2024 April 25 - پنج شنبه 06 ارديبهشت 1403
بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (32) – مصیبتی که در «وحدتیه بوشهر» کنترل شد!
کد مطلب: ٨٧٩٤ تاریخ انتشار: ٢٦ بهمن ١٣٩٤ - ١٩:٣٩ تعداد بازدید: 3253
خارج کلام مقارن » بررسی شبهات تقیه
بررسی شبهات وهابیت در مسئله «تقیّه» (32) – مصیبتی که در «وحدتیه بوشهر» کنترل شد!

جلسه پنجاه و چهارم 94/11/26

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه پنجاه و چهارم 94/11/26

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله الی یوم لقاءالله.

در جلسه دیروز، در ادامه ذکر تقیه بزرگان علمای اهل سنت؛ تقیه «اوزاعی» و «زهری»، که از آخوندهای درباری بودند را بیان کردیم.

عرض کردیم که «ابن اثیر جزری» متوفای630 هجری، بعد از نقل حدیث کساء که از احادیث متواتره هم است و البته با حدیث کسائی که در مفاتیح الجنان است کمی متفاوت است. که پیغمبر اکرم، امیرالمؤمنین و حضرت زهرا و حسنین(سلام الله علیهم) را در زیر عبا قرار داد و فرمود «هولاء اهل بیتی.»

آنچه که الآن از حدیث کسآء در مفاتیح موجود است، نوشته خود مرحوم شیخ عباس قمی هم نیست! بعد از ایشان، در ملحقات مفاتیح اضافه کردند. آقای «ری شهری» اشکال سندی به این زیارت گرفته بود که آقای «میلانی» یک جواب قاطع و محکم داد و ثابت کرد که هم سند این زیارت حدیث کساء صحیح است و هم مضامین این زیارت که در مفاتیح آمده، کاملاً صحیح است و تک تک فقراتش در منابع اهل سنت نیز آمده است.

ایشان در حدود شش، هفت ماهی این بحث را مطرح کردند و حدیث کساء مشهور را که در مفاتیح هم آمده، بحث کردند. دوستان می توانند به سایت ایشان مراجعه کنند.

در هر صورت... دیروز عرض کردیم که «ابن اثیر» نقل کرده است:

«قال أبو أحمد العسكري: يقال: إن الأوزاعي لم يرو في الفضائل حديثاً غير هذا، والله أعلم، قال: وكذلك الزهري لم يرو فيها إلا حديثاً واحداً كانا يخافان بني أمية»

ابو احمد گفته که نقل شده است که اوزاعی در فضائل علی، فقط همین یک روایت را نقل کرده است. و خدا داناتر است. و همچنین زهری نیز فقط همین روایت را در فضائل علی نقل کرده است. این دو نفر همواره از بنی امیه در هراس بودند.

أسد الغابة في معرفة الصحابة، اسم المؤلف: عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد الجزري، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م، الطبعة: الأولى ، تحقيق: عادل أحمد الرفاعي، ج2، ص28

شما ببینید وقتی امثال «شهاب الدین زهری» که قاضی القضات منصوب بوده و آخوند درباری نیز بوده، و از مؤیدین و تقویت کنندگان حکومت بنی امیه بوده است، از نقل روایت فضائل، وحشت دارد و هراسان است.

ائمه(علیهم السلام) که این همه روایات می گوید که این بزرگواران ما، «تقیه» می کردند، و نسبت به اصحاب خودشان، دستور تقیه می دادند، و می گفتند که «التقیة دینی و دین آبائی»؛ علتش کاملاً واضح و روشن است. وقتی این علمای دربار بنی امیه، از اربابان خود می ترسیدند و تقیه می کردند، تکلیف شیعه ها دیگر مشخص است.

لذا ائمه(علیهم السلام) برای حفظ جان شیعیان، از طرفی فتوائی موافق اهل سنت نقل می کنند و از طرف دیگر، فتوائی مخالف اهل سنت. که هر موقعه ای که شیعیان گرفتار شدند، حدیث موافق آنها را بیان بکنند؛ ولی در محافل خصوصی خودشان، حدیث موافق شیعه را بیان بکنند:

«فَيُرْوَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ شَيْ‏ءٌ وَ يُرْوَى عَنْهُ خِلَافُهُ فَبِأَيِّهِمَا نَأْخُذُ فَقَالَ خُذْ بِمَا خَالَفَ‏ الْقَوْمَ وَ مَا وَافَقَ الْقَوْمَ فَاجْتَنِبْهُ»

از امام صادق، روایتی نقل می شود، و سپس روایت مخالفی نیز نقل می شود، ما به کدام روایت عمل بکنیم؟ فرمود: روایتی را که مخالف اهل سنت است را عمل کنید و روایت موافق اهل سنت را ترک کنید.

وسائل الشیعه، ج27، ص 118،ح 33364

5- تقیه «ابوحنیفه»؛ امام احناف اهل سنت!

«خوارزمی» کتابی دارد در مناقب ابوحنیفه، در آنجا نقل می کند که روزی ابوحنیفه از طرف بنی امیه احضار شد تا در مورد یک مسئله فقهی، نظر بدهد. ابوحنیفه وقتی فهمید که از طرف حکومت احضار شده است، گفت:

«فاسترجعت في نفسي، لأني أقول فيها بقول علي رضي الله عنه و أدين الله به، فكيف أصنع؟ قال: ثم عزمت أن أصدقه وأُفتيه بالدين الذي أدين الله به، وذلك أن بني أمية كانوا لا يفتون بقول علي ولا يأخذون به.»

من پیش خودم گفتم انالله و اناالیه راجعون! زیرا در این مسئله فقهی که اموی ها پرسیده اند، نظر من، نظر علی بن ابیطالب است. و این حجت بین من و خدای من است. حالا چه کار کنم؟ تصمیم گرفتم که راستش را بگویم و بر اساس آنچه که حجت شرعی من است، فتوا صادر کنم. زیرا بنی امیه بر اساس نظر علی فتوا نمی دادند و عمل نیز نمی کردند.

المناقب للخوارزمي، ج1 ص171. نقلا عن كتاب الإمام الصادق والمذاهب الأربعة لمؤلفه أسد حيدر، ج1 ص7 39

شما ببینید که شرایط به گونه ای رقم خورده است که وقتی از عالمی مثل ابوحنیفه می شنوند که فتوائی از او بر طبق نظر امیرالمؤمنین بوده، او را احضار می کنند! ابوحنیفه هم به خاطر خیلی از قضایا، آدم نیمچه شجاعی بود. شلاق خورد، زندان رفت، شکنجه شد! و به خاطر خیلی از فتاوای، خیلی اذیت شد.

مخصوصاً در رابطه با مسئله خلق قرآن، که از آن به ایام محنت تعبیر می کنند؛ پدر اینها را درآوردند! ابوحنیفه بود، خود احمد بن حنبل بود. اینها را خیلی اذیت کردند.

یک زمانی آمدند گفتند که قرآن مخلوق است و هر کدام از علماء که فتوائی بر خلاف این را می داد، می زدند و می کشتند! در زمان دیگری گفتند که قرآن غیر مخلوق است، لذا علمائی که بر خلاف این را نظر می دادند، می گرفتند و می کشتند.

دودمان بنی امیه و بنی عباس، دنبال این بودند که فتنه ای بین علماء ایجاد بکنند. و علما را به خودشان مشغول بکنند تا به کارها و برنامه های خودشان برسند. و علماء به این فکر نباشند که مردم را نسبت به اعمال اینها بیدار بکنند. تا مردم به فکر براندازی حکومت اینها باشند.

6- تقیه «شعبی»!!

«ابن قتيبه دينوري» از قول «شعبی» نقل می کند که او گفته است:

«ما لقينا من آل أبي طالب إن أحببناهم قتلونا، لان أبغضناهم أدخلونا النار.»

ما در برخورد با آل ابی طالب چه کنیم؟ اگر آنها را دوست داشته باشیم، ما را می کشند. و اگر با آنها دشمنی کنیم، ما را در آتش جهنم می اندازند.

عيون الأخبار ج 1 ص 311، منشورات محمد علي بيضون - دار الكتب العلمية- 1424.

ببینید که موقعیت اهلبیت چه بوده است! چگونه اینها با شیعه جنگیدند! چطور با فرهنگ اهلبیت جنگیدند! این کاری که دودمان نحس بنی امیه با اهلبیت کردند، با هر مذهبی کرده بودند، آن مذهب تا به حال، هزاران بار منقرض شده بود و رفته بود!

ولی اینها هر چه بر ضد اهلبیت اقدام کردند، خدای عالم، مقام اهلبیت را بیشتر بالا برد! هر چه اینها سب علی(سلام الله علیه) کردند، عشق علی بیشتر در دل مردم جای گرفت!

برنامه دیشب؛ یکی از برنامه های ناب شبکه ولایت بود!

دیشب، در شبکه ولایت، ما برنامه ای داشتیم به مناسبت ولادت حضرت زینب(سلام الله علیها)، چون من نسبت به ایشان حساس بودم، گفتم که باید یک شب برنامه خودمان را به ایشان اختصاص بدهیم.

فقط به تماس یک بیننده توانستیم پاسخ بدهیم که آن هم بیننده ای سنی مذهب بود از زاهدان. ایشان خیلی هم با توپ پر آمده بود. ولی خب توپش حسابی خالی شد و برگشت! یعنی به نظرم برنامه دیشب، یکی از گل برنامه های سال 94 ما بود. یعنی هر کس که برنامه را شنیده و دیده بود، پیامک می دادند و زنگ می زدند و تشکر می کردند.

این بنده خدا هر چه با تنی صحبت کرد، من با آرامی جوابش را دادم. عمده بحث ایشان هم در رابطه با «تقیه» بود. عزیزان اگر کلیپ این را ببینند، متوجه می شوند که بحث های درسی امسال ما که در مورد تقیه است، چه قدر کاربردی است و به دردشان می خورد!

ایشان اول آمد و گفت که در کافی، جلد فلان، صفحه فلان، دارد بر اینکه تقیه واجب است ولی اگر به قتل منجر بشود، تقیه دیگر واجب نیست! چرا علی(علیه السلام) حاضر نشد از حضرت زهرا دفاع بکند؟ و لو اینکه کشته می شد!

خیلی هم روی این مسئله مانور می داد و دائماً حرف می زد و فرصت هم نمی داد که ما صحبت کنیم. گفتم: برادر من! گوش بکن. اگر این را کسی برای تو نقل کرده، و یا خودت فهمیدی، اشتباه فهمیدی!

گفتم: اینکه تقیه واجب است و اگر به قتل رسید، دیگر واجب نیست؛ این که شما می گوئید نیست! بعد برایش توضیح دادم که یک دفعه است که به شما می گویند یا دروغ بگو یا گردنت را می زنیم! در اینجا دروغ می گوئیم تا از کشته شدن نجات پیدا بکنیم!

آقا برو دزدی بکن، اگر دزدی نکنی، گردنت را می زنیم! برو زنا بکن یا لواط بکن – نعوذبالله – اگر نکنی تو را می کشیم! در تمام این موارد، حفظ جان واجب است.

ولی اگر آمدند و گفتند باید فلانی را بکشی و اگر نکشی، خودت را می کشیم! در اینجا قطعاً دیگر جای تقیه نیست. نمی توانی به خاطر حفظ جان خودت، جان دیگری را به خطر بیاندازی! روایت این را می خواهد بگوید. شیعه و سنی هم همین را قبول دارند.

گفت: حاج آقا قبول کردم! ولی چرا حضرت علی از حضرت زهرا دفاع نکرد؟ آیا این از غیرت است؟ این را هم از این وهابی زاهدانی که الآن در زندان هم هست، یاد گرفته اند که می گویند در جریان شهادت حضرت زهرا، علی – نعوذ بالله - «غیرت» نداشت!

گفتم: برادر عزیزم! شما فقط یک چیزی از غیرت و بی غیرتی شنیده ای! بی غیرتی یعنی اینکه مردی متوجه بشود که زنش، با اجنبی ارتباط دارد، ولی بی تفاوت باشد! این را می گویند بی غیرتی!

ولی اگر یک جایی زن انسان را می زنند، و اگر شوهرش دفاع بکند، دین متضرر می شود، مثل قضیه امیرالمؤمنین که اگر می آمد دفاع می کرد، صد نفر از علی حمایت می کردند، صد نفر هم از عمر بن خطاب حمایت می کردند، می افتادند به جان هم و کشته می شدند! از آن طرف «روم» و از طرف دیگر «ایران» و از طرفی «منافقین»، از طرف دیگر «ابوسفیان» و دار و دسته اش؛ از طرفی یهودی های زخم خورده؛ همه می ریختند و اسلام را از بین می بردند، آیا درست بود؟

گفتم اگر این قضیه برای خودت اتفاق بیافتد. در یک قضیه ای گیر افتادی و زنت را بزنند و حتی بخواهند بکشند، تو اگر بخواهی از زنت دفاع کنی، هم تو را می کشند، هم زنت را و هم بچه هایت را می کشند! کدم را انتخاب می کنی؟

گفت: حاج آقا قبول کردم!

من معتقدم با اینها اگر منطقی صحبت بشود، می پذیرند. چون هم مؤدب هستند و هم منطقی.

گفتم: عزیزم! ببین یکی از افتخارات «سیستان» شما، این است که دودمان بنی امیه گفتند که باید به علی ناسزا بگوئید! گفتند: نمی گوئیم! گفتند: باید مالیات و جریمه بدهید! گفتند: می دهیم ولی به علی ناسزا نمی گوئیم!

گفتند اگر ناسزا نگوئید، زنهایتان را می آوریم وسط میدان شهر، و موهایشان را از ته با تیغ می تراشیم! گفتند ما حاضریم این کار را بکنید ولی حاضر نیستیم که به علی ناسزا بگوئیم!

این مدرک افتخار مردم «سیستان» است! آیا این کار اینها بی غیرتی بود و یا عین غیرت بود؟

لذا ما اگر با منطق با اینها سخن بگوئیم، و طبق سفارش قرآن که فرمود:

(إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً)

هنگامى كه جاهلان آنها را مخاطب سازند به آنها سلام مى‏گويند (و با بى اعتنايى و بزرگوارى مى‏گذرند).

سوره فرقان(25): آیه 63

یک اخلاق اسلامی بسیار تأثیرگذار!

من مقید هستم که از اول برنامه تلفن ها، لبخند بر چهره داشته باشم. و همین برای اینها خیلی دردآور است. اینها می آیند عصبانی می شوند ولی من با لبخند سخن می گویم.

اینها اول در شبکه های خودشان می گفتند که آقای قزوینی وقتی می خندد، یعنی دارد مسخره می کند! ولی بعداً خود اهل سنت هم گفتند که حاج آقا شما با این اخلاق خوش، ما را شرمنده خودتان می کنید!

اینها فهمیدند که وقتی شیعه هم زنگ می زند ما لبخند داریم، سنی هم زنگ می زند ما لبخندمان را داریم و چه بسا بیشتر هم می شود. و عبارتهایی هم که به کار می بریم، تلاش می کنیم که عبارتهایی باشد که روح و قلب طرف را تسخیر بکند.

ما در روایات داریم که اگر شما نمی توانید با مال و اموال خود، قلب مردم را تسخیر بکنید، با یک خنده و تبسم، قلب مردم را تسخیر بکنید! و این یک دستور است از ناحیه ائمه(علیهم السلام) و نتیجه اش را هم ما داریم می بینیم.

خیلی از شیعیان می آیند روی خط شبکه و می گویند که ما قبلاً برخوردمان با اهل سنت تند بود، ولی الآن بهتر شده و ما روش برخورد با اهل سنت را از شبکه «ولایت» یاد گرفتیم.

مصیبتی که در وحدتیه بوشهر کنترل شد!!

همین چند وقت پیش، در «وحدتیه بوشهر»، دو تا برادر به نام «منصوری»، به همراه یکی از طلبه های مدرسه شهید دستغیب، با تبلیغات فراوان، حدود سیصد نفر از جوانهای وحدتیه را سنی وهابی کرده بودند!

البته اینها ظاهراً یک سفری داشتند به «امارات»، آنجا گیر افتاده بودند. مقامات اماراتی در دادگاه به اینها گفته بودند که ما شما را آزاد می کنیم و زندان و شلاق شما را حذف می کنیم، به شرط اینکه یک دوره وهابی ببینید، بعد بروید در ایران، و وهابیت را تبلیغ بکنید! ببینید که اینها چگونه کار می کنند!؟

اینها هم آمده بودند در «وحدتیه»، تبلیغات فراون و سر و صدا و جوانها را وهابی کرده بودند!! حتی کار را به این جا رساندند که در روز عاشوراء آمدند در یک اقدامی وقیحانه، اسم مقدس حضرت سیدالشهداء را روی یک الاغی نوشتند و در کوچه و خیابان رها کردند!!!

بعد از نماز صبح، هنوز آفتاب نزده، آقای حسینی بوشهری به من زنگ زد و گفت که آقای قزوینی، شما آنجا نشسته اید، این سه نفر، وحدتیه استان ما را به هم ریخته اند و سنی کرده اند و...!! اطلاعات اینها را گرفته برده زندان، اینها در زندان هم سرو صدا راه انداختند که نظام نتوانسته جواب علمی به ما بدهد، چون نمی توانند جواب ما را بدهند و عاجز هستند، ما آوردند انداختند زندان! اینها زندانی ها را هم دارند وهابی می کنند!

آقای بوشهری به من گفت که فلانی! آب دستت هست، بگذار زمین، و بیا با اینها مناظره بکن! من هم زنگ زدم به آقای طبسی و آقای خوشنویس، با هم رفتیم به دیدن اینها در بوشهر! دیدم این دو برادر منصوری، یکی شون پنجم ابتدائی دارد! آن یکی دوم راهنمائی دارد! و آن یکی هم که طلبه بود که مقداری فضلش بالا بود.

اینها شروع کردند چهار تا آیه را خواندند، ترجمه اش را هم بلد نبودند! ما بحث مان با اینها، در زندان اطلاعات، شاید ده دقیقه هم طول نکشید. آن طلبه که همینطور اشکش جاری بود و منصوری هم که سر دسته اینها بود، برگشت یک جمله قشنگی گفت که آقای قزوینی! «اگر روز اولی که ما این کارها را شروع کردیم، یک کسی مثل شما می آمد و با آیات قرآن، اینطور مستند، جواب ما را می داد، خودمان گمراه نمی شدیم و این همه جوانها را هم گمراه نمی کردیم!»

برادرش هم همین را گفت که ای کاش، همان روز اول، یک نفر مثل شما، مؤدبانه و محترمانه می آمد از قرآن و روایات، با ما مستند حرف می زد.

گفت ما همان روز اول که کارمان را شروع کردیم، آخوند محله ما، رفت بالای منبر، این منصوری و برادرش، اینها مزدکی هستند و ازدواج با خواهر و مادر را جایز می دانند و... نزدیک اینها نشوید!

همین کار ایشان باعث شد که جوانها حساس بشوند و لذا آمدند پیش ما دیدند که ما همه اش از قرآن و روایات حرف می زنیم. از اخلاق حرف می زنیم و... مدام جوانها به طرف ما جذب می شدند! هر چه این آخوند محله ما، بر علیه ما حرف می زد، جوانها بیشتر جذب ما می شدند!

ما قبلاً عرض کردیم که امام حسن عسکری(سلام الله علیه) فرمودند که:

«فَذَلِكَ حَرَامٌ‏ عَلَى‏ شِيعَتِنَا أَنْ يَصِيرُوا فِتْنَةً عَلَى ضُعَفَاءِ إِخْوَانِهِمْ وَ عَلَى الْمُبْطِلِينَ أَمَّا الْمُبْطِلُونَ فَيَجْعَلُونَ ضَعْفَ الضَّعِيفِ مِنْكُمْ إِذَا تَعَاطَى مُجَادَلَتَهُ وَ ضَعُفَ فِي يَدِهِ حُجَّةً لَهُ عَلَى بَاطِلِهِ وَ أَمَّا الضُّعَفَاءُ مِنْكُمْ فَتُغَمُّ قُلُوبُهُمْ‏ لِمَا يَرَوْنَ مِنْ ضَعْفِ الْمُحِقِّ فِي يَدِ الْمُبْطِل»

شیعه ای که در مناظره ها، راه خلاصی را بلد نیست، بر او حرام است که وارد مناظره با مخالفین بشود. زیرا این کار او دو آسیب اساسی دارد. هم بر دوستان و برادران شیعه او، و هم برای مخالفین. زیرا مخالفین او، این ضعف او را دلیلی بر بطلان او قلمداد می کنند و برادران شیعه او هم، وقتی ضعف شیعه ای که حق هست را ببینند، دلهایشان نسبت به اعتقاداتشان لزران می شود.

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) ؛ ج‏1 ؛ ص21

اتفاقاً چند روز قبل، با منصوری که در آموزش و پرورش هم مشغول است، ما نیم ساعت تلفنی صحبت کردیم. و تلفن برادرش را هم به من داد که با او هم صحبت بکنم. برای من هم عیب نیست. هر چه با این منحرفین، بیشتر صحبت کنیم، بیشتر لذت می بریم. شاید در یک جایی، حرف ما اثر بگذارد.

والسلام علیکم و رحمة الله



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب