بازگشت

قصه ي قبر رسول ترك


در يكي از روزهاي سرد پاييز بود. مادر يكي از نوحه خوانهاي تهران به نام حاج حسين فرشي از دنيا رفته بود و رسول ترك با جمعي از دوستانش به همراه حاج حسين به شهر مقدس قم رفته بودند تا جنازه ي آن مادر را به خاك بسپارند. آنها بعد از اينكه تابوت را به دور حرم مطهر حضرت معصومه عليه السلام طواف مي دهند به سوي يكي از قبرستانهاي نزديك حرم به راه مي افتند يكي از كارگرها و قبركن هاي قبرستان از قبل قبري را مهيا و آماده كرده بود. او تشييع كنندگان را به سوي قبري چال شده و آماده هدايت مي كند. آن قبر در گوشه اي از قبرستان در كنار ديوارهاي مقبره ها قرار داشت. تشييع كنندگان به بالاي آن قبر مي رسند و رسول ترك با مشاهده ي آن قبر به يكباره حالش منقلب و متغير مي شود. آن قبر رسول ترك را به شدت خيره و مبهوت كرده بود. بعضي از حاضرين به طور كامل متوجه ي اين حيرت و شگفتي شده بودند. لحظاتي نمي گذرد كه حاج حسين فرشي با دفن مادرش در آن قبر مخالفت مي كند او مي گويد چون اين قبر در زير ناودان قرار


دارد من به هيچوجه راضي نيستم مادرم در اينجا دفن شود.

قبركن و بعضي از حاضرين مشغول بحث و گفتگو با حاج حسين مي شوند. آن روز هوا بسيار سرد بوده است و در آن سرما چال كردن و آماده ساختن قبري ديگر سخت و طاقت فرسا بوده است. با اين حال حاج حسين فرشي نمي خواست از حرفش بازگردد. او دوست داشت مادرش را به طور قطع در قبري ديگر به خاك بسپارد.

رسول ترك همچنان با حالتي متفكرانه و مبهوت به آن قبر خيره شده بود و كاري به آن گفتگوها نداشت. عاقبت قبركن شروع به آماده سازي قبري ديگر در گوشه ي ديگري از قبرستان مي كند و تشييع كنندگان مشغول دفن كردن آن مادر در قبر دوم مي شوند.

با آنكه رسول ترك بر بالاي قبر دوم ايستاده بود ولي به خوبي پيدا بود كه او همچنان همه حواسش پيش قبر اول مي باشد. آقاي حاج سيد احمد تقويان كه يكي از كساني است كه آن روز در آنجا حضور داشته است مي گفت: «آن روز من و بسياري از كسانيكه در آنجا حضور داشتيم متوجه شده بوديم كه حاج رسول حالتي عادي ندارد. او در حالي كه تند تند به همان قبر اول نگاه مي انداخت به شدت به فكر فرورفته بود. من خودم كه در كنار حاج رسول ايستاده بودم مي ديدم كه او هر چند لحظه يكبار به سوي آن قبر خيره مي شد و زير لب و با يك حالتي خاص مي گفت: لا اله الا الله، لا اله الا الله... با آنكه روز براي من بسيار عجيب و غير عادي بود كه چرا حاج رسول به اين اندازه نسبت به آن قبر حساسيت پيدا كرده است ولي به هيچوجه


نمي نوانستم فلسفه ي آنرا حدس بزنم تا اينكه هفته ها و روزهاي زيادي نگذشت كه حاج رسول بيمار شد و از دنيا رفت و جنازه ي او درست در همان قبري كه او را به خود خيره و جلب كرده بود به خاك سپرده شد!!

اين خاطره با توجه به خاطرات و صحبتهاي آقايان حاج سيد احمد تقويان و حاج محمد سنقري نوشته شده است كه اين دو بزرگوار هر دو در آن روز به همراه رسول ترك در قبرستان حضور داشته اند و هر دو با چشمهاي خود شاهد اين قضيه بوده اند و همچنين فرزند مرحوم حاج حسين فرد علي نيا معروف به حاج حسين فرشي نيز بر اين قضيه تاكيد داشت.