بازگشت

تذكر و موعظه


بعضي از اقسام ديگر امر به معروف و نهي از منكر مصداق موعظه و نصيحت كردن، و پند و اندرز دادن است. اين قسم هم چند صورت دارد، كه مصاديق آن فرق مي كند. مثلاً شما اطلاع پيدا كرديد كه فردي علي رغم اين كه حكم را مي داند و مي داند كه فلان كار گناه است، در عين حال، عالماً و عامداً، آن گناه را مرتكب مي شود. اما همين فرض چند حالت دارد: گاهي آن فرد به تنهايي و در خلوت گناهي مرتكب شده است و شما به طور اتفاقي از عمل او اطلاع پيدا كرديد، و او اصلاً نمي نخواهد كسي در مورد اين مسأله چيزي فهميد. و حتي اگر متوجه شود كه شما از عمل او اطلاع پيدا كرده ايد، خجالت مي كشد. در اين جا شما بايد او را امر به معروف و نهي از منكر كنيد، اما اين امر به معروف و نهي از منكر بايد به گونه اي باشد كه او خجالت نكشد. چون خجالت دادن افراد، مصداق ايذاء مؤمن است و ايذاء مؤمن هم حرام است. بايد به گونه اي با او صحبت كنيد، كه او متوجه نشود شما از گناه او خبر داريد. مثلاً با گفتن مسائل كلي او را موعظه كنيد. چه رسد كه راز او را نزد ديگري فاش كنيد و گناه او را به ديگران


بگوييد. بازگو كردن گناه ديگران، خود گناه كبيره است. ممكن است شخصي در خفاء گناه ساده اي را انجام بدهد، بعد شما گناه ساده او را به اسم نهي از منكر در جلوي ديگران بازگو كنيد! تولا او خجالت مي كشد، كه اين خود يك گناه است. اگر ديگران بفهمند كه او آن گناه ساده را مرتكب شده است، شما يك گناه كبيره مرتكب شده ايد. او يك گناه صغيره كرده بود، اما شما براي انجام تكليف واجب، مرتكب گناه كبيره شديد!

پس اگر كسي در خفا گناهي كرد، حتي اگر گناه كبيره هم باشد، اولاً شما حق نداريد كه راز او را فاش كنيد، و به كسي بگوييد. حتي شما حق نداريد راز او را به پدر و مادرش بگوييد. چون آن فرد خجالت مي كشد، آبرويش مي ريزد، و ريختن آبروي مؤمن حرام است. مگر يك مورد كه استثنا شده و آن اين كه راه اصلاح فرد گناهكار منحصراً در اين باشد كه به ديگري بگوييد. يعني به هر دليلي اصلاً حاضر نمي شود، دست از گناه خود بردارد، و تنها راه بازداشتن او اين است كه به شخص ديگري كه مي تواند او را از گناه بازدارد، بگوييد، تا او آرام آرام شخص خلافكار را وادار به اصلاح كند. فقط در اين مورد جايز است گناه شخصي براي ديگري نقل شود. اما تا ممكن است بايد خود شما در صدد اصلاح او برآمده، و او را از منكري كه مرتكب آن مي شود نهي كنيد. اما به گونه اي كه متوجه نشود شما خبر داريد، تا آبروي مؤمن نزد شما نريزد. خداوند ستارالعيوب است، و راضي نمي شود كه راز مؤمن براي ديگري فاش شود، و يا آبرويش بريزد.

بسياري از مردم از اين موضوع غفلت دارند، گمان مي كنند هركس گناهي را مرتكب شد، مخصوصاً اگر گناه كبيره باشد، بايد افشاگري كرد، و به مراجع ذي صلاح خبر داد، يا بايد او را تعزير كرد، و يا اگر مرتكب گناهي شده كه حد دارد، بايد او را حد زد. در صورتي كه حتي گناهي كه موجب حد است، افشاي آن به اين سادگي جايز نيست. مگر آن كه چهار نفر به اتفاق يكديگر آن گناه را ببينند، در اين صورت آن چهار نفر حق دارند گناه او را به مراجع ذي صلاح گزارش كنند. اما اگر سه نفر مؤمن مي دانند كه اين فرد مرتكب عملي شده كه موجب حد است، و بروند در محكمه شهادت دهند، اگر نفر چهارم حاضر نباشد، قاضي بايد خود آن سه نفر را حد بزند. اسلام تا اين مقدار خواسته است كه اسرار مردم آشكار نشود و آبروي كسي نريزد. البته اگر رسوايي به جايي رسيد كه چهار نفر عادل با هم ديدند، آن هم به نحوي كه جاي هيچ شبهه اي براي آن چهار عادل وجود نداشته باشد، در اين حالت بايد حد الهي اجرا شود، و


نبايد حدود الهي تعطيل گردد. ولي تا ممكن است، بايد اسرار مردم فاش نشود و حتي به خود طرف هم نبايد گفت كه من از گناه تو خبر دارم، تا مبادا او خجالت بكشد.

قسم ديگر امر به معروف و نهي از منكر اين است كه فرد گناهكار انساني لاابالي است. درست است كه الآن در خلوت يك گناهي را مرتكب شده، اما اگر ديگران متوجه عمل او شوند، او احساس شرم و خجالت نمي كند. در مورد چنين فردي مانند كسي كه از گناه خود خجالت مي كشيد، پنهان كاري و حفظ سر لازم نيست. اما در عين حال، بايد به نحوي او را از منكر نهي كرد كه كساني كه خبر ندارند بي جهت مطلع نشوند. بايد محرمانه و به طور خصوصي به او گفته شود. نه اين كه در ميان جمع به او بگويند، تا سرش فاش شود. گرچه خود آن فرد هم ابايي نداشته باشد، ولي شما نبايد به انتشار فحشا كمك كنيد. در مورد قبل، كسي دوست ندارد ديگران متوجه گناه او شوند، و تجاهر به فسق نمي كند، كاري در خلوت انجام داده، شما هم بايد راز او را پنهان كنيد. در عين حال سعي كنيد به نحوي او را آگاه و متنبه كنيد، با كلي گويي، خواندن حديث يا داستاني كه از آن پند بگيرد، يا او را به مجلس موعظه اي راهنمايي كنيد، به نحوي كه او پند و اندرز بپذيرد، البته به گونه اي كه آبروي او نريزد.

اما اگر كسي متجاهر به فسق بود، يعني عملاً در حضور ديگران گناه مي كند و احساس شرمساري هم نمي كند. امر به معروف و نهي از منكر در مورد چنين كسي سخت تر از ديگران است. اما در عين حال برخورد با او مراحلي دارد. اين جا ديگر مسأله ي حفظ سر مطرح نيست. لازم نيست در خلوت يا به گونه اي به او گفته شود كه متوجه نشود شما از گناه او خبر داريد. زيرا خود او اين گناه را در مقابل مردم انجام مي دهد، خود او آبروي خودش را ريخته است. شما چيزي را بر آبروريزي او نمي افزاييد. او در حضور مردم از اين كه گناه مي كند باكي ندارد. در اين جا نيز بايد مراحلي را براي امر به معروف در نظر گرفت. اول با قول ليّن، با ادب و احترام و با نرمي، او را موعظه كنيد و از او بخواهيد كه گناه را ترك كند، يا به وظيفه ي واجب عمل كند. به اصطلاح او را نصيحت كنيد، و آثار دنيوي و اخروي اين عمل را براي او ذكر كنيد تا تشويق شود و گناه را ترك كند. و يا حتي اگر مؤونه ي ظاهري براي شما ندارد، غير از تشويق زباني، تشويق هاي ديگري براي جذب او انجام دهيد. البته اين كار هر كسي نيست، اما كساني هستند كه متمولند، يا شرايط خاصي دارند كه مي توانند كمك مالي بكنند. مثلاً به او مهماني بدهند، يا از او پذيرايي كنند، او را به سفري ببرند. اين تشويق بستگي به نوع گناه و اطلاعاتي


كه اشخاص پيدا مي كنند دارد. مرحله ي اول امر به معروف و نهي از منكر از اين اشخاص در ابتدا با آرامي، نرمي، ادب، ملاطفت و تشويق همراه است.

اگر مرحله ي اول اثر نكرد، مرحله ي دوم كمي سخت تر است، يعني در اين مرحله اخم كنيد. رواياتي كه خوانديم، از جمله اين كه: «لَمْ يَتَمَعَّرْ وَجْهُهُ غَيْظاً لي قَطُّ» [1] براي اين گونه موارد است. هنگامي كه ديديد با زبان نرم و ليّن نمي پذيرد، عبوس كنيد، با خشم و تندي به او بگوييد؛ «صُكُّوا بِها جِباهَهَم» [2] در اين مورد بايد با افراد گناهكار همراه با سختي و تندي برخورد كرد. بايد آمرانه مسأله را به آن ها گفت. مصداق قدر متيقن امر به معروف، كه همه ي معاني امر به معروف در آن جاري مي شود، همين مورد است، كه آمرانه گفته شود. بگويد اين كار را نبايد بكني. اگر ديديد بازهم گفتار آمرانه تأثير نداشت، مي توانيد او را تهديد كنيد كه اگر كار خود را ترك نكني تو را به مراجع ذي صلاح معرفي مي كنم. به او بگوييد كه اگر گناه را ترك نكند او را به نيروي انتظامي معرفي مي كنيد. و نيروي انتظامي حق دارد طبق قانون در مورد او عمل كند. حتي گاهي حق دارد او را تعزير يا زنداني كند؛ كه مراحل آن را قانون تعيين كرده است. اما هنگامي كه گناه او را ديديد، ابتدائاً لازم نيست شكايت كنيد. بلكه اگر گفتار نرم اثر نكرد، با زبان تند برخورد شود و اگر آن هم اثر نكرد، تهديد كنيد كه او را به مرجع ذي صلاح معرفي خواهيد كرد. اگر تهديد هم اثر نكرد، در اين صورت، فرد گناهكار را معرفي كنيد. يعني اين تدريج را در مراحل امر به معروف بايد لحاظ كرد، و بي جهت به كسي تندي، بي ادبي و بي احترامي نكرد. اما اگر كار به جايي رسيد كه ديگر نرمي و ملاطفت اثر نمي كند، بايد تندي كرد.

البته اين را هم فراموش نكنيد كه نبايد افراط و تفريط در كار باشد. چون بسياري از مشكلات ما از افراط و تفريط پيدا مي شود. گاهي از يك طرف بعضي از افراط، و از طرف ديگر بعضي تفريط مي كنند. بسياري از مواقع حوادث عكس العمل كارهاي ديگر است. زيرا گاهي كندروي موجب اين مي شود كه ديگران با تندي عمل كنند، و رفتارهاي نا به جاي برخي باعث مي شود كه اصل يك عمل معروف انكار شود. ولي اسلام همه چيز را در حد خودش قرار داده است، تا ممكن است بايد با نرمي و ملاطفت رفتار شود. ولي اگر اثر نكرد، نبايد مصالح جامعه


فداي اين بشود كه حرف حساب در شخص خلافكار مؤثر واقع نمي شود. بلكه بايد مصالح جامعه حفظ شود. جامعه ي اسلامي نبايد به گونه اي باشد كه قبح گناه بريزد، بايد در جامعه ي اسلامي حريم ها حفظ شود. جامعه ي اسلامي بايد به گونه اي باشد كه اگر كسي در آن مرتكب گناه شد، خجالت بكشد. اگر به اين ارزش ها عمل نشود، در اين صورت در جامعه ي اسلامي مشكلات ديگري پيش مي آيد. به هر حال اين ها هم تقريبا مصاديقي از موعظه است، غير از مرحله ي آخر كه از قبيل امر است و از حد موعظه خارج مي شود.

موعظه اين است كه كسي را با زبان به كار خوب تشويق نمود، فوائد انجام كار خوب يا مضرات ترك آن را برايش بيان كرد. و بالعكس مضرات انجام كارهاي بد را بيان كرد. اين ها موعظه است. پند و اندرز دادن به اين است كه فقط انسان نتايج خوب و بدكاري را براي ديگران بگويد، تا خود افراد تشويق، و علاقه مند شوند، و انگيزه پيدا كنند، تا كار خوب را انجام دهند.

اما «امر» به اين معني است كه «من مي گويم اين كار را بايد انجام بدهي؛ من به عنوان يك فرد مسلمان، به عنوان فردي كه وظيفه ي ديني خود را در جامعه عمل مي كند، آمرانه به تو مي گويم فلان كار را انجام بده.» و اگر من نگويم، ديگري خواهد گفت. همه ي مسلمان ها بايد فرد خاطي را امر كنند. در اين مورد جاي اين كه با او صحبت كرد و او را موعظه و نصيحت نمود، نيست. بلكه در يك جمله بايد به او گفت كه بايد اين كار را انجام دهي. اين مصداق قطعي امر به معروف و نهي از منكر است، كه در آن علو و استعلا شرط است. علو و استعلاء، يعني از موضع بالاتر به طرف مقابل بگويد اين كار را بايد انجام دهي. بعد از اين كه اين مراحل انجام گرفت، اگر باز هم، شخص گناهكار به خلاف خود ادامه داد، در اين صورت مراتب ديگري پيش مي آيد، و شرايط ديگري دارد.


پاورقي

[1] اصول کافي، ج 5، ص 58، روايت 8.

[2] تهذيب الاصول، ج 6، ص 181، باب 22، روايت 21.