2024 April 20 - شنبه 01 ارديبهشت 1403
تبیین مسئله خمس در اسلام (3) - خمس در روایات ائمه طاهرین (علیهم السلام)
کد مطلب: ٦٤٦٤ تاریخ انتشار: ١٦ آذر ١٣٩٢ تعداد بازدید: 2000
خارج فقه مقارن » تبیین مسئله خمس در اسلام
تبیین مسئله خمس در اسلام (3) - خمس در روایات ائمه طاهرین (علیهم السلام)

92/09/16

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 92/09/16

بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله.

مباحث ما پیرامون مسئله خمس است. عرض کردیم که علمای اهل سنت عقیده دارند که خمس در دین شناخته شده نیست و مراجع شیعه در قرن سوم و چهارم خمس را جعل کردند تا مسائل مادی خودشان را جبران کنند و عقد موقت را وضع کردند تا مسائل جنسی خودشان را تأمین کنند!!

دروغگوئی های «ابن تیمیه» در منهاج السنة!

نحوه صحبت کردن «ابن تیمیه» از ابتدا تا آخر کتاب «منهاج السنة النبویة» به این صورت است؛ زمانی که به روایتی برخورد می‌کند که در صحاح خودشان وجود دارد می‌گوید: این روایت «لا یعرفه من کان عارفا بالرجال، عارفا بالدین، عارفا بالحدیث»!

مبنای کار «ابن تیمیه» به این صورت است؛ اگر شما «منهاج السنة النبویة» را بردارید و مطالب دروغ ایشان را که حتی علمای اهل سنت هم آن را قبول ندارند حذف کنید، شاید بتوان این 9 جلد کتاب را در 100 یا 150 صفحه خلاصه کرد.

ابن تیمیه در این کتاب، زمانی که می‌خواهد مطلبی را اثبات کند می‌گوید: "در کتاب «صحیح بخاری» یا «صحیح مسلم» آمده است!"

ما بیش از 200 مورد از روایات «ابن تیمیه» را در این کتابش پیدا کردیم که ایشان می‌گوید: "در کتب «صحیحین» آمده است"، اما در این کتب وجود ندارد و اصلاً دروغ محض است؛ یا شاید این مطالب وجود داشته و در دوران اخیر این مطلب را حذف کردند که این خیلی مستبعد است.

ما احتمال هم نمی‌دهیم 200 مورد بیان شده در سال‌های اخیر حذف شده باشد؛ زیرا اگر واقعاً این روایات در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» بود در همان قرن هشتم هجری یکی از بزرگان آن‌ها نقل می‌کرد.

آقای «ذهبی» با «ابن تیمیه» معاصر است، آقای «سُبکی» با «ابن تیمیه» معاصر است، «ابن کثیر» با «ابن تیمیه» معاصر و از شاگردان اوست؛ اما این روایاتی که او از کتب «صحیحین» نقل می‌کند در کتاب‌های آن‌ها به هیچ وجه به چشم نمی‌خورد.

از علمای بزرگ قبل از «ابن تیمیه» هم می‌توان آقای «نووی» را نام برد که حدود 60 سال قبل از «ابن تیمیه» بوده و با آقای «محقق» استاد «علامه حلی» معاصر است. آقای «قرطبی» متوفای 671 است و حدود 50 سال قبل از «ابن تیمیه» است و این مطالب در کتب این افراد نیز وجود ندارد!

اگر چنانچه روی همین روایاتی که ایشان از کتب «صحیحین» نقل می‌کند دست بگذاریم و بگوییم این شخص دروغگوست و برای اثبات مطالب خود نه تنها مطالبی را از کتب شیعیان نقل می‌کند، بلکه به امثال «بخاری» و «مسلم» هم دروغ می‌بندد چه اتفاقی خواهد افتاد؟!

«ابن تیمیه» در جاهایی که روایتی از کتب «صحیحین» نقل می‌کند و به مذاق او خوش نیاید می‌گوید: «بخاری» نقل کرده است، حال آنکه او معصوم نیست! «مسلم» نقل کرده است، اما این روایت او منفرد است و قول او حجت نیست!

مسئله خمس در روایات ائمه طاهرین (علیهم السلام)

علمای وهابی می‌گویند: مسئله خمس اگر واقعاً یک مسئله شرعی بود، یکی از ائمه از جمله حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)، امام صادق (علیه السلام) یا دیگر ائمه طاهرین (علیهم السلام) این مطلب را نقل می‌کردند یا خمس از مردم می‌گرفتند.

ما در مقام جواب این شبهه هستیم که از ائمه طاهرین (علیهم السلام) من جمله حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) تا امام حسن عسکری (علیه السلام) هم روایاتی مبنی بر خمس وجود دارد و هم روایاتی مبنی بر خمس گرفتن آن‌ها وجود دارد.

ما همچنین روایاتی در دست داریم که ائمه طاهرین (علیهم السلام) به شیعیان دستور پرداخت خمس داده‌اند.

اولین روایت، روایتی است که در کتاب «وسائل الشیعه» جلد 9 صفحه 490 نقل شده است. از «سید مرتضی» در کتاب «رساله محکم و متشابه» از «تفسیر نعمانی» به سندی که می‌گوید «الأتی» موجود است. عبارت «بِإِسْنَادِهِ الْآتِی» در کتاب «وسائل الشیعه» از «سید مرتضی» زیاد نقل شده است. «سید مرتضی» در جلد 9 می گوید:

«بِإِسْنَادِهِ الْآتِی»

تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، حرّ عاملی، محمد بن حسن، ج 9، ص 490، ح 12557

اما مرحوم «شیخ حر عاملی» اسناد را در جلد 30 مطرح کرده است؛ یعنی در 21 جلد بعد «بِإِسْنَادِهِ الْآتِی» را مطرح کرده است.

معمولاً بزرگان ما عبارت «بِإِسْنَادِهِ الْآتِی» در یک باب یا فصل در یک یا دو صفحه «بِإِسْنَادِهِ الْمُتَقَدِّمِ» یا «بِإِسْنَادِهِ الْآتِی» با چند صفحه اختلاف نقل می‌کنند.

در اینجا مطلبی که خیلی مهم است بحث رجالی کار است. ما مادامی که از نظر سند یک روایت را بررسی نکنیم و صحت سند محرز نشود، انتساب روایت به معصوم خلاف است. زیرا حکم الهی را می‌خواهیم از زبان معصوم بگیریم. شرط گرفتن حکم از زبان معصوم، صحت واسطه ما تا معصوم است.

در کتاب «وسائل الشیعه» جلد 9 صفحه 490 حدیث 12557 مطلب را به صورت واضح و روشن بیان می‌کند. در نرم افزار «درایة النور» که یک نرم افزار رجالی هست، می نویسد که «علی بن حسین المرتضی» که همان «سید مرتضی» است، از نعمانی که «تفسیر نعمانی» را می‌نویسد. «محمد بن ابراهیم نعمانی امامیٌ ثقة»، «احمد بن محمد بن سعید بن عقدة زیدی جارودیین ثقة» و «احمد بن یوسف جعفی» که شخص مجهولی است، زیرا در این نرم افزار، کنار اسم او پرانتز باز و بسته شده است و این نشانه آن است که چیزی درباره او گفته نشده است.

«اسماعیل بن مهران» ثقه است، «حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی» از رؤسای واقفه است و پدر ایشان به نام «علی بن ابی حمزه بطائنی» راوی مشهوری در میان شیعیان بوده است و مشهور است که روایاتی که شیعیان از او گرفتند قبل از انحراف او بوده است.

یک قاعده رجالی!

طبق یک قاعده کلی رجالی که من عرض کردم، بعضی از روات دوران «استقامت» و دوران «انحراف» دارند. اگر روایتی از شخصی که دوران استقامت و دوران انحراف در زندگی داشته برای ما نقل شود و ندانیم که روایت مربوط به کدام دوران است، طبق نظر علمای شیعه عمل می‌کنیم.

طبق نظر «آقای خوئی» چون شک داریم روایت مربوط به دوران استقامت است یا مربوط به دوران انحراف است؛ نتیجه تابع أخص مقدمات است. در این صورت ما مبنا را بر دوران انحراف می‌گذاریم و روایت قبول نیست و راوی ضعیف است.

ولی نظر آقای «شبیری» این است که آقای «علی بن ابی حمزه بطائنی» در دوران استقامت بوده‌اند، زیرا روات و شخصیت‌های برجسته از جمله «صفوان» که از فقهای به نام عصر امام رضا و امام جواد (علیهم السلام) است، از ایشان روایت نقل کرده است.

همچنین آقای «ابن ابی عمیر» و دیگر شخصیت‌های برجسته از «علی بن ابی حمزه بطائنی» روایت نقل کرده‌اند و این مطلب نشانگر این است که ایشان در دوران استقامت نقل روایت کرده‌اند.

اصلاً قابل قبول نیست که ما بگوییم بعد از دوران انحراف «علی بن أبی حمزه بطائنی» مذهب «واقفیه» را تأسیس می‌کند و در برابر امام هشتم (علیه السلام) می‌ایستد و حتی بعضی از عبارت‌های دور از ادب نسبت به امام رضا (علیه السلام) استعمال می‌کند.

فردی با خصوصیات ذکر شده در حدی نیست که شخصیت‌های برجسته از جمله «صفوان» و «بزنطی» و «ابن ابی عمیر» و امثال ایشان از او نقل روایت کنند. بنابراین این مطلب قرینه است و تمام این روایات مربوط به دوران استقامت ایشان و قبل از انحراف او بوده است.

در نهایت سند روایت هم «اسماعیل بن جابر کوفی» ذکر شده که شخصیتی ثقه است؛ بنابراین در پایین صفحه این نرم افزار، جلوی عبارت «ضعیفٌ» تیک خورده است و نشانگر این است که روایت از نظر سند ضعیف است.

چنانچه شما تشخیص بدهید که این روایت مربوط به دوران استقامت ایشان است، در او شکی نیست و اگر تشخیص بدهید که مربوط به دوران انحراف هست باز هم در آن شکی نداریم.

میان ما و این اشخاص هزار ساله فاصله وجود دارد و هیچ قرینه‌ای نداریم که این روایت مربوط به دوران استقامت است یا مربوط به دوران انحراف است!

لذا چون در این مسئله شک داریم آقای «خوئی» می‌گوید: نتیجه تابع اخص مقدمات است، و ولی آقای «شبیری» می‌گوید: ما از این قرینه استفاده می‌کنیم که روایت مربوط به دوران استقامت ایشان است.

به نظر من فرمایش آقای «شبیری» به ذهن دقیق‌تر می‌آید یعنی با عقل و منطق بیشتر سازگار است، زیرا همان‌طوری که می‌گویند: فقیه کامل آن شخصی است که نگذارد نماز مکلف باطل شود. شما مستحضر هستید که این شکیات و سهویات نماز، به جهت آن است که نماز مکلف درست شود.

اگر پیرزنی از شما سؤال کند که من بین رکعت سه و چهار شک کردم شما به او می‌گویید: نماز را از اول بخوان؛ اما اگر از فقیه سؤال کند می‌گوید: اگر در حال قیام بوده حکم خاصی دارد، اگر در حال رکوع بوده حکم خاصی دارد، اگر قبل از سجدتین، بین سجدتین و بعد از سجدتین یا قبل و بعد از سلام بوده هرکدام دارای حکم جداگانه‌ای است.

فقیه در این حالت، شقوقی را معین می‌کند و تلاش می‌کند در اکثر شقوق، نماز مکلف را تصحیح کند، ولو با خواندن یک نماز احتیاطی، نگذارد نماز او باطل شود.

حتی بعضی از فقهای ما فتوا دادند: اگر در میان نماز شکی به وجود بیاید و انسان به شک خود عمل نکند، نماز را بشکند و نماز دوم بخواند، نماز دوم او هم باطل است!! در موضوع رجال هم استاد کامل رجال شخصی است که تلاش کند راوی را توثیق کند و روایت را معتبر است.

بسیار مهم است که ما از قرائن و شواهد اعتبار روایت را اثبات کنیم، وگرنه به یک راوی برمی‌خوریم و نمی‌شناسیم که او ثقه است یا ثقه نیست و حوصله هم نداریم به کتب رجالی مراجعه کنیم بنابراین فرض را بر این می‌گذاریم که او ثقه نیست!

در تعریف «رجال» نوشته‌اند: رجال عبارت از تراکم یک سری شواهد و قرائن است. اگر چنانچه شما بخواهید در رجال به بیّنه عمل کنید و بگویید: وثاقت یک راوی را می‌خواهیم با شهادت دو نفر اثبات کنیم، علی ماند و حوض‌اش!!

آقای «خوئی (رضوان الله تعالی علیه)» نزدیک به 13 هزار راوی را ذکر کرده‌اند. حال برفرض 3 هزار راوی را مکررات حساب کنیم، ما 10 هزار راوی از ائمه طاهرین (علیهم السلام) داریم.

از میان 10 هزار راوی تعداد کسانی که «نجاشی» و «شیخ طوسی» هردو، او را توثیق کرده باشند، گمانم نمی‌کنم به ‌400 نفر برسد. یعنی تعداد کسانی که هردو این افراد، آن‌ها را توثیق کنند به 700 یا 800 نفر می‌رسد.

مجموع تعداد راویانی که نجاشی آورده به بین 1030 یا 1040 نفر است، یعنی از میان 10 هزار راوی، حداکثر 1040 نفر آنان را نجاشی آورده است.

شیخ طوسی در فهرست خودشان همین تعداد راوی را آورده است. از میان این هزار راوی تعداد زیادی از آنان را ضعیف، مجهول، غالی، ملعون و امثال این‌ها خطاب کرده است.

از دوستانی که در علم رجال کار می‌کنند تقاضا می‌کنم زیاد تلاش کنند. بنده در کتاب «المدخل الی علم الرجال و الدرایة» که بنده نوشتم، روی توثیقات عامه زیاد تأکید داشتم، توثیقات خاصه را هم آوردیم، اما توثیقات عامه در بسیاری مواقع برای ما مشکل گشاست.

از جمله ی توثیقات عامه هم همین است که ما در صورتی که شک داریم که روایت فلان راوی، مربوط به دوران استقامت یا دوران انحرافش است بیاییم به شکلی روایت را معتبر کنیم.

دقت کنید ضعف روایت هم به کذب راوی نیست. ما اینجا گفتیم: بعضی از روات از جمله «یوسف بن یعقوب جعفی» مجهول است، ما توثیق و تضعیفی در مورد او نداریم.

«اصالت العدالة» چیست؟

بعضی از بزرگان ما مثل «شیخ طوسی» و یا مرحوم «صاحب ریاض»، و یا مرحوم «سید مجاهد» و دیگران، قائل به «اصالت العدالة» هستند. یعنی اصل در راوی، عدالت است.

اگر شما «اصالت العدالة» را معتبر بدانید که ما نمی‌دانیم، بسیاری از روایات ما که مجهول یا مهمل است به روایات معتبر تبدیل می‌شود. اگر فرصتی پیدا کردیم در مورد «اصالت العدالة» مفصل صحبت خواهیم کرد.

آقای «خوئی (رضوان الله تعالی علیه)» زمانی که می‌خواهد صحبت‌های «سید مرتضی» یا بعضی از بزرگان را رد کند، می‌گوید: آن‌ها معتقد به «اصالت العدالة» بودند، «اصالت العدالة» در راوی معتبر نیست؛ بنابراین حرف این افراد معتبر نیست.

در بسیاری مواقع زمانی که آقای «خوئی» می‌خواهد حرف «علامه حلی» یا «ابن داوود» را نقل کند، در کتاب «معجم الرجال» زمانی که به «اصالت العدالة» برسید مشاهده می‌کنید که موارد متعددی وجود دارد که آقای «خوئی» ضعف راوی را اثبات می‌کند به این دلیل که قائلین بر وثاقت معتقد به «اصالت العدالة» بودند.

روایت اول:

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در رابطه با آنچه مربوط به زندگی خلق و درآمد خلق است می‌فرماید: زندگی‌ها با پنج محور تأمین می‌شود:

«ذَلِک مِنْ خَمْسَةِ أَوْجُهٍ وَجْهِ الْإِمَارَة»

یکی از آن پنج محور، وجه الاماره است.

سپس در رابطه با وجه الاماره می‌فرماید:

«فَأَمَّا وَجْهُ الْإِمَارَةِ فَقَوْلُهُ (وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَی‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ- وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیتامی وَ الْمَساکین)»

وجه الاماره طبق فرموده قرآن کریم: و بدانید آنچه را که سود می‌برید برای خدا است پنج یک آن و برای رسول و خویشاوند او و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است.

تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة؛ حرّ، عاملی، محمد بن حسن، ج 9، ص 490، ح 12557

در روایت دیگری وارد شده است که شخصی نزد امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) آمد و عرض کرد: من اموالی به دست آوردم که حلال و حرام با هم مخلوط شده است، چکار کنم؟! امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند: خمس آن مال را به من بده تا مال تو حلال شود.

در این روایت که در باب حلال مختلط با حرام وارد شده است؛ امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در این روایت به صراحت دستور می دهد و می‌فرماید: خمس مال خود را به من بده!

جامع‌ترین کتاب روایات فقهی شیعه!

در کتاب «وسائل الشیعه» جلد 9 تمام روایات خمس در یک جا جمع شده است و «صاحب وسائل الشیعه» تمام روایات را به صورت مشخص جمع‌آوری کرده است؛ در کتاب «کافی» باب خمس دارد؛ اما «مرحوم کلینی» در باب خمس 9 روایت بیشتر نیاورده است.

در کتاب «تهذیب» یک سری روایات در باب خمس وجود دارد، در کتاب «استبصار» یک سری روایات در باب خمس وجود دارد و در کتاب «من لا یحضره الفقیه» هم یک سری روایت وارد شده است؛ اما کتاب «وسائل الشیعه» تمام روایات خمس را در یک باب وارد کرده است.

همچنین «صاحب مستدرک» هر روایتی که «شیخ حر عاملی» نتوانسته بیاورد را جمع‌آوری کرده است؛ اما جامع‌ترین کتاب، مربوط به آقای «بروجردی» به نام «جامع احادیث الشیعه» است. که کتب «اربعه»، «وسائل»، «مستدرک» و تعدادی از روایاتی که این بزرگان از جمله «صاحب وسائل» و «صاحب مستدرک» به آن دسترسی نداشتند در کتاب «جامع احادیث الشیعه» آمده است.

در حال حاضر جامع‌ترین کتاب برای روایات فقهی ما «جامع احادیث الشیعه» اثر «آیت الله العظمی بروجردی» است؛ و این کتاب در حوزه علمیه خیلی مظلوم مانده است.

روایت بعدی باز در کتاب «وسائل الشیعه» جلد 9 صفحه 484 حدیث 12545 است که در این نرم افزار درایة النور در قسمت «صحیحون»، «موثقون» و «حسنون»، «معتبر» و «ضعیف» هیچکدام علامت‌گذاری نشده است؛ در آخر، عبارت «موقوفٌ» را آورده است. روایت موقوف هم روایتی است که پایان سند به غیر معصوم توقف کرده باشد. یعنی در یک جا سند ما متوقف شده است و به معصوم نرسیده است.

این روایت را «محمد بن حسن صفار» از «عمران بن موسی» و او از «موسی بن جعفر» نقل کرده است؛ «موسی بن جعفر» امام کاظم (علیه السلام) نیست، زیرا اگر «عمران بن موسی» بخواهد از امام کاظم نقل کند حداقل به سه یا چهار واسطه نیاز دارد.

در این روایت مراد از «موسی بن جعفر» شخصی به نام «موسی بن جعفر بن وهب بغدادی» است. در کتاب «بصائر» هم اشتباه آورده است، «عمران بن موسی بن جعفر» نیست بلکه «عمران بن موسی عن موسی بن جعفر» صحیح است.

در روایت کتاب «بصائر» کلمه «عن» و «موسی» حذف شده است. «علی بن أسباط» و از «محمد بن فضیل» و او از «ابی حمزه» و او از «ابی جعفر» نقل کرده است. این روایت از امام کاظم (علیه السلام) نیست و اصلاً ارتباطی با ایشان ندارد.

چنین مشکلاتی در اسانید و کتاب‌هایمان فراوان یافت می‌شود؛ اگر من روزی کتاب «تهذیب» «شیخ طوسی» را که تصحیح کردیم خدمت شما بیاورم مشاهده می‌کنید که در هر صفحه چهار یا پنج غلط سندی وجود دارد. کتاب «کافی» نیز به همین شکل اشکال دارد.

در اسانید کتب روایی ما از این قبیل اشتباهات که اسامی اشتباه آورده شده است، حسن، حسین شده؛ حسین، محسن شده؛ محسن، حسن شده؛ و... فراوان یافت می‌شود.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب