بازگشت

ظهور ابومسلم خراساني


پس از قيام و شهادت يحيي، ابومسلم خراساني از موقعيت و زمينه ي مناسبي كه يحيي و شيعيان براي برانداختن بني اميه به وجود آورده بودند، استفاده كرد. داعيان عباسي نيز از فرصت مناسب به نفع خويش بهره برداري مي نمودند. همه جا سخن از مظلوميت خاندان پيامبر عليهم السلام بود و هر كس نسبت به جنايات بني اميه و عمال آنان ابراز انزجار مي كرد. شيعيان


خراسان با دلي پر از اندوه و غم و قلبي مملو از عشق به دودمان پيامبر، هر كه را نام «رضاي آل محمد عليهم السلام» را مي برد و مردم را دعوت به حكومت بني هاشم مي كرد، با جان و دل مي پذيرفتند. مبلغان عباسي از اين حربه حداكثر استفاده را مي كردند و به مردم وعده ي عدل و دادگستري در ظل حكومت «رضاي آل محمد عليهم السلام» مي دادند.

شيعيان و مردم خراسان به عنوان خون خواهي فرزندان پيامبر عليهم السلام و قيام بر ضد بني اميه براي نشان دادن تأثر خود از شهادت زيد عليه السلام و يحيي، جامه ي سياه به تن كردند و «مسوده» (سيه جامگان) ناميده شدند. آنان به عنوان سپاهي متحد و با عقيده ي مبارزه بني اميه ظاهر گشتند. در آن زمان، هر كس لباس سياه مي پوشيد طرفدار حكومت عدل و حامي خاندان پيامبر عليهم السلام و دشمن بني اميه شناخته مي شد. بني عباس و داعيان آنان نيز لباس سياه پوشيدند و انقلابيان علوي و هاشمي با پرچمي سياه وارد صحنه ي مبارزه شدند.

بدين روي، لباس سياه شعاري شد براي همه ي كساني كه در جبهه ي مخالف حكومت اموي قرار داشتند. بني عباس حتي پس از پيروزي نيز همه لباس سياه و عمامه ي سياه به تن مي كردند؛ زيرا اين لباس و شعار بود كه آنان را به قدرت رسانده بود. اما پس از به قدرت رسيدن عباسيان، مردم ديگر لباس سياه نپوشيدند. تنها بني هاشم اين شعار را نگه داشتند و بر آن اصرار ورزيدند و اين از علايم مشخصه ي آنان شد و تاكنون، كه قريب سيزده قرن از آن زمان مي گذرد، هنوز سادات هاشمي و فرزندان پيامبر عليهم السلام، عمامه ي سياه را به عنوان نشانه ي هاشمي بودن حفظ كرده اند و مردم براي آن احترامي خاص قائلند.


«سيه جامگان خراسان» به انقلابياني گفته مي شد كه پس از شهادت زيد عليه السلام، در ركاب يحيي جنگيدند و بعد از كشته شدن يحيي، لباس سياه را از تن بيرون نياوردند.سرانجام، از ميان مخالفان بني اميه در خراسان، مردي شجاع به نام ابومسلم، كه از وابستگان بني عباس بود، از اين موقعيت مناسب استفاده كرد و با دستاويز قرار دادن احساسات شيعيان، رهبري سيه جامگان خراسان را به عهده گرفت. [1] او توانست لشكري عظيم به وجود آورد، والي مقتدر خراسان، نصر بن يسار، را كه از طرف حكومت بني اميه حاكميت داشت، از اريكه ي قدرت به زير كشد و بر خطه ي خراسان چيره گردد.

درباره ي شخص ابومسلم، تحقيق جامعي صورت نگرفته و معلوم نشده كه او عرب بوده يا عجم؛ مشرك بوده يا بربر؛ و در تواريخ، از جمله ي صفات او را خون ريزي و هتاكي و آدم كشي فراوان برشمرده اند. وانگهي ابومسلم خود از دعات بني عباس بود و فرستاده ي ابراهيم امام و دست نشانده ي او بود و به كار او منجر به قدرت يافتن بني عباس شد. [2] اگر ابومسلم به واقع، طرفدار خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و علويان بود، بايد حكومت را به «رضاي آل محمد عليهم السلام»، كه در آن زمان كسي جز امام صادق عليه السلام نبود، واگذار مي كرد، نه به فرزندان عباس. بنابراين، ابومسلم وجهه ي خوبي در نظر شيعيان و ائمه ي اطهار عليهم السلام ندارد.

استاد شهيد، آية الله مطهري قدس سره، در كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران، در اين باره مي نويسد:


«نهضت سياه جامگان خراسان عليه مظالم و تبعيضات اموي به نام اسلام و عدل اسلامي آغاز گشت، نه به نام ديگر. داعيان و نقيبان عباسيان كه مخفيانه به دعوت مي پرداختند، دم از عدالت اسلامي مي زدند و مردم را به «الرضا من آل محمد» مي خواندند. [3] .

از طرف صاحبان دعوت، براي مردم خراسان پرچمي به رنگ سياه رسيد كه نامش مخفي نگه داشته مي شد و بر آن، اين آيه ي مباركه نوشته شده بود:

«اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علي نصرهم لقدير» [4] .

به ستمديدگان اجازه داده شد كه (يا ستم كاران) بجنگند و خداوند بر ياري آنان قادر است.

در آغاز نهضت، نه نام آل عباس در ميان بود و نه نام ابومسلم و نه قوميت ايراني و نه نامي ديگر، جز نام اسلام و قرآن و اهل بيت عليهم السلام و عدل و مساوات اسلامي؛ و هيچ شعاري در بين نبود، جز شعارهاي مقدس اسلامي. در يكي از سفرها كه داعيان عباسي به مكه آمدند و با ابراهيم امام ملاقات كردند، او ابومسلم را كه هيچ معلوم نبود چه كسي است، اهل كجا است، عرب است يا ايراني، معرفي كرد و چون ابومسلم در خراسان ظهور كرد، به نام «ابومسلم خراساني» معروف شد.

برخي تاريخ نويسان ايراني اخيرا كوشش دارند كه همه ي موفقيت هاي قيام سيه جامگان را مرهون شخصيت ابومسلم معرفي كنند. شكي نيست كه ابومسلم سردار لايقي بود، ولي آنچه زمينه را فراهم كرد چيز ديگري بود. گويند: ابومسلم در مجلس منصور، دومين خليفه ي عباسي، آن گاه كه


مورد عتاب واقع شد، از خدمات خودش در راه استقرار خلافت عباسي سخن راند و كوشش كرد با يادآوري خدمات خويش، منصور را رام كند. منصور پاسخ داد: «اگر كنيزي به اين امر دعوت مي كرد، موفق مي شد و اگر تو به نيروي خودت مي خواستي قيام كني، از عهده ي يك نفر هم برنمي آمدي!» [5] .

هر چند در بيان منصور قدري مبالغه وجود دارد، اما واقعيت است و به همين دليل، منصور توانست ابومسلم را از اوج عزت و قدرتش پايين بكشد و آب هم از آب تكان نخورد.

در اينجا ذكر اين نكته لازم است كه عباسيان با تحريك احساسات اسلامي ايرانيان، قيام را رهبري كردند و آن جا با قرائت آيه ي «اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا...»،مظالم امويان را برشمردند، بيش تر از مظلوميت آل محمد عليهم السلام سخن مي گفتند تا مظلوميت خود ايرانيان. در سال 129 ه. ق. روز عيد سعيد فطر، سيه جامگان علنا در بلاد ماوراءالنهر قيام خويش را ضمن خطبه ي نماز عيد اعلام كردند. نماز عيد را مردي به نام سليمان بن كثير، كه خود، عرب و ظاهرا از دعات عباسيان است خواند. شعار اين قوم، كه هدف آن ها را مشخص مي كرد، اين آيه ي كريمه بود:

«يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقيكم» [6] .

اي مردم، ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را شعبه شعبه و قبليه قبيله قرار داديم تا همديگر را بشناسيد. همانا گرامي ترين شما


نزد خداوند پارساترين شما است.

با دقت در تاريخ سقوط امويان و پيروزي عباسيان، اين مطلب به وضوح نمايان است كه قيام زيد عليه السلام و يحيي علت اصلي هلاكت بني اميه، و نيروي هواخواه زيد، اساس به ثمر رسيدن انقلاب عباسيان بوده است. [7] .

شيعيان ماوراء النهر و خراسان و هواداران زيد عليه السلام و يحيي نمي خواستند عباسيان به حكومت برسند، بلكه هدفشان سرنگون كردن رژيم فاسد بني اميه و اقامه ي دولت عدل بود كه بر پايه ي كتاب و سنت و احكام قرآن و حكومت «رضاي آل محمد عليهم السلام» باشد و مقصود آنان از «رضاي آل محمد عليهم السلام» كسي جز امام معصوم از خاندان پيامبر عليهم السلام نبود و اين همان هدف قيام زيد عليه السلام و يحيي بود.


پاورقي

[1] ثورة بن زيد علي، ناجي حسن، ص 152.

[2] تاريخ طبري، ج 7، ص 422، 421 - 353.

[3] خدمات متقابل اسلام و ايران، مرتضي مطهري، ج 2، ص 404.

[4] حج (22)، آيه‏ي 39.

[5] خدمات متقابل اسلام و ايران، مرتضي مطهري، ج 2، ص 405، 404.

[6] حجرات (49)، آيه‏ي 13.

[7] ثورة زيد بن علي، ناجي حسن، ص 152.