فصل چهارم: مخالفت برخي صحابه با حديث ابوبكر

در اين فصل موضع گيرى برخى از اصحاب را در مقابله با جهت گيرى ابوبكر با توسل وى به حديثى كه  ادعاى شنيدن آن را از رسول خدا (ص) داشت بررسى مى‌كنيم تا بر همگان روشن شود كه مدعى ميراث رسول خدا (ص) فقط فاطمه (س) و علي (ع) نبوده‌اند.

الف) مخالفت‌هاي عموي پيامبر (ص)با اين حديث

يكي از صحابه رسول خدا (ص) كه جايگاه ممتازي نزد شيعه و سني دارد تا جايي كه اهل سنت در معتبرترين منابع خود، اين قطعه از تاريخ را روايت نموده‌اند كه در زمان عمر بن خطاب، قحطي شد، اوبا واسطه قرار دادن عباس از خداوند طلب باران نمود.

چنان‌ كه بخاري در صحيح خود در اين باره مي‌نويسد:

حدثنا الْحَسَنُ بن مُحَمَّدٍ قال حدثنا محمد بن عبد اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ قال حدثني أبي عبد اللَّهِ بن الْمُثَنَّى عن ثُمَامَةَ بن عبد اللَّهِ بن أَنَسٍ عن أَنَسِ أَنَّ عُمَرَ بن الْخَطَّابِ رضي الله عنه كان إذا قَحَطُوا اسْتَسْقَى بِالْعَبَّاسِ بن عبد الْمُطَّلِبِ فقال اللهم إِنَّا كنا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا فَتَسْقِينَا وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنَا فَاسْقِنَا قال فَيُسْقَوْنَ .

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري ،بَاب سُؤَالِ الناس الْإِمَامَ الِاسْتِسْقَاءَ إذا قَحَطُوا ،ج1ص342 ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

   مخالفت هاى او در اين مسأله در منابع اهل سنت به صورت گسترده‌اي نقل شده است كه ما آن را در چند بخش مطرح خواهيم كرد:

1.     همراهي فاطمه در مطالبهي ارث

او اگرچه با وجود فاطمه (س) وارث پيامبر (ص) به حساب نمي‌آمد، ولي در همراهي دخت رسول خدا (ص) كوتاهي ننموده و همچون اميرمؤمنان (ع) همراه حضرت بود.

بخاري در مورد همراهي ا.و چنين مي‌نويسد:

حدثنا إبراهيم بن موسى أخبرنا هشام أخبرنا معمر عن الزهري عن عروة عن عائشة أن فاطمة عليها السلام والعباس أتيا أبا بكر يلتمسان ميراثهما أرضه من فدك وسهمه من خيبر فقال أبو بكر سمعت النبي صلى الله عليه و سلم يقول: لا نورث ما تركنا صدقة... .

فاطمه و عباس نزد ابوبكر آمدند و ارث خويش را از زمين فدك و سهمشان را از خيبر در خواست كردند، ابوبكر گفت: از پيامبر شنيدم كه فرمود: ما ارث نمى‌گذاريم آنچه مى‌ماند صدقه است.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1481، ح3810، كِتَاب الْمَغَازِي، بَاب حديث بَنِي النَّضِيرِ و ج 6، ص 2474، ح6346، كِتَاب الْفَرَائِضِ، بَاب قَوْلِ النبي صلى الله عليه وسلم لَا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَةٌ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

2.     مطالبه ارث خود

او علاوه بر همراهي دخت پيامبر(ص)، بعد از شهادت آن حضرت، مستقيما به مطالبه ارث خود در زمان ابوبكر و عمر پرداخت.

چنان كه بخاري در صحيح خود در اين باره از قول عمر مي‌نويسد:

قَالَ فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ... ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ ... ثُمَّ جِئْتَنِى يَا عَبَّاسُ تَسْأَلُنِى نَصِيبَكَ مِنِ ابْنِ أَخِيكَ ... .

عمر رو كرد به اميرمؤمنان (ع) و عباس و‌گفت: چون رسول خدا از دنيا رفت، ابوبكر گفت: من جانشين پيغمبرم، شما دو نفر( عباس و علي عليه السلام) آمديد وتو (عباس) ميراث پسر برادرت را طلب كردى ... سپس ابوبكر از دنيا رفت و من جانشين وى و رسول خدا شدم، ه... اى عباس تو آمدى و سهم ارث پسر برادرت را از من طلب نمودى...

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1126، ح2927، أبواب الخمس، باب فَرْضِ الْخُمُسِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987؛ النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

3. درغگو و گنهكار و ظالم ، خائن دانستن ابوبكر و عمر

او نيز همچون اميرمؤمنان (ع) پس از خوداري خلفا از تسليم ميراث رسول خدا (ص)، و استدلال آنان به حديث خود شنيده!، به افشاء شخصيت آنان پرداخت و آنان را درغگو و گنهكار و ظالم ، خائن دانست:

.

همچنين بخاري در صحيح خود در اين باره چنين مي‌نويسد:

... قَالَ فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- «مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنِّى لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ فَوَلِيتُهَا ثُمَّ جِئْتَنِى أَنْتَ وَهَذَا وَأَنْتُمَا جَمِيعٌ وَأَمْرُكُمَا وَاحِدٌ فَقُلْتُمَا ادْفَعْهَا إِلَيْنَا.

 النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

 

عمر رو كرد به اميرمؤمنان (ع) و عباس و‌گفت: چون رسول خدا از دنيا رفت، ابوبكر گفت: من جانشين پيغمبرم، شما دو نفر( عباس و علي عليه السلام) آمديد وتو تقاضاى ميراث پسر برادرت را مطرح كردى و علي سهم همسرش فاطمه را خواستار شد، ابوبكر گفت: پيغمبر فرموده است: ما ارث نمى‌گذاريم؛ بلكه آنچه مى‌ماند صدقه است؛ و شما دو نفر او را دروغگو، گناهكار، ظالم و خائن دانستيد، با اينكه خدا مى‌داند او راستگو، نيكوكارو پيرو حق بود، سپس ابوبكر از دنيا رفت و من جانشين وى و رسول خدا شدم، شما دو نفر مرا هم دروغگو، گناهكار، حيله گر و ظالم دانستيد، با اينكه خدا مى‌داند كه من راستگو وپيرو حق هستم، تو اى عباس و اين علي آمديد و گفتيد ميراث ما را به ما پس بده.

ب: مخالفت ابن عباس با حديث ابوبكر

او پسر عموي رسول خدا (ص) است و از نظر علمى و دينى جايگاه خاصى در تاريخ و فرهنگ اسلامي دارد تا جايي كه به او لقب حبر الامّة (يعنى كسى كه دانشش فروان است) داده‌اند او همچون پدر خود، موضع منفي در مقابل اين حديث ابوبك داشته است از جمله موضعي كه او در مساله خمس ـ يكي از مطالبات حضرت زهرا(س) از ابوبكرو او با حديثش به رد آن پرداخت ـ داشت به خوبي بر مردود دانستن حديث ابوبكر دلالت كرده ونشانه ديگري بر ساختگى بودن آن است.

مسلم در صحيح خود دراين باره مي‌نويسد:

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْلَمَةَ بْنِ قَعْنَبٍ حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ - يَعْنِى ابْنَ بِلاَلٍ - عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ يَزِيدَ بْنِ هُرْمُزَ أَنَّ نَجْدَةَ كَتَبَ إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ يَسْأَلُهُ عَنْ خَمْسِ خِلاَلٍ... وَعَنِ الْخُمْسِ لِمَنْ هُوَ؟... وَكَتَبْتَ تَسْأَلُنِى عَنِ الْخُمْسِ لِمَنْ هُوَ؟ وَإِنَّا كُنَّا نَقُولُ هُوَ لَنَا فَأَبَى عَلَيْنَا قَوْمُنَا ذ َاكَ.

... نجده به ابن عباس نامه نوشت و پرسيد: خمس از آن چه كسي است؟ پاسخ داد: ما هميشه مي‌گفتيم :  خمس متعلق به ما است و قوم ما از آن ابا داشتنند.

النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1444، ح1812، كتاب الجهاد والسير، بَاب النِّسَاءِ الْغَازِيَاتِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت

ج: مخالفت همسران پيامبر با حديث ابوبكر

يكي ديگر از مخالفت‌هاي صحابه با اين حديث، اقدامات همسران رسول خدا (ص) است كه مردود يودن حديث ابوبكر به خوبي از آنها، آشكار مي‌گردد.

1. مطالبه‌ي ارث

از اولين اقدام آنان كه بلافاصله پس از روي كار آمدن به عمل آمد، به ميدان آمدن همسران پيامبر براى گرفتن سهم ارث خويش از اموال باقى مانده رسول خدا(ص) بود كه خود دليل ديگرى بر مخالفت و عدم تأييد حديث ابوبكر از رسول خدا(ص) است؛ اگر چه عائشه به كمك پدرش آمد و آنان را با نقل همان حديثى كه از پدرش شنيده بود مورد سرزنش قرار داد اما خود اين مطالبه بيانگر اين مطلب است كه آنان چنين چيزي از پيامبر(ص) نشنيده و ارث بردن خود را امري شرعي مي‌دانستند.

بخاري در مورد مطالبه همسران پيامبر(ص) چنين مي‌نويسد:

... مالِكُ بْنُ أَوْسٍ، أَنَا سَمِعْتُ عَائِشَةَ - رضى الله عنها - زَوْجَ النَّبِىِّ - صلى الله عليه وسلم - تَقُولُ أَرْسَلَ أَزْوَاجُ النَّبِىِّ - صلى الله عليه وسلم - عُثْمَانَ إِلَى أَبِى بَكْرٍ يَسْأَلْنَهُ ثُمُنَهُنَّ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ - صلى الله عليه وسلم -، فَكُنْتُ أَنَا أَرُدُّهُنَّ، فَقُلْتُ لَهُنَّ أَلاَ تَتَّقِينَ اللَّهَ، أَلَمْ تَعْلَمْنَ أَنَّ النَّبِىَّ - صلى الله عليه وسلم - كَانَ يَقُولُ « لاَ نُورَثُ، مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ.

... عايشه گفت : همسران رسول خدا پس از وفات آن حضرت عثمان را نزد ابوبكر فرستادند تا يك هشتم سهم آنان را از اموالي كه خداوند به پيامبرش صلى الله عليه وسلم بخشيده، بگيرد، من به آنان گفت: آيا تقوي نداريد ؟، مگر رسول الله نفرمود: ما چيزى به ارث نمى‌گذاريم، آنچه هست صدقه است؟.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1126، ح2927، أبواب الخمس، باب فَرْضِ الْخُمُسِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987؛ النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

البته همان‌گونه كه خواهد آمد، آنان و از جمله خود عايشه ارث‌هايي بردند.

2. ارث بردن حجره‌ها

گذشت زمان اگر همه چيز را دگرگون كند؛ ولى ذهن تاريخ را تا اندزه‌اى نمى‌تواند گمراه و همه اندوخته هايش را پاك نمايد. ابن تيميه حرانى اعتراف مى‌كند كه زنان پيامبر حجره‌هاى كه جزء اموال پيامبر بود به ارث نهادند و وارثان همسران رسول خدا(ص) آن را صاحب شده و فروختند:

او دراين باره مي‌نويسد:

وكان النبى لما مات دفن فى حجرة عائشة رضى الله عنها وكانت هي وحجر نسائه فى شرقى المسجد وقبليه لم يكن شيء من ذلك داخلا فى المسجد وإستمر الأمر على ذلك إلى أن إنقرض عصر الصحابة بالمدينة ثم بعد ذلك فى خلافة الوليد بن عبد الملك بن مروان بنحو من سنة من بيعته وسع المسجد وأدخلت فيه الحجرة للضرورة فإن الوليد كتب إلى نائبه عمر بن عبد العزيز أن يشترى الحجر من ملاكها ورثة أزواج النبى فإنهن كن قد توفين كلهن رضى الله عنهن فأمره أن يشترى الحجر ويزيدها فى المسجد فهدمها وأدخلها فى المسجد.

پيامبر اكرم هنگامى كه از دنيا رفت آن حضرت را در خانه عائشه كه در شرق مسجد بود دفن كردند، اين خانه و اتاق‌هاى همسران ديگر رسول خدا داخل مسجد نبود، زمان گذشت تا دوران صحابه به پايان رسيد و همه از دنيا رفتند، در خلافت وليد بن عبد الملك مروان و پس از يكسال از حكومت وى مسجد النبى گسترش يافت و حجره عائشه داخل در مسجد شد؛ وليد به نماينده اش عمر بن عبد العزيز در مدينه نامه نوشت و دستور داد تا حجره‌هاى همسران پيامبر را از مالكانش، كه وارث همسران پيامبراند، خريدارى كند، طبق دستور خريدارى شد و به مسجد النبى افزوده شد.

ابن تيميه الحراني، أحمد عبد الحليم أبو العباس (متوفاي 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية، ج 27، ص 323، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية.

پرسشى كه در اينجا مطرح مى‌شود اين است كه: آيا حجره‌ها جز اموال رسول خدا (ص) نبودند ؟ و آيا فقط همسران رسول خدا (ص) از آن حضرت ارث مى‌بردند و پس از مرگ آنان نيز به وارثانشان منتقل مي‌شود؟

مگر فاطمه دختر رسول اكرم و وارث پدر نبود؟ چگونه ممكن است كه همسر، ارث ببرد؛ ولى فرزند ارث نبرد؟

بطلان ادعايي ديگر:

از مطلبى كه ابن تيميه نقل كرد، بطلان نظر كسانى همچون ابن حجر و ابن بطال كه در شرح صحيح بخارى ادعا نموده‌اند: حجره‌هاى همسران پيامبر، جزء نفقه آن‌ها بوده و آن‌ها مالك آن نشدند و به ارث نيز ننهادند، روشن مى‌شود .

عبارت ابن حجرعسقلاني و ابن بطال از اين قرار است:

قال ما تركت بعد نفقة نسائي قال وهذا أرجح ويؤيده أن ورثتهن لم يرثن عنهن منازلهن ولو كانت البيوت ملكا لهن لانتقلت إلى ورثتهن وفي ترك ورثتهن حقوقهم منها دلالة على ذلك ولهذا زيدت بيوتهن في المسجد النبوي بعد موتهن لعموم نفعه للمسلمين... .

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 6، ص 211، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

قال: ( ما تركت بعد نفقة نسائى ومئونة عاملى فهو صدقة ) قالوا: ويدل على صحة ذلك أن مساكنهن لم يرثها عنهن ورثتهن، ولو كان ذلك ملكًا لهن كان لا شك يورث عنهن، وفى ترك ورثتهن حقوقهم من ذلك دليل أنه لم يكن لهن ملكًا، وإنما كان لهن سكناه حياتهن، فلما مضين بسبيلهن جعل ذلك زيادة فى المسجد الذى يعم المسلمين نفعه.

إبن بطال البكري القرطبي، أبو الحسن علي بن خلف بن عبد الملك (متوفاي449هـ)، شرح صحيح البخاري، ج 5، ص 263، تحقيق: أبو تميم ياسر بن إبراهيم، ناشر: مكتبة الرشد - السعودية / الرياض، الطبعة: الثانية، 1423هـ - 2003م.

3. قبول دارايي‌هاي خيبر

اقدام ديگري كه از همسران پيامبر (ص) جاي دقت دارد، قبول اموال خيبر است ـ‌ كه از جمله اموال پيامبر (ص) و مورد مطالبه حضرت زهرا (س) بود ـ  كه خود دليلي بر آن است كه همسران پيامبر،  حديث ابوبكر را مردود مي‌دانستند.

بخارى از طريق پسر عمر بن خطاب، چنين نقل مي‌كند :

حديث ابْنِ عُمَرَ، أَنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه وسلم عَامَلَ خَيْبَرَ بِشَطْرِ مَا يَخْرُجُ مِنْهَا مِنْ ثَمَرٍ أَوْ زَرْعٍ، فَكَانَ يُعْطِي أَزْوَاجَهُ مِائَةَ وَسْقٍ: ثَمَانُونَ وَ سْقَ تَمْرٍ، وَعِشْرُونَ وَ سْقَ شَعِيرٍ؛ فَقَسَمَ عُمَرُ خَيْبَرَ فَخَيَّرَ أَزْوَاجَ النَبِيِّ صلى الله عليه وسلم أَنْ يُقْطِعَ لَهُنَّ مِنَ الْمَاءِ وَالأَرْضِ أَوْ يُمْضِيَ لَهُنَّ، فَمِنْهُنَّ مَنِ اخْتَارَ الأَرْضَ وَمِنْهُنَّ مَنِ اخْتَارَ الْوَسْقَ، وَكَانَتْ عَائِشَةُ اخْتَارَتِ الأَرْضَ.

رسول خدا از درآمد خيبر هشتاد كَيل خرما و بيست كَيل جو به همسران خويش مى‌پرداخت، عمر تصميم گرفت خيبر را تقسيم كند و لذا همسرا ن پيامبر را آزاد گذاشت كه يا از زمين سهمى بگيرند يا از محصول آن، عائشه زمين را انتخاب كرد.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 2، ص 820، ح2203، كِتَاب الْمُزَارَعَةِ، بَاب الْمُزَارَعَةِ بِالشَّطْرِ وَنَحْوِهِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987 .

از اين كه پيامبر از اموال خيبر به زنانش داده است، معلوم مى‌شود كه از اموال شخصى آن حضرت بوده است. اگر قرار باشد كه تمام اموال شخصى پيامبر پس از آن حضرت صدقه و جزء اموال عمومى باشد؛ چرا عمر آن را در ميان همسران پيامبر تقسيم كرد؟

اگر ارث بوده؛ چرا از دختر رسول خدا (ص) از اين ارث محروم شده است؟