فهرست
1.4.
اهتمام ويژه علماي فرقين در اين باب
4.
سير حرکت رسول الله9
از مدينه تا حجفه
5ـ معرفي الگوي کامل براي زندگي.
مقدمه:
غدير
خم سند حقانيت شيعه است؛1400سال است که بر تارک تاريخ مي
درخشد و راهنما و هدايت گر خيل عظيمي از بشريت بوده
است. غدير خم واقعه اي است که هيچ کس در وقوع آن شک نکرده و از
جمله احاديث متواتر است؛غديرخم به علت ويژگي و
اهميتي که دارد،تنها عيدي است که از سوي اهل
بيت«عيد الله الاکبر»ناميده شده است. غدير خم تنها دليل
مستندي است که دشمنان بيش از همه از آن واهمه دارند. غدير خم
تنها عيدي است که غرض ورزان همت زيادي در خاموش کردن نور
پر فروغش صرف کرده اند. غدير خم از مهم ترين ادله اي است که شبهات
زيادي براي آن تراشيده اند.
علت تاکيد شيعه
به حديث غدير:
با توجه
به مطالب ذيل مي توان به علت تأکيد شيعه بر مسأله
غدير پي برد.
امامت پيامبر9:
امام
صادق7 در پاسخ
سؤال محمد بن حرب هلالي فرمودند:
« فَالنَّبِيُّ إِمَامٌ
وَ نَبِيٌّ وَ عَلِيٌّ إِمَامٌ لَيْسَ بِنَبِيٍّ
وَ لَا رَسُول[1]؛
پيامبر اكرم9 هم امام بود و هم نبىّ ، ولى على7 امام بود ، نه نبىّ و رسول ».
اين
امامت پيامبر9 هم در دوران حيات ايشان است، هم پس از مرگ حضرت ، در
حديث مرفوعه اي امام صادق7 فرمودند:
« يا أَيُّهَا النَّاسُ
انَّ رَسُولَ اللَّهِ امامٌ حَيّاً وَ مَيِّتاً[2]؛ اى مردم!
همانا رسول خدا9 در حال حيات و ممات پيشوا و امام (همگان) است.»
امير
المؤمنين7 نيز ايشان را امام اهل تقوا دانستند: «فَهُوَ امامُ مَنِ اتَّقى وَ بَصيِرَةُ مَنِ اهْتَدى[3]؛
پيامبر اكرم9 پيشواى پرهيزكاران و روشنى ديده طالبان هدايت است.»
اهل سنت
نيز امامت انبياء: را نيز قبول دارند.مثلا درباره
امامت حضرت عيسي اينگونه نقل نموده اند:
قال رسول اللَّهِ
وَالَّذِي نَفْسِي بيده لَيُوشِكَنَّ أَنْ يَنْزِلَ فِيكُمْ بن مَرْيَمَ إِمَامًا مُقْسِطًا
وَحَكَمًا[4]؛
پيامبر اکرم 9 فرمودند: عيسي بر شما نازل مي گردد در حاليکه
امام عادلي است.
امامت
حضرت عيسي در قرآن نيامده است، و با توجه به حديث مذکور
قابل پذيرش است
ليکن
در قرآن با کنايه از امامت رسول الله9 ياد شده است . در سوره احزاب
مي خوانيم:
(
النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ
وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ في كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ
وَ الْمُهاجِرينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ
فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً [5]).
در
اين آيه خداوند مقام اولويت را براي رسولش
تعيين مي کند، و مي دانيم اولويت و
حاکميت از شؤونات امام است . و اگر رسول الله9 امام
نبود اقتداء به ايشان صحيح نبود. بزدودي حنفي در
اين زمينه مي گويد:
چون پيامبر9 رسول و
امام است اقتداء به ايشان واجب است، و در اين شبهه اي نيست..[6]
؛
حال که
پيامبر9 امام است، بايد در فهم قرآن به او رجوع نمود. زيرا قرآن
مقام تبيين و تفسير آيات را مخصوص ايشان مي
داند: ( بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ
لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[7]). وقتي تبيين « ذکر» به
پيامبر9 سپرده شده، به همين جهت بايد در آنچه نمي دانيم
به اهل ذکر رجوع کنيم : ( فَسْئَلُوا
أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ[8]). حال «
اهل ذکر» چه کساني هستند . به حکم آيه: ( فَمَنْ حَاجَّكَ
فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ
أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ
فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبينَ[9]) .
علي بن ابي طالب7 نفس پيامبر است . و وصيت
پيامبر هم بر اين تعلق گرفته بود، تا از علي7
پيروي کنيم :
« قال رسول الله
من امن بالله و صدقني بولايه
علي بن ابي طالب ،من تولاه فقد تولاني و من تولاني فقد
تولي الله و من احبه فقد احبني ومن احبني فقد احب الله[10]»
و مطابق
آيه : ( ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ
يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ
ذلِك..[11]) . ما
نبايد نفس خودمان بر نفس
پيامبر9 مقدم کنيم. در نتيجه مصداق بارز اهل ذکر علي بن
ابي طالب7 است.
نتيجه
مي گيريم:
جانشين
پيامبر هم بايد امام باشد، و هم مأذون از طرف ايشان.
بهترين دليلي که امامت حضرت علي7 را ثابت
مي کند حديث غدير است . به همين علت شيعيان
بر اين حديث تأکيد دارند، زيرا نمي خواهند شخص
ديگري را بر نفس رسول الله9 مقدم
کنند، و در مقابل آن کساني که غير از نفس رسول الله9 را امام
خود دانسته اند، به پيروان خود گفته اند، در مباحثه با شيعيان
از حديث غدير سخن نگوييد. همانگونه که ابوحنيفه
بزرگ احناف به پيروانش دستور داده بود:
« ...فَقَالَ أَبُو حَنِيفَةَ قَدْ قُلْتُ لِأَصْحَابِنَا
لَا تُقِرُّوا لَهُمْ بِحَدِيثِ غَدِيرِ خُمٍّ فَيَخْصِمُوكُمْ[12]
؛ ابوحنيفه گفت: به حديث غدير اعتراف نکنيد که شکست
ميخوريد. »
با توجه
به اهميت اين موضوع و با
استعانت از مولاي غدير ،دست به قلم شديم تا متني
درسي پيرامون غدير خم به رشته تحرير در آيد تا در
آن به اختصار با برخي از مطالب مهم پيرامون اين فضيلت
حضرت علي7 آشنا شويم ؛
حوزه علميه اصفهان
شعر:
ابن حماد
عبدي:
يوم
الغدير لاشرف الايام واَجلُها
قدرا علي الاسلام
يوم
اقام الله فيه امامنا اغني
الوصي امام کل امام
قال
النبي بدوح خم رافعا کف
الوصي يقول للاقوام
من کنت
مولاه فذا مولي له بالوحي
من ذي العزه العلام
آيت
الله کمپاني:
باده
ساقيا ولي زخم غدير چنگ
بزن مطربا ولي به ياد امير
تو
نيز اي چرخ پير بيا زبالا به زير داد مسرت بده ساغر عشرت
بگير
بلبل
طبعم چنان قافيه پرداز شد که
زهره در آسمان به نغمه دمساز شد
وادي
خم غدير منطقه نور شد يا زکف عقل پير
تجلي طور شد.
خلاصه
درس:
در اين
درس با برخي از امور مقدماتي چون: ضرورت بحث ، مفهوم شناسي، آماري
از واقعه غدير، علت تأکيد شيعه به حديث غدير آشنا مي
شويم.
قبل از
ورد به هر بحثي لازم است تا جهت انگزيش بيشتر ابتدا با ضرورت
طرح آن موضوع آشنا شويم، به همين علت به برخي از اموري
که به ضرورت مطرح شدن بحث از واقعه غدير دلالت دارد اشاره مي
کنيم.
تاکيد
فراوان پيامبر 9و اهل بيت در اين
باره خود دليلي است بر اهميت موضوع و عنايت به
تبليغ و تبيين اين مسأله مهم. در ادامه به برخي از
کلمات نوراني معصومين درباره اهميت غدير اشاره مي
کينم.
پيامبر اکرم9 :
1. « فليبلغ الحاضر الغائب وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ
[13]
؛پس حاضرين بايد خبر دهند و پدران تا صبح قيامت به فرزندان خبر
دهند».
2. روزى رسول گرامى اسلام9 به اميرمومنان7 فرمود: اى
على، خداوند آيه: (يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک) را در باره
ولايت تو بر من نازل کرد. اگر آنچه به من امر شده تبليغ نکنم، عملم باطل
است و کسى که خدا را بدون ولايت تو ملاقات کند، کردارش باطل است. اى على7، من جز سخن
خدا نمىگويم .[14]
امير المومنين7:
1.مردي
به مولي علي7 فرمود:
« ...فاخبرني بافضل منقبه لک من رسول الله
فقال: نصبه اياي بغدير خم فقام لي بالولايه من الله
عزوجل بامر الله تبارک وتعالي[15] ؛
بهترين فضيلتي که پيامبر9
براي شما فرمود چه بود ،حضرت علي7
فرمودند: معرفي کردن من به عنوان امام در غدير خم».0
ابو
الفتوح رازي نقل کرده است :
« کميت اسدي(م
126) بعد از سرودن هاشميات خود شبي مولي7 را در عالم
رؤيا ديد, امير المومنين 7 از او خواستند
تا شعرش را براي او بخواند .کميت خواند:
و يوم الدوح
دوح غدير خم ابان له الولايه لو
اطيعا
در روزي که
از درخت ها سايابان درست کردند؛ از درختان غدير خم
رسول خدا ولايت علي بن ابي طالب
را بر مردم آشکار کرد.
حضرت7 فرمودند:
راست گفتي و بعد خودشان اين بيت را سرودند:
و لم ار مثل ذاک اليوم
يوما و لم ار مثله حقا اضيعا[16]
2. در
حديثي ديگر فرمودنند :
« اين روز روز عظيم الشاني است[17]
» .
3. حضرت علي7 به ابوبکر فرمود:
بر اساس حديث پيامبر9 در روز غدير، آيا من مولاى تو
و هر مسلمانى هستم يا تو؟ ابوبکر گفت: شما. [18]
امام حسن7:
ازامام جعفر
صادق7 چنين
روايت شده است:
امام حسن7 هنگامى که
مىخواست با معاويه آتش بس اعلام کند، به او فرمود: امت مسلمان از پيامبر9 شنيدند
که در باره پدرم فرمود :«انه منى بمنزله هارون من موسى»؛ همچنين ديدند
که پيامبر9 وى را در غديرخم به عنوان امام نصب فرمود.[19]
امام حسين7:
سليم
بن قيس مىنويسد:
امام حسين7 قبل از مرگ
معاويه خانه خدا را زيارت کرد. سپس بنى هاشم را جمع کرده فرمود: آيا
مىدانيد پيامبر اکرم9, على7 را در روز
غدير خم نصب کرد؟ همگى گفتند: آرى.[20]
امام سجاد7:
ابن اسحاق،
تاريخ نويس معروف، مىگويد:
به على بن
حسين7 گفتم:«من کنت مولاه فعلى مولاه» يعنى چه؟ حضرت فرمود: «اخبرهم انه
الامام بعده»؛به آنها خبر داد که اوست امام بعد از خودش.[21]
امام باقر7:
ابان بن تغلب
مىگويد: از امام باقر7 در باره گفته پيامبر9:«من کنت
مولاه فعلى مولاه» پرسيدم: حضرت فرمود:
اى اباسعيد،
پيامبر9 فرمود: اميرمومنان7 در ميان مردم جانشين من خواهد بود.[22]
امام صادق7:
1. ...
فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ 9أَوْصَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ7 أَنْ يَتَّخِذَ
ذَلِكَ الْيَوْمَ عِيداً وَ كَذَلِكَ كَانَتِ الْأَنْبِيَاءُ: تَفْعَلُ
كَانُوا يُوصُونَ أَوْصِيَاءَهُمْ بِذَلِكَ فَيَتَّخِذُونَهُ عِيداً[23] ؛ در
وصيتي پيامبر9 به حضرت علي7 فرمود :
روز غدير را عيد بگير.. .»
2. روز غدير خم افضل و بالاترين
عيد هاي امت من است.[24]
3. مردى معتزلى از ايشان در باره سنت پرسيد.
حضرت در پاسخ فرمود:
هر چيزى که
فرزند آدم به آن نياز دارد (حکم آن) در سنت خدا و پيامبر9 وجود دارد
و چنانچه سنت نبود، خداوند هرگز بر بندگان احتجاج نمىکرد.مرد پرسيد: خداوند
با چه چيزى بر ما احتجاج مىکند؟حضرت فرمود:«اليوم اکملت لکم دينکم
و اتممت عليکم نعمتى و رضيت لکم الاسلام دينا»؛بدين وسيله
ولايت را تمام گردانيد و اگر سنت يا فريضه تمام نبود، خدا
به آن احتجاج نمىکرد.[25]
امام کاظم7:
عبدالرحمن
بن حجاج از حضرت موسى بن جعفر7 در باره نماز در مسجد غديرخم[26]
پرسيد. حضرت در پاسخ فرمود:
«صل فيه فان
فيه فضلا و قد کان ابى يامربذلک؛ نماز بخوان، بدرستى که در آن فضل فراوان
وجود دارد و پدرم به آن امر مىکرد».[27]
امام رضا 7
1. اين روز عيد اهل بيت است؛ هرکس اين روز را
عيد بگيرد خداوند مالش را زياد مي کند؛
...مثل المؤمنين في قبولهم
ولاء أمير المؤمنين في يوم غدير خم كمثل الملائكة في سجودهم لآدم، و مثل من أبي ولاية
أمير المؤمنين في يوم الغدير مثل إبليس... .[28]
2. محمد بن ابى نصر بزنطى
مىگويد: خدمت امام رضا7 بودم، در حالى که مجلس پر از جمعيت
بود و با يکديگر درباره غدير گفتگو مىکردند، برخى از مردم اين
واقعه را منکر شدند؛
امام فرمود:
پدرم از پدرش
روايت کرد که روز غدير در ميان اهل آسمان مشهورتر است تا ميان
اهل زمين. سپس فرمود: اى ابى نصر، «اين ماکنت فاحضر يوم الغدير؛
هر کجا که هستى در اين روز نزد اميرمومنان7 باش.» بدرستى
که در اين روز خداوند گناه شصت سال از مردان و زنان مومن و مسلم را مىآمرزد
و دو برابر آنچه در ماه رمضان از آتش دوزخ مى رهاند؛ در اين روز آزاد مىکند...
سپس فرمود:
«والله لوعرف
الناس فضل هذا اليوم بحقيقه لصافحتهم الملائکه کل يوم عشر مرات؛
اگر مردم ارزش اين روز را مىدانستند، بىترديد فرشتگان در هر روز ده بار
با آنان مصافحه مىکردند.».[29]
امام جواد7:
جواد
الائمه 7در ذيل آيه: (يا ايهاالذين آمنوا اوفوا
بالعقود[30])چنين
روايت کرد:
پيامبر9 در ده مکان
به خلافت اشاره کرده است؛ سپس آيه: ( يا ايهاالذين آمنوا اوفوا
بالعقود)نازل شد.[31]
در توضيح
اين روايت بايد گفت: آيه ياد شده در اول سوره مائده
است. اين سوره،آخرين سوره اى است که برپيامبراکرم 9 نازل شد.
در اين سوره، «آيه اکمال» و «آيه تبليغ، که ناظر به واقعه
غدير است، وجود دارد.
امام هادي7:
روز
غدير عيد است و افضل اعياد نزد اهل بيت و محبان
ايشان به شمار مي آيد.
امام حسن عسکرى7
1. حسن بن
ظريف به امام حسن عسکرى7 نامه نوشت و پرسيد: گفته پيامبر9«من کنت مولاه
فعلى مولاه» يعنى چه؟
حضرت در پاسخ
فرمود:
«اراد بذلک ان جعله
علما يعرف به حزب الله عند الفرقة؛خداوند اراده فرمود که اين جمله، نشان
و پرچمى باشد تا حزب خدا هنگام اختلافها با آن شناخته شود.».[32]
2. اسحاق
بن اسماعيل نيشابورى مىگويد: امام عسکري7 به ابراهيم
چنين نوشت:
خداوند متعال با منت
و رحمت خويش واجبات را بر شما مقرر کرد. اين کار به سبب نياز او
نبود، بلکه رحمت او بود که متوجه شما شد. هيچ معبودى جز او وجود ندارد؛ او چنان
کرد تا ناپاک را از پاک جدا سازد، و اندرون شما را بيازمايد تا به سوى
رحمت او پيش بگيرد، و منازل شما در بهشت معين شود. از اينرو،
حج و عمره، اقامه نماز، پرداخت زکات، روزه و ولايت را بر شما واگذار کرد ، و
درى را فرا راهتان قرار داد تا درهاى ديگر واجبات را باز کنيد؛ کليدى
را براى يافتن راه خود قرار داد. اگر محمد و جانشينان او از فرزندش نبود،
شما مانند حيوانات سرگردان مىمانديد و هيچ واجبى از واجبات را فرا
نمىگرفتيد. مگر مىتوان از غير در، وارد مکانى شد؟ وقتى خداوند به سبب
تعيين اوليا پس از پيامبر9، نعمت خود
را بر شما تمام کرد، فرمود: «اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم
نعمتى و رضيت لکم الاسلام دينا» سپس براى اولياى خود برگردن شما
حقوقى قرار داد، و به شما فرمان داد حقوق آنها را ادا کنيد، تا زنان و اموال
و خوراک و آشاميدنيها بر شما حلال باشد، و به واسطه آن برکت و رشد و ثروت
را به شما بشناساند و اطاعت کنندگان شما را به واسطه غيبت بشناساند... .[33]
امام زمان7:
در دعاى ندبه
که ظاهراً منسوب به آن حضرت است، چنين مىخوانيم:«... فلما انقضت ايامه
اقام وليه على بن ابى طالب صلواتک عليهما و آلهما هاديا اذ کان
هوالمنذر».
يک
از اصول اعتقادي اسلامي که مورد پذيرش مسلمانان قرار دارد، بحث
امامت است .در ميان احاديث،سخنان زيادي از اهل بيت
دلالت بر اين امر دارد . من جمله
امام باقر7 فرمودند: « انما يعرف الله عزوجل و يعبده من عرف الله و عرف
امامه منا اهل البيت[34]؛کسي
که امامت ما اهل بيت را شناخت, ميتواند خداوند را بشناسد و عبادت
کند».
از
همين رو شاگردان اهل بيت، حتي در مناظرات خود، با مخالفين
به جايگاه امام در انديشه شيعه اشاره کرده اند .چنانچه در مناظر هشام بن حکم با ابو هذيل علاف
همين مطلب را مشاهده مي کنيم.[35]
بعد از
عصر حضور اهل بيت و به
خاطرتاکيد زياد اهل بيت: بر مساله امامت ،عالمان بزرگ شيعه
، امامت را جزء اصول ايماني و اعتقادي مي دانند[36]
.
در
بين عالمان عامه نيز، عده اي اين اصل اعتقادي را
جزء اصول دين مي دانند[37]
. همچنين برخي از عالمان مدرسه خلفاء ، اگر چه
امامت را جزء اصول دين ندانسته اند ،اما با سخناني به ضرورت اين
بحث اشاره کرده اند.
چنانچه
شهرستاني مي نويسد:
« ..الخلاف الخامس:
في الإمامة، و أعظم خلاف بين الأمة خلاف الإمامة، إذ ما سلّ سيف في الإسلام على قاعدة
دينية مثل ما سلّ على الإمامة في كل زمان[38] »
....بزرگترين
اختلاف بين مسلمانان مسئله امامت بوده است... .
يا، ماوردي ( متوفي 450) نيز مي گويد:
«
فَلَيْسَ دِينٌ زَالَ سُلْطَانُهُ إلَّا بُدِّلَتْ أَحْكَامُهُ [39]؛هيچ
ديني نيست مگر آن كه حاكم آن از بين رفته باشد جز اين كه احكامش دچار تغيير بشود.»
تا آنجا كه در ادامه مي نويسد:
« اقامت امام كه سلطان و رهبر بوده
نصبش ضروري است.»
متکلم
بزرگ اهل سنت قاضي ايجي هم مي نويسد:
« نصب الإمام عندنا
واجب علينا سمعا[40]
؛ نصب امام در نزد ما واجب است واين واجب واجب سمعي است»
نتيجه
اينکه: بر خلاف اهل سنت که براي امامت ابوبکر دليلي
ندارند[41]
شيعه براي امامت امامان خود ادله زيادي دارد که
حديث غدير از مهمترين اين ادله است.
با توجه به سيره و سخنان حضرت علي7 مي توان نتيجه
گرفت ايشان از مناديان وحدت بين مسلمانان بودند, به همين
خاطر فضايل ايشان نيز مي تواند در ايجاد انسجام و
تقريب بين مسلمانان نقش آفريني کند، شيعيان
از حديث غدير ولايت امام علي7 را اثبات مي کنند و
سني ها از اين حديث دوستي او را استفاده مي کنند ,
پس اين بهترين فرصتي است که شيعه و سني در
اين مورد انسجام لازم را پيدا نموده و در مقابل اسلام اموي که
امروزه خود را با نام وهابيت نشان مي دهد به مقابله برخيزند .
سخن حضرت زهرا در اين باره شنيدني است.
حضرت زهرا در پاسخ محمود بن لبيد يکي از علل اختلاف مسلمانان را
دوري از غدير معرفي نمودند.
... وَا عَجَبَاهْ
أَ نَسِيتُمْ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ قُلْتُ قَدْ كَانَ ذَلِكِ وَ لَكِنْ أَخْبِرِينِي....
قَالَتْ أُشْهِدُ اللَّهَ تَعَالَى لَقَدْ سَمِعْتُهُ يَقُولُ عَلِيٌّ خَيْرُ مَنْ
أُخَلِّفُهُ فِيكُمْ وَ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْخَلِيفَةُ بَعْدِي وَ سِبْطَايَ وَ تِسْعَةٌ
مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ لَئِنِ اتَّبَعْتُمُوهُمْ وَجَدْتُمُوهُمْ
هَادِينَ مَهْدِيِّينَ وَ لَئِنْ خَالَفْتُمُوهُمْ لَيَكُونُ الِاخْتِلَافُ فِيكُمْ
إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة [42] ؛ تعجب مي کنم چرا غدير خم را
فراموش کرديد.....اگر با علي اختلاف کنيد تا قيامت اختلاف
بين شما وجود دارد
براي فهم
جايگاه وحدت آفرين غدير علاوه بر آنچه ذکرشد، سخنان علماي
بزرگ شيعه نيز راه گشا است:
مقام معظم رهبري:
.... يك نكتهاى كه در كنار اين لازم است پيروان
اهل بيت و نيز همهى مسلمانان در نظر داشته باشند، اين است كه: ما از حادثه و واقعهى
غدير- كه نشانهى عظمت اسلام و جامعيت اسلام است- به عنوان وسيلهاى براى تضعيف اسلام
استفاده نكنيم. اين را من بالخصوص امروز و اين روزها موظفم و مقيدم كه به همهى ملت
عزيزمان و همهى مسلمانها در هر نقطهى دنيا عرض بكنم كه مراقب باشند امروز براى تضعيف
اسلام، دشمنان به دنبال همين نقطهى خاص، همين چيزى كه منشأ عظمت اسلام است، هستند؛
يعنى مسئلهى شيعه و سنى، قبول غدير و انكار غدير. دشمن مىخواهد مسئلهى غدير را يكمايهى
برادركشى و جنگ و خونريزى قرار بدهد؛ در حالى كه غدير مىتواند وسيلهى ائتلاف و برادرى
مسلمانها باهم باشد...[43]
در ادامه با عبارتي دلنشين به
جايگاه وحدت آفرين حديث غدير اشاره کرده مي
فرمايند:
....جامعهى شيعه بايد با متانت راه خودش را ادامه
دهد. ما «الحمد للّه الذى جعلنا من المتمسّكين بولاية امير المؤمنين» را رها نمىكنيم؛
ما تمسك به ولايت على بن ابى طالب (عليهالسّلام)- كه نعمت بزرگ خداست- را محكم نگه
مىداريم؛ اما با كسى كه به اين حبل متين تمسك نكرده است، دعوا هم نمىكنيم. اين وظيفهى
جامعهى تشيع است. آنچه كه دشمن مىخواهد، اين است كه باهم اختلاف كنيم.[44]
علامه
اميني در کتاب خود بابي گشوده است با اين عنوان:«
الغدير يوحد الصفوف في الملا الاسلامي [45]
» و در آن به تاثيري که غدير در ايجاد وحدت بين
مسلمين دارد اشاره کرده است.واين اثر مهم در زمان انتشار کتاب
الغدير خود را نشان داده است که به عنوان مثال به يک مورد اشاره
مي کنيم. يکي از
علماي اهل سنت بعد از مطالعه کتاب الغدير علامه اينگونه نوشته
است:
کتاب الغدير و محتوي غني آن
،چيزي است که سزاوار است هر مسلماني از آن آگاهي
يابد،تا دانسته شود چگونه مورخان کوتاهي کرده اند و حقيقت کجا
است.ما به اين وسيله بايد گذشته را جبران کنيم و با کوشش
در راه اتحاد مسلمين به اجر و ثواب نايل گرديم.[46]
و چه خوب سروده است:
اگر پيمان
مردم با ولي بود اگر
پيوند با ال علي بود
غدير خم
اگر سايه فکن بود ولايت
اهرمي دشمن شکن بود
صفوف ما جدا از
هم نمي شد شکوه و عزت ما کم
نمي شد
نه بذر فتنه
مي پاشيد دشمن نه ما
تقسيم مي شد بر تو و من
نه صد ها بار
مي مرديم هر روز نه جام
زهر مي خورديم هر روز[47]
1.4.
اهتمام ويژه علماي فرقين در اين باب
دليل
ديگري که ضرورت طرح اين بحث را لازم مي کند، توجه
علماي شيعه و سني بدين حديث است. تا آجا که
بسياري از علماي فرقين درباره حديث غدير کتاب
مستقل نگاشته اند يا در ضمن کتابهايشان بدين حديث اشاره
کرده اند. مرحوم سيد عبد
العزيز طباطبايي در کتابي با نام (الغدير في
التراث الاسلامي ) به ذکر مصادر و کتابهايي که شيعه و
سني دراين باره نوشته اند اشاره نمودند . همچنين گزارش
سيد اهل مراقبه علي بن طاوس حکايت از اهتمام علماء به واقعه غدير خم دارد
.ايشان مي نويسد:
مسعود بن ناصر
سجستاني کتابي دارد با نام «کتاب الدرايه في حديث
الولايه» در 17 جزء و از 100 نفر از صحابه روايت غدير رانقل
کرده. جرير طبري در کتاب«الرد علي الحرقوصيه[48]»
از 75 طريق حديث را نقل کرده است. عبد الله حسکاني در کتاب«دعاه
الهداه الي اداءحق الموالاه» . ابن عقده در کتاب «حديث
الولايه»از 150 طريق نقل کرده است.[49]
علامه
اميني نيز چنين گزارش ميدهد :
مورخاني
که واقعه غدير را نقل کرده اند:
بلاذري (م279 ق) در انساب الاشراف ؛ ابن قتيبه (م 279ق) در الامامه
والسياسه ؛ طبري (م310ق) در تاريخش؛ خطيب بغدادي (م463)
در تاريخش؛ ابن عبد البر(م463) در استيعاب.
نقل محدثان:
امام شافعي
ها (م204) به نقل از نهايه ابن اثير؛
امام حنبلي ها (م241) در مسند و مناقب خود؛ ابن ماجه(م273) در سنن خود
؛ ترمذي(م279)در صحيح خود ؛ نسائي (م303) در خصائص؛ بغَوي
(م317) در سنن طحاوي(م321)در مشکل الاثار ؛
نقل
مفسرين :
ثعلبي(م427)
در تفسيرش؛ واحدي(م468)در اسباب النزول؛ قرطبي(م567)در تفسير
خود؛ فخر رازي (م606) در تفسير خود.
نقل
متکلمين:
ابوبکر باقلاني(م403)در
تمهيد القواعد؛ ايجي(756)در مواقف؛ بيضاوي (م685)در
طوالع الانوار ؛ تفتازاني(م792) در شرح مقاصد.
نقل لغويين :
لغت
دانان ذيل ماده: « مولي» ،« خم» ،« غدير»و« ولي» بدين
واقعه اشاره کرده اند، مثلا:
ابن دريد(م321)
در جمهره ؛ ابن اثير در نهايه ؛ حموي در معجم البلدان ذيل
ماده خم ؛ زَبيدي حنفي در تاج العروس ؛ نبهاني در مجموعه نَبَهانيه[50]
قندوزي
حنفي از عالمان بزرگ اهل سنت در اين زمينه نوشته است:
جويني
مي گويد: در بازار بغدا کتابي را در دست صحاف ديدم که روي کتاب نوشته بود : « جلد 28 در
سلسله راويان حديث غدير» و جلد 29 نيز در آينده چاپ
مي گردد .[51]
نکته:
با
اين همه اهتمام بزرگان از فرقين، تعجب است از کسي مثل
فريد وجدي که در دائره المعارف خويش از هر موضوعي و
حکمي و از هر تاريخي و از هر اسم و رسمي سخن مي
گويد حتي درباره خيار چنبر(= خيار شنبر)10 سطر نوشته
ولي اشاره اي به حديث غدير ندارد.[52]
وجود
ويژگيها و آداب زيادي که براي روز غدير خم نقل شده ، دليلي
ديگر است بر ضرورت طرح اين مبحث شريف . يکي از
محققان در مقاله اي با عنوان (فقه غدير) به ترتيب الفبا 36 مورد
از اين آداب را ذکر کرده است .[53] به برخي از آن اعمال اشاره مي شود.
1.5.1.
روزه گرفتن
امام
صادق7
فرمودند:
صِيَامُ يَوْمِ
غَدِيرِ خُمٍّ يَعْدِلُ صِيَامَ عُمُرِ الدُّنْيَا لَوْ عَاشَ
إِنْسَانٌ ثُمَّ صَامَ مَا عَمَرَتِ الدُّنْيَا لَکَانَ لَهُ ثَوَابُ ذَلِکَ
وَ صِيَامُهُ يَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي کُلِّ
عَامٍ مِائَةَ حَجَّةٍ وَ مِائَةَ عُمْرَةٍ مَبْرُورَاتٍ مُتَقَبَّلَاتٍ .. .[54]
روزه در روز غدير
خم معادل روزه ي تمام عمر دنياست، اگر کسي به اندازه تمام عمر دنيا
زنده بماند و تمام آنرا روزه بگيرد ثواب آن به اندازه ثواب روزه در روز غدير
است و روزه روز غدير نزد خداوند عز و جل معادل صد حج و صد عمره مقبول است.
1.5.2.
نماز خواندن:
امام
صادق7
مي فرمايند:
مَنْ صَلَّى فِيهِ
رَکْعَتَيْنِ .... عَدَلَتْ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِائَةَ أَلْفِ حَجَّةٍ
وَ مِائَةَ أَلْفِ عُمْرَةٍ وَ مَا سَأَلَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حَاجَةً مِنْ حَوَائِجِ
الدُّنْيَا وَ حَوَائِجِ الْآخِرَةِ إِلَّا قُضِيَتْ...[55]
دو رکعت نماز بخواند
و در هر رکعت يک مرتبه حمد و ده مرتبه قُلْ هُوَاللَّهُ اَحَدٌ و ده مرتبه
آيةالکرسى و ده مرتبه اِنَّا اَنْزَلْناهُ بخواند، معادل صد هزار حجّ و صد هزار
عمره است و از خداي عزّ و جلّ هيچ حاجتي از حوائج دنيا و آخرت
را نخواهد، مگر اينکه برآورده شود و
آن حاجت هرچه باشد.
1.5.3.صلوات
فرستادن و برائت جستن:
امام
صادق7
فرمودند:
... وَ تُکْثِرُ فِيهِ
الصَّلَاةَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ عليهم السلام و تبرأ
الي الله عزوجل ممن ظلمهم حقهم[56]؛ .... و در آن روز بر محمّد9 و خاندانش
بسيار درود بفرست، و از کسانى که نسبت به آنان ستم کردند و حقّشان را انکار نمودند
بيزارى بجوى.
1.5.4.
کثرت ذکر خدا:
قال الصادق7:
وَ يَنْبَغِي
أَنْ يُکْثَرَ فِيهِ ذِکْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ..[57]
؛و سزاوار است در آن روز خدا بسيار ياد شود ...... .
1.5.5.غسل
کردن:
قال الصادق7:
فَإِذَا کَانَ صَبِيحَةُ
ذَلِکَ الْيَوْمِ وَجَبَ الْغُسْلُ فِي صَدْرِ نَهَارِهِ[58]
ِ ؛ هنگامي که صبح روز غدير فرا
رسد، غسل در اول روز واجب مي شود.
1.5.6.توسعه
بر خانواده
قال الصادق7:
...وَ يَنْبَغِي
أَنْ ...يُوَسِّعَ الرَّجُلُ فِيهِ عَلَى عِيَالِه؛[59]...و
مرد براى خانوادهاش در هزينه زندگى توسعه دهد.
1.5.7.
شکر نمودن براي اين نعمت ولايت
امام
صادق 7:
... ثُمَّ تَقُومُ وَ تُصَلِّي شُکْراً لِلَّهِ تَعَالَى رَکْعَتَيْنِ...[60]
... هنگامي
که ظهر روز غدير رسيد: مجلست را با آرامش و سکون و وقار و هيبت و
تواضع قرار مي دهي. و مي
گويي: « الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ کَمَا فَضَّلَنَا
فِي دِينِهِ عَلَى مَنْ جَحَدَ وَ عَنَدَ وَ فِي نَعِيمِ الدُّنْيَا
عَلَى کَثِيرٍ مِمَّنْ عَمَدَ وَ هَدَانَا بِمُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ صَلَّى
اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ شَرَّفَنَا بِوَصِيِّهِ وَ خَلِيفَتِهِ
فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ مَمَاتِهِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ
ص اللَّهُمَّ إِنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ نَبِيُّنَا [کَمَا]
أَمَرْتَ وَ عَلِيّاً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ مَوْلَانَا کَمَا أَقَمْتَ
وَ نَحْنُ مَوَالِيهِ وَ أَوْلِيَاؤُهُ »؛ سپس بلند مي شوي و از جهت شکرگزاري
براي خداي متعال دو رکعت نماز مي خواني ...
1.5.8.امور
نيکو :
امام رضا7 مي فرمايد:
... وَ يَوْمُ
لُبْسِ الثِّيَابِ وَ نَزْعِ السَّوَادِ وَ يَوْمُ الشَّرْطِ الْمَشْرُوطِ
وَ يَوْمُ نَفْيِ الْغُمُومِ.... وَ هُوَ يَوْمُ الزِّينَةِ
فَمَنْ تَزَيَّنَ لِيَوْمِ الْغَدِيرِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ کُلَّ
خَطِيئَةٍ عَمِلَهَا صَغِيرَةً أَوْ کَبِيرَةً وَ بَعَثَ اللَّهُ
إِلَيْهِ مَلَائِکَةً يَکْتُبُونَ لَهُ الْحَسَنَاتِ وَ يَرْفَعُونَ
لَهُ الدَّرَجَاتِ إِلَى قَابِلِ مِثْلِ ذَلِکَ الْيَوْمِ فَإِنْ مَاتَ مَاتَ شَهِيداً وَ إِنْ عَاشَ عَاشَ سَعِيداً
.[61]؛ ... و روز پوشيدن جامه نيکو و درآوردن
لباسهاى سياه ، و روز شرط مشروط و روز زدودن غمها ... غدير روز زينت
است، هر کس در روز غدير خود را زينت کند خداوند خطاهاي کوچک و بزرگ
او را مىآمرزد، و فرشتگاني را مبعوث مي کند که تا سال ديگر در چنين
روزي براى او حسنات بنويسند، و درجات او را بالا برند، و اگر در آن سال
بميرد شهيد مرده است، و اگر زنده بماند سعادتمند خواهد بود.
امام صادق7 به مفضل
بن عمر فرمودند:
... وَ إِنَّهُ لَيَوْمُ
صِيَامٍ وَ قِيَامٍ وَ إِطْعَامٍ وَ صِلَةِ الْإِخْوَانِ وَ فِيهِ
مَرَضَاتُ الرَّحْمَنِ وَ مَرْغَمَةُ الشَّيْطَان؛ .. و براستي روز غدير، روز صيام
إطعام و صله ي برادران(مومن) است و در
آن رضايت (خداوند) رحمان و ذلت و خواري شيطان است.
1.5.9.عيدي
دادن و انفاق کردن
قال الصادق7:
... وَ الدِّرْهَمُ
فِيهِ بِأَلْفِ أَلْفِ دِرْهَمٍ قَالَ لَعَلَّکَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ
جَلَّ خَلَقَ يَوْماً أَعْظَمَ حُرْمَةً مِنْهُ لَا وَ اللَّهِ لَا وَ اللَّهِ
لَا وَ اللَّهِ ...[62]
؛ انفاق يک درهم در روز غدير برابر با
هزار هزار درهم در ساير روزهاست. سپس فرمود: شايد گمان کني که خداوند
عز و جل روزي را آفريده باشد که حرمت آن از روز غدير بيشتر
باشد، پس سه بار فرمود: نه، به خدا قسم چنين نيست.
1.5.10.
روز اطعام دادن مؤمنين
عَنِ الرِّضَا7:
.... وَ مَنْ أَطْعَمَ
مُؤْمِناً کَانَ کَمَنْ أَطْعَمَ جَمِيعَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الصِّدِّيقِينَ[63]
.؛ و کسي که در روز غدير مؤمنى
را اطعام کند مانند اين است که همه پيامبران و صديقان را اطعام کرده
باشد.
قال الصادق7:
... وَ مَنْ فَطَّرَ
فِيهِ مُؤْمِناً کَانَ کَمَنْ أَطْعَمَ فِئَاماً وَ فِئَاماً وَ فِئَاماً فَلَمْ
يَزَلْ يَعُدُّ إِلَى أَنْ عَقَدَ بِيَدِهِ عَشْراً ثُمَّ قَالَ
أَ تَدْرِي کَمِ الْفِئَامُ قُلْتُ لَا قَالَ مِائَةُ أَلْفٍ کُلُّ فِئَامٍ کَانَ
لَهُ ثَوَابُ مَنْ أَطْعَمَ بِعَدَدِهَا مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ
وَ الشُّهَداءِ فِي حَرَمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سَقَاهُمْ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ
...[64]
؛ امام صادق7فرمود:
... هر کس در روز غدير مؤمني را افطاري دهد، مانند کسي است
که فئامي( گروه و جماعتي) را اطعام کرده است و 10 بار واژه فئام را تکرار
کردند. سپس فرمودند: آيا مي داني که يک فئام چقدر است؟ گفتم:
نه. فرمود: هر فئام صدهزار نفر است که پاداش کسي را دارد که در روز قحطي
و گرسنگي به اين تعداد از پيامبران و صديقان و شهدا را در
حرم خداوند اطعام و سيراب کرده باشد.
1.5.11.روز
رفع حاجات مؤمنين
امام
صادق7
فرمودند:
« وَ اقْضِ
حَوَائِجَ إِخْوَانِکَ إِعْظَاماً لِيَوْمِکَ وَ خِلَافاً عَلَى مَنْ أَظْهَرَ
فِيهِ الِاغْتِمَامَ وَ الْحُزْنَ ضَاعَفَ اللَّهُ حُزْنَهُ وَ غَمَّه.[65]
؛ و خواسته هايشان را برآورده ساز و در مخالفت کسي که اظهار غم و اندوه
مي کند که خدا غم و اندوهش را مضاعف کند..».
ويژگيهاي
روز عيد غدير:
در روز جمعه اي که با روز غدير
همراه شده بود ، حضرت علي7 شروع به سخنراني نمود و در ضمن
سخنراني 28 ويژگي غدير را برشمرد.به برخي از آنها
اشاره ميشود.
امروز
روز بلند جايگاه است ؛
در آن
گشايش حاصل مي گردد؛
براهين
الهي آشکار مي گردد؛
امروز
روز اکمال دين است ؛
امروز
روز رانده شدن شيطان است ؛
امروز
روز آزمايش بندگان است[66]
در
حديثي ديگر امام رضا7
به 40 ويژگي از ويژگيهاي غدير خم اشاره نموده اند.[67]
1.6.
آمار از واقعه غدير خم
ششمين
نکته اي که در درس اول بدان پرداخته مي شود, بيان چند آمار از
اين واقعه مهم است .
1.6.1.
اول کسيکه بيعت نمود:
گفتگوي
حضرت علي 7 و طلحة:
ثم نادى علي رضي
الله عنه طلحة حين رجع الزبير: يا أبا محمد، ما الذي أخرجك؟ قال: الطلب بدم عثمان،
قال علي: قتل الله أولانا بدم عثمان، أ ما سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم
يقول: «اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه» و أنت أول من بايعني ثم نكثت،... ؛[68] وقتي زبير از ياري
اميرالمومنين 7 سرباز زد، حضرتش به طلحه فرمود: ......
مگر تو نبودي که اولين نفر در روز عيد غدير با من
بيعت نمودي
1.6.2.تعداد حج
ها وعمره هاي رسول الله9 :
پيامبراکرم
9بعد از
ورود به مدينه سه عمره و يک حج واجب بجا آوردند. عمره
حديبيه و قضاء و جِعرانه[69]. و
حَجَة الاسلام.
1.6.3.
نامهاي اين حج:
در
تاريخ چند اسم براي آخرين حج پيامبر9 در سال
دهم هجري ذکر کرده اند که عبارت است از:
حجة البلاغ, حجة الاسلام, حجة الوداع, حجة
التمام ، حجة الکمال و ايام الولاية[70].
1.6.4.
تعداد حاضرين در حجة الوداع
امام
صادق7
فرمودند:
در روز عيد
غدير دوازده هزار نفر حاضر بودند.[71]
طبق نقل
بيشتر منابع اهل سنت، جمعيت حاضر در مکه در حجة الوداع چهل هزار نفر
بودهاند،[72]
که ميتوان اين نقل را پذيرفت.
حلبي
مي نويسد:
كان معه جموع لا يعلمها
إلا الله تعالى قيل كانوا أربيعن ألفا وقيل كانوا سبعين ألفا وقيل كانوا تسعين ألفا
وقيل كانوا مائة ألف وأربعة عشرة ألفا وقيل وعشرين ألفا وقيل كانوا أكثر من ذلك[73]
تعداد آنها را
فقط خدا مي داند, گفته شده است: 40, 70 , 90 ,104 و 120 هزار نفر در
اين حج حضور داشتند.
چگونه صداي پيامبر9 به
اين جمعيت مي رسيده است :
در پاسخ
اين سؤال مي توان گفت : پيامبر9
برخي را براي رساندن صداي خود به ديگران مشخص نموده بود.
ابن اسحاق نقل کرده است :
«کان الرجل الذي
يصرخ في الناس بقول رسول الله هو ربيعه بن اميه بن خلف يقول
رسول الله ...[74]؛
آن مردي که مردم را صدا مي زد به قول رسول الله9
ربيعه بن اميه بود و سخن رسول الله را بري مردم مي گفت.»
1.6.5. رخداد
هاي روز غدير: [75]
يکي
ديگر از ويژگيهاي
اين روز بزرگ اتفاقاتي است که در اين روز رخ داده است،
استاد محقق « حجة الاسلام مهدي پور»
موارد زيادي را در کتابشان ذکر نمودند که بر خي از آن
موارد اشاره مي کنيم.
الف: عرض ولايت : خداوند در آيه 72 سوره احزاب از عرضه
امانت به آسمانها و زمين خبر داده . که امام رضا7 در
حديثي فرمود: روز عرضه اين امانت ( امامت ) در هيجدهم
ذي حجه بوده است.
ب: پذيرش توبه آدم: امام صادق7
فرمودند: خداوند توبه حضرت آدم را در روز غدير پذيرفت،او نيز به
شکرانه پذيرش توبه اش, روزه گرفت.
ج: نصب حضرت شيث: شيث فرزند حضرت آدم و وصي
ايشان است. شيث همان هبة الله است که 5 سال بعد از هابيل متولد
شد و 712 سال عمر نمود . و تبار آدم از او ادامه يافت . حضرت آدم به فرمان
خداوند شيث را به وصايت خود برگزيد.اين انتصاب در روز
غدير اعلام گرديد.
د: لنگر انداختن کشتي نوح: به روايتي کشتي نوح در روز
غدير بر کوه جودي نشست.
ه: نجات ابراهيم از آتش: امام رضا7 در ستايش روز غدير مي
فرمايد: « آن همان روزي است که خداوند حضرت ابراهيم را از
ميان آتش نجات داد».
و: پيروزي موسي بر
ساحران: در روز غدير موسي بر ساحران
پيروز شد.
ز: نصب هارون: در روز 18 ذي الحجه حضرت موسي به
فرمان خداوند برادرش هارون را به وصايت خود برگزيد.
ح: اعلام وصايت يوشع بن نون: بعد از
در گذشت هارون حضرت موسي يوشع بن نون را در چنين روزي به
خلافت و جانشيني خود برگزيد.
همچنين:
بعثت حضرت ادريس, نصب آصف بن
برخيا توسط حضرت سليمان , نصب و آشکار شدن وصايت شمعون بن صفا
توسط حضرت عيسي در اين روز بوده است.
1.6.6 :
تعداد خطبه هاي قرائت شده توسط پيامبر 9 در
مسير حجه الوداع
مجموعه
سخنرانيهاي رسول الله 9 از مسير حرکت ايشان از
مدينه تا خطبه ايشان در
غدير خم عبارت است از : خطبه روز
چهارم ذي الحجه[76]
،خطبه دوم در روز عرفه[77]،
خطبه سوم: روز عيد قربان[78]
و خطبه غدير خم
در طول
مسير حرکت رسول الله9 از مدينه تا مکه و معرفي
نمودن حضرت علي7, دو اتفاق دردناک افتاده است, که دلالت بر توهين برخي
اصحاب, به رسول الله9 دارد.
ما منكر اين
نيستيم كه تمام زنان پيامبر اکرم9، أمهات المؤمنين هستند. اين فضيلتي كه شايد
تصورش براي برخي، سنگين باشد. ولي اين فضيلتي است كه قرآن به آنها داده است:
(
النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ[79]). علاوه بر
اين، أمهات المؤمنين، جزء صحابيه نبي مکرم9 هستند. ولي بايد اين فكر را هم از ذهنمان
بيرون كنيم كه به مجرد أم المؤمنين يا صحابي پيامبر بودن، حصار آهنين و فولاديني در
اطراف انسان درست ميشود، كه ديگر هيچ گناه و معصيتي در پرونده او ثبت نميشود تا در
آينده او تأثير نگذارد! صحابه پيامبر اکرم، هر چقدر هم كه با شرف و فضيلت باشند، از
خود پيامبر اکرم أفضل نيستند. خداوند به نبي مکرم9 ميفرمايد:(لَئِنْ أَشْرَكْتَ
لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ[80]
؛اگر روزي شرك بورزي، تمام اعمال تو نابود خواهد شد.).
يا (وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِين[81]؛
اگر پيامبر يك جمله به غير از آنچه كه ما فرموديم، نقل كند، رگ گردن او را خواهيم زد.
). بحث عدالت
يا عصمت كه بعضي از عزيزان اهل سنت بر اين باورند:صحابي بودن، انسان را براي هميشه
بيمه ميكند و هر گناه و معصيتي از او سر بزند، مانع ورود او به بهشت نخواهد شد.ظاهرا
با منطق قرآن تطابق ندارد.
حلبي
مي نويسد:
أن في هذه الحجة كان
جمل عائشة رضي الله عنها سريع المشي مع خفة حمل عائشة و كان جمل صفية بطيء المشي مع
ثقل حِمْلِها، فصار يتأخر الركب بسبب ذلك، فأمر صلى الله عليه و سلم أن يجعل حِمْلُ
صفية على جمل عائشة و أن يجعل حِمْلُ عائشة جمل صفية.[82]
سنگيني بار شتر صفيه
و كندي حركت آن شتر، باعث كندي حركت شده، و رسول الله9 فرمود: بارهاي
شتر صفيه را با بارهاي شتر عايشه جا به جا كنيد تا كاروان به صورت طبيعي حركت كند.
عايشه ميگويد: وقتي اين قضيه را ديدم، گفتم: اي واي! اين زن يهوديه ـ صفيه ـ نزد رسول
الله9از ما عزيزتر
شده؟ عايشه ميگويد: به رسول الله9 گفتم: آيا تو همان كسي نيستي كه خيال ميكني
پيامبر خدايي؟!
نظر علماي
اهل سنت در باره اين حديث:
صالحي شامي
ميگويد:
و روى أبو يعلى بسند
لا بأس به و أبو الشيخ بن حيان بسند جيد قوي عن عائشة - رضي الله تعالى عنها ... و
رواه الإمام أحمد بسند لا بأس به عن صفيةا[83].
ابو
يعلي , ابو حبان و احمد بن حنبل با سند خوب اين قضيه را نقل کرده اند..
پيامبر اکرم9 صبح روز
4 ذيحجه وقتي به مكه رسيد، فرمود:« فأمرهم أن يجعلوها عمرة؛ هر كس احرام حج بسته، بايد
از احرام خارج شود و عمره قرار دهد و روز هشتم، دوباره محرم ميشويم به حج تمتع براي
انجام مناسك.»، « فتعاظم ذلك عندهم، فقالوا:
يا رسول الله! أي الحل؟ قال: حل كله[84].؛ اين قضيه
براي صحابه گران آمد و گفتند: يا رسول الله! چه چيزي حلال شده است؟ حضرت فرمود: تمام
محرمات احرام.».
از ابن عباس
نقل ميكنند:
قَدِمَ النَّبِيُّ9 صُبْحَ رَابِعَةٍ
مِنْ ذِي الْحَجَّةِ مُهِلِّينَ بِالْحَجِّ، لاَ يَخْلِطُهُمْ شَىْءٌ، فَلَمَّا قَدِمْنَا
أَمَرَنَا فَجَعَلْنَاهَا عُمْرَةً وَ أَنْ نَحِلَّ إِلَى نِسَائِنَا، فَفَشَتْ فِي
ذَلِكَ الْقَالَةُ. قَالَ عَطَاءٌ: فَقَالَ جَابِرٌ: فَيَرُوحُ أَحَدُنَا إِلَى مِنًى
وَ ذَكَرُهُ يَقْطُرُ مَنِيًّا. فَقَالَ جَابِرٌ بِكَفِّهِ.[85]
؛ وقتي رسول الله9 فرمود از
احرام خارج شويد و عمره قرار دهيد و دوباره براي تمتع، إحرام ببنديد، گفتوگوها و اعتراضهاي
صحابه به رسول الله9 بلند شد. جابر گفت: صحابه گفتند: آيا از آلات تناسلي ما مني سرازير شود و
به مِنا برويم؟! جابر ميگويد: آنها با دست خودشان اشاره و مسخره ميكردند.
در روايت
ديگري آمده است:
فَقَالُوا: نَنْطَلِقُ
إِلَى مِنًى وَ ذَكَرُ أَحَدِنَا يَقْطُرُ.[86] ؛
صحابه گفتند: به عرفه برويم در حاليكه مني ما سرازير ميشود؟!
نتيجه
اين برخورد را عايشه گزارش مي دهد:
در صحيح مسلم
از عايشه نقل شده است:
قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ
لأَرْبَعٍ مَضَيْنَ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ أَوْ خَمْسٍ فَدَخَلَ عَلَىَّ وَ هُوَ غَضْبَانُ،
فَقُلْتُ: مَنْ أَغْضَبَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ أَدْخَلَهُ اللَّهُ النَّارَ![87]
؛ بعد از ابن برخورد، رسول الله9 به حجره
من آمد، در حاليكه ناراحت و غضبناك بود. سوال كردم: چه كسي تو را به غضب آورده است؟
خداوند او را وارد آتش جهنم كند.
پيامد
اين رفتار صحابه:
الف): مخالفت
صحابه با دستور رسول خدا9
َکه
آيه : ( مَا آتَاكُمْ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
وَاتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ[88]؛ و هر دستورى كه رسول9 به شما داد بگيريد و از هر گناهى نهيتان كرد آن را ترك كنيد و از خدا بترسيد كه خدا عقابى سخت دارد) ما را بر
حذر از مخالفت با رسول الله9 مي داند، و رفتار اين اصحاب
ناقض اين دستور قرآني مي باشد.
ب): زير
سؤال رفتن عدالت صحابه:
اهل سنت
مبنايي داريند که تمام اصحاب رسول الله عادل هستند!!! با توجه
به اين رفتار وقيحانه اين اصحاب ، نه تنها اينان عادل نيستند
بلکه مصداق آيه :( وَمَنْ يَعْصِ اللهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلا مُبِيناً[89]
؛ و هر
كس خدا و رسولش را نافرمانى كند، به ضلالتى آشكار گمراه شده است) مي باشند.
ج): اذيت
شدن پيامبر9:
همانگونه
که مشاهده نموديد ،پيامبر9 از رفتار زشت اينان اذيت
شدند و خداوند در نهي از چنين
رفتاري مي فرمايد:
( إِنَّ
الَّذينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ
الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهينا[90]ً ؛خدا آن
كسانى را كه او و پيامبرش را اذيت مىكنند، در دنيا و آخرت لعنت كرده، و عذابى
خوار كننده براى ايشان مهيا نمود. ) .
يکي
از مواردي که در کتابها و مقالات علمي بدان پرداخته اند
تبيين مفاهيم کليدي آن اثر است که در فهم به
خواننده اثر کمک شاياني مي کند به همين علت به
معناي چند واژه پرکاربرد در بحثمان اشاره مي شود.
3.1.غدير
غدير
از « غدر» به معناي جدايي گرفته شده است و غدير را
غدير گويند: چون آب سيل در آن مي ماند.[91]
و ممکن است آب باران زياد جمع شود يا کم.[92]
3.2.خم
ابن فارس
مي نويسد:
خم به دو
معنا است يکي به معناي تغيير رائحه( =بو) است و
دومي به معناي پاک کردن است. همانگونه که وقتي خانه را جارو بکشند عرب مي
گويد: خم البيت.[93]
شيباني
نيز در تعريف لغوي آن مي گويد: خم حفره اي در
زمين که ته آن خاکستر مي ريزد[94] ابن
دريد نيز در رابطه با آن مي گويد: غديري معروف است[95]
.
3.3. غدير خم
غدير خم،
نام منطقهاى در نزديكى جُحفه، حدود 156 كيلومترى شمال غربى مكه است كه «شهرك رابغ»
در 26 كيلومترى آن قرار دارد. غدير به معناى بركه است و خم نيز نام آن مكان مىباشد.
وجه نامگذارى آن به غدير خم، به سبب اين بوده كه آب در آن زمين چون باتلاق فرو مىرفته
است. در صدر اسلام حاجيان عراق و شام از اين نقطه براى بازگشت به كشورهاى خود از يكديگر
جدا شده، و هر يك مسير خاص خود را پيش مىگرفتند. غدير خم، كه مسجدى با همين نام نيز
در آن بنا شده، شاهد يكى از وقايع بسيار مهم و تعيين كننده در تاريخ اسلام بوده است.[96]
3.4. مسجد غدير خم
در محلّ واقعه
عظيم غدير خم، مسجدى ساختند كه به نام «مسجد غدير خم» معروف شد. نماز در اين مسجد فضيلت
بسيار دارد؛ زيرا مكانى است كه پيامبر9، عبارت معروف «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا
عَلِىٌّ مَوْلاهُ» را در مورد على7 بيان كردند. گفتنى است اين مسجد در دوران
عثمانى، بر اثر سيل خراب شد ولى بخشى از آن همچنان برجا مانده است. ساختمان آن را تعدادى از ملوك شيعى هند بازسازى
كردهاند.[97]
3.5. جُحفه
دررابطه با اين مکان گفته شده است که : ميقات اهل شام بوده
است[98]
و چون بنو عمليق بن لاوذ بن
سام بن نوح که در اين مکان زندگي مي کردند به سبب سيل از
بين رفتند به جحفه مشهور شده است.[99]
دکتر قائدان مي نويسد:
جُحفه
در 189 كيلومترى شمال غربى مكه، و 17 كيلومترى جنوب شرق شهرك رابغ واقع است و ميقات
اهل شام، مصر و سرزمينهاى ديگرى است كه از اين مسير وارد مكه مىشوند. امروزه كسانى
كه از جدّه به مكّه مىآيند، در مسجد جديدى كه به جُحفه معروف است و سعودىها آن را
ساختهاند، محرم مىشوند. اين مسجد 900 متر مساحت دارد. منطقه «غدير خم» در نزديكى
جحفه (حدود چهار كيلومترى آن) قرار دارد.بعضى نيز گفتهاند پيامبر9 خطبه غدير خم را در جحفه ايراد كردهاند. اين مكان در گذشته آباد
بوده و آن را «مَهْيَعَه» مىخواندند كه از آغاز غدير خم تا ساحل درياى سرخ امتداد
داشته است. بعدها به وسيله سيل تخريب و به همين علت آن را جُحفه (يعنى محلى كه سيل
بر آن وارد شد/ جحف السيل) ناميدهاند. ياقوت
حموى كه آنجا را در سده هفتم ديده، از ويرانى و خرابىاش خبر مىدهد. اين شهر تا قرنهاى متمادى همچنان ويرانهاى بيش
نبوده و در عصر حاضر، روستايى جايگزين آن شده است.[100]
4. سير حرکت رسول الله9 از
مدينه تا حجفه
پيامبر9صبح روز شنبه 25 ذيقعده سال
دهم غسل نمود و دو لباس احرام برداشتند و
همراه کاروان چند هزار نفري از مدينه خارج شد.
در مسجده شجره – که
در«ذوالحلفيه» نزديکي مدينه است- احرام بستند.پس از احرام
وارد بيابان«بَيداء» شدند،و براي صبح روز يکشنبه در
«مَلل» بودند و نماز صبح را در آنجا خواندند.سپس حرکت کردند و شب را به «شَرف
السَياله» رسيدند،و نماز مغرب و عشاء را خواندند.نماز صبح را در «
عِرق الظَبيه» بين روحاء و سياله خواندند؛ و سپس به وادي«
روحاء» رسيدند.در آنجا توقف مختصري داشتند.سپس از روحاء حرکت کردند تا
به «رُوَيثَه» رسيدند.از آنجا به «منصَرف» آمدند که« غَزاله»
ناميده مي شدو نماز ظهز و عصر را در آنجا خواندند. هنگام نماز مغرب و
عشاء در «متعشي» پياده شدند و شام را همانجا صرف کردند. براي
نماز صبح روز سه شنبه به «اثاثيه» رسيدند، و صبح آن روز در
«عَرج»بودند و در آنجا پياده شدند. بعد از عرج به منطقه «لُحَي الجمل»
رسيدند و روز چهارشنبه در «سَقياء» بودند.صبح روز پنجشنبه به «ابواء»
رسيدند و از آنجا به «تَلَعات اليَمَن» آمدند،و از آنجا به وادي
«عقبه هَرشي» رسيدند.روز جمعه با عبور از «جُحفه» و «غدير
خم»عازم «قُدَيد» شدند. شنبه به «قديد» رسيدند و مسير را
ادامه دادند تا آنکه روز يکشنبه به «عُسفان» رسيدند،و روز چهارشنبه
چهارم ذي الحجه در «مَرُ الظَهران» بودند،سپس به سوي«سَرِف» حرکت
کردند و به آنجا رسيدند که منزل بعدي مکه مکرمه
بود.اميرالمومنين7 در
ميقات«يَلَملَم» در جنوب مکه پس از احرام به سوي اين شهر
حرکت نمود تا براي ايام حج در آنجا حضور داشته باشد. در ساعات
پاياني روز دوشنبه چهارم ذي الحجه کاروان عظيم حجاج از
سمت بالاي مکه از «عقبه مَدَنيَين» وارد مکه شدند. چهار روز از
ورود به مکه مي گذشت و پيامبر9 در روز
هشتم ذيحجه دستور داد تا مسلمانان قرباني کنند.با طلوع فجر روز نهم
ذي الحجه بعد از اقامه نماز جماعت صبح هنگامي که آفتاب طلوع نمود به
سوي عرفات رهسپار شدند.روز يازدهم ذي الحجه در منا بودند و سه
جمره را رمي کردند. و نماز ظهر و عصر را در مسجد خيف خواندند.قبل از
ظهر روز سيزدهم ذي الحجه پيامبر9 همراه کاروانيان از منا به طرف مکه حرکت کردند تا به
بالاي وادي ابطح رسيدند.روز شانزدهم ذي الحجه قافله در
مسيرش به سمت غدير در حال حرکت بود... روز هفدهم پيامبر و
ياران به «قديد»
رسيدند که تا غدير کمتر از
يک روز فاصله بود.در شب هجدهم
کاروان مسير شبانه خود را به سوي غدير پيمود.و
نهايتا اين کاروان عظيم به غدير خم رسيد تا رسول
الله به رسالت بزرگش درباره امامت حضرت علي عمل نمايد.[101]
1. با ذکر سه حديث به
ضرورت طرح بحث غدير از منظر پيامبر و اهل بيت اشاره کنيد؟
2. بيان کنيد از منظر اهل سنت و شيعه امامت جزو
اصول اعتقادات است يا جزو فروع دين؟
3. برخورد عايشه با پيامبر9 در مسير حجه الوداع چگونه بود؟
4.سير حرکت رسول الله
در حجةالوداع را توضيح دهيد.
1. علامه
اميني،الغدير ،جلد اول.
2. محمد باقر
انصاري،اسرار غدير.
3. محمد باقر
انصاري،واقعه قرآني غدير.
4.آيت الله سيد
عبدالعزيز طباطبايي;،الغدير
في التراث السلامي.
سيماي غدير در آيات و
روايات
اشعار
فضل بن عباس:
الا ان خير الناس بعد محمد وصى النبي المصطفى عند ذي الذكر
و أول من صلى و صنو نبيه و أول من اردى الغواة لدى بدر
فلو رات الانصار ظلم ابن عمكم لكانوا له من ظلمه حاضرى النصر
كفى ذاك عيبا ان يشيروا بقتله و ان يسلموه للاحابيش من مصر[102]
خلاصه درس:
در اين
درس با آيات غدير يعني
آيات( 3 و 67 سوره مائده) و( 1-2 سوره معارج) آشنا مي شويم، همچنين
به دلايل اثبات امامت حضرت علي 7 در خطبه غدير و حديث غدير اشاره شده است. دلايلي چون : سياق
سخن پيامبر9، ظهور کلمه مولي در ولايت و سرپرستي و... .
ابن عباس
مي گويد:
ما نزل في احد
من کتاب الله ما نزل في علي7[103] ؛ آنچه
که در قرآن درباره علي7 نازل
شده است، براي هيچ کسي اين چنين نبوده است.
از جمله
دلايل اثبات غدير خم، وجود آياتي از قرآن، در
تأييد اين واقعه مهم جهان اسلام است . گر چه مطابق روايات اهل بيت:
آيات زيادي در اشاره به اين واقعه مهم در قرآن وجود دارد،
ولي به جهت اختصار به پنج آيه که شيعه و سني گفته اند
اشاره کنيم.
آيه
27 از سوره حج مي باشد ، اگر چه اين آيه، در متن واقعه
غدير نازل نشده است، ولي درباره به جا آوردن حج توسط پيامبر9 اشاره
دارد، در نتيجه مي توان آنرا به عنوان مقدمه معرفي علي بن
ابي طالب7 و بيان حديث غدير به حساب آورد. خداوند مي
فرمايد:
(وَ أَذِّن فىِ النَّاسِ بِالحِج يَأْتُوكَ
رِجَالًا وَ عَلىَ كُلّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كلُ فَجّ عَمِيقٍ).
به
تصريح مفسران بزرگ شيعه و سني، اين آيه مربوط به
حجة الوداع است، يعني خداوند در سال دهم به رسولش9 دستور
داد، تا براي حج به سوي مکه مکرمه مشرف شود، و اعمال و مناسک حج را به
جا آورده، و آخرين رسالت بزرگ خود که همان معرفي علي بن
ابي طالب7 است را به همه برساند. مرحوم بحراني[104]،فيض
کاشاني[105]
و طبرسي[106]
از جمله عالمان شيعي هستند که نزول آيه مورد نظر را مربوط به سال
دهم و حجة الوداع دانسته اند.
همچنين:
بغوي[107]،ثعلبي
نيشابوري[108] و
جارالله زمخشري[109]
نيز از جمله عالمان سني مذهب اند که بدين مطلب اعتراف کرده اند.
دومين
آيه که مربوط است به اين واقعه آيه 67 سوره مائده مي باشد
. خداوند مي فرمايد:
(يا أَيُّهَا
الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما
بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي
الْقَوْمَ الْكافِرين ).
در
اين آيه کريمه خداوند، به رسول خود9 هشدار
مي دهد که اگر « ما انزل» را تبليغ نکند،رسالتت ناتمام خواهد بود. جان
کلام در اين است که: مراد از « ما انزل» چيست، عموم
شيعيان و برخي از اهل سنت
« ما انزل» را همان معرفي
نمودن حضرت علي7 به عنوان جانشين رسول الله9 در واقعه غدير خم مي دانند و
براي اين مطلب دلايلي نيز ذکر نموده اند که به
اختصار به آنها اشاره ميکنيم.
شيعه:
ائمه شيعه::
الف)
امام باقر7 به فضيل بن يسار فرمودند: مراد ولايت است.[110]
ب) مفضل
بن صالح از امام باقر7 نقل نموده است که امام7 فرمودند: مراد از اين آيه در
روز غدير خم محقق شده است.[111]
عالمان
شيعه:
همچنين
بزرگان شيعه به پيروي امامان خود در ذيل اين
آيه صراحتاً گفته اند که، مراد از
«
ماانزل» همان ولايت علي بن ابي طالب7 در روز
عيد غدير است.
آيت
الله جوادي مي نويسد:
گرچه پيامبر داراي
مقام نبوت است، ليكن در اين پيام آسماني رسالت او مطرح است. از اين رو با خطاب «يا
ايّها النبي» آغاز نشد.گزينش عنوان «رسالت» ازيك سو، مجهول آوردن فعل (أُنزل) كه نشانه
اهميّت مطلب است از سوي ديگر، و نيز انتخاب عنوان (ربّك) كه نشانه آن است كه تو عبد
آن ربّي و او مولاي تو است وتو بايد از او اطاعت كني از سوي سوم، نشانه اهميّت آن مطلب
است. دو عنوان رسالت و ربوبيّت كه در اين آيه آمده نشانه آن است كه رسالت پيامبر و
ربوبيّت خدا، هر دو در آفرينش رويداد جهاني غدير خم نقش دارد؛ يعني خدايي كه پروردگار
بشر است، بايد آنها را بپروراند و پرورش بشر بدون شريعت و مجري شريعت ميسور نيست،
و تو كه رساننده اين پيام هستي، از اين جهت كه رسولي و با مردم رابطه داري در اين جا
موظّفي، نه از آن جهت كه نبي هستي. از اين رو در اين آيه كريمه هم «رسالت رسول» مطرح
شد و هم «ربوبيت خدا». [112]
آيت
الله مکارم شيرازي نيز اين چنين استدلال نموده است:
براي تفسير
اين آيه بايد از خود آن کمک گرفت . اولاً: مي دانيم
اين سوره در سال دهم نازل شده است،
يعني در سال آخر عمر مبارک رسول الله9.
ثانياً:از آيه به خوبي روشن است که امر بزرگي بر دوش
نبي مکرم9 بوده است که، اگر ايشان
اين رسالت را به اتمام نمي رساند، رسالتش ناتمام مي ماند.
ثالثاً: امکان داشته است برخي در صدد مقابله با پيامبر9
بيفتند که خداوند وعده محافظت داده
بود . حال اين سه ويژگي بر معرفي علي بن ابي
طالب7 در
غدير خم منطبق است .چون تا به حال به صورت علني و آشکارا در برابر
جمعيتي اين چنين علي7
معرفي نشده است، همچنين ولايت و امام بعد از رسول الله بحث
مهمي است که هيچ چيز به اهميت آن نمي رسد و بالاخره
اينکه خوف پيامبر9 به جا بود، زيرا در همان روز
غدير مبارزه با ايشان شروع شد که قضيه درخواست عذاب کردن حارث
خود گواه بر اين مطلب است.[113]
سني:
عالمان
مکتب سقيفه نيز که محبت علي و اولاد طاهرينش: را در
دل داشته اند، که البته کم هم نبوده اند، در ذيل اين آيه
يا در بيان واقعه غدير خم تصريح کرده اند که: مراد خداوند در اين آيه
معرفي علي بن ابي طالب7 بوده است. که به چند نمونه از اعترافات
ايشان را اشاره مي کنيم.
سيوطي
مي نويسد:
1ـ و أخرج ابن أبى
حاتم و ابن مردويه و ابن عساكر عن أبى سعيد الخدري قال نزلت هذه الآية (يا أَيُّهَا
الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ) على رسول
الله9 يوم غدير
خم في على7[114]؛ ابي سعيد خدري مي گفت
آيه: (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ)
در روز غدير بر پيامبر9 نازل
شده است براي علي بن ابي طالب7.
2ـ أخرج ابن مردويه
عن ابن مسعود قال كنا نقرأ على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم« يا أَيُّهَا الرَّسُولُ
بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ (ان عليا مولى المؤمنين) وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ
فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ [115]؛ ابن
مردويه از ابن مسعود نقل کرده است که در زمان رسول الله ما آيه را
اينگونه مي خوانديم:(يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ (ان عليا مولى المؤمنين) وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ).
» .
واحدي
مي نويسد:
عن أبي سعيد
الخُدْرِي، قال:نزلت هذه الآية: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ
مِنْ رَبِّكَ يوم «غَدِير خُمّ» في علي بن أبي طالب، رضي اللَّه عنه..[116].
ابن
ابي حاتم رازي:
حدثنا ابى ثنا
عثمان بن حرزاد ، ثنا اسماعيل بن زكريا، ثنا علي بن عابس عن الاعمش وابي الحجاب ،
عن عطية العوفي عن ابى سعيد الخدري قال : نزلت هذه الاية: {يا أَيُّهَا الرَّسُولُ
بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ} في علي بن ابى طالب(ع).[117]
لازم به
ذکر است ابي حاتم صاحب اين اثر در مقدمه کتابش مي نويسد:
آن رواياتي که ذکر کردم همه درست است و صحيح.[118]
چون غرض
ما بر اختصار است به همين نکته اکتفا مي کنيم و خوانندگان را به
کتب مفصله ارجاع مي دهيم.
سومين
آيه اي که اشاره به اين حديث غدير دارد آيه
سوم سوره مائده است. بعد از اينکه علي بن ابي طالب7
معرفي شد خداوند فرمود: (...الْيَوْمَ يَئسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن
دِينِكُمْ فَلَا تخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ
الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتىِ وَ
رَضِيتُ لَكُمُ الْاسْلَامَ دِينًا.. .).
قبل از
ذکر برخي از احاديث و نظرات
علماء لازم به ذکر است در اين
آيه شش ويژگي براي کلمه« اليوم» آمده است که
اين شش ويژگي در هيچ روزي غير از غدير
خم قابل انطباق نيست که ابتدا آن شش ويژگي را ذکر
ميکنيم و در ادامه به ادله تفسير اين آيه به
غدير خم اشاره ميکنيم.
مراد از کلمه
(اليوم)
در يكي از روزهاي صدر اسلام حادثهاي عظيم رخ
داد كه قرآن كريم ويژگيهاي ذيل را براي آن ذكر ميكند:
1. اميد
تمام دشمنان كه براي نابودي اسلام دندان طمع تيز كرده بودند، به يأس مبدّل كرد؛
(يئس الذين كفروا).
2. افزون
بر تبديل شدن اميدشان به يأس، آن چنان زمينه فعاليت آنها را خنثي كرد كه ترس
مسلمانان را از آنان بيجهت دانست؛ (فلا تخشوهم).
3. امكان
داشت كه مسلمانان با پشت پا زدن و ناديده گرفتن آن نعمت بزرگ، كفران نعمت كنند و
زمينه غضب الهي و بازگشت سلطه كفار را فراهم نمايند و اميد تازهاي در آنان ايجاد
كنند، از اين رو براي پيشگيري از اين مسأله فرمود؛ (واخشون).
4.
پيشرفتي كيفي (كمال) در دين الهي ايجاد كرد و مايه تكامل آن گرديد؛ (أكملت لكم
دينكم).
5.
پيشرفتي كمّي (تماميّت) در نعمت مطلق الهي (ولايت) ايجاد كرد و آن را به مراحل
پاياني و اتمام رساند؛ (أتممت عليكم نعمتي).
6. در
مرحله ابلاغ نيز خدا راضي شد كه اسلام دين ابدي مردم قرارگيرد؛ (رضيت لكم الإسلام
ديناً). بدين ترتيب آن روز آغاز برههاي جديد در تاريخ اسلام شد، پس بايد روزي را
در تاريخ اسلام پيدا كرد كه اين خصوصيات ششگانه را داشته باشد.
حال کدام
روزي چنين ويژگي را دارد، مطابق ادله ذيل منحصر در
عيد غدير مي باشد.
شيعه:
الف)
فرات کوفي از امام باقر7 نقل نموده است:
...قَالَ حَدَّثَنِي
الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ مُعَنْعَناً عَنْ جَعْفَرٍ7( الْيَوْمَ
أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي) قَالَ بِعَلِيِّ[119]
.؛ امام باقر7 فرمودند: اکمال دين به سبب معرفي علي7 اتفاق
افتاد.
ب) امام
باقر7
فرمودند:
حِينَ أَنْزَلَ اللَّهُ
تَعَالَى (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي) قَالَ فَكَانَ
كَمَالُ الدِّينِ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ؛ بعد از نزول آيه (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي)فرمودند:
کمال دين بولايت علي بن ابي طالب7
است.
ج) جرير بن طبري شيعي
مي نويسد:
أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ9 دَعَا النَّاسَ
إِلَى عَلِيٍّ بِغَدِيرِ خُمٍّ، وَ أَمَرَ بِمَا كَانَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ مِنَ الشَّوْكِ،
فَقُمَّ وَ ذَلِكَ يَوْمَ الْخَمِيسِ، ثُمَّ دَعَا عَلِيّاً وَ أَخَذَ بِضَبْعَيْهِ
وَ رَفَعَهُمَا حَتَّى نَظَرَ النَّاسُ إِلَى بَيَاضِ إِبْطَيْهِ، ثُمَّ لَمْ يَتَفَرَّقُوا
حَتَّى نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ:( الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ
أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِينا[120]
).؛.. بعد
از معرفي شدن حضرت علي7 مردم متفرق نشده بودند تا اينکه
آيه اکمال دين نازل شد.
سني:
الف)
خطيب بغدادي مي نويسد:
...قال من كنت مولاه
فعلي مولاه فقال عمر بن الخطاب بخ بخ لك يا بن أبي طالب أصبحت مولاي ومولى كل مسلم...[121]؛ بعد از
اينکه عمر بن الخطاب تهنيت گفت: خداوند آيه : اليوم اکملت
... را نازل کرد.
ب) حاکم
حسکاني مي گويد:
....أن رسول الله
ص لما نزلت [عليه] هذه الآية قال: الله أكبر على إكمال الدين و إتمام النعمة، و رضا
الرب برسالتي و ولاية علي بن أبي طالب من بعدي….[122] ؛بعد
از اينکه آيه نازل شد پيامبر9 فرمود:
الله اکبر بر کامل شدن دين و تمام شدن نعمت و رضايت خدا از رسالتم و
ولايت علي7 بعد من .
همانگونه
که مشخص شد آيات اول و دوم قبل از معرفي شدن علي7 نازل
شد، و سومين آيه نيز در جُحفه بعد از معرفي ايشان
نازل گرديد. چهارمين و پنجمين آيه نيز بعد از
معرفي ايشان نازل شده است و شأن نزول آيه بنابر نظر شيعه
و سني درباره عذاب شدن شخصي است که، به سبب عداوت و کينه
علي بن ابي طالب7 و قبول نکردن حديث غدير،
خداوند عذابي بر او نازل نمود.
در
آيات ابتدايي سوره معارج مي خوانيم:
(سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ (1) لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ
(2)).
در اين آيه، خداوند از کسي
سخن مي گويد که: درخواست عذاب
کرده است و خداوند نيز آن عذاب را نازل نموده آيه کريمه
مي گويد: هيچ مدافعي براي کافرين وجود ندارد
. پس آن شخص درخواستي داشته است که کافر شده و آن امر هم چنان مهم بوده است
که خداوند بعد از درخواست او عذابي را بر سرش نازل کرده است .
مطابق ادله ي ذيل آن شخص حارث بن
نعمان است که بعد از معرفي شدن حضرت علي7 در غديرخم حاضر
به پذيرش ولايت آن امام بزرگ نشد، و از پيامبر9 درخواست عذاب کرد و حضرت رسول9 نيز اين
درخواست را از خداوند طلب نمود و چون موضوع جانشيني پيامبر مهم
است و خدا با کسي شوخي ندارد بلافاصله بعد از سخن او عذابي نازل
و همه شاهد معدوم شدن حارث شدند. به برخي نظرات شيعه و سني
اشاره مي کنيم.
شيعه:
منتجب الدين
بن بابويه مي نويسد :
الحارث بن النعمان
الفهري ، فأقبل يسير على ناقة له حتى نزل بالابطح ، فأناخ راحلته وشد عقالها ، ثم أتى
النبي وهو في ملا من أصحابه ، فقال : يا رسول الله والله الذي لاإله إلا هو ،
إنك أمرتنا أن نشهد أن لاإله إلا الله فشهدنا ، ثم أمرتنا أن نشهد أنك رسوله فشهدنا ، ثم أمرتنا أن نصلي خمسا فصلينا ، ثم أمرتنا
أن نصوم شهر رمضان فصمنا ، ثم أمرتنا أن نزكي فزكينا ، ثم أمرتنا أن نحج فحججنا ، ثم
لم ترض حتى نصبت ابن عمك علينا فقلت من كنت مولاه فهذا علي مولاه هذا عنك ؟ أو عن الله
تعالى ؟ ! قال النبي: لا ، بل عن الله . قال
: فقام الحارث بن النعمان مغضبا وهو يقول : أللهم إن كان ما قال محمد حقا فأنزل بي نقمة عاجلة . قال : ثم أتى الابطح فحل عقال ناقته
واستوى عليها فلما توسط الابطح رماه الله بحجر ، فوقع وسط دماغه وخرج من دبره ، فخر
ميتا فأنزل الله تعالى : " سأل سائل بعذاب واقع للكافرين ليس له دافع [123].
سني:
ثعلبي
نيشابوري:
و سئل سفيان بن عيينة
عن قول الله سبحانه: سَأَلَ سائِلٌ فيمن نزلت، فقال: لقد سألتني عن مسألة ما سألني
أحد قبلك.
حدّثني أبي عن جعفر
بن محمد عن آبائه، فقال: لما كان رسول الله غدير خم، نادى بالناس فاجتمعوا، فأخذ بيد
عليّ رضي اللّه عنه فقال: «من كنت مولاه فعليّ مولاه» فشاع ذلك و طار في البلاد، فبلغ
ذلك الحرث بن النعمان الفهري فأتى رسول الله
على ناقة له حتّى أتى الأبطح، فنزل عن ناقته و أناخها و عقلها، ثمّ أتى النبيّ
صلّى اللّه عليه و سلّم و هو في ملأ من أصحابه فقال: يا محمد أمرتنا عن الله أن نشهد
أن لا إله إلّا الله و أنّك رسول الله فقبلناه منك، و أمرتنا أن نصلّي خمسا فقبلناه
منك، و أمرتنا بالزكاة فقبلنا، و أمرتنا بالحجّ فقبلنا، و أمرتنا أن نصوم شهرا فقبلنا،
ثمّ لم ترض بهذا حتّى رفعت بضبعي ابن عمّك ففضلته علينا و قلت: من كنت مولاه فعلي مولاه،
فهذا شيء منك أم من الله تعالى؟ فقال: «و الّذي لا إله إلّا هو هذا من الله» فولّى
الحارث بن النعمان يريد راحلته و هو يقول:اللهمّ إن كان ما يقوله حقا فَأَمْطِرْ عَلَيْنا
حِجارَةً مِنَ السَّماءِ، أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ، فما وصل إليها حتّى رماه
الله بحجر فسقط على هامته و خرج من دبره فقتله، و أنزل الله سبحانه: سَأَلَ سائِلٌ
بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ .[124]
اگر چه
مي توان مطالب مفصلي ذيل اين آيات ذکر کرد،
ولي به همين مقدار اکتفا مي کنيم و طالبان مطالب مفصل تر
را به کتب ديگر ارجاع مي دهيم.
قبل از
اينکه به ذکر ادله اثبات امامت حضرت علي7 اشاره
کنيم خطبه غدير را از منابع شيعه و اهل سنت بايد اشاره
نمود. خطبه اي که در اينجا بيان ميگردد با سند درست
شيخ صدوق از عالمان نامدار
شيعه و طبراني از محدثان مشهور اهل سنت نقل نموده اند واز خطبه مشهور و مفصلي که مي
شناسيم مختصر تر است.
شيخ
صدوق مي نويسد:
حَدَّثَنَا
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ
قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ
الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ وَ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ جَمِيعاً عَنْ
مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَان...عَنْ مَعْرُوفِ
بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ عَنْ حُذَيْفَةَ
بْنِ أُسَيْدٍ الْغِفَارِيِّ قَالَ: لَمَّا رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ حِجَّةِ
الْوَدَاعِ وَ نَحْنُ مَعَهُ أَقْبَلَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْجُحْفَةِ فَأَمَرَ
أَصْحَابَهُ بِالنُّزُولِ فَنَزَلَ الْقَوْمُ مَنَازِلَهُمْ ثُمَ نُودِيَ
بِالصَّلَاةِ فَصَلَّى بِأَصْحَابِهِ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ
إِلَيْهِمْ فَقَالَ لَهُمْ إِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِي اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ أَنِّي
مَيِّتٌ وَ أَنَّكُمْ مَيِّتُونَ وَ كَأَنِّي قَدْ دُعِيتُ فَأَجَبْتُ وَ أَنِّي
مَسْئُولٌ عَمَّا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَ عَمَّا خَلَّفْتُ فِيكُمْ مِنْ
كِتَابِ اللَّهِ وَ حُجَّتِهِ وَ أَنَّكُمْ مَسْئُولُونَ فَمَا أَنْتُمْ
قَائِلُونَ لِرَبِّكُمْ قَالُوا نَقُولُ قَدْ بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ وَ جَاهَدْتَ
فَجَزَاكَ اللَّهُ عَنَّا أَفْضَلَ الْجَزَاءِ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ أَ لَسْتُمْ
تَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ
وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ أَنَّ النَّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ الْبَعْثَ بَعْدَ
الْمَوْتِ حَقٌّ فَقَالُوا نَشْهَدُ بِذَلِكَ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَى مَا
يَقُولُونَ أَلَا وَ إِنِّي أُشْهِدُكُمْ أَنِّي أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مَوْلَايَ
وَ أَنَا مَوْلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ أَنَا أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ
أَنْفُسِهِمْ فَهَلْ تُقِرُّونَ لِي بِذَلِكَ وَ تَشْهَدُونَ لِي بِهِ فَقَالُوا
نَعَمْ نَشْهَدُ لَكَ بِذَلِكَ فَقَالَ أَلَا مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَإِنَّ
عَلِيّاً مَوْلَاهُ وَ هُوَ هَذَا ثُمَّ
أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ ع فَرَفَعَهَا مَعَ يَدِهِ حَتَّى بَدَتْ آبَاطُهُمَا ثُمَّ
قَالَ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ
نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ أَلَا وَ إِنِّي فَرَطُكُمْ وَ أَنْتُمْ وَارِدُونَ عَلَيَّ الْحَوْضَ
حَوْضِي غَداً وَ هُوَ حَوْضٌ عَرْضُهُ مَا بَيْنَ بُصْرَى وَ صَنْعَاءَ فِيهِ أَقْدَاحٌ مِنْ فِضَّةٍ عَدَدَ نُجُومِ
السَّمَاءِ أَلَا وَ إِنِّي سَائِلُكُمْ غَداً مَا ذَا صَنَعْتُمْ فِيمَا
أَشْهَدْتُ اللَّهَ بِهِ عَلَيْكُمْ فِي يَوْمِكُمْ هَذَا إِذَا وَرَدْتُمْ
عَلَيَّ حَوْضِي وَ مَا ذَا صَنَعْتُمْ بِالثَّقَلَيْنِ مِنْ بَعْدِي فَانْظُرُوا كَيْفَ تَكُونُونَ
خَلَفْتُمُونِي فِيهِمَا حِينَ تَلْقَوْنِي قَالُوا وَ مَا هَذَانِ الثَّقَلَانِ
يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَمَّا الثَّقَلُ الْأَكْبَرُ فَكِتَابُ اللَّهِ عَزَّ
وَ جَلَّ سَبَبٌ مَمْدُودٌ مِنَ اللَّهِ وَ مِنِّي فِي أَيْدِيكُمْ طَرَفُهُ
بِيَدِ اللَّهِ وَ الطَّرَفُ الْآخَرُ بِأَيْدِيكُمْ فِيهِ عِلْمُ مَا مَضَى وَ
مَا بَقِيَ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ وَ أَمَّا الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ فَهُوَ
حَلِيفُ الْقُرْآنِ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ
أَبِي طَالِبٍ وَ عِتْرَتُهُ ع وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا
عَلَيَّ الْحَوْضَ قَالَ مَعْرُوفُ بْنُ خَرَّبُوذَ فَعَرَضْتُ هَذَا الْكَلَامَ
عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ 7 فَقَالَ صَدَقَ أَبُو الطُّفَيْلِ رَحِمَهُ اللَّهُ هَذَا الْكَلَامُ
وَجَدْنَاهُ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ7 وَ عَرَفْنَاهُ .[125]
بررسي
سند روايت:
1ـ محمد
بن ابي عمير :
در سند اين
روايت محمد بن ابي عمير وجود دارد .اين راوي از
اصحاب اجماع است و زماني يکي از اصحاب اجماع در سند وجود داشته
باشد سند از اصحاب اجماع تا معصوم ديگر بررسي نميشود.[126]
2ـ
عبدالله بن سنان
ايشان
نيز از روات مورد اطمينان هستند، نجاشي اورده است:
558- عبد الله بن
سنان بن طريف ... ثقة، من أصحابنا، جليل، لا يطعن عليه في شيء[127]؛
عبدالله بن سنان مورد اعتماد از اصحاب شيعه و جليل و هيچ طعني
بر او وارد نيست.
3ـ معروف
بن خربوذ
خود جناب
معروف بن خربوذ از « اصحاب اجماع» مي باشد و شيعه
بر پذيرفتن احاديث اينها اجماع دارد. از جمله عالمان بزرگ
شيعه که ايشانرا ثقه ميداندد :مرحوم کشي[128]
و آيت الله نمازي شاهرودي[129]
هستند.
4ـ
ابي طفيل عامر بن واثله
در همين روايت امام باقر7
وي را توثيق نموده است که بهترين دليل بر درستي
اين راوي است.
طبراني مي نويسد:
حدثنا محمد بن
عبد الله الحضرمي وَزَكَرِيَّا بن يحيى السَّاجيُّ قَالا ثنا نَصْرُ بن عبد الرحمن
الْوَشَّاءُ ح وَحَدَّثَنَا أَحْمَدُ بن الْقَاسِمِ بن مُسَاوِرٍ الْجَوْهَرِيُّ
ثنا سَعِيدُ بن سُلَيْمَانَ الْوَاسِطِيُّ قَالا ثنا زَيْدُ بن الْحَسَنِ
الأَنْمَاطِيُّ ثنا مَعْرُوفُ بن خَرَّبُوذَ عن أبي الطُّفَيْلِ عن حُذَيْفَةَ بن
أُسَيْدٍ الْغِفَارِيِّ قال لَمَّا صَدَرَ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم من
حَجَّةِ الْوَدَاعِ نهى أَصْحَابَهُ عن شَجَرَاتٍ بِالْبَطْحَاءِ مُتَقَارِبَاتٍ
أَنْ يَنْزِلُوا تَحْتَهُنَّ ثُمَّ بَعَثَ إِلَيْهِنَّ فَقُمَّ ما تَحْتَهُنَّ مِنَ
الشَّوْكِ وَعَمَدَ إِلَيْهِنَّ فَصَلَّى تَحْتَهُنَّ ثُمَّ قام فقال يا أَيُّهَا
الناس إني قد نَبَّأَنِيَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ أَنَّهُ لم يُعَمَّرْ نَبِيٌّ
إِلا نِصْفَ عُمْرِ الذي يَلِيهِ من قَبْلِهِ وَإِنِّي لاظن أَنِّي يُوشِكُ أَنْ
أدعي فَأُجِيبَ وَإِنِّي مسؤول وَإِنَّكُمْ
مسئولون فَمَاذَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ قالوا نَشْهَدُ أَنَّكَ قد بَلَّغْتَ
وجهدت[ وجاهدت] وَنَصَحْتَ فَجَزَاكَ اللَّهُ خَيْرًا فقال أَلَيْسَ تَشْهَدُونَ
ان لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَأَنَّ
جَنَّتَهُ حَقٌّ وَنَارَهُ حَقٌّ وَأَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَأَنَّ الْبَعْثَ
بَعْدَ الْمَوْتِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فيها وَأَنَّ
اللَّهَ يَبْعَثُ من في الْقُبُورِ قالوا بَلَى نَشْهَدُ بِذَلِكَ قال اللَّهُمَّ
أشهد ثُمَّ قال أَيُّهَا الناس إِنَّ اللَّهَ مَوْلايَ وأنا مولى الْمُؤْمِنِينَ
وأنا أَوْلَى بِهِمْ من أَنْفُسِهِمْ فَمَنْ كنت مَوْلاهُ فَهَذَا مَوْلاهُ
يَعْنِي عَلِيًّا اللَّهُمَّ وَالِ من وَالاهُ وَعَادِ من عَادَاهُ ثُمَّ قال يا
أَيُّهَا الناس إني فَرَطُكُمْ وَإِنَّكُمْ وارِدُونَ عَلَيَّ الْحَوْضَ حَوْضٌ
أَعْرَضُ ما بين بُصْرَى وَصَنْعَاءَ فيه عَدَدُ النُّجُومِ قد حان من فِضَّةٍ
وَإِنِّي سَائِلُكُمْ حين تَرِدُونَ عَلَيَّ عَنِ الثَّقَلَيْنِ فَانْظُرُوا
كَيْفَ تَخْلُفُونِي فِيهِمَا الثَّقَلُ الأَكْبَرُ كِتَابُ اللَّهِ عز وجل سَبَبٌ
طرفة بِيَدِ اللَّهِ وطرفة بِأَيْدِيكُمْ فَاسْتَمْسِكُوا بِهِ لا تَضِلُّوا وَلا
تَبَدَّلُوا وَعِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي فإنه نَبَّأَنِيَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ
أَنَّهُمَا لَنْ يَنْقَضِيَا حتى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ[130]
در خطبه
غدير و همچنين حديث شريف غدير که جزئي از
اين خطبه است قرائن داخلي و خارجي زيادي وجود دارد
که مي توان ازآنها امامت حضرت علي7 را
اثبات نمود. به برخي از آن دلايل اشاره مي کينم و
ساير ادله در فصل پاسخ به شبهات ذکر مي شود.
2.3.1. تواتر
حديث غدير
بايد
بدين نکته تذکر دهيم که حديث غدير از احاديث متواتر
است و اصل آنرا هيچ کسي نمي تواند انکار کند .
در
تعريف خبر متواتر بايد گفت:
حديث
از جهت سندي بر دو قسم خبر متواتر و خبر واحد است. متواتر به حديثي
گفته ميشود که تعداد زيادي آن را نقل کردهاند، به طوري که
بسيار بعيد است بر کذب و دروغ با هم تباني کرده باشند.[131]
(البته حديث متواتر به دو قسمت متواتر لفظي و متواتر معنوي تقسيم
ميشود.) و واحد؛ به خبري گفته ميشود که به حدّ تواتر نرسيده
است حال چه راويان آن يک نفر باشند يا چند نفر.[132]
اگر چه در تعداد راويان خبر متواتر بين شيعه و سني اختلاف
است، ليکن همه بر اعتبار و حجيت چنين خبري به خصوص در
عقايد اجتماع دارند. و ابن حجراز بزرگان
اهل سنت درباره اين نوع خبر مي
گويد: حديث متواتر مفيد
علم ضروري است[133]. حال
که مشخص شد خبر متواتر جايگاه بالايي در انديشه مسلمانان
دارد در ادامه به سخنان چند نفر از علماي مکتب خلفاء که به تواتر اين حديث اعتراف دارند
اشاره مي کينم.
جزري
مي نويسد:
« هذا حديث
حسن من هذا الوجه، صحيح عن وجوه كثيرة، متواتر عن أمير المؤمنين علي- رضي اللّه عنه-
و هو متواتر أيضا عن النبي صلّى اللّه عليه و سلّم.رواه الجم الغفير عن الجم الغفير،
و لا عبرة بمن حاول تضعيفه ممّن لا اطلاع له في هذا العلم.....و ثبت أيضا أن هذا القول
كان منه صلّى اللّه عليه و سلّم- يوم غدير خم[134]؛ اين حديث صحيحي است و
متواتر نيز هست و عده ي بسيار زيادي از اصحاب
پيامبر آنرا نقل کرده اند.و هرکس بخواهد اين حديث را
تضعيف کند ما سخنش را قبول نمي کنيم.»
عبدالروف
المناوي[135]
و علامه عزيزي[136]
نيز به متواتر بودن اين حديث اعتراف دارند.
ملا
علي قاري نيز نوشته است:
والحاصل أن هذا حديث
صحيح لا مرية فيه ، بل بعض الحفاظ عده متواترا إذ في رواية أحمد أنه سمعه من النبي
ثلاثون صحابيا وشهدوا به لعليل لما نوزع أيام خلافته ،...[137]؛
حاصل اينکه اين حديث صحيح است و برخي از حافظان[138]
اين حديث را متواتر مي دانند و احمد بن حنبل آنرا از 30 نفر از
اصحاب ذکر نموده است...
2.3.2. اما قرائن:
2.3.2.1. اولويت پيامبر 9 بر همه:
فقال ايها
الناس من اولي الناس بالمومنين من انفسهم قالوا الله و رسوله اعلم
قال:ان الله مولاي و انا مولي المومنين و انا اولي بهم من
انفسهم فمن کنت مولاه فعلي مولاه.[139]
در ابتدا
پيامبر9 مقام اولويت و برتري خودش را به اصحاب تذکر مي دهد، و
بعد به ولايت علي بن ابي طالب 7 اشاره
مي کند. پس معناي عبارت: « من کنت مولاه» نيز بايد همان
اولويت و سرپرستي باشد.
2.3.2.2.تکبير
گفتن رسول الله 9:
ابراهيم
جويني نقل کرده است حضرت محمد9 بعد از معرفي علي بن
ابي طالب7 فرمودند:
الله اکبر علي تمام
نبوتي و تمام دين الله بولاية علي7
بعدي[140]
پيامبر
اکرم9 بعد از
معرفي نمودن علي بن ابي طالب7 فرمود:
الله اکبر بر تمام شدن نعمت و تمام شدن دين به ولايت علي بن
ابي طالب7.
اين
عبارت مشخص مي کند که مراد از حديث غدير در کلام رسول الله7, همان
امامت است.
2.3.2.3. مشترک معنوي بودن «مولي»
اگر چه
واژه «مولي» معاني مختلفي دارد ولي وضع آن به نحو مشترک معنوي[141]
است .يعني مولي به معناي اولي بالتصرف است .حال بر
فرض اينکه مشترک لفظي باشد با توجه به دو شاهد ذيل ضرري
به بحث ما نمي زند.
شعر اخطل:
او
مسيحي است و در تعريف از عبد الملک مروان مي گويد :
فما وجدت فيها قريش لأهلها
أعفّ و أوفى من أبيك و أمجدا
و أورى بزنديه و لو كان غيره غداة اختلاف النّاس أكدى و أصلدا
فأصبحت
مولاها من النّاس كلّهم و أحرى قريش
أن يجاب و يحمدا
1- «طائفه قريش براى خلافت كسى را كه أهليّت براى
آن را داشته باشد غير از پدرت (مروان حكم) عفيفتر و كثير الوفاتر كه بهتر حقّ را از
موردش بستاند و به اهلش برساند، و عزيزتر و رفيعتر نيافتند.
2- او با هر دو آتش
گيرانهاى كه در دست داشت آتش را از أعماق بيرون آورد، و اگر هر آينه غير از او كسى
ديگر خليفه مىشد دوران اختلاف مردم به محروميّتهاى بيشتر و آوازههاى بدون محتوى
منجرّ مىشد.
3- و اينك تو (عبد
الملك بن مروان) در حالى هستى كه مولا و سيّد و پيشواى خلافتى براى جميع مردمان! و
سزاوارترين فرد از أفراد قريش مىباشى كه به نداى تو لبّيك مىگويند، و تو را مورد
تمجيد و تحسين و تحميد قرار مىدهند»! و على أىّ حال به لفظ مولى، سيّد و أولى خواست[142]
همانگونه
که ملاحضه نموديد: اخطل از استعمال
واژه« مولي» براي عبدالملک
معناي
«
سزاوارترين» را فهميده است که نشان مي دهد کلمه« مولي» به
معناي اولي بالتصرف و حاکم به کار مي رود.
شعر عمر
بن عاص:
معاويه به عمر بن عاص نامه مىنويسد و بر عليه أمير المؤمنين7 و حمايت
از خودش او را از محلّ اقامهاش در فلسطين به سوى خود در شام دعوت مىكند، او در جواب،
قصيدهاى مفصّل در مقام و منزلت و إمارت و إمامت أمير المؤمنين7 مىگويد،
و آنرا براى معاويه مىفرستد، و مىخواهد بفهماند كه تو مرا براى يارى خودت با چنين
شخصيّتى مواجه مىكنى! و نتيجه و بهره من از اين دعوت بايد چيز بزرگ و با ارزشى باشد
نه چيز كوچك و كماهمّيّت. و از جمله أبيات اين قصيده كه شاهد بر مقام ماست اين أبيات
است:
و كم قد سمعنا من المصطفى
وصايا مخصّصة فى علىّ
و فى يوم خمّ رقى منبرا
و بلّغ و الصّحب لم ترحل
فأمنحه إمرة المؤمنين من
الله مستخلف المنحل
و فى كفّه كفّه معلنا ينادى بأمر العزيز العلىّ
و قال: فمن كنت مولى له علىّ له اليوم نعم الولىّ [143]
1. «و چه بسيار سفارشها و وصيّتهائى را كه درباره
علىّ بن أبيطالب كه اختصاص به او داشت ما از مصطفى شنيديم.
2- و در روز غدير
خمّ پيامبر بر منبر بالا رفت و تبليغ على را نمود در حالى كه أصحاب آنحضرت كوچ نكرده
بودند.
3- و مقام إمارت و
رياست مؤمنان را به او عطا نمود، از طرف خداوندى كه قراردهنده جانشين است، و آن خداوند
اين مقام إمارت را به أمير المؤمنين عليه السّلام عطا كرد.
4- و دست على در دست
رسول خدا بود، كه به طور اعلان و آشكارا به أمر خداوند عزيز و بلندمرتبه ندا مىكرد:
5- و چنين گفت كه:
هر كس من مولاى او هستم در امروز علىّ بن أبيطالب براى او ولىّ خوب و شايستهاى است».
جالب است
عمرو بن عاص با تمام دشمني و کينه توزاش با علي بن ابي
طالب7 کلمه
«مولي » را به معناي « ولي» مي داند و اين
دليلي است ديگر بر ظهور کلمه «مولي» در معناي
سرپرستي.
2.3.2.4. تهنيت شيخين
تهنيت
شيخين را جمع کثيري علاوه بر علماي شيعه،
علماي عامه از ائمه تاريخ و
تفسير و حديث يا به صورت مسند و با رجال موثق و با سند
هاي صحيح (که منتهي به ابن عباس و ابو هريره و زيد
بن ارقم و براءبن عازب) و يا به صورت مرسل نقل نموده اند . به نقل علامه اميني ابوبکر و عمر
هردو بعد از معرفي شدن حضرت علي7 در روز
غدير خم اين معرفي را تبريک گفتند و سپس با ايشان
بيعت کردند.
علامه
اميني مي گويد:
ثم طفق القوم يهنئون
أمير المؤمنين صلوات الله عليه وممن هنأه في مقدم الصحابة : الشيخان أبو بكر وعمر كل
يقول : بخ بخ لك يا بن أبي طالب أصبحت وأمسيت مولاي ومولى كل مؤمن ومؤمنة ، وقال ابن
عباس : وجبت والله في أعناق القوم؛[144] سپس
آن گروه شروع كردند به تهنيت أمير المؤمنين7 و از جمله آنان (پيش از ديگران) شيخين-
(ابو بكر و عمر) بودند كه گفتند: به به براى تو اى پسر ابى طالب كه صبح و شام را
درك نمودى در حاليكه مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمن گشتى.
نکته
مهم:
اگر
توجيه اهل سنت را بپذيريم و بگوئيم مراد از کلمه«
مولي» دوستي و ياري کردن است لازم است بگوييم
: عمر و ابوبکر, علي7 را تا روز غدير دوست نداشتند و
درآن روز تازه محبت به او پيداکردند.!!!!!!
2.3.2.5. مساوات علي7 و پيامبر9.
در
حديثي امير المؤمنين7 فرمود:
وجعت وجعا فاتيت النبي
فاقامني في مکانه و قام و يصلي و القي علي
طرفه ثوبه ثم قال:«قد برئت يابن ابي طالب لاباس عليک ما سالت
الله شيئا الا سالتک لک مثله و لا سالت الله شيئا الا اعطانيه
غير انه قيل لي لا نبي بعدک[145]
؛ دردي مرا فرا گرفت به محضر پيامبر9
رفتم و ايشان براي من دعا
نموده و فرمود: هرچه از خداوند خواستم, شبيه آن را براي تو طلب نمودم,
و از خدا چيزي نخواستم مگر اينکه به من عطا کرد. غير از
اينکه بعد از من ديگر پيامبري نيست.
مطابق
اين حديث علي بن ابي طالب غير از نبوت در
باقي امور مثل پيامبر9 مي باشد يکي از شئون
رسول الله9 رهبري و حاکميت ايشان بود, پس سخن پيامبر9 در
حديث غدير نيز به معناي سرپرست است نه دوست, زيرا:
يکي از مقامات پيامبر9 سرپرستي است پس علي7
نيز طبق اين حديث در اين ويژگي با رسول الله9
مساوي است .
2.3.2.6. برخود برخي اصحاب و ابليس
با توجه
به قرائن ذيل که حکايت از برخورد برخي از اصحاب رسول الله و
ابليس بعد از معرفي شدن حضرت علي7
مي کند , نتيجه مي گيريم اينان از حديث
غدير امامت و ولايت و رهبري حضرت علي7 را
فهميده اند. که اين خود قرينه ي ديگري در
اثبات امامت از حديث غدير است.
الف) برخورد
منافقين:
...فَقَالَ الشُّكَّاكُ
وَ الْمُنَافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ زَيْغٌ نَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ مِنْ مَقَالَةٍ لَيْسَ بِحَتْمٍ
وَ لَا نَرْضَى أَنْ َيكُونَ عَلِيّاً وَزِيرُهُ هَذِهِ مِنْهُ عَصَبِيَّة...
.[146]
؛ منافقان و آن کساني که در دلهايشان مرض بود بعد از معرفي کردن
حضرت علي7 گفتند ما به چنين امري راضي نيستيم.
ب) سخن
فلان و فلان:
حَمَلْتُ
أَبَا عَبْدِ اللَّهِ7 مِنَ الْمَدِينَةِ إِلَى مَكَّةَ فَلَمَّا انْتَهَيْنَا إِلَى مَسْجِدِ الْغَدِيرِ
نَظَرَ إِلَى مَيْسَرَةِ الْمَسْجِدِ فَقَالَ ذَلِكَ مَوْضِعُ قَدَمِ رَسُولِ اللَّهِ
... ثُمَّ نَظَرَ إِلَى الْجَانِبِ الْآخَرِ فَقَالَ ذَلِكَ مَوْضِعُ فُسْطَاطِ أَبِي
فُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ سَالِمٍ مَوْلَى أَبِي حُذَيْفَةَ وَ أَبِي عُبَيْدَةَ بْنِ
الْجَرَّاحِ فَلَمَّا أَنْ رَأَوْهُ رَافِعاً يَدَهُ قَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ انْظُرُوا إِلَى عَيْنَيْهِ
تَدُورَانِ كَأَنَّهُمَا عَيْنَا مَجْنُونٍ فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع بِهَذِهِ الْآيَةِ(وَ إِنْ يَكادُ
الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ
إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَ ما هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ).[147]
حضرت
صادق7
روزي در مسجد غدير بودند, بعد از اينکه اطراف خود را
نگاهي کرد ....گفت: ابي فلان و فلان( عمر و ابي بکر) و سالم و
ابي عبيده جراح گفتند: نگاه کنيد اين مرد (رسول الله9) مثل ديوانگان
چشمانش را مي چرخاند, پس خداوند آيه: ( وان يکاد ....) را نازل
نمود.
د) سخن معاويه:
فلمّا سمع
ذلك معاوية بن أبي سفيان، اتّكأ على مغيرة بن شعبة و قام و هو يقول: لا نقرّ لعليّ
بولاية، و لا نصدّق محمّدا في مقالة. فأنزل اللّه على نبيّه محمّد9: (فَلا صَدَّقَ
وَ لا صَلَّى* وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى* ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى
* أَوْلى لَكَ فَأَوْلى)تهدّدا من اللّه تعالى و انتهارا، فقالوا: اللّهمّ نعم[148]
معاويه به
مغيره بن شعبه گفت: به ولايت علي7 اقرار
مکن و محمد9 را تصديق نکن پس
آيات : (فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى* وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى* ثُمَّ ذَهَبَ إِلى
أَهْلِهِ يَتَمَطَّى * أَوْلى لَكَ فَأَوْلى) نازل
شد... .
ه) سخن ابليس:
ابليس
به بقيه شياطين گفت: آن کساني که اطراف رسول الله9 هستند,
به من قول دادند که به سخن او گوش نداده و
دست از بيعت با علي7 بردارند.[149]
2.3.2.7. اثبات امامت از حديث غدير در نقل حضرت
سلمان
حضرت سلمان فارسي; اومد نزد امير
المؤمنان7و فرمودند : اولين كسي كه
با ابوبكر بيعت كرد يك پيرمردي بود ، امير المؤمنين7 فرمودند : تو اونو
ميشناسي؟ حضرت سلمان محمدي; فرمودند: خير امير
المؤمنين7فرمودند : اون ابليس بود.
رسول خدا9به من خبر داد که شيطان
و سران اصحابش به دليل اين که رسول خدا9 در روز غدير
خم مرا به امر خداوند عزّ و جلّ، به امامت و خلافت بر مردم و براى مردم نصب کرد
نگران بودند. آنها ناراحت بودند که پيامبر به مردم خبر داد: من نسبت به
آنها از خود آنها سزاوارترم و به آنها فرمود تا حاضران به غائبان برسانند و همه
سران ابليس گرد او آمدند و گفتند: همانا اين امّت، مورد رحمت الهي
و از هر گناهي معصوم است. نه تو و نه ما قادر به نفوذ درميان آنها نيستيم.[150]
2.3.2.8. ظهور ملائکه در آسمان غدير
در آن لحظات عده اي
از ملائکه از آسمان ديده شدند که بر مردم مشرف شده و ندا مي کنند:
..وَ الْمَلَائِكَةَ مِنْهَا مُطَّلِعِينَ تُنَادِيكُمْ: هَذَا
وَلِيُّ اللَّهِ فَاتَّبِعُوهُ، وَ إِلَّا حَلَّ بِكُمْ عَذَابُ اللَّهِ
فَاحْذَرُوه[151]؛
اين ولي خدا است،پيرو او باشيد؛و گرنه عذاب خدا بر شما
نازل مي شود،پس از آن بر حذر باشيد.
2.3.2.9. پاسخ پيامبر به سوالات درباره ولايت
در مکان غدير خم چند
سوال از سوي مومنين و نيز منافقين پرسيده شد،که بر
روشنگري غدير افزود. سلمان فارسي از ميان جمعيت صدا
زد: يا رسول الله9،اين ولايت که
براي علي اعلام نمودي مثل کدام ولايت است؟پيامبر9 فرمود: مثل
ولايت من است هرکس من نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر بوده ام
علي نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است.[152]
يک نفر ديگر
پرسيد: منظور دقيق شما از « من کنت مولاه..» چه بود؟ پيامبر9فرمود:
خداوند مولاي من است و از خودم بر من صاحب
اختيار تر است،و در برابر خدا مرا براي خويش صاحب
اختياري نيست.سپس من مولاي مومنين هستم و بر خودشان صاحب اختيارم. اکنون هرکه من
مولاي اويم علي7 مولي اوست.
1.آيات غدير را
نام بريد.
2.آيا خطبه
غدير توسط اهل سنت نيز نقل شده است آنرا بيان کنيد.
3.با استقاده از قرائن
امامت حضرت علي7 را از خطبه و حديث
غدير اثبات نماييد.
4. با بررسي جلد اول کتاب الغدير, آيات غدير
را توضيح دهيد.
5. با مراجعه به تفاسير اهل سنت و سخنان آنها ذيل آيات
به برخي از شبهات آنان پاسخ دهيد.
جواد محدثي، فرهنگ
غدير.
آيت الله جوادي
آملي، شميم ولايت.
محمد باقر انصاري،خطابه
غدير در آئينه اسناد.
حسين استاد
ولي، نقش غدير در امامت حضرت علي عليه السلام .
حسن
تاجري، بركه ي خوش بختي.
آيت
الله سيد علي ميلاني، جواهر الکلام في معرفة
الامامة و الامام.
آيت
الله سيد علي ميلاني، آيات غدير.
عبد الله
مستحسن، ولايت غريب (پژوهشي پيرامون ولايت در قرآن)
.
أبو الهيثم بن التيهان که در جنگ بدر حضور داشت
مي گويد:
قل للزبير و قل لطلحة
إننا نحن الذين شعارنا الأنصار
نحن الذين رأت قريش
فعلنا يوم القليب أولئك الك
كنا شعار نبينا و
دثاره يفديه منا الروح و الأبصار
إن الوصي إمامنا و
ولينا برح الخفاء و باحت الأسرار[153]
خلاصه
درس:
در
اين درس با سؤالات شيعه از اهل سنت درباره غدير خم و
همچنين با برخي شبهات معروف وهابيت درباره حديث
غدير آشنا مي شويم. شبهاتي چون: دوستي يا
سرپرستي, انکار حسن مثني, شکايت اهل يمن و...
از جمله
امور مهم در مباحث عقيدتي هجمه به مباني مخالفين است، چون
هرچه شيعه در مقام پاسخ به شبهات برآيد، باز يک گام بعد از شبهه
افکنان قرار مي گيرد. به همين علت چند سؤال از پيروان
مکتب «حسبنا کتاب الله» داريم و در ادامه به بررسي شبهات مي
پردازيم.
1.ماوردي(
متوفاي 450ق) به تعداد بيعت کنندگان با ابوبکر اشاره کرده و مي نويسد:
وقالت طائفة أخرى
أقل من تنعقد به منهم الإمامة خمسة يجتمعون على عقدها أو يعقدها أحدهم برضا الأربعة
استدلالا بأمرين: أحدهما أن بيعة أبي بكر رضي الله عنه انعقدت بخمسة اجتمعوا عليها
ثم تابعهم الناس فيها وهم عمر بن الخطاب وأبو عبيدة بن الجراح وأسيد بن حضير وبشر بن
سعد وسالم مولى أبي حذيفة رضي الله عنهم...[154]
.
امام با چند نفر
منعقد مي شود؟ بين علماء اختلاف است عده اي را نظر بر اين
است که, همانگونه که خلافت ابوبکر با پنج نفر منعقد شد, براي
تعيين امامت وجود پنج نفر کافي است... .
حال سؤال اين است چگونه با بيعت پنج
نفر امامت ابوبکر ثابت است اما با بيعت هزاران نفر, امامت علي7 ثابت نيست؟!
.
2. خودتان
نقل کرديد پيامبر9خطبه خوانده است:
جار الله زمخشري مي نويسد:
قال في خطبته: من کنت مولاه فعلي مولاه[155]؛پيامبر در خطبه اش فرمود: من کنت مولاه فعلي مولاه.
إسماعيل بن جعفر بن أبي کثير الأنصاري
الزرقي مي گويد:
يحدث حديث خطبة النبي يوم غدير
خم فحفظت من قوله : إن رسول الله9 قال « من کنت مولاه فعلي
مولاه ، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه[156]؛ خطبه پيامبر9 در روز عيد غدير را شنيدم و جمله من کنت
مولاه را حفظ کردم .
حال سؤال اين است که آن خطبه
اي که حديث غدير جزئي از آن بوده کجا است.
3. چرا در
سقيفه بر انتخابى بودن جانشين پيامبر و طرح معيارهاى غير قرآنى براى زمام دار تأكيد
شد؟
4. چرا با
وجود حديث غدير، اجتماع سقيفه بدون حضور بنى هاشم و با شتاب برگزار گرديد و حضرت على7حتى به عنوان
داوطلب احتمالى (نه به عنوان صاحب حق و منصوص در غدير) در صحنه رقابت دعوت نشد؟.
5. چرا
ابوحنيفه بزرگ اهل سنت به پيروانش گفته است: « ..لَا تُقِرُّوا لَهُمْ بِحَدِيثِ غَدِيرِ خُمٍّ
فَيَخْصِمُوكُم؛به حديث غدير اقرار نکنيد که مغلوب مي
شويد» .يعني براي تعصبات مذهبي بايد حق را
پوشاند؟.
6.چرا
محمد بن اسماعيل بخاري در کتابش به نام «صحيح بخاري» که
بزرگترين کتاب حديثي اهل سنت است هيچ اشاره اي به
حديث غدير نکرده است؟.
7. شما مىگوييد
پيامبر اكرم9 خليفه معيّن نكرد و تعيين آن را به عهده مردم گذاشت .
اگر اين
كار حضرت ، حقّ و به صلاح امّت و تضمين كننده هدايت مردم بود ، پس بر همه واجب است
از او متابعت كنند ؛ چون كار او بايد براى تمام خداجويانى كه معتقد به قيامت هستند
، الگو باشد : ( لقد كان لكم في رسول اللّه أسوة حسنة لمن كان يرجوا اللّه واليوم الآخر[157]) بنا بر
اين ، كار ابوبكر كه خليفه معيّن كرد بر خلاف سنّت پيامبر9و موجب
ضلالت امّت بود .و همچنين كار عمر كه تعيين خلافت را به عهده شوراى ششنفره نهاد
نيز برخلاف سنت پيامبر9وسيره ابوبكربود . و اگر چنانچه بگوييد كار ابوبكر و عمر به صلاح امّت
بود ، پس بايد ملتزم باشيد كه كار رسول اكرم9صحيح
نبوده است.
8. اگر
حديث غدير فقط دلالت بر دوست داشتن حضرت علي7 دارد،چرا
ايشان بعد از غصب خلافت به سراغ مهاجر و انصار رفت و از آنان طلب
ياري نمود[158] .
9. مگر
نه اينکه شما بيعت و اطاعت از خليفه پيغمبر را واجب ميدانيد
حتي اگر معاويه باشد؛ وزماني که غاصبان به خانه وحي هجوم
بردند وباعث شهادت حضرت صديقه کبري3 شدند و
آقا امير المومنين را با ريسمان به مسجد کشيدند به جهت اينکه
با خليفه بيعت نکرده؛ حال چگونه است که وقتي آقا علي ابن
ابيطالب بعد از 25 سال به حق غصب شده خود ميرسد و خليفه ميشود
افرادي همچون عايشه و طلحه و زبير و امثالهم با خليفه بيعت
که نميکنند هيچ بلکه به جنگ با او ميپردازند؛ خوب چطور است که
سرپيچي از فرمان خليفه پيغمبر حرام است ولي شما به
اين افراد لقبي مثل ام المومنين و حضرت ميدهيد
وآنها را مقدس و بهشتي ميپنداريد ؛ويا اينکه
اصلاحضرت علي7 را بعنوان خليفه پيغمبر قبول نداريد؟با لاخره کدام
کارصحيح است؟
10. امام
زمان حضرت فاطمه زهرا3 چه كسي بوده است ؟ زيرا طبق حديثي كه داريد و داريم هر كس امام زمانش را
نشناسد واز دنيا برود به مرگ جاهلي مرده است.
11. يا تعيين
خليفه کار خوبي است يا نه ؟
- اگر
خوب است چرا مي گويند پيامبر9 خليفه
تعيين نکرد ؟
- اگر بد
است چرا ابوبکر و عمر اين کار را کردند ؟
- و اگر
تعيين خوب نيست چطور مانند عبد الله بن عمر به پدرش اعتراض کرد
؟[159]
12. متقي هندي اين
حديث را از عمر نقل مي کند که گفت : « هيچ امتي پس از پيامبرش
با هم اختلاف نکردند مگر اين که گروه باطل آنها به گروه حق پيروز شدند
. » با توجه به اين حديث اختلاف سقيفه ، پيروزي
ابوبکر و عمر را چگونه توجيه مي کنيد ؟[160]
13. اگر
نحوه بيعت گيري و انتخاب خليفه در سقيفه صحيح
بود، چرا عمر آن را « فلته » ( يعني کار ناگهاني و بدون تدبير
و فکر ) ناميد ؟
14. اگر
بيعت با کسي بدون مشورت جايز است چرا عمر تهديد به قتل
کرد و گفت :« اگر بعد از اين کسي چنين کاري کند بيعت
کننده و بيعت شونده کشته خواهند شد .» و اگر حرام است و موجب مهدور الدم شدن
، چرا اين حکم را در جريان سقيفه جاري نکرده و جاري
نمي دانيد ؟
15. اگر
هدف و نظر پيامبر 9در مساله خلافت ، تعيين ابوبکر يا عمر بود چرا آنان را
در نزديكي رحلتش که قبلا پيش بيني نزديک شدن رحلتش را نيز
فرموده بود ، آنان را اعزام به جبهه تحت فرماندهي اسامه نمود و تاکيد
فراوان هم بر حرکت آن لشکر مي فرمود ؟
16. عقل
مي گويد براي فرماندهي لشکر بايد تواناترين و
مديرترين و شجاع ترين انتخاب شود ، چرا پيامبر 9 آنها را
فرمانده يک گروه اعزامي براي جهاد قرار نداد ؟ و چرا اسامه را
فرمانده و آنان را فرمانبر قرار داد و آنها را لايق اين فرماندهي
ندانست ؟ چگونه کسي که براي فرماندهي يک لشکر سزاوار نيست
، براي جانشيني پيامبر 9 که مقامي
است بسيار بالاتر ، لايق باشد ؟!![161]
17. شما
از طرفى ، در كتب روايى خود ، از رسول اكرم 9 نقل
مىكنيد كه فرمود : تمام پيامبران داراى وصى و وارث بودند[162]
. واز قول سلمان فارسى نقل مىكنيد كه از حضرت رسول اكرم 9 پرسيد :
هر پيامبرى براى خود وصى وجانشين داشت ، وصى شما كيست؟[163]
و از طرف
ديگر مىگوييد پيامبر9 كسى را به عنوان جانشين معيّن ننمود!
18. سيوطي روايت نقل
مي کند که صحابه اي که در زمان رسول خدا فتوا مي دادند شش نفر بودند که علي در
ميان ايشان است و ابوبکر نيست !!!
وأخرج عن سهل بن
أبي حثمة قال : كان الذين يفتون على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلّم ثلاثة من
المهاجرين وثلاثة من الأنصار : آن کسانيکه در زمان رسول الله فتوا
ميدادند عبارتند از : عمر ، وعثمان ، وعلي ، وأبي بن كعب ، ومعاذ بن جبل ،
وزيد بن ثابت ،[164]
با توجه
به اين اعتراف جناب سيوطي چرا اهل سنت فتاواي حضرت
علي7 را قبول ندارند،و پيرو فتاواي ابابکر هستند.
19. آيا در طول
تاريخ براي اثبات دوست داشتن از مردم « بيعت» گرفته شده است؟
قبل از
ذکر برخي از شبهات مطرح شده در باره غدير خم به عنوان مقدمه
بايد گفت: در طول تاريخ اين واقعه همواره مورد هجوم دشمنان
ولايت قرار گرفته است منتهي در هر عصري با رويکردي
متفاوت.
علامه
کوراني در باره امواج مبارزه با غدير مي نويسد:
موج اول:
سقيفه و هجوم قريش بر خاندان پيامبر9؛
موج
دوم:شورش قريش بر ضد اسلام با سردم داري عايشه و طلحه و
زبير؛
موج
سوم:فتنه بني اميه:موجي که باعث شهادت امام علي7 و امام
حسن7 و تسلط
معاويه انجاميد؛
موج
چهارم:شهات امام حسين7 و نقشه بني اميه براي
نابودي شيعيان(غديريان) تا زمان امام باقر7؛
موج
پنجم: موج منصور دوانيقي و پايه گذاري بني عباس
تا شهادت امام صادق7؛
موج ششم:
تلاش هارون الرشيد و روش منصور و کشتن امام
کاظم و امام رضا7؛
موج
هفتم: فعاليتهاي معتصم با نقض تعهدات مامون و ابراز نرمش نسبت به اهل
بيت و در نهايت شهادت امام جواد7؛
موج
هشتم:فعاليت متوکل عباسي و خلفاي بعد از او با هدف ريشکن
ساختن . و کشتن امامان تا زمان امام عسکري7؛
موج نهم:
تلاش حزب متوکل و حنبليان بغداد در شيعه کشي و هجوم به مراسم
ديني عاشورا و امتداد اين موج تا زمان حکومت سلجوقيان؛
موج دهم:
فعاليت سلجوقيان تا يک و نيم قرن؛
موج
يازدهم:تلاش صلاح الدين ايوبي و از بين بدن حکومت
فاطميان در مصر و شام و نابود ساختن شيعه؛
موج
دوازدهم: تلاشهاي پاشا و مماليک مصر در به قدرت رساندن مذاهب چهار
گانه و نابودي شيعه؛
موج
سيزدهم: فعاليت ترک هاي عثماني بر ضد شيعه؛
موج
چهاردهم: تلاش روس و انگليس و غربيها بر ضد شيعه؛
موج
پانزدهم:فعاليت پيروان جديد ابن تيميه که
احيا گر حزب متوکل هستن؛
عوامل
متعددي را مي توان براي مخالفت
با اين واقعه برشمرد که به برخي از آن ها اشاره مي شود.
دلايل
روانشناختي:
حسد به
عنوان مهمترين عامل روانشناختي درباب مخالفان با غدير مطرح است.
ابن عباس
مي گويد:
اما صرف قومنا
عنا الامر، فعن حسد,قد والله عرفته
وبغي والله علمته بيننا و بين قومنا[165]
؛ علت دوري اين قوم از ما فقط
به خاطر حسادت مي باشد.
ابو
الهيثم بن تيهان در نزد امير المونين7 گفت:
ان حسد قريش اياک علي
وجهين : اما خيارهم فتمنوا ان يکونوا مثلک منافسه في
الملا، وارتفاع الدرجه . واما شرارهم فحسدوک حسدا انغل القلوب و احبط
الاعمال. و ذالک انهم راوا عليک نعمه قدمک اليها الخظ،و اخرهم عنها
الحرمان،فلم يرضوا ان يلحقوک حتي طلبوا ان يسبقونک فبعدت – والله –عليهم
الغايه واسقط المضمار. فلما تقدمتهم بالسبق و عجزوا عن اللحاق بک بلغوا منک
ما رايت و کنت والله احق قريش بشکر قريش[166]
اين
حسادت مهمترين اثرش تنفر شديد نسبت به اهل بيت رسول الله شد,
همانگونه امام سجاد7 فرمودند:
« ما بمکه
والمدينه عشرون رجلا يحبنا[167] ؛ در
مکه و مدينه 20 مرد که محبت ما را داشته باشند پيدا نمي شود.».
عثمان
نيز به اين عدم محبت اعتراف کرده بود .عثمان به حضرت علي7 گفت:
ما
ذنبي اذا لم يحبک قريش ،و قد قتلت منهم سبعين رجلا،کان
وجوههم سيوف الذهب[168]
؛ من چه کنم که قريش تو را دوست ندارند.
در طول
تاريخ همواره بني هاشم و به ويژه حضرت علي7 مورد حسادت قرار گرفته است.
و چه
نيکو سروده ابن شهفيه :
ان يحسدوک
علي علاک فانما متسافل الدرجات يحسد من علا
اني لاعذر
حاسديک علي الذي اولادک
ربک ذوالجلال و فضلا[169]
يعني:
اي علي! اگر بر تو حسد ورزند به خاطر جايگاه والاي تو
است. انسان هاي پست و فرو مايه به برجستگان حسد مي ورزند.
عجيب
است با اينکه بزرگان اهل سنت محبت اهل بيت پيامبر را قبول دارند
، و آنرا لازم مي دانند اما در توثيق ناصبيان کوشيده اند . مثلا: حريز بن عثمان
از بزرگترين چهره هاي «نصب» است که روزي 140 مرتبه امير
المونين7 را لعن مي نموده است[170] و رسما اعلام کرد که حضرت علي7 را دوست
ندارد[171]،اما
احمد بن حنبل و برخي ديگر از بزرگان اهل سنت وي را توثيق
کرده و در اخذ روايت به او مراجعه نموده اند. [172]
دلايل معرفت شناختي:
مخالفان
غدير د رمعرفت شناسي نيز مشکل داشته و دارند , آنان به خاطر عدم
فهم درست و صحيح از مساله نبوت و ارتباط نبوت و امامت و مساله خلافت و جانشيني رسول خدا
, در صف مخالفان غدير قرار گرفته اند.
دلايل
جامعه شناسي:
از جمله
دلايل جامعه شناسي براي مخالفان غدير مي توان به
موارد زير اشاره نمود:
جوان
بودن حضرت علي7؛ تعصبات قبيله
اي؛ مانوس نبودن مساله
جانشيني در جامعه عرب .
شبهات مطرح شده در باره اين فضيلت مولي را به سه
دسته تقسيم نمود، دسته اول : شبهات سندي (=شبهاتي که ناظر به
سند حديث غدير است) ، دسته
دوم: شبهات محتوايي (=شبهاتي که مربوط به متن حديث
غدير و دلالت آن است) و دسته سوم:
شبهاتي که ناظر به نتيجه حاصل از حديث است که بدانها اشاره
مي گردد.
اشکالات
سندي
دسته اول از اشکالات به حديث غدير، اشکالاتي است
که برخي مغرضان به سند اين حديث کرده اند.
1- حديث غدير دروغ است
ابن تيميه مي نويسد:
چنين حديثي دروغ است[173] ..
الدمشقيه يکي ديگر
از نويسندگان وهابي نيز براي دروغ نشان دادن اين حديث
شريف چنين نوشته است:
يستدل علينا الرافضة مرارا وتكرارالرافضة بحديث( من كنت
مولاه فعلي مولاه اللهم والي من والاه وعادي من عاداه) ، رغم انه لا يدل لا من
قريب ولا من بعيد على ولاية علي كرم الله وجهه على البشر ، لكن حق لنا ان نطالبهم
بسند واحد صحيح الى النبي من كتبهم لهذا الحديث والولاية المزعومة ، وبين الحين
والاخر بينما ننتظر الرافضة سأضع مصادر باسانيدها مع عللها ، وأتمنى من الرافضة
اذا ارادوا ان يستدلوا أ يستدلوا بحديث واحد نناقش في سنده ، لا الف حديث حتى لا
نشتت الحوار ...؛
شيعه بارها به حديث غدير استناد کرده است،
اما هنوز نتوانسته است هنوز يک روايت با سند درست از کتابهاي
خودشان بياورد که پيامبر 9 در حق علي7 فرموده باشد : من کنت مولاه فعلي مولاه ...... .
ابتدا پاسخ سخن موهوم ابن
تيميه را ذکر کرده و سپس به نقد شبهه اين عالم ديگر
وهابي مي پردازيم.
جواب شبهه ابن تيميه :
1ـ ابن تيميه ناصبي
است و توقعي از وي نيست.:
همه پژوهشگران ميدانند ابن
تيميه از جمله ناصبي هاي بزرگ جهان اسلام است،که
همين انديشه او باعث شده است فضايل بسياري از اهل
بيت:
را انکار کند .
دكتور محمود السيد صبيح در کتابشان با
نام ( أخطاء ابن تيمية في حق رسول الله
صلى الله عليه (وآله) وسلم وأهل بيته ) در رابطه ابن تيمه مي
نويسد:
« وقد تتبعت كثيراً من أقوال مبتدعة هذا
العصر فوجدت أكثر استدلالهم بإبن تيمية ، فتتبعت بحول الله وقوته كلام ابن تيمية
فيما يقرب من أربعين ألف صفحة أو يزيد فوجدته قد أخطأ أخطاء شنيعة في حق رسول الله
[9] وهل بيته وصحابته ، وأنت خبير أن جناب
رسول الله[9]
وسلم وأهل بيته أهم عندنا أجمعين من جناب ابن تيمية .[174].؛
من کتابهاي بسياري از بدعتگذاران را مطالعه نمودم که اکثر
استدلالهاي آنان برگرفته از سخنان ابن تيميه بود،به کمک خداوند
بيش از 40 هزار صفحه از سخنان ابن تيميه را بررسي کردم و
در آنها خطا هاي زيادي نسبت به رسول الله9 و اهل بيت ايشان از جانب ابن تيميه
سر زده است.
2ـ تصريح بزرگان اهل سنت به صحت
اين خبر:
اگر چه قبلاً جواب اين شبهه داده
شد[175]
ولي باز به صورت خلاصه بايد بگوييم:
امير صنعاني مي
نويسد:
حديث من کنت مولاه فعلي مولاه 150 طريق دارد
و علامه مقبلي فرمود:اگر حديث غدير معلوم نباشد پس چه
چيزي در دنيا معلوم است و اين حديثرا متواتر
ميداند.[176].
جناب حسن سقاف از عالمان پرآوازه اهل سنت مي نويسد:
.... حديث (( من كنت مولاه فعليّ مولاه )) حديث صحيح متواتر
عند أهل السنة والجماعة وقد نصّ على ذلك حتى النواصب[177]؛
حديث «من کنت مولاه» حديث درست و متواتر است در نزد اهل سنت و جماعت.
ابو عيسي ترمذي[178]،
ابو جعفر طحاوي[179]،ابوبکر
خلال[180]،
عبد الحق اشبيلي معروف به ابن خراط[181]،نووي[182]،
ذهبي[183]،
ابن حجر عسقلاني[184]،
ملا علي قاري[185]
، احمد بن ابي بکر بن اسماعيل البوصيري[186]،
الباني وهابي[187]
نيز از عالمان بزرگ سني هستند که اين حديث را
پذيرفته و حکم به صحت آن کرده اند.
جواب شبهه الدمشقيه
:
براي پاسخ به شبهه اين وهابي که گفته بود
حديث غدير با سند صحيح در منابع شيعه وجود ندارد ذکر دو
سند کافي است، تا باز مشخص گردد مخالفين غدير دليلي
بر انکار اين واقعه مهم ندارند.
سند صحيح اول :
مُحَمَّدُ
بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ عَبْدِ
الصَّمَدِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ حَسَّانَ الْجَمَّالِ قَالَ: حَمَلْتُ أَبَا عَبْدِ
اللَّهِ ع مِنَ الْمَدِينَةِ إِلَى مَكَّةَ فَلَمَّا انْتَهَيْنَا إِلَى مَسْجِدِ
الْغَدِيرِ نَظَرَ إِلَى مَيْسَرَةِ الْمَسْجِدِ فَقَالَ ذَلِكَ مَوْضِعُ قَدَمِ رَسُولِ
اللَّهِ ص حَيْثُ قَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ ...[188]
علامه مجلسي در ارزيابي اين
حديث مي نويسد:
الحديث الثاني: صحيح على الأظهر[189]؛
اين حديث صحيح است.
سند صحيح دوم :
أَخْبَرَنَا
ابْنُ الصَّلْتِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا ابْنُ عُقْدَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ
بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ سُلَيْمَانَ، قَالَ: حَدَّثَنِي
عَلِيُّ بْنُ مُوسَى، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَلِيِّ
بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)،
قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): مَنْ كُنْتُ
مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ، وَ عَادِ مَنْ
عَادَاهُ، وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ، وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ.[190]
2- راوي اين حديث
فقط شيعيان هستند.
در برخي از شبکه هاي
وهابيت مي گويند راوي اين حديث شيعيان
هستند و براي ما اهل سنت ديگر حجيت ندارد.
جواب:
وقتي راوي چنين حديثي:
عايشه،عمر ،حسان بن ثابت و...باشند چطور مي توان گفت اين روايت
را شيعه جعل کرده است. اصلاً مگر امکان دارد شيعيان بتوانند در
کتابهاي اهل سنت که حديث غدير را نقل کرده اند مثل:المسند احمد
بن حنبل و... دست ببرند.[191]
اشکالات
محتوايي:
دسته دوم
شبهات مطرح شده براي حديث غدير، شبهاتي است که به متن و
محتواي اين حديث وارده کرده اند که به آنها اشاره مي
گردد.
3.پذيرش غدير
يعني اجتماع دو امام
برخي
شبهه مي کنند اگر حديث غدير دلالت بر امامت علي7 داشته
باشد لازم است در يک زمان دو امام وجود داشته باشد يکي رسول
الله9 و
ديگري علي بن ابي طالب7. در
جواب اين شبهه مي گوييم:
الف:
مساوات علي7 و رسول اکرم9
روايات
زيادي بر مساوات بين علي7 و
پيامبر9 اشاره دارد که به چند نمونه از آنها اشاره مي شود.
بريده
بن حصيب از امير المومنين7
شکايت نمود, پيامبر9 در پاسخش فرمودند: « لاتقع في
علي فانه مني وانا منه [192] از
علي بدگويي نکن, من از علي و علي از من است».
رسول خدا9 در پاسخ
سوال برخي از اصحابش فرمود:
« انما سالتني عن الناس و لم
تاسالني عن نفسي[193] ؛ شما
از بقيه مردم سؤال کنيد و از نفس من (= حضرت علي7) سؤال
نکنيد ».
در داستان سوره توبه فرمودند:«
لايودي عني الا انا او رجل مني؛[194]رسالت
من را ادا نمي کند جز خودم يا مردي از خودم .»
ب) بر اساس روايتهاي متعدد و قطعي،امير
المومنين7 از ابتداي دعوت پيامبر اکرم9 داراي
ولايت بوده . اما روشن است که دارا بودن ولايت هيچ ملازمه اي
با إعمال ولايت ندارد. بنابراين امير المومنين7 از ابتدا،
در کنار رسول الله9 و از سوي خدا به مقام واجب الاطاعه بودن و امامت نائل شده است[195]،
اما با وجود پيامبر اکرم9 و در عرض ايشان ولايت خويش
را اعمال نمي کرده است. و غرض رسول
اسلام9 با
معرفي علي بن ابي طالب7 در غدير براي بعد از خودش
بوده است .همانطور که در پاسخ به وهب بن حمزه فرمودند: « لاتقل هذا،فهو اولي
الناس بکم بعدي[196] ؛
اينگونه سخن مگو، علي بر مردم سزاورتر است از شما نسبت به مردم بعد از
من».
حديثي
نيز طبراني نقل کرده است که پاسخ مناسبي در اين مقام است:
عَنْ وَهْبِ بْنِ
حَمْزَةَ، قَالَ: " صَحِبْتُ عَلِيًّا مِنَ الْمَدِينَةِ إِلَى مَكَّةَ
فَرَأَيْتُ مِنْهُ بَعْضَ مَا أَكْرَهُ، فَقُلْتُ: لَئِنْ رَجَعْتُ إِلَى رَسُولِ
اللَّهِ لأَشْكُوَنَّكَ إِلَيْهِ، فَلَمَّا قَدِمْتُ لَقِيتُ رَسُولَ اللَّهِ فَقُلْتُ: رَأَيْتُ مِنْ عَلِيٍّ كَذَا
وَكَذَا، فَقَالَ: «لا تَقُلْ هَذَا
فَهُوَ أَوْلَى النَّاسِ بِكُمْ بَعْدِي».[197]
...پيامبر9 در پاسخ
شکايت برخي از حضرت علي7 فرمودند: درباره علي 7اينگونه
نگوييد ،علي7 بعد از من سرپرست شما مي باشد.
پاسخ
قرآني:
خداوند
از زبان حضرت زکريا مي گويد: (فهب
لي من لدنک وليا يرثني و يرث من ال يعقوب[198]
؛ و من از بستگانم بعد از خودم بيمناكم و (از طرفى) همسرم نازا و عقيم است؛
تو از نزد خود جانشينى به من ببخش) « ولي» در اين آيه
«ولي بالقوه» مراد است، زيرا حضرت زکريا تقاضاي
فرزندي کرد که بعد از خودش ولي باشد، نه فرزندي که بر خودش
نيز ولي باشد چنان که از جمله( يرثني) هم
فهميده مي شود.[199]
4. چرا در سقيفه به غدير
استشهاد نشد؟
برخي
گفته و ميگويند اگر غدير خم حق است، و همه با علي7 بر سر
حاکميتش بيعت کرده اند، پس چرا کسي در سقيفه از اين
حق علي7 دفاع نکرد، و همين عدم دفاع بهترين دليل است بر
اينکه مردم حاضر در عهد حضرت علي7
ايشان را رهبر و خليفه بعد از رسول الله9
نمي دانستند. در جواب مي گوييم:
همان
هايي که در سقيفه بودند، بزرگي و عظمت حضرت علي7 را
اعتراف داشتند. زبير بن بکار نقل مي کند:
و انا لنعلم ان
ممن سميت من قريش من لو طلب هذا الامر لم ينازعه فيه احد:
علي بن ابي طالب[200] ؛ ...زيد
بن ارقم گفت: ما مي دانستيم کسي مثل علي7 در امر
خلافت نيست.
همو در
عبارتي ديگر مي نويسد:
...قال و
کان عامه المهاجرين و جل الانصار لا يشکون ان عليا هو صاحب
الامر بعد رسول الله ..... وقال بعض ولد
ابي لهب بن عبد المطلب بن هاشم شعرا:
ماکنت احسب ان الامر منصرف عن
هاشم ثم منها عن ابي حسن
اليس اول من صلي لقبلتکم و
اعلم الناس بالقران و السنن
و اقرب الناس عهدا بالنبي و من جبريل
عون له في الغسل و الکفن
ما ذا الذي ردهم عنه فتعلمه ها
ان ذا غببنا من اعظم الغبن
عموم
مهاجرين و انصار مي دانستند که علي7 صاحب
امر بعد از رسول الله9 است.
حال چرا
ايشان علي7 را در اين حقش ياري نکردند، دو علت داشته است که
شيخ مفيد بدان اشاره نموده است. ايشان در پاسخ اين سؤال
که چرا انصار براي خلافت سعد بن عباده تلاش مي کردند مي
نويسد:
علت اينکه
اصحاب، علي7 را ياري نکردند عبارت است از : 1. طمع رسيدن به خلافت
بود چون اگر اعتراف به نص و حديث غدير مي کردند خود خلافت را به
ديگري واگذاشته بودند. 2. کراهت داشتند که گمراهي خود را اظهار
کنند ، چون اگر اعتراف به حديث غدير مي کردند لازم بود
بپذيرند معرفي نمودن سعد به عنوان جانشين رسول الله9 اشتباه
بوده است . به همين خاطر اقرار به حق نکردند.[201]
بايد
اين نکته را هم مد نظر داشت اين اولين مرتبه اي نبود که
اصحاب بر خلاف سخنان رسول الله9 عمل مي نمودند، تاريخ خود
گواه بر اين مطلب است[202]. اهل
سنت چون همه صحابه را عادل مي پندارند، و به نوعي براي همه آنان
عصمت قائلند، به چنين شبهاتي تمسک جسته اند، و حال آنکه همانگونه که
در جاي خودش ثابت شده است نمي توان چننين مبنايي را
قبول نمود.
5. تدين به دين ناقص:
در دوره
رسالت رسول الله9 ايشان کمتر موفق شدند احکام فرعي را معرفي کند، تا
جايي که احاديث اهل سنت از پيامبر9 در مورد
احکام عملي از 500 حديث تجاوز نمي کند.[203]
حال اگر اين سخن را به سني بزنيم، او مي گويد شما
که قائل هستيد دين کامل شد، و اين دو با هم تعارض دارند.
فخر
رازي نيز اين شبهه را اينگونه مي گويد:
ممکن است گفته
شود:(
اليوم اکملت لکم دينکم) اقتضا مي کند که قبل از آن روز
معين، دين ناقص بوده، در نتيجه بايد ملتزم شويم
پيامبر9 بيشترين قسمت عمر خود را با دين ناقص سپري کرد
و تنها مدت کمي داراي دين کامل بوده است.[204]
جواب:
از نظر
شيعه ، اکمال دين يک تغيير کيفي در
دين است، نه کمي. آيه اکمال ناظر به اکمال دين از نظر
فروع نيست بلکه ناظر به تکميل دين از نظر تضمين پابر
جايي آن پس از رحلت پيامبر9 است. در
روز نزول اين آيه نيز دين جاودان الهي به صورت
رسمي و علني از وابستگي به شخصيت حقيقي،
يعني پيامبر اکرم9 که دشمنان به مرگ او دل بسته بودند، خارج
شد و به شخصيت حقوقي عصمت تکيه نمودو بدين ترتيب
اميد دشمنان به يأس تبديل شد.
اگر
آيه را بر مبنا و مذاق اهل سنت نيز معنا کنيم، باز هم نمي
توان گفت که قبل از نزول اين آيه دين ناقص بوده است. مثلاً اگر
طبيبي بيماري را تحت نظر خود داشته باشد و روزانه هماهنگ
با مزاج او دارويش را کم يا زياد کند، نمي گويند که
داروي ديروز ناقص بود و امروز کامل شد، بلکه هر روز که دارو مي
دهد، کامل است. نزول احکام و حکم قرآن هماهنگ با نيازمندي هاي
جامعه اسلامي آن روز بود. از اين رو هيچ گاه دين ناقص
نبوده است. اما نسبت به پيامبر اکرم9 دين ناقص اصلاًمعنا
ندارد،زيرا تدريج در نزول مربوط به امت است.
6.دوستي يا
سرپرستي:
برخي
مي گويند مراد از واژه «
مولي» در حديث غدير يعني علي را دوست
بداريد, اينان براي اثبات اين ادعا دلايلي
اقامه مي کنند , به دو دليلي که آورده شده است اشاره مي
کنيم: الف) از جمله دلايل آنان تعريف لغوي واژه «مولي»
است که به معاني مختلفي آمده است و اختصاص به يک معناي
خاص ندارد .
ب) ذيل حديث غدير بهترين
دليل بر ادعاي مطرح شده مي باشد، چون پيامبر9 در آخر
حديث غدير دوستداران علي بن ابي طالب7 را دعا
نموده است، نه کساني که که رهبري
و حاکميش را قبول کنند؛ و اين خود بهترين شاهد است بر اينکه:
مراد از «من کنت مولاه» عيناً مثل: « اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» مي
باشد. يعني پيامبر9مسلمانان را دعوت به محبت و ياري
نمودن علي7 مي کند و بس.
جواب
دليل دوم :
1. برخي از بزرگان اهل سنت مانند محبّ الدين
طبري شافعي اين توجيه را بعيد شمرده اند.[205]
2. در استشهاد
به سياق صدر سخن معيار است و زمام ظهور سخن به دست صدر آن است، نه ذيل. تابلو نشان
دهنده هدف اصلي كلام صدر آن است و در صدرِ سخن بحث از إشهاد و استشهاد بر «ولايت» و
«رهبري» پيامبر اكرم9است، زيرا آن حضرت بر اساس ششمين آيه سوره احزاب: (النبي أولي
بالمؤمنين من أنفسهم)از مردم اقرار گرفت كه نسبت به آنان از خودشان اولي و شايستهتر است. آنگاه
فرمود: اگر من اولايم، هركس ولايت مرا پذيرفته، بايد ولايت علي7را نيز بپذيرد.
[206]
پس معناي ذيل حديث مي شود: بار خدايا!هرکس که ولايت
او را پذيرفت دوست بدار و هر کس که از ولايت او سرباز کرد اورا دشمن
دار.
جواب
دليل اول:
مطابق
ادله زير مراد از «من کنت مولاه» سرپرستي و ولايت است نه دوست
داشتن:
1. الست اولي بکم:
در باره اولويت مقام پيامبر9 بر ديگران
خداوند در قرآن مجيد ميفرمايند:
(النَّبِيُّ
أَوْلي بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ
وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلي به بعض في کِتابِ اللَّهِ مِنَ
الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُهاجِرينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلي أَوْلِيائِکُمْ
مَعْرُوفاً کانَ ذلِکَ فِي الْکِتابِ مَسْطُور[207]).
پس مراد پيامبر9 از عبارت
«من کنت مولاه» هم چيزي جز اولويت وبرتري نيست. زيرا
اگر رسول خدا9 غير از معنايي که در مقدمه سخن خود بدان تصريح فرموده، معناي ديگري
را اراده کرده بود، فرمايش آن جناب به صورت کلامي در ميآمد که رشته
ارتباط آن گسيخته باشد، .
2. اللهم وال من والاه:
اين
عبارت حضرت رسول9 هم ظهور در خلافت حضرت علي7 بر
ديگران دارد؛ زيرا:
خاتم انبياء9 ميداند
تمام شدن امر خلافت و ثابت شدن آن به ياراني است که ثابت قدم بمانند، واز
طرفي ميداند، بسياري با علي بن ابي طالب7 دشمن هستند
و منتظرند مرگ حضرتش فرا رسد، و دو مرتبه جاهليت را تقويت کنند و اسلام
را از مسير اصلي منحرف سازند.
پيامبر
اکرم9 فرمودند:
إن تؤمّروا عليّاً ولا أراکم فاعلين تجدوه هادياً مهديّاً
يأخذ بکم الطريق المستقيم[208]
اگر علي را
امير خود قرار دهيدکه فکر نميکنم اين کار را بکنيداو
را هدايت کننده و هدايت شده مييابيد و به صراط مستقيم
ميرسيد.
به خاطر همين
مطلب است که، رسول مهربانيها9 مردم را دعوت به موالات وياري
علي7 و دوري از بغض و کينه
او ميکند؛ زيرا موالات علي7، همان دوستي
با خداوند است، و دشمني با او دشمني با خداوند است؛ و کسي داراي
اين منصب نيست مگر اينکه امام در دين باشد.
3 . وقوع ولايت همراه شهادت به توحيد
و رسالت:
پيامبر9 فرمودند:
يا
أيها الناس؟ بم تشهدون؟ قالوا : نشهد
أن لا إله إلا اللّه. قال : ثم مه؟ قالوا : وأن محمدا عبده ورسوله. قال : فمن وليکم؟
قالوا : اللّه ورسوله مولانا. ثم ضرب بيده إلي عضد علي فأقامه فقال
: من يکن اللّه ورسوله مولاه فإن هذا مولاه.[209]
پيامبر9 به مردم
فرمودند: به چه چيزي شهادت مي دهيد همه پاسخ گفتند,به
يگانگي خدا و اينکه شما رسول خدايي, سپس رسول الله9
بديشان گفت ولي شما کيست؟ در پاسخ گفتند خدا و رسولش بهتر
مي دانند, در اين هنگام پيامبر9 دست
علي7 را بلند نمود و گفت هرکسي مولايش منم پس علي7
مولاي او است.
پس نتيجه
ميگيريم ولايت خداوند و رسول او9 و موالات
با علي7 به يک معني بيشتر نيست، که همان ولايت و سرپرستي
است.
4 . قول پيامبر9 بعد از حديث
غدير« اللّه اکبر علي اکمال الدين»
رسول
الله بعد از خطبه غدير فرمودند: « الله اکبر علي اکمال الدين[210]؛خدا
بزرگتر است بر کامل شدن دين».
نتيجه:
آيا
کامل شدن دين و اتمام نعمت با معرفي امام المتقين7 معنايي
جز امامت دارد؟
5 ـ قول پيامبر9«کأنّي دعيت فأجبت.».
رسول
الله9 در
ابتداي خطبه فرمودند:« ...کانب دعيت فاجبت؛ فرشته مرگ مرا مي
خواند و بايد بدان پاسخ دهم[211]».
نتيجه:
خبر دادن
از نزديک بودن مرگ و باقي ماندن يک رسالت بزرگ،ما را متوجه يک
امر مهمي فراتر از محبت علي بن ابي طالب7
ميکند و آن امري نيست جز ولايت و امامت حضرت اميرالمؤنين7 .
6 . امر به تهنيت گفتن بر رسالت و
ولايت.
مطابق
اسناد ذيل بعد از معرفي شدن حضرت علي7 اصحاب،
به رسول الله9 شاد باش و تهنيت گفتند.
الف)
حافظ أبو سعيد خرکوشيّ نيشابوريّ:متوفّاي سال 406 ه.
ق در کتابش شرف المصطفي از أبي سعيد الخُدري حديث نقل
کرده است:
قال النبيُّ
هنِّئوني هنِّئوني إنّ اللَّه تعالي خصّني بالنبوّة، و خصّ
أهل بيتي به الإمامة؛[212] رسول الله فرمود: به من تهنيت
بگوييد چون خداوند نبوت را به من و امامت را به اهل بيتم اختصاص
داده است.
ب)
تهنيت گفتن شيخين (خليفه اول و دوم)به حضرت اميرالمؤنين7.
عمر بن الخطاب
گفت:
هنيئا لک يا بن أبي
طالب ؟ أصبحت وأمسيت مولاي و مولي کل مؤمن ومؤمنة.[213]
مبارک باد بر تو که مولاي همه مسلمانان شدي.
ج) مولوي ولي اللّه اللکهنوي در
مرآت المؤمنين ميگويد همه اصحاب در وقت ملاقات امير المؤمنين7 به ايشان
تهنيت مي گفتند.
... و کان يهنأ أمير المؤمنين کل صحابي لاقاه.[214]
د) ابن خاوند
شاه متوفاي 903 ه.ق مي نويسد:
پس فرود آمد
و در خيمه خاص بنشست و فرمود که امير المؤمنين علي[7] در خيمه
ديگران بنشيند.بعد از آن طبقات خلايق را امر کرد که به خيمه
علي[7] رفتند وزبان به تهنيت آن حضرت گشادند.و چون مردم از اين امر
فائق شدند امّهات (=زنان پيامبر) به
فرموده خواجه کائنات[9] نزد علي[7] رفته او را تهنيت گفتند. از جمله اصحاب
عمر بن الخطاب گفت.. .[215]
7 . گرفتار شدن کساني که منکر واقعه
غدير شدند:
عدهاي
با وجود اينکه در روز غدير حضور داشتند ولي به جهت انکار و عدم ياري
کردن امير المؤمنين7 به
امراض شديدي مبتلا شدند, مثل:
انس بن مالک
:
وقتي
علي بن ابي طالب7 از او درخواست کرد که واقعه غدير را
بيان کند امتناع کرد،پس امير المؤمنين7 او را نفرين
کردند و او دچار برص(=پيسي) شد.[216] براء بن عازب[217] و
زيد بن ارقم[218] هم به
خاطر کتمان حديث غدير نابينا شدند. در مورد جرير بن عبد اللّه
بجلي نيز آمده است: « رجع اعرابيّاً بعد أن دعي عليه
أميرالمؤمنين7».[219]
8 . کلام خليفه دوم :
: در وقت
بيعت با حضرت علي7 عمربن الخطاب گفت: « صبح کردم در حالي که تو ولي هر مؤمني
هستي».[220]
و
اين سخن عمر دليلي است بر اينکه او نيز از
حديث غدير نظر شيعه را فهميده است.
9 . عمامه گذاشتن بر سر علي بن ابي
طالب7.
امير
المؤمنين7 فرمودند: در روز غدير، پيامبر9 بر سرم عمامه
گذاشتند[221].
خوب مشخص
است که عمامه گذاشتن ربطي به نصرت و محبت ندارد.
10.ظهور کلمه مولي
در اولي بالتصرف.
مولي در نزد اهل لغت
محمد بن سائب کلبي از علماي پرآوازه
لغت عرب در قرن دوم از کساني است که تصريح کرده است که «مولي» به
معناي «اولي» ميآيد.
فخر رازي،
مفسر مشهور اهل سنت در تفسير آيه « هي مولا کم وبئس المصير » مي نويسد:
.......سخن دوّم از
کلبي است که ميگويد : (مولي) يعني اولي
و برتر از شما به خود شما است.[222]
أبي
عبيدة، معمر بن مثني، (متوفاي
210 ه. ق)
علاوه بر
آن چه از فخر رازي نقل شد، ابو عبيده در کتاب مجاز القرآن در باره معناي
کلمه مولي در آيه «هي مولا کم» ميگويد :
«هِيَ مولا
کم» أولي بکم[223]؛
اين مولاي شما است؛ يعني اولي و برتر است به شما.
مولي
در نزد مفسرين
محمد بن اسماعيل
بخاري (متوفاي 256 ه) در تفسير سوره حديد مينويسد
:
قال مُجَاهِدٌ
... «مولا کم» أَوْلَي بِکُمْ؛ مجاهد
گفته است : (مولا کم) به معناي (اولي) و برتر به شما است.[224]
کلام برخي از علماي اهل سنت در
باره کلمه مولي
أبو حامد
غزالي :
از خطبههاي
رسول گرامي اسلام9 خطبه غدير خم است که همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند. رسول خدا9 فرمود :
هر کس من مولا و سرپرست او هستم، علي مولا و سرپرست او است. عمر پس از اين
فرمايش رسول خدا 9 به علي 7 اين گونه تبريک گفت :«مبارک، مبارک، اي ابوالحسن!تو اکنون
مولا و رهبر من و[مولاي هر مؤمن]هستي.
او در ادامه
اعتراف مي کند که:
فهذا تسليم
ورضي وتحکيم ثم بعد هذا غلب الهوي تحب الرياسة وحمل عمود الخلافة
وعقود النبوة وخفقان الهوي في قعقعة الرايات واشتباک ازدحام الخيول
وفتح الأمصار وسقاهم کأس الهوي فعادوا إلي الخلاف الأول : فنبذوه وراء
ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلاً.[225]
اين سخن
عمر دلالت بر تسليم و رضايت او از علي7
دارد،ولي بعد از مدتي هواي نفس و محبت رياست بر او[عمر بن
الخطاب] غلبه کرد و بيعتش با علي7 را
شکست.... .
لازم به
ذکر است : غزالي از شخصيتهاي بزرگ اهل سنت مي باشد که
اورا : احياگر دين،[226] غزالي
امام،درياي علم،نشانه اسلام،اعجوبه زمان،باهوش فراوان و زيرک،[227]
دانسته اند.
سبط ابن جوزي
:
سبط ابن جوزي
از بزرگان اهل سنت و حنفي مذهب، در کتاب تذکرة الخواص، در باره حديث غدير
و معناي کلمه «مولي» بحث مفصلي دارد و بعد از نقل تمامي معاني
کلمه «مولي» و رد آنها، اين گونه نتيجه گيري ميکند
که غير از اولويت و امامت، چيز ديگري را نميتوان
از اين حديث استفاده کرد :
وي
مي نويسد:
فأما قوله من کنت
مولاه، فقال علماء العربية لفظة المولي ترد علي وجوه: ... والعاشر
به معني الأولي .قال الله تعالي « ... هي مولاکم» أي
أولي بکم واذا ثبت هذا لم يجز حمل لفظة المولي في هذا الحديث
.... و المراد من الحديث الطاعةالمحضةالمخصوصة فتعين الوجه العاشر وهو
الأولي ومعنا من کنت أولي به من نفسه فعلي أولي به.
معناي دهم
« مولي» يعني اولي بالتصرف و اطاعت محض و مخصوص،
اين معناي دهم درست است پس معناي حديث غدير
مي شود: هرکه من سرپرست اويم علي7 پرپرست
او خواهد بود.[228]
محمد بن طلحه
شافعي (متوفاي 658 ه.ق) :
او در ذيل
حديثي از فضايل علي بن ابي طالب مي نويسد:
....ولي حديث
غدير خم دليل بر تعيين سرپرست است که همان جانشيني
رسول خدا9 است؛ بنا بر اين حديث غدير خم ناسخ حديث قبل ميشود؛
چون حديث غدير در آخر عمر مبارک رسول الله ايراد شده و متأخر است.[229]
مراد از مولي
در اشعار
لبيد
از جمله شاعراني است که اشعارش خيلي مهم است .و در مجموعه اي
به نام «معلقات سبع» قصائدش موجود است.وي در بيت 48 قصيده اش
ميگويد :
فَخَدت کلا الفرجين تحسب انه
مولي المخافهي
خلفهاو امامها[230]
نميدانست که
صاحب صدا در کدام طرف او است و ترسناک بود و پيش و پس خود را سزاوارتر
به محل خوف و آسيب تصور ميکرد.
همانگونه
مشخص است اين شاعر برجسه عصر جاهلي نيز کلمه«مولي» را به
اولي بالتصرف و سرپرست معنا نموده است.
شعر حسان بن ثابت:
او که يکي
از اصحاب پيامبر اکرم9 مي باشد بعد از معرفي شدن حضرت
علي7 با اجازه ايشان اشعاري مي سرايد که يک بيت
از اين اشعار چنين است:
فقـال لـه: قـم يـاعلـي فـاننـي
رضيتک من بعدي اماما و هاديا [231]
بلند شو اي علي7 ، از تو راضي شدم که بعد از من
امام و هدايت گر باشي.
حسان بن ثابت
بايد از « من کنت مولاه»
ولايت را متوجه شده باشد که خطاب« امام» به علي بن ابي طالب7 مي
کند.
شعر قيس بن عباده انصاري:
صحابي
جليل القدر، قيس بن سعد بن عباده انصاري نيز همين
معنا را از کلمه مولي فهميده است. او در شعر خود مي گويد:
وَ عَلِيٌّ إِمَامُنَا وَ
إِمَامٌ لِسِوَانَا أَتَى بِهِ
التَّنْزِيلُ
يَوْمَ قَالَ النَّبِيُّ مَنْ
كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا مَوْلَاهُ
خَطْبٌ جَلِيلُ[232]
علي امام ما است وامام غير ما است. قرآن بر اين امر
نازل شده است.
شعر امير المؤمنين 7:
خود حضرت
علي7 نيز از کلام پيامبر9 همين معنا را فهميده و با آن
احتجاج واستدلال نموده است.در يکي از نامه ها که در جواب معاويه نوشته، آمده است:
وأوْجَبَ لي ولايَتَه علَيْكم رَسُولُ اللَّهِ يَوْمَ غَديرِ خُم[233]
ولايت مرا رسول الله9 در روز
غدير بر شما واجب کرده است.
قطعاً
نزاع علي7 و معاويه بر سر دوستي و نصرت نبوده است، بلکه بر سر
رهبري امت و جانشيني پيامبر اکرم9 بود.
7.خوف پيامبردر غدير خم:
طرح
شبهه:
طبق يکي
از احاديثي که در منابع شيعه موجود است در مسير بازگشت از حج، جبرئيل سه مرتبه
بر پيامبر9 نازل مي شود و ايشان را امر به معرفي علي بن ابي
طالب7 مي
نمايد ولي ايشان در مرتبه سوم دستور خداوند را اجرا مي کنند.
و علت اينکه ايشان مرتبه اول ودوم
اين دستور خداوند را امتثال نمي کنند خوف حضرت رسول9 گفته شده
است.[234]
محمد بن عبد
الوهاب مي نويسد:
پس نگاه کن به حديث
اين دروغ گويان، و رکيک بودن الفاظ آن [که] دليل بر بطلان
سخن آنها است؛ و از اين حديث صحيح نيست مگر، «من کنت مولاه»
و هر کسي اعتقاد به صحت اين حديث داشته باشد، هلاک است؛ چون در آن
متهم کردن معصوم [واقع شده] است، به عدم امتثال امر خداوند، و اين نقص است و
نقص انبياء کفر است. در اين حديث مخالفت است.[235]
ابن تيميه
هم مي گويد:
ولأنه حينئذ
لم يکن خائفا من أحد يحتاج أن يعصم منه بل بعد حجة الوداع کان أهل
مکة والمدينة و ما حولهما کلهم مسلمين منقادين له ليس فيهم
کافر والمنافقون مقموعون مسرون للنفاق ليس فيهم من يحاربه ولا من
يخاف الرسول منه فلا يقال له في هذه الحال.[236]
چون اهل مکه و
مدينه مسلمان بودند، پيامبر9 هيچ ترسي نداشت، پس
نمي توان گفت رسول الله9 در حجة الوداع مي ترسيد.
فاروقي مينويسد
:
الشيعه تتهم النبي[9] بأنه كان
يخاف من تبليغ ولاية عليّ[237] ؛ شيعه، پيامبر 9را متهم ميكند
به اين كه از تبليغ ولايت علي7 خوفناك بود .
جواب نقضي :
1. خوف به معناي ترس نيست:
با ژرف
نگري در لغت، « خوف» را « عدم امنيت» معنا کنيم در
اين صورت خوف نقطه مقابل شجاعت نيست، بلکه متضاد «امن » است.و خوف به
اين معنا به دليل موقعيت بيروني براي هر
فردي ممکن است پيش بياييد .آيه:(....لَيُبَدِّلَنَّهُمْ
مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً[238]) به
همين معنا درست است.
2.بيان خوف رسول الله توسط خود اهل
سنت:
بررسي
مواضع خوف رسول الله در بين کتاب هاي اهل سنت نيز وجود دارد
همانگونه که کاندهلوي مي نويسد:
الخوف :خوف سيدنا محمد رسول
الله؛[239]
خوف سرور ما محمد9.
جواب
حلي :
1.
خوف انبياء در قرآن:
واژه خوف
و مشتقات آن در قرآن مجيد 125 مرتبه ذکر شده، که پرداختن به همه اين موارد
از حوصله بحث ما خارج است، ما به چند مورد اشاره ميکنيم :
خوف حضرت
زکريا:(وإني خفت الموالي من ورائي( مريم/5))
خوف حضرت
شعيب: (و إ ني اخاف عليکم عذاب يوم محيط (هود / 84))
خوف حضرت «نوح»: ( إني
أخاف عليکم عذاب يوم عظيم ( اعراف/ 59)).
خوف حضرت«لوط»:
(و قالوا لا
تخف و لا تحزن انا منجوک و اهلک إلا إمرأتک ( عنکبوت / 33) ).
خوف حضرت«داود»:
( إذ دخلوا
علي داود ففزع منهم قالوا لا تخف (ص/22) ).
2. خوف پيامبر
اسلام9 در قرآن .
آياتي
از قرآن کلمه خوف را به پيامبر9 نسبت داده است: مثل: (
إني أخاف إن عصيت ربي عذاب يوم عظيم[240]).در بعضي
آيات هم کلمه خوف نيست ولي شبيه به معني خوف آمده:
(الا تنصروه
فقد نصره الله اذ أخرجه الذين کفروا ثاني إثنين إذهما في الغار
إذ يقول لصاحبه لا تحزن فانزل الله سکينته عليه[241]؛
اگر
پيامبر را يارى ندهيد، يقيناً خدا او را يارى مىدهد چنان كه او را يارى داد
هنگامى كه كافران از مكه بيرونش كردند در حالى كه يكى از دو تن بود، آن زمان هر دو
در غار [ثور نزديك مكه] بودند، همان زمانى كه به همراهش گفت: اندوه به خود راه
مده خدا با ماست. پس خدا آرامش خود را [كه حالت طمأنينه قلبى است] بر پيامبر نازل
كرد، و او را با لشكريانى كه شما نديديد، نيرومند ساخت، و شعار كافران را پستتر
قرار داد، و شعار خداست كه شعار والاتر و برتر است و خدا تواناى شكستناپذير و
حكيم است ).
3. خوف پيامبر9در غير
از واقعه غدير خم:
خوف ايشان 9در مورد قرآن:
...ان رَسُولَ اللَّهِ
قال: اني أَخَافُ علي أمتي اثْنَتَيْنِ الْقُرْآنَ... وَأَمَّا
الْقُرْآنُ فَيَتَعَلَّمُهُ الْمُنَافِقُونَ فَيُجَادِلُونَ بِهِ الْمُؤْمِنِين[242].
؛ حضرت رسول9 فرمودند:
برامتم از دو چيز ميترسم قرآن و... اما قران پس منافقان آنرا ياد
گيرند و با شما مجادله کنند.
خوف از خواص گمراه:
فقال النبي:
إني أخاف علي أمتي الإئمة المضلين.[243]
؛ از رهبران گراه براي امتم مي ترسم.
خوف
از عمل قوم لوط:
بعد از خودم، از عمل
قوم لوط بر امتم ميترسم، که مردها به مردان وزنها به زنان اکتفا کنند.[244]
خوف از ضعف
يقين امت:
..قال9 :ما أخاف
علي أمتي الا ضعف اليقين.[245] ؛ از
هيچ چيزي جز ضعف يقين امتم نمي ترسم.
4. خوف پيامبر
در واقعه غدير
واژه ها و تعابير:
در
ميان منابع شيعه و اهل سنت تعابير و الفاظ مختلفي وجود
دارد که شاهد اين خوف پيامبر اسلام است، الفاظي چون: فتخوف رسول
الله[246]
، فخاف النبي[247]،
فخشي[248]،
امتنع من القيام[249]، إنما
أنا واحد کيف أصنع[250]، « و إني راجعت ربّي خشية طعن
أهل النفاق، وتکذيبهم، فاوعدني لأبلغها، أوليعذّبني[251]
؛و من از طعن اهل نفاق، و تکذيب آنان ترس داشتم، که خداوند به من امر کرد، که
ابلاغ امر او کنم.»،و « أرسلني برسالة ضاق بها صدري و ظننت ان الناس تکذّبوني،
فاوعدني لابلغها او تعذبني؛ پيامبر9 فرمودند:
خداوند، مرا مأمور به رسالتي کرد، لکن ترسيدم، مرا تکذيب کنند، پس
خداوند به من وعده داد، يا امر ما را ابلاغ ميکني، يا تو
را عذاب ميکنم[252]» .
نتيجه
اول :
1. طبق شواهدي
که به آن اشاره شد، خوف و ترسيدن براي انبياء الهي:، و پيامبر
اکرم9 امري
قابل قبول است. اشتباه اين شيخ وهابي و پيروانش در اين
است که، شجاعت و تهور را يکي ميدانند، و تصور کردند خوف بد است،
و لذا نتيجه گرفتهاند پيامبر خوف ندارد.
2. حال که
اصل خوف ثابت شد، بد نيست بدانيم خوف پيامبر9، از چه بوده
است، و مربوط به چه زماني است؟ چند امر محتمل است:
خوف از کشته
شدن.
چنين
خوفي قطعاً درباره پيامبر9 وجود ندارد، چون جريان غدير خم
در سال آخر عمر مبارک حضرت است، و قطعاً اگر ترس از جان براي حضرتش وجود داشت،
در ابتداي دعوت که تنها بود، و ياوري نداشت، بايد ميبود.
گذشته از اين، خود خداوند در آيه کريمه بر طهارت دامن انبياء
از اين گونه ترسها، شهادت ميدهد: ( الذين
يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون احداً الا الله و کفي
بالله حسيبا؛[253] کساني
که تبليغ رسالت خداوند را ميکنند از احدي غير از خداوند نميترسند).
خوف از مشرکين.
بايد
دانست اين خوف از ناحيه مشرکين و بت پرستان عرب، و ساير کفار
نبوده؛ چون کفار از اول بعثت تا آخر عمر شريف حضرتش هر کار که توانستند، انجام
دادند. گاهي ديوانهاش خواندند[254]، گاهي
ميگفتند، يادش ميدهند[255] و گاه شاعرش
ناميدند[256].
خوف از اعراب
بت پرست در اول بعثت.
قطعاً اين
آيه، ربطي به اول بعثت ندارد، زيرا پيامبر9 در سالهاي
اول بعثت، مأمور به امور و تکاليفي، بس خطرناک بوده؛ مثلاً اعراب بت پرست
را دعوت به يکتاپرستي کند. وبا
اينکه رسالت حضرت، بس خطير و بزرگ بود، در آيات اول بعثت تهديدي
نيست، مثلاً: در سوره علق: ( اقرء باسم ربک الذي خلق) يا
در کريمه ديگر: ( فاستقيموا اليه و استغفروه و ويلٌ
للمشرکين[257])آمده است.
خوف از معرفي
کردن علي بن ابي طالب7:
خوف رسول
الله9 مربوط
به امت است و نشاني بر مهرباني ايشان به امتش مي باشد،چون
مي داند برخي علي7 را قبول ندارند، مي ترسد با معرفي
وي دست از اسلام بردارند. که شواهد ذيل دليلي محکم بر
اين ادعا است .
الف: دشمني قريش با پيامبر9:
امير
المومنين7 مي فرمايند:
اللهم إني أستعديک
علي قريش، فإنهم أضمروا لرسولک ضروباً من الشرّ والغدر فعجزوا عنها، وحلت
بينهم وبينها، فکانت الوجبة بي والدائرة علي، اللّهمّ احفظ
حسناً وحسينا ولا تمکنّ فجرة قريش منهما ما دمت حيا، فإذا توفيتني
فأنت الرقيب عليهم وأنت علي کلّ شئ شهيد.[258]
خدايا از قريش به تو شکايت مي کنم ...اينان انواع
حيله ها و شرور را براي مقابله با رسول الله9 به کار
بردند......خدايا حسن و حسينم را حفظ کن و اگر من کشته شدم تو شاهد بر
همه هستي.
حاکم نيشابوري
مي گويد:
...سمعت رسول اللّه يقول هلاک هذه الامة علي يدي
اغلمة من قريش.[259]
ابو هريره
مي گويد: از رسول الله9 شنيدم که فرمود: هلاکت امتم به دست
جواني از قريش است.
ب:
قريش علي بن ابي طالب7 را
دوست نداشتند.
امام
سجاد در پاسخ سوالي فرمود:
سئل الإمام زين العابدين وابن عبّاس
أيضاً: لِمَ أبغضت قريش عليّاً؟ قال: لأنّه أورد أوّلهم النار، وقلّد
آخرهم العار[260]؛ از امام سجاد سوال شد چرا قريش دشمن
علي بودند :حضرت در پاسخ فرمودند: چون اول آنها را در آتش انداخت و آخرشانرا
علي
بن ابي طالب مي فرمايند:
قال: ان ممّا عهد
إليّ النبي أنّ الأمّة ستغدر بي بعده؛ پيامبر9به من
عهد کرد، که بعد از من امتم تو را ترک ميکنند[261]
جابر بن
ارقم نقل مي کند :
...و كان إلى
جانب خبائي خباء نفر من قريش و هم ثلاثة، و معي حذيفة بن اليمان فسمعنا أحد
الثلاثة و هو: يقول- و الله إن محمدا لأحمق- إن كان يرى أن الأمر
يستقيم لعلي من
بعده، و قال آخرون أ تجعله أحمق أ لم تعلم أنه مجنون- قد كاد أن يصرع عند امرأة
ابن أبي كبشة و قال الثالث: دعوه إن شاء أن يكون أحمق- و إن شاء أن يكون مجنونا! و
الله ما يكون ما يقول أبدا،[262] ... ؛
.... در کنار
چادر من ،خيمه سه نفر از قريش بود که مشغول گفتگو بودند و من و
حذفيه بن يمان مي شنيديم ... اولي از
اين سه نفر گفت : به خدا قسم محمد9 احمق است که مي خواهد خلافت را به
علي7 بسپارد. دومي گفت : پيامبر9
ديوانه شده است!! و سومين نفرشان گفت: محمد9 چه احمق
باشد و چه ديوانه ما هرگز نميگذاريم مقصدش را پياده کند ...... .
فردوسي
طوسي خوب سردوه است :
گواهي
دهند کين سخن را زاو است تو
گويي دو گوشم بر آوز او است
بدين
زادم، هم بر اين بگذرم چنان
دان که خاک پي حيدرم
هر آنکس که در دلش بغض
عليست
از او زارتر در جهان زار کيست؟
8.مناشده به حديث غدير:
برخي
مي گويند اگر واقعه غدير محقق شده و دلالت بر امامت و ولايت
علي7 دارد پس چرا ايشان بدان تصريح
نکرده و خودش از اين واقعه يادي ننموده است.
جواب:
نه تنها علي
بن ابي طالب7 بلکه غير از ايشان نيز
بدين حديث استناد کرده اند. چون قصدمان اختصار است، فقط مناشدات به حديث
غدير را که خود ايشان 7 انجام داده اند ذکر مي کنيم
و ابتدا از کتاب شيعه و سپس از کتاب مخالفين .
مناشده
به حديث غدير در منابع شيعه:
حديث
اول:
سليم بن قيس
هلالى مىگويد: از سلمان فارسى; شنيدم که مىگفت: هنگامى که پيامبر
اکرم9 ديده
از جهان فرو بست و مردم کردند آنچه کردند و ابو بکر و عمر و ابو عبيدة بن
جرّاح با انصار ستيزه کردند و آنها را به دليل خويشى، که دليل
على7 بود
محکوم نمودند. گفتند: اى گروه انصار! قريش به امر امامت از شما سزاوارترند؛
زيرا رسول خدا9 از قريش بود و مهاجران نيز از قريش بودند و خدا در
قرآن، خود با آنها آغاز نموده و آنها را برترى بخشيده است، و پيامآور9فرموده
است: امامان از قريش باشند.
سلمان گفت: من به
نزد اميرمؤمنان7 که مشغول غسل دادن رسول خدا9 بود رفتم و او را از جريان آگاه
کردم و گفتم: اينک ابو بکر بر منبر پيامبر جاى گرفته است و به خدا
سوگند، خشنود نيست که مردم با يک دست او، بيعت کنند و مردم با
هر دو دست چپ و راست، با او بيعت مىکنند.
على7فرمود:
اى سلمان! هيچ مىدانى نخستين کسى که بر منبر پيامبر9 با او بيعت
کرد چه کسى بود؟
عرض کردم:
نمىدانم، جز اينکه ديدم که در زير سايهبان بنى ساعده
هنگام مجادله انصار، نخستين کسى که با او بيعت کرد بشير بن سعد
و ابو عبيدة بن جرّاح بود و سپس عمر و بعد از او سالم.
امام7 فرمود:
من در باره اينها از تو نپرسيدم، (پرسيدم که آيا) مىدانى
نخستين کسى که هنگام نشستن ابوبکر بر منبر پيامبر با او بيعت
کرد چه کسي بود؟
عرض کردم: نه؛
ولى پيرى کهنسال را ديدم که بر عصاى خويش تکيه زده بود و
ميان دو ديدهاش اثر سجده زيادى بود، و او نخستين کسى بود
که از پله منبر بالا رفت؛ در حالي که مىگريست و مىگفت: ستايش
خدايى را که مرا از دنيا نبرد تا تو را در اين جايگاه ببينم،
دستت را باز کن. ابو بکر دستش را باز کرد و پيرمرد با او بيعت نمود و
سپس از منبر پايين آمد و از مسجد بيرون رفت.
اميرمؤمنان7 فرمود:
دانستى او چه کسي
بود؟ گفتم: نه؛ ولى از کلامش بدم آمد؛ زيرا گويى از مرگ پيامبر
خوشحالى مىکرد. امام7 فرمود: او شيطان لعنه اللَّه بود.
رسول خدا9 به من
خبر داد که شيطان و سران اصحابش نگران بودند که پيامبر اکرم در روز غدير
خم مرا به امر خداوند عزّ و جلّ، به امامت و خلافت بر مردم و براى مردم نصب کرد و
به آنها خبر داد که من نسبت به آنها از خود آنها سزاوارترم و به آنها فرمود تا
حاضران به غائبان برسانند و همه سران و شيطانهاى ابليس گرد او آمدند و
گفتند: همانا اين امّت، مرحومه و معصومه است و نه تو و نه ما را بر آنها
راهى نيست. همانا پيشوا و پناهگاه خود را پس از پيغمبرشان
دانستند. در اين هنگام بود که شيطان لعنه اللَّه افسرده و غمگين
از آن محضر دور شد
و رسول خدا9 به من
خبر داد که هرگاه از اين جهان رخت بربندد، مردم پس از مخاصمه با يکديگر
در سقيفه بنى ساعده با ابو بکر بيعت کنند، و از آن جا به مسجد روند و
نخستين کسى که بالاى منبر من با ابو بکر بيعت کند شيطان است که
به چهره پيرمردى عبادت کوش بدان جا بيايد و چنين و چنان
بگويد، سپس از آن جا بيرون رود و شياطين و پيروان
خود را گرد آورد و باد در بينى کند و به جست و خيز پردازد و به آنها
گويد: هرگز، شما گمان برديد که مرا بر ايشان راهى نيست،
اکنون ديديد من با آنها چه کردم تا سرانجام دستور و فرمانبرى خداى عزّ
و جلّ و اوامر پيامبر را وانهادند[263].
بررسي
سند روايت:
1. علي بن ابراهيم بن هاشم : مورد اطمينان است و ثقه
مي باشد.[264]
2. ابراهيم بن هاشم: شکي در وثاقت و راستگويي
وي نيست.[265]
3. حماد بن عيسي: مورد اطمينان و راستگو است.[266]
4. ابراهيم بن عمر: بزرگ اصحاب است و مورد اطمينان مي
باشد[267]
5. سليم بن قيس هم که ديگر معروف است و همه توثيق
کرده اند ايشان را و امام سجاد7
بر ايشان ترحم ميفرستد.[268]
حديث
دوم :
اميرمؤمنان7
فرمودند: خداوند به من نه (۹) ويژگي داده که به هيچ کس پيش
از من ، جز رسول خدا صلي الله عليه وآله داده نشده است:… و خداوند با
ولايت من ، دين اين امت را کامل کرد، و نعمت را بر آنها تمام
کرد، و از اسلام آنها راضي شد، در آن هنگام که روز ولايت خداوند به پيامبر
فرمود: اي محمد ! به آنها خبر بده که امروز دينشان را کامل کردم،
نعمتم را بر آنها تمام نمودم، از اسلام شان راضي شدم. تمام اينها،
نعمتهايي است که خداوند به من داده است.[269]
حضرت آية
الله شيخ هادي نجفي در ارزيابي اين حديث مي
نويسد:
الرواية معتبرة الإسناد بل صحيحة[270]؛ اين روايت سندش معتبر بلکه
صحيح است.
مناشده
به حديث غدير توسط علي بن
ابي طالب7 در منابع سني :