فراهم مىآورد و يا اين كه موجب تفرقه گردد.
ديدگاه شهيد مطهّرى:
شهيد مطهّرى در اين باره مىگويد:
به هر حال طرفدارى از تز «اتّحاد اسلامى» ايجاب نمىكند كه در
گفتن حقايق كوتاهى شود، آن چه نبايد صورت گيرد، كارهايى
است كه احساسات و تعصّبات و كينههاى مخالف را برمىانگيزد،
امّا بحث علمى سروكارش با عقل و منطق است، نه عواطف و
احساسات(1).
نقطه نظر آيت اللّه العظمى مكارم شيرازى:
حضرت آية اللّه العظمى مكارم شيرازى مىفرمايد:
بعضى تا سخن از مسئله امامت به ميان مىآيد فوراً مىگويند:
امروز، روز اين حرفها نيست!
امروز روز وحدت مسلمين است و گفتوگو از جانشين پيامبر صلىاللهعليهوآله
مايه تفرقه و پراكندگى است.
ما امروز دشمنان مشتركى داريم كه بايد به فكر آنها باشيم؛
صهيونيسم و استعمار غرب و شرق و بنابراين، اين مسايل اختلافى
را بايد كنار بگذاريم؛ ولى اين طرز تفكّر مسلماً اشتباه است زيرا:
اوّلاً: آنچه مايه اختلاف و پراكندگى است جرّ و بحثهاى
تعصبآميز و غير منطقى و پرخاشگرىهاى كينهتوزانه است. ولى
(1) همان، ص 19.
(43)
بحثهاى منطقى و مستدل و دور از تعصّب و لجاجت و
پرخاشگرى، در محيطى صميمانه و دوستانه، نه تنها تفرقه انگيز
نيست، بلكه فاصلهها را كم مىكند و نقاط مشترك را تقويت
مىنمايد.
من در سفرهاى خود به حجاز براى زيارت خانه خدا كراراً
بحثهايى با علما و دانشمندان اهل سنّت داشتهام، هم ما و هم
آنها احساس مىكرديم اين بحثها نه تنها سوءِ اثرى در مناسبات
ما ندارد؛ بلكه باعث تفاهم و خوشبينى بيشتر مىشود، فاصلهها را
كمتر مىكند و كينههاى احتمالى را از سينهها مىشويد.
مهم اين است كه در اين بحثها روشن مىشود ما با يكديگر
نقطههاى مشترك فراوانى داريم كه مىتوانيم در برابر دشمنان
مشترك، روى آن تكيه و تأكيد كنيم(1).
ديدگاه آيت اللّه العظمى فاضل لنكرانى:
حضرت آية اللّه العظمى فاضل لنكرانى رحمهالله در پيام خود به مناسبت ايّام
فاطميّه سال 1382 فرمود:
«بزرگداشت شهادت اين بانوى بزرگوار كه اوّلين و باشخصيتترين
شهيده راه ولايت است، تجديد عهد با مقام شامخ ولايت كه
اكمال دين و اتمام نعمت خداوند با آن است، مىباشد... .
در اينجا تذكّر مجدّد اين نكته را لازم مىدانم كه تعظيم اين ايّام و
بهپا داشتن مجالس عزا و مصيبت از سيره مسلّمه و عملى امام
(1) پنجاه درس اصول عقائد، ص 227.
(44)
خمينى ـ رضوان اللَّه تعالى عليه ـ بود و اين امر ارتباطى به قضيّه
وحدت ندارد.
مسئله وحدتى راكه امام بزرگوار و آية اللّه بروجردى ـ قدسسرّهما ـ
بر آن تأكيد داشتند نه به اين معنا است كه شيعه نسبت به
اعتقادات مسلّمه خود سكوت كند يا آن را ناديده بگيرد بلكه
مقصود وحدت تمامى مسلمين در برابر استكبار جهانى است كه
داعيه قدرت منحصره دارد و با الهام از صهيونيزم در فكر
فرو پاشيدن مبانى متقن اسلام است.
اينك بر عموم شيعيان است كه در روز سوم جمادى الثانيه كه از
طرف دولت جمهورى اسلامى تعطيل رسمى است، محافل و
مجالس عزا اقامه نموده و با دستجات عزادار در كوچهها و خيابانها ظاهر
شوند تا گوشهاى از حقِّ آن شهيد را ادا كرده باشيم».
ايشان در پيام خود به مناسبت فاطميّه سال 1381 نيز فرمودند:
«صحيح است كه مسئله وحدت مورد تأكيد معمار بزرگ انقلاب
اسلامى حضرت امام خمينى قدسسره بود؛ امّا مقصود آن حضرت اين
نبود كه شيعه از مبانى اعتقادى متقن و محكم خويش دست بردارد و
شاهد كذب و دروغ حتّى نسبت به فاطمه زهرا عليهاالسلام باشد(1).
نظر امام جمعه زاهدان:
مولوى عبدالحميد امام جمعه زاهدان در خطبه نماز جمعه 17 بهمن
1385، گفتند:
(1) به نقل از: سايت معظّمٌ له.
(45)
«هركسى هر استدلالى دارد بايد در چارچوب عقل و منطق مطرح
كند و كسى گلايه ندارد، ولى توهين به مقدّسات در هيچ مذهبى
جايز نيست و هركسى كه روا بداند اين برخلاف نص قرآن و سنّت
است، ما حتّىبه مقدّسات يهود و نصارى هم نبايد اهانت كنيم»(1).
راهى كه پيامبر اكرم (ص) براى وحدت ترسيم نمود
الف: پيشگويى از تفرقه تلخ وشكننده ميان امّت اسلامى:
شكى نيست كه پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله از آينده امّت اسلامى و از اختلافى
كه پس از ايشان ايجاد مىشد، باخبر بود و از اين رو، از پىآمد تلخ تفرقه
ميان آنان هشدار داده، با صراحت فرمود:
تفرّقت اليهود على إحدى وسبعين فرقة أو اثنتين وسبعين فرقة
والنصارى مثل ذلك وتفترق امّتى على ثلاث وسبعين فرقة(2)؛
(1) به نقل از: سايت رسمى حوزه علميّه زاهدان sonnionain.com.
(2) سنن ترمذى، ج 4، ص 134، ح 2778، أبواب الإيمان، باب افتراق الأمّة؛ مسند
أحمد، ج 2، ص332، ح 1203 و سنن ابن ماجة، ج 2، ص 1321، ح 3991.
ترمذى گفته است: «حديث أبي هريرة، حديث حسن»؛ حديث ابوهريره، حديث خوب
است. سنن ترمذى، ج 4، ص 134، ح 2778.
ناصر الدين البانى وهّابى گفته است: «اين حديث صحيح است». سلسلة الأحاديث
الصحيحة، ج 1، ص 358، ح 204 و ج 3، ص 480، ح 1492.
حاكم نيشابورى گفته است: «هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولميخرجاه»؛ اين حديث
بر مبناى شرايط مسلم، صحيح است. مستدرك، ج 1، ص 128 و 6، ج 4، ص 430.
هيثمى نيز حديث را صحيح مىداند. مجمع الزوائد، ج 1، ص 179 و 189.
(46)
همان طورى كه امّت موسى و عيسى به هفتاد و يك و يا هفتاد و دو
فرقه منشعب شدند امّت من نيز به هفتاد و سه فرقه متفرّق
خواهند شد.
و در برخى ديگر از روايات آمده كه حضرت فرمود:
كلّهم فى النار إلاّ ملّة واحدة(1)؛ يعنى جز يك فرقه، تمام فرقهها
در آتش هستند.
و نيز ترديدى نيست كه اختلاف عمده امّت اسلامى بر سر رهبرى بود.
چنان كه شهرستانى، عالم مشهور اهل سنّت مىگويد:
وأعظم خلاف بين الأمة خلاف الإمامة، إذ ما سُلّ سيف فى الإسلام
على قاعدة دينيّة مثل ما سُلّ على الإمامة فى كلّ زمان(2)؛
بزرگترين اختلاف ميان امّت اسلامى اختلاف در امامت بود و هيچ
زمان نسبت به يك امر دينى همانند امر امامت شمشير كشيده
نشده است.
در اين جا اين پرسشها مطرح مىشود: آيا پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله كه با تلاش
بيست و سه ساله خويش حكومت اسلامى را تأسيس نمود، نسبت به
آينده آن بىتفاوت بوده است؟
آيا بدون انتخاب جانشين براى هدايت و سرپرستى امّت اسلامى،
(1) سنن ترمذى، ج 4، ص 135، ح 2779.
ر.ك: مسند أحمد، ج 3، ص 145، مستدرك، ج 1، ص 129؛ مجمع الزوائد، ج 1، ص 189
و ج 6، ص 233 و 226؛ مصنف عبدالرزاق صنعانى، ج 10، ص 155 و 156؛ عمرو بن
أبى عاصم، كتاب السنة، ص 7 و كشف الخفاء عجلونى، ج 1، ص 149 و 309.
(2) ملل و نحل، 30.
(47)
دار فانى را وداع فرموده است؟
آيا رسول اللّه صلىاللهعليهوآله راهى براى جلوگيرى از تفرقه و اختلاف معيّن
ننموده است؟
اين پرسشها و صدها سؤال ديگر كه نيازمند پاسخ صحيح از ناحيه
كسانى است كه عقيده دارند پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله جانشين بعد از خويش را
معين نفرمود و موضوع انتخاب را به عهده امّت واگذار نمود.
ب: تمسك به قرآن و عترت تنها راه وحدت:
با مراجعه به كتابهاى فريقين (شيعه و سنّى) درمىيابيم كه
رسول گرامى صلىاللهعليهوآله راه را براى رفع اختلاف و ايجاد وحدت براى ملّت
اسلامى نشان داده و تكليف را براى همگان روشن ساخته است.
ايشان تنها عامل وحدت را «تمسّك به قرآن و اهل بيت عصمت و
طهارت عليهمالسلام » معيّن فرموده است.
مىتوان گفت: بهترين عامل، بلكه منحصرترين راه براى تقريب ميان
مذاهب و وحدت ميان مسلمانان، عمل به توصيه رسول اكرم صلىاللهعليهوآله در
تمسّك به قرآن و اهل بيت عصمت و طهارت عليهمالسلام كه ضامن هدايت و بيمه
از هر گونه ضلالت و گمراهى است، مىباشد.
رسول گرامى صلىاللهعليهوآله بارها نسبت به تمسّك مردم به قرآن و اهلبيت عليهمالسلام
گوشزد نمود و فرموده است:
إنّى تارك فيكم ما إن تمسّكتم به لن تضلّوا بعدي، أحدهما أعظم
من الآخر، كتاب اللّه حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتي
أهل بيتي ولن يتفرّقا حتّى يردا عليّ الحوض، فانظروا كيف(48)
تخلفوني فيهما(1)؛ من دو چيز گرانبها در ميان شما به يادگار
مىگذارم، اگر به آن دو چنگ زديد، هيچگاه گمراه نخواهيد شد،
يكى از اين دو، بزرگتر و مهمتر از ديگرى است، كتاب خدا (قرآن)
اين ريسمان الهى كه از آسمان تا زمين كشيده شده است و عترت و
خاندان من، اين دو از هم ديگر جدا نخواهند شد تا كنار حوض بر
من وارد شوند، پس بينديشيد كه چگونه حقّ مرا در باره اين دو ادا
مىكنيد.
برخى از بزرگان اهل سنّت اين روايت را صحيح شمردهاند(2).
(1) صحيح ترمذى، ج 5، ص 329، ح 3876، درّ المنثور، ج 6، ص 7 و 306؛ صواعق
المحرقه، ص 147 و 226؛ أسد الغابه، ج 2، ص 12 و تفسير ابن كثير، ج 4، ص 113.
(2) ابن كثير دمشقى سلفى متعصّب مىنويسد: «وقد ثبت فى الصحيح أنّ رسول اللّه صلىاللهعليهوآله قال
فى خطبته بغدير خم: «إنّى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه وعترتى وإنّهما لميفترقا حتّى يردا
عليّ الحوض؛ در روايت صحيح آمده كه رسول اكرم صلىاللهعليهوآله در خطبه غدير فرمود: من دو
چيز گرانبها در ميان شما مىگذارم، كتاب خدا و عترت خود و اين دو از يكديگر جدا
نخواهند شد تا نزد حوض كوثر به من ملحق شوند». تفسير ابنكثير، ج 4، ص 122.
و همچنين گفته: «قال شيخنا أبو عبد اللّه الذهبى: وهذا حديث صحيح؛ استاد من، ذهبى
گفته است كه اين روايت صحيح است. بداية ونهاية، ج 5، ص 228.
ناصر الدين البانى وهّابى نيز به صحّت حديث ثقلين تصريح كرده است. صحيح الجامع
الصغير، ج 2، ص 217، ح 2454 و ج 1، ص 482، ح 2457.
حاكم نيشابورى گفته است: «هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه بطوله؛
اين حديث مطابق شرط بخارى و مسلم صحيح است و آن دو در كتاب صحيح خويش
نياوردهاند». مستدرك، ج 3، ص 109.
هيثمى نيز حديث را صحيح شمرده است. مجمع الزوائد، ج 1، ص 170.
ابن حجر مكى در كتابى كه بر ضدّ شيعه نوشته گفته است: «روى هذا الحديث ثلاثون
صحابيّا وإنّ كثيرا من طرقه صحيح وحسن؛ اين روايت را سى نفر از صحابه نقل كردهاند و
بسيارى از سندهاى آن صحيح و نيكو است». صواعق المحرقه، ص 122.
(49)
در برخى از روايات بهجاى ثقلين تعبير به دو خليفه و جانشين
شده است:
إنّي تارك فيكم خليفتين: كتاب اللّه ... وعترتي أهل بيتى، وأنّهما لن
يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض(1)؛ من دو جانشين در ميان شما
مىگذارم: كتاب خدا و عترت و اهل بيت من و آن دو از هم جدا
نخواهند شد تا در كنار حوض به من ملحق شوند.
و در بعضى از روايات آمده است:
فلا تقدّموهما فتَهلِكوا، ولا تُقَصِّروا عنهما فتهلكوا، ولا تعلّموهم
فإنّهم أعلم منكم(2)؛ بر آنان پيشى نگيريد و فاصله نداشته باشيد
كه موجب هلاكت است و در مقام آموزش به آنان نباشيد كه آنان از
همه شما داناترند.
ج: تفسير حبل اللّه به اهل بيت عليهمالسلام :
برخى از مفسّران بزرگ اهل سنّت مانند فخر رازى اين حديث را در
ذيل آيه «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا(3)»(4) آوردهاند.
(1) مسند أحمد، ج 5، ص 182 و 189، به دو طريق صحيح، مجمع الزوائد، ج 9، ص
162؛ الجامع الصغير، ج 1، ص 402 و درّ المنثور، ج 2، ص 60.
(2) معجم كبير طبرانى، ج 5، ص 166، ح 4971، مجمع الزوائد، ج 9، ص 163 و
درّ المنثور، ج 2، ص 60.
(3) آل عمران (3) آيه 103: همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد.
(4) رازى در تفسير آيه مىگويد: «وروى عن أبي سعيد الخدري عن النبيّ صلىاللهعليهوآله أنّه قال: إنّي
تارك فيكم الثقلين، كتاب اللّه تعالى حبل ممدود من السماء إلى الأرض، وعترتي أهل بيتي».
تفسير رازى، ج 8، ص 173.
(50)
هم چنين آلوسى كه تفكّر سلفى و وهّابى دارد اين حديث را در تفسير
آيه شريفه از زيد بن ثابت نقل كرده، مىگويد: «وورد بمعنى ذلك أخبار
كثيرة(1)؛ به اين مضمون، روايات زيادى وارد شده است».
ثعلبى متوفّاى 427، از مفسّران اهل سنّت در تفسير آيه شريفه از امام
صادق عليهالسلام نقل كرده كه فرمود:
نحن حبل اللّه الذى قال اللّه: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا
وَلاتَفَرَّقُوا»(2) و (3)؛ ما اهل بيت، همان ريسمان خداوندى هستيم
كه خداوند در قرآن فرموده: همگى به ريسمان خدا چنگ بزنيد و
دچار تفرقه نشويد.
حاكم حسكانى (متوفّاى حدود 470) از علماى اهل سنّت نيز از
رسول اكرم صلىاللهعليهوآله نقل كرده كه فرمود:
من أحبّ أن يركب سفينة النجاة ويتمسّك بالعروة الوثقى ويعتصم
(1) آلوسى در تفسير آيه مىگويد: «وأخرج أحمد عن زيد بن ثابت قال: قال رسول اللّه صلىاللهعليهوآله :
إنّي تارك فيكم خليفتين كتاب اللّه عزّوجلّ ممدود مابين السماء والأرض وعترتي أهل بيتي
وإنّهما لن يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض وورد بمعنى ذلك أخبار كثيرة». تفسير آلوسى، ج 4،
ص 18.
(2) آل عمران (3) آيه 103.
(3) تفسير ثعلبى (الكشف والبيان) ج 3، ص 163؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص 168،
ح 177، قندوزى از ثعلبى در ينابيع المودة لذوى القربى، ج 1، ص 356 و ج 2، ص
368 و 440 و صواعق المحرقه، «باب حادى عشر، فصل اوّل»، ص 151.
(51)
بحبل اللّه المتين فليوال عليّا وليأتمّ بالهداة من ولده(1)؛ هر كس
دوست دارد كه سوار كشتى نجات شود و به ستون قابل اعتماد
تكيه كند و به ريسمان محكم الهى چنگ زند، على را ولى خود
انتخاب كند و فرزندان هدايتگر على را امامان خويش قرار دهد.
(1) شواهد التنزيل، ج 1، ص 168، ح 177.
(52)
فصل دوم
ريشههاى تاريخى وهّابيّت
ريشههاى وهّابيّت در قرون اوليه اسلامى
اگر امروز مىبينيم كه يكى از شاخصترين مبانى اعتقادى وهّابيّت
حرمت زيارت قبر پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله و ائمه اطهار عليهمالسلام مىباشد، با نگاهى به
گذشته درمىيابيم كه اين موضوع يك پديده جديدى نيست؛ بلكه اين
تفكر انحرافى مخالف اسلام اصيل و سيره مسلمانان، در تاريخ سابقه
داشته كه به برخى از آنها اشاره مىكنم:
1. معاويه بن ابو سفيان متوفاى 60:
در ملاقاتى كه مغيرة بن شعبه با معاويه داشت، به وى گفت: بنى هاشم
ديگر اقتدار خود را از دست داده و از ناحيه آنان خطرى حكومت تو را
تهديد نمىكند، چه بهتر كه نسبت به آنان سختگيرى نكنى و آنان را
مورد بذل و محبت قرار دهى.
معاويه پاسخ داد:
ابوبكر، عمر و عثمان آمدند و رفتند و از آنان جز نامى نمانده است
ولى هر روز پنج مرتبه فرياد «أشهد أن محمدا رسول اللّه» به گوش(53)
مىرسد، «فأيّ عمل يبقى مع هذا لا أم لك!؟ لا واللّه إلا دفنا دفنا»؛
با اين وضع ديگر چه چيزى براى ما بنى اميّه باقى مانده است به
خدا سوگند تا نام پيامبر را دفن نكنم و از زبانها نيندازم، آرام
نخواهم گرفت(1).
روزى معاويه همين كه صداى مؤذن را كه شهادت به رسالت پيامبر
گرامى صلىاللهعليهوآله مىداد شنيد، به صورت اعتراض گفت:
للّه أبوك يا ابن عبد اللّه ، لقد كنت عالي الهمة ، ما رضيت لنفسك
إلا أن يقرن إسمك باسم ربّ العالمين(2)؛ اى فرزند عبد اللّه، همّت
بلندى داشتى، از كمتر از اين كه نامت كنار نام خدا بيايد، رضايت
ندادى.
از اين رو بود كه محمد رشيد رضا از علماى بزرگ اهل سنّت، مىنويسد:
يكى از دانشمندان بزرگ غربى گفته بود كه: «شايسته است كه ما
مجسمه معاويه را از طلا بسازيم و در ميدان پايتخت كشور قرار
دهيم.» از وى علت اين سخن را پرسيدند، پاسخ داد: لأنّه هو الذى
حوّل نظام الحكم الإسلامى عن قاعدته الديمقراطيّة إلى عصبيّة
الغلب، ولو لا ذلك لعمّ الإسلام العالم كلّه، ولكنّا نحن الألمان
وسائر شعوب أروبة عربا مسلمين(3)؛ زيرا معاويه بود كه سيستم
(1) موفقيات زبير بن بكار، ص 576؛ مروج الذهب، ج 3، ص 454، شرح حوادث سال
212؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 5، ص 130 و النصائح الكافية، ص 124.
(2) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 10، ص 101.
(3) تفسير المنار، ج 11، ص 260؛ الوحى المحمدى، ص 232، محمود أبو رية، ص 185
و مع رجال الفكر، ج 1، ص 299.
(54)
حكومت اسلامى را از نظام دموكراسى به نظام استبدادى تبديل
كرد؛ اگر معاويه اين كار را نكرده بود اسلام سراسر جهان را فرا گرفته
بود و مردم آلمان و ساير كشورهاى اروپايى همه مسلمان عربى
بوديم.
2. مروان بن حكم متوفاى 61:
حاكم نيشابورى و احمد بن حنبل نقل مىكنند:
مروان، در مسجد نبوى، ابو ايوب انصارى، صحابه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله
را مىبيند كه روى قبر حضرت نشسته و با ايشان راز دل مىگويد و
اظهار عشق و ارادت مىكند، گردن او را گرفت و گفت: أتدري ما
تصنع؟؛ مىفهمى دارى چه كار مىكنى؟
ابو ايّوب انصارى به او جواب مىدهد: «جئت رسول اللّه [ صلىاللهعليهوآله ] ولم
آت الحجر، سمعت رسول اللّه [ صلىاللهعليهوآله ] يقول: لا تبكوا على الدين إذا
وليه أهله، ولكن ابكوا عليه إذا وليه غير أهله(1)؛ اينجا براى زيارت
پيامبر اكرم [ صلىاللهعليهوآله ] آمدهام، براى ديدار خاك و سنگ نيامدهام.
از پيامبر گرامى [ صلىاللهعليهوآله ] شنيدم كه مىفرمود: زمانى كه انسانهاى
شايسته، در مسند حكومت نشستند، غصه ندارد؛ غصه و گريه
روزى است كه مثل تو نااهلى در مسند قدرت قرار گرفته باشد.
(1) مستدرك على الصحيحين، ج 4، ص 515؛ مسند أحمد، ج 5، ص 22؛ تاريخ مدينه
دمشق، ج 57، ص 249، و مجمع الزوائد، ج 5، ص 245.
(55)
3. حجاج بن يوسف متوفاى 95:
ابن ابى الحديد معتزلى شافعى(1) متوفاى 655، مىنويسد:
حجاج بن يوسف ثقفى وقتى به مدينه آمد و مشاهده كرد كه مردم
اطراف قبر پيامبر صلىاللهعليهوآله پروانهوار مىچرخند، گفت: تبّا لهم! إنّما
يطوفون بأعواد ورمة بالية ، هَلاّ طافوا بقصر أمير الموءمنين
عبدالملك؟ ألا يعلمون أنّ خليفة المرء خير من رسوله؟!(2)؛ مرگ
بر اينها كه بر اطراف استخوانهاى پوسيده پيامبر مىچرخند
ـ نستجير باللّه ـ چرا اينها نمىروند اطراف قصر عبدالملك
بگردند، مگر نمىدانند كه عبدالملك خليفه خدا هست و بهتر از
رسول و فرستاده خدا است.
مبرد، از پيشوايان ادبيات عرب متوفاى 286، مىنويسد:
إنّ ذلك ممّا كفّرت به الفقهاء الحجاج ، وأنّه إنّما قال ذلك والناس
يطوفون بالقبر؛(3) از اين رو، فقهاء حجاج را كافر مىدانند، زيرا اين
سخن را در حالى گفت: كه مردم مشغول طواف قبر پيامبر
گرامى صلىاللهعليهوآله بودند.
4. بَرْبَهارى متوفاى 329:
حسن بن على بَرْبَهارى، عالم معروف حنبلى زيارت قبور، نوحهگرى و
(1) جهت آگاهى از مذهب ابن ابى الحديد رجوع شود به كتاب: وفيات الأعيان ابن
خلكان، ج 7 ، ص 342 و فوات الوفيات ابن شاكر، ج2، ص 259.
(2) شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 242، النصائح الكافية، ص 106.
(3) الكامل فىاللغة والأدب، ج 1، ص 222 چاپ نهضت مصر.
(56)
مرثيهخوانى بر امام حسين عليهالسلام را براى اولين بار منع كرد و زيارت حضرت
را قدغن ساخت و دستور كشتن نوحه خوانان را صادر كرد(1).
5. ابن بَطَّه متوفاى 387:
عبيداللّه بن محمد بن حمدان عكبرى، معروف به ابن بَطَّه، از فقهاى
حنبلى است. بنا به نقل ابن تيميّه، وى زيارت و شفاعت پيغمبر [ صلىاللهعليهوآله ] را
انكار كرد و معتقد بود كه سفر براى زيارت قبر پيغمبر [ صلىاللهعليهوآله ] سفر معصيت
مىباشد و بايد نماز را در اين سفر تمام خواند(2).
6. ابن تيميه متوفاى 728:
تقى الدين احمد بن عبد الحليم بن تيميه، نظريّه پرداز وهّابيّت در
قرن هشتم، همين حرفها را با اسلوب جديد مطرح كرد و موجب تفرقه
شديد ميان امّت اسلامى گرديد.
7. محمّد بن عبد الوهاب متوفاى 1205:
محمّد بن عبد الوهاب، بنيانگذار و رهبر وهّابيّت در قرن دوازدهم
هجرى با همكارى تنگاتنگ «محمّد بن سعود» جدّ اعلاى فهد و با استفاده
از مستشاران نظامى انگليسى در منطقه نجد و دِرعيّه عربستان، همان
افكار ابنتيميه يا به تعبير خيلى رساتر، افكار بنىاُميّه را نشر داد.
(1) نشوار المحاضره، ج 2، ص 134.
(2) الردّ على الاخنايى ابن تيميه، ص 27 و شفاء السقام سبكى، ص 263.
(57)
وهّابيّت در يك نگاه
الف: پىريزى مبانى فكرى وهّابيّت:
تبليغ رسمى مبانى فكرى وهّابيّت مبتنى بر انحرافات شديد در امور
اعتقادى و اثبات شرك و كفر فِرَق اسلامى به وسيله ابن تيميّه در سال
698 ه . ق. در منطقه شام آغاز شد كه با مخالفت آشكار دانشمندان بزرگ
اهل سنّت و شيعه روبهرو شد، او در سال 728 در زندان قلعه دمشق جان
سپرد كه با مرگش افكار وى نيز به فراموشى سپرده شد.
بار ديگر افكار باطل ابن تيميّه، از سوى محمّد بن عبد الوهّاب در
سرزمين نجد و با هماهنگى محمّد بن سعود، حاكم دِرعيّه، در سال 1157
از سر گرفته شد كه با نبردهاى خونين، بر سواحل خليج فارس و تمامى
منطقه حجاز سلطه يافتند.
ب: نخستين دولت سعودى:
خاندان سعود به ترتيب، يك دوره 75 ساله قدرت را تا سال 1233 در
اختيار داشتند:
1. محمّد بن سعود، حاكم و امام وهّابيّت در سالهاى 1157 ـ 1179.
2. عبدالعزيز بن محمّد، رهبر وهّابيّت بعد از پدرش (1133 ـ 1218).
3. سعود بن عبد العزيز، متوفّاى 1229.
4. عبد اللّه بن سعود، متوفّاى 1233 كه در استامبول كشته شد.
با قلع و قمع دولت نجد به دست ابراهيم پاشاى عثمانى و قتل عبداللّه
بن سعود در اسلامبول، خاندان سعودى از قدرت ساقط شد و قريب(58)
80 سال را در عزلت گذراندند.
ج: رهبران قبيلهاى وهّابيّت پس از فروپاشى:
1. تركى بن عبد اللّه بن محمّد بن سعود كه در سال 1249 به قتل
رسيد.
2. فيصل بن تركى بن عبد اللّه، متولّد 1213 و متوفّاى 1282.
3. عبد الرحمن بن فيصل بن تركى، متوفّاى 1346.
د: دوّمين دولت سعودى:
ملك عبد العزيز بن عبد الرحمن در سال 1319 از كويت به رياض
برگشت و با كمك بازماندگانى از پيروان مسلك وهّابيّت و با تكيه بر
كمكهاى بىدريغ انگليسىها و فرانسوىها و در طىّ بيست سال مبارزه،
دوباره بر حجاز مسلّط شد و با تبديل نام حجاز به سعودى، سلطنت
آلسعود را پىريزى كرد و پس از 54 سال حكومت، سرانجام در سال
1373 از دنيا رفت و هم اكنون فرزندان وى بر اين كشور حكومت
مىكنند(1).
ه: كيفيّت تسلط عبدالعزيز بر حجاز:
عبدالعزيز بن عبدالرحمن آل سعود كه در سال 1880 (1285
(1) ر.ك: محمّد حسين قريب گركانى، تاريخ وهّابيّت و مجلّه هفت آسمان، سال اوّل،
شماره سوم و چهارم، ص 177.
(59)
شمسى) به دنيا آمده بود، در جوانى با خانواده خود براثر فشار «الرشيد» كه
زادگاه آنان رياض را متصرّف شده بود به كويت رفت و در دسامبر سال
1901 (آذر 1280 شمسى، شعبان 1319 قمرى) در 21 سالگى با نيرويى
كه از چهل و چند نفر بيشتر نبود به قصد پس گرفتن رياض عازم نجد شد و
اوايل 1902 رياض را تصرف كرد و سپس به كوتاه كردن دست الرشيد از
نقاط ديگر پرداخت.
تا سال 1904 (1283 شمسى، 1322 قمرى ) همه نجد را به رغم
حمايت نظامى عثمانى از الرشيد تصرف كرد و با مرگ الرشيد در سال
1906 (1284 شمسى) راه در برابر عبدالعزيز باز شد و به تدريج ساير
مناطق تحت سلطه عوامل الرشيد را گرفت و در سال 1913 (1292
شمسى، 1331 قمرى) احساء را هم بر قلمرو خود افزود و به ساحل
خليج فارس رسيد.
دولت انگلستان كه سرگرم عقب راندن عثمانى از سرزمينهاى عربى و
مسلّط شدن بر آنها بود در سال 1916 (1294 شمسى) اواسط جنگ
جهانى اول، نجد و احساء را به عنوان قلمرو عبدالعزيز به رسميت شناخت.
عبدالعزيز در سال 1925 (1303 شمسى، 1343 قمرى) از اختلاف
شريف مكه با دولت انگلستان استفاده كرد و حجاز را هم بر قلمرو خود
افزود و خود را سلطان نجد و حجاز اعلام داشت.
هفتم ژانويه سال 1926 (17/10/1304 شمسى) قلمرو خود را
مملكت سعودى اعلام داشت و 20 ماه مه سال 1927 (30/2/1306(60)
شمسى 19 ذىقعده 1345 قمرى) دولت انگلستان طبق عهدنامه جدّه
سال 1927 (1305 شمسى، 1344 قمرى) استقلال آن كشور را كه تا
نيمه جنگ جهانى اول تحت الحمايه عثمانى بود، به رسميت شناخت.
آل سعود در هشتم شوال 1344 قمرى حرم امامان بقيع را ويران كرد.
ولى تاريخ اعلام رسمى تاسيس كشور سعودى 23 سپتامبر 1932
(2/7/1311 شمسى، 23 جمادى الاول 1351) است.
ملك سعود بن عبد العزيز، كه متولد سال 1319 بود پس از مرگ
پدرش از سال 1377 تا 1388، به مدت 11 سال حكومت را به دست
گرفت.
ملك فيصل بن عبد العزيز، متولد 1324 بود پس از مرگ برادرش
ملك سعود از سال 1388 تا 1395 به مدت 7 سال به عربستان حكومت
كرد. و در دوران حكومتش به توسعه حرمين پرداخت.
ملك خالد بن عبد العزيز، متولد 1331، پس از مرگ برادرش ملك
فيصل از سال 1395 تا 1402 به مدت 7 سال به سلطنت نشست.
ملك فهد بن عبد العزيز، متولد 1340، بعد از مرگ برادرش خالد از
سال 1402 تا 1426 به مدت 24 سال زمامدار عربستان بود(1).
ملك عبد اللّه بن عبد العزيز، متولّد 1352، پس از مرگ برادرش فهد
در سال 1426 در سن 74 سالگى پادشاهى عربستان را به عهده گرفت.
(1) ر.ك: رسائل أئمّة دعوة التوحيد، از دكتر فيصل بن مشعل بن سعود بن عبد العزيز.
(61)