2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
بررسی مسئله سوزاندن انسان – بررسی روایات احراق در منابع شیعه (5)
کد مطلب: ٧٤٨٧ تاریخ انتشار: ٢٧ بهمن ١٣٩٣ - ١٥:٥٤ تعداد بازدید: 4655
خارج کلام مقارن » احراق و سوزاندن انسان
بررسی مسئله سوزاندن انسان – بررسی روایات احراق در منابع شیعه (5)

جلسه شصت و دوم 1393/11/27

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه شصت و دوم 1393/11/27

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداءالله الی یوم لقاء الله.

بحث ما در رابطه با روایات احراق در منابع شیعه بود. که در جلسات گذشته روایاتی را مطرح کردیم و مورد بحث قرار دادیم.

روایت اول: فرد لواط شونده، باید در آتش سوزانده شود

روایت دیگری در این زمینه، روایتی است که مرحوم کلینی در کافی مطرح کرده است، که البته مرحوم مجلسی می گوید این روایت ضعیف است، علاوه بر اینکه این روایت مرفوعه هم هست:

«عَنْ أَبِي يَحْيَى الْوَاسِطِيِّ رَفَعَهُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلَيْنِ يَتَفَاخَذَانِ قَالَ حَدُّهُمَا حَدُّ الزَّانِي فَإِنِ ادَّعَمَ أَحَدُهُمَا عَلَى صَاحِبِهِ ضُرِبَ الدَّاعِمُ ضَرْبَةً بِالسَّيْفِ أَخَذَتْ مِنْهُ مَا أَخَذَتْ وَ تَرَكَتْ مِنْهُ مَا تَرَكَتْ يُرِيدُ بِهَا مَقْتَلَهُ وَ الدَّاعِمُ عَلَيْهِ يُحْرَقُ بِالنَّار»

ابویحیی واسطی در یک روایت مرفوعه می گوید: از امام سؤال کردم از حد دو مردی که عمل تفخیذ را انجام داده اند.

امام فرمود: حدشان حد زنا کننده است؛ اگر یکی عمل لواط را روی دیگری مرتکب شده باشد، به لواط کننده یک ضربه شمشیری که کشنده باشد، زده می شود، تا هر کجا که شمشیر رسید و بعد او را رها می کنند. چه با آن ضربه کشته شود و چه زنده بماند، البته باید ضربه به قصد کشت باشد و فرد مورد لواط قرار گرفته را در آتش می سوزانند.

كافي، ج‏7 ، ص200، ح 11

به نظر علمای شیعه، این روایت ضعیف است

بعضی از فقهای شیعه، مثل مرحوم خوانساری در «جامع المدارک في شرح مختصر النافع» ج7، ص 77، این روایت را آورده ولی گفته که این روایت با خیلی از روایات در تعارض است.

مرحوم آقای فاضل لنکرانی هم، این روایت را آورده و در ذیل روایت گفته است که:

«يردّه ضعف سند الرواية، مضافاً إلى كونها مخالفة للشهرة المحقّقة»

سند این روایت ضعیف است و در ثانی مخالف مشهور تحقق یافته بین فقهاء هم است.

تفصيل الشريعة في شرح تحرير الوسيلة - الحدود؛ ص: 309

مخالف مشهور بودن این روایت به این سبب است که در مورد «تفخیذ»، «تعزیر» مطرح است نه «حد». و فرقی هم نمی کند که تفخیذ بین دو مرد باشد، و یا بین یک مرد و یک زن باشد. ولی در «ایقاب» و عمل لواط، «حد» مطرح می شود که قبلاً اشاره کردیم.

روایت دوم: مجازات لواط کننده، سوزاندن با آتش است

این روایت در کتاب فقه منسوب به امام رضا(سلام الله علیه)، مشهور به «فقه الرضا»ست. البته طبق آنچه ما تحقیق کردیم، این کتاب هیچ ارتباطی به امام رضا علیه السلام ندارد. و هیچ دلیلی، نه قوی و نه ضعیف، مبنی بر اینکه این کتاب از امام رضا باشد، ما پیدا نکردیم.

بررسی صحت کتاب «فقه الرضا» و «مصباح الشریعه»

مثل همان کتاب «مصباح الشریعه» که فقه منسوب به امام صادق(سلام اللله علیه) است ولی مثل همان فقه الرضا، انسان می تواند یقین پیدا کند که از امام صادق نیست، بلکه مربوط به یکی از این صوفی هاست. زیرا حرفهای این کتاب، به حرفهای معصوم شباهت ندارد.

ما شبانه روز با روایات امام صادق علیه السلام انس داریم، لحن روایات و الفاظی که ائمه به کار می برند، اصلاً با الفاظی که در مصباح الشریعه هست، هیچ همخوانی ندارد.

خدا بیامرزد حضرت امام را که معتقد بود متن این کتاب مصباح الشریعه نشان می دهد که از امام علیه السلام صادر شده است، کاملاً بر خلاف نظر ما که معتقدیم اتفاقاً متن این کتاب دلالت می کند که از امام صادر نشده است.

کلمات فریاد می زند که من از معصوم صادر نشدم، کلمات معصومین تالی تلو قرآن است. ائمه معصومین، افصح الناس بودند و عباراتشان افصح الکلام بود. همان فصاحت و بلاغتی که در قرآن است در مرتبه نازل تر در کلمات معصومین است.

حضرت امام به این کتاب حسن ظن داشتند؛ البته مطالب این کتاب هم واقعاً لذت بخش است. مخصوصاً اگر انسان روحیه عرفانی هم داشته باشد، از خواندن مطالب این کتاب، بیشتر لذت می برد.

کتاب «فقه الرضا» متعلق به «ابن بابویه» است نه امام رضا

«فقه الرضا» تا جائی که برای ما ثابت شده، مربوط به «ابن بابویه» پدر مرحوم شیخ صدوق است. فقهای ما معمولاً کتاب های فقهی خودشان را در سابق و قبل از شیخ مفید و دیگران، بر اساس روایات تنظیم می کردند، یعنی متن روایات را به عنوان فتاوای خودشان در کتاب می آوردند. یعنی تلاش می کردند که فتاوای خودشان را از جملات معصوم انتخاب کنند، از جمله، همین کتاب ابن بابویه است که مشهور شده است به «فقه الرضا». لذا انتساب این کتاب به آقا امام رضا(سلام الله علیه) محرز نیست، بلکه خلافش ثابت است.

در کتاب فقه الرضا این روایت مطرح شده است:

«اتق الزنا و اللواط و هو أشد من الزنا و الزنا أشد منه و هما يورثان صاحبهما اثنين و سبعين داء في الدنيا و في الآخرة... مَن لاط بغلام فعقوبته أن يحرق بالنار أو يهدم عليه حائط أو يضرب ضربة بالسيف و لا تحل له أخته في التزويج أبدا و لا ابنته و يصلب يوم القيامة على شفير جهنم حتى يفرغ الله من حساب الخلائق ثم يلقيه في النار فيعذبه بطبقه طبقة حتى يؤديه إلى أسفلها فلا يخرج منها أبدا»

از زنا و لواط پرهیز کنید، که لواط از زنا شدیدتر است و زنا از لواط شدیدتر است و هر دو برای عاملینش هفتاد و دو مرض در دنیا و آخرت به ارث می گذارد... هر کس با پسری لواط کند مجازاتش این است که در آتش سوزانده شود یا دیواری روی او خراب شود یا یک ضربه شمشیر بر گردنش زده شود و ازدواج با خواهر و دختر لواط شونده بر لواط کننده حلال نیست، و در روز قیامت از پشتشان آویزان می شوند تا اینکه خداوند از حساب و کتاب مردم فارق شود سپس او را در آتش می اندازد و طبقه به طبقه در جهنم عذاب خواهد دید تا برسد به پائین ترین طبقه جهنم، پس از آنجا هرگز خارج نخواهد شد.

فقه الرضا، ص 277 و 278؛ المستدرک نوری، ج14، ص 342

شما ملاحظه می کنید که تک تک این کلمات و جملات فریاد می زند که من کلام معصوم نیستم و کلام غیر معصوم هستم. این جملات جملات فتوائی است نه جملات روائی و صادر شده از یک معصوم.

اعتقاد شیعه در مورد «خالدین در جهنم»

همین عبارتی که می گوید «از جهنم هرگز خارج نمی شود»؛ با معارف اهل بیتی نمی سازد. زیرا کسانی که مخلد در عذاب هستند، اختصاص دارد به کسانی که بدون ایمان از دنیا رفته اند.

یعنی اگر کسی ایمانش را حفظ کند، یعنی شهادتین را موقع مرگ حفظ کند، و شیطان دم مرگ، شهادتین را از او سلب نکند، قطعاً، قطعاً، و قطعاً مخلد در آتش جهنم نخواهد بود. و این از ضروریات عقاید شیعه است. و ما کاری با عقاید اهل سنت نداریم.

عقیده شیعه این است که کسی که با ایمان از دنیا می رود مخلد در آتش نیست. حالا ممکن است بنده ای به خاطر یک گناه صد سال در آتش جهنم بماند، مطابق گناهانی که مرتکب شده در جهنم خواهد ماند، ولی بعد از سپری شدن دوران محکومیت، از آتش جهنم بیرون می آید و وارد بهشت می شود. این عقیده شیعه است.

عالمان دین نباید به ایمان خودشان مطمئن باشند

ما باید مواظب باشیم که خیلی به خودمان خاطر جمع نباشیم، چرا که شیطان نسبت به ما قوی تر از افراد عادی است. و گناهان ما هم مثل افراد عادی نیست، لذا در روایات داریم که امام صادق (سلام الله علیه) به شخصی به نام حفص فرمودند:

«يُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ‏ سَبْعُونَ ذَنْباً قَبْلَ أَنْ يُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ وَاحِدٌ»

از یک فرد جاهل هفتاد گناه بخشیده می شود، قبل از آنیکه یک گناه از یک عالم بخشیده شود.

کافی، ج1، ص 47

به قول آقای مظاهری، شیطان طلبه، خودش طلبه است! از تمام فت و فون طلبگی آگاهی دارد. لذا خطر سرقت ایمان ما طلبه ها، والله سخت تر است.

خاطره ای از امام خمینی(ره) از یک دعای مستجاب

خدا بیامرزد حضرت امام را، آقای اشراقی داماد حضرت امام، نقل می کرد در حیاط جماران با امام قدم می زدیم، امام گفت: آقای اشراقی اگر یک نفر از طرف خدای عالم بیاید و بگوید خداوند به تو پیام داده که یک حاجت برآورده شده و یک دعای مستجاب پیش من داری، آن حاجت را چه می خواهی؟

آقای اشراقی می گوید: من خیلی فکر کردم که چه بخواهم و چه نخواهم، ترسیدم یک جمله ای بگویم که امام ایراد بگیرد، برگشتم به امام گفتم: اگر برای خود شما یک همچین اتفاقی بیافتد از خدا چه می خواهید؟ امام گفت: اگر یک همچین اتفاقی برای من بیافتد، از خدای عالم عاقبت به خیری طلب می کنم.

ما در روایات شیعه و سنی داریم که چه بسا یک انسانی عمل اهل معاصی مرتکب می شود ولی قبل از مرگ، خداوند به او توفیق می دهد با حالت صالحان از دنیا می رود؛ و چه بسا عبدی یک عمر عمل صالحان انجام می دهد، ولی آخر عمر با عمل «طالحان» از دنیا می رود.

لذا یک مقداری بیشتر باید مواظب خودمان باشیم که در ما طلبه ها «عجب» و «ریا» خیلی خطرناک است. حضرت امام هم دارند که صاحبان عجب و ریا وقتی در قیامت نتیجه سختی عجب و ریا را می بینند، آرزو می کنند که ای کاش اهل کبائر بودند ولی اهل عجب و ریا نبودند.

این طلبه به درد طلبگی نمی خورد!

به همین جهت، عزیزان خیلی دقت داشته باشند و تلاش کنند که حتماً نافله شبشان ترک نشود. من بارها گفته ام طلبه ای که آخر شب و قبل از اذان صبح بیدار نشود و چهار رکعت نافله نخواند، این طلبه به درد طلبگی نمی خورد! رمز موفقیت یک طلبه، تهجدش است.

خدای عالم به رسول اکرم خود می فرماید:

]وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى‏ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً[

پاسى از شب را از خواب برخيز و قرآن (و نماز) بخوان، اين يك وظيفه اضافى براى تو است، تا پروردگارت تو را به مقامى درخور ستايش برانگيزد.

سوره إسراء(17): آیه 79

توصیه علمای بزرگ به اهمیت دادن به نافله شب

خدا رحمت کند شهید قدوسی را، می گفت: طلبه ای که آخر شب بیدار نشود و نماز شب نخواند؛ یا قبل از خواب وقت نماز شب رسیده ولی نماز شب نخواند و بخوابد؛ این طلبه ظالم است. یا به تعبیر حضرت امام، هر کس از بزرگان به مقاماتی رسیده اند، همه اهل تهجد بوده اند.

«صاحب جواهر» در کتاب خود و در قسمت تهجد و نافله شب، تعابیر خیلی زیبائی دارد، دوستان حتماً مطالعه کنند. از جمله از فرمایشات ایشان این است: آن ساعت آخر شب، قبل از اذان صبح، وقت خصوصی خدای عالم با بندگانی که خیلی دوستشان دارد است . و هر کسی را توفیق تهجد نمی دهد، به هر کسی در این وقت اختصاصی و ملاقات خصوصی، وقت برای ملاقات و مناجات نمی دهد.

دوستان تلاش کنند که آخر شب، با همان آدابش – اگر بتوانند- یازده رکعت را بخوانند و اگر نمی توانند، سه رکعت را و اگر باز نمی توانند، همان یک رکعت آخرش را بخوانند.

البته اگر کسی شب اول تنها نماز وتر را خواند، شب دوم، سه رکعت آخر را میخواند، شب های بعد، تمام یازده رکعت را می خواند. توفیقات الهی خواهد آمد.

خواص معنوی قرائت سوره یس

یکی دیگر از مواردی که توفیقات معنوی انسان را زیاد می کند، مداومت بر خواندن سوره یس است. آنهائی که مخصوصاً آخر شب و قبل از خوابیدن، مداومت داشته باشند به خواندن سوره یس و یا بین الطلوعین بخوانند، توفیقات معنوی از تمام جهات بر سر و روی انسان سرازیر می شود.

خواندن سوره یس، برای توفیقات معنوی بسیار مؤثر است. خیلی مؤثر است. لذا دوستان که آخر شب بیدار می شوند، بعد از دعا برای فرج حضرت ولیعصر، تلاش کنند که برای خودشان عاقبت بخیری بطلبند. عاقبت بخیری از مهمترین چیزهائی است که به قول سعدی:

نداند بجز ذات پروردگار

که فردا چه بازی کند روزگار

من از میان روایاتی که دیدم، این روایت برای من خیلی تکان دهنده بود. خیلی تکان دهنده بود. حتی بعضی اوقات که از ذهنم می گذرانم، موهای بدنم سیخ می شود، دارد که یکی از طوائفی که در فردای قیامت بیش از همه حسرت می برند، بیش از همه تأسف می خورند، آن دسته از علمائی هستند که مردم را موعظه کردند، مردم را نصیحت کردند، مردم به گفتار اینها عمل کردند و رفتند بهشت، ولی خودش به گفتار خودش عمل نکرد گرفتار آتش جهنم شد.

امیرالمۆمنین(علیه السلام) مى فرماید:

«الْعُلَماءُ رَجُلانِ، رَجُلٌ عالِمٌ آخِذٌ بِعِلْمِهِ فَهَذا ناج وَ رَجُلٌ تارِكٌ لِعِلْمِهِ فَهَذا هالِكٌ وَ اِنَّ اَهْلَ النَّارِ لَیَتَأَذَّونَ مِنْ ریحِ الْعالِمِ التّارِكِ لِعِلْمِهِ وَ إِنَّ أَشَّدَ أَهْلَ النّارِ نَدامَةً وَ حَسْرَةً رَجُلٌ دَعا عَبْدَاً إِلى اللّهِ سُبْحانَهُ فَاسْتَجابَ لَهُ وَ قَبِلَ مِنْهُ فَأَطاعَ اللَّهَ فَأَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَ أَدْخَلَ الدّاعىَ النّارَ بِتَرْكِهِ عِلْمَهُ»

دانشمندان دو دسته اند: دسته اوّل دانشمندى كه به علم خویش عمل مى كند و رستگار مى گردد.دسته دوّم دانشمندى كه به علم خود عمل نمى كند و هلاك مى گردد و بى تردید جهنّمیان از بوى بد عالم بى عمل، اذیّت مى شوند. همانا پشیمان ترین و حسرت زده ترین اهل جهّنم، كسى است كه دیگرى را به سوى خدا دعوت كند و دیگرى از او بپذیرد و خدا را اطاعت كند و سپس خدا او را به بهشت داخل سازد، اما دعوت كننده را، به جهت عمل نكردن به علم خویش، وارد جهنّم مى نماید.

کافی، ج1، ص 44، ح1؛ بحارالأنوار، ج2، ص 34، ح 30

یعنی در جهنم بیش از همه اینها حسرت می خورند که ما دیگران را راهنمائی کردیم، رفتند بهشت، ولی خودمان در جهنم گرفتاریم. و این واقعاً سخت است. اگر انسان یک لحظه این منظره را جلوی چشم خود تصور و تجسم کند، خواهد دید که چقدر سخت است.

روایت سوم: ابوبکر به دستور حضرت امیر، مرد مفعول لواط را در آتش سوزاند

روایت سوم از کتاب «جعفریات» نوشته «ابن اشعث» است می گوید:

«أَنَّ أَبَابَكْرٍ أُتِيَ بِرَجُلٍ يُنْكَحُ‏ فِي‏ دُبُرِهِ‏ فَقَالَ يَا عَلِيُّ مَا الْحُكْمُ فِيهِ فَقَالَ أَحْرِقْهُ بِالنَّارِ فَإِنَّ الْعَرَبَ قَائِفٌ مِنَ الْمُثْلَةِ فَأَحْرَقَهُ أَبُوبَكْرٍ بِقَوْلِ عَلِي»

مردی را که مفعول لواط واقع شده بود را پیش ابوبکر آوردند، ابوبکر به امیرالمؤمنین گفت: ای علی! حکم این شخص چیست؟ حضرت فرمود: او را در آتش بسوزان همانا عرب از مثله شدن متنفر و بیزار است. پس ابوبکر او را به دستور علی سوزاند.

الجعفريات (الأشعثيات)؛ ص127

روایت چهارم: حضرت امیر، جمعی از زنادقه را کشت و سپس سوزاند

این روایت در «دعائم الاسلام» قاضی نعمان مغربی است که خیلی نمی شود روی این کتاب حساب کرد

«روينا عنه علیه السلام أنه أتي بزنادقة فقتلهم ثم أحرقهم بالنار»

روایت شده است که افراد زندیقی را پیش امیرالمؤمنین آوردند، و حضرت آنها را کشت و سپس با آتش سوزاند.

دعائم الاسلام، ج1، ص 398

روایت پنجم: حضرت امیر عده ای از منکرین پیامبر را با آتش و دود کشت!

أُتِيَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ هُوَ جَالِسٌ‏ فِي‏ الْمَسْجِدِ بِالْكُوفَةِ بِقَوْمٍ وَجَدُوهُمْ يَأْكُلُونَ بِالنَّهَارِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ

عده ای را به حضور امیرالمؤمنین که در مسجد کوفه نشسته بود، آوردند که در ماه رمضان در روز غذا می خوردند.

فَقَالَ لَهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَكَلْتُمْ وَ أَنْتُمْ مُفْطِرُونَ قَالُوا نَعَمْ قَالَ يَهُودُ أَنْتُمْ قَالُوا لَا قَالَ فَنَصَارَى قَالُوا لَا قَالَ فَعَلَى أَيِّ شَيْ‏ءٍ مِنْ هَذِهِ الْأَدْيَانِ مُخَالِفِينَ لِلْإِسْلَامِ قَالُوا بَلْ مُسْلِمُونَ

امیرالمؤمنین به ایشان فرمود: شما دارید روزه خواری می کنید؟ گفتند: بله. فرمود: شما یهودی هستید؟ گفتند: نه، فرمود: پس مسیحی هستید؟ گفتند: نه، فرمود: پس پیرو کدام دین مخالف اسلام هستید؟ گفتند: ما مسلمانیم!

قَالَ فَسَفْرٌ أَنْتُمْ قَالُوا لَا قَالَ فِيكُمْ عِلَّةٌ اسْتَوْجَبْتُمُ الْإِفْطَارَ لَا نَشْعُرُ بِهَا فَإِنَّكُمْ أَبْصَرُ بِأَنْفُسِكُمْ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ قَالُوا بَلْ ‏أَصْبَحْنَا مَا بِنَا عِلَّةٌ قَالَ فَضَحِكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ

حضرت فرمود: پس مسافر هستید! گفتند: نه، فرمود: آیا دلیلی داشتید که روزه خود را افطار می کردید؟ شاید ما خبر نداریم و انسان حال خود را بهتر می داند. گفتند: نه ما هیچ دلیلی هم نداریم! حضرت با شنیدن این جمله تبسم کردند.

ثُمَّ قَالَ تَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ قَالُوا نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَا نَعْرِفُ مُحَمَّداً قَالَ فَإِنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ قَالُوا لَا نَعْرِفُهُ بِذَلِكَ إِنَّمَا هُوَ أَعْرَابِيٌّ دَعَا إِلَى نَفْسِهِ

سپس امیرالمؤمنین فرمود: آیا شهادت می دهید که خدائی جز خدای یکتا وجود ندارد و محمد فرستاده اوست؟ گفتند: ما شهادت می دهیم که خدائی جز خدای یکتا وجود ندارد، ولی محمد را نمی شناسیم! حضرت فرمود: ایشان رسول خدا هستند. گفتند: ما قبول نداریم، بلکه او یک عرب بادیه نشینی بود که مردم را به سوی خودش دعوت می کرد!

فَقَالَ إِنْ أَقْرَرْتُمْ وَ إِلَّا لَأَقْتُلَنَّكُمْ قَالُوا وَ إِنْ فَعَلْتَ فَوَكَّلَ بِهِمْ شُرْطَةَ الْخَمِيسِ وَ خَرَجَ بِهِمْ إِلَى الظَّهْرِ ظَهْرِ الْكُوفَةِ وَ أَمَرَ أَنْ يَحْفِرَ حُفْرَتَيْنِ وَ حَفَرَ إِحْدَاهُمَا إِلَى جَنْبِ الْأُخْرَى ثُمَّ خَرَقَ فِيمَا بَيْنَهُمَا كَوَّةً ضَخْمَةً شِبْهَ الْخَوْخَةِ فَقَالَ لَهُمْ إِنِّي وَاضِعُكُمْ فِي إِحْدَى هَذَيْنِ الْقَلِيبَيْنِ‏ وَ أُوقِدُ فِي الْأُخْرَى النَّارَ فَأَقْتُلُكُمْ بِالدُّخَان

حضرت فرمود: اگر اقرار نکنید شما را خواهم کشت. گفتند: تو کارت را انجام بده! حضرت این افراد را به پاسداران پنج نفره سپرد و آنها هم ایشان را بردند پشت شهر کوفه، و حضرت دستور داد تا دو تا چاله در کنار هم کندند سپس کوهی از هیزم را بر آنها نهادند و سپس حضرت فرمود من شما را درون یکی از این چاله ها قرار خواهم داد. و در چاله دیگر آتش روشن خواهم کرد و شما را به وسیله دود خواهم کشت.

كافي؛ ج‏4 ؛ ص181، ح 7

«شرطة الخمیس» چه کسانی بودند؟

شرطة الخمیس متشکل از پنج نفر از اطرافیان امیرالمؤمنین بود که وظیفه حفاظت از حضرت، و اطاعت از دستورات حضرت را به عهده داشتند. از جمله آنها، مقداد و سلمان و ابوذر بود.

مرحوم «مامقانی» در جلد اول کتاب «تنقیح المقال»، مفصل در مورد «شرطة الخمیس» صحبت کرده و توضیح داده است.

در مورد روایت فوق هم باید بگوئیم که این روایت کاملاً ضعیف است و هیچ اعتباری ندارد. در این زمینه روایات دیگری نیز وجود دارد. ان شاءالله از جلسات آینده، روایات اهل سنت را خواهیم خواند.

والسلام علیکم و رحمة الله



Share
1 | سعیدی | Iran - Tehran | ١٠:٢٤ - ٠٦ تير ١٣٩٤ |
سلام علیکم
آورده اید:مثل همان کتاب «مصباح الشریعه» که فقه منسوب به امام صادق(سلام اللله علیه) است ولی مثل همان فقه الرضا، انسان می تواند یقین پیدا کند که از امام صادق نیست، بلکه مربوط به یکی از این صوفی هاست. زیرا حرفهای این کتاب، به حرفهای معصوم شباهت ندارد.
مصباح الشریعه یک کتاب عرفانی است نه فقهی.فضیل بن عیاض-صاحب کتاب مصباح الشریعه- از شاگردان خاص و اصحاب سر امام صادق علیه السلام بوده که مورد وثاقت شیعه و سنی است.

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
البته برخي نيز اين کتاب را به شهید ثانی و برخی دیگر به هشام بن حکم و برخی نیز به فضیل بن عیاض نسبت می‌‌دهند.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
2 | منتقد سایت ولیعصر | Iran - Tehran | ١٧:٢٤ - ٠١ تير ١٣٩٥ |
با سلام
حضرت استاد در بررسی روایات احراق در منابع شیعه یک روایت را جا انداختند و آن روایت سوزاندن دو زن مساحقه کننده در کتاب تهذیب الاحکام شیخ است.
محمد بن علي بن محبوب عن بنان بن محمد عن العباس غلام لابي الحسن الرضا عليه‌السلام يعرف بغلام ابن شراعة عن الحسن بن الربيع عن سيف التمار عن ابي عبد الله عليه‌السلام قال : اتي علي بن ابي طالب عليه‌السلام برجل معه غلام يأتيه وقامت عليهما بذلك البينة فقال : يا قنبر النطع والسيف ثم أمر بالرجل فوضع على وجهه ووضع الغلام على وجهه ثم امر بهما فضربهما بالسيف حتى قدهما بالسيف جميعا ، قال : واتي امير المؤمنين عليه‌السلام بامرأتين وجدتا في لحاف واحد وقامت عليهما البينة انهما كانتا تتساحقان فدعا بالنطع ثم امر بهما فاحرقتا بالنار.

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
گذشته ضعف سندی این روایت، این حدیث حمل به تقیه می شود لذا به این روایت عمل نشده است
و أمّا ما رواه التّهذيب (في 8 من حدود لواطه) و الاستبصار (في 6 من لواطه) «عن سيف التمّار، عن الصّادق عليه السّلام- في خبر- قال: أتى أمير المؤمنين عليه السّلام بامرأتين وجدتا في لحاف واحد و قامت عليهما البيّنة أنّهما كانتا تتساحقان فدعا بالنّطع ثمّ أمر بهما فأحرقتا بالنار» ففي طريقه رجال غير معروفين و لم يعمل به
شوشترى، النجعة في شرح اللمعة؛ ج‌11، ص: 88
آیت الله لنکرانی نیز گوید از این روایات اعراض شده اشت و بر طبقش فتوا داده نشده است
في القرآن» و في رواية سيف التمّار، عن أبي عبد اللّٰه (عليه السّلام) في حديث، قال: اتي أمير المؤمنين (عليه السّلام) بامرأتين وجدتا في لحافٍ واحد، و قامت عليهما البيّنة أنّهما كانتا تتساحقان، فدعا بالنطع ثمّ أمر بهما فأُحرقتا بالنار و لا يخفى أنّ هذه الروايات مضافاً إلى ضعف سندها معرض عنها، لعدم الفتوى على طبقها أصلًا،
لنكرانى، تفصيل الشريعة في شرح تحرير الوسيلة - الحدود؛ ص: 330
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات




   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب