2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
پاسخ به برخي شبهات مذهبي
کد مطلب: ٦٤٢٤ تاریخ انتشار: ٢٥ خرداد ١٣٨٥ تعداد بازدید: 13600
مقالات » پاسخگویی به شبهات
پاسخ به برخي شبهات مذهبي

مشروعيت توسل تبرك نذر زيارت قبور، برگزاري مراسم جشن و عزاداري، متعه، دست باز نماز خواندن شيعه، نماز تراويح بدعت يا سنت

س 1 - اولين بار چه كسي از زيارت قبر پيامبر ( ص ) جلوگيري كرد ؟.

ج - حاكم نيشابوري ( متوفاي 405 ه" ) از داود بن ابو صالح نقل مي كند : روزي مروان حَكَم ديد كه شخصي صورت خود را بر قبر پيامبر ( ص ) گذاشته است ، با شتاب سوي او آمد و گردن او را گرفته ، از جاي بلند كرد و گفت: مي داني چه مي كني ؟! منظور وي اين بود كه چرا به زيارت سنگ و كلوخ آمده اي ! زائر كه ابو ايوب انصاري - از صحابه پيامبر ( ص ) - بود گفت: آري خوب مي دانم كه چه مي كنم ! من هرگزبه زيارت سنگ نيامده ام ، بلكه به زيارت پيامبر ( ص ) آمده ام.

از رسول اللّه ( ص ) شنيدم كه فرمود: «بر دين خدا گريه نكنيد اگر متولّيانش اهل بودند ، و آنگاه كه نااهلان برآن حكم راندند ،برايش بگرييد .»

جالب است كه اين حديث را حاكم و ذهبي هر دو صحيح مي دانند!

از اين رخداد تاريخي به خوبي روشن مي شود كه ريشه اين تفكّر از بني اميه و به خصوص مروان بن حكم؛ همان طرد شده رسول اللّه ( ص ) است . مستدرك حاكم ، ج 4 ، ص 560.



س 2 - آيا مس قبر شريف پيامبر( ص ) و تبرّك به آن و برداشتن از تربت شريف مشروع است ؟ و آيا در منابع معتبر اهل سنّت نقل شده است كه كسي از صحابه و تابعين دست به چنين كاري زده است؟

ج - 1 - آري ، فاطمه زهرا ( س ) از تربت قبر پيامبر ( ص ) برداشت و بر چشمانش گذاشت و چند بيت شعر سرود . ارشاد الساري ، ج 3 ، ص 352.

2 - ابو ايوب انصاري صورت خود را روي قبر شريف پيامبر ( ص ) گذاشت . مستدرك حاكم ، ج 4 ، ص 560 - وفاء الوفا ، ج 4 ، ص 1404.

3 - بلال حبشي خود را روي قبر شريف پيامبر ( ص ) انداخت و بدن خود را به قبر مي ساييد ؛ «فَجَعَلَ يَبْكي عِندَهُ وَ يُمَرِّغُ عَلَيهِ» . سير اعلام النبلاء ، ج 1 ، ص 358 ؛ اسدالغابه ، ج 1 ، ص 208.

4 - عبداللّه بن عمر دست خود را روي قبر شريف مي گذاشت . شرح الشفاء ، ج 2 ، ص 199.

5 - ابن منكدر - تابعي - صورت خود را روي قبر پيامبر ( ص ) مي گذاشت و مي گفت: هر زمان مشكل و يا فراموشي و لكنت زبان برايم پيش مي آيد ، از قبر پيامبر ( ص ) شفاء و ياري مي طلبم . سير اعلام النبلاء ، ج 3 ، ص 213.



س 3 - آيا علماي مذاهب چهارگانه ، درباره تبرّك و يا مس منبر و قبر پيامبر ( ص ) و يا قبور صالحين ، نظر مثبت دارند؟

ج - آري ، از احمد بن حنبل رييس مذهب حنابله ، و رملي شافعي و محب الدين طبري و ابو الصيف يماني - يكي از علماي بزرگ مكه و زرقاني مالكي و عزامي شافعي و ديگران نقل شده است ، كه تفصيل آن به اين شرح است:

1 - عبداللّه ، فرزند احمد بن حنبل مي گويد: از پدرم پرسيدم: مسّ منبر رسول اللّه و تبرّك با مس آن ، و بوسيدن و يا مس و متبرّك شدن به قبر شريف و يا بوسيدن آن به قصد ثواب ، چه حكمي دارد؟ پدرم گفت: هيچ اشكالي ندارد . الجامع في العلل و معرفة الرجال ، ج 2 ، ص 32 ؛ وفاءالوفا ، ج 4 ، ص 1414.

2 - رملي شافعي مي گويد: تبرّك به قبر پيامبر ( ص ) و يا عالم و يا اوليا جايز است و بوسيدن و استلام آن ايرادي ندارد . كنز المطالب ، ص 219.

3 - محب الدين طبري شافعي گويد: بوسيدن قبر و دست گذاشتن روي آن جايز است و سيره و عمل علما و صالحان بر آن است . اسني المطالب ، ج 1 ، ص 331.

4 - از نظر تاريخي ثابت شده است كه مردم از خاك پاك قبر پيامبر( ص ) و حضرت حمزه بلكه از كلّ مدينه به عنوان تبرك بر مي داشتند و رواياتي هم وارد شده كه تربت مدينه شفاي هر دردي است و امان از جذام و صداع.

از جمله زركشي مي گويد : تربت قبر حمزه از منع برداشتن خاك حرمين ، استثنا شده است؛ زيرا اتفاق همگان بر جواز نقل آن براي معالجه صداع است . وفاء الوفا ، ج 1 ، ص 69.

ابو سلمه از پيامبر ( ص ) نقل مي كند : «غُبارُ الْمَدِينَةِ يُطْفِي الْجذام».

ابن اثير جزري از پيامبر ( ص ) نقل كرده:

«وَالَّذي نَفْسِي بِيَدِهِ إنَّ في غُبارِها شِفاءٌ مِنْ كُلِّ داءٍ».

«سوگند به كسي كه جان من در دست اوست ، غبارِ خاك مدينه شفاي از هر دردي است .»

سمهودي مي نويسد: روش صحابه و ديگران اين بود كه از خاك قبر پيامبر ( ص ) برمي داشتند وفاء الوفا ، ج 1 ، ص 544.



س 4 - نمونه اي بياوريد كه اهل سنت به جنازه يا قبر بزرگانشان تبرك جسته باشند.

ج - دو مورد ذيل ، نمونه اي هستند از موارد بسيار كه از نظر شما مي گذرد:

* تبرك به قبر و خاك قبرِ سعد بن معاذ صحابي

ابن سعد و ذهبي مي گويند: شخصي مقداري از خاك قبر سعد بن معاذ برداشت ، سپس نگاهي به آن كرد ، ناگهان آن را مشك يافت . طبقات الكبري ، 3 ، 10 - سير اعلام النبلاء ، 1 ، 289.

***

* تبرّك به خاك قبر عبداللّه حداّني

ابونعيم اصفهاني و ابن حجر عسقلاني مي گويند : حداني در سال 183 ه". در روز هشتم ذي الحجه - يوم الترويه - كشته شد و مردم از خاك قبراو همانند مشك برمي داشتند و در لباس و پيراهن خود قرار مي دادند . حلية الاولياء ، ج 2 ، ص 258 - تهذيب التهذيب ج 5 ، ص 310.

البته راجع به قبر بخاري در سمرقند ، و ابن تيميه نيز مطالبي نقل شده است ، رجوع شود به طبقات الشافعية ج 2 ص 233 ، سير اعلام النبلاء ، ج 12 ، ص 467 - البداية و النهايه ، ج 14 ، ص 136.




س 5 - آيا استغاثه و طلب حاجت از غير خداوند جايز است؟

ج - اگر كسي بگويد: اي محمد ، حاجت مرا روا كن و منظورش شفاعت و وساطت و دعا براي تعجيل و انجام كار باشد هيچ اشكالي به نظر نمي رسد . آيات زيادي داريم كه ظاهرش صدور فعل از بنده خداست؛ { ...وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ...} . نساء : 5.

{ وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...}. توبه : 74.

{ وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...} . توبه : 59.



با اينكه بي نياز كننده ، تنها خداوند است ، ليكن در اين آيات ، خداوند - عزّوجلّ پيامبر ( ص ) و مؤمنين را نيز رازق و شريك در اغنا وبي نيازي دانسته است . علاوه اينكه ، صحابه به هنگام گرفتاري به قبر پيامبر ( ص ) متوسّل مي شدند.

عسقلاني مي گويد : در زمان خلافت عمر مردم گرفتار قحطي و خشكسالي شدند ، شخصي از اصحاب به قبر پيامبر ( ص ) متوسّل شد و گفت يا رسول اللّه «اِسْتَسْقِ لِأُمَّتِكَ فَاِنَّهُمْ قَدْ هَلَكُوا ...» فتح الباري ، ج 2 ، ص 557. و شخصيت هايي چون ابن حِبّان و ابن خُزيمه و ابوعلي خلال ، شيخ الحنابله در زمان گرفتاري به قبور اهل بيت پيامبر ( ص ) متوسّل مي شدند:

الف - ابن حِبّان (متوفاي 350 ه" .) در كتاب خود «الثقات» مي گويد: بارها به زيارت قبر علي بن موسي الرضا( ع ) رفتم و در مدتي كه در طوس بودم ، هر وقت مشكلي بر من عارض مي شد ، به زيارت قبر آن حضرت مي رفتم و از خداوند مي خواستم كه مشكلم را برطرف كند و الحمد للَّهِ مشكلم برطرف مي شد و اين معنا را مكرّر امتحان كردم و نتيجه گرفتم . كتاب الثقات ، ج 8 ، ص 456.

ب - ابن خُزيمه؛ هموكه شيخ بخاري و مسلم و به اصطلاح شيخ الاسلام است ، شاگردي دارد به نام محمد بن مومل . وي مي گويد: به همراه استادم ابن خزيمه و جمعي از اساتيد به زيارت بارگاه قبر علي بن موسي الرضا ( ع ) در طوس رفتيم ، استادم ابن خزيمه چنان در برابر آن بقعه متبركه تعظيم و تواضع كرد كه همگي در شگفت مانديم . تهذيب التهذيب ، ج 7 ، ص 339.

ج - ابو علي خلال ، شيخ حنابله مي گويد: هرگاه به مشكلي برمي خورم قبر موسي بن جعفر ( ع ) را زيارت مي كنم و به ايشان متوسل مي شوم و خداوند نيز مشكل مرا آسان مي كند . تاريخ بغداد ، ج 1 ، ص 120.

د - محمد بن ادريس شافعي به قبر ابو حنيفه و احمدبن حنبل به قبر شافعي متوسل مي شدند . مناقب ابي حنيفه ، ج 2 ، ص 199.

ه" مسلمانان ، به قبر ابو ايوب انصاري متوسل مي شدند و براي طلب باران به قبر ايشان پناه مي بردند . مستدرك حاكم ، ج 3 ، ص 518.

و - ابن خلكان و ذهبي مي گويند: مردم براي طلب باران به قبر ابن فورك اصفهاني ( متوفاي 406 ه" ) متوسل مي شدند و فيات الاعيان ،ج 4 ص 272 - سير اعلام النبلاء ،ج 17 ،ص 215 ؛ راجع به بخاري و مردم سمرقند مطلبي نيز ذكر شده ، رجوع شود به طبقات الشافعيه ، 12 ، 469 - و طبقات الشافعيه ،ج 2 ص 234.

نكته مهم اين است كه بزرگان اهل سنت به صراحت مردم را تشويق به استغاثه و توسل كرده اند.

قسطلاني گويد: شايسته است كه زائر در كنار قبر پيامبر( ص ) زياد دعا و استغاثه كند و متوسل شود و طلب شفاعت بخواهد و بي تابي كند و سزاوار است كه خداوند شفاعت پيامبر ( ص ) را در حق او بپذيرد . المواهب اللدنيه ، ج 3 ، ص 417.



س 6 - چه دليلي بر مشروعيت زيارت قبور داريم؟

ج - در پاسخ اين پرسش ، از كتاب و سنّت مي توان بهره جست و فعل صحابه نيز بر آن بوده:

الف - قرآن كريم :{ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ...}. نساء : 64.

«اگر به خود ستم كردند ، سراغ تو مي آيند و استغفار مي كنند و تو اي محمد ، براي آنان طلب مغفرت كني...».

اين آيه به زيارت پيامبر( ص ) در حيات و ممات تشويق مي كند؛ چنانكه سبكي مي گويد : علما از اين آيه عموميت؛ يعني زمان حيات و وفات پيامبر( ص ) را استفاده كرده اند ، چون طبق روايات از پيامبر ( ص ) نقل شده : «حَياتي خَيرٌ لَكُمْ تحدثون و نحدث لكم و وفاتي خير لكم تعرض عليّ أعمالكم...» طرح التثريب ، ص 297.

ب - سنت پيامبر اكرم( ص ):

روايات و احاديث بسياري از رسول اللّه( ص ) در تشويق به زيارت قبر شريف خود ، پس از رحلتش ، نقل شده است : «مَنْ زَارَ قَبْرِي وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِي» . السنن الكبري ، ج 5 ، ص 24 5.



ج - فعل صحابه:

عبدالرزاق و بيهقي و ابن عبدالبر روايت كرده اند كه حضرت فاطمه زهرا(س) ، هر جمعه به زيارت قبر عموي خود حضرت حمزه مي رفت ودر آنجا نماز مي خواند و گريه مي كرد.

حاكم نيشابوري مي گويد : سند و راويان اين حديث تماماً ثقه هستند. مصنف عبدالرزاق 3: 572 - مستدرك حاكم ، ج 1 ،377 - السنن الكبري 4 ، 131 - تمهيد شرح مو طا ، 3 ، 234 - و از خليفه ثاني و عبدللَّه بن عمر نيز نقل شده كه به هنگام بازگشت از سفر ، ابتداء قبر پيامبر ( ص ) را زيارت مي كردند شفاء السقام ، ص 44 وفاء الوفاء 4 ،1340..



س 7 - حديث : «لا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلاّ إِلَي ثَلاثَةِ مَسَاجِدَ...» زيارت قبور و قصد زيارت را منع مي كند؟

ج - خير ، به دلايلي كه در ذيل مي آوريم:

الف - احتمال مي رود كه مستثني منه در اين حديث ، مكان يا مسجد باشد ولي قسطلاني ارشاد الساري ج 2 ، ص 332. ، تأكيد دارد كه مراد مسجد است . بنابراين ، هيچ دلالتي بر «حرمت قصد زيارت» مشاهد متبركه ندارد.

ب - اين حديث در مورد خودش نيز مورد عمل نيست؛ زيرا اگر مراد اين است كه: «جايز نيست قصد كردن به هيچ مسجدي جز سه مسجد...» با عمل پيامبر( ص ) كه به طور قطع هر شنبه به مسجد قبا مي رفتند ، مخالف است.

ج - بلال حبشي به يقين ، به قصد زيارت قبر پيامبر ( ص ) از شام به مدينه آمد و جريان او معروف است.

د - علماي فريقين (شيعه وسني) قصد كردن زيارت پيامبر ( ص ) را راحج دانسته و در برابر ابن تيميه - يعني همان كسي كه شبهه حرمت زيارت را مطرح كرد - به شدت موضع گرفتند.

* - قسطلاني مي گويد: «قول ابن تيميّة حيث منع زيارة قبر النبي( ص ) وَهُوَ مِن أبشع المسائل المنقولة عنه» . ارشاد الساري ، ج 2 ، ص 329.

«گفتار ابن تيميه در منع زيارت قبر رسول اللّه ( ص ) از بدترين مسائلي است كه از او نقل شده است .»

* - غزالي مي گويد: «كلّ من يتبرك بمشاهدته( ص ) في حياته ، يتبرك بزيارته بعد وفاته ويجوز شدّالرحال لهذا الغرض» . احياء العلوم ، ج 1 ، ص 258 ؛ ذهبي در استدلال به اين حديث تأمل دارد. سير اعلام النبلاء ، ج 4 ، ص 484.

«هركس پيامبر ( ص ) را در حال حيات مي ديد و متبرك مي شد ، بعد از وفات ايشان نيز با زيارت حضرت از ايشان متبرك مي شود و شدّ رحال و قصد زيارت پيامبر ( ص ) نيز جايز است.»

ه" احاديثي از طريق فريقين داريم كه تأكيد بر زيارت مطلق قبور دارد.

عَنِ النَّبيّ( ص ) : «نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيَارَةِ الْقُبُورِ أَلا فَزُورُوهَا» . صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 65.

جمهور اهل سنت ، از عبارت «فَزُورُوهَا» استفاده استحباب كرده اند ولي ابن حزم برداشت وجوب كرده است . التاج الجامع للاصول ، ج 1 ، ص 381.



س 8 - آيا جايز است زنان به زيارت قبور بروند ، با توجه به آنچه از پيامبر ( ص ) نقل شده است: «لعن اللّه زائرات القبور»؟

ج - پاسخ اين پرسش را اينگونه مي توان داد:

الف - احاديثي داريم كه مي گويد حضرت فاطمه زهرا( س ) و يا عايشه به زيارت قبور مي رفتند؛ «إِنَّ فاطِمَةَ كانَتْ تَزُورُ قَبْرَ عَمِّها حَمْزَةَ كُلّ جُمُعَةٍ فَتُصَلّي وَتَبْكِي عِنْدَهُ»: سنن الكبري ، ج 4 ، ص 132 ؛ مصنف عبدالرزاق ، ج 3 ، ص 572.

«فاطمه زهراء ، هر جمعه به زيارت قبر عمويش حمزه مي رفت و آنجا نماز مي خواند و گريه مي كرد .»

ابن أبي مليكه مي گويد: «رَأَيْتُ عائِشَةَ تَزُورُ قَبْرَ أَخِيها عَبْدالرَّحْمن وَماتَ بِالْحبشي وَ قُبر بمكة» . مصنف عبدالرزاق ، ج 3 ، ص 570 - معجم البلدان 2 ،214.

«عايشه به زيارت قبر برادرش عبدالرحمان در مكه مي رفت ...او در منطقه اي به نام حبشي كه در نزديكي مكه است مُرد و به مكه انتقال يافت و دفن گرديد».

ب - اين حديث - لَعَنَ اللّه زائرات القبور با حديث بُريده نسخ شده و يا معارض است ، چنانكه حاكم نيشابوري و ذهبي به آن تصريح كرده اند.

و روايت بريده: «نَهي رَسُول اللّه ( ص ) عَنْ زِيارَةِ الْقُبُورِ ثُمَّ أَمَرَ بِزِيارَتِها» . السنن الكبري ، ج 4 ، ص 131 ؛ مستدرك حاكم ، ج 1 ، ص 374 .

ج - علماي اهل سنت فتوي به استحباب زيارت قبور براي زنان داده اند:

* ابن عابدين مي گويد : «هل تستحبُّ زيارة قبره ( ص ) للنساء؟

الصحيح : نعم بلا كراهة ، بشروطها علي ما صرّح به بعض العلماء اما علي الأصحّ من مذهبنا و هو قول الكرخي وغيره: من أنّ الرّخصة في زيارة القبور ثابتة للرجال و النساء جميعاً فلا اشكال و اما علي غيره فذلك نقول بالاستحباب لإطلاق الأصحاب بل قيل واجبة» . رد المحتار ، ج 2 ، ص 263 ؛ المواهب اللدنيه ، ج 3 ، ص 405.

« آيا زيارت قبور براي زنها استحباب دارد؟

آري هيچ كراهتي هم ندارد ، البته طبق ضوابط و شرايطي كه بعضي از علما بدان اشاره كرده اند.

صحيح تر نزد ما و كرخي و ديگران اين است كه جواز زيارت قبور براي مردان و زنان ثابت است و هيچ اشكالي در آن نيست. اما بنا بر غير مذهب - و مبناي - ما ، باز هم قائل به استحباب هستيم چون اصحاب به طور مطلق فتوي به استحباب داده و ويژه مردها ندانسته اند . بلكه بعضي قائل به وجوب آن شده اند .»

د - اين حديث (لَعَنَ اللَّهُ زائرات الْقُبُور) سه طريق دارد كه هر سه ضعيف است:

در طريق اول ابن خثيم است و گفته اند كه به احاديث او احتجاج و استدلال نمي شود . ميزان الاعتدال ، ج 2 ، ص 45 9.

در طريق دوم باذان است كه او هم مورد احتجاج نيست . تهذيب الكمال ، ج 4 ، ص 6.

در طريق سوم عمر بن ابي سلمه است كه او را هم ضعيف دانسته اند. سيراعلام النبلاء ، ج 6 ، ص 33.



س 9 - آيا نماز گزاري و دعا در كنار قبور اوليا و صلحا و يا قبر پيامبر( ص ) اشكال دارد؟

ج - در پاسخ اين پرسش بايد گفت:

الف - آيه شريفه { وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ...} دلالت بر رجحان دعا در كنار قبر پيامبر( ص ) دارد ، چون كلمه «جَاءُوكَ» هم شامل زمان حيات است و هم شامل زمان رحلت.

ب - فاطمه زهرا( س ) هر هفته - روز جمعه - كنار قبر حضرت حمزه حضور مي يافت و در آنجا نماز مي گزارد و گريه مي كرد.

حاكم نيشابوري گويد: راويان اين حديث همگي ثقه هستند . مستدرك حاكم ، ج 1 ، ص 377 .

ج - سيره مسلمين بر اين بوده است.

* ابن خلكان مي گويد : سيده نفيسه ، دختر حسن بن زيد بن الحسن بن علي (ع) در محله اي به نام «درب السباع» به خاك سپرده شده و قبر او - در مصر معروف به استجابت دعا است و بسيار هم مجرب است و فيات الاعيان ، ج 5 ، ص 424.

* شافعي نيز مكرّر به زيارت قبر ابو حنيفه مي رفت و دو ركعت نماز مي گزارد . تاريخ بغداد ، ج 1 ، ص 123.

* زهري هم درباره دعا كنار قبر معروف كرخي مطالبي را نقل كرده است . سير اعلام النبلاء ، ج 9 ، ص 343.

* جزري نيز راجع به قبر شافعي چيزهايي را نقل مي كند . الجواهر المضيئه ، ج 1 ، ص 461.



س 10 - آيا معناي حديث: «لَعَنَ اللَّهُ الْيَهُودَ اتَّخَذُوا قُبُورَ اَنْبِيائِهِمْ مَساجِدَ» و حديث : «اَلَّلهُمَّ لا تَجْعَلْ قَبْري وَثَناً» . مسند احمد، ج 2 ، ص 246 ؛ الموطّا، ج 1، ص 172.

خداوند يهود را لعنت كند چون قبور پيامبران خود را مسجد و محل عبادت قرار دادند و در حديث ديگر فرمودند : بار خدايا! قبر مرا بت قرار مده .

آيا نهي از نماز و دعا در كنار قبر پيامبر ( ص ) و ساير قبور نيست؟

ج - در پاسخ اين پرسش نيز - مانند پرسشهاي پيشين - بايد به چند نكته بپردازيم:

الف - افرادي كه در سند اين حديث آمده اند ، يا ضعيف هستند و يا مجهول؛ مثلاً «عبدالوارث» نزد علماي رجال اهل سنت مردود است ، چون قَدَري مسلك بوده است . و «ابو صالح» مردّد بين ضعاف و ثقات است و «عبداللّه بن عثمان» منكر الحديث و ابن بهمان ، شناخته شده نيست . پس حديث از نظر سند مشكل دارد.

ب - حديث هيچ دلالتي بر حرمت نمازگزاري و دعا كردن در جوار قبور ندارد؛ زيرا اشاره به روايت كنيسه حبشه دارد كه به هنگام مرگ فردي از صالحان خود ، مسجدي بر روي قبرش بنا مي كردند و عكس هايي روي آن مي گذاشتند و به سوي آن عكس ها و قبر سجده مي كردند و اين معنا ارتباطي به خواندن نماز براي خداوند و رو به كعبه ايستادن در كنار قبور صالحان ندارد.

* قرطبي مي گويد : «اِنَّما صوَّر اوائلهم الصور ليتأنسوا بها ويتذكّروا أفعالهم الصالحة فيجتهدون كإجتهادهم ويعبدون عند قبورهم ثمّ خلَّفهم قوم جهلوا مرادهم و وسوس لهم الشيطان: إن اسلافهم كانوا يعبدون هذه الصور ويعظّمونها فحذّر النبي عن مثل ذلك» . ارشاد الساري ، ج 3 ، ص 497.



* « نياكان آنان عكس هايي از مردگان خود ترسيم كردند تا به آن اُنس گيرند و به ياد افراد صالحشان باشند و همچون آنان جديت و تلاش كنند و در كنار قبرشان به عبادت خدا بپردازند . ولي بازماندگان آنها به اهداف و مقاصد نياكان خود جاهل بودند و شيطان هم وسوسه كرده ، به آنان چنين القا كرد كه نياكان شما اين عكس ها را مي پرستيدند و آن را تعظيم مي كردند ، پس پيامبر ( ص ) مردم را از اين انحراف بر حذر داشت .» بنابراين ، هيچ دلالتي بر حرمت دعا و زيارت كنار قبور انبيا و صلحا ندارد.

* بيضاوي مي گويد : «لمّاكانت اليهودوالنصاري يسجدون لقبور الأنبياء تعظيما لشأنهم ويجعلونها قبلة يتوجّهون في الصلاة نحوها واتخذوها اوثاناً ، لعنهم النبيّ( ص ) ...» ارشاد الساري ، ج 3 ، ص 479.

* « چون يهود و نصاري بر قبور انبيا سجده مي كردند و آن را قبله - و جهت - نماز قرار مي دادند و همانند بت با آن رفتار مي كردند ، مورد لعن پيامبر ( ص ) قرار گرفتند.

و اين معنا هم هيچ ارتباطي با زيارت قبر پيامبر ( ص ) و ائمه طاهرين و صلحا و نماز خواندن براي خداوند - در آنجا - ندارد.

ج - بسياري از علماي اهل سنت فتوي به جواز نماز خواندن در مقبره ها داده اند؛ از جمله آنها مالك بن انس است:

- «كان مالك لا يري بأساً بالصلاة في المقابر و هو اذا صلّي في المقبرة كانت القبور بين يديه وخلفه و عن يمينه وشماله».

- و قال مالك لا بأس بالصلاة في المقابر و قال بلغني إن بعض اصحاب النبي كانوا يصلّون في المقبرة» . المدونة الكبري ، ج 1 ، ص 90.

مالك مي گويد : نماز خواندن در قبرستان اشكال ندارد و چنين مي پنداشت كه اگر در اطراف نمازگزار قبرهايي باشد باز هم مشكلي به نظر نمي رسد.

- عبدالغني نابلسي مي گويد : «اذا كان موضع القبور مسجداً أو علي طريق ، أو كان هناك أحد جالساً ، أو أن قبر وليّ من اولياءاللّه أو عالم من المحقّقين ، تعظيماً لروحه المشرفة ، علي تراب جسده اعلاماً للناس اِنّه وليّ ليتبركوا به ، و يدعوااللّه عنده فيستجاب لهم ، فهو أمر جائز ، لا مانع منه» . الحديقة النديه ، ج 2 ، ص 630.

« اگر قبري مسجد شود يا در راه واقع شود... و يا قبر يكي از اولياءاللّه باشد ، و يا عالمي از محققين براي تعظيم روان تابناك او براي اعلام و آگاهي دادن به اينكه او يكي از اولياء اللّه است تا مردم به او تبرك جويند و در كنار آرامگاهش او دعا كنند و مستجاب شود . البته اين كار جايز است و منعي ندارد .»



س 11 - آيا ساختن و بنا بر قبور؛ از قبيل گنبد ، ضريح و ... منع شرعي دارد؟

ج - به چند دليل پاسخ اين پرسش منفي است و منعي ندارد:

الف دليلي بر حرمت ، جز روايت ابي الهياج نيست صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 61. و نيز اين روايت از نظر سند مورد اشكال است؛ زيرا وكيع و حبيب بن ابي ثابت از راويان سند اين حديث هستند و هر دو از نظر اهل سنت مورد بحث مي باشند.

ب - در دلالت حديث نيز جاي بحث و گفتگو وجود دارد؛ چون «وَ لا قَبراً الاّ سوّيته» به معناي تخريب بناي قبور نيست بلكه به معناي مسطح كردن آن در مقابل تسنيم؛ يعني بلند كردن قبر و بالا آوردن؛ آن همانند كوهان شتر است.

قسطلاني مي گويد : «السنة في القبر تسطيحه و انَّه لا يجوز ترك هذه السنّة لمجرّد انّها صارت شعاراً للروافض وانّه لا منافات بين التسطيح و حديث ابي هياج : لأنّه لم يُرَد تسويته بالأرض و انّما أراد تسطيحه جمعاً بين الأخبار ...» ارشاد الساري ، ج 2 ، ص 468.

« سنت پيامبر ( ص ) همان مسطح كردن قبر است و اين سنت - چون شعار پيروان مذهب شيعه گرديده - جايز نيست رها شود و هيچ منافاتي ميان مسطح كردن قبر و روايت أبي الهياج نيست؛ زيرا كه منظور روايت صاف كردن قبر و برابر كردن آن بازمين نيست . بلكه مراد مسطح كردن در مقابل تسنيم است ، و اين معنا را از جمع ميان روايات به دست مي آوريم.

ج - روش مسلمانان اين بوده كه روي قبرها بنا مي ساختند:

1 - بناي حجره شريف نبوي.

2 - قبور ائمه بقيع كه در سال 1345 ه" ق به دست وهابيان تخريب گرديد.

3 - قبر ابراهيم فرزند رسول اللّه ( ص ) در خانه محمدبن زيدبن علي بود و به دست وهابيان تخريب گرديد.

4 - بناي مسجد ، روي قبر حمزه( ع ) . در اوايل قرن دوم هجري و به دست وهابيان تخريب گرديد.

5 - بناي قبر سعد بن معاذ - اين قبر در منزل ابن افلح بود و در زمان عمربن عبدالعزيز بر روي آن گنبد ساختند . وفاء الوفا ، ج 2 ، ص 545.

6 - بنا بر روي قبر باهلي (سال 275 ه" .) در بصره . سير اعلام النبلاء ، ج 13 ، ص 285.

7 - بنا بر روي قبر امير مؤمنان حضرت علي بن ابي طالب ( ع ) در قرن دوم . موسوعة العتبات 6 ، 97.

8 - بنا بر روي قبر سلمان فارسي . تاريخ بغداد ، ج 1 ، ص 163.

9 - بنا بر روي قبر ابوعوانه (سال 316 ه" .) . سير اعلام النبلاء ، ج 14 ، ص 419.

خلاصه ، سيره مسلمين؛ چه شيعه و چه سني بر اين بوده است كه بر قبور بزرگان دين حرم و بارگاه بسازند و اين سيره در تمام بلاد اسلامي همچنان ادامه دارد . قبور ائمه اطهار ( ع ) در نجف و كربلا و كاظمين و سامرا و مشهد و قبور بزرگان اهل سنت؛ ابو حنيفه و عبدالقادر در بغداد و بخاري در سمرقند و . . . شاهد بر مدّعي است ، تنها وهابيان هستند كه در حجاز با اين سيره مسلمين به مخالفت برخاسته اند.



س 12 - آيا حديث: «نَهي رَسُول اللّه ( ص ) أن يجصّص القبر وأن يعقد عليه وأن يبني عليه» صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 63. صريح در منع از ساختن بر قبور نيست؟

اولاً - اين روايت با سيره قطعيه مسلمين منافات دارد؛ چنانكه در پاسخ پرسش پيش روشن شد.

ثانياً - سند اين روايات ، جاي بحث دارد؛ زيرا در سند آن ابوالزبير - محمد بن مسلم آمدي - قرار گرفته و علماي رجال و حديث اهل سنت چون احمد بن حنبل و ابن عيينه و شعبه و ابو حاتم ، او را ضعيف مي دانند تهذيب الكمال 26 : 407.

و همچنين در سند آن حفص بن غياث است و علماي رجال همچون يعقوب بن شيبه درباره او نظر منفي دارند تهذيب التهذيب 2 ، 360 - تاريخ بغداد 8 ، 199 - سير اعلام النبلاء 9 ،31 .

و باز در سند اين روايات ، شخصي بنام ربيعه است كه ازدي وابن أبي شيبه و ساجي در باره او تأمل دارند . تهذيب التهذيب 9 ، 143 ، ميزان الاعتدال 3 ، 545 ، تهذيب الكمال 18 ، ص 483 . و بالاخره تمامي طرق و اسناد اين روايات ، مورد اشكال است . به ص 182 «الوهابيه ، دعاوي وردود» مراجعه شود .



س 13 - آيا قراردادن روشنايي بر قبور؛ مثل شمع و لامپ و . . . اشكال شرعي دارد؟

ج - به چند دليل بايد گفت خير:

الف - طبق روايات اهل سنت ، پيامبر( ص ) شبي مي خواست وارد قبر و يا قبرستاني شود كه دستور داد چراغ روشن كردند . الجامع الصحيح ، ج 3 ، ص 372.

ب - سيره و روش مسلمين همواره بر اين بوده كه بر روي قبور بعضي از صحابه و صلحا چراغ و به اصطلاح قنديل روشن مي كرده اند:

* قنديل بر روي قبر ابو ايوب انصاري ، در قرن چهارم . تاريخ بغداد ، ج 1 ، ص 154.

* قنديل بر روي قبر زبيربن عوام ، در قرن چهارم . المنتظم ، ج 14 ، ص 383.

* قنديل بر بارگاه حضرت موسي بن جعفر ( ع ) ، اوايل قرن پنجم . وفيات الاعيان ، ج 5 ، ص 310.

ج - حديث «لَعَنَ اللَّهُ الْمُتَّخذينَ عَلَيها الْمَساجِدَ وَالسُرُج» مورد اشكال سندي است؛ زيرا راوي آن «ابو صالح» است كه از نظر اهل سنت ضعيف و مردود مي باشد و شارحان اين حديث گفته اند: نهي در اينجا «ارشادي» است نه «مولوي» چنانكه سِنْدي و عزيزي و علي ناصف و شيخ حنفي بدان اشاره كرده اند . شرح الجامع الصغير ،ج 3 ، ص 198 ؛ سنن نسائي ، ج 4 ، ص 95 ؛ التاج ، ج 1 ، ص 381.



س 14 - آيا نذر كردن براي صلحا و مؤمنان زنده و يا مرده جايز است ؟

ج - آري ، اگر نذر براي خدا باشد و اهداي ثواب براي صلحا و مؤمنان ، همانگونه كه در ميان شيعه رايج است ، به چند جهت جايز مي باشد:

الف - احاديثي از كتب اهل سنت دلالت بر جواز دارد: «عن ثابت بن الضحاك ، عَنِ النَّبيّ( ص ) إنّ رجلاً سأله انّه نذر أن يذبح ببوانة ، فأتي رسول اللّه فاخبره . فقال هل كان فيها وثن من أوثان الجاهلية يُعبد؟ قالوا: لا ، قال: هل كان فيها عيد من اعيادهم؟ قالوا: لا ، قال رسول اللّه( ص ) اوف بنذرك فانّه لا وفاء لنذر في معصيةاللّه و لا فيما لا يملك ابن آدم» . ابو داود ، ج 3 ، ص 238.

ثابت بن ضحاك مي گويد : شخصي از پيامبر ( ص ) سئوال كرد ؛ نذركرده ام گوسفندي را در محلي بنام بوانه - در نزديكي ساحل - ذبح كنم ، آيا اين نذر صحيح است؟ پيامبر ( ص ) فرمود: آيا در آن مكان در زمان جاهليت بتي پرستش مي شد؟ عرض كرد: خير - فرمود : آيا در آنجا محل به پا داشتن يكي از اعياد جاهليت بود ؟ عرض كرد ، خير فرمود : به نذر خود وفا كن ، يعني در همانجا گوسفندي را ذبح كن - زيرا فقط در دو مورد نذر كردن صحيح نيست؛ 1 - نذر در معصيت خداوند 2 - نذر در موردي كه ملك خود نباشد.

اگر نذر ، طبق روال جاهليت؛ يعني براي بت و اعياد كفار نباشد ، وفاي به نذر لازم است . هر چند شيعه رجحان نذر را شرط مي داند و قرباني در مكاني كه قبلاً بتكده بوده ، راجح نيست ، اما علي ايّ حال اهل سنت كه اين قبيل احاديث رانقل مي كنند نذر در مشاهد مشرفه و هديه به صلحا و مؤمنان را به طريق اولي بايد صحيح بدانند.

ب - عزامي شافعي در تأييد اين نذرها مي گويد: كسي كه در وضع نذر مسلمين تحقيق كند ، چنين به دست مي آورد كه قصدشان از اين قرباني ها و نذرها براي مردگان جز صدقه از طرفشان و اهداي ثواب براي آنان ، چيز ديگري نيست و اجماع اهل سنت بر اين است كه صدقه زنده ها براي مردگان سودمند و واصل است . و احاديث در اين زمينه بسيار است . سپس عزامي به يك حديث اشاره مي كند:

سعد از پيامبر( ص ) پرسيد: مادرم فوت شده و يقين دارم كه اگر زنده بود ، صدقه اي مي داد . آيا اگر من از طرف او صدقه دهم سودي به حالش خواهد داشت؟ حضرت فرمود: آري ، پرسيد: كدامين صدقه سودمندتر است؟ فرمود: «الماء» پس سعد چاهي را حفر كرد و آن را صدقه براي مادر خود قرار داد . فرقان القرآن ، ص 133.

ج - قبرهايي از مسلمانان بوده و هست كه معروف به قبور نذور است و مسلمين براي آنان نذرها مي كردند.

* قبر البستي در مراكش * قبر النذور در بغداد * قبر احمد البدوي . نيل الابتهاج ، ج 2 ، ص 62 ؛ المواهب اللدنيه ، ج 5 ، ص 346 ؛ تاريخ بغداد ، ج 1 ، ص 123.



س 15 - نظر اسلام در جواز و عدم جواز جشن ها و عزاداري ها چيست؟

ج - به يقين جايز است ، زيرا:

الف - اصل در اشياء ، اباحه و جواز است ، مگر دليلي بر خلاف آن بيايد.

ب - نص قرآن نيز تشويق به تعظيم شعائر كرده است.

ج - روش مسلمانان از گذشته تا كنون ، بر به پاداشتن مراسم ولادت پيامبر ( ص ) و جشن و سرور بوده ، چنانكه قسطلاني و دياربكري بدان اشاره كرده اند . تاريخ الخميس ، ج 1 ، ص 323 ؛ المواهب اللدنيه ، ج 1 ، ص 27.

د - روش معمول ميان خواص و عوام اهل سنت ، اقامه عزا و ماتم براي مردگان بوده ، چنانكه ذهبي درباره فوت جويني (متوفاي 478 ه" .) مي نويسد:

«غلقت الأسواق ورثي بقصائد وكان له نحو من أربع مأة تلميذ ، اقاموا حولاً و وضعت المناديل عن الرووس عاماً بحيث ما اجترأ أحد علي ستر رأسه وكانت الطلبة يطوفون في البلد نائحين عليه مبالغين في الصياح والجزع» . سير اعلام النبلاء ، ج 8 ، ص 468.

«بازارها تعطيل شد و مرثيه هايي درباره او خوانده شد . او چهارصد شاگرد داشت كه اينان يك سال عزاداري كردند و عمامه ها را از سر - به عنوان احترام - تا يك سال برداشتند . اين شاگردها در سطح شهر به حالت دسته جات به حركت در آمدند و نوحه سرايي مي كردند و با صداي بلند به عزاداري مي پرداختند .»

و درباره تشييع جنازه عبدالمؤمن (متوفاي 346 ه" .) مي نويسد:

«فغشينا اصوات طبول ، مثل ما يكون من العساكر حتي ظنَّ جمعنا أنّ جيشاً قد قدم» . سير اعلام النبلاء ، ج 15 ، ص 481.

« صداي زدن طبل ها هر صدايي را تحت الشعاع قرار داده بود ، البته همانند آنچه كه در ارتش انجام مي گيرد - مارش عزا - سر و صدا آنچنان بود كه ما گمان كرديم لشگري يورش برده است .»

و در مورد مرگ ابن جوزي (ت 597 ه" .) مي نويسد:

«و باتُوا عند قبره طول شهر رمضان يختمون الختمات بالشمع والقناديل . . . و اصبحنا يوم السبت عملنا العزاء و تكلمت فيه و حَضَر خلق عظيم و عملت فيه المراثي» . سير اعلام النبلاء ، ج 18 ، ص 379.

«در كنار قبر او تمامي ماه رمضان را ماندند و چندين قرآن ختم كردند و به همراه خود شمع و قنديل آورده بودند چون شنبه صبح شد مراسم عزاداري به پا داشتيم و سخنرانان ، سخن گفتند و جمع زيادي شركت كردند و مرثيه خواني انجام شد».



س 16 - آيا ازدواج متعه مورد قبول و پذيرش بزرگاني از اهل سنت بوده است؟

ج - بلي ، از آن جمله:

الف - ابن جريج اموي شيخ بخاري كه اهل سنت نسبت به ثقه بودنش اجماع دارند و همه صحاح سته از او حديث نقل مي كنند ، شصت و يا هفتاد و بلكه نود زنِ متعه داشت.

ذهبي مي گويد: «هو أحد الأعلام الثقات . . و هو مجمع علي ثقته مع كونه تزوّج نحواً من سبعين امرأة نكاح متعة كان يري الرخصة في ذلك و كان فقيه أهل مكة في زمانه» . ميزان الاعتدال ،ج 2 ، ص 659 ؛ تهذيب التهذيب ،ج 6 ، ص 360.

«ابن جريج يكي از عالمان مورد وثوق و وثاقت او مورد اتفاق اهل سنت است . ضمن اينكه او هفتاد زن متعه - نكاح موقت داشت . نظر او رخصت و جواز نكاح موقت بود . او فقيه اهل مكه در زمان خود بود .»

ب - بزرگان صحابه ، چون عبداللّه بن عباس ، جابر بن عبداللّه انصاري ، عمران بن حصين ، ابو سعيد خدري وامير مؤمنان علي( ع ) ، اين عمل را جايز مي دانستند.

ج - خود عمربن خطاب با صراحت مي گويد: «كانتا عَلي عهد رسول اللّه و أنا اُحَرِّمهما وَ اُعاقب عليهما».

« دو چيز در زمان پيامبر ( ص ) حلال بوده ولي من آن را تحريم و بر آن تعيين عقوبت مي كنم».

چنانكه قوشچي در شرح تجريد ، صفحه 484 ، اين جمله را از او آورده و تحليل و توجيه شگفتي كرده است!

د - در تاريخ طبري ج 2 ، ص 579. آمده است كه اين نهي از عمر بوده و عمران بن سواده بر او وارد شده و ناراحتي و اعتراض مردم به عمر درباره منع از متعه و چند خبر ديگر را به آگاهي او رسانده است.

ه" خود عمربن خطاب در هيچ موردي اشاره به اين معنا ندارد كه پيامبر( ص ) منع و يا نهي و يا تحريم كرده است ، بلكه مي گويد : «أَنَا اُحَرِّمُهُما . . .».

و - تنها روايتي - به تعبير آنان صحيحه كه به آن استناد مي كنند كه پيامبر( ص ) متعه را تحريم كرده ، همان حديث سبره است و او اصلاً معروف و شناخته شده نيست و در هيچ كتاب رجالي - خارج از روايتي كه نقل كرده سخني از او به ميان نياورده اند .



س 17 - چرا شيعه به هنگام نماز ، به طور دست بسته نماز نمي خواند؟

الف : چون شيعه آن را حرام و هيچيك از مذاهب اهل سنت آن را واجب ندانسته اند بلكه آن را عملي مستحب و نزد بعضي ديگر در نمازهاي واجب ، مكروه شمرده اند مثلاً رييس مذهب مالكي نماز خواندن دست بسته را مكروه مي داند و ظاهراً همه صحابه دست باز نماز مي خواندند تا عمر اين بدعت را گذاشت . و عبداللّه بن زبير - از صحابه - و حسن بصري و ابن سيرين - از تابعين - و ليث بن سعد و ابراهيم نخعي از اتباع تابعين قائل به ارسال بودند.

ب : پيامبر ( ص ) در نماز اين كار را نمي كردند

قرطبي مي گويد: «اختلف العلماء في وضع اليدين أحدهما علي الأخري في الصلاة فَكَرِهَ ذلك مالك في الفرض وأجازه في النفل و رأي قوم أنّ هذا من سنن الصلاة و هم الجمهور ، والسبب في اختلافهم أنَّهُ قد جاءت آثار ثابتة نقلت فيها صفة صلاته عليه الصلاة والسلام ، ولم ينقل فيها انّه كان يضع يده اليمني علي اليسري وثبت ايضا أنّ الناس كانوا يؤمرون بذلك» . بداية المجتهد ، ج 1 ، ص 136.

« يعني درباره دست روي دست گذاشتن در نماز ميان علما اختلاف شده است ، مالك آن را در نمازهاي واجب مكروه و بعضي ديگر جزو آداب و سنن نماز دانسته اند . و اين نظر جمهور اهل سنت است . و علت اين اختلاف نظر اين است كه رواياتي صحيح به ما رسيده است و نماز خواندن پيامبر ( ص ) راتوصيف مي كند و در آن نقل نشده است كه پيامبر ( ص ) دست راست روي دست چپ مي گذاشت و از طرفي به مردم امر مي شد كه در نماز دست روي دست بگذارند .»

ج - عمده دليل جمهور ، روايت بخاري و مسلِم است.

* روايت بخاري: «عن ابي حازم عن سهل بن سعد قال: كان الناس يؤمرون أن يضع الرجل اليد اليمني علي ذراعه اليسري في الصلاة قال ابوحازم لا أعلمه إلاّ أن ينمي ذلك الي النَّبيّ» صحيح بخاري ، ج 1 ، ص 135.

« ابو حازم از سهل بن سعد نقل مي كند: مردم مأمور مي شدند كه - مرد در نماز دست راست خود را بر ذراع چپ قرار د هند .



ابو حازم مي گويد: اين مطلب را صحيح نمي دانم مگر اينكه امر كننده آن پيامبر ( ص ) باشد».

نكته : روشن نيست كه چه كسي مردم را به اين عمل امر كرده است؟ آيا عمر بوده و يا كس ديگر و چنانكه از عيني ، شارح بخاري به دست مي آيد ، اين روايت مرسل است . عمدة القاري 5 : 278 . وهمچنين ازسيوطي . التوشيح علي الجامع الصحيح ، ج 1 ، ص 463 و نيل الأوطار ، ج 2 ، ص 187.

* عن علقمة بن وائل و مولي لهم انهما حدثاه عن اَبيه وائل بن حجر أنّه راي النبي( ص ) رَفَع يَدَيهِ حين دخل الصلاة . . . ثمّ وضع يده الُيمْني عَلي الْيُسْري » صحيح مسلم ، ج 1 ، ص 150.

اين روايت هم مرسل است؛ زيرا كه اهل سنت روايت علقمة بن وائل از پدرش را مرسل مي دانند.

ابن حجر از ابن معين نقل مي كند: «علقمة بن وائل عن أَبيه مرسل» . تهذيب التهذيب ، ج 7 ، ص 247 ؛ تهذيب الكمال ، ج 13 ، ص 193 .

د - اهل بيت پيامبر ( ع ) از آن نهي كرده و گاهي بعنوان «لا تفعل ذلك التكفير» و گاهي به عنوان «يفعل ذلك المجوس . . .» از فعل آن جلوگيري كرده اند و طبق بعضي از نقل ها ريشه آن به اسراي عجم منتهي مي شود و خليفه ثاني اين عمل را پسنديد و دستور داد در نماز آورده شود . جواهر الكلام ، ج 11 ، ص 19 ؛ مصباح الفقيه ، ص 402.



س 18 - صلاة تراويح چيست و چرا اهل سنت بر آن مداومت دارند؟

ج - اصل نوافلِ شبهاي ماه رمضان بيست و يا سي ركعت است و تا اينجا ميان فريقين اختلافي نيست ،آنچه مورد اختلاف است ، جماعت خواندن آن است . طبق نقل بخاري از عمربن خطاب ، ايشان مردم را وادار به جماعت كرد و نام آن را بدعت گذاشت:

«فقال عمر: إنّي أري لو جمعتُ هولاء عَلي قاري ءغ واحد ، لكان أمثل ، ثمّ عزم فجمعهم عَلي اُبيّ بن كعب ، ثمّ خرجت معه ليلة اخري والناس يصلّون بصلاة قارئهم . فقال عمر: نعم البدعة هذه . . .» بخاري ، ج 1 ، ص 342.



« عمر گفت : نظر من اين است كه اگر اينها - نماز گزارها - را بر يك امام جماعت قرار دهم بهتر است پس بر اين معني تصميم گرفت: و ابي بن كعب را مأمور اقامه جماعت كرد.

راوي مي گويد سپس در شب ديگري به همراه عمر بيرون آمدم مردم را ديدم كه به همراه يك شخص - امام جماعت - نماز مي خوانند.

عمر گفت: اين كار عجب بدعت خوبي است».

قسطلاني مي گويد: عمر از آن با تعبير «بدعت» ياد كرد؛ چون پيامبر( ص ) براي مردم به جماعت خواندن - نماز تراويح - را بيان نكرده بود و در زمان ابوبكر نيز نبوده است . ارشاد الساري، ج 4 ، ص 656.

و عيني مي گويد : عمر تعبير « بدعت » آورد ، چون پيامبر ( ص ) جماعت را براي اينان تشريع نكرد و در زمان ابوبكر هم نبود . عمدة القاري ، ج 11 ، ص 126.

قلقشندي مي گويد : عمر اوّلين كسي است كه جماعت رمضان را تشريع كرد و آن در سال چهارده هجري بود . مأثر الانافة في معالم الخلافة ، ج 2 ، ص 337.



س 19 - آيا بدعت به حَسَن و غير حسن تقسيم مي شود و منظور خليفه دوم از «نعم البدعه » چيست؟

ج - مسلماً هر بدعتي ، ضلال و گمراهي است؛ «وَكُلُّ ضلالٍ في النار» ، پس تقسيم بدعت به «حسن» و «غير حسن» را بسياري از علماي اهل سنت مردود شمرده اند؛ مانند شاطبي و ابن رجب حنبلي و غامدي از نويسندگان معاصر عربستان در كتاب «حقيقة البدعة و احكامها» مي نويسد: «القول بحسن بعض البدع مناقض للأدلّة الشرعية الواردة في ذمّ عموم البدع . ذلك أن النصوص الذامّة للبدعة والمحذرة منها جاءت مطلقة عامة و علي كثرتها لم يرد فيها استثناء البتة و لم يأت فيها ما يقتضي أنّ فيها ما هو حسن مقبول عنداللّه . . . علي انّ القاعدة الكلّية في ذمّ البدع لا يمكن أن يخرج عن مقتضاها فرد من الأفراد» . ج 1 ، ص 138.

«اينكه بگوييم بعضي از بدعتها حسن و نيكو است اين مطلب با ادلّه شرعي كه تمامي بدعتها را مذموم مي داند ، تناقض دارد ، زيرا نصوصي كه بدعت را مذمت مي كند و مردم را از آن برحذر مي كند عام است و مطلق و بدعتي از آن استثنا نشده است و دليلي هم نيامده كه بگويد بعضي از بدعتها حسن است و نزد خداوند مقبول است . و اصولاً آن قاعده كلي كه در مذمت بدعت وارد شده ممكن نيست از دايره آن ، فردي از آن خارج شود .»



س 20 - احاديثي نقل شده كه امير مؤمنان ( ع ) نماز تراويح را مي خواند و يا بر آن ، امام جماعت تعيين مي كرد و يا اينكه فرموده است: «نوّر اللَّهُ قَبْرَهُ كَما نَوَّرَ مَساجِدَنا» اين احاديث با بدعت بودن تراويح چگونه جمع مي شود؟

ج - اين نسبت از نظر شيعه مسلماً دروغ است و از نظر علماي اهل سنت نيز ثابت نيست؛ چنانكه در اين باره بيهقي چهار يا پنج روايت نقل كرده و خودش سند همه را ضعيف مي داند و با تحقيق در روايات ، به يك روايت كه سند آن صحيح باشد برخورد نكرده ايم.

افزون بر اين ، ثابت نشده است كه خودِ عمربن خطاب نيز نماز تراويح را خوانده باشد ! و عبداللّه بن عمر نيز به شدت از آن نهي مي كرد . امير المؤمنين ، علي( ع ) نيز به هنگام خلافت در كوفه با اين مظهر مخالفت كرد و معارض اقامه آن بود.

«لَمَّا كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ( ع ) بِالْكُوفَةِ أَتَاهُ النَّاسُ فَقَالُوا لَهُ اجْعَلْ لَنَا إِمَاماً يَؤُمُّنَا فِي رَمَضَانَ فَقَالَ لَهُمْ لا وَ نَهَاهُمْ أَنْ يَجْتَمِعُوا فِيهِ فَلَمَّا أَمْسَوْا جَعَلُوا يَقُولُونَ ابْكُوا رَمَضَانَ وَا رَمَضَانَاهْ . . .» سرائر ، ج 3 ، ص 639.

« زماني كه امير مؤمنان علي ( ع ) در كوفه بودند مردم كوفه به خدمت حضرت آمده و امام جماعت براي نماز تراويح كردند ، حضرت جواب منفي داد و آنان را از اقامه نوافل شبهاي ماه رمضان به جماعت نهي كرد . چون شب هنگام فرا رسيد به هم ديگر مي گفتند بر رمضان گريه كنيد واي بر رمضان.



س 21 - آيا به هنگام تشريع اذان ، «الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّوم» بود يا پس از آن ، به اذان افزوده شد؟

ج - به دلايلي كه در ذيل مي آيد ، جزو اذان نبوده است:

الف - روايت صحيحي كه اهل سنت نقل مي كنند ، روايت محمد بن اسحاق است و در آن ، «الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّوم» وجود ندارد . نيل الأوطار ، ج 2 ، ص 37.

ب - سعيد بن مسيب با صراحت مي گويد: «ادخلت هذه الكلمة في صلاة الفجر» . نيل الأوطار ، ج 2 ، ص 37.

ج - امام مالك در «موطأ» تصريح مي كند كه اين عبارت به امر عمربن خطاب به اذان صبح ضميمه شد:

«عن مالك: أنّه بَلَغَهُ انّ الْمُؤَذِّنُ جاءَ اِلي عُمَرَ بنَ الْخَطّابَ يُؤْذنه لِصَلاة الصّبح ، فَوَجَدَهُ نائِماً فَقالَ: الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ فَاَمَرَهُ عُمَرُ أن يجعَلَها في نِداء الصّبح» . الموطا ج 1 ، ص 72.



«مالك مي گويد مؤذن نزد عمر آمد تا داخل شدن وقت نماز صبح را به او خبر دهد ولي او را خفته يافت لذا فرياد برآورد : «الصلاة خير من النوم؛ «نماز از خوابيدن بهتر است . عمر دستور داد تا اين جمله را در اذان صبح قرار دهند .»

د - شافعي آن را مكروه و در يكي از دو قول آن را بدعت مي داند و شوكاني مي گويد : «لَو كانَ لما انكره عَلِيّ وابنُ عُمَر وَطاوس» . نيل الأوطار ، ج 2 ، ص 38.

يعني اگر جزو اذان بود هرگز حضرت علي ( ع ) و عبداللّه بن عمر و طاووس به آن اعتراض نمي كردند.

ه" ابن جريج از عمربن حفص نقل مي كند كه سعد ، نخستين كسي بود كه در خلافت عمربن خطاب جمله «الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ» را سر داد . مصنف عبدالرزاق ، ج 1 ، ص 474.

و - ابن حزم مي گويد: «لا نقول بهذا - الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ لأنَّهُ لم يأت عن رسول اللّه( ص )» . المحلي ، ج 3 ، ص 16 0.



يعني ما اين جمله را در اذان نمي گوييم؛ زيرا كه از پيامبر ( ص ) به ما نرسيده است.



س 22 - آيا حي علي خير العمل جزو اذان بوده و كسي از صحابه و تابعين اين جمله را در اذان آورده است؟

ج - طبق روايت صحيح از ابن عمر و ابو امامة بن سهل بن حنيف ، اينان ( حتي پس از اينكه اين جمله از اذان حذف گرديد ) در اذان خود آن را مي آوردند . المحلي ، ج 3 ، ص 160.

بيهقي هم روايتي از امام زين العابدين ( ع ) نقل مي كند كه ايشان اين جمله را در اذان مي آورد و مي فرمود: اذان اول اين است ! السنن الكبري ، ج 1 ، ص 624.

همچنين حسن بن يحيي بن الجعد و زيد بن ارقم و شافعي - در يكي از دو قول خود اين جمله را ذكر مي كرد . نيل الأوطار ، ج 2 ، ص 39 ، البته اين شيوه بحث از ديدگاه اهل سنت است .



س 23 - نظر صحيح در باره رجعت چيست؟

ج - در توضيح رجعت بايد گفت:

الف - مراد از «رجعت» ، بازگشت جمعي از مؤمنان و جمعي از كفار به دنيا در دوران ظهور امام زمان ( ع ) است و اين امر محال نيست و ده ها بلكه صدها روايت بر آن وارد شده است و از اعتقاد به آن مشكلي پيش نمي آيد ولي بعضي از اهل سنت در ردّ و انكار آن ، پافشاري مي كنند.

ب - رجعت در امت هاي پيشين ، نمونه هاي بسيار دارد:



1 - رجعت هفتاد نفر از قوم موسي.

2 - رجعت هزاران نفر پس از مرگ { أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ . . .} بقره : 243. .

يعني : آيا نديدي به سوي آنانكه بيرون رفتند از خانه هايشان و ايشان هزاران بودند ، از ترس مرگ ، پس گفت ايشان را خدا كه بميريد ، سپس آنان را زنده كرد.

او كالذي مر علي قرية . بقره : 259 .

3 - رجعت عزير بعد از صد سال.

4 - رجعت سام بن نوح به دنيا.

5 - رجعت فرزندان ايّوب . رجوع شود به: الدرّ المنثور ، ج 5 ، ص 316 ؛ جامع البيان ، ج 16 ، ص 42 ؛ تفسير نيشابوري ، ص 44 ؛ الشيعه و الرجعه ، ج 2 ، ص 154 تأليف مرحوم آيت اللّه شيخ محمد رضا طبسي . رجعت از نظر شيعه: 28 .

6 - رجعت يوشع ، اليسع ، اشموئيل . تاريخ طبري ، ج 1 ، ص 280 ؛ مختصر تاريخ دمشق ، ج 11 ، ص 170 ؛ الكامل في التاريخ ، ج 1 ، ص 154.

ج - در اسلام نيز نمونه هاي زيادي از رجعت وجود داشته است و كساني ، پس از مرگ ، به دنيا بازگشتند . ابن ابي الدنيا از علماي عامه (متوفاي 208 ه" .) در اين زمينه كتابي نوشته به نام «مَن عاش بعد الموت» كه در عربستان چاپ شده و شرح حال نمونه هايي از كساني را كه بعد از مرگ زنده شده اند ، جمع آوردي كرده است . اينك چند نمونه از آن را مي آوريم:

1 - رجعت زيدبن خارجه.

2 - رجعت جواني از انصار.

3 - رجعت مردي از مقتولين مسيلمه.

4 - رجعت ابن خراش.

5 - رجعت يكي از بستگان - دايي - ابن ضحاك.

6 - رجعت رؤبه دختر بيجان.

7 - رجعت شخصي از بني جُهينه.

و نمونه هاي ديگر . ..

و نيز حديثي از پيامبر ( ص ) نقل مي كنند كه: «ليأتينّ عَلي أمّتي ما أتي بَنِي إِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ» . ترمذي ، ج 5 ، ص 26.

يعني: آنچه بر سر امت هاي پيشين آمد بر سر امت من نيز بدون كم و كاست خواهد آمد.

بخاري مي گويد: عَنِ النَّبيّ( ص)

« لتتبعنّ سنن من كان قبلكم شِبراً بِشِبرٍ و ذراعاً بذراعٍ حتّي لو دخلوا في جُحر ضب لأتبعتموهم فقالوا يا رسول اللّه اليهود و النصاري؟ قال: فمن إذن» . بخاري ، ج 4 ، ص 264.

« تمامي سنتهاي پيش را وجب به وجب و ذراع به ذراع دنبال خواهيد كرد . و حتي اگر به لانه سوسماري وارد شده باشند شما هم آنان را دنبال خواهيد كرد . عرض كردند يا رسول اللّه منظور شما از پيشينيان يهود و نصاري هستند فرمود ، آري ، چه كسي غير از آنان را قصد دارم؟!

بالأخره - در اين زمينه ، از ائمه طاهرين بيش از پانصد روايت رسيده است . اضافه بر آيات شريفه اي كه به رجعت تفسير شده است . الشيعة و الرجعة ، ج 2 ، ص 161.

علامه طباطبايي مفسر بزرگ شيعه درباره رجعت مي فرمايد: «اگر در اين زمينه به كاوش بپردازي ، بسياري از آياتي را مي يابي كه از ائمه طاهرين به قيامت و گاهي به رجعت و گاهي به ظهور امام( ع ) تفسير كرده اند ، و اين نيست مگر به لحاظ وحدت سنخيت بين اين سه معنا . وليكن چون مردم در حقيقت قيامت بحث نكرده اند و در زمينه كشف از هويت و واقعيت اين روز عظيم به تحقيق وسيعي نپرداخته اند ، در معناي اين روايات اختلاف پيدا كرده و بعضي آن را رد و طرح كرده اند - و حال آنكه بيش از پانصد روايت است . و بعضي ديگر آن را تأويل كرده و حال آنكه آنها در كمال ظهور و يا صراحتند.

و بعضي ديگر آنرا بدون هر گونه اظهار نظري نقد كرده اند . . . تفسير الميزان ، ج 2 ، ص 108.

علامه طباطبايي بحث مفصلي را مطرح مي كند كه از حوصله اين جزوه خارج است.



س 24 - آيا در كتابهاي اهل سنت درباره يورش به خانه وحي يعني خانه فاطمه زهرا( س ) اشاره اي شده است؟

ج - آري جريان جسارت به پاره تن رسول الله يعني سيده نساء العالمين حضرت صديقه طاهره فاطمه زهراء روشن تر از اين است كه نياز به شواهد و ادله باشد و مؤلفان كتب حديث و تاريخ و رجال از اهل سنت با اينكه بناي بر سانسور و بعضاً پنهان داشتن حقايق داشته اند ، باز هم نتوانسته اند تمامي آنچه را كه اتفاق افتاد مخفي كنند لذا با شرمندگي و احتياط هر يك به گوشه اي از آن فاجعه اشاره كرده اند؛ بعضي به آوردن آتش توسط خليفه ثاني ،«و معه قبس من نار» تاريخ طبري ، ج 3 ، ص 101؛ مصنف ابن ابي شيبه ، ج 7 ، ص 432؛ العقد الفريد ، ج 4 ، ص 260 ، چاپ مