بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ : 87/02/09
موضوع : مباحثی پیرامون اقوال فقهای شیعه در شهادت ثالثه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله
بحث ما در اقوال فقهای شیعه در شهادت ثالثه بود. ما نظریه «مرحوم علامه مجلسی»، «صاحب حدائق» و «مرحوم سید بحر العلوم» را هم خواندیم و به «مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء» رسیدیم که از ماهرین دنیای فقاهت و از خریتین فن فقه است.
ایشان با اینکه متوفای 1228 هجری است و نیمه اول قرن سیزدهم میزیستند، مطالبی داشتند که دیروز آنها را مفصل عرض کردیم و عرایض خودمان را هم نسبت به بعضی از جاهایی که ایشان کم مهری کرده بود بیان کردیم.
آخرین جملهای که ایشان مطرح کرد این بود که رسول اکرم از طرف خداوند عالم بارها مأمور به ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین شده بود، اما عذرخواهی کرده بود تا اینکه از طرف خداوند عالم شدت عمل به خرج داده شد و خداوند آیه شریفه:
(یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه)
ای پیامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملاً (به مردم) برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام ندادهای.
سوره مائده (5) : آیه 67
را اعلام کرد. ما عرض کردیم این در مقام جدل و برهان و بحث با اهل سنت نکته خوبی است، همه از فرمایشات ایشان استفاده میکنیم و از باب قاعده الزام مطالب خوبی است.
حال اینکه ما در حوزه فقهی شیعه این را ملاک یک فتوای شرعی قرار بدهیم، از این بزرگوار کم لطفی است و عصمت نبی گرامی اسلام را زیر سؤال میبرد. بعد از این، ایشان بازهم مقداری بحث را تند کرده است و مینویسد:
«ولأنه لو کان من فصول الاذان لنقل بالتواتر فی هذا الزمان ولم یخف علی أحد من آحاد نوع الانسان»
اگر قرار بود شهادت ثالثه جزو اذان باشد، به صورت متواتر در آن زمان نقل شده بود و بر کسی مخفی نمیماند.
«وانما هو من وضع المفوضة الکفار المستوجبین الخلود فی النار»
این کار مفوضه است که شهادت ثالثه را جزو اذان قرار دادند تا مستوجب خلود در آتش هستند.
«ولعل المفوضة أرادوا ان الله تعالی فوض الخلق إلی علی علیه السلام فساعده علی الخلق»
شاید نظر مفوضه بر این بود که خداوند عالم وقتی علی را خلق کرد، بخشی از کارهای خلقت را به حضرت واگذار کرد و امیرالمؤمنین با خداوند عالم در خلقت هستی شریک شد.
«فکان ولیا ومعینا»
علی بن أبی طالب ولی و یاور خداوند در خلق بوده است.
این تعبیر از شخصیتی همانند «مرحوم کاشف الغطاء» به حق خیلی بعید است. عرض کردم ایشان یکی از فقهای نامدار شیعه است و در بسیاری از فروعات فقهی معضلات را طوری حل میکند که کمتر فقیهی قبل از ایشان اینطور وارد فقه شود.
«فمن اتی بذلک قاصدا به التأذین فقد شرع فی الدین»
حتی اگر کسی نیت کند شهادت ثالثه را در اذان بیاورد، نوعی بدعت در دین گذاشته است.
«ومن قصده جزءا من الاذان فی الابتداء بطل اذانه بتمامه»
هرکسی اول اذان تصمیم بگیرد که شهادت ثالثه را بگوید، به مجرد اینکه تصمیم گرفته است اذانش به طور کلی باطل است.
«وکذا کلما انضم إلیه فی القصد»
به هر قصدی بخواهد شهادت ثالثه را بگوید، اما به عنوان جزء اذان باشد موجب بطلان اذان خواهد شد.
به بیان بهتر اگر غیر از شهادت ثالثه چیز دیگری را هم نیت کند در اذان اضافه کند موجب بطلان اذان است.
«ولو اختص بالقصد صح ما عداه»
اگر قصد کرده است شهادت ثالثه را به عنوان جزء جدا از اذان بگوید، اما در درون اذان بگوید اذانش صحیح است و این جمله او باطل است.
عبارت «مرحوم کاشف الغطاء» عبارت سنگینی است. اگر قصد جزئیت نکند و قصد کند که شهادت ثالثه را در اذانی که شارع او را تشریع کرده بیاورد، سایر فقرات اذان غیر از شهادت ثالثه درست است و این باطل است. بعد از اینکه تمام پلها را خراب میکند، میگوید:
«ومن قصد ذکر أمیر المؤمنین علیه السلام لاظهار شانه»
هدف مؤذن این باشد که میخواهد مقام علی بن أبی طالب را در لابهلای اذان برای مردم روشن کند.
«أو لمجرد رجحانه لذاته»
یا اینکه بخواهد شایستگی ذاتی امیرالمؤمنین را برای مردم بیان کند.
«إذ مع ذکر رب العالمین أو ذکر سید المرسلین کما روی ذلک فیه وفی باقی الأئمة الطاهرین»
سپس مینویسد:
«أو الرد علی المخالفین»
یا اینکه بخواهد با این کار اعلام مخالفت با اهل سنت کند.
«وارغام أنوف المعاندین»
و بخواهد پوزه منافقین را به خاک بمالد.
«أثیب علی ذلک»
به او ثواب میدهند.
«لکن صفة الولایة لیس لها مزید شرفیة»
گفتن کلمه «ولی» شرافت زیادی ندارد.
«لکثرة معانیها»
زیرا معانی متعدد دارد.
کلمه «ولی» به قدری معانی متعدد دارد که اصلاً کلمه «ولی» برای امیرالمؤمنین شرافتی نیست.
«فلا امتیاز لها الا مع قرینة إرادة معنی التصرف والتسلط فیها»
امتیازی ندارد، مگر اینکه بخواهد با شهادت ثالثه چیزی اضافه کند که از آن معانی متعدد مشترک بیرون بیاید و معنای ویژهای به عنوان تسلط و سلطنت داشته باشد.
به بیان بهتر شهادت ثالثه چیزی اضافه کند که مراد از ولایت تصرف در تکوین و تشریع و تسلط در مسائل تکویین و تشریعی باشد.
«کالاقتران مع الله ورسوله فی الآیة الکریمة ونحوه»
همانطور که در آیه (إِنَّما وَلِیکمُ اللَّه) کلمه «ولی» یک بار آمده که هم به الله هم به پیغمبر اکرم و هم به امیرالمؤمنین اضافه شده است.
زمانی که این اسامی کنار هم میآیند شرافت خاصی دارند، اما اگر شما کلمه «ولی» را جداگانه منهای انتصاب به الله و پیغمبر اکرم بیاورید شرافتی برای امیرالمؤمنین نیست، زیرا به قدری معانی مختلف دارد که در آن معانی مختلف سایر مؤمنین هم سهیم هستند.
به عنوان مثال شما بگویید که علی بن أبی طالب ولی و دوست خداوند است. از طرف دیگر هم قرآن کریم میفرماید:
(وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض)
مردان و زنان با ایمان ولی (و یار و یاور) یکدیگرند.
سوره توبه (9): آیه 71
و:
(إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُحْسِنِین)
خداوند، نیکوکاران را دوست میدارد.
سوره بقره (2): آیه 195
و:
(اللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا)
خداوند، ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند.
سوره بقره (2): آیه 257
هیچ تفاوتی در اینجا پیدا نکرد.
«لان جمیع المؤمنین أولیاء الله»
همه مؤمنین اولیاء خداوند هستند.
مراد از این قسمت روایت این است که ولی خدا بودن اختصاص به امیرالمؤمنین ندارد.
«فلو بدل بالخلیفة بلا فصل»
شهادت ثالثه بر خلیفه بلافصل رسول الله است، نه خلیفه مطلق.
«أو بقول أمیر المؤمنین أو بقول حجة الله تعالی أو بقول أفضل الخلق بعد رسول الله صلی الله علیه وآله ونحوها کان أولی»
اگر بگوید امیرالمؤمنین یا «أشهد أنّ علیا افضل الخلق بعد رسول الله» اولی است.
«وابعد عن توهم الأعوام انه من فصول الاذان»
اگر ما امیرالمؤمنین را «افضل الخلق بعد رسول الله» بدانیم عوام تصور نمیکنند که این جزء فصول اذان است.
ایشان نظری دارند که آیت الله العظمی شبیری زنجانی هم در اقامه همین نظر را دارند. معمولاً ایشان در اقامه شهادت ثالثه را نمیگویند و در رساله خود هم صراحتاً مینویسند که در اذان میگوییم، اما در اقامه نمیتوانیم بگوییم. سپس میگوید:
«ثم قول وان علیا ولی الله مع ترک لفظ اشهد أبعد عن الشبهة»
اگر ما «ولی الله» را بدون «أشهد» بیاوریم، شبهه دانستن اینکه جزء فصول اذان است نمیآید.
«ولو قیل بعد ذکر رسول الله صلی الله علی محمد سید المرسلین وخلیفته بلا فصل علی ولی الله أمیر المؤمنین»
وقتی که ما «أشهد أنّ محمدا رسول الله» میگوییم، بگوییم: «صلی الله علی محمد سید المرسلین وخلیفته بلا فصل علی ولی الله أمیر المؤمنین».
آیت الله العظمی شبیری زنجانی هم همین تعبیر را دارند. ما چندین بار هم با ایشان صحبت و بحث کردیم، اما نتوانستیم قانع شویم که چه فرقی در اذان و اقامه است.
ایشان در اذان واجب میدانند و معتقدند که امروزه به دلیل اینکه شعار شیعه شده ترک آن حرام است و حتماً باید در اذان شهادت ثالثه گفته شود، اما گفتن آن در اقامه حرام است به دلیل اینکه در اذان حالت شعاری ندارد. اذان جنبه شعاری دارد!
ایشان در رساله خود هم دارند که ما به صورت صلوات میگوییم. به نظر ایشان ما میگوییم: «و صلی الله علی محمد و خلیفته بلافصل» یا «و صلی الله علی محمد و علی آله و علی ولی الله».
«لکان بعیدا عن الایهام»
اگر چنین بگوییم ایهامی که جزء اذان هست یا نیست برطرف میشود.
«واجمع لصفات التعظیم والاحترام»
و نهایت احترام را به مقام امیرالمؤمنین کردهایم.
زمانی که عبارات «وخلیفته بلا فصل»، «علی»، «ولی الله»، «أمیر المؤمنین» و «حجة الله» بیاید تمام فضائل امیرالمؤمنین در اینجا ذکر شده است.
فرمایشات «مرحوم کاشف الغطاء» مقداری پیچیده است و عرض کردم در بعضی موارد از مکاسب پیچیدهتر است.
«ثم الذی أنکره المنافقون یوم الغدیر وملاء من الحسد قلوبهم النص من النبی صلی الله علیه وآله علیه بإمرة المؤمنین»
آنچه که منافقین در روز غدیر انکار کردند و قلوبشان از حسد پر شده است است، به خاطر نص پیغمبر اکرم است که فرمود: رئیس مؤمنان علی بن أبی طالب است.
«وعن الصادق علیه السلام من قال لا اله الله محمد رسول الله فلیقل علی أمیر المؤمنین علیه السلام»
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: هرکسی «لا إله إلا الله» و «محمد رسول الله» را بگوید، بعد از آن باید بگوید «علی أمیرالمؤمنین».
کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، نویسنده: الشیخ جعفر کاشف الغطاء، ج 1، ص 227 - 228، باب الأول فی اعداد الفرائض الفرض الأصلی
ایشان این روایت را قبول ندارد و میگوید که در این روایت امام صادق کلمه «ولی الله» را نیاورده است. ایشان نمیگویند: «من قال لا اله الله محمد رسول الله فلیقل علی ولی الله» و در کلمه «ولی» اشکال دارند.
ایشان میگویند: در روایت هم امام صادق واژه «امیرالمؤمنین» را آورده است که اشاره به بالاترین مقام و والاترین منصب امیرالمؤمنین است.
این خلاصه فرمایش ایشان بود با پیچیدگیهایی که ایشان در روایت داشتند. ثابت شد که «مرحوم کاشف الغطاء» بر این نظر هستند که شهادت ثالثه نه عضو اذان است و نه جزو فصول اذان است، به قصد جزئیت گفتن قطعاً بدعت هست و هیچ شک و شبههای نیست.
حال به عنوان فضیلت ذاتی برای امیرالمؤمنین یا اگر به عنوان ترفیع مقام علی بن أبی طالب بگوییم «أثیب علی ذلک». بهتر از همه این است که ما در اذان و اقامه واژه «أشهد» را حذف کنیم و چندین مقام خاص و ویژه امیرالمؤمنین را «رغما لأنوف المعاندین» بیاوریم.
دوستان این عبارات را ببینند. زمانی که این متن را درآوردم، ان شاءالله تکثیر میکنم و شنبه خدمت عزیزان تقدیم میکنم. بنده برای پیدا کردن بعضی از عبارتهای آقایان خیلی تلاش کردم.
عبارت «أشهد أنّ علیا ولی الله» را از کامپیوتر یا موارد زیادی را از اینترنت گرفتم و بسیار به زحمت افتادم. تقاضا دارم عزیزان این مطالب را داشته باشند.
این فرمایش «مرحوم کاشف الغطاء» است. بعد از ایشان به نظریه «مرحوم میرزای قمی» میرسیم. او هم تقریباً از فحول اصولین و فحول فقها است. ایشان سه سال بعد از «مرحوم کاشف الغطاء» از دنیا رفته است.
سال وفات «کاشف الغطاء» 1228 هجری است و سال وفات «مرحوم میرزای قمی» 1231 هجری است. «میرزای قمی» اضافه بر اینکه در حوزه فقه و اصول واقعاً یک فقیه فرزانه بود، از نظر ریاضت و توسل به اهل بیت دارای مقام بسیار ویژهای بود.
«مرحوم محدث قمی» در کتاب «فوائد الرضویة» مینویسد: "مردم قم برای نماز استسقاء یا بیماری وبا به حضرت فاطمه ممعصومه متوسل شده بودند.
شخصی «میرزای قمی» را میبیند و ایشان اعتراض میکنند که چرا این همه جمعیت در حرم حضرت معصومه برای رفع بیماری آمدید.
این کاری است که از دست ما هم ساخته است و نیازی نیست که شما برای امر بسیار کوچک نزد این بزرگوار بروید. شما باید از حضرت فاطمه معصومه شفاعت جمیع خلایق را طلب کنید، نه تنها طلب باران و رفع وبا!"
اگر مرقد ایشان را در شیخان ببینید، خانمهای قمی ختم سوره انعام و سوره یاسین را در آنجا دارند و بسیار نتیجه گرفتند. به عبارت دیگر یکی از باب الحوائجهای قم قبر «مرحوم میرزای قمی (رضوان الله تعالی علیه)» است.
البته من هم در کتاب «مناهج الأحکام» این را یافتم و هم در کتاب «غنائم الأیام» این مطلب را مشاهده کردم. این دو کتاب یکی از کتب فقهی این بزرگوار است.
ایشان در کتاب «مناهج الأحکام» صفحه 180 بعد از اینکه نسبت به فصول اذان بحث میکند مبنی بر اینکه فصول اذان و اقامه در شریعت چیست، میگوید:
«و ممّا ذکرنا یظهر حال «أشهد أنّ علیاً ولی اللّٰه، و أنّ محمّداً و آل محمّد خیر البریة»»
ایشان مینویسد: اینها جزو فصول اذان نیست و ما روایت صریحی که در این زمینه باشد، نداریم.
«نعم، یمکن القول فیه بالاستحباب إذا لم یقصد الجزئیة»
بله، اگر این قول را جزو اذان نیت نکند میتوان گفت مستحب است.
استحباب دارد، اما نه استحباب به عنوان قصد ورود و قصد جزئیت.
«لما ورد فی الأخبار المطلقة متی ذکرتم محمّداً (صلّی اللّه علیه و آله) فاذکروا اللّٰه، و متی قلتم: محمّد رسول اللّٰه، فقولوا: علی ولی اللّٰه»
ایشان سپس میگوید:
«فیکون مثل الصلاة علی محمّد و آله بعد الشهادة بالرسالة»
مناهج الأحکام فی مسائل الحلال و الحرام، نویسنده: گیلانی، میرزای قمّی، ابو القاسم بن محمد حسن، ص 180، باب منهاج یستحبّ أن یکون المؤذّن متطهّراً
همانطور که شما از آیه شریفه:
(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیما)
ای کسانی که ایمان آوردهاید بر او درود فرستید و سلام گوئید و تسلیم فرمانش باشید.
سوره احزاب (33): آیه 56
استحباب درود بر پیغمبر اکرم را در تمام حالات استفاده میکنید. آقایان معتقدند زمانی که سر نماز هستید، اگر کسی نام پیغمبر اکرم را برد شما صلوات بفرستید. صلوات فرستادن مضر بر نماز نیست.
همچنین زمانی که در بازار هستید وقتی نام پیغمبر اکرم را میشنوید باید صلوات بفرستید. زمانی که خوابیده هستید به طوری که گوشهای شما صدای متکلم را میشنود اگر نام پیغمبر اکرم را برد باید صلوات بفرستید.
این موارد در همه جا هست که یکی از آنها در اذان است. در اذان وقتی که نام پیغمبر اکرم را میبرید یا میشنوید، آن عام شامل میشود و مصداق یکی از آن عمومات است.
وقتی کلمه (صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیما) عمومیت دارد و از عموم آن مسالک متعدد را استفاده میکنیم، از روایاتی هم که داریم شهادت بر ولایت را در کنار شهادت بر رسالت استفاده میکنیم.
ایشان در کتاب «غنائم» که اخیراً هم به چاپ رسیده است کلام «شیخ صدوق» را نقل میکند، کلام «شیخ طوسی» را نقل میکند، سپس میگوید:
«ویظهر من هؤلاء الأعلام ورود الروایة، فلا یبعد القول بالرجحان»
معلوم میشود که ما روایت بر شهادت ثالثه داریم. ایشان در اینجا میخواهند حتی قصد جزئیت را ثابت کنند.
«سیما مع المسامحة فی أدلَّة السنن»
با توجه به اینکه حدیث «من بلغ» بر سنن دلالت میکند، ما نباید بسیار زیاد اشکال وارد کنیم. بنابراین با توجه به این میتوانیم بگوییم که شهادت بر ولایت رجحان دارد. تعبیر ایشان این است که میگویند:
«ولکن بدون اعتقاد الجزئیة»
«بدون اعتقاد الجزئیة» با فرمایش ایشان کاملاً منافات دارد. همانطور که در فرمایش «علامه مجلسی» هم گفتیم منافات داشت.
اگر ما روایتی در رابطه با شهادت ثالثه داریم و رجحان شهادت بر ولایت در اذان هست، دیگر معنا ندارد که ما قید به اعتقاد به جزئیت را داشته باشیم یا اعتقاد به جزئیت نداشته باشیم. سپس میگوید:
«وممّا یؤید ذلک ما ورد فی الأخبار المطلقة: «متی ذکرتم محمّداً صلَّی اللَّه علیه وآله فاذکروا إله، ومتی قلتم: محمّد رسول اللَّه، فقولوا: علی ولی اللَّه» والأذان من جملة ذلک»
در ادامه مینویسد:
«ومن جملة تلک الأخبار ما رواه أحمد بن أبی طالب الطبرسی فی الاحتجاج عن الصادق علیه السلام، وفی أخره: «فإذا قال أحدکم: لا إله إلَّا اللَّه محمّد رسول اللَّه، فلیقل: علی أمیر المؤمنین»»
غنائم الأیام فی مسائل الحلال والحرام، نویسنده: المیرزا القمی، ج 2، ص 423، باب [المبحث] الخامس: یکره الکلام فی أثناء الأذان والإقامة
این فرمایش «مرحوم میرزای قمی» است. ایشان میگویند: شهادت ثالثه در اذان مستحب است، ما در این زمینه روایت هم داریم و با توجه به تسامح در ادله سنن از روایات استفاده میکنیم.
عرض کردم قید «بدون اعتقاد الجزئیة» اگر روایت داریم و روایت دلالت میکند باید جزئیت باشد. روایت ما تنها منحصر به روایت احتجاج نبوده است. اگر تسامح در ادله سنن داریم، دو روایتی که از «سلمان» و «ابوذر» هم از «مراغی مصری» نقل کردیم، آن هم روایت است.
اگر تسامح در ادله سنن ملاک است، آن هم روایت است که «ابوذر» و «سلمان» در عصر نبی گرامی اسلام در اذان «أشهد أنّ علیا ولی الله» میگفتند.
اگر تسامح در ادله سنن و حدیث «من بلغ» بخواهد استحباب درست کند، عزیزانی که در اصول کار کردند میدانند که بحث است در مورد اینکه آیا حدیث «من بلغ» مشروعیت درست میکند یا ثواب درست میکند.
حدیث «من بلغ» میخواهد بگوید هرکسی روایتی به او رسیده باشد و بر طبق روایت عمل کند، خداوند عالم پاداش میدهد «و إن لم أقله» این حکم شرعی و موضوع درست میکند و تشریع میسازد یا تنها ثواب درست میکند؟
اگر بگوییم حدیث «من بلغ» ثواب درست میکند، فرمایش ایشان درست است «اثیب علی ذلک» و در آنجا دیگر واژه مستحب گفتن معنا ندارد. اگر گفتیم حدیث «من بلغ» تشریع میسازد که بسیاری از فقها بر این عقیده هستند که برای ما حکم و موضوع درست میکند.
اگر چنین باشد که مورد و متعلق این حکم را یکی از احکام خمسه برای ما قرار میدهد، دیگر شکی نیست که «قصد الجزئیة» است.
در همان سال 1231 هجری «مرحوم صاحب ریاض» هم از دنیا رفتند. به دلیل اینکه ترتیب علما را بر اساس سال وفات تنظیم کردند، ایشان هم در کتاب «ریاض» جلد سوم صفحه 339 به صراحت میگوید: اگر ما نسبت به شهادت ثالثه روایتی در بین داریم، بدعت مفهوم ندارد.
ایشان نظر کسانی که ادعا کردند: "شهادت ثالثه از بدعت است" را زیر سؤال برده است و میگوید:
«و أما مع الإستناد إلی سبب فلا یکون بدعة»
تا جایی که میگوید:
«بل یستفاد عن بعض الأخبار استحباب الشهادة بالولایة بعد الشهادة بالرسالة»
مستحب است که شهادت بر ولایت امیرالمؤمنین را بعد از شهادت بر رسالت نبی گرامی اسلام بیان کنیم.
ریاض المسائل، نویسنده: السید علی الطباطبائی، ج 3، ص 339، باب وأما کیفیته
ایشان نه قید جزئیت و نه بحث عدم جزئیت دارد. این فرمایشی متین است و قابل خدشه نیست.
بعد از ایشان به فرمایش «مرحوم ملأ احمد نراقی (رضوان الله تعالی علیه)» میرسیم که متوفای 1244 هجری است. کتاب «المستند» یکی از کتب مشهور فقهی شیعه است.
«مرحوم نراقی» نه در حد «مرحوم بحرانی» صاحب «حدائق»، اما مقداری نزدیک به او روحیه شبه اخباری دارد و شبیه «مرحوم مجلسی» است. ان شاءالله ما بیانات ایشان را در جلسه بعد بیان خواهیم کرد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته