2024 April 18 - پنج شنبه 30 فروردين 1403
اذان از ديدگاه فريقين : جعل روايت براي اذان گفتن بلال در زمان عمر
کد مطلب: ٦٦٨٨ تاریخ انتشار: ٢٠ بهمن ١٣٨٦ تعداد بازدید: 1539
خارج فقه مقارن » اذان از ديدگاه فريقين
اذان از ديدگاه فريقين : جعل روايت براي اذان گفتن بلال در زمان عمر

جلسه سی و ششم 1386/11/20

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 86/11/20

جعل روايت از سوي اهل سنت براي اذان گفتن بلال در زمان عمر :

اهل سنت براي اين كه اين قضيه را بپوشانند، سه چهار روايت جعل كردند كه بلال براي عمر اذان گفته و اين روايات هيچكدام از نظر سندي از ديد خود اهل سنت هم تام نيست.

طبري در تاريخش، جلد 4، صفحه 65 در حوادث سال 18 هجري، تأذين بلال را براي خليفه دوم نقل مي كند و در سندش سيف بن عمر تميمي است كه كذاّب و وضّاع و جزء زنادقه است، و مزي و ذهبي و ابن حجر اتفاق نظر دارند بر ضعف او، به ويژه بر اين كه ايشان جاعل و وضّاع الحديث بوده.

زير سؤال بودن تاريخ طبري به خاطر نقل روايت از سيف بن عمر وضاع الاحاديث :

طبري با اين كه قديمي ترين تاريخ اهل سنت است، ولي به خاطر رواياتش از سيف بن عمر تميمي، كل رواياتش زير سؤال رفته. سيف بن عمر كسي بود كه به خواست هيئت حاكمه، به ويژه در زمان عثمان و معاويه، تلاش مي كرد رواياتي را كه منفعت دودمان بني اميه و خلفاء راشدين در آن است را جعل كند. مرحوم علامه عسگري ده ها روايت را كه سيف بن عمر جعل كرده يا رواتي كه وجود خارجي نداشته اند و از مخلوقات ذهني او بوده را، مفصل در كتاب «عبدالله سبأ» و «مائه و خمسون صحابي مختلق» آورده است.

حديث دوم حديثي است كه بيهقي در سننش، جلد 4، صفحه 419 و سير أعلام النبلاء، جلد 1، صفحه 357 نقل كرده اند و در اين سند هم، احمد بن عبد الرحمان قرشي است. ايشان جزء داستان سراها بوده و خود ذهبي و ديگران درباره او مي گويند كه:

لا تقبل شهادته علي تمرتين.

شهادت او براي دو دانه خرما (كه براي فلاني است) ارزش ندارد.

چه رسد به اين كه بخواهد رواياتي را براي ما نقل كند يا احكام الهي و حقائق تاريخي را اثبات كند.

حديث سوم را ذهبي در سير أعلام النبلاء، جلد 1، صفحه 357 نقل كرده است و در اين حديث هشام بن سعد وجود دارد كه احمد بن حنبل و ابن سعد در طبقات و يحيي بن معين و نسائي او را تضعيف كرده اند.

ابوحاتم گفته: لا يحتج به، ابن حبان گفته: من يقلب الأسانيد و هو لا يفهم او حديث را نمي فهمد.

اگر ذهبي رواياتي را از فضائل اهل بيت عليهم السلام را نقل مي كند، نهايت تلاشش را مي كند تا روايت را از اعتبار بيندازد، يا به ضعف راوي يا به ارسال حديث؛ و اگر هيچ چيزي براي بي اعتباري حديث پيدا نكرد، مي گويد: والقلب يشهد أنه باطل، قلب من شهادت مي دهد كه اين روايت باطل است. ولي وقتي اين طور روايات ضعيف را كه بوي تقويت هيئت حاكمه است، مي آورد، هيچگونه نظري نمي دهد، با اين كه در سندش افراد ضعيفي هستند و اين تعصب كور جاهلي است كه به روايات نگاه مي كند.

حديث چهارم را ابن اثير و بيهقي در سننش جلد 6، صفحه 318 نقل كرده اند كه در سندش از اولاد سعد قرظي هست. سعد قرظي كسي است كه وقتي بلال از گفتن اذان امتناع ورزيد، ابوبكر او را از مسجد قبا آورد در مسجد رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه اذان بگويد. اولا مشخص نيست كه اين اولاد قرظي چه كساني هستند و خودشان متهم هستند و مورد وثوق هم نيستند.

در اين چهار روايتي كه آورده اند، يك روايتي كه بشود نيمه اعتمادي بر آنها كرد، بر اين كه بلال براي خلفاء تأذين كرده است، نداريم؛ ولي مي بينيم در كنار اين قضايا، عباراتي هست كه خود بلال با شخص عمر بن الخطاب و ابوبكر، درگيري سياسي داشته است. در سنن بيهقي، جلد 6، صفحه 318 آمده كه:

ان عمر بن الخطاب لما افتتح الشام قام إليه بلال فقال لتقسمنها أو لنتضاربن عليها بالسيف و لما أبي عمر ذلك، دعا إلي بلال و من معه بالهلاك.

بعد از فتح شام بلال به عمر گفت، اين بيت المال را يا بايد به عدالت بين مسلمين تقسيم كني يا با شمشير در برابر تو مردم قيام مي كنيم، ولي عمر به حرف بلال گوش نكرد، بلكه نفرين هم كرد وگفت: بلال و طرفدارانش همه هلاك شوند.

سنن البيهقي الكبري، ج 6، ص 318، اسم المؤلف: أحمد بن الحسين بن علي بن موسي أبو بكر البيهقي، الوفاة: 458، دار النشر: مكتبة دار الباز - مكة المكرمة - 1414 - 1994، تحقيق: محمد عبد القادر عطا - مبسوط سرخسي، ج 10، ص 16.

ابن أثير جزري در أسد الغابه، جلد 2، صفحه 79 دارد كه:

سأل بلال عمر البقاء في الشام و إعتزال باب الفتوحات ففعل ذلك عمر، بقيت بلال في دمشق إلي أن مات بها.

بلال ديد كه در مدينه جاي ماندن نيست و نمي تواند اين ظلم ها را تحمل كند، از عمر تقاضا كرد كه او برود به شام و آنجا سكونت كند و عمر هم قبول كرد، رفت آنجا تا اين كه بلال در دمشق از دنيا رفت.

در زمان رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در مكه، بلال، عمار، ابوذر، مقداد، سلمان و صهيب و... تيم ويژه اي تشكيل داده بودند و به تعبير برخي بزرگان اهل سنت، معروف بودند به شيعه علي (عليه السلام): عرفوا بشيعة علي في زمن رسول الله و جزء مخلصان و عاشقان علي عليه السلام بودند. بعد از فتح مكه ابوسفيان از مدينه مي گذشت:

قال مرّ أبو سفيان ببلال و سلمان و صهيب، فقالوا: ما أخذت سيوف الله من عنق هذا بعد مأخذها، فقال أبوبكر الصديق: أتقولون هذا لشيخ قريش و سيدها، فذهب أبو بكر إلي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فأخبره بذلك فقال له النبي (صلي الله عليه و سلم): يا أبابكر! لعلك أغضبتهم، لئن كنت أغضبتهم لقد أغضبت ربك، قال: فرجع أبوبكر، فقال: يا أخوة! لعلكم غضبتم، قالوا: يغفر الله لك يا أبابكر.

ابو سفيان از كنار بلال و سلمان و صهيب عبور مي كرد و اينها گفتند: هنوز شمشير اسلام از گردن اين مرد برداشته نشده و (روحيه دوران جاهليت را از دست نداده و شمشير اسلام او را تهديد مي كند) ابوبكر به اينها اعتراض كرد و گفت به شيخ و بزرگ قريش اين گونه مي گوئيد؟ (از نگاه ابوبكر، ابوسفيان شيخ قريش است) و ابوبكر رفت به سوي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و اين خبر را به او داد كه اينها چنين گفته اند و من هم به آنان چنين گفتم. رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به ابوبكر گفت: با اين كارت سلمان و بلال و صهيب را به غضب آوردي و با غضب آنها، خدا را به غضب آوردي. ابوبكر با ناراحتي برگشت به سمت آنها و گفت: اي برادران! من شما را ناراحت كردم، آنها هم گفتند: خداوند گناهات را ببخشد اي ابوبكر.

تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 10، ص 463، اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي، الوفاة: 571، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري ـ صحيح مسلم، ج 7، ص 174- سير أعلام النبلاء، ج 1، ص 540 - مسند احمد، ج 5، ص 64 - سنن نسائي، ج 5، ص 75 - معجم كبير طبراني، ج 18، ص 18 - إستيعاب، ج 2، ص 637 - شرح نهج البلاغه إبن أبي الحديد، ج 18، ص 37.

در تاريخ دمشق نقل مي كند كه:

أن بلالا أتي عمر بن الخطاب فقال الصلاة فرددها عليه و فقال له عمر: نحن أعلم بالوقت منك، فقال له بلال أنا أعلم بالوقت منك و أنت أضل من حمار أهلك.

بلال آمد گفت كه وقت نماز رسيده و عمر گفت كه ما خودمان بهتر از تو مي دانيم وقت نماز را، بلال هم گفت من بهتر از تو وقت نماز را مي دانم و تو از الاغ خانگي خودت هم گمراهيت بيشتر است.

تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 10، ص 474، اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي، الوفاة: 571، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري.

اينها نشان مي دهد درگيري هايي بين بلال با ابوبكر و عمر بوده و خط بلال با عمر و ابوبكر متفاوت بوده است، حتي در زمان خود رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و قضيه وقت اذان، تقريباً براي بعد از رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بوده است.

همچنين در معجم رجال الحديث آمده:

قال: رأيت في بعض كتب أصحابنا، عن أبي البختري، قال: حدثنا عبد الله بن الحسن بن الحسن: أن بلالا، أبي أن يبايع أبابكر، و أن عمر أخذ بتلابيبه، و قال له: يا بلال! هذا جزاء أبي بكر منك أن أعتقك، فلا تجئ تبايعه؟ فقال: إن كان أبوبكر أعتقني لله فليدعني لله، و إن كان أعتقني لغير ذلك فها أنا ذا، و أما بيعته، فما كنت أبايع من لم يستخلفه رسول الله صلي الله عليه و آله،و الذي استخلفه بيعته في أعناقنا إلي يوم القيامة، فقال عمر: لا أبا لك، لا تقم معنا، فارتحل إلي الشام.

بلال از بيعت با ابوبكر امتناع كرد، عمر آمد و گوشه لباس بلال را گرفت و گفت: اي بلال! اين پاداش ابوبكر است كه تو را آزاد كرد و تو حاضر نيستي با او بيعت كني؟ بلال گفت: اگر ابوبكر براي خدا مرا آزاد كرده، مرا آزاد بگذارد، و اگر براي چيز ديگري آزاد كرده، من حاضرم برگردم و عبد او بشوم. (البته ابوبكر واسطه بود در آزاد كردن بلال، چون رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پول آزاد كردن بلال را به ابوبكر داد) و اما بيعت با ابوبكر، من با او بيعت نمي كنم چون رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم او را جانشين خود نكرد و بيعت ما در روز غدير با اميرالمؤمنين عليه السلام تا قيام قيامت باقيست؛ عمر به بلال گفت: اي بي مادر، در شهر ما اقامت نكن؛ بلال هم به شام رفت و تا آخر عمرش آنجا ماند و از دنيا رفت.

معجم رجال الحديث خوئي، ج 4 ، ص 272.



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب