2024 April 25 - پنج شنبه 06 ارديبهشت 1403
بدعت از دیدگاه فریقین: بدعت در فرهنگ وهابیت (2)
کد مطلب: ٧١٨٠ تاریخ انتشار: ٠٥ مهر ١٣٩٣ - ١٧:٤٩ تعداد بازدید: 2186
خارج فقه مقارن » بدعت از دیدگاه فریقین
بدعت از دیدگاه فریقین: بدعت در فرهنگ وهابیت (2)

جلسه سوم 1393/07/05

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه سوم 1393/07/05

موضوع درس: بدعت از دیدگاه فریقین: بدعت در فرهنگ وهابیت (2)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

در سال تحصیلی جدید که هفته گذشته شروع کردیم و در خدمت دوستان هستیم، تصمیم داریم روی چند نکته به صورت خیلی فشرده بحث کنیم. یکی از آن نکات، همین بحث «بدعت وسنت» است...

برخورد سه مرحله ای وهابیت با مخالفین خود
امروز وهابیت، هر چیزی را که مخالف میلشان است برچسب «بدعت» میزنند. و بعد از بدعت «تکفیر» و بعد از تکفیر، «قتل».

باید ببینیم «بدعت»، از نگاه «لغت»، از دیدگاه «اصطلاح»، و «قرآن و سنت» چیست؟
آیا این بدعتی که اینها به هر چیزی که مطابق میلشان نیست، اطلاق میکنند؛ خودش «بدعت» نیست؟

اضافه بر اینکه با «قرآن و سنت» هم نمی سازد. این یک نکته که خیلی ضرورت دارد ما داشته باشیم.

نکته دوم اینکه؛ اینها به مجرد اینکه یک برنامه ای مطابق میلشان نیست، بلافاصله برچسب «تکفیر» میزنند. اصلاً ملاک «تکفیر» در «قرآن و سنت» چیست؟

امروز شما می بینید در «سوریه» در «عراق»؛ افراد را میکشند، سر میبرند، و دلیلشان این است که اینها کافر هستند! و ما داریم کافر را میکشیم!

با «دشنه» سر طرف را جدا میکنند، تکبیر میگویند، آخرش هم میگویند: «ربنا تقبل منا هذا العمل الخالص لوجهک الکریم.»

نماز صبح چند رکعت است

یا می آیند چند تا راننده زبان بسته را که اصلاً معلوم نیست چه دینی دارند، وقتی میگویند ما سنی هستیم؛ میگویند: اگر سنی هستید بگوئید ببینیم «نماز صبح» چند رکعته؟
یکی می گوید؛ نماز صبح چهار رکعت است!
آن یکی می گوید؛ نماز صبح سه رکعت است!
میبندد به رگبار... تو که بلد نیستی نماز صبح چند رکعت است باید کشته بشوی! کلیپ هایش را حتماً آقایان مفصل دیده اند.
قضیه «جهاد نکاح» را پیش میکشند؛ اگر کسی حاضر شد، که شد؛ حاضر نشد، میکشند. یعنی به هر بهانه ای که بتوانند، این جنایت را انجام میدهند.

مشکل اساسی اینجاست

مشکل اساسی ما اینجاست که تعدادی از علماء و روحانیون وهابی، به اینها خط دهی میکنند. البته خط دهی ها هم، فقط در حد ارائه طریق است. وقتی یک روحانی وهابی، میاید یک جمله کوتاهی میگوید، این آقایان از این جمله کوتاه این روحانی؛ صد تا استنباط حکم شرعی، در قتل مسلمانها، و تصرف اموال آنها، استفاده میکنند.
فلذا خود «تکفیر» باید روشن بشود که اصلاً ما در اسلام واژه «تکفیر» داریم یا نداریم؟ اگر داریم موارد تکفیر کجاست؟

ضرورت خودآزمائی

ما امسال بر خلاف سالهای گذشته، تصمیم گرفتیم اگر خدا توفیق بدهد، هر هفته چندتا روایت که در این بحثها ضرورت دارد دوستان حفظ کنند؛ از همان روایت

«تفترق امتی علی ثلاث وسبعین فرقه»

سنن ترمزی ج4 ص134 ح2778

ادله روائی خلافت امیرالمؤمنین و...

وهمچنین بحثهایی که در بدعت وتکفیر و... است. ما تلاش میکنیم هر هفته چهارتا پنج تا روایت تکثیر کنیم، خدمت دوستان تقدیم کنیم. یا فایلش را بدهیم خدمت آقایان و آخر هفته هم ان شاءالله امتحان گرفته بشود.

مجموعاً هم، ما دویست تا سیصد تا آیه و روایت، مطرح میکنیم، که اگر ما، خوب با جلد وصفحه اینها را حفظ کنیم؛ تقریباً میتوانیم در بحث، مناظره، و... سربلند بیرون بیائیم.

و ما انشاء الله به حول وقوه الهی برای آنهائی که نمره خوب میاورند، هدیه ای تقدیم خواهیم کرد. به حول وقوه الهی. چرا که فرمود:

«لا يكن المحسن و المسي ء عندك سواء»

نباید نیکوکار وگناهکار در نزد تو یکسان باشد.

غررالحکم و درر الکلم، عبدالواحد بن محمد تميمى آمدى، ج1 ص 299

پس ابتدا ما بحث «بدعت» را که امروز، از اساسی ترین کار وهابیت است؛ هم در حوزه «فقه مقارن»، و هم در حوزه «پاسخگوئی به شبهات»، و هم در حوزه «مناظره» و حوار، مطرح میکنیم؛ چرا که بحث بدعت از ضروری ترین مباحثی است که، ما کاملاً زوایای این را باید آگاهی داشته باشیم.

بدعت «عمربن خطاب» بدعت حسنه بود!

در جلسه گذشته، من ابتدا عباراتی را از «محمدبن عبدالوهاب» و «ابن تیمیه» آورده ام، که ناتمام ماند، و عزیزان باید یک مقداری دقت بکنند به اینکه اینها چه کار میکنند. این تعبیری است که در همین کتاب «الدرالسنیه فی الأجوبه النجدیه» است؛ که میاید «بدعت» را، به «بدعت سیئه» و «بدعت حسنه» تقسیم میکند. من در جلسه گذشته عرض کردم که این تعبیر «بدعت حسنه»، بخاطر این جمله ای است که از «عمربن خطاب» نقل کردند در رابطه با «نماز تراویح» که خلیفه دوم گفت:
«نِعْمَ البِدْعَةُ هَذِهِ»
صحیح بخاری ج 3 ص 45 ح 2010 باب فضل من قام رمضان

برای اینکه سرپوشی بگذارند بر این گفتارخلیفه؛ آمدند جمله نبی مکرم را که فرمود؛
كُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ
صحیح مسلم ج 2 ص 592 ح 867

تمام بدعتها گمراهی است.

را تخصیص زدند. با اینکه كُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ آبی از تخصیص است.

البته ما مفصل بحث خواهیم کرد که آیا ما «بدعت حسنه» داریم یا نداریم. اگر هم داشته باشیم چه شرایطی باید داشته باشد تا بدعت حسنه، محقق بشود.

«بدعت» دو گونه است: بدعت لغوی و بدعت شرعی!

در کتاب «الدر السنیه» که معرفی کردیم؛ «ابن رجب» که از علمای بزرگ حنبلی است؛ میگوید:

«وما وقع في علماء السلف، من استحسان بعض البدع، إنما ذلك في البدع اللغوية لا الشرعية»

اینکه بعضی از علمای سلف بعضی بدعتها را بدعت حسنه گفته اند، «حسنه» در لغت است نه در اصطلاح شرعی

الدر السنیه فی الأجوبة النجدیه ج8 ص103

بعد ایشان میاید در رابطه با بدعتهایی که انجام شده اند و بدعت در آنها معنای لغوی هست، و بدعتهای شرعی نیست؛ این مثالها را میزند:

وذكر من ذلك: جمع عمر على التراويح...

از جمله بدعتهای حسنه، فعل «عمر» هست، که مردم را بر تراویح جمع کرد.

ما در روایات تراویح هم خواندیم در زمان رسول اکرم تراویح صورت نگرفت در زمان «ابوبکر» هم، مسلمانها نماز تراویح نخواندند. زمان «عمربن خطاب» بود که مردم، جدا جدا نماز میخواندند، ایشان آمد یک امام جماعتی را راه انداخت، و مردم پشت سر او نماز خواندند. آمد و جماعت را دید، خوشش آمد گفت: «نِعْمَ البِدْعَةُ هَذِهِ»

صحیح بخاری ج 3 ص 45 ح 2010 باب فضل من قام رمضان

ایشان که آمد گفت، اینها بدعت لغوی است، بدعت شرعی نیست؛ یعنی «نماز تراویح» را اگر ما میگوئیم بدعت حسنه است؛ یعنی بدعت حسنه لغوی. و «بدعت لغوی» عبارتست از نوآوری، بدون آنکه ما انتصاب آن را به شرع مقدس بدهیم.

حالا این چطور شد، که بدعت خلیفه دوم در جمع کردن به تراویح؛ شد بدعت لغوی، نه بدعت شرعی است؟

سه نمونه دیگر از بدعت حسنه لغوی!

وأذان الجمعة الأول، وجمع عثمان الناس على مصحف واحد، وقتال أبي بكر مانعي الزكاة، وغير ذلك.
الدر السنیه ج8 ص104

یا اذان اول برای نماز جمعه – روز جمعه این آقایان سه تا اذان میگویند. با اذان اول، اعلام میکنند که نماز جمعه دارد شروع میشود- آیا این هم برای شرع است یا لغت است؟ قتال «ابوبکر» با مانعان زکات؛ آیا بدعت لغوی است یا بدعت شرعی است؟

مدرک شرعی تمامی تکفیری های تاریخ، در «صحیح بخاری» است

یک نکته ای که در بحث تکفیر مغفول عنه قرار گرفته؛ که من الآن میگویم خدمت دوستان، در همین «کنگره بین المللی تکفیر» مقالاتی که بزرگان نوشته بودند، ما نگاه میکردیم، ارزیابی میکردیم، ندیدم کسی متذکر این نکته شده باشد. و آن اینست که در «صحیح بخاری» یک روایتی را آورده اند که این روایت دست آویز تمام تکفیری ها در تاریخ بوده است. این روایت، باعث شده هرچه از زمان «ابن تیمیه» یا قبل از او، حتی از زمان خود «ابوبکر» میخواستند مسلمانها را بکشند؛ مدرک شرعی آنها، این روایت است. این را عزیزان خوب دقت کنند.

من تا آنجائیکه مطالعه کردم و امسال هم حداقل صدو پنجاه تا مقاله در «کنگره تکفیر» آمد؛ ندیدم اعاظم وبزرگان، این روایت را متذکر شده باشند. و آن روایت اینست که پیغمبر اکرم فرمود:

«أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَإِذَا قَالُوهَا، وَصَلَّوْا صَلاَتَنَا، وَاسْتَقْبَلُوا قِبْلَتَنَا، وَذَبَحُوا ذَبِيحَتَنَا، فَقَدْ حَرُمَتْ عَلَيْنَا دِمَاؤُهُمْ وَأَمْوَالُهُمْ، إِلَّا بِحَقِّهَا وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ»
من مأمور هستم مردم را بکشم، تا بگویند: لااله الاالله و محمد رسول الله. وقتی که گفتند و مثل ما نماز خواندند و رو به قبله ما ایستادند و مثل ما حیوان را ذبح کردند؛ خونشان و اموالشان محترم است؛ مگر اینکه خودشان مستحق قتل وتصاحب اموال باشند.
صحیح بخاری ج1 ص 87 باب فضل استقبال القبله

این «إلّابحقها...» آمده همه چیز را خراب کرده است.

عزیزان قشنگ دقت کنند. دوست دارم مطالعه کنید. که وقتی رسیدیم به اینجا، دوستان با دست باز وارد بشوند.

کشته شدن، حقش بوده!

میگوید: اگر کسی نماز بخواند، رو به قبله بایستد، مثل ما ذبحیه اش را انجام بدهد؛ مال و جانشان در احترام است. «إلّابحقها...»، مگر اینکه ما به حق، او را بکشیم! به حق او را بکشیم یعنی چه؟
یعنی آن فردی که میاید آن راننده را میاورد پایین، سؤال میکند «نماز صبح» چند رکعت است؟ جواب میدهد چهار رکعت! تق تق تق میزند میکشد. و میگوید این حقش است!
آن یکی میگوید، دخترت را باید بدهی برای جهاد نکاح...! میگوید نمیدهم، تق تق تق میکشد، میگوید حقش بوده.
آقا پول کمک کن برای داعش..! میگوید نمیدهم. اسلحه را میکشد تق تق تق میکشد. چرا میکشی؟ پیغمبر گفته:
«إلّابحقها...» این حقش بود.
این کلمه
«إلّابحقها...» مجهول مانده و یا کار نشده و یا اگر کار شده؛ حق مطلب ادا نشده است.

و حتی در بعضی جاها داد:
«الا بحق الاسلام...»
صحیح بخاری ج 1 ص 14 ح 25 باب «فإن تابوا و اقاموا الصلاة»

یعنی ذکات بدهند، لااله الاالله بگویند، شهادتین بگویند، خون ومالشان محترم است. مگر به حق اسلام. یعنی کسی نسبت به حقوق اسلامی اینها، تجاوز کند. یعنی اگر کسی غیبتی کرد، دروغی هم گفت، میگویند تو حق اسلام را رعایت نکردی تو. ما ندیده بودیم اگر کسی بیاید عدد «نماز صبح» را بلد نباشد، بگوید نماز صبح سه رکعت است؛ ایشان مستحق قتل باشد.
ومشکل اساسی ما هم اینست که وقتی «عمربن خطاب» اعتراض میکند به «ابوبکر»، که تو چگونه مردم را میکشی؛ با اینکه اینها اهل نماز هستند. وقتی قضیه جنگ رده پیش میاید، اینها مفصل اعتراض میکنند به «ابوبکر»؛ که تو چرا جمعیت را میکشی، با اینکه اینها گوینده لااله الاالله هستند؟

«ابوبکر» برمی گردد و می گوید:
«والله لو منعوني عقال بعير لقاتلتهم عليه حتى يؤدونه»
اگر به اندازه یک عقال شتر هم به من زکات ندهند، من اینها را خواهم کشت. تا زکات بدهند.
شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابی‌الحدید ، ج 17، ص 209 عبدالله‌بن سبا و دیگر افسانه‌های تاریخی، علّامه سیّد مرتضی عسگری، به نقل از: البدایة و النهایه، ج 6، ص 311 -
موطأ مالك كتاب الزكاة، باب ما جاء في أخذ الصدقات والتشديد فيها

الگوگیری «محمدبن عبدالوهاب» از جناب «ابوبکر»

همین قضیه باعث شده است که ما می بینیم وقتی که اعتراض میکنند به «محمدبن عبدالوهاب» که شما چرا مسلمانها را می کشی؛ با اینکه شهادتین می گویند؟ استناد میکند به عمل «ابوبکر».
ابوبکر، مسلمانها را که اهل نماز بودند، اهل حج بودند، اهل روزه بودند، ولی زکات به ابوبکر نمیدادند؛ منکر زکات هم نبودند، فقط زکات نمیدادند، دستور داد آنها را بکشند.
پس معلوم میشود که، یکی از واجبات را، اگر انجام ندهند وکشته شوند، این قتل بحق الاسلام است! این قتل بحقها است!
ولذا به ذهنم میرسد که ما باید در رابطه با این
«إلّابحقها...» حق مطلب را ادا کنیم،که این کلمه «بحقها» یا «بحق الاسلام» را بعضی آورده اند تا اینکه توجیح کنند نسبت به کارهایی که انجام میدهند؛ یا اگر هم هست، باید ببینیم این عبارت، قابل توجیه است یا نه این را من مفصل بحث خواهم کرد. باید هفت هشت جلسه بحث کنیم. و این روایات، کنار هم بیاید، ببینیم از خود رسول اکرم در رابطه با توضیح «بحقها» مطلبی آمده یا نیامده؛ و فقهای بزرگ اهل سنت، «بحقها» را چه معنی کرده اند.
البته در اینکه در اسلام قتل هست ما هم قبول داریم. مثلاً اگر کسی زنای محصنه میکند، جزایش قتل است. کسی که آدم میکشد جزایش قصاص است. کسی که دزدی میکند حکمش قطع الاصابع است. در آن شکی نیست؛ ولی آیا «إلّابحقها» و یا «بحق الإسلام» هم، همین را میخواهد بگوید، که در بعضی روایات هم هست؛ یا نه، مطلق است و فقیه میتواند از این «بحقها» هر تکفیری و هر قتلی را، رنگ مشروعیت بدهد.

این را عزیزان خوب دقت کنند. که ما زیاد نیاز داریم
وقتال «ابوبکر» با مانعین زکات را، که آمد برچسب «ارتداد» به اینها زد؛ چون «زکات» نمیدادند ومیگفتند، ما به ابوبکر زکات نمیدهیم؛ منکر زکات نبودند، نمیگفتند ما زکات را انکار میکنیم که آقایان ببرند در باب انکار ضرورتی از ضروریات دین.

بله، اگر کسی منکر «نماز» باشد؛ منکر «زکات» باشد؛ قطعاً انکار «نماز»، انکار «زکات»، انکار «صوم»، انکار ضرورتی از ضروریات دین است.دراین شک وشبهه ای نیست. ولی در قضیه «جنگ رده»، که اینگونه نبوده است.

ایشان در ادامه میگوید:

«و مما يبين أن البدعة مذمومة، وهي ما لم يشرع الله ورسوله فعله: إنكار الصحابة على من أذن بصلاة العيدين، لأنه لم يفعله صلى الله عليه وسلم،
و إن كان فاعله قد يحتج بقوله تعالى: «وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ» ونحو ذلك، كإنكارهم على من قدم خطبة العيد على الصلاة، وإنكارهم على من رفع يديه في الخطبة، وإن كان رفع اليدين في الدعاء وردت به الأحاديث، لكن إنما أنكر الرفع في هذا المحل، لأن النبي صلى الله عليه وسلم لم يفعله في هذا الموضع.»
الدررالسنیه ج 8 ص 104

ایشان مثال میزند و میگوید: «بدعت» آنست که شارع مقدس آن را تشریع نکرده باشد. از طرفی دیگر، «صحابه» آمده اند کسی که در «نماز عیدین» اذان گفته، انکار کرده اند. پس معلوم است که این بدعت است!
چون پیغمبر اینچنین کاری را نکرده است. گرچه اذان در «صلاة عیدین» را، استناد بکنند به آیه قرآن که فرمود:
«وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ»
سورة فصلت آية 33

چون یکی از اساس «بدعت» اینست که، انسان این حکم شرعی را از «عمومات» یا «اطلاقات»، نتواند استفاده کند. اگر توانست استفاده کند؛ دیگر «بدعت» نیست.

توپ و تانک وهواپیمای جنگی بدعت نیست؟

الآن اگر شما بگوئید «عربستان سعودی» این توپ و تانک وهواپیمای جنگی را از کجا میاورید؟ پیغمبراکرم که توپ و تانک و هواپیماهای جنگی نداشتند!
میگوید: بله، ما یک آیه ای داریم که از عمومات آن آیه، استفاده میکنیم. قرآن میگوید:
«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة»
برای مقابله بادشمنان هر چه در توان دارید آماده سازید.
سوره انفال آیه60

نیرومند کردن در برابر دشمن، آنروز با شمشیر و نیزه وسپر بود؛ امروز هم، توپ و تانک و مسلسل و فانتوم و امثال اینهاست.

میگویند اگر ما میائیم تجهیزات نظامی میخریم؛ از عمومات این آیه استفاده میکنیم.
ولی ایشان در «الدرر السنیه» میگوید، اگر کسی در «صلاة عیدین» اذان بگوید، و بگوید من از آیه
«وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ» استفاده میکنم. نه! این ممنوع است. همچین حقی ندارید.
یعنی حتی مباحث اجتهادی آقایان هم گزینشی است.
یا مثلاً کسی «خطبه عید» را بر نماز مقدم بدارد. یا دستش را درخطبه ها بالا ببرد و... اینها همه بدعت است!
اینها مواردی است که این آقایان در این کتاب به عنوان فتاوای «محمدبن عبدالوهاب» آورده اند.

تسبیح با سنگریزه بدعت است

و نکته ظریف هم اینجاست که میگوید:

«و روى ابن وضاح: أن عبد الله بن مسعود حُدث: أن أناساً يسبحون بالحصى في المسجد وأتاهم وقد كوّم كل رجل منهم كومة من حصى بين يديه...»

ابن وضاح نقل کرده است که ابن مسعود حدیث میگفت، این مردم وقتی میخواستند تسبیح بگویند با ریگ تسبیح میگفتند

آمدم مسجد دیدم هرکس یک کپه ای از ریگ مقابل خود دارد

گفتم اینها چیست؟ گفتند: این سنگ ریزه را آورده ایم هر تسبیح که میگوئیم یکی از این سنگریزه ها را میگذاریم کنارکه عدد را گم نکنیم.

ابن مسعود گفت:

إنكم لأهدى من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم أو أضل؟

آیا شما از اصحاب پیغمبر هدایت یافته ترید یا گمراه تر از آنهائید

بل هذه، يعني: أضل.

بلکه شما از اصحاب پیغمبر گمراه تر هستید

الدررالسنیه فی الأجوبة النجدیه ج8 ص104

چرا گمراه تر هستید؛ زیرا اصحاب پیغمبر، هیچکدام برای ذکر گفتن کپه سنگ ریزه در مسجد نمی آوردند. و این بدعت است. و این دلیل بر گمراهی شماست! عزیزان خوب دقت کنند...

بعد میگوید:
فانظر لإنكارهم لهذا الصنيع، مع أن فاعل ذلك ربما ظن دخوله تحت قوله تعالى: «اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً»
سورة أحزاب آيه 41

آن آقائی که آمده مثلاً کپه ای از سنگ ریزه را گذاشته مقابلش، بجای تسبیح از این سنگ ریزه ها استفاده میکند؛ آمده از این آیه «اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً»، استفاده کرده است. که اگر این سنگ ریزه ها باشد، من موفق به ذکر کثیر میشوم. معلوم میشود که مثلاً من چند صد تا ذکر گفته ام.

ملاک در اعمال، عمل صحابه است

«وإنما أنكر ابن مسعود رضي الله عنه الذكر على هذه الهيئة التي لم يكن الصحابة، رضي الله عنهم، يفعلونها.»
چون صحابه همچین کاری نکرده بودند، عبدالله بن مسعود آمده آن را انکار کرده است.

این را آقا میخواهد ملاک قرار بدهد بگوید:

امروز در میان «داعش» هر کس لباس پاچه بلند نپوشد این درست نیست؛ چون صحابه لباس پاچه بلند می پوشیدند.

مثل «طالبان» که اخیراً قانونی درآوردند که تمام لباسها باید شبیه لباس طالبان باشد. شلوار و پیراهن که می پوشند، حداقل یک متر با زمین فاصله داشته باشد! در غیر اینصورت شما شبیه کفار می شوید. قتل شما هم واجب میشود!

خلاصه اینها دنبال این هستند که، یک بهانه گیر بیاورند برای آدم کشتن! اینها ظاهراً تشنه کشتن آدم هستند. حالا بهانه چه بهانه ای باشد معلوم نیست.

«حرمین شریفین» را اعتقادات باطل احاطه کرده است!

آنچه که خیلی جالب است ودوستان دقت کنند که من این بحث را جمع کنم این است که میگوید:
و من العجب أن هذه الاعتقادات الباطلة، والمذاهب الضالة، والعوائد الجائرة، والطرائق الخاسرة قد فشت وظهرت، وعمت وطمت، حتى بلاد الحرمين الشريفين!
عجیب است که این اعتقادات باطل، ومذاهب ضاله ، و عادتهای جاری، و راههای خسارت بخش، گسترش یافته، و ظاهر شده و عمومی شده، و فراگیر گشته؛ حتی بلاد حرمین شریفین را هم فرا گرفته است.

الدررالسنیه ج 1 ص380

یعنی شهر«مکه» و «مدینه» که ما میخواهیم برویم، به آنجا حمله کنیم و مردم را بکشیم؛ بخاطر اینست که این اعتقادات باطل، در آنجا نفوذ کرده است.
«اعتقاد باطل» هم که آقا مثال زد؛ اگر کسی کپه سنگریزه بگذارد، با آن تسبیح بگوید؛ گرفتار بدعت شده است!

ذکر گفتن با «تسبیح»، بدعت است

حتی جدیداً فتوا داده اند، اگر کسی با «تسبیح» ذکر بگوید، بدعت است. چون جناب ابوبکر، جناب عمر، تسبیح نداشتند. اینها با بندهای انگشتشان ذکر میگفتند. شما حق ندارید با «تسبیح» ذکر بگوئید.
ببینید که کجا میخواهند ما را ببرند. سرمقصد کجاست؛ از این قضایا کاملاً روشن است. همچنین در مورد «طائف» میگوید:
«وفي الطائف، قبر ابن عباس، رضي الله عنهما، يفعل عنده من الأمور الشركية التي تشمئز منها نفوس الموحدين و تنكرها قلوب عباد الله المخلصين»
کنارقبر«ابن عباس» کارهای شرکی را انجام میدهند که نفس موحدین از او اشمئزاز دارد. وقلوب بندگان خالص خدا ان را نمی پذیرد.
الدررالسنیه ج1 ص381

قلب بندگان خالص خدا، که این وهابیها باشند! که سر میبرند، میگویند: «اللهم تقبل منا هذاالعمل الخالص لوجهک الکریم.» این آقایان که مخلصانه سر میبرند، از کارهایی که در کنار قبر «ابن عباس» صورت میگیرد، تنفر دارند.
«كذلك ما يفعل بالمدينة المشرفة»
در مدینه مشرفه هم از این قبیل بدعتها صورت میگیرد.

هدف وهابیت، متلاشی کردن جامعه اسلامی است

ببینید بحث شیعه وسنی نیست. بحث اینست که اینها میخواهند جامعه اسلامی را متلاشی بکنند.
شما ببینید در این عبارت چه میگوید:

«وفي بندر جدة ما قد بلغ من الضلال حده، وهو القبر الذي يزعمون أنه قبر حواء، وضعه لهم بعض الشياطين»
در بندر جده گمراهی به جایی رسیده که مردم گمان میکنند قبر حضرت حوا آنجاست بعضی از شیاطین! قبری را آنجا درست کردند به نام قبر حضرت حوا.
جسارت را نگاه کنید میگوید:
«وضعه لهم بعض الشياطين...»
بعد میگوید:
«وأكثروا في شأنه الإفك المبين، وجعلوا له السدنة والخدام،
درشأن او افتراها بسته اند؛ گنبد وبارگاهی وخدمی وحشمی درست کرده اند.
الدر السنیه فی الأجوبة النجدیه ج1 ص 382

«وبالغوا في مخالفة ما جاء به محمد عليه أفضل الصلاة والسلام، من النهي عن تعظيم القبور»

و در تعظیم قبور، که رسول اکرم آن را نهی کرده بود، مبالغه میکنند.

«كذلك مشهد العلوي، بالغوا في تعظيمه وتوقيره، وخوفه ورجائه»

همچنین درمشهد علوی(نجف اشرف)، که در تعظیم وبزرگداشتش ودر خوف ورجایش مبالغه میکنند.

«وأما بلاد مصر ... فقد جمعت من الأمور الشركية ...، لا سيما عند مشهد أحمد البدوي وأمثاله من المعتقدين المعبودين، فقد جاوزوا بهم ما ادعته الجاهلية لآلهتهم.» دربلاد مصر، مردم چقدر گرفتار شرک هستند. در مشهد احمد بدوی- که مال خود اهل سنت هست- وامثال اینها. که از آنچه که جاهلیت برای آلهه خود میپنداشتند، فراتر رفته اند.

«كذلك ما يفعل في بلدان اليمن...و ففي صنعاء»
دربلاد یمن وصنعا چه کارهای خلافی انجام میدهند.

«وفي أرض نجران من تلاعب الشيطان، وخلع ربقة الإيمان...»
همچنین در منطقه نجران شیطان دارد با مردم بازی میکند! آن ربقه ایمان را از گردن مردم دور میاندازد.
در حلب و دمشق وسایر بلاد شام، همچنین موصل وبلاد اکراد اصناف شرک و فسق و فجور در آنجا هست.

در عراق که دیگر هیچ!
«وعندهم المشهد الحسيني، قد اتخذه الرافضة وثنا، بل ربا مدبرا وخالقا ميسرا، وأعادوا به المجوسية، وأحيوا به معاهد اللات والعزى»

درعراق، حرم امام حسین را مردم بت قرار داده اند. عادات مجوسی را اجرا میکنند. و آن عهد وپیمان لات وعزی را در مشهد امام حسین احیا میکنند!

فقط «درعیه» دچار شرک نشده است!

بعد میگوید «مشهد عباس» و «مشهد علی» و «ابوحنیفه» و «معروف کرخی» و... دیگر جایی نماند؛
«حرمین شریفین» که دچار شرک شده است.
«بلاد یمن» دچار شرک شده؛
«بلاد مصر» دچار شرک شده است.
«بلاد عراق» دچار شرک است.

یعنی ظاهراً فقط مانده همان «درعیه» که در هفت هشت کیلومتری ریاض واقع است، که اینها آمدند هر چه بارگاه بوده همه را خراب کردند؛ مسلمانها را کشتند؛ اموالشان را هم گرفتند؛ و آواره کردند.
از دیدگاه آقایان فقط همین چهارتا وهابیها هستند که مسلمان هستند وغیر از آنها

بخوانید، بفهمید، اطلاع رسانی کنید

آن روز عرض کردم خدمت دوستان، جلد اول «الدرر السنیه» را بخوانند تا ببینند این وهابیها چه در سر دارند. چه هدفی را دارند دنبال میکنند.

حالا الآن قدرت پیدا نکردند، «طالبان» چند سال قبل در «افغانستان» یک قدرتی پیدا کرد چه جنایاتی کرد به نام اسلام!

امروز هم که «داعش» در «عراق و سوریه» به نام اسلام دارند جنایت میکنند.

اگر کسی این کتاب را خوب بخواند، تمام طرحهای شیطانی پشت پرده اینها میاید رو. معلوم خواهد شد که اینها میخواهند دنیای اسلام را به چه دنیایی تبدیل کنند. فهمیدن اینها از ضروریات و اطلاع رسانی آن، اشد ضرورتاً است.

و یکی از مشکلات و معضلاتی که ما داریم این است که، اینها عمدتا جاهلند؛ ناآگاهند؛ اگر آگاهی داده بشود – حالا راههای آگاهی چگونه است آن را هم ما عرض خواهیم کرد – خیلی از این جوانها هستند، ناآگاه اند، اگر اگاهی داده شود، اینها قطعاً برمیگردند.

والسلام علیکم ورحمة الله



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب