بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ : 87/08/05
موضوع : مباحثی پیرامون اثبات ضعف روایات «ابوهریره»
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله
بحث ما در رابطه با تأمین بود. گفتن «آمین» بعد از:
(وَ لا الضَّالِّین)
و نه گمراهان!
سوره فاتحه (1): آیه 7
بود که اقوال فقهای شیعه را عرض کردیم، روایات ائمه اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) را عرض کردیم، اقوال فقهای اهل سنت را هم گفتیم و در ادامه به ادله اهل سنت رسیدیم. ما گفتیم عمده دلیل اهل سنت بر تأمین، روایت «ابوهریره» است که میگوید پیغمبر اکرم فرمود:
«إذا قال الإمام: غیر المغضوب علیهم ولا الضالین فقولوا آمین»
تذکرة الفقهاء (ط.ج)، نویسنده: العلامة الحلی، ج 3، ص 162، مسألة 245
ما در رابطه با «ابوهریره» بحث کردیم و عرض کردیم که تقریباً پنجاه درصد از روایات اهل سنت متکی به «ابوهریره» است. اگر ما تکلیف «ابوهریره» را روشن کردیم و از درجه اعتبار ساقط کردیم، در حقیقت بخش عظیمی از روایات اهل سنت را زیر سؤال بردیم.
یکی از شبهاتی که به ما میکنند، از جمله «بن جبرین» که سه سال قبل فتوا داد این است که میگوید: شیعه به چهار دلیل کافر است.
یکی از ادله او این بود که ادعا کرد شیعه به سنت پیغمبر اکرم عمل نمیکند، زیرا سنت پیغمبر اکرم در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» آمده است.
به گفته او مظهر و مرآت سنت پیغمبر اکرم «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» است و شیعه به سنت پیغمبر اکرم عمل نمیکند. سنت پیغمبر اکرم از صحابه آمده است و شیعه هم با صحابه عداوت دارد. بنابراین ثابت میشود که شیعه کافر است!
اگر ما چند تن از راویان مشهور اهل سنت را زیر سؤال ببریم، دیگر چیزی برای نقل سنت پیغمبر اکرم ندارند.
پرسش:
به چه دلیل ادعا میکنند که سنت پیغمبر اکرم در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» آمده است؟
پاسخ:
ما حرفی نداریم و میگوییم که روایات اهل بیت یا کتب اربعه ما سنت پیغمبر اکرم است. ما هم این حرفها را میزنیم.
پرسش: چطور فتوی میدهد که کشتن شیعه جایزه؟
پاسخ:
آن بحث دیگری است. به عنوان مثال یکی از فتواهای او این است که شیعه ما را نجس میداند و اگر با ما دست میدهند، دست خود را میشویند. به دلیل اینکه شیعه ما را کافر میداند، ما هم آنها را کافر میدانیم!
ملاحظه کنید «بن جبرین» فقیه طراز دوم عربستان سعودی و شخصیتی تشکیلاتی و تشریفاتی است که چنین حرفهایی بیان میکند.
پرسش:
«صحیحین» را چرا بیان میکند؟
پاسخ:
ببینید زمانی که ابوبکر روی کار آمد، دستور داد روایتی از پیغمبر اکرم نقل نکنید. او همچنین احادیثی که دست مردم بود را جمع کرد و مجموع آنها که به پانصد حدیث رسید را آتش زد. عمر بن خطاب بعد از ابوبکر هرآنچه در میان مردم روایت پیدا کرد همه را آتش زد و دستور داد؛
«لاَ تَکتُبُوا عنی شَیئاً الا الْقُرْآنَ فَمَنْ کتَبَ عنی شَیئاً غیر الْقُرْآنِ فَلْیمْحُهُ»
مسند الإمام أحمد بن حنبل، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 3، ص 21، ح 11174
عثمان همین کار را کرد. عمدتاً قضیه این بود که روایات مربوط به ولایت اهل بیت که با تشکیلات قیاسی حکومت منافات دارد، در میان مردم منتشر نشود.
نزدیک به یک قرن از این قضیه گذشت. عمر بن عبدالعزیز آمد و مشاهده کرد اوضاع بسیار به هم ریخته به طوری که اگر میخواهند فتوایی صادر کنند روایتی در دست نیست. او گفت: روایات را بنویسید و راویان شروع به حدیث نویسی کردند.
شما هرچه بیشتر روی یک سند فشار بیاورید، زمانی که دست بردارید بیشتر پرش میکند. هرکسی از راه رسید کارخانه نقل حدیث به راه انداخت.
به طوری که «محمد بن اسماعیل بخاری» صاحب «صحیح بخاری» که در تمام کتاب «صحیح بخاری» خود با حذف مکررات دو هزار و هفتصد روایت دارد، میگوید: من کتاب خود را از میان ششصد هزار روایت انتخاب کردم.
طبق گفته او پانصد و نود و هفت هزار و دویست و پنجاه روایت دروغ، جعلی و ناصحیح است و تنها دو هزار و هفتصد روایت صحیح است!
کسی که عمری در این راه گذاشته است، چنین حرفی میزند. او میگوید: هر روایتی که میخواستم بنویسم، دو رکعت نماز میخواندم و استخاره میکردم. اگر استخار خوش میآمد روایت را مینوشتم و اگر خوش نمیآمد روایت را نمینوشتم.
میزان جرح و تعدیل رجالی در اختیار او نبود که بگوید اگر روایت صحیح بود آن را مینوشتم و اگر روایت صحیح نبود آن را نمینوشتم! با این وجود بازهم این کتاب سراسر اسرائیلیات و خزعبلات است، به طوری که در روایتی وارد شده است:
پیغمبر اکرم ایستاده بول میکردند. رسول الله با یازده همسر خود در یک ساعت نزدیکی میکردند. «أنس بن مالک» میگوید: پیغمبر اکرم قدرت و شهوت چهل مرد را داشت.
همچنین در این کتاب وارد شده است: حضرت موسی در گوش عزرائیل زد و یک چشم او از حدقه بیرون آمد. پیغمبر اکرم گاهی اوقات دیوانه میشدند و تصمیم به خودکشی داشتند!
چرندیات زیادی در کتاب «صحیح بخاری» است که او تمام آنها را با استخاره گرفتن آورده است!!!
پرسش: ببخشید تمام احادیث را استخاره گرفته و نقل کرده؟
پاسخ:
خود او در مقدمه این مطالب را بیان میکند.
مشخص است که انتخاب روایت با استخاره چطور است! ما خدمت آیت الله العظمی وحید خراسانی بودیم.
ایشان میگفتند: اگر ما بخواهیم موفق شویم و از عنایات حق و استمداد ملائکه بهرهمند شویم، حتماً باید اخلاص داشته باشیم، توکل داشته باشیم، کارمان برای خدا باشد، توسل به خدا داشته باشیم، توسل به ائمه اطهار داشته باشیم و از امداد غیبی استمداد کنیم.
شیطان شرط و شروطی ندارد و بهرهبرداری از کمکهای شیطان بی قید و شرط است. گناه مرتکب شویم یا نشویم، معصیت مرتکب شویم یا نشویم، روزی صد مرتبه هم زنا کنیم شیطان بیشتر به ما کمک میکند. زمانی که چنین است و تقوایی در کار نیست؛
(وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِم)
و شیاطین به دوستان خود مطالبی مخفیانه القا میکنند.
سوره انعام (6): آیه 121
در کتاب «صحیح بخاری» هم عنایت داشتند که از اهل بیت روایت نیاید. در این کتاب مجموعاً از امیرالمؤمنین تنها بیست و نُه روایت آمده است و از حضرت فاطمه زهرا تنها یک روایت آمده است، با وجود آنکه از «ابوهریره» نزدیک چهارصد و هشتاد روایت نقل میکند.
در این کتاب از عایشه دویست و چهل و چهار روایت نقل میکند، از «سلمان» و «ابوذر» تنها یک روایت نقل میکند، از امام حسن و امام حسین همان یک روایت را هم ندارد.
این در حالی است که «بخاری» معاصر امام هادی و امام عسکری (سلام الله علیهم اجمعین) بود و به عنوان نمونه از آن حضرات یک روایت نقل نکرده است. امام صادق رئیس مذهب شیعه که «ابوحنیفه» افتخار شاگردی حضرت را میکند و مینویسد:
«لولا السنتان لهلک النعمان»
الکتاب: مختصر التحفة الاثنی عشریة،: (سنة 1301 هـ) علامة العراق محمود شکری الألوسی، حققه وعلق حواشیه: محب الدین الخطیب، الناشر: المطبعة السلفیة، القاهرة، عام النشر: 1373 هـ، ج 1، ص 8، باب الشیعة السبیة
«بخاری» به عنوان نمونه حتی یک روایت از امام صادق ندارد. بنابراین اهل سنت گفتند بهترین کتابی که میتوانند در برابر شیعه علم کنند، همین کتاب است. این افراد نه به خاطر «حبا للسنة»، بلکه «بغضا للشیعة» این دو کتاب را در برابر ما علم کردند.
ما روایت «ابوهریره» را زیر سؤال میبردیم، به همین خاطر دو نمونه از روایات «ابوهریره» را آوردیم و بحث کردیم. مخصوصاً روایتی که «ابوهریره» ابتدا از پیغمبر اکرم نقل میکند که حضرت فرموده است:
«قال النبی أَفْضَلُ الصَّدَقَةِ ما تَرَک غِنًی وَالْیدُ الْعُلْیا خَیرٌ من الْیدِ السُّفْلَی وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ تَقُولُ الْمَرْأَةُ إِمَّا أَنْ تُطْعِمَنِی وَإِمَّا أَنْ تُطَلِّقَنِی وَیقُولُ الْعَبْدُ أَطْعِمْنِی وَاسْتَعْمِلْنِی وَیقُولُ الِابْنُ أَطْعِمْنِی إلی من تَدَعُنِی»
سپس وارد شده است:
«فَقَالُوا یا أَبَا هُرَیرَةَ سَمِعْتَ هذا من رسول اللَّهِ قال لَا هذا من کیسِ أبی هُرَیرَةَ»
الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 5، ص 2048، ح 5040
کسی که این چنین باشد و روایت را به پیغمبر اکرم نسبت بدهد، سپس وقتی اعتراض کردند بگویند که این روایت از کیسه خودم بوده است، «هذا لا یلیق لنقل سنة رسول الله إلی الأمة».
ما روایت دوم ایشان را بررسی کردیم که وقتی «ابوهریره» شروع به روایت کردن میکند، این قضایا در میان مردم میپیچد:
«من أَصْبَحَ جُنُبًا فَلاَ صَوْمَ له»
هرکسی در ماه رمضان به حال جنابت تا صبح بماند، روزه بر او واجب نیست.
الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، اسم المؤلف: أبو بکر عبد الله بن محمد بن أبی شیبة الکوفی، دار النشر: مکتبة الرشد - الریاض - 1409، الطبعة: الأولی، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ج 2، ص 330، ح 9581
مردم به این روایت اعتراض میکنند، عایشه ادعا میکند که چنین روایتی از پیغمبر اکرم نبوده است.
عایشه میگوید: من همسر پیغمبر اکرم بودم و میدانم که حضرت در ماه رمضان جنب میشد و تا اذان صبح به آن شکل میماند. زمانی که «بلال» اذان میگفت، پیغمبر اکرم غسل میکرد و نماز میخواند.
وقتی به «ابوهریره» میگویند، رنگش به هم میریزد و احساس شرمندگی میکند. او میگوید:
«لاَ وَرَبِّ هذا الْبَیتِ ما أنا قلت من أَصْبَحَ جُنُباً فَلاَ یصُومُ»
به خدای کعبه من نگفتم که هرکسی جنب باشد، روزه آن روز را نباید بگیرد.
«مُحَمَّدٌ وَرَبِّ الْبَیتِ قَالَهُ»
مسند الإمام أحمد بن حنبل، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 2، ص 248، ح 7382
روایت چهارم هم از «ابوهریره» است که در صدر اسلام معرکه آفرین شده است. این روایت، روایتی است که «صحیح مسلم» در جلد اول صفحه 366 حدیث 512 نقل میکند و میگوید که پیغمبر اکرم فرموده است:
«یقْطَعُ الصَّلَاةَ الْکلْبُ وَالْحِمَارُ وَالْمَرْأَةُ»
قطع کننده نماز سگ و الاغ و زن است.
صحیح مسلم، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج 1، ص 366، ح 512
به گفته او هرگاه نماز میخوانید و از جلوی شما الاغ، سگ یا زن رد شود نماز شما باطل است. اگر این سه موجود از جلوی نمازگزار رد شود، نماز او باطل است.
هرگاه قسمت شد و به مکه مکرمه مشرف شدید، خواهید دید که وهابیت بسیار به این روایت مقید هستند. زمانی که آنها در حال نماز خواندن هستند، دست خود را محکم جلو میآورند و اجازه نمیدهند که شما از جلوی آنها رد شوید.
حال شاید این عمل آنها از این باب باشد که معتقدند رد شدن شیعه از جلوی آنها نمازشان را باطل میکند. وهابیت به هیچ وجه اجازه نمیدهند در حال نماز کسی از جلوی آنها رد شود.
شما حساب کنید این روایت در کتاب «صحیح مسلم» که «أصح الکتب بعد الکتاب» است، وارد شده است.
«یقْطَعُ الصَّلَاةَ الْکلْبُ وَالْحِمَارُ وَالْمَرْأَةُ»
مسئله، مسئلهای ساده نیست. اولین کسی که در معرض مشکل قرار میگیرد و لبه تیز این روایت متوجه او میشود، أمهات المؤمنین از جمله عایشه است. این در حالی است که قرآن کریم در مورد أمهات المؤمنین میفرماید:
(وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُم)
و همسران او مادران آنها (مؤمنان) محسوب میشوند.
سوره احزاب (33): آیه 6
حال همین أمهات المؤمنین از جلوی نمازگزار رد شود، سبب باطل شدن نماز آنها میشود. أمهات المؤمنین از یک طرف أم المؤمنین هستند و از طرف دیگر همانند سگ و الاغ مبطل نماز هست.
جالب است که روایت دیگری در این خصوص در کتاب «صحیح بخاری» وارد شده است. ما باید روایت «یقطع الصلاة» و این روایت را همانند حمد و سوره در ذهن خود بسپاریم، زیرا در بسیاری از موارد به درد ما میخورد.
«ما یقْطَعُ الصَّلَاةَ فَقَالُوا یقْطَعُهَا الْکلْبُ وَالْحِمَارُ وَالْمَرْأَةُ»
از مبطلات نماز پرسیدند و گفت: از مبطلات نماز زن و الاغ و سگ است.
عایشه گفت:
«شَبَّهْتُمُونَا بِالْحُمُرِ وَالْکلَابِ»
ما را به الاغها و سگها تشبیه کردید.
«والله لقد رأیت النبی یصَلِّی وَإِنِّی علی السَّرِیرِ بَینَهُ وَبَینَ الْقِبْلَةِ مُضْطَجِعَةً»
به خدا سوگند که پیغمبر اکرم نماز میخواندند و من هم میان حضرت و قبله خوابیده بودم.
«السَّرِیرِ» به معنای رختخواب است.
«فَتَبْدُو لی الْحَاجَةُ فَأَکرَهُ أَنْ أَجْلِسَ»
احتیاج به بلند شدن داشتم، اما حوصله بلند شدن نداشتم.
«فَأُوذِی النبی فَأَنْسَلُّ من عِنْدِ رِجْلَیهِ»
گاهی اوقات پای من که دراز بود، موجب اذیت پیغمبر اکرم میشد.
الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 1، ص 192، ح 492
در بعضی از موارد نقل شده است که عایشه میگوید: پیغمبر اکرم پای مرا کنار میزد و سجده میکرد. زمانی که پیغمبر اکرم بلند میشد، من بازهم پای خود را دراز میکردم. رکعت دوم حضرت بازهم پای مرا کنار میزد و سجده میکرد.
در روایت بعد وارد شده است:
«أَنَّهُ ذُکرَ عِنْدَهَا ما یقْطَعُ الصَّلَاةَ فَقَالُوا یقْطَعُهَا الْکلْبُ وَالْحِمَارُ وَالْمَرْأَةُ»
به عایشه گفتند که پیغمبر اکرم فرموده است: قطع کننده نماز سگ و الاغ و زن است.
«قالت لقد جَعَلْتُمُونَا کلَابًا لقد رأیت النبی یصَلِّی وَإِنِّی لَبَینَهُ وَبَینَ الْقِبْلَةِ وأنا مُضْطَجِعَةٌ علی السَّرِیرِ فَتَکونُ لی الْحَاجَةُ فَأَکرَهُ أَنْ أَسْتَقْبِلَهُ فَأَنْسَلُّ انْسِلَالًا»
الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 1، ص 192، ح 489
این روایت هم همانند روایت قبل است. بازهم در کتاب «صحیح بخاری» جلد اول صفحه 193 حدیث 493 وارد شده است که «عروة بن زبیر» میگوید:
«أَنَّ عَائِشَةَ زَوْجَ النبی قالت لقد کان رسول اللَّهِ یقُومُ فَیصَلِّی من اللَّیلِ وَإِنِّی لَمُعْتَرِضَةٌ بَینَهُ وَبَینَ الْقِبْلَةِ علی فِرَاشِ أَهْلِهِ»
عایشه همسر پیغمبر اکرم میگوید: من در رختخوابی که با پیغمبر اکرم میخوابیدیم خوابیده بودم و حضرت نماز میخواند.
الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 1، ص 193، ح 493
به گفته عایشه او بین پیغمبر اکرم و قبله واسطه بوده است! روایت بعد که در کتاب «صحیح مسلم» وارد شده است، جالب است. در این روایت وارد شده است:
«عن عَائِشَةَ أَنَّ النبی کان یصَلِّی من اللَّیلِ وأنا مُعْتَرِضَةٌ بَینَهُ وَبَینَ الْقِبْلَةِ کاعْتِرَاضِ الْجَنَازَةِ»
از قول عایشه نقل شده است که پیغمبر اکرم نماز میخواندند و من همانند جنازه بین حضرت و قبله خوابیده بودم.
صحیح مسلم، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج 1، ص 366، ح 512
این مطالب نشانگر ادب ایشان نسبت به پیغمبر اکرم است! او میگوید: من همانند جنازه بین پیغمبر اکرم و قبله خوابیده بودم و حضرت نماز میخواندند. بازهم در حدیث دیگری وارد شده است:
«قالت عَائِشَةُ ما یقْطَعُ الصَّلَاةَ»
عایشه گفت: مبطلات نماز کدام است؟
«قال فَقُلْنَا الْمَرْأَةُ وَالْحِمَارُ»
گفتم: زن و الاغ مبطلات نماز هستند.
«فقالت إِنَّ الْمَرْأَةَ لَدَابَّةُ سَوْءٍ»
عایشه گفت: آیا زن همانند یک جانور زشت است؟
«لقد رَأَیتُنِی بین یدَی رسول اللَّهِ مُعْتَرِضَةً کاعْتِرَاضِ الْجَنَازَةِ وهو یصَلِّی»
من همانند جنازه جلوی پیغمبر اکرم خوابیده بودم و حضرت نماز میخواندند.
صحیح مسلم، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج 1، ص 366، ح 512
جالب اینجاست که آقای «شوکانی» یکی از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب «نیل الأوطار» جلد سوم صفحه 12 میگوید:
«وَأَحَادِیثُ الْبَابِ تَدُلُّ علی أَنَّ الْکلْبَ وَالْمَرْأَةَ وَالْحِمَارَ تَقْطَعُ الصَّلاةَ»
احادیث باب دلالت میکند که سگ و زن و الاغ مبطل نماز است.
«وَالْمُرَادُ بِقَطْعِ الصَّلاةِ إبْطَالُهَا»
مراد از قطع نماز، باطل شدن نماز است.
نیل الأوطار من أحادیث سید الأخیار شرح منتقی الأخبار، اسم المؤلف: محمد بن علی بن محمد الشوکانی، دار النشر: دار الجیل - بیروت – 1973، ج 3، ص 12، بَابُ ما یقْطَعُ الصَّلاةَ بِمُرُورِهِ
پیغمبر اکرم که فرمودند: زن و سگ و الاغ نماز را قطع میکند، به معنای این است که نماز را باطل میکند. «میمونه» یکی از زنان پیغمبر اکرم میگوید:
«کان رسول اللهِ یصَلِّی وأنا بِحِذَائِهِ»
پیغمبر اکرم نماز میخواند و من در برابرش بودم.
او بازهم مقداری ادب را رعایت میکند و نمیگوید: «وأنا مُعْتَرِضَةٌ بَینَهُ وَبَینَ الْقِبْلَةِ کاعْتِرَاضِ الْجَنَازَةِ»!
«فَرُبَّمَا أَصَابَنِی ثَوْبُهُ إذَا سَجَدَ وکان یصَلِّی علی الْخُمْرَةِ»
گاهی اوقات من به قدری نزدیک پیغمبر اکرم بودم که وقتی میخواست سجده کند، لباس حضرت به بدن من میخورد.
«وکان یصَلِّی علی الْخُمْرَةِ»
پیغمبر اکرم بر روی جانماز سجده میکرد.
سنن ابن ماجه، اسم المؤلف: محمد بن یزید أبو عبدالله القزوینی، دار النشر: دار الفکر - بیروت --، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج 1، ص 308، ح 958
«الْخُمْرَةِ» عبارت از حصیر کوچکی است، همانند جانمازی که ما داریم و در آن مُهر میگذاریم. در زمان سابق جانمازی درست میکردند و روی جانماز نماز میخواندند.
آقای «تیجانی» که پارسال در شبکه سه مصاحبه داشت، در «برنامه ماه عسل» گفت: «خُمُر» به معنای تکهای از خشت است و به این معناست که حضرت روی مُهر نماز میخواند.
بنده سریع به ملازم ایشان زنگ زدم و گفتم: معنای ایشان اشتباه است، بلکه «خُمر» به مُهر نمیگویند. ایشان گفت: بعضی از شارحین گفتند که مراد از «خُمر»؛
«لَبِنَةً مِنَ الطِّین»
وسائل الشیعة، نویسنده: شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ج 3، ص 30، ح 2948
همچنان که ما مُهر میگوییم. مُهری که شبیه خشت ساخته شود. تمام محشین و شارحین «صحیح بخاری» معنا کردند:
«سجادة صغیرة من الحصیر»
مراد از «خُمر» سجاده کوچک است. اگر بخواهیم معنای فارسی آن را استعمال کنیم، جانماز میگوییم. جانمازی که از حصیر بوده است.
در روایات «صحاح سته» هم وارد شده است که عایشه میگوید: گاهی اوقات که پیغمبر اکرم میخواست در مسجد نماز بخواند، به من میگفت که جانماز حصیری مرا بده تا بر روی آن سجده کنم.
این سومین روایتی است که «ابوهریره» نقل میکند که کرامت زن را زیر سؤال میبرد. اگر ما همین روایت را در میان مردم منتشر کنیم، انبوهی از زنان به سازمان حقوق بشر شکایت میکنند که اسلام یا پیغمبر اکرم ما را به سگ و الاغ تشبیه کرده است.
(إِنَّا خَلَقْناکمْ مِنْ ذَکرٍ وَ أُنْثی)
ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم.
سوره حجرات (49): آیه 13
و با عنایاتی که نبی گرامی اسلام به زنان و دختران داشت، این روایت منافات دارد. این روایت روحیه زمان جاهلیتی دارد که زن را بازیچه دست مرد میدانستند و به آن به صورت کالا نگاه میکردند. در بعضی از موارد هم وارد شده که زنان و دختران را زیر خاک دفن میکردند.
(وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا)
در حالی که هر گاه به یکی از آنها بشارت دهند دختری نصیب تو شده صورتش (از فرط ناراحتی) سیاه میشود.
سوره نحل (16): آیه 58
این روایات با فرهنگ اسلام و سیره پیغمبر اکرم منافات دارد. البته ما خبر نداریم که در تورات و انجیل شبیه این روایت هست یا خیر. اگر کسی بتواند روی این زمینه تحقیق کند کار خوبی است. غالب روایات «ابوهریره» برگرفته از کتاب تورات است.
زمانی که انسان مقایسه میکند، میبیند غالباً همان روایات یهود و نصاری را میآورد و در قالب روایات نبی گرامی اسلام به خورد مردم میداد.
پرسش: استاد درتورات شبیه این مطلب هست.
پاسخ:
شبیه این هست؟ اگر سند روایت را به ما بدهید، از شما ممنونیم. اگر ما بتوانیم شبیه این روایت را از آنچا پیدا کنیم، تقریباً مؤید است. ما شکی نداریم که اینطور روایات «ابوهریره» برگرفته از علمای یهود و «کعب الأحبار یهودی» و «تمیم الدار نصرانی» و دیگران بوده است.
روایت «میمونه» در کتب متعدد دیگر نقل شده است، اما به دلیل اینکه «سنن ابن ماجه» جزو «صحاح سته» است ما به همین مقدار اکتفا میکنیم.
چهارمین روایت را بخوانیم و سپس توضیحاتی پیرامون شخصیت «ابوهریره» بیان کنیم. ما گفتیم که ابتدا روایات «ابوهریره» را زیر سؤال میبریم. کسی که چهار روایت در کتب «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» خلاف نقل میکند و اقرار میکند:
«هذا من کیسِ أبی هُرَیرَةَ»
البته ما در چند روایت اخیر نتوانستیم پیدا کنیم که در برابر اعتراضات گفته باشد که این روایات از کیسه «ابوهریره» است!
اگر دوستان مطلبی پیدا کردند که «ابوهریره» اقرار کرده باشد این روایات از کیسه خودم هست، به ما اطلاع بدهند. همچنین اگر پیدا نکردند، از باب «حکم الأمثال فیما یجوز و فیما لا یجوز سیّان» دو مورد اول که اعتراف کرد «هذا من کیسِ أبی هُرَیرَةَ» برای ما کفایت میکند.
روایت چهارم روایتی است که آقایان به صراحت میگویند: «ابوهریره» روایات «کعب الأحبار یهودی» را به جای روایت پیغمبر اکرم به خورد مردم میداد و نمیتوانست تشخیص بدهد.
«مسلم» کتابی به نام «التمییز» دارد که در صفحه 175 این روایت را بیان کرده است. این روایت همچنین در کتاب «البدایة و النهایة» اثر «ابن کثیر دمشقی» که نقل آن کمتر از نقل «صحیحین» نیست وارد شده است.
وهابیت برای حرف کتابهای «ابن کثیر» حساب باز میکنند. «ابن کثیر» در کتاب «البدایة و النهایة» جلد هشتم صفحه 109 این روایت را نقل میکند.
«فوالله لقد رأیتنا تجالس أبا هریرة فیحدث عن رسول الله ویحدثنا عن کعب الأحبار»
به خدا سوگند که ما را میدیدی که با ابوهریره مینشستیم و او برای ما از قول پیغمبر اکرم حدیث میگفت و او از قول کعب الاحبار روایت نقل میکرد.
«ثم یقوم فأسمع بعض ما کان معنا یجعل حدیث رسول الله عن کعب»
سپس مینویسد:
«وحدیث کعب عن رسول الله»
گاهی اوقات حدیث کعب الاحبار را از پیغمبر اکرم نقل میکرد.
البدایة والنهایة، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء، دار النشر: مکتبة المعارف – بیروت، ج 8، ص 109، باب أبو هریرة الدوسی رضی الله عنه
این روایت میخواهد دو چیز بیان کند؛ اولاً اینکه پیغمبر اکرم از «کعب الأحبار» روایت نقل میکرد. نستجیر بالله به گفته او مقام «کعب الأحبار» بالاتر از مقام پیغمبر اکرم است.
«یجعل حدیث رسول الله عن کعب وحدیث کعب عن رسول الله»
ما آدرس این روایت را عرض کردیم. این روایت در حقیقت چند اشکال اساسی دارد. اشکال اول این است که ما نستجیر بالله مقام پیغمبر اکرم را به قدری تنزل بدهیم که بگوییم حضرت از «کعب الأحبار» روایت نقل میکرد.
پرسش: ببخشید کعب الاحبار با ابوهریره بوده؟
پاسخ:
«کعب الأحبار» در زمان خلافت عمر بن خطاب که قبلاً یهودی بود، مسلمان شد. او مقام و منزلتی نزد عمر پیدا کرد، به طوری که عمر به او اجازه داده بود در مسجد پیغمبر اکرم بنشیند و برای مردم داستان بگوید.
او در داستان سازی ید طولایی داشت. به تعبیر «ابن خلدون» غالب روایاتی که در کتب «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» هست، برگرفته از اسرائیلیات است که صحابه توجه نکردند. آنها پای صحبتهای «ابوهریره» مینشستند و از او نقل حدیث میکردند.
«ابوهریره» با عمر بن خطاب رابطه تنگاتنگ داشت و دوست صمیمی ایشان بود. سه روز قبل از عمر بن خطاب از دنیا برود، «ابوهریره» گفت:
«یابن الخطاب! أنت شهید بعد ثلاثة أیام»
یا عمر بن خطاب! شما بعد از سه روز به شهادت میرسید.
او همچنین فردای آن روز گفت: شما را بعد از دو روز دیگر شهید میکنند. او روز سوم آمد و گفت: امروز آخرین روز عمر شماست. دو روز بعد «ابو لؤلؤ» آمد و آنچه را که تصمیم داشت عملی کرد.
در کتب «صحاح» اهل سنت وارد شده است که «کعب الأحبار» از غیب خبر میداد. این یک توجیه است، اما توجیه دیگر این است که «ابوهریره» با «کعب الأحبار» همدست بودند و پشت قضایا را هدایت میکردند.
البته ماجرای «ابو لؤلؤ» ماجرایی شخصی بود. زمانی که او از «مغیرة بن شعبة» شکایت میکند و میگوید: مولای من مرا اذیت میکند. با او برای آزادیام قرارداد بستیم.
از او پرسید که روزی چند درهم میدهی؟ او ادعا کرد که روزی ده درهم میدهم. عمر بن خطاب او پرسید: کار تو چیست؟ او در جواب گفت: اسلحه میسازم و سنگ آسیاب درست میکنم و کارهای دیگری انجام میدهم.
عمر بن خطاب گفت: با صنایع مختلفی که از دست تو برمیآید، «مغیره» بیانصافی نکرده است. میتوانید برای ما هم سنگ آسیابی درست کنید؟
در آن زمان آسیاب عمومی نبود و هر خانه سنگ آسیاب دستی داشت که به آن دستاس میگفتند. مردم با آن سنگ گندم یا جو را آرد میکردند و نان میپختند.
«ابو لؤلؤ» همان جا گفت: آسیابی برای تو بسازم که در تاریخ برای همیشه گفته شود. عمر بن خطاب در همان جا به «مغیره» گفت: "غلام تو ما را تهدید میکند!" در نهایت آسیابی که «ابو لؤلؤ» قرار بود درست کند را درست کرد.
تمام قضیه مرگ عمر مشکوک و غیر طبیعی است و باید مقداری بررسی بیشتری روی آن صورت بگیرد که ببینیم مسئله به چه صورت است و چطور شد «ابو لؤلؤ» در میان مردم این قضایا را انجام میدهد.
«ابو لؤلؤ» حدود سیزده نفر دیگر را زخمی میکند که از این تعداد حدود چهار تن از آنان در دم در مسجد مُردند.
مردم پارچهای بر سر «ابو لؤلؤ» انداختند و او که مشاهده کرد میخواهند او را بکشند، با همان شمشیری که عمر بن خطاب را به قتل رسانده بود خودکشی کرد و مردم جنازه او را در قبرستان بقیع دفن کردند.
البته این قضیه اتفاقی میان اهل سنت است و احدی غیر از این را از اهل سنت نقل نکرده است. «مرحوم علامه مجلسی (رضوان الله تعالی علیه)» در کتاب «بحارالانوار» جلد سی و سوم صفحه 33 همین قضیه را از علمای اهل سنت نقل میکند و نقد نمیکند.
البته در کتب تاریخی آنها مطالب دیگری هم آوردند. «عبدالرحمن» پسر عمر بن خطاب دختر «ابو لؤلؤ» را به انتقام پدرش میکشد. او «جفینه» و «هرمزان» را کشت.
پرسش: ببخشید هرمزان چه شخصیتی بوده؟
پاسخ:
«هرمزان» دوست «ابو لؤلؤ» بوده است و همگی متعلق به نهاوند ایران بودند. دختر «ابو لؤلؤ» هم کوچک بود که پسر عمر بن خطاب او را کشت. «هرمزان» غلام امیرالمؤمنین بوده و روایات زیادی هم دارد. اهل سنت از «هرمزان» تجلیل میکنند، زیرا عالم جلیل القدری بوده است.
حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) اعتراض داشتند که «عبدالرحمن بن عمر» باید قصاص شود، زیرا سه نفر را کشته است.
یکی از کارهایی که عثمان انجام داد، این بود که گفت: من به هیچ وجه «عبدالرحمن» را قصاص نمیکنم، زیرا خانواده عمر بن خطاب دیروز به شهادت او داغدار شدند. اگر امروز هم من «عبدالرحمن» را بکشم، داغ دیگری بر روی داغ آنها گذاشته میشود.
اگر من خلیفه مسلمانان هستم، حق قصاص به عهده من هست و من این حق را به «عبدالرحمن» بخشیدم. بنابراین یکی از مواردی که مردم به آن بسیار اعتراض کردند، قضیه عفو و عدم اجزای حق قصاص بر پسر عمر بن خطاب بوده است.
حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) فرمودند: هرگاه دستم برسد «عبدالرحمن» را قصاص میکنم، زیرا غلام مرا کشته است! اتفاقاً در جنگ جمل یکی از کارهایی که حضرت انجام دادند، کشتن «عبدالرحمن» به قصاص «هرمزان» بود.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته