2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
اذان از ديدگاه فريقين : بررسي تناقضات موجود در روايات تشريع اذان
کد مطلب: ٦٧٠٦ تاریخ انتشار: ٠٣ آذر ١٣٨٦ تعداد بازدید: 2173
خارج فقه مقارن » اذان از ديدگاه فريقين
اذان از ديدگاه فريقين : بررسي تناقضات موجود در روايات تشريع اذان

جلسه هجدهم 1386/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 86/09/03

بررسي تناقضات موجود در روايات تشريع اذان :

آخرين بحث ما در رواياتي كه در تشريع اذان آورده اند، تناقضاتي است كه در روايات تشريع اذان از ديدگاه اهل سنت موجود است كه خود اين تناقضات نشانگر اين است كه اين روايات جعلي و ساختگي است.

ابتدا از رواياتي كه مربوط به خليفه دوم است شروع مي كنيم. اين روايت داد مي زند كه من ساخته شده دستگاه حديث سازي دودمان بني اميه هستم. حديث هايي با سند محكم داريم كه معاويه رسماً دستور داد مردم هر چه قدر مي توانند در فضائل عمر و ابوبكر و عثمان حديث نقل و جعل كنند و براي هر حديث هم هدايايي در نظر گرفت كه ابن مردويه مي گويد: غالب احاديثي كه در فضائل خلفاي ثلاثه است، ساخته و پرداخته دودمان بني اميه و به دستور معاويه بوده است.

روايات تشريع اذان در صدد فضيلت تراشي براي عمر بن خطاب :

صحيح بخاري قضيه اذان را در جلد اول صفحه 50، حديث 604، كتاب الصلاة باب تشريع اذان، اين گونه نقل مي كند:

أَنَّ ابْنَ عُمَرَ كانَ يقُولُ كانَ الْمُسْلِمُونَ حِينَ قَدِمُوا الْمَدِينَةَ يجْتَمِعُونَ فَيتَحَينُونَ الصَّلَاةَ لَيسَ ينَادَي لَهَا فَتَكلَّمُوا يوْمًا فِي ذَلِك فَقَالَ بَعْضُهُمْ اتَّخِذُوا نَاقُوسًا مِثْلَ نَاقُوسِ النَّصَارَي وَقَالَ بَعْضُهُمْ بَلْ بُوقًا مِثْلَ قَرْنِ الْيهُودِ فَقَالَ عُمَرُ أَوَلَا تَبْعَثُونَ رَجُلًا ينَادِي بِالصَّلَاةِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَسَلَّمَ يا بِلَالُ قُمْ فَنَادِ بِالصَّلَاةِ

وقتي مسلمان ها آمدند و در مدينه مستقر شدند، وقتي براي نماز جماعت دعوت مي شدند راهي نبود تا همه را از آن با خبر كنند. تا اين كه روزي با هم صحبت كردند و به توافق رسيدند كه براي اين كه براي نماز نداي عمومي داده شود تا مردم در نماز جماعت حضور پيدا كنند، بعضي از صحابه گفتند: ناقوسي مثل ناقوس نصاري بگيريم و در آن بدميم تا مردم متوجه وقت نماز جماعت شوند. بعضي گفتند: از شيپوري استفاده كنيم مثل شيپوري كه از شاخ حيوان ساخته مي شود و يهودي ها در آن فوت مي كنند و صدا مي كند. تا اين كه عمر گفت: آيا نمي خواهيد كسي را براي خبر ساختن مردم از نماز انتخاب كنيد؟ از اين رو رسول خدا دستور داد تا بلال مردم را براي نماز خبر كند.

صحيح البخاري، ج 1، ص 219، الجامع الصحيح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير, اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا ـ صحيح مسلم، ج 1، ص 285، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي.

در ميان همه عقلاء، عاقل تر از همه جناب خليفه دوم به پا خواست و گفت: چرا مردي را نمي فرستيد كه مردم را به نماز دعوت كند.

تنها روايتي كه بخاري در تشريع اذان آورده همين است. درست است فقرات اذان را ذكر نكرده و تنها عبارت عمر اين است كه «يؤذن بالصلاة» ولي خود محمد بن اسماعيل بخاري از اين روايت تشريع اذان را استفاده كرده است و غير از اين روايتي نقل نكرده است.

جعل فضيلت براي عمر در اضافه كردن شهادت بر رسالت پيامبر(ص) در اذان :

در كتاب ابن خزيمه خوانديم كه آقاي بلال داشت اذان مي گفت و در اذان «اشهد ان لا اله الا الله»بود و «حي علي الصلاة» بود، فقال عمر: قل في أثرها أشهد أن محمد رسول الله فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم قل كما أمرك عمر

بلال در ابتدا اين گونه اذان مي گفت: أشهد أن لا إله إلا الله حي علي الصلاة تا اين كه عمر به آن اضافه كردأشهد أن محمد رسول الله از اين رو پيامبر اكرم به عمر فرمود: همان گونه كه عمر تو را امر كرد اذان بگو.

صحيح ابن خزيمة، ج 1، ص 188 و 187، اسم المؤلف: محمد بن إسحاق بن خزيمة أبو بكر السلمي النيسابوري الوفاة: 311 ، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1390 - 1970، تحقيق: د. محمد مصطفي الأعظمي

يعني در ميان آن همه افراد، جناب عمري كه سال هفتم يا هشتم اسلام آورده و بعد از اين هفت سال ديگران نماز مي خواندند، اين جناب مشغول بت پرستي بوده و خيلي از افراد هم از ترس ايشان جرأت نمي كردند اسلام بياورند، به مرحله اي رسيده كه مي گويد: دنبال اشهد ان لا اله الا الله، نام رسول اكرم را هم بگوييد.

عمر صداي اذان جبرائيل در آسمان را مي شنود و به پيامبر(ص) خبر مي دهد :

بعد ما از سيره حلبي و عمدة القاري خوانديم كه:

أَوَّلُ مَنْ أَذَّنَ فِي السَّمَاءِ جِبْرِيلُ فَسَمِعَهُ عُمَرُ وَبِلالٌ فَأَقْبَلَ عُمَرُ فَأَخْبَرَ النَّبِي بِمَا سَمِعَ ثُمَّ أَقْبَلَ بِلالٌ فَأَخْبَرَ النَّبِي بِمَا سَمِعَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ سَبَقَك عُمَرُ يا بِلالُ أَذِّنْ كمَا سَمِعْتَ قَالَ ثُمَّ أَمَرَهُ رَسُولُ اللهِ أَنْ يضَعَ أُصْبُعَيهِ فِي أُذُنَيهِ اسْتِعَانَةً بِهِمَا عَلَي الصَّوْتِ

اولين كسي كه در آسمان اذان گفت جبرائيل بود. عمر و بلال هر دو از جبرئيل شنيدند و عمر اين موضوع را به اطلاع رسول خدا صلّي الله عليه و آله رسانيد، ولي وقتي بلال آمد نزد رسول خدا و قضيه را به عرض رسول خدا رسانيد پيامبر اكرم فرمود: قبل از تو عمر آمد و اين خبر را اطلاع داد، تو به همان شكل كه شنيدي اذان بگو. و رسول خدا صلّي الله عليه و آله بلال را امر نمود تا به هنگام اذان گفتن دست هاي خود را در گوش هاي خود بگذار تا به صدايت كمك شود.

مسند الحارث (زوائدالهيثمي)، ج 1، ص 245، بغية الباحث عن زوائد مسند الحارث، اسم المؤلف: الحارث بن أبي أسامة / الحافظ نور الدين الهيثمي الوفاة: 282، دار النشر: مركز خدمة السنة والسيرة النبوية - المدينة المنورة - 1413 - 1992، الطبعة: الأولي، تحقيق: د. حسين أحمد صالح الباكري ـ المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ج 3، ص 70، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر العسقلاني الوفاة: 852، دار النشر: دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية - 1419هـ ، الطبعة: الأولي، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري.

اين هم سومين روايت. حالا اگر ما چنين عبارتي را براي امير المؤمنين عليه السلام مي آورديم، فوراً مي گفتند: شما غلو مي كنيد و معتقد هستيد كه علي عليه السلام پيامبر است و جبرئيل اشتباه كرده كه به پيامبر نازل شده و... ولي نسبت به عمر اشكالي ندارد. البته براي خالي نبودن عريضه نام بلال هم اضافه شده است و گرنه بلال محلي از اعراب ندارد كه اين قدر مقام ايماني اش بالا باشد كه صداي جبرئيل را از آسمان ها بشنود.

اين روايت را ابن حجر در فتح الباري، جلد 2، صفحه 63، جناب عيني كه از شخصيت هاي برجسته اهل سنت در عمدة القاري في شرح صحيح بخاري، جلد 5، صفحه 107 و صالحي دمشقي از استوانه هاي اهل سنت و از متأخرين است، در كتاب سبل الهدي، جلد 3، صفحه 357 و... اين روايت را نقل مي كنند بدون اين كه كوچكترين نقدي وارد كنند.

روايت چهارم روايتي بود كه از سنن أبي داود خوانديم كه جناب عبد الله بن زيد خواب ديد اذان و اقامه را در خواب به او آموختند و آمد خدمت نبي مكرم اسلام صلي الله عليه وآله وسلم و پيامبر گفت تو صداي خوبي نداري ولي آقاي بلال صداي قشنگي دارد، اذان به او آموزش بده برود بالاي مأذنه يا بالاي بلنديي كه از ريگ بود كه بلند تر از آن در مدينه نبود بايستد و اذان بگويد. اين آقا رفت بالاي مأذنه مشغول اذان گفتن شد، بعد مي گويد:

عن أبي عُمَيرِ بن أَنَسٍ عن عُمُومَةٍ له من الْأَنْصَارِ قال اهْتَمَّ النبي صلي الله عليه وسلم لِلصَّلَاةِ كيفَ يجْمَعُ الناس لها فَقِيلَ له انْصِبْ رَايةً عِنْدَ حُضُورِ الصَّلَاةِ فإذا رَأَوْهَا آذَنَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا فلم يعْجِبْهُ ذلك قال فَذُكرَ له الْقُنْعُ يعْنِي الشَّبُّورَ وقال زِيادٌ شَبُّورُ الْيهُودِ فلم يعْجِبْهُ ذلك وقال هو من أَمْرِ الْيهُودِ قال فَذُكرَ له النَّاقُوسُ فقال هو من أَمْرِ النَّصَارَي فَانْصَرَفَ عبد اللَّهِ بن زَيدِ بن عبد رَبِّهِ وهو مُهْتَمٌّ لِهَمِّ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم فَأُرِي الْأَذَانَ في مَنَامِهِ قال فَغَدَا علي رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم فَأَخْبَرَهُ فقال له يا رَسُولَ اللَّهِ إني لَبَينَ نَائِمٍ وَيقْظَانَ إِذْ أَتَانِي آتٍ فَأَرَانِي الْأَذَانَ قال وكان عُمَرُ بن الْخَطَّابِ رضي الله عنه قد رَآهُ قبل ذلك فَكتَمَهُ عِشْرِينَ يوْمًا قال ثُمَّ أَخْبَرَ النبي صلي الله عليه وسلم فقال له ما مَنَعَك أَنْ تُخْبِرَنِي فقال سَبَقَنِي عبد اللَّهِ بن زَيدٍ فَاسْتَحْييتُ فقال رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يا بِلَالُ قُمْ فَانْظُرْ ما يأْمُرُك بِهِ عبد اللَّهِ بن زَيدٍ فَافْعَلْهُ قال فَأَذَّنَ بِلَالٌ قال أبو بِشْرٍ فَأَخْبَرَنِي أبو عُمَيرٍ أَنَّ الْأَنْصَارَ تَزْعُمُ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بن زَيدٍ لَوْلَا أَنَّهُ كان يوْمَئِذٍ مَرِيضًا لَجَعَلَهُ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم مُؤَذِّنًا

پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم سعي داشت تا راهي براي جمع نمودن مردم بيابد؛ از اين رو به حضرت گفته شد: به هنگام فرا رسيدن وقت نماز پرچمي را [بر فراز مسجد] برافراز. تا به هنگام ديدن آن مردم يكديگر را خبر سازند؛ پيامبر از اين پيشنهاد خشنود نشد، لذا به حضرت پيشنهاد دادند تا از وسيله اي شبيه شيپور يهودي ها استفاده كنند اما اين پيشنهاد نيز مورد خوشايند رسول خدا واقع نگرديد. بعد از آن پيشنهاد ساخت ناقوسي براي اين كار را دادند اما حضرت اين دو پيشنهاد را كار يهود و نصارا دانست و آن را نپذيرفت. تا اين كه عبدالله بن زيد بن عبد ربه كه براي اهتمام حضرت اهميت فراواني قائل بود اذان را در خواب به او نشان دادند تا اين كه صبحگاهان به محضر رسول خدا صلّي الله عليه وآله رسيد و عرض كرد: يا رسول الله! من در حالتي بين خواب و بيدار بودم كه شخصي نزد من آمد و اذان را به من آموخت. راوي مي گويد: عمر بن خطاب نيز همين خواب را ديده بود ولي بيست روز آن را مخفي نمود و چون رسول خدا صلّي الله عليه وآله را از اين موضوع با خبر ساخت حضرت فرمود: چه چيزي باعث شد تا مرا از آن با خبر نسازي؟ گفت: عبد اللَّهِ بن زيد در اين باره از من سبقت گرفته بود لذا از بيان آن حيا نمودم رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم بلال را فرا خواند و فرمود: دقت كن و هر چه را عبد اللَّه بن زيد به تو گفت در اذان بگو. بلال نيز به همان شكل اذان گفت...

سنن أبي داود، ج 1، ص 134، اسم المؤلف: سليمان بن الأشعث أبو داود السجستاني الأزدي الوفاة: 275، دار النشر: دار الفكر، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد ـ فتح الباري، ج 2، ص 66 ـ عمدة القاري في شرح صحيح بخاري، ج 5، ص 107ـ سبل الهدي، ج 3، ص 357.

ما مي خواهيم اين روايات را در كنار هم بگذاريم تا ثابت كنيم كه بحث تشريع اذان نيست؛ بلكه بحث اين است كه يك مقام منيعي براي خليفه از اين كانال ساخته شود. بعد وقتي كه آقاي عبد الله بن زيد خبر داد كه من چنين خوابي ديده ام جناب عمر هم آن جا نشسته بود و گفت من هم چنين خوابي ديده ام، حضرت فرمود:

ما منعك أن تخبرني؟ فقال: سبقني عبد الله ابن زيد فاستحييت...

پنجمين دسته از روايات اين است كه اصلا عبد الله بن زيد آمد و خبر داد به نبي مكرم كه من چنين خوابي ديده ام، آقاي بلال رفت بالاي مأذنه و شروع كرد به اذان گفتن. جناب عمر بن خطاب در خانه اش خوابيده و بلند شد با عجله در حالي كه فرصت نكرد عبايش را روي دوشش بيندازد، عبايش كشيده مي شد و آمد خدمت پيامبر و گفت:

وَالَّذِي بَعَثَك بِالْحَقِّ لقد رأيت مِثْلَ ما رَأَي فقال رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم فَلِلَّهِ الْحَمْدُ فَذَاك أَثْبَتُ

اي نبي خدا قسم به آن خدايي كه تو را به حق مبعوث نمود من هم همان چيزي را كه عبدالله ديد ديدم. رسول خدا صلي الله عليه [وآله] وسلم فرمود: شكر خدا كه با [آنچه تو ديدي] اين موضوع بهتر تثبيت شد.

سنن الدارمي، ج 1، ص 286، عبدالله بن عبدالرحمن أبو محمد الدارمي الوفاة: 255، دار النشر: دار الكتاب العربي - بيروت - 1407، الطبعة: الأولي، تحقيق: فواز أحمد زمرلي, خالد السبع العلمي

عمر كه داخل خانه اش بود و خبر نداشت كه چنين قضيه اي بوده و فقط از بالاي مأذنه صداي بلال را شنيد، از كجا فهميد كه اين بلال متعقب بر خواب عبد الله بن زيد بوده و اين قضيه را كي نقل كرده است؟ روايت اين است كه آقاي عبد الله بن زيد آمد خدمت نبي مكرم اسلام و گفت چنين خوابي ديده ام، همان لحظه هم كه وقت اذان بود، پيامبر در همان مجلس دستور داد به بلال كه اذان را از آقاي عبد الله بن زيد ياد بگير و برو اذان بگو و رفت كه اذان بگويد. شايد جناب عمر بن خطاب علم غيب داشته و يا وحيي بر او نازل شده كه اذان بلال پيگرد خواب عبد الله بن زيد است...

حتي قضيه عبد الله بن زيد را درست مي كنند، پاي بلال را وسط مي كشند تا بتوانند اين مجموعه احاديث جعلي و دروغين را به كرسي بنشانند. كسي كه مي خواهد دروغ بگويد مثلاً مي گويد: من ده هزار 195 تومان و پنج ريال خرج كرده ام، دقيقاً آن تكه هايش را هم مي گويد تا طرف شبهه نكند كه دروغ است. تمام اين قضايا كنار هم كه قرار مي گيرد ما فقط همين را استفاده مي كنيم كه اينها دروغ هايي است كه كنار هم چيده شده تا براي جناب عمر بن خطاب فضيلتي و منقبتي درست كنند.

مثل همان رواياتي كه در صحيح بخاري نيز نقل شده كه پيامبر فرمود: در ميان بني اسرائيل افرادي بودند محدَّث، يعني ملائكه با آنها سخن مي گفتند، اگر بنا باشد در امت من محدثي باشد، فقط جناب عمر بن الخطاب است و هيچ يك از صحابه من به چنين مقامي نمي رسند. ذيل اين روايت را در شرح فتح الباري مراجعه كنيد كه معناي محدَّث؛ يعني يحدثه الملائكه.

اينها همه نشانگر اين است كه اين روايات همگي جعلي هستند و هدف از جعل روايات تأسيس يك مقام آن چناني براي خليفه دوم است.

ابوبكر هم از فضايل ساختگي تشريع اذان بي نصيب نيست :

البته يك روايتي هم ما خوانديم كه خليفه اول را هم نگذاشتند از اين قضيه بي بهره باشد. آنها كه طرفدار ابوبكر بودند گفتند كه عمر اين همه فضائل دارد و اگر براي عمر چنين چيزي درست كرديم، شايد كسي بگويد كه عمر از ابوبكر افضل بوده و با وجود ابو بكر چطور عمر خواب ديد و...، يك چيزي هم براي ابوبكر درست كردند.

وعن بريدة أن رجلا من الأنصار مر برسول الله صلي الله عليه وسلم وهو حزين وكان الرجل ذا طعام يجتمع إليه ودخل مسجده يصلي فبينما هو كذلك إذ نعس فأتاه آت في النوم فقال قد علمت ما حزنت له قال فذكر قصة الاذان فقال النبي صلي الله عليه وسلم أخبر بمثل ما أخبرت به أبو بكر فمروا بلالا أن يؤذن بذلك

از بريده روايت شده كه مردي از انصار در حالي كه محزون و غمگين بود از كنار رسول خدا صلي الله عليه [وآله] وسلم عبور كرد و چون غذا و طعامي همراه داشت مردم به گرد او جمع شدند و بعد براي خواندن نماز وارد مسجد شد كه در اين حال او را خواب فرا گرفت كه در عالم خواب شخصي سراغ او آمد و به او گفت: من علت ناراحتي تو را مي دانم از اين رو قصه اذان را به او خبر داد و او هم پيامبر را از اين موضوع با خبر كرد و پيامبر هم فرمود: مثل همين مطلب را ابوبكر خبر داده بود برويد و بلال را بگوييد تا به اين شكل اذان بگويد.

مسند أبي حنيفة، ج 1، ص 148، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الله بن أحمد الأصبهاني أبو نعيم الوفاة: 430، دار النشر: مكتبة الكوثر - الرياض - 1415، الطبعة: الأولي، تحقيق: نظر محمد الفاريابي ـ المعجم الأوسط، ج 2، ص 293، اسم المؤلف: أبو القاسم سليمان بن أحمد الطبراني الوفاة: 360، دار النشر: دار الحرمين - القاهرة - 1415، تحقيق: طارق بن عوض الله بن محمد, عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 1، ص 329، اسم المؤلف: علي بن أبي بكر الهيثمي، الوفاة: 807، دار النشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي- القاهرة , بيروت - 1407.

اينها همه داد مي زنند كه روايت ساختگي است.

در سقيفه هيچ اثري از استدلال به اين روايات نيست :

اگر واقعاً چنين چيزي براي ابوبكر ثابت بود و براي عمر بود و ده ها احاديثي كه جعل شده است، بايد در سقيفه بيان مي كردند. سقيفه اي كه انصار در برابر مهاجرين ايستادند. حتي سعد بن عباده گفت: من با شما مي جنگم و تا آخرين تيري كه در كمان دارم تمام نكنم از مبارزه با شما از پاي نمي نشينم. حباب بن منذر گفت: مهاجرين را از مدينه بيرون كنيد تا بروند به همان خانه هايشان و همان جايي كه همه شان فرمانبردار بودند نه فرمانده. سعد بن عباده ريش عمر را گرفت، عمر گفت: كه اگر يك دانه از ريش من كنده بشود، تمام دندان هاي تو را خرد مي كنم. تمام اين قضايا و درگيري ها در سقيفه بود و هر فضيلتي كه مي توانستند براي ابوبكر ذكر كردند. تاريخ طبري و صحيح مسلم را ملاحظه كنيد كه از قول عمر اين قضايا را مفصل نقل كرده اند. ما از قريش هستيم و شما انصار خويشاوندي با پيامبر نداريد، نمي توانيد خلافت پيامبر را تصاحب كنيد؛ چون ما فاميل پيامبر هستيم. خلافت بايد مادامي كه فاميل پيامبر هست به غير فاميل نمي رسد. ما از اهل بيت پيامبر هستيم و... ده ها از اين قضايا را كنار هم چيدند براي اين كه براي ابوبكر مقامي و منزلتي در برابر انصار درست كنند. اگر چنين قضاياي بود، حتماً در آن جا مطرح مي كردند.

اگر تشريع اذان توسط ابوبكر و عمر بود، آنها را در سقيفه كه نياز مبرم و شديد داشتند، حتماً بيان مي كردند. معلوم مي شود كه هيچ يك از اين مطالب حتي در زمان خود آنها نيز مطرح نبوده است. روزي كه ابوبكر مي خواست عمر را براي خلافت معين كند، كل مردم اعتراض مي كردند.

اعتراض مردم به ابوبكر براي جانشيني عمر :

در بعضي از مصادر دارد كه:

فمن الناس من قال قد وليت علينا فظا غليظا

بعضي از مردم گفتند: اي ابوبكر جواب خدا را چه خواهي داد كه مردي خشن و بد اخلاق را بر ما مسلط كردي؟

الملل والنحل، ج 1، ص 25، اسم المؤلف: محمد بن عبد الكريم بن أبي بكر أحمد الشهرستاني، الوفاة: 548، دار النشر: دار المعرفة - بيروت - 1404، تحقيق: محمد سيد كيلاني.

اگر چنين قضايايي بود، بلا فاصله ابو بكر مي گفت: عمر كسي است كه با ديدن خواب او اذان تشريع شده است، كسي است كه صداي جبرئيل را در آسمان ها شنيد، كدام يك از شما چنين مقام و موقيعتي نزد خدا داريد؟

مشخص است كه حتي در زمان حيات ابو بكر و عمر چنين قضايايي نبوده و چنين رواياتي به گوش هيچ كس نخورده است. معمولا رسم است كه اگر بنا باشد براي يك خليفه اي و لو فضائل خيلي ريز هم باشد، معمولا در زمان خود ايشان از زبان شعراء و يا بعضي از مداحان و... شنيده مي شد. اما حتي يك گزارش هم در اين باره نداريم.

البته تناقضات ديگري هم هست؛ ولي همين يك مورد كفايت مي كند كه انسان بساط تمام اين روايات را جمع كند و بندازد كنار.

تكذيب امام صادق(ع) نسبت به تشريع اذان به واسطه خواب :

ما مي بينيم كه از خود ائمه عليهم السلام رواياتي داريم با سندهاي صحيح و محكم كه اين قضيه را كاملاً نفي كرده اند. روايت با سند صحيح از عمر بن اذينه از امام صادق عليه السلام است كه سؤال كردند: حضرت فرمودند:

عَلِي بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيرٍ عَنِ ابْنِ أُذَينَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ مَا تَرْوِي هَذِهِ النَّاصِبَةُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاك فِيمَا ذَا فَقَالَ فِي أَذَانِهِمْ وَ رُكوعِهِمْ وَ سُجُودِهِمْ فَقُلْتُ إِنَّهُمْ يقُولُونَ إِنَّ أُبَي بْنَ كعْبٍ رَآهُ فِي النَّوْمِ فَقَالَ كذَبُوا فَإِنَّ دِينَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَعَزُّ مِنْ أَنْ يرَي فِي النَّوْمِ قَالَ فَقَالَ لَهُ سَدِيرٌ الصَّيرَفِي جُعِلْتُ فِدَاك فَأَحْدِثْ لَنَا مِنْ ذَلِك ذِكراً فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا عَرَجَ بِنَبِيهِ ص إِلَي سَمَاوَاتِهِ السَّبْعِ أَمَّا أُولَاهُنَّ فَبَارَك عَلَيهِ وَ الثَّانِيةَ عَلَّمَهُ فَرْضَهُ فَأَنْزَلَ اللَّه

امام صادق عليه السلام از اين اذينه سؤال نمود: اين ناصبي ها چه مي گويند؟ عرض كردم: فدايتان شوم در چه رابطه اي؟ فرمود: در اذان و ركوع و سجودشان، عرض كردم: آنها مي گويند: ابي بن كعب اذان را در خواب ديده است، حضرت فرمود: دروغ گفته اند دين خداوند عز وجل عزيز تر از آن است كه با خواب و رؤيا تشريع شود، راوي مي گويد: سدير صيرفي عرض كرد: فدايتان شوم براي ما در اين باره حديثي بيان فرماييد، حضرت فرمود: خداوند عز وجل هنگامي كه پيامبرش را به آسمان هاي هفت گانه عروج داد، پيامبر را در آسمان اول مبارك گردانيد و درآسمان دوم واجباتش را به او آموزش داد و بر او نازل فرمود...

الكافي، شيخ كليني، ج 3، ص 482 و 486.

تا آن جا كه دارد جبرئيل اذان گفت كه قبلا آن را خوانديم.

لعن امام صادق(ع) به كساني كه اذان را برگرفته از خواب مي دانند :

روايت ديگر، روايتي است كه مرحوم شهيد در ذكري از امام صادق عليه السلام نقل كرده است:

روي عن امام الصادق عليه السلام انه لعن قوما زعموا ان النبي اخذ الأذان من عبد الله بن زيد فقال ينزل الوحي علي نبيكم فتزعمون أنه اخذ الأذان من عبد الله بن زيد.

از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمودند: خداوند لعنت كند اقوامي را كه گمان مي برند پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم اذان را از عبد الله بن زيد گرفته است. سپس حضرت فرمود: وحي بر پيامبرتان نازل مي شود آنگاه گمان مي بريد كه اذان را از عبد الله بن زيد گرفته است؟!

ذكري الشيعة في أحكام الشريعة، شهيد اول، ج 3، ص 196.

از آنجا كه «اهل اللبيت ادري بما في البيت.» (اهل خانه از هر كس ديگر نسبت به آنچه در خانه مي گذرد آگاه ترند) نظر احد الثقلين در رابطه با اذان اين است.

جالب اين است كه خود حاكم نيشابوري از امام مجتبي سلام الله عليه نقل مي كند:

لما كان من أمر الحسن بن علي ومعاوية ما كان قدمت عليه المدينة وهو جالس في أصحابه فذكر الحديث بطوله قال فتذاكرنا عنده الآذان فقال بعضنا إنما كان بدء الأذان رؤيا عبد الله بن زيد بن عاصم فقال له الحسن بن علي إن شأن الآذان أعظم من ذاك أذن جبريل عليه السلام في السماء مثني مثني وعلمه رسول الله صلي الله عليه وسلم وأقام مرة مرة فعلمه رسول الله صلي الله عليه وسلم فأذن الحسن حين ولي

زماني بود كه بين حسن بن علي و معاويه اتفاقاتي افتاده بود كه من وارد مدينه شدم كه او در ميان يارانش نشسته بود و حديث ذكر مي نمود. راوي مي گويد: ما هم نزد حسن بن علي از موضوع اذان سخن به ميان آورديم كه بعضي از ما گفت: ابتداي اذان به واسطه خوابي بود كه عبدالله بن زيد بن عاصم ديده بود آغاز شد. در اين هنگام حسن بن علي گفت: شأن و جايگاه اذان بالا تر از آن است كه با خواب آغاز شده باشد. بلكه تشريع اذان به اين شكل بود كه جبرئيل در آسمان دوتا دوتا اذان گفت و آن را به رسول خدا هم آموزش داد و اقامه را نيز يكي يكي گفت و به رسول خدا صلّي الله عليه وآله هم ياد داد و زماني كه حسن بن علي به حكومت رسيد اذان گفت.

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 4797، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : مصطفي عبد القادر عطا.

پيامبر اكرم(ص) در معراج اذان را فرا گرفت :

و متقي هندي در كنز العمال نقل مي كند كه:

عن زيد بن علي عن آبائه عن علي أن رسول الله صلي الله عليه وسلم علم الأذان ليلة أسري به وفرضت عليه الصلاة.

از زيد بن علي از پدرانش از امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده است كه رسول خدا صلّي الله عليه وآله در شبي كه به معراج برده شد اذان را به او تعليم دادند و نماز را بر او واجب نمودند.

كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج 12، ص 159، اسم المؤلف: علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي، الوفاة: 975هـ ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م، الطبعة: الأولي، تحقيق: محمود عمر الدمياطي

محمد بن حنفيه نيز اذان را به وحي الهي و از شب معراج مي داند :

روايت سوم را حلبي نقل مي كند كه:

روي عن محمد بن الحنفية وعن أبي العلاء قال قلت لمحمد ابن الحنفية إنا لنتحدث أن بدء هذا الآذان كان من رؤيا رآها رجل من الأنصار في منامه قال ففزع لذلك محمدا بن الحنفية فزعا شديدا وقال عمدتم إلي ما هو الأصل في شرائع الإسلام ومعالم دينكم فزعمتم أنه إنما كان من رؤيا رآها رجل من الأنصار في منامه تحتمل الصدق والكذب وقد تكون أضغاث أحلام قال فقلت له هذا الحديث قد استفاض في الناس قال هذا والله هو الباطل ثم قال وانما أخبرني أبي أن جبريل عليه الصلاة والسلام أذن في بيت المقدس ليلة الإسراء وأقام ثم أعاد جبريل الأذان لما عرج بالنبي صلي الله عليه وسلم إلي السماء فسمعه عبد الله بن زيد وعمر بن الخطاب.

از محمد بن حنفيه و از ابوالعلاء روايت شده است كه به محمد بن حنفيه گفتم: ما مي گفتيم كه ابتداي اذان با خوابي بود كه يكي از انصار ديده است. محمد بن حنفيه از اين سخن به شدت متعجب شد و گفت: چيزي را هدف قرار داده ايد كه اصل همه شريعت اسلام و معلومات دين شماست و گمان برده ايد كه اذان از خوابي نشأت گرفته است كه امكان راست و دروغ دارد و مي تواند از انواع خواب هاي پريشان وغير واقعي باشد. راوي مي گويد گفتم: اين حديثي است كه در ميان مردم (اهل سنت) مشهور شده است. فرمود: به خدا قسم اين سخن دروغ است. سپس گفت: پدرم به من فرمود: در شب معراج جبرئيل عليه الصلاه و السلام در بيت المقدس اذان و اقامه گفت سپس بار ديگر جبرئيل اذان گفت و چون پيامبر اكرم به معراج رفت و اين اتفاق افتاد عبد الله بن زيد و عمر بن خطاب آن را از حضرت شنيدند.

السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، ج 2، ص 300، اسم المؤلف: علي بن برهان الدين الحلبي الوفاة: 1044، دار النشر: دار المعرفة - بيروت - 1400.



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب