2024 April 18 - پنج شنبه 30 فروردين 1403
آيا عائشه براي اصلاح امت، جنگ جمل را به راه انداخت ؟ چرا بعد از جنگ جمل مجازات نشد؟
کد مطلب: ٥٠٦٦ تاریخ انتشار: ٢٥ خرداد ١٣٩١ تعداد بازدید: 23550
پرسش و پاسخ » صحابه
آيا عائشه براي اصلاح امت، جنگ جمل را به راه انداخت ؟ چرا بعد از جنگ جمل مجازات نشد؟

سؤال كننده: محمد باقر

بسم الله الرحمن الرحم

فهرست مطالب

توضيح سؤال

پاسخ:

آيا عائشه به قصد اصلاح، خارج شده بود؟

عائشه، فرمانده جنگ جمل

كينه قديمي عائشه از اميرمؤمنان عليه السلام

چرا رسول خدا (ص) به اميرمؤمنان (ع) دستور داد با عائشه بجنگد؟

رسول خدا، عائشه را از رفتن به جنگ جمل، نهي كرده بود

ام سلمه، جنگيدن با عائشه را مشروع مي دانست

پيش بيني حذيفه: مادر شما به جنگ تان مي آيد

پيروان جمل از ابتدا تصميم به جنگ با حضرت علي داشتند:

اهل جمل از مردم براي جنگ با علي دعوت مي كردند نه براي اصلاح امت:

عائشه، بر هودجي از آهن سوار شده بود

عائشه مردم را براي جنگ با لشكريان اميرمؤمنان عليه السلام تحريك مي كرد:

آغازگر فتنه چه كسي بود؟

هجوم ياران اميرمؤمنان عليه السلام به هودج عائشه

چرا اميرمؤمنان عليه السلام عائشه را مجازات نكرد؟

زن، حتي اگر مرتد شود، كشته نمي شود؛ چه رسد كه اگر باغيه باشد:

كشتن اسير جايز نيست:

اطاعت از دستور رسول خدا

چرا رسول خدا (ص) عبد الله بن أبي را حد نزد؟

چرا حضرت موسي، سامري را نكشت؟

مجازات عائشه، آتش فتنه را شعله ورتر مي كرد:

توضيح سؤال

اگر آن طور كه شيعيان ادعا مي كنند، ام المؤمنين عائشه در جنگ جمل مقصر بوده و باعث كشته شدن هزاران نفر از مسلمانان شده است، چرا علي عليه السلام با او برخورد نكرد؟ چرا او را مجازات نكرد؟

رها كردن عائشه و حتي انتقال محترمانه او به مدينه، نشانگر اين است كه عائشه براي اصلاح امت اسلامي به طرف بصره رفته و قصد جنگ و فتنه نداشته است.

پاسخ:

آيا عائشه به قصد اصلاح، خارج شده بود؟

ترديدي نيست كه هدف عائشه از برپايي فتنه جمل، جنگ با اميرمؤمنان عليه السلام بوده، ايجاد اختلاف و تفرقه در جامعه اسلامي و اخلال در نظم و امنيت حكومت نوپاي اميرمؤمنان عليه السلام بوده است و گرنه دليلي نداشت كه بر خلاف دستور صريح خداوند، حريم رسول خدا صلي الله عليه را ترك و همراه با هزاران مرد نامحرم از اين ديار به آن ديار، از اين شهر به آن شهر، از اين معركه به آن معركه حركت و مسلمانان را يكي پس از ديگري قرباني رياست طلبي طلحه و زبير نمايد.

ما در اين مقاله تلاش مي كنيم كه ابتدا به صورت كوتاه در باره انگيزه عائشه از به راه انداختن جنگ جمل صحبت و در آخر به اين سؤال پاسخ دهيم كه چرا اميرمؤمنان عليه السلام عائشه را مجازات نكرد؟

اما پيش از ورود به اصل بحث، بايد اين مسأله ثابت شود كه فرمانده جنگ جمل چه كسي بوده است؟ آيا عائشه تقصيري داشته يا خير؟

عائشه، فرمانده جنگ جمل

بي ترديد، مقصران اصلي جنگ جمل، عائشه، طلحه و زبير بودند. از اين ميان تقصير عائشه بيش از دو نفر ديگر مي تواند باشد؛ چرا كه اگر او طلحه و زبير را همراهي نمي كرد، مردم براي اين نبرد حاضر نمي شدند و شايد فتنه جمل اصلا شكل نمي گرفت.

مردم وقتي ديدند كه ناموس رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمانده اين لشكر است، دچار شك و ترديد شدند و از طرف ديگر عده زيادي گول همين قضيه را خوردند و به جنگ اميرمؤمنان عليه السلام آمدند.

اميرمؤمنان عليه السلام در خطبه 13 نهج البلاغه، روز جمعه سال 36 هجري پس از پايان جنگ جمل در مسجد جامع شهر بصره در نكوهش مردم بصره فرمود:

كُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأَةِ وَ أَتْبَاعَ الْبَهِيمَةِ رَغَا فَأَجَبْتُمْ وَ عُقِرَ فَهَرَبْتُمْ أَخْلَاقُكُمْ دِقَاقٌ وَ عَهْدُكُمْ شِقَاقٌ وَ دِينُكُمْ نِفَاقٌ وَ مَاؤُكُمْ زُعَاقٌ وَ الْمُقِيمُ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ مُرْتَهَنٌ بِذَنْبِهِ وَ الشَّاخِصُ عَنْكُمْ مُتَدَارَكٌ بِرَحْمَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَأَنِّي بِمَسْجِدِكُمْ كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ قَدْ بَعَثَ اللَّهُ عَلَيْهَا الْعَذَابَ مِنْ فَوْقِهَا وَ مِنْ تَحْتِهَا وَ غَرِقَ مَنْ فِي ضِمْنِهَا.

شما سپاه يك زن، و پيروان حيوان «شتر عايشه» بوديد، تا شتر صدا مي كرد مي جنگيديد، و تا دست و پاي آن قطع گرديد فرار كرديد.اخلاق شما پست، و پيمان شما از هم گسسته، دين شما دو رويي، و آب آشاميدني شما شور و ناگوار است.

كسي كه ميان شما زندگي كند به كيفر گناهش گرفتار مي شود، و آن كس كه از شما دوري گزيند مشمول آمرزش پروردگار مي گردد.

گويا مسجد شما را مي بينم كه چون سينه كشتي غرق شده است، كه عذاب خدا از بالا و پايين او را احاطه مي كند، و سرنشينان آن، همه غرق مي شوند. و در روايتي است: سوگند به خدا، سرزمين شما را آب غرق مي كند، گويا مسجد شما را مي نگرم كه چون سينه كشتي يا چونان شتر مرغي كه بر سينه خوابيده باشد بر روي آب مانده است.

در اين روايت، اميرمؤمنان عليه السلام صراحتا مردم بصره را لشكريان عائشه و پيروان شتر او معرفي مي كند.

همچنين در صحيح بخاري به نقل از ابو بكره آمده است كه عدم پيوستن به لشكر بصره را فرماندهي عائشه دانسته است:

عن أبي بَكْرَةَ قال لقد نَفَعَنِي الله بِكَلِمَةٍ سَمِعْتُهَا من رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم أَيَّامَ الْجَمَلِ بَعْدَ ما كِدْتُ أَنْ أَلْحَقَ بِأَصْحَابِ الْجَمَلِ فَأُقَاتِلَ مَعَهُمْ قال لَمَّا بَلَغَ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم أَنَّ أَهْلَ فَارِسَ قد مَلَّكُوا عليهم بِنْتَ كِسْرَي قال لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ وَلَّوْا أَمْرَهُمْ امْرَأَةً.

از ابوبكره نقل شده است كه به راستي خداوند به من سود رساند، زماني كه مي خواستم به ياران جمل بپيوندم و به همراه آن ها بجنگم، به ياد كلامي از رسول خدا صلي الله عليه وآله افتادم. وقتي به آن حضرت خبر رسيد كه مردم فارس دختر كسري را به عنوان پادشاه انتخاب كرده اند، فرمود: هيچ گاه سعادت مند نمي شود قومي كه فرمانده آن ها يك زن باشد.

صحيح البخاري ج4، ص1610، ح4163، كتاب بدأ الخلق، بَاب كِتَابِ النبي e إلي كِسْرَي وَقَيْصَرَ

و باز در جاي ديگر از اين كتاب آمده است:

حدثنا عُثْمَانُ بن الْهَيْثَمِ حدثنا عَوْفٌ عن الْحَسَنِ عن أبي بَكْرَةَ قال لقد نَفَعَنِي الله بِكَلِمَةٍ أَيَّامَ الْجَمَلِ لَمَّا بَلَغَ النبي صلي الله عليه وسلم أَنَّ فَارِسًا مَلَّكُوا ابْنَةَ كِسْرَي قال لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ وَلَّوْا أَمْرَهُمْ امْرَأَةً.

از ابوبكره نقل شده است كه خداوند به من نفع رساند، آن زمان كه در ايام جمل به ياد سخن رسول خدا (ص) افتادم. هنگامي كه به رسول خدا خبر رسيد كه مردم فارس دختر كسري را به پادشاهي برگزيده اند، آن حضرت فرمود: هيچ گاه قومي كه فرمانده آن ها يك زن باشد، رستگار نخواهند شد.

صحيح البخاري، ج6، ص2600، ح6686، كِتَاب الْفِتَنِ، بَاب الْفِتْنَةِ التي تَمُوجُ كَمَوْجِ الْبَحْرِ.

طبق اين روايات، أبا بكره كه از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه وآله است، دليل عدم پيوستن خود را به ياران جمل را فرماندهي عائشه دانسته است.

بنابراين عائشه فرمانده جنگ جمل بوده و همان طور كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرموده، آن ها هرگز رستگار نشدند و امروزه نيز طرفداران جمل و آن هايي كه از اهل جمل و پيروان آن ها طرفداراي مي كنند، هرگز رستگار نخواهند شد.

كينه قديمي عائشه از اميرمؤمنان عليه السلام

منشأ اصلي اين جنگ و حركت عائشه بر ضد اميرمؤمنان عليه السلام، كينه اي است كه او از قديم الأيام نسبت به اميرمؤمنان عليه السلام در دل پنهان مي كرد و همين كينه بود كه او را وادار كرد دست به جنگي بزند كه نتيجه آن كشته شدن بيش از بيست هزار نفر از مسلمانان بود.

عائشه دوست نداشت، نام اميرمؤمنان عليه السلام را ببرد:

كينه و عداوت عائشه نسبت به اميرمؤمنان عليه السلام به حدي بود كه طبق روايت محمد بن اسماعيل بخاري در صحيح ترين كتاب اهل سنت بعد از قرآن، او حتي نمي توانست نام اميرمؤمنان عليه السلام را بر زبان جاري كند. اين روايت در چهار جا از كتاب صحيح بخاري نقل شده است:

حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُوسَي قَالَ أَخْبَرَنَا هِشَامُ بْنُ يُوسُفَ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِيِّ قَالَ أَخْبَرَنِي عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَتْ عَائِشَةُ لَمَّا ثَقُلَ النَّبِيُّ - صلي الله عليه وسلم - وَاشْتَدَّ وَجَعُهُ اسْتَأْذَنَ أَزْوَاجَهُ أَنْ يُمَرَّضَ فِي بَيْتِي فَأَذِنَّ لَهُ، فَخَرَجَ بَيْنَ رَجُلَيْنِ تَخُطُّ رِجْلاَهُ الأَرْضَ، وَكَانَ بَيْنَ الْعَبَّاسِ وَرَجُلٍ آخَرَ. قَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لاِبْنِ عَبَّاسٍ مَا قَالَتْ عَائِشَةُ فَقَالَ لِي وَهَلْ تَدْرِي مَنِ الرَّجُلُ الَّذِي لَمْ تُسَمِّ عَائِشَةُ قُلْتُ لاَ. قَالَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ.

عائشه گفت: هنگامي كه بيماري رسول خدا صلي الله عليه وآله شديد شد، از همسرانش اجازه گرفت كه دوران نقاهت را در خانه من بگذراند، و آن ها اجازه دادند. پس آن حضرت در حالي خارج شد كه دو مرد زير بغل هاي او را گرفته بودند و پاهاي حضرت از شدت بيماري بر زمين كشيده مي شد. عباس و يك مرد ديگر زير بغل او را گرفته بودند. عبيد الله مي گويد كه اين قصه و سخن عائشه را با عبد الله بن عباس در ميان گذاشتم؛ پس گفت: آيا مي داني آن مردي كه عائشه اسم او را نياورده چه كسي بود؟ گفتم: خير. گفت: او علي بن أبي طالب بود.

صحيح البخاري، ج1، ص162، ح665، كتاب الأذان، باب حَدِّ الْمَرِيضِ أَنْ يَشْهَدَ الْجَمَاعَةَ؛ ج3، ص135، ح2588، كتاب الهبة، باب هِبَةِ الرَّجُلِ لاِمْرَأَتِهِ وَالْمَرْأَةِ لِزَوْجِهَا؛ ج5، ص140، ح4442، كتاب المغازي، باب مَرَضِ النَّبِيِّ - صلي الله عليه وسلم - وَوَفَاتِهِ؛ ج7، ص18، ح5714، كتاب الطب، باب 22.

احمد بن حنبل، همين روايت را به صورت كامل تر نقل كرده و دليل اين كه چرا عائشه نام اميرمؤمنان عليه السلام را نبرده، نيز توضيح داده است:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أَبِي ثنا عبد الرَّزَّاقِ عن مَعْمَرٍ قال قال الزهري وأخبرني عُبَيْدُ اللَّهِ بن عبد اللَّهِ بن عُتْبَةَ أَنَّ عَائِشَةَ أَخْبَرَتْهُ قالت أَوَّلُ ما اشْتَكَي رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم في بَيْتِ مَيْمُونَةَ فَاسْتَأْذَنَ أَزْوَاجَهُ ان يُمَرَّضَ في بَيْتِهَا فَأَذِنَّ له قالت فَخَرَجَ ويدله علي الْفَضْلِ بن عَبَّاسٍ ويدله علي رَجُلٍ آخَرَ وهو يَخُطُّ بِرِجْلَيْهِ في الأَرْضِ قال عُبَيْدُ اللَّهِ فَحَدَّثْتُ بِهِ بن عَبَّاسٍ فقال أَتَدْرُونَ مَنِ الرَّجُلُ الآخَرُ الذي لم تُسَمِّ عَائِشَةُ هو عَلِيٌّ وَلَكِنَّ عَائِشَةَ لاَ تَطِيبُ له نَفْساً.

... من قصه را با ابن عباس در ميان گذاشتم، گفت: آيا مي داني آن مردي كه عائشه نام او را نبرده چه كسي بود؟ او علي عليه السلام بود؛ ولي عائشه قلبش نسبت به آن حضرت پاك نبود.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص228، ح25956، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.

ابن حجر عسقلاني در فتح الباري و بدر الدين در عمدة القاري در شرح اين روايت مي گويند:

قوله قال هو علي بن أبي طالب زاد الإسماعيلي من رواية عبد الرزاق عن معمر ولكن عائشة لا تطيب نفسا له بخير ولابن إسحاق في المغازي عن الزهري ولكنها لا تقدر علي أن تذكره بخير.

اين جمله بخاري «قال هو علي بن أبي طالب» اسماعيلي به از عبد الرزاق از معمر نقل كرده است كه:

چون عايشه از علي دل خوشي نداشت.

و ابن اسحاق در مغازي از زهري نقل كرده است كه:

چون عائشه نمي توانست از علي (عليه السلام) به نيكي ياد كند.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج2، ص156، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

العيني الغيتابي الحنفي، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاي 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج5، ص192، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

سجده شكر عائشه در شهادت اميرمؤمنان عليه السلام:

كينه عائشه نسبت به اميرمؤمنان عليه السلام به حدي بود كه ابوالفرج إصفهاني، دانشمند پرآوازه اهل سنت، در كتاب مقاتل الطالبيين با سند معتبر نقل كرده است:

حدثني محمد بن الحسين الأشناني، قال: حدثنا أحمد بن حازم، قال: حدثنا عاصم بن عامر، وعثمان بن أبي شيبة، قالا: حدثنا جرير، عن الأعمش، عن عمرو بن مرة، عن أبي البختري، قال:

لما أن جاء عائشة قتل علي عليه السلام سجدت.

أبوالبختري گفته: وقتي خبر شهادت علي عليه السلام به عائشه رسيد، سجده كرد.

الاصفهاني، مقاتل الطالبيين، اسم المؤلف: أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاي356هـ)، ج1، ص11، طبق برنامه الجامع الكبير.

البته تعدادي اشكال مي كنند كه ابو الفرج اصفهاني شيعه بوده است؛ ولي اين مطلب قابل اثبات نيست. حتي اگر شيعه هم باشد، بازهم در قبول روايت او ضرري وارد نمي شود؛ چرا كه شمس الدين ذهبي و ابن حجر او را راستگو دانسته اند:

والظاهر أنه صدوق.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج5، ص151، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1995م؛

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852 هـ)، لسان الميزان، ج4، ص221، تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ - 1986م.

علاوه بر اين، تعدادي از علماي اهل سنت؛ از جمله: ابن سعد در الطبقات الكبري، طبري در تاريخ، ابوالفرج اصفهاني در مقاتل الطالبيين، إبن سمعون بغدادي در الأمالي، إبن أثير جزري در الكامل في التاريخ، دميري در حيات الحيوان الكبري، ابن الدمشقي در جواهر المطالب و... نقل كرده اند كه وقتي خبر شهادت اميرمؤمنان عليه السلام به عائشه رسيد، براي نشان دادن شادي خود اين شعر را خواند:

وذهب بقتل علي عليه السلام إلي الحجاز سفيان بن أمية بن أبي سفيان بن أمية بن عبد شمس فبلغ ذلك عائشة فقالت:

فأَلقتْ عَصاها واستقرَّ بها النَّوي كما قرَّ عيناً بالإيابِ المُسافِرُ

سفيان بن أميه، خبر كشته علي عليه السلام را به حجاز برد، وقتي اين خبر به عائشه رسيد گفت:

عصايش را انداخت و سرجاي خودش آرام گرفت

همچنان كه چشم ها در هنگام بازگشت مسافر روشن مي شود.

الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبري، ج3، ص40، ناشر: دار صادر - بيروت؛

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج3، ص159، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

الاصفهاني، أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاي356هـ)، مقاتل الطالبيين، ج1، ص11، طبق برنامه الجامع الكبير

ابن سمعون البغدادي، أبو الحسين محمد بن أحمد بن إسماعيل بن عنبس (متوفاي387هـ)، أمالي ابن سمعون، ج1، ص43، طبق برنامه الجامع الكبير.

ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ) الكامل في التاريخ، ج3، ص259، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

الدميري المصري الشافعي، كمال الدين محمد بن موسي بن عيسي (متوفاي808 هـ)، حياة الحيوان الكبري، ج1، ص75، تحقيق: أحمد حسن بسج، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الثانية، 1424 هـ - 2003م.

الدمشقي الباعوني الشافعي، أبو البركات شمس الدين محمد بن أحمد (متوفاي871 هـ)، جواهر المطالب في مناقب الإمام علي بن أبي طالب ( ع )، ج2 ص104، تحقيق: الشيخ محمد باقر المحمودي، ناشر: مجمع إحياء الثقافة الاسلامية ـ قم، الطبعة: الأولي، 1412هـ

اين بيت از شعر كه از زمان جاهليت بر جاي مانده، زماني استفاده مي شود كه بعد از سختي، اندوه و مشكلات زياد، گشايش، راحتي و شادي نصيب انسان شود.

خود «انداختن عصا» كنايه نيز از اطمينان قلب و آسودگي خاطر است كه وقتي شخصي در مكان معيني قلبش آرام و فكرش آسوده شود، گفته مي شود «القي عصاه».

مقصود عايشه از گفتن اين شعر آن بود كه در حقيقت مي خواست بگويد از بابت علي خيالم آسوده شد، دلم آرام گرفت، و سينه ام باز و فكرم راحت شد، چون هميشه منتظرچنين خبري بود، مانند كسي كه انتظار مسافري را داشته باشد كه به آمدن مسافر چشم هايش روشن و قلبش آرام گردد؟!

چرا رسول خدا (ص) به اميرمؤمنان (ع) دستور داد با عائشه بجنگد؟

روايات متعددي وجود دارد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله به اميرمؤمنان عليه السلام و ياران آن حضرت دستور داده است كه با عائشه و دارد دسته او و همچنين معاويه و خوارج بجنگند.

ابن عبد البر قرطبي در اين باره مي نويسد:

ولهذه الأخبار طرق صحاح قد ذكرناها فِي موضعها.

وروي من حديث علي، ومن حديث ابْن مَسْعُود، ومن حديث أَبِي أَيُّوب الأَنْصَارِيّ: أَنَّهُ أمر بقتال الناكثين، والقاسطين، والمارقين.

وروي عَنْهُ، أَنَّهُ قَالَ: مَا وجدت إلا القتال أو الكفر بما أنزل الله، يَعْنِي: والله أعلم قوله تعالي: «وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ».

و براي اين احاديث طرق وسندهاي صحيح است كه ما در جاي خود آن را آورديم واز حديث علي (عليه السلام)و از حديث ابن مسعود واز حديث أبوأيوب الأنصاري، روايت شده است كه آن حضرت مأمور شده است به جنگ نمودن با ناكثين وقاسطين ومارقين.

و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: من بين جنگ با آن ها و كفر به آن چه كه خداوند نازل كرده، مخير بودم. منظور آن حضرت اين آيه قرآن بود كه «در راه خداوند آن گونه كه شايسته است، جهاد كنيد».

إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر النمري (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج3، ص1117، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ.

حال سؤال اين جا است كه اگر قصد عائشه از به راه اندازي فتنه جمل، اصلاح بين امت بود، چرا رسول خدا صلي الله عليه وآله به اميرمؤمنان عليه السلام و ساير اصحاب آن حضرت، دستور داده است كه با عائشه و سپاهيان او بجنگند؟

آيا رسول خدا صلي الله عليه وآله به جاي امر به معروف، امر به منكر كرده است؟

براي اطلاع بيشتر در اين زمينه به آدرس ذيل مراجعه فرماييد:

https://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=15305

پس ترديدي نيست كه قصد عائشه از به راه انداختن جنگ جمل و كشتن هزاران مسلمانان، اصلاح امت اسلام نبوده است.

اما چرا اميرمؤمنان عليه السلام عائشه را مجازات نكرد؟ چرا او را به جزاي اعمالش نرساند؟ مگر نه اين كه او باعث كشته شدن بيش از بيست هزار نفر شده بود؛ پس چرا قصاص نشد؟

رسول خدا، عائشه را از رفتن به جنگ جمل، نهي كرده بود

از طرف ديگر روايات متعدد و صحيح السندي وجود دارد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله، عائشه را از رفتن به جنگ جمل منع كرده است. اين روايت به صورت متواتر در كتاب هاي اهل سنت نقل شده است كه ما فقط به دو روايت اشاره مي كنيم:

37771 حدثنا أبو أُسَامَةَ قال حدثنا إسْمَاعِيلُ عن قَيْسٍ قال لَمَّا بَلَغَتْ عَائِشَةُ بَعْضَ مِيَاهِ بَنِي عَامِرٍ لَيْلاً نَبَحَتْ الْكَِلاَبُ عليها فقالت أَيُّ مَاءٍ هذا قَالَوا مَاءُ الْحَوْأَبِ فَوَقَفَتْ فقالت ما أَظُنُّنِي إَلاَ رَاجِعَةً فقال لها طَلْحَةُ وَالزُّبَيْرُ مَهْلاً رَحِمَك اللَّهُ بَلْ تَقْدُمِينَ فَيَرَاك الْمُسْلِمُونَ فَيُصْلِحُ اللَّهُ ذَاتَ بَيْنِهِمْ قالت ما أَظُنُّنِي إَلاَ رَاجِعَةً إنِّي سَمِعْت رَسُولَ اللهِ صلي الله عليه وسلم قال لنا ذَاتَ يَوْمٍ كَيْفَ بِإِحْدَاكُنَّ تَنْبَحُ عليها كَِلاَبُ الْحَوْأَبِ.

از قيس بن حازم نقل شده است كه وقتي عائشه در هنگام شب به چاه هاي بني عامر رسيد، سگ ها بر او پارس كردند؛ سؤال كرد: اين چه آبي است؟ گفتند: آب منطقه حوأب. پس عائشه ايستاد و گفت: من چاره اي جز بازگشت ندارم. طلحه و زبير به او گفتند: صبر كنيد، خدا شما را رحمت كند، شما آمده اي تا خداوند به وسيله شما ميان مسلمانان اصلاح نمايد. عائشه گفت: من بايد برگردم؛ چرا كه از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيدم كه روزي به همسرانش فرمود: چگونه خواهيد بود كه سگان منطقه حوأب بر يكي از شما پارس كند؟!

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج7، ص536، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولي، 1409هـ.

و شمس الدين ذهبي در كتاب تاريخ الإسلام مي نويسد:

وَكِيعٌ، عَنْ عِصَامِ بْنِ قُدَامَةَ، وَهُوَ ثِقَةٌ، عَنْ عِكْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): " أَيَّتُكُنَّ صَاحِبَةُ الْجَمَلِ الأَدْبَبِ، يُقْتَلُ حَوَالَيْهَا قَتْلَي كَثِيرُونَ، وَتَنْجُو بَعْدَ مَا كَادَتْ".

رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله به همسرانش فرمود: كداميك از شما بر شتر پر مو مي نشيند و گرداگردش مردم بسياري كشته مي شوند و خودش نجات مي يابد؟

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج3، ص490، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م.

189 حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنِ ابْنِ طَاوُسٍ، عَنْ أَبِيهِ، أَنّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ لِنِسَائِهِ: " أَيَّتُكُنَّ الَّتِي تَنْبَحُهَا كِلابُ مَاءِ كَذَا وَكَذَا، إِيَّاكِ يَا حُمَيْرَاءُ " يَعْنِي عَائِشَةَ.

رسول خدا صلي الله عليه وآله به همسران خود فرمود: كداميك از شما، همان كسي خواهد بود كه سگ هاي منطقه فلان بر او پارس خواهد كرد؟ اي حميراء (عائشه) مبادا تو آن زن باشي.

المروزي، أبو عبد الله نعيم بن حماد (متوفاي288هـ)، كتاب الفتن، ج1، ص84، ح189، تحقيق: سمير أمين الزهيري، ناشر: مكتبة التوحيد - القاهرة، الطبعة: الأولي، 1412هـ.

اين روايت صراحتا رسول خدا صلي الله عليه وآله عائشه را مخاطب قرار داده و او را از رفتن به جنگي كه در مسير راه سگ هاي منطقه حوأب بر او پارس كردند، بازداشته است.

با وجود اين روايات، آيا بازهم بهانه اي باقي مي ماند كه كسي ادعا كند هدف عائشه خيرخواهي و اصلاح بين امت بوده است؟

در صحت اين روايت و رواياتي كه با اين مضمون نقل شده است، هيچ ترديدي نيست؛ چنانچه شمس الدين ذهبي در سير أعلام النبلاء بعد از نقل روايتي با همين مضمون مي نويسد:

هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجوه.

اين روايت سندش صحيح است؛ ولي صاحبان صحاح نقل نكرده اند.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج2، ص178، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

و ابن كثير دمشقي سلفي مي نويسد:

وهذا إسناد علي شرط الصحيحين ولم يخرجوه.

سند اين روايت، شرايط بخاري و مسلم را دارد؛ ولي آن ها نقل نكرده اند.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج6، ص212، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.

هيثمي نيز در باره اين روايت مي گويد:

رواه أحمد وأبو يعلي والبزار ورجال أحمد رجال الصحيح

الهيثمي، ابوالحسن نور الدين علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج7، ص234، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت - 1407هـ.

و ابن حجر عسقلاني مي نويسد:

وأخرج هذا أحمد وأبو يعلي والبزار وصححه بن حبان والحاكم وسنده علي شرط الصحيح.

اين روايت را احمد، ابويعلي، بزار، نقل كرده و ابن حبان و حاكم آن را تصحيح كرده اند، سند اين روايت، شرايط صحيح بخاري را دارا است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج13، ص55، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

ناصر الدين الباني نيز اين روايت را تصحيح و از اشكالاتي كه برخي به اين روايت كرده اند، پاسخ داده است:

قلت: و إسناده صحيح جدا، رجاله ثقات أثبات من رجال الستة: الشيخين و الأربعة رواه السبعة من الثقات عن إسماعيل بن أبي خالد و هو ثقة ثبت كما في " التقريب ". و قيس بن أبي حازم مثله.

من مي گويم: سند اين روايت جدا صحيح و راويان آن موثق، مورد اعتماد و از روات صحاح سته هستند. اين روايت را هفت نفر از افراد ثقه از اسماعيل بن أبي خالد كه او ثقه است نقل كرده است؛ همان طوري كه ابن حجر در تقريب گفته و ابن حازم هم همانند او ثقه است.

ألباني، محمّد ناصر، سلسة الأحاديث الصحيحة ، طبق برنامه المكتبة الشاملة، ذيل حديث شماره:474.

اين روايات ثابت مي كند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله، عائشه را از رفتن به اين جنگ منع كرده است و عائشه نيز قصد بازگشت داشته؛ ولي در نهايت سخن طلحه و زبير را بر سخن پيامبر خدا ترجيح داد و به جاي بازگشت، ادامه مسير داد و شد آن چه كه نبايد مي شد.

حال سؤال اين جا است كه اگر قصد عائشه، اصلاح امر مسلمانان بوده؛ چرا رسول خدا صلي الله عليه وآله عائشه را از رفتن به اين جنگ منع كرده است؟

آيا رسول خدا، عائشه را از اصلاح كار امت منع كرده است؟

بنابراين اگر ما كار عائشه را درست بدانيم، در حقيقت رسول خدا صلي الله عليه وآله را تخطئه كرده ايم. اهل سنت به جاي تخئطه عائشه و پذيرش اشتباه او، پيامبر خدا را تخطئه مي كنند و فكر مي كنند كه رسول خدا به اشتباه به اميرمؤمنان عليه السلام دستور جنگ با عائشه را داده است و فكر مي كنند كه رسول خدا به اشتباه عائشه را از جنگ با اميرمؤمنان عليه السلام منع كرده است.

ام سلمه، جنگيدن با عائشه را مشروع مي دانست

طبق روايات صحيح السندي كه در كتاب هاي اهل سنت وجود دارد، ام المؤمنين ام سلمه موافق جنگيدن با عائشه و دار و دسته او بوده، به اميرمؤمنان عليه السلام توصيه مي كند كه به جنگ اهل جمل بپردازد و فرزند عزيزش را نيز با آن حضرت همراه مي كند:

(4550)- [3: 117] حَدَّثَنِي أَبُو سَعِيدٍ أَحْمَدُ بْنُ يَعْقُوبَ الثَّقَفِيُّ مِنْ أَصْلِ كِتَابِهِ، ثنا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ شَبِيبٍ الْمَعْمَرِيُّ، ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ صَالِحٍ الأَزْدِيُّ، حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ سُلَيْمَانَ بْنِ الأَصْبَهَانِيُّ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ مُسْلِمٍ الْمَكِّيِّ، عَنْ عَمْرَةَ بِنْتِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، قَالَتْ: لَمَّا سَارَ عَلِيٌّ إِلَي الْبَصْرَةِ دَخَلَ عَلَي أُمِّ سَلَمَةَ زَوْجِ النَّبِيِّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ يُوَدِّعُهَا، فَقَالَتْ: " سِرْ فِي حِفْظِ اللَّهِ وَفِي كَنَفِهِ، فَوَاللَّهِ إِنَّكَ لِعَلَي الْحَقِّ، وَالْحَقُّ مَعَكَ، وَلَوْلا أَنِّي أَكْرَهُ أَنْ أَعْصَي اللَّهَ وَرَسُولَهُ، فَإِنَّهُ أَمَرَنَا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ أَنْ نَقَرَّ فِي بُيُوتِنَا لَسِرْتُ مَعَكَ، وَلَكِنْ وَاللَّهِ لأُرْسِلَنَّ مَعَكَ مَنْ هُوَ أَفْضَلُ عِنْدِي وَأَعَزُّ عَلَيَّ مِنْ نَفْسِي ابْنِي عُمَرَ ".

از عمره دختر عبد الرحمن نقل شده است كه وقتي علي بن أبي طالب عليه السلام قصد حركت به سوي بصره را داشت، پيش ام سلمه همسر گرامي رسول خدا صلي الله عليه وآله آمد تا با او وداع نمايد، ام سلمه فرمود: برو كه خداوند حافظ و پشتيبان تو است، به خدا سوگند كه تو با حق هستي و حق با تو است، اگر نبود اين كه من دوست نداشتم از دستور خدا و پيامبرش سرپيچي كنم؛ چرا كه خداوند به ما دستور داده است كه در خانه هاي خودمان بمانيم، با تو مي آمدم؛ ولي به خدا سوگند كه برترين شخص در نزد من و عزيزتر از جانم؛ يعني فرزندم عمر را با تو همراه مي كنم.

حاكم نيشابوري بعد از نقل اين روايت مي گويد:

هَذِهِ الأَحَادِيثُ الثَّلاثَةُ كُلُّهَا صَحِيحَةٌ عَلَي شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ

تمام اين احاديث سه گانه، بر طبق شرايط بخاري و مسلم صحيح هستند؛ ولي آن دو نقل نكرده اند.

ذهبي نيز در تعليق اين روايت، نظر حاكم را تأييد كرده و مي نويسد «خ م» كه مخف «علي شرط البخاري و مسلم» است.

اين روايت مطالب متعددي را ثابت مي كند؛ از جمله اين كه امهات المؤمنين حق نداشتند از خانه خود خارج شوند؛ حتي براي اصلاح.

همچنين ثابت مي كند كه ام سلمه، جنگ با عائشه و لشكريان او را مشروع و حق را با اميرمؤمنان عليه السلام مي دانسته است؛ تا جائي كه فرزند عزيزش را در ركاب اميرمؤمنان عليه السلام به جنگ با عائشه مي فرستد.

گفتگوي ام سلمه با ديوار (عائشه):

بيهقي در المحاسن والمساوي و ماوردي بصري در الحاوي الكبير، مي نويسند كه ام سلمه قسم ياد كرده بود كه هرگز با عائشه سخن نگويد و تا آخر عمر با او قهر بود:

روي عن عائشة، رضي الله عنه، أنها دخلت علي أم سلمة بعد رجوعها من وقعة الجمل وقد كانت أم سلمة حلفت أن لا تكلمها أبداً من أجل مسيرها إلي محاربة عليّ بن أبي طالب، فقالت عائشة: السلام عليك يا أم المؤمنين فقالت: يا حائط ألم أنهك ؟ ألم أقل لك ؟ قالت عائشة: فإني أستغفر الله وأتوب إليه. كلميني يا أم المؤمنين، قالت: يا حائط ألم أقل لك ؟ ألم أنهك ؟ فلم تكلمها حتي ماتت، وقامت عائشة وهي تبكي وتقول: وا أسفاه علي ما فرط مني.

روايت شده است كه عائشه بعد از جنگ جمل بر ام سلمه وارد شد، ام سلمه سوگند ياد كرده بود كه هرگز با عائشه حرف زند؛ چرا كه عائشه به جنگ علي بن أبي طالب عليه السلام رفته بود. عائشه گفت: سلام بر تو اي مادر مؤمنان! ام سلمه در جواب گفت: اي ديوار! مگر تو را نهي نكردم، مگر به تو نگفتم؟ عائشه گفت: من از خداوند طلب بخشش و توبه مي كنم، با من سخن بگو اي مادر مؤمنان. ام سلمه گفت: اي ديوار، مگر به تو نگفتم، مگر تو را نهي نكردم؟

پس ام سلمه تا زنده بود با عائشه سخن نگفت. عائشه بلند شد، در حالي كه گريه مي كرد مي گفت: اي تأسف بر آن چه كه از دست دادم!.

البيهقي، إبراهيم بن محمد (متوفاي بعد 320هـ)، المحاسن والمساوئ، ج1، ص222، تحقيق: عدنان علي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت/ لبنان، الطبعة: الأولي، 1420هـ - 1999م؛

الماوردي البصري الشافعي، أبو الحسن علي بن محمد بن حبيب (متوفاي450هـ)، الحاوي الكبير في فقه مذهب الإمام الشافعي وهو شرح مختصر المزني، ج15، ص447، تحقيق الشيخ علي محمد معوض - الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - لبنان، الطبعة: الأولي، 1419 هـ -1999م.

اگر عائشه براي اصلاح امت رفته بود، چرا ام المؤمنين ام سلمه با او قهر كرد و تا آخر عمر با او سخن نگفت؟

ابن طيفور در بلاغات النساء و ديگر علماي اهل سنت، مطالب جالبي را از زبان ام المؤمنين ام سلمه آورده اند كه نقل آن خالي از لطف نخواهد بود:

وقال هارون عن العتبي عن أبيه قال قالت أم سلمة وفي نسخة كتبت إليها أم سلمة رحمة الله عليها لعائشة لمّا همّت بالخروج: يا عائشة! إنّك سدّة بين رسول الله صلي الله عليه وآله وبين أمّته، حجابك مضروب علي حرمته، وقد جمع القرآن ذيلك فلا تَنْدَحِيه، و سَكَّنَ عُقَيْرَاك فلا تُصْحِريها، اللّه من وراء هذه الأمّة، قد علم رسول اللّه مكانك لو أراد أن يعهد فيك، عهد، بل قد نهاك عن الفُرطة في البلاد، ما كنت قائلة لو أنّ رسول الله صلي الله عليه وآله قد عارضك بأطراف الفلوات نَاصَّةً قَلُوصاً قعودا من منهل إلي منهل؟! إنّ بعين الله مثواك! وعلي رسول الله صلي الله عليه وآله تعرضين، ولو أمرتُ بدخول الفردوس لاستحييتُ أن أَلْقَي محمداً هاتِكة حجاباً قد ضَرَبَه عليَّ ، فاجعليه سترك، وِقاعَة البيت قبرَك حتي تلقيه وهو عنك راض.

هنگامي كه عائشه تصميم به خروج گرفت، ام سلمه به او گفت:

تو رابط ميان رسول خدا و امتش هستي و حجاب تو براي حفظ حرمت او زده شده است.

قرآن دامن لباس تو را جمع كرده؛ پس آن را پهن مكن و بچه شترهايت را سكني داده و آنها را روانه صحرا نكن، خداوند پشت سر اين امت است. اگر رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلم مي دانست جهاد به عهده زنان نهاده شده به تو سفارش مي كرد؛ بلكه پيامبر تو را از راه افتادن در شهرها نهي كرد.

اگر در يكي از اين بيابانها رسول خدا با تو برخورد كند در حالي كه شترت را به سرعت از يك آبشخور به آبشخور ديگر مي راني، به او چه خواهي گفت؟. اعمال تو در محضر خداست و به سوي رسولش باز خواهي گشت به خدا قسم اگر من گفته شود: «ام سلمه! داخل بهشت شو» باز حيا مي كنم با محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلم ملاقات كنم در حالي كه حجابي را كه او براي من زده است هتك كرده باشم.

پس خانه ات را پناهگاه خود، و پهنه شرم و حيا را قبرت قرار ده تا او را به همين حال ديدار كني كه اگر به آن پاي بند باشي بيش از همه حال مطيع خداوندي و مادامي كه در آن ثابت قدم هستي بيش از همه وقت ياور دين هستي. و اگر سخني از رسول خدا را كه مي داني، به تو يادآور شوم همچون نيش زدن ماري سياه و سفيد گزيده خواهي شد. و السّلام»

أبي الفضل بن أبي طاهر المعروف بابن طيفور (متوفاي380 هـ ) بلاغات النساء، ج1، ص3، طبق برنامه الجامع الكبير

الحربي، أبو إسحاق إبراهيم بن إسحاق (متوفاي285هـ)، غريب الحديث، ج2، ص486، تحقيق: د. سليمان إبراهيم محمد العايد، ناشر: جامعة أم القري ـ مكة المكرمة، الطبعة: الأولي، 1405هـ.

الدينوري، ابومحمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج1، ص51، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.

الآبي، ابوسعد منصور بن الحسين (متوفاي421هـ)، نثر الدر في المحاضرات، ج4، ص31، تحقيق: خالد عبد الغني محفوط، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت /لبنان، الطبعة: الأولي، 1424هـ - 2004م.

الزمخشري الخوارزمي، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاي538هـ)، الفائق في غريب الحديث، ج2، ص168، تحقيق: علي محمد البجاوي -محمد أبو الفضل إبراهيم، ناشر: دار المعرفة، الطبعة: الثانية، لبنان.

پيش بيني حذيفه: مادر شما به جنگ تان مي آيد

حذيفة بن يمان، يكي از اصحاب جليل القدر رسول خدا صلي الله عليه وآله است كه آن حضرت او را از علوم غيبي و الهي آگاه ساخت و حتي طبق برخي از روايات اهل سنت، او از تمام فتنه هاي كه تا قيامت اتفاق خواهد افتاد آگاه كرده بوده.

وَحَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّار، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَر، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، ح وَحَدَّثَنِي أَبُو بَكْرِ، بْنُ نَافِع حَدَّثَنَا غُنْدَرٌ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ عَدِيِّ بْنِ ثَابِت، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَزِيدَ، عَنْ حُذَيْفَةَ، أَنَّهُ قَالَ أَخْبَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم بِمَا هُوَ كَائِنٌ إِلَي أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ...

از حذيفه نقل شده است كه گفت: رسول خدا (ص) مرا از تمام اتفاقاتي كه تا قيامت خواهد افتاد آگاه كرد....

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج4، ص2217، ح2891، كتاب الفتن واشرط الساعة، باب إِخْبَارِ النَّبِيِّ صلي الله عليه وسلم فِيَما يَكُونُ إِلَي قِيَامِ السَّاعَةِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

يكي از فتنه هايي كه رسول خدا صلي الله عليه وآله، از آن به حذيفه خبر داده بود، فتنه جمل بود. حذيفة بن يمان سال ها پيش از اين كه جنگ جمل اتفاق بيفتد، از اين قضيه به مردم خبر مي داد.

نعيم بن حماد در كتاب الفتن و عبد الرزاق صنعاني در كتاب المصنف خود با سند صحيح نقل كرده اند:

حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنْ وَهْبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ، سَمِعَ حُذَيْفَةَ بْنَ الْيَمَانِ، يَقُولُ: " لَوْ حَدَّثْتُكُمْ أَنَّ أُمَّكُمْ تَغْزُوكُمْ أَتُصَدِّقُونِي؟ " قَالُوا: أَوَ حَقٌّ ذَلِكَ؟ قَالَ: " حَقٌّ "

از ابوطفيل نقل شده است كه شنيدم حذيفة بن يمان مي گفت: اگر براي شما بگويم كه مادرتان با شما خواهد جنگيد، آيا مرا تصديق خواهيد كرد؟ گفتند: آيا اين قضيه حقيقت دارد؟ گفت: بلي حقيقت دارد.

المروزي، أبو عبد الله نعيم بن حماد (متوفاي288هـ)، كتاب الفتن، ج1، ص85، تحقيق: سمير أمين الزهيري، ناشر: مكتبة التوحيد - القاهرة، الطبعة: الأولي، 1412هـ.

الصنعاني، ابوبكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج11، ص53، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ.

در اين روايت، حذيفه تصريح مي كند كه عائشه به جنگ شما مي آيد نه براي اصلاح امت. اگر واقعا هدف عائشه اصلاح امت اسلامي بود، نبايد حذيفه از تعبير «امكم تغزوكم» استفاده مي كرد.

بنابراين عائشه براي جنگ با اميرمؤمنان عليه السلام آمده بود، نه براي اصلاح امور مسلمانان.

پيروان جمل از ابتدا تصميم به جنگ با حضرت علي داشتند:

طبري با سند معتبر نقل مي كند كه فتنه گران جمل، قبل از حركت از مكه، با يكديگر مشورت كردند و گفتند كه ما به جنگ علي عليه السلام خواهيم رفت:

حدثني أحمد بن زهير قال حدثنا أبي قال حدثنا وهب بن جرير بن حازم قال سمعت أبي قال سمعت يونس بن يزيد الأيلي عن الزهري قال: ثم ظَهَرَا يَعْنِي طلحةُ والزُبِيرُ إلي مكةَ بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ رضي الله عنه بأربعةَ أشْهُرٍ وابنُ عامرٍ بَها يَجُرُّ الدُّنْيَا وقَدِمَ يعلي بنُ اُمَيّةَ مَعَهُ بِمَالٍ كَثِيْرٍ وزيادةٍ علي أربعمائة بَعِيْرٍ فَاجْتَمَعُوا في بيتِ عائشةَ رضي الله عنها فأرادوا الرأي فقالوا: نَسِيْرُ إلي عليٍ فَنُقَاتِلُهُ.

فقال بَعْضُهُم: ليس لكم طاقةٌ بأهْلِ المَدِيْنَةِ ولَكِنَّا نَسِيْرُ حتي نَدْخُلُ البَصْرَةَ والكُوفَةَ ولِطَلْحَةَ بالكُوْفةِ شِيْعَةٌ وَهَوَي وللزُّبَيْرِ بالبَصْرَةِ هَوَي ومَعُوْنَةً فَاَجْتَمَعَ رَأيُهُم عَلَي أن يَسِيْرُوا إلي البَصْرةِ وإلي الكُوْفَةِ فَأعْطَاهُم عَبْدُ اللهِ بنُ عَامِرٍ مالاًَ كَثِيْراً وَإبِلاً فَخَرَجُوا فِي سَبْعَمِائَةَ رَجُلٍ مِنْ أهْلِ المَدِيْنَةِ وَمَكَّةَ وَلَحِقَهُم النَّاسُ حَتَّي كَانُوا ثلاثةَ آلافِ رَجُلٍ.

فَبَلَغَ عَلِيًّا مَسِيْرَهُمْ فَأَمَرَ عَلَي المَدِيْنَةِ سَهْلُ بنُ حُنَيْفِ الأنْصَارِي وَخَرَجَ فَسَارَ حتي نَزَلَ ذَاقارٍ وَكانَ مَسِيرُهُ إليها ثمانَ لَيَالٍ وَمَعَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ أهْلِ المَدِيْنَةِ.

طلحه و زبير، بعد از كشته شدن عثمان چهار ماه در مكه ماندند. ابن عامر در آن جا به دنبال مال دنيا بود، يعلي بن أميه همراه با اموال زياد و چهار صد شتر به آن جا آمد. همه آن ها در خانه عائشه جمع شدند و نظر دادند و گفتند: ما مي خواهيم به سوي علي برويم و با او بجنگيم.

برخي از آن ها گفتند: شما طاقت مردم مدينه را نداريد، ولي به سوي بصره و كوفه مي رويم؛ چون طلحه در كوفه طرفدار و زبير در بصره هوادار و همكار دارند. پس نظر همگي آن ها اين شد كه به سوي بصره و كوفه بروند.

پس عبد الله بن عامر، اموال و شترهاي فراواني به آن ها دارد و با هفت نفر از اهل مكه و مدينه حركت كردند و با ساير مردمي كه به آن ها ملحق شدند، به سه هزار مردم رسيدند.

وقتي خبر حركت آن ها به اميرمؤمنان عليه السلام رسيد، سهل بن حنيف را امير آن شهر كرد و خودش به سوي ذي قار حركت و در طول هشت شب به آن جا رسيد و گروهي از مردم مدينه نيز همراه آن حضرت بودند.

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج3، ص8، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

بنابراين، قصد آن ها از فتنه جمل، جنگ با اميرمؤمنان عليه السلام بود نه اصلاح امت. و اگر به بصره رفتند، براي اين بود كه فكر مي كردند، ياراني دارند و مي توانند در اين جنگ پيروز شوند و به حكومت برسند.

اهل جمل از مردم براي جنگ با علي دعوت مي كردند نه براي اصلاح امت:

طبق گفته مورخان اهل سنت، فتنه گران جمل، به رؤسا و صاحب نفوذان اقوام نامه مي نوشتند و از آن ها دعوت مي كردند كه براي جنگيدن با علي بن أبي طالب عليه السلام او را ياري كنند.

ابن أثير جزري در كتاب الكامل في التاريخ مي نويسد:

وكان الأحنف قد بايع عليا بعد قتل عثمان لأنه كان قد حج وعاد من الحج فبايعه قال الأحنف ولم أبايع عليا حتي لقيت طلحة والزبير وعائشة بالمدينة وأنا أريد الحج وعثمان محصور فقلت لكل منهم إن الرجل مقتول فمن تأمرونني أبايع فكلهم قال بايع عليا فقلت أترضونه لي فقالوا نعم فلما قضيت حجي ورجعت إلي المدينة رأيت عثمان قد قتل فبايعت عليا ورجعت إلي أهلي ورأيت الأمر قد استقام فبينما أنا كذلك إذ أتاني آت فقال هذه عائشة وطلحة والزبير بالخريبة يدعونك فقلت ما جاء بهم قال يستنصرونك علي قتال علي في دم عثمان فأتاني أفظع أمر فقلت إن خذلاني أم المؤمنين وحواري رسول الله لشديد وإن قتال ابن عم رسول الله وقد أمروني ببيعته أشد

أحنف از كساني بود كه با علي عليه السلام بعد از كشته شدن عثمان بيعت كرد؛ چرا كه او وقتي از حج برگشت با علي عليه السلام بيعت كرد. احنف گفت: من با علي بيعت نكردم؛ مگر اين كه طلحه، زبير و عائشه را در ملاقات كردم، من عازم حج بودم و عثمان در محاصره بود، به هر كدام از اين سه نفر گفتم: اين شخص (عثمان) كه كشته مي شود، پس دستور مي دهيد كه با چه كسي بيعت كنم؟ همه آن ها گفتند كه با علي بيعت كن. گفتم: آيا او را براي من مي پسنديد؛ گفتند: بلي. وقتي از حج به مدينه برگشتم، ديدم عثمان كشته؛ پس با علي بيعت كردم و پيش خانواده ام برگشم. حكومت پا برجا مي ديدم تا اين كه پيكي آمد كه عائشه، طلحه و زبير در خريبه منتظر تو است. گفتم: براي چه آمده اند؟ گفت: از تو براي جنگ با علي و گرفتن خون عثمان كمك مي خواهند. پس من با سخت ترين كار روبرو شدم و گفتم: ذلت و خواري مادر مؤمنان و همسر رسول خدا برايم سخت است؛ اما جنگ با پسر عموي رسول خدا كه من دستور دادند با او بيعت كنم، شديدتر است.

ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ) الكامل في التاريخ، ج3، ص127، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

اگر واقعا هدف اهل جمل، اصلاح امت بود، چرا از مردم براي جنگ با اميرمؤمنان عليه السلام دعوت مي كردند؟ چرا به آن ها نمي گفتندكه قصد ما اصلاح بين امت است؟

ابن أبي شيبه ادامه روايت را اين گونه نقل مي كند:

37798 حدثنا (عبدالله) بن إدْرِيسَ عن حُصَيْنٍ (الحصين بن عبد الرحمن السلمي) عن عُمَرَ (عمرو) بن جَاوَانَ عن الأَحْنَفِ بن قَيْسٍ قال...

فلما أَتَيْتُهُمْ قَالَوا جِئْنَا نَسْتَنْصِرُ علي دَمِ عُثُمَّانَ قُتِلَ مَظْلُومًا قال فَقُلْت يا أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ أَنْشُدُك بِاللهِ هل قُلْت لَك من تَأْمُرِينِي بِهِ فَقُلْت عَلِيًّا فَقُلْت تَأْمُرِينِي بِهِ وَتَرْضَيْنَهُ لي فَقُلْت نعم قالت نعم وَلَكِنَّهُ بَدَّلَ قُلْت يا زُبَيْرُ يا حَوَارِيَّ رسول اللهِ صلي الله عليه وسلم يا طَلْحَةُ نَشَدْتُكُمَا بِاللهِ أَقَلْت لَكُمَا من تَأْمُرَانِي بِهِ فَقُلْتُمَا عَلِيًّا فَقُلْت تَأْمُرَانِي بِهِ وَتَرْضَيَانِهِ لي فَقُلْتُمَا نعم قَالاَ بَلَي وَلَكِنَّهُ بَدَّلَ قال فَقُلْت َلاَ وَاللهِ َلاَ أُقَاتِلُكُمْ وَمَعَكُمْ أُمُّ الْمُؤْمِنِينَ وَحَوَارِيُّ رسول اللهِ صلي الله عليه وسلم أَمَرْتُمُونِي ببيعته.

أحنف بن قيس گويد: وقتي پيش آن ها آمدم گفتند: ما آمده ايم تا خون عثمان را كه مظلوم كشته شده بگيريم؛ گفتم: اي مادر مؤمنان! شما را به خدا سوگند مي دهم، آيا زماني كه از تو سؤال كردم با چه كسي بيعت كنم، شما دستور ندادي كه با علي بيعت كن؟! من به شما گفتم: آيا شما به بنده دستور مي دهيد كه با علي بيعت كنم و او را براي من مي پسنديد؟ شما جواب مثبت داديد.

عائشه در جواب گفت: سخن شما درست است؛ ولي علي تغيير كرده است.

سپس احنف بن قيس همين مطالب را با طلحه و زبير نيز در ميان گذاشت و آن دو نيز گفتند كه چون علي عليه السلام تغيير كرده است، ما با او مي جنگيم.

أحنف گفت: من گفتم: به خدا سوگند من در ركاب شما نمي جنگم؛ حتي اگر همراه شما ام المؤمنين و حواري رسول خدا باشد؛ چون شما مرا به بيعت با علي عليه السلام دستور داده ايد.

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج7، ص540، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولي، 1409هـ.

در اين روايت، عائشه، طلحه و زبير دليل جنگيدن با اميرمؤمنان عليه السلام را تغيير آن حضرت اعلام كرده اند. اين مطلب به وضوح ثابت مي كند كه پيروان جمل براي جنگيدن با اميرمؤمنان عليه السلام و براندازي حكومت آمده بودند نه براي گرفتن خون عثمان.

و همچنين ابن كثير دمشقي سلفي در البداية والنهاية مي نويسد:

وقد كتبت عائشة إلي زيد بن صوحان تدعوه إلي نصرتها والقيام معها فإن لم يجيء فليكف يده وليلزم منزله أي لا يكون عليها ولا لها فقال أنا في نصرتك ما دمت في منزلك وأبي أن يطيعها في ذلك وقال رحم الله أم المؤمنين أمرها الله أن تلزم بيتها وأمرنا أن نقاتل فخرجت من منزلها وأمرتنا بلزوم بيوتنا التي كانت هي أحق بذلك منا وكتبت عائشة إلي أهل اليمامة والكوفة بمثل ذلك.

عائشه به زيد بن صوحان نامه نوشت و از او خواست كه او را كمك و در قيام همراهي كند و گفت: اگر به كمك من نيامدي، دست نگه دار و در خانه خود بمان. يعني نه عليه من باش و نه به نفع من.

زيد بن صوحان گفت: «من همواره تو را كمك خواهم كرد، مادامي كه در خانه ات باشي». و از عائشه اطاعت نكرد و گفت: «خداوند ام المؤمنين را رحمت كند ، خداوند به او دستور داد كه در خانه اش بماند و به ما دستور داده كه بجنگيم؛ اما عائشه از منزلش خارج شده و به ما دستور مي دهد كه در خانه هاي خود بمانيم. او شايسته تر از ماست كه در خانه بماند». عائشه به مردم يمامه و كوفه نيز نامه هاي با همين مضمون نوشت.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج7، ص234، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.

عائشه، بر هودجي از آهن سوار شده بود

نكته ديگري كه در تشخيص هدف و قصد عائشه از جنگ جمل، نقش مهمي دارد، هودج آهنين عائشه است. طبق نقل بزرگان اهل سنت، عائشه قبل از حركت از مكه هودجي از آهن ساخت و سپس به طرف بصره حركت كرد.

حال اگر واقعا به قصد جنگ با اميرمؤمنان عليه السلام نرفته بود، چرا هودج آهني ساخت؟ آيا با هودج آهني قصد داشت ميان مسلمانان اصلاح نمايد؟

وأتي بالجمل فأبرز وعليه عَائِشَةُ فِي هودجها وقد ألبست درعا، وضربت عَلَي هودجها صفائح الحديد، ويقال: إن الهودج ألبس دروعا.

عائشه، سوار بر شتر وارد معركه شد؛ در حالي كه بر هودجي نشسته بود و زره بر تن داشت و بر هودج او صفحه هاي از آهن كوبيده شده بود. گفته مي شد كه هودج زره پوش شده است.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج1، ص309، طبق برنامه الجامع الكبير.

ابوحنيفه دينوري مي نويسد كه شتر را با سپر و هودج عائشه را با صفحه هاي از آهن پوشانده بودند:

وتقدم أمام قومه بني ضبة، فقاتل قتالا شديدا، وكثرت النبل في الهودج، حتي صار كالقنفذ، وكان الجمل مجففا، والهودج مطبق بصفائح الحديد.

خود او (عمرو بن يثري) پيشاپيش قبيله بني ضبه آمد و جنگ شديدي كرد. تيرهاي زيادي به هودج خود؛ تا جائي كه همانند خارپشت شده بود، شتر را با سپر و هودج را با صفحه هاي آهنين پوشانده بودند.

الدينوري، أبو حنيفة أحمد بن داود (متوفاي282هـالأخبار الطوال، ج1، ص214، تحقيق: د.عصام محمد الحاج علي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1421هـ ـ 2001م.

بيهقي در باره ماجراي جمل مي نويسد:

وقال الزهري: لما سارت عائشة ومعها طلحة والزبير، رضي الله عنهم، في سبع مائة من قريش كانت تنزل كلّ منزل فتسأل عنه حتي نبحتها كلاب الحوأب فقالت: ردوني، لا حاجة لي في مسيري هذا، فقد كان رسول الله، صلي الله عليه وسلم، نهاني فقال: كيف أنت يا حميراء لو قد نبحت عليك كلاب الحوأب أو أهل الحوأب في مسيرك تطلبين أمراً أنت عنه بمعزل ؟ فقال عبد الله بن الزبير: ليس هذا بذلك المكان الذي ذكره رسول الله، صلي الله عليه وسلم، ودار علي تلك المياه حتي جمع خمسين شيخاً قسامةً فشهدوا أنه ليس بالماء الذي تزعمه أنه نهيت عنه، فلما شهدوا قبلت وسارت حتي وافت البصرة، فلما كان حرب الجمل أقبلت في هودج من حديد وهي تنظر من منظر قد صُيّر لها في هودجها، فقالت لرجل من ضبّة وهو آخذ بخطام جملها أو بعيرها: أين تري علي بن أبي طالب، رضي الله عنه ؟ قال: ها هوذا واقف رافع يده إلي السماء، فنظرت فقالت: ما أشبهه بأخيه قال الضبي: ومن أخوه ؟ قالت: رسول الله، صلي الله عليه وسلم، قال: فلا أراني أقاتل رجلاً هو أخو رسول الله، صلي الله عليه وسلم، فنبذ خطام راحلتها من يده ومال إليه.

زهري گفته: وقتي عائشه، طلحه و زبير به همراه هفتصد نفر از قريش حركت كردند، عائشه به هر منزلي كه مي رسيد نامش را سؤال مي كرد، تا اين كه سگان حوأب بر او پارس كردند؛ پس گفت: مرا برگردانيد، نيازي به ادامه اين مسير ندارم، به درستي كه رسول خدا مرا از آن نهي كرده و فرمود: چگونه هستي تو اي حميرا، زماني كه سگان حوأب بر تو پارس كنند و يا مردم حوأب در مسير تو هستند و از تو چيزي را مي خواهند كه در آن از حق دور هستي؟ (اگر چنين شد، مبادا ادامه مسير بدهي).

عبد الله بن زبير گفت: اين همان مكاني نيست كه رسول خدا (ص) گفته است. عبد الله آن اطراف را گشت و پنجاه مرد را پيدا كرد تا قسم بخورند و شهادت دهند كه اين آب، آبي نيست كه او خيال مي كند از آن نهي شده است، وقتي آن ها شهادت دادند، قبول كرد و ادامه مسير داد تا به بصره رسيد.

وقتي جنگ جمل شروع شد، در هودجي كه از آهن ساخته شده بود، وارد معركه شد، از سوراخي كه در هودج او ساخته بوند، جنگ را تماشا مي كرد؛ به مردي كه افسار شتر او را گرفته بود گفت: علي را در كجا مي بيني؟ آن شخص گفت: او همان كسي است ايستاده و دستش را به سوي آسمان بلند كرده است؛ پس نگاه كرد و گفت: چه قدر شبيه برادرش هست!! مرد ضبي گفت: برادر او كيست؟ عائشه گفت: رسول خدا (ص). آن مرد گفت: من با كسي كه برادر رسول خدا (ص) است نخواهم جنگيد؛ پس افسار مركب عائشه را از دستش رها كرد به لشكر علي بن أبي طالب عليه السلام پيوست.

البيهقي، إبراهيم بن محمد (متوفاي بعد 320هـ)، المحاسن والمساوئ، ج1، ص43، تحقيق: عدنان علي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت/ لبنان، الطبعة: الأولي، 1420هـ - 1999م

نكته عجيب در اين روايت، هودج آهنين عائشه است كه جلب توجه مي كند. به راستي اگر عائشه قصد جنگ نداشت، چرا بر هودج آهنين سوار شد و خود را به معركه جنگ رسانيد؟

اگر قصد او اصلاح امت بود، ديگر چه نيازي به هودج آهنين داشت؟

داستان هودج آهنين عائشه را تعداد ديگري از علماي اهل سنت نيز نقل كرده اند؛ از جمله ابن قتيبه دينوري در الإمامة والسياسة مي نويسد:

فلما أتي عائشة خبر أهل الشام أنهم ردوا بيعة علي وأبوا أن يبايعوه أمرت فعمل لها هودج من حديد وجعل فيه موضع عينيها ثم خرجت ومعها الزبير وطلحة وعبد الله بن الزبير ومحمد بن طلحة.

وقتي خبر مردم شام به عائشه رسيد كه آن ها بيعت با علي را رد كرده اند، دستور داد تا براي او هودجي از آهن بسازند و در آن جايي را براي با هر دو چشم او در نظر بگيرند؛ سپس خارج شد در حالي كه طلحه، زبير، عبد الله بن زير و محمد بن طلحه نيز با او بودند.

الدينوري، ابومحمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج1، ص48، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.

و باز در جاي ديگر مي نويسد:

قال فخرج طلحة والزبير وعائشة وهي علي جمل عليه هودج قد ضرب عليه صفائح الحديد....

طلحه، زبير و عائشه خارج شدند؛ در حالي كه عائشه سوار بر هودجي بود كه از صفحه هاي آهن پوشيده شده بود.

الإمامة والسياسة، ج1، ص63

و شهاب الدين آلوسي در تفسير معتبر روح المعاني مي نويسد:

وكان معها إبن أختها عبدالله بن الزبير وغيره من أبناء أخواتها أم كلثوم زوج طلحة وأسماء زوج الزبير بل كل من معها بمنزلة الأبناء في المحرمية وكانت في هودج من حديد.

برادر زاده عائشه، عبد الله بن زبير و ديگر فرزندان خواهرش از ام كلثوم، همسر طلحه و اسماء همسر زبير با او بودند؛ بلكه آن ها به منزله فرزندان عائشه بودند از جهت محرميت و عائشه در هودجي از آهن قرار داشت.

الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج22، ص10، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

ابن ربه اندلسي در كتاب العقد الفريد مي نويسد:

وكان جملها يدعي عسكرا حملها عليه يعلي بن منية وهبه لعائشة وجعل له هودجا من حديد وجهز من ماله خمسمائة فارس بأسلحتهم وأزودتتهم وكان أكثر أهل البصرة مالا.

شتري كه عائشه را حمل مي كرد، عسكر نام داشت، يعلي بن منيه آن را به عائشه هديه كرده و هودجي از آهن براي او ساخته بود. همچنين يعلي بن منبه پانصد جنگجو را همراه با اسلحه و ادوات جنگي تجهيز كرده بود و او از تمام مردم بصره مال بيشتري داشت.

الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفاي: 328هـ)، العقد الفريد، ج4، ص303، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م.

عاصمي مكي در سمط النجوم كه هودجي عائشه را زره پوش كرده بودند:

ورمي الهودج بالنشاب حتي صار كأنه قنفد وصرخ صارخ اعقروا الجمل فعقره رجل اختلف في اسمه وكان الهودج ملبسا بالدروع وداخله أم المؤمنين وهي تشجع الناس الذين حول الجمل.

فلا قوة إلا بالله ثم إنها ندمت وندم علي علي ما وقع.

ثم أتي علي كرم الله وجهه إلي الهودج فضرب أعلاه بقضيب في يده فقال أبهذا أمرك رسول الله يا حميراء والله ما أنصفك الذين أخرجوك إذ أبرزوك وصانوا حلائلهم فسمع صوت من الهودج ملكت فأسجح...

آن قدر به هودج عائشه تير انداختند كه همانند خارپشت شده بود، شخصي فرياد زد كه ناقه عائشه را پي كنيد، پس شخصي كه در نام او اختلاف است، شتر عائشه را پي كرد. هودج عائشه با سپرها پوشيده شده بود، عائشه داخل آن نشسته بود و مردمي را كه در اطراف شتر بودند براي جنگيدن بهتر تشويق مي كرد.

پس از آن عائشه از كارش پشيمان شد و علي بن أبي طالب نيز از اين اتفاقات ناراحت بود.

سپس علي بن أبي طالب نزديك هودج آمد و با چوبي كه در دست داشت، بر هودج زد و سپس فرمود: اي حميرا! آيا رسول خدا صلي الله عليه وآله به تو چنين دستوري داده بود؟ به خدا سوگند انصاف نداشته اند كساني كه تو را از خانه بيرون آورده اند؛ در حالي كه زن هاي خودشان در حفاظ هستند؛ پس صداي از هودج شنيد كه: حالا كه قدرت به دست تو افتاده مرا ببخش.

العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (متوفاي1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج2، ص568، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية.

اين روايات نشان مي دهد كه عائشه به قصد اصلاح در ميان امت اسلامي دست به شورش نزده بود؛ بلكه از روز اول نيز به فكر جنگيدن با اميرمؤمنان عليه السلام و شورش بر ضد حكومت اسلامي بوده است. و گر نه چه نيازي بود كه او هودجي از آهن بسازد و وارد معركه جنگ بشود.

عائشه مردم را براي جنگ با لشكريان اميرمؤمنان عليه السلام تحريك مي كرد:

ترديدي نيست كه خون عثمان، بهانه اي براي جنگيدن با اميرمؤمنان عليه السلام و ايجاد فتنه در جامعه اسلامي بوده است و گر نه جنگيدن با نماينده و حاكم اميرمؤمنان عليه السلام كه هيچ نقشي در كشتن عثمان نداشت، جاي هيچگونه توجيهي ندارد.

جالب است كه طبق گفته ابن كثير دمشقي سلفي، عائشه مردم را براي جنگ با نيروهاي عثمان بن حنيف كه نماينده و حاكم اميرمؤمنان عليه السلام در بصره بود، تحريك مي كرد:

وقدمت أم المؤمنين بمن معها من الناس فنزلوا المِرْبَد من أعلاه قريبا من البصرة وخرج إليها من أهل البصرة من أراد أن يكون معها وخرج عثمان بن حنيف بالجيش فاجتمعوا بالمِرْبَد فتكلم طلحة وكان علي الميمنة فندب إلي الأخذ بثأر عثمان والطلب بدمه وتابعه الزبير فتكلم بمثل مقالته فرد عليهما ناس من جيش عثمان بن حنيف وتكلمت أم المؤمنين فَحَرَّضَتْ وَحَثَّتْ علي القتال فَتَثَاوَرَ طوائفٌ من أطراف الجيش فَتَرامَوا بالحجارة ثم تَحَاجَزَ الناسُ ورجع كل فريق إلي حوزَتِه وقد صارت طائفة من جيش عثمان بن حنيف إلي جيش عائشة فكثُروا وجاء جارية بنُ قُدامة السعدي فقال يا أم المؤمنين! واللهِ لقتلُ عثمانَ أهونُ من خُرُوجِكِ من بَيتك علي هذا الجمل عرضةً للسلاح إن كنت أتَيْتِنا طائعةً فارجعي من حيث جئتِ إلي منزلكِ وإن كنت أتَيَتِنا مُكْرَهَةً فَاسْتَعِيْنِي بالناسِ في الرجوع.

عائشه با همراهيان خود، از طرف بالا وارد منطقه مربد در نزديكي شهر بصره شدند، افرادي از مردم بصره نيز كه قصد همراهي عائشه را داشتند وارد آن جا شدند. عثمان بن حنيف به همراه لشكر خود وارد مربد شد؛ پس طلحه كه فرمانده سمت راست لشكر بود، خطبه خواند و مردم را به گرفتن خون عثمان دعوت كرد، زبير نيز سخنان او را تكرار نمود، پس افرادي از لشكر عثمان بن حنيف پاسخ آن را دادند.

سپس عائشه سخن گفت و مردم را براي جنگ تحريك و تشويق مي كرد. گروه هايي از از اطراف لشكر برخواستند و همديگر را با سنگ زدند؛ سپس عده اي بين آن ها فاصله شدند و هر گروهي به محل خود برگشت.

جارية بن قدامة سعديي جلو آمد و گفت: اي مادر مؤمنان! به خدا سوگند كشته شدن عثمان آسان تر از خروج شما از خانه، سوار شدن بر اين شتر و در معرض سلاح قرار گرفتن است. اگر با ميل خودت اين جا آمده اي پس از همان جايي كه آمده اي به خانه ات برگرد و اگر به زور آورده شده اي، از مردم براي بازگشت كمك بگير.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج7 ص232ـ 233، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.

عاصمي مكي در سمط النجوم مي نويسد:

وكان الهودج ملبسا بالدروع وداخله أم المؤمنين وهي تشجع الناس الذين حول الجمل.

هودج عائشه با سپرها پوشيده شده بود، عائشه داخل آن نشسته بود و مردمي را كه در اطراف شتر بودند براي جنگيدن بهتر تشويق مي كرد.

العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (متوفاي1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج2، ص568، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية.

اگر او براي اصلاح آمده بود، چرا مردم را براي جنگ تحريك مي كرد؟

آغازگر فتنه چه كسي بود؟

طرفداران مكتب سقيفه، همواره ادعا مي كنند كه عائشه، طلحه و زبير نقشي در آغاز جنگ جمل نداشتند؛ بلكه عبد الله بن سبأ و دار ودسته او بودند كه با استفاده از تاريكي شب به لشكر عائشه حمله كردند و آتش جنگ را برافروختند.

جدايي از اين كه اصل وجود عبد الله بن سبأ و نقش او در جنگ جمل و... ثابت شده نيست و هيچ روايت صحيح السندي در كتاب هاي شيعه و سني براي اثبات اين قضيه وجود ندارد، ادعاي اين دوستان با مداركي كه در كتاب هاي اهل سنت وجود دارد، در تضاد است.

افسانه عبد الله بن سبأ ساخته و پرداخته شخصي به نام سيف بن عمر است و نشأت گرفته از تخيلات او است كه بزرگان اهل سنت اين شخص را زنديق و كافر خوانده و به شدت تضعيف كرده اند؛ اما با اين حال پيروان مكتب سقيفه براي اثبات افسانه عبد الله بن سبأ يهودي به سخنان اين زنديق اعتماد مي كنند و عقائد خود را بر اساس گفته هاي او پايه ريزي مي نمايند.

طبق آن چه كه علماي اهل سنت نوشته اند، پيروان جمل، پيش از ورود اميرمؤمنان عليه السلام به بصره، تعداد زيادي از ياران آن حضرت را به شهادت رساندند، شهر بصره را تصرف و بيت المال مسلمين را غارت كردند. وقتي اميرمؤمنان عليه السلام از اين قضيه آگاه شدند، تصميم جدي گرفتند كه فتنه گران را سرجاي خود نشانده و انتقام ياران شهيدش را از پيروان جمل بگيرد.

ابن قتيبه دينوري در كتاب المعارف در باره اتفاقات جنگ جمل مي نويسد:

وهموا بالشام لمكان معاوية بها فصرفهم عبدالله بن عامر عن ذلك إلي البصرة فتوجهوا إليها فأخذوا عثمان بن حنيف عامل علي بها فحبسوه وقتلوا خمسين رجلا كانوا معه علي بيت المال وغير ذلك من أعماله وأحدثوا أحداثا فلما بلغ عليا سيرهم خرج مبادرا إليهم واستنجد أهل الكوفة ثم سار بهم إلي البصرة وهم بضعة عشر ألفا.

(فتنه گران جمل ) به خاطر موقعيتي كه معاويه داشت، قصد شام كردند؛ اما عبد الله بن عامر آن ها را به طرف بصره منصرف كرد؛ وقتي به آن جا رسيدند، عثمان بن حنيف، عامل علي عليه السلام را دستگير و زنداني كردند، پنجاه نفر از افرادي كه مأمور بيت المال بودند و همچنين تعداد ديگر از كارگزاران آن حضرت را كشتند و كارهاي ناشايستي انجام دادند.

وقتي خبر به علي عليه السلام رسيد، براي جنگ با آن ها خارج شد و از مردم كوفه كمك خواست؛ سپس به همراه آن ها به سوي بصره رفت؛ در حالي بيش از ده هزار نفر بودند.

الدينوري، ابومحمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، المعارف، ج1، ص208، تحقيق: دكتور ثروت عكاشة، ناشر: دار المعارف - القاهرة.

بلاذري در انساب الأشراف داستان آغاز جنگ جمل در بصره را اين گونه تعريف مي كند:

وأتي بعائشة علي جملها في هودجها فقالت: صه صه، فخطبت بلسان ذلق وصوت جهوري، فأسكت لها الناس فقالت: إن عثمان خليفتكم قتل مظلوماً بعد أن تاب إلي ربه وخرج من ذنبه، والله ما بلغ من فعله ما يستحل به دمه، فينبغي في الحق أن يؤخذ قتلته فيقتلوا به ويجعل الأمر شوري.

فقال قائلون: صدقت. وقال آخرون: كذبت حتي تضاربوا بالنعال وتمايزوا فصاروا فرقتين: فرقة مع عائشة وأصحابها، وفرقة مع ابن حنيف، وكان علي خيل ابن حنيف حكيم بن جبلة فجعل يحمل ويقول:

خيلي إليّ أنها قريش... ليردينها نعيمها والطيش.

وتأهبوا للقتال فانتهوا إلي الزابوقة، وأصبح عثمان بن حنيف فزحف إليهم فقاتلهم أشد قتال، فكثرت بينهم القتلي وفشت فيهم الجراح.

ثم إن الناس تداعوا إلي الصلح فكتبوا بينهم كتاباً بالموادعة إلي قدوم علي علي أن لا يعرض بعضهم لبعض في سوق ولا مشرعة، وان لعثمان بن حنيف دار الامارة وبيت المال والمسجد، وأن طلحة والزبير ينزلان ومن معهما حيث شاؤوا، ثم انصرف الناس وألقوا السلاح.

وتناظر طلحة والزبير فقال طلحة: والله لئن قدم علي البصرة ليأخذن بأعناقنا، فعزما علي تبييت ابن حنيف وهو لا يشعر، وواطآ أصحابهما علي ذلك؛ حتي إذا كانت ليلة ريح وظلمة جاؤوا إلي ابن حنيف وهو يصلي بالناس العشاء الآخرة فأخذوه وأمروا به فوطئ وطئاً شديداً، ونتفوا لحيته وشاربيه فقال لهما: إن سهلاً حي بالمدينة والله لئن شاكني شوكة ليضعن السيف في بني أبيكما. يخاطب بذلك طلحة والزبير فكفا عنه وحبساه.

وبعثا عبد الله بن الزبير في جماعة إلي بيت المال وعليه قوم من السبايجة يكونون أربعين، ويقال: أربعمائة فامتنعوا من تسليمه دون قدوم علي، فقتلوهم ورئيسهم أبا سلمة الزطي وكان عبداً صالحاً.

عائشه، داخل هودجي كه بر روي شتر گذاشته شده بود، آمد و گفت: ساكت باشيد ساكت باشيد. پس خطبه اي خواند با زبان تيز و صداي بلند؛ پس مردم به خاطر او ساكت شدند، عائشه گفت: خليفه شما عثمان، پس از آن كه توبه كرد و از گناهش خارج شد، مظلومانه كشته شد، به خدا سوگند او كارش به جايي نرسيده بود كه خونش حلال باشد؛ پس حقيقتا شايسته است كه قاتلان او دستگير شده و كشته شوند و حكومت به شورا واگذار شود.

برخي گفتند كه راست گفتي و تعداد ديگر گفتند كه دروغ مي گويي؛ تا جائي كه همديگر را با كفش زدند و در برابر همديگر موضع گرفتند و دو فرقه شدند: گروهي طرفدار عائشه و يارانش و گروهي با پسر حنيف. حكيم بن جبله فرمانده لشكر پسر حنيف بود، حمله مي كرد و مي گفت:

لشكريان من به سوي من آييد كه آن ها از قريش اند...

آن روز پراكنده شده تا به منطقه زابوقه رسيدند. فرادي آن روز عثمان بن حنيف خود را به آن ها رساند و با آنان جنگ شديدي كرد؛ كشته ها در ميان آن ها زياد و زخمي هاي فراواني بر جاي ماند.

سپس مردم به صلح دعوت شدند؛ پس بين آن ها صلح نامه اي نگاشته شد كه تا آمدن علي عليه السلام به يكديگر كاري نداشته باشند؛ چه در بازارها و چه در راه ها و نيز تصميم گرفتند كه دار الإمارة، بيت المال و مسجد از آنِ عثمان بن حنيف باشد و طلحه و زبير و همراهان آن ها هر جا كه خواستند ساكن شوند؛ سپس مردم برگشتند و اسلحه خود را كنار گذاشتند.

طلحه و زبير با همديگر مذاكره كردند، طلحه گفت: اگر علي عليه السلام وارد بصره شود، گردن ما را خواهد گرفت؛ پس تصميم گرفتند كه شب را پيش عثمان بن حنيف بمانند؛ در حالي كه او از چيزي خبر نداشت. آن دو با اصحاب خود قرار گذاشتند كه وقتي شب تاريك شد، به عثمان بن حنيف در حال نماز عشاء حمله و او را دستگير كنند؛ پس اين كار را انجام دادند و عثمان بن حنيف را به شدت كتك زدند و ريش و سبيل او را كندند. عثمان بن حنيف به طلحه و زبير گفت كه سهل (برادر عثمان بن حنيف) در مدينه است، به خدا سوگند اگر قدرتي پيدا كنم، شمشير را بر گردن فرزندان پدر شما خواهم گذاشت. پس طلحه و زبير از او دست كشيده و زندانيش كردند.

طلحه و زبير، عبد الله بن زبير را به همراه گروهي به سوي بيت المال فرستادند، در حالي كه نگهبان بيت المال گروهي از مردم سبايجه بودند كه چهل نفر مي شدند. گفته شده كه آن ها چهار صد نفر بودند؛ پس از تسليم بيت المال تا آمدن علي عليه السلام خودداري كردند؛ در نتيجه همه آن ها را كشتند. رئيس نگهبانان بيت المال، اباسلمه زطي، بنده صالحي بود.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج1، ص369، طبق برنامه الجامع الكبير.

طبق اين روايت، عائشه در سخنراني خود، هدف از قيام را كشتن قاتلان عثمان و قرار دادن خلافت در شورا بيان مي كند. يعني عائشه، مشروعيت خلافت اميرمؤمنان عليه السلام را قبول نداشت و گرفتن خون عثمان را بهانه اي براي براندازي حكومت اميرمؤمنان عليه السلام قرار داده بود تا دوباره شوايي تشكيل شود و كسي ديگري را براي خلافت انتخاب نمايند.

همچنين طبق اين روايت، طلحه و زبير پيش از آمدن اميرمؤمنان عليه السلام و بر خلاف توافق نامه اي كه امضا كرده بودند، به عثمان بن حنيف نيرنگ زده و به پيمان خود خيانت كردند. پس از آن كه توافق كردند، تا آمدن اميرمؤمنان عليه السلام دست از جنگ بكشند و منتظر بمانند، شبانه به عبد الله بن زبير دستور دادند كه به قصر حاكم بصره حمله نموده و محافظان بيت المال را به شهادت برسانند.

آن ها پس از كشتن محافظان بيت المال، عثمان بن حنيف را دستگير كرده، به شدت او را كتك زدند و حتي تمام موهاي سر و صورت او را كندند.

ابن عبد البر نيز در كتاب الإستيعاب، وقايع جنگ جمل را اين گونه تعريف مي كند:

ولما قدم الزبير وطلحة وعائشة البصرة وعليها عثمان بن حنيف واليا لعلي رضي الله عنه بعث عثمان بن حنيف حكيم بن جبلة العبدي في سبعمائة من عبد القيس وبكر بن وائل فلقي طلحة والزبير بالزابوقة قرب البصرة فقاتلهم قتالا شديدا فقتل رحمه الله قتله رجل من بني حدان.

هذه رواية في قتل حكيم بن جبله وقد روي انه لما غدر ابن الزبير بعثمان بن حنيف بعد الصلح الذي كان عقده عثمان بن حنيف مع طلحة والزبير اتاه ابن الزبير ليلا في القصر فقتل نحو اربعين رجلا من الزط علي باب القصر وفتح بيت المال واخذ عثمان بن حنيف فصنع به ما قد ذكرته في غير هذا الموضع وذلك قبل قدوم علي رضي الله عنه فبلغ ما صنع ابن الزبير بعثمان بن حنيف حكيم بن جبلة فخرج في سبعمائة من ربيعه فقاتلهم حتي اخرجهم من القصر ثم كروا عليه فقاتلهم حتي قطعت رجله ثم قاتل ورجله مقطوعة حتي ضربه سحيم الحداني العنق فقطع عنقه واستدار راسه في جلده عنه حتي سقط وجهه علي قفاه.

وقتي طلحه و زبير و عائشه وارد بصره شدند، عثمان بن حنيف حاكم آن جا از جانب علي عليه السلام بود. عثمان بن حنيف، حكيم بن جبله را به همراه هفت صد نفر از قبيله عبد القيس و بكر بن وائل فرستاد؛ حكيم، طلحه و زبير را در زابوقه در نزديكي بصره ملاقات كرد؛ جنگ شديدي بين آن ها اتفاق افتاد و حكيم بن جبله كه خدا او را رحمت كند كشته شد و شخصي از قبيله بني حدان او را كشت.

اين يك روايت در باره كشته شدن حكيم بن جبله بود. و نيز روايت شده است كه عبد الله بن زبير، به عثمان بن حنيف نيرنگ زد و بعد از آن كه عثمان بن حنيف با طلحه و زبير پيمان صلح بست، عبد الله بن زبير شبانه به قصر حمله كرد و نزديك به چهل نفر از قبيله زط را در جلوي در قصر كشت و بيت المال را ربود، عثمان بن حنيف را دستگير و با او همان كارهاي را انجام داد كه پيش از اين در جاي ديگر گفتيم.

اين قضيه قبل از آمدن علي عليه السلام بود، پس كارهايي كه ابن زبير با عثمان بن حنيف انجام داده بود به گوش حكيم بن جبله رسيد و او با هفت صد نفر آمد و با آن ها جنگيد تا جايي كه آن ها را از قصر بيرون و سپس به آن ها حمله نمود؛ تا اين كه پايش قطع شد؛ و بعد از آن نيز با پاي قطع شده خود مي جنگيد. تا اين كه سحيم الحداني به گردنش زد، گردن او را قطع كرد و سر او با پوست آويزان شد؛ حكيم به زمين افتاد و صورتش به پشت سرش برگشت.

ابن عبد البر النمري القرطبي المالكي، ابوعمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاي 463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج1، ص366، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ.

طبق گفته ابن عبد البر، ابتدا عثمان بن حنيف و پيروان جمل با همديگر پيمان نامه امضا كرده بودند كه تا آمدن اميرمؤمنان عليه السلام صبر كنند؛ اما عبد الله بن زبير به اين پيمان نامه خيانت كرد و به قصر عثمان بن حنيف حمله نموده و بعد از كشتن محافظان، بيت المال مسلمانان را غارت كردند. سپس ياران اميرمؤمنان عليه السلام و از جمله حكيم بن جبله صحابي جليل القدر رسول خدا صلي الله را به شهادت رساند.

بنابراين، آغازگر فتنه، عائشه، طلحه و زبير بودند، اگر آن ها بر پيماني كه با عثمان بن حنيف بسته بودند، پايبند مي ماندند، قطعا با ورود اميرمؤمنان عليه السلام فتنه مي خوابيد؛ اما طلحه و زبير مي دانست كه چه خلافي كرده اند.

ابن العبري در تاريخ مختصر الدول مي نويسد:

ولما سمع معاوية بقول عائشة في علي ونقض طلحة والزبير البيعة ازداد قوة وجراءة وكتب إلي الزبير: إني قد بايعتك ولطلحة من بعدك فلا يفوتكما العراق. وأعانهما بنو أمية وغيرهم وخرجوا بعائشة حتي قدموا البصرة فأخذوا ابن حنيف أميرها من قبل علي فنالوا من شعره ونتفوا لحيته وخلوا سبيله فقصد علياً وقال له: بعثني ذا لحية وقد جئتك أمرد. قال: أصبت أجراً وخيراً.

وقتلوا من خزنة بيت المال خمسين رجلاً وانتهبوا الأموال. وبلغ ذلك علياً فخرج من المدينة وسار بتسعمائة رجل.

وقتي معاويه سخن عائشه را در باره علي عليه السلام شنيد و از نقض بيعت طلحه و زبير آگاهي يافت، جرأت و قدرتش زياد شد، به زبير نامه نوشت كه من با تو بيعت كردم و بعد از تو نيز با طلحه بيعت مي كنم؛ پس عراق را از دست ندهيد. بني اميه و ديگران طلحه و زبير را كمك كردند، آن دو با عائشه خارج شدند تا اين كه به بصره رسيدند. آن ها فرزند حنيف والي اميرمؤمنان عليه السلام را در آن جا دستگير كردند، موهاي سرش را كشيدند و ريشش را كندند، سپس او را رها نموده و او پيش علي عليه السلام رفت و به آن حضرت گفت: شما را در حالي فرستادي كه ريش داشتم؛ ولي آن بدون ريش خدمت رسيده ام. آن حضرت فرمود: خير و اجر نصيبت شده است.

آن ها پنجاه نفر از نگهبانان بيت المال را كشته و اموال را تقسيم كردند. اين خبر به اميرمؤمنان عليه السلام رسيد آن حضرت از مدينه با هفت صد نفر به سوي بصره حركت كرد.

ابن العبري، غريغوريوس بن اهرون الملطي، (متوفاي685 هـ)، تاريخ مختصر الدول، ج1، ص55، طبق برنامه الجامع الكبير.

كندن موهاي سر و صورت عثمان بن حنيف

عثمان بن حنيف، يكي از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه وآله است كه طبق گفته برخي از علماي اهل سنت، حتي در جنگ بدر نيز حضور داشته است. ابن حجر در شرح حال او مي نويسد:

وقال الترمذي وحده إنه شهد بدرا وقال الجمهور أول مشاهده أحد.

از ميان علما، تنها ترمذي گفته است كه او در جنگ بدر حضور داشته؛ ولي جمهور علما گفته اند كه اولين جنگي كه او حضور داشته، جنگ احد بوده است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج4، ص5438، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ - 1992م.

عثمان بن حنيف، در زمان جنگ جمل، حاكم بصره و نماينده اميرمؤمنان عليه السلام در اين شهر بود. وقتي پيروان جمل وارد شهر شدند، با افراد عثمان بن حنيف درگير شده و صدها نفر از آنان را به شهادت رساندند، سپس به قصر او حمله كرده و خود او را دستگير و به شدت كتك زدند؛ تا جائي كه گفته اند تمام موهاي صورت او را كندند.

آيا عثمان بن حنيف، صحابي جليل القدر رسول خدا صلي الله عليه وآله در كشتن عثمان نقش داشت؟ اگر نداشت، چرا با او چنين برخوردي شد؟

ابن كثير دمشقي در اين باره مي نويسد:

فلما انتهي إلي ذي قار أتاه عثمان بن حنيف مهشما، وليس في وجهه شعرة فقال: يا أمير المؤمنين بعثتني إلي البصرة وأنا ذو لحية، وقد جئتك أمردا، فقال: أصبت خيرا وأجرا.

وقتي اميرمؤمنان عليه السلام به منطقه ذي قار رسيدند، عثمان بن حنيف نزد آن حضرت آمد؛ در حالي كه بسيار لاغر شده بود و هيچ مويي در صورت او نبود؛ پس گفت: اي اميرمؤمنان! شما مرا به بصره فرستادي؛ در حالي كه داراي ريش بودم؛ اما الآن خدمت شما آمده ام و حال آن كه مويي در صورتم نيست. آن حضرت فرمود: خير و اجر نصيب شما شده است.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج7، ص236، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.

طبري در تاريخ خود قضيه حمله طلحه و زبير به قصر بصره و كشتن محافظان او را اين گونه بيان مي كند:

فجمع طلحة والزبير الرجال في ليلة مظلمة باردة ذات رياح وندي ثم قصدا المسجد فوافقا صلاة العشاء وكانوا يؤخرونها فأبطأ عثمان بن حنيف فقدما عبد الرحمن بن عتاب فشهر الزط والسيابجة السلاح ثم وضعوه فيهم فأقبلوا عليهم فاقتلوا في المسجد وصبروا لهم فأناموهم وهم أربعون وأدخلوا الرجال علي عثمان ليخرجوه إليهما فلما وصل إليهما توطؤوه وما بقيت في وجهه شعرة فاستعظما ذلك وأرسلا إلي عائشة بالذي كان واستطلعا رأيها فأرسلت إليهما أن خلوا سبيله فليذهب حيث شاء ولا تحبسوه.

طلحه و زبير مردان را در يك شب تاريك و باراني كه باد شديدي نيز مي وزيد جمع كرد؛ سپس هر دو به طرف مسجد آمدند؛ وقتي وارد مسجد شدند كه هنگام نماز عشاء بود و آن ها نماز را به تأخير انداخته بودند؛ عثمان بن حنيف به كندي نماز را خواند؛ آن دو نفر نزد عبد الرحمن بن عتاب آمدند؛ قبيله زط و سيابجه اسلحه خود را بيرون آوردند و سپس آن را زمين گذاشتند؛ طلحه زبير وارد مسجد شده و همه آن ها را با شمشير كشتند؛ در حالي كه آن ها چهل نفر بودند. سپس مردان خود را پيش عثمان بن حنيف فرستادند تا او را بيرون بياورند؛ وقتي عثمان را پيش طلحه و زبير آوردند به شدت او را كتك زدند و هيچ مويي در صورت او باقي نماند. اين قضيه بر طلحه و زبير سنگين آمد، او را پيش عائشه فرستادند تا نظر او را جويا شوند؛ عائشه به طلحه و زبير گفت كه او را رها كنيد تا هر جا كه خواست بود و او را زنداني نكنيد.

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج3، ص17، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

خليفه بن خياط در تاريخ خود مي نويسد:

خروج طلحة والزبير وعائشة وفيها قدم طلحة بن عبيد الله والزبير بن العوام ومعهما عائشة أم المؤمنين البصرة

وبها عثمان بن حنيف الأنصاري واليا لعلي فبعث عثمان بن حنيف حكيم بن جبلة العبدي فلقي طلحة والزبير في الزابوقة وهي مدينة الرزق بحضرة كلاء البصرة فقتل حكيم بن جبلة وقتل أيضا مجاشع بن مسعود السلمي من أصحاب رسول الله صلي الله عليه وسلم وخرج عثمان بن حنيف عن البصرة وفيها خرج علي من المدينة وولاها سهل بن حنيف الأنصاري وبعث علي الحسن بن علي بن أبي طالب وعمار بن ياسر إلي الكوفة يستنفران الناس وقدم علي البصرة.

خروج طلحه، زبير و عائشه. در آن سال، طلحه بن عبيد الله، زبير بن عوام به بصره آمدن و عائشه ام المؤمنين نيز با آن ها بود.

حاكم بصره عثمان بن حنيف بود كه علي عليه السلام او را حاكم قرار داده بود. عثمان بن حنيف، حكيم بن جبله عبدي را پيش آن ها فرستاد و او با طلحه و زبير در زابوقه روبرو شد؛ پس حكيم بن جبله و مشاجع بن مسعود سلمي كه از اصحاب رسول خدا بود، كشته شدند.

عثمان بن حنيف از بصره خارج شد. علي بن أبي طالب نيز از مدينه خارج شد و به جاي خود سهل بن حنيف را قرار داد همچنين حسن بن علي بن أبي طالب عليهما السلام و عمار ياسر را براي جمع آوري مردم فرستاد و خودش وارد بصره شد.

الليثي العصفري، أبو عمر خليفة بن خياط (متوفاي240هـ)، تاريخ خليفة بن خياط، ج1، ص181، تحقيق: د. أكرم ضياء العمري، ناشر: دار القلم / مؤسسة الرسالة - دمشق / بيروت، الطبعة: الثانية، 1397هـ.

تقسيم بيت المال مسلمين در ميان فتنه گران:

ابن كثير دمشقي و ديگر مورخان اهل سنت نوشته اند كه وقتي پيروان جمل، شهر بصره را تصرف و حاكم آن را بيرون كردند، به بيت المال حمله كرده و هر آن چه كه از بيت المال مسلمانان بود، بين لشكريان خود تقسيم نمودند.

بلاذري در انساب الأشراف مي نويسد:

وكانت جماعة السيابجة موكلين ببيت مال البصرة يقال أنهم أربعون ويقال أربعمائة فلما قدم طلحة بن عبيد الله والزبير بن العوام البصرة وعليها من قبل علي بن أبي طالب عثمان بن حنيف الأنصاري أبوا أن يسلموا بيت المال إلي قدوم علي رضي الله عنه فأتوهم في السحر فقتلوهم.

گروه سيابجه (قومي جنگجو در سند) كه وظيفه حفاظت از بيت المال را داشتند، گفته شده چهل يا چهار صد نفر بودند. وقتي طلحه و زبير وارد بصره شدند، عثمان بن حنيف انصاري والي اميرمؤمنان عليه السلام در آن جا بودند، آن ها از تسليم بيت المال تا آمدن علي عليه السلام خودداري كردند؛ پس طلحه و زبير و لشكر او، سحرگاه آمدند و همه آن ها را كشتند.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، فتوح البلدان، ج1، ص369، تحقيق: رضوان محمد رضوان، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1403هـ.

ابن كثير دمشقي سلفي در البداية والنهاية مي نويسد:

وولوا علي بيت المال عبد الرحمن بن أبي بكر وقسم طلحة والزبير أموال بيت المال في الناس وفضلوا أهل الطاعة وأكب عليهم الناس يأخذون أرزاقهم وأخذوا الحرس واستبدوا في الأمر بالبصرة.

عبد الرحمن بن أبي بكر را بر بيت المال گماردند، طلحه و زبير اموال بيت المال را بين مردم تقسيم كردند و اهل طاعت را بيشتر مي دادند، مردم نيز ريختند و روزي خود را برداشتند، نگهبانان بيت المال را دستگير كرده و در امر حكومت بصره ظلم كردند.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج7، ص233، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.

اگر واقعا هدف آن ها اصلاح بين مسلمانان بود، چرا بيت المال مسلمانان را غارت كردند؟ آيا تصرف ناحق بيت المال و تقسيم آن، اصلاح است يا فساد؟

هجوم ياران اميرمؤمنان عليه السلام به هودج عائشه

همان طوري كه گفتيم، پيروان جمل ادعا مي كنند كه اميرمؤمنان عليه السلام قصد جنگ با عائشه را نداشت.

علاوه بر پاسخ هاي گذشته، مي گوييم اين مطلب با واقعيت جنگ جمل سازگاري ندارد؛ زيرا در هنگامه جنگ اميرمؤمنان عليه السلام به ياران خود دستور حمله به شتر عائشه را دادند؛ تا جائي كه بيش از هفتاد نفر از كساني كه افسار شتر را گرفته بودند كشته شده و بيش از هزار دست در اين قضيه قطع شد؛ تا اين كه اميرمؤمنان عليه السلام دستور داد براي پايان دادن به جنگ و كشتار شتر عائشه را پي كنند كه با پي كردن شتر، عائشه اسير و به بصره منتقل شد.

ابوحنيفه دينوري در اخبار الطوال مي نويسد:

فلما رأي علي شدة صبر أهل البصرة جمع إليه حماة أصحابه، فقال: إن هؤلاء القوم قد محكوا، فاصدقوهم القتال، فخرج الأشتر وعدي بن حاتم وعمرو بن الحمق وعمار بن ياسر في عددهم من أصحابهم، فقال عمرو بن يثربي لقومه، وكانوا في ميمنة أهل البصرة ( إن هؤلاء القوم الذين قد برزوا إليكم من أهل العراق هم قتلة عثمان، فعليكم بهم )، وتقدم أمام قومه بني ضبة، فقاتل قتالا شديدا، وكثرت النبل في الهودج، حتي صار كالقنفذ، وكان الجمل مجففا، والهودج مطبق بصفائح الحديد.

هنگامي كه علي عليه السلام، شدت استقامت مردم بصره (طرفداران جمل) را ديد، ياران شجاع خود را جمع كرد و فرمود: اين قوم امتحان شدند؛ پس جنگ راستين را به آن ها نشان دهيد. پس اشتر، عدي بن حاتم، عمرو بن حمق و عمار ياسر با ياران خود خارج شدند.

عمرو بن يثري كه فرمانده طرف راست مردم بصره بود، به قوم خود گفت: اين ها همان هايي هستند كه از مردم عراق به سوي شما آمده اند و همان ها قاتلان عثمان هستند؛ پس با آن ها بجنگيد. خود او پيشاپيش قبيله بني ضبه آمد و جنگ شديدي كرد. تيرهاي زيادي به هودج خود؛ تا جائي كه همانند خارپشت شده بود، شتر را با سپر و هودج را با صفحه هاي آهنين پوشانده بودند.

الدينوري، أبو حنيفة أحمد بن داود (متوفاي282هـالأخبار الطوال، ج1، ص214، تحقيق: د.عصام محمد الحاج علي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1421هـ ـ 2001م.

بلاذري در انساب الأشراف مي نويسد:

قالوا: وسمع علي أصوات أصحاب الجمل وقد علت فقال: ما يقولون ؟ قالوا: يدعون علي قتلة عثمان ويلعنونهم. قال: نعم فلعن الله قتلة عثمان، فوالله ما قتله غيرهم وما يلعنون إلا أنفسهم، ولا يدعون إلا عليها.

ثم قال علي لابن الحنفية - ومعه الراية -: أقدم، فزحف برايته نحو الجمل، وأمر علي الأشتر أن يحمل فحمل وحمل الناس، فقتل هلال بن وكيع التميمي واشتد القتال، فضرب مخنف بن سليم علي رأسه فسقط، وأخذ الراية منه الصقعب بن سليم أخوه فقتل، ثم أخذها عبد الله بن سليم فقتل.

ثم أمر علي محمد بن الحنفية أن يحمل فحمل وحمل الناس فانهزم أهل البصرة؛ وقتلوا قتلاً ذريعاً، وذلك عند المساء، فكانت الحرب من الظهر إلي غروب الشمس.

وكان كعب بن سور ممسكاً بزمام الجمل؛ فأتاه سهم فقتله، وتعاور الناس زمام الجمل فجعل كلما أخذه أحدهم قتل، واقتتل الناس حوله قتالاً شديداً.

وسمعت عبد الأعلي النرسي يقول: بلغني انه قطعت عليه سبعون يداً.

وروي عن أبي عبيدة معمر بن المثني أنه كان يقول: قتل ممن أخذ بزمام الجمل سبعون.

گفته اند كه علي عليه السلام صداي ياران جمل را شنيد، پس سؤال كرد: چه مي گويند؟ گفتند: بر قاتلان عثمان نفرين مي فرستند و آن ها را لعنت مي كنند. فرمود: بلي، پس خداوند لعنت كند قاتلان عثمان را، به خدا سوگند جز خود آنان كسي عثمان را نكشت، آن ها نيز جز خود كسي ديگري را لعن نمي كنند و نفرين نمي كنند غير از خود را.

سپس علي عليه السلام به فرزندش محمد حنفيه كه پرچم به دست او بود فرمود: جلو برو؛ پس با پرچم خود به نزديكي جمل حمله كرد. همچنين آن حضرت به اشتر دستور داد كه حمله نمايد؛ پس او و مردم حمله كردند، هلال بن وكيع تميمي كشته شد و جنگ شدت گرفت. مالك با ضربه اي به سر مخنف بن قيس زد و او را ساقط كرد، پرچم را برادرش قصعب بن سليم گرفت و او نيز كشته شد، سپس عبد الله بن سليم پرچم را گرفت و كشته شد.

سپس علي عليه السلام به محمد حنفيه دستور داد كه حمله نمايد، او نيز به همراه مردم حمله كردند؛ تا اين كه مردم بصره فرار كردند و تعداد زيادي كشته شد. اين قضيه نزديك غروب اتفاق افتاد، جنگ از ظهر تا غروب آفتاب ادامه داشت.

كعب بن مسور افسار جمل را گرفته بود، پس تيري آمد و كشته شد، مردم افسار شتر به يكديگر مي دادند، هر كس كشته مي شد، نفر بعدي افسار را مي گرفت؛ جنگ شديدي در اطراف شتر اتفاق افتاد. از عبد الأعلي نرسي شنيدم كه مي گفت: هفتاد دست به خاطر گرفتن افسار قطع شد، ابو عبيده معمر بن مثني نيز نقل كرده است كه هفتاد نفر از كساني كه افسار شتر را گرفته بودند، كشته شدند.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج1، ص310، طبق برنامه الجامع الكبير.

ابن كثير دمشقي در البداية والنهاية مي نويسد:

فكلما قتل واحد ممن يمسك الجمل يقوم غيره حتي قتل منهم أربعون رجلا قالت عائشة ما زال جملي معتدلا حتي فقدت أصوات بني ضبة ثم أخذ الخطام سبعون رجلا من قريش وكل واحد يقتل بعد صاحبه

ثم جاء رجل فضرب الجمل علي قوائمه فعقره وسقط إلي الأرض فسمع له عجيج ما سمع أشد ولا أنفذ منه وآخر من كان الزمام بيده زفر بن الحارث فعقر الجمل وهو في يده ويقال إنه اتفق هو وبجير بن دلجة علي عقره ويقال إن الذي أشار بعقر الجمل علي وقيل القعقاع بن عمرو لئلا تصاب أم المؤمنين فإنها بقيت غرضا للرماة ومن يمسك بالزمام برجاسا للرماح

ولما سقط البعير إلي الأرض انهزم من حوله من الناس وحمل هودج عائشة وأنه لكالقنفذ من السهام.

هر وقت يكي از كساني كه افسار جمل را گرفته بود كشته مي شد، شخص ديگري آن را مي گرفت؛ تا اين كه چهل نفر كشته شدند. عائشه گفت: شتر من هميشه در حالت اعتدال بود؛ تا اين كه ديگر صداي بني ضبه را نشنيدم؛ سپس افسار شتر را هفتاد نفر از قريش گرفتند و يكي از پس ديگري كشته شدند.

سپس مردي آمد و پاهاي شتر را با شمشير زد و شتر به زمين افتاد، پس ناله اي از او شنيده شد كه شديد تر و نافذتر از او شنيده نشده بود. آخرين كسي كه افسار را به دست گرفت، زفر بن حارث بود، شتر پي شد؛ در حالي كه زمامش به دست او بود. گفته شده كه او بجير بن دجله در پي كردن شتر همكاري كردند و گفته شده كه علي عليه السلام اشاره كرد كه شتر را پي نمايند.

برخي گفته اند كه اين دستور را قعقاع بن عمرو داد تا آسيبي به ام المؤمنين نرسد؛ زيرا او هدف تيرها شده بود و هر كس زمام شتر را مي گرفت هدف تير قرار مي گرفت. وقتي شتر به زمين افتاد، مردمي كه اطراف او را گرفته بودند، فرار كردند و هودج عائشه حمل شد؛ در حالي كه بر اثر اصابت تير، همانند خارپشت شده بود.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج7، ص244، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.

ابن العبري در كتاب مختصر الدول، در باره اتفاقات معركه جمل مي نويسد:

وجاءه من الكوفة ستة آلاف رجل. وكانت الوقعة بالخريبة. فبرز القوم للقتال وأقاموا الجمل وعائشة في هودج ونشبت الحرب بينهم فخرج علي ودعا الزبير وطلحة وقال للزبير: ما جاء بك. قال: لا أراك لهذا الأمر أهلاً. وقال لطلحة: أجئت بعرس النبي تقاتل بها وخبيت عرسك في البيت. أما بايعتماني. قالا: بايعناك والسيف علي عنقنا.

وأقبل رجل سعدي من أصحاب علي فقال بأعلي صوته: يا أم المؤمنين والله لقتل عثمان أهون من خروجك من بيتك علي هذا الجمل الملعون إنه قد كان لك من الله ستر وحرمة فهتكتِ ستركِ وأبحتِ حرمتكِ. ثم اقتتل الناس. وفارق الزبير المعركة فاتبعه عمر بن جرموز وطعنه في جربان درعه فقتله. وأما طلحة فأتاه سهم فأصابه فأردفه غلامه فدخل البصرة وأنزله في دار خربة ومات بها. وقتل تسعون رجلاً علي زمام الجمل. وجعلت عائشة تنادي: البقية البقية. ونادي علي: اعقروا الجمل. فضربه رجل فسقط. فحمل الهودج موضعاً وإذا هو كالقنفذ لما فيه من السهام. وجاء علي حتي وقف عليه وقال لمحمد بن أبي بكر: انظر أحية هي أم لا. فأدخل محمد رأسه في هودجها. فقالت: من أنت. قال: أخوك البر. فقالت: عقق. قال: يا أخيّة هل أصابك شيء. فقالت: ما أنت وذاك. ودخل علي البصرة ووبخ أهلها وخرج منها إلي الكوفة. ولما بلغ معاوية خبر الجمل دعا أهل الشام إلي القتال والمطالبة بدم عثمان.

از كوفه شش هزار نفر آمدند، جنگ در خربيه اتفاق افتاد. مردم براي جنگ آماده شدند، شتر را نگهداشتند، عائشه در هودج نشسته بود؛ در حالي كه جنگ بين آن ها جريان داشت. علي عليه السلام بيرون آمد و زبير و طلحه را دعوت كرد. به زبير فرمود: براي چه آمده اي؟ زبير گفت: من تو را شايسته اين امر (حكومت) نمي دانم. به طلحه گفت: عروس پيامبر را آورده اي تا به وسيله او بجنگي؛ اما عروس خود را در خانه مخفي كرده اي؟ آيا شما دو نفر با من بيعت نكرديد؟

گفتند: بيعت كرديم؛ در حالي كه شمشير بر گردن ما بود (به زور بيعت كرديم).

مردي از قبيله سعدي از اصحاب علي عليه السلام جلو آمد و با صداي بلند گفت: اي مادر مؤمنان! به خدا سوگند كشته شدن عثمان بسيار آسانتر از اين بود كه شما از خانه خارج و سوار اين شتر ملعون شده اي. خداوند براي تو حجاب و حرمتي قائل شده بود؛ ولي تو خود حجابت را پاره و حرمتت را از بين بردي.

سپس مردم با يكديگر جنگيدند. زبير از معركه جنگ جدا شد، عمر بن جرموز او را دنبال كرد و با نيزه به زنگ خوردگي سپرش زد و او را كشت. اما طلحه! تيري به او اصابت كرد، فرزندش او را به بصره آورد و وارد خانه خرابه اي كرد و او در آن جا مرد. هفتاد نفر در گرفتن افسار شتر كشته شدند. عائشه فرياد مي زد استوار باشيد، استوار باشيد. علي عليه السلام فرياد زد: شتر را پي كنيد، پس مرد شتر را زد و افتاد؛ پس هودج را به منطقه ديگري حمل كردند؛ در حالي كه از زيادي تيري كه به او اصابت كرده بود؛ همانند خارپشت شده بود.

ابن العبري، غريغوريوس بن اهرون الملطي، (متوفاي685 هـ)، تاريخ مختصر الدول، ج1، ص55، طبق برنامه الجامع الكبير.

ابو الفداء در تاريخ خود مي نويسد:

ووقعَ القتالُ وعائشةُ راكبةٌ الجملَ المسمي عسكرَ في هودجٍ، وقد صارَ كالقُنفذِ من النَشَابِ، وتَمَتِّ الهزيمةُ علي أصحاب عائشة وطلحة والزبير، ورَمَي مروانُ بن الحكمِ طلحةَ بسهمٍ فَقَتَلَه، وكلاهما كانا مع عائشة، قيل إنه طلب بذلك أخْذِ ثأر ِعثمانَ منه، لأنه نَسَبَهُ إِلي أنه أعان علي قتل عثمانَ، وانهزم الزبيرُ طالباً المدينة، وقُطِعَتْ علي خِطامِ الجملِ أيدٍ كثيرةٍ، وقُتِل أيضاً بين الفريقين خلقٌ كثيرٌ، ولما كَثُر القَتلُ علي خِطامِ الجملِ، قال عليٌ: اعقروا الجملَ فضربه رجلٌ فَسَقَطَ، فَبَقِيَتْ عائشةُ في هودجِها إِلي الليل، وأدخلها محمدُ بن أبي بكر أخوها إِلي البصرة، وأنزلها في دار عبد الله بن خلف.

جنگ در حالي اتفاق افتاد كه عائشه سوار شتري به نام عسكر شده بود و در هودجي نشسته بود، آن قدر تير به هودج زدند كه همانند خارپشت شده بود. جنگ با شكست ياران عائشه، طلحه و زبير پايان يافت. مروان بن حكم طلحه را با تير زد و او را كشت. مروان و طلحه هر دو با عائشه بودند؛ گفته شده كه او با اين كار قصد گرفتن انتقام خون عثمان را از طلحه داشت؛ چرا كه مروان نسبت مي داد كه او در كشتن عثمان كمك كرده است. زبير براي پيدا كردن شهر فرار كرد. دست هاي زيادي با گرفتن افسار شتر قطع شد، افراد زيادي نيز از دو طرف كشته شدند، وقتي كشته ها براي گرفتن افسار شتر زياد شد؛ علي عليه السلام فرمود: شتر را پي كنيد، پس شخصي شتر را زد و سقوط كرد. عائشه تا شب در هودج خود ماند تا اين كه برادرش محمد بن أبي بكر او را با هودج به بصره منتقل كرد و در خانه عبد الله بن خلف جاي داد.

أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي (متوفاي732هـ)، المختصر في أخبار البشر، ج1، ص120، طبق برنامه الجامع الكبير.

مقدسي در كتاب البدء والتاريخ مي نويسد:

وقتل سبعون علي زمام الجمل يأخذه واحد بعد واحد وقد شكت السهام الهودج حتي صار كأنه جناح نسر.

هفتاد نفر از كساني كه افسار شتر را گرفته بودند، يكي از پس از ديگري كشته شدند، آن قدر تير به هودج خورده بود كه همانند بال هاي كركس شده بود.

المقدسي، مطهر بن طاهر (متوفاي507 هـ)، البدء والتاريخ، ج5، ص214، ناشر: مكتبة الثقافة الدينية - بورسعيد

عيني در شرح صحيح بخاري مي نويسد:

واجتمع بنو ضبة عند الجمل وقاتلوا دونه قتالا لم يسمع مثله فقطعت عنده ألف يد وقتل عليه ألف رجل منهم... وأولئك النفر لا يقلعون عن رشق هودجها بالنبال حتي بقي مثل القنفذ.

بني ضبه در اطراف شتر جمع شده بودند و جلوي او مي جنگيدند، جنگي كه مثل آن شنيده نشده است؛ تا جائي كه هزار دست قطع شد و هزار نفر از آن ها كشته شدند. ياران اميرمؤمنان عليه السلام دست از تير اندازي بر هودج برنداشتند؛ تا جائي كه هودج همانند خارپشت شده بود.

العيني الغيتابي الحنفي، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاي 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج15، ص50، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

ابن خلدون در تاريخ خود مي نويسد:

ونادي علي اعقروا الجمل يتفرقوا وضربه رجل فسقط فما كان صوت أشد عجيجا منه وكانت راية الأزد من أهل الكوفة مع مخنف بن سليم فقتل فأخذها الصقعب أخوه فقتل ثم أخوهما عبدالله كذلك.

علي عليه السلام فرياد زد كه شتر را پي كنيد تا متفرق شوند. مردي اين كار را انجام داد و شتر سقوط كرد؛ پس صداي بلندتر از فرياد شتر شنيده نشده بود. پرچم قبيله ازد از اهل كوفه با مخنف بن سليم بود، وقتي كشته شد، برادرش قصعب گرفت، او نيز كشته شد و سپس براردش عبد الله گرفت و او به سرنوشت دو برادر ديگرش دچار شد.

إبن خلدون الحضرمي، عبد الرحمن بن محمد (متوفاي808 هـ)، مقدمة ابن خلدون، ج2، ص619، ناشر: دار القلم - بيروت - 1984، الطبعة: الخامسة.

ابو عبد الله حميري در كتاب صفة جزيرة أندلس مي نويسد:

ورمي هودج عائشة رضي الله عنها فجعلت تنادي: يا بني البقيا، يا بني البقيا، ويعلو صوتها، وكانت جهيرة، فأبوا إلا إقداماً، وماج الناس بعضهم في بعض، فصرخ صارخ: اعقروا الجمل، وقال عبد الله بن الزبير رضي الله عنهما: أمسيت يوم الجمل وبي سبع وثمان جراحة من طعنة وضربة، وما رأيت مثل يوم الجمل قط ما ينهزم منا أحد وما نحن إلا كالجبل الأسود وما يأخذ بخطام الجمل أحد إلا قتل. ونادي علي رضي الله عنه: اعقروا الجمل فإنه إن عقر تفرقوا، فضربه رجل فسقط، فما سمعت صوتاً قط كان أشد من عجيج الجمل، وقطع علي خطام الجمل سبعون يداً من بني ضبة كلما قطعت يد رجل قام آخر وقال: أنا الغلام الضبي، ورمي الهودج بالنشاب حتي صار كالقنفذ.

هودج عائشه را با تير زدند؛ پس او با صداي بلند فرياد مي زد: اي فرزندانم! ايستادگي كنيد، اي فرزندانم ايستادگي كنيد. صداي عائشه بلند بود؛ پس آن ها به دستور عائشه عمل كردند، مردم در اطراف جمل موج مي زدند؛ پس فرياد زننده اي فرياد زد: شتر را پي كنيد.

عبد الله بن زبير گفت: روز جمل به پايان رسيد؛ در حالي كه من هشتاد و هفت زخم بر بدن داشتم، من روزي همانند روز جمل هرگز نديدم، هيچ يك از ما فرار نكرد و ما همانند كوه سياهي بوديم، هيچ كسي افسار شتر را نگرفت؛ مگر اين كه كشته شد.

علي عليه السلام فرياد زد: شتر را پي كنيد كه اگر او را پي كنيد، مردم متفرق مي شوند. پس مردي شتر را زد و او سقوط كرد، شتر فريادي زد كه فريادي بلندتر از او شنيده نشده بود. دست هفتاد نفر از افراد قبيله بني ضبه كه افسار شتر را گرفته بودند، قطع شد، هر وقت دست مردي قطع مي شد، ديگري افسار را مي گرفت و مي گفت: من پسر ضبي هستم. آن قدر تير به هودج زدند كه همانند خارپشت شده بود.

الحميري، أبو عبد الله محمد بن عبد الله بن عبد المنعم (متوفاي بعد 866 هـ)، صفة جزيرة الأندلس منتخبة من كتاب الروض المعطار في خبر الأقطار، ج1، ص207، تحقيق: إ. لافي بروفنصال، ناشر: دار الجيل - بيروت / لبنان، الطبعة: الثانية، 1408 هـ ـ 1988 م.

آن چه از اين متون تاريخي استفاده مي شود، اين است كه اميرمؤمنان عليه السلام به قصد جنگ با پيروان جمل از مدينه خارج و در ميدان نبرد خود فرماندهي جنگ را به عهده داشت و به ياران خود دستور حمله به هودج عائشه و نيروهاي اطراف او را مي داد. ياران آن حضرت نيز با اطاعت از دستور امام عليه السلام، تمام افرادي را كه در اطراف شتر جمع شده بودند و يا افسار شتر را به دست گرفته بودند، كشتند و خود هودج عائشه را تير باران كردند، تا حدي كه هودج عائشه همانند خارپشت شده بود.

از طرف ديگر عائشه نيز به قصد جنگ با اميرمؤمنان عليه السلام وارد معركه شده بود و نيروهاي خود را براي جنگيدن بهتر با آن حضرت تشويق و ترغيب مي كرده است.

با اين حال آيا بازهم مي توان ادعا كرد كه اميرمؤمنان عليه السلام موافق جنگ با پيروان جمل نبوده است؟

آيا بازهم مي توان ادعا كرد كه عائشه به قصد صلح سوار بر شتر شده و همراه نامحرمان از اين شهر به آن شهر رفته است؟

جالب اين است كه در هيچ يك از اين متون تاريخي، نامي از عبد الله بن سبأ يهودي ديده نمي شود؛ چون همه تاريخ نويسان مي دانستند كه عبد الله بن سبأ يهودي ساخته تخيلات ذهني سيف بن عمر است و واقعيت ندارد.

چرا اميرمؤمنان عليه السلام عائشه را مجازات نكرد؟

تا اين جا ثابت شد كه پيروان جمل، به قصد جنگ با اميرمؤمنان عليه السلام و براندازي حكومت آن حضرت، فتنه جمل را به راه انداختند و باعث كشته شدن بيش از بيست هزار نفر شدند.

همچنين ثابت شدكه آن ها مقصر اصلي و آغازگر جنگ بودند و پيش از آمدن اميرمؤمنان عليه السلام، حد اقل چهل نفر از سربازان و محافظان بيت المال، هفت صد نفر از لشكريان عثمان بن حنيف را به شهادت رساند و بيت المال مسلمانان را در بصره به تاراج بردند.

بنابراين بدون شك، اميرمؤمنان عليه السلام بايد آن ها را مجازات مي كرد و مجازات افساد در سر زمين اسلامي و كشتن مردم بي گناه، جز كشتن نمي تواند باشد. طلحه و زبير كه در معركه كشته شدند؛ اما چرا اميرمؤمنان عليه السلام، عائشه را كه فرمانده اصلي جنگ بود، نكشت؟ چرا او را مجازات نكرد؟

عدم مجازات عائشه، دلايل متعددي مي تواند داشته باشد كه ما به چند مورد اشاره مي كنيم:

زن، حتي اگر مرتد شود، كشته نمي شود؛ چه رسد كه اگر باغيه باشد:

شمس الدين سرخسي، دانشمند مشهور حنفي مذهب، در پاسخ به اين سؤال كه چرا اميرمؤمنان عليه السلام عائشه را نكشت، مي گويد:

ولما قيل لعلي رضي الله عنه يومَ الجملِ ألا تُقسم بيننا ما أفاء الله علينا؟ قال «فمن يأخذ منكم عائشة» وإنما قال ذلك استبعادا لكلامهم واظهارا لخطأهم فيما طلبوا.

وإذا اُخذتْ المرأةُ من أهلِ البغي فإن كانت تُقُاتِل حَبَسَتْ حتي لا يبقي منهم أحدٌ ولا تُقْتَلْ لأن المرأةَ لا تُقْتَل علي رَدَّتِها فكيف تُقْتَلْ إذا كانت باغيةً.

وقتي به علي عليه السلام در روز جنگ جمل گفته شد كه آيا غنائم را تقسيم نمي كني؟ فرمود: چه كسي از شما عائشه را مي گيرد؟ آن حضرت اين سخن را گفت تا آن ها را متوجه اشتباهشان نمايد.

وقتي زني از اهل بغي دستگير شود، اگر جنگيده باشد حبس مي شود تا هيچ يك از اهل بغي باقي نماند؛ ولي كشته نمي شود؛ زيرا زن حتي اگر مرتد شود كشته نمي شود؛ چه رسد كه باغيه باشد.

السرخسي الحنفي، شمس الدين ابوبكر محمد بن أبي سهل (متوفاي483هـ )، المبسوط، ج10، ص127، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

بنابراين طبق نظر آقاي سرخسي، عائشه اگر مرتد هم شده بود، كشتن او جايز نبود؛ چه رسد كه او عليه حاكم قيام كرده و...

كشتن اسير جايز نيست:

سرخسي حنفي در ادامه مي نويسد كه عائشه در جنگ اسير شده بود و كشتن اسير جايز نيست:

وفي حال اشتغالها بالقتال إنما جاز قَتْلُها دَفْعاً وقد إندفع ذلك حين أسِرَتْ كالولد يقتل والدَه دفعا إذا قصده وليس له ذلك بعد ما اندفع قصده ولكنها تحبس لارتكابها المعصية ويمنعها من الشر والفتنة

البته در حال جنگيدن، كشتن زن باغيه براي دفاع از خود، جايز است؛ اما وقتي اسير شد، كشته نمي شود؛ همانند فرزندي كه پدرش را به خاطر دفاع از خود مي كشد؛ اما اگر خطر كشته شدن توسط پدر دفع شود، حق كشتن او را ندارد. اما اين زن زنداني مي شود؛ چرا كه مرتكب معصيت شده. و از شر و فتنه بازداشته مي شود.

اين مطلب جناب سرخسي قابل قبول و به حقيقت نزديك است؛ زيرا از ديدگاه اسلام كشتن اسير به هيچ وجه جايز نيست. بلي كشتن رقيب در ميدان جنگ جايز است؛ اما زماني كه اسير مي شود و خود را تسليم مي كند، كشته نمي شود؛ همان طوري كه رسول خدا صلي الله عليه وآله در فتح مكه، هند جگرخوار را نكشت؛ با اين كه به اتفاق مسلمانان، او اسلام نياورد و در حال كفر مرد؛ اما رسول خدا صلي الله عليه وآله، انتقام شهداي جنگ احد؛ به ويژه عموي گراميش حمزه سيد الشهداء را از او نگرفت و او را رها كرد.

اطاعت از دستور رسول خدا

رواياتي در كتاب هاي شيعه و سني وجود ندارد كه ثابت مي كند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله به اميرمؤمنان عليه السلام دستور داده است كه وقتي بر عائشه پيروز شدي، با او مدارا كن.

بيهقي در دلائل النبوة، حاكم نيشابوري در المستدرك، شيخ مفيد در كتاب الجمل و... نقل كرده اند:

أَبُو نُعَيْمٍ قال: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْجَبَّارِ بْن العباس الهمداني، عَنْ عَمَّارٍ الدُّهْنِي، عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِي الْجَعْدِ، عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ، قَالَتْ: ذَكَرَ النَّبِي (ص) خُرُوجَ بَعْضِ نِسَائِهِ أُمَّهَاتِ الْمُؤْمِنِينَ، فَضَحِكَتْ عَائِشَةُ، فَقَالَ: " انْظُرِي يَا حُمَيْرَاءُ، أَنْ لا تَكُونِي أَنْتِ "، ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَي عَلِي، فَقَالَ: يَا عَلِي، " وُلِّيتَ مِنْ أَمْرِهَا شَيْئًا فَارْفُقْ بِهَا ".

از ام سلمه نقل شده است كه رسول خدا (ص) از شورش برخي از همسرانش خبر داد عايشه از اين خبر خنديد پيامبر به او فرمود: «مراقب باش اي حميراء كه تو نباشي» سپس رو به علي عليه السّلام كرد و گفت: «اي ابو الحسن اگر كاري از امور او را عهده دار شدي با او مدارا كن».

البيهقي، أبي بكر أحمد بن الحسين بن علي (متوفاي458هـ)، دلائل النبوة، ج6، ص411، طبق برنامه الجامع الكبير.

الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاي 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص129، ح4610، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولي، 1411هـ - 1990م.

التميمي المغربي، أبي حنيفة النعمان بن محمد (متوفاي363 هـ)، شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، ج1 ص338، تحقيق: السيد محمد الحسيني الجلالي، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الثانية، 1414 هـ.

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاي413 هـ)، الجمل، ص230، ناشر: مكتبة الداوري ـ قم.

ابن عساكر دمشقي در باره اين روايت مي گويد:

هذا حديث حسن من رواية أم سلمة هند زوجة النبي صلي الله عليه وسلم

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاي571هـ)، الأربعين في مناقب أمهات المؤمنين رحمة الله عليهن أجمعين، ج1، ص71، تحقيق: محمد مطيع الحافظ / غزوة بدير، ناشر: دار الفكر - دمشق، الطبعة: الأولي، 1406هـ.

همچنين تعداد ديگري از علماي شيعه و سني نقل كرده اند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله به اميرمؤمنان عليه السلام دستور داد كه عائشه را به خانه اش برگرداند:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أَبِي ثنا حُسَيْنُ بن مُحَمَّدٍ قال ثنا الْفُضَيْلُ يَعْنِي بن سُلَيْمَانَ قال ثنا محمد بن أَبِي يحيي عن أَبِي أَسْمَاءَ مولي بني جَعْفَرٍ عن أَبِي رَافِعٍ ان رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم قال لعلي بن أبي طَالِبٍ انه سَيَكُونُ بَيْنَكَ وَبَيْنَ عَائِشَةَ أَمْرٌ قال أنا يا رَسُولَ اللَّهِ قال نعم قال فانا أَشْقَاهُمْ يا رَسُولَ اللَّهِ قال لاَ وَلَكِنْ إذا كان ذلك فَارْدُدْهَا إلي مَأْمَنِهَا.

رسول خدا صلي الله عليه وآله به علي بن أبي طالب عليه السلام فرمود: به زودي بين شما و عائشه اتفاقاتي مي افتد. علي عليه السلام سؤال كرد؟ بين من و او ؟ فرمود: بلي. باز امام عليه السلام سؤال كرد: آيا من بر شقاوت هستم اي رسول خدا ؟ فرمود: نه، ولي هر وقت اين اتفاق افتاد او را به منزلش برگردان.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص393، ح27242، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج1، ص332، ح995، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ - 1983م.

التميمي المغربي، أبي حنيفة النعمان بن محمد (متوفاي363 هـ)، شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، ج1 ص395، تحقيق: السيد محمد الحسيني الجلالي، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الثانية، 1414 هـ.

هيثمي بعد از نقل اين روايت مي گويد:

رواه أحمد والبزار والطبراني ورجاله ثقات.

اين روايت را احمد، بزار و طبراني نقل كرده و راويان آن ثقه هستند.

الهيثمي، ابوالحسن نور الدين علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج7، ص234، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت - 1407هـ.

ابن حجر عسقلاني نيز مي گويد:

وأخرج أحمد والبزار بسند حسن من حديث أبي رافع ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال لعلي بن أبي طالب انه سيكون بينك وبين عائشة أمر قال فانا أشقاهم يا رسول الله قال لا ولكن إذا كان ذلك فارددها إلي مأمنها.

احمد و بزار با سند حسن از ابو رافع نقل كرده اند كه....

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج13، ص55، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

بنابراين اميرمؤمنان عليه السلام به دستور رسول خدا صلي الله عليه وآله عمل كرده و به خاطر آن حضرت، عائشه را مجازات نكرده است.

چرا رسول خدا (ص) عبد الله بن أبي را حد نزد؟

علماي اهل سنت ادعا كرده اند، عبد الله بن أبي رئيس منافقان مدينه، به همراه تعدادي از اصحاب؛ از جمله حسان بن ثابت، مسطح بن أثاثة و حمنة بنت جحش كه هر سه نفر از جمله «السابقون الأولون» بودند، به عائشه تهمت فحشاء زدند. وقتي خداوند برائت عائشه را از هفت آسمان نازل كرد، رسول خدا صلي الله عليه وآله آن سه نفر را حد قذف زد؛ اما عبد الله را رها كرد و حد را بر او جاري نكرد؛ زيرا آن حضرت نمي خواست كه از عذاب اخروي عبد الله كاسته شود.

قرطبي، مفسر پرآوازه اهل سنت در اين باره مي نويسد:

قال علماؤنا وإنما لم يُحَد عبدُ الله بن أبي لأن الله تعالي قد أعدَّ له في الآخرة عذابا عظيما فلو حُد في الدنيا لكان ذلك نقصاً من عذابه في الآخرة وتخفيفاً عنه.

دانشمندان ما گفته اند كه عبد الله بن أبي حد زده نشد؛ زيرا خداوند براي او در آخرت عذاب سختي آماده كرده است و اگر در اين دنيا حد زده مي شد، از عذاب قيامت او كاسته مي شد و تخفيفي براي او بود.

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج12، ص201، ناشر: دار الشعب - القاهرة.

بنابراين، اين احتمال وجود دارد كه اميرمؤمنان عليه السلام عائشه را نيز به همين دليل مجازات نكرده باشد؛ چون خداوند در قرآن كريم مي فرمايد:

وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً. النساء/93.

و هر كس، فرد باايماني را از روي عمد به قتل برساند، مجازاتِ او دوزخ است در حالي كه جاودانه در آن مي ماند و خداوند بر او غضب مي كند و او را از رحمتش دور مي سازد و عذاب عظيمي براي او آماده ساخته است.

همچنين بخاري در صحيح خود نقل مي كند كه عبد الله بن أبي در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله، عبد الله بن أبي فتنه اي بين مهاجرين و انصار ايجاد كرد كه برخي از پيامبر اجازه خواستند عبد الله را بكشد؛ اما آن حضرت فرمودكه دوست ندارد مردم بگويند: «محمد اصحابش را مي كشد».

حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ أَخْبَرَنَا مَخْلَدُ بْنُ يَزِيدَ أَخْبَرَنَا ابْنُ جُرَيْجٍ قَالَ أَخْبَرَنِي عَمْرُو بْنُ دِينَارٍ أَنَّهُ سَمِعَ جَابِرًا - رضي الله عنه - يَقُولُ غَزَوْنَا مَعَ النَّبِيِّ - صلي الله عليه وسلم - وَقَدْ ثَابَ مَعَهُ نَاسٌ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ حَتَّي كَثُرُوا، وَكَانَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ رَجُلٌ لَعَّابٌ فَكَسَعَ أَنْصَارِيًّا، فَغَضِبَ الأَنْصَارِيُّ غَضَبًا شَدِيدًا، حَتَّي تَدَاعَوْا، وَقَالَ الأَنْصَارِيُّ يَا لَلأَنْصَارِ. وَقَالَ الْمُهَاجِرِيُّ يَا لَلْمُهَاجِرِينَ. فَخَرَجَ النَّبِيُّ - صلي الله عليه وسلم - فَقَالَ « مَا بَالُ دَعْوَي أَهْلِ الْجَاهِلِيَّةِ ». ثُمَّ قَالَ « مَا شَأْنُهُمْ ». فَأُخْبِرَ بِكَسْعَةِ الْمُهَاجِرِيِّ الأَنْصَارِيَّ قَالَ فَقَالَ النَّبِيُّ - صلي الله عليه وسلم - « دَعُوهَا فَإِنَّهَا خَبِيثَةٌ ». وَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أُبَيٍّ ابْنُ سَلُولَ أَقَدْ تَدَاعَوْا عَلَيْنَا، لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَي الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الأَعَزُّ مِنْهَا الأَذَلَّ. فَقَالَ عُمَرُ أَلاَ نَقْتُلُ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا الْخَبِيثَ لِعَبْدِ اللَّهِ. فَقَالَ النَّبِيُّ - صلي الله عليه وسلم - « لاَ يَتَحَدَّثُ النَّاسُ أَنَّهُ كَانَ يَقْتُلُ أَصْحَابَهُ ».

از جابر بن عبد الله انصاري روايت شده است كه گفت: در يكي از جنگ ها يكي از مهاجرين با يكي از انصار درگير شد، انصاري صدا زد «اي مهاجرين به فريادم برسيد»؛ انصاري نيز صدا زد « اي انصار به فريادم برسيد»؛ رسول خدا (ص) اين ندا را شنيده و فرمودند: چرا نداي جاهلي را مي شنوم ؟

گفتند اي رسول خدا! يكي از مهاجرين با يكي از انصار درگير شده است.

حضرت فرمودند: اين سخنان را رها كنيد كه چرك آلود است! خبر به عبد الله بن ابي رسيد؛ او گفت: آنچه بايد مي شد، شد! قسم به خدا اگر به مدينه بازگشتيم، عزيز (ما) ذليل (مهاجرين) را از مدينه بيرون خواهد كرد!

خبر به رسول خدا (ص) رسيد؛ عمر گفت: اي رسول خدا! اجازه بدهيد گردن اين منافق را بزنم! حضرت فرمودند: او را رها كن، تا مبادا مردم بگويند محمد اصحاب خويش را مي كشد!

صحيح البخاري ج3، ص1296، ح3330، كتاب المناقب، باب مَا يُنْهَي مِنْ دَعْوَةِ الْجَاهِلِيَّةِ.

نه تنها رسول خدا، عبد الله بن أبي را نكشت؛ بلكه وقتي او از دنيا رفت، در تشييع جنازه او حاضر شد و خود را كفن و دفن كرد و بر جنازه او نماز خواند.

علي بن أبي طالب عليه السلام وارث و جانشين رسول خدا صلي الله عليه وآله بود، اگر عائشه را مي كشت، مردم حرف هاي ناشايستي پشت سر آن حضرت مي زدند و تاريخ او را محكوم مي كرد.

بنابراين همان طوري كه رسول خدا صلي الله عليه وآله، عبد الله بن أبي منافق را به خاطر مصالح اسلام و مسلمين نكشت، اميرمؤمنان عليه السلام نيز به خاطر مصالحي از مجازات عائشه گذشت.

چرا حضرت موسي، سامري را نكشت؟

طبق آيات قرآن كريم، سامري قوم حضرت موسي عليه السلام را در غياب او گمراه كرد و باعث شد كه پيروان موسي به جاي خداوند گوساله پرست شوند و در حقيقت تمام زحمات حضرت موسي و حضرت هارون عليهما السلام تا آن روز برباد برود.

اما وقتي حضرت موسي از ميعاد برگشت، به جاي كشتن سامري به او گفت:

قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فيِ الْحَيَوةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَّن تخُْلَفَهُ وَانظُرْ إِليَ إِلَاهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فيِ الْيَمّ ِ نَسْفًا. طه/97.

(موسي) گفت: «برو، كه بهره تو در زندگي دنيا اين است كه (هر كس با تو نزديك شود) بگويي «با من تماس نگير!» و تو ميعادي (از عذاب خدا) داري، كه هرگز تخلّف نخواهد شد! (اكنون) بنگر به اين معبودت كه پيوسته آن را پرستش مي كردي! و ببين ما آن را نخست مي سوزانيم سپس ذرّات آن را به دريا مي پاشيم!

با اين كه سامري فتنه عظيمي برپا كرده بود و بايد مجازات مي شد؛ اما حضرت موسي عليه السلام او را رها كرد تا در قيامت به عذاب ابدي كه خداوند وعده اش را داده بود، گرفتار شود.

شايد اميرمؤمنان عليه السلام نيز به همين دليل، از مجازات عائشه خودداري كرده باشد.

مجازات عائشه، آتش فتنه را شعله ورتر مي كرد:

بدون شك اگر اميرمؤمنان عليه السلام عائشه را مجازات مي كرد، نه تنها فتنه پايان نمي يافت؛ بلكه عده اي فرصت طلب از اين قضيه سوء استفاده مي كردند و حكم جهاد عليه آن حضرت را صادر مي كردند.

با اين كه اميرمؤمنان عليه السلام در كشتن عثمان هيچ نقشي نداشت؛ و بلكه بارها و بارها با محاصره كنندگان خانه عثمان صحبت كرد تا آن ها را از اين كار بازدارد؛ اما با اين حال فرصت طلبان پيراهن عثمان را به دست گرفتند و باعث كشته شدن ده ها هزار نفر شدند. اگر اميرمؤمنان عليه السلام عائشه را مجازات مي كرد، قطعا بهانه خوبي به دست دشمنان اميرمؤمنان عليه السلام براي برپايي فتنه مي داد.

مقدسي در البدء والتاريخ و ابن العبري در تاريخ مختصر الدول مي نويسند كه وقتي معاويه خبر جمل را شنيد مردم را تحريك كرد كه براي جنگ اميرمؤمنان عليه السلام آماده شوند:

ذكر صفين وهو موضع بين العراق والشأم وقامت الحرب بين الفريقين أربعين صباحا قالوا ولما بلغ معاوية خبر الجمل دعا أهل الشأم إلي القتال علي الشوري والطلب بدم عثمان....

داستان صفين. صفين، محلي بين عراق و شام بود كه چهل روز بين دو گروه در آن جا جنگ بود. گفته اند كه وقتي خبر جمل به معاويه رسييد، مردم شام را دعوت كرد تا براي قرار دادن حكومت در شورا و طلب خون عثمان بجنگند.

المقدسي، مطهر بن طاهر (متوفاي507 هـ)، البدء والتاريخ، ج5، ص217، ناشر: مكتبة الثقافة الدينية - بورسعيد

ولما بلغ معاوية خبر الجمل دعا أهل الشام إلي القتال والمطالبة بدم عثمان.

وقتي خبر جمل به معاويه رسيد، مردم را شام را براي جنگ و طلب خون عثمان دعوت كرد.

ابن العبري، غريغوريوس بن اهرون الملطي، (متوفاي685 هـ)، تاريخ مختصر الدول، ج1، ص55، طبق برنامه الجامع الكبير.

اميرمؤمنان عليه السلام، عائشه را بدون مجازات به مدينه برگرداند؛ آيا اگر به او آسيبي مي زد و يا در معركه كشته مي شد، معاويه چادر او را پيراهن عثمان نمي كرد؟

قطعا كشته شدن همسر رسول خدا صلي الله عليه وآله بهانه بهتري براي معاويه بود و او با تبليغات فراوان اميرمؤمنان عليه السلام را دشمن رسول خدا معرفي و كشتن او را اوجب واجبات معرفي مي كرد.

بنابراين كشتن و مجازات كردن عائشه به هيچ وجه به صلاح حكومت اسلامي نبود؛ همان طوري كه كشتن سامري در زمان حضرت موسي و كشتن عبد الله بن أبي در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله به صلاح حكومت نبود.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
41 | محسن م | Iran - Arak | ٠٣:٣٧ - ١٦ مهر ١٣٩٢ |
خلاصه خطبه حضرت زهرا(س)
اولش خدا شناسي
...لا اله الا الله سخني است که درون مايه و نتيجه اش اخلاص است...
2_پيامبر شناسي
...(پدرم)او امانت دار امانت الهي است. خدا او را از ميان بندگانش برگزيده است...
3_قرآن شناسي
...شما عهده دار نگهداري و پيروي از آن هستيد و نسبت به آن مسئوليد...
4_احکام الهي
...خداوند براي سامان يافتن جامعه اطاعت و پيروي از ما اهل بيت را بر همه واجب کرده و براي در امان ماندن از تفرقه ما را پيشوا و امام مردم قرار داده است...
5_معرفي خودشان و پيامبر(ص)
...من فاطمه(س) هستم و پدرم محمد(ص) است...او فقط پدر من است و هيچ يک از زنان اين وابستگي را با او ندارند و در ميابيم که او فقط با پسر عمويم امير امومنين(ع)برادر است...
6_توصيف دوران جاهليت
...شما بر لبه ي پرتگاه آتش جهنم بوديد...
7_معرفي همسر و امامش
...امير المومنين علي(ع) همان کسي است که در راه خدا هر سختي و رنجي را به جان ميخرد...شما ها هنگام جنگ عقب نشيني ميکرديد و از ميدان نبرد فرار مي نموديم...
8_شکايت از غصب خلافت
...و کساني که پست ترين انسانها بودند و در گمراهي به سر ميبردند ناگهان آشکار شدن(بعد از پيامبر(ص))...شيطان از مخفي گاه خود سر بر آورد و شما را به طرف خود دعوت کرد او ديد شما کساني هستيد که به دعوتش پاسخ مثبت ميدهيدو به فريبش چشم دوخته ايد پس شما را در برابر حق بر انگيخت و ديد به آساني بر مي خيزيد
...آن جايگاهي را که مربوط به شما نبود به نام خود مهر زديد...اينها همه در حالي بود که از عهد و پيمانتان با پيامبر(ص) چيزي نگذشته بود... و هنوز رسول خدا(ص) به خاک سپرده نشده بود به سرعت به دنبال نقشه هاي فريبکارانه خود رفتيد و وانمود کرديد که ميترسيد مسلمانان در فتنه بيفتند
9_شکايت از غصب فدک
...اي ابابکر!آيا در کتاب خدا نوشته شده که تو ميتواني از پدرت ارث ببري ولي من نميتوانم؟!
به راستي که چيز عجيب و جديدي آورده اي...قرآن آشکارا ميگويد:پيامبران از خود ارث ميگذارند آنجا که ميفرمايد:سليمان(ع)از داوود(ع) ارث ميبرد(16 س نمل)...و يحيي(ع) گفت((پروردگارا...از جانب خود فرزندي به من ببخش که وارث من و هم وارث خاندان يعقوب باشد))(5و6 س مريم(س))
10_شکايت از سکوت انصار
...چرا در حق من سستي ميکنيد؟چرا خوابتان برده است...چه زود بدعت را به پا کرده ايد...آيا از آنها (ابوبکر و عمر)ميترسيد؟اگر مومن هستيد خدا سزاوار تر است که از او بترسيد
11_هشدار به مسلمانان
...آن کسي را که براي اداره و تدبير کارها از همه شايسته تر و بهتر است رها کردهايد و از حقش دور نموده ايد...زندگي گوارايتان از بين ميرود
12_پاسخ ابو بکر به حضرت زهرا(س):
...من او(خدا)را شاهد ميگيرم که از رسول خدا(ص)شنيدم:ما پيامبران طلا و نقره و خانه و زمين به ارث نميگذاريم.تنها چيزي که به ارث ميگذاريم کتاب آسماني حکمت ودانش و پيامبري است اموالي که از ما باقي ميماند براي کسي است که بعد از ما حکومت را در دست ميگيرد و او ميتواند هر طور که خواست در مورد آن ها تصميم بگيرد(که اين حديث جعلي به آيات قرآن و عقل و منطق مخالف است)...شکي نيست که تو سرور همه ي مسلمانان هستي تو براي فرزندانت مادري پاک و با فضيلتي ما نمي خواهيم برتري تو را انکار کنيم...در مورد اموالي که در اختيار من است هر چه تو دستور بدهي اجرا ميشود اما آيا شما ميخواهيد با پدرت مخالفت کنم(اوج مکر_همين جمله بر بتلان حديثش کافي است چون حضرت زهرا(س) که يکي از اهل بيت(ع)است و آيه تطهير(33 س الاحزاب)در موردشان نازل شده کاري را از ابوبکر ميخواهد که مخالف دستور خداوند است؟؟؟)
13_پاسخ حضرت زهرا(س):
سبحان الله...آيا با يکديگر همدستي ميکنيد تا پيامبر خدا (ص) را به گناهي که انجام نداده متهم کنيد؟...اينک که او نيست به او تهمت ميزنيد و وقتي که بود برايش فتنه و بلا به پا ميکرديد(دوباره حضرت آيات ارث بردن سليمان(ع)و حضرت يحيي(ع)را بيان ميکند)...اکنون بايد صبري نيکو(پيشه کنم)
14_پاسخ دوم ابوبکر:
...خدا و پيامبر(ص) راست ميگويند دختر پيامبر(ص) هم راست ميگويند(ولي اگر فدک را پس بدهم خانواده اهل بيت(ع) قدرت مالي پيدا ميکند و خلافت را از ما پس ميگيرند...پس در واقع من راست ميگويم نه خدا و رسول و اهل بيت)...و سخنانت را رد نميکنم(ولي رد ميکنم)بگذار اين مسلمانان بين من وشما داوري کنند(خود فروختگان به جايي قرآن داوري کنند چرا الان نميگيد کتاب خدا مارا بس است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟)
15_هشدار به مسلمانان
اي مسلمانان!با شمايم شما که به سخنان باطل رو آوردهايد...چرا در آيات قرآن تفکر نميکنيد...آه!که شما چه بد سخني را از پيش خود آورده ايد!
آه! که شما چه بد کسي را معرفي کرده ايد!
آه! که شما چه شر بزرگي را با خوبي هاي عوض کرده ايد
به خدا قسم باري را که بر دوش گرفته ايد قطعا احساس خواهيد کرد...وقتي جزاي کار خود را ميبينيد که مرگتان فرا برسد...آنجاست که اهل باطل ضرر ميکنند
16_در دل با پيامبر(ص)
پس از آن که شما را از دست داديم بعضي از مردم به زشتي با ما رفتار کرده اند به ما اهانت نمودند و حق ما را خوار شمردند اکنون زمين براي ما تنگ است
ببخشيد طولاني شد
به اميد پايبندي به ولايت

42 | محسن م | Iran - Arak | ٠٤:١١ - ١٦ مهر ١٣٩٢ |
سند خطبه کتاب الاحتجاج شيخ طبرسي ج1 ص 97 تا 107
دانشمند بزرگ شيخ طبرسي از امام حسن مجتبي(ع) نقل کرده اند
اين خطبه در ديگر کتب شيعه و سني هم اومده
شيعه:امالي.شيخ مفيد_علل الشرايع.شيخ صدوق_تلخيص الشافي.شيخ طوسي_الشافي في الامامه.سيد مرتضي_دلائل الامامه.محمد بن جرير طبري_مناقب آل ابي طالب.ابن شهر آشوب_انوار اليقين.ابو محمد المنصور اليمني_شرح نهج البلاغه.کمال الدين ميثم بن علي بن ميثم_الدر النجفيه.محدث بحراني
اهل سنت:بلاغت النساء.احمد بن ابي طاهر ابن طيفور_السقيفه.ابوبکر احمد بن عبد العزيز جوهري_الفضل في صفه الادب الکمال.ابو الطيف محمد بن اسحاق الوشاء_شرح الاخبار.قاضي نعمان بن محمد تميمي مغربي_مناقب.ابوبکر احمد بن موسي بن مردويه_نثر الدر.ابو سعد منصور بن حسين آبي_التذکره الحمدونيه.محمد بن حسن بن حمدون_منال الطالب في شرح طوال الغرائب.مجد الدين مبارک(ابن اثير)_تذکره الخواص.يوسف بن فرغلي(سبط بن جوزي)_الدر النظيم.جمال الدين يوسف بن حاتم شامي_جواهر المطالب في مناقب الامام علي بن ابي طالب(ع).محمد بن احمد باعوني دمشقي
43 | مسجد عشاق | Iran - Qom | ٢٠:٠٥ - ٠٩ آذر ١٣٩٢ |
اگر در جنگ جمل يا صفين بوديد کدام طرف را براي جنگيدن انتخاب مي کرديد
http://www.adyannet.com/news/1697
44 | سيد | Germany - Eschborn | ١١:١٩ - ١٥ ارديبهشت ١٣٩٣ |
يا سلام ميخواستم ببينم ايا اين مطلب صحت داره ؟ اگر ممکنه ادرس ذقيق با متن عربي رو بديد لطفا - ممنون ياعلي مدد
در جنگ جمل حضرت علي (ع) ، طلحه و زبير را فراخواند و فرمود: شما مي دانيد که اصحاب جمل ملعونند؟ زبير گفت چگونه ما ملعونيم، و حال آنکه ما اهل بهشتيم؟ حضرت علي فرمود: اگر من شما را اهل بهشت مي دانستم با شما جنگ نمي کردم و جنگ با شما را حلال نمي شمردم.
زبير گفت: آيا حديث سعيد بن عمرو بن نفيل را که از پيغمبر (ص) شنيده که 10 نفر از قريش اهل بهشتند نشنيده اي؟ حضرت فرمود شنيدم که سعيد اين حديث را در خلافت عثمان به جهت او نقل کرده است. زبير گفت: آيا دروغ گفته است؟ علي(ع) فرمود: من چيزي نمي گويم تا نام آنها ببري. زبير نام نه نفر را برد. علي (ع) فرمود: نفر دهم کيست؟ زبير گفت: خود شما هستيد.
حضرت علي (ع) فرمود: پس تو اقرار کردي که من اهل بهشتم، ولي من آنچه ادعا کردي از براي خود و اصحابت منکرم. زبير گفت: آيا گمان ميبري که سعيد دروغ گفته است؟ علي(ع) فرمود: گمان ندارم يقين دارم که حديث دروغ است، و البته بعضي از اينها در تابوتي هستند، در اسفل درکات جهنم و بر سر آن چاه سنگي است که وقتي خدا بخواهد اهل جهنم را عذاب کند آن سنگ را بر مي دارد، اين مطلب را از پيغمبر شنيدم. زبير از نزد حضرت علي (ع) با چشمان گريان برگشت

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اين روايت در الاحتجاج چنين آمده است: وعن سليم بن قيس الهلالي قال : لما التقى أمير المؤمنين عليه السلام أهل البصرة يوم الجمل . نادى الزبير يا أبا عبد الله أخرج إلي : فخرج الزبير ومعه طلحة . فقال لهما والله إنكما لتعلمان وأولوا العلم من آل محمد وعائشة بنت أبي بكر : أن كل أصحاب الجمل ملعونون على لسان محمد صلى الله عليه وآله ، وقد خاب من افترى . قالا كيف نكون ملعونين ونحن أصحاب بدر وأهل الجنة ؟ ! فقال عليه السلام : لو علمت أنكم من أهل الجنة لما استحللت قتالكم ، فقال له الزبير : أما سمعت حديث سعيد بن عمرو بن نفيل وهو يروي : أنه سمع من رسول الله صلى الله عليه وآله يقول : " عشرة من قريش في الجنة " ؟ قال علي عليه السلام : سمعته يحدث بذلك عثمان في خلافته ، فقال الزبير أفترا كذب على رسول الله صلى الله عليه وآله ؟ فقال لهعلي عليه السلام : " لست أخبرك بشئ حتى تسميهم " قال الزبير : أبو بكر ، وعمر ، وعثمان ، وطلحة ، والزبير ، وعبد الرحمن بن عوف ، وسعد بن أبي وقاص ، وأبو عبيدة بن الجراح ، وسعيد بن عمرو بن نفيل . فقال له علي عليه السلام : " عددت تسعة فمن العاشر ؟ " قال له : أنت قال علي عليه السلام : قد أقررت أني من أهل الجنة ، وأما ما ادعيت لنفسك وأصحابك فإنا به من الجاحدين الكافرين ، قال له ، أفتراه كذب على رسول الله صلى الله عليه وآله ؟ قال عليه السلام : ما أراه كذب ، ولكنه والله اليقين . فقال علي عليه السلام : والله إن بعض من سميته لفي تابوت في شعب في جب في أسفل درك من جهنم ، على ذلك الجب صخرة إذا أراد الله أن يسعر جهنم رفع تلك الصخرة ، سمعت ذلك من رسول الله صلى الله عليه وآله وإلا أظفرك الله بي وسفك دمي على يديك ، وإلا أظفرني الله عليك وعلى أصحابك وسفك دمائكم على يدي وعجل أرواحكم إلى النار ، فرجع الزبير إلى أصحابه وهو يبكي .

الطبرسي، الاحتجاج، ج 1 ص 237، ناشر : دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف ، تحقيق : تعليق وملاحظات: السيد محمد باقر الخرسان، سال چاپ : 1386 - 1966 م

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

45 | سيد | Germany - Eschborn | ١٢:٣٩ - ١٦ ارديبهشت ١٣٩٣ |
سلام عليکم - خدا اجرتون بده - اللهم عجل لوليک الفرج
46 | علي ولي الله | Iran - Tehran | ٠٤:٠٨ - ٢٠ شهریور ١٣٩٣ |
سلام عليکم. لطفا در مورد روايات زير که بعد از جنگ جمل واقع شد، توضيح بفرماييد:

حضرت طلحه رضي الله عنه در ميدان جنگ شهيد شد، اما حضرت زبير رضي الله عنه از جنگ کناره گرفت و هنگامِ برگشت ابن جرموز در راه او را شهيد کرده و به اميد انعام نزد حضرت علي رضي الله عنه آمد و گفت: اي أميرالمؤمنين! مژده باد که دشمنت را کشتم.
حضرت علي رضي الله عنه پرسيد: چه کسي را؟
گفت: زبير را.
حضرت علي رضي الله عنه فرمود: من تو را به جهنم مژده مي‌دهم!
ابن جرموز گفت: انعام عجيبي دادي!
حضرت علي رضي الله عنه فرمود: من چه‌كار کنم در حالي كه رسول خدا صلى الله عليه وسلم به من فرموده است:
ـ «يَا عَلِيُّ! بَشِّرْ قَاتِلَ ابْنِ صَفِيَّةَ بِالنَّارِ»؛ اي علي! قاتل پسر صفيه را به دوزخ بشارت بده.
و حضرت زبير رضي الله عنه پسر صفيه، عمه‌ي پيامبر صلى الله عليه وسلم بود.
ابن جرموز با شنيدن اين بشارت خودکشي کرد. حضرت علي رضي الله عنه با ديدن اين صحنه با آواز بلند تکبير گفت و فرمود: ببينيد گفته‌ي رسول خدا صلى الله عليه وسلم چگونه راست در آمد![1]
پس از پايان جنگ، حضرت علي، امام حسن و عبدالله بن عباس رضي الله عنهم جهت مشاهده‌ي اجساد مقتولين به ميدان جنگ تشريف بردند؛ بر يکي که رسيدند، حضرت امام حسن رضي الله عنه آواز داد: يَا أَبَتِ! وَاللهِ فَرْخُ قُرَيْش؛ اي پدر! قسم به خدا نوجواني از قريش اين‌جا افتاده است.
حضرت علي رضي الله عنه پرسيد: کيست؟
او گفت: محمّد بن طلحه رضي الله عنهما.
حضرت علي رضي الله عنه فرمود: «وَاللهِ کانَ شَاباً صَالِحاً»؛ به خدا قسم نوجوان نيکوکاري بود.[2]
باز گذر حضرت علي رضي الله عنه بر جسد حضرت طلحه رضي الله عنه افتاد؛ آن را ديده و نشست و فرمود: ابومحمّد اين‌جا به اين حال افتاده است! و فرمود: کاش من بيست سال قبل مي‌مردم! و دست حضرت طلحه رضي الله عنه را گرفته و بار بار بوسه مي‌داد و مي‌فرمود: اين همان دستي است که از رسول خدا صلى الله عليه وسلم مصايب را دفع کرده است.[3]
وقتي که آخرين رمق حضرت طلحه رضي الله عنه رسيده بود، کسي [ثور بن مجزاة] از کنار او گذشت، او پرسيد: از کدام لشکري؟
گفت: از لشکر امير المؤمنين رضي الله عنه.
حضرت طلحه رضي الله عنه فرمود: خوب است؛ دست بده تا من بر دست تو براي حضرت علي رضي الله عنه بيعت کنم. و بيعت کرد و پس از آن جان داد.
آن شخص واقعه را به حضرت علي رضي الله عنه عرض کرد؛ حضرت علي رضي الله عنه تکبير خواند و فرمود: خداوند نخواست که حضرت طلحه رضي الله عنه را بدون بيعت با من به جنّت داخل گرداند.[4]
از حضرت علي رضي الله عنه راجع به اهل جمل سؤال شد که آيا مشرک بودند؟
فرمود: نه؛ ايشان از شرک مي‌رميدند.
گفته شد: پس آيا منافق بودند؟
فرمود: نه؛ منافق خدا را بسيار کم ياد مي‌کند.
باز پرسيده شد: آنان را چه قرار دهيم؟
فرمود: «إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَيْنَا»؛ آنان برادران ما بودند که بر ما بغاوت کردند [و اميدوارم من و آنان از گروهي باشيم که خداوند درباره‌ي آن‌ها فرموده است: «وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَاناً عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِيْنَ»؛ هر گونه غِلّ را از سينه‌ي آن‌ها مي‌شوييم در حالي که همه برادراند و بر تخت‌هاي بهشت روبه‌روي يک‌ديگر قرار مي‌گيرند.]
[1] تطهير الجنان؛ البداية والنهاية.
[2] تطهير الجنان.
[3] تطهير الجنان؛ البداية والنهاية (7/428). در جنگ احد يک بار آن‌حضرت صلى الله عليه وسلم در ازدحام کفار واقع شد؛ در آن وقت به غير از حضرت طلحه رضي الله عنه کسي ديگر نبود. از هر چهار طرف تير مي‌باريد و حضرت طلحه رضي الله عنه به وسيله‌ي سپر جلوي تيرها را مي‌گرفت که ناگهان سپر از دستش افتاد. تصور کرد که اگر من سپر را بردارم تا آن وقت معلوم نيست که چند تير به پيامبر صلى الله عليه وسلم اصابت کند؛ لذا به وسيله‌ي دست خود جلوي تيرها را مي‌گرفت. در نتيجه دستش کاملاً شل شد که تا آخر عمر بي‌کار ماند. حضرت علي رضي الله عنه همين دست را بوسه مي‌داد. (مؤلف)
[4] إزالة الخفاء (2/280).

مثل هميشه، منتظر پاسخ راهگشاتون هستم. يا علي... .

پاسخ:

باسلام

دوست گرامي

1. چگونه طلحه شهيد حساب شود و حال آنکه با خليفه وقتش با اينكه با او بيعت نموده بود جنگيد و رسول گرامي اسلام را آزرده نمود و آيه 53 احزاب عليه او نازل گشت. چگونه طلحه شهيد باشد و حال آنکه با کسي جنگيد که رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و اله در مورد او فرموده بودند: «يا علي حربك حربي وسلمك سلمي» همچنين «من أطاع عليا فقد أطاعني ومن عصى عليا فقد عصاني» و «علي مع القرآن والقرآن مع علي لن يفترقا حتى يردا علي الحوض» و «علي مع الحق والحق مع علي يدور الحق حيثما دار» و... .

2. در مورد زبير هم ايشان پيازداغش را زياد کرده است اولاً طبق نقلي حضرت امير عليه السلام اصلاً او را به حضور نپذيرفتند بلکه فرمودند او را بشارت به جهنم دهيد طبق روايت ديگر هم وقتي شمشير زبير را ديدند فقط فرمودند: اين شمشير چقدر اندوه را از چهره رسول الله صلي الله عليه و آله زدوده است و حديث رسول الله صلي الله عليه و آله را بيان نمودند. ابن جرموز در اين قضيه خودرايي کرده و زبير را بيرون از ميدان جنگ کشت معلوم نيست به چه هدفي چنين کاري کرد احتمال دارد مشکل شخصي داشته و يا از طرف کسي مانند مروان که به دنبال کشته شدن طلحه و زبير بوده اجير شده باشد.

ثانياً در همين جنگ و در همين کتاب البدايه و النهايه ابن کثير که سخن قبلي را آورده نقل شده است که حضرت امير عليه السلام روايتي را از رسول الله براي زبير ياد آوري کردند که حاکي از پيشگويي ايشان در مورد اين جنگ بوده و رسول الله در اين مورد فرمودند: زبير در اين درگيري تو ظالم هستي «لما دنا علي وأصحابه من طلحة والزبير ودنت الصفوف بعضها من بعض خرج علي وهو على بغله رسول الله صلى الله عليه وسلم فنادى ادعوا لي الزبير بن العوام فأني علي فدعى له الزبير فأقبل حتى اختلفت أعناق دوابهما فقال علي يا زبير نشدتك الله أتذكر يوم مر بك رسول الله صلى الله عليه وسلم ونحن في مكان كذا وكذا فقال يا زبير ألا تحب عليا فقلت ألا أحب أبن خالي وابن عمي وعلي ديني فقال يا زبير أما والله لتقاتلنه وأنت ظالم له فقال الزبير بلى والله لقد نسيته منذ سمعته من رسول الله صلى الله عليه وسلم ثم ذكرته الآن والله لا أقاتلك فرجع الزبير على دابته يشق الصفوف» (البداية والنهاية ، اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774 ، دار النشر : مكتبة المعارف - بيروت ج 7 ص 242)

آيا با وجود اين روايت جايي براي تشکيک در شناخت حق از باطل مي ماند؟

3. در مورد محمد بن طلحه به تصريح کتب اهل سنت وي اهل عبادت بوده ولي در لشکر پدرش در مقابل امام علي عليه السلام قرار گرفته است لذا شکي در منحرف بودن او نبايد کرد: «وكان لطلحة من الولد محمد وهو السجاد وبه كان يكنى قتل يوم الجمل مع أبيه» (الطبقات الكبرى ج 3 ص 214)

مضاف به اينکه حضرت علي عليه السلام چنانکه در مستدرک حاکم آمده در مورد او فرمودند: «إن كان ما علمته لشاب صالح» (المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 5605، دارالکتب العلميه) يعني اگر سخن مردم در مورد او صحيح باشد وي فرد صالحي بوده.

4. اما سخني که وي در مورد طلحه ذکر کرده واقعيت ندارد چون طلحه در ميدان معرکه از دنيا نرفته است بلکه وي در معرکه مجروح شد و سپس به خانه منتقل شد و در آنجا از شدت خونريزي جان باخت. «فأدركه مولى له فركب وراءه وأدخله البصرة فمات بدار فيها» (البداية والنهاية ج 7 ص 248، بيروت مکتبه المعارف) اينکه حضرت چنين سخني در مورد او گفته باشند از ساخته هاي افرادي است که سعي داشته اند قضيه حتمي جنگ را با اينگونه ساخته ها زير سوال برده و آن را توجيه کنند و بگونه اي آبروي ريخته طلحه را به جوي برگردانند.

5. ابن جرموز هم به گفته موررخان خودکشي نکرده بلکه در نهروان با خوارج بوده و در آنجا کشته شده است. «خرج ابن الجرموز على علي عليه السلام، مع أهل النهر، فقتله معهم فيمن قتل» (شرح نهج البلاغة، ج 1، ص 146)

6. اما روايت «اخواننا بغوا علينا» که نويسنده از روي جهالت خيال کرده مدح است اولاً اشتباه کرده اين ذم آنهاست چون در ابتداي اين روايت آمده است که «أَنَّ عَلِيًّا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ لَمْ يُصَلِّ عَلَى الْبُغَاةِ وَلَمْ يُغَسِّلْهُمْ فَقِيلَ لَهُ : أَهُمْ كُفَّارٌ ؟...» (العناية شرح الهداية ، محمد بن محمد البابرتي المتوفى : 786هـ، ج 3 ص 36) امام بر آنها نماز نخواندند و آنها را غسل ندادند لذا براي افراد سوال ايجاد شد. ثانياً وقتي کسي امامش را نشناسد طبق روايات صحيحه به مرگ جاهلي مرده اگر اين فرد عليه امام زمانش خروج کند و قصد جان او را کند که حکمش معلوم است.

ثالثاً اين خبر شاذي است که به قول شيخ مفيد(ره) لم يأت به التواتر من الأخبار و لا أجمع على صحته رواة الآثار (الإفصاح في الإمامة، ص 126)

رابعاً در برابر اين روايت روايات مشهوري داريم که با اسناد و طرق مختلف نقل شده اند و با آن سازگاري ندارند:

1. «أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع بِالْبَصْرَةِ وَ النَّاسُ مُصْطَفُّونَ لِلْحَرْبِ فَقَالَ لَهُ عَلَامَ نُقَاتِلُ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ نَسْتَحِلُّ دِمَاءَهُمْ وَ هُمْ يَشْهَدُونَ شَهَادَتَنَا وَ يُصَلُّونَ إِلَى قِبْلَتِنَا. فَتَلَا ع هَذِهِ الْآيَةَ رَافِعاً بِهَا صَوْتَهُ وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ». فَقَالَ الرَّجُلُ حِينَ سَمِعَ ذَلِكَ كُفَّارٌ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ وَ كَسَرَ جَفْنَ سَيْفِهِ وَ لَمْ يَزَلْ يُقَاتِلُ حَتَّى قُتِلَ «الاحتجاج 169- 170 ؛ الإفصاح في الإمامة، ص 126».

2. همچنين فرمود: «وَ اللَّهِ مَا قُوتِلَ أَهْلُ هَذِهِ الْآيَةِ حَتَّى الْيَوْمَ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ‏ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ « أمالي الطوسيّ 1: 130، تفسير العيّاشيّ 2: 79/ 27، مناقب ابن شهرآشوب 3: 148، شواهد التنزيل 1: 209/ 280 و 281، و الآية من سورة المائدة 5: 54. تفسير التبيان 3: 555، مجمع البيان 3: 321، مناقب ابن شهرآشوب 3: 148.».

طبق اين روايات آنها ائمه کفر و بي ايمان و مرتد اند. و آيه اي که ذکر کرده هم هيچ ارتباطي با اين جريان ندارد.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)

47 | محمد مهدی | Germany - Falkenstein | ١٧:٥٦ - ٢٨ فروردين ١٤٠١ |
سلام و درود و خسته نباشید خدمت شما
فوق العاده بود دمتون گرم
48 | امیرحسین | Germany - Falkenstein | ١٦:٣١ - ١٠ تير ١٤٠١ |
با سلام
بنده متوجه نشدم
شما طلحه و زبیر را بهشتی میدانید ؟

در جواب به کسانی مه می گویند این اختلاف ، اختلاف سیاسی بوده
چه بگوییم؟

با تشکر

پاسخ:
 با سلام
طبق منابع اهل سنت اگر کسی یک وجب از اطاعت سلطان خارج شود و بمیرد به مرگ جاهلی مرده است، طلحه و زبیر بر حاکم و سلطان شرعی خودشان که امیرالمومنین علیه السلام بود خارج شدند و در این خروج از دنیا رفتند و طبق روایات صحیح اهل سنت به مرگ جاهلی مرده اند
موفق و موید باشید
گروه پاسخ به شبهات
موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
 [1] [2]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها