2024 April 25 - پنج شنبه 06 ارديبهشت 1403
نماز تراويح: تلخيص نماز تراويح (1)
کد مطلب: ٦٥٤٧ تاریخ انتشار: ٠٦ ارديبهشت ١٣٨٩ تعداد بازدید: 3118
خارج فقه مقارن » نماز تراويح
نماز تراويح: تلخيص نماز تراويح (1)

تاريخ : 06 / 02 / 89

بسم الله الرحمن الرحيم

تاريخ : 06 / 02 / 89

بحث در رابطه با نماز تراويح بود كه ما كلّ مباحث مربوط به تراويح را عرض كرديم و بنا شد كه در يك يا دو جلسه تلخيص مباحث گذشته را ما داشته باشيم براي استناد و تكيه بر او در مباحث و گفت و گو.

آنچه كه در اين مباحث مطرح است كه در گذشته روي آن كار كرديم كه قابل پخش هم باشد از رسانه ها، موضوع تراويح لغةً بود كه اشاره شد تراويح يعني استراحت كردن. إبن منظور در لسان العرب تعبيرش اين است:

سميت بذلك لإستراحة القوم بعد كل أربع ركعات و في الحديث: صلاة التراويح، لأنهم كانوا يستريحون بين كل تسليمتين

براي اين كه بعد از هر 4 ركعت، مردم استراحت مي كردند

لسان العرب لإبن منظور، ج2، ص462

طُريحي از علماي شيعه مي گويد:

التراوح: تفاعل من الراحة، لأن كلا من المتراوحين يريح صاحبه و صلاة التراويح المخترعة من هذا الباب، لأن المصلي يستريح بعد كل أربع

هر يك از كساني كه نماز تراويح مي خواند، رفيقش را خسته نباشيد مي گويد و مايه استراحت او مي شود. نماز تراويحي كه اختراع شده و در سنت نيست، از اين باب است. چون نمازگزار بعد از هر 4 ركعت، استراحت مي كند

مجمع البحرين للشيخ الطريحي، ج2، ص244

ساير اقوال لغويين را فاكتور مي گيريم و يك اهل لغت از اهل سنت و يك اهل لغت از شيعه.

بحث بعدي نماز تراويح از ديدگاه ائمه (عليهم السلام) است. روايات ائمه (عليهم السلام) 2 دسته است. يك دسته در رابطه با اصل نافله ماه رمضان است كه روايات زيادي ما داريم كه هر كسي در ماه رمضان مي تواند عبادت كند، نماز بخواند و شب هاي ماه رمضان را قيام داشته باشد.

روايت اول:

امّا در رابطه با خود تراويح، يعني نافله رمضان به جماعت، شيخ طوسي (ره) با سند صحيح نقل مي كند:

عن حريز عن زرارة و إبن مسلم و الفضيل قالوا: سألناهما عن الصلاة في رمضان نافلة بالليل جماعة فقالا:

إن النبي صلي الله عليه و آله كان إذا صلي العشاء الآخرة انصرف إلي منزله، ثم يخرج من آخر الليل إلي المسجد فيقوم فيصلي، فخرج في أول ليلة من شهر رمضان ليصلي كما كان يصلي فاصطف الناس خلفه فهرب منهم إلي بيته و تركهم ففعلوا ذلك ثلاث ليال فقام في اليوم الرابع علي منبره فحمد الله و أثني عليه ثم قال: «أيها الناس! إن الصلاة بالليل في شهر رمضان النافلة في جماعة بدعة و صلاة الضحي بدعة، ألا فلا تجتمعوا ليلا في شهر رمضان لصلاة الليل و لا تصلوا صلاة الضحي فإن ذلك معصية، ألا و إن كل بدعة ضلالة و كل ضلالة سبيلها إلي النار» ثم نزل و هو يقول: «قليل في سنة خير من كثير في بدعة»

از حريز بن عثمان از زراره و محمّد بن مسلم و فُضَيْل نقل مي كنند:

از امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) درباره نماز نافله شب در ماه رمضان به صورت جماعت سؤال كرديم. ايشان فرمودند:

... پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود:«اي مردم! نماز نافله در شب ماه رمضان به صورت جماعت و هم چنين نماز ضُحيٰ (نافله خواندن بعد از طلوع آفتاب تا چند ساعت بعد) بدعت است. آگاه باشيد! شبانگاه در ماه رمضان براي نماز شب اجتماع مكنيد و نماز ضُحيٰ را بجا مياوريد؛ زيرا معصيت است. آگاه باشيد! هر بدعتي گمراهي است و هر گمراهي، راهش به سوي آتش دوزخ است»

سپس از منبر پايين آمد، در حالي كه مي فرمود: «عمل كمي كه در مسير سنّت باشد، از عمل بسياري كه در مسير بدعت باشد، بهتر است»

تهذيب الأحكام للشيخ الطوسي، ج3، ص69، ح226 ـ الإستبصار للشيخ الطوسي، ج1، ص467، ح1807 ـ وسائل الشيعة (آل البيت) للحر العاملي، ج8، ص45، ح10062 ـ من لا يحضره الفقيه للشيخ الصدوق، ج2، ص137

روايت دوم:

شيخ طوسي (ره) با سند موثق نقل مي كند:

علي بن الحسن بن فضال عن أحمد بن الحسن عن عمرو بن سعيد المدائني عن مصدق بن صدقة عن عمار عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سألته عن الصلاة في رمضان في المساجد قال:

لما قدم أمير المؤمنين عليه السلام الكوفة، أمر الحسن بن علي عليه السلام أن ينادي في الناس: لا صلاة في شهر رمضان في المساجد جماعة، فنادي في الناس الحسن بن علي عليه السلام بما أمره به أمير المؤمنين عليه السلام، فلما سمع الناس مقالة الحسن بن علي صاحوا: وا عمراه! وا عمراه! فلما رجع الحسن إلي أمير المؤمنين عليه السلام قال له: ما هذا الصوت؟ فقال: يا أمير المؤمنين! الناس يصيحون: وا عمراه! وا عمراه! فقال أمير المؤمنين عليه السلام: قل لهم: صلوا

علي بن حسن بن فضال (از استوانه هاي فَتَحي مذهب ها است) از احمد بن حسين از عمرو بن سعيد مدائني از مصدق بن صدقة (فَتَحي مذهب) از عمار بن موسي ساباطي (فَتَحي مذهب) نقل مي كند:

از امام صادق (عليه السلام) درباره خواندن نماز نافله ماه رمضان در مساجد سؤال كردم و حضرت فرمود:

وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) وارد كوفه شد، به امام حسن (عليه السلام) أمر كرد تا به مردم بگويد: نبايد نافله ماه رمضان را در مساجد به جماعت خواند. امام حسن (عليه السلام) هم اين كار را كرد و به مردم اعلام كرد. وقتي مردم اين سخن را شنيدند، فرياد زدند: اي واي عمر! اي واي عمر! (يعني سنت عمر در حال نابودي است و اينها مي خواهند سنت عمر را از بين ببرند). وقتي امام حسن (عليه السلام) به نزد أمير المؤمنين (عليه السلام) برگشت، حضرت سؤال كرد: اين چه صدايي بود؟ امام حسن (عليه السلام) فرمود: اي أمير المؤمنين (عليه السلام)! مردم فرياد مي زدند: اي واي عمر! اي واي عمر!. أمير المؤمنين (عليه السلام) هم به امام حسن (عليه السلام) فرمود كه به مردم بگويد: (حالا كه به حرف من گوش نمي دهيد) نمازتان را بخوانيد

تهذيب الأحكام للشيخ الطوسي، ج3، ص70، ح227 ـ وسائل الشيعة (آل البيت) للحر العاملي، ج8، ص46، ح10063

واقعاً اينجا جاي تأسف دارد كه وقتي خليفه دوم مي آيد و برخلاف سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نماز تراويح را به راه مي اندازد و خودش هم مي گويد بدعت هست، كسي فرياد وا سنة رسول الله نمي گويد. اين واقعاً جاي تعجب و سؤال و تأسف دارد. ولي وقتي سنت خليفه دوّم را كه خود گفته بدعت است، أمير المؤمنين (عليه السلام) مي خواهد كنار بزند، مردم وا سنة عمرا مي گويند.

روايت سوم:

اين روايت معتبر است و مرحوم كليني (ره) در كافي دارد كه أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:

أعلمتهم أن إجتماعهم في النوافل بدعة، فتنادي بعض أهل عسكري ممن يقاتل معي: يا أهل الاسلام! غيّرت سنة عمر ينهانا عن الصلاة في شهر رمضان تطوعا و لقد خفت أن يثوروا في ناحية جانب عسكري، ما لقيت من هذه الأمة من الفرقة و طاعة أئمة الضلالة و الدعاة إلي النار.

به آنها اعلام كردم كه به جماعت خواندن نافله ماه رمضان، بدعت است. ولي گروهي از سربازانم كه همراه من با دشمن مي جنگيدند، فرياد زدند: «اي مسلمانان! سنّت عمر تغيير كرد؛ علي ما را از نماز نافله ماه رمضان نهي مي كند». ترسيدم كه اينها در سپاه من شورش و قيام كنند. من از دست اين امّت، از نظر تفرقه اندازي و پيروي آنها از پيشوايان گمراهي و دعوت كنندگان به سوي دوزخ چه ها كه نكشيدم

الكافي للشيخ الكليني، ج8، ص58 ـ وسائل الشيعة (آل البيت) للحر العاملي، ج8، ص46، ح10065 ـ كتاب سليم بن قيس، تحقيق محمد باقر الأنصاري، ص261 ـ الإحتجاج للشيخ الطبرسي، ج1، ص392 ـ تفسير عياشي، ج1، ص275 ـ مستطرفات السرائر لإبن إدريس الحلي، ص638

اين كه مردم در مقابل بدعت هاي خلفاء قبلي ساكت نشستند و اعتراض نكردند و در زمان حضرت علي (عليه السلام) كه حضرت مي خواست اين بدعت ها را بردارد، صداي مردم درمي آيد، براي اين است كه احساس مي كنند ابو بكر و عمر براي شان خير دنيا بيشتر آورده يا دين را بهتر حس مي كند، برداشت شان اين است اينها بايد به مردم آنها جواب بدهند ما كه وكيل مدافع آنها نيستيم و آنهايي كه عمل صحابه را سنت مي دانند و صحابه را عادل مي دانند و عمل كرد صحابه را در رديف سنت شرعي مي دانند، آنها بايد جواب بدهند كه چرا اين چنين هست. اينها عوامل زيادي داشته است. بحث ترس است، ايجاد رعب وحشت است، تبعيت از قوم و قبيله است.

مسلمان هايي كه قبل از فتح مكه مسلمان بودند، آمارشان چقدر است؟ و كساني كه بعد از فتح مكه مسلمان شدند، آمارشان چقدر است؟ اينها را يك مقايسه كنيد. مجموع كساني كه در ركاب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودند در فتح مكه، از 10 هزار نفر تجاوز نمي كند. شما 20 هزار نفر هم تصور كنيد كه نيامدند، مي شود 30 هزار نفر. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي خواهد از دنيا مي رود، يعني 2 سال بعد از فتح مكه، چقدر صحابه است؟ 120 هزار. افرادي كه بعدا در مكه مسلمان شدند، در زير شمشير برّان سربازان اسلام، أمير المؤمنين (عليه السلام) در خطبه شانزدهمي فرمايد:

فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ أَسَرُّوا الْكُفْرَ

كساني كه در فتح مكه مسلمان شدند، مسلمان نشدند، بلكه تظاهر به اسلام كردند و كفر ظاهري را به كفر باطني مبدل كردند

بعد از اين كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) برمي گردد به مدينه، افرادي كه دسته دسته، فوج فوج مي آيند مسلمان مي شوند، افرادي كه انتظار داشتند روزي بتوانند جلوي نشر اسلام را بگيرند و نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) را از بين ببرند و در جنگ احزاب، همه شرق و غرب و شمال و جنوب را بسيج كردند براي نابودي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و نابودي مدينه، نابودي اسلام. ولي بعد از فتح مكه، مأيوس شدند و يقين كردند تلاش اينها ثمر ندارد و همه، دسته دسته آمدند مسلمان شدند. فرض گيريم قبل از فتح مكه 30 هزار مسلمان داشتيم كه قطعاً نداشتيم، بعد از فتح مكه، يك مجموعه 90 هزار نفري بر اين مجموعه اضافه مي شود. كساني كه از اسلام، چيزي جز نام نمي شناسند، از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جز يك فردي كه توانسته در مكه، بر مخالفين و دشمنانش پيروز شود، چيزي در ذهن شان نيست و با معارف اسلامي آشنا نيستند و قلباً هم ايمان نياورند:

و قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا و قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ

سوره حجرات/آيه14

اين آيه چيست؟ خُب اين بشر و اين افرادي كه أنس با اسلام ندارند و خيلي ها هم به تبع از رئيس قبيله مسلمان شدند، در ميان عرب، به تعبير يكي از بزرگان، تبعيت از رئيس قبيله، حرف اوّل را مي زند، اينها آمده اند و با بحث تكيه بر زور، بحث در خلافت ابو بكر را مطرح كردند. در خود صحيح بخاري در رابطه با قضيه سقيفه از قول عاشيه نقل مي كند:

لقد خوّف عمر الناس و إن فيهم لنفاقا

براي بيعت، عمر مردم را ترساند و ايجاد رعب و وحشت كرد؛ چون در ميان مردم نفاق رايج و شايع بود

صحيح البخاري، ج4، ص195

اينهايي كه 21 سال عليه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تلاش كردند (13 سال در مكه، 8سال در مدينه) و در روز فتح مكه، زير شمشير مسلمان شدند، بغض و كينه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و اسلام، با تمام وجود اينها و رگ و پوست و استخوان شان عجين شده، با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نمي توانند به صراحت مبارزه كنند و مي آيند با أهل بيت (عليهم السلام) مبارزه مي كنند، قضيه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) از همين باب است، قضيه امام مجتبي (عليه السلام)، قضيه امام حسين (عليه السلام). چه شده و چه اتفاقي مي افتد كه سبّ علي بن ابيطالب (عليه السلام) در بالاي منابر، سنت مي شود؟ به تعبير زمخشري:

بر بالاي 70 هزار منبر، علي را ناسزا مي گويند

خب چرا؟ حضرت علي (عليه السلام) چه كرده؟ چه گناهي دارد حضرت علي (عليه السلام)؟ به تعبير حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها):

و مَا نَقَمُوا من إبن أبي طالب إِلَّا نَكِيرَ سَيْفِهِ

جز شمشيري كه در ركاب امير مؤمنين كشيده هيچ جرمي ندارد

شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج16، ص233 ـ الأمالي للشيخ الطوسي، ص375 ـ الإحتجاج للشيخ الطبرسي، ج1، ص147 ـ معاني الأخبار للشيخ الصدوق، ص355

به تعبير إبن أبي الحديد، خود أمير المؤمنين (عليه السلام) مي گويد:

گناهم جز اين كه شمشير در ركاب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كشيدم و با دشمنان اسلام جنگيدم، چيز ديگري نيست

بعد مي گويد:

أهكذا أَطَاعَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ رَسُولَه؟

آيا پاداش كسي كه در ركاب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از خدا و از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تبعيت كند، اين است كه شما داريد انجام مي دهيد؟

خب، اينها آمدند در فرهنگ مردم چيزي را درست كردم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

من سبّ علي فقد سبّني

نمي توانند با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مبارزه و مخالفت كنند و ناسزا بگويند و مي آيند بدل و قائم مقام درست مي كنند و مي آيند از آن كانال، يك جايگاه سبّ از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) درست مي كنند، كه بيايند حضرت علي (عليه السلام) را ناسزا بگويند و از كانال ناسزا گفتن به علي بن أبي طالب (عليه السلام) عقده دل شان و كينه شان به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را ابراز كنند و چيز ديگري ندارد. اگر بناست صحابه محترم باشد، بايد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمود:

فلا تسبوا اصحابي ...

هر كس اصحاب من را سبّ كند، لعنة الله و الملائكة و الناس اجمعين

چطور مردم اين را نشنيدند؟ و روايات ديگر را كه بايد حضرت علي (عليه السلام) سبّ بشود را شنيدند؟ خود إبن عقيل در النصايح الكافية مي گويد:

وقتي عمر بن عبد العزيز مي خواست سبّ علي را بردارد، از گوشه و كنار مسجد فرياد برآوردند كه عمر بن عبد العزيز سنت پيامبر را از بين مي برد

يعني سبّ حضرت علي (عليه السلام) سنت شده است و ضد ارزش، ارزش شده!

با توجه به اين قضايا، شما ديگر نبايد خلاف اين انتظار را داشته باشيد كه وقتي عمر مي آيد يك بدعتي را بنا مي كند و خودش هم مي گويد: «نعم البدعة : بدعت خوبي است»، نه يك بدعت طبيعي و مردم اعتراض نمي كنند و نمي گويند: «وا سنة رسوله الله». ولي أمير المؤمنين (عليه السلام) مي گويد: «سنت عمر بايد از بين برود» اين بدعت هست، ولي مردم فرياد مي زنند: «وا سنة عمرا»

من يك بحثي را داشتيم كه چرا أمير المؤمنين (عليه السلام) به زور متوسل نشد؟ نگفت حتماً مردم بايد اين نماز تراويح را كنار بگذارند؟ شمشير نكشيد، ايجاد رعب و وحشت نكرد؟ همان طوري كه عمر اين كار را كرد و عاشيه مي گويد:

لقد خوّف عمر الناس و إن فيهم لنفاقا

براي بيعت، عمر مردم را ترساند و ايجاد رعب و وحشت كرد؛ چون در ميان مردم نفاق رايج و شايع بود

صحيح البخاري، ج4، ص195

أمير المؤمنين (عليه السلام) از اين ايجاد رعب و وحشت استفاده نمي كند. أمير المؤمنين (عليه السلام) مخالفينش را به مرتدّ شدن متهم نمي كند. همان طور كه ابو بكر گفت:

هر كس به من زكات ندهد ولو نماز هم بخواند، حج هم برود من اينها را مرتد مي دانم و با اينها مقاتله مي كنم

صحيح البخاري، ج2، ص109، ح110

ابوبكر صراحتاً گفت:

والله! لأقاتلن من فرّق بين الصلاة و الزكاة، فإن الزكاة حق المال: و الله! لو منعوني عناقا كانوا يؤدونها إلي رسول الله صلي اللّه عليه و سلم، لقاتلتهم علي منعها

اگر اين زكاتي كه به پيامبر مي دادند، به منِ أبو بكر ندهند، قسم به خدا كه با اينها جهاد مي كنيم و اينها را نابود مي كنم

أمير المؤمنين (عليه السلام) هم چنين كاري نمي كند. و ده ها قضاياي ديگر كه ما مي بينيم در خلافت أبو بكر و عمر و عثمان بوده براي اجراي منويات خودشان. حتي عمر براي اين كه مردم در صف نماز جماعت يكي جلوتر، يكي عقب تر مي ايستد و مي بيند صف نماز مساوي نيست، شلاق مي كشد و آن كسي كه را كه جلوتر يا عقب تر ايستاده را با شلاق مي زند و صف جماعت را مساوي مي كند.

انساب الأشراف للبلاذري، ج10، ص418

كسي از صحابه جرأت نمي كند بعد از نماز عصر، نماز مستحبي بخواند. هر كس نماز بخواند بعد از نماز عصر، شلاق جناب خليفه عمر بن خطاب بدن او، گردن او، سر او را مي نوازد.

المصنف لإبن أبي شيبة، ج2، ص429

مسلم در صحيحش از قول حذيفه نقل مي كند:

فابتلينا حتي جعل رجل منا لا يصلي الا سرّا

ما در دوران خلافت عمر گرفتار شده بوديم و بعد از نماز عصر، كسي جرأت نمي كرد آشكارا در مسجد نماز بخواند و پشت در هاي بسته به صورت مخفيانه نماز مي خواندند.

صحيح مسلم، ج1، ص91، ح291

أمير المؤمنين (عليه السلام) يك هم چنين كاري نمي كند. چرا؟ براي اين كه حضرت علي (عليه السلام) نمي خواهد اين چنين قضايايي به حساب اسلام نوشته شود. اسلامي كه مي گويد:

لا إِكْراهَ فِي الدِّين

سوره بقره/آيه256

مَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَ مَن شَاء فَلْيَكْفُرْ

سوره كهف/آيه29

اسلامي كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با آن عظمت مي گويد:

فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ

سوره نحل/آيه82

لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُسَيْطِرٍ

سوره غاشيه/آيه22

تو وكيل مدافع مردم نيستي! حق نداري مردم را به اجبار به ايمان دعوت كني! أمير المؤمنين (عليه السلام) هم نمي خواهد كاري انجام بدهد، ولو در تراويح يا در جاهاي ديگر كه اينها بعدا به حساب اسلام نوشته بشود. فرق است بين كسي كه خلافت را مي خواهد براي خودش و كسي كه خلافت را قبول مي كند براي رسالت پروردگارش، براي دينش.

نكته سوم در اين بحث، نماز تراويح از ديدگاه فقهاي شيعه است. فقهاي بزرگ شيعه مثل مرحوم شيخ طوسي (ره) صراحت دارد:

نافله ماه رمضان را به جماعت خواندن، بدعت است»

الخلاف للطوسي، ج1، ص528

محقق حلي (ره) در المعتبر، جلد 2، صفحه 370 مي گويد:

و الجماعة فيها بدعة

علامه حلّي (ره) در المنتهي، جلد 1، صفحه 358 مي گويد علماء شيعه اجماع دارند بر:

الجماعة في نافلة رمضان بدعة

منتهي المطلب (ط . ق) للعلامة الحلي، ج1، ص358

پس تا الآن ما چند نكته را خوانديم: ائمه (عليهم السلام) نماز جماعت خواندن نافله در ماه رمضان را بدعت مي دانند و أمير المؤمنين (عليه السلام) مردم را وادار نكرد و تمام فقهاي شيعه، نماز تراويح را بدعت مي خوانند.

در رابطه با روايات آقايان اهل سنت در رابطه با نماز تراويح، آقايان چند روايت نقل كردند در عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله) كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نماز مي خواند و عده اي آمدند پشت سر حضرت و به ايشان اقتداء كردند و حضرت متوجه شد و رفت داخل خانه و مسجد را ترك كرد:

فخرج إليهم مغضبا فقال لهم رسول الله صلي الله عليه و سلم: ما زال بكم صنيعكم حتي ظننت أنه سيكتب عليكم، فعليكم بالصلاة في بيوتكم، فإن خير صلاة المرء في بيته إلا الصلاة المكتوبة

رسول الله (صلي الله عليه و سلم) با حالت غضب خارج شد و فرمود: من امشب براي نماز تراويح نيامدم. چون نمي خواهم [و مي ترسم با خواندن نافله ماه رمضان به جماعت] نماز تراويح بر شما واجب شود. نافله ماه رمضان را در منارل خود بخوانيد. بهترين نماز، نمازي است كه در خانه خوانده شود، مگر نمازهاي واجب

صحيح بخاري، ج7، ص99، كتاب الأدب، باب ما يجوز من الغضب و الشدة لأمر الله عز وجل ـ صحيح مسلم، ج2، ص188

قطعاً اين كه «فخرج إليهم مغضبا» خب يك مسائلي در كار بوده، يك مقدماتي بوده كه پيغمبر غضبناك به طرف مردم مي آيد، شك و شبه اي نيست. «فخرج إليهم مغضبا» چيست؟ اگر واقعاً بنا بود حضرت اعتراض كند، همان جا كه مردم نماز مي خواندند بر مي گشت، ايها الناس اين كار شما اشتباه است، غلط است، همان جا غضبناك مي شد.

در روايت بعدي آمده است:

أن رسول الله صلي الله عليه و سلم صلي ذات ليلة في المسجد فصلي بصلاته ناس، ثم صلي من القابلة فكثر الناس، ثم اجتمعوا من الليلة الثالثة أو الرابعة فلم يخرج إليهم رسول الله صلي الله عليه و سلم، فلما أصبح قال: قد رأيت الذي صنعتم و لم يمنعني من الخروج إليكم إلا أني خشيت أن تفرض عليكم و ذلك في رمضان

رسول الله (صلي الله عليه و سلم) شبي در مسجد نماز [نافله ماه رمضان] خواند و مردم هم پشت سرش نماز خواندند و شب بعد هم رسول الله (صلي الله عليه و سلم) آمد نماز خواند و مردم زياد شدند. در شب سوم و چهارم، رسول الله (صلي الله عليه و سلم) به مسجد نيامد و فردايش فرمود: كار شما را ديدم كه وقتي من نماز خواندم، آمديد پشت سر من نماز خوانديد. فقط به خاطر اين كه به جماعت خواندن نافله ماه رمضان بر شما واجب نشود، ديگر به مسجد نيامدم

صحيح بخاري، ج2، ص252، ح2012

و «توفي رسول الله و الأمر علي ذلك» و نماز تراويح ترك شد و مردم به جماعت نخواندند بعد از أمر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله). پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: «نماز تراويح نافله رمضان به جماعت خوانده نشود».

در اين روايات آمدند براي اين كه يك تلطيف صورت بدهند، بين غضب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و بين امر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه «صلوا في بيوتكم» پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: «من مي ترسم اين إصرار شما باعث بشود اين نماز بر شما واجب شود» و اين با آنچه كه امر ضروري است بين شيعه و سني كه وجوب، حرمت، إباحه، إستحباب و كراهت أشياء، تابع خواست مردم نيست، بلكه احكام خمس تابع مساله است. اين كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد: «خواسته شما باعث مي شود، نماز بر شما واجب بشود»، خلاف يك أمر ضروري اسلامي است و خواست مردم در حكم إلهي تأثير گذار نيست. آنچه كه حكم إلهي را تغيير مي دهد يا تشريع مي كند، مصالح موجود در أمور است. اگر در يك امري مصلحت باشد، طبق مصلحت، احكام خمسه بر او تعلق مي گيرد. اين روايات كه مي گويد: «من مي ترسم شما إصرارتان باعث شود نافله ماه رمضان به جماعت واجب بشود»، خلاف اين قضيه است. حتي بعضاً هم إبن حجر عسقلاني در فتح الباري في شرح صحيح البخاري، جلد 3، صفحه 11 اشاره دارد اين كه خواست مردم باعث شود نمازي واجب بشود، «و في ذلك اشكال».

دسته دوم از روايات اين است:

من قام رمضان ايمانا و احتسابا غفر له ما تقدم من ذنبه، قال إبن شهاب: فتوفي رسول الله صلي الله عليه و سلم والأمر علي ذلك، ثم كان الأمر علي ذلك في خلافة أبي بكر و صدرا من خلافة عمر رضي الله عنهما

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت و مردم نماز تراويح نمي خواندند. در دوران خلافت أبو بكر نماز تراويح نمي خواندند. در بخشي از خلافت عمر نماز تراويح نمي خواندند

صحيح بخاري، ج2، ص251، ح2009

همه شرّاح صحيح بخاري آورده اند كه «وَ الْأَمْرُ عَلَي ذَلِكَ» يعني:

و الأمر علي ترك الجماعة في التراويح و لم يكن رسول الله جمعا الناس علي القيام

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مردم را جمع نكرد تا نماز بخوانند

فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج4، ص218 ـ عمدة القاري للعيني، ج11، ص125 ـ إرشاد الساري للقسطلاني، ج3، ص425

نووي در شرح صحيح مسلم همين تعبير را دارد و مي گويد:

«فتوفي رسول الله صلي الله عليه و سلم و الأمر علي ذلك ثم كان الأمر علي ذلك في خلافة أبي بكر و صدرا من خلافة عمر» معناه إستمر الأمر هذه المدة علي أن كل واحد يقوم رمضان في بيته منفردا، حتي إنقضي صدرا من خلافة عمر، ثم جمعهم عمر علي أبي بن كعب فصلي بهم جماعة و استمر العمل علي فعلها جماعة

معناي اين عبارت اين است كه عدم جماعت خواندن نافله ماه رمضان، در زمان پيامبر، ابو بكر و بخشي از خلافت عمر استمرار داشت و مردم در خانه هاي خودشان نماز را فراديٰ مي خواندند و عمر مردم را جمع كرد و گفت: پشت سر أبي بن كعب نماز بخوانيد و اين عمل تا الآن استمرار پيدا كرده است

شرح مسلم للنووي، ج6، ص40

دسته ديگر روايات اين است:

الناس أوزاع متفرقون يصلي الرجل لنفسه و يصلي الرجل، فيصلي بصلاته الرهط، فقال عمر: إني أري لو جمعت هؤلاء علي قارئ واحد لكان أمثل، ثم عزم فجمعهم علي أبي بن كعب، ثم خرجت معه ليلة أخري و الناس يصلون بصلاة قارئهم، قال عمر: نعم البدعة هذه و التي ينامون عنها أفضل من التي يقومون، يريد آخر الليل و كان الناس يقومون أوله

مردم به صورت پراكنده نماز مي خوانند و هر كس براي خودش نافله ماه رمضان مي خواند. عمر گفت: اگر اين مردمي كه به صورت پراكنده نماز مي خوانند، پشت سر يك امام جماعت نماز بخوانند، بهتر است. سپس عمر تصميم گرفت و أبي بن كعب را امام جماعت قرار داد. شب ديگر با عمر به مسجد رفتيم و ديديم كه مردم، نافله ماه رمضان را به صورت جماعت مي خوانند و عمر گفت: اين نماز تراويح، چه بدعت خوبي است! كساني كه در خانه مي خوابند، برتر از كساني هستند كه در مسجد عبادت مي كنند. راوي مي گويد: منظور عمر اين است كه بهتر است نماز تراويحدر آخر شب خوانده شود، ولي مردم در اول شب مي خواندند

صحيح بخاري، ج2، ص252

بزرگان اهل سنت هم صراحت دارند بر اين كه نماز تراويح از بدعت هاي خليفه دوم است. قسطلاني مي گويد:

سماه [عمر] بدعة، لأنه (صلي الله عليه و سلم) لم يبين لهم الإجتماع لها و لا كان في زمن الصديق و لا أول الليل و لا كل ليلة و لا هذا العدد.

در زمان پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، در زمان ابو بكر اين طوري نبود كه مردم بروند نماز تراويح بخوانند و نه اوّل شب بخوانند و نه هر شب بخوانند و نه 20 ركعت بخوانند، تمام اينها از بدعت هاي خليفه دوم است

إرشاد الساري شرح صحيح البخاري للقسطلاني، ج4، ص457

مانند اين تعابير را آقاي إبن قدامه، عيني، إبن حجر عسقلاني و قلقشندي هم دارند

المغني لعبد الله بن قدامه، ج1، ص798 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج11، ص126 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري، ج4، ص296 ـ مآثر الأنافة في معالم الخلافة للقلقشندي، ج2، ص337

پس ثبت بر اين كه در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نماز تراويح نبوده، در زمان أبو بكر هم نبوده و در بخشي از خلافت عمر هم نبوده و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم نهي كرد و جناب خليفه مردم را بر پشت سر آقاي أبي إبن كعب جمع كرد.

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب