501- اين عين سخنان حسن بصرى است . ر.ك : شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 369 به نقل از واقدى .
502- مسند احمد، ج 5، ص 356.
503- ما درباره اعزام على - عليه السّلام - براى تلاوت سوره برائت ، بحث دقيقى داريم كه در حديث 18، ص 157 تا 188 كتاب ((ابو هريره )) آورده ايم .
504- ((يااَ يُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَالظَّنِّ اِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ اِثْمٌ وَلا تَجَسَّسُوا وَلا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً اَ يُحِبُّ اَحَدُكُمْ اَنْيَاءْكُلَ لَحْمَ اَخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوااللّهَ اِنَّ اللّهَ تَوّابٌ رَحيمٌ(سوره حجرات ،آيه 12)
505- مكارم الاخلاق ، تأ ليف خرائطى ، كنزالعمال ، ج 2، ص 167 حديث 3696. وشرح گ گ ابن ابى الحديد، ج 3، ص 96 و ص 137 و احياء العلوم غزالى .
506- ((القطع والسرقة ))، تأ ليف ابوالشيخ ، كنز العمال ، ج 2، ص 141، ح 3354.
507- سعيد بن منصور و ابن منذر آن را روايت كرده اند و به شماره 3694 در جلد دوم كنز العمّال هم نقل شده است . آفرين بر مشاور خليفه ! (مترجم ).
508- عبدالرزاق و عبدبن حميد وخرائطى در مكارم الا خلاق آورده اند. و در كنز العمال هم به شماره 3693 در جلد دوم آمده است . حاكم در جلد چهارم مستدرك ، ص 377 وذهبى گ گ در تلخيص خود آن را نقل كرده اند.
509- اين حديث و قبل از آن در صفحه 141 كنز العمّال ، جلد دوم موجود است .
510- ((وَ اِنْ اَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوجٍ مَكانَ زَوْجٍ وَ آتَيْتُمْ اِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً اءَتَاْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ اِثْماً مُبيناً وَ كَيْفَ تَاءْخُذُونَهُ وَ قَدْ اَفْضى بَعضُكُمْ اِلى بَعْضٍ وَآخَذْنَ مِنْكُمْ ميثاقاً غَليظاً)) (سوره نساء، آيه 20 - 21).
511- به همين الفاظ بسيارى از حافظان آثار و ناقلان اخبار آن را روايت كرده اند. ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه ، جلد سوم ، ص 96 آن را به طور ارسال مسلم نقل كرده است .
512- زمخشرى در كشّاف در تفسير آيه مورد بحث ((وَ آتَيْتُم اِحْداهُنَّ قِنْطاراً)) آن را نقل كرده است .
513- تفسير كبير، ج 3، ص 175.
514- و خواننده بايد توجه بيشترى به اين دو حديث كند (مترجم ).
515- مراجعه كنيد به كتاب اعلام الموقعين ، جلد سوم ، صفحه 33 وبعد از آن ، احمد امين نيز اين داستان را از آن كتاب ، در صفحه 287 ((فجر الاسلام )) نقل كرده است . ابن حجر نيز در قسم دوم ((اصابه )) در شرح حال عبدالرحمن بن حاطب ، اشاره به آن نموده ومى گويد: او با عمر داستانى دارد!
516- سوره بقره ، آيه 173.
517- اين قضيه را ابن عبدالبرّ در شرح حال ابو خراش هذلى در كتاب ((استيعاب )) و دميرى در ماده ((حيه )) در حيات الحيوان آورده اند.
518- طبقات ، ج 3، ص 205 (در شرح حال عمر)
519- الا ابلغ ابا حفص رسولا
فداً لك من اخى ثقة ازارى
قلائصنا هداك اللّه أ نا
شغلنا عنكم زمن الحصار
فلا قلص وجدن معقلات
قفا سلع بمختلف البحار
قلائص من بنى سعد بن بكر
و اسلم او جهينة او غفار
يعقلهنّ جعدة من سليم
معيداً يبتغى سقط العذار
520- ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا؟ (مترجم ).
521- اينها از يك مادر و پدران متعدد بودند. و جز زياد (پدر عبيداللّه زياد) كه وضع نامناسبى داشت ، بقيه برادران ، افراد سرشناس و مردان محترم و عدول امت بودند (مترجم ).
522- رشوه اى از اين مهمتر؟ (مترجم ).
523- آرى اين هم رشوه مهمتر! (مترجم ).
524- حبارى : اى هوبره و هوبره پرنده اى است وحشى و حلال گوشت . بزرگتر از مرغ خانگى و داراى گردنى دراز و بالهاى زرد رنگ و خالدار (مى باشد) به عربى ((حبارى )) مى گويند . و در بلاهت به او مثل مى زنند. در فارسى ، ابره و تو دره و جرز و چرز و جرد هم گفته شده (است ) او را براى گوشتش شكار مى كنند. (فرهنگ عميد، در المنجد نيز قريب به همين معنا آمده است - مترجم ).
525- چون زناى محصنه و با زن شوهردار بود و مى بايد مغيره سنگسار شود كه نشد (مترجم ).
526- ديگر چيزى مانده بود؟ (مترجم ).
527- اين مغيرة بن شعبه كه خليفه اين قدر درباره عمل شنيع او سختگيرى مى كند، يكى از چهار سياستمدار معروف عرب است ، سه نفر ديگر: معاويه ، عمرو عاص و همين زياد است كه اين محكمه فرمايشى ومجلس مسخره را به نفع حكومت وقت به طرز ماهرانه اى عوض گ گ كرد. مغيره دو بار به حكومت كوفه ، مركز عراق رسيد. و يكى از سردمداران حكومت خلفا و شخص معاويه و از بازيگران كار كشته آشكار و نهان سياست صدر اسلام بود.
مورخين درباره او نوشته اند: ((اَزْنى ثقيف )) يعنى : زناكارترين مردان قبيله ثقيف بود. حلبى در جلد2 سيره خود، ص 699 مى نويسد: او با سيصد تا هزار زن همبستر شد! كه فقط هشتاد نفر آنها شوهردار بودند! با اين وصف ، عمر چنان رعايت حال او را مى نمايد كه گويى فرشته اى را مى خواهد محاكمه كند. ضمناً بايد گفت كه به گفته حلبى و ديگران ، مغيرة بن شعبه نخستين كسى است كه به عمر ((اميرالمؤ منين )) گفت !! (مترجم ).
528- ر. ك : وفيات الاعيان ، ج 2 (شرح حال يزيد بن زياد حميرى ). مستدرك ، ج 3، ص 448. حاكم نيشابورى اين قضيه را در مستدرك ، ج 3، ص 448 نقل نموده و حديث آن را صحيح دانسته است . و تلخيص مستدرك ذهبى . تمام مورخينى كه حوادث سال هفده هجرى را نگاشته اند، در ترجمه مغيره ، ابوبكره ، نافع و شبل بن معبد، آن را يادآور شده اند.
529- ((مليله )): رشته هاى باريك زر و سيم كه با آنها روى يقه يا آستين يا دامن لباس نقش و نگار و زر دوزى مى كنند. نقش و نگارى كه با رشته هاى زر و سيم ، در روى پارچه ، دوخته باشند (فرهنگ عميد).
530- ((مكلل )): اكليل پوشيده و آراسته شده ، تاج بر سر نهاده شده ، زيور داده شده (همان مأ خذ).
531- ابن عبد ربه ، ورود هيأ ت جبله را در جلد اول كتاب ((عقد الفريد)) صفحه 187 به تفصيل آورده است . و در جلد اول كتاب ((الدروس العربيه )) - كه براى مدارس متوسطه نوشته اند - صفحه 62 نيز به نقل از اغانى ابوالفرج اصفهانى آمده است .
532- تنصرت الاشراف من اجل لطمة
و ما كان فيها لو صبرت لها ضرر
تكنفنى منها لجاج و نخوة
وبعت لها العين الصحيحة بالعور
فياليت امّى لم تلدنى و ليتنى
رجعت الى القول الذى قال لى عمر
و يا ليتنى ارعى المخاض بقفرة
و كنت اسيراً فى ربيعة او مضر
533- لا آمرك و لاانهاك !
534- عقد الفريد، ج 1، باب : فيما يأ خذ السلطان من الحزم والعزم
535- اين سخن خليفه يكى از بدترين نوع فحشهاست !
536- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 3، ص 104 (ط مصر)
537- طبقات ابن سعد، ج 4، ص 90 (در ترجمه ابوهريره ).
538- خالد در همان منطقه شامات مُرد. و اينك گور او در شهر حمص ، زيارتگاه اهل تسنن و داراى دستگاه و قبه وبارگاه است . آرى اين همان خالدى است كه مالك بن نويره - آن مرد بهشتى - را كشت و با زن او همبستر شد و همچنين با زن شوهردار ديگرى نيز همان كار زشت را انجام داد وكارهاى قبيح فراوان ديگرى كه بسيار است .با وصف حال ،اهل سنّت گ گ او را سيف اللّه و شمشير بران خدا مى دانند!!! مترجم .
539- سوره ذاريات ، آيه 1 - 2.
540- مورخان آن را با سلسله سند نقل كرده اند. دانشمند متتبع ، ابن ابى الحديد، آن را در جلد سوم شرح نهج البلاغه ، طبع مصر، صفحه 122 آورده است .
541- چنانكه در صفحه 99 جلد سوم شرح نهج البلاغه است .
542- ابو شحمه : يعنى پدر پيه ! گويا از بس چاق و تنومند بوده (مانند پدرش عمر كه بلند قد و تنومند بوده است ) به وى پدر پيه و ابو شحمه مى گفته اند و گرنه چنانكه گفتيم ، نامش عبدالرحمن است (مترجم )
543- شايد در اين گونه موارد، خوانندگان بى اطلاع از قوانين اسلامى و حدود الهى ، كار عمر را تحسين كنند كه چقدر سختگير بوده و نسبت به احكام الهى حساسيت داشته است ، ولى سخن در اين است كه مجرى احكام اسلام ، بايد از پيش ‍ خود اجتهاد نكند و نظر شخصى را بر مصالح احكام و مقررات دينى ، مقدم ندارد (مترجم ).
544- نام اين درخت در قرآن كريم آمده است : ((لَقَدْ رَضِىَ اللّهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ اِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرةِ فَعَلِمَ ما فى قُلُوبِهِمْ فَاءَ نْزَلَ السَّكينَةَ عَلَيْهِمْ وَ اَثابَهُمْ فَتْحاً قَريباً)) (سوره فتح ، آيه 18)؛
يعنى : ((خداوند از مؤ منانى كه زير درخت (معهود حديبيه ) با تو بيعت كردند، به حقيقت خشنود گشت و از وفا و خلوص قلبى آنها آگاه بود كه وقار و اطمينان كامل بر آنها نازل فرمود. و آنان را به فتحى نزديك ، پاداش داد)).
545- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 59.
546- ر. ك : ص 154 و 158 همين كتاب .
547- اشاره به مسلك وهّابى است كه اينك مذهب رسمى حكومت حجاز است . و بر اساس آن ، قبور ائمّه و صحابه و تابعين و علماى عاملين سنّى و شيعه را خراب كردند و با زمين يكسان نمودند، به اين پندار كه احترام به قبور، شرك است !! همان پندارى كه عمر در نماز گزاردن زير درخت داشت (مترجم ).
548- يعنى : ((... و هر كس امورى را كه خداوند حرمت نهاده ، بزرگ و محترم شمارد، البته مقامش نزد خدا بهتر خواهد بود)) (سوره حج ، آيه 30).
549- يعنى : ((... هر كس شعائر دين خدا را بزرگ و محترم دارد (خوشا بر او كه ) اين صفتِ دلهاىِ باتقواست ))، (سوره حج ، آيه 32).
550- و به قول مولوى در مثنوى :
گفت معشوقى به عاشق كى فتى
تو به غربت ديده اى پس شهرها
گو كدامين شهرهان زان خوشتراست
گفت آن شهرى كه در وى دلبر است
هر كجا باشد شه ما را بساط
هست صحرا گر بود سم الخياط
هر كجا يوسف رخى باشد چو ماه
جنّت است آن گرچه باشد قعر چاه
(مترجم )
551- بدون شك او عمر بن خطاب بوده است .
552- محب الدين طبرى در ((ذخائر العقبى )) به اسناد خود آن را از ابن عبّاس نقل كرده است .
553- سوره مجادله ، آيه 12.
554- مستدرك ، ج 2، ص 482.
555- ((ءَ اَشَفَقْتُمْ اَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَىْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَاِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللّهُ عَلَيْكُمْ فَاَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آ تَوا الزَّكوة وَاَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ)) (سوره مجادله ، آيه 13)
556- ر . ك : به هذيانهاى فخر رازى در تفسير كبير (مفاتيح الغيب ) ج 8، ص 167.
557- سوره شعراء، آيه 227.
558- به نقل ابن حجر عسقلانى در شرح حال معاذبن جبل ، در ((الاصابه )).
559- گويا اين اعتراض رااميرالمؤ منين - عليه السّلام - به عمر نمود نه معاذبن جبل (مترجم ).
560- مستدرك ، ج 4، كتاب حدود، باب : كسانى كه قلم تكليف از آنها برداشته شده ، ص 389 (با سلسله سند).
561- ج 3، ص 150 - 152، ط مصر.
562- مسند احمد، ج 1، ص 154.
563- حاكم نيز به الفاظى قريب به آن در جلد چهارم صفحه 389 مستدرك روايت كرده . ذهبى نيز در تلخيص با تصريح به صحت آن ، آورده و بخارى هم آن را اختصاراً نقل كرده است (صحيح بخارى ، ج 4، ص 117)
564- سوره نحل ، آيه 115.
565- به نقل ابن قيم در صفحه 53 همان كتاب .
566- الطرق الحكيمة فى السياسة الشرعية ، ص 55.
567- فجر الاسلام ، ص 285.
568- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 58 (در ضمن شرح خطبه شقشقيه ).
569- سوره مائده ، آيه 93.
570- سوره مائده ، آيه 90 - 93.
571- حاكم در مستدرك ،ج 4،ص 376(باب :مشاوره صحابه درباره حد شراب ) آن را نقل كرده وتصريح به صحت آن نموده است .ذهبى نيز در تخليص آن را نقل كرده وصحيح دانسته است .
572- الطرق الحكيمة فى السياسة الشرعية ، ص 27.
573- همان مدرك ، ص 30.
574- مسند احمد، ج 1، ص 190.
575- تقصير ابى بن كعب صحابى بزرگوار چيست ؟ مردم خود به احترام او دنبال وى افتاده اند، چه خوارى براى ايشان دارد؟ اين همان تفرعن عمر است كه نمى توانست هيچكس را معنون بداند (مترجم ).
576- ر . ك : شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 60.
577- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 134.
578- و هو بعد النبى خير البرايا
والسما خير ما بها قمراها
و هو فى آية التباهل نفس ال‍
‍مصطفى ليس غيره اياها
و هما مقلتا العوالم يسرا
ها على و احمد يمناها
انّما المصطفى مدينه علم
و هو الباب من أ تاه أ تاه
579- خطبه شقشقيه اميرالمؤ منين - عليه السّلام - در نهج البلاغه ، خطبه سوم كه در آن حكومت سه خليفه و اعمال و رفتار آنان و وضع اسف انگيز خود در زمان آنان را به تفصيل شرح مى دهد، چنانكه گويى خارى به چشم و استخوانى در گلو داشت (مترجم ).
580- اگر ابو عبيده جراح - چنانكه اهل سنت روايت كرده اند - امين امت بود؛ على - عليه السّلام - به شهادت واقعه غدير خم ، سرپرست امت و از خود امت بهتر بود! عمر، خود از كسانى بود كه بعد از مراسم انتخاب على - عليه السّلام - به عنوان سرپرست امت توسط پيغمبر، به وى تبريك گفت !!!
581- گمان نمى كنم عمر روزى را كه با دوستش ابوبكر خوار و زار از جنگ خيبر بازگ گ گشت ، فراموش كرده باشد كه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: ((فردا عَلَم اسلام را به دست كسى مى دهم كه خدا و پيغمبر را دوست بدارد و خدا و پيغمبر هم او را دوست بدارند. و فتح خيبر به دست او انجام گيرد! ثابت بماند و فرار نكند)).
582- شگفتا! پيغمبر به امر خدا و با يك صد و ده طريق كه خود علماى اهل سنت روايت كرده اند در غدير خم مى گويد خدا به من امر كرده است كه على را به جانشينى بلا فصل خود معرفى كنم همه و از جمله خلفاى ثلاثه شنيدند وپس از پيغمبر وصيت او را ناديده گرفتند، وحالا با اصرار از عمر مى خواهند وصيت كند چه كسى را به جاى خود منصوب مى دارد!! (مترجم ).
583- ما چه مى دانيم . شايد سبك شمردن خون اينان ، ايجاب كرد كه بعدها خون عثمان خليفه را سبك شمارند. شورشيان هم در بصره و صفين و خوارج در نهروان ، خون على - عليه السّلام - و يزيد، خون امام حسين - عليه السّلام - را در كربلا سبك شمارند؛ زيرا فاروق كسى بود كه افراد بعدى در كارها از وى تقليد مى كردند، بويژه اشخاصى كه بيان كرديم .
584- و شايد قبل از اينان ابن قتيبه دينورى در ((الامامة والسياسة )) نقل كرده است (مترجم ).
585- به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد اول ، صفحه 62 مراجعه كنيد كه چيز شگفت انگيزى خواهيد ديد.
586- با اينكه اسلام دين مساوات است ، بايد رعايت شؤ ون پيشوا بشود، و مقام خلافت اسلامى از هر جهت مصون بماند، تا بعدها آن را سبك نگيرند و هر بى سرو پايى دعوى آن را نكند (مترجم )
587- على - عليه السّلام - بر وى نماز خواند و اجازه نداد ابوبكر بر او نماز بگذارد (صحيح بخارى ، ج 2، ص 39 و صحيح مسلم ، ج 2، ص 72).
588- صحيح بخارى ، ج 4، ص 119 (باب : رجم الحبلى من الزنا اذا احصنت ).
589- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2.
590- ((نعثل )) يك نفر يهودى ريش پهن بود. عايشه خليفه را به او تشبيه مى كرد! سخن وى در اين باره و ايراد و نكوهشى كه از عثمان مى نمود در همه كتب تاريخ ، مربوط به حيات عثمان است . از جمله ابن اثير در جلد سوم كامل ، صفحه 80 ضمن نقل جنگ جمل ، آن را نقل مى كند و اشعارى را شاهد مى آورد كه از جمله اين دو شعر است :
فمنك البداء و منك الغير
و منك الرياح و منك المطر
و انت امرت بقتل الامام
و قلت لنا: انه قد كفر!
591- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 22.
592- عثمان از بنى اميه و عمو زاده با واسطه معاويه بود. وقتى بناست شخصى از خاندان اموى كه در رأ س آنها ابوسفيان با آن همه سوابق دشمنى با اسلام و پيغمبر، روى كار بيايد، پيداست كه ديگر خلافت معاويه تعجبى نخواهد داشت (مترجم ).
593- مستدرك حاكم ، ج 4، ص 480.
594- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 66.
595- احلف باللّه رب الانام
ما ترك اللّه شيئاً سدى
و لكن خلقت لنا فتنة
لكى نبتلى بك او تبتلى
فان الامينين قد بينا
منار الطريق عليه الهدى
فما اخذا درهماً غيلة
و لا جعلا درهماً فى هوى
واعطيت مروان خمس البلاد
فهيهات سعيك ممن سعى
596- سوره نساء، آيه 101.
597- عثمان نيز چنين بود تا اينكه شش سال يا نه سال از ايام خلافتش گذشت و از آن پس تا زنده بود نماز را تمام خواند. چنانكه خواهيم گفت .
598- سوره احزاب ، آيه 21.
599- ج 1، ص 131.
600- صحيح مسلم ، ج 1، كتاب : صلاة المسافرين وقصرها.
601- ر. ك : تاريخ كامل ابن اثير، ج 3، ص 49 و تاريخ طبرى ، ج 3، ص 322.
602- صحيح مسلم ، ج 1، ص 258 (كتاب : صلاة المسافرين ).
603- مسند احمد، ج 4، ص 94.
604- يعنى عمل عثمان ر ا كه ((اجتهاد در مقابل نص )) بود تكرار كرد!
605- ر. ك : صحيح مسلم ، ج 1، ص 258 (ط مصر، سال 1327ه‍ ق ). و عمل كنيد به آنچه او روايت كرده و رها كنيد آنچه را كه بعدها اجتهاد نموده است !
606- اين روايت را به همين الفاظ، حاكم در شرح حال اسماء دختر نعمان در مستدرك ، جلد چهارم ، صفحه 37 و محمدبن سعد در طبقات ، جلد هشتم ، صفحه 104 و طبرى و ديگران نقل كرده اند.
607- براى اطلاع بيشتر، به صحيح بخارى مراجعه كنيد. البته به نظر شما بستگى دارد اگر تعجب كنيد!
608- ((مغافير))مايعى است كه از بعضى از درختان جارى مى شود وسفت مى شود (مترجم ).
609- سوره تحريم ، آيه 4.
610- سوره تحريم ، آيه 5.
611- خلاصه ماجرا اين است كه : اولاً پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - دختران ابوبكر و عمر؛ يعنى عايشه و حفصه را خواستگارى نكرد (مانند اغلب زنانش ‍ كه هر كدام به علتى به عقد پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - در آمدند و همه جز عايشه ، زنان بيوه و شكست خورده در زندگى و طلاق داده يا شوهر مرده يا اسير بودند) بلكه عايشه را پدرش ابوبكر و مادرش به اصرار به پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - پيشنهاد كردند. حضرت هم پذيرفت . در مكه عقد كرد و بعدها در مدينه عروسى نمود و سن عايشه كمتر از 15 سال نبوده است .گ
گ حفصه نيز شوهرش را در جنگ بدر از دست داد و به خانه پدرش عمر آمد. زنى بد اخلاق و تندخو بود و كسى او را نمى گرفت . عمر به ابوبكر و عثمان پيشنهاد كرد تا با وى ازدواج كنند اما هر دوى آنها بخاطر تندخويى حفصه حاضر نشدند با او ازدواج كنند.
عمر موضوع را با پيغمبراكرم - صلّى اللّه عليه وآله - در ميان گذاشت . چون شوهر حفصه در ركاب پيغمبر كشته شده بود، پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - خود با اين زن ازدواج كرد!
موضوعى كه در اينجا مؤ لف اشاره كرده و از همدستى آنها بر ضد پيغمبر صحبت مى كند، اين بود كه روزى پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - با يكى ديگر از همسرانش (ماريه ) بانوى مصرى در خانه عايشه يا روز نوبت حفصه ، خلوت كرده بود. در همان هنگام حفصه وارد شدو از ماجرا اطلاع يافت ؛ چون پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - مى دانست كه عايشه و حفصه با ماريه ميانه اى ندارند، براى جلوگيرى از عكس العمل آنان از وى تعهد گرفت كه ماجرا را به عايشه نگويد. و در عوض ‍ حضرت فرمود: ماريه را بر خود حرام كردم ! و ديگر با او نزديكى نمى كنم ، ولى حفصه جريان تحريم ماريه را به عايشه خبر داد!
در اين هنگام طبق آيات اوايل سوره تحريم ، خداوند به پيغمبر فرمود: ((اى پيغمبر! چرا همسرت را كه خدا بر تو حلال كرده است ، براى خوشايند زنان ديگرت ، بر خود حرام نمودى ! او بر تو حلال است . كفاره قسم خود را بده (و از شرّ زنان ديگرت باك نداشته باش ) كه خدا ياور تو مى باشد)).
و در آيه چهارم ؛ (يعنى همين آيه مورد بحث ) مى فرمايد: اگر آن دو نفر (حفصه و عايشه ) با استفاده از نفوذ پدران خود بخواهند بر ضد تو همدستى كنند ( و زيانى به تو برسانند) خداوند و جبرئيل و مؤ منين شايسته (على عليه السّلام ) و همچنين فرشتگان ، ياور و مدد كار تو خواهند بود.
بنابراين ، اصولاً سوره تحريم به همين جهت ، تحريم خوانده شده آيات اوّل آن سوره در اين باره نازل گرديده است .
خداوند در آيه بعد - چنانكه در متن آمده است عايشه و حفصه را تهديد مى كند كه اگر پيغمبر را اذيت كنند! زنان مسلمان و با ايمان ديگرى را به جاى آنها به پيغمبر تزويج خواهد كرد (مترجم ).
612- خيانت زن نوح به همسرش اين بوده است كه به مردم مى گفت : شوهرم ديوانه است وگوش به حرف او نگيريد! و خيانت زن لوط هم راهنمايى زنان بدكار به خانه لوط بود كه زنان پاكدامنى در آن پنهان شده بودند. هر دوى اين زنان ، كافر و بى سعادت و دور از هدف عالى شوهران بزرگوار خود بودند (مترجم ).
613- سوره تحريم ، آيه 10 - 11
614- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 77.
615- ((نعثل ))به كسى گفته مى شود كه در بدن ومحاسنش ، موهاى زيادى باشد.((نعثل ))گ گ لقب عثمان نزد مادرش بود (بئس الاسم الفسوق بعد الايمان ).
616- صحيح بخارى ، جلد اول (باب : آغاز وحى ) و در تفسير سوره اقرأ در جلد سوم صحيح و در باب ايمان صحيح مسلم . در تفسير سوره مزبور از صحيح ترمذى و نسايى هم آمده است .
617- مايه كمال تأ سف است كه ما نيز بيشتر اين مطالب را نسنجيده در منابر مى گوييم يا در نوشته ها مى نويسيم .وتوجه به سفسطه بودن آن هم نداريم وبه فكر نيستيم كه چه نسبتهاى گ گ دروغ و محال و ناروايى به ساحت مقدس حضرت ختمى مرتبت وعقل كل و راهنماى بزرگ بشريت مى دهيم .
نويسنده اين قسمت از سخن مؤ لف بزرگوار را دنبال كرده است . و به كشفى بزرگ در آغاز وحى و بعثت پيغمبر نايل گشته است . ما آن را در كتاب ((شعاع وحى بر فراز كوه حراء)) و كتاب ((تاريخ اسلام )) و ((يادنامه طبرى )) شرح داده ايم . براى اطلاع كامل به آن كتب مراجعه فرماييد (مترجم ).
618- ارشاد السارى ، جلد1، ص 171.
619- يعنى : ((برخى از اهل مدينه منافق و بر نفاق ، ماهر و ثابت هستند. شما از نفاق آنان آگاه نيستيد و ما آگاهيم )) (سوره توبه ، آيه 101).
620- ((وَ قَرْنَ فى بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِليَّةِ الاُْولى وَ اَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّكوة وَ اَطِعْنَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ)) (سوره احزاب ، آيه 33).
621- مانند هشام بن محمد كلبى در كتاب ((الجمل )). طبرى در تاريخ امم و ملوك . ابن اثير در كامل . مدائنى نيز در كتاب ((الجمل )) و ساير مورّخان متقدم ومتأ خّر. كافى است كه خواننده آنچه را ابن ابى الحديد معتزلى در اين خصوص در شرح نهج البلاغه (ط مصر) ج 2، از ص 77 تا 82 و ص 496 به بعد آورده است ، از نظر بگذراند.
622- ر. ك : استيعاب ، اسد الغابه ، اصابه ، طبقات ابن سعد وغيره .
623- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 77.
624- تاريخ طبرى ، ج 3، ص 476.
625- فمنك البداء و منك الغير
و منك الرياح و منك المطر
و أ نت امرت بقتل الامام
و قلت لنا انّه قد كفر
فهبنا اطعناك فى قتله
و قاتله عندنا من امر
و لم يسقط السقف من فوقنا
و لم تنكسف شمسنا و القمر
و قد بايع الناس ذا تدرؤ
يزيل الشبا و يقيم الصعر
و يلبس للحرب أ ثوابها
و ما من و فى مثل من قد غدر
626- ابن ابى الحديد نامه ام سلمه را در ج 2، ص 79 شرح نهج البلاغه آورده و الفاظ مخصوص آن را شرح كرده است (مراجعه كنيد). ام سلمه با اين سخن خود امتحان خوبى داد و براى خدا و به مصلحت اسلام و شخص عايشه ، سخنانى گفت و اقداماتى نمود. و در اين راه بهترين جهاد را به عمل آورد. چقدر فرق است بين جهاد او و جهاد عايشه !
627- شرح نهج البلاغه ابن أ بى الحديد، ج 2، ص 80.
628- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 80.
629- اين معنا با وضع دنياى كنونى ما فرق دارد؛ زيرا در جهان معاصر اگر - يكى - دو زن در رأ س حكومت و دولتى قرار دارند، كارهاى اساسى در دست آنها نيست ، بلكه در دست دولت ومجلس است ، و آنها مجريان مصوبات قواى مقننه و مجريه هستند، و در حقيقت كارها دست آنها نيست و بيشتر فقط امضايى مى كنند و مى گذرند (مترجم ).
630- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 80.
631- همان مدرك ، ص 498.
632- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 482 (همچنين داستان جاريه با طلحه و زبير و محاوره جهينى با محمدبن طلحه را نقل نموده است ).
633- صنتم حلائلكم وقد تم امكم
هذا لعمرك قلة الانصاف
امرت بجر ذيولها فى بيتها
فهوت تشق البيد بالايجاف
غرضا يقاتل دونها ابنائها
بالنبل والخطى والاسياف
634- سئلت ابن طلحة عن هالك
بجوف المدينة لم يقبر
فقال ثلاثة رهط هم
اماتوا ابن عفان فاستعبر
فثلث على تلك فى خدرها
و ثلث على راكب الا حمر
و ثلث على ابن ابى طالب
و نحن بدوّيةِ فرقر
فقلت صدقت على الا ولين
واخطأ ت فى الثالث الا زهر
635- ج 1، ص 35.
636- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 505.
637- اين پيمان شكن ، دروغ مى گويد، زيرا او اولين كسى بود كه با على - عليه السّلام - بيعت كرد. از سوء عواقب كار، به خدا پناه مى بريم .
638- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 499.
639- ج 2، ص 501.
640- از سخنان آن حضرت در نهج البلاغه فيض الاسلام ، خطبه 171، ص ‍ 555.
641- سوره فتح ، آيه 20.
642- تاريخ طبرى ، ج 2، ص 519.
643- جا دارد كه اشاره كنيم كه عمرو عاص ، حيله بلند كردن قرآنها را در جنگ صفين از اين مورد گرفت ، منتها آن را به نحو بدى مورد استفاده قرار داد.
644- تاريخ الامم والملوك ، طبرى ، ج 3، ص 520.
645- تاريخ طبرى ، ج 3، ص 522.
646- آرى ، اگر ام المؤ منين عايشه بر ضد اميرالمؤ منين - عليه السّلام - و خليفه واقعى و رئيس دولت اسلام بدينگونه قيام نمى كرد و ماجراجويان و فرصت طلبان شورشى را در مقابل آن پيشواى لايق انسانها، قرار نمى داد، و مى گذاشت كه پس از 25 سال ، حق به صاحب حق برسد و على - عليه السّلام - بر مسلمانان فرمانروايى كند، امروز وضع مسلمانان چنين نبود (مترجم ).
647- ج 2، ص 442.
648- حفظت اربعين أ لف حديث
و من الذكر آية تنساها
منظور، اين آيه شريفه است كه خداوند به همسران پيامبر مى فرمايد: ((وَ قَرْنَ فى بُيُوتِكُنَّ ولاتَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الجاهِليّةِ الاُْولى وَ اَقِمْنَ الصَّلوةَ وَ آتينَ الزَّكوةَ وَ اَطِعْنَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ...))؛
يعنى : ((در خانه هايتان بنشينيد و آرام گيريد و مثل دوره جاهليت پيشين آرايش و گ گ خودآرايى نكنيد. و نماز را بپا داريد و زكات مال به فقيران دهيد و از امر خدا و رسول اطاعت كنيد...)) مترجم .
649- شايد اين خيمه همان ((كسايى )) بوده كه پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - اهل بيت را در آن پوشاند. و خداوند آيه ((انّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرّجْسَ اَهْلُ البيتِ)) را نازل كرد. ما آن را در فصل دوم از مطلب اول (كلمة الغراء فى تفضيل الزهراء) به تفصيل ذكر كرده ايم . طالبان به آنجا مراجعه كنند.
650- اين حديث به نقل از ابوبكر صديق ! در كتاب ((عبقرية محمد)) تأ ليف استاد عباس محمود عقاد، تحت عنوان پيغمبر و امام و صحابه ، آمده است .
651- ((وَ اِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَالدّارَ الا خِرَةَ فَاِنَّ اللّهَ اَعَدَّ لِلْمُحسِناتِ مِنْكُنَّ اَجراً عظيماً)) (سوره احزاب ، آيه 29).
652- ((يا نِساءَ النَّبىّ مَنْ يَاءْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَينِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللّهِ يَسيراً)) (سوره احزاب ، آيه 30).
653- ((وَ مَن يَقْنُتْ مِنْكُنَّ للّهِِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها اَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ اَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَريماً)) (سوره احزاب ، آيه 31).
654- ((يا نِساءَ النَّبِ-ىِّ لَسْتُنَّ كَاَحَدٍ مِنَ النِّساءِ اِنِ اتَّقَيْتُنَّ)) (سوره احزاب ، آيه 32).
655- ((وَ قَرْنَ فى بُيُوتِكُنَّ ولاتَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِليّةِ الاُْولى وَاَقِمْنَ الصَّلوة وَآتينَ الزَّكوة وَاَطِعْنَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ...)) (سوره احزاب ، آيه 33).
656- ((اِنْ تَتُوبا اِلَى اللّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما)) (سوره تحريم ، آيه 4) با اين آيه ، گناه عايشه و حفصه و وجوب توبه آنها ثابت مى گردد.
657- ((وَ اِنْ تَظاهَرا عَلَيهِ فَاِنَّ اللّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَالْمَلائِكَةَ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ. عَسى رَبُّهُ اِنْ طَلَّقَكُنَّ اَن يُبْدِ لَهُ اَزْواجاً خَيراً مِنكُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ)) (سوره تحريم ، آيه 4 و 5).
658- ((ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَاءَةَ نُوحٍ وَامْرَاءَةَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدينِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلاَ النّارَ مَعَ الدّاخِلينَ. وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَاءَةَ فِرْعَوْنَ اِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لى عِنْدَكَ بَيتاً فِى الْجَنَّةِ وَ نَجِّنى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنى مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ)) (سوره تحريم ، آيه 10 - 11).
659- عائش ما تقول فى قتالك
سلكت فى مسالك المهالك
و حسبك ما اخرج البخارى
من الصحيح مؤ مئاً للدار
660- صحيح بخارى ، ج 2، كتاب جهاد والسير، باب : ماجاء فى بيوت ازواج النبى ، ص 13.
661- ر . ك : صحيح بخارى ، ج 2، كتاب الفتن و اشراط الساعة ، ص 503.
662- ميزان دشمنى و كينه توزى ام المؤ منين عايشه ؛ دختر خليفه اول ابوبكر صديق ! نسبت به مولاى متقيان ، جان پيغمبر و برادر خوانده رسول اكرم ، كه پس از جنگ جمل با همه سركشى وى و خونهايى كه به راه انداخت ، چنان عكس العمل مطلوبى نسبت به وى نشان داد، از همين جا به خوبى معلوم است . آرى عايشه از مرگ على - عليه السّلام - ذوق زده مى شود و سجده شكر بجا مى آورد! واى بر او! واى بر او! (مترجم ).
663- سوره اسراء، آيه 33.
664- ر. ك : ص 176 همين كتاب .
665- صحيح بخارى ، ج 3، ص 48 و نيز احمد حنبل در مسند از حديث عبداللّه عمر.
666- تفصيل آن را علاّمه مجاهد فقيد، مرحوم حاج شيخ عبدالحسين امينى در كتاب ارزشمند ((الغدير)) جلد ششم آورده است . خوانندگان حتماً آن را بخوانند، و بخندند يا بگريند! (مترجم ).
667- صحيح بخارى ، ج 2، ص 12.
668- سوره احزاب ، آيه 5.
669- طبرى در جلد هفتم تاريخ الامم والملوك ،- در صفحات اخير سال 63 و ابن عبدربه مالكى در شرح واقعه ((حره )) در جلد دوم عقد الفريد، مى نويسد: يزيد و پدرش اعتنا به گفته پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - ننمودند كه فرمود: ((هر كس اهل مدينه را بترساند خداوند او را به وحشت بيندازد و لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر او باد. و روز قيامت هيچ عملى را از او نخواهد پذيرفت )). (احمد حنبل نيز در جلد4، ص 96 به دو طريق نقل كرده است ).
670- سيوطى در تاريخ الخلفا مى گويد: همه مردم آن را مى دانستند تا جايى كه ابن طمطقى در صفحه 107 تاريخ خود ((الفخرى )) مى نويسد: گفته اند بعد از اين واقعه ، هر وقت يكى از مردان مدينه مى خواست دخترش را تزويج كند، بكارت او را ضمانت نمى كرد و گ گ مى گفت شايد در واقعه ((حره )) سلب شده است !!!
671- الاتحاف ، ص 66.
672- ابن قتيبه در ((الامامة والسياسه )) و ساير مورّخان در منابع خود.
673- ر . ك : كتاب : ((الامامة والسياسة )).
674- صحيح بخارى ، ج 4، ص 155
675- صحيح مسلم ، ج 1، ص 67.
676- مسند احمد، ج 1، ص 6.
677- صحيح بخارى ، ج 4، ص 155.
678- ر . ك : استيعاب ، در شرح حال ((بسر)).
679- اين كتاب به نام ((در راه تفاهم )) به وسيله جمعى از محصلين حوزه علميه قم ،، تحت نظر آقاى محمد يزدى ترجمه شده است .
680- شرح ابن ابى الحديد، ج 4، ص 4 (ط مصر).
681- به نقل از ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه ، ج 4، ص 70.
682- براى تفصيل اين حكايت ، به كتاب استيعاب مراجعه كنيد.
683- حاكم نيشابورى اين حديث را در جلد سوم مستدرك ، صفحه 130 آورده است . سپس مى گويد: اين حديث ، با شرط بخارى و مسلم صحيح است ولى آنها آن را نقل نكرده اند! ذهبى نيز در تلخيص مستدرك با حكم به صحت آن نقل كرده است .
684- مستدرك حاكم ، ج 3، ص 135.
685- همان مدرك ، ص 150.
686- مستدرك حاكم ، ج 3، ص 129.
687- مستدرك حاكم ، ج 3، ص 129.
688- مستدرك حاكم ، ج 3، ص 122.
689- همان مدرك ، ص 124.
690- ج 1، ص 463.
691- سوره آل عمران ، آيه 61.
692- ج 1، ص 463.
693- مسند احمد، ج 6، ص 323.
694- صحيح بخارى ، ج 4، ص 147. و صحيح مسلم ، ج 1، ص 44.
695- ((وَ اِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَاَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَاِنْ بَغَتْ اِحْداهُما عَلَى الاُخْرى فَقاتِلُوا الّتى تَبْغى حتّى تَفى ءَ اِلى اَمْرِ اللّهِ)) (سوره حجرات ، آيه 9).
696- صحيح بخارى ، ج 2، ص 93 (كتاب جهاد و سير).
697- صحيح بخارى ، ج 1، ص 61.
698- ((وَ جَعَلْناهُمْ اءَ ئِمَّةً يَدْعُونَ اِلَى النّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرونَ وَ اَتْبَعْناهُمْ فى هذِهِ الدّنيا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحينَ)) (سوره قصص ، آيه 40).
699- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 358.
700- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 360.
701- ر. ك : ترجمه آن به قلم آيت اللّه سيد على خامنه اى - مدّ ظلّه العالى - به نام ((صلح امام حسن ، پر شكوهترين نرمش قهرمانانه تاريخ )).
702- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 93.
703- تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 162.
704- الامامة والسياسة ، تأ ليف ابن قتيبه دينورى ، ص 200.
705- ر.ك : خطابه حضرت در كتاب صلح الحسن ،تأ ليف شيخ راضى آل ياسين وسپس گ گ مضامين بلند و اهداف پر ارزش آن را مورد امعان نظر قرار دهيد.
706- براى اطلاع بيشتر از جنايات معاويه نگاه كنيد به كتاب ارزشمند ((الغدير))، جلد11 و كتاب ((نصايح الكافية لمن يتولّى معاوية )) تأ ليف يكى از دانشمندان اهل تسنن ، كه معاويه را با اين جنايات و تبهكاريها، دايى مؤ منين مى دانند! (مترجم ).
707- سوره منافقون ، آيه 1.
708- سوره احزاب ، آيه 13.
709- ((وَ مِنْ اَهْلِ المَدينَةِ مَرَدُّوا عَلَى النّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُم )) (سوره توبه ، آيه 101).
710- ((لَقَدِ ابْتَغُوا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الاُْمُورَ حَتّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ اَمْرُ اللّهِ وَ هُمْ كارِهُونَ))، (سوره توبه ، آيه 48).
711- ((وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقِمُوا اِلاّ اَنْ اَغْنيهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ)) (سوره توبه ، آيه 73).
712- ((وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَإ نْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِكُمْ وَمَن يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللّهُ الشّاكِرينَ)) (سوره آل عمران ، آيه 144).
713- صحيح بخارى ، ج 4، ص 94 (كتاب الرقاق ، باب : حوض ).
714- صحيح بخارى ، ج 3، ص 30 (باب غزوه حديبيه ).
715- صحيح بخارى ، ج 2، ص 154 (از كتاب بدء الخلق ).
716- به سال 250 هجرى ، شش سال قبل از وفات بخارى ، در عراق شهيد شد!
717- يا ضربة من تقى ما اراد بها
الاّ ليبلغ من ذى العرش رضواناً
انّى لا ذكره يوماً فاحسبه
او فى البريّة عنداللّه ميزاناً
718- يعنى ميزان عناد و دشمنى و قساوت بخارى - بزرگترين محدّث اهل سنّت ! - تا به اينجا برسد كه اهل بيت را به هيچ بگيرد و جنايتكارى چون عمران خارجى را احترام كند! (مترجم ).
719- ر . ك : به مقدمه اين كتاب و عنوان : شورش عايشه بر عليه اميرالمؤ منين - عليه السّلام -.
720- ببينيد چگونه اهل بيت را كه خداوند هر گونه پليدى را از آنان برطرف ساخته و پاك و پاكيزه نموده است ، مانند، مرتدان خوارج دانسته است (پناه به خدا!).
721- ابن خلدون در اين جمله دروغ گفته است ؛ زيرا وقتى چيزى از مذاهب اهل بيت را نمى داند و از كتب آنها روايت نمى كند، و چيزى از آن در نزد وى نبوده است ، از كجا دانسته است كه اهل بيت بر خلاف مسلمين رفته و بدعتگذار هستند. و از كجا دانسته كه پايه هاى آنها سست است ؟!
722- دقت كنيد چگونه وى اعتراف مى كند كه رافضيان با مذهب اهل بيت ، به خدا تقرّب مى جويند!
723- علامه صبان در صفحه 114 اسعاف الراغبين در حاشيه نور الابصار شبلنجى از ابوذر، روايت مى كند كه پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: ((اجعلوا اهل بيتى منكم مكان الرّأ س من الجسد و مكان العينين من الرّاس )).
724- اشاره به حديث ثقلين است كه فرمود: ((فلا تقدّموهما فتهلكوا ولاتقصروا عنهماگ گ فتهلكوا، ولاتعلموهم فانّهم اعلم منكم ))، (رشفة الصادى ، ابوبكر علوى ، باب 5 و تفسير آيه 4، باب 11 صواعق ابن حجر مكى ).
725- ((فى كلّ خلف من امتى عدول من اهل بيتى ، ينفون عن هذا الدين تحريف الضالين و انتحال المبطلين و تأ ويل الجاهلين . الا وان ائمّتكم وفدكم الى اللّه فانظروا من توفدون )) (ابن حجر مكى در صفحه 92 صواعق ).
726- ((قال - صلّى اللّه عليه وآله -: معرفة آل محمّد براءة من النار، وحبّ آل محمّد جواز على الصراط والولاية لا ل محمّد امان من العذاب ))، (قاضى عياض در فصلى كه براى بيان : توقيره وبره - صلّى اللّه عليه وآله - بر آله و ذريّته ، گشوده از كتاب الشفاء، ص 41 طبع آستانه ، سال 1328ه‍).
727- ((الزموا مودتنا أ هل البيت ، فانّه من لقى اللّه وهو يودّنا دخل الجنّة بشفاعتنا، والّذى نفسى بيده لاينفع عبداً عمله الاّ بمعرفة حقّنا)) (طبرانى در معجم اوسط، سيوطى به نقل از وى در: احياء الميت بفضائل اهل البيت ، و نبهانى در اربعين ).
728- ((لاتزول قدما عبد حتّى يسئل عن اربع : عن عمره فيما افناه ، و عن جسده فيما ابلاه ، و عن ماله فيما انفقه ، و من اين اكتسبه و عن محبّتنا اهل البيت ، (طبرانى از ابن عباس و سيوطى در احياء الميت و نبهانى در اربعين ).
729- ((فلو انّ رجلاً صفن بين الركن و المقام فصلّى و صام وهو مبغض لا ل محمّد دخل النار)). (حاكم در مستدرك ، ابن حيان در صحيح ، سيوطى در احياء و نبهانى در اربعين آن را روايت كرده اند).
در آنجا از ابو سعيد خدرى روايت مى كند كه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: به خدايى كه جان من در دست اوست ! دشمن نمى دارد مردى ما اهل بيت را جز اينكه داخل در آتش مى شود.
طبرانى در اوسط و سيوطى در احياء از امام حسن مجتبى - عليه السّلام - روايت مى كنند كه به معاوية بن خديج فرمود: ((قال رسول اللّه لايبغضنا احد ولايحسدنا احد الاّ زيد يوم القيامة بسياط من النار؛ يعنى هيچكس ما را دشمن نمى داند و هيچكس به ما حسد نمى ورزد جز اينكه روز قيامت بر تعداد تازيانه هاى آتشينى كه به وى مى زنند افزوده مى شود)).
و هر دو از رسول خدا - صلّى اللّه عليه وآله - روايت مى كنند كه فرمود: ((اى مردم ! هر كس ما اهل بيت را دشمن بدارد، روز قيامت يهودى محشور مى شود)).
730- اينها همه عناوينى است كه در روايات پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - براى اميرالمؤ منين و ائمّة طاهرين - عليهم السّلام - آورده شده است (مترجم ).
731- ((كُلُّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَينَ اَحدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ اَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ اِلَيْكَ الْمَصيرُ)) (سوره بقره ، آيه 285).
732- صحيح بخارى ، ج 4، ص 177 (باب : اجر الحاكم اذا اجتهد فاصاب او اخطأ ).
733- كتاب : الفصل ، ج 3، ص 247.
734- ((اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ اِخْوَةٌ فَاَصْلِحُوا بَيْنَ اَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ)) (سوره حجرات ، آيه 10). ((وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُم )) (سوره انفال ، آيه 46). ((وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ)) (سوره آل عمران ، آيه 105).
735- در ((المراجعات )) به سلسله اسناد و مصادر آن از كتب اهل تسنّن در مراجعه بيستم اشاره نموده ايم ، و ثابت كرده ايم كه اهل سنت ، روايت آن را صحيح دانسته اند - مراجعه 22 از كتاب مراجعات (ملاحظه كنيد كه در آنجا فوايد زيادى هست ).
736- اين نصّ كه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - تصريح به خلافت على - عليه السّلام - كرده است در حديث مفصلى است كه بيش از ده امتياز على - عليه السّلام - در آن است . و هر امتيازى صريح در امامت آن حضرت مى باشد. ما آن حديث را در مراجعه 26 از كتاب ((المراجعات )) آورده ايم . ميان ما و شيخ الاسلام شبرى - رحمة اللّه عليه - در اطراف اين حديث از هر نظر مناظرات و گفتگوهايى به عمل آمده و چنان رعايت انصاف و اخلاص و پيروى از حق را نموده ايم كه جاى ترديدى براى كسى نگذاشته ايم .
نگاه كنيد به كتاب : ((المراجعات )) در مراجعه ياد شده تا مراجعه 34. سفارش من به اهل مطالعه اين است كه آن را بدقت بخوانند و پى به اهميت آن مخصوصاً آنچه پيرامون حديث منزلت نوشته ايم ببرند كه على - عليه السّلام - و هارون را در زمين مانند دو ستاره درخشان در آسمان دانسته است .
فراموش نكنيد كه سخن پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - به فاميل نزديك خود كه از جمله ابوطالب در ميان ايشان بود كه فرمود: ((از وى بشنويد و اطاعت كنيد)) دلالت بر وجوب شنيدن واطاعت همه آنها نسبت به على - عليه السّلام - در حيات پيغمبر مى كند؛چون از همان روزگ گ على - عليه السّلام - نسبت به پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - مانند هارون نسبت به موسى بوده است ، جز اينكه على - عليه السّلام - پيغمبر نبود.
737- شكايت بريده و چهار نفر و وهب بن حمزه و خشم پيغمبر نسبت به آنها و ردّ آنها، تمام اينها را در مراجعه 36 از كتاب ((المراجعات )) آورده ايم .
738- حديث انس و حديث بريده و حديث سلمان در مراجعه 68 آمده است . ملاحظه كنيد و آنچه را در اطراف آنها نوشته بخوانيد.
739- كنز العمال ، ج 6، ص 157، حديث 2632.
740- ر. ك : مراجعه 32. در آنجا هفت مورد راجع به حديث منزلت نقل شده است .
741- صواعق ابن حجر، ص 106، باب 11.
742- كنز العمال ، ج 6، ص 153، حديث 2539. (اين حديث و حديث ابوبكر در مراجعه 48 موجود است ).
743- سوره رعد، آيه 7.
744- حديث 2631 كنز العمال .
745- ابن حجر در صواعق ص 75 - فصل دوم ، باب 9، حديث 35 از چهل حديث .
746- مستدرك حاكم ، ج 3، ص 124 (باب معرفة الصحابه ).
747- ترمذى در صحيح خود و طبرى و ديگران امثال متقى هندى در كنز العمال ، جلد6، ص 401 از آنها نقل كرده اند.
748- حاكم در مستدرك ، جلد سوم ، صفحه 122 از حديث انس بن مالك و مى گويد حديث صحيحى است به شرط شيخين ولى آنها روايت نكرده اند.
749- مستدرك حاكم ، ج 3، ص 121 و ذهبى در تلخيص در همان صفحه .
750- به مراجعه 84 كتاب مراجعات و فصل هشتم فصول مهمه ، تحت عنوان ((تنبيه )) مراجعه كنيد.
751- مراجعه 82 و 84.
752- صفحه 17 تا آخر كتاب .
753- ر. ك : صواعق محرقه ابن حجر، اواخر فصل 2، باب 9، ص 75.
754- سوره نجم ، آيه 3.
755- سوره صافّات ، آيه 74.
756- مسند احمد، ج 4، ص 164.
757- سنن ابن ماجه ، ج 1، ص 92 (باب فضائل صحابه ).
758- سوره مائده ، آيه 67.
759- اسباب النزول ، ص 150.
760- سوره زمر، آيه 65.
761- علت اينكه رسول خدا - صلّى اللّه عليه وآله - خبر وفات خود را داد اين بود كه به مردم برساند كه وقت اعلام وليعهد و اعلام تعيين خليفه بعد از وى فرا رسيده است . و نمى توانند آن را به تأ خير بيندازد. مبادا قبل از تحكيم اين امر مهم كه لازم بود به اطلاع امت برسد، دعوت حق را لبيك گويد.
762- چون اعلام جانشينى برادرش ، براى افراد حسود و كينه توز و منافق ، گران بود، لذا خواست تا قبل از اعلام آن ، از آنان دلجويى كند، بدين خاطر فرمود: من و شما مسئول هستيم ، تا بدانند پيغمبر مأ مور به اين امر است و مسئول ابلاغ آن مى باشد. آنها هم مأ مورند كه از او اطاعت نمايند و مسئوليت آن را بپذيرند. و در هر صورت ، نمى توان آن را ترك كرد و آنها نيز نمى توانند از خضوع نسبت به فرمان خدا و پيغمبر، سرپيچى نمايند.
ديلمى و غيره چنانكه در صواعق است از ابو سعيد خدرى روايت مى كنند كه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: ((وَقِفُوهُم اِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ عَنْ وِلايَةِ عَلى )) آنها را نگاهداريد كه از گ گ ((ولايت على )) سرپيچى نموده اند. واحدى گفته است : آنها را نگاهداريد كه از ((ولايت على و اهل بيت )) سرپيچى كرده اند.
763- درست در اين خطابه دقت كنيد؛ زيرا در آن صورت خواهيد دانست كه ولايت على - عليه السّلام - جزء اصول دين است ، چنانكه ((شيعه اماميه )) معتقد است ؛ چون پيغمبر، نخست گواهى به يگانگى خداوند و رسالت پيغمبر را از آنها گرفت تا اينكه فرمود: قيامت خواهد بود و خدا مردگان را زنده مى كند. آنگاه به ذكر ((ولايت )) پرداخت تا مسلمانان بدانند كه خلافت بلا فصل على - عليه السّلام - مانند همان مسائلى است كه از آنها پرسيد و آنها اقرار به آن نمودند. اين معنا براى كسى كه اسلوب سخن و هدفهاى آن را مى شناسد، روشن است .
764- اين يك شاهد لفظى است كه منظور از ((مولى )) اولويت و اختياردارى به معناى كامل است . پس معناى آن اين است كه خداوند بيش از خود من اختيار مرا دارد و من بيش از مؤ منين بر آنها اختيار دارم . هر كس من نسبت به او از خود وى اولى هستم ، على هم از خود او اولى است .
765- سوره حديد، آيه 15.
766- سوره محمّد، آيه 11.
767- سوره نساء، آيه 33.
768- سوره مريم ، آيه 5.
769- سوره دخان ، آيه 41.
770- سوره نجم ، آيه 3.
771- سبحان اللّه ! چقدر نتيجه اين اهتمام بزرگ شگفت انگيز بود! با اينكه پيغمبر، على و ائمه عترت خود را به منزله قرآن دانست . و همتاى آن به حساب آورد، و آنها را صاحب امر و نهى و فصل خصومت و حكم به عدل شمرد تا مردم پيرو آنها باشند، ولى در نتيجه آنها در رديف تيم وعدى و آل ابى العاص به شمار آمدند. و چيزى از امور امت در دست آنها نبود!!! نه در اصول دين و نه در فروع دين ، و نه در آيه اى و نه در روايتى به آنها مراجعه نمى شد. در همه اينها ديگران مصدر كار و مرجع بودند. كاش ! با اين همه ، كشته و اسير نمى شدند، و آنها را جلو مسجد جامع دمشق ، نگاه نمى داشتند تا مسلمانان به تماشاى آنها بيايند! نه كسى اعتراض كند ونه كسى منقلب شود.
772- سوره تكوير، آيه 19.
773- سوره ق ، آيه 37.
774- سوره انفال ، آيه 42.
775- كافى ثقة الاسلام كلينى و همين نيز كافى است .
776- ويوم الغدير استوضح حق اهله
بفيحاء ما فيها حجاب و لا ستر
يمد بضبيعيه و يعلم انّه
ولى و مولاكم فهل لكم خبر
يروح و يغدو بالبيان لمعشر
يروح بهم غمر و يغدو بهم غمر
فكان له جهر باثبات حقه
و كان لهم فى بزهم حقه جهر
اثم جعلتم خطه حد مرهف
من البيض يوماً خط صاحبه القبر
777- و يوم الدوح دوح غدير خم
ابان له الخلافة لواطيعا
و لكن الرجال تبايعوها
فلم ار مثلها خطراً مبيعاً
و لم ار مثل ذاك اليوم يوماً
و لم ار مثله حقاً اضيعا
فلم ابلغ بها لعناً و لكن
اقول اساء اوّلهم صنيعاً
778- ((لَقَدِ ابْتَغُوا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الاُْمُورَ حَتّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ اَمْرُ اللّهِ وَ هُمْ كارِهُونَ)).
779- سوره انفال ، آيه 42.
780- سوره عنكبوت ، آيه 18.
781- صحيح مسلم ، ج 2، ص 120 و ساير اصحاب سنن .
782- كسى كه اطلاع دارد كه بعد از مرگ پيغمبر چه اتفاقى روى داد، مى داند كه آن موقع آمادگى براى كشمكش نداشت و جز صبر چاره اى نبود؛ زيرا كشمكش در آن روز منجر به از ميان رفتن قدرت مسلمانان مى شد.
783- صحيح مسلم ، ج 2، ص 18.
784- همان مدرك ، ص 119.
785- اين احاديث همگى حديث مستفيض است (مؤ لّف ) چنانكه مى بينيد در كتب اهل تسنّن آمده و مؤ لّف از باب الزام خصم ، نقل مى كند. مقصود اين است كه اهل تسنّن بدانند بعد از پيغمبر چه كسانى روى كار آمدند (مترجم ).
786- صحيح مسلم ، ج 2، ص 122.
787- معناى اين عبارت اين است كه هر كس كار زشت را شناخت و بر او مشتبه نشد،گ گ راهى براى دورى از گناه و عقوبت پيدا مى كند. يا با دست يا با زبان آن را تغيير مى دهد، و اگر عاجز ماند، آن را بد مى داند و با قلبش انكار مى كند.
788- پايان . سپاس خداى را كه تعليقات كتاب ((النصّ والاجتهاد)) به قلم مؤ لف آن ، نيازمند به درگاه خداوند عالم ، عبدالحسين شرف الدين الموسوى العاملى خاتمه يافت . اتمام آن ، همان روز فراغت از اصل كتاب است . خدا را شكر مى كنم از آغاز تا انجام . وصلّى اللّه على محمّد و آله وسلّم .