2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
دلایل غصب خلافت امیرالمؤمنین - کتمان حدیث غدیر توسط صحابه
کد مطلب: ٧٤٨٤ تاریخ انتشار: ٢١ بهمن ١٣٩٣ - ١٠:٢٢ تعداد بازدید: 7345
خارج کلام مقارن » عمومی
دلایل غصب خلافت امیرالمؤمنین - کتمان حدیث غدیر توسط صحابه

جلسه پنجاه و نهم 1393/11/21

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه پنجاه و نهم 1393/11/21

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداءالله الی یوم لقاء الله.

طبق برنامه های آخر هفته، که پاسخ می دادیم به کلیپ های تولید شده توسط وهابیت بر ضد اعتقادات شیعه، امروز هم یک کلیپی را پخش می کنیم و درباره آن صحبت می کنیم.

آنچه در این کلیپ مطرح شده است این است:

«حق غصب شده علی بن ابیطالب رضی الله عنه»

شیعه معتقد است که یاران پیامبر (صلی الله علیه و سلم) پس از رحلت آن حضرت، حق امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه را غصب نمودند. و دانسته سفارش و دستور رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را در باره جانشینی آن حضرت، پنهان ساختند. و راه نافرمانی در پیش گرفته و همگی آنها بر این کار متفق شدند. و با انجام این کار، کافر و مرتد گشتند. و کفر آنها بدتر از کفر کفار مکه در عهد جاهلیت بود زیرا قلباً می دانستند که کافرند ولی در بین مردم می گفتند که ما مسلمانیم یعنی نعوذ بالله منافق هم بودند. اینک از آنها می پرسیم: در چه وضعیتی نفاق به وجود می آید؟ آنجا که قدرت در دست مسلمانها باشد و یا آنجا که مسلمانها ضعیف باشند؟»

چند نکته مهم در این کلیپ مطرح می شود:

نکته اول: حق امیرالمؤمنین غصب شده است.

نکته دوم: پیغمبر علی را به عنوان خلیفه قرار داده بود ولی صحابه او را انکار کردند.

نکته سوم: به خاطر این انکارشان، صحابه همگی کافر شدند، بلکه منافق شدند.

البته این نکته سوم اشاره به روایتی دارد از امام باقر (سلام الله علیه) که فرمودند:

«كَانَ‏ النَّاسُ‏ أَهْلَ‏ رِدَّةٍ بَعْدَ النَّبِيِّ إِلَّا ثَلَاثَةً ... الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ أَبُوذَرٍّ الْغِفَارِيُّ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ عَلَيْهِم»

تمام مردم بعد از پیامبر مرتد شدند مگر سه نفر، مقداد بن اسود، ابوذر غفاری، و سلمان فارسی، که رحمت و برکات خداوند بر ایشان باد.

کافی، ج ‏8 ، ص 245، ح 341

نکته اول: حق امیرالمؤمنین غصب شد:

در مورد نکته اول و مسئله غصب حق امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) باید بگوئیم که خود «صحیح بخاری» این مسئله را نقل می کند که امیرالمؤمنین به ابوبکر فرمود:

«وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالأَمْرِ»

ای ابوبکر تو در حق ما استبداد کردی

صحیح بخاری ج5 ص 82 ح 4240

ما از آقایان می پرسیم که «استبداد» معنایش چیست؟ غیر از این است که یعنی حکومت و خلافت مال ما بود، تو غصبش کردی؟!

گر چه در این روایت، راوی کمی شیطنت هم می کند و مسئله مشورت و... را مطرح می کند ولی همین عبارت «اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالأَمْرِ» برای ما کافی است. آیا همین عبارت امیرالمؤمنین، اشاره به غصب خلافت نیست؟!

«ابن قتیبه دینوری» هم نقل می کند که امیرالمؤمنین فرمود:

«أَنَا أحَق بِهذا الأمر منكم، لا أّبايعكُم و أنتم أولى بالبيعة لي... و تأخذونه منا أهل البيت غَصباً»

من در امر خلافت سزاوارتر از شما هستم، و با شما بیعت نمی کنم در حالی که شما سزاوارتر هستید که با من بیعت کنید. و خلافت را از ما اهل بیت غصب کردید.

الإمامة و السیاسة، ابن قیبه دینوری، ج1، ص 18

گلایه های امیرالمؤمنین از خلفاء و گذشتگان در نهج البلاغه

در نهج البلاغه هم فراوان داریم از اینگونه شکایات و انتقادات امیرالمؤمنین از خلفاء، و غصب خلافت حضرت، مثل این تعابیر:

«امَّا الاِسْتِبْدَادُ عَلَيْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْأعْلَوْنَ نَسَبا وَ الْأشَدُّونَ بِالرَّسُولِ صَلّى اللّهُ عَلَيهِ وَ آلِه نَوْطا فَإِنَّهَا كَانَتْ أثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ»

آن ظلم و خودکامگی که نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد، در حالی که ما را نسب برتر و پیوند خویشاوندی با رسول خدا استوارتر بود جز خودخواهی و انحصار طلبی چیز دیگری نبود که گروهی بخیلانه به کرسی خلافت چسبیدند.

نهج البلاغه خطبه 162

یا این تعبیر که می فرماید:

«فَوَاللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي، وَ لاَ يَخْطُرُ بِبَالِي انَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْاءَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ عَنْ اهْلِ بَيْتِهِ، وَ لاَ اَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ»

سوگند به خدا نه در فکرم می گذشت، و نه در خاطرم می آمد که عرب، خلافت را پس از رسول خدا از اهل بیت او بگرداند، یا مرا پس از وی از عهده دار شدن حکومت باز دارد.

نهج البلاغه نامه62

یا در این تعبیر که از «قریش» انتقاد می کنند:

«فَإِنَّهُمْ قَدْ أجْمَعُوا عَلَى حَرْبِي كَإِجْمَاعِهِمْ عَلَى حَرْبِ رَسُولِ اللَّهِ قَبْلِي فَجَزَتْ قُرَيْشا عَنِّي الْجَوَازِي، فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ سَلَبُونِي سُلْطَانَ ابْنِ أمِّي»

همانا قریش در جنگ با من متحد شدند آنگونه که پیش از من در نبرد با رسول الله (صلى الله عليه و آله ) همدست شده بودند. خداوند قريش را به كيفر زشنی هایشان عذاب کند، كه پيوند خويشاوندى مرا بريدند و حكومت فرزند مادرم (پیامبر) را از من ربودند.

نهج البلاغه، نامه 36

در جای دیگر حضرت تعبیر تندی دارد و می فرماید:

«إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ صَلّى اللّهُ عَلَيهِ وَ آلِه رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ... وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ»

زمانی که خداوند جان پيامبر خود (صلى اللّه عليه و آله ) را قبض کرد، قومى به عقب بازگشتند و در راههاى گوناگون، كه به هلاكتشان مى انجاميد گام نهادند. ... و به شيوه آل فرعون در بيهوشى و گمگشتگى و غفلت سر مى كردند.

نهج البلاغه، خطبه 150

نکته ظریف حضرت امیر در نامه 53 نهج البلاغه است، همان نامه معروف حضرت به مالک اشتر نخعی، در آنجا حضرت از گذشتگان و غاصبین حکومت، به «اشرار» تعبیر می کند:

«فَانْظُرْ فِي ذَلِكَ نَظَرا بَلِيغا، فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أسِيرا فِي أيْدِي الْأشْرَارِ، يُعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَى وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا»

در اين كار، نيكو نظر كن كه اين دين در دست بدكاران اسير بود. از روى هوا و هوس در آن عمل مى شد و وسيله طلب دنيا قرار داده شده بود.

شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج17، ص 34

تعبیر حضرت در این نامه خیلی تعبیر تندی است. تعبیری که هم در منابع شیعه آمده و هم در منابع اهل سنت آمده است. ده ها مصدر دارد. این نامه حضرت به مالک اشتر، الآن در سازمان یونسکو به عنوان یک سند تاریخی در شیوه حکومت داری، ثبت شده است.

نکته دوم: پیغمبر، علی را به عنوان خلیفه معین کرد ولی صحابه او را انکار کردند:

اهل سنت می گویند با توجه به سوابقی که از صحابه سراغ داریم، امکان پذیر نیست که پیامبر، حضرت علی را به عنوان خلیفه معین کرده باشد، ولی صحابه او را کتمان بکنند.

در همین زمینه، «یوسف قرضاوی» هم گفته است که یکی از دلائلی که نشان می دهد «شیعه» بدعت گذار است و خارج از ملت اسلام است، این است که شیعه معتقد است پیامبر اکرم حضرت علی را به عنوان خلیفه معین کرده بود، ولی صحابه آن را کتمان کردند؛ و اتهام کتمان به صحابه بدعت است و موجب کفر است!

در پاسخ این مسئله باید بگوئیم که یکی از ادله قطعی جانشینی حضرت امیر (سلام الله علیه) بعد از پیغمبر، حدیث غدیر است که بسیاری از منابع اهل سنت آن را نقل کرده اند. ولی در همان زمان حضرت امیر، عده ای این مسئله را کتمان کردند و دچار نفرین حضرت امیر هم شدند.

صحابه کتمان کننده غدیر، دچار نفرین حضرت امیر شدند

کتابهای متعددی این کتمان صحابه را نقل کرده اند از جمله «احمد بن حنبل» است که در کتاب مسند خود از عبدالرحمن بن لیلی نقل می کند که گفت:

«قَالَ: أَنْشُدُ اللهَ رَجُلًا سَمِعَ رَسُولَ اللهِ وَشَهِدَهُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ إِلا قَامَ، وَلا يَقُومُ إِلا مَنْ قَدْ رَآهُ، فَقَامَ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا، ... فَقَامَ إِلا ثَلاثَةٌ لَمْ يَقُومُوا، فَدَعَا عَلَيْهِمْ، فَأَصَابَتْهُمْ دَعْوَتُهُ»

امیرالمؤمنین گفت: شما را سوگند می دهم هر کسی شاهد بود و شنید کلام پیغمبر را در غدیرخم، قیام کند. هر کسی که دیده قیام کند. پس دوازده نفر قیام کردند... همه قیام کردند مگر سه نفر که بلند نشدند و کتمان کردند، و حضرت امیر آنها را نفرین کرد و نفرین حضرت دامن آنها را گرفت.

مسند احمد بن حنبل، ج1، ص 119

این داستان را «مقدسی» نیز در کتاب «الأحادیث المختاره» ج 2، ص 274؛ که از کتاب های معتبر اهل سنت است و معتقدند که تمام روایات این کتاب صحیح است، نقل کرده است.

«ابن اثیر» در «اسدالغابه» با ذکر این واقعه، اسم دو نفر از صحابه کتمان کننده را هم نام می برد که به نفرین حضرت، دچار آفت شدند:

«فقام نفر شهدوا أنهم سمعوا ذَلِكَ من رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وكتم قوم، فما خرجوا من الدنيا حتَّى عموا، وأصابتهم آفة، منهم: يزيد بْن وديعة، وعبد الرَّحْمَن بْن مدلج»

عده ای بلند شدند و شهادت دادند که جانشینی حضرت امیر را از پیامبر شنیدند، ولی عده ای کتمان کردند و هنوز زنده بودند که نابینا شدند و دچار آفت و بیماری شدند. مثل یزید بن ودیعه و عبدالرحمن بن مدلج

اسدالغابه ج3، ص 321

«انس بن مالک» غدیر را کتمان کرد دچار بیماری برص شد

«ابن قتیبه دینوری» در کتاب «معارف» خود که از کتاب های معتبر ایشان است، غیر از «الإمامة و السیاسة»، در باره «انس بن مالک» که خادم پیامبر بود و در میان اهل سنت جایگاه خیلی ویژه ای هم دارد و جز راویان کثیرالروایت است، نقل می کند:

«أنس بن مالك كان بوجهه برص. و ذكر قوم، أن عليا رضى الله عنه سأله عن قول رسول الله صلّى الله عليه وسلم: اللَّهمّ وال من والاه، وعاد من عاداه؟ فقال: كبرت سنّى و نسيت. فقال له على رضى الله عنه إن كنت كاذبا فضربك الله، ببيضاء لا تواريها العمامة»

انس بن مالک در صورت خود بیماری برص داشت. عده ای گفته اند که روزی علی از انس بن مالک درباره کلام پیامبر که فرمود: خدایا دوستان علی را دوست بدار و دشمن علی را دشمن بدار، پرسید؛ او گفت: سن من زیاد شده و فراموش کرده ام. علی به او گفت: اگر دروغ گفته باشی خداوند تو را به بیماری برص گرفتار کند که عمامه روی سرت هم نتواند آن را بپوشاند.

المعارف، ابن قتیبه دینوری، ج1، ص 580

در مورد سخن انس بن مالک که می گوید: من پیر شدم؛ در یک مصدری دیدم که سن انس در زمان رحلت پیامبر، بیست و دو، یا بیست و سه سال بیشتر نبود. یعنی در زمان حضرت امیر می شود پنجاه، یا پنجاه و پنج ساله. و مشخص است که یک انسان پنجاه و پنج ساله آنقدر پیر نیست که اینگونه حوادث را فراموش کند.

قسم می خورم که دیگر حدیثی را درباره علی کتمان نکنم!

نقل شده است که «انس بن مالک» بعد از نفرین حضرت، به بیماری برص گرفتار شد و این بیماری تا آخر عمر با او بود.

قابل توجه اینکه انس بن مالک پس از مبتلا شدن به این مرض گفت:

«إني آليت ألا أكتم حديثا سئلت عنه في علي بعد يوم الرحبة»

من قسم خوردم که بعد از جریان نفرین علی در رحبه، دیگر حدیثی را درباره علی کتمان نکنم.

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج4، ص 44

«زید بن ارقم» از اصحاب پیامبر است که حدیث غدیر را کتمان می کند و به نفرین امیرالمؤمنین کور می شود؛ «جریر بن عبدالله» کتمان می کند به نفرین حضرت عقلش را از دست می دهد. و امثال این اشخاص که در کتب اهل سنت ذکر شده اند.

نفرین سه صحابه کتمان کننده، توسط امیرالمؤمنین از بالای منبر

«بلاذری» هم داستان سوگند دادن حضرت امیر را اینگونه نقل می کند:

«قَالَ عَلِيٌّ عَلَى الْمِنْبَرِ: نَشَدْتُ اللَّهَ رَجُلا سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ يَقُولُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ: اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ. إِلا قَامَ فشهد. و تحت الْمِنْبَرِ أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ وَ الْبَرَاءُ بْنُ عَازِبٍ، وَ جَرِيرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ فَأَعَادَهَا فَلَمْ يُجِبْهُ أحد (منهم) فَقَالَ: اللَّهُمَّ مَنْ كَتَمَ هَذِهِ الشَّهَادَةَ وَ هُوَ يَعْرِفُهَا فَلا تُخْرِجْهُ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى تَجْعَلَ به آية يعرف بها. قال أبو وائل: فبرص أنس، و عمي البراء، و رجع جرير أعرابيا بعد هجرته»

علی بر روی منبر گفت: سوگند می دهم هر کسی که این سخن پیامبر را در غدیر شنید که فرمود خدایا دوست دار علی را دوست بدار و دشمن علی را دشمن بدار، بلند شود و شهادت دهد. پایین منبر، انس بن مالک و براء بن عازب و جریر بن عبدالله نشسته بودند، ولی هیچ یک جواب علی را ندادند، پس علی گفت: خدایا هر کس این شهادت را عالما و عامداً کتمان بکند، تا زنده است بیماری به او بده که مردم او را با آن بیماری بشناسند. ابووائل می گوید: بعد از نفرین علی، انس دچار بیماری برص شد، براء بن عازب نابینا شد و جریر هم عقلش را از دست داد.

انساب الأشراف بلاذری، ج2، ص 386

زید بن ارقم: من حدیث غدیر را کتمان کردم و نابینا شدم

«طبرانی» هم در «معجم کبیر» خود درباره «زید بن ارقم» می گوید:

«قَالَ زَيْدُ بْنُ أَرْقَمَ: «فَكُنْتُ فِيمَنْ كَتَمَ فَذَهَبَ بَصَرِي، وَكَانَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ دَعَا عَلَى مَنْ كَتَمَ»

زید بن ارقم گفت: من جزو کسانی بودم که کتمان کردم پس چشمانم نابینا شد. و علی کسانی را که کتمان کرده بودند را نفرین کرد.

معجم کبیر طبرانی، ج 5، ص 171

محقق این کتاب هم در پاورقی این روایت می نویسد: این مباحث را مجمع الزوائد هم مطرح کرده است و رجالش هم رجال ثقات است. یعنی حدیث معتبر است.

هیثمی در مجمع الزوائد این گونه نقل کرده است:

«وَعَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ: نَشَدَ عَلِيٌّ النَّاسَ: أَنْشُدُ اللَّهَ رَجُلًا سَمِعَ النَّبِيَّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - يَقُولُ: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ؟ فَقَامَ اثْنَا عَشَرَ بَدْرِيًّا، فَشَهِدُوا بِذَلِكَ، وَكُنْتُ فِيمَنْ كَتَمَ فَذَهَبَ بَصَرِي»

زید بن ارقم گفت: علی روزی مردم را سوگند داد و گفت: سوگند می دهم چه کسی این سخن پیامبر را در غدیر شنید که فرمود: هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست خدایا دوستان علی را دوست بدار و دشمن علی را دشمن بدار؟ پس دوازده نفر از بدریون بلند شدند و به ادعای علی شهادت دادند. و من جزو کسانی بودم که این مسئله را کتمان کردم پس نابینا شدم.

مجمع الزوائد هیثمی، ج9، ص 106

ما با این تعابیر چه کنیم؟ شما که می گوئید صحابه خلافت علی را کتمان نکردند و شما شیعیان دارید به صحابه تهمت نفاق می زنید، آقای قرضاوی هم که می گوید شیعه بدعت گذار است و کافر است چون صحابه را متهم کرده است به کتمان؛ بفرمائید کتاب های خودتان را ملاحظه کنید تا ببینید که خودشان اعتراف به کتمان می کنند.

اعتراف صحابه به کتمان حقیقت غدیر، در حالی است که هنوز سی سال از آن واقعه سپری نشده است. و هنوز اکثریت صحابه زنده هستند و حضور دارند ولی به این صورت می آیند و کتمان می کنند.

نکته سوم: صحابه به خاطر کتمان غدیر، کافر و منافق شدند.

در کلیپ پخش شده، آمد و ادعا کرد که شیعه معتقد است که صحابه به خاطر این کتمان، کافر و منافق شدند.

اولاً: شیعه هرگز معتقد نیست که صحابه کافر شدند و یا منافق شدند. این ادعا، عقیده شیعه نیست. بلکه شیعه معتقد است هر کسی که شهادتین را بر زبان جاری کند مسلمان است. و ما از اساس این اشکال را قبول نداریم.

طبق روایت امام صادق (سلام الله علیه)، ما دوازده هزار صحابه را عادل و اهل بهشت می دانیم.

حدثنا أحمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی رضی الله عنه قال : حدثنا علی ابن إبراهیم بن هاشم ، عن أبیه ، عن محمد بن أبی عمیر ، عن هشام بن سالم ، عن أبی عبد الله ( هامش ) فی بعض النسخ " عمرو بن سهیل الاسدى ، عن سهل بن غزوان "علیه السلام قال : کان أصحاب رسول الله صلى الله علیه وآله اثنی عشر ألفا ثمانیة آلاف من المدینة ، و ألفان من مکة ، وألفان من الطلقاء ، ولم یر فیهم قدری ولا مرجی ولا حروری ولا معتزلی ، ولا صحاب رأی ، کانوا یبکون اللیل والنهار ویقولون : اقبض أرواحنا من قبل أن نأکل خبز الخمیر .

امام صادق مى فرمایند:اصحاب رسول الله 12 هزار نفر بودند هشت هزار نفر از مدینه و دوهزار نفر از مکه و دوهزار نفر از طلقا و در میان آنها نه قدرى مى دیدى ونه مرجئی ونه حروری و نه معتزلى ونه صاحب راى.شب و روز از خوف خداوند گریان بودند و می گفتند:خداوندا قبل از آنکه نان گندم بخوریم،جان ما را بگیر (کنابه از اینکه:قبل از اینکه زمان فتوحات برسد و دچار فتنه شویم یا زمان زندگی راحت را درک کنیم،جان ما را بگیر

خصال شیخ صدوق رضوان الله علیه ج2ص639 و 640

سؤال: آیا انکار ولایت امیرالمؤمنین، موجب کفر نیست؟

جواب: باید ببینیم که آیا ولایت امیرالمؤمنین جزء ضروریات دین هست تا انکار آن، انکار ضرورت دین شده و موجب کفر بشود، یا نه؟

آیا صحابه ای که ولایت حضرت امیر را انکار کردند، مسئله ولایت را به عنوان یک ضرورت دین تلقی کرده بودند و انکار کرده بودند؟! یا نه، به عنوان یک واجب دینی انکار کردند؟!

ما واجبات زیادی در دین داریم. ولی از میان این همه واجبات، تعداد محدودی واجب داریم که از ضروریات دین است و انکارش، موجب انکار دین می شود.

ذکر رکوع و سجده از واجبات است، گفتن بسم الله در نماز از واجبات است، ولی آقایان انکار می کنند، آیا اینها با این انکار، منکر اسلام شدند و کافر شدند؟!

مسئله امامت از ضروریات مذهب شیعه است نه از ضروریات دین اسلام

آنچه مهم است اینست که انکار ضروری دین، ارتداد آور است، نه انکار واجبات دین. و مسئله امامت و ولایت هم از ضروریات مذهب شیعه است نه از ضروریات دین اسلام. هم حضرت امام (ره) این مسئله را دارند و هم آقای خوئی (ره).

آقای خوئی می گوید:

«القسم الآخر من الاعتقادات من أصول المذهب، كالاعتقاد بالإمامة للأئمة عليهم السّلام بعد النبي صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم»

قسم دیگری از اعتقادات، از اصول مذهب هستند. مثل اعتقاد به امامت ائمه علیهم السلام بعد از رسول اکرم

صراط النجاة، ج‌3، ص 415

حضرت امام خمینی (ره) هم می فرماید:

و این سه اصل [توحید، نبوت و معاد [بی تردید وخلاف درمعنای اسلام معتبر وملحوظ اند. چه بسا اعتقاد به معاد با اندکی تأمل در شمار این اصول قرار گرفته باشد. اما اعتقاد به ولایت بی تردید در معنای اسلام لحاظ نشده است ومی سزد که آن را از امور روشن و بدیهی در نزد طائفه بر حق بدانیم.
کتاب الطهارة، ج3، ص316.

صحیح بخاری: بعد از رحلت پیامبر، صحابه مرتد شدند!

ثانیاً: اگر به فرض کسی معتقد باشد که صحابه کافر شدند و مرتد شدند، نهایتش کتاب «صحیح بخاری» است و حدیث حوضش:

«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: بَيْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، فَقُلْتُ: أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: وَ مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، قُلْتُ أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى، فَلاَ أُرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ»

ابو هریره از پیغمبر نقل می کند که فرمود: در حالي كه من در آنجا ايستاده‌ام گروهي از اصحاب مرا مي‌آورند، تا من آنها را مي‌شناسم مردي از ميان من و آنها خارج مي‌شود و ندا مي‌دهد: بشتابيد! من فرياد مي‌زنم كجا؟ مي‌گويد: به خدا سوگند به سوي آتش دوزخ! مي‌گويم: مگر آنها چه كار كردند؟ مي‌گويد: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلي خود عقب گرد نمودند سپس گروهي از صحابه را مي‌آورند، تا من آنها را مي‌شناسم مردي از ميان من و آنها خارج مي‌شود و ندا مي‌دهد: بشتابيد! من فرياد مي‌زنم كجا؟ مي‌گويد: به خدا سوگند به سوي آتش دوزخ! مي‌گويم: مگر آنها چه كار كردند؟ مي‌گويد: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلي خود عقب گرد نمودند. از اين‌رو نمي‌بينم آنها را مگر اين كه همه را وارد دوزخ مي‌سازند و كسي از آنها نجات نمي‌يابد مگر تعداد بسيار كمي از آنها.

صحيح بخاري، كتاب الرقاق، باب في الحوض ح 6587

آیا آقای بخاری که احادیث حوض را آورده است و عباراتی همچون: «إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا...»؛ «إِلَى النَّارِ...»؛ «فَلاَ أُرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ...» در روایت مطرح شده است، آیا آقای بخاری معتقد به کفر صحابه بوده است؟

شما این ارتداد مطرح شده در روایت حوض را چه معنا می کنید؟ هر معنائی از ارتداد در حدیث حوض کردید، ما هم همان معنا را در رابطه با منکرین امامت امیرالمؤمنین می کنیم.

ارتداد چند معنا دارد:

یک: بازگشت از اسلام؛

دو: بازگشت از ایمان؛

سه: انکار یک واجب مهم.

آقایان اهل سنت در ذیل این حدیث می نویسند که مراد از ارتداد مطرح شده در این حدیث حوض، عبارت است از انکار برخی از واجبات دینی.

عایشه: بعد از رحلت پیامبر، همه مردم عرب مرتد شدند!

البته این بحث «ارتداد» در منابع اهل سنت، خیلی تندتر از این حرفها مطرح شده است. مثلاً از «عایشه» نقل شده است که گفت:

«لمَّا قُبِض رسولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ارْتَدَّت الْعَرَبُ قَاطِبةً»

وقتی پیغمبر از دنیا رفت، تمام مردم عرب مرتد شدند!

النهایه فی غریب الحدیث ابن اثیر، ج 4 ص 79؛ البدایه و النهایه ابن کثیر، ج 6 ص 304؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 30 ص 314

یا همان روایت معروف که علاوه بر منابع شیعی، در منابع اهل سنت نیز آمده است که می گوید بعد از رحلت پیامبر، مردم مرتد شدند مگر سه نفر، یا چهار نفر:

«فَلَمَّا قَبَضَ اللهُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ارْتَدَّ النَّاسُ عَنِ الْإِسْلَامِ، إِلَّا ثَلَاثَةَ»

زمانی که پیغمبر از دنیا رفت، مردم از اسلام برگشتند مگر سه نفر

سنن کبرای بیهقی، ج8، ص 177؛ اسدالغابه، ج4، ص 178؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 12، ص 54

تمام روایات «ارتد الناس الّا ثلاثه یا أربعه» در منابع شیعی ضعیف است

البته این مسئله را دقت داشته باشید که روایات ما که می گوید همه مردم بعد از پیامبر مرتد شدند مگر سه نفر، یا چهارنفر؛ تمام روایات ضعیف است.

حضرت آیة الله سبحانی در کتاب « أضواء على عقائد الشيعة الإمامية» که در رد قفاری هم نوشته، تک تک روایات را بررسی کرده و رد کرده است. و معتقد است که ارتدادی که مطرح شده است به معنای انکار اهم واجبات دانسته که از جمله آن خلافت امیرالمؤمنین می باشد.

والسلام علیکم و رحمة الله



Share
1 | مجتبی | Iran - Yazd | ٠٧:٣٩ - ١٦ مرداد ١٣٩٤ |
سلام
در نکته ی سوم بجای 12000 نفر 14000 نفر تایت شده
ممنون از سایت خوبتون

پاسخ:
با سلام
از نکته سنجی شما متشکریم
ایراد مورد نظر شما اصلاح شد.
2 | مجتبی | Iran - Yazd | ٠٧:٣٩ - ١٦ مرداد ١٣٩٤ |
سلام
در نکته ی سوم بجای 12000 نفر 14000 نفر تایت شده
ممنون از سایت خوبتون
3 | سعید | | ٢١:٣٣ - ١٦ فروردين ١٣٩٦ |
سلام خسته نباشید.
شما ابتدا روایتی از کافی میارید که تمام مردم مرتد شدند الا سه نفر :
«كَانَ‏ النَّاسُ‏ أَهْلَ‏ رِدَّةٍ بَعْدَ النَّبِيِّ إِلَّا ثَلَاثَةً ... الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ أَبُوذَرٍّ الْغِفَارِيُّ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ عَلَيْهِم»
تمام مردم بعد از پیامبر مرتد شدند مگر سه نفر، مقداد بن اسود، ابوذر غفاری، و سلمان فارسی، که رحمت و برکات خداوند بر ایشان باد.
کافی، ج ‏8 ، ص 245، ح 341
بعد در آخر کلام میگویید که :
تمام روایات «ارتد الناس الّا ثلاثه یا أربعه» در منابع شیعی ضعیف است
البته این مسئله را دقت داشته باشید که روایات ما که می گوید همه مردم بعد از پیامبر مرتد شدند مگر سه نفر، یا چهارنفر؛ تمام روایات ضعیف است.

روایت کافی هم سندش صحیحه ! آیا این تناقض در سخن شما نیست؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
گذشته از سند روایات باید بگوییم، روايات ارتداد در کتب شيعه به معني ارتداد از اصل اسلام و ايمان نيست بلکه به معنی درجه ایمان است که برخی در مقام بالاتری از ایمان بودند و برخی در مرتبه پایین تر لذا در روایت دیگر به این امر اشاره شده است
الْإِيمَانُ عَشْرُ دَرَجَاتٍ فَالْمِقْدَادُ فِي‏ الثَّامِنَةِ وَ أَبُو ذَرٍّ فِي‏ التَّاسِعَةِ وَ سَلْمَانُ فِي الْعَاشِرَةِ
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏22 ؛ ص341
كَانَ الْمِقْدَادُ أَعْظَمَ النَّاسِ إِيمَاناً تِلْكَ السَّاعَةَ
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏28 ؛ ص261
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها