2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (52) – ترس پیامبراکرم، از ابلاغ خلافت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)
کد مطلب: ٩١٥٢ تاریخ انتشار: ٢٠ ارديبهشت ١٣٩٥ - ١١:١٤ تعداد بازدید: 2932
خارج کلام مقارن » بررسی شبهات تقیه
بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (52) – ترس پیامبراکرم، از ابلاغ خلافت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)

جلسه هشتاد و دوم 95/02/19

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه هشتاد و دوم 95/02/19

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله الی یوم لقاء الله.

بحث ما در رابطه با «تقیه از دیدگاه قرآن» بود که در جلسه دیروز، ما دو آیه از قرآن کریم را که اشاره به مسئله تقیه داشت را خواندیم. یکی آیه 28 آل عمران بود:

(لاَّ يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ)

افراد با ايمان نبايد به جاى مؤمنان، كافران را دوست و سرپرست خود انتخاب كنند، و هر كس چنين كند، هيچ رابطه‏اى با خدا ندارد (و پيوند او بكلى از خدا گسسته مى‏شود)، مگر اينكه از آنها به پرهيزيد (و به خاطر هدفهاى مهم‏ترى تقيه كنيد). خداوند شما را از (نافرمانى) خود، بر حذر مى‏دارد، و بازگشت (شما) به سوى خداست.

سوره آل عمران(3): آیه 28

و دیگری آیه 106 سوره نحل بود که در رابطه با «عمار» بود:

(مَن كَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ وَلَـكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ)

كسانى كه بعد از ايمان كافر شوند- به جز آنها كه تحت فشار واقع شده‏اند در حالى كه قلبشان آرام با ايمان است- آرى آنها كه سينه خود را براى پذيرش كفر گشوده‏اند غضب خدا بر آنها است و عذاب عظيمى در انتظارشان!

سوره نحل(16): آیه 106

در ادامه، اقوال فقهاء و بزرگان اهل سنت را نیز نقل کردیم که مراد از این آیه، جواز تلفظ به کفر است، برای حفظ جان، مال و ناموس، در مواردی که ضرورتی اقتضاء بکند.

آیا حفظ جان در تقیه، فقط مخصوص خود انسان است؟

سؤال: آیا حفظ جان در تقیه، فقط مخصوص خود انسان است، یا شامل دیگران نیز می شود!؟

پاسخ: ما ان شاء الله در آینده مفصل بحث خواهیم کرد که در رابطه با تقیه، فرقی نمی کند که حفظ جان خود انسان مطرح باشد و یا حفظ جان دیگران باشد. هیچ فرقی نمی کند!

غالب فقهای اهل سنت نیز، فتوا داده اند که اگر چنانچه یک ظالمی دنبال دستگیری یک مؤمن باشد، و ما با دروغ گفتن، آن ظالم را منحرف کنیم و جان یک انسان را ولو برای دستگیر نشدن، نجات بدهیم، این دروغ گفتن واجب است! این مسئله تقریباً مجمع علیه آقایان اهل سنت است. البته شیعه هم به همین شکل است.

درست است که این آیه، در خصوص عمار و یا اتخاذ کفار به عنوان اولیاء، نازل شده است، ولی مورد نمی تواند مخصّص باشد. در اینجا الغای خصوصیت می شود و در غیر این موارد را نیز شامل می شود.

دیدگاه و تعبیر عجیب «سرخسی حنفی» درباره تقیه!

در ادامه بیان نظرات مفسرین اهل سنت پیرامون آیه دوم مورد بحث، به نظر جناب «سرخسی» که از فقهای به نام اهل سنت و حنفی مذهب هم هست، رسیدیم. کتاب «مبسوط» ایشان، در حقیقت مثل کتاب «جواهر» ما هست.

ما قبلاً هم اشاره کردیم که هر یک از این مذاهب اربعه اهل سنت، یک کتاب مفصل فقهی مثل کتاب «جواهر» ما دارند. حنفی ها کتاب «المبسوط» سرخسی را دارند؛ حنابله «المغنی» ابن قدامه مقدسی را دارند؛ مالکی ها «المدونة الکبری» مالک را دارند؛ و شافعی ها هم «الأم» شافعی را دارند! که البته پنج شش جلد بیشتر نیست، و لذا مبسوط ترین کتابشان، «المجموع» نووی است. که از او به «فقیه الأمه» تعبیر می کنند. که آنهم مثل جواهر ما هست، و یک مقدار بزرگتر هم هست.

در هر صورت؛ جناب سرخسی در ذیل این آیه شریفه «إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ» می نویسد:

«أن رسول الله رخص فيه لعمار بن ياسر رضي الله عنه إلا أن هذا النوع من التقية يجوز لغير الأنبياء والرسل عليهم الصلاة والسلام فأما في حق المرسلين صلوات الله عليهم أجمعين فما كان يجوز ذلك فيما يرجع إلى أصل الدعوة إلى الدين الحق وقد جوزه بعض الروافض لعنهم الله»

همانا پیغمبر در اظهار کفر در زبان، به عمار بن یاسر اجازه داد. مگر اینکه این نوع از تقیه، برای غیر انبیاء و پیامبران الهی جایز است. ولی در حق فرستادگان الهی، این نوع از تقیه در مواردی که به اصل دعوت به دین بر می گردد، جایز نیست. البته بعضی از رافضی ها که خداوند آنها را لعنت کند، این نوع تقیه را برای انبیاء نیز جایز دانسته اند!

المبسوط، ج24، ص45، اسم المؤلف: شمس الدين السرخسي، دار النشر: دار المعرفة – بيروت

حالا مراد آقای سرخسی از «بعض الروافض» چی هست، ما نمی دانیم! ولی در اینجا اگر مرادشان از «روافض»، بعضی از فرق منحرفه شیعه مثل «غلاة» و «خطابیه» و... باشد، ما هم می گوئیم که اگر یک همچون عقیده ای دارند خدا لعنتشان کند! اگر یک سنی هم چنین عقیده ای دارد، خدا او را لعنت کند!

یعنی وهابی و سنی و شیعه و هر کسی که معتقد به این باشد که انبیاء در دعوت به دین حق، می توانند تقیه بکنند ولی در جایی که مربوط به اصل دعوت به دین نباشد، مربوط به بعضی از ملحقات دین باشد، نمی توانند تقیه کنند، ما هم می گوئیم که خدا لعنتشان کند!

ولی جناب آقای سرخسی! خداوند در قرآن در حق حضرت ابراهیم چه می گوید؟ وقتی که می گویند بیا برویم به مراسم عید، می گوید:

(فَقالَ إِنِّي سَقيم)

ابراهیم گفت: من مریض هستم!

سوره صافات(37): آیه 89

آیا این تقیه هست یا تقیه نیست!؟ آیا واقعاً بیمار بوده یا بیمار نبوده؟ این را شما می خواهید چه کار بکنید؟ حضرت ابراهیم، پیغمبر اولوالعزم هم که هست! بعد می گوید:

(قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمين)

گفتند: هر كس با خدايان ما چنين كرده قطعا از ستمگران است (و بايد كيفر ببيند)!

سوره أنبياء(21): آیه 59 ‏

حضرت ابراهیم در جواب می گوید:

(قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُون)

گفت: بلكه بزرگشان كرده باشد! از آنها سؤال كنيد اگر سخن مى‏گويند

سوره أنبياء(21): آیه 63 ‏

آیا این کلام حضرت ابراهیم، دروغ است یا نیست!؟ خلاف واقع هست یا نیست؟ اینجا شما چه جوابی دارید!؟ اگر کسی به شما بگوید که این کلام حضرت، به خود دعوت به اصل دین بر می گردد، ولی با یک واسطه؛ بحث فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُون در حقیقت بحث توحید است.

یعنی حضرت ابراهیم دارد این قوم را به توحید دعوت می کند. به وحدانیت خداوند دعوت می کند، و از پرستش بت ها اینها را برحذر می دارد، ولی با تقیه! آقای سرخسی تقیه که شاخ و دم ندارد!! شما اینجا چه کار می خواهید بکنید!؟ این دیگر آیه قرآن است که خیلی واضح و صریح و روشن است.

ترس نبی مکرم اسلام، از ابلاغ خلافت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه)!

اضافه بر این، شما ببینید که ما در این زمینه، آیه صریح داریم. که می فرماید:

(يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرين)‏

اى پيامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است كاملا (به مردم) برسان و اگر نكنى، رسالت او را انجام نداده‏اى و خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مى‏دارد، و خداوند جمعيت كافران (لجوج) را هدايت نمى‏كند.

سوره مائدة(5): آیه 67

داستان این آیه چیست؟ بفرمائید ببینید که تمام بزرگان شما، این روایات را نقل کرده اند که جبرئیل به نزد پیغمبر اکرم آمد و فرمود:

«ان الله يأمرك أن تدل أمتك على صلاتهم. فدلهم عليها، ثم هبط فقال: إن الله يأمرك أن تدل أمتك على زكاتهم. فدلهم عليها،... ثم هبط فقال: إن الله يأمرك أن تدل أمتك على وليهم على مثل ما دللتهم عليه من صلاتهم وزكاتهم وصيامهم وحجهم ليلزمهم الحجة في جميع ذلك.»

همانا خداوند به تو دستور می دهد که مردم را به نماز دعوت و راهنمائی کنی! پیغمبر نیز مردم را به نماز راهنمائی کرد. سپس دوباره نازل شد و فرمود: خداوند به تو دستور می دهد که مردم را به پرداخت زکات راهنمائی کن! پیغمبر نیز چنین کرد... دوباره جبرائیل نازل شد و فرمود: خداوند به تو دستور می دهد که امت خود را همانگونه که بر نماز و زکات و روزه و... راهنمائی کردی، بر ولی خودشان نیز راهنمائی کن!

شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، الحاکم الحسکانی، ج1، ص 255، ح 248

آقای سرخسی! آیا این دعوت به اصل دین هست یا نیست!؟ بعد می گوید:

«فقال رسول الله: يا رب إن قومي قريبوا عهد بالجاهلية و فيهم تنافس و فخر، وما منهم رجل إلا وقد وتره وليهم وإني أخاف»

پیغمبر فرمود: پروردگارا! امت من تازه از جاهلیت بیرون آمده اند. در اینها هنوز آثار جاهلیت مثل فخر و خودنمائی وجود دارد. هیچ فردی در میان اینها نیست مگر اینکه ولیشان یک نفری از اهل اینها را کشته است. و من می ترسم.

شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، الحاکم الحسکانی، ج1، ص 255، ح 248

خب آقای سرخسی! در مورد این روایت شما چه می خواهید بفرمائید؟ در تقیه هم همین است. انسان، حقیقتی را به خاطر ترسی که از عواقبش دارد، نمی گوید! و کتمان می کند!

جالب است که راوی این روایت که «زیاد» است، می گوید:

«ما انصرفت إلى بلدي بشئ أحب إلي من هذا الحديث»

در میان احادیثی که شنیدم، این بهترین حدیثی است که با خودم به شهرم می برم.

ایشان در جای دیگر، حدیث معراج را نقل می کند که خداوند فرمود:

«إني لم أبعث نبيا إلا جعلت له وزيرا، وإنك رسول الله وإن عليا وزيرك. قال ابن عباس: فهبط برسول الله فكره أن يحدث الناس بشئ منها إذ كانوا حديثي عهد بالجاهلية حتى مضى [من] ذلك ستة أيام، فأنزل الله تعالى:( فلعلك تارك بعض ما يوحى إليك ) فاحتمل رسول الله [صلى الله عليه وآله وسلم ] حتى كان يوم الثامن عشر، أنزل الله عليه (يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك) ثم إن رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) أمر بلالا حتى يؤذن في الناس أن لا يبقى غدا أحد إلا خرج إلى غديرخم»

همانا من هیچ پیغمبری را مبعوث نمی کنم، مگر اینکه برای او وزیری قرار می دهم. همانا تو فرستاده خدا و علی وزیر توست. ابن عباس می گوید: جبرئیل بر پیغمبر نازل شد ولی پیغمبر از بیان این پیام به مردم، کراهت داشت. زیرا مردم تازه از جاهلیت درآمده بودند. تا اینکه شش روز گذشت. و خداوند وحی نازل کرد و فرمود ای پیغمبر! نکند برخی از آنچه به تو وحی می شود را ترک کردی!؟

تا اینکه در هیجده ذی الحجه خداوند آیه نازل کرد که ای پیغمبر آنچه بر تو نازل کرده ایم را ابلاغ کن. سپس پیغمبر به بلال دستور داد تا اذان بگوید که فردا هیچ کسی نباشد مگر اینکه در غدیر حاضر بشود.

شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، الحاکم الحسکانی، ج1، ص 257، ح 250

در این روایت به صراحت می گوید که پیغمبر از گفتن حق، شش روز تقیه کردند! چون می گفتند که اگر بگویم مردم مرا تکذیب می کنندو قبول نمی کنند. این تقیه است. تقیه که شاخ و دم ندارد!!

«فخرج رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) والناس من الغد، فقال: يا أيها الناس إن الله أرسلني إليكم برسالة وإني ضقت بها ذرعا مخافة أن تتهموني وتكذبوني حتى عاتبني ربي فيها بوعيد أنزله علي بعد وعيد، ثم أخذ بيد علي بن أبي طالب فرفعها حتى رأى الناس بياض إبطيهما»

پیغمبر بر مردم وارد شدند و فرمودند: ای مردم! خداوند مرا به رسالتی به سوی شما فرستاده است. قلب من تنگ شده بود از ترس اینکه مرا متهم بکنید و مرا تکذیب کنید تا اینکه خداوند مرا در بیان آن پیام عتاب کرد. سپس پیغمبر دست علی بن ابی طالب را گرفت و بلند کرد به طوری که مردم سفیدی زیر بغل او را دیدند.

شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، الحاکم الحسکانی، ج1، ص 258، ح 250

چرا پیغمبر اکرم از بیان ولایت امیرالمؤمنین در غدیر، واهمه داشت؟

سؤال: چرا پیغمبر اکرم از بیان ولایت امیرالمؤمنین در غدیر، واهمه داشت؟

پاسخ: پیغمبر اکرم اگر چه قبلاً در جلسات کوچکتر، ولایت و خلافت امیرالمؤمنین را بیان فرموده بود، ولی در یک جمع 120هزار نفری صحابه، کار سختی بود و تجربه ای نبود. شما ببینید که بعد از قضیه فتح مکه، جمعیت مسلمانها حداقل ده برابر شد! مردم مدینه و اطراف مدینه مسلمان شدند. البته اینها منتظر بودند، - مخصوصاً بعد از جنگ احزاب - که پیغمبر در این جنگ شکست می خورد و دیگر بساط مسلمانها برچیده می شود، لذا حاضر نبودند ایمان بیاورند.

ولی بعد از فتح مکه دیگر تسلیم شدند. زیرا اینها امیدشان به قریش مکه بود که اسلام را از بین می برند. وقتی قریش شکست خورد، تمام امیدشان برباد رفت. شما ببینید در این دوسال، کل کسانی که از مکه مسلمان شدند، به دو هزار نفر نمی رسد! ولی سال فتح مکه، کل کسانی که با پیغمبر بودند، هشت هزار نفر بودند.

