بسم الله الرحمن الرحيم

 

ابوبكر، همراهي هميشه محزون

 

نقدي بر ديدگاه‌هاي اهل سنت در تفسير آيه غار

**************

 

إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذينَ كَفَرُوا السُّفْلى‏ وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَاللَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ. التوبه/40.
اگر او را يارى نكنيد، خداوند او را يارى كرد (و در مشكل‌ترين ساعات، او را تنها نگذاشت) آن هنگام كه كافران او را (از مكّه) بيرون كردند، در حالى كه دوّمين نفر بود (و يك نفر بيشتر همراه نداشت) در آن هنگام كه آن دو در غار بودند، و او به همراه خود مى‏گفت: «غم مخور، خدا با ماست!» در اين موقع، خداوند سكينه (و آرامش) خود را بر او فرستاد و با لشكرهايى كه مشاهده نمى‏كرديد، او را تقويت نمود و گفتار (و هدف) كافران را پايين قرار داد، (و آنها را با شكست مواجه ساخت) و سخن خدا (و آيين او)، بالا (و پيروز) است و خداوند عزيز و حكيم است‏.


طرح بحث:
يكى از آياتى كه اهل سنت براى اثبات افضليت ابوبكر بر ديگر اصحاب و در نتيجه استحقاق وى براى خلافت بعد از رسول خدا صلى الله عليه وآله به آن استدلال كرده‌اند، آيه 40 سوره توبه معروف به آيه «غار» است.
اين آيه در نظر اهل سنت از جايگاه ويژه‌اى برخوردار است و آن را بيان كننده فضائل و مناقب والا و ارزشمند ابوبكر و ويژگى منحصر به فرد او دانسته‌اند؛ تا جائى برخى از بزرگان سنّى آن را برترين فضيلت ابوبكر، دليل بر استحقاق وى بر خلافت و حتى باارزش‌تر از خوابيدن اميرمؤمنان عليه السلام در بستر پيامبر، قلمداد كرده‌اند.
ابن حجر عسقلانى و بدر الدين عينى شارحان صحيح بخارى به نقل از ابن التين مى‌نويسند:
وهي أعظم فضائله التي استحق بها ان يكون الخليفة من بعد النبي صلى الله عليه وسلم ولذلك قال وانه أولى الناس بأموركم قوله فقوموا فبايعوه.
آيه غار، برترين فضليت ابوبكر است كه به او شايستگى خلافت بعد از رسول خدا (ص) را مى‌دهد، به همين دليل بود كه عمر مى‌گفت: ابوبكر بهترين فرد براى حكومت بر شما است، برخيزيد و با او بيعت كنيد.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 13، ص 209، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة – بيروت؛
العيني، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد الغيتابي الحنفي ( 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 24، ص 280، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
و كتاب ديگرش آن را يكى از فضائل برتر ابوبكر مى‌داند:
ومن أعظم مناقبه قول الله تعالى إلا تنصروه فقد نصره الله إذ أخرجه الذين كفروا ثاني اثنين إذ هما في الغار إذ يقول لصحابه لا تحزن إن الله معنا فإن المراد بصاحبه أبو بكر بلا نزاع
از برترين مناقب ابوبكر اين سخن خداوند است كه فرمود: اگر او را يارى نكنيد....؛ زيرا مراد از «صاحبه» ابوبكر است، بدون اين كه كسى در آن اختلاف كرده باشد.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 4، ص 172، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.
آلوسى نيز اين فضيلت را از ويژگى‌هاى ابوبكر دانسته و مى‌گويد:
وفيها النص على صحبته رضي الله تعالى عنه لرسول الله صلى الله تعالى عليه وسلم ولم يثبت ذلك لأحد من أصحاب رسول الله عليه الصلاة والسلام سواه.
در اين آيه، بر همراهى ابوبكر با رسول خدا تصريح شده است، و اين فضيلت براى هيچ‌يك از اصحاب رسول خدا غير از ابوبكر ثابت نشده است.
الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج 10، ص 100، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
برخى جانبدارى از ابوبكر را به حدى رسانده‌اند كه به خاطر نزول اين آيه در حق ابوبكر، وى را برتر از لقمان حكيم دانسته‌اند.
همان مرد وارسته‌ و پرهيزگارى كه خداوند چشمه‌هاى علم و حكمتش را در قلب او به جوشش درآورده و پندها و حتى نصيحت‌هاى خود را از زبان او نقل مى‌كند.
عجلى در معرفة الثقات مى‌نويسد:
سألت الفريابي ما تقول أبو بكر أفضل أو لقمان قال ما سمعت هذا إلا منك أبو بكر أفضل من لقمان رضي الله عنهما قال عاتب الله الخلق في هذه الآية ما خلا أبا بكر الصديق إلا تنصروه فقد نصره الله إذ أخرجه الذين كفروا ثاني اثنين إذ هما في الغار إذ يقول لصاحبه...
از فريابى سؤال كردم: ابوبكر برتر است يا لقمان ؟ در جواب گفت: اين مقايسه را فقط از شما شنيده‌ام! ابوبكر برتر از لقمان است؛ زيرا خداوند در اين آيه تمام مخلوقاتش را سرزنش كرده است؛ غير از ابوبكر: اگر او را يارى نكنيد، خداوند او را يارى خواهد كرد...
العجلي، أبي الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح ( 261هـ)، معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحديث ومن الضعفاء وذكر مذاهبهم وأخبارهم، ج 2، ص 387، تحقيق: عبد العليم عبد العظيم البستوي، ناشر: مكتبة الدار - المدينة المنورة - السعودية، الطبعة: الأولى، 1405 – 1985م.
اما با تدبر در آيه روشن مى‌شود سرزنشى كه خداوند در اين آيه متوجه مسلمانان كرده است، به طور مسلّم شامل همه صحابه نمى‌شود؛ چه رسد به تمام خلايق و حضرت لقمان كه قرن‌ها پيش از اين قضيه مى‌زيسته است؛ زيرا خطاب در اين آيه به آن گروه از اصحاب نيست که به نداى پيامبر خدا لبيك گفته و به جبهه جنگ تبوك رفتند؛ زيرا دليلى ندارد كه آن‌ها با وجود اطاعت از خدا و پيامبرش، سرزنش شوند.
ابن عطيه اندلسى در اين باره مى‌گويد:
أقول بل خرج منها كل من شاهد غزوة تبوك ولم يتخلف وإنما المعاتبة لمن تخلف فقط.
خداوند تمام كسانى را كه در جنگ تبوك شركت كرده و از فرمان پيامبر سرپيچى نكردند، استثناء كرده و تنها كسانى را كه از رفتن به جهاد خوددارى كردند، سرزنش نموده است.
الأندلسي، ابومحمد عبد الحق بن غالب بن عطية (546هـ)، المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج 3، ص 36، تحقيق: عبد السلام عبد الشافي محمد، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان، الطبعة: الاولى، 1413هـ- 1993م.
بر فرض كه مذمت در آيه شامل همه اصحاب شود، شامل ابوبكر نيز خواهد شد؛ چرا كه سرزنش در اين آيه مربوط به جنگ تبوك و زمانى است كه مسلمانان در مدينه به سر مى‌بردند؛ اما جريان آيه غار مربوط به ده سال پيش و زمان هجرت پيامبر است.
از اين گذشته، آيه غار، جز اين كه ثابت مى‌كند ابوبكر در اين سفر همراه رسول خدا (صلی الله عليه وآله) دائم الحزن بوده و با بى‌تابي، اندوه و گريه و ناله‌هاى كه از ترس مشركان سر مى‌داد و بر زحمت پيامبر مى‌افزود، فضيلتى را براى او به ارمغان نمى‌آورد؛ از اين رو مقايسه ابوبكر با لقمان حكيم، سخنى نسنجيده است.
برخى از تندروان سني، پارا فراتر گذاشته و كسانى را كه منكر اين فضيلت شوند‌، كافر پنداشته‌اند:
فخر رازى در اين باره مى‌نويسد:
قال الحسين بن فضيل البجلي: من أنكر أن يكون أبو بكر صاحب رسول الله صلى الله عليه وسلم كان كافراً.
حسين بن فضيل بجلى گفته است: هر كس همراهى ابوبكر با رسول خدا (ص) را انكار كند، كافر است.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 16، ص 52، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
واحدى نيشابورى در تفسيرش مى‌گويد:
وقال الحسين بن فضيل: من أنکر أن يکون عمر أو عثمان أو أحد من الصحابة کان صاحب رسول الله فهو کذاب مبتدع و من أنکر أن يکون أبوبکر صاحب رسول الله کان کافراً، لأنه ردّ نص القرآن.
حسين بن فضيل گفته است: هر كس صحابى بودن عمر، عثمان و يا يكى ديگر از صحابه را انكار كند، دروغ و بدعت گذار شمرده مى‌شود؛ ولى كسى كه صحابى بودن ابوبكر را انكار كند، كافر شده است؛ چرا صريح قرآن را رد كرده است!
الواحدي النيسابوري، ابوالحسن علي بن أحمد (468هـ)، الوسيط في تفسير القرآن المجيد، ج 2، ص 499، ذيل آيه 40 توبه.
قرطبى نيز همين مطلب را به نقل از «بعض العلماء» نقل كرده است:
الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج 8، ص 146، ناشر: دار الشعب – القاهرة.
و بهوتى حنبلي، منكران مصاحبت ابوبكر را اين گونه تكفير مى‌كند:
ومن أنكر أن يكون أبو بكر الصديق رضي الله عنه صاحب رسول الله صلى الله عليه وسلم فقد كفر لقوله تعالى (إذ يقول لصاحبه).
هر كس صحابى بودن ابوبكر را انكار كند، به درستى كه كافر شده اشت؛ به دليل اين سخن خداوند كه فرموده: «اذ يقول لصاحبه».
البهوتي الحنبلي، منصور بن يونس بن إدريس ( 1051هـ)، كشاف القناع عن متن الإقناع، ج 6، ص 172، تحقيق: هلال مصيلحي مصطفي هلال، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1402هـ.
بدر الدين زركشي، مى‌نويسد:
من أنكر كون أبيها أبي بكر الصديق رضي الله عنه صحابيا كان كافرا نص عليه الشافعي فإن الله تعالى يقول (إذ يقول لصاحبه لا تحزن إن الله معنا).
هر كس صحابى بودن ابوبكر را انكار كند، كافر شده، شافعى بر اين مطلب تصريح كرده است؛ زيرا خداوند فرموده: در آن هنگام كه او به همراه خود مى‌گفت: غم مخور كه خداوند با ما است.
الزركشي، بدر الدين محمد بن بهادر بن عبد الله ( 794هـ)، الإجابة لإيراد ما استدركته عائشة على الصحابة، ج 1، ص 53، تحقيق: سعيد الأفغاني، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1390هـ - 1970م.
ابن حجر هيثمى در تكفير منكرين صحابى بودن ابوبكر مى‌گويد:
وكذلك إنكار صحبة أبيها كفر إجماعا أيضا لأن فيه تكذيبا للقرآن أيضا قال تعالى إذ يقول لصاحبه لا تحزن إن الله معنا.
همچنين به اجماع علما، انكار همراهى ابوبكر، كفر است؛ زيرا تكذيب قرآن نيز هست، خداوند فرموده است: در آن هنگام كه او به همراه خود گفت: غم مخور كه خداوند با ما است.
الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (973هـ)، الزواجر عن اقتراف الكبائر، ج 2، ص 948، تحقيق: تم التحقيق والاعداد بمركز الدراسات والبحوث بمكتبة نزار مصطفى الباز، ناشر: المكتبة العصرية - لبنان / صيدا - بيروت، الطبعة: الثانية، 1420هـ - 1999م.
ملا على هروى مى‌نويسد:
أجمع المفسرون على أن المراد بصاحبه في الآية هو أبو بكر. وقد قالوا: من أنكر صحبة أبي بكر كفر، لأنه أنكر النص الجلي بخلاف إنكار صحبة غيره من عمر أو عثمان أو علي رضوان الله عليهم أجمعين.
مفسران، اجماع دارند كه مراد از «بصاحبه» در آيه، ابوبكر است. و به درستى گفته‌اند كه هر كس همراهى ابوبكر را انكار كند، كافر شده است؛ زيرا نص صريح را انكار كرده است؛ بر خلاف انكار همراهى غير ابوبكر؛ همانند عمر، عثمان و يا علي.
ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (1014هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج 11، ص 172، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م.
و در ديگر كتابش با ادعاى تفاوت بين انكار صحبت ابوبكر با ديگر صحابه، مى‌گويد:
لكن الفرق بين الصَّديق وغيره أن من أنكر صحبة الصديق كَفر لاستلزام إنكار صحبته إنكار نص القرآن المجمع على أنه هو المراد به، بخلاف مَن أنكر صحبة غيره، فإنه لا يكفر.
بين انكار همراهى ابوبكر با ديگران تفاوت وجود دارد، اگر كسى همراهى ابوبكر را انكار كند، كافر شده است؛ زيرا مستلزم انكار نص قرآن است كه همگى اجماع دارند مراد از آن ابوبكر است، بر خلاف انكار همراهى ديگران كه مستلزم كفر نيست.
ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (1014هـ)، شرح شرح نخبة الفكر في مصطلحات أهل الأثر، ج 1، ص 591، قدم له: الشيخ عبد الفتح أبو غدة، حققه وعلق عليه: محمد نزار تميم وهيثم نزار تميم، ناشر: دار الأرقم - لبنان / بيروت.
و مناوى مى‌گويد:
قالوا من أنكر صحبة الصديق كفر لإنكاره النص الجلي.
گفته‌اند: كسى كه همراهى ابوبكر را انكار كند، كافر شده است؛‌ زيرا نص صريح قرآن را انكار كرده است.
المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين ( 1031هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج 1، ص 90، ناشر: المكتبة التجارية الكبري - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ.
عاصمى مكي، تكفير منكران صحبت ابوبكر را اجماعى مى‌داند:
أجمع المسلمون على أن المراد بالصاحب هنا أبو بكر ومن ثم من أنكر صحبته كفر إجماعا.
مسلمانان بر اين مطلب اجماع دارند كه مراد از «صاحب» در اين آيه ابوبكر است، به همين خاطر اگر كسى همراهى ابوبكر را انكار كند، به اجماع مسلمانان كافر شده است.
العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج 2، ص 414، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية.
ابوسعيد خادمى مى‌نويسد:
وَلَوْ قَالَ: أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ لَمْ يَكُنْ مِنْ الصَّحَابَةِ كَفَرَ؛ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَمَّاهُ صَاحِبًا.
اگر كسى بگويد كه ابوبكر صحابى نيست،‌ كافر شده است؛ زيرا خداوند او را «صاحب» ناميده است.
الخادمي، أبو سعيد محمد بن محمد (متوفاى 1156هـ) بريقة محمودية، ج 2، ص 104، طبق برنامه الجامع الكبير.
و آلوسى بعد از استدلال به برخى از فراز‌هاى آيه مى‌گويد:
ومن هنا قالوا: إن إنكار صحبته كفر
به همين دليل گفته‌اند كه انكار صحابى بودن ابوبكر كفر است.
الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج 10، ص 100، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
ابوبكر دمياطى نيز در تكفير منكران صحابى بودن ابوبكر، ادعاى اجماع مى‌كند:
أجمع المسلمون على أن المراد بالصاحب هنا أبو بكر رضي الله عنه ومن ثم من أنكر صحبته كفر إجماعا ولا كذلك إنكار صحبة غيره.
مسلمانان اجماع دارند كه مراد از «صاحب» در اين آبه ابوبكر است، به همين خاطر اگر كسى صحابى بودن ابوبكر را انكار كند، به اجماع مسلمانان كافر شده است؛‌ در حالى كه انكار صحابى بودن ديگران اين چنين نيست.
الدمياطي، أبي بكر ابن السيد محمد شطا (معاصر)، حاشية إعانة الطالبين على حل ألفاظ فتح المعين لشرح قرة العين بمهمات الدين، ج 4، ص 138، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت.
روشن است كه دليل اين گفتار تندروانه، چيزى جز جانبدارى متعصبانه نيست؛ چرا كه در آيه قرآن هيچ اشاره‌اى به نام همراه رسول خدا صلى الله عليه وآله نشده و تنها ثابت مى‌كند كه شخصى به همراه رسول خدا در غار بوده است؛ پس بايد به كمك روايات، اجماع و... ثابت كرد كه اين فرد ابوبكر بوده است.
اگر اين مطلب به كمك ادله‌اى خارج از قرآن، ثابت مى‌شود، صحابى بودن ديگر ياران رسول خدا نيز با همان دلايل ثابت مى‌شود؛ پس انكار نص صريح قرآن در كار نيست و اگر منكران صحبت ابوبكر كافر باشند، منكران صحبت ديگر اصحاب نيز كافر هستند، دليلى براى تبعيض قائل شدن وجود ندارد.


سابقه استدلال به آيه غار:
استدلال به آيه غار، از دير باز در ميان جوامع اسلامي، محافل علمى و مناظرات مذهبى مطرح بوده است؛ اما تاكنون مستندى يافت نشده است كه ابوبكر و يا يكى از اطرافيان وى در زمان حيات رسول خدا صلى الله عليه وآله به همراهى ابوبكر اشاره و به آن استشهاد كرده باشند.
سابقه استدلال به يار غار بودن ابوبكر طبق آنچه اهل سنت ادعا کرده اند به سقيفه بنى ساعده برمى‌گردد كه خليفه دوم و همپيمان ديگر آن دو، عثمان بن عفان با مطرح كردن اين آيه، بر شايستگى ابوبكر بر خلافت استدلال كرده و مردم براى بيعت با او تشويق مى‌كنند.
عمر، فرداى وفات رسول خدا بر منبر رفت و در حالى كه ابوبكر سكوت اختيار كرده بود، اين چنين سخن گفت:
فَإِنْ يَكُ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه وسلم قد مَاتَ فإن اللَّهَ تَعَالَى قد جَعَلَ بين أَظْهُرِكُمْ نُورًا تَهْتَدُونَ بِهِ بما هَدَى الله مُحَمَّدًا صلى الله عليه وسلم وَإِنَّ أَبَا بَكْرٍ صَاحِبُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ثَانِيَ اثْنَيْنِ فإنه أَوْلَى الْمُسْلِمِينَ بِأُمُورِكُمْ فَقُومُوا فَبَايِعُوهُ.
اگر محمد (ص) از دنيا رفته است، خداوند در ميان شما نورى قرار داده است كه وسيله آن به همان چيزى كه خداوند محمد (ص) را هدايت كرده است، هدايت شويد، ابوبكر صاحب رسول خدا و ثانى اثنين است، پس به درستى كه او سزاوارترين فرد براى حكومت بر شما است، برخيزيد و با او بيعت كنيد.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 6، ص 6793، ح 6793، كِتَاب الْأَحْكَامِ، باب51، بَاب الِاسْتِخْلَافِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
و نسائى نحوه استدلال خليفه دوم را اين گونه بيان مى‌كند:
عن سالم بن عبيد أن رسول الله صلى الله عليه وسلم لما قبض قالت الأنصار منا أمير ومنكم أمير فقال عمر من له مثل هذه الثلاث إذ هما في الغار من هما إذ يقول لصاحبه من هو لا تحزن إن الله معنا من هما ثم بسط يده وبايعه الناس بيعة حسنة جميلة.
از سالم بن عبيد نقل شده است كه وقتى رسول خدا از دنيا رفت، انصار گفتند كه يك امير از ما و يك امير از شما (مهاجرين) باشد، عمر گفت: چه كسى از شما، همانند اين سه امتياز را دارد؟ «اذهما فى الغار» كدام دو نفر هستند؟ «اذ يقول لصاحبه» كيست ؟ «لا تحزن ان الله معنا» كدام دو نفر هستند؟ سپس دست ابوبكر را دراز كرد و مردم نيز با او بيعت كردند، بيعتى نيكو و زيبا.
النسائي، أحمد بن شعيب ابوعبد الرحمن (303 هـ)، السنن الكبرى، ج 6، ص 355، تحقيق: د.عبد الغفار سليمان البنداري، سيد كسروي حسن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1411 - 1991.
و ابن كثير دمشقى به نقل از عمر مى‌نويسد كه او در كنار استشهاد به آيه غار، پير بودن ابوبكر را نيز اضافه كرده است:
عن ابن عباس عن عمر أنه قال قلت يا معشر المسلمين ان أولى الناس بأمر النبي ثاني اثنين إذ هما في الغار وأبو بكر السباق المسن.
از ابن عباس از عمر نقل شده كه گفت: من گفتم: از گروه مسلمانان سزاوارترين فرد به جانشينى رسول خدا (ص) کسى است که در غار همراه او بوده است. او ابوبکر پيشتاز و سالخورده است.
ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (774هـ)، البداية والنهاية، ج 5، ص 247، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
طرابلسى و ابن عساكر به نقل از عثمان بن عفان مى‌نويسند كه او اين چنين استدلال كرده است:
عَنْ حمران بن أبان قَالَ: قَالَ عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: إِنَّ أَبَا بَكْرٍ الصديقَ أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا يَعْنِي الْخِلاَفَةُ، إِنَّهُ لَصِديقٌ، وَثَانِي اثْنَيْنِ، وَصَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ.
از حمران بن أبان نقل شده است كه عثمان بن عفان گفت: ابوبكر صديق، سزاوارترين فرد بر خلافت است، او صديق، يار غار و همراه رسول خدا بوده است.
خيثمة الأطرابلسي (343 هـ)، من حديث خيثمة، ج 1، ص 134، طبق برنامه الجامع الكبير؛
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 30، ص 276، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.
خود ابوبكر نيز در زمان خلافتش در آن هنگام كه عده‌اى از يهوديان از او خواستند پيامبر را توصيف كند، به جاى توصيف پيامبر داستان غار را اين گونه بيان كرده است:
معاشر يهود لقد كنت مع النبي صلى الله عليه وسلم في الغار كإصبعي هاتين ولقد صعدت معه جبل حراء وإن خنصري لفي خنصر النبي ولكن الحديث عن النبي صلى الله عليه وسلم شديد.
اى گروه يهود، من و رسول خدا (ص) در غار همانند دو انگشت به يكديگر نزديك بوديم، به همراه او از كوه حراء بالا مى‌رفتيم؛ در حالى كه انگشت كوچك من در انگشت كوچك پيامبر بود؛ ولى سخن گفتن از پيامبر خدا بسيار سخت است.
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 54، ص 197، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.
نكته‌اى كه در اين روايت وجود دارد، اين است كه ابوبكر فراموش كرده غارى كه در آن به همراه رسول خدا سه شب مانده و به قول خودش همانند دو انگشت به هم نزديك بوده‌اند، غار حرا نبوده؛ بلكه غارى در كوه ثور بوده است.
وجود چنين مطالبى در اين روايات، ديدگاه كسانى را تقويت مى‌كند كه مى‌گويند ابوبكر هيچگاه به اين مطلب استشهاد نكرده است؛ بلكه اين مطالب در زمانى كه جعل حديث رواج يافته و براى برخى افراد دكان پردرآمدى شده بود، ساخته شده‌اند.
استدلال به آيه غار در عصر ائمه عليهم السلام نيز ادامه داشته است، در مواردى كه شيعيان در اين باره سؤال مى‌كردند، آن حضرات جواب داده و حتى نحوه پاسخ دادن به استدلال مخالفين را نيز به آن‌ها ياد مى‌دادند كه ما از اين ميان فقط به يك مورد اشاره مى‌كنيم.
سعد بن عبد الله قمى رضوان الله تعالى عليه بعد از مناظره با يكى از نواصب در باره آيه غار و نداشتن پاسخ در اين باره، خدمت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف مى‌رسد و سؤالش را مطرح مى‌كند، امام عليه السلام اين چنين پاسخ مى‌دهد:
يَا سَعْدُ وَحِينَ ادَّعَى خَصْمُكَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله لما أَخْرَجَ مَعَ نَفْسِهِ مُخْتَارَ هَذِهِ الْأُمَّةِ إِلَى الْغَارِ إِلَّا عِلْماً مِنْهُ أَنَّ الْخِلَافَةَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنَّهُ هُوَ الْمُقَلَّدُ أُمُورَ التَّأْوِيلِ وَالْمُلْقَى إِلَيْهِ أَزِمَّةُ الْأُمَّةِ وَعَلَيْهِ الْمُعَوَّلُ فِي لَمِّ الشَّعَثِ وَسَدِّ الْخَلَلِ وَإِقَامَةِ الْحُدُودِ وَتَسْرِيبِ الْجُيُوشِ لِفَتْحِ بِلَادِ الْكُفْرِ فَكَمَا أَشْفَقَ عَلَى نُبُوَّتِهِ أَشْفَقَ عَلَى خِلَافَتِهِ إِذْ لَمْ يَكُنْ مِنْ حُكْمِ الِاسْتِتَارِ وَالتَّوَارِي أَنْ يَرُومَ الْهَارِبُ مِنَ الشَّرِّ مُسَاعَدَةً مِنْ غَيْرِهِ إِلَى مَكَانٍ يَسْتَخْفِي فِيهِ وَإِنَّمَا أَبَاتَ عَلِيّاً عَلَى فِرَاشِهِ لِمَا لَمْ يَكُنْ يَكْتَرِثُ لَهُ وَلَمْ يَحْفِلْ بِهِ لِاسْتِثْقَالِهِ إِيَّاهُ وَعِلْمِهِ أَنَّهُ إِنْ قُتِلَ لَمْ يَتَعَذَّرْ عَلَيْهِ نَصْبُ غَيْرِهِ مَكَانَهُ لِلْخُطُوبِ الَّتِي كَانَ يَصْلُحُ لَهَا فَهَلَّا نَقَضْتَ عَلَيْهِ دَعْوَاهُ بِقَوْلِكَ أَ لَيْسَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله الْخِلَافَةُ بَعْدِي ثَلَاثُونَ سَنَةً فَجَعَلَ هَذِهِ مَوْقُوفَةً عَلَى أَعْمَارِ الْأَرْبَعَةِ الَّذِينَ هُمُ الْخُلَفَاءُ الرَّاشِدُونَ فِي مَذْهَبِكُمْ فَكَانَ لَا يَجِدُ بُدّاً مِنْ قَوْلِهِ لَكَ بَلَى.
قُلْتَ: فَكَيْفَ تَقُولُ حِينَئِذٍ أَ لَيْسَ كَمَا عَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ أَنَّ الْخِلَافَةَ مِنْ بَعْدِهِ لِأَبِي بَكْرٍ؟
عَلِمَ أَنَّهَا مِنْ بَعْدِ أَبِي بَكْرٍ لِعُمَرَ وَمِنْ بَعْدِ عُمَرَ لِعُثْمَانَ وَمِنْ بَعْدِ عُثْمَانَ لِعَلِيٍّ؟ فَكَانَ أَيْضاً لَا يَجِدُ بُدّاً مِنْ قَوْلِهِ لَكَ نَعَمْ.
ثُمَّ كُنْتَ‏ تَقُولُ لَهُ: فَكَانَ الْوَاجِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله أَنْ يُخْرِجَهُمْ جَمِيعاً عَلَى التَّرْتِيبِ إِلَى الْغَارِ وَيُشْفِقَ عَلَيْهِمْ كَمَا أَشْفَقَ عَلَى أَبِي بَكْرٍ وَلَا يَسْتَخِفَّ بِقَدْرِ هَؤُلَاءِ الثَّلَاثَةِ بِتَرْكِهِ إِيَّاهُمْ وَتَخْصِيصِهِ أَبَا بَكْرٍ وَإِخْرَاجِهِ مَعَ نَفْسِهِ دُونَهُم‏.
اى سعد! خصم تو مى‏گويد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله هنگام مهاجرت برگزيده اين امّت را همراه خود به غار برد؛ چون مى‏دانست كه خلافت با او است و در تأويل پيشواست، زمام امور امّت به دست او خواهد افتاد و او در ايجاد اتّحاد و سدّ خلل و اقامه حدود و اعزام جيوش براى فتح بلاد كفر معتمد است و همان گونه كه پيامبر بر نبوّت خود مى‏ترسيد بر خلافت خود هم مى‏هراسيد؛ زيرا كسى كه در جايى پنهان مى‏شود يا از كسى فرار مى‏كند قصدش جلب مساعدت ديگران نيست و علىّ را در بستر خود خوابانيد چون به او اعتنايى نداشت و با او همسفر نشد؛ زيرا كه بر او سنگينى مى‏كرد و مى‏دانست كه‏ اگر او كشته شود شخص ديگرى را نصب خواهد كرد كه بتواند كارهاى او را انجام دهد.
پس چرا استدلال او را اين چنين نقض نكردى كه آيا رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به زعم شما نفرمود: دوران خلافت پس از من سى سال است و اين سى سال مدّت عمر خلفاى راشدين است و گريزى نداشت جز آنكه تو را تصديق كند، آنگاه مى‏گفتى: آيا همان گونه كه رسول خدا مى‏دانست كه خليفه پس از وى ابو بكر است آيا نمى‏دانست كه پس از ابو بكر عمر و پس از عمر عثمان و پس از عثمان على خليفه خواهند بود؟ و او راهى جز تصديق تو نداشت سپس به او مى‏گفتى: پس بر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله واجب بود كه همه آنها را به غار ببرد و بر جان آنها بترسد همچنان كه بر جان ابو بكر مى‏هراسيد و به واسطه ترك آن سه و تخصيص ابو بكر به همراهى خود آنها را خوار نسازد.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص462، باب ذكر من شاهد القائم عليه السلام و رآه و كلمه، ح21، ناشر:‌ اسلامية ـ تهران‏، الطبعة الثانية‏، 1395 هـ.


محورهاي استدلال اهل سنت به آيه غار:
استدلال اهل سنت به آيه غار بر چند محور استوار است كه اساسى‌ترين محور‌هاى آن عبارتند از:
الف: انتخاب ابوبكر براى همراهي: چون اصل هجرت پيامبر به دستور خداوند انجام شده؛ انتخاب همراه نيز به دستور خداوند بوده است. اين مطلب ثابت مى‌كند كه ابوبكر مؤمن راستين و صادق بوده است؛ زيرا رسول خدا از باطن او باخبر بود و اگر ابوبكر مؤمن واقعى نبود، رسول خدا او را براى چنين سفر پرخطرى همراه خود نمى‌كرد؛ چرا كه اگر نفاقى در وجود او بود، هر لحظه امكان داشت مشركين را از جاى آن حضرت باخبر ساخته و او را به دست مشركان بسپارد.
از طرف ديگر رسول خدا ياران مخلص ديگرى كه از نظر نسب نزديكتر از ابوبكر بودند، نيز داشته است؛ ولى از اين ميان وى را براى همراهى انتخاب كرده است، دادن چنين شرافتى به ابوبكر از جانب خدا و رسول او، دلالت بر مقام بلند ابوبكر در دين دارد؛
ب: عدم هجرت ابوبكر پيش از پيامبر: همه اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله را تنها گذاشته و پيش از آن حضرت هجرت كردند؛ اما ابوبكر در آن زمان كه اوج ترس و سختى بود، همراهى آن حضرت را انتخاب و ملازمت و مصاحبت با ايشان را بر هجرت و نجات جان خود ترجيح داد و اين امتياز بزرگ و ويژه‌اى براى او محسوب مى‌شود؛
ج: «ثانِى اثْنَيْنِ»: در اين عبارت، خداوند ابوبكر را دومين نفر، همرديف و همسان پيامبر قرار داده است؛
د: «إِذْ يَقُولُ لصاحبِه» در اين فراز از آيه، خداوند ابوبكر را «صاحب» پيامبر ناميده و چون در قرآن كريم اين عنوان فقط به ابوبكر داده شده است، دلالت مى‌كند كه او برترين صحابى رسول خدا و جانشين بعد از آن حضرت باشد؛
هـ: «لا تحزن»؛ رسول خدا به خاطر شفقت و محبتى كه نسبت به ابوبكر داشت، او را دلدارى داد، همچنين حزن و اندوهى كه ابوبكر در آن زمان داشت، براى خودش نبود؛ بلكه نگرانى او به خاطر دلسوزى بر پيامبر و آينده اسلام بود. او مى‌ترسيد كه مشركان جايگاه رسول خدا را پيدا كند و خداى ناكرده با كشته شدن آن حضرت آينده اسلام به خطر بيفتد و اين نشان‌دهند كمال ايمان ابوبكر بوده است؛
و: «ان الله معنا»: در اين فراز از آيه، پيامبر گرامى اسلام معيت و همراهى خداوند را نسبت به خود و ابوبكر نسبت مى‌دهد و هركس كه خداوند با او باشد و اين مطلب ابوبكر را در زمره متقين و محسنان قرار مى‌دهد و اين از ويژگى‌هاى منحصر بفرد ابوبكر به شمار مى‌رود؛
ز: نزول سكينه بر ابوبكر؛ از آن جايى كه خوف و حزن امر طبيعى است، ابوبكر در آن لحظه دچار حزن و اندوه شد؛ ولى چون مقام و منزلت زيادى نزد خداوند داشت، باريتعالى سكينه‌اش را بر او نازل كرد تا ايمانش قوى‌تر شده و حزن و اندوهش پايان يابد؛
ح: خريد مركب براى پيامبر: زمانى كه رسول خدا قصد خود را مبنى بر هجرت با ابوبكر در ميان گذاشت، ابوبكر به خاطر دوستى و محبتى كه نسبت به آن حضرت داشت، علاوه بر درهم و دينارى كه همراه ايشان كرد، مركبى براى مسافرت آن حضرت خريد.
ط: مشاركت فرزندان ابوبكر: زمانى كه ابوبكر و رسول خدا در غار به سر مى‌بردند، عبد الرحمن و اسماء (فرزندان ابوبكر) به يارى آنان شتافته و با آوردن آب و غذا در هجرت آنان سهيم شدند.
ي: ورود ابوبكر و رسول خدا به مدينه: زمانى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وارد مدينه شدند، انصار و مهاجر فقط ابوبكر را با آن حضرت ديدند و اگر خداى نخواسته رسول خدا در اين سفر از دنيا مى‌رفتند، تنها كسى كه مى‌توانست خلافت بعد از آن حضرت را به عهده گرفته و جانشين وى در ميان امتش شود، ابوبكر بود و اگر در اثناء اين سفر وحيى بر پيامبر نازل مى‌شد، تنها كسى كه از آن آگاهى داشت، ابوبكر بود، همه اين‌ها دلالت بر منزلت و مقام رفيع ابوبكر دارد.
از ميان دانشمندان سني، فخر الدين رازى تفسيرپرداز شهير آن‌ها، بيش از ديگران روى اين آيه مانور داده و در دوازده مسأله مستقل آن را بررسى كرده است كه از اين دوازده مسأله، نُه مسأله آن مستقيما به بحث ما مربوط مى‌شود؛ از اين رو، ما نيز رويكرد اصلى خود را در اين مقاله پاسخ دادن به ادعاهاى وى قرار خواهيم داد؛ هر چند كه به مناسب ديدگاه‌هاى ديگر دانشمندان سنى را نيز مطرح کرده و از پاسخ آن‌ها نيز غفلت نخواهيم كرد.