بازگشت

واقعه ي حره


تمام تواريخ معتبر اسلامي همچون تاريخ طبري، [1] يعقوبي، [2] ابن اثير، [3] مسعودي [4] و ابن كثير [5] اين واقعه را ثبت كرده اند. ما به طور فشرده آن را از مروج الذهب مسعودي نقل مي كنيم.

مهم ترين عامل قيام حجاز، به ويژه در مدينه، مركز وحي و جايگاه صحابه ي پيامبر صلي الله عليه و آله و موطن خاندان رسول خدا صلي الله عليه و آله و بني هاشم و


بازماندگان حادثه ي عاشورا، همان تأسف عميق و تأثر عظيم آنان از واقعه كربلا و شهادت مظلومانه ي حسين بن علي عليهماالسلام و يارانش بود كه جايگاه خاصي در قلوب مردم مدينه داشتند.

مسعودي مي نويسد:

چون دامنه ي ظلم و جنايت و فسق و فجور يزيد به همه جا كشيده شد، مردم به پا خاستند. در مدينه مركز وحي و پايگاه پيامبر صلي الله عليه و آله كه هنوز تعداد كثيري از صحابه، از مهاجر و انصار در قيد حيات بودند، بيشتر نسبت به جنايات يزيد حساسيت نشان مي دادند، خصوصا كشتن امام حسين عليه السلام،فرزند دختر پيامبر (ص)، و يارانش و فسق و فجور و شراب خواري و حكومت فرعوني يزيد كه به سبب آن، مردم دست به شورش زدند.

اين شورش، زاييده ي عوامل چندي بود كه اهم آن عبارت بود از: حادثه ي عاشورا، فساد دستگاه حاكم، به عزلت كشاندن اين شهر از لحاظ سياسي توسط معاويه، ظلم و جور كارگزاراني كه از سوي معاويه در آن مناطق حكومت مي كردند، بدين علل، آتش خشم و اعتراض مردم در حجاز شعله ور شد.

آنان در پي فرصتي مناسب بودند تا اهداف خود را عملي سازند و حادثه ي كربلا عامل دگرگوني اوضاع شد. مردم سر به شورش نهادند. قيام كردند، فرماندار يزيد به نام عثمان بن محمد بن ابي سفيان را از شهر بيرون راندند. و شوراي انقلابي موقتي به رهبري تني چند از بزرگان مهاجر و انصار و تابعين، حكومتي خودمختار تشكيل دادند.

مدينه موضع سازش ناپذيري گرفت و جز قيام عليه نظام اموي راه


ديگري نمي شناخت و با تشكيل مجمعي در مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله، رسما از حكومت يزيد سرپيچي و او را از خلافت عزل كرد. [6] .

بارزترين چهره ي رهبري اين حركت حق طلبانه و انتقام جويانه عبدالله، فرزند برومند حنظله ي غسيل الملائكه [7] بود و مردم به طور موقت تا روشن شدن اوضاع، به عنوان امير با او بيعت كردند. عبدالله در آن سال، پنجاه و هشت سال و اندي داشت. مردم عناصر كاخ نشين اموي را، كه در منزل بزرگشان، مروان بن حكم، جمع شده بودند، از مدينه بيرون كردند و بدين ترتيب، پايتخت اوليه ي اسلام از نفوذ امويان خارج شد.

به محض رسيدن خبر به مركز، يزيد يكي از خطرناك ترين و پست ترين فرماندهانش به نام «مسلم بن عقبه»، را كه بعدا به دليل خون ريزي و جنايات زيادش به «مجرم بن عقبه» شهرت يافت،با لشكري جرار به استعداد پنج هزار نفر براي سركوبي مردم مدينه گسيل داشت. نيروهاي يزيد به نزديكي مدينه رسيدند و در بياباني به نام «حره» [8] اردو زدند.

مردم مدينه به رهبري عبدالله بن حنظله و عبدالله بن مطيع، به دفاع پرداختند، اما در مقابل يورش ددمنشانه ي لشكر يزيد شكست خوردند


و دشمن وارد شهر شد. [9] .

مسعودي مي گويد:

واقعه ي عظيمي بود در كثرت خون ريزي، حمام خون به راه انداختند و مردم زيادي به شكل فجيعي قتل عام شدند و تعداد كثيري از بني هاشم و مهاجر و انصار و ساير مردم مظلومانه به دست عمال يزيد به شهادت رسيدند. [10] .

آمادگي مردم مدينه براي رويارويي با سپاه جرار و سازمان يافته ي دشمن كافي نبود. از اين رو آرزوي پيروزي و آزادي از حكومت امويان با شكست در جنگ حره و هتك حرمت آنان با تلفات و خسارات سنگين و جبران ناپذير خاتمه يافت.

ابن اثير مي نويسد:

نخستين واقعه، كه در حره (مدينه) رخ داد، خلع يزيد بود كه چون سال مزبور (سال 63) رسيد، اهالي مدينه عثمان بن محمد بن ابي سفيان را، كه فرماندار يزيد بود، از مدينه بيرون كردند و بني اميه را، كه در مدينه ساكن بودند، محاصره نمودند و با عبدالله بن حنظله بيعت كردند.

بني اميه و هوادارانشان در خانه ي مروان تحصن نمودند و به يزيد نامه نوشتند و طلب كمك كردند و پيك آنان هنگامي به شام رسيد كه يزيد بر كرسي نشسته و پاي خود را در تشت آبي نهاده بود - زيرا به درد نقرس مبتلا بود - او وقتي نامه را خواند، به اين شعر تمثل جست:




لقد بدلوا الحلم الذي في سجيتي

فبدلت قومي غلظة بليان



آنان حلم مرا، كه ناشي از اخلاق من است، دگرگون كردند، من هم درباره ي قوم خود، نرمي را به خشونت تبديل ساختم.

سپس گفت: آيا بني اميه و هواداران آنان در مدينه بالغ بر هزار نفر نيستند؟ پيك گفت: به خدا قسم بيش ترند.

يزيد گفت: آن ها نمي توانند حتي يك ساعت جنگ و مقاومت كنند! سپس به دنبال عمر سعد فرستاد و از او خواست كه براي سركوبي مدينه حاضر شود. عمر گفت: من در دشت و هامون جاري شود و بدين سان، پوزش خواست.

يزيد براي عبيدالله بن زياد پيام فرستاد و اين مأموريت را به او واگذار كرد؛ و به او فرمان داد پس از سركوبي مدينه، به مكه برود؛ آن جا را محاصره نمايد و ابن زبير را سركوب كند.

ابن زياد هم پوزش خواست و گفت: من دو كار براي آن فاسق انجام نخواهم داد؛ هم فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله را بكشم و هم كعبه را ويران كنم.

يزيد نزد مسلم بن عقبه مري،كه مردي سال خورده و بيمار بود، فرستاد و خبر طغيان اهل مدينه را به او اطلاع داد. مسلم از پيشنهاد يزيد استقبال كرد و گفت: اي اميرالمؤمنين، بگذار آن ها (بني اميه) كه در مدينه محاصره شده اند، خودشان در مقابل مردم بايستند و براي نجات خويش بكوشند و جانبازي كنند تا بداني چه مردمي از روي طاعت براي تو جنگ و از تو دفاع مي كنند.

يزيد گفت: واي بر تو، زندگاني پس از آن ها سودي ندارد و تو بايد اين مأموريت را بپذيري.


گويند: معاويه به يزيد توصيه كرده بود اگر روزي دچار اهل مدينه شدي، مسلم بن عقبه را به آن ها مسلط كن، او تير تو باشد و آن ها را با همين تير قرار ده؛ زيرا او در وفاداري و اطاعت، مردي صميمي و با تجربه اي و من او را به خوبي مي شناسم.

پس از اعلانم آمادگي مسلم بن عقبه، منادي در شهر دمشق ندا داد و مردم را براي جنگ با اهل مدينه بسيج نمود. هر كس اعلام آمادگي مي كرد، صد دينار مي گرفت. بدين سان، دوازده هزار نفر آماده شدند. يزيد از آنان سان ديد و در حالي كه شمشيري به خود آويزان كرده بود و كماني بر دوش داشت، به اشعاري تمثل جست و لشكر را بدرقه نمود.

لشكر عازم حجاز شد و يزيد به مسلم توصيه نمود: اگر از بين رفتي، حصين بن نمير جانشين تو خواهد بود؛ و به او تأكيد كرد كه چون به مدينه رسيدي، سه بار مردم را دعوت به تسليم كن. اگر تسليم نشدند، سه روز آنان را قتل عام كن و ناموس و اموال آنان بر تو و لشكريانت حلال است. او ضمنا سفارش كرد نسبت به علي بن الحسين عليه السلام مدارا كن و به او آسيبي نرسان؛ و اين را به همه ي سربازانت ابلاغ كن. [11] .

سمعودي مي گويد: «مردم به رهبري عبدالله بن مطيع عدوي و عبدالله بن حنظله ي انصاري (غسيل الملائكه) به جنگ پرداختند. جنگي بزرگ رخ داد و خلقي كثير از بني هاشم و قريش و انصار و ديگران كشته شدند. از خاندان ابوطالب، دو نفر به شهادت رسيدند: عبدالله بن جعفر بن ابي طالب؛ و جعفر بن محمد بن علي بن ابي طالب. از بني هاشم، سه نفر: فضل بن عباس بن ربيعة بن حارث بن عبدالمطلب؛ حمزة بن عبدالله بن نوفل بن حارث بن


عبدالمطلب؛ و عباس بن عتبة بن ابي لهب بن عبدالمطلب. از قريش نود و چند نفر و از انصار همين حدود و از ساير مردم حدود چهار هزار نفر قتل عام شدند؛ جز از كساني كه شناسايي نشدند. [12] .

او مي افزايد: مردم به عنوان بندگي يزيد بيعت كردند و هر كس كه از چنين بيعتي خودداري مي كرد، كشته مي شود.

امام سجاد عليه السلام بنابر توصيه ي يزيد بن مسلم بن عقبه، از اين واقعه جان سالم به در برد. وقتي امام عليه السلام را نزد آن جنايتكار بردند، حضرت دعايي زير لب خواند [13] و خداوند را از شر آن خبيث حفظ نمود.

مورخان نوشته اند: لشكر يزيد، وارد حرم پيامبر صلي الله عليه و آله شد و بيش از چهار هزار نفر از مردم را قتل عام كرد. [14] يزيد به مسلم بن عقبه، فرمانده ي نيروهايش، دستور داده بود پس از پيروزي، سه روز مدينه را بر سربازانش حلال كند؛ و آنان نيز چنين كردند. [15] .

در تاريخ ابن كثير، چنين آمده است: هر كه در هر چيزي از مسلم بن عقبه شفاعت يا توسط يا خواهش كرده بود، او همان مورد شفاعت يا خواسته را از ميان برداشت و به عكس عمل مي كرد. زني از خويشان او درباره ي فرزند خود، كه اسير شده بود، شفاعت كرد. گفت: سر فرزندش را به او بدهيد و اضافه كرد: تو راضي نشدي كه او اسير باشد، خواستي او را كشته ببيني؟

زني ديگر گفت: من دختر عم تو هستم، شترهاي من مصون باشند.


گفت اول شترهاي او را غارت كردند. [16] .

لشكر مسلم بن عقبه به زنان مدينه تجاوز كردند كه از اين واقعه، هزار زن از لشكريان يزيد حامله شدند. اشراف و اعياني كه كشته شده بودند، هفتصد تن و سايرين ده هزار تن بودند [17] و آن واقعه و پيش از آن، فاجعه ي عاشورا، يزيد و بني اميه را در عالم اسلام تا ابد ننگين و مستوجب لعن و نفرين نمود.

واقدي، از علماي، بزرگ اهل سنت، مي نويسد: عبدالله بن حنظله مي گويد: به خدا قسم: ما بر يزيد شورش نكرديم، مگر آن كه ترسيديم از آسمان بر ما سنگ ببارد. او فردي شهوتران و دائم الخمر و بي اعتنا به نماز بود. [18] .

ذهبي مي نويسد: به دليل آنچه يزيد به سر مردم مدينه آورد - علاوه بر اين كه او فردي شرابخوار و تبهكار بود - مردم بر او شوريدند و خداوند عمرش را كوتاه كرد. [19] .

ماجراي جنايات يزيد در بسياري از كتب اهل سنت آمده است. [20] .

واقعه ي حره در آغاز سال 63 ه ق به وقوع پيوست. و جنايات و جزئيات آن را مورخان بسياري نوشته اند كه ذكر همه ي آن ها از حوصله ي اين مقال خارج است.

اين واقعه را به دليل آن كه در ريگ زاري در اطراف مدينه به نام«حره» واقع شد و پايگاه لشكر يزيد نيز در آن جا بود، آن را در تاريخ به نام «واقعه ي حره» ثبت كرده اند.


بدين سان، اهل مدينه براي ابراز تنفر نسبت به قتل امام حسين عليه السلام توسط يزيد و فاجعه ي عاشورا و رد سياست اموي كه از روح اسلامي تهي بود، شورش كردند. ولي فرونشاندن آتش خشم مدينه به معناي نابودي آن نبود، بلكه پرچم جنبش به مكه انتقال يافت و در آن شهر، مردم قيام عظيم تري به راه انداختند.


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 5، ص 494 - 482.

[2] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 251 - 250..

[3] الکامل في التاريخ، ابن‏اثير، ج 4، ص 111.

[4] مروج الذهب، علي بن الحسين مسعودي، ج 3، ص 69.

[5] البداية و النهاية، ابن‏کثير، ج 8، ص 220.

[6] مروج الذهب، ج 3، ص 69 - 68؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 218 و 220.

[7] پدر عبدالله، حنظله است که صحابي پيامبر صلي الله عليه و آله بود. در شب عروسي او، اعلام شد جهاد شد و وي فرداي آن شب، به جبهه احد شتافت و در کنار رسول خدا صلي الله عليه و آله جنگيد تا به شهادت رسيد. او به دليل آن که از حجله‏ي زنان به جبهه آمده و موفق به غسل جنابت نشده و به همان حال به شهادت رسيده بود، پيامبر فرمودند: ملائکه حنظله را غسل دادند و از آن به بعد، به حنظله غسيل الملائکه معروف شد. عبدالله ثمره‏ي اولين شب عروسي حنظله بود. سيره‏ي حلبي، علي بن برهان الدين، ج 2، ص 240.

[8] المنجد في الاعلام، لويس معلوف، کلمه‏ي «حره».

[9] مروج الذهب، ج 3، ص 69؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 223.

[10] مروج الذهب، ج 3، ص 70 - 69؛ تاريخ يعقوبي ج 2، ص 250؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 489.

[11] الکامل في التاريخ، ابن‏اثير، ج 4، ص 113.

[12] مروج الذهب، ج 3، ص 70.

[13] همان.

[14] همان، ص 71 - 70.

[15] طبري، ج 5، ص 484، ص 491.

[16] البداية و النهاية، ج 8، ص 224.

[17] همان.

[18] الصواعق المحرقه، احمد بن حجر، ص 221.

[19] همان.

[20] طبقات، ابن‏سعد، ج 5، ص 215؛ المستدرک الصحيحين، ج 3، ص 522؛ و الصواعق المحرقه، ص 222 - 221.