وبـدينسان ثابت مى شود اشتباه مستشرقين وبرخى پژوهشگران مسلمان كه از آنان تبعيت كردند, در ايـنـكه پديده تشيع , يك پديده سياسى بوده كه اوضاع سياسى , پس از شهادت امام حسين (ع ), آن راايجاد كرده است .
وهـمـچـنـين ثابت مى شود نادانى دشمنانى كه پديده تشيع را به ايرانيان وابسته مى دانند, چرا كه اينان از جهل وتعصب خود, پرده برداشتند.
چـگـونه پژوهشگران تفسير مى كنند, تشيع اصحاب به امام على در زندگانيش واينكه كوفه مركز شيعيان در جنگ جمل وجنگ صفين در آغاز اسلام بوده است ؟.
وچگونه اين دشمنان مغرض تفسير مى كنند پيدايش دولتهاى شيعه در كشورهاى عربى در شمال آفـريـقـا مـانـنـد مـغـرب (مـراكـش )وتـونـس ودر مـشرق مانند مصر وحلب قبل از آنكه ايران , تشيع رابشناسد زيرا دولت ادريسى ها در مغرب در قرن دوم هجرى ودولت فاطمى ها در تونس در پـايان قرن سوم هجرى وحكومت فاطمى ها درمصر در اواسط قرن سوم هجرى ودولت حمدانيان شـيـعه در حلب (سوريا) در عراق در قرن چهارم هجرى بوده است در حالى كه دولت صفوى ها در ايـران در قرن دهم هجرى بوده است پس اشتباه بزرگى است كه برخى مى خواهند آغاز تشيع را از ايرانيان بدانند.
وچنانكه در كتاب ((آنگاه هدايت شدم )) يادآور شده ام بيشتر علماوامامان اهل سنت , ايرانى بوده اند ونـه تـنـهـا شـيعه نبوده بلكه تعصب شديدى ضد شيعه وشيعيان ابراز داشته اند كافى است بدانيم بـزرگترين مفسر آنها كه زمخشرى است ايرانى مى باشد وبزرگترين محدثين آنهابخارى ومسلم , فـارسـى مى باشند وابو حنيفه ـ كه اهل سنت اورا امام اعظم مى نامند ـ فارسى است وامام نحوى ها (سـيـبـويـه ) فارسى وامام متكلمين واصل بن عطا ايرانى , وامام لغت , فيروزآبادى (صاحب قاموس الـمـحـيـط) فـارسـى وغزالى ورازى وابن سينا وابن رشد همه فارسى هستند واينان همه از علما وپيشوايان اهل سنت اند.
اى كاش مسلمانان در آن روز, شيعه شده بودند.

عيد غدير بزرگترين وگرامى ترين عيدها

مـسـلمانان در شرق وغرب زمين , دو عيدرا جشن مى گيرند,اولين عيد, عيد سعيد فطراست كه پـس از مـاه رمـضـان مـى آيد ودومين عيد, عيد اضحى (قربان )است كه پس از اعمال حج مى آيد ومـسـلـمـانـان از آغـاز تـا امـروز اين دو عيدرا زنده نگهداشته ودر تمام جهان , جشن مى گيرند ونـخـسـتين عيدرا عيد كوچك ودومى را عيد بزرگ مى نامندولى متاسفانه نسبت به عيد سوم كه بزرگترين عيداست و((غدير)) ناميده مى شود وهمان روزى است كه دين در آن كامل ونعمت خدا بر مسلمانان تمام شد, اختلاف كردند.
پـژوهشگر تاريخ بدون شك در مى يابد كه علت اختلاف آنان , ازموضعگيرى سياسى سقيفه سازان , پـس از وفـات رسـول خـدا(ص ) آغازشد, چرا كه در برابر متون ونصوص روشنى كه در كتاب خدا وسنت رسولش آمده بود, به خود اجازه اجتهاد دادند ومسلمانان را به زوروادار به آن كردند.
از آنـجا بود كه اميرالمؤمنين (ع ) از خلافت كنار گذارده شد هرچند طبق متون , او خليفه واقعى بـود, وبـه جـاى او كـسـى نـشست كه قريش اورا به خاطر هواهاى خود برگزيدند واين نخستين رويدادتلخى بود كه پس از رحلت پيامبر در ميان مسلمانان رخ داد وآنان رامصيبت زده كرد ونبرد باطل عليه حق وجاهليت را عليه اسلام آغازنمود.
بدون شك اين آيه شريفه كه مى فرمايد ((مـحمد نيست جز رسولى كه پيش از او رسولانى آمدند, پس اگر مرد ياكشته شد, شما به قهقرا وعقب باز مى گرديد)) ((121))
, ارتباط مستقيمى با عيدغدير دارد.
رسـول خـدا(ص ) عـيـد غـديـررا جـشـن گرفت , هنگامى كه خدايش امر نمود كه على را خليفه وجـانـشين پس از خويش نصب كند وبه امت بفهماند وهنگامى كه از سوى حاضرين بيعت با على تمام شد, حضرت رسول (ص ) تبريك گفت وجبرئيل امين بر او نازل شده اين آيه را آورد (اليوم اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام دينا) ((122)).
امروز دين شمارا به حد كمال رساندم ونعمتم را بر شما تمام نمودم واسلام را براى شما بهترين آيين برگزيدم .
پيامبر فرمود اللّه اكـبـر, خـداى را بـر ايـن اكـمـال دين واتمام نعمت ورضايت پروردگار به ولايت برادرم وپسر عمويم (على ) شكر وسپاس وبدينسان موكبى براى تهنيت درهمان روز ترتيب داده شد, وهيچ كس از حاضرين (از زن ومرد) نماند جز اينكه ولايت را به على تبريك گفت .
طـولـى نـكـشـيد درست دو ماه پس از آن جشن بزرگ به مناسبت آن بزرگترين عيد الهى , امت مـنـقـلـب شد وآن عيد وقهرمانش را ناديده گرفت وكسى را براى خود برگزيد كه مورد رضايت خـداونـد نـبـودوبـراى بـهـانـه گـاهـى كـم سن وسالى را مطرح مى كردند وگاهى مى گفتند كـه بنى هاشم به مقام نبوت مشرف شده , پس ديگر سزاوار نيست كه خلافت هم در ميان آنان باشد وگـاهـى هم بهانه مى كردند كه قريش نمى توانند كسى را رهبر خود قرار دهند كه قهرمانانشان را كشته وشخصيتهايشان را به قتل رسانيده وبينى بزرگانشان را به خاك ماليده است .
الـبـتـه فـرزند ابوطالب گناهى ندارد جز اينكه جان خودرا در راه رضايت وخشنودى خداوند, در طـبق اخلاص قرار داد وبه خاطر يارى دين از همه چيز گذشت , دينى كه برادرش وپسر عمويش آن را آورده بود پس ديگر از سرزنش هيچ سرزنش كننده اى هراس ندارد وتصميم وعزمش را به متاع دنيا نمى فروشد.
من هرگز نمى توانم فضايل ومناقب امام على را بر شمارم ومشخصات وويژگيهايش را بازگو كنم چـرا كه قبلا مى دانم اگر دريامركب ومداد كلمات پروردگارم باشد, دريا خشك مى گردد پيش ازآنكه كلمات پروردگارم پايان پذيرد.
افـتـخار ومباهات وشرافت براى آن بزرگوار كافى است كه خداوند دينش را با امامت او كامل كرد ونـعمتش را با خلافت او به اتمام رساند واز مسلمانانى كه ولايتش را با دل وجان پذيرفتند, خشنود شد.
عزت وفضيلت براى آن حضرت كافى است كه رسول خدا(ص ) اورا امام وپيشواى تقوا پيشگان وسيد وسرور مسلمانان ورهبر مؤمنان ومحور ومركز دين وايمان قرار داد.
مـن هـيـچ نـيـازى نـدارم كه بر صحت ودرستى عيد غدير, دليل وبرهان بياورم چرا كه تمام امت اسـلامـى به وقوع اين رويداد صحه گذاشته وآن را نقل كرده اند هر چند تنها شيعيان , آن را جشن مى گيرندواهل سنت مى خواهند, به هواى خود تاويلش كنند.
سـخنان جشن گرفتگان را خوانديم همچنان كه سخنان تاويل كنندگان را بازگو نموديم عقيده ولايت پذيرفتگان را نيز مطالعه كرديم كه از آن همه نص روشن فهميدند كه امامت , اصلى از اصول ديـن اسـت وعـقـايـد مخالفين را نيز مورد بحث قرار داديم كه آن نصوص را چنين تاويل كردند كه چـيـزى جـز راى ونـظـر مـحمد درباره پسر عمش ودامادش نبود ومى خواست با اين كار, دلهاى دشمنان را تا اندازه اى نسبت به او نرم كند!!!.
مـوضـعـگـيـرى پـيـروان ويـارانـش را فهميديم كه آنان چندتن فقيرومستضعف بودند, چنانچه موضعگيرى دشمنان ومخالفان را نيز درك كرديم كه آنان گروه زيادى از ثروتمندان ومستكبران بـودنـدومخالفتشان تا آنجا كشيده شد كه حرمت اهل بيت پيامبررا نيز هتك كردند ونه تنها سرور اوصيارا مورد هجوم قرار دادند كه سرور زنان جهان را نيز اهانت كردند وجنگى شديد عليه خاندان نـبـوت آغازنمودند كه به نبرد ناكثين وقاسطين ومارقين منتهى شد وسرانجام ,امام را در محراب نـمـاز بـه شـهـادت رسـانـدنـد, آنگاه سجده شكر بجاى آوردند! وبه اين هم بسنده نكرده , كه دو فـرزنـدش , هـمـان سـروران جـوانـان اهـل بـهـشـت را به شهادت رساندند, امام مجتبى را با زهر وامام حسين را همراه با ستارگان درخشان اهل بيت در كربلا به قتل رساندند.
از ايـنـجـا مى فهميم كه عيد غدير, آزمايش اين امت بود كه متاسفانه متفرق شده واختلاف كردند وپـراكـنـده شـدنـد مـانـنـد اخـتـلاف يهود ونصارى چنانكه پيامبر گرامى اسلام (ص ) نيز بدان اشاره فرمودند ((123)).
وفـهميديم كه امامت ـ كه اصلى از اصول دين است ـ دور افتاده ومورد نفرت قرار گرفت واهلش چـاره اى جز بردبارى وتسليم نداشتند وبه جاى آن امارت دروغينى , بى فكر وانديشه وضع كردند كـه خـداونـد شـرش را از سـر اسلام ومسلمين بر طرف سازد وكار به جايى رسيد كه آزادشدگان (طـلـقـا) وتـبـهـكاران نيز در آن طمع كردند وكشتى نجاتى كه محمد(ص ) آن را ساخته وبه راه انـداخته بود, كسى در آن سوار نشد جز اندكى از مخلصين ولى ساير مسلمانان را حب دنياورياست خـواهى در بر گرفت بدينسان امامان هدايت وچراغان راهنمارا رها كردند ودنباله رو مذاهب خود ساخته وخود پرداخته شدند كه در كتاب خدا وسنت پيامبر هيچ دليلى ـ تا روز قيامت ـ بر آن وجود ندارد.
اين بود خلاصه اى از داستان عيد غدير وقهرمان غديروتوطئه اى كه پس از غدير پديد آمد كه نيازى بـه تـفـصـيـل بـيـشـتر آن نيست كسانى كه مايل به بررسى بيشتر هستند مراجعه كنند به كتاب ديگراينجانب ((مع الصادقين )) ((124)).
اينك لازم است بدانيم كه ما چه سنى باشيم وچه شيعى , همه قربانيان تاريخ هستيم , بلكه قربانيان نـقـشـه هـا وتوطئه هايى كه ديگران براى ما كشيدند وطرح ريزى كردند وهمانا ما بر فطرت , زاده شـديـم وپدران ومادرانمان سبب شيعه يا سنى شدن , وسبب هدايت ياگمراهيمان هستند واين را هم بايد بدانيم انحرافى كه چهارده قرن به طول انجاميده , ممكن نيست در ظرف چند سال اصلاح پذيرد, وهر كه چنين پندارد خودرا فريب داده است .
بر كسى پوشيده نيست كه امامان معصوم (ع ) از امام على گرفته تاامام حسن عسكرى (ع ) آنچه در تـوان داشـتـنـد براى وحدت امت وهدايت مردم به سوى صراط مستقيم انجام دادند, ودر اين راه جـان خـود وجـان فرزندان خودرا فدا كردند كه دين محمد(ص ) پا برجاواستوار بماند, ولى بيشتر مردم كفران كردند وپشت نمودند وحق راپايمال كردند.
وايـن را هـم نيز بدانيم كه تلاشهاى مصلحين ومؤمنان راستين ,همه به بن بست رسيد وآرزوهاى تـحقق وحدت به سنگهاى تعصب كوركورانه وجهل ونادانى بر خورد كرد, ودر برابر آنان كوه هايى ازقـومـيـت هـا, نژادها وحكومت هاى گوناگون قد برافراشتند ودر پشت سرآنان دشمنان دين ما قـراردارنـد كـه هرگز نمى توان محبت ودوستيشان راكسب كرد واز زمـان رسالت پيامبر تا امروز همواره با تمام تلاش كوشيده اند كه نور خدارا خاموش سازند.
وبـاز هـم پـشـت سر آنان , فرصت طلبانى وجود دارند كه جز منافع خود چيز ديگرى را نمى بينند وبـى گـمـان وحـدت مـسـلمين , منافعشان رابه خطر مى اندازد, بدينسان پيوسته مى كوشند كه مردم را متفرق واز هم جدا ساخته وپراكنده نمايند.
از آنان كه بگذريم ابليس لعين هم بى كار ننشسته است چه اواست كه به خداوند عرض مى كند ((به تحقيق كه بندگانت را از راه راست وصراط مستقيم منحرف وگمراه گردانم )) ((125)).
لازم اسـت بـدانـيـم كـه وقـت بـسـى گذشته است , چهارده قرن است وما درخوابيم , سر گردان وسـراسـيـمه ايم , خردهايمان را زخارف وزينت هاى دنيا, تخدير كرده وروان هايمان را بيمارى هاى صعب العلاج تهديد مى كند ولى از آن سوى , دشمنانمان , از نظر علمى وتكنولوژى پيوسته به پيش مـى تـازنـد! مـارا استثمار مى كنند, خون مارامى ريزند, ثروتهايمان را غارت مى كنند ومارا به ذلت وخـوارى مـى كـشـانـنـد وادعـايـشان هم اين است كه ما ملت هاى عقب افتاده اى هستيم كه بايد متمدنمان سازند وحيوانات درنده اى هستيم كه بايدراممان كنند.
هـمه راه هارا بر ما بستند ونفس هارا حبس كردند! حتى اگر يكى از ما عطسه اى كند هزار حساب برايش مى گشايند واز او مى خواهند كه مصدر آن زكام وسرماخوردگى را مشخص سازد, نكند به آنها منتقل گردد وبيمار شوند وعلاجش دشوار گردد.
هـمه به خاطر اين است كه آنهارا به دستوراتى كه اسلام داده بودعمل نموده وفرا گرفتند ولى ما بـسـيارى از اوامر الهى را رها كرديم كه بيش از اين نياز به شرح وتوضيح نيست زيرا كه خردمندرا اشاره اى كافى است .
امـروز از خـواب بيدار شده ايم ولى چه بيدارى ! شروع كرديم كف زدن وبر نغمه هاى وحدت رقص كـردن وهـر يـك معتقديم كه خودقهرمان وحدتيم ! وچنين پنداشتيم كه چه آسان وفقط با چند كنفرانس ياچند شعار, مى شود امت را به وحدت وا داشت .
مـن از روزى كـه ديـدگانم را بر دنيا گشودم , به گوشم واژه ((وحدت )) مى خورد در نخستين مـدرسـه , سرودهاى وحدت را سر دادم ومعانيش در خون ورگم روان شد وهر چه رشد مى كردم وبزرگترمى شدم , خواب وحدت را مى ديدم ولى امروز بيش از پنجاه سال ازعمرم مى گذرد, هيچ ترسيم وخيالى هم از وحدت نمى بينم .
پس از ياس ونوميدى از وحدت مسلمين , بسنده كردم به وحدتى كه بين دو دولت هم جوار (مصر وسوريه ) به وجود آمد ولى همان صبحى كه به خاطر اين وحدت خرسند شدم , شب همان روز برآن گريستم البته هر دو ملت با هم هستند وهيچ چيز آنهارا از هم جدانمى سازد جز قوانين دولتى آن روز فـهـمـيـدم كـه سـرنـوشـت مـلت ها دردست افرادى معدوداست وهر گونه بخواهند, آن را مـى چـرخـانند, پس اگر خوششان آمد, دو ملت را به وحدت وا مى دارند واگر ميل نداشتند,ميان آنـان تـفرقه مى اندازند وبه جنگ وخونريزى وا مى دارند ولذامى بينى همان ها كه ديروز با يكديگر معانقه ورو بوسى مى كردند,امروز با هم مى جنگند وكار زار مى كنند.
هـنـگامى كه دشمنان آنقدر قدرت ونفوذ دارند كه مى توانند بين ملت هايى كه صدها سال وحدت داشـتـند, اختلاف انداخته , كشمكش وتنش ايجاد كنند با آن همه قدرت وتوانى كه در اين ملت ها بـوده است ,هرگز رها نمى كنند ملتهاى اسلامى را كه صدها سال است , متفرق وپراكنده اند, واينك در صدد وحدتند واين وحدت خطرى جدى وبزرگ براى منافع آنان به شمار مى آيد, با وجود اينكه اين ملت ها درفقر وعقب افتادگى ووام هاى انباشته شده , غوطه ورند.
حـال فرض كنيد, وحدت هم پيدا شود, با اين فقر وبى سوادى چه كارى مى توانيم بكنيم ؟ اگر در انـديـشـه طرد استعمارگران وقطع دست دزدان برآييم , بايد از چنان نيرويى برخوردار شويم كه بـتواندستمگران را از پاى در آورد وخرابكاران را تار ومار سازد, وچگونه اين ممكن است در حالى كه پـيوسته از آنان سلاحى مى خريم كه براى نابودساختن مسلمانان وفرزندان زحمت كش ملت هاى اسلامى مورداستفاده قرار مى گيرد.
واگـر يـك روز پـيـش رويم , آنان شصت سال به پيش مى تازند واگريك نيرو براى مقابله با آنان فراهم آوريم , هفتاد نيرو براى نابودى ما به كار مى گيرند, واگر خواستيم با آنها كارزار كنيم , آنان چندان مشكلى براى مقابله با ما نخواهند داشت , زيرا برادران مسلمان وعرب راتحريك مى كنند كه باهم نبرد كرده وخون يكديگررا بريزند وخودشان از دور مشغول كف زدن وتماشا كردن مى شوند.
جنگ خليج از سمع ونظر ما بدور نيست , ديروز بود كه در اين جنگ فقط چند تن از سپاهيان كفار كشته شدند, ولى از آن سوى صدهاهزار مسلمان زنده بگور شد وآن كس كه تا چندى پيش تهديد بـه سـوزانـدن اسـرائيل مى كرد وبرخى نادانان باورشان شده بود, شروع به نابود ساختن ملتش در شـمـال وجـنـوب , آن هـم بـا شـيميايى وناپالم نمودودر حالى كه عتبات مقدسه ومساجد نيز از مـزدوران خائنش در امان نبودند, در برابر كفار همچون ترسوانى پست وبزدل , عقب نشينى كردند ودر جا زدند ((126)).
همانا جمهورى اسلامى ايران , اين كشوررا مردان باتمام توان وقدرت وبا بيشترين تلاشها وجديت ها وپرداخت هزينه سنگينى ازخون فرزندان صديق ومخلصش ودشمنى با شرق وغرب وروبروشدن با مـحـاصـره بين المللى , براى وحدت مسلمين قيام كردوسرانجام , رهبرش وبنيان گذارش ـ كه درود خداوند بر او باد ـ از دنيارحلت فرمود در حالى كه براى عدم اجابت مسلمانان وگوش ندادن بـه فـرمـان والايـش (وحـدت مسلمين ) افسوس مى خورد چنانچه نياى بزرگوارش امام متقين , متاسف ومتاثر بود.
از سخنان معنوى وجاودانه امام (ره )است كه فرمود ((اگر هر يك از مسلمانان آب دهان بياندازد, اسرائيل را غرق خواهند كرد)).
پـس اگـر مـسلمانان از يك آب دهان انداختن هم بخل مى ورزند,چگونه از آنها بخواهيم كه جان ومـالـشـان را نـثـار كنند ولذا مى بينيم بسيارى از آنان روابط دوستانه با اسرائيل بر قرار مى كنند! پس نادانى است اگر كسى چشم طمع به وحدت اينان بدوزد.
آيـا فراموش كرده ايد كه پنجاه هزار فلسطينى , هر روز منتظررحمت اسرائيل اند وهر روز صبح در زيـر چـتـر ذلـت وخـوارى بـه كـارمى پردازند تا قوت خود وخانواده هايشان را بدست آورند واگر روزى اسرائيل درهارا برويشان ببندد از گرسنگى مى ميرند چنانكه درروزهاى اخير اتفاق افتاد.
پس كجايند برادران مسلمانشان كه خداوند بر آنها تفضل كرده وبى نيازشان نموده است تا جايى كه يـك شـاهـزاده شـان آنقدر بودجه داردكه چندين برابر مستغنى كردن آن بيچارگانى است كه با اسـرائيـل نـمـى جنگند ومقاومت نمى كنند زيرا آن را ولى نعمت خود وعامل روزى دهنده خويش مى شناسند ((127)).
سلام ودرود خداوند به امام على كه مى فرمايد ((نزديك است كه فقر, به كفر بيانجامد واگر فقر مردى بوداورا به قتل مى رساندم )).
درست است كه در وحدت , قدرت است ولى بايد هر يك ازعناصرش قدرت داشته باشد واگر تمام عـنـاصـرش ضـعـيـف وبـيـمـاربـاشند, اجتماع وهم پيوستگيشان جز مرض وبدبختى نتيجه اى نـخـواهـدداشـت , وچـگـونه به وحدت روى مى آورد كسى كه گرسنگى وبيماريش , اورا مشغول كرده است .
راجـع بـه چه مطلبى با شما گفتگو كنم ؟ راجع به نوجوانانى كه جزسنگ , سلاحى براى مقاومت نـدارنـد سـنـگ ها هم شكسته شد! چرا كه اكنون برخى دنبال سنگى مى گردند كه بر شكم خود بـبـنـدند تا ازگرسنگى اندكى رهايى يابند! اگر هر آينه يك سرباز اسرائيلى با يك سنگ كودكان زخمى شود, ده ها كودك ونوجوان را با مسلسل وبمب مورد هجوم قرار داده واز بين مى برند.
پس كجايند كشورهاى عربى كه ده ها سال است وعده آزادى فلسطين را سر مى دهند؟.
كـجـايند كشورهاى اسلامى كه زير چتر كنفرانس سران كشورهاى اسلامى جمع آمده اند وادعاى آزادى قدس دارند؟.
آيـا يـكـى از اين دولت هارا ديديد كه كمكى مادى يا معنوى به كودكان جنگجو يا جهاد كنندگان آزاده آن ديار, كه هيچ سلاحى جزسنگ ندارند, تقديم كند؟ ما آنان را در جنگ خليج , شاهد بوديم كـه چـگـونـه سـلاحـهـارا از مـخفيگاه بيرون آوردند وميلياردها دلار صرف كردند وسر وصدا راه انداختند كه عراق را نابود سازند ولى در حقيقت همه آنها توطئه كرده بودند كه انقلاب شيعى را بر انـدازنـد اكـنون رژيم عراق واسرائيل ورژيمهاى مرتجع سر جاى خود هستند ولى شيعيان زنده به گور شدند وآنان كه زنده ماندند, در بيابان ها سر گردان هستنددر حالى كه صدها هزار پناهنده بيچاره در اردوگاه هاى عربستان وزيرسايه ذلت واهانت وهابيت بسر مى برند.
بـگـذار بـگـويـم وبـنالم از سرنوشت مسلمانان در افغانستان كه خداوند بر آنها منت نهاد وبر كفار پـيـروزشـان كـرد سـپـس به جان هم افتادند وبه كشتن يكديگر پرداختند, خانه هارا ويران وزنان وكـودكان رابه قتل رساندند وهمه جنايت ها توسط دست نشاندگان كفار انجام پذيرفت وهمچنان ادامه دارد.
بـگـذار بـراى شما از سرنوشت مسلمانان در يوگسلاوى (بوسنى )بگويم كه نيروهاى كفر به آنان هجوم كردند ودر پى نابودى كاملشان ازاروپاى شرقى بر آمدند.
بگذار از وضعيت مسلمانان هند ناله كنم كه خود با ديدگانم ديدم چگونه نواميسشان هتك ومورد هـجـوم قـرار مـى گـرفـت تـا جـايـى كه برخى زنان علويه مسلمان مانند حيوانات در بازارها به فروش مى رسند.
از مـسلمانان اتيوپى , سومالى , سودان وآفريقاى سياه چه گويم كه روزانه هزاران نفر از گرسنگى مـى مـيـرنـد در حـالى كه گربه ها وسگ هاى اروپايى بهترين ولذيذترين غذاهارا تناول مى كنند!! كـرامـت مـسـلمين زير پا له مى شود ولگدمال مى گردد در حالى كه گروه هاى دفاع ازحيوانات , مانند قارچ مى رويند.
بـس اسـت دروغ ! بـس اسـت فـريـب ! بـس اسـت نفاق ! بس است دوروئى ! اگر فرزندان يك وطن پراكنده اند, چگونه ما خواهان وحدت تمام مسلمين مى شويم ؟! سخن زياداست وكاراندك .
نـگـرشـى كـوتـاه به تاريخى كه از جنگ سال 1948 تا جنگ خليج گذشته براى ما كافى است كه بـبينيم همواره پيروزى از آن كفار بوده ومسلمانان را ذلت وخوارى وشكست وزيان بهره است پس مواظب خشم خدا باشيد اى خردمندان .
مـگـر همين ديروز نبود كه مى گفتيم : هرگز با اسرائيل سازش نمى كنيم وهر چه با قدرت وزور گـرفته شد, با زور وقدرت باز پس گرفته مى شود؟ پس چرا امروز مانند گداها دنبال آن گام بر مـى داريـم وخـواهش وتضرع مى كنيم كه مقدارى از زمين هاى به زور گرفته را به ماباز گرداند وواسطه را دوست نزديكش (آمريكا) قرارمى دهيم !.
دلـهـايـمـان خسته شد, خردهايمان سراسيمه شد قلبهايمان سرگردان گشت وديگر نه وحدت شمارا باور مى كنيم ونه پيروزى كه ازراه شما بخواهد به ما برسد!.
مـگر معقول است كه امرا وپادشاهان خليج وديگر شاهان وسلاطين مسلمان با فقيران وبيچارگان وبـى نـوايـان ونـاداران , وحـدت كـنند؟! آرى ! وحدت مى كنند در شهادتين , آن هم فقط به زبان ! وحـتـى نـمـاز وروزه وزكات وحج نيز از حرف وسخن تجاوز نمى كند ديگرمشكل نيست , خطيب جـمـعه فرياد زد: اى مردم ! خداى ما يكى , پيامبرما يكى , قبله ما يكى است پس مسلمانان ! وحدت داشته باشيد!! وچه آسان است بلند كردن شعار ((نه شيعه , نه سنى , وحدت اسلامى ))!.
ولى فراموش مى كنند كه وضعيت موجودرا درست بررسى كنندوبا حقيقت وبدون فريب ونيرنگ , با آن روبرو شوند!.
در سالهاى اخير نظر تازه اى را ارائه مى دهند ويك راى جديدرامطرح مى كنند, گويا از گذشتگان واز امامان معصوم , پنهان مانده است كه آقايان مى گويند: نبايد احاديثى را كه درباره تاريخ يادشده مـطـرح كـردچرا كه حساسيت برخى مسلمانان را بر مى انگيزانند! از آن هم فراتررفته گفتند كه هـيچ اختلافى بين شيعه وسنى نيست جز در فروع دين ,مانند اختلاف مذاهب سنى , وبدينسان از امامت كه اصلى از اصول دين است دست برداشتند!.
نتيجه اى كه از وضعيت جديد گرفته شد, اين بود كه مغزهايمان خشك شد پس از آن كه آزاد شده بـود واز بـحـث كردن براى رسيدن به حق باز ايستاد به اين ادعا كه بايد همه با هم باشيم وجلوى دشـمـن مـشترك بايستيم , اينان گويا غفلت كرده اند كه دشمن واقعى ما در درون خودمان جاى گرفته ودر منازل خودمان مسكن دارد و زير نظرخودمان پرورش مى يابد.
تـعجب در اين است كه اگر با يكى از آنان راجع به ماركس ولنين سخن بگويى , خوشحال مى شود وسينه اش گشاده مى گردد وتورا ازروشنفكران , معرفى مى كند, ولى اگر نام ابا الحسن وامامان از فـرزنـدان پـاكـش آوردى , ناگهان دلتنگ وافسرده مى گردد وتورا متهم مى كند كه توهين به خـلـفـاى راشـدين كرده اى , واز آن عجيب تر وخنده آورتر آنكه اگر با دليل وبرهان اورا سر جايش نشاندى وعرصه را بر او تنگ كردى ,فورا شعار وحدت اسلامى را سر مى دهد وتو را متهم مى كند كه در پى جدا سازى مسلمين هستى !.
آيا بايد نفرين كنيم كسى را كه در پى وحدت عقيده بر اساس كتاب خدا وسنت رسولش ورجوع به ثقلين است وآيا اورا بايد متهم به پراكنده سازى مسلمانان سازيم ؟.
بـرخـى از علما در حالى كه مى دانند, حق را پوشيده وكتمان مى كنند واگر بازخواستشان كنى از تـرس ايـنـكه متهم شوند به مخالفين وحدت اسلامى پاسخت نمى دهند, من بر آن باورم كه بحث واقـعـى بـراى رسـيـدن به حق , هرگز خطرى نيست كه وحدت مسلمين را براندازد زيرا بالاتر از برانگيختن عواطف واحساسات نمى باشد وآن هم در پايان , به رسيدن به حق خواهد انجاميد.
ولى خطر بزرگ كه خطرى از آن بزرگتر نيست , اين است كه لگام بر دهان بزنيم ومردم را از بحث وتحقيق باز داريم وعقلمان را به كارنياندازيم واز رسيدن به حق منعش كنيم , زيرا خواهان وحدت هـسـتـيـم !واين همان كارى بود كه حزب بعث عراق براى تفرقه ميان سنى وشيعه انجام داد, پس سخن گفتن در اين زمينه ممنوع است تا اهل سنت , هرگزبه حقيقت تشيع پى نبرند!!.
وايـن نـيز همان كارى بود كه نخستين خلفاى راشدين انجام دادند زيرا مردم را باز داشتند از نقل احـاديـث رسول اللّه (ص ) وراويان حديث را با زور سر نيزه از روايت پيامبر منع كردند ولذا حقيقت ازبيشتر مسلمانان پنهان شد وعيد غديررا نشناختند وندانستند در آن روزچه گذشت , وبدينسان يـهود ونصارى آنان را سرزنش كردند وگفتند اگرآيه ((اليوم اكملت لكم دينكم )) درباره ما نازل شـده بـود, آن روزرا تـمـام مـاعـيـد مـى گـرفـتيم وحتى يك نفر هم در آن اختلاف نمى كرد, وصحابه پاسخى بر آن نخواهند داشت .
اخيرا گروهى پيدا شده اند كه استدلال به سخن اميرالمؤمنين (ع ) مى كنند به اينكه فرمود ((مـادام كـه امـور مـسـلـمـيـن پا برجااست , من هم تسليم خواهم بود, بگذار فقط بر خودم ستم شده باشد)) ((128)).
ايـنـان از يـاد بـرده اند كه اميرالمؤمنين (ع ) خود, رويداد غديررااحيا كرد پس از آنكه به فراموشى كـامـل سـپـرده شـده بـود وسـى نفر گواه ـاز آنان كه حاضر قضيه بودند ـ گرفت وآنان كه اين رويـدادرا كـتـمان كردند, نفرين كرد, چنانكه دو فرزندش نيز ـ پس از او ـ در موسم حج ودر برابر سـيـل زائران خـانـه خـدا ايـن رويـداد مـهـم تـاريـخـى را يـاد آور شـده وجـشن گرفتند ومگر اميرالمؤمنين (ع ) نيست كه مى فرمايد ((نفرين نكنيد, ناسزا هم نگوييد ولى يادآور شويد كه چه كردند وچه كردند تا حجت كامل تر گردد واستدلال روشن تر شود)) ((129)).
پـس بـايـد بـه امـيرالمؤمنين (ع ) اقتدا كنيم واز او پيروى نماييم نه اينكه فقط ((تسليم شدن ))را مطرح كنيم , مانند بنى اسرائيل كه مى گفتند ((برخـى از آيـات كتـاب آسمـانـى را مـى پذيـريم وبرخـى رانمى پذيريم ))! ((130)).
بنابراين , آنان كه مى خواهند با ما بوسيله نهج البلاغه , احتجاج كنند, بايد تمام كتاب را قبول داشته بـاشـنـد با هر چه در آن است , نه اينكه تنها با چند كلمه اى كه سازگار با هواى نفسشان است , با ما احـتـجـاج كـنندوبس مثلا اگر در جايى از نهج البلاغه , ستايش شخص مجهولى شده باشد, فورا مى گويند: اين سخن امام على در حق فاروق است , كه اورامدح وثنا مى گويد!!.
واگـر بـه آنـهـا بـگوييم پس نظرتان راجع به خطبه شقشقيه وآن اعتراضهاى شديد امام به خلفا چـيـسـت ؟ مى گويند: اين دروغهاى شريف رضى است وهيچ ربطى به حضرت على ندارد!!! البته آنـهـاعـلى را دوست مى دارند وتا جايى كه يقين كنند آن حضرت دست ازاطاعت خلفا بر نداشته ! بـرايـش دعـا هـم مـى كـنـند ولى اينها از ياد برده اندكه على , نفس محمداست وقلب على , قلب محمداست وخداوند از اورجس وپليدى را دور كرده وپاك وطاهر ومطهرش قرار داده است , اينهابه فـرامـوشى سپرده اند كه على نسخه اى مطابق اصل است , همان اصلى كه خدايش به خلق عظيم , تـوصـيـفـش فـرمـود وهـمـانا دلهاى اهل بيت هرگز حقد وحسد ندارند وكينه وبغض به آنها راه ندارد ((131)).
از ايـن روى , ايـن پـيـامـبـر بود واو وصى پيامبر, گويا محمد انذاركننده وهشدار دهنده , وعلى , هادى است وهدايت كننده , محمد برتنزيل مى جنگد وعلى بر تاويل وتفسير كارزار مى كند.
بدينگونه بود كه خداوند على را برگزيد وبراى امامت , انتخابش كرد, امامتى كه بدان دين را تكميل كرد ونعمت را به اتمام رساند وبراى تقدير وتكريم آن بزرگوار, خداوند روز تاجگذاريش به امامت را, روزعيداكبر قرار داد.
آرى ! على با صبرش وخير خواهيش , حتى يك روز از حق خودسكوت نكرد خود شما در صحاحتان مـى نـويـسـيـد كـه عـلـى شـش ماه حاضر نشد بيعت كند ودر اين مدت , با دليل وبرهان , بر آنها احتجاج مى كرد واز حق خود دفاع مى نمود تا آنجا كه به عمر گفت : ((شيرى رابدوش كه نيمش از آن خـودت بـاشـد امـروز بـراى او (ابـوبـكـر) سـخـت بـكـوش تـا فـردا آن (خـلافت )را به تو باز گرداند)) ((132)).
وخـودتان روايت كرده ايد كه با همسرش حضرت زهرا بيرون مى رفت وبه مجالس انصار سر مى زد وآنها با پوزش به او مى گفتند: اى نور ديده رسول اللّه ! اگر همسرت وپسر عمويت , زودتر به سوى مـاآمـده بود (واز ما در خواست كمك مى كرد) ما جز او كسى را (براى خلافت ) انتخاب نمى كرديم ودر پاسخ آنها, اميرالمؤمنين سلام اللّه عليه مى فرمود ((آيا روا بود كه بدن رسول خدارا بدون غسل رها سازم واز خانه خارج شوم (وبه سوى سقيفه روى آورم ) ودرامر خلافت با مردم به كشمكش بپردازم ؟)).
وحضرت زهرا(س ) مى فرمود ((ابوالحسن به وظيفه اش عمل كرد ولى كارى كه آنها كردند, حسابش با خداست )) ((133)).
آيـا عـلـى نـبـود كه با درد ورنج , وبا ناله وآه دل سوز, همسرش راشبانه به خاك سپرد وخطاب به رسول خدا(ص ) عرض كرد ((سـلام بـر تـو اى رسـول خدا وبر دخترت كه هم اينك كنارت آرميده او به تو خبر خواهد داد كه امـتـت چگونه عليه من شورش كردند وحق فاطمه را غصب كردند اى پيامبر از او مپرس ولى حال اورا ببين (كه خودخواهى مى فهميد چه بر او گذشته است ) ((134)).
ومگر على نبود كه خلافت را به شرط پذيرش سنت دو خليفه (ابوبكر وعمر) رد كرد ونپذيرفت ؟ آيا اين دليل رضايتش از آنان وپذيرش رفتارشان است ؟!.
ومـگـر على نبود كه خلافت را رد كرد هنگامى كه اورا مجبور به آن ساختند ونپذيرفت تا وقتى كه سـى نـفـر بـه رويـداد حـادثـه غديرشهادت دادند واعتراف كردند كه على از سوى رسول خدا, به خلافت تمام مسلمانان نصب شده بود تا جايى كه رسول اللّه مى فرمود ((هر كه على , وليش نيست , مسلمان نخواهد بود))؟.
وبـدينسان على , حادثه غديررا دگر بار زنده كرد پس از آنكه نزديك بود به فراموشى كامل سپرده شـود, وبـا ايـن حـال ـ مـتـاسـفانه ـبسيارى از مسلمانان از آن اطلاع ندارند وآن رويدادهارا باور نمى كنندبه اين دليل كه شجاعت امام على (ع ) اورا اجازه نمى دهد كه بر حق ,سكوت كند.
من به اينان مى گويم : شجاعت على بالاتر از شجاعت پيامبر(ص ) نيست , على خود مى فرمود ((هر گاه آتش جنگ شعله ور مى شد وكارزار شدت مى يافت , به رسول خدا پناه مى بريم )) ((135)).
با اين حال , پيامبر از حق خويش سكوت كرد ودر برابر مشركين كوتاه آمد وشرطهايشان را به خاطر مـصلحت اسلام ومسلمين پذيرفت تا جايى كه برخى از اصحابش ـ متاسفانه ـ اورا متهم به پذيرش ذلـت درديـن كـردنـد وآن شـخـص بـه حـضرتش فرمود: ((تو واقعا رسول خدايى ((136))
؟!!!)) هـمچنانكه برخى جاهلان , امام حسن را تهمت زدندوهنگامى كه ـ به خاطر حفظ خون مسلمانان پاك ـ با معاويه , صلح كردبه او ((يا مذل المؤمنين !)) ـ اى خوار كننده مؤمنان ! گفتند.
بنابراين , عيد غدير ايستگاه ما بين حق وباطل است عيد غدير,كمال دين را نشان داد عيد غدير اتمام نـعـمـت واخـتـصـاص آن را بـه شاكران وسپاسگزاران , نشان داد عيد غدير خشم وغضب خدارا بر انقلاب كنندگان نشان داد عيد غدير, امامت را كه خداوند در بندگان برگزيده اش قرار داده بود, نـشـان داد وسـرانجام عيدغدير خلافت غصب شده اى راكه آزاد شدگان (طلقا) وتبهكاران , آن را همچو جامه در بر كرده بودند,نشان داد.
مـن هر گاه به ياد سخن شهيد سعيد, سيد محمد باقر صدر ـقدس سره ـ مى افتم لحظه اى ترديد نمى كنم كه بايد حق اهل بيت را به دنياشناساند.
او در ديـدار بـا يارانش مى فرمود: ((هنگامى كه نامه تيجانى ازتونس بدستم رسيد وبه من بشارت مـى داد كـه بـرادران مـا بـراى نـخـستين بار در آن ديار, عيد غديررا جشن گرفته اند, گريستم وخداى را شكركردم كه در آنجا بذر تشيع را كاشت )).
حاضرين در آن وقت فهميدند كه گريه آية اللّه صدر از شدت خوشحالى بوده است چرا كه توسط او گروهى از مؤمنين , هدايت ومستبصر شده اند ولى پس از سالها من فهميدم كه گريه او به خاطر ظلم وستمى كه بر اميرالمؤمنين وعترت پاكش ـ درود خداوند بر آنان باد ـروا داشته اند, بوده است چـرا كـه ظـلـم بـه آنـان ظـلـم بـه اسـلام اسـت وظـلم به تمام مسلمين گويا آقاى صدر بر اين گـريـسـتـه اسـت كه بيشتر مسلمانان ,هنوز عيد غديررا نمى شناسند وبه گوششان نرسيده است وارزش وقدرش را نزد خداى جهانيان نمى دانند.
پـس از ايـن بـررسى كوتاه از عيد غدير, لازم است نظر خودرا دربهترين راه براى وحدت مسلمين ارائه دهـم , الـبته اين نظر خود من نيست كه پيروى از متون كتاب وسنت است زيرا راى من وراى جهانيان پس از كتاب وسنت جز گمراهى وپندار نيست وپندار هرگز, راه به حق نخواهد داشت .
مـن بر اين باورم كه وحدت بدست نمى آيد جز بر يك اساس محكم ومتين ! بر اساس عقيده وچنگ زدن به ريسمان محكم الهى زيرارسول خدا(ص ) فرمود ((اگر در دين اختلاف داشتند, جز حزب ابليس مى شوند)).
وهمانا پايه هاى وحدت را رسول خدا(ص ) تبيين كرد, آنجا كه فرمود ((دو چـيـزرا در مـيـان شما رها كردم كه اگر به اين دو تمسك جوييد, هرگز پس از من گمراه نـمـى شـويد: كتاب خداوعترتم اهل بيتم وهمانا لطيف خبير به من خبر داده كه اين دو از هم جدا نمى شوند تا در حوض بر من واردشوند)) ((137)).
پس كسى كه به آن دو تمسك جويد, خواهان وحدتى است كه رسول خدا به آن امر كرده وكسى كه از آن دو, دورى جـويد ـ دانسته ياندانسته ـ دعوت كننده به تفرقه است , همان تفرقه اى كه رسول خـدا جـدااز آن بر حذر داشته وهشدار داده حتى اگر ادعا كند كه رهبر وحدت وتوحيداست , پس بدانيد كه چنين كسى , سخنش باطل وبهتان است جز اينكه به سوى ثقلين بازگردد.
شـايد آن مطلبى كه يكى از علما به من گفت , دلالت بر صدق نيت دعوت كنندگان به وحدت از اهل سنت دارد, همان ها كه هيچ يك ازمسلمانان ترديدى در دوستى ومحبتشان به اهل بيت ندارد او به من گفت ((مـا هـرگـز بـا شما وحدت نمى كنيم مگر آن روز كه آيت ومعجزه شما ظاهر شود)) گفتم : چه آيـتـى ؟ گـفت : مهدى , همو كه ادعا مى كنيدزنده است واز ديدگان پنهان تنها اگر او بيايد ما با شما وحدت مى كنيم وعقيده تان را باور مى نماييم .
اين نتيجه گيرى دردناكى است ولى بهرحال حقى است كه راه گريز از آن نيست .
هـمـيـنطوراست , هرگز اين امت , منسجم نمى شود جز با ظهورش واگر فرض كرديم كه بيشتر اهل سنت با ظهور امام زمان , به سوى اهل بيت روى مى آورند ولى بى گمان , هميشه در ميان امت برخى معاندين وانكار كنندگان تا روز مرگ , وجود خواهند داشت تا در كنار دشمنان اجداد مهدى وشيعيانش وپيروانش قرار گيرند واز ظلمى كه بر آنان شده يا سكوت كنند ويا با قاتلين هم آهنگ شـونـد وانـعكاس صدايشان باشند وپيروى كنند از آنچه از آنان به ارث برده اند, همچون , ابن عمر كـه بـه حـسـيـن بـن عـلـى در انقلابش ونهضت عليه يزيد بن معاويه خرده مى گرفت واعتراض مـى كرد ((138))
وهنگامى كه اهل مدينه از بيعت با يزيد,سرباز زدند, از آنان جدا شد وبه فرزندان وخـانـدانـش دسـتـور داد كـه هـمـچـنـان بـر بـيـعت يزيد پا بر جا بمانند وتبعيت از اهل مدينه نكنند, ((139))
گويا بقاى دين وسلامت آن در جهاد وامر به معروف ونهى از منكرنسبت به حاكم ظـالـمـى هـمـچون يزيد, حجاج وصدام نيست بلكه مهم اين است كه دست اطاعت به حاكم را در دستش گذارد واز اجتماع مسلمين دورى نجويد هر چند, چنين ظالمانى , حكومت كنند.
امروز هم مى بينيم در حالى كه مفتى دربار سعودى (بن باز)اعلام مى كند كه خوردن ذبايح شيعه , جايز نيست وآنها تبهكارومشرك اند ونمى شود با آنها ازدواج كرد يا به آنها زن داد, در همان حال به سـپـاهـيـان بيگانه در حجاز, خير مقدم مى گويد واز آنها استقبال مى كندونسبت به عكس هاى برهنه سربازان زن آمريكائى در حين گرفتن حمام آفتاب كنار دريا, عكس العملى نشان نمى دهد وآزادى كامل آنهارا در كشور اسلامى تامين مى كند وصلح با اسرائيل را كار خيرى تلقى مى كند كه اين نتيجه اطاعت از دستورات واليان آل سعوداست .
پـس چـگونه منتظر قدوم امام مهدى (ع ) نباشيم وچگونه ازخداوند نخواهيم , به ظهورش تعجيل فرمايد تا عدالت را گسترش داده وظلم وستم را از زمين بر دارد.