شما این هشت هزار نفر را فرض کنید که هر خانواده ای سه، چهار نفر داشته باشند، می شود سی هزار نفر! ولی در عرض این دو سال، جمعیت مسلمانها به 124 هزار نفر! یعنی بیست سال نبی مکرم زحمت کشید، در این بیست سال، سی هزار مسلمان توانست جمع بکند! ولی بعد از فتح مکه، حدود صد هزار نفر بر جمعیت مسلمانها افزوده شد! اکثریت اینها هم تازه از جاهلیت خارج شده بودند.

اضافه بر اینکه قریشی که آمدند مسلمان شدند، اینها همه سران و سرکردگان قوم خود بودند و الآن هم که به اسلام وارد شدند، همه اینها داعیه ریاست داشتند! ابوسفیان و دیگران همان ریاست طلبی که در مکه داشتند، اینجا نیز خواستار بودند.

تمام کسانی که از مکه آمده بودند، و مسلمان شده بودند، تابع ابوسفیان بودند نه تابع نبی مکرم. در ثانی اینها کسانی بودند که هر تک تک خانواده ها، یک نفری را داشتند که به دستان امیرالمؤمنین به درک واصل شده بودند. لذا عداوت امیرالمؤمنین در دل اینها هست. و حقیقتاً بیان ولایت امیرالمؤمنین برای یک چنین جمعیتی، کار دشوار و سختی بود.

اینها دو هزار بودند. جمعیت کمی نبودند. هزار نفر هم که باشند، در میان مردم توطئه می کنند، شایعه درست می کنند، علیه نبی مکرم کارشکنی می کنند. و کل جامعه اسلامی را از هم می پاشند!

لذا بیان ولایت و جانشینی امیرالمؤمنین در غدیر، کار سخت و دشواری بوده است. و اساساً غدیر با جاهای دیگر فرق می کند. مثلاً در «خیبر» هم حضرت، ولایت امیرالمؤمنین را مطرح می کند ولی در خیبر، تعداد خاصی از مسلمانها حضور دارند. همه هم خالصانه در رکاب پیغمبر هستند و منافقان یا حضور ندارند و یا اگر هم باشند، به قدری در اقلیت هستند که قدرت حرف زدن و کارشکنی کردن ندارند!

آیا کتاب «شواهد التنزیل» حاکم حسکانی، در نزد اهل سنت اعتباری دارد!؟

سؤال: آیا کتاب «شواهد التنزیل» حاکم حسکانی، در نزد اهل سنت اعتباری دارد!؟

پاسخ: آنها کار با کتاب شواهد التنزیل ندارند. سند را نگاه می کنند. ایشان هم در اینجا سند را ذکر کرده است. و در ثانی این مطلب مختص شواهد التنزیل نیست. در مدارک دیگر نیز ذکر شده است.

اضافه بر اینکه «حاکم حسکانی»، شخصیت قابل احترامی است. «ذهبی» درباره او می نویسد:

«الإِمَامُ المُحَدِّثُ البَارِعُ القَاضِي»

امام و پیشوای در حدیث، محدث و بسیار فاضل و کسی که منصب قضاوت را داشته است.

سير أعلام النبلاء؛ ج13، ص 418؛ الناشر: دار الحديث- القاهرة، الطبعة: 1427هـ-2006م

«سیوطی» هم درباره حاکم حسکانی می نویسد:

«شيخ متقن ذُو عناية تَامَّة بِعلم الحَدِيث»

استاد، استوار و محکم و کسی است که متخصص علم حدیث است. و عنایت تامه به علم حدیث دارد.

طبقات الحفاظ؛ ج1، ص 442؛ دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1403، الطبعة: الأولى

این تعابیر تعابیر بلندی است. و نشان می دهد که حاکم حسکانی، یک فرد عادی نیست که بیاید هر روایتی را نقل بکند.

ترس نبی مکرم از بیان ولایت امیرالمؤمنین در منابع متعدد اهل سنت!

همانگونه که عرض کردیم، این مطلب ترس نبی مکرم از بیان ولایت امیرالمؤمنین، مختص شواهد التنزیل نیست. در مدارک دیگر نیز ذکر شده است. آلوسی در «روح المعانی» نقل کرده، سیوطی در «الدر المنثور» ج2، ص 298؛ شوکانی در «فتح القدیر»، ج2، ص 60؛ «وهبة بن مصطفى الزحيلى» که از فقهاء و علمای بزرگ معاصر است که یک شخصیت کم نظیر جهان اهل سنت است، در کتاب «تفسیر الوسیط»، ج1، ص 480 نقل کرده اند. و یا «علامه عینی» در «عمدة القاری» نقل می کند که:

«ذكر الثَّعْلَبِيّ عَن الْحسن: قَالَ سيدنَا رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم: لما بَعَثَنِي الله عز وَجل برسالته ضقت بهَا ذرعا وَعرفت أَن من النَّاس من يكذبنِي، وَكَانَ يهاب قُريْشًا وَالْيَهُود وَالنَّصَارَى»

ثعلبی از حسن بصری نقل کرده است که پیغمبر فرمود وقتی خداوند مرا به نبوت مبعوث کرد، سینه ام تنگ شد و دانستم که برخی از مردم مرا تکذیب خواهند کرد. پیغمبر از قریش و یهودیان و مسیحیان ترس و واهمه داشت.

عمدة القاري شرح صحيح البخاري؛ الناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت؛ ج18، ص 206

لذا نبی مکرم واهمه داشت که اینها بیایند و توطئه بکنند و کارشکنی بکنند. و روحیه مسلمانها را تضعیف بکنند. بگویند که مردم ببینید که این می گفت من پیغمبر خدا هستم و برای عموم مردم آمده ام. ولی الآن شما می بینید که دارد پسر عموی خودش را به جانشینی خودش انتخاب می کند. معلوم می شود که قضیه، قضیه فامیلی و خانوادگی است!!!

«طبری» نیز در کتاب تفسیرش که به قول ابن تیمیه در منهاج السنه، ج7، ص 176 که می گوید تفسیر طبری از تفاسیری است که در منقولات مورد اعتماد است؛ می نویسد:

«لما نزلت بلغ ما أنزل إليك من ربك قال إنما أنا واحد كيف أصنع تجتمع علي الناس فنزلت وإن لم تفعل فما بلغت رسالته»

وقتی آیه بلغ ما انزل نازل شد، پیغمبر گفت: من تنها هستم. چه کنم؟ مردم بر ضد من اجتماع می کنند. پس آیه و ان لم تفعل نازل شد.

جامع البيان عن تأويل آي القرآن؛ ج6، ص307، دار النشر: دار الفكر - بيروت – 1405

این عبارات نشان می دهد بر این که نبی مکرم می ترسد! ترس ایشان به اصل دین و شریعت هم بر می گردد. بحث ابلاغ دین است. نه بحث فروعات دینی و مسائل اخلاقی و...!

آقای سرخسی! شما که می گوئید بعضی از روافض که خدا لعنتشان کند، همچین چیزی گفته اند؛ این روایاتی را که بزرگان شما نقل کرده اند را چه می کنید؟ آیا اینها هم مستحق لعن خداوند هستند!!؟؟

بعضی وقتها یک فرد عادی می آید و یک حرفی را می زند، خب انسان گلایه نمی کند، و یا یک فرد معاند و آدم ماجراجوئی مثل «ابن تیمیه» که رطب و یابس، و راست و دروغ را به هم می بافد و یک حرفی می زند، خیلی جای گلایه نیست؛ ولی آقای سرخسی از فقهای نامی احناف است. و یک شهرت جهانی و مقبولیت عمومی دارد. چه در میان احناف و چه در میان غیر احناف! لذا از ایشان بسیار جای گلایه است که اینگونه با قضیه برخورد کند.

حالا شیعه یا در اقلیت بوده و یا حکومتها اجازه نمی دادند که شیعیان حقایق و عقاید خودشان را مطرح بکنند، و به گوش مردم برسانند، حتی به گوش خواص؛ و یا نه، تبلیغات مخالفین شیعه، سطح خیلی گسترده ای داشت که حتی فقهائی مثل سرخسی هم، تحت تأثیر قرار گرفته اند و اینگونه سخن گفته اند.

لذا ما باید دقت کنیم و به این مسئله توجه داشته باشیم که حق مطلب و آن حقیقت مذهب تشیع و مبانی فکری و اعتقادی شیعه به گوش خیلی از اینها نرسیده است. و اینها از روی جهل به عقاید شیعه، اینچنین حرفهایی می زنند.

لذا شما می بینید که خود آقای سرخسی هم هیچ مدرکی برای حرف خودش نمی دهد. فقط می گوید «وقد جوزه بعض الروافض لعنهم الله»!!!

خب کجا گفتند؟ در کدام کتاب؟ در کدام جلسه؟ با کدام مدرک؟ ایشان هیچ مدرکی ارائه نمی کند! یعنی قضیه بین اینها به قدری مشهور شده، که گویا یک امر مسلم و مفروغ عنه است!!

یا شما نظر بزرگان اهل سنت را ببینید، حتی شافعی و حتی مالک، من تمام اقوال اینها را جمع کردم که اینها شیعه را کافر می دانند!!!

اینها رسماً به کفر شیعه فتوا داده اند. از فقهای قرن دوم و سوم اهل سنت هم اینچنین فتوایی دادند!! یعنی از بزرگان اهل سنت چنین فتوایی صادر کرده اند!

انسان معطل و سرگردان می شود که اینها چگونه چنین فتاوایی را صادر کرده اند. و یا روایاتی را که در مذمت شیعه جعل کرده اند، این روایات را به عنوان یک روایت «مفروغ عنها» تصور کردند و بر اساس این روایات دروغین، فتوا صادر کرده اند و اینها خیلی درد بزرگی است!

این را هم خدمت دوستان عرض بکنم که از برکات جمهوری اسلامی این است که این فرصت را برای شیعه ایجاد کرد تا حقایق مکتب خودش را برای عموم مردم بیان بکند. خیلی از اهل سنت از این حقایق بی خبر بودند!

شما ببینید در این سی، چهل سال اخیر، افرادی که از اهل سنت به مذهب تشیع گرویده اند، اگر نگوئیم چند برابر چهارده قرن گذشته بوده، شاید بگوئیم معادل چهارده قرن گذشته و یا بیشتر هم بوده است!!

هیچ الزامی هم در کار نبوده است. الآن هم کسانی که شیعه می شوند، گرفتاری دارند، مشکل دارند، دردسر دارند، طرد از خانواده و... هم دارند. ولی با همه این احوال، شیعه می شوند!

به عکس اگر یک شیعه سنی بشود، نانش در روغن است! احترامش هست، پول از زمین و زمان به او می رسد، امکانات به او می دهند، و...!

من دوست دارم عزیزان این کتاب «موسوعة من حیاة المستبصرین» را ببینند. چاپ «ابحاث العقائد الاسلامیه» هم است. چهارده جلد است که تاکنون ده جلد چاپ شده است. البته این کتاب بر روی اینترنت هم موجود است.

الحق و الإنصاف، وقتی انسان مطالعه می کند، احساس می کند که تأسیس این نظام و رساندن حقیقت تشیع به گوش مردم، خیلی از پرده پوشی هایی که در چهارده قرن گذشته صورت گرفته را برملا کرده و همه را برطرف نموده است.

والسلام علیکم و رحمة الله



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب