معاويه و ناسزاگويي به امير المؤمنين عليه السلام


يكي از ايرادهايي كه همواره از طرف اهل سنت نسبت به شيعيان رواج داشته و دارد ، ايراد لعن به برخي از اصحاب پيامبر است كه متأسفانه همين امر ، رنج‌ها و مصيبت‌هاي فراواني را متوجه شيعيان كرده است .
از جمله اثبات كفر، وبه تبع آن حلال بودن خون شيعيان است وتا آنجا پيش رفته اند كه حتي عبد الله بن قدامه مقدسي در كتاب المغني به نقل از فاريابي مي‌نويسد :
من شتم أبا بكر فهو كافر لا أصلي عليه ، قيل له فكيف تصنع به وهو يقول لا إله إلا الله ؟ قال : لا تمسوه بأيديكم ارفعوه بالخشب حتى تواروه في حفرته .
المغنى : ابن قدامه ، ج2 ، ص 419 و الشرح الكبير ، ج10 ، ص 64 و الصارم المسلول ، ابن تيميّة ، ص 575 .
كسى كه أبو بكر را سبّ و شتم كند كافر است ومن بر جنازه او نماز نمى‏خوانم . سؤال شد: چنين شخصى گوينده «لا إله إلّا اللّه » است ، پس با جنازه او چه كنيم؟ ‏پاسخ داده شد: دست به بدنش نزنيد ، بلكه به وسيله چوب او را برداريد و در ميان خاك پنهان كنيد !
خطيب بغدادي به نقل از ابوزرعه مي‌نويسد :
إذا رأيت الرجل ينتقص أحداً من أصحاب محمد (صلى اللّه عليه وآله) فاعلم أنه زنديق .
الكفاية في علم الرواية ، ج1 ، ص119 ، شماره 140 .
اگر ديدي كه شخصي يكي از اصحاب رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) را مذمت مي‌كند ، بدان كه او كافر است .
و سرخسي مي‌گويد :
من طعن فيهم فهو ملحد ، منابذ للاسلام ، دواؤه السيف ، إن لم يتب .
أصول السرخي ، ج2 ،‌ ص134 .
هر كس در باره خلفا سخنى بگويد كه در آن طعن و اعتراض باشد ، ملحد و بى‏دين است و از مسلمانى خارج شده است ، و دواى درد چنين شخصى اگر توبه نكند ، شمشير است .
و همچنين خطيب بغدادي مي‌نويسد :
عن أبى هريرة قال : سمعت رسول اللّه ( ص ) يقول : إنّ للّه تعالى فى السماء سبعين ألف ملك يلعنون من شتم أبا بكر وعمر .
تاريخ بغداد ، ج5 ، ص 280 .
أبو هريره مى‏گويد : از پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) شنيدم كه فرمود : هر كس أبو بكر و عمر را سبّ و لعن كند ، هفتاد هزار فرشته در آسمان او را لعنت مى‏كنند .
اما وقتي سخن از سب و ناسزاگويي معاويه فرزند أبو سفيان ، به امير المؤمنين عليه السلام به ميان مي‌آيد ، با تعصب تمام از معاويه دفاع مي‌كنند و سنت زشتي را كه وي بنيانگذاري كرده است ، با هزار ترفند ، توجيه مي‌كنند .
چگونه است كه سب و ناسزاگويي به امير المؤمنين بر بالاي منابر ، اشكالي ندارد ؛ اما كوچكترين ايراد گيري به ابوبكر سبب كفر و حلال بودن خون مي‌شود ؟
‏مگر عليّ بن أبي طالب ( عليه السلام ) از أصحاب و ياران رسول خد ( صلي الله عليه وآله وسلم ) نبود؟
‏مگر آن حضرت از خلفا و جانشينان پيامبر خدا شمرده نمى‏شد؟
مگر داماد پيامبر گرامى ( صلي الله عليه وآله وسلم ) و همسر پاره تن آن حضرت نبود ؟
اگر بود ، پس چرا سبّ و لعن على ( عليه السلام ) جنبه شرعى و قانونى به خود مى‏گيرد و كسي كه به آن حضرت ناسزا گفته است ، «خال المؤمنين» لقب مي‌گيرد ؟
قضيه ناسزاگويي معاويه به امير المؤمنين عليه السلام و فرماني كه وي در اين باره صادر كرده است و توجيهاتي را كه برخي از علماي اهل سنت در اين باره گفته اند را در ذيل مي خوانيد .
حكم سبّ علي امير المؤمنين از ديدگاه رسول خدا عليهما السلام
قبل از ورود به بحث بايد اين مطلب روشن شود كه نظر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در باره كسي كه امير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام را دشمن بدارد و يا به حضرت ناسزا بگويد چيست ؟ به چند روايت به صورت مختصراشاره مي كنيم :
دشمني با علي ، نشانه نفاق :
مسلم نيشابوري و بسياري ديگر از بزرگان اهل سنت نوشته‌اند :
عَنْ عَدِيِّ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ زِرٍّ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ : وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّهُ لَعَهْدُ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَيَّ أَنْ لَا يُحِبَّنِي إِلَّا مُؤْمِنٌ وَلَا يُبْغِضَنِي إِلَّا مُنَافِقٌ .
علي فرمود: قسم به خدايي كه دانه را شكافت و مردمان را آفريد ، اين سخن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله است كه فرمود : مرا جز مؤمن دوست نمى‏دارد ، و به غير از منافق ، ديگرى با من دشمنى نمى‏ورزد .
صحيح مسلم ، مسلم النيسابوري ، ج 1 ، ص 60 – 61 و فضائل الصحابة ، النسائي ، ص 17 و الديباج على مسلم ، جلال الدين السيوطي ، ج 1 ، ص 93 و المصنف ، ابن أبي شيبة الكوفي ، ج 7 ، ص 494 و كتاب السنة ، عمرو بن أبي عاصم ، ص 584 و السنن الكبرى ، النسائي ، ج 5 ، ص 47 و ج 5 ، ص 137 و صحيح ابن حبان ، ابن حبان ، ج 15 ، ص 367 – 368 و سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 12 ، ص 509 و فتح الباري ، ابن حجر ، ج 7 ، ص 58 و تحفة الأحوذي ، المباركفوري ، ج 10 ، ص 151و ...
قرطبي و بسياري ديگر از بزرگان اهل سنت نوشته‌اند :
روي عن جماعة من الصحابة [أبي سعيد الخدري ، جابر بن عبد الله ، عبد الله بن مسعود و...] أنهم قالوا : ما كنا نعرف المنافقين على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم إلا ببغضهم لعلي عليه السلام .
از جمعي از صحابه ؛ از جمله أبو سعيد خدري ، جابر بن عبد الله ،‌ عبد الله بن مسعود و ... نقل شده است كه گفتند : ما در زمان رسول خدا منافقين نمي شناختيم مگر به دشمني با علي عليه السلام .
تفسير القرطبي ، القرطبي ، ج 1 ، ص 267 و الدر المنثور ، جلال الدين السيوطي ، ج 6 ، ص 66 – 67 و نظم درر السمطين ، الزرندي الحنفي ، ص 102 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 42 ، ص 284 – 285 و ج 42 ، ص 285 و ج 42 ، ص 286 و مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) ، أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني ، ص 321 و … .
جنگ با علي ، جنگ با رسول خدا :
احمد بن حنبل و بسياري از بزرگان اهل سنت از أبي هريره و زيد بن ارقم نقل كرده‌اند كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) جنگ با علي (عليه السلام) را جنگ با خودش اعلام كرده است :
عن أبي هريرة وزيد بن أرقم : نَظَرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى عَلِيٍّ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ وَفَاطِمَةَ فَقَالَ أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ وَسِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ .
أبي هريره و زيد بن ارقم مي گويند : رسول خدا صلي الله عليه وآله به امام علي ، امام حسن ،‌ امام حسين و فاطمه عليهم السلام نگاه كرد و فرمود : من در ستيزم با كسي كه با شما در ستيز باشد ، و آشتي هستم با كسي كه با شما آشتي باشد .
مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج 2 ، ص 442 و المستدرك ، الحاكم النيسابوري ، ج 3 ، ص 149 و مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج 9 ، ص 169 و المصنف ، ابن أبي شيبة الكوفي ، ج 7 ، ص 512 و صحيح ابن حبان ، ابن حبان ، ج 15 ، ص 434 و المعجم الصغير ، الطبراني ، ج 2 ، ص 3 و المعجم الكبير ، الطبراني ، ج 3 ، ص 40 و موارد الظمآن ، الهيثمي ، ج 7 ، ص 201 و تاريخ بغداد ، الخطيب البغدادي ، ج 7 ، ص 144 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 13 ، ص 218 و ج 14 ، ص 157 و سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 2 ، ص 122 و ج 3 ، ص 257 – 258 و تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 3 ، ص 45 و ج 5 ، ص 99 و البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 8 ، ص 223 و ... .
ناسزا به علي ، ناسزا به رسول خدا :
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْجَدَلِيِّ قَالَ : دَخَلْتُ عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ فَقَالَتْ لِي أَيُسَبُّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِيكُمْ قُلْتُ مَعَاذَ اللَّهِ أَوْ سُبْحَانَ اللَّهِ أَوْ كَلِمَةً نَحْوَهَا قَالَتْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ مَنْ سَبَّ عَلِيًّا فَقَدْ سَبَّنِي .
عبد الله جدلي مي گويد : بر ام سلمه وارد شدم ، به من فرمود : آيا كسي در ميان شما هست كه پيامبر خدا صلي الله عليه وآله را سبّ كند ؟ گفتم : پناه بر خدا ... فرمود : از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم شنيدم كه فرمود : هر كس علي (عليه السلام) را سب كند ، به درستي كه مرا سبّ كرده است .
مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج 6 ، ص 323 و خصائص أمير المؤمنين (ع) ، النسائي ، ص 99 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 42 ، ص 266 و تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 3 ، ص 634 و البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 7 ، ص 391 و المناقب ، الموفق الخوارزمي ، ص 149 و جواهر المطالب في مناقب الإمام علي (ع) ، ابن الدمشقي ، ج 1 ، ص 66
حاكم نيشابوري بعد از حديث مي‌گويد:
هذا حديث صحيح الاسناد ولم يخرجاه .
المستدرك ، الحاكم النيسابوري ، ج 3 ، ص 121.
سند اين حديث صحيح است ؛ ولي بخاري و مسلم آن را نياورده‌اند .
و هيثمي نيز مي‌گويد :
رواه أحمد ورجاله رجال الصحيح غير أبى عبد الله الجدلي وهو ثقة .
مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج 9 ، ص 130 .
احمد آن را نقل كرده و راويان آن ، راويان صحيح بخاري هستند ، غير از أبي عبد الله الجدلي كه او مورد اعتماد است .
اذيت كردن امير المؤمنين ، اذيت رسول خدا :
هيثمي در مجمع الزوائد به نقل از سعد بن أبي وقاص مي‌نويسد :
قال: كنت جالساً في المسجد ، أنا ورجلان معي ، فنلنا من علي ، فأقبل رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم غضبان يعرف في وجهه الغضب ، فتعوذت باللّه من غضبه ، فقال: «ما لكم وما لي ؟ من آذى عليّاً فقد آذاني». رواه أبو يعلى والبزاز باختصار ورجال أبي يعلى رجال الصحيح غير محمود بن خداش وقنان، وهما ثقتان.
مجمع الزوائد ، ج9 ، ص129 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج42 ، ص204و البداية والنهاية ، ج7 ، ص383 .
سعد بن أبي وقاص مي گوید من و دو نفر دیگر از همراهانم در مسجد نشسته بودیم ؛ پس به علی جسارت کردیم ؛ رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم با عصبانیت به ما رو کرده در حالیکه خشم ایشان در چهره شان دیده می شد ؛ پس از غضب ایشان به خدا پناه بردم ؛ حضرت فرمودند : با من چه کار دارید ( چرا من را آزار می دهید ؟) هرکس علی را آزار دهد من را آزرده است .
ابو یعلی و بزار این روایت را به صورت خلاصه نقل می کنند و راویان سند ابو یعلی ، راویان اسناد صحیح بخاری است ؛ غیر از محمود بن خداش و قنان و آن دو نیز مورد اطمینان هستند .
أبي بكر احمد بن موسي بن مردويه اصفحاني و نيز علّامة شيخ بها الدين أبو القاسم رافعي مي‌نويسند :
عن جابر الأنصاري عن عمر بن الخطاب ، قال : كنت أجفو عليا ، فلقيني رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) فقال : " إنك آذيتني يا عمر ! " . فقلت : أعوذ بالله ممن آذى رسوله ! قال : " إنك قد آذيت عليا ، ومن آذى عليا فقد آذاني " .
مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) ، أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني ، ص 81 و التدوين في أخبار قزوين ، ج1 ،‌ ص460 ، باب العين في الآباء .
از جابر بن عبد الله الانصاری از عمر بن خطاب روایت شده است که گفت : به علی بدی می کردم ؛ پس رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم من را دیده و فرمودند : ای عمر ؛ مرا آزرده ای ؛ گفتم : از دست کسی که رسول خدا را آزرده ، به خدا پناه می برم ؛ حضرت فرمودند : تو علی را آزرده ای و هر کس علی را بیازارد مرا آزرده است .
پيش بيني امیر المؤمنين عليه السلام از سب آن حضرت توسط دشمنانش:

امام علي عليه السلام در نهج البلاغه در يكي از خطبه‌ها از آينده اي نزديك خبر مي‌دهد كه شخصي مي آيد و به مردم دستور مي‌دهد كه آن حضرت را سبّ كنندوبيزاري جويند . وحتي از اوصاف ظاهري اين شخص كه سب آن حضرت را در ميان مسلمين رواج خواهد داد ، خبر مي‌دهد .
در خطبه 61 نهج البلاغه مي فرمايد :
أَمَّا إِنَّهُ سَيَظْهَرُ عَلَيْكُمْ بَعْدِي رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُومِ ، مُنْدَحِقُ الْبَطْنِ يَأْكُلُ مَا يَجِدُ وَ يَطْلُبُ مَا لَا يَجِدُ، فَاقْتُلُوهُ وَ لَنْ تَقْتُلُوهُ، أَلَا وَ إِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبِّي وَ الْبَرَاءَةِ مِنِّي، أمَّا السَّبُّ فَسُبُّونِي فَإِنَّهُ لِي زَكَاةٌ وَ لَكُمْ نَجَاةٌ، وَ أَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنِّي، فَإِنِّي وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْهِجْرَة .
خطبة له عليه السلام (61) قبل أيام من استشهاده .
در ميان شما پس از من مردى گلو گشاد و شكم برآمده‏اى قد علم خواهد كرد ، هر چه را كه پيدا كند خواهد خورد و هر چه را كه پيدا نكند جستجو خواهد نمود . او را بكشيد و هرگز او را نخواهيد كشت‏ .
او شما را به دشنام دادن به من و بيزارى از من دستور خواهد داد [در صورت اجبار] به من دشنام بدهيد ؛ زيرا دشنام به من ، مرا پاك مي كند و براى شما موجب رهائى است‏ ؛ ولى اگر تبرى و بيزارى از من را بر شما عرضه كند ، از من تبرى مجوئيد ؛ زيرا من بر فطرت پاك اسلام متولد شده‏ام و پيش از همه به ايمان و هجرت نائل گشته ‏ام .
همچنين حاكم نيشابوري در المستدرك در تفسير سوره نحل مي‌نويسد :
قال علي رضي الله عنه : « إنكم ستعرضون على سبي فسبوني ، فإن عرضت عليكم البراءة مني ، فلا تبرءوا مني ، فإني على الإسلام ، فليمدد أحدكم عنقه ، ثكلته أمه ، فإنه لا دنيا له ولا آخرة بعد الإسلام ، ثم تلا (إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنِ‏ُّ بِالْايمَانِ) (النحل/ 106) » . صحيح الإسناد ولم يخرجاه .
المستدرك علي الصحيحين ، الحاكم ، ج2 ،‌ ص358 ، باب قصة الحجر المدري حين اجبر علي لعنة علي رضي الله عنه ولعن آمره بحسن القول .
امام علي عليه السلام فرمود : در آينده ، شما را وادار مي‌كنند كه مرا سبّ كنيد ، (اگر مجبور بوديد) پس سب كنيد ؛ ولي اگر دستور دادند كه از من بيزاري بجوييد ، نپذيريد ؛ زيرا من بر اسلام هستم (برائت از من ، برائت از اسلام است) در اين صورت گردن خود را (براي بريده شدن) بكشد ؛ ( اما كسي كه از من بيزاري بجويد ) پس مادرش به عزايش بنشيند ؛ زيرا او بعد از خارج شدن از اسلام نه دنيا دارد و نه آخرت ، سپس اين آيه را خواندند « الا من اكره ...
و نيز در همان باب اين روايت را نقل مي‌كند :
عن عبد الله بن طاوس ، عن أبيه ، قال : كان حجر بن قيس المدري من المختصين بخدمة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب رضي الله عنه ، فقال له علي يوما : يا حجر إنك « تقام بعدي فتؤمر بلعني فالعني ولا تبرأ مني » . قال طاوس : فرأيت حجر المدري وقد أقامه أحمد بن إبراهيم خليفة بني أمية في الجامع ووكل به ليلعن عليا أو يقتل فقال حجر أما إن الأمير أحمد بن إبراهيم أمرني أن ألعن عليا فالعنوه لعنه الله . فقال طاوس : فلقد أعمى الله قلوبهم حتى لم يقف أحد منهم على ما قال .
المستدرك علي الصحيحين ، الحاكم ، ج2 ،‌ ص358 ، باب قصة الحجر المدري حين اجبر علي لعنة علي رضي الله عنه ولعن آمره بحسن القول .
حجر بن قيس مدرى ، از كسانى بود كه ويژگى خاصى نزد حضرت على عليه السّلام داشت . در يكى از روزها ، حضرت على عليه السّلام خطاب به وى ، فرمود : اى حجر ! پس از من ، تو را وادار مي كنند كه مرا لعنت كنى ، پس آن را انجام ده ، ليكن از من تبرّى مجو !
طاووس ، مي گويد: حجر را در حالى ديدم كه احمد بن ابراهيم ، خليفه اموى ، دستور داده بود وى را به مسجد جامع ببرند و كسى را بر او گمارده بود كه حجر على عليه السّلام را لعنت كند ، و در صورت امتناع ، كشته شود ! گفت : اى مردم ! امير احمد بن ابراهيم به من دستور داده است تا على عليه السّلام را لعنت كنم ، اينك او را لعنت كنيد كه لعنت خدا بر او باد ! گفتار حجر ، ايهام داشت ( دو پهلو بود ) و براى همين است كه طاووس مى‏گويد : خداى تعالى گوش دل مخالفان را كر كرد ، به طوريكه متوجه نشدند كه منظور حجر چيست .