2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (54) – مشروعيت تقیّه در سنت پیامبر اعظم!
کد مطلب: ٩١٧٩ تاریخ انتشار: ٢٦ ارديبهشت ١٣٩٥ - ٠٨:٢٢ تعداد بازدید: 3334
خارج کلام مقارن » بررسی شبهات تقیه
بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (54) – مشروعيت تقیّه در سنت پیامبر اعظم!

جلسه هشتاد و پنجم 95/02/25


بسم الله الرحمن الرحیم


جلسه هشتاد و پنجم 95/02/25

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله الی یوم لقاء الله.

بحث ما در رابطه با تقیه در آیات قرآن بود که در جلسات گذشته چهار آیه را ذکر کردیم و اقوال مفسرین را نیز آوردیم و ثابت شد بر اینکه بحث تقیه، اولاً: یک بحث قرآنی است. ثانیاً: تقیه در شرایع سابق و در میان امتهای سابق هم بوده است.

مشروعيت تقیه در سنت پیامبر اعظم!

بحث امروز ما در رابطه با جواز تقیه و مشروعیت تقیه در سنت نبوی است. این مسئله در شیعه جای بحث نیست و مفروغ عنه است و امری است که از ضروریات فقه شیعه است.

ما قصد داریم از مبانی و منابع اهل سنت این مسئله را بحث کنیم. دست اول روایات، همان روایاتی است که ما قبلاً در تفسیر آیه مربوط به تقیه «عمار یاسر» خواندیم.

روایت اول: طبری در تفسيرش از أبي عبيدة بن محمد بن عمار بن ياسر، نقل می کند که گفت:

«أخذ المشركون عمار بن ياسر، فعذبوه حتى باراهم في بعض ما أرادوا، فشكا ذلك إلى النبي فقال النبي: كيف تجد قلبك؟ قال: مطمئناً بالإيمان، قال النبي: فإن عادوا فعد.»

مشرکین عمار یاسر را گرفتند و او را شکنجه دادند تا اینکه بعضی خواسته های آنها را انجام داد. پس به نزد پیغمبر آمد و اظهار ناراحتی کرد. پیغمبر فرمود: قلبت در آن هنگام چگونه بود؟ گفت: سرشار از ایمان بود. پیغمبر فرمود: اگر بار دیگر مجبورت کردند فلان حرف را بزنی، بزن!

جامع البيان عن تأويل آي القرآن؛ ج14 ص 182،دار النشر: دار الفكر - بيروت – 1405

در جای دیگر دارد که در مورد عمار یاسر به پیغمبر گفتند که:

«يا رسول الله، إن عماراً كفر، فقال: كلا، إن عماراً مليء إيماناً من فرقه إلى قدمه و اختلط الإيمان بلحمه و دمه، فأتى عمار رسول الله و هو يبكي، فجعل رسول الله يمسح عينيه و يقول: مالك! إن عادوا لك فعد لهم لما قلت»

ای پیغمبر! همانا عمار کافر شد. پیغمبر فرمود: هرگز! همانا از سر تا پای عمار مملو از ایمان است. و ایمان با گوشت و خون او آمیخته است. عمار به نزد پیغمبر آمد در حالی که داشت گریه می کرد. پیغمبر با دستانش اشک چشم او را پاک می کرد و می گفت چه شده؟ اگر بار دیگر تو را گرفتند، هر چه را گفتی دوباره بگو!

التفسير الكبير، اسم المؤلف: فخر الدين محمد بن عمر التميمي الرازي الشافعي، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1421هـ - 2000م ، الطبعة: الأولى؛ ج 20، ص 97

روایت دوم: روایت بعدی همان برخورد نبی مکرم است با مهمانی که می آید به خانه حضرت، و اعتراضی که عایشه به حضرت می کند و حضرت که می فرماید:

«بِئْسَ الْقَوْمُ قَوْمٌ يَمْشِي الْمُؤْمِنُ فِيهِمْ بِالتَّقِيَّةِ وَالْكِتْمَانِ»

بدترین قوم ها قومی است که مؤمن در میان آنها با تقیه و کتمان زندگی می کند.

جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، سیوطی، ج4، ص 34، ح 10017

جناب «مناوی» در ذیل این روایت می نویسد:

«أي يتقي شرهم ويكتم عنهم حاله؛ لما علمه منهم أنهم بالمرصاد للأذى والإضرار، إذا رأوا سيئة أفشوها وإذا رأوا حسنة كتموها وستروها، ومن ثم استعاذ المصطفى ممن هذا حاله»

یعنی از شرشان بترسد و حال واقعی خود را از آنها بپوشاند. چرا که می داند آنها در کمین او هستند تا او را اذیت و آزار دهند. زمانی که بدی ببینند آن را فاش می سازند و زمانی که خوبی ببینند آن را کتمان می کنند و می پوشانند. به همین جهت بود که پیغمبر از کسانی که اینگونه بودند به خدا پناه می برد.

فيض القدير شرح الجامع الصغير؛ ج3، ص 214، دار النشر: المكتبة التجارية الكبرى - مصر - 1356هـ، الطبعة: الأولى

و همچنین از نبی مکرم روایت شده است که حضرت فرمودند:

«إن الله عزوجل يقول: ويل للذين يختلون الدنيا بالدين...، و ويل للذين يسير المؤمن فيهم بالتقية»

همانا خداوند می فرماید: وای بر کسانی که دین و دنیا را به می آمیزند و وای بر کسانی مؤمن در میان آنها با تقیه کردن زندگی می کند.

تاريخ اليعقوبي، اسم المؤلف: أحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح اليعقوبي، دار النشر: دار صادر – بيروت؛ ج2 ص 101

روایت سوم: باز هم نقل شده است که:

«لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ»

کسی که تقیه ندارد، ایمان ندارد.

المصنف في الأحاديث والآثار، اسم المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي، دار النشر: مكتبة الرشد - الرياض - 1409، الطبعة: الأولى، تحقيق: كمال يوسف الحوت؛ ج6، ص 474، ح 33045

یا امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) فرمودند:

«لا دينَ لِمَن لا تَقيّة لَه»

هر کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.

كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، اسم المؤلف: علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمود عمر الدمياطي؛ ج3، ص 43، ح 5665

البته «سیوطی» همین روایت را از نبی مکرم نقل کرده است که پیغمبر فرمود:

«لا دينَ لِمَن لا تَقيَّةَ لَه»

هر کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.

جامع الاحادیث سیوطی، ج8، ص 281، ح 26050

از روایاتی که وهابی ها خیلی به ما ایراد می گیرند، همین روایت است که می گویند که دین شیعه تقیه است! یا در بعضی از روایات هست که حضرت امام صادق (سلام الله علیه) فرمودند:

«إِنَّ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الدِّينِ فِي التَّقِيَّةِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَه‏»

همانا نُه دهم (90%) دین در تقیه است. و کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.

كافی، ج‏2، ص217، باب التقیه، ح2

این روایات نشان می دهد که تقیه در مصادر اهل سنت، وارد شده و مشروعیت دارد.

روایت چهارم: وقتی حضرت جبرئیل از فرقه فرقه شدن امت و اختلاف امت اسلامی به پیغمبر خبر می دهد، این خبر بر پیغمبر اکرم سخت می آید. حضرت دست به دعا برمی دارد و می فرماید:

«اللهم أظهر عليهم أفضلهم تقية»

خداوندا کسانی که بهترین تقیه را دارند، بر ایشان پیروز گردان.

جامع البيان عن تأويل آي القرآن؛ ج7، ص 225 ،دار النشر: دار الفكر - بيروت – 1405

روایت پنجم: روایتی را بخاری در این زمینه نقل می کند. نقل می کند از «عروة بن زبیر» که خواهر زاده عایشه است. چون «اسماء» خواهر بزرگ عایشه بود. بیست سال از او بزرگتر بود. ابوبکر مادرش را در مکه طلاق داد. ولی دختر، پیش ابوبکر ماند و زندگی کرد. لذا اسماء دختر ابوبکر بود و صیغه زبیر بن عوام بود(عقد موقت). لذا بچه های زبیر، همه صیغه زاده هستند!!

این آقایان که به ما اعتراض می کنند که شما همه صیغه زاده هستید، این را توجه کنند که تمام بچه های زبیر صیغه زاده هستند. حتی عبدالله بن زبیر هم صیغه زاده است!

در هر صورت، «عروة بن زبیر» از عایشه نقل می کند که آمد پیش پیغمبر، و عرض کرد که مردی آمده می خواهد خدمت شما برسد. حضرت فرمود:

«ائْذَنُوا لَهُ، بِئْسَ أَخُو العَشِيرَةِ، أَوِ ابْنُ العَشِيرَةِ»

به او اجازه بدهید بیاید. او چه خانواده بدی است و او چه خویشاوند بدی است.

و وقتی وارد شد و نشست در کنار پیغمبر:

«أَلاَنَ لَهُ الكَلاَمَ»

به نرمی با او سخن گفت.

وقتی آن مرد از پیش پیغمبر رفت، عایشه پرسید:

«يَا رَسُولَ اللَّهِ، قُلْتَ الَّذِي قُلْتَ، ثُمَّ أَلَنْتَ لَهُ الكَلاَمَ؟ قَالَ: «أَيْ عَائِشَةُ، إِنَّ شَرَّ النَّاسِ مَنْ تَرَكَهُ النَّاسُ، أَوْ وَدَعَهُ النَّاسُ، اتِّقَاءَ فُحْشِهِ»

ای پیغمبر! تو درباره او فلان حرف را زدی، ولی وقتی وارد شد با نرمی با او سخن گفتی؟ فرمود: بدترین مردم کسی است که دیگران او را به خاطر فحش و بدزبانی اش، ترک کرده باشند.

صحیح البخاری؛ ج5، ص 2250، بَاب ما يَجُوزُ من اغْتِيَابِ أَهْلِ الْفَسَادِ وَالرِّيَبِ، ح 5707؛ دار النشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا

در این روایات به خوبی مسئله تقیه و جواز تقیه مطرح شده است و ارتباطی هم به اصل دعوت و دین و وحی ندارد. روی این جهت ما می بینیم که خود نبی مکرم هم تقیه می کنند.

روایت ششم: این روایت، همان روایت حجر اسماعیل است که قبلاً ما عرض کردیم. ولی اینجا مفصل تر مطرح می کنیم. «بخاری» از «عبدالله بن عمر» و او نیز از «عایشه» نقل می کند که پیغمبر اکرم به من فرمودند:

«أَلَمْ تَرَيْ أَنَّ قَوْمَكِ لَمَّا بَنَوْا الْكَعْبَةَ اقْتَصَرُوا عن قَوَاعِدِ إبراهيم فقلت يا رَسُولَ اللَّهِ ألا تَرُدُّهَا على قَوَاعِدِ إبراهيم قال لَوْلَا حِدْثَانُ قَوْمِكِ بِالْكُفْرِ لَفَعَلْتُ»

آیا نمی بینی که قبیله تو وقتی کعبه را بنا کردند، از پایه هایی که ابراهیم قرار داده بود، کوتاهتر قرار دادند؟ گفتم ای پیغمبر! آیا شما نمی خواهی آن را بر اساس پایه های ابراهیم بنا کنی؟ فرمود: اگر نزدیکی قوم تو به کفر نبود، حتماً انجام می دادم

صحیح البخاری؛ ج2، ص 573، ح 1506؛ دار النشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا

این روایت با الفاظ دیگر نیز وارد شده است. مثلاً در «سنن ابن ماجه» وارد شده است که «عایشه» می گوید:

«سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ عن الْحِجْرِ فقال هو من الْبَيْتِ قلت ما مَنَعَهُمْ أَنْ يُدْخِلُوهُ فيه قال عَجَزَتْ بِهِمْ النَّفَقَةُ قلت فما شَأْنُ بَابِهِ مُرْتَفِعًا لَا يُصْعَدُ إليه إلا بِسُلَّمٍ قال ذلك فِعْلُ قَوْمِكِ لِيُدْخِلُوهُ من شَاءُوا وَيَمْنَعُوهُ من شَاءُوا وَلَوْلَا أَنَّ قَوْمَكِ حَدِيثُ عَهْدٍ بِكُفْرٍ مَخَافَةَ أَنْ تَنْفِرَ قُلُوبُهُمْ لَنَظَرْتُ هل أُغَيِّرُهُ فَأُدْخِلَ فيه ما انْتَقَصَ منه وَجَعَلْتُ بَابَهُ بِالْأَرْضِ»

از پیغمبر درباره حجر اسماعیل پرسیدم. فرمود: حجر اسماعیل جزء بیت است. گفتم: چرا آنها حجر را داخل بیت قرار ندادند؟ فرمود: هزینه اضافه کردن حجر به بیت را نداشتند! پرسیدم: چرا درب کعبه بالاست که فقط با نردبان می شود به داخلش رفت؟ فرمود: این کار قوم توست! تا هر کس را که بخواهند داخل کنند و هر کس را که نخواهند داخل نکنند! و اگر قوم تو نزدیک به کفر نبود، و من نمی ترسیم که دلهای مردم قوم تو، از اسلام منحرف شوند، من در مورد تغییر بیت یک فکری می کردم. و هر آنچه که بیرون بیت گذاشته اند را داخل بیت قرار می دادم و درب خانه را نیز در زمین قرار می دادم.

سنن ابن ماجه، ج2، ص 985، ح 2955؛ اسم المؤلف: محمد بن يزيد أبو عبدالله القزويني، دار النشر: دار الفكر – بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي

«احمد بن حنبل» نیز این روایت را با این الفاظ نقل کرده است:

«أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قال لها لَوْلاَ أَنَّ قَوْمَكِ حَدِيثُ عَهْدٍ بِشِرْكٍ أو بِجَاهِلِيَّةٍ لَهَدَمْتُ الْكَعْبَةَ فَأَلْزَقْتُهَا بِالأَرْضِ وَجَعَلْتُ لها بَابَيْنِ بَاباً شَرْقِيًّا وَبَاباً غَرْبِيًّا وَزِدْتُ فيها مِنَ الْحِجْرِ سِتَّةَ أَذْرُعٍ فإن قُرَيْشاً اقْتَصَرَتْهَا حين بَنَتِ الْكَعْبَةَ»

همانا پیغمبر به عایشه فرمود: اگر نزدیکی قوم تو به شرک یا جاهلیت نبود، حتماً خانه خدا را خراب می کردم و با زمین یکسان می کردم. و برای کعبه دو درب می گذاشتم. یک درب در شرق، و درب دیگر در غرب، و از حجر اسماعیل شش زراع به خانه اضافه می کردم چرا که قریش هنگام بنای کعبه، از آن کم کردند.

مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ ج6 ص179، ح 25502؛ دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر

در ادامه دارد که «عبدالله بن زبیر» وقتی بر مکه مسلط شد، خانه خدا را خراب کرد، و حجر اسماعیل را داخل بیت کرد. و وقتی «حجاج بن یوسف» بر مکه مسلط شد، دوباره خراب کرد و آن را به زمان قریش برگرداند.

علامه سندی در کتابش «حاشیه بر سنن نسائی» در توضیح این روایت حجر اسماعیل و ترس پیغمبر از خراب کردن خانه خدا، می نویسد:

«لولا قرب عهدهم بالكفر يريد أن الإسلام لم يتمكن في قلوبهم فلو هدمت لربما نفروا منه»

اگر نزدیکی قوم عایشه به کفر نبود، یعنی اینکه اسلام هنوز در دلهای آنها جای نگرفته بود. و اگر خانه را خراب می کرد، از اسلام متنفر می شدند.

حاشية السندي على النسائي، اسم المؤلف: نور الدين بن عبدالهادي أبو الحسن السندي، دار النشر: مكتب المطبوعات الإسلامية - حلب - 1406 - 1986، الطبعة: الثانية، تحقيق: عبدالفتاح أبو غدة؛ ج5، ص 214

«ابن اثیر» هم در این زمینه جمله زیبائی دارد. می گوید:

«والمراد به قرب عهدهم بالكفر والخروج منه والدخول في الإسلام وأنه لم يتمكن الدين في قلوبهم فلو هدمت الكعبة وغيرتها ربما نفروا من ذلك»

مراد این است که آنها زمانشان به زمان کفر و خروج از کفر و دخول به اسلام، نزدیک بوده است. و دین اسلام هنوز در دلهای اینها جای نگرفته بود. لذا اگر خانه را خراب می کرد، و آن را تغییر می داد، از اسلام فرار می کردند.

النهاية في غريب الحديث والأثر؛ ج1، ص 350؛ دار النشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي

این خلاصه ای بود از مباحث در این زمینه. ان شاءالله ادامه مطالب را فردا خدمت دوستان تقدیم می کنیم.

والسلام علیکم و رحمة الله



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب