2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
آشنايي با فقه مقارن : علل و پيدايش فرق اسلامي(1)
کد مطلب: ٦٧٥٥ تاریخ انتشار: ٢٠ مهر ١٣٨٥ تعداد بازدید: 2716
خارج فقه مقارن » آشنايي با فقه مقارن
آشنايي با فقه مقارن : علل و پيدايش فرق اسلامي(1)

جلسه پنجم 1385/07/20


بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 85/07/20

علل پيدايش فرق اسلامي

يكي از اساسي ترين بحث هايي كه بايد مطرح و به آن توجه شود، اين است كه منشأ پيدايش مذاهب مختلف چه بوده است؟

با تحقيق و مطالعة تاريخ مذاهب روشن خواهد شد كه منشأ تأسيس مذاهب مختلف، اختلاف افراد بوده است؛ يعني اختلاف ها و برداشت هاي شخصي افراد، سر منشأ اختلاف ميان مردم و تأسيس مذاهب بوده است.

در اين باره چند نكته كليدي و اساسي را بايد مطرح كرد:

1. اساس ايمان مردم مدينه و اساس ايمان اوس و خرزج اختلاف چند ساله ميان اين دو قبيله بود. آن ها در مكه رفته بودند كه قومي پيدا كنند كه با او پيمان ببندند. اوس و خرزج هر كدام به نفع خود مشغول يارگيري بودند. شنيده بودند كه پيامبري به نام محمد صلي الله عليه وآله ظهور كرده است و آن ها براي نجات از اين اختلافات با پيامبر اسلام بيعت كردند و اين معاهدة با نبي مكرم منجر شد به رفع اختلاف چند سالة ميان اوس و خزرج.

2. در زمان خود نبي مكرم اسلام صلي الله عليه و آله اختلافاتي ميان امت اسلامي مي افتاد؛ به ويژه اختلاف ميان اوس و خزرج. اين سوابق باعث شد كه تنها چند ساعت بعد از رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله از تجهيز بدن آن حضرت منصرف و در سقيفه جمع شدند براي تعيين خليفه. اساس سقيفة بني ساعده را انصار طرح كردند. بعد عمر و ابوبكر سر آن ها شيره ماليدند و خلافت را از دست آن ها ربودند.

يكي از اساسي ترين سؤالاتي هم كه بايد جواب داده شود، اين است كه انگيزه تشكيل سقيفة بني ساعده توسط انصار با آن سوابق چه بود؟

در طول اين ده يازده سال كه نبي مكرم در مدينه بود، هر از گاهي شعله هاي اختلاف در ميان اوس و خزرج بروز مي كرد؛ به طوري كه دور از ادبيات اسلامي در برابر هم صف آرائي مي كردند.

سر منشأ اختلافات:

قضية افك

مثلا يكي از مسائلي كه در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است اين است كه از قول عايشه نقل مي كنند: عبدالله بن ابي سردسته منافقين مدينه در رأس كساني بود كه شايع كردند عايشه نستجير بالله آلوده به فساد اخلاقي است.

فقام رسول الله صلي الله عليه وسلم من يومه فاستعذر من عبد الله بن أبي وهو علي المنبر فقال يا معشر المسلمين من يعذرني من رجل قد بلغني عنه اذاه في أهلي والله ما علمت علي أهلي الا خيرا ولقد ذكروا رجلا ما علمت عليه الا خيرا وما يدخل علي أهلي الا معي فقام سعد بن معاذ أخو بني عبد الاشهل فقال انا يا رسول الله أعذرك فإن كان من الاوس ضربت عنقه وإن كان من إخواننا من الخزرج امرتنا ففعلنا امرك قالت فقام رجل من الخزرج وكانت أم حسان بنت عمه من فخذه وهو سعد بن عبادة وهو سيد الخزرج قالت وكان قبل ذلك رجلا صالحا ولكن احتملته الحمية فقال لسعد كذبت لعمر الله لا تقتله ولا تقدر علي قتله ولو كان من رهطك ما أحببت ان يقتل فقام أسيد بن حضير وهو ابن عم سعد فقال لسعد بن عبادة كذبت لعمر الله لنقتلنه فإنك منافق تجادل عن المنافقين قالت فثار الحيان الاوس والخزرج حتي هموا ان يقتتلوا ورسول الله صلي الله عليه وسلم قائم علي المنبر قالت فلم يزل رسول الله صلي الله عليه وسلم يخفضهم حتي سكتوا وسكت.

صحيح البخاري، البخاري، ج 5، ص 58 و چ6، ص7، و ج8، ص163 و صحيح مسلم، ج8، ص115

پيغمبر گفت كه چه كسي است كه مرا ياري كند نسبت به كسي كه در حق اهل بيت من سخنان نارواگفته است، سعد بن مُعاذ از سران اوس، گفت:

اگر اين كسي كه در حق اهل بيت تو نسبت ناروا زده، نشان بدهي، من گردنش را مي زنم و اگر برادران خزرج هم باشد، هر دستوري شما بدهيد، دستور تو مجزي است.

اين سخن سعد معاذ بر خزرجيان گران تمام شد و سعد بن عباده گفت:

اين چه حرفي است كه تو مي زني، تو وكيل قبيلة خودت هستي، از طرف ما چرا حرف مي زني؟!قسم به خدا كه اين شخص از خزرجيان باشد، نمي تواني بكشي و نه توان كشتن او را داري.

حرف سعد بن معاذ حرف ناروايي نبود، مي خواست بگويد كه ما تابع تو هستيم؛ ولي حميت جاهلي سعد بن عباده، او را نادان كرده بود.

بعد اسيد بن خضر كه پسر عموي سعد بن معاذ بود، به سعد بن عباده گفت:

قسم به خدا دروغ مي گويي، اگر چنانچه از خزرج هم باشد، ما مي كشيم. تو منافقي و از منافقين طرفداري مي كني!

نزديك بود اوس و خزرج به جان هم شمشير بكشند و به جنگ بپردازند؛ در حالي كه پيامبر صلي الله عليه و آله هنوز بر روي منبر ايستاده بود.

اين روايت در صحيح بخاري كه مي گويند تالي تلو قرآن است آمده. همچنين در كتاب مسلم.

جيش اسامه

يكي از اساسي ترين اختلافات در تاريخ اسلام، قضيه جيش اسامه است. پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله كه در بستر بيماري و نگران حمله لشكر روم به كشور اسلامي بود، فرمود:

جهزوا جيش اسامة

فردا ديد كه هنوز جيش اسامه مجهز نشده و آماده حركت نيست. دوباره تأكيد كرد. روز بعد ناراحت شد و فرمود:

لعن الله من تخلف عن جيش اسامة

الخلاف الثاني في مرضه أنه قال جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه فقال قوم يجب علينا امتثال أمره وأسامة قد برز من المدينة وقال قوم قد اشتد مرض النبي عليه الصلاة والسلام فلا تسع قلوبنا مفارقته والحالة هذه فنصبر حتي نبصر أي شئ يكون من أمره.

خدا لعنت كند كسي را كه از سپاه اسامه تخلف كند.

سر انجام بعد از نماز صبح جيش اسامه حركت كرد و نزديك ظهر نبي مكرم صلي الله عليه وآله از دنيا رحلت فرمودند.

مشخص است و تاريخ صراحت دارد كه در داخل جيش اسامه؛ ابوبكر، عمر و عثمان، ابوعبيده و... بودند

قال أبو بكر : وحدثنا أحمد بن إسحاق بن صالح، عن أحمد بن سيار، عن سعيد بن كثير الأنصاري، عن رجاله، عن عبد الله بن عبد الرحمن، أن رسول الله صلي الله عليه وآله في مرض موته أمر أسامة بن زيد بن حارثة علي جيش فيه جلة المهاجرين والأنصار، منهم أبو بكر وعمر وأبو عبيدة بن الجراح وعبد الرحمن بن عوف وطلحة والزبير، وأمره أن يغير علي مؤتة حيث قتل أبوه زيد، وأن يغزو وادي فلسطين . فتثاقل أسامة وتثاقل الجيش بتثاقله، وجعل رسول الله صلي الله عليه وآله في مرضه يثقل ويخف، ويؤكد القول في تنفيذ ذلك البعث، حتي قال له أسامة : بأبي أنت وأمي ! أتأذن لي أن أمكث أياما حتي يشفيك الله تعالي ! فقال : اخرج وسر علي بركة الله، فقال : يا رسول الله، إن أنا خرجت وأنت علي هذه الحال خرجت وفي قلبي قرحة منك، فقال : سر علي النصر والعافية، فقال : يا رسول الله إني أكره أن أسال عنك الركبان، فقال : انفذ لما أمرتك به، ثم أغمي علي رسول الله صلي الله عليه وآله، وقام أسامة فتجهز للخروج، فلما أفاق رسول الله صلي الله عليه وآله سأل عن أسامة والبعث، فأخبر أنهم يتجهزون، فجعل يقول : أنفذوا بعث أسامة، لعن الله من تخلف عنه وكرر ذلك، فخرج أسامة واللواء علي رأسه والصحابة بين يديه حتي إذا كان بالجرف نزل ومعه أبو بكر وعمر وأكثر المهاجرين، ومن الأنصار أسيد بن حضير وبشير بن سعد وغيرهم من الوجوه.

شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، ج 6، ص 52.

اما از آن جايي كه به نظر ما قضيه ازدواج عايشه و حفصه با نبي مكرم صلي الله عليه وآله به اين دليل بود كه آن چه در داخل خانه نبوت مي گذرد، اين ها مطلع باشند، بنابرنقل بعضي از مورخين شيعه، عايشه اخبار را به ابوبكر اعلام مي كرد كه پيغمبر در حال رفتن هست، مريضي او مريضي بهبود شدني نيست، ابوبكر و عمر از جيش اسامه تخلف كردند و به مدينه بازگشتند.

اين قضيه يك اختلاف عميقي بود كه ميان مسلمانان افتاد. همگي ناراحت بودند كه چرا نبي مكرم يك پسر بچة 18 ساله را براي ما فرمانده لشكر كرده است؟.

حتي بعضي از بزرگان اهل سنت هم؛ مثل عبدالفتاح عبد المقصود، طاها حسين و... بر اين باورند كه علت تجهيز جيش اسامه و تأكيد نبي مكرم اين بود كه سران قريش و آن هايي كه مي توانستند با اميرالمؤمنين عليه السلام مقابله كنند، از مدينه بيرون بروند و مدينه خالي از اغيار و مخالف باشد تا مسأله خلافت اميرالمؤمين عليه السلام تثبيت بشود و پس از برگشتن آن ها اختلافات تأثير گذار نبود؛ ولي جيش اسامه در ميانه راه سه روز معطل شد و حدود سه چهار ساعت از حركت آن ها نگذشته بود كه با شنيدن رحلت پيامبر، همه برگشتند



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب