2024 April 18 - پنج شنبه 30 فروردين 1403
آيا در شهادت حضرت علي (ع) فرزندانش لباس سياه پوشيده اند؟
کد مطلب: ٧٥٣٧ تاریخ انتشار: ١١ ارديبهشت ١٤٠٠ - ١٥:٣٤ تعداد بازدید: 17186
پرسش و پاسخ » امام علي (ع)
آيا در شهادت حضرت علي (ع) فرزندانش لباس سياه پوشيده اند؟

توضيح سؤال:

بعد از اين كه امير مؤمنان عليه السلام به شهادت رسيدند،‌ آيا اهل بيت آن حضرت در مصيبت از دست دادن ايشان لباس سياه پوشيده اند و برايش عزاداري كرده اند؟ اگر سندي در اين باره وجود داريد لطفا ذكر نماييد.

متشكرم.

پاسخ: سياه پوشي امام حسن (ع) در شهادت اميرمؤمنان (ع) (سند معتبر)

طبق روايت معتبر در كتب اهل سنت، در فرداي خاك سپاري امير مؤمنان عليه السلام، فرزند بزرگ آن حضرت، يعني امام حسن عليه السلام در ميان مردم و جمعيت عزادار و سوگوار كوفه حاضر شد و خطبه ايراد كردند . ايراد سخن آن حضرت در حالتي بوده است كه ايشان با لباس مشكي و عمامه سياه در ميان مردم ظاهر شد و از فضائل بي‌نظير آن حضرت سخن به ميان آورد.

اين روايت در كتاب «فضائل الصحابه» با سند معتبر اين‌گونه نقل شده است:

حدثنا عبد الله قال حدثني أبي نا وَكِيعٌ، عَنْ شَرِيكٍ، عَنْ عَاصِمٍ، عَنْ أَبِي رَزِينٍ، قَالَ: خَطَبَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ بَعْدَ وَفَاةِ عَلِيٍّ وَعَلَيْهِ عِمَامَةٌ سَوْدَاءُ، فَقَالَ: لَقَدْ فَارَقَكُمْ رَجُلٌ لَمْ يَسْبِقْهُ الأَوَّلُونَ بِعِلْمٍ، وَلا يُدْرِكُهُ الآخَرُونَ.

ابي زرين مي گويد: بعد از در گذشت علي [عليه السلام] ، (پسرش) حسن [عليه السلام] در حالي كه عمامه سياه برسر داشت براي ما خطبه خواند. و فرمود: مردي از ميان شما رفت كه از نظر مقام علمي كسي [جز رسول خدا] بر او پيشي نگرفت و بعد از او نيز همانند او نخواهد بود.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، فضائل الصحابة، ج 2، ص600، تحقيق د. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1403هـ - 1983م.

ذهبي همين روايت را (بدون اشاره به ماجراي شهادت اميرمومنان) در دو جاي كتابش از ابي رزين نقل مي كند، كه طبق اين گزارش، امام حسن عليه السلام لباس سياه برتن، و عمامه سياه بر سر داشتند:

شريك عن عاصم عن أبي رزين قال خطبنا الحسن بن علي وعليه ثياب سود وعمامة سوداء.

از ابي رزين روايت شده است كه حسن بن علي براي ما سخنراني كرد ، در حاليكه لباس سياه و عمامه سياه برتن داشت .

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 3، ص267 و ص272، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

اين روايت، علاوه بر اين كه ساهپوشي امام حسن عليه السلام را در سوگ حيدر كرار بيان مي‌كند، از عمق مصيبت و عزادار بودن آن حضرت و بقيه اهل بيت عليهم السلام نيز حكايت دارد؛ چرا كه لباس سياه در بر كردن با عزادار بودن مي‌سازد.

اگر كسي توهم را نمايد كه عمامه سياه بستن ، سيره و عادت هميشگي صحابه بوده است، پس عمامه سياه امام حسن عليه السلام نشانه عزاداري نيست.

پاسخ اين گمان را خود همين روايت داده است؛ زيرا طبق اين روايت، ايشان علاوه بر عمامه سياه، لباس مشكي هم بر تن كرده بودند،‌ آيا مي‌توان گفت كه صحابه هميشه لباس مشكي هم مي‌پوشيدند؟

بررسي سند روايت:

1. عبد الله بن احمد:

ايشان فرزند احمد بن حنبل است و علماي رجال اهل سنت او را توثيق كرده اند. ابن حجر مي‌نويسد:

عبد الله بن أحمد بن محمد بن حنبل الشيباني أبو عبد الرحمن ولد الإمام ثقة.

عبد الله بن احمد بن محمد بن حنبل شيباني، كنيه اش ابو عبد الله، فرزند امام (احمد بن حنبل) موثق است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقريب التهذيب، ج 1، ص 295، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.

2. احمد بن حنبل:

احمد پيشواي مذهب حنابله و بي نياز از توثيق است. ابن حجر او را اين‌گونه معرفي كرده است:

أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني المروزي نزيل بغداد أبو عبد الله أحد الأئمة ثقة حافظ فقيه حجة.

احمد بن محمد بن حنبل .... يكي از پيشوايان، فرد موثق، حافظ روايت، دانا و حجت است.

تقريب التهذيب ج 1، ص 84

3. وكيع بن الجراح:

وي از راويان بخاري و مسلم است و علماي اهل سنت او را توثيق كرده اند. ابن حجر مي‌نويسد:

وكيع بن الجراح بن مليح الرؤاسي ... ثقة حافظ عابد.

وكيع بن جراح ... موثق، حافظ (كسي كه صد هزار حديث حفظ باشد) و اهل عبادت است.

تقريب التهذيب ج1 ص581

ذهبي نيز مي‌گويد:

وكيع بن الجراح أبو سفيان الرؤاسي أحد الأعلام ... قال أحمد ما رأيت أوعى للعلم منه ولا أحفظ.

وكيع بن جراح ... يكي از بزرگان ... احمد بن حنبل گفته: من كسي را جامع تر و حافظ تر از وي نديدم.

الكاشف ج2، ص350

4. شريك بن عبد الله :

او نيز از راويان بخاري و مسلم است. ابن حجر مي‌گويد او فرد راستگو است:

شريك بن عبد الله النخعي ... صدوق.

تقريب التهذيب ج1 ص266

5. عاصم بن بهدله

او نيز از روايان بخاري ومسلم است و ابن حجر او را صدوق مي‌داند:

عاصم بن بهدلة وهو بن أبي النجود ... صدوق.

تقريب التهذيب ج1 ص285

6. ابي رزين:

اسم اين راوي، مسعود بن مالك است و از روايان مسلم مي‌باشد. ابن حجر او را چنين معرفي مي‌كند:

مسعود بن مالك أبو رزين الأسدي الكوفي ثقة فاضل.

تقريب التهذيب ج1 ص528

جهت رعايت اختصار، توثيق راويان فوق را تنها از زبان ابن حجر عسقلاني آ‌ورديم و گرنه ذهبي و مزي و ديگران نيز شرح حال و توثيق آنان را در كتابهاي شان آورده اند.

نتيجه:

عزاداري و سياهپوشي در عزا و مصيبت امير مؤمنان عليه السلام بر خلاف گمان دشمنانش امر جايز است و بدعت نيست. شيعيان با اقتدا به اهل بيت آن حضرت و امام حسن عليه السلام كه بعد از پدرش امير مؤمنان عليه السلام مقام امامت را داشتند، عزاداري مي‌كنند و لباس سياه بر تن مي‌كنند.

الحمد الله الذي جعلنا من المتمسكين بولايته، اللهم اجعلنا من شيعته و خلصائه.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف)



Share
1 | امین | Iran - Hashtpar | ١٩:٠٩ - ١٩ تير ١٣٩٤ |
احسنتم عالی عالی عالی ، بسیــــار عالی اجرکم عندالله.. خدا خیرتون بده..
آیا امام حسن مجتبی علیه السلام فقط عمامه سياه میگذاشت یا لباس سیاه هم میپوشید.. چون در روایت فقط به عمامه سياه اشاره شده .. و سوال بعد اینکه لطفا از کتب شیعه هم روایت درمورد سیاه پوشی ائمه مطرح کنید .. بازم ممنونم بخاطر زحماتتون یا علی

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اگر در مقاله دقت کنيد در همانجا نقل کرديم که حضرت لباس سياه نيز پوشيد بودند
ذهبي نقل مي کند: امام حسن عليه السلام لباس سياه برتن، و عمامه سياه بر سر داشتند:
شريك عن عاصم عن أبي رزين قال خطبنا الحسن بن علي وعليه ثياب سود وعمامة سوداء.
از ابي رزين روايت شده است كه حسن بن علي براي ما سخنراني كرد ، در حاليكه لباس سياه و عمامه سياه برتن داشت .
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 3، ص267 و ص272، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
در منابع شيعه نيز چنين نقل شده است :
اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه وآله در شام،‌ در مدت هفت روزي كه براي سالار شهيدان عزاداري كردند؛ لباس سياه پوشيدند:
فَلَمَّا أَصْبَحَ اسْتَدْعَى بِحَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله- فَقَالَ لَهُنَّ أَيُّمَا أَحَبُّ إِلَيْكُنَّ- الْمُقَامُ عِنْدِي أَوِ الرُّجُوعُ إِلَى الْمَدِينَةِ- وَلَكُمُ الْجَائِزَةُ السَّنِيَّةُ قَالُوا نُحِبُّ أَوَّلًا- أَنْ نَنُوحَ عَلَى الْحُسَيْنِ قَالَ افْعَلُوا مَا بَدَا لَكُمْ- ثُمَّ أُخْلِيَتْ لَهُنَّ الْحُجَرُ وَالْبُيُوتُ فِي دِمَشْقَ- وَلَمْ تَبْقَ هَاشِمِيَّةٌ وَلَا قُرَشِيَّةٌ- إِلَّا وَلَبِسَتِ السَّوَادَ عَلَى الْحُسَيْنِ- وَنَدَبُوهُ عَلَى مَا نُقِلَ سَبْعَةَ أَيَّام‏.
هنگامى كه صبح شد يزيد حرم و اهل بيت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله را خواست و به ايشان گفت: دوست داريد نزد من بمانيد يا بجانب مدينه مراجعت نمائيد؟ من جايزه فراوانى بشما خواهم داد. آنان گفتند: ما اولاً دوست داريم براى امام حسين نوحه و عزادارى كنيم. يزيد گفت: هر چه در نظر داريد انجام دهيد. سپس حجره‏هائى در دمشق براى آنان تخليه شد و مشغول عزادارى شدند هيچ زني هاشمي و قريشي نماند مگر اينكه در ماتم امام حسين عليه السلام لباس سياه پوشيدند و بر او هفت روز عزاداري و گريه كردند.
المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار،ج 45 ص 196 تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء- بيروت - لبنان، الطبعة الثانية المصححة، 1403- 1983 م.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
2 | امین | Iran - Hashtpar | ١٩:١٤ - ١٩ تير ١٣٩٤ |
ببخشید سوالی هم در داشتم که مربوط به این موضوع نیست لطفا پاسخ بدید..
در صحیح بخاری به نقل از عایشه آمده که ابوبکر بعد از رحلت پيامبر در مدينه خانه نداشته و ساکن منطقه ای خارج مدينه در سنح بود ..
این روایت رو ابن حجر عسقلانی در فتح الباري ضعیف میدونه..
مَنْزِلَ أَبِي بَكْرٍ كَانَ بِالسُّنْحِ مِنْ عَوَالِي الْمَدِينَةِ كَمَا سَيَأْتِي قَرِيبًا بَعْدَ بَابٍ فَلَا يَكُونُ لَهُ خَوْخَةٌ إِلَى الْمَسْجِدِ وَهَذَا الْإِسْنَادُ ضَعِيفٌ
جواب این شبهه چیه؟؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در خصوص اينکه ابوبکر تا بعد از پيامبر (ص) در سنخ بوده است، رويات صحيح و فراوان غير از روايت فوق که شما نقل کرديد و ضعيف نيز هست، وجود دارد . به عنوان نمونه به يک روايت در اين خصوص اشاره مي کنيم
بخاري روايتي را چنين نقل مي کند:
حدثنا إِسْمَاعِيلُ بن عبد اللَّهِ حدثنا سُلَيْمَانُ بن بِلَالٍ عن هِشَامِ بن عُرْوَةَ عن عُرْوَةُ بن الزُّبَيْرِ عن عَائِشَةَ رضي الله عنها زَوْجِ النبي صلى الله عليه وسلم أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مَاتَ وأبو بَكْرٍ بِالسُّنْحِ
صحيح البخاري، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا ج 3 ص 1341
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
3 | امین | Iran - Rasht | ١٢:١٨ - ٢١ تير ١٣٩٤ |
لطفا تفسیر این آیه رو از کتب شیعه و سنی بیارید :
إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ
و یک سوال دیگر از محضرتون داشتم اینکه شان نزول سوره کوثر رو از کتب اهل سنت بیارید .. و نزول این سوره مبارکه و آیه (ان شانئک هو الابتر) در جواب چه کسانی نازل شد؟؟؟؟؟؟

پاسخ:
سلام
دوست گرامي
در تفسير آيه «الي يوم الوقت المعلوم »در منابع اهل سنت نقل شده است که مراد تا زمان نفخ در صور اول است
فلا تموت إلى يوم الوقت المعلوم ، يعني أجلا معلوما ، وهي النفخة الأولى
تفسير مقاتل بن سليمان ج 1 ص 385
در تفسير طبري نيز آمده است:
فإنك من المنظرين إلى يوم الوقت المعلوم فلم ينظره إلى يوم البعث ولكن أنظره إلى يوم الوقت المعلوم وهو يوم ينفخ في الصور النفخة الأولى فصعق من في السماوات ومن في الأرض فمات
تفسير الطبري ج 8 ص 133
در جاي ديگر نيز چنين نقل شده است:
فَأُجِيْبَ بالإنظار إلى يوم الوقت المعلوم وهي النفخة الأولى ليذوق الموت بين النفختين
النكت والعيون تفسير الماوردي ج 2 ص 205
وأكثر العلماء يقولون : المراد به وقت النفخة الأولى ، والعلم عند الله تعالى .
أضواء البيان ج 2 ص 11
در کتب شيعه نيز آمده است مراد تا زمان قيام حضرت مهدي عليه السلام و يا مراد نفخه اولي است
در تفسير صافي آمده است
إنك من المنظرين‏ أجابه الله إلى ما سأله من الإمهال و لم يجبه الى ما سأله من غايته لأن الله يقول في موضع آخر فإنك من المنظرين إلى‏ يوم‏ الوقت‏ المعلوم‏ و هو النفخة الأولى و يوم البعث و القيامة هو النفخة الثانية في العلل عن ا
فيض كاشانى، تفسير الصافي ؛ ج‏2 ؛ ص183
همچنين شيخ صدوق روايتي را چنين نقل کرده است که مراد زمان قيام امام است
حدثنا أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني رضي الله عنه قال حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن علي بن معبد عن الحسين بن خالد قال قال علي بن موسى الرضا ع‏ لا دين لمن لا ورع له و لا إيمان لمن لا تقية له إن أكرمكم عند الله أعملكم بالتقية فقيل له يا ابن رسول الله إلى متى قال إلى‏ يوم‏ الوقت‏ المعلوم‏ و هو يوم خروج قائمنا أهل البيت فمن ترك التقية قبل خروج قائمنا فليس منا. ابن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج‏2 ؛ ص371
اما در خصوص سوره کوثر در کتب اهل سنت بايد بگوييم بيشتر اهل سنت کوثر را به خير زياد و يا نهري در بهشت معني کرده اند و در برخي از نقل ها به اولاد پيامبر (ص) و يا پيروان و امت حضرت نيز تفسير شده است
إنا أعطيناك ( وقرئ أنطيناك ) الكوثر ( الخير المفرط الكثرة من العلم والعمل وشرف الدارين وروي عنه e أنه نهر في الجنة وعدنيه ربي فيه خير كثير أحلى من العسل وأبيض من اللبن وأبرد من الثلج وألين من الزبد حافتاه الزبرجد وأوانيه من فضة لا يظمأ من شرب منه وقيل حوض فيها وقيل أولاده وأتباعه أو علماء أمته والقرآن العظيم
تفسير البيضاوي ج5 ص536
در تفسير ابي سعود نيز آمده است:
جبير فإن ناسا يقولون هو نهر في الجنة فقال هو من الخير الكثير وقيل هو حوض فيها وقيل هو وأولاده وأتباعه أو علماء أمته أو القرآن الحاوي لخير الدنيا والدين
تفسير أبي السعود ج9 ص205
در جاي ديگر آمده است:
وقوله تعالى إن شانئك هو الأبتر رد على مقالة كان كثير من سفهاء قريش يقولها لما لم يكن لرسول الله e ولد فكانوا يقولون هو أبتر يموت فنستريح منه ويموت امره بموته فقال الله تعالى وقوله الحق إن شانئك هو الأبتر اي المقطوع المبتور من رحمة الله تعالى ولو كان له بنون فهم غير نافعيه ( والشانى ء ) المبغض وقال قتادة الأبتر هنا يراد به الحقير الذليل وقال عكرمة مات ابن للنبي e فخرج أبو جهل فقال بتر محمد فنزلت السورة
المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز ج5 ص530
در خصوص شانک ابتر نيز امده است که مراد دشمنان پيامبر (ص) است از جمله عاص بن واصل است که پيامبر را بعد از مرگ فرزندش مسخره مي کرد که نسل ندارد اما قرآن او را ابتر ناميد اما ذريه پيامبر باقي است
إن شانئك ( إن من أبغضك لبغضه الله ) هو الأبتر ( الذي لا عقب له إذ لا يبقى له نسل ولا حسن ذكر وأما أنت فتبقى ذريتك وحسن صيتك وآثار فضلك إلى يوم القيامة
تفسير البيضاوي ج 5 ص 537
همچنين نقل شده است:
وقال ابن عباس نزلت في العاصي بن وائل سمي النبي e حين مات ابنه عبد الله أبتر
المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز ج 5 ص 530
در تفسير صنعاني نيز آمده است:
إن شانئك هو الأبتر ( قال هو العاص بن وائل قال إني شانىء محمدا هو الأبتر ليس له عقب فقال الله تعالى ) إن شانئك هو الأبتر
تفسير الصنعاني ج3 ص402
ويا آمده است:
108 سورة الكوثر آية ( 3 ) حيث لا يبقى منه نسل ولا حسن ذكر وأما أنت فتبقى ذريتك وحسن صيتك وآثار فضلك إلى يوم القيامة لك في الآخرة ما لا يندرج تحت البيان وقيل نزلت في العاص بن وائل و
تفسير أبي السعود ج 9 ص 206
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
4 | علی | Iran - Tehran | ٢٣:٥١ - ٢٤ تير ١٣٩٤ |
باسلام ،من در بخش نظرات همین مقاله سوالی پرسیدم که جوابی ندادید،در جایی مطلبی را تحت عنوان **سگ یک یهودی که جامه دشمنان علی را درید** ،دیدم.و آدرس مطلب را به این شکل (حدیقة الشیعه/فصل یازدهم در معجزات علوی/صفحه ۴۰۶) قید کرده بود. اولا آیا این مطلب در آدرس داده شده سند صحیح دارد یا خیر؟؟ دوما :آیا در سایر کتب شیعی این مطلب سند صحیحی دارد یاخیر، درصورتی که سند ضعیف است علت ضعف آن را مشخص بفرمائید. لطفا مثل همیشه جامع دقیق و سریع دانشجویان این دانشگاه را مستفیض بفرمائید.((خداوند شما خدمتگزاران مکتب اهل بیت را با امیرالمؤمنین (ع) محشور بفرماید،یاعلی (ع) ))

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اين روايت در کتاب فضائل شاذان به صورت مرفوع چنين نقل شده است:
وبالإسناد - يرفعه - إلى أبي هريرة ، قال : صلينا الغداة مع رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) . ثم أقبل علينا بوجهه الكريم وأخذ علينا بالحديث ، فأتاه رجل من الأنصار وقال : يا رسول الله ، إن كلب الذمي فلانا قد خرق ثوبي ، وخدش ساقي ، فمنعت من الصلاة معك . فلما كان اليوم الثاني ، جاء رجل من الصحابة ، وقال : يا رسول الله ، إن كلب فلان الذمي قد خرق ثوبي ، وخدش ساقي ، فمنعني من الصلاة معك فقال ( صلى الله عليه وآله وسلم ) : . إذا كان الكلب عقورا وجب قتله . قال : فقام ( صلى الله عليه وآله وسلم ) وقمنا معه إلى أن أتى منزل الرجل ، فبادر أنس ودق الباب ، قال : فمن بالباب ؟ فقال أنس : إن النبي ببابكم ، فبادر الرجل وأقبل ، ففتح الباب وخرج إلى النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) . وقال : بأبي أنت وأمي يا رسول الله ، ما الذي جاء بك إلي ؟ وإني لست على دينك ، ألا كنت وجهت إلي أحدا حتى آتيك . قال ( صلى الله عليه وآله وسلم ) : لحاجة لنا ، أخرج إلينا كلبك فإنه عقور ، وقد وجب قتله وقد خرق ثوب فلان ، وخدش ساقه ، كذلك فعل اليوم بفلان بن فلان ، خرق ثوبه ، وخدش ساقه قال : فبادر الرجل إلى كلبه ، وطرح في عنقه حبلا وجره إليه ، ورافقه بين يديه ) فلما نظر الكلب إلى رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) : نطق بلسان فصيح ، و قال : لا إله إلا الله ، محمد رسول الله ، علي ولي الله ، وقال السلام عليك يا رسول الله ، ما الذي جاء بك ولأي شئ تقتلني ؟ قال : خرقت ثياب فلان بن فلان ، وفلان بن فلان . قال : يا رسول الله ، الذين ذكرتهم منافقون يبغضون ابن عمك علي بن أبي طالب ، ولولا انهم على ذلك ما تعرضت لهم ولكنهم جازوا يسبون عليا ( عليه السلام ) ويرفضونه ، فأخذتني الحمية الأبية ، والنخوة العربية ، ففعلت بهم ذلك . فلما سمع النبي كلامه أمر صاحبه بالإلتفات إليه وأوصاه به ثم قام ليخرج ، وإذا صاحب الكلب الذمي قد قام على قدميه ، وقال : أتخرج يا رسول الله ، وكلبي قد شهد أنك رسول الله ، وابن عمك علي أمير المؤمنين ( عليه السلام ) ولي الله ولم أسلم أنا ، ثم أسلم وأسلم كل من كان في داره .
الروضة في فضائل أمير المؤمنين - شاذان بن جبرئيل القمي - ص 203
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏41 ؛ ص246
در خصوص اين روايت بايد بگوييم اولا: روايت در اين خصوص فقط اين يک روايت نيست بله روايات فراوان ديگر اين چنيني در منابع شيعه و اهل سنت فراوان است
ابن شهر آشوب روايتي را چنين نقل مي کند که شتري در جنگ صفين به خدمت حضرت علي عليه السلام آمد و سرش را بر دامن حضرت گذاشت
و حدثني أبو منصور بإسناده و الأصفهاني بإسناده إلى رجل قال‏ كنت أنا و علي بن أبي طالب بصفين فرأيت بعيرا من إبل الشام جاء و عليه راكبه و ثقله فألقى ما عليه و جعل يتخلل الصفوف حتى انتهى إلى علي ع فوضع مشفره ما بين رأس علي و منكبه و جعل يحركها بجرانه‏ فقال 1 علي و الله إنها لعلامة بيني و بين رسول الله قال فجد الناس في ذلك اليوم و اشتد قتالهم‏ابن شهر آشوب مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) ؛ ج‏2 ؛ ص310
در منابع اهل سنت نيز با اسناد معتبر روايات فراواني در اين خصوص نقل شده است
نقل شده است اسبي، شخصي را كه به حضرت علي عليه السلام دشنام داد به زمين زد !
حاکم نيشابوري روايتي را در اين خصوص چينن نقل کرده است:
فحدثنا بشرح هذا الحديث الشيخ أبو بكر بن إسحاق أنا الحسن بن علي بن زياد السري ثنا حامد بن يحيى البلخي بمكة ثنا سفيان عن إسماعيل بن أبي خالد عن قيس بن أبي حازم قال كنت بالمدينة فبينا أنا أطوف في السوق إذ بلغت أحجار الزيت فرأيت قوما مجتمعين على فارس قد ركب دابة وهو يشتم علي بن أبي طالب والناس وقوف حواليه إذ أقبل سعد بن أبي وقاص فوقف عليهم فقال ما هذا فقالوا رجل يشتم علي بن أبي طالب فتقدم سعد فأفرجوا له حتى وقف عليه فقال يا هذا على ما تشتم علي بن أبي طالب ألم يكن أول من أسلم ألم يكن أول من صلى مع رسول الله صلى الله عليه وسلم ألم يكن أزهد الناس ألم يكن أعلم الناس وذكر حتى قال ألم يكن ختن رسول الله صلى الله عليه وسلم على ابنته ألم يكن صاحب راية رسول الله صلى الله عليه وسلم في غزواته ثم استقبل القبلة ورفع يديه وقال اللهم إن هذا يشتم وليا من أوليائك فلا تفرق هذا الجمع حتى تريهم قدرتك قال قيس فوالله ما تفرقنا حتى ساخت به دابته فرمته على هامته في تلك الأحجار فانفلق دماغه ومات هذا
قيس بن ابى حازم روايت كرده است كه گفت:در بازار مدينه به گردش مى‏پرداختم در مسير خود به دكان‌هاى روغن زيتون فروشى رسيدم، سواره‏اى را ديدم، كه گروهى از مردم اطراف او را فرا گرفته‏اند و آن سواره بر حضرت على بن ابيطالب عليه السّلام ناسزا مى‏گويد، در اين هنگام، «سعد بن ابى وقّاص» فرا رسيد و توقف كرده، پرسيد: اين سواره كيست؟ در پاسخ گفتند: مردكى است كه به حضرت على عليه السّلام ناسزا مى‏گويد. پيش آمد و جمعيت مردم را شكافت‏ تا در برابر آن مرد قرار گرفت و گفت: اى مرد! چرا به على عليه السّلام ناسزا مى‏گوئى؟ مگر نه اين است كه او نخستين كسى است كه اسلام اختيار كرده است؟ و اوّلين كسى است كه با پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نماز خوانده است؟ مگر نه اين است كه او از همه مردم پارساتر، و از همگان داناتر است (تا آنجا كه گفته است) مگر نه اين است كه او داماد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و پرچمدار او، در جنگ‌هاى آنحضرت است؟ سپس «سعد بن ابى وقاص» رو به قبله ايستاد و دستهايش را بالا برد و گفت: پروردگارا! براستى كه اين از وليّى از اولياى تو عيبجوئى مى‏كند و به او ناسزا مى‏گويد، اينك پروردگارا پيش از آنكه اين جمعيت متفرق شوند، قدرت خويش را در نابودى اين مردك، به آنها نشان بده. قيس مى‏گويد: به خدا سوگند! هنوز مردم متفرق نشده بودند كه اسب، او را بسوى دكان روغن فروشى پرتاب كرد، چنان سرش به زمين خورد كه سر و مغزش شكافت! حاكم گويد: اين حديث بنابر رويه «بخارى» و «مسلم»، از احاديث صحيح است.
الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج 3 ص 571، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.
وي در پايان گويد:
حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه
الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج 3 ص 571، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
5 | امین | Iran - Rasht | ١٢:٠٨ - ٢٩ تير ١٣٩٤ |
آیا در ارتباط ابوبکر با یهودیان در منابع اهل سنت روایتی وجود دارد؟؟؟؟ در جایی شنیدم که مشاور ابوبکر مردی یهودی بود آیا چنین چیزی درست است واگر هست لطفا روایت رو مطح کنید.. ممنون

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
در خصوص ارتباط ابوبکر با يهود به يک مورد اشاره مي کنيم :ر
احادیثی در فضیلت ابوبکر توسط یهودیان جعل شد. حدیث زیر از زبان ربیعه بن کعب نقل شده است:
«اسلام ابوبکر با برنامه ای همچون وحی آسمانی همراه بوده است زیرا وی در شام تجارت می کرد خوابی دید که داستان آن را برای مجیرای راهب بازگفتک او پرسید تو از مردم کجا هستی گفت مکه پرسید از کدام قبیله گفت قریش گفت پیشه ات چیست گفت سوداگری گفت اگر خداوند خواب تو را بگذارد که راست آید پیامبری از میان قبیله ات برانگیخته خواهد شد و او به نزد وی می آمد و گفت محمد چه دلیلی بر مدعای خود داری؟ گفت همان خوابی که در شام دیدی. پس وی را در آغوش کشید و میان هر دو چشمش را بوسید و گفت گوهی می دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و گواهی می دهم که تو برانگیخته خدایی»
وعن الزهري في صفة أبي بكر: كان أبيض يخالط بياضه الصفرة، جعد، حسن القامة، رقيق، حمش الساقين، قليل اللحم، حسن الثغر.
وعن ربيعة بن كعب قال: كان إسلام أبي بكر الصديق بوحي من السماء، وذلك أنه كان تاجراً بالشام، فرأى رؤيا، فقصها على بحيرا الراهب، فقال له: من أين أنت؟ قال: من مكة، قال: من أيها؟ قال: من قريش، قال: فأيش أنت؟ قال: تاجر، قال: صدق الله رؤياك، فإنه سيبعث نبي من قومك، تكون وزيره في حياته، وخليفته بعد موته، فأسر أبو بكر حتى بعث النبي صلى الله عليه وسلم، فجاءه، فقال: يا محمد، ما الدليل على ما تدعي؟ قال: الرؤيا التي رأيت بالشام، فعانقه، وقبل عينيه، وقال: أشهد أن لا إله إلا الله، وأشهد أنك محمداً رسول الله.
مختصر تاريخ دمشق ج 4 ص 265
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
6 | حق علی | Iran - Āmol | ١٢:٤٣ - ٢٩ تير ١٣٩٤ |
سلام علیکم
زیارت جامعه کبیره به چند طریق دارد ؟ و بگویید ایا اسنادش صحیح است؟ لطفا کامل بیان فرمایید

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
زيارت جامعه کبيره از صحيح ترين زيارات از نظر سند است
علامه مجلسي در اين خصوص گويد:
لأنها أصح‏ الزيارات‏ سندا و أعمها موردا و أفصحها لفظا و أبلغها معنى و أعلاها شأنا.
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏99 ؛ ص144
وي در کتاب زاد المعاد نيز گويد:
واما زيارة سائر الائمة عن قريب او بعيد فافضلها زيارة الجامعة التي رواها ابن بابويه واخرون بسند معتبر من ان شخصا سأل الامام الهادي عليه السلام
زاد المعاد ص296
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات


7 | امین | Iran - Rasht | ١٢:٠٦ - ٣٠ تير ١٣٩٤ |
باسلام..
بخاری از حضرت امیر چند روایت نقل کرده و همینطور از حضرت زهرا و حسنین؟؟؟
و در مقابل اینها چند روایت از ابوهریره و ابوبکر و عمر و معاویه و..
لطفا فقط آمار روایات صحیح بخاری رو بگید..
و این حرف ابوحنیفه که گفت :‌ لو لا السنتان لهلک النعمان . درکدام کتاب معتبر اهل سنت آمده

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در خصوص اينکه از حضرت علي و حضرت زهرا و حسنين عليهم السلام و غيره چند روايت در صحيح بخاري نقل شده است به مقدمه فتح الباري رجوع کنيد
اما عبارت ابوحنيفه در کتاب تحفه ي اثنا عشري صفحه 114 نقل شده است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
8 | امین | Iran - Rasht | ١٧:٢٧ - ٣٠ تير ١٣٩٤ |
این روایات از نظر سندی آیا صحیح هستند؟؟
وأخرج البزار والبيهقي، عن أبي بكرة سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: «يخرج قوم هلكى لا يفلحون قائدهم امرأة قائدهم في الجنة» .
وأخرج الحاكم وصححه والبيهقي، عن أبي الأسود قال: شهدت الزبير خرج يريد عليا، فقال له علي: أنشدك الله هل سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: «تقاتله وأنت له ظالم» فقال لم أذكر ثم مضى الزبير منصرفا.
وأخرج أبو يعلى والحاكم والبيهقي وأبو نعيم، عن أبي جروة المازني قال: سمعت عليا يقول للزبير نشدتك بالله أما سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول إنك تقاتلني وأنت ظالم لي؟ قال: بلى، ولكن نسيت.
أخرج الحاكم، عن قيس قال: قال علي للزبير: أما تذكر يوم كنت أنا وأنت، فقال لك رسول الله صلى الله عليه وسلم: «أتحبه» فقلت و ما يمنعني، فقال: «أما إنك ستخرج عليه و تقاتله وأنت ظالم» قال: فرجع الزبير.
وأخرج أبو نعيم، عن عبد السلام قال: قال علي للزبير يوم الجمل: أنشدك الله هل سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: «لتقاتلنه وأنت ظالم له ثم لينصرن عليك» قال قد سمعته لا جرم لا أقاتلك.
سبل الهدی والرشاد، ج 10، ص 149 .

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در خصوص روايت اول بايد بگوييم در صحيح بخاري آمده است که اگر زني رهبر قومي بشود آنها به رستگاري نمي رسند اما در خصوص روايتي که شما ذکر کرديد در اخر روايت امده است قائدهم في الجنه که اين عبارت در صحيح بخاري نيست . روايت مورد نظر شما را برخي نقل و جعلي دانسته اند
ابوالفرج در موضوعات گويد:
يخرج قوم هلكى لا يفلحون قائدهم امرأة قائدهم في الجنة ) ) . هذا حديث موضوع والمتهم
وأبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد القرشي ، الموضوعات ج 1 ص 325
اما روايات ديگر که ذکر کرديد و در خصوص ظلم زبير به حضرت علي عليه السلام است با اسانيد معتبر و و فراوان که خود شما نيز ذکر کرديد، نقل شده است
حاکم روايت را ذکر و گويد:
صلى الله عليه وسلم يقول تقاتله وأنت له ظالم فقال لم أذكر ثم مضى الزبير منصرفا هذا حديث صحيح
المستدرك على الصحيحين ج 3 ص 413
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
9 | سعید | Iran - Tehran | ٢١:٠١ - ٣٠ تير ١٣٩٤ |
اساتید بزرگوار سلام علیکم خداقوت.
1-ابتدا بفرمایید آیا زیارت ناحیه مقدسه با سندی معتبر به دست ما رسیده است؟
2-سیدبن طاووس درباره زمان خروج این زیارت چنین میفرماید:
اقبال الاعمال،ج2،ص:573: خرج من الناحية سنة اثنتين و خمسين و مائتين‏.این تاریخ یعنی سه سال قبل از ولادت حضرت ولی عصر علیه السلام.چه جوابی میتوان داد؟باتشکر.

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
زيارت ناحيه داراي سند معتبر است اين زيارت در کتاب المزار ابن مشهدي نقل شده است
خود ابن مشهدی در آغاز کتابش، تصریح می کند که این زیارات با سند متصل به من رسیده است. او می نویسد: «فإني قد جمعت في كتابي هذا من فنون الزيارات للمشاهد المشرفات- الى ان قال:- مما اتصلت به من ثقات‏ الرواة إلى‏ السادات‏»
ابن مشهدىالمزار الكبير (لابن المشهدي) ؛ ؛ ص16
اما در خصوص سوال دومتان نيز علامه مجلسي نظر به اينكه در سند اين روايت تاريخ صدور توقيع سال 252 آمده است و اين تاريخ چهار سال قبل از ولادت آن حضرت خواهد بود دو احتمال را مطرح كرده است. احتمال اول اينكه در ثبت تاريخ اشتباه رخ داده باشد.
و احتمال دوم اينكه اين زيارت از جانب حضرت عسكري عليه السلام باشد.
اعلم أن في‏ تاريخ‏ الخبر إشكالا لتقدمها على ولادة القائم ع بأربع سنين لعلها كانت اثنتين و ستين و مائتين و يحتمل أن يكون خروجه عن أبي محمد العسكري ع.
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏98 ؛ ص274
البته در سند، تصريح نشده که اين زيارت، از ناحيه امام عصر است و فقط تعبير عن الناحية المقدسة آمده است.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
10 | امین | Iran - Rasht | ١١:٠٢ - ٣١ تير ١٣٩٤ |
آیا این روایات از نظر سندی صحیح هستند؟؟
2146 - وفي خبر آخر قال صلى الله عليه وآله : " ذكر علي عليه السلام عبادة " .
من لا يحضره الفقيه، ج 2 ، ص 205 .
زَیِّنُوا مَجَالِسَکُمْ‏ بِذِکْرِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِب عليه السلام " .
مستدرك الوسائل الميرزا النوري، ج 12 ، ص 393 .
و آیا در کتب اهل سنت هم چنین روایاتی وجود دارد؟؟‌ من فقط در کتاب ابن مغازلی تونستم این روایات رو پیدا کنم :
... بلغنی أن عائشة کانت تقول: زینوا مجالسکم بذکر علی علیه السلام».
روایت از نظر سندی صحیح است؟؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
روايت اول در شيعه مستفيض است شيخ مفيد روايتي را چنين نقل کرده است:
قال رسول الله ص‏ ذكر الله عز و جل عبادة و ذكري عبادة و ذكر علي‏ عبادة و ذكر الأئمة من ولده عبادة
الإختصاص، ص 224
شيخ صدوق نيز روايت ديگري را چنين نقل مي کند:
ثم قال رسول الله ص النظر إلى علي بن أبي طالب ع عبادة و ذكره‏ عبادة و لا يقبل إيمان عبد إلا بولايته و البراءة من أعدائه
الأمالي( للصدوق) ؛ النص ؛ ص138
و روايتي که در من لايحضر وجود دارد که شما نقل کرديد و روايات ديگر. لذا روايت در حد استفاضه است روايت اين چنيني ديگر نياز به بررسي سند ندارد
صاحب جواهر در بحثى مى نويسد : فلا ريب في استفاضتها بحيث تستغني عن ملاحظة السند كما هو واضح ... .
ترديدى در مستفيض بودن سند آن نيست؛ به طورى كه ما را از ملاحظه سند روايت بى‌نياز مى‌كند؛ چنانچه اين مطلب آشكار است.
جواهر الكلام في شرح شرائع الاسلام ، ج10، ص286
روايت دوم نيز در منابع شيعه و اهل سنت نقل شده است در منابع اهل سنت، در کتاب المناقب مغازلي روايت شده است. اين روايت هر چند ضعيف باشد باز طبق مباني اهل سنت، مورد قبول است چون روايت در خصوص فضائل نياز به سند معتبر ندارد
مقدسي عالم مشهور و بزرگ اهل سنت در كتاب الآداب الشريعه درخصوص عمل به روايات ضعيف در غير احكام و حلال و حرام، فصلي را گشوده و گويد:
فصل في العمل بالحديث الضعيف وروايته والتساهل في أحاديث الفضائل دون ما تثبت به الأحكام والحلال والحرام والحاجة إلي السنة وكونها بيانا للقرآن يحب اتباعه ولأجل الآثار المذكورة في الفصل قبل هذا ينبغي الإشارة إلي ذكر العمل بالحديث الضعيف والذي قطع به غير واحد ممن صنف في علوم الحديث حكاية عن العلماء أنه يعمل بالحديث الضعيف فيما ليس فيه تحليل ولا تحريم كالفضائل وعن الإمام أحمد ما يوافق هذا
فصلي در خصوص عمل به حديث ضعيف، نقل آن و تساهل در روايت فضائل نه آن رواياتي كه احكام، حلال و حرام را ثابت مي كند و يا نياز به سنت و يا مبين بودن قرآن را مي رساند كه واجب است تبعيت شود.
به خاطر اين آثاري كه در فصل قبلي ذكر شد، شايسته است در مورد عمل به حديث ضعيف نيز اشاره شود و بيشتر كساني كه در خصوص علوم حديث كتاب نوشته اند، به طور قطع از علماء حكاياتي را نقل كرده اند كه به روايت ضعيف در خصوص چيزهاي كه به حلال و حرام ربطي ندارد مانند فضائل، عمل شود و از احمد نيز موافق همين مطلب ذكر شده است
مقدسي، الإمام أبي عبد الله محمد بن مفلح المقدسي (متوفاي 763هـ)، الآداب الشرعية والمنح المرعية، ج2، ص285 تحقيق: شعيب الأرنؤوط / عمر القيام، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1417هـ - 1996م، الطبعة: الثانية
البته اين روايت در کنار قرائن ديگر که همان روايت ذکر علي عباده مي باشد، مورد استناد و قبول مي باشد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
11 | امین | Iran - Rasht | ٠٠:٥٨ - ٠١ مرداد ١٣٩٤ |
لطفا روایت رو ترجمه کنید :
4652 - أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرٍ أَحْمَدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ حَمْدَانَ الْقَطِيعِيُّ، بِبَغْدَادَ مِنْ أَصْلِ كِتَابِهِ، ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ، حَدَّثَنِي أَبِي، ثنا يَحْيَى بْنُ حَمَّادٍ، ثنا أَبُو عَوَانَةَ، ثنا أَبُو بَلْجٍ، ثنا عَمْرُو بْنُ مَيْمُونٍ، قَالَ: إِنِّي لَجَالِسٌ عِنْدَ ابْنِ عَبَّاسٍ، إِذْ أَتَاهُ تِسْعَةُ رَهْطٍ، فَقَالُوا: يَا ابْنَ عَبَّاسٍ، إِمَّا أَنْ تَقُومَ مَعَنَا، وَإِمَّا أَنْ تَخْلُوَ بِنَا مِنْ بَيْنِ هَؤُلَاءِ، قَالَ: فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: بَلْ أَنَا أَقُومُ مَعَكُمْ، قَالَ: وَهُوَ يَوْمَئِذٍ صَحِيحٌ قَبْلَ أَنْ يَعْمَى، قَالَ: فَابْتَدَءُوا فَتَحَدَّثُوا فَلَا نَدْرِي مَا قَالُوا: قَالَ: فَجَاءَ يَنْفُضُ ثَوْبَهُ وَيَقُولُ: أُفٍّ وَتُفٍّ وَقَعُوا فِي رَجُلٍ لَهُ بِضْعَ عَشْرَةَ فَضَائِلَ لَيْسَتْ لِأَحَدٍ غَيْرَهُ، وَقَعُوا فِي رَجُلٍ قَالَ لَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لَأَبْعَثَنَّ رَجُلًا لَا يُخْزِيهِ اللَّهُ أَبَدًا، يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ، وَيُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ» فَاسْتَشْرَفَ لَهَا مُسْتَشْرِفٌ فَقَالَ: «أَيْنَ عَلِيٌّ؟» فَقَالُوا: إِنَّهُ فِي الرَّحَى يَطْحَنُ، قَالَ: «وَمَا كَانَ أَحَدُهُمْ لِيَطْحَنَ» ، قَالَ: فَجَاءَ وَهُوَ أَرْمَدُ لَا يَكَادُ أَنْ يُبْصِرُ، قَالَ: فَنَفَثَ فِي عَيْنَيْهِ، ثُمَّ هَزَّ الرَّايَةَ ثَلَاثًا فَأَعْطَاهَا إِيَّاهُ، فَجَاءَ عَلِيٌّ بِصَفِيَّةَ بِنْتِ حُيَيٍّ، قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: ثُمَّ بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فُلَانًا بِسُورَةِ التَّوْبَةِ، فَبَعَثَ عَلِيًّا خَلْفَهُ فَأَخَذَهَا مِنْهُ، وَقَالَ: «لَا يَذْهَبُ بِهَا إِلَّا رَجُلٌ هُوَ مِنِّي وَأَنَا مِنْهُ» ، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: وَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِبَنِي عَمِّهِ: «أَيُّكُمْ يُوَالِينِي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ؟» قَالَ: وَعَلِيٌّ جَالِسٌ مَعَهُمْ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَقْبَلَ عَلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ، فَقَالَ: «أَيُّكُمْ يُوَالِينِي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ؟» فَأَبَوْا، فَقَالَ لِعَلِيٍّ: «أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ» ، قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: وَكَانَ عَلِيٌّ أَوَّلَ مَنْ آمَنَ مِنَ النَّاسِ بَعْدَ خَدِيجَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَ: وَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثَوْبَهُ فَوَضَعَهُ عَلَى عَلِيٍّ وَفَاطِمَةَ وَحَسَنٍ وَحُسَيْنٍ وَقَالَ: " {إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا} [الأحزاب: 33] ، قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: «وَشَرَى عَلِيٌّ نَفْسَهُ، فَلَبِسَ ثَوْبَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ نَامَ فِي مَكَانِهِ» ، قَالَ: ابْنُ عَبَّاسٍ، " وَكَانَ الْمُشْرِكُونَ يَرْمُونَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَعَلِيٌّ نَائِمٌ، قَالَ: وَأَبُو بَكْرٍ يَحْسَبُ أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: فَقَالَ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ، فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ: إِنَّ نَبِيَّ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدِ انْطَلَقَ نَحْوَ بِئْرِ مَيْمُونٍ فَأَدْرَكَهُ، قَالَ: فَانْطَلَقَ أَبُو بَكْرٍ فَدَخَلَ مَعَهُ الْغَارَ، قَالَ: وَجَعَلَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَرْمِي بِالْحِجَارَةِ كَمَا كَانَ رَمْيُ نَبِيِّ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ يَتَضَوَّرُ، وَقَدْ لَفَّ رَأْسَهُ فِي الثَّوْبِ لَا يُخْرِجُهُ حَتَّى أَصْبَحَ، ثُمَّ كَشَفَ عَنْ رَأْسِهِ فَقَالُوا: إِنَّكَ لَلَئِيمٌ وَكَانَ صَاحِبُكَ لَا يَتَضَوَّرُ وَنَحْنُ نَرْمِيهِ، وَأَنْتَ تَتَضَوَّرُ وَقَدِ اسْتَنْكَرْنَا ذَلِكَ "، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: وَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي غَزْوَةِ تَبُوكَ وَخَرَجَ بِالنَّاسِ مَعَهُ، قَالَ: فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ: أَخْرَجُ مَعَكَ؟ قَالَ: فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ «لَا» . فَبَكَى عَلِيٌّ فَقَالَ لَهُ: «أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَيْسَ بَعْدِي نَبِيٌّ، إِنَّهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ أَذْهَبَ إِلَّا وَأَنْتَ خَلِيفَتِي» ، قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: وَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي وَمُؤْمِنَةٍ» ، قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: «وَسَدَّ رَسُولُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَبْوَابَ الْمَسْجِدِ غَيْرَ بَابِ عَلِيٍّ فَكَانَ يَدْخُلُ الْمَسْجِدَ جُنُبًا، وَهُوَ طَرِيقُهُ لَيْسَ لَهُ طَرِيقٌ غَيْرَهُ» ، قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: وَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ، فَإِنَّ مَوْلَاهُ عَلِيٌّ» ، قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: وَقَدْ أَخْبَرَنَا اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِي الْقُرْآنِ إِنَّهُ رَضِيَ عَنْ أَصْحَابِ الشَّجَرَةِ، فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ، فَهَلْ أَخْبَرَنَا أَنَّهُ سَخِطَ عَلَيْهِمْ بَعْدَ ذَلِكَ، قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: وَقَالَ نَبِيُّ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِعُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ حِينَ قَالَ: ائْذَنْ لِي فَاضْرِبْ عُنُقَهُ، قَالَ: " وَكُنْتَ فَاعِلًا وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ اللَّهَ قَدِ اطَّلَعَ عَلَى أَهْلِ بَدْرٍ، فَقَالَ: اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ: «هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ بِهَذِهِ السِّيَاقَةِ» وَقَدْ حَدَّثَنَا السَّيِّدُ الْأَوْحَدُ أَبُو يَعْلَى حَمْزَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ الزَّيْدِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، ثنا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَهْرَوَيْهِ الْقَزْوِينِيُّ الْقَطَّانُ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا حَاتِمٍ الرَّازِيُّ، يَقُولُ: «كَانَ يُعْجِبُهُمْ أَنْ يَجِدُوا الْفَضَائِلَ مِنْ رِوَايَةِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ»
[التعليق - من تلخيص الذهبي] 4652 - صحيح

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
ترجمه اين روايت چنين است
عمرو بن ميمون از ابن عباس در حديثى طولانى آورده كه گفت: من نزد ابن عباس نشسته بودم در اين هنگام نه گروه نزد او آمدند و باو گفتند اى پسر عباس يا با ما برخيز، و يا مجلس را براى ما از اغيار خالى كن. ابن عباس گفت: با شما بر ميخيزم. عمرو بن ميمون گويد كه: ابن عباس در اين موقع چشم او نابينا نشده بود و صحيح بود. پس در كنارى نشستند و با يكديگر سخن گفتند و ما ندانستيم كه چه گفتند. راوى گويد:
پس از آن جلسه و مذاكره ابن عباس آمد در حاليكه لباس خود را تكان ميداد و اظهار تأسف و انزجار ميكرد و ميگفت: اينان سخنانى ناروا و نكوهش درباره مردى گفتند كه بيش از ده فضيلت براى او است بطوريكه براى غير او اين فضايل وجود ندارد! اينان بدگوئى از مردى نمودند كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله درباره او فرمود:
البته اعزام ميدارم مردى را (براى نبرد با دشمن) كه او را خداوند هيچوقت خوار نميكند و او خدا و رسول او را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند. در اين موقع شخصى خود را به رايت جنگ نزديك نمود، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: على كجا است؟ گفتند در آسيا مشغول تهيه آرد است. فرمود ديگرى نبود كه آرد تهيه نمايد؟! ابن عباس گويد. در اين موقع على عليه السّلام آمد در حاليكه چشم‏هاى او دوچار درد بود بطوريكه قادر به ديدن نبود. پس رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در چشمان او دميد و رايت را سه بار حركت داد سپس آنرا باو اعطاء فرمود پس (در نتيجه عزيمت آنجناب به نبرد با يهودان و احراز پيروزى) على عليه السّلام آمد در حاليكه صفيه دختر حىّ را با خود آورد، ابن عباس بسخن ادامه داده گفت: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فلان را با سوره توبه فرستاد و على عليه السّلام را در پى او فرستاد و سوره را از او گرفت و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود اين سوره را براى مشركين نمى‏برد مگر مردى كه از من است و من از او هستم. ابن عباس گويد: پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله به پسر عموهاى‏خود فرمود: كداميك از شما حاضر است كه با من در دنيا و آخرت دوستى نمايد؟
همگى ابا كردند. ابن عباس گفت: على نيز در ميان آنها نشسته بود و گفت من.
من براى اين افتخار حاضرم. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله او را واگذاشت و رو بفرد فرد از آنان كرد و اين سئوال را تكرار نمود. باز آنها امتناع نمودند. و على سخن خود را تكرار كرد. در اينموقع رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بعلى عليه السّلام فرمود: تو ولى من هستى در دنيا و آخرت. ابن عباس ادامه داده گفت: على عليه السّلام اول كسى است كه پس از خديجه ايمان آورد. باز، ابن عباس ادامه داده و گفت: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پوشش خود را گرفت و بر على و فاطمه و حسن و حسين نهاد و گفت: اينست و جز اين نيست، اراده فرموده است خداوند كه پليديرا از شماها ببرد اى اهل بيت من و پاكيزه گرداند شما را پاكيزه گرداندنى.ابن عباس گويد: على عليه السّلام جان خود را فروخت و نثار كرد. لباس پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را پوشيد و در جايگاه او خوابيد. مشركين بطرف رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تيراندازى ميكردند. پس ابو بكر آمد در حاليكه على عليه السّلام خوابيده بود و او گمان كرد كه رسول خدا است و او را بخطاب يا نبى اللّه صدا زد. على عليه السّلام فرمود: همانا پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و آله بطرف بئر ميمون رفت؛ او را درياب. گفت: پس ابو بكر رفت و با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله داخل غار شد.
در اين موقع على عليه السّلام از طرف مشركين سنگ باران ميشد همانطور كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ميشد و آنحضرت بخود مى‏پيچيد و سر خود را در لباس پيچيده و پنهان ساخته بود و تا بامداد سر خود را بيرون نياورد. همينكه صبح شد سر خود را بيرون كرد. آنان (مشركين)- در مقام نكوهش او بر آمدند و گفتند صاحب تو (يعنى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله) وقتى كه ما او را سنگ ميزديم بر خود نمى‏پيچيد و تو چنين ميكنى؟ و از اين قبيل سخنان: ابن عباس بسخنان خود ادامه داده گفت:
رسول خدا در غزوه تبوك خارج شد و مردم با آن حضرت خارج شدند. على عليه السّلام عرض كرد؟ من با شما خارج شوم؟ پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود. نه در اين موقع على‏عليه السّلام گريان شد. پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: آيا راضى نيستى كه نسبت بمن بمنزله هارون براى موسى باشى جز آنكه پس از من پيغمبرى نخواهد بود. همانا روا نيست كه من بروم جز آنكه تو بجاى من باشى- ابن عباس گفت: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به على عليه السّلام فرمود: تو بعد از من ولىّ هر مرد و زن مؤمن خواهى بودابن عباس گفت: و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله درهاى حجرات ما را كه بمسجد باز ميشد همه را بست و درب حجره على را بحال خود گذاشت و در نتيجه، اين امتياز فقط براى على عليه السّلام بود كه در هر موقع از خانه خود بيرون ميامد در هر حالى كه بود داخل مسجد ميشد! زيرا راه ديگرى نداشت. ابن عباس گفت: و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: هر كس من مولاى او هستم پس على عليه السّلام مولاى او است‏
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
12 | فضل بن شاذان | United Kingdom - Slough | ١٠:٢٦ - ٠١ مرداد ١٣٩٤ |
سلام
منظور فضل بن شاذان رحمه الله در ایضاح از این کلام چی بوده؟
وإنما رأينا الشيعة الذين تسمونهم أنتم الرافضة إنما خالفوكم في تفضيل علي - صلوات الله عليه - على أبي بكر وعمر ولم يقولوا: إن أبا بكر وعمر تركا الصلاة ولا زنيا ولا لاطا ولا شربا الخمر ولا استحلا الحرام ولا الظلم
این حرف با اعتقاد شیعه در مورد بدعت های بعد پیامبر(ص) که توسط خلفا ایجاد شده مخالفه

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
اگر در تمام کلام فضل بن شاذان دقت کنيد متوجه مي شويد که مراد ايشان اين نبوده که بدعتهاي آنها را رد کند بلکه مراد ايشان اين بوده که ثابت کند که اگر شيعه حضرت علي عليه السلام را به ابوبکر و عمر برتري مي دهند، بخاطر سبقت حضرت در اسلام و قرابت ايشان به پيامبر (ص) و علم حضرت به کتاب خدا و سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله مي باشد، نه بخاطر اينکه چون شيخين اين کارها را کردند پس حضرت چون اين کارها را نکرد پس بر آن دو مقدم است
ايشان در ادامه مي فرمايد : ما قالوا : علي - عليه السلام - أفضل منهما ومن غيرهما بسابقته وقرابته وصهره ونكايته في المشركين وعلمه بكتاب الله وسنن رسوله صلى الله عليه وآله
الإيضاح - الفضل بن شاذان الأزدي - ص 304
بنابراين دليل شيعه بر افضليت حضرت علي عليه السلام ، فضيلت خود حضرت مي باشد نه بخاطر چيز ديگر مانند کارهاي بد و بدعت هاي شيخين!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
13 | حق علی | Iran - Āmol | ١٩:٥١ - ٠١ مرداد ١٣٩٤ |
سلام علیکم لطفا در رابطه با زیارت جامعه اگر می شود سند ها را بیاورید و تک تک مورد بررسی قرار دهید ممنون می شوم

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
بيان شد که سند اين روايت معتبر است و عده زيادي از علماي شيعه نيز به معتبر بودن آن اعتراف کرده اند که قول علامه مجلسي به عنوان نمونه ذکر شد.گذشته اين که اين زيارت اصلا نياز به بررسي سند نيز ندارد اگر در خصوص يک راوي اشکالي داريد لطفا بيان کنيد تا پاسخ داده شود
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
14 | امین | Iran - Rasht | ٢٢:٤٧ - ٠٢ مرداد ١٣٩٤ |
حذیفه صاحب سر پیامبر بود و اسرار زیادی از پیامبر میدانست و بخاطر همین بر منافقین نماز نمیخواند و حتی عمر هم وقتی می دید حذیفه بر جنازه ای نماز نمی خواند میفهمید که او منافق است.. و حتی خودش هم بارها به حذیفه گفته بود آیا منم جز منافقین هستم..
در جایی خواندم که حذیفه بر جنازه ابوبکر نماز نخواند و عمر هم همینطور.. مثلا ابن سعد در الطبقات الكبرى گفته : عمرو بن عاص بر ابی بکر نماز خواند و 4 تکبیر بر وی گفت.. سوال : آیا این روایت رو علمای اهل سنت قبول دارند؟؟؟؟ آیا واقعا سند معتبری وجود دارد که عمر بر جنازه ابوبکر نماز نخواد؟؟
در الكامل في التاريخ ابن اثیر بعد از ذکر وفات ابوبکر آمده :‌
وَدُفِنَ لَيْلًا وَصَلَّى عَلَيْهِ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - وَكَبَّرَ عَلَيْهِ أَرْبَعًا، وَحُمِلَ عَلَى السَّرِيرِ الَّذِي حُمِلَ عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - وَدَخَلَ قَبْرَهُ ابْنُهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ وَعُمَرُ وَعُثْمَانُ وَطَلْحَةُ، وَجُعِلَ رَأْسُهُ ...
اینو من متوجه نشدم چی نوشته ... لطفا توضیح دهید..


پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
در اينکه چه کسي بر ابوبکر نماز خواند در متون اهل سنت اختلاف است در برخي نقلها آمده است عمر بوده ولي در برخي نقلها عمرو بن عاص آمده است
ابن سعد نقل مي‌کند عمرو نماز خواند
قال صلى عمرو على أبي بكر فكبر عليه
الطبقات الكبرى ج 3 ص 206
اما اینکه کدام نقل را می شود قبول کرد با رجوع به روایات دیگر که عمر از حذیفه منافق شناس تحقیق می کرد اگر حذیفه بر کسی نماز نمی خواند، عمر نیز بر او نماز نمی خواند حال وقتی حذیفه بر ابوبکر نماز نخواند و از طرف دیگر نیز آمده است عمر نیز از حذیفه پیروی می کرد با این وجود کدام نظر تقویت می شود
ابن اثیر چنین می گوید :
وكان عمر إذا مات ميت يسأل عن حذيفة، فإن حضر الصلاة عليه صلى عليه عمر، وإن لم يحضر حذيفة الصلاة عليه لم يحضر عمر
هر وقت کسی فوت می کرد ، عمر بن خطاب از حذیفه درخواست می کرد . پس اگر حذیفه بر آن میّت نماز می خواند ، عمر بن خطاب هم بر وی نماز می خواند . و اگر حذیفه بر سر جنازه آن شخص حاضر نمی شد ؛ عمر بن خطاب نیز بر وی نماز نمی خواند و بر سر جنازه اش حاضر نمی شد
اسد الغابه ج 1 ص 391
با این وجود اگر کسی قبول بکند که عمر بر ابوبکر نماز خوانده است در این صورت باید گفت عمر دچار تناقض بود است؟!!
معني روايتی که خواستید چنین است او شب دفن شد عمر بر او در مسجد پیامبر (ص)‌نماز خواند و چهار تکبیر گفت جنازه او بر تختی که پیامبر حمل شده بود گذاشته شد بر قبر او پسرش عبد الرحمان، عمر، عثمان و طلحه داخل شدند
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
15 | امین | Iran - Rasht | ١١:١٠ - ٠٣ مرداد ١٣٩٤ |
آىا این روایت متواتره؟؟
وروينا عَن نَحْو عشْرين من الصَّحَابَة أَن أكْرم النَّاس على رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم عَليّ بن أبي طَالب وَالزُّبَيْر بن الْعَوام ..
الفصل في الملل والأهواء والنحل، ج 4 ، ص 97 .
چون حدود بیست نفر از صحابه نقل شده؟؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
طبق مبناي اهل سنت روايتي را که چهار نفر، هفت نفر، هشت نفر و يا ده و يا سيزده نفر از صحابه نقل کنند آن روايت متواتر است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
16 | حق علی | Iran - Āmol | ٢٠:١٧ - ٠٣ مرداد ١٣٩٤ |
سلام علیکم لطفا در مورد کتاب اجوبه مسائل جار الله توضیح دهید که منظور از جار الله کیست و این کتاب برای چی نوشته شده و نظر سید شرف الدین در مورد صحابه چیست

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
مراد از جار الله همان شيخ موسي جار الله است که مسائلي را در رد شيعه نوشته است مانند اين مسئله که شيعه تمام صحابه را تکفير مي کند . علامه شرف الدين با ادله محکم شبهات و اتهامات او را رد کرد و عقيده شيعه در خصوص صحابه و ديگر مسائل تبيين کرده است
وي نظر شيعه را در خصوص صحابه چنين بيان مي کند:
إنّ من وقف على رأينا في الصحابة، علم أنّه أوسط الآراء، إذ لم نفرّط فيه تفريط الغلاة الذين کفرّوهم جميعاً، ولا أفرطنا إفراط الجمهور الذين وثّقوهم أجمعين . فإنّ الکامليّة ومن کان في الغلوّ على شاکلتهم، قالوا: بکفر الصحابة کافّة، وقال أهل السنّة : بعدالة کلّ فرد ممّن سمع النبي صلى اللّه عليه وآله أو رآه من المسلمين مطلقاً، واحتجّوا بحديث کلّ من دبّ أو درج منهم أجمعين أکتعين أبصعين.أمّا نحن، فإنّ الصحبة بمجرّدها وإن کانت عندنا فضيلة جليلة ، لکنّها - بما هي ومن حيث هي - غير عاصمة ، فالصحابة کغيرهم من الرجال . فيهم : العدول ، وهم عظماؤهم وعلماؤهم ، وأولياء هؤلاء ، وفيهم : البغاة ، وفيهم : أهل الجرائم من المنافقين ، وفيهم : مجهول الحال.فنحن نحتجّ بعدولهم ونتولّاهم في الدنيا والآخرة، أمّا البغاة على الوصيّ، وأخي النبي، وسائر أهل الجرائم والعظائم کابن هند، وابن النابغة، وابن الزرقاء وابن عقبة، وابن أرطاة، وأمثالهم، فلا کرامة لهم، ولا وزن لحديثهم.ومجهول الحال نتوقّف فيه حتّى نتبيّن أمره هذا رأينا في حملة الحديث من الصحابة وغيرهم، والکتاب والسنّة بنينا على هذا الرأي، کما هو مفصل في مظانّه من اصول الفقه.کسي که اطلاع از نظر ما در مورد صحابه داشته باشد مي داند که ميانه‌روترين نظرها است ؛ زيرا نه مانند غلاتي که همه ايشان را تکفير کرده‌اند ، زياده روي کرده و نه مانند جمهور (اهل سنت) که همه ايشان را مورد اعتماد شمرده‌اند ، سهل‌انگاري نموده ايم .پس بدرستيکه فرقه کامليه و کساني که در غلو مانند ايشان هستند همه صحابه را کافر مي‌دانند ؛ و اهل سنت نيز همه مسلماناني را که از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) چيزي شنيده و يا ايشان را ديده باشد ، عادل مي‌شمرند و به حديث تمامي ايشان ، بدون هيچ استثنا تمسک مي‌جويند . اما ما ، اگر چه صحابه بودن را به تنهايي فضيلتي والا مي دانيم اما آن را سبب عصمت (از گناه و عدالت) نمي‌دانيم ؛ صحابه از اين جهت مانند ديگران هستند که در بين ايشان عادل ديده مي شود ، که ايشان بزرگان و علما و اوليا در بين صحابه هستند ؛ و در بين صحابه سرکشان نيز يافت مي‌شوند ؛ و ايشان اهل گناه از منافقين هستند ؛ و در بين ايشان مجهول الحال نيز وجود دارد .ما به عادلان ايشان تمسک جسته و در دنيا و آخرت ايشان را دوست خواهيم داشت ؛ اما کساني که بر وصي رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و برادر وي سر کشي کرده و نيز ساير اهل گناه و بدي از صحابه مانند فرزند هند جگر خوار ، و فرزند نابغه و فرزند زرقاء و ابن عقبة و ابن ارطاة و امثال ايشان گرامي نبوده و هيچ ارزشي ندارند .وکسي که حال او مجهول است در مورد او توقف کرده تا وضعيت وي مشخص گردد .اين نظر ما است در مورد صحابه‌اي که حديث نقل کرده اند و غير ايشان ؛ و کتاب خدا و سنت در بين ما است و شاهد بر نظر ما ؛ و اين نظر ما به طور مفصل در کتب اصول فقه آمده است .أجوبة مسائل جار الله - السيد شرف الدين - ص 15
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
17 | امین | Iran - Rasht | ١٣:١٩ - ٠٤ مرداد ١٣٩٤ |
باسلام آیا این روایت از نظر سندی صحیح است ؟؟؟ ( لطفا سریع پاسخ دهید )
172 - مناقب ابن شهرآشوب : حدث إبراهيم ، عن أبي حمزة ، عن مأمون الرقي قال : كنت عند سيدي الصادق عليه السلام إذ دخل سهل بن الحسن الخراساني فسلم عليه ثم جلس فقال له : يا ابن رسول الله لكم الرأفة والرحمة ، وأنتم أهل بيت الإمامة ما الذي يمنعك أن يكون لك حق تقعد عنه ! ؟ وأنت تجد من شيعتك مائة ألف يضربون بين يديك بالسيف ! ؟ فقال له عليه السلام : اجلس يا خراساني رعى الله حقك ، ثم قال : يا حنيفة أسجري التنور فسجرته حتى صار كالجمرة وابيض علوه ، ثم قال : يا خراساني ! قم فاجلس في التنور ، فقال الخراساني : يا سيدي يا ابن رسول الله لا تعذبني بالنار ، أقلني أقالك الله قال : قد أقلتك ، فبينما نحن كذلك إذ أقبل هارون المكي ، ونعله في سبابته فقال : السلام عليك يا ابن رسول الله فقال له الصادق عليه السلام : ألق النعل من يدك ، واجلس في التنور ، قال : فألقى النعل من سبابته ثم جلس في التنور ، وأقبل الإمام عليه السلام يحدث الخراساني حديث خراسان حتى كأنه شاهد لها ، ثم قال : ثم يا خراساني وانظر ما في التنور قال : فقمت إليه فرأيته متربعا ، فخرج إلينا وسلم علينا فقال له الإمام عليه السلام : كم تجد بخراسان مثل هذا ؟ فقال : والله ولا واحدا فقال عليه السلام : لا والله ولا واحدا ، فقال : أما إنا في زمان لا نجد فيه خمسة معاضدين لنا ، نحن أعلم بالوقت ( 1 ) . بيان : سجر التنور أحماه .
بحار الانوار، ج 47، ص 123 - 124.
لطفا اگر در این مورد اگر روایت صحیح دیگر هم وجود دارد ذکر کنید بسیار ممنون.

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
هر چند اين روايت از نظر سند ضعيف است اما روايات معتبر و فراوان ديگر نيز شبيه اين روايت وجود دارد که در آن اشاره شده است که عدم قيام ائمه بخاطر قلت انصار واقعي بوده است در اين خصوص به چند روايت اشاره مي کنيم:
کليني روايتي را چنين نقل مي کند:
محمد بن الحسن و علي بن محمد بن بندار عن إبراهيم بن إسحاق عن عبد الله بن حماد الأنصاري عن سدير الصيرفي قال: دخلت على أبي عبد الله ع فقلت له و الله ما يسعك القعود فقال و لم يا سدير قلت‏ لكثرة مواليك‏ و شيعتك و أنصارك و الله لو كان لأمير المؤمنين ع ما لك من الشيعة و الأنصار و الموالي ما طمع فيه تيم و لا عدي فقال يا سدير و كم عسى أن يكونوا قلت مائة ألف قال مائة ألف قلت نعم و مائتي ألف قال مائتي ألف قلت نعم و نصف الدنيا
قال فسكت عني ثم قال يخف عليك أن تبلغ معنا إلى ينبع‏ قلت نعم فأمر بحمار و بغل أن يسرجا فبادرت فركبت الحمار فقال يا سدير أ ترى أن تؤثرني بالحمار قلت البغل أزين و أنبل‏ «2» قال الحمار أرفق بي فنزلت فركب الحمار و ركبت البغل فمضينا فحانت الصلاة فقال يا سدير انزل بنا نصل ثم قال هذه أرض سبخة لا تجوز الصلاة فيها فسرنا حتى صرنا إلى أرض حمراء و نظر إلى غلام يرعى جداء «4» فقال و الله يا سدير لو كان لي شيعة بعدد هذه الجداء ما وسعني القعود و نزلنا و صلينا فلما فرغنا من الصلاة عطفت على الجداء فعددتها فإذا هي سبعة عشر
از سدير صيرفى كه گويد: نزد امام صادق (ع) رفتم، و به آن حضرت گفتم: به خدا، براى شما روا نيست كه خانه‏نشين باشيد.
در پاسخ فرمود: اى سدير، چرا؟ گفتم: براى بسيارى دوستان و شيعيان شما و ياوران شما، به خدا اگر امير المؤمنين (ع) به اندازه شما شيعه و يار و دوستدار داشت، تيم و عدى در بردن حق او طمع نمى‏كردند، فرمود: اى سدير، اميد است كه چه اندازه باشند؟ گفتم: صد هزار، فرمود: صد هزار؟ گفتم: آرى، و دويست هزار، فرمود: دويست هزار؟ گفتم: آرى، و نيمى از دنيا، گويد:
امام دم بست و سپس فرمود:
بر تو آسان است كه باما خود را تا (ينبع) برسانى؟ گفتم:
آرى، فرمود: يك رأس الاغ سوارى و يك استر زين كردند، من پيشى گرفتم و سوار الاغ شدم، فرمود: اى سدير، ميل دارى كه الاغ را به من واگذارى؟ گفتم: استر زيباتر و آبرومندتر است، فرمود: الاغ براى من هموارتر و آسان‏تر است، آن حضرت سوار الاغ شد و من سوار بر استر و به راه افتاديم و رفتيم تا وقت نماز رسيد و فرمود: اى سدير، پياده شويم (ما را پياده كن خ ل) تا نماز بخوانيم، باز فرمود:
اين جا زمين شوره‏زار و نمكى است و نماز در آن روا نيست و رفتيم تا رسيديم به يك زمين سرخه و آن حضرت به غلامى نگاه كرد كه چند بزغاله را مى‏چرانيد و به من فرمود:
اى سدير، اگر من به شماره اين بزغاله‏ها شيعه با اخلاص داشتم، براى من گوشه‏نشينى روا نبود، و پياده شديم و نماز خوانديم و چون از نماز فارغ شديم، من رو به سوى آن بزغاله‏ها كردم و آنها را شمردم، بر خلاف انتظار 17 تا بودند.
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏2 ؛ ص242
روايت معتبر ديگري نيز چنين نقل شده است:
علي بن إبراهيم عن أبيه عن عثمان بن عيسى عن سماعة عن أبي عبد الله ع قال: لقي عباد البصري‏ علي بن الحسين ص في طريق مكة فقال له يا علي بن الحسين تركت الجهاد و صعوبته و أقبلت على الحج و لينته إن الله عز و جل يقول- إن الله اشترى من المؤمنين أنفسهم و أموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعدا عليه حقا في التوراة و الإنجيل و القرآن و من أوفى بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم‏ فقال له علي بن الحسين ع أتم الآية فقال‏ التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنكر و الحافظون لحدود الله و بشر المؤمنين‏ فقال علي بن الحسين ع إذا رأينا هؤلاء الذين هذه صفتهم فالجهاد معهم أفضل من الحج
روزى عباد بصرى در راه مكه به حضرت سجاد عليه السلام برخورده و به او گفت:
اى على بن الحسين، آيا جهاد با سختيهاش را ترك گفته و رو سوى حج با آسانى آن آورده‏اى؟! در حالى كه خداوند مى‏فرمايد: «خداى از مؤمنان جانها و مالهاشان را بخريد
و به بهاى آنكه بهشت براى آنان باشد، در راه خدا كارزار مى‏كنند پس مى‏كشند و كشته مى‏شوند. و عده‏اى است راست و درست بر خداى در تورات و انجيل و قرآن، و كيست كه به پيمان خويش از خدا وفادارتر است؟ پس به اين خريد و فروخت كه كرديد شادمان باشيد. و اين است رستگارى و كاميابى بزرگ- توبه: 111»؟! [حضرت فرمود: آيه را تمام كن، گفت:] «همان توبه‏كنندگان و پرستندگان و ستايندگان سپاسدار و روزه‏داران و ركوع‏كنندگان و سجودكنندگان و فرمايندگان به كار نيك و بازدارندگان از كار زشت و نگهداران مرزهاى خداى، و مؤمنان را مژده باد!- توبه: 112».
حضرت فرمود: هر گاه اين گروه- كه داراى اين صفات باشند- را يافتى جهاد با ايشان افضل از انجام حج است؟!.
مجلسي در خصوص سند روايت گويد:
باب الجهاد الواجب مع من يكون‏ الحديث الأول‏: موثق.
مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج‏18 ؛ ص347
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
18 | امین | Iran - Rasht | ١٤:٠١ - ٠٤ مرداد ١٣٩٤ |
لطفا به این شبهه وهابیون هم پاسخ دهید :
«الخِلَافَةُ فِي أُمَّتِي ثَلَاثُونَ سَنَةً، ثُمَّ مُلْكٌ بَعْدَ ذَلِكَ»
وهابی ها میگن طبق این حدیث، حدیث اثنی عشریه باطل میشود و امامت ائمه هم زیر سوال میرود..
و یا میگن چرا ائمه نتوانستند خلافت کنند؟؟ مگر خلیفه پیامبر (ص) نباید خلافت کنه؟؟
لطفا جواب این وهابی ها را بدهید..

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
اولا:در حدیث: «الخلافة في أمتي ثلاثون سنة» سخنی از حقانیت یا غیرحق بودن این خلفا نیست. لذا مراد خلافت ظاهری است، هر چتد با ادله فراوان ديگر حضرت علي عليه اسلام و امام حسن عليه السلام خلیفه های بر حق بودند.
ثانيا: اگر کسي اين روايت را بپذيريد بايد قبول بکند که پيامبر صلي الله عليه و آله نعوذ بالله دچار تناقض گويي شده است؛ زيرا در برخي روايت در ادامه آمده است که حضرت فرموده است تعداد این خلفا و پادشاهان بعد از آنها دوازده نفر است، در حالی‌که افرادی بیش از این عدد ذکر شده، به خلافت و پادشاهی رسیدند؛ یعنی این بخش روایت با واقعیت سازگاری ندارد و این احتمال جعلی بودن روایت را تقویت می‌کند.لذا آخر روايت با اول آن در تناقض است همچنانکه ابن حبان نيز به اين مسئله اشاره کرده است
سَعِيدِ بْنِ جُمْهَانَ عَنْ سَفِينَةَ عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم قَالَ الْخِلافَةُ ثَلاثُونَ سَنَةً وَسَائِرُهُمْ مُلُوكٌ وَالْخُلَفَاءُ وَالْمُلُوكُ اثْنَا عَشَرَ
أَبُو حَاتِم رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ هَذَا خَبَرٌ أَوْهَمَ مَنْ لَمْ يُحْكِمْ صِنَاعَةَ الْحَدِيثِ أَنَّ آخِرَهُ يَنْقُضُ أَوَّلَهُ إِِذِ الْمُصْطَفَى أَخْبَرَ أَنَّ الْخِلافَةَ ثَلاثُونَ سَنَةً ثُمَّ قَالَ وَسَائِرُهُمْ مُلُوكٌ فَجَعَلَ مَنْ تَقَلَّدَ أُمُورَ الْمُسْلِمِينَ بَعْدَ ثَلاثِينَ سَنَةٍ مُلُوكًا كُلَّهُمْ ثُمَّ قَالَ وَالْخُلَفَاءُ وَالْمُلُوكُ اثْنَا عَشَرَ فَجَعَلَ الْخُلَفَاءَ وَالْمُلُوكَ اثْنَيْ عَشَرَ فَقَطْ فَظَاهِرُ هَذِهِ اللَّفْظَةِ يَنْقُضُ أَوَّلَ الْخَبَرِ
صحيح ابن حبان ج 15 ص 35
در اين روايت در ابتدا امده است خلافت سي سال بعد گفته شده آنها دوازده نفرند پس ظاهر روايت اول و آخرش با هم در تناقض است لذا يا بايد بپذيريم پيامبر تناقض گويي کرده که چنين چيزي محال است يا قبول کنيم که روايت جعلي است!
اما درباره سوال دوم نيز بايد به اين نکته توجه داشت که حضرت علي عليه السلام و ائمه عليهم السلام خليفه خداوند هستند که يک شعبه از خلافت الهي حضرات ائمه، حکومت بر مردم بود که مردم نخواستند مانند انبياء که حکومت ظاهري از آنها سلب شده و نگذاشتند اما به نبوت آنها خللي ايجا نکرد وقتي گفته مي شود حکومت حضرت علي عليه السلام غصب شد يعني خلافت ظاهري بر مردم والا خلافت الهي مانند نبوت غصب کردني نيست
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
19 | KHALED | United States - Ashburn | ٠١:٤٨ - ٠٦ مرداد ١٣٩٤ |
بسم الله الرحمن الرحيم
با عرض سلام
فرضاً :
الف)تعدادي از اخبار تاريخي داشته باشيم که کم يا بيش باهم ديگر از نظر محتوا شباهت داشته باشند(ممکن هست بعضي از نکات اين اخبار با نکات بقيه از اين اخبار مخالفت داشته باشند و بقيه نکات اين اخبار با همديگر مشترک باشند). و ب) در اسناد اين اخبار روات مهمل يا ضعيفي باشند، با توجه به کثرت اسناد اين اخبار تاريخي و نکات مشترکي که بين اين اخبار وجود دارند، آيا اين نقلهاي تاريخي همديگر را تقويت ميکنند و وقوع حادثه مورد نظر که در اين اخبار آمده را ثابت ميکنند؟
(با توچه به سوال اوّلي بنده:) احمد کاتب در کتاب "تکامل فکر سياسي شيعه از شوري.. تا ولايت فقيه" مبحث چهارم: نقد دليل تاريخي
مطلب اول: روايات ضد و نقيض: روايت حکيمه: نوشته:
" صدوق از حکيمه نقل مي کند مي گـويد: (نرگـس) اثر حاملگـي در او ديده نشد، حتي خودش هم اطلاعي نداشت، نرگـس متعجب شد وقتيکه حکيمه باو گـفت: تو امشب وضع حمل خواهي کرد، نرگـس گـفت: اي سيده من، چيزي از اين قبيل در خود نمي بينم، خود حکيمه هم متعجب شد وقتيکه امام حسن عسکري به او خبر از ولادت فرزندي براي وي در نيمه شعبان شد وپرسيد: مادرش کيست؟
حضرت گـفت: نرجس، حکيمه گـفت: جانم فدايت شوم چيزي يا اثري در او نمي بينم. وقتي نزديک طلوع فجر رسيد وچيزي در نرجس از آثار حمل و ولادت نديد، شک وترديد به دلش راه يافت. روايت ادامه مي دهد که: حکيمه نزد نرجس قرآن را تلاوت مي کرد، جنين در داخل شکم مادرش جواب داد، جنين آياتي که حکيمه مي خواند تکرار مي کرد، جنين به حکيمه سلام کرد، حکيمه از سلام جنين ترسيد. روايت ادامه مي دهد مي گـويد: مدت زماني گـذشت حکيمه عمل ولادت را نمي ديد، در روايت ديگـري مي گـويد: نرگـس براي مدتي از ديد حکيمه غائب شد، انگـار حجابي بين او و نرگـس بود، حکيمه ترسيد وفريادي کشيد و به ابا محمد پناه برد.
روايت صدوق ذکر نکرد چيزيکه طوسي در روايتش نقل مي کند، وي در يکي از روايتهايش مي گـويد: حکيمه روي بازوي نوزاد ديد که نوشته شده

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
هر چند در اخبار تاریخی نیاز به بررسی سند نیست اما اگر چند نقل در خصوص یک قضیه ذکر شود در این صورت اینها همدیگر را تقویت می کنند و یا در حد مستفیض میشود که اصل موضوع را که بر خلاف قرآن نباشد، ثابت می کند اما روایات در خصوص ولادت امام مهدی علیه السلام یک و یا دو روایت نیست که بخواهیم با اشکال در سند یکی و یا دوتا، ولادت را زیر سوال ببریم!! روایات در این خصوص فراوان است اما در خصوص ولادت امام مهدی علیه السلام که نقل شده است حکیمه خاتون خبر نداشت این چیزی است که روایات به آن اشاره کرده و ولادت امام را به ولادت حضرت موسی علیه السلام تشبیه کرده است که کسی از آثار حمل در مادر ایشان مشاهده نمی شد
وَ لَسْتُ أَرَى بِنَرْجِسَ شَيْئاً مِنْ أَثَرِ الْحَبَلِ فَقَالَ مِنْ نَرْجِسَ لَا مِنْ غَيْرِهَا قَالَتْ فَوَثَبْتُ إِلَيْهَا فَقَلَبْتُهَا ظَهْراً لِبَطْنٍ فَلَمْ أَرَ بِهَا أَثَرَ حَبَلٍ فَعُدْتُ إِلَيْهِ ع فَأَخْبَرْتُهُ بِمَا فَعَلْتُ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ لِي إِذَا كَانَ وَقْتُ الْفَجْرِ يَظْهَرُ لَكِ بِهَا الْحَبَلُ لِأَنَّ مَثَلَهَا مَثَلُ أُمِّ مُوسَى ع لَمْ‏ يَظْهَرْ بِهَا الْحَبَلُ‏ وَ لَمْ يَعْلَمْ بِهَا أَحَدٌ إِلَى وَقْتِ وِلَادَتِهَا لِأَنَّ فِرْعَوْنَ كَانَ يَشُقُّ بُطُونَ الْحُبَالَي فِي طَلَبِ مُوسَى ع وَ هَذَا نَظِيرُ مُوسَى ع قَالَتْ حَكِيمَةُ فَعُدْتُ إِلَيْهَا فَأَخْبَرْتُهَا بِمَا قَالَ وَ سَأَلْتُهَا عَنْ حَالِهَا فَقَالَتْ يَا مَوْلَاتِي مَا أَرَى بِي شَيْئاً مِنْ هَذَا قَالَتْ حَكِيمَةُ فَلَمْ أَزَلْ أَرْقُبُهَا إِلَى وَقْتِ طُلُوعِ الْفَجْرِ وَ هِيَ نَائِم
كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج‏2 ؛ ص426ة
در این خصوص به این آدرسها رجوع کنید
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
20 | بهنام | Iran - Tehran | ١٥:٣٦ - ٠٦ مرداد ١٣٩٤ |
با ســـــــــلام و عرض خسته نباشید خدمت شـــــــــــما عــــزیزان
بنده با طلبه ای از حوزه علمیه تهران بحثی داشتم در خصوص عرفان
ایشون شدیداً طرفدار فلسفه یونانی ها و عرفان ملاصدرایی و ابن عربی و بزرگان صوفیه هست.
حالا ایشون روایتی رو از امام صادق(ع) برام اورد که ثابت میکرد امام از ارسطو تعریف و تمجید کرده در نتیجه حرف ارسطو درسته و یک موحد بوده که امام قبولش داشته و این تعبیر رو به کار بردن:
"امام صادق(ع) ارسطو را میستایند و از او تعریف میکنند وبا عبارت(ارسطوطالیس) میفرمایند او کسی بود که مردم زمان خویش را از شرک وخدایان متعدد به توحید وپرستش خداوند متعال دعوت کرد....واقعا ارسطو باید افتخار بکند که امام صادق(ع) از او تعریف کردند ودر حین مباحث توحیدی افعال او را شاهد گرفتند...(ارسطو هم فیلسوف بوده حال آنکه امام صادق (ع) از او تعریف میکنند...)وشخصیت اورا بعنوان نمونه ای از فیلسوف واقعی در زمان خودش معرفی میکنند."
حالا پرسش من از شما اینست که آیا این روایت صحیح السند و معتبر هست و واقعاً امام اینچنین سخنی گفته اند؟
(البته خودشون ادعا میکردند رجال شناس هستند و حدیث کاملاً صحیح بوده.)

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
روایت به این صورت نقل شده است
اين روايت در توحيد مفضل چنین نقل شده است:
فَأَمَّا أَصْحَابُ الطَّبَائِعِ فَقَالُوا إِنَّ الطَّبِيعَةَ لَا تَفْعَلُ شَيْئاً لِغَيْرِ مَعْنًى وَ لَا تَتَجَاوَزُ عَمَّا فِيهِ تَمَامُ الشَّيْ‏ءِ فِي طَبِيعَتِهِ وَ زَعَمُوا أَنَّ الْحِكْمَةَ تَشْهَدُ بِذَلِكَ فَقِيلَ لَهُمْ فَمَنْ أَعْطَى الطَّبِيعَةَ هَذِهِ الْحِكْمَةَ وَ الْوُقُوفَ عَلَى حُدُودِ الْأَشْيَاءِ بِلَا مُجَاوَزَةٍ لَهَا وَ هَذَا قَدْ تَعْجِزُ عَنْهُ الْعُقُولُ بَعْدَ طُولِ التَّجَارِبِ فَإِنْ أَوْجَبُوا لِلطَّبِيعَةِ الْحِكْمَةَ وَ الْقُدْرَةَ عَلَى مِثْلِ هَذِهِ الْأَفْعَالِ فَقَدْ أَقَرُّوا بِمَا أَنْكَرُوا لِأَنَّ هَذِهِ فِي صِفَاتِ الْخَالِقِ وَ إِنْ أَنْكَرُوا أَنْ يَكُونَ هَذَا لِلطَّبِيعَةِ فَهَذَا وَجْهُ الْخَلْقِ يَهْتِفُ بِأَنَّ الْفِعْلَ لِلْخَالِقِ الْحَكِيمِ وَ قَدْ كَانَ مِنَ الْقُدَمَاءِ طَائِفَةٌ أَنْكَرُوا الْعَمْدَ وَ التَّدْبِيرَ فِي الْأَشْيَاءِ وَ زَعَمُوا أَنَّ كَوْنَهَا بِالْعَرَضِ وَ الِاتِّفَاقِ وَ كَانَ مِمَّا احْتَجُّوا بِهِ هَذِهِ الْآيَاتِ الَّتِي تَكُونُ عَلَى غَيْرِ مَجْرَى الْعُرْفِ وَ الْعَادَةِ كَإِنْسَانٍ يُولَدُ نَاقِصاً أَوْ زَائِداً إِصْبَعاً أَوْ يَكُونُ الْمَوْلُودُ مُشَوَّهاً مُبَدَّلَ الْخَلْقِ- فَجَعَلُوا هَذَا دَلِيلًا عَلَى أَنَّ كَوْنَ الْأَشْيَاءِ لَيْسَ بِعَمْدٍ وَ تَقْدِيرٍ بَلْ بِالْعَرَضِ كَيْفَ مَا اتَّفَقَ أَنْ يَكُونَ وَ قَدْ كَانَ أَرَسْطَاطَالِيسُ‏ رَدَّ عَلَيْهِمْ فَقَالَ إِنَّ الَّذِي يَكُونُ بِالْعَرَضِ وَ الِاتِّفَاقِ إِنَّمَا هُوَ شَيْ‏ءٌ يَأْتِي فِي الْفَرْطِ مَرَّةً لِأَعْرَاضٍ تَعْرِضُ لِلطَّبِيعَةِ فَتُزِيلُهَا عَنْ سَبِيلِهَا وَ لَيْسَ بِمَنْزِلَةِ الْأُمُورِ الطَّبِيعِيَّةِ الْجَارِيَةِ عَلَى شَكْلٍ وَاحِدٍ جَرْياً دَائِماً مُتَتَابِعاً
[اصحاب طبايع و مناقشه سخن آنان‏]
اهل طبيعت مى‏گويند: طبيعت كار بى‏فايده‏اى نمى‏كند و همه چيز در آن تام و كامل است. آنان حكمت را دليل اين عقيده مى‏دانند. اگر به آنان گفته شود: چه كسى اين حكمت را به طبيعت داده كه هيچ چيز از حدّش خارج نگردد. چيزى كه عقلها نيز با اين همه تجربه باز از آن عاجزند؟
اگر بگويند: خود طبيعت حكمت و قدرت اين اعمال را دارد، در واقع اقرار كرده‏اند به آنچه انكار كرده‏اند؛ زيرا اينها همه صفات آفرينشگر است. [در اين صورت اختلاف در نام اين قادر و حكيم است‏] امّا اگر اين صفات را از طبيعت ندانند مى‏رساند كه فعل از ان خالقى حكيم است. گروهى از گذشتگان، هدفمندى و تدبير و حكمت را در اشيا انكار كردند و پنداشتند كه همه چيز اتفاقى و تصادفى پديد آمده است. اينان بر اين عقيده ناصواب خود به امورى چند استناد كردند كه در ظاهر، خلاف قاعده است؛ مانند: تولد انسانى ناقص و يا كسى كه انگشتى زايد دارد يا ناقص الخلقه و در هم آميخته است. اين گروه با اين دلايل مى‏گويند كه جهان و اشيا تصادفى و اتفاقى پديد آمده‏اند. «ارسطاطاليس‏» به آنان چنين پاسخ داده است: اينكه گاه بالعرض و اتفاق چيزى به خاطر دليلهاى چندى پديد مى‏آيد و از راه طبيعى خود خارج مى‏شود به منزله بيرون رفتن امور از حالت طبيعى نيست و اين اتفاقات نادر هميشه و به طور دائم جارى نيستند، [تا دليل نبود حكمت گردند و آفرينش را به خاطر اين امور اتفاقى، مهمل بشماريم
توحيد المفضل ؛ ؛ ص180
در هیچ جای این روایت نیامده است که امام علیه السلام ارسطو را به بزرگي ياد نموده و او را تمجید بکند و روش او را بطور کلي امضاء کرده است
ما آن چه از ارسطو در توحيد نقل شده را با ميزان که برهان و کتاب و عترت است مي سنجيم، مي بينيم که اکثر آنها با اين ميزان موافقت ندارد، بلکه مخالفت تمام دارد مثل: قول به قدم عالم و ...
جهت اطلاع به فصلنامه نور الصادق شماره 18 رجوع کنید
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
21 | حق علی | Iran - Babol | ١٦:٢٣ - ٠٨ مرداد ١٣٩٤ |
سلام علیکم
منظور از خلافت در حدیث زرواءچیست؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
هر چند روايت مورد نظر ضعيف است اما مراد خلافت متعارف ميان مردم است، نه خلافت الهي
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
22 | مسلمان | Iran - Tehran | ١٧:٥٠ - ٠٩ مرداد ١٣٩٤ |
سلام.لطفا بررسی کنید ببینید این سند صحیحه یا نه؟ سندیه که امام حسن،معاویه را لعنت کرده...
حدثني أبو عبيد، قال: حدثنا فضل، قال: حدثني يحيى بن معين، قال: حدثنا أبو حفص الأبار، عن إسماعيل بن عبد الرحمن، وشريك بن أبي خالد، وقد روى عنه إسماعيل بن أبي خالد، عن حبيب بن أبي ثابت، قال: لما بويع معاوية خطب فذكر علياً، فنال منه...مقاتل الطالبیین
لطفا زودتر پاسخ دهید چون در حال بحث هستم با یه وهابی.

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
مسئله لعن کردن معاويه توسط امام حسن عليه السلام مشهور و در نقل هاي مختلفي آمده است
از جمله استناد امام حسن به لعن پيامبر صلي الله عليه آله که معاويه را لعن کرده بود
ذلك يفتح الله له ويفلج حجته وينصر دعوته ويصدق حديثه ورسول الله صلى الله عليه وسلم وآله في تلك المواطن كلها عنه راض وعليك وعلى أبيك ساخط وأنشدك الله يا معاوية أتذكر يوما جاء أبوك على جمل أحمر وأنت تسوقه وأخوك عتبة هذا يقوده فرآكم رسول الله صلى الله عليه وسلم وآله فقال اللهم العن الراكب والقائد والسائق أتنسي يا معاوية الشعر الذى كتبته إلى أبيك لما هم أن يسلم تنهاه عن ذلك
يا صخر لا تسلمن يوما فتفضحنا
بعد الذين ببدر أصبحوا مزقا
جمهرة خطب العرب ج 2 ص 23
جهت اطلاع بيشتر به اين آدرس رجوع کنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
23 | امین | Iran - Rasht | ٢٢:٥٤ - ٠٩ مرداد ١٣٩٤ |
باسلام خدمت بزرگواران..
ببخشید به بعضی از نظرات من ژاسخ داده نشده میشه دلیلش رو بپرسم؟؟؟؟
لطفا به این شبهه وهابیون هم پاسخ بدید :
( 39 ) 39 وأخبرني الشيخ أيده الله عن أحمد بن محمد بن الحسن عن أبيه عن محمد بن الحسن الصفار عن أحمد بن محمد بن عيسى والحسين بن الحسن بن أبان جميعا عن الحسين بن سعيد عن صفوان عن إسحاق بن عمار عن أبي عبد الله عليه السلام قال : سألته عن المذي فقال : إن عليا عليه السلام كان رجلا مذاء واستحيا أن يسأل رسول الله صلى الله عليه وآله لمكان فاطمة عليها السلام فأمر المقداد أن يسأله وهو جالس فسأله فقال : له ليس بشئ .
الشيخ الطوسي، تهذيب الأحكام، ج 1 ، ص 17

نرم افزار درایه نور روایت رو صحیح ارزیابی کرده..

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اولا: همان شيخ طوسي که اين روايت را نقل کرده است در تلخيص الشافي نيز جواب اين روايت را داده و گفته است رواياتي که در بردانده سوال کردن معصوم هستند خبر واحد هستند که موجب علم نميشود
أول ما نقول: ان جميع ما تضمنه السؤال تعويل‏ على‏ أخبار آحاد لا توجب‏ علما- عندنا- و عند خصومنا. و عندنا- خاصة- لا توجب عملا- على ما دللنا عليه- و ما هذا سبيله لا يجوز أن يعترض به على أدلة العقول.
تلخيص الشافي ج‏1 263
ثانيا: در منابع اهل سنت آمده است که حضرت علي عليه السلام اعلم الناس بودند و تمام علوم را مي دانستند و باب علم پيامبر صلي الله عليه و آله بودند
عبد الرزاق صنعانى، استاد محمد بن اسماعيل بخارى با سند صحيح در تفسير خود آورده است که:
عن معمر عن وهب بن عبد الله عن أبي الطفيل قال شهدت عليا وهو يخطب وهو يقول سلوني فوالله لا تسألوني عن شيء يكون إلى يوم القيامة إلا حدثتكم به وسلوني عن كتاب الله فوالله ما من آية إلا وأنا أعلم بليل نزلت أم بنهار أم في سهل أم في جبل.
از أبوطفيل نقل شده است كه شاهد بودم كه على عليه السلام خطبه مى‌خواند و مى‌فرمود: از من بپرسيد، به خدا سوگند! از هر چه كه تا روز قيامت به وجود مى‏آيد و اتفاق مى‌افتد، سؤال نمى‏كنيد؛ مگر اين كه تمام آن‌ها را پاسخ مى‏گويم. از كتاب خدا بپرسيد؛ به خدا سوگند! هيچ آيه‏اى نازل نشده است؛ مگر اينكه از همه شما داناترم كه شب نازل شده است يا روز، در صحرا نازل شده است يا در كوه‏.
تفسير القرآن للصنعاني (متوفاي 211 هـ) - ج3، ص241
با ابن وجود نمي شود گفت حضرت علي (ع) حکم مذي را نمي دانستند پس بايد روايت را طور ديگر معني کرد والا با روايات فراوان که علم حضرت علي را ثابت مي کند،معارض مي شود!
ثالثا: فرستادن مقداد برای پرسش از پیامبر (ص) دلیل بر ندانستن علی (ع) نیست احتمال های دیگری نیز وجود دارد؛ مثل این که به مردم و مسلمانان بفهماند که علم او از پیامبر (ص) است و ايشان غیر گفته او نمی گوید همچنانکه نقل شده است که حضرت فرمودند: از پيامبر هزار باب علم را فرا گرفتم
عَلَّمَنِي رَسُولُ اللَّهِ أَلْفَ بَابٍ كُلُّ بَابٍ يَفْتَحُ أَلْفَ بَابٍ
جامع الأحاديث ج 12 ص 84
رابعا: اين روايت در منابع اهل سنت نيز به وفور نقل شده است در ذيل اين روايت گفته اند که اين روايت دلالت بر ادب صحابه مي کند که حرمت پيامبر (ص) را نگه بدارند بويژه اينکه اين مسئله مربوط به بحث جماع مي باشد که در خصوص داماد پيامبر مي باشد لذا حضرت علي عليه السلام حيا مي کردند
ابن حجر در اين خصوص گويد:
وفيه ما كان الصحابة عليه من حرمة النبي صلى الله عليه وسلم وتوقيره وفيه استعمال الأدب في ترك المواجهة بما يستحيي منه عرفا وحسن المعاشرة مع الاصهار وترك ذكر ما يتعلق بجماع المرأة ونحوه بحضرة اقاربها وقد تقدم استدلال المصنف به في العلم لمن استحيى فأمر غيره بالسؤال لأن فيه جمعا بين المصلحتين استعمال الحياء وعدم التفريط في معرفة الحكم
فتح الباري ج 1 ص 381
خاسا: اين نوع سوال کردن و ارجاع دادن آن به بالاتر در خصوص پيامبر (ص) نيز نقل شده است شخصي از پيامبر سوال کرد حضرت سکوت کرد تا جبرئيل بيايد جبرئيل آمد او نيز گفت بايد از خدا سوال کنم
وعن أبي أمامة قال : إن حبرا من اليهود سأل النبي صلى الله عليه وسلم : أي البقاع خير ؟ فسكت عنه وقال : أسكت حتى يجيء جبريل فسكت وجاء جبريل عليه السلام فسأل فقال : ما المسؤول عنها بأعلم من السائل ؛ ولكن أسأل ربي تبارك وتعالى . ثم قال جبريل : يا محمد إني دنوت من الله دنوا ما دنوت منه قط . قال : وكيف كان يا جبريل ؟ قال : كان بيني وبينه سبعون ألف حجاب من نور فقال : شر البقاع أسواقها وخير البقاع مساجدها
مشكاة المصابيح ،ج 1 ص 230 محمد بن عبد الله الخطيب التبريزي الوفاة: 9999 ، دار النشر : المكتب الإسلامي - بيروت - 1985 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : محمد ناصر الدين الألباني .
الباني در خصوص روايت گويد:
حسن
با اين وجود آيا مي شود گفت پيامبر نسبت به سوال سائل جاهل بودند؟!!
بنابراين روايت در خصوص حکم مذي، دلالت بر ندانستن حضرت علي عليه السلام نمي کند
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
24 | امین | Iran - Rasht | ١٣:٠٥ - ١٠ مرداد ١٣٩٤ |
بسیار عالی ممنون خدا خیرتون بده.. البته بنده مقالات فضائل امیرالمومنین رو از سایتتون خوندم و همشونو ذخیره کردم فقط میخواستم جواب شبهه را بگیرم..
تعریف خبر واحد رو هم لطفا بفرمایید ..

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
خبر واحد حدیثی است که راویان آن محصور و معین باشد. حدیثی است که توسط یک یا چند نفر نقل شود و در مقابل آن حدیث متواتراست که توسط افراد زیادی نقل شود به گونه ای که برای ما علم و یقین به صدور آن از معصوم حاصل گردد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
25 | امین | Iran - Rasht | ٢٣:٣٧ - ١١ مرداد ١٣٩٤ |
درمورد سهل بن زیاد آدمی رازي سوال داشتم ایشون چه کسیه؟؟ چرا وهابیون علیه ایشون مطلب زدن ؟؟
شبهه :
من عجائب علم الرجال لدى الرافضة راوي ثقة لكنه ضعيف.
؟؟؟؟؟
در نرم افزار درایه :
ابن ‏الغضائري‏ گفته : كان ضعيفا
رجال طوسی گفته ثقه
و تو فهرست طوسی گفته ضعیف
رجال نجاشی هم گفته : ضعيف.غال‏ ..
لطفا پاسخ بدید.. ممنون

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در توثيق و تضعيف «سهل» مناقشات بسياري بين رجاليون وجود دارد جهت اطلاع بيشتر در اين خصوص به کتاب « سهل بن زياد در آيينه علم رجال» انتشارات مرکز فقهي ائمه اطهار(عليهم السلام) ( دراينترنت اين کتاب موجود است ) و به پايان نامه بررسي شخصيت رجالي حديثي سهل بن زياد مراجعه کنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
26 | امین | Iran - Rasht | ٠٠:٤٦ - ١٢ مرداد ١٣٩٤ |
نظر شما درباره این روایت چیه آیا صحیح است ؟؟
وروي في حديث وفاة عمر بن الخطاب، عن ابن عباس وكعب الاحبار والحديث طويل وفيه: انه قال عبد الله بن عمر: ولما دنت وفاة ... الی آخر ...
http://lib.eshia.ir/16059/2/95


پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
براي اين روايت سندي ذکر نشده است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
27 | جمشید | Iran - Babol | ٠٩:١١ - ١٢ مرداد ١٣٩٤ |
سلام در بحث امامت امام جواد (علیه السلام)یکی از شبهاتی که مطرح است این است که چطور کسی که به سن بلوغ نرسیده است میتوان از او تقلید کرد یا طفلی که خرید و فروش با او صحیح نیست الان میتواند امام باشد یا اینکه طفل تاقبل از بلوغش نمیتواند دخل و تصرفی در مالش داشته باشد حالا امامی که طفل است دخل وتصرف در خمس های مردم داشته باشد و... لطفا توضیح دهید (بیشتر توضیح دهید)

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
از نظر قرآن نبوت و ولايت در کودکي نه ‏تنها امري ناممکن نيست، بلکه قرآن آشکارا مي‏فرمايد: ما ولايت و نبوّت را به افرادي در کودکي داديم. خداوند خطاب به حضرت يحيي‏ (ع) مي‏فرمايد: «يا يَحْيي خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّهٍ وَآتَيْناهُ الْحُکْمَ صَبِيّا» اي يحيي! تو کتاب آسماني ما را به قوت فراگير و به او در کودکي مقام نبوّت داديم » سورۀ مريم آيه 12. همچنين خطاب درباره عيسي(ع) فرمود: «قالُوا کَيْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْکِتابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً» «گفتند: چگونه با كودكى كه در گهواره است سخن بگوييم؟عيسى زبان به سخن گشود و گفت: من بنده خدايم او كتاب (آسمانى) به من داده و مرا پيامبر قرار داده است». همان، آيه 29
طبق اين آيات آن چيزي که شرط نبوت مي باشد، فهم و عقل آن نبي است نه سن لذا آيا خدا نمي تواند در کودکي عقل کسي را کامل کند و بعد او را نبي و يا امام کند؟!!
همچنانکه فخر رازي به اين مسئله را مطرح کرده و پاسخ داده است که خدا به معجزه مي تواند خرق عادت کند و کودک را عاقل کند :
يكون إلا بالنبوة فإن قيل كيف يعقل حصول العقل والفطنة والنبوة حال الصبا ؟ قلنا : هذا السائل ، إما أن يمنع من خرق العادة أو لا يمنع منه ، فإن منع منه فقد سد باب النبوات لأن بناء الأمر فيها على المعجزات ولا معنى لها إلا خرق العادات ، وإن لم يمنع فقد زال هذا الاستبعاد فإنه ليس استبعاد صيرورة الصبي عاقلاً أشد من استبعاد انشقاق القمر وانفلاق البحر
التفسير الكبير ج 21 ص 163
التيسير بشرح الجامع الصغير ، اسم المؤلف: الإمام الحافظ زين الدين عبد الرؤوف المناوي الوفاة: 1031هـ ، دار النشر : مكتبة الإمام الشافعي - الرياض - 1408هـ - 1988م ، الطبعة : الثالثة
مناوي نيز در خصوص حضرت يحيي گويد: خدا عقل او را در کودکي کامل کرد
لأنه تعالى أكمل عقله في صباه
التيسير بشرح الجامع الصغير ج 2 ص 33
بنابراين همان‌گونه كه براي رسيدن به مقام نبوت، سن شخص، ملاك نيست، در امامت نيز سن شرط نيست، بلكه معيار لياقت، كمال و رشد فكري است. همچنانكه حضرت علي (ع) بخاطر همين كمال و رشد فكري درسن كودكي به عنوان جانشين و وصي پيامبر(ع) برگزيده شد و مردم مأمور به اطاعت از ايشان شدند . شركت امام حسن و امام حسين (ع) در جريان مباهله كه در آن زمان كودكي بيش نبودند نيز دلالت بر بزرگی شان و قابليت اين دو کودک با وجود سن کم دارد با اين وجود چه اشكالي دارد كه خداوند حضرت جواد (ع) را بخاطر داشتن رشد فكري و كمال به عنوان امام براي مسلمانان نصب كند؟!
آيا کسي در کودکي به مقام نبوت و امامت مي رسد نمي تواند در اموال دخل و تصرف کند و يا خمس را تقسيم کند؟!!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
28 | امین | Iran - Rasht | ٠٢:٥٥ - ١٤ مرداد ١٣٩٤ |
سلام .. میشه یه روایت صحیح در این باره بیارید :
امام صادق (علیه السلام) فرمودند : هر حدیثی که من می‌گویم، از غیر از پدرم نشنیده‌ام و پدرم هر حدیثی که می‌گوید، از پدرش شنیده است ...
مجلسی در مرآة العقول این روایت را ضعيف على المشهور دانسته است..

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
روايات در اين خصوص معتبر و و در حد تواتر است لذا نياز به بررسي سند ندارد
به عنوان نمونه به چند روايت معتبر اشاره مي کنيم
صفار در بصائر الدرجات روايتي معتبري را چنين نقل مي کند:
حدثنا عبد الله بن عامر عن عبد الله بن محمد الحجال عن داود بن أبي يزيد الأحول عن أبي عبد الله ع قال سمعته يقول إنا لو كنا نفتي الناس برأينا و هوانا لكنا
من الهالكين و لكنها آثار من رسول الله ص أصل [و أصول‏] علم نتوارثها كابر عن كابر نكنزها كما يكنز الناس ذهبهم و فضتهم. بصائر الدرجات ج1 ص300
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
29 | مجنون و عاشق اهل البیت سلام الله | Iran - Tehran | ١٠:١٨ - ١٤ مرداد ١٣٩٤ |
سلام بر اساتید بی همتا.اون روایتی که در صحیح مسلم آمده از زبان پیامبر که خلافت بعد از من امرالله است رو میخوام با ترجمه.ممنونم

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
روايات در خصوص اينکه خلافت بعد از پيامبر (ص) الهي و به نص الهي است، فراوان و معتبر است
عن ابن عَبَّاسٍ رضي الله عنهما قال قَدِمَ مُسَيْلِمَةُ الْكَذَّابُ على عَهْدِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَجَعَلَ يقول: إن جَعَلَ لي مُحَمَّدٌ الْأَمْرَ من بَعْدِهِ تَبِعْتُهُ وَقَدِمَهَا في بَشَرٍ كَثِيرٍ من قَوْمِهِ. فَأَقْبَلَ إليه رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَمَعَهُ ثَابِتُ بن قَيْسِ بن شَمَّاسٍ وفي يَدِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قِطْعَةُ جَرِيدٍ حتى وَقَفَ على مُسَيْلِمَةَ في أَصْحَابِهِ فقال: لو سَأَلْتَنِي هذه الْقِطْعَةَ ما أَعْطَيْتُكَهَا وَلَنْ تَعْدُوَ أَمْرَ اللَّهِ فِيكَ وَلَئِنْ أَدْبَرْتَ ليَعْقِرَنَّكَ الله وَإِنِّي لَأَرَاكَ الذي أُرِيتُ فِيكَ ما رأيت
ابن عَبَّاسٍ گفت: مُسَيْلِمَه ْكَذَّاب در زمان رسول اللَّهِ صلى الله عليه و آله وسلم مى‌گفت: اگر محمد امارت بعد از خودش را براى من قرار دهد از او پيروى مى‌كنم، او با افراد فراوان از قبيله‌اش به سمت آن حضرت آمد و رسول خدا به همراه ثابت بن قيس به او رو كرد و در حالى كه در دستشان تكه چوبى بود به نزد او رفت و در مقابلش ايستاد و فرمود: اگر اين تكه چوب را از من بخواهى، به تو نخواهم داد وَ هرگز امر الله را در خود نخواهى ديد و اگر پشت كنى (و اسلام نياوري) قطعا خداوند تو را خوار خواهد كرد و من عاقبت تو را شوم مى‌بينم.
صحيح البخاري ج 3 ص 1325
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
30 | امین | Iran - Hashtpar | ١٣:١٧ - ١٤ مرداد ١٣٩٤ |
ممنون بزرگواران لطفا یه روایت صحیح دیگر درباره این روایت مطرح کنید :
لَا وَاللَّهِ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا ذَاكَ إِلَيْنَا وَمَا هُوَ إِلَّا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ يُنْزِلُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِد.
مرحوم مجلسی این روایت رو هم الحديث الأول : ضعيف على المشهور. ذکر کرده است.. ممنون

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
روايت در اين خصوص که نيز درباره امامت مي باشد، در حد تواتر است
روايت معتبري را کليني چنين نقل مي کند
لي بن إبراهيم عن محمد بن عيسى عن يونس عن الحسين بن ثوير بن أبي فاختة عن أبي عبد الله ع قال: لا تعود الإمامة في أخوين بعد الحسن و الحسين أبدا إنما جرت من علي بن الحسين كما قال‏ الله تبارك و تعالى- و أولوا الأرحام‏ بعضهم‏
أولى ببعض في كتاب الله‏ فلا تكون بعد علي بن الحسين ع إلا في الأعقاب و أعقاب الأعقاب.
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 286
مجلسي در خصوص روايت گويد:
الحديث الأول‏: صحيح.
مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج‏3 ؛ ص208
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
31 | امین | Iran - Rasht | ١٣:٤٧ - ١٤ مرداد ١٣٩٤ |
ممنون بزرگوارن یا علی
32 | امین | Iran - Rasht | ١٦:٢٠ - ١٥ مرداد ١٣٩٤ |
نزول آیه 1 و 2 سوره معراج در کجا بود؟؟؟ و دلیل نازل شدن آیه درباره چه کسی بود؟؟ لطفا از منابع سنی و شیعه بفرمایید.. ممنون

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در منابع اهل سنت و شيعه نقل شده است که اين آيات در خصوص منکر ولايت حضرت علي عليه السلام نازل شده است
تعلبي روايتي را چنين نقل مي کند کهذ حارث بعد از جريان غدير منکر ولايت حضرت شد، که در آن هنگام گرفتار عذاب الهي شد:
سئل سفيان بن عيينة عن قول الله عز وجل: «سأل سائل» فيمن نزلت؟ فقال: لقد سألتني عن مسألة ما سألني عنها أحد قبلك. حدثني أبي عن جعفر بن محمد عن آبائه: لما كان رسول الله صلى الله عليه وسلم بغدير خم، نادى الناس فاجتمعوا، فأخذ بيد علي بن أبي طالب فقال: من كنت مولاه فعلي مولاه، فشاع ذلك وطار في البلاد، فبلغ ذلك الحارث بن النعمان الفهري، فأتى رسول الله على ناقة حتى أتى الأبطح، فنزل عن ناقته فأناخها وعقلها، ثم أتى النبي وهو في ملأ من أصحابه فقال: يا محمد! أمرتنا عن الله أن نشهد أن لا إله إلا الله وأنك رسول الله، فقبلناه منك. وأمرتنا أن نصلي خمسا، فقبلناه منك، وأمرتنا بالزكاة فقبلناه، وأمرتنا أن نصوم شهر رمضان فقبلناه منك، وأمرتنا بالحج فقبلناه. ثم لم ترض بهذا حتى رفعت بضبعي ابن عمك ففضلته علينا وقلت: من كنت مولاه فعلي مولاه !! فهذا شئ منك أم من الله عز وجل؟! فقال صلى الله عليه وسلم: والذي لا إله إلا هو إن هذا من الله. فولى الحارث بن النعمان يريد راحلته وهو يقول: اللهم إن كان ما يقوله محمد حقا فأمطر علينا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب أليم. فما وصل إليها حتى رماه الله بحجر فسقط على هامته وخرج من دبره فقتله. وأنزل الله عز وجل: «سأل سائل بعذاب واقع للكافرين ليس له دافع».
از سفيان بن عيينه در باره شأن نزول آيه شريفه: «سأل سائل» سؤال نمودند؟ او گفت: از مسأله‌‌اي سؤال كرديد كه تاكنون كسي از من سؤال نكرده است. پدرم از حضرت جعفر بن محمد از پدران بزرگوارشان نقل نمود: هنگامي‌كه رسول خدا به سرزمين غدير خم رسيد، مردم را ندا داد و چون مردم اجتماع نمودند، دست علي بن أبي طالب را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه»، اين سخن ميان مردم و شهر‌هاي مختلف اشتهار پيدا كرد، تا اين كه اين خبر به حارث بن نعمان فهري رسيد، از اين‌رو سوار بر ناقه‌اي خود را به أبطح و نزد رسول خدا صلّي الله عليه وآله رساند، از مركب خود پياده شد و پاي شتر خود ببست و در حالي كه حضرت ميان جمعي از صحابه حضور داشتند جلو آمد و گفت: يا محمد! ما را امر نمودي تا شهادت به وحدانيت خداوند و رسالت تو دهيم و در پنج موعد به نماز بايستيم و زكات بپردازيم ماه رمضان را روزه بگيريم، و حج انجام دهيم اين همه را پذيرفته و انجام داديم. اما انگار به اين مقدار رضايت نداده و بعد از آن دست پسر عموي خود گرفتي و بر ما فضيلت بخشيدي و گفتي: «من كنت مولاه فعلي مولاه!!» آيا اين كه نيز از جانب خداست و يا از جانب خود چنين امري مي‌نمايي؟ رسول خدا صلّي الله عليه وآله فرمود: به خداي يكتا قسم كه تمام اين‌ها از جانب خداوند است. حارث بن نعمان وقتي اين سخن را شنيد رو بر‌گردانيد و در حالي كه محل را ترك مي‌كرد گفت: خدايا اگر آن‌چه كه محمد مي‌گويد حقيقت دارد باران سنگ و يا عذاب سختي از آسمان فرو فرست. با گفتن اين سخن او كه هنوز به مركب خود نرسيده بود سنگي از آسمان فرود آمد و بر فرق سر او اصابت نمود و از عقب او خارج گشت و او را در همان مكان به قتل رسانيد. در همين حال بود كه آيه نازل شد: «سأل سائل بعذاب واقع للكافرين ليس له دافع». (تقاضاكننده‏اى تقاضاى عذابى كرد كه واقع شد! اين عذاب مخصوص كافران است، و هيچ كس نمى‏تواند آن را دفع كند).
تفسير الثعلبي، ثعلبي، ج 10، ص 35.
در بحار الانوار نيز آمده است:
و دعا رسول الله ص الحارث فقال إما أن تتوب أو ترحل عنا قال فإن قلبي لا يطاوعني إلى التوبة لكني أرحل عنك فركب راحلته فلما أصحر أنزل الله عليه طيرا من السماء في منقاره حصاة مثل العدسة فأنزلها على هامته‏ و خرجت من دبره إلى الأرض ففحص برجله‏ و أنزل الله تعالى على رسوله- سأل‏ سائل‏ بعذاب‏ واقع‏ للكافرين بولاية علي قال هكذا نزل به جبرئيل ع‏ بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏35 ؛ ص321
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
33 | امین | | ١٠:٤٣ - ١٧ مرداد ١٣٩٤ |
مجلسی چرا حدیث جابر رو ضعیف دانسته؟؟
http://lib.eshia.ir/27875/6/208
میشه چند روایت صحیح در کافی از حضرت زهرا س نقل کنید؟؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
روایت لوح با اسناد مختلف که موجب استفاضه نیز می شود، نقل شده است که سه سند آن در اصول کافی در یکجا آمده است
محمد تقی مجلسی در خصوص این روایات گوید:
فبالطرق المستفيضة عن محمد بن يعقوب و الصدوق و غيرهما، عن أبي بصير عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال أبي عليه السلام لجابر بن عبد الله الأنصاري: إن لي إليك حاجة فمتى يخف عليك أن أخلو بك فأسألك عنها؟ فقال له جابر أي الأوقات أحببته فخلا به في بعض الأيام فقال له يا جابر أخبرني عن اللوح الذي رأيته في يد أمي فاطمة عليها السلام بنت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و ما أخبرتك به أمي أنه‏ في‏ ذلك‏ اللوح‏ مكتوب‏ فقال جابر أشهد بالله أني دخلت على أمك فاطمة عليها السلام في حياة رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فهنأتها بولادة الحسين عليه السلام و رأيت في يدها لوحا أخضر ظننت أنه من زمرد و رأيت فيه كتابا أبيض شبه لون الشمس فقلت لها:
مجلسى، محمدتقى بن مقصود، على روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة) ؛ ج‏11 ؛ ص6
اما درباره روایات حضرت فاطمه علیها السلام در اصول کافی باید بگوییم در اصول کافی به مصحف حضرت اشاره شده است و بیان شده است که این مصحف در نزد اهل بیت است لذا از کجا معلومی روایاتی که از امام صادق علیه السلام در اصول کافی نقل میشود، از مصحف حضرت فاطمه علیها السلام نباشد؟
عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن عبد الله بن الحجال عن أحمد بن‏ عمر الحلبي‏ عن أبي بصير قال: دخلت على أبي عبد الله ع فقلت له‏ جعلت فداك إني أسألك عن مسألة هاهنا أحد يسمع كلامي‏ قال فرفع‏ أبو عبد الله ع سترا بينه و بين بيت آخر فاطلع فيه‏ ثم قال يا أبا محمد سل عما بدا لك قال قلت جعلت فداك إن شيعتك يتحدثون أن رسول الله ص علم عليا ع بابا يفتح له منه ألف باب‏ قال فقال يا أبا محمد علم رسول الله ص- عليا ع ألف باب يفتح من كل باب ألف باب قال قلت هذا و الله العلم‏ قال فنكت‏ ساعة في الأرض‏ ثم قال إنه لعلم‏ و ما هو بذاك‏ قال ثم قال يا أبا محمد و إن عندنا الجامعة و ما يدريهم‏ ما الجامعة قال قلت جعلت فداك و ما الجامعة قال صحيفة طولها سبعون ذراعا بذراع رسول الله ص و إملائه‏ من فلق فيه‏ و خط علي بيمينه فيها كل حلال و حرام و كل شي‏ء يحتاج الناس إليه حتى الأرش في الخدش‏ و ضرب بيده إلي‏ فقال تأذن لي‏ يا أبا محمد قال قلت جعلت فداك إنما أنا لك‏ فاصنع ما شئت قال فغمزني بيده و قال حتى أرش هذا كأنه مغضب‏ قال قلت هذا و الله العلم‏ قال إنه لعلم و ليس بذاك ثم سكت ساعة ثم قال و إن عندنا الجفر و ما يدريهم ما الجفر قال قلت و ما الجفر قال وعاء من أدم‏ فيه علم النبيين‏ و الوصيين و علم العلماء الذين مضوا من بني إسرائيل قال قلت إن هذا هو العلم‏ قال إنه لعلم و ليس بذاك ثم سكت ساعة ثم قال و إن عندنا لمصحف فاطمة ع و ما يدريهم ما مصحف فاطمة ع قال قلت و ما مصحف فاطمة ع قال مصحف فيه مثل قرآنكم هذا ثلاث مرات و الله ما فيه من قرآنكم‏ حرف واحد قال قلت هذا و الله العلم قال إنه لعلم و ما هو بذاك-
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص238
كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.
علامه مجلسی در خصوص روایت گوید: صحیح است
باب فيه ذكر الصحيفة و الجفر و الجامعة و مصحف فاطمة عليها السلام‏ الحديث الأول‏: صحيح.
مجلسى، محمد باقر ، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج‏3 ؛ ص54
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
34 | امین | | ١٠:٥٤ - ١٧ مرداد ١٣٩٤ |
لطفا چند روایت صحیح هم از حضرت زهرا در کتب اربعه خودمون فقط به نقل آدرس ذکر کنید
مثل من لا يحضره الفقيه و کافی و غیره.. ممنون

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در کتب اربعه و غيره روايات فراواني از حضرت زهرا عليها السلام نقل شده است
کليني مي نويسد:
حميد بن زياد عن الحسن بن محمد الكندي عن أحمد بن الحسن الميثمي‏
عن أبان بن عثمان‏ عن محمد بن المفضل‏ قال سمعت أبا عبد الله ع يقول‏ جاءت فاطمة ع إلى سارية في المسجد و هي تقول و تخاطب النبي ص‏
قد كان بعدك أنباء و هنبثة لو كنت شاهدها لم يكثر الخطب‏
إنا فقدناك فقد الأرض وابلها و اختل قومك فاشهدهم و لا تغب‏ محمد بن مفضل گويد: شنيدم از امام صادق عليه السلام كه ميفرمود: فاطمه عليها السلام (پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم) بكنار يكى از ستونهاى مسجد (مدينه) آمد و پيغمبر (ص) را مخاطب ساخته گفت:
پس از تو قصه ‏ها و اختلافات و مشكلها پيش آمد كه اگر تو بودى اين دشواريها پيش نمى‏آيد ما تو را از دست بداديم همچنان كه زمينى باران خود را كه مايه حيات او است از دست بدهد و كار قوم تو مختل شد پس بيا و بنگر و از نظرها ناپديد مشو (تا اين اختلافات و ناراحتيها برطرف گردد).
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏8 ؛ ص375
مجلسي در خصوص سند روايت گويد:
موثق
مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج‏26 ؛ ص563
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
35 | امین | | ١٤:٤١ - ١٧ مرداد ١٣٩٤ |
منظور از عدة من أصحابنا در کافی چیه؟؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
آنچه در كتب رجال شيعه در مورد عدة من اصحابنا آمده است چنين است : وقال أبو جعفر الكليني : كل ما كان في كتابي عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن عيسى ، فهم محمد بن يحيى وعلي بن موسى الكميذاني وداود بن كورة وأحمد بن إدريس وعلي بن إبراهيم بن هاشم . رجال النجاشي - النجاشي - ص 378
الفائدة الثالثة قال الشيخ الصدوق محمد بن يعقوب الكليني في كتابه الكافي في اخبار كثيرة عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن عيسى ، قال : والمراد بقولي عدة من أصحابنا : محمد بن يحيى وعلي بن موسى الكمنداني وداود بن كورة وأحمد بن إدريس وعلي بن إبراهيم بن هاشم . وقال : كلما ذكرته في كتابي المشار إليه عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن خالد البرقي ، فهم علي بن إبراهيم وعلي بن محمد بن عبد الله ابن أذينة وأحمد بن عبد الله بن أمية وعلي بن الحسن . قال : وكلما ذكرته في كتابي المشار إليه عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد ، فهم علي بن محمد بن علان ومحمد بن أبي عبد الله ومحمد بن الحسن ومحمد بن عقيل الكليني .
خلاصة الأقوال - العلامة الحلي - ص 430
و نظر علماي علم رجال ، در باره تك تك اين افراد مشخص و در دسترس است .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
36 | مجنون و عاشق اهل البیت سلام الله | | ١٧:٢٧ - ١٧ مرداد ١٣٩٤ |
سلام بزرگواران.سند این روایتو میخواستم و اینکه صحیحه یا ن.داستانی در مورد فضیلت "امیرالمومنین (ع) "
روزی پیامبر ا کرم به خانه حضرت زهرا آمدند . حضرت علی و حسنین (صلواه الله علیهم اجمعین) هم در خانه حضور داشتند.
پیامبر خطاب به اهل بیت خود فرمودند :
چه میوه ای از میوه های بهشتی میل دارید بمن بگوئید تا به جبرائیل بگویم از بهشت برایتان بیاورد.
امام حسین که در آن روزگار در سنین کودکی بودند از بقیة اهل خانواده سبقت گرفتند. رفتند در دامن رسول خدا نشستند و عرضه داشتند :
پدر جان به جبرائیل بگوئید از خرماهای بهشتی برای ما بیاورد .
و حضرت رسول اکرم هم به خواستة حسین خود جامه عمل پوشانیدند و به جبرئیل دستور دادند یک طبق از خرماهای بهشتی برای اهل بیت بیاورد.

مدتی نگذشت که جبرائیل یک طبق خرمای بهشتی را آورده و در حجرة حضرت زهرا (سلام الله علیها)گذاشت.
پیامبر خطاب به دختر خود فرمودند : فاطمه جان یک طبق خرمای بهشتی در حجره تو نهاده شده است ، آنرا نزد من بیاور .
حضرت زهرا آن طبق را آوردند و نزد پدر گذاشتند. پیامبر خرمای اول از درون ظرف برداشتند و در دهان سرور جوانان اهل بهشت امام حسین نهادند و فرمودند (حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت)
سپس خرمای دوم را از درون ظرف برداشتند و در دهان دیگر سرور جوانان اهل بهشت امام حسن نهادند و باز فرمودند «حسن جان نوش جانت ، گوارای وجودت ».
خرمای سوم را در دهان جگر گوشة خود حضرت زهرا نهادند و همان جمله را هم خطاب به حضرت زهرا بیان کردند.
خرمای چهارم را هم در دهان حضرت علی نهادند و فرمودند « علی جان نوش جانت‌، گوارای وجودت »
خرمای پنجم را از درون ظرف برداشتند و باز دوباره در دهان حضرت علی نهادند و همان جمله را تکرار نمودند .
خرمای ششم را برداشتند، ایستادند و در دهان حضرت علی گذاشتند و باز همان جمله را تکرار کردند.
در این هنگام حضرت زهرا فرمودند: پدر جان به هر کدام از ما یک خرما دادید اما به علی سه خرما و در مرتبه سوم هم ایستادید و خرما در دهان علی گذاشتید .
چرا بین ما اینگونه رفتار کردید ؟
رسول اکرم خطاب به دختر خود فرمودند :
فاطمه جان وقتی خرما در دهان حسین نهادم ، دیدم و شنیدم که جبرائیل و مکائیل از روی عرش ندا بر آورده اند که : «حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به تبع آنها این جمله را تکرار کردم
وقتی خرما در دهان حسن نهادم باز جبرائیل و مکائیل همان جمله را تکرار کردند و من هم به تبع آنها آن جمله را گفتم که « حسن جان نوش جانت»
فاطمه جان وقتی خرما در دهان تو نهادم دیدم حوری های بهشتی سر از غرفه ها در آورده اند . و می گویند « فاطمه جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به پیروی از آنها این جمله را تکرار کردم .
اما وقتی خرما در دهان علی نهادم شنیدم که خداوند از روی عرش صدا می زند « علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت » .
به اشتیاق شنیدن صوت حق خرمای دوم در دهان علی نهادم باز هم خداوند از روی عرش ندا زد که «هنیأ مرئیاً لک یا علی » نوش جانت ، گوارای وجودت علی جان .
به احترام صوت حق از جا برخاستم و خرمای سوم در دهان علی نهادم ، شنیدم که باز خداوند همان جمله را تکرار کرد و سپس به من فرمود :
(( یا رسول الله بعزت و جلالم قسم اگر تا صبح قیامت خرما در دهان علی بگذاری من خدا هم می گویم علی جانم نوش جانت ، گوارای وجودت ))
((جلال العیون علامة مجلسی))

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
علامه مجلسي اين روايت را به صورت مرسل نقل کرده است
أقول، وجدت في بعض مؤلفات أصحابنا أنه روي مرسلا عن جماعة من الصحابة قالوا د
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏43 ؛ ص310
اما بايد به اين نکته توجه داشت که نزول مائده آسماني بر حضرت فاطمه عليها السلام و ائمه عليهم السلام ، از چيزهايي است که در منابع شيعه و سني نقل شده است و تنها اين روايت فوق نيست
ابن شاهين مي نويسد:
نظر على رضى الله عنه وشم ريحه رمى فاطمة عليها السلام ببصره رميا شحيحا فقالت له ما أشح نظرك وأشده سبحان الله هل أذنبت فيما بينى وبينك ذنبا استوجبت به السخط قال وأى ذنب أعظم من ذنب أصبته اليوم أليس عهدى بك اليوم وأنت تحلفين بالله مجتهدة ما طعمت طعاما من يومين فنظرت إلى السماء فقالت إلهى يعلم فى سمائه ويعلم فى أرضه أنى لم أقل إلا حقا قال فأنى لك هذا الذى لم أر مثله قط ولم أشم مثل رائحته ولم آكل أطيب منه فوضع النبى صلى الله عليه وسلم كفه المباركة بن كتفى على رضى الله عنه ثم هزها وقال يا على هذا ثواب دينارك هذا جزاء دينارك هذا من عند الله إن الله يرزق من يشاء بغير حساب ثم استعبر النبى صلى الله عليه وسلم باكيا فقال الحمد لله الذى أبى لكما أن يخرجكما من الدنيا حتى يجريك فى المجرى الذى أجرى فيه زكريا ويجريك فيه يا فاطمة بالمثال الذي جرت فيه مريم ) كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقا ( الآية
جزء فضائل فاطمة ج 1 ص 27
شيخ طوسي نيز در امالي چنين نقل مي کند:
..... يا فاطمة، أنى لك هذا الطعام الذي لم أنظر إلى مثل لونه قط، و لم أشم مثل ريحه قط، و ما أكلت أطيب منه قط قال: فوضع رسول الله (صلى الله عليه و آله) كفه الطيبة المباركة بين كتفي علي بن أبي طالب (عليه السلام)، فغمزها، ثم قال: يا علي، هذا بدل دينارك، و هذا جزاء دينارك من عند الله‏ «إن الله يرزق من يشاء بغير حساب» «1» ثم استعبر النبي (صلى الله عليه و آله) باكيا، ثم قال: الحمد لله الذي أبى لكم أن تخرجا من الدنيا حتى يجزيكما، و يجزيك يا علي‏
بمنزلة زكريا، و يجري فاطمة مجرى مريم بنت عمران، كلما دخل عليها زكريا المحراب‏ وجد عندها رزقا
الأمالي (للطوسي)ص616
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
37 | امین | | ٢١:٥٦ - ١٧ مرداد ١٣٩٤ |
باسلام خدمت بزرگواران و کارشناسان محترم لطفا به این شبهات پاسخ بدید { البته شبهه که برای من نیست فقط برای پاسخ به وهابیون } :
وهابیون برای پاسخ به روایات صحیحی که در کتب خودشون موجود هست مبنی بر اینکه هیچ روایت صحیحی از پیامبر وارد نشده که دست بسته نماز میخوندن این روایات رو مطرح کردن :
http://library.islamweb.net/hadith/display_hbook.php?bk_no=184

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
ربط اين روايت که در خصوص قضاي حاجت مي باشد، به دست بسته خواندن پيامبر (ص) چيست؟؟
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
38 | امین | | ١١:٤١ - ١٨ مرداد ١٣٩٤ |
باسلام؛ لطفا چند مورد از روایتی که علمای اهل سنت گفتن پیامبر(ص) عصمت داره و معصوم از گناه هست رو مطرح کنید..

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
برخي از علماي اهل سنت مانند سبکي عصمت انبياء در امر تبليغ و گناهان را اجماعي دانسته اند:
أجمعت الأمة على عصمة الأنبياء فيما يتعلق بالتبليغ وفي غير ذلك من الكبائر ومن الصغائر الرذيلة.
الخصائص الكبرى، ج 2، ص 449
در اين خصوص رواياتي نيز نقل شده است که عصمت پيامبر (ص) را ثابت مي کند
هيثمي روايتي را چنين نقل مي کند که صحابه گفتند يا رسول الله شما با ما شوخي مي‌کني، آيا اين شوخي‌ها هم الگو است؟ حضرت فرمود: من جز حق چيزي نمي‌گويم؛ حتي وقتي که با شما شوخي مي‌کنم، شوخي‌هاي من حق است.
وعن أبي هريرة عن النبي صلى الله عليه وسلم قال إني لأمزح ولا أقول إلا حقا قالوا إنك تداعبنا يا رسول الله قال إني لا أقول إلا حقا رواه الطبراني في الأوسط وإسناده حسن
مجمع الزوائد ج 9 ص 17
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
39 | شیعه علی | | ٠٥:٠٧ - ١٩ مرداد ١٣٩٤ |
سلام.این سند رو لطفا برام بررسی رجالی کنید ؟ممنون میشم
محمد بن سعد عن الواقدي عن محمد بن صالح عن عبيد بن رافع عن عثمان بن الشريد
حدثني محمد بن سعد عن الواقدي عن محمد بن عبد الله عن أبيه عن عبد الله بن ثعلبة بن صُعير
مصعب بن عبد الله الزبيري عن إبراهيم بن سعد عن أبيه


پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اشکال عمده اي که در اسناد اين روايات ممکن است گرفته شود، بخاطر واقدي است که برخي او را کذاب دانسته اند اما در خصوص واقدي بايد به اين نکته توجه داشت که رواياتي که ابن سعد از واقدي نقل کرده است در نزد اهل سنت به بهترين روايت معروف است
صفدي مي نويسد :
وأجود الروايات عنه رواية ابن سعد في الطبقات
وافي بالوفيات ج4 ، ص 168 ، ترجمه الواقدي محمد بن عمر بن واقد السلمي مولاهم المعروف بالواقدي الإمام أبو عبد الله المدني .
همچنين علماي اهل سنت واقدي را به عنوان متخصص در تاريخ مي شناسند لذا از اين باب کلام او را مي پذيرند
همچنانکه در تاريخ بغداد آمده است واقدي اعلم مردم به امر اسلام ، مغازي و تاريخ مردم بوده است
قال أبو أيوب : وسمعت إبراهيم الحربي يقول : كان الواقدي أعلم الناس بأمر الإسلام ، فأما الجاهلية فلم يعلم منها شيئا .
تاريخ بغداد - الخطيب البغدادي - ج 3 ص 215
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
40 | امین | | ٠١:٣١ - ٢٠ مرداد ١٣٩٤ |
باسلام خدمت بزرگواران ایام شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رو به شما تسلیت عرض میکنم..
ببخشید میشه یه روایت صحیح در این مورد ذکر کنید :
إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ، وَأَخْبَرَنِي أَنَّهُ يُحِبُّهُمْ"، قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَنْ هُمْ؟ قَالَ: عَلِيٌّ مِنْهُمْ، يَقُولُ ذَلِكَ ثَلَاثًا، وَأَبُو ذَرٍّ، وَسَلْمَانُ، وَالْمِقْدَادُ
روایت صحیح نتونستم در این مورد پیدا کنم..

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
چندين روايت در اين خصوص نقل شده است. ترمذي روايت معتبري را چنين نقل مي کند:
حدثنا إسماعيل بن مُوسَى الْفَزَارِيُّ بن بِنْتِ السُّدِّيِّ حدثنا شَرِيكٌ عن أبي رَبِيعَةَ عن بن بُرَيْدَةَ عن أبيه قال قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ وَأَخْبَرَنِي أَنَّهُ يُحِبُّهُمْ قِيلَ يا رَسُولَ اللَّهِ سَمِّهِمْ لنا قال عَلِيٌّ منهم يقول ذلك ثَلَاثًا وأبو ذَرٍّ وَالْمِقْدَادُ وَسَلْمَانُ أَمَرَنِي بِحُبِّهِمْ وَأَخْبَرَنِي أَنَّهُ يُحِبُّهُمْ.
پيامبر صلي الله عليه وآله فرمودند : خدابرمن امر كرد كه چهار نفر از اصحابم را دوست دارم و خبر داد كه او هم آنها را دوست دارد گفته شد يارسول الله نامشان را برايمان بگو؟ حضرت سه بار فرمود علي از آنها ست و ابوذر، مقداد و سلمان كه خدا من را مآمور كرده كه آنها را دوست بدارم و خبر هم داد كه خود خدا آنها را دوست دارد.
ترمذي در پايان روايت را حسن دانسته و گويد:
قال هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ لَا نَعْرِفُهُ إلا من حديث شَرِيكٍ.
اين حديث حسن است وتنها از طريق حديث شريك مي‌شناسم .
الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاى 279هـ)، سنن الترمذي، ج 5، ص 636، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
  بعدی [1] [2]  
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب