در اين قسمت از مقاله به بررسی نتايجی که از
روايات اهل سنت به دست میآيد پرداخته و چهار سوال مهم كه در كتب و مقالات
اهل سنت ، در مورد لعن مطرح
شده است ، پاسخ ميگوييم :
1- آيا براي ما جايز
است كسي را كه خدا يا رسول خدا (ص) لعنت فرموده است ، لعنت كنيم ؟ يا اين كار تنها
براي خدا و حضرت جايز بوده است ؟
2-
اگر لعن نكنيم ، ما را به جهنم نميبرند ، اما اگر لعن كنيم شايد به جهنم برويم
3- آيا لعن ، تنها به
صورت غير مستقيم ، و به صورت لعن صاحبان صفات ناپسند جايز است و در غير اين صورت
حرام ؟
4- آيا رواياتي كه ميگويد
«اگر رسول خدا (ص) كسي را لعنت كرده باشند ، و او مستحق لعن نباشد ، اين لعن ،
تبديل به رحمت براي او ميشود» صحيح است؟
4-
آيا اگر كسي مورد لعن قرار گيرد فرشتگان از او دفاع ميكنند ؟
گروهي از اهل سنت ادعا میکنند ، که اگر خداوند يا رسول
خدا (صلى الله عليه وآله) کسی را لعنت کرده باشد، مردم حق لعنت وی را
ندارند ؛ زيرا شايد جواز اين لعنت فقط مخصوص خدا و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) باشد . و در توجيه اين مدعي ميگويند :
به عنوان مثال وقتي پادشاهي يكي از وزراي خويش را دشنام ميدهد
، دليل نميشود كه غلامان نيز او را دشنام دهند !
همانطور که در ترجمه معنی لعن گذشت ، معنای لعن
همان طلب دوري از رحمت خداست ؛ يعنی لعنت كننده از خدا میخواهد كه
شخص لعنت شده را از رحمت خود دور نمايد ؛ و با عبارت «اللهم العن فلاناً» و
يا «لعنه الله» يا «لعنة الله عليه» در
واقع ، همان دوري از رحمت خداوند را براي او طلب ميكند .
بنا بر اين ، اين اشكال تنها در زماني قابل بررسي است كه شخص
به ديگري دشنام دهد ؛ يعني به عنوان مثال چنين اشكال شود كه اگر سلطان به وزير خود
دشنام دهد ، شايد براي ديگران مجاز نباشد كه به او دشنام دهند ؛ اما آنچه ما در مورد جواز آن در اين مقاله سخن
ميگوييم ، لعن است و نه سب !
پس با توجه به معني لعن ، اين اشكال صحت ندارد !
در مواردی از قرآن و سنت به جواز لعن توسط غير خدا ،
تصريح شده است . مانند آيه :
«وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ»
و يا آيه: «لَعْنَةُ
اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ» كه
نشانگر مشروعيت لعن توسط غير خداوند است.
خداوند متعال ميفرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ
يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا
بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ
سوره بقره آيه 159
کسانی که نشانه های روشن و رهنمودی را که
فرستاديم بعد از آنکه برای مردم در کتاب توضيح داده ايم نهفته می
دارند ، آنان را خدا لعنت کرده و لعنتکنندگان لعنتشان کنند .
و در آيه ديگر ميفرمايد:
کسانی که کافر شدند و در حال کفر مردند لعنت خدا و
فرشتگان و تمام مردم بر آنان باد.
و همچنين در قرآن كريم آمده است :
وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ
* أُولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ
سوره آل عمران آيات86 و 87.
و خداوند قوم بيدادگر را هدايت نمیکند ؛ آنان سزايشان
اين است که لعنت خدا و فرشتگان و مردم همگی بر آنان است .
همچنين در صحيح بخاري از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت
ميكند كه فرمودند :
فمن أحدث فيها حدثا أو آوى محدثا
فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين... ومن
والى قوما بغير إذن مواليه فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين... فمن أخفر مسلما فعليه لعنة الله
والملائكة والناس أجمعين... .
صحيح البخاري ج6 ص2482 ش 6374 كتاب الفرائض باب إثم من تبرأ من
مواليه
کسی که در مدينه بدعت گذارد و يا بدعتگذار را پناه دهد
پس لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر او باد ؛
وکسی که از بدون اجازه مولای خويش ، مولای
ديگری بگيرد لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر او باد
اگر کسی ذمه (پناه دادن به اهل كتاب) يکی از
مسلمانان را بشکند لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر او باد.
مسلم نيز در صحيح خويش از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت
ميكند كه فرمودند :
وَمَنْ ادَّعَى إلى غَيْرِ أبيه أو
انْتَمَى إلى غَيْرِ مَوَالِيهِ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ
وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ.
صحيح مسلم ج 2 ص 994 ش 1370 كتاب الحج باب فضل المدينة
کسی که خود را فرزند غير پدر خويش نشان دهد و کسی
که خود را غلام کسی غير از مولای خويش معرفی کند لعنت خداوند
وملائکه و همه مردمان بر او باد .
حاكم نيشابوري نيز از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت ميكند
كه فرمودند :
من سل سخيمته على طريق عامر من طرق المسلمين فعليه لعنة
الله والملائكة والناس أجمعين
المستدرك على الصحيحين ج 1 ص 296 ش 665 کتاب الطهارة
(البانی در السلسلة الضعيفة ش 5151 اين روايت را ضعيف می داند)
کسی که مدفوع خويش را در راه پر رفت و آمد مسلمانان رها
سازد پس لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر او باد .
متقي هندي نيز در كنزالعمال از حضرت روايت ميكند كه فرمودند :
ألا لعنة الله والملائكة والناس
أجمعين على من انتقص شيئا من حقي ، وعلى من أبى عترتي...
كنز العمال ج 16 ص42 ش
44057
(رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند :) لعنت خدا و ملائکه
و همه مردمان بر کسی که چيزی از حق من کم گذارد ؛ و کسی که مانع
عترت من شود.
در رواياتي كه اهل سنت نقل كردهاند دستور صريح رسول گرامي
اسلام (صلى الله عليه وآله) مبني بر لعن برخي از افراد صادر شده است:
احمد بن حنبل نقل ميكند:
سمعنا عبد الله بن عمرو
يقول سمعت رسول الله صلى الله عليه
وسلم يقول سيكون في آخر أمتي رجال يركبون
على السروج كأشباه الرجال ينزلون على أبواب المسجد نساؤهم كاسيات عاريات على
رؤوسهم كأسنمة البخت العجاف العنوهن
فإنهن ملعونات ...
مسند
أحمد بن حنبل ج2 ص223 ش 7083 مسند عبد الله بن عمر - المستدرك على الصحيحين ج4 ص483 ش 8346 کتاب
الفتن والملاحم- صحيح ابن حبان ج13 ص64 ش 5753 ذكر الاخبار عن وصف النساء اللاتي
يستحققن اللعن بأفعالهن (البانی اين روايت را در صحيح و ضعيف الجامع الصغير
ش7247 صحيح می داند)
از عبد الله بن عمر شنيديم که می گفت : رسول خدا (صلى
الله عليه وآله) فرمودند در آخر الزمان مردانی هستند که سوار بر زين
می شوند اما شبيه مردانند !!! در کنار در مساجد منزل می کنند اما
همسرانشان پوشيدهاند و عريان ؛ بر سر ايشان مانند کوهان شتران خراسانی لاغر
اندام است ؛ آنها را لعنت کنيد ، زيرا لعنت شده هستند .
از اينكه در روايت ،
رسول گرامي اسلام (صلى الله عليه وآله) ،
دستور به لعنت اين افراد داده و اين كار را مبتني بر ملعون بودن آنها (توسط
خداوند) كردهاند – و فرمودهاند آنها را لعنت كنيد ،زيرا آنها لعنت شده هستند- از
اين روايت چنين به دست ميآيد كه كسي كه توسط خداوند لعنت شده است را بايد لعنت
كرد .
برخي از فقهاي اهل سنت لعن پيامبر گرامي (صلى الله عليه وآله)
را دليل مشروعيت لعن توسط ساير مردم شمردهاند ، همانگونه كه مسلم در صحيح خود نقل
كرده است:
قال خفاف بن إيماء ركع
رسول الله صلى الله عليه وسلم ثم رفع رأسه فقال وعصية عصت الله ورسوله اللهم
العن بني لحيان والعن رعلا
وذكوان ثم وقع ساجدا قال خفاف فجعلت لعنة الكفرة من أجل ذلك
صحيح مسلم ج1 ص470 ش 679
خفاف بن ايماء (از صحابه) میگويد : رسول خدا (صلى الله
عليه وآله) به رکوع رفته و سپس سر خويش را
بالا میآوردند و میفرمودند ... عصية بر خدا و رسولش سرکشی کرد
؛ خدايا بنیلحيان و رعل و ذکوان را لعنت بنما ؛ و سپس به سجده میرفتند
.
خفاف می گويد لعنت كفار به همين سبب صورت ميگيرد (كه
رسول خدا چنين ميكردند)
خفاف که يکی از صحابه است می گويد چون رسول خدا (صلى
الله عليه وآله) اين قبايل از کفار را لعنت کردهاند ، اين عمل رسول خدا (صلى الله
عليه وآله) در نظر صحابه مجوزی برای لعنت کردن آنها است .
برخي از بزرگان اهل سنت لعن پيامبر گرامي (صلى الله عليه وآله)
را الگوي خود قرار داده و اقدام به لعن
نمودهاند همان گونه كه مسلم در صحيح خود آورده است:
عن عبد الله قال لعن
الله الواشمات والمستوشمات والنامصات والمتنمصات والمتفلجات للحسن المغيرات خلق
الله قال فبلغ ذلك امرأة من بني أسد يقال لها أم يعقوب وكانت تقرأ القرآن فأتته
فقالت ما حديث بلغني عنك أنك لعنت الواشمات والمستوشمات والمتنمصات والمتفلجات للحسن المغيرات خلق الله
فقال عبد الله وما لي لا
ألعن من لعن رسول الله صلى الله عليه وسلم وهو في كتاب الله فقالت المرأة لقد قرأت
ما بين لوحي المصحف فما وجدته فقال لئن كنت قرأتيه لقد وجدتيه قال الله عز
وجل وما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم
عنه فانتهوا
صحيح مسلم ج3 ص1678 ش 2125 کتاب اللباس والزينة باب تحريم فعل
الواصلة والمستوصلة والواشمة والمستوشمة والنامصة والمتنمصة والمتفلجات والمغيرات
خلق الله- صحيح البخاري ج4 ص1853 ش 4604 کتاب التفسير باب وما آتاكم الرسول فخذوه و
ج5 ص2218 ش 5595 و ص 2219 ش 5599 کتاب اللباس باب المتنمصات
از عبد الله بن مسعود روايت شده است که گفت : خداوند زنی
را خالکوبی میکند و زنی را که بر بدن وی خالکوبی
میشود و زنی را که موی صورت زنان ديگر را میزدايد و
زنی که موی صورتش زدوده میشود ، و نيز زنی را که دندانهای
خويش را به خاطر زينت اصلاح میکند (فاصله بين دندان ها را باز میکند)
کسی که خلقت خدا را تغيير میدهد .
اين خبر به زنی
از بنیاسد رسيد که اهل قرآن بود ؛ به نزد وی آمده و گفت : شنيدهام
که اين زنان را لعنت کردهای ؟ عبد الله بن مسعود پاسخ داد : چرا کسی را که رسول خدا (صلى
الله عليه وآله) لعنت کرده است لعنت ننمايم ؟ و دستور به اين کار در قرآن نيز آمده
است .
زن سوال کرد در کجای قرآن چنين چيزی آمده است با
اينکه من تمامی قرآن را خواندهام اما اين را (که هر که را که رسول خدا لعنت
کرد ، لعنت کنيد) در آن نيافتهام ؟
گفت : آن را خواندهای و در کتاب خدا ديدهای ؛
خداوند فرموده است «هر چه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) برای شما آورد آن
را بگيريد و هرچه از آن نهی کرد پس از آن پرهيز کنيد»
اين روايت در صحيح بخاری نيز آمده است:
عن عبد الله لعن الله
الواشمات والمستوشمات والمتنمصات والمتفلجات للحسن المغيرات خلق الله تعالى ما لي لا العن من لعن النبي صلى
الله عليه وسلم... .
صحيح البخاري ج 7 ص 62.
از عبد الله بن مسعود روايت شده است كه خدا لعنت كند ... چرا
من كساني را كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) لعنت فرمودهاند ، لعنت نكنم ؟
در روايت ديگر آمده:
عن ابن مسعود رضي الله
عنه ... ما لي لا العن من لعنه رسول الله صلى الله عليه وسلم.
صحيح البخاري ج 7 ص 63
از ابن مسعود روايت شده است كه ....چرا كسي را كه رسول خدا (صلى
الله عليه وآله) لعنت فرمودهاند ، لعنت نكنم ؟
اين روايات دلالت ميكند كه صحابه ، لعن پيامبر اكرم (صلى الله
عليه وآله) را دليل و مجوز لعن خويش قرار ميدادند.
عدهاي از اهل سنت ، بعد از اثبات جواز لعن ، ميگويند اگر ما
در مورد لعن گناهكاران ، سكوت كنيم ، ما را به جهنم نميبرند ؛ اما اگر كسي را
لعنت كنيم ، شايد به خاطر همين لعنت به جهنم برويم !
خداوند متعال در قرآن ميفرمايد :
...
وَمَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ...
و آنچه را پيامبر (صلى الله عليه وآله) براي شما آورد ، پس
بگيريد و از آنچه شما را باز داشت ، باز ايستيد .
همانطور كه در بحث قبل نيز گفته شد ، طبق روايت صحيحين ، صحابه
اين آيه را در باب لعن تطبيق كرده و گفتهاند اگر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) كسي را لعنت كرد
، بر ما نيز لازم است كه او را لعنت كنيم :
فقال عبد الله وما لي
لا ألعن من لعن رسول الله صلى الله عليه
وسلم وهو في كتاب الله فقالت المرأة لقد
قرأت ما بين لوحي المصحف فما وجدته فقال لئن كنت قرأتيه لقد وجدتيه قال الله عز
وجل وما آتاكم الرسول فخذوه
وما نهاكم عنه فانتهوا
صحيح مسلم ج3 ص1678 ش 2125 کتاب اللباس والزينة باب تحريم فعل
الواصلة والمستوصلة والواشمة والمستوشمة والنامصة والمتنمصة والمتفلجات والمغيرات
خلق الله- صحيح البخاري ج4 ص1853 ش 4604 کتاب التفسير باب وما آتاكم الرسول فخذوه
و ج5 ص2218 ش 5595 و ص 2219 ش 5599 کتاب اللباس باب المتنمصات
عبد الله بن مسعود گفت : چرا کسی را که رسول خدا (صلى
الله عليه وآله) لعنت کرده است لعنت ننمايم ؟ و دستور به اين کار در قرآن نيز آمده
است .
زن سوال کرد در کجای قرآن چنين چيزی آمده است با
اينکه من تمامی قرآن را خواندهام اما اين را (که هر که را که رسول خدا لعنت
کرد ، لعنت کنيد) در آن نيافتهام ؟
گفت : آن را خواندهای و در کتاب خدا ديدهای ؛
خداوند فرموده است «هر چه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) برای شما آورد آن
را بگيريد و هرچه از آن نهی کرد پس از آن پرهيز کنيد»
اين روايت در صحيح بخاری نيز آمده است:
عن عبد الله لعن الله
الواشمات والمستوشمات والمتنمصات والمتفلجات للحسن المغيرات خلق الله تعالى ما لي لا العن من لعن النبي صلى
الله عليه وسلم... .
صحيح البخاري ج 7 ص 62.
از عبد الله بن مسعود روايت شده است كه خدا لعنت كند ... چرا
من كساني را كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) لعنت فرمودهاند ، لعنت نكنم ؟
در روايت ديگر آمده:
عن ابن مسعود رضي الله
عنه ... ما لي لا العن من
لعنه رسول الله صلى الله عليه وسلم.
صحيح البخاري ج 7 ص 63
از ابن مسعود روايت شده است كه ....چرا كسي را كه رسول خدا (صلى
الله عليه وآله) لعنت فرمودهاند ، لعنت نكنم ؟
استشهاد صحابه ، به اين آيه ، نشانگر اين است كه لعن يكي از
اوامري است كه رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) ما را بدان مامور ساخته است .
احمد بن حنبل با سند صحيح از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نقل
ميكند كه فرمودند :
سيكون في آخر أمتي رجال
يركبون على السروج كأشباه الرجال ينزلون على أبواب المسجد نساؤهم كاسيات عاريات
على رؤوسهم كأسنمة البخت العجاف العنوهن فإنهن ملعونات ...
مسند
أحمد بن حنبل ج2 ص223 ش 7083 مسند عبد الله بن عمر - المستدرك على الصحيحين ج4 ص483 ش 8346 کتاب
الفتن والملاحم- صحيح ابن حبان ج13 ص64 ش 5753 ذكر الاخبار عن وصف النساء اللاتي
يستحققن اللعن بأفعالهن (البانی اين روايت را در صحيح و ضعيف الجامع الصغير
ش7247 صحيح می داند)
در آخر الزمان مردانی هستند که سوار بر زين می
شوند اما شبيه مردانند !!! در کنار در مساجد منزل می کنند اما همسرانشان
پوشيدهاند و عريان ؛ بر سر ايشان مانند کوهان شتران خراسانی لاغر اندام است
؛ آنها را لعنت کنيد ، زيرا لعنت شده
هستند .
از اينكه در روايت ، رسول گرامي اسلام (صلى الله عليه وآله) ،
دستور به لعنت اين افراد داده و اين كار را مبتني بر ملعون بودن آنها (توسط
خداوند) كردهاند - و فرمودهاند آنها را لعنت كنيد ،زيرا آنها لعنت شده هستند-
از اين روايت چنين به دست ميآيد كه كسي كه مستحق لعن باشد را بايد لعنت كرد ؛ نه
اينكه لعن يك عمل جايز است !
علاوه بر اين ، اين روايت به صورت امر آمده است و امر ظاهر در وجوب است ؛ يعني لعن نه
تنها مستحب است ، بلكه يكي از واجبات است و در صورت ترك واجبات ، شخص جهنمي است .
همچنين حتي اگر اين روايت را حمل بر استحباب كنيم (اگر چه ظاهر
روايت ، با اين حمل مخالف است) باز طبق نظر علماي شيعه و سني ، ترك يك مستحب ، و
حتي يك مباح و مخالفت با آن جايز نيست ! و حتي تارك سنت از روي مخالفت را مستحق
عقاب ميدانند .
ابن خزيمه ، روايت متواتر «النكاح سنتي ... فمن رغب عن سنتي
فليس مني» را كه علماي شيعه و سني نقل كردهاند كه با عنوان ذيل نقل ميكند :
باب التغليظ في ترك سنة
النبي صلى الله عليه وسلم رغبة عنها وجائز أن يسمى تارك السنة عاصيا إذا تركها
رغبة عنها
صحيح ابن خزيمة ج
3 ص 258 ش 2024 باب 99 ، اسم
المؤلف: محمد بن إسحاق بن خزيمة أبو بكر
السلمي النيسابوري الوفاة: 311 ، دار النشر : المكتب الإسلامي - بيروت - 1390 -
1970 ، تحقيق : د. محمد مصطفى الأعظمي
باب شدت عقوبت كسي كه سنت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را به خاطر
رويگرداني از آن ، ترك كند ؛ و كسي كه سنت را با رويگرداني از آن ترك كند (نه ترك
به صورت اتفاقي) ، گناهكار است .
و همانطور كه در اين مقاله نيز ثابت شد ، و اين روايت نيز به
خوبي بيانگر آن است ، لعن ،
يكي از سنتهاي ثابته رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و چيزي است كه ما را به آن مامور كردهاند
؛ و ترك آن به خاطر رويگرداني از آن ، گناه و موجب عقاب است ! يعني دقيقا عكس
آنچيزي كه در متن سوال مطرح شده است ، كه لعن ممكن است موجب جهنمي شدن شود !
عدهای از اهل سنت میگويند لعن کردن تنها در
زمانی جايز است که يا علم داشته باشي كه شخص با کفر از دنيا رفته است ؛
مانند ابو لهب ؛ و يا وی را با صفت لعن نمايي ، مثلا بگويي خداوند دزد را
لعنت کند ؛ زيرا اگر کسی را به طور معين لعن نمايي شايد آن فرد توبه کرده و
با اسلام از دنيا برود و اين لعن دامنگير خود شما شود ؛ اما اگر وی را با
صفت لعن کنی در واقع صاحب آن صفت را لعنت کردهای ؛ پس لعن اگر شامل
وی نشود شامل ديگرانی که اين صفت را دارند شده و به شما کاری
نخواهد داشت .
دليل اين نظر اهل سنت ، روايتي است كه در كتب مختلف ذكر شده و
اهل سنت ، سند آن را نيز صحيح ميدانند :
سمعت أَبَا
الدَّرْدَاءِ يقول قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إِنَّ الْعَبْدَ إذا
لَعَنَ شيئا صَعِدَتْ اللَّعْنَةُ إلى السَّمَاءِ فَتُغْلَقُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ
دُونَهَا ثُمَّ تَهْبِطُ إلى الأرض فَتُغْلَقُ أَبْوَابُهَا دُونَهَا ثُمَّ
تَأْخُذُ يَمِينًا وَشِمَالًا فإذا لم تَجِدْ مَسَاغًا رَجَعَتْ إلى الذي لُعِنَ
فَإِنْ كان لِذَلِكَ أَهْلًا وَإِلَّا رَجَعَتْ إلى قَائِلِهَا.
سنن أبي داود ج 4 ص 277 ش 4905 باب فی اللعن
(البانی اين روايت را در صحيح و ضعيف سنن أبی داود صحيح می
داند)
از ابو درداء شنيدم که میگفت : رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) فرمودند : بدرستيکه اگر بنده ، چيزی را لعنت کند ، لعنت به آسمان
میرود پس درهای آسمان بسته شده و راه وی را میبندند ؛
سپس به زمين میآيد ، درهاي زمين نيز به روی او بسته میشود ؛
پس به راست و چپ میرود اما راهی پيدا نمیکند ؛ پس به
سوی کسی میرود که لعنت شده است ، اگر وی صلاحيت لعن را
داشت (به او میخورد) و اگر نداشت به کسی که لعنت کرده است باز
میگردد .
ابن حجر از همين روايت استفاده كرده و ميگويد حتي لعنت كردن
يزيد نيز جايز نيست ! زيرا شايد يزيد توبه كرده و با ايمان از دنيا رفته باشد !
ثم محل حرمة اللعن إن
كان لمعين فالمعين لا يجوز لعنه وإن كان فاسقا كيزيد بن معاوية رضي الله عنه أو
ذميا حيا أو ميتا ولم يعلم موته على الكفر لاحتمال أنه يختم له أو ختم له بالإسلام
بخلاف من علم موته على الكفر كفرعون وأبي جهل وأبي لهب ونظرائهم
وأما ما وقع لبعضهم من
لعن يزيد فهو تهور بناء على القول بإسلامه وهو الظاهر ودعوى جمع أنه كافر لم يثبت
ما يدل عليها بل أمره بقتل الحسين لم يثبت أيضا ولهذا أفتى الغزالي بحرمة لعنه أي
وإن كان فاسقا سكيرا متهورا في الكبائر بل فواحشها
الزواجر ج 2 ص 638
لعن زمانی حرام است که در مورد شخص معينی باشد ؛
شخص معين لعنش جايز نيست حتی اگر فاسق باشد ؛ مانند يزيد بن معاويه ؛ يا شخص
ذمی مسلمان يا مرده !!! كه ندانی که بر کفر مرده است ، زيرا احتمال
دارد که عاقبت کار او اسلام بوده است ؛ به خلاف کسی که می دانی
بر کفر مرده است ، مانند فرعون و ابو جهل و ابو لهب و امثال ايشان .
اما اينکه عدهای يزيد را لعنت میکنند ، اينکار
، بنا بر قول به اسلام يزيد ، بیباکی است !!! و به همين سبب
غزالی حکم به حرمت لعن يزيد داده است ، با اينکه وی فاسق بیباک
در مورد کبائر و فواحش بود !!!
همانطور که گذشت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) چندين شخص و
قبيله را به صورت معين و مستقيم لعنت کردهاند ؛ اين کار ايشان طبق مبانی
اهل سنت دلالت بر حليت لعن افرادی دارد که احتمال دارد مسلمان مرده بميرند !
. حتی در بعضی موارد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) میفرمايند
: من میخواهم او را چنان لعنت کنم که در قبر نيز همراه وی باشد !!!
عن
أبي الدَّرْدَاءِ عن النبي صلى الله عليه وسلم أَنَّهُ أتى بِامْرَأَةٍ مُجِحٍّ
على بَابِ فُسْطَاطٍ فقال: لَعَلَّهُ يُرِيدُ أَنْ يُلِمَّ بها؟ فَقَالُوا: نعم.
فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم: لقد هَمَمْتُ أَنْ أَلْعَنَهُ لَعْنًا يَدْخُلُ معه قَبْرَهُ
كَيْفَ يُوَرِّثُهُ وهو لَا يَحِلُّ له كَيْفَ يَسْتَخْدِمُهُ وهو لَا يَحِلُّ له
صحيح مسلم ج 2 ص 1065 ش 1441 كتاب النكاح بَاب تَحْرِيمِ
وَطْءِ الْحَامِلِ الْمَسْبِيَّةِ
از ابودرداء از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت شده است
که در راه به کنيزی حامله برخوردند که در کنار در خيمه ای بود ؛ پس
فرمودند : ظاهرا صاحب اين کنيز با وی نزديکی کرده است ؟ گفتند :
آری .
پس رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : قصد کرده ام او را
چنان لعنت کنم که لعنت من با وی داخل در قبرش شود ؛ چگونه (با اين زن کنيز
بدون استبراء نزديکی کرده است ؟ شايد اين کودک فرزند وی نباشد
ولی وی آن را فرزند خود به حساب آورد ) به وی ارث دهد ؟ با اينکه
(شايد) او فرزند وی نيست ؛ و چگونه می خواهد آن فرزند را به کارگيرد ؛
(شايد وی فرزند وی باشد و) به کار گرفتن وی برای او جايز
نباشد !!!
ابن حجر در رد اين جواب شيعه ميگويد :
وأما الذين لعنهم رسول
الله صلى الله عليه وسلم بأعيانهم فهم ما تضمنه قوله عليه الصلاة والسلام اللهم
العن رعلا وذكوان وعصية عصوا الله ورسوله فهذه ثلاث قبائل من قبائل العرب لكن يجوز
أنه صلى الله عليه وسلم علم موتهم أو موت أكثرهم على الكفر فلم يلعن إلا من علم
موته عليه
الزواجر ج2 ص 640
اما کسانی که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آنها را با
نام لعنت کرده است ، قبايل رعل و ذکوان و عصيه است که بر رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) سرکشی کردند ؛ اين سه قبيله از قبائل عرب بودند ؛ اما ممکن است که
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) میدانست که همه آنها يا بيشترشان کافر
خواهند مرد ؛ به همين سبب تنها کسانی را لعنت کرده است که میدانست
کافر میميرد!!!
اين پاسخ طبق مبانی اهل سنت واضح البطلان بوده و
احتياجی به رد ندارد ؛ جالب است کسانی که ادعای جمود بر لفظ و
امتناع علم غيب را دارند ، در اين مورد دست از هر دو ادعا برداشته و میگويند
: مقصود همه قبيله نبوده
است و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) تنها کسانی را لعنت كردهاند كه بر کفر
می ميرند ؛ و نيز میگويند رسول خدا (صلى الله عليه وآله) میدانسته که همه و يا
بيشتر ايشان بر کفر میميرند!!!
در بخش لعن در لسان رسول گرامي اسلام (صلى الله عليه وآله)
مواردي گذشت كه به اقرار اهل سنت ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) يك صحابي را به
نام و به صورت مشخص لعن كردهاند ! آيا ابن حجر ميتواند در پاسخ به لعن اين افراد
ادعا كند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ميدانستهاند كه اين افراد كافر ميميرند
؟!
بر فرض که کلام اهل سنت را در مورد علم غيب رسول خدا (صلى الله
عليه وآله) با وجود مخالفت آن با مبانی آنها و نيز با غض نظر از اشكالات
ديگر ، چون موافق نظر ما است قبول کرديم ؛ اما در مورد کسانی که صحابه آنها
را لعنت کردهاند چه پاسخی میخواهند بدهند ؟
آيا صحابه نيز علم غيب داشتهاند كه طرف مقابل آنها با كفر از
دنيا خواهد رفت ؟ مخصوصا در مواردي كه شخص لعنت شده ، خود از صحابه است ، اشكال
دو چندان ميشود .
اگر واقعا اهل سنت اعتقاد دارند که لعن خلفا ، به اين خاطر که
آنها در مرتبه والای ديانت بودهاند شامل حال آنها نمیشود ، پس بايد
بگويند که اين لعن به شيعه باز میگردد ؛ و ديگر نبايد نگران باشند ؛ زيرا
اين کار شيعه سبب دوری شيعه (که در نظر اهل سنت دشمنان اسلام هستند ) از خدا
و رحمت واسعه او میگردد ؛ لذا نبايد اهل سنت نگران باشند!
در صحيح مسلم در کتاب البر والصلة والآداب بابی با اين
عنوان ذکر کرده است که :
بَاب من لَعَنَهُ النبي
صلى الله عليه وسلم أو سَبَّهُ أو دَعَا عليه وَلَيْسَ هو أَهْلًا لِذَلِكَ كان له
زَكَاةً وَأَجْرًا وَرَحْمَةً
باب در مورد کسی که رسول خدا (صلى الله عليه وآله)او را
لعنت کرده است يا دشنام داده است يا او را نفرين کرده است در حاليکه آن شخص سزاوار
اين لعن و دشنام و نفرين نبوده است ، اين لعن برای او پاک شدن از گناهان و
پاداش و رحمت است !!!
و سپس 13 روايت با همين مضمون نقل میکند !!! که به
عنوان نمونه به يک روايت اشاره می کنيم :
عن أبي هُرَيْرَةَ قال
قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم اللهم إنما أنا بَشَرٌ فَأَيُّمَا رَجُلٍ من
الْمُسْلِمِينَ سَبَبْتُهُ أو لَعَنْتُهُ أو جَلَدْتُهُ فَاجْعَلْهَا له زَكَاةً
وَرَحْمَةً
صحيح مسلم ج 4 ص 2007
از ابوهريره روايت شده است که گفت : رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) فرمودند : خدايا من انسانی هستم ؛ پس هرزمان که يکی از مسلمانان
را دشنام دادم يا لعن کردم و يا او را شلاق زدم پس اين کار را برای او پاک
شدن و رحمت قرار بده !!!
آيا اين روايات صحيح است ؟
در اين روايت مطلبی آمده است که خود اهل سنت در تفسير آن
عاجز ماندهاند ؛ و آن اتهام رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به دشنام و و بد
دهانی به برخی از اصحاب ، آن هم به صورت بیمورد بوده است !!!
زيرا در روايت گفته است که «لعنه أو سبه» و قطعا كلمه «سب» که در اين جمله آمده
است به معنی نفرين نيست و به معنی دشنام است ؛ جالب اينجاست که در
انتهای اين باب ، روايت نفرين رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در مورد معاويه
را نقل میکند و چنين وانمود میسازد که چون معاويه مستحق اين نفرين
نبوده است ، در واقع رحمتی برای معاويه است !!!
و حتی عدهای از اهل سنت که برای معاويه
فضيلتی صحيح سراغ ندارند ، نفرين رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در مورد
وی را رحمتی برای او میدانند !!!
ولهذا لما ذكر مسلم في
( صحيحه ) في فضل معاوية أورد أولا هذا الحديث ثم أتبعه بحديث ( لا أشبع الله بطنا
) فيحصل منها مزية لمعاوية رضي الله عنه
فصول من السيرة ابن کثير ج 1 ص
304
و به همين جهت مسلم در صحيح خويش ، برای فهماندن فضيلت
معاويه اين روايت (که نفرين رسول خدا رحمت است) را آورده است و سپس در ادامه آن
روايت نفرين معاويه را میآورد ؛ به همين سبب برای معاويه
فضيلتی دوچندان از اين روايت به دست میآيد!!!
ما شيعيان اصل اين
مطلب را مخالف نص صريح قرآن میدانيم ؛ زيرا خداوند قرآن كريم ، ميفرمايد
تمامي افعال ، حركات و سخنان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از وحي است ؛
همچنين در قرآن كريم آن حضرت را موصوف به خلق عظيم ميداند
! آيا ميتوان تصور كرد كه چنين كسي از روي عصبانيت و خشم ، كسي را كه مستحق نيست
، دشنام دهد يا نفرين كند ؟!
خداوند در قرآن كريم ميفرمايد :
وَإِنَّكَ
لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ
و راستی که تو را خويي والاست .
و كسي كه در قرآن به صفت «خلق عظيم» موصوف شده است ، هرگز دچار
چنين لغزشی در گفتار نخواهد شد .
همانگونه كه قبلا نيز
اشاره كردهايم ، قرطبي در تفسير اين آيه شريفه ميگويد :
وحقيقة الخلق في اللغة
: هو ما يأخذ به الإنسان نفسه من الأدب يسمى خلقا لأنه يصير كالخلقة فيه ... وسئلت
أيضا عن خلقه عليه السلام فقرات قد أفلح المؤمنون إلى عشر آيات وقالت : ما كان أحد
أحسن خلقا من رسول الله (ص) ما دعاه أحد من الصحابة ولا من أهل بيته إلا قال لبيك
ولذلك قال الله تعالى وإنك لعلى خلق عظيم ولم يذكر خلق محمود إلا وكان للنبي (ص)
منه الحظ الأوفر ... وقد روى عنه عليه السلام أنه قال : أدبني ربي تأديبا حسنا إذ
قال : خذ العفو وأمر بالعرف وأعرض عن الجاهلين فلما قبلت ذلك منه قال : إنك لعلى
خلق عظيم
الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبي ج18 ص227 )، اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي ،
دار النشر : دار الشعب - القاهرة
حقيقت كلمه «خلق» در لغت آن آدابي است كه انسان نفس خويش را به
آن وادار مي كند ، زيرا شبيه خلقت انسان مي گردد .
از عائشه در مورد اخلاق رسول خدا (صلى الله عليه وآله) سوال
شد ، در پاسخ خواند «قد أفلح المومنون» تا ده آيه و سپس گفت : هيچ كس ، مانند
اخلاق نيك پيامبر (صلى الله عليه وآله) نداشت ؛ هيچ كس او را نخواند مگر اينكه
اجابت كرد ، و به همين سبب بود كه خداوند به او فرمود «وانك لعلي خلق عظيم» ؛ هيچ
اخلاق نيكي نيست مگر آنكه پيامبر در آن از همه بيشتر سهم دارد ... از آن حضرت
روايت شده است كه فرمود : خداوند مرا به نيكي ادب نمود و به من گفت «بخشش را در
كارگير و به نيكي دستور بده و از جاهلان رويگردان باش» ، وقتي اين دستور الهي را
قبول نمودم ، به من فرمود «وانك لعلي خلق عظيم»
آيا مي شود ادعا كرد كه چنين شخصي كه در مكارم انساني گوي سبقت
را از همگان ربوده است ، بد دهاني نموده و دشنام دهد ؟
وَمَا
يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى
و از سر هوس سخن نمی گويد ؛ سخن او به جز وحيي که
فرستاده می شود نيست .
در اين زمينه كه تمامي سخنان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از
وحي است ، در كتب اهل سنت روايات فراوان با سند صحيح نقل شده است .
بسياري از علماي اهل سنت با مضامين مشابه از رسول خدا (صلى
الله عليه وآله) روايت كردهاند كه آن حضرت فرمودند من هرچه در زمان غضب و رضا
بگويم ، همه از خدا است .
أخبرنا أبو عمرو عثمان
بن أحمد بن السماك ببغداد ثنا عبد الرحمن بن محمد بن منصور الحارثي ثنا يحيى بن
سعيد وحدثنا أبو بكر بن إسحاق الفقيه واللفظ له ثنا أبو المثنى ثنا مسدد ثنا يحيى
عن عبيد الله بن الأخنس عن الوليد بن عبد الله عن يوسف بن ماهك عن عبد الله بن عمر
قال كنت أكتب كل شيء أسمعه من رسول الله صلى الله عليه وسلم وأريد حفظه فنهتني
قريش وقالوا تكتب كل شيء تسمعه من رسول الله صلى الله عليه وسلم ورسول الله صلى
الله عليه وسلم بشر يتكلم في الرضا والغضب قال فأمسكت فذكرت ذلك لرسول الله صلى
الله عليه وسلم فقال أكتب
فوالذي نفسي بيده ما خرج منه إلا حق وأشار بيده إلى فيه رواة هذا الحديث قد
احتجا بهم عن آخرهم غير الوليد هذا وأظنه الوليد بن أبي الوليد الشامي فإنه الوليد
بن عبد الله وقد علمت على أبيه الكتبة فإن كان كذلك فقد احتج مسلم به
المستدرك على الصحيحين ج 1
ص 187 ش 359 ، اسم المؤلف: محمد بن
عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ ، دار النشر : دار الكتب
العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر
عطا
مصنف ابن أبي شيبة ج
5 ص 313 ش 26428 ، اسم المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي
الوفاة: 235 ، دار النشر : مكتبة الرشد - الرياض - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق
: كمال يوسف الحوت
مسائل الإمام أحمد رواية ابنه أبي الفضل صالح ج 2 ص
372 ش 1033 ، اسم المؤلف: الوفاة: 266هـ
، دار النشر : الدار العلمية - الهند - 1408هـ- 1988م
البحر الزخار (مسند البزار)
ج 6 ص 437 ش 2470 ، اسم
المؤلف: أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد
الخالق البزار الوفاة: 292 ، دار النشر : مؤسسة علوم القرآن , مكتبة العلوم والحكم
- بيروت , المدينة - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محفوظ الرحمن زين الله
المحدث الفاصل بين الراوي والواعي ج 1 ص 365 و 366 ، اسم المؤلف:
الحسن بن عبد الرحمن الرامهرمزي الوفاة: 360 ، دار النشر : دار الفكر -
بيروت - 1404 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. محمد عجاج الخطيب
از عبد الله بن عمر روايت شده است كه من هرآنچه از رسول خدا (صلى
الله عليه وآله) ميشنيدم ، مينوشتم ، و ميخواستم آن را حفظ كنم ، تا اينكه قريش
من را بازداشته و گفتند : هرچيزي را كه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ميشنوي
مينويسي ؟ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) انساني است كه در رضا و غضب سخن ميگويد
!
به همين سبب من نيز از نوشتن دست برداشته و اين مطلب را به
حضرت گفتم .
حضرت فرمودند : بنويس كه قسم به خدا جز حق از اين بيرون نميآيد
و با دست خويش به دهانشان اشاره فرمودند .
اين روايت را الباني
در السلسلة الصحيحة ش 1532 صحيح ميداند .
احمد بن حنبل با چهار سند از ابيامامه روايت ذيل را نقل ميكند
:
عن أبي أُمَامَةَ انه
سمع رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول لَيَدْخُلَنَّ الْجَنَّةَ بِشَفَاعَةِ
رَجُلٍ ليس بنبي مِثْلُ الْحَيَّيْنِ أو مِثْلُ أَحَدِ الْحَيَّيْنِ رَبِيعَةَ
وَمُضَرَ فقال رَجُلٌ يا رَسُولَ اللَّهِ أو ما رَبِيعَةُ من مُضَرَ فقال إنما أَقُولُ ما أُقَوَّلُ
مسند أحمد بن حنبل ج
5 ص 257 ش 22269 و 22270 و ص 261 ش 22304
و ص 267 ش 22351 ، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241
، دار النشر : مؤسسة قرطبة - مصر
از ابوامامه روايت شده است كه از رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) شنيدم كه فرمودند : با شفاعت يكي از مردان امت من ، كه پيامبر هم نيست ،
گروهي مانند دو قبيله ربيعه و مضر وارد بهشت خواهند شد !
شخصي گفت : اي رسول خدا ! ميداني ربيعه و مضر چيست ؟!
حضرت فرمودند : من تنها سخناني را بر زبان ميآورم كه (از غيب)
بر زبان من انداخته شود !
اين روايت را الباني
در صحيح الترغيب والترهيب ، و صحيح و ضعيف جامع صغير تصحيح كرده است .
صحيح الترغيب و الترهيب ش 3647 ، صحيح و ضعيف الجامع الصغير ش 9494
هيثمي نيز در مجمع الزوائد روايت را صحيح ميداند :
رواه أحمد والطبراني
بأسانيد ورجال أحمد وأحد اسانيد الطبراني رجالهم رجال الصحيح غير عبدالرحمن بن
ميسرة وهو ثقة
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ج 10 ص 381 ، اسم المؤلف:
علي بن أبي بكر الهيثمي الوفاة: 807 ، دار النشر : دار الريان للتراث/دار
الكتاب العربي - القاهرة , بيروت - 1407
بسياري از علماي اهل سنت ، از جمله احمد بن حنبل ، بخاري و ترمذي
اين روايت را از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نقل كردهاند كه فرمودند : من هيچگاه
جز حق نميگويم !
حدثنا عبد اللَّهِ
حدثني أبي ثنا يُونُسُ ثنا لَيْثٌ عَن مُحَمَّدٍ عن سَعِيدِ بن أبي سَعِيدٍ عن أبي
هُرَيْرَةَ عن رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم انه قال اني لاَ أَقُولُ إِلاَّ حَقًّا قال بَعْضُ
أَصْحَابِهِ فَإِنَّكَ تُدَاعِبُنَا يا رَسُولَ اللَّهِ فقال إني لاَ أَقُولُ
إِلاَّ حَقًّا
مسند أحمد بن حنبل ج
2 ص 340 ش 8462 و ص 360 ش 8708 ، اسم
المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله
الشيباني الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – مصر
الأدب المفرد ج 1 ص 102 ش 265
، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو
عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار البشائر الإسلامية - بيروت
- 1409 - 1989 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : محمد فؤاد عبدالباقي
از ابوهريره روايت شده است كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمودند : من هيچگاه جز حق نميگويم ! بعضي از اصحاب عرضه داشتند : اي رسول خدا !
شما گاهي با ما شوخي ميكنيد ! حضرت فرمودند : من هيچگاه جز حق نميگويم !
ترمذي بعد از نقل اين روايت ميگويد :
قال أبو عِيسَى
هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ
الجامع الصحيح سنن الترمذي ج 4 ص 357 ش 1990 ، اسم المؤلف: محمد بن عيسى أبو عيسى الترمذي السلمي الوفاة:
279 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - - ، تحقيق : أحمد محمد شاكر وآخرون
الباني اين روايت را
نيز در السلسلة الصحيحة ش 1726 صحيح ميداند .
آيا با وجود اين همه روايت ، آنهم با سند صحيح در نزد اهل سنت
، كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
خود فرمودهاند من حتي در هنگام غضب ، جز حق نميگويم ، ميتوان به رواياتي كه به
خاطر ترميم تعدادي از صحابه جعل شده و سبب كسر شأن رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
ميشود ، تمسك كرد ؟!
عده ای از علمای اهل سنت که حاضر نشدند با اين
روايت ، مقام رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را زير سوال ببرند برای اين
روايات توجيهاتی آوردهاند ؛ نووی مهمترين شارح صحيح مسلم ، در کتاب
خويش «شرح
النووي على صحيح مسلم ج 16 ص 152 »
دو اشكال در مورد اين روايات مطرح ميكند و سپس به آنها جواب ميدهد :
الف)چگونه رسول خدا (صلى
الله عليه وآله) كسي را كه مستحق نبوده است ، دشنام داده يا لعن كردهاند ؟
ب) آنچه در اين روايات
آمده است كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مانند ساير مردم غضب ميگيرد به چه
معني است ؟
فان قيل كيف يدعو على
من ليس هو بأهل للدعاء عليه أو يسبه أو يلعنه ونحو ذلك فالجواب ما اجاب به العلماء
اگر گفته شود چطور
ممکن است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) کسی را نفرين کند که
سزاوار نفرين و دشنام و لعن نبوده است ، پاسخ ما همان چيزي است كه علما گفتهاند
و سپس دو وجه ذيل را مطرح ميكند :
احدهما أن المراد ليس
بأهل لذلك عند الله تعالى وفي باطن الامر ولكنه في الظاهر مستوجب له فيظهر له صلى
الله عليه وسلم استحقاقه لذلك بأمارة شرعية ويكون في باطن الامر ليس اهلا لذلك وهو
صلى الله عليه وسلم مأمور بالحكم بالظاهر والله يتولى السرائر
مقصود رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از کسی که صلاحيت
لعن نداشته است ، کسی است که در باطن امر و نزد خداوند صلاحيت لعن را نداشته
است ؛ اما به خاطر ادلهای شرعي در نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ثابت
شده است که وی مستحق لعن است ؛ اما با اين همه در حقيقت اين شخص مستحق لعن
نبوده است ؛ و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مامور به حکم ظاهری هستند و
خداوند است که عالم به باطن افراد است .
والثاني أن ما وقع من
سبه ودعائه ونحوه ليس بمقصود بل هو مما جرت به عادة العرب في وصل كلامها بلا نية
كقوله تربت يمينك وعقرى حلقي وفي هذا الحديث لا كبرت سنك وفي حديث معاوية لا أشبع
الله بطنه ونحو ذلك لا يقصدون بشئ من ذلك حقيقة الدعاء
فخاف صلى الله عليه
وسلم أن يصادف شئ من ذلك اجابة فسأل ربه سبحانه وتعالى ورغب إليه في أن يجعل ذلك
رحمة وكفارة وقربة وطهورا وأجرا
وانما كان يقع هذا منه
في النادر والشاذ من الازمان ولم يكن صلى الله عليه وسلم فاحشا ولا متفحشا ولا
لعانا ولا منتقما لنفسه
وقد سبق في هذا الحديث
أنهم قالوا ادع على دوس فقال اللهم اهد دوسا وقال اللهم اغفر لقومي فانهم لا
يعلمون والله اعلم
پاسخ دوم :مقصود از دشنام و نفرين همان است که عادت عرب به آن
بوده است و آن اين است که بیجهت در کلام خويش نفرين میآوردند ؛
مانند دستت خشک شود و گردنم زده شود و مانند آنچه در اين روايات مذکوره آمده است
که عمرت دراز مباد و در حديث معاويه خدا شکمت را سير نکند و در همه اينها مقصود ،
نفرين واقعی نيست !
به همين سبب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ترسيدند که
يکی از اين نفرينها تحقق پيدا کند ، پس از خداوند خواستند که اين نفرينها
را رحمت و کفاره و قرب به خدا و پاکی و اجر قرار دهد .
و اين نفرين ها از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بسيار نادر
اتفاق میافتاد و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بد زبان و بدگو و لعنکننده
و انتقامگيرنده برای خويش نبودند .
و حتی در روايت گذشت که به ايشان گفتند قبيله دوس را
نفرين کنيد ؛ پس ايشان فرمودند خدايا دوس را هدايت کن ؛ و نيز فرمودند خدايا قوم
من را هدايت نما که ايشان نمیفهمند .
سپس نووي اين اشكال را مطرح ميكند چطور ممكن است رسول خدا (صلى
الله عليه وآله) مانند ساير انسانها در حال غضب عملي ناپسند انجام دهند ؟
واما قوله صلى الله
عليه وسلم ( أغضب كما يغضب البشر ) فقد يقال ظاهره أن السب ونحوه كان بسبب الغضب
وجوابه ما ذكره المازري
اما کلام ايشان که فرمودهاند من مانند ساير انسانها خشمگين
میشوم ، ظاهر آن اين است که دشنام و لعن رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از
روی خشم ايشان بوده است . جواب اين اشکال همان است که مازری نقل کرده
است .
قال يحتمل انه صلى الله
عليه وسلم أراد أن دعاءه وسبه وجلده كان مما يخير فيه بين أمرين احدهما هذا الذي
فعله والثاني زجره بأمر آخر فحمله الغضب لله تعالى على أحد الامرين المتخير فيهما
وهوسبه أو لعنه وجلده ونحو ذلك وليس ذلك خارجا عن حكم الشرع والله اعلم
که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) میخواستند بگويند که
نفرين و دشنام و شلاق زدن ايشان از مواردی است که خداوند در آن ايشان را بين
دو کار مخير کرده است ؛ اما غضب برای خداوند ايشان را به انتخاب دشنام و لعن
و شلاق وادار کرده است ؛ و اين خشم ايشان خارج از حکم شرع نيست .
آن شخص ظاهرا صلاحيت دشنام را داشته است اما واقعا مستحق نبوده
است ؛ و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مامور به ظاهرند . به همين جهت دعا کردند
که اگر اين شخص مستحق نبوده است لعن ايشان تبديل به رحمت شود .
رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) به عادت عرب در کلام خويش در موارد نادر دشنام و سب و لعن را
استفاده می کردهاند . به همين جهت ترسيدند که مبادا اين لعن غير
ارادی اجابت شود پس دعا کردند که تبديل به رحمت شود .
حضرت مخير بين دو کار
بودهاند ، دشنام و عکس العملی راحتتر ؛ اما خشم برای احکام
الهی ايشان را وادار به دشنام دادن شخص کرده است .
نووي ادعا كرده است كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مامور به
ظاهر بوده و آن شخص نيز ظاهرا مستحق لعنت بوده است :
اگر اين پاسخ « رسول خدا مامور به ظاهر بوده اند و آن شخص
ظاهرا مستحق لعن بوده است» صحيح باشد ، نتايج زير را در پی خواهد داشت که در
نظر اهل سنت ، مورد قبول نيست :
همه مسلمانان میتوانند از روی قرائن ظاهريهای
که از قرآن و سنت به دست میآيد ، ديگران را ولو به صورت مستقيم لعن کنند ؛
چون با روايات صحاح اهل سنت ثابت شد که اگر رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
کسی را لعن کرده باشد ، ساير مسلمانان میتوانند او را لعن کنند ؛ پس
وقتی رسول خدا (صلى الله عليه وآله) کسی را که ظاهرا مستحق لعن است ،
نفرين مينمايند ، اين کار برای ساير مسلمانان نيز جايز است .
بنابراين کسی را که يکی از عناوين مطرح شده در
ابتداي بحث (حدود صد عنوان در قرآن و سنت رسول خدا) بر وی صدق کند ، جايز
است كه مورد لعن و نفرين مسلمانان – حتی به صورت مشخص – قرار بگيرد .
طبق اين پاسخ ، نفرين کردن کسانی که ظاهرا مستحق لعناند
، يکی از سنتهای ثابت در زندگی رسول خدا است ؛ اما با اين شرط
که قصد داشته باشد اگر آن شخص واقعا مستحق لعن نبود ، لعن برای وی
تبديل به نفرين شود ؛ بنا بر اين اگر کسی عدهای را لعن کند و همين
قصد را داشته باشد ، وی به سنت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) عمل کرده است
؛ و اين عمل وی موافق سنت رسول خدا است ؛ و نه آنچه اهل سنت ، به عنوان سنت
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مطرح ميكنند !
اين پاسخ كه « رسول خدا به عادت عرب به طور ناخودآگاه در کلام
خويش از دشنام استفاده می کرده اند» به چند دليل باطل است :
اگر اين دشنامها به صورت خاص (و نه به صورت عمومی) به
صورت غير ارادی بوده است چرا لعن و نفرين قبايلی مانند رعل و ذکوان و
عصية يک ماه تمام ادامه پيدا کرد ؟ آنهم در قنوت نماز !!!
عن أَنَسٍ رضي الله عنه
قال قَنَتَ النبي صلى الله عليه وسلم بَعْدَ الرُّكُوعِ شَهْرًا يَدْعُو على
رِعْلٍ وَذَكْوَانَ وَيَقُولُ عُصَيَّةُ عَصَتْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ
صحيح البخاري ج 4 ص 1503 ش 3868 كتاب المغازي باب غزوة الرجيع
از انس روايت شده است كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) يك ماه
بعد از ركوع نماز قنوت گرفته و رعل و ذكوان را نفرين ميكردند و ميگفتند عصية بر
خدا و رسولش سركشي كرد .
اگر اين نفرين به صورت غير ارادی بوده است ، و رسول خدا
دعا فرمودند تا مبادا مستجاب شود ، پس چرا مستجاب شد ؟
در مورد قبايل لحيان ، رعل ، ذكوان و عصيه آمده است :
ولعن رسول الله صلى الله عليه وسلم في قنوته في الصلاة من لعن فقال اللهم العن لحيان ورعلا وذكوان وعصية
عصت الله ورسوله فكان
ذلك سببا لفنائهم حتى لم يبق منهم أحد
شرح مشكل الاثار ج9 ص328
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در قنوت نماز خويش عده ای
را لعنت نمود ؛ و گفت خدايا لحيان و رعل و ذکوان و عصيه را که بر خدا و رسولش
سرکشی کرده اند لعنت بنما .
همين لعن رسول خدا (صلى
الله عليه وآله) سبب شد که ايشان نابود شده و کسی از ايشان باقی نماند
.
بلاذري گفته است :
ودعاه يوما وهو يأكل
فأبطأ فقال : لا أشبع الله بطنه . فكان يقول : لحقتني دعوة رسول الله صلى الله عليه وسلم . وكان يأكل
في اليوم سبع أكلات وأكثر وأقل .
فتوح
البلدان - البلاذري - ج 3 ص 582 ، تحقيق : نشر وإلحاق وفهرسة : الدكتور صلاح الدين
المنجد، نشر : مكتبة النهضة المصرية – القاهرة.
پيامبر (صلى الله عليه وآله) روزي معاويه را طلبيده ولي او
تاخير كرد ؛ حضرت فرمودند :« خدا شكم او را سير نكند !» به همين سبب بود كه ميگفت
: لعنت پيامبر به دنبال من آمده است !
و به همين سبب روزي هفت بار و يا بيشتر و يا كمتر غذا ميخورد
!
طبري نيز گفته است :
فقال النبي لا أشبع
الله بطنه فبقى لا يشبع
ويقول والله ما أنزل الطعام شبعا ولكن أعيا.
تاريخ الطبري ج 8 ص
186 ، تحقيق : مراجعة وتصحيح وضبط : نخبة
من العلماء الأجلاء، نشر : مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : خدا شكم او را سير
نكند ! به همين سبب بود كه ديگر سير نشد ؛ وميگفت : قسم به خدا من از غذا خوردن
به خاطر سيري دست نكشيدم ؛ بلكه به خاطر خستگي از خوردن چنين ميكنم !
ذهبي نيز گفته است :
فقال
في الثالثة : " لا أشبع الله بطنه " قال : فما شبع بعدها .
سير أعلام النبلاء ج 3 ص 123.
پيامبر (صلى الله عليه وآله) در سومين بار (كه معاويه را
خواندند ولي نيامد) فرمودند :«خدا شكم او را سير نكند» ؛ و به همين سبب ديگر سير
نشد !
و نيز در جايي ديگر ميگويد :
وقد
كان معاوية معدودا من الأكلة .
سير أعلام النبلاء ج 3 ص 124.
معاويه جزو كساني شمرده شده است كه بسيار پرخور بودند !
ابن كثير نيز گفته است :
فقال في الثانية : لا
أشبع الله بطنه ، قال : فما شبع بعدها ، قلت : وقد كان معاوية رضي الله
عنه لا يشبع بعدها ، ووافقته هذه الدعوة في أيام إمارته ، فيقال : إنه كان
يأكل في اليوم سبع مرات طعاما بلحم ، وكان يقول : والله لا أشبع وإنما أعيى.
البداية والنهاية ، ج 6 ص 189.
پيامبر (صلى الله عليه وآله) در دومين بار فرمودند : خدا شكم
او را سير نكند ! به همين سبب ديگر سير نشد !
من نيز ميگويم معاويه ديگر بعد از نفرين پيامبر سير نشد و اين
نفرين حتي در زمان خلافت نيز همراه او بود ؛ به همين سبب گفته شده است كه او روزي
هفت بار غذاي پخته شده از گوشت ميخورد و ميگفت : قسم به خدا سير نشدم ؛ ولي خسته
شدم !
ابن ابي شيبه نيز گفته است :
عظم بطن معاوية فتشوه ولم يستطع أن يخطب إلا قاعدا وهو أول
من خطب قاعدا في الإسلام .
ابن أبي شيبة ، المصنف، ج 7 ص 247 ) وانظر الآحاد والمثاني ، ج 1 ص 380
وفتح الباري ، ج 2 ص 401 وسير أعلام النبلاء : 13 / 458.
شكم معاويه آنقدر بزرگ شد كه تغيير شكل داد و ديگر نميتوانست
ايستاده سخنراني كند! به همين سبب او اولين كسي بود كه در اسلام نشسته سخنراني كرد
!
جالب اينجاست که در سيوطي در «الخصائص الكبري» و صالحي شامي در
«سبل الهدي» ، میگويند روايت سير نشدن معاويه در صحيح مسلم آمده است که
دلالت بر تحريف شدن صحيح مسلم نيز دارد :
وأخرج مسلم والبيهقي واللفظ عن
ابن عباس أن النبي صلى الله عليه وسلم قال ( ادع لي معاوية فقلت أنه يأكل فقال في
الثالثة لا أشبع الله بطنه فما
شبع بطنه أبدا
الخصائص
الكبرى ج 2 ص 293 ، اسم المؤلف: أبو الفضل جلال الدين عبد الرحمن أبي بكر
السيوطي الوفاة: 911هـ ، دار النشر : دار
الكتب العلمية - بيروت - 1405هـ - 1985م.
روى مسلم والبيهقي عن ابن عباس
رضي الله عنهما قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : ( ادع لي معاوية ) ، فقلت :
انه يأكل ، فقال في الثالثة : ( لا أشبع الله بطنه ) فما شبع بطنه أبدا
سبل الهدى والرشاد في سيرة خير العباد ج
10 ص 215 ، اسم المؤلف: محمد بن يوسف الصالحي الشامي الوفاة: 942هـ ،
دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1414هـ ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عادل
أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض
صحابه از لعن رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در مورد افراد و
قبايل خاص ، نفرين حقيقی فهميدهاند ، و نه جملهای که به صورت غير
ارادی از دهان ايشان خارج شود ؛ رواياتی که در مورد جواز لعن
کسی که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) او را لعن کرده است گذشت ، اين مطلب
را ثابت می کند :
قال خفاف بن إيماء ركع
رسول الله صلى الله عليه وسلم ثم رفع رأسه فقال وعصية عصت الله ورسوله اللهم
العن بني لحيان والعن رعلا
وذكوان ثم وقع ساجدا قال خفاف فجعلت لعنة الكفرة من أجل ذلك
صحيح مسلم ج1 ص470 ش 679
خفاف بن ايماء (از صحابه) می گويد : رسول خدا (صلى الله
عليه وآله) به رکوع رفته و سپس سر خويش را بالا می آوردند و میفرمودند
... عصية بر خدا و رسولش سر کشی کرد ؛ خدايا بنی لحيان و رعل و ذکوان
را لعنت بنما ؛ و سپس به سجده میرفتند .
خفاف می گويد لعنت كفار به همين دليل انجام ميشود (كه
رسول خدا آنان را لعنت كردهاند)
فقال عبد الله وما لي لا ألعن من لعن رسول
الله صلى الله عليه وسلم وهو في كتاب الله فقالت المرأة لقد قرأت ما بين
لوحي المصحف فما وجدته فقال لئن كنت قرأتيه لقد وجدتيه قال الله عز وجل وما
آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا
صحيح مسلم ج3 ص1678 ش 2125 کتاب اللباس والزينة باب تحريم فعل
الواصلة والمستوصلة والواشمة والمستوشمة والنامصة والمتنمصة والمتفلجات والمغيرات
خلق الله- صحيح البخاري ج4 ص1853 ش 4604 کتاب التفسير باب وما آتاكم الرسول فخذوه
و ج5 ص2218 ش 5595 و ص 2219 ش 5599 کتاب اللباس باب المتنمصات
عبدالله بن مسعود گفت
: چرا کسی را که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) لعنت کرده است لعنت ننمايم ؟
و دستور به اين کار در قرآن نيز آمده است .
زن سوال کرد در کجای قرآن چنين چيزی آمده است با اينکه
من تمامی قرآن را خواندهام اما اين را (که هر که را که رسول خدا لعنت کرد
لعنت کنيد) در آن نيافتهام ؟
گفت : آن را خواندهای و در کتاب خدا ديدهای ؛
خداوند فرموده است «هر چه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) برای شما آورد آن
را بگيريد و هرچه از آن نهی کرد پس از آن پرهيز کنيد»
طبرانی اين روايـت را به صورت کامل تر آورده و صراحتا
می گويد :
ما
لي لا ألعن من لعنه رسول الله صلى الله عليه وسلم وهو ملعون في كتاب الله
الدعاء للطبراني ج
1 ص 587 ش 2144 و ص 588 ش 2147
چرا کسی را که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) لعنت کرده
است لعنت نکنم با اينکه اين شخص در قرآن مورد لعن قرار گرفته است !
اين مطلب با پاسخ نووي به سوال دوم سازگاری ندارد ؛ زيرا
در پاسخ به سوال دوم آمده است که اين لعن و نفرين نه به صورت غير ارادی و
طبق عادت عرب ، و بلکه به صورت عمد و اختيار و از روی خشم در مورد احکام
الهی صورت گرفته است .
يحتمل انه صلى الله
عليه وسلم أراد أن دعاءه وسبه وجلده كان مما يخير فيه بين أمرين احدهما هذا الذي
فعله والثاني زجره بأمر آخر فحمله الغضب لله تعالى على أحد الامرين المتخير فيهما
وهوسبه أو لعنه وجلده ونحو ذلك وليس ذلك خارجا عن حكم الشرع والله اعلم
شرح النووي على صحيح مسلم
ج 16 ص 152
که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) می خواستند بگويند که
نفرين و دشنام و شلاق زدن ايشان از مواردی است که خداوند در آن ايشان را بين
دو کار مخير کرده است ؛ اما غضب برای خداوند ايشان را به انتخاب دشنام و لعن
و شلاق وادار کرده است ؛ و اين خشم ايشان خارج از حکم شرع نيست .
بنا بر اين نميتوان ادعا كرد كه اين سخنان ، تنها از روي عادت
و بدون قصد و توجه بوده است .
اين پاسخ « خشم رسول خدا در راه اجرای احکام الهی
بوده است » نيز اهل سنت را مجبور به قبول اين مطلب میکند که لعن از
روی خشم به خاطر خداوند از سنت های رسول گرامی اسلام (صلى الله
عليه وآله) بوده است ؛ بنا بر اين ، اين روايات مطلبی مخالف نظر اهل سنت را
بيان میكند و اهل سنت نميتوانند به آن استدلال كنند .
اهل سنت يا بايد دو نتيجه مترتب بر پاسخ اول را قبول نمايند و
لعن را جزو سنتهای متکرر در سيره رسول خدا بدانند ؛ و يا اينکه حکم به
بطلان اين روايات در صحيح مسلم بنمايند !!!
و در هر دو صورت بايد معاويه و امثال وی را که رسول خدا (صلى
الله عليه وآله) لعنت فرمودهاند مستحق لعن بدانند و نفرين رسول خدا (صلى الله
عليه وآله) در مورد وی را از فضائل وی حساب نکنند !
در روايات اهل سنت آمده است که يکی از صحابه در مقابل
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به ابوبکر دشنام میداد و رسول خدا (صلى الله
عليه وآله) در مقابل اين دشنام سکوت کرده و حرکتی نمیکردند ؛ تا
اينکه ابوبکر نيز به آن شخص دشنام داد ؛ در اين هنگام رسول خدا برخواسته و رفتند و
گفتند تا زمانی که ساکت بودی فرشتهای از تو دفاع میکرد
؛ اما وقتی تو نيز دشنام دادی شيطان آمد و من جايي که شيطان باشد ،
نمینشينم .
عن أبي هُرَيْرَةَ
أَنَّ رَجُلاَ شَتَمَ أَبَا
بَكْرٍ والنبي صلى الله عليه وسلم جَالِسٌ فَجَعَلَ النبي صلى الله عليه
وسلم يَعْجَبُ وَيَتَبَسَّمُ فلما
أَكْثَرَ رَدَّ عليه بَعْضَ قَوْلِهِ فَغَضِبَ النبي صلى الله عليه وسلم
وَقَامَ فَلَحِقَهُ أبو بَكْرٍ فقال يا رَسُولَ اللَّهِ كان يشتمني وَأَنْتَ جَالِسٌ فلما رَدَدْتُ عليه
بَعْضَ قَوْلِهِ غَضِبْتَ وَقُمْتَ قال انه كان مَعَكَ مَلَكٌ يَرُدُّ
عَنْكَ فلما رَدَدْتَ عليه بَعْضَ قَوْلِهِ وَقَعَ الشَّيْطَانُ فلم أَكُنْ
لأَقْعُدَ مع الشَّيْطَانِ ...
هيثمی در مورد اين روايت می گويد :
رواه
أحمد والطبراني في الأوسط بنحوه ورجال أحمد رجال الصحيح
مجمع الزوائد ج 8 ص 190
اين روايت را احمد بن حنبل و طبرانی در المعجم الأوسط
نقل کرده اند و راويان روايت احمد بن حنبل راويان صحيحين هستند .
نظر شما در مورد اين روايت چيست ؟
در مورد اين روايت بايد گفت که اين روايت در نظر اهل سنت صحيح
است و طبق مضمون آن ، نهی کردن کسی که خلفا و ابوبکر را لعن میکند
صحيح نيست (چون رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در مقابل اين لعن سکوت کرده بودند)
و بايد پاسخگويي به اين لعن را به فرشتگان واگذار نمود ؛ زيرا اگر کسی در
مقابل اين لعن برخوردی نشان دهد ، شيطان حاضر شده و کار وی عملی
شيطانی خواهد بود .
جداي از اينكه ثابت مي كند حكم لعن ابوبكر ، با آنچه اهل سنت مطرح ميكنند (ارتداد و قتل و
يا تعزير) منافات دارد .
طبق آنچه در متن روايت آمده است ، رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) فرمودهاند من در جايي كه شيطان حاضر باشد ، نمينشينم !
سوال اينجا است كه آيا وقتي نفر اول به ابوبكر دشنام ميداد ،
شيطان حاضر بود يا خير؟ اگر شيطان حاضر نبوده است ، پس دشنام به ابوبكر ، عملي
شيطاني نيست ! و اگر شيطان حاضر بوده است ، چگونه رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
آنجا نشسته و حضور شيطان را تحمل كردهاند ؟