2024 April 18 - پنج شنبه 30 فروردين 1403
=متعه الحج: امر رسول خدا ص از خروج از احرام مولوي است يا ارشادي؟
کد مطلب: ٦٥٧١ تاریخ انتشار: ٠٦ بهمن ١٣٨٨ تعداد بازدید: 2348
خارج فقه مقارن » متعة الحج
=متعه الحج: امر رسول خدا ص از خروج از احرام مولوي است يا ارشادي؟

تاریخ : 88/11/06

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 88/11/06

بحث ما در رابطه با عمره حج بود كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) دستور دادند كساني كه به حج إفراد إحرام بسته بودند، به عمره تبديل كنند و از إحرام خارج شوند و تمام محرمات إحرام براي آنها حلال شود تا إحرام ديگري ببندند براي حج تمتع.

عده اي با نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) مخالفت كردند، مخالفتي كه منجر به غضب رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) و نفرين عايشه شد.

ما احساس مي كنيم دست هايي در اينجا در كار بود تا اين كار صحابه را توجيه كنند يا صحابه را از اين عمل تنزيه كنند. دو موردش را كه آقايان أهل سنت آورده اند، عرض مي كنم و پاسخ آن را نيز بيان مي كنم:

مسئله اول:

هل كان أمر رسول الله (صلي الله عليه و سلم) رخصة أم عزيمة؟

اين كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) دستور داد از إحرام خارج شوند، آيا دستور مولوي بود يا ارشادي؟

روايتي را از عايشه نقل كرده اند كه به نظر ما جعلي است:

عن عائشة رضي الله عنها قالت: خرجنا مع رسول الله صلي الله عليه و سلم في أشهر الحج و ليالي الحج و حرم الحج، فنزلنا بسرف، قالت: فخرج إلي أصحابه فقال: من لم يكن منكم معه هدي فأحب أن يجعلها عمرة فليفعل و من كان معه الهدي فلا، قالت: فالآخذ بها و التارك لها من أصحابه، قالت: فأما رسول الله صلي الله عليه و سلم و رجال من أصحابه، فكانوا أهل قوة و كان معهم الهدي فلم يقدروا علي العمرة

حضرت فرمود: هر كسي با خودش قرباني نياورده است و دوست دارد حج خود را عمره قرار دهد، اين كار را انجام دهد و هر كس با خودش قرباني آورده است، نمي تواند و بايد حج خود را ادامه دهد. عايشه گفت: برخي از حضرت به عمره تبديل كردند و برخي هم نه. رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و برخي از صحابه، نيرومند بودند و با خودشان قرباني آورده بودند و قادر بر عمره نبودند

صحيح البخاري، ج2، ص150

اين روايت نشان مي دهد كه دستور جبرئيل، دستور رسول اكرم (صلي الله عليه و آله)، غضب رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) و نفرين عايشه همه اش دروغ است.

در صحيح مسلم آمده است:

عن عائشة رضي الله عنها قالت: خرجنا مع رسول الله صلي الله عليه و سلم مهلين بالحج في أشهر الحج و في حرم الحج و ليالي الحج حتي نزلنا بسرف، فخرج إلي أصحابه فقال: من لم يكن معه منكم هدي فأحب أن يجعلها عمرة فليفعل و من كان معه هدي فلا، فمنهم الآخذ بها و التارك لها ممن لم يكن معه هدي، فأما رسول الله صلي الله عليه و سلم فكان معه الهدي و مع رجال من أصحابه لهم قوة

صحيح مسلم، ج4، ص31

در اين روايات، تعارض نيست، بلكه اين روايات، جعلي است. از طرفي مي بينند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دستور داده و صحابه مخالفت كردند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) غضب كرده و اعتراض كرده است. از طرفي عايشه نفرين كرده است. اينها را در يك طرف قرار مي دهند و در يك طرف ديگر هم عدالت صحابه و مرجعيت علمي و سياسي صحابه و ناقل شريعت بودن صحابه قرار دارد. اينها در اين دو راهي گير كرده اند و مانده اند چه كنند؟ اگر هيچ روايتي نداشته باشيم براي اين كه صحابه هيچ اهليتي براي مرجعيت علمي ندارد و تابع پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نبودند و جلوي چشم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با او مخالفت كردند، جز اين روايت، همين حرف شيعه را ثابت مي كند. اينها مي گويند اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، حضرت علي (عليه السلام) را خليفه كرده بود، مگر امكان پذير است كه صحابه زير بار سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نرفته باشند. ولي خودشان نقل مي كنند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به صحابه مي فرمايد از إحرام خارج شوند، ولي صحابه مخالفت مي كنند و نمي پذيرند و حرف پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را به خودش ردّ مي كنند و برمي گردانند:

كانوا يتردّدون

فردّوا عليه القول

آن وقت اين صحابه در رابطه با مسئله خلافت و رياست و حكومت، حاضرند حرف حضرت را بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) قبول بكنند و زير بار بروند؟!

لذا آمدند اين طور روايات را ساختند تا بگويند اگر صحابه مخالفت كردند، أمر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، إرشادي بود، نه مولوي.

در جلسات قبل، حدود 10 روايت خوانديم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) أمر كرده بود به خروج از إحرام و در هيچ يك از آنها كلمه أحب نيامده بود، ولي در اين دو روايتي كه خوانديم، كلمه أحب آمده است. كلمه أحب، نشان دهنده اعتراض اينها به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است. يعني حاضرند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) زير سوال برود، ولي صحابه زير سوال نرود. يعني پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بي خود غضب كرده است. اينها فقط مي خواهند صحابه زير سوال نروند و منزّه باشند، حالا اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) زير سوال رفت، هيچ اشكالي ندارد. نتيجه اش همين است. بر فرض هم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دستور نداد و پيشنهاد داد، خُب پس چرا حضرت را مسخره مي كردند و دست بر آلت خود مي بردند و به آن اشاره مي كردند؟ اگر واقعا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به خاطر أحب غضب كرده است، عصمت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) زير سوال مي رود. يعني در جايي كه نبايد غضبناك مي شد، بي خودي غضبناك شده است. خود عايشه هم زير سوال مي رود كه به خاطر كلمه أحب، صحابه را نفرين كرده است.

مسئله دوم:

هل سَمِعَت الصحابة و أطاعتْ؟

آيا صحابه سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را شنيدند و اطاعت كردند؟

از جابر بن عبد الله نقل شده كه مي گويد:

فقدم النبي صلي الله عليه و سلم صبح رابعة مضت من ذي الحجة، فلما قدمنا أمرنا النبي صلي الله عليه و سلم أن نحل و قال أحلوا و أصيبوا من النساء قال عطاء: قال جابر: و لم يعزم عليهم و لكن أحلهن لهم فبلغه، أنا نقول: لما لم يكن بيننا و بين عرفة إلا خمس أمرنا أن نحل إلي نسائنا، فنأتي عرفة تقطر مذاكيرنا المذي؟! قال: و يقول جابر بيده هكذا و حركها، فقام رسول الله صلي الله عليه و سلم فقال قد علمتم إني أتقاكم لله و أصدقكم و أبركم و لو لا هديي لحللت كما تحلون فحلوا فلو إستقبلت من أمري ما إستدبرت ما أهديت، فحللنا و سمعنا و أطعنا

صحيح البخاري، ج8، ص161 ـ صحيح مسلم، ج4، ص37

در اين روايت آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) أمر كرد تا از إحرام خارج شوند. حتي آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد اگر از اول مي دانستم كه اين چنين مي شود، با خودم قرباني مي آوردم. در إنتهاء روايت آمده است كه صحابه گفتند:

از احرام خارج شديم و گوش كرديم و اطاعت كرديم

آيا اينها سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را گوش كردند و اطاعت كردند و سپس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وارد خانه عايشه شد و غضبناك شد و عايشه صحابه را نفرين كرد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گفت چرا غضبناك نباشم در حالي كه أمر مي كنم و اطاعت نمي شوم؟! آيا اينها بازي با شريعت نيست؟! شايد به ظاهر روايت را 10 بار بخوانيد. ولي وقتي دقت كنيد، يك چيزهايي در اين روايات مي بينيد و تعجب مي كنيد بزرگان اينها و توجيهات شان نسبت به اين روايات احمقانه است.

توجيه علماء أهل سنت در مورد اين روايات

حرف دو تن از بزرگان أهل سنت را در مورد توجيه اين روايات مي آورم:

1. نووي

و في حديث جابر: «فأمرنا أن نحل» يعني بعمرة و قال في آخره «قال: فحلوا قال: فحللنا و سمعنا و أطعنا» و في الرواية الأخري «أحلوا ما إحرامكم فطوفوا بالبيت و بين الصفا و المروة و قصروا و أقيموا حلالا حتي إذا كان يوم التروية، فأهلوا بالحج و اجعلوا الذي قدمتم بها متعة، قالوا: كيف نجعلها متعة و قد سمينا الحج؟ قال: إفعلوا ما آمركم به»، هذه الروايات صحيحة في أنه صلي الله عليه و سلم أمرهم بفسخ الحج إلي العمرة أمر عزيمة و تحتّم، بخلاف الرواية الأولي و هي قوله صلي الله عليه و سلم: «من لم يكن معه هدي فأحب أن يجعلها عمرة فليفعل» قال العلماء: خيرهم أولا: بين الفسخ و عدمه ملاطفة لهم و إيناسا بالعمرة في أشهر الحج، لأنهم كانوا يرونها من أفجر الفجور، ثم حتم عليهم بعد ذلك الفسخ و أمرهم به أمر عزيمة و ألزمهم إياه و كره ترددهم في قبول ذلك ثم قبلوه و فعلوه إلا من كان معه هدي و الله أعلم

. . . اين روايات، صحيح است و رسول الله (صلي الله عليه و سلم) أمر كرده است به فسخ حج و تبديل به عمره و اين دستور، رخصت نيست و واجب و حتمي است. بر خلاف روايت اول كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فرمود: «هر كه دوست دارد، حج را به عمره تبديل كند» علماء در اين مورد گفته اند: رسول الله (صلي الله عليه و سلم) به خاطر لطف به صحابه و اين كه دوست داشت در ماه حج، عمره انجام شود، آنها را مخير كرد اولا: ميان فسخ حج و تبديل آن به عمره و عدم فسخ حج؛ زيرا صحابه عمره در ماه حرام را از أفجر الفجور مي دانستند. ثانيا: سپس بعد از آن فسخ حج، بر آنها واجب حتمي كرد و أمر واجب كرد تبديل كردن حج را به عمره و از قبول نكردن صحابه خوشش نيامد و صحابه هم قبول كردند و از إحرام خارج شدند و حج را به عمره تبديل كردند، مگر كساني كه با خود قرباني آورده بودند . . .

شرح مسلم للنووي، ج8، ص150

به اين مي گويند بازيچه قرار دادن شريعت! مي گويد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دو أمر داشت: يك أمر رخصتي و يك أمر حتمي و واجب و هر دو در يك روز و يك ساعت و بعد از انجام سعي بين صفا و مروه و خروج از تقصير. ما هيچ قرينه اي نداريم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دو مرتبه أمر كرده باشد. بعضي از شارحين گفته اند:

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وقتي از مسجد شجره حركت كردند، در اول إحرام دستور داد اين إحرام را عمره قرار دهند. در اينجا، أمر، أمر رخصتي بود و وقتي آمد به مكه، أمر عزيمتي و واجب شد

اگر اين گونه باشد، اين حرف پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دروغ مي شود كه فرموده است:

فلو إستقبلت من أمري ما إستدبرت ما أهديت

اگر از اول مي دانستم آنچه را كه در آخر دانستم، با خودم قرباني نمي آوردم

يعني براي توجيه كار صحابه، حاضرند هر كاري بكنند؛ حتي اگر موجب شود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را دروغ گو تصور كنند. اين هم از أعجب عجايب است!

خيلي جالب است كه آقاي نووي بعد از گفتن آن همه حرف كه حتي براي زير سوال نرفتن صحابه، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را زير سوال مي برد، مي گويد:

خداوند آگاه تر است

2. قرطبي

ظاهره التخيير، فلذلك كان منهم الآخذ و التارك، لكن لما ظهر منه صلي الله عليه و سلم العزم حين غضبه، قالوا : تحللنا و سمعنا و أطعنا و كان ترددهم لأنهم ما كانوا يرون العمرة في أشهر الحج جائزة و أنها من أفجر الفجور، فبين لهم النبي صلي الله عليه و سلم جواز ذلك

اين كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) أمر كرد صحابه از إحرام خارج شوند، ظاهرش تخيير است ميان انتخاب إحرام عمره يا حج، نه وجوب. بعضي از صحابه هم حرف حضرت را قبول كردند و به عمره تبديل كردند و برخي هم قبول نكردند. ولي وقتي از عصبانيت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فهميدند قصد حضرت از دستور، وجوب بوده، گفتند: از إحرام خارج شديم و گوش كرديم و اطاعت كرديم. اما اين كه صحابه مردّد بودند و سخن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را ردّ كردند، به اين دليل بود كه آنها عمره در ماه هاي حرام جائز نمي دانستند و از أفجر الفجور مي دانستند و رسول الله (صلي الله عليه و سلم) هم با اين دستورش جواز اين كار را روشن كرد

عمدة القاري للعيني، ج9، ص194

ظاهرا آقاي عيني در عمدة القاري، در جلد9، صفحه193 توجيه مي كند و مي گويد:

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دو مرتبه أمر كرد: يك أمر در هنگام حركت از مسجد شجره يا منطقه فرس كه تخييري بود و يك أمر در مكه بود كه واجب بود

سوال اينجاست:

اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اينها را مخيّر كرد ميان عمره و حج و برخي از صحابه هم قبول كردند و برخي هم قبول نكردند و آنهايي كه تارك بودند، عمل به واجب تخييري كردند، پس چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) غضب كرد؟! آيا ـ نستجير بالله ـ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به قدري به مسائل شرعي آگاه نيست كه وقتي صحابه به يك واجب تخيير عمل مي كنند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) غضبناك مي شود كه چرا آنها به يك واجب تخييري عمل كرده اند؟! بايد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بيان كند كه اين واجب تخييري نيست. نه اين كه غضبناك شود. غضبناك شدن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، مساوي با غضبناك شدن خداوند است. مخالفت با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، مخالفت با خدا و اطاعت از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، اطاعت از خدا است. آن وقت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) براي كاري كه خودش براي صحابه مخير كرده است، غضبناك شود؟! در اين صورت، عصمت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) زير سوال مي رود. اين كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:

لا ينبغي أن أقول عند الرضاء و الغضب إلا حقا

المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج1، ص105 ـ مسند أحمد بن حنبل، ج2، ص207 ـ سنن الترمذي، ج3، ص241 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج10، ص248

را مي خواهند چه كنند؟

با اين آيات مي خواهند چه كنند:

وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي ـ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي

سوره نجم/آيه4

وَ مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا

سوره حشر/آيه7

وَ مَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَي اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا

سوره أحزاب/آيه36

يك مورد يا دو مورد نيست. اينها مي خواهند سرپوش بگذارند بر رفتار صحابه تا زير سوال نروند، ولي مي خواهند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) زير سوال برود. با اين كار اين آقايان، در حقيقت، شريعت زير سوال مي رود! تمام عملكرد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ـ نستجير بالله ـ زير سوال مي رود! هيچ شكي نيست كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) براي أمر مكروه هم غضبناك نمي شود و اين با عصمت حضرت، منافات دارد. اگر كار صحابه و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را اين گونه توجيه كرديد، كار عايشه را مي خواهيد چگونه توجيه كنيد كه وقتي غضب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را ديد، شروع كرد به نفرين كردن صحابه؟ عايشه اي كه براي يك كار عادي نفرين كند، نمي ارزد كه در مورد او گفته شود:

خذوا شطر ـ نصف ـ دينكم عن حميراً

كسي كه به خاطر هيچ، اين گونه غضبناك مي شود و نفرين مي كند، آيا صلاحيت مرجعيت علمي دارد؟!

اينها نشان دهنده اين است كه اين روايات، جعل و وضع شده است به دست دودمان بني أميه براي زير سوال نرفتن قداست صحابه.

بحث رجالي اين روايات جعلي

1. محمد بن بشار بصري

در سند روايت:

من أحب أن يجعلها عمرة

محمد بن بشار بصري حافظ بندار قرار گرفته است و عبد الله بن الدورقي كه از رجاليون أهل سنت است، مي گويد:

كنا عند يحيي بن معين فجري ذكر بندار، فرأيت يحيي لا يعبأ به و يستضعفه و رأيت القواريري لا يرضاه و كان صاحب حمام. قلت: قد إحتج به أصحاب الصحاح كلهم و هو حجة بلا ريب.

يحيي بن معين هيچ توجهي به بندار ندارد و او را تضعيف مي كند. قواريري از او رضايت نداشت و او كبوتر باز بوده است

با وجود اين كه يحيي بن معين او را تضعيف مي كند، ذهبي مي گويد:

تمام اصحاب صحاح، به روايات او احتجاج كرده اند و حرف او بدون شك، حجت است

ميزان الإعتدال للذهبي، ج3، ص490

يعني حرف آقاي دورقي و يحيي بن معين، هيچ. ولي اگر همين راوي در سند روايات فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) ذكر مي شد، مي ديديد كه ذهبي چه طوفاني به پا مي كرد!

إبن حجر، بعد از كلام يحيي بن معين مي گويد:

قال الأزدي و بندار قد كتب عنه الناس و قبلوه و ليس قول يحيي و القواريري مما يجرحه

ازدي مي گويد: مردم، سخنان بندار را مي نوشتند و او را قبول داشتند و تضعيف سخن يحيي بن معين و قواريري ارزشي ندارد

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج9، ص62

2. أفلح بن حُمِيْد

ذهبي در مورد او مي گويد:

كان أحمد ينكر علي أفلح بن حميد قوله

احمد بن حنبل، سخن أفلح را بي ارزش مي داند

ميزان الإعتدال للذهبي، ج1، ص274

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب