حقیقت سوم: «اهداف مذهب شیعۀ دوازده امامی»

در بررسی هر مذهب، تنها در صورتی می توان نوع اهدف آن مذهب را دیگر مذاهب تمییز داد كه در مرحلۀ نخست، نوع اعتقادات (حقیقت نخست) و در مرحلۀ بعد، احكام و شرایع آن مذهب (حقیقت دوم) تبیین شده باشد.

یكی از اشتباهات روش وهّابیت در بررسی مذهب شیعۀ دوازده امامی این است كه قبل از تحقیق دربارۀ شیعه در مرحلۀ شناخت انتسابی مذهب تشیّع و پیش از پژوهش درمورد دو حقیقت پیش گفته، به جستجو دربارۀ اهداف مذهب تشیّع می پردازند. به همین دلیل هم با مشكل ((خلط میان اهداف شیعۀ دوازده امامی و فرقۀ غالیان)) دست به گریبان می شوند. این در حالی است كه اهداف مذهب تشیّع ضرورتا را از موضع گیری این مذهب در دو مسالۀ اساسی گذشته برخواسته می شود. زیرا هرگز امکان ندارد میان اهداف و عقاید انسان جدایی بیاندازیم. اگر میان اهداف و باورهای شخصی جدایی بیافتد، دچار كشمكش و نزاع درونی با خود می شود؛ درگیری شدیدی میان اهداف و باورهای انسان به راه می افتد و سرانجام این درگیری، موجب از هم گسیختگی شخصیت او خواهد شد.

همچنین مشاهده کرده ایم كه اشتباه وهّابیان در شناخت دو حقیقت اساسی گذشته، به شکل ضروری، آنان را به اشتباه دیگری یعنی خطا در فهم ((اهداف و حقایق مذهب تشیّع)) كشانده است؛ بلكه اشتباه آنان در فهم حقیقت نخست به خطای آنان در تمامی حقایق بعدی منجر شده است.[1]

***

حقیقت چهارم: «معنای برخی مصطلحات در مذهب شیعه دوازده امامی»

مساله ای که باعث شد كه به این حقیقت، اهمیّت فراوان بدهم این که مشاهده کردم، برخی از وهّابیان در شناخت برخی اصطلاحات پركاربرد در فرهنگ شیعه لغزش های فاحشی داشته اند. آنان این اصطلاحات را به گونه ای شناخته اند كه تفاوت عمیق و جوهری با تعریف برخی محققان اهل سنّت از این واژه ها دارد. به همین جهت در این حقیقت، تنها به اصطلاحاتی می پردازیم كه وهّابیان در شناختش با محققان اهل سنّت و عالمان شیعه اختلاف نظر دارند. واژه هایی مانند: ((بداء، تقیه، عصمت و مصحف))

همانگونه كه در مقدمۀ این كتاب بیان كردم یكی از مهم ترین شرایط موفّقیّت در گفتگوی مذهبی میان وهّابیت و تشیّع، تعریف و روشن سازی مفهومی واژگان رایج در فرهنگ وهّابیت و تشیّع است. همگی مسلمان هستند و هدف این گفتگو محقق شدن تقریب میان دو طرف می باشد. دریافته ایم كه این اصطلاحات از نظر لفظ و قالب خارجی یكسان به كار می رود ولی تعریف این واژگان در فضای فكری دو مذهب تفاوت جوهری دارد.

تا زمانی كه هر كدام از ما، منظور دیگری را نفهمد و مقصود عالمان شیعه و یا وهّابی از كاربرد این واژگان روشن نشود، اندیشۀ تقریب میان شیعه و وهّابیت محقّق نمی شود و در نتیجه در حقّ آرمان مقدّس وحدت اسلامی كوتاهی و تقصیر خواهد شد.

نویسندۀ این كتاب در نوشته ها و سخنرانی های خود به اندیشۀ تقریب میان شیعه و وهّابیت توجّه و اهتمام داشته است. این حقیقت چهارم، از بحران درگیری میان شیعه و وهّابیت می كاهد.

بدون شك هنگامی كه حقایق سه گانۀ گذشته را درك كنیم، به یقین معتقد می شویم كه ممكن نیست اصطلاحی در فرهنگ تشیّع به كار برود ولی با مضمون و محتوای متون قرآنی و احادیث نبوی تنافی داشته باشد.[2]

ما در این نوشتار و در این مرحله، اشاره ای كوتاه و گذرا به حقایق چهارگانه كردیم تا روش شناساندن مذهب تشیّع به وهّابیت ارایه شود. در مرحلۀ شناخت تحلیلی به بررسی این حقایق می پردازیم.

پیش از پایان این مبحث، توجّه خواننده را به نكته ای ضروری جلب می كنم. یكی از مسایل لازم در این روش بررسی حقیقت ششم یعنی ((حقیقت امامت در مذهب تشیّع)) در مراحل پایانی است. لازم بود این حقیقت را در مرحلۀ دوم یعنی بعد از حقیقت نخست بررسی می كردیم. ولی می دانستیم كه اندیشۀ وهّابی توانایی ادراك كامل این حقیقت را در فرهنگ تشیّع ندارد و باید بعد از گذشت مراحل زیاد و در بخش های پایانی به آن پرداخت. به همین جهت ترجیح دادیم كه حقیقت ((امامت در عقیدۀ شیعۀ دوازده امامی)) را در مرحلۀ سوم و پایانی از مراحل بررسی این مذهب تبیین كنیم. همچنین شكّی نداشتم كه لازم است ویژگی اعتقاد به غیبت[3] در حقیقت امامت بررسی شود، زیرا نه تنها پیوندی ریشه ای با این مفهوم دارد بلكه از آن حقیقت سرچشمه گرفته است. ولی ما بحث غیبت را از حقیقت امامت به تاخیر انداختیم  زیرا طرح این بحث نیازمند به مقدماتی است كه ضروری است قبل از ورود به این بحث مطرح كنیم.

اكنون نوبت به طرح سریع مرحلۀ سوم و پایانی از مراحل بررسی مذهب شیعۀ دوازده امامی رسیده است.

***

مرحلۀ سوم: «شناخت ریشه ای مذهب شیعۀ دوازده امامی»

مسالۀ سومی كه باید در طرح و ارایۀ مذهب تشیّع برای برادران وهّابی رعایت كنیم، این است كه این مرحله را بعد از گذر از دو مرحلۀ پیشین مطرح كنیم. نتیجۀ رعایت چنین ترتیبی این است كه وهّابیان دیگر در معرض اشتباه قرار نمی گیرند و مرتكب گناه زشت نمایی حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع نمی شوند و این گونه می توانیم آنان را به ضرورت مسالۀ تقریب قانع كنیم. در مباحث گذشته، هدف از دو مرحلۀ سابق را بیان كردیم، ولی هدف اساسی از این مرحله در شناخت ریشه های مذهب تشیّع متبلور می شود.

شاید یكی از مسایلی كه ما را به دنبال كردن این روش وا می دارد این است كه این حقیقت را بشناسیم: ما فهمیده ایم، گرایش عمومی موجود در كتاب های وهّابیان و مقلّدان معاصر سنّی مذهب آنان در ورود به موضوع شناخت شیعۀ دوازده امامی این گونه است که قبل از بررسی تحلیلی دربارۀ مضامین و محتویات این مذهب یعنی قبل از بررسی مرحلۀ دوم به تحقیق دربارۀ ریشه های مذهب تشیّع می پردازند.  این در حالی است كه اندیشمندان همگی اتفاق نظر دارند شناخت ریشه ای هر مذهبی از درون شناخت تحلیلی آن مذهب برخواسته می شود. بنابراین شناخت ریشه ای مذهب تشیّع یكی از شاخه های تحلیل كامل حقایق و ویژگی های این مذهب است. هر پژوهش مذهب شناسی كه بر این اساس و ترتیب منطقی پیش نرود، تحقیقی است كه به نتیجۀ مطلوب نمی رسد؛  نه اندیشۀ سلیم به چنین پژوهشی رضایت می دهد و نه شرع حكیم.

مشكل وهّابیان این است كه به دنبال «حقیقت منشأ مذهب تشیّع» هستند با این كه این حقیقت جزو متن شناخت ریشه ای است و با شناخت تحلیلی كه مرتبط با حقایق چهارگانۀ مذهب تشیّع است، ارتباطی ندارد. اگر وهّابیان دربارۀ حقایق چهارگانۀ پیش گفته، پژوهشی تحلیلی داشتند، امکان نداشت، میان خواستگاه شیعۀ دوازده امامی و فرقۀ غالیان خلط نمایند. چون این حقایق از قرآن و سنّت شریفه الهام گرفته اند ضرورتا، ریشه های مذهب تشیّع (یعنی منابع، هویّت و خواستگاه) هم اسلامی می باشد. اگر اینچنین نبود گرفتار مشكل تناقض درونی می شدیم.

***

ما به زودی در این مرحله سایر حقایق باقی مانده -از هشت حقیقت پیش گفته- را بررسی می كنیم.

دوست دارم در این جا این نكته را تذكر دهم كه حقایق سه گانه ((منابع مذهب تشیّع، هویّت مذهب تشیّع و حقیقت منشأ مذهب تشیّع و علل به وجود آمدن این مذهب)) پیوند محكمی باشناخت ریشه ای مذهب تشیّع دارد ولی همان گونه كه در گذشته بیان شد حقیقت امامت در مذهب تشیّع با شناخت تحلیلی مرتبط است.

شاید نکتۀ دیگری است که این روش را ضروری می نماید، این است كه این حقایق چهارگانه و مهم را به شكل مختصر و سریع  بشناسیم.

***

حقیقت پنجم: «منابع مذهب شیعۀ دوازده امامی»[4]

پیروان اندیشۀ وهّابی به دلیل مشكل خلط میان شیعه و فرقۀ غالیان، معتقد شده اند كه منابع مذهب شیعۀ دوازده امامی به اندیشۀ مجوسی بازگشت دارد. این منابع از اعتقاداتی تاثیر پذیرفته كه به اندیشه های بت پرستانه آلوده است و یا به منابع یهودیت و مسیحیت بازگشت دارد.

گرایش عمومی در شیوۀ وهّابیت این گونه است كه قبل از تحلیل كامل مفاهیم و محتویات مذهب تشیّع، این احكام شنیع را بر منابع مذهب تشیّع بار می كنند. اگر وهّابیان حقایق چهارگانۀ پیش گفته را بررسی می كردند می فهمیدند تا زمانی كه عقیدۀ شیعه الهام گرفته شده از قرآن و سنّت شریفه است و تا زمانی كه قوانین و احكام و همچنین اهداف این مذهب برگرفته شده از قرآن و روایات است، تا زمانی كه اصطلاحات مذهب تشیّع همسوی با قرآن و حدیث است... معتقدم اگر تمامی این حقایق را می شناختند، معقول نبود، معتقد شوند منابع شیعۀ دوازده امامی به اندیشۀ مجوسی بازگشت دارد.

مشكل وهّابیان عدم تمییز میان منابع شیعۀ دوازده امامی و منابع فرقۀ غالیان است. اگر وهّابیان ادعا كنند كه منابع فكری غالیان تأثیر پذیرفته از اندیشۀ مجوسی است، در این باره سخن درستی گفته اند.

این خلط وهّابیان (میان منابع شیعه و منابع فرقه های غالی) پی آمد قطعی اشتباه آنان در خلط میان مذهب شیعه و فرقۀ غالیان است. به همین جهت ضروری است، قبل از تحقیق دربارۀ منابع تشیّع، به مرحلۀ نخست این كتاب مراجعه كنند. اگر بخواهیم مشكل خلط میان منابع را قبل از مشكل خلط میان مذاهب درمان كنیم، راه را به خطا رفته ایم. امكان ندارد كسی كه حقایق چهارگانۀ سابق را درك نكند، ولی بتواند حقیقت منابع مذهب شیعه را بفهمد.

بعد از این كه حقایق پیشین برایمان روشن شد و فهمیدیم كه این حقایق از قرآن و سنّت سرچشمه می گیرد، به زودی و به شكل تفصیلی دربارۀ جایگاه قرآن و سنّت در كتاب های شیعۀ دوازده امامی سخن می گوییم.[5]

***

حقیقت ششم: «امامت در مذهب شیعۀ دوازده امامی» [6]

كسی كه به موضوع امامت در كتاب های شیعه مراجعه كند و از دلایل قرآنی و روایی قوی در این بحث آگاهی پیدا كند، خواهد فهمید كه مسالۀ امامت یكی از هدیه های ناب پروردگار به انسان بوده است كه خداوند از طریق آخرین پیامبر خود به انسان معرفی كرده است. امامت ساخته و پرداختۀ شیعه نیست. شیعیان به جهت ستمی كه بر اهل بیت پیامبر (علیه و علیهم السلام) شده، به این دیدگاه معتقد نشده اند بلكه از ابتدای پیدایش اسلام پیش از این كه بر اهل بیت (علیهم السلام) ستمی روا شود، متون روایی صحیح، كامل و قاطعی، در مورد امامت امامان دوازده گانه وارد شده است.

اشتباه است اگر معتقد شویم: اعتقاد شیعۀ دوازده امامی به وجود متون روایی دربارۀ ولایت حضرت علی (علیه السلام) قبل از قرن چهارم شناخته شده نبوده است.[7]

حقیقت مساله هرگز این گونه نبوده. اعتقاد شیعۀ دوازده امامی به وجود متونی كه اثبات كنندۀ امامت است، به شكل تدریجی و گام به گام در میان مردم رواج یافت. حدیثی كه امامت امامان دوازده گانه را اثبات می كند پیش از قرن چهارم و قبل از تكمیل تعداد امامان، در كتاب ها و مجامع روایی اهل سنّت از جمله صحیح بخاری و دیگر كتاب ها وجود داشته. مردم هم بعد از مطالعۀ این  احادیث صحیح كه بر امامت آنان دلالت دارد، متون را می پذیرند و گروه گروه به مذهب شیعه وارد می شدند. هر كدام از امامان شیعه تأثیر خاصّی در جان این امّت به جا گذاشته است و آمادگی فراوانی را برای پذیرش و اعتقاد به متون اثبات كنندۀ امامت به وجود آورده است. هر چه شناخت امّت اسلامی بیشتر شود، این آمادگی هم رشد بیشتری پیدا می كند. به ویژه این كه بزرگان اهل سنّت نقش بزرگی در تثبیت امامت امامان دوازده گانه داشته اند زیرا احادیثی را كه به امامت امامان دوازده گانه تصریح دارد، در سه قرن نخست تاریخ اسلام، در كتاب های خود نگاشته اند. كتاب های اهل سنّت نقش مهمّی در ایجاد آمادگی برای پذیرش این باور داشته است. تعداد پیروان امامان دوازده گانه افزایش می یابد و زمینۀ اعتقاد و ایمان به امامتشان گسترده تر می شود. به همین دلیل هم همواره حاكمان هم دوره با امامان، با متون روایی دلالت کننده بر امامت مبارزه کرده، به آنان هجوم می بردند، زیرا حاكمان این ترس را داشتند که عقیدۀ امامت قدرت سیاسیشان را تهدید كند. به همین جهت هم بوده كه با تضعیف قدرت های سیاسی، خط امامت بروز بیشتری پیدا می كرد و در دوره های قدرتمندی حكّام فروكش می نمود و كم رنگ تر می شد.

ما در كتاب ((رحلتی من الوهّابیة الی الاثنی عشریة)) در جایگاه طرح این حقیقت، دلایل قوی مبحث امامت را بیان كرده ایم؛ ولی هدف ما در این پژوهش فكری كوتاه هشدار دادن نسبت به این حقیقت مهم است: ما به این نتیجه رسیده ایم كه وهّابیان به دلیل خلط میان رهبران مذهب شیعه و رهبران فرقۀ غالیان نتوانسته اند نقش ((اوصیای رسول خدا)) یعنی امامان دوازده گانه را در روشن سازی مردم و بیان منصوص بودن امامت درك كنند. وهّابیان مسالۀ منصوص بودن امامت را به رهبران غالیان نسبت می دهند. آنان به این نكته توجه نداشته اند كه مسالۀ منصوص بودن رهبری امامان دوازده گانه بعد از پیامبر در صحیح بخاری و بیشتر كتاب های حدیثی اهل سنّت وجود دارد و نمی توان این احادیث را به رهبران غالیان منسوب كرد.

وهّابیت در موضوع اعتقاد به منصوص بودن امامت امامان دوازده گانه روش نادرستی دارد. آنان از بررسی عمیق دربارۀ حدیثی كه مسلمانان با همۀ گرایش های متفاوتشان بر آن اتفاق نظر دارند، غفلت كرده اند. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرمایند: ((لایزال الدین محفوضا ما ولیهم اثنا عشر))؛[8] (( تا زمانی كه سرپرستی امّت را دوازده پیشوا به عهده داشته باشد، دین همواره محفوظ می ماند.))

همچنین وهّابیان به خود زحمت نداده اند تا به محتوا و مضمون دلایل محكمی كه شیعه از كتاب و سنّت برای اثبات امامت پیشوایان دوازده گانه می آورد، مراجعه كنند و در نتیجه از روی نادانی می گویند: این اعتقاد ساختۀ دست غالیان و از باورهای مجوسیان است.

ما معتقدایم كه مذهب شیعۀ دوازده امامی با دو بال پرواز می كند:

اول: حدیث ثقلین؛[9]

دوم: حدیث پیشوایان دوازده گانه.

تا هنگامی كه وهّابیان این دو حدیث را نفهمند، نمی توانند حقایق و ویژگی های مذهب  تشیّع را درك كنند.

***

حقیقت هفتم: «هویّت مذهب شیعۀ دوازده امامی» [10]

لازم است حقیقت مهمّی را تذكر بدهم: ممكن نیست پیش از بررسی تحلیلی و ژرف در محتویات و مضامین یك مذهب بتوان هویّت فكری آن مذهب را شناخت؛ ولی وهّابیان دقیقا بر خلاف این روش حركت كرده اند. آنان بدون پژوهش در كتاب های شیعه، از ابتدا معتقد شده اند كه هویّت فكری شیعۀ دوازده امامی زردشتی و فارسی است.

ما بحث هویّت مذهب تشیّع را به جهت رعایت ترتیب منطقی بحث به تأخیر انداختیم، زیرا روشمندی علمی اقتضا دارد كه بعد از بررسی حقایق شش گانۀ گذشته، از هویّت مذهب شیعه سخن بگوییم.

عجیب این است كه برخی می گویند: ما می پذیریم كه هویّت فكری شیعه، اسلامی و عربی است ولی معتقدیم كه هویّت نژادی شیعیان نخستین فارسی بوده است!

ما با دلیل ثابت می كنیم كه شیعیان نخستین در سده های ابتدایی اسلام، عرب زبان بوده اند. و بیشتر فارس زبانان در آن دوره سنّی مذهب بوده اند. از مسلّمات تاریخی است كه بیشتر فارسی زبانان و اهالی ایران در آن دوره اهل سنّت بوده اند و به همین جهت هم ابن خلدون در مقدمۀ خود از آنان ثناگویی می كند. و از این بالاتر ایرانیان در آن دوره جزو رهبران اهل سنّت بوده اند. مردم ایران در قرن های متأخّر به مذهب شیعه تبدیل عقیده داده اند.

***

اگر برایمان ثابت شده باشد كه «حقیقت توحید و نبوّت در اندیشۀ تشیّع» با كتاب و سنّت هماهنگی كامل دارد؛ اگر بعد از بررسی تحلیلی برایمان اثبات شد كه شرایع و احكام شیعه همان شرایع و احكام قرآن و سنّت است؛ بعد از این كه با دلیل و برهان ثابت شد كه نمی توان میان اهداف ترسیم شدۀ قرآن و سنّت و اهداف مذهب تشیّع تفاوتی دید؛ وقتی ثابت شد منابع مذهب تشیّع همان كتاب و سنّت است و فهمیدیم كوچكترین اختلافی میان مفهوم امامت در كتاب و سنّت و مفهوم امامت در اندیشۀ شیعه وجود ندارد؛ بعد از ثابت شدن تمامی این موارد، نتیجۀ قطعی و ضروری پذیرش این باورها، عدم امكان تفكیك میان هویّت فكری اسلام و هویّت اندیشۀ شیعه است.

شاید توجّه به ضرورت بررسی تدریجی این حقایق، بر اساس ترتیب علمی و فكری مطرح شده در این روش، رسیدن به این نتیجه را حتمی كند. كسانی كه پیش از تحقیق در مرحلۀ نخست و قبل از پژوهش دربارۀ حقایق شش گانۀ پیش گفته، در جستجوی هویّت شیعۀ دوازده امامی هستند، در گرداب خلط میان هویّت تشیّع و هویّت فرقه های غالی سقوط می كنند.

ما می پذیریم كه هویّت فرقه های غالی مجوسی و فارسی باشد ولی هویّت شیعۀ دوازده امامی اسلامی و عربی است.

ما شیوۀ وهّابیت را در مواجهه با مذاهب اسلامی نمی پذیریم. نباید از راه تشكیك در هویّت یك مذهب اسلامی به انتقاد از آن پرداخت. نه هویّت شیعۀ دوازده امامی فارسی است و نه هویّت مذهب سنّی فارسی. بلكه هویّت مذهب شیعه و سنّی هر دو عربی است. به دلیل این كه تاریخ اثبات می كند كه ریشه های مذهب تشیّع و تسنّن قبل از نفوذ فارسی زبانان در شكل دهی به وقایع پدیدار شده است.

***

حقیقت هشتم: «پیدایش مذهب شیعۀ دوازده امامی و علل این پیدایش»

بخش اول: «پیدایش مذهب تشیّع»

روندی كه وهّابیان در همانند نمایی پیدایش مذهب تشیّع و فرقۀ غالیان در پیش گرفته اند، در ساده نگری بسیار این گروه، ریشه دارد. وهّابیت طبیعت اندیشۀ غلو و عناصری را كه در این فرقه، گرایش های عمیق بت پرستانه دارند، نمی شناسد. وهّابیت روش خود را بر یك نظام و روش بنیادین واحد پایدار نكرده و به همین جهت هم با اندیشۀ مذهب تشیّع كه دارای پیوستگی كامل با اندیشۀ اسلامی است، متفاوت است.

حركت غلو در فضایی آلوده و آكنده از افسانه های زردشتی و خرافه های یهودی و مسیحی شكل گرفته است. ریشه های جریان غلو از این افسانه ها و خرافات آبیاری شده است. بنابراین ساده نگری و بیهودگی است اگر بكوشیم میان پیدایش تشیّع و غلو همانندی نشان دهیم. زیرا مذهب تشیّع بر پایه هایی برخاسته از متون قرآن و احادیث پیامبر (صلّی الله علیه و آله) پی ریزی شده است.

ولی پیروان اندیشۀ وهّابی به دلیل برداشت اشتباهی كه دارند میان اولین غالی در حق امیر مومنان علی (علیه السلام) و اولین معتقد به ولایت ایشان خلط كرده اند. اولین غلو كننده در حق حضرت علی (علیه السلام) عبدالله بن سبا بوده ولی اولین معتقد به ولایت ایشان رسول اعظم حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) بوده است. نتیجۀ مطالعات سطحی و قشری وهّابیان از كتاب های ملل و نحل-كه به قلم عالمان شیعه وسنّی نگاشته شده-  این بوده كه عقاید غلو آمیز را به شیعه منسوب كرده اند و ندانسته، میان منشأ پیدایش تشیّع و غلو به شکل بی منطقی همانندی ایجاد کرده اند.

وهّابیت میان دو اعتقاد متباین خلط كرده است. اعتقاد نخست می گوید: اول كسی كه معتقد به وصایت حضرت علی (علیه السلام) برای پیامبر شده است، عبدالله بن سبأ یهودی است. وهّابیان این اعتقاد را پذیرفته اند. زیرا نتوانسته اند میان این باور و اعتقاد دومی كه تمامی مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارند تفكیك قایل شوند. اعتقاد دوم این است كه اولین كسی كه  به خدا بودن حضرت علی (علیه السلام) معتقد شد، عبدالله بن سبأ بوده است.

ولی وهّابیان ندانسته اعتقاد دوم را تحریف كرده اند. آنان كلمۀ ((خدا)) را حذف و كلمۀ ((وصی)) را به جایش نشاندند. ما این نكته را در بحث جداگانه ای كه به این مساله اختصاص می دهیم، تشریح می كنیم.

ما در كتاب ((رحلتی من الوهّابیة الی الاثنی عشریة)) با دلایل قوی از كتاب و سنّت اثبات كرده ایم كه اولین معتقد به وصایت امام علی (علیه السلام) رسول اعظم (صلّی الله علیه وآله) است. به همین جهت خلط میان این دو مقوله ساده نگری و بیهودگی است و نباید میان اولین كسی كه به وصایت امیرمومنان اعتقاد داشته و اولین كسی كه به الوهیت امام علی (علیه السلام) معتقد شده است، خلط كرد.

اعتقاد نخست به دلایل محكمی از كتاب و سنّت تكیه دارد ولی اعتقاد دوم بر عناصر بت پرستانه و ملحدانه تكیه كرده. عناصری که تلاشش از میان بردن كتاب وسنّت بوده است.

پیروان اندیشۀ وهّابی در بررسی مذهب تشیّع و در موضوع منشأ پیدایش مذهب شیعه و علل این پیدایش، همانگونه سیر كرده اند كه در حقایق هفت گانۀ گذشته حركت كرده بودند. این شیوه بر یك نظام فكری و روشمندی یکسان استوار نشده. در روش وهّابیت مرحلۀ تبیین شده در بخش نخست این كتاب در نظر گرفته نمی شود و قبل از جستجو دربارۀ منشأ پیدایش مذهب، به بررسی تحلیلی و عمیق مفاهیم و محتوای مذهب تشیّع پرداخته نمی شود؛ ولی این نكته را لمس كرده ایم كه محققان اهل سنّت و عقلای اندیشمند وهّابی فهمیده اند كه میان منشأ پیدایش مذهب تشیّع و فرقۀ غالیان خلط شده است.

بسیاری از عالمان محقّق اهل سنّت این دیدگاه را كه وهّابیان ترویج می كنند، رد می كنند. آنان معتقدند نیستند اولین كسی كه به وصایت علی (علیه السلام) ایمان آورده، عبدالله بن سبأ است. پژوهشگران اهل سنّت اثبات كرده اند كه پیش از پیدا شدن عبد الله بن سبأ، امام علی (علیه السلام) در میان اصحاب پیامبر به وصایت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) مشهور بوده است. این اندیشمندان معتقدند كه وهّابیت برای خرده گیری از شیعه و مبارزه با این مذهب، اعتقاد به وصایت را به عبدالله بن سبأ نسبت داده است. با این هدف كه تودۀ مردم را به توهّم بیاندازند و گمان کنند که شیعیان در اعتقادشان به وصایت حضرت علی (علیه السلام) به شخصیتی یهودی به نام (عبدالله بن سبا) اعتماد كرده اند.

***

 

بخش دوم: «علل پیدایش مذهب شیعۀ دوازده امامی»

در بخش حقیقت ششم برای ما ثابت شده كه مسالۀ ((امامت در مذهب تشیّع)) با دلایل نقلی از كتاب و سنّت ثابت می شود و شیعیان بر اساس این دلایل به امامت ائمه دوازده گانه معتقد هستند. به همین جهت ساده نگری است اگر قبل از تحقیق در حقیقت ششم، علل پذیریش ولایت از امامان دوازده گانه را از سوی شیعه جستجو كنیم. مشکل روش وهّابیت این است که هنگام پژوهش دربارۀ تشیّع، قبل از تحقیق دربارۀ حقیقت ششم، به تحقیق دربارۀ حقیقت هشتم می پردازند.

اگر ثابت شود مسالۀ تشیّع، ولایت و تمسّك به امامان دوازده گانه با حدیث ثقلین و حدیث دوازده امام ثابت می شود، لازم است میان علل پیدایش تشیّع و ولایت ائمه و علل پیدایش غلو در حق امامان، تمایز قایل شویم. كسانی كه میان این دو دسته علل تفكیك نمی کنند، به مشكل خلط میان مذهب تشیّع و فرقۀ غالیان گرفتار هستند. به همین جهت هم پیش از بررسی علل پیدایش تشیّع و ولایت ائمه باید به بخش اول این كتاب مراجعه كرده، آن را بررسی كنند. و از همین جاست كه اهمیّت رعایت ترتیب منطقی و روشمند در این كتاب مشخص می شود.[11]

بعد از این كه حقایق هفت گانۀ گذشته را پشت سر گذاشتیم و از همین راه برایمان ثابت شد كه دلایل مذهب شیعه به كتاب و سنّت بازگشت دارد- برای تأمین این هدف، تنها كافی است به كتاب های اصول فقه شیعه مراجعه كنیم- مشاهدۀ این دلایل باعث می شود ایمان بیاوریم كه اساس و پایۀ نخستین در شكل گیری تمامی حقایق هفت گانۀ مذهب تشیّع، قرآن كریم است و در درجۀ دوم و بعد از قرآن كریم، اساس این دلایل احادیث صحیح می باشد. هنگامی كه در بخش حقیقت نخست برای ما ثابت گردد كه ((حقیقت توحید و نبوّت در اندیشۀ شیعه)) از قرآن و روایات الهام گرفته است و بعد از این كه سایر حقایق دیگر به اثبات رسید، باید نوع علل ولایت پذیری شیعه از امامان دوازده گانه روشن شود. عللی كه همگی با قرآن و سنّت هماهنگی دارد.

***

چگونه ویژگی های مذهب شیعۀ دوازده امامی را به وهّابیان ارائه كنیم؟

بعد از این كه شیوۀ پژوهش در حقایق مذهب تشیّع را بیان كردیم نوبت به تبیین روشی می رسد كه با استفاده از آن ویژگی های مذهب تشیّع را به برادران وهّابی ارائه كنیم.

بی تردید مبانی روشی كه ترسیم كردیم، بر ما لازم می کند، سه حقیقت مهمّ و مرتبط با مبحث ((ویژگی های مذهب تشیّع)) را درك كنیم:

امكان ندارد بتوانیم ویژگی های مذهب تشیّع را درك كنیم مگر این كه حقایق این مذهب را شناخته باشیم. و به همین دلیل هم ما پیش از ورود به مبحث ویژگی های مذهب تشیّع، حقایق این مذهب را تشریح كردیم.

مشكل پیروان اندیشه وهّابی این است كه نتوانسته اند میان دو دسته از مسایل تفكیك قایل شوند. دستۀ نخست ویژگی هایی كه عالمان اهل سنّت و شیعه برای اسلام اثبات كرده اند و دستۀ دوم ویژگی هایی كه مذهب وهّابیت به تنهایی برای اسلام اثبات می كند. با این كه در مورد ویژگی هایی كه در دستۀ اول مطرح می شود تمامی عالمان شیعه و اهل سنّت اتفاق نظر دارند ولی ویژگی هایی دستۀ دوم را، تنها وهّابیان جزو اسلام می دانند. همچنین وهّابیان میان عقاید ویژۀ مذهب وهّابی و اصول دین خلط كرده اند و این خلط آنان را به سوی اتهام سایر مذاهب كشانده است. سایر مذاهب اسلامی كه به ویژگی های مد نظر وهّابیان ایمان ندارند، از سوی وهّابیان به انحراف، گمراهی، غلو و در برخی موارد به كفر متّهم می شوند.

متوجه شده ایم كه پیروان اندیشۀ وهّابی میان ((ویژگی های مذهب تشیّع)) و ((ویژگی های فرقۀ غالیان)) تمییز نداده اند و به همین جهت هم برخی ویژگی های فرقۀ غالیان را به شیعۀ دوازده امامی نسبت می دهند. تمامی این مسایل از مشكل خلط وهّابیت میان تشیّع و فرقۀ غالیان نشأت می گیرد. ما در مرحلۀ شناخت انتسابی مذهب تشیّع در این كتاب به این موضوع پرداختیم.

همانگونه كه در مرحله دوم شناخت مذهب تشیّع یعنی مرحلۀ ((شناخت تحلیلی)) بیان كردیم، مذهب شیعۀ دوازده امامی دارای حقایقی است كه پایداری ساختار این مذهب مرهون این حقایق است و شاكلۀ این مذهب را تشكیل داده. به زودی بیان خواهیم كرد كه مذهب تشیّع دارای ویژگی هایی است كه با توجّه به آن، می توان این مذهب  را از سایر مذاهب بازشناسیم و همین ویژگی هاست كه شیعۀ دوازده امامی را از سایر مذاهب متفاوت می كند؛ زیرا این مذهب نزدیك ترین مذهب اسلامی به حقیقت می باشد.

ما در این جا ویژگی های منحصر به فرد مذهب تشیّع را-كه این مذهب را از سایر مذاهب متفاوت كرده- در چند عنوان تقسیم بندی كرده ایم و بیشتر این عناوین را در كتاب ((رحلتی من الوهّابیة الی الاثنی عشریة)) را تشریح كرده ایم. در این كتاب سه ویژگی از مهم ترین ویژگی های این مذهب را بررسی می كنیم و به ترسیم تصویر مختصری از این ویژگی های منحصر به فرد می پردازیم. این خصوصیات شامل موارد زیر هستند:

ویژگی میانه روی مثبت[12] در كیفیت تعامل با اهل بیت (علیهم السلام)؛

ویژگی واقع گرایی در چگونگی تعامل با صحابه؛

ویژگی اعتقاد به غیبت امام دوازدهم.

تمام تلاش خود را به كار برده ایم تا این ویژگی ها را به گونه ای تبیین كنیم كه برادران وهّابی ما آن ها را بپذیرند.

***

1. ویژگی میانه روی در چگونگی تعامل با اهل بیت (علیهم السلام)

میانه روی مذهب تشیّع در چگونگی تعامل با اهل بیت (علیهم السلام) نخستین ویژگی با عظمتی است كه شیعه به آن آراسته شده است؛ شناخت همین ویژگی بود كه باعث شد من از وهّابیت به تشیّع، تغییر مذهب بدهم. هنگامی كه وهّابی بودم، گمان می كردم همان گونه كه عالمان اهل سنّت می گویند، روش اهل سنّت نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) روشی معتدل است. ولی بعد از این كه كتاب ((العتب الجمیل علی أهل الجرح و التعدیل)) نوشتۀ امام اهل سنّت ابن عقیل شافعی را خواندم و بعد از مطالعۀ كتاب ((الامام جعفر الصادق)) (علیه السلام) نوشتۀ امام اهل سنّت محمد ابوزهره، برایم روشن شد كه اهل سنّت از میانه روی در تعامل با اهل بیت (علیهم السلام) خارج شده اند و فهمیدم میانه روی حقیقی در این مساله، همان شیوه ای است كه عالمان شیعۀ دوازده امامی به آن معتقدند.

لازم است در این جا به حقیقت مهمّی اشاره كنم: اهل سنّت در تعامل خود با اهل بیت (علیهم السلام) میان اعتدال مثبت و اعتدال منفی تفاوت قایل نشده اند، به این معنا كه اهل سنّت به جهت روش اشتباهی كه در پی گرفته اند، اعتدال در تعامل با اهل بیت (علیهم السلام) را به بی طرفی معنا كرده اند. آنان از دو روش تندرو نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) یعنی دشمنی و غلو تبری جستند ولی به همین بیزاری اكتفا كردند و خود موضعی ساكن و منفی در برابر اهل بیت گرفتند.

با این كه اهل سنّت می گویند ما به سخنان پیامبر (صلّی الله علیه و آله) درمورد اهل بیت (علیهم السلام) ایمان داریم و می گویند شهادت می دهیم كه تمسّك به اهل بیت (علیهم السلام) از واجبات ضروری اسلام است و معتقدند تمسّك به اهل بیت (علیهم السلام) در مرتبۀ بعد از تمسّك به قرآن و سنّت پیامبر قرار دارد؛ با اعتقاد به همه این موارد باز هم در میدان عمل به كسانی غیر اهل بیت (علیهم السلام) مراجعه می كنند و به دامان دیگران چنگ می زنند. بنابراین سخن و عمل آنان هماهنگ نیست. منظور ما از میانه روی منفی، همین رفتار است.

و اما منظور از میانه روی مثبت شیعه در تعامل با اهل بیت (علیهم السلام) این حقیقت است: در ابتدا شیعه از دو روش تندرو نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) یعنی شیوۀ غالیان و نواصب تبرّی می جوید و در مرحلۀ بعد نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) موضعی مثبت می گیرد.

شیعۀ دوازده امامی هم، اعتقاد اهل سنّت در وجوب تمسّك به اهل بیت (علیهم السلام) را باور دارد و در عمل هم به این اعتقاد پایبند بوده است. پیروان این مذهب به اهل بیت (علیهم السلام) رجوع كرده، به آنان تمسّك می جویند. آنان وصیّت پیامبر را درباره اهل بیت (علیهم السلام) اجرا كرده اند و مراجعۀ آنان به اهل بیت (علیهم السلام) باعث شده تا رفتار شیعه، تصدیق گر گفتارش باشد.

همین مساله نقطۀ افتراق میان روش اهل سنّت و شیعه در تعامل با اهل بیت (علیهم السلام) است. این دو شیوه با هم تفاوت دارد و از این جهت همسو نیست. هر كسی مختار است یكی از این دو روش را برگزیند؛ من هم روش شیعه را در تعامل با اهل بیت (علیهم السلام) انتخاب كرده ام، شیوۀ اهل سنّت را در این مساله رها نمودم و از وهّابیت به تشیّع تغییر مذهب دادم؛ و خداست كه انسان را به راه راست هدایت می كند.

ما دربارۀ این ویژگی با عظمت شیعۀ دوازده امامی در بخش دوم كتاب یعنی كتاب ((رحلتی من الوهّابیة الی الاثنی عشریة)) سخن خواهیم گفت.

***

2. خاصیّت واقع گرایی در چگونگی تعامل با صحابه

سعی می كنیم به گونه ای این ویژگی را مطرح كنیم كه برادران وهّابیمان آن را درك كنند. منظور ما از واقع گرایی در این جا نگاه واقعی به صحابه است به گونه ای كه به سرشت و طبیعت انسانی آنان توجه  شود. این روش امكان می دهد كه قوانین و سنّت هایی كه بر انسان های دیگرقابل اجراست، بر ایشان هم جاری شود. امکان مخالفت و اشتباه صحابه را مطرح می کنیم همانگونه كه دیگران مخالفت و یا اشتباه می كنند. من ترجیح می دهم در هنگام گفتگو با برادران وهّابی، این موضوع با عنوان ((نقد نظریۀ عدالت صحابه)) مطرح نشود، زیرا وهّابیان از این عنوان گریزان خواهند شد. ما هم مجبور نیستیم مساله را با این عنوان مطرح كنیم؛ بلكه كافی است محتوا و مضمون نقد خود را به گونه ای به آنان تذكر دهیم كه خواستۀ ما را بپذیرند، بدون این كه اصطلاح خاصّ این نظریه را مطرح كرده باشیم. معیار هم در این بحث محتویات، معانی و مضمون ها است نه عناوین، اصطلاحات و قالب های بیرونی.

همچنین لازم است برای آنان روشن كنیم منظور شیعه رد كردن عدالت تك تك صحابه نیست بلكه شیعۀ دوازده امامی عدالت بدون استثنای تمام صحابه را رد می كند؛ زیرا بسیاری از وهّابیان تفاوت این دو مساله را درك نكرده اند و به همین جهت هم در حكم كردن در مورد معتقدان به این دو باور خلط كرده اند.

من بر اساس تجربۀ طولانی خود در گفتگو با برادران وهّابیمان و با توجه به سابقۀ گرایشم به این مذهب، یقین دارم و مطمئنم كه وهّابیان نسبت به مسالۀ اصطلاحات، عناوین و پوستۀ بیرونی مسایل حساسیّت بسیاری دارند. گاهی مشاهده می كنید برسر مسالۀ معینی جنگ شدیدی به راه می اندازند ولی هنگامی كه نام این مساله عوض شود، شعله های سركش جنگ فروكش می كند. وهّابیان به دلیل همین ویژگی از مطالعۀ برخی كتاب ها اجتناب می كنند. ولی با تغییر نام، این كتاب ها را با شور و شعف خاصی می خوانند.[13] به همین دلیل هم در چگونگی گفتگو با وهّابیان به دقّت و هوشیاری ویژه ای نیازمندیم.

همچنین لازم است تنها بعد از طرح حدیث ثقلین، دربارۀ مسالۀ صحابه گفتگو كنیم؛ زیرا مسالۀ صحابه یكی از پی آمدهای منفی مخالفت با حدیث ثقلین است.

باید به مسالۀ مهمی اشاره كنیم كه با مسالۀ صحابه مرتبط است. به اعتقاد من بحث دربارۀ حدیث غدیر باید بعد از مطرح كردن حدیث ثقلین باشد، زیرا هنگامی كه با برادران وهّابیمان، دربارۀ حدیث غدیر سخن می گوییم، گفتگو از آغاز به بحث صحابه و داستان سقیفه كشیده می شود به این علّت كه در اندیشۀ وهّابیت، میان حدیث غدیر و مسالۀ صحابه تلازم وجود دارد. بسیاری از وهّابیان گمان می كنند سخن دربارۀ حدیث غدیر بحثی سیاسی است كه دورۀ آن گذشته است برخلاف حدیث ثقلین زیرا این حدیث در مقامی است كه مسالۀ مرجعیّت دینی اهل بیت (علیهم السلام) را مطرح می كند.

معنای این سخن كم ارزش نشان دادن جایگاه حدیث غدیر نیست، بلكه این نكته با ملاحظۀ اصل توجّه به روش فکری وهّابیت مطرح می شود؛ زیرا هدف از این گفتگوها نجات دادن این اندیشه از مشكلاتی است كه با آن دست به گریبان است. به همین دلیل هم در مقدمه ای این كتاب بیان كردم كه هنگام گفتگو با وهّابیان دربارۀ آیه های مربوط به اهل بیت (علیهم السلام) ضروری است، آیۀ تطهیر و آیۀ مباهله و دیگر آیات را بر آیۀ ولایت مقدّم كنیم، زیرا این آیه به جهت پیوند محكمی  كه با حدیث غدیر دارد، با مسالۀ صحابه متلازم است.

گفتگو دربارۀ حدیث ثقلین و آیۀ تطهیر، اندیشۀ وهّابی را برای گفتگو دربارۀ حدیث غدیر، آیۀ ولایت و قضیۀ صحابه كه یكی از پی آمدهای مخالفت با حدیث ثقلین است، آماده می كند.

ما هنگام بررسی ویژگی ((واقع گرایی شیعه در كیفیّت تعامل با صحابه)) تبیین می كنیم كه در تعامل با صحابه سه شیوه وجود دارد:

روش اهل سنّت در چگونگی تعامل با صحابه؛

روش غالیان در چگونگی تعامل با صحابه؛

روش شیعۀ دوازده امامی در چگونگی تعامل با صحابه.

توضیح خواهیم داد كه هر دو روش اول و دوم در تعامل با صحابه، واقع گرا نبوده و هر كدام به شكلی و به دو مفهوم، تندروی هستند. تندروی روش اهل سنّت به معنای زیاده روی در كیفیت تعامل با صحابه است و تندروی غالیان به معنای كوتاهی و تفریط در حق صحابه است. روش واقع گرا در مواجهه با صحابه همان روش شیعۀ دوازده امامی است.

شایسته است كسی كه در حال گفتگوست این نكته را برای برادران وهّابی روشن كند كه آنان میان روش شیعه و روش غالیان در تعامل با صحابه خلط كرده اند و علّت این خلط هم در خلط مذهب تشیّع با فرقۀ غالیان و عدم تمییز میان آن ها می باشد.

***

3. ویژگی اعتقاد به غیبت امام دوازدهم

ویژگی سومی كه در بخش دوم این بحث، دربارۀ آن سخن گفتیم، ویژگی اعتقاد به غیبت امام دوازدهم است.

ایمان به ((غیبت امام دوازدهم)) نیاز اندیشه و دل و نیاز یك زندگی واقع گراست؛ نیاز مشترک امّت اسلام و تمامی بشریت می باشد؛ زیرا این شخصیت غایب بعد از قطع شدن وحی و پایان نور انبیاء، حلقۀ پیوند میان آسمان و زمین است. به همین جهت ایمان به غیبت امام دوازدهم یكی از مهم ترین ویژگی هایی است كه مذهب تشیّع را از سایر مذاهب متفاوت می كند.

كوشش كرده ام این ویژگی با عظمت را به شكلی نو برای وهّابیان ترسیم كنم، تا شاید وهّابیان در قضاوت خود نسبت به برادرانشان آنان را دارای حجّت و دلیل بداند.

انسان می تواند با اطمینان ادعا كند كه عقیدۀ شیعه به غیبت امام دوازدهم حقیقتی اساسی و ضروری است و رسول اكرم (صلّی الله علیه و آله) پیشتر از دویست و پنجاه سال، قبل از تحقّق خارجی و تاریخی این پدیده، از این حقیقت خبر داده است. گروهی از مسلمانان قبل از تحقّق غیبت به این حقیقت ایمان آورده بودند؛ احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله) در این باره جمع آوری و در كتاب های حدیثی نگاشته شده بود؛ بلكه كتاب هایی مستقل در موضوع غیبت نگاشته شد كه احادیث صحیح را در آن جمع آوری كرده بودند. تا این كه بعد از گذشت بیش از دویست سال، مضمون این احادیث صحیح در عالم واقع محقق شد و مردم خود این مساله را از نزدیك لمس كردند. ما این حقیقت را در توضیح این ویژگی مهم و بزرگ و در فصل پایانی كتاب ((رحلتی من الوهّابیة الی الاثنی عشریة)) تشریح كرده ایم.

باید نسبت به این نکته تذکر داده شود که پژوهش دربارۀ ویژگی غیبت، قبل از تحقیق دربارۀ حقیقت امامت در اعتقاد تشیّع، محقّق را به نتیجه نمی رساند. محال است بدون فهم حقیقت امامت در مذهب تشیّع، ویژگی غیبت فهمیده شود.

باید به مسالۀ مهمّی اشاره كنیم: صحیح نیست از آغاز، ویژگی غیبت را با وهّابیان در میان بگذاریم بلكه باید بعد از طرح حدیث ثقلین این ویژگی مطرح شود. زیرا ویژگی غیبت یكی از نتایج مخالفت با حدیث ثقلین است.

برای این كه خوانندۀ محترم اهمیّت رعایت ترتیب این سیر را در ارائۀ حقایق و و یژگی های مذهب شیعۀ دوازده امامی دریابد، از خواننده محترم تقاضا دارم كه به هرم عقاید شیعه نگاه كند و در مراحل سه گانه ای كه گذر از آن ها برای درك مذهب شیعه لازم است، دقّت بیشتری نماید.

***

همانگونه كه سابقا و در مقدمۀ كتاب اشاره كردیم، این كتاب درآمدی است ضروری بر بخش دوم این بحث، یعنی كتاب ((رحلتی من الوهّابیة الی الاثنی عشریة)). به همین جهت هم حقایق و ویژگی هایی كه در هر كدام از دو مرحلۀ شناخت تحلیلی و ریشه ای مذهب شیعه به اثبات رساندیم تنها نکته های اساسی است که قصد داریم در بخش دوم، این حقایق را تشریح كنیم. این نوع تبیین به این جهت بوده كه خواننده تصویری كلّی از هر یك از این حقایق و ویژگی ها در ذهن داشته باشد. در مبحث ((خروج وهّابیت از روش اهل سنّت در تعامل با مذهب شیعۀ دوازده امامی)) این اندیشۀ عمومی را به مباحث تفصیلی دربارۀ حقایق و ویژگی ها ضمیمه كند. در آن بحث دیدگاه های گروه اول یعنی ((وهّابیت)) و گروه دوم و سوم یعنی ((اهل سنّت)) و گروه چهارم یعنی ((شیعۀ دوازده امامی)) را دربارۀ حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع[14] بیان می كنیم. در این جا به پایان بخش اول كتاب می رسیم و ارایۀ تصویری گزیده از دو مرحلۀ آخر بررسی مذهب تشیّع را به پایان می بریم.

پیش از بیان خاتمۀ كتاب، تشكر فراوان خود را از جناب شیخ لؤى منصوری اعلام می كنم كه در بازنگری این كتاب تلاش فراوانی كرده اند و همچنین از تلاش های سید طلال فخر الدین در آسان سازی چاپ كتاب كمال تشكر را دارم.

***

پایان دفتر

آیندۀ مذهب شیعۀ دوازده امامی

اگر بتوانیم مذهب شیعۀ دوازده امامی را به شكل مناسب ارائه كنیم، جمع زیادی به این مذهب گرایش پیدا خواهند کرد؛ حتی كسانی كه به این مذهب ضربه های بی رحمانه ای وارد كرده اند. زیرا آنان به دلیل عدم شناختشان از حقایق و ویژگی های این مذهب بزرگ، با این مذهب مبارزه می كنند. آنان ندانسته با تحریف ها و دروغ های فراوان خود را از شناخت واقعیّت این مذهب دور كرده اند.

ولی بی تردید برادران وهّابی ما هنگامی كه ویژگی های با عظمت و درونی این مذهب را بشناسند، به این مذهب می پیوندند و جزو ترویج دهندگان این اندیشه خواهند شد.

وهّابیان تعجّب می كنند كه با وجود دشمنان فراوانی كه مذهب تشیّع دارد، چگونه توانسته در بیشتر مناطق دنیا برای خود جا باز كند و در هر نقطه از زمین اندیشۀ خود را منتشر كند؟ با این که طرح ها و روش های گوناگون را در جنگ با تشیّع به كار گرفته اند.

ولی رمز این گسترش و توسعه در نیرومندی درونی و فكری مذهب تشیّع، میانه روی در فهم حقایق اسلام و درك اهداف دین نهفته شده است.

وهّابیان می بینند كه صدها نفر از اهل سنّت و ده ها نفر از وهّابیان با تاثیر پذیری از توانایی درونی مذهب تشیّع به این مذهب می پیوندند و می بینند كه چگونه این تازه شیعیان بر ضد دشمنان تشیّع اعلام جنگ می كنند در حالی كه خود در گذشته جزو شدیدترین دشمنان تشیّع بوده اند.

وهّابیان مشاهده می كنند كه مذهب شیعۀ دوازده امامی در تمام سرزمین ها، عالمان و اندیشمندان را به خود جذب كرده است؛ به شكلی كه مذهب تشیّع در تمامی مناطق عرب زبان وغیر عربی، وارد شده است. وهّابیان به یقین رسیده اند كه مذهب تشیّع به زودی اكثریّت مسلمانان دنیا را پوشش می دهد، به ویژه این كه می بینند اندیشۀ تشیّع به مناطقی نفوذ كرده كه توقّع آن نمی رفت. به همین جهت وهّابیان شكی ندارند كه آینده در اختیار مذهب تشیّع خواهد بود. عالم وهّابی دكتر ((علی سالوس))-حفظه الله- در كتابش با نام ((الشیعة الإثنى عشریة فی الاصول و الفروع)) در این باره می نویسد:

((شیعۀ امامیه جعفری دوازده امامی بزرگ ترین فرقۀ اسلامی معاصر است.))[15]

او این مطلب را به رغم دشمنی شدیدش-با تشیّع كه به علت نشناختن حقایق و ویژگی های  مذهب به وجود آمده- بیان می كند.

ما یقین داریم كه وهّابیان به مذهب تشیّع برمی گردند و آینده از آن این مذهب است، ولی این آرمان تنها در صورتی محقق می شود كه این مذهب را به شیوه ای ارائه كنیم كه با شاكلۀ اندیشۀ وهّابی سازگار باشد.

همچنین نوشته های وهّابیان گواهی می دهد كه آینده از آن مذهب تشیّع است.

در جای دیگر نویسندۀ وهّابی ((شیخ ربیع بن محمد سعودی))-حفظه الله- در كتابش به نام ((الشیعة الامامیة فی میزان الاسلام))[16]؛ ((شیعۀ دوازده امامی در ترازوی اسلام)) می نویسد:

((بعد از چهار و بلكه پنج سال كه از مصر بیرون رفته بودم، و بعد از مستقر شدن در قاهره، در دیداری كه از این سرزمین داشتم، گرایش به رویكردی جدید را احساس كردم.))

مقصود این نویسنده تحوّل و تغییر مذهب از اهل سنّت و وهّابیت به تشیّع بوده است. تا این كه می گوید:

(( آن چه تعجّب من را از این مساله بیشتر كرده این است كه در میان این افراد بعضی دوستان و برادرانمان بوده اند كه با هم در نزد برخی اساتید مشهور مصر شاگردی كرده بودیم، برخی از آنان دانشجویانی بوده اند كه ساعت ها با هم در حلقه های علمی نشست داشته ایم و برخی دیگر برادرانی بوده اند كه به آن ها خوش گمان بودیم. همگی آنان در این مسیر افتادند. این گرایش نو همان مذهب تشیّع است.))[17]

اگر برادر ما شیخ ربیع بن محمد سعودی، ویژگی های با عظمت و درونی مذهب تشیّع را درك می كرد، از وارد شدن گروه گروه بزرگان اهل سنّت و وهّابیان به مذهب تشیّع، متعجّب و بهت زده نمی شد.

ما به جهت روشن كردن علل ورود بسیاری از وهّابیان به این مذهب برای این شیخ و امثال ایشان، این كتاب را نوشتیم تا درك كنند مسالۀ تقریب میان شیعۀ دوازده امامی و وهّابیت مساله ای ممكن است و آن گونه كه می پندارند چندان هم محال نیست.

اكنون بشارت دیگری را از عالم وهّابی ((ناصر قفاری))-حفظه الله- برای شما نقل می كنم. این بشارت روشن می كند كه آینده در اختیار مذهب تشیّع خواهد بود. دكتر ناصر قفاری در این باره می نویسد:

((بسیاری (یعنی بسیاری از اهل سنّت و وهّابیان) شیعه شده اند،- تا این كه می نویسد:-  هر كس كتاب ((عنوان المجد فی تاریخ البصرة و النجد))؛ را مطالعه كند ترس اندامش را فرامی گیرد زیرا می بیند برخی از قبیله ها همگی یك جا شیعه شده اند.))

سپس او شیعۀ دوازده امامی را ((بزرگترین فرقه از گروه هایی شیعه در دنیای امروز می خواند.))[18]

هر چه مطالعۀ ما در نوشته های وهّابیان بیشتر می شود، یقین ما هم به روشن بودن آیندۀ شیعه مستحكم تر خواهد شد. زیرا وهّابیان گسترش سریع این مذهب را در مجامع وهّابی و در میان سایر مسلمانان پی گیری می كنند.

برادران عزیز دیگر ما شیخ ((عبدالله غنیمان))-استاد بخش آموزش عالی دانشگاه اسلامی مدینه در عربستان- كتابی دارد به نام ((مختصر السنة)) كه خلاصه ای است از كتاب ((منهاج السنة)) نوشتۀ امام ابن تیمیه. او در این باره حقیقت می نویسد:

((از آن جا كه رافضی گری (منظور او مذهب تشیّع است زیرا او میان رافضی گری و شیعه بودن خلط كرده است.) بر تمام سرزمین های اسلامی سایه افكنده است...))

وهّابیان یقین دارند كه مذهب شیعۀ دوازده امامی به زودی و در آینده ای نزدیك تمامی اهل سنّت و تمامی وهّابیان را به سمت خود جذب می كند.

عالم وهّابی شیخ ((محمد بن عبدالرحمن مغراوی))-حفظه الله- در كتابش به نام ((من سبّ الصحابة و معاویة فأمّه هاویة))؛ بعد از این كه انتشار مذهب تشیّع را در مشرق عالم اسلام بیان می كند، گسترش این مذهب را در سرزمین مغرب هم تبیین می كند و می گوید:

((من برای جوانان سرزمین مغرب نگرانم...))[19] و سپس ورود شیعه را به این سرزمین توضیح می دهد.

اگر برادر ما شیخ محمد عبدالرحمن مغراوی، ویژگی های درونی و با عظمت مذهب تشیّع را می شناخت، هرگز از گسترش این مذهب در مغرب عربی اظهار نگرانی و ترس نمی كرد.

هنگامی كه وهّابیان مذهب تشیّع را بشناسد یقین می كند كه شیعیان فرشتگان رحمت خدا و جان بركفان فداكاری در راه دین هستند. شیخ وهّابی ((مجدی محمّد علی محمّد))-حفظه الله- در كتاب خود ((انتصار الحق مناظرة علمیة مع بعض الشیعة الامامیة))[20]؛ این عبارت را برایمان نقل می كند:

((جوانی سنّی مذهب با حالت تحیّر پیش من آمد. علّت حیرت او این بود كه دست شیعیان به او رسیده بود...))

تا آن جا كه دربارۀ آن جوان می نویسد:

((... تا جایی كه بیچاره گمان می كرد شیعیان فرشتگان رحمت پروردگار و چابکسواران راه حقیقت هستند.))[21]

و به همین شكل صدها عبارت از وهّابیان وجود دارد كه تاكید می كند آیندۀ نزدیك از آن مذهب تشیّع خواهد بود.

ولی نكته ای دیگر باقی می ماند كه باید مد نظر داشته باشیم و آن این كه وهّابیان دشمنان این مذهب با عظمت نیستند، زیرا اگر این مذهب را بشناسند در پیروی از آن تردید نمی كنند، ولی لازم است در هنگام ارایۀ ویژگی های درونی، با عظمت و ژرف مذهب تشیّع، خود را تا سطح اندیشۀ وهّابی پایین بیاوریم تا بتوانیم آنان را تا سطح اندیشۀ شیعه بالا بكشیم.

ضروری است به نكتۀ مهمّ دیگری هم توجه داشته باشیم: گفتگو با اندیشۀ وهّابی باید نخست از حدیث ثقلین آغاز شود و محتوای آن توضیح و تبیین گردد. آغاز گفتگو با پرداختن به شبهاتی كه آنان طرح می كنند و سعی در پاسخ گویی، تا وقتی كه نخست حدیث ثقلین مطرح نشده باشد، حركتی نادرست است.

قانع كردن اندیشه وهّابی برای مطرح كردن حدیث ثقلین و گفتگو دربارۀ این حدیث، آن هم قبل از پرداختن به شبهات، نیازمند تلاشی زیاد و صبر شایسته ای از سوی ماست.

خداوند دین حق را یاری می كند و بر سایر ادیان پیروز خواهد کرد. ((هو الذى أرسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین كلّه))[22]؛ ((اوست كه رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا دین حق را بر تمامی ادیان حكمفرما كند.))


 

[1]) بررسی گستردۀ این مبحث را در فصل دوم از بخش دوم كتاب ((رحلتی من الوهّابیة إلی الاثنی عشریة)) ببینید.

[2]) به بررسی این حقیقت در فصل دوم از بخش دوم این كتاب یعنی کتاب ((رحلتی من الوهّابیة إلی الاثنی عشریة)) مراجعه كنید.

[3]) ما به یقین بر این باور هستیم كه ویژگی اعتقاد به غیبت امام زمان (عج) با مرحلۀ شناخت تحلیلی مذهب شیعۀ دوازده امامی، پیوند محكمی دارد.

[4]) این حقیقت در مرحلۀ شناخت ریشه ای، حقیقت نخست به شمار می رود.

[5]) به تحقیق این مساله در فصل اول از بخش سوم كتاب ((رحلتی من الوهّابیة إلی الاثنی عشریة)) مراجعه كنید.

[6])این حقیقت، در مرحلۀ شناخت ریشه ای، حقیقت دوم به شمار می رود.

[7]) تمامی مسلمانان شیعه و سنی اتفاق نظر دارند كه پیامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله) به دوازده جانشین بعد از خود وصیت كرده است. این حدیث را امام بخاری- رحمه الله- و امام مسلم- رحمه الله- در صحیح شان و دهها نفر از راویان بزرگ اهل سنّت و شیعه نقل كرده اند. بسیاری از كتاب ها پیش از قرن چهارم نوشته شده اند.

[8]) مصادر این حدیث را در فصل اول از بخش سوم كتاب ((رحلتی من الوهّابیة إلی الاثنی عشریة)) در بررسی تفصیلی این حقیقت ببینید.

[9]) نویسندۀ مشهور وهّابی دكتر محمد علی البار- حفظه الله- در كتابش ((الامام علی الرضا و رسالته الطبیة)) در ذیل عنوان ((حدیث ثقلین)) می نویسد:

((مسلم در كتاب صحیح خود حدیث زید بن ارقم-رضی الله عنه- را نقل كرده است؛ او از پیامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت كرده كه ایشان در منطقه ای میان مكه و مدینه كه خم نامیده می شود، خطبه ای خواندند. خدا را حمد و ستایش كردند و مردم را موعظه كردند، سپس فرمودند: اما بعد ای مردم من انسانی هستم كه نزدیك است فرستادۀ خدا (برای گرفتن جانم) نزد من آید و من هم به او پاسخ مثبت دهم، دو امانت گرانبها برای شما باقی می گذارم: نخست كتاب خدا كه در آن نور و هدایت است. به كتاب خدا عمل و به آن تمسّك نمایید. پیامبر نسبت به توجه به قرآن توصیه های فراوانی كردند و سپس فرمودند: و اهل بیت من، خدا را دربارۀ اهل بیتم به یاد داشته باشید، خدا را دربارۀ اهل بیتم به یاد داشته باشید، خدا را دربارۀ اهل بیتم به یاد داشته باشید...))

در سنن ترمذی هم این حدیث از زید بن ارقم روایت شده: او از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) نقل كرده كه ایشان فرموده اند: ((من برای شما میراثی را باقی می گذارم كه اگر به آن تمسّك كنید بعد از من گمراه نمی شوید. یكی از آن دو از دیگری گرانبهاتر است: كتاب خدا ریسمان پیوسته از آسمان به زمین و عترت من اهل بیت من. این دو از هم جدا نمی شوند تا این كه در كنار حوض بر من وارد گردند. پس بنگرید بعد از من با این دو امانت چگونه رفتار خواهید كرد.))

 سپس شیخ وهّابی سعودی می نویسد:

((حقیقتا این مساله باعث تعجّب است: با وجود نقل این حدیث در صحیح مسلم و سنن ترمذی و با این که حاكم نیشابوری در مستدرك و امام احمد در مسند این حدیث را حسن شمرده اند، باز هم بیشتر معاصران و خطیبان این حدیث را نمی شناسند یا  خود را به نشناختن می زنند و به جای این حدیث، حدیث دیگری را جایگزین كرده اند: (( من بعد از خود درمیان شما چیزی را می گذارم كه اگر به آن چنگ زنید هرگز گمراه نمی شوید: كتاب خدا و سنّت من.)) این حدیث در کتاب موطأ امام مالک نقل شده. هر چند متن و معنای این حدیث صحیح است ولی در سند این حدیث، ضعف و انقطاع وجود دارد. ضروری است به جهت اهمیّت این دو حدیث در این موضوع، هر دو حدیث با هم ارایه شود. ولی پنهان کردن حدیث شریف و صحیح مصداق کتمان علمی است که خدا و رسولش انجام دهنده اش را تهدید کرده اند...))

علّامه حافظ محمد ناصر البانی-رحمه الله- در کتاب ((سلسلة الاحادیث الصحیحة)) می نویسد:

((حدیث عترت و برخی از اسناد آن-1761-: ای مردم من چیزی را در میان شما می گذارم و می روم كه اگر به آن تمسّك كنید بعد از من هرگز گمراه نخواهید شد: كتاب خدا و عترتم اهل بیتم.))

سپس محقق البانی می گوید:

((این حدیث صحیح است. زیرا حدیث زید بن ارقم موید آن است... این حدیث را مسلم (7/122-123) الطحاوی در (مشكل الآثار4/368) أحمد ( 4/366-367) ابن ابی عاصم در (السنه 1550-1551) الطبرانی (5026) از طریق یزیدبن حیان تمیمی از او و سپس احمد این روایت نقل كرده (4 / 371) و همچنین الطبرانی(5040) و الطحاوی از طریق علی بن ربیعه این روایت را نقل كرده است. او می گفت: ((من زید بن ارقم را دیدم كه پیش مختار می رفت و یا از نزد او برمی گشت؛ به او گفتم: آیا از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) این حدیث را شنیده ای؟ من در میان شما دو چیز گرانبها می گذارم: كتاب خدا و عترتم؟ او پاسخ داد بله.)) سند و رجال این روایت صحیح می باشد و دارای طرق دیگری است كه برخی از آن ها را الطبرانی(4969-4971 و 4980-4982 و 4050) و برخی دیگر را حاكم (3 / 109 و 148 و 533) مطرح كرده اند. او و الذهبی برخی از این اسناد را صحیح دانسته اند.

شاهد دیگر بر صحت این حدیث، حدیث عطیه العوفی از ابو سعید الخدری است كه از پیامبر نقل می كند: ((نزدیك است كه من از سوی خداوند دعوت شوم و این دعوت را پاسخ بگویم. من چیزی را در میان شما می گذارم كه اگر به آن بگروید هرگز بعد از من گمراه نمی شوید. یكی از این دو بزرگتر از دیگری است: كتاب خدا ریسمان پیوستۀ از آسمان تا زمین و عترتم اهل بیتم. این دو از هم جدا نمی شوند تا این كه در كنار حوض بر من وارد شوند.)) این حدیث را احمد (3/14 و17 و26 و 59) و ابن ابی عاصم (1553 و1555) و الطبرانی (2678-2679) و الدیلمی (2/1/45) روایت كرده اند. این نوع سند برای روایتی كه شاهد است، حسن است. این حدیث شواهد دیگری دارد مانند: حدیث ابو هریره كه الدارقطنی (ص529) و الحاكم (1/93) و الخطیب در الفقیه (56/1) و حدیث ابن عباس در نقل الحاكم دارد كه آن را تصحیح كرده و الذهبی هم با او هم رای است.))

سپس البانی تخریج های فراوان دیگری را برای این حدیث بیان کرده، می گوید:

((بعد از این كه در سال های بسیار دور، سند این حدیث را استخراج كردم، از من دعوت شد تا از دمشق به عمّان و سپس به امارات عربی مهاجرت كنم... در قطر با برخی از اساتید و دكترهای بزرگوار دیدار كردم. یكی از آنان رسالۀ منتشر شده ای از خود را به من هدیه كرد. موضوع این تحقیق تضعیف حدیث ثقلین بود. هنگامی كه این رساله را خواندم متوجه شدم كه نویسنده در این فن تازه كار است. این نكته به دو جهت بوده  كه به او تذكر دادم:

او در استخراج سند روایت به برخی منابع چاپ شدۀ در دسترس، اكتفا كرده و به همین جهت هم در تحقیق مساله كوتاهی زیادی انجام داده است. بسیاری از اسناد و طرق روایی را از دست داده است. برخی از این اسناد و طرق، صحیح یا حسن است، چه این كه شواهد و دنباله های فراوانی هم وجود دارد كه ایشان ندیده است. هر كس تخریج سندی او را با تخریج من در اینجا، مقابله نماید، این مساله را مشاهده می كند.

ایشان به دیدگاه های عالمان تصحیح كنندۀ این حدیث و قواعد ایشان كه در شرح واژگان دانش حدیث، توضیح داده اند، توجّه نداشته است: عالمان حدیث شناس معتقدند كه ((حدیث ضعیف با طرق فراوان تقویت می شود.)) و به دلیل همین بی توجّهی، به چنین اشتباه آشكاری دچار شده است و حدیث صحیح را تضعیف كرده اند.

سابقا هم و قبل از این ملاقات و شناختن این رساله، خبر دار شده بوم كه یكی از دكترهای كویتی این حدیث را تضعیف كرده است. هنگامی كه یكی از برادران ساكن در آن منطقه برایم پیغامی فرستاد، از این مساله اطمینان حاصل كردم. او در نامه از من انتقاد کرده بود که چرا حدیث ثقلین را در كتاب ((جامع الصغیر)) شماره های (2453، 2454، 2745، 7754) تصحیح کرده ام  زیرا دكتر مذكور این احادیث را تضعیف كرده بود. دوست من در شگفت بود كه چگونه حدیث ثقلین  را صحیح می دانم. آن برادر از من خواهش كرده بود تا بار دیگر حدیث را بررسی كنم و من هم احتیاطا این كار را انجام داده ام. شاید او با استفاده از این نوشتار اشتباه دكتر را بیابد. اشتباه او در این مساله اعتماد و اطمینان به دكتر است. ایشان به تفاوت میان انسان های تازه كار و متخصص در یك فن توجه نكرده اند. این غفلتی است که بسیاری از مردم به آن گرفتار می شوند. آنان از هر نویسنده ای در این زمینه مطلبی نوشته، دنباله روی می كنند هر چند سابقۀ روشنی هم در این مبحث، نداشته باشد؛ و یاریگر حقیقی تنها خداوند است.))

من سخن محقق البانی را به شكل كامل نقل كردم، زیرا می بینم وهّابیان همچنان كتاب دكتر «علی احمد السالوس» را چاپ و توزیع می كنند. موضوع این كتاب تضعیف حدیث ثقلین است. با این كه می دانند دكتر سالوس نه دانش حدیث را می شناسد و نه علم رجال حدیث را؛ همچنین می دانند كه محقق البانی این كلام طولانی را تنها برای ردّ دیدگاه دكتر سالوس نگاشته است.

[10])این حقیقت در مرحلۀ شناخت ریشه ای مذهب تشیع حقیقت سوم به شمار می رود.

[11]) این حقیقت مهم را در فصل دوم از بخش سوم كتاب ((رحلتی من الوهّابیة إلی الاثنی عشریة)) بررسی كرده ایم.

[12]) ما تنها اعتدال شیعۀ دوازده امامی را در تعامل با اهل بیت (علیهم السلام) بررسی كرده ایم؛ زیرا براین باوریم كه این اعتدال به نوبۀ خود باعث به وجود آمدن جنبه های اعتدالی دیگر در تمامی حقایق و ویژگی های مذهب شیعۀ دوازده امامی شده است. خصوصیات اعتدالی دیگر از همین ویژگی به وجود می آیند مانند: ((اعتدال در بررسی صفات پروردگار)) و ویژگی ((اعتدال در كیفیت تعامل با صحابه)). به همین جهت هم مذهب شیعۀ دوازده امامی در میان مذاهب اسلامی دیگر مذهب میانه و معتدل است. همانگونه كه امّت اسلامی در میان سایر امّت ها، امّت وسط و میانه رو است.

 

[13]) و به همین جهت هم در تمامی مناظراتم با وهّابیان- كه در بیش از سیصد نوار كاست ضبط شده است- به جای واژۀ ((شیعه)) از كلمۀ ((اثنی عشریه)) استفاده كرده ام. علّت این كاربرد هم این بوده كه وهّابیان از كلمۀ شیعه گریزانند ولی اگر كلمۀ ((اثنی عشریه)) را به كارببریم سنگینی بار كلمه برایشان از میان می رود و به سخنان شما گوش می دهند. تا زمانی كه ما برای تقریب میان وهّابیت و شیعۀ دوازده امامی تلاش می كنیم ضروری است، برادران وهّابی خود را مراعات کنیم، تا گناه بی توجهی به آرمان وحدت اسلامی را مرتکب نشویم.

[14]) در كتاب ((رحلتی من الوهّابیة إلی الاثنی عشریة)) بیان كرده ایم كه اختلاف وهّابیت و اهل سنّت دربارۀ مذهب شیعۀ دوازده امامی بر این نكته دلالت دارد كه بحران مربوط به روش وهّابیت در كیفیت تعامل با مذهب شیعۀ دوازده امامی می باشد. اگر این گونه نبود چرا تنها قضاوت های آنان دربارۀ مذهب تشیع متفاوت است ولی احكامی كه دربارۀ مذهب نصیریه مطرح می كنند، یكسان است.

[15]) ج1، ص 21

[16])به رغم این كه این كتاب در موسسه ای چاپ شده كه با مذهب شیعۀ دوازده امامی مبارزه می كند، ولی نتوانسته اند این حقیقت را منكر شوند كه آینده از آن مذهب شبعۀ دوازده امامی است. این كتاب در مکتبة العلم در شهر جدۀ عربستان چاپ شده است.

[17]) ر.ك مقدمۀ كتاب مذكور

[18]) ر.ك مقدمۀ كتاب ((اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنی عشریة)) ج1، چاپ عربستان

[19]) سلسلة العقائد السلفیة ((من سبّ الصحابة و معاویة فأمّه هاویة)) مقدمۀ كتاب،ص4  مكتبة التراث الاسلامی، قاهره

[20]) این كتاب را انتشاراتی وهّابی در دار طیبه در ریاض عربستان سعودی چاپ كرده است.

[21])ص11-14

[22]) صف: 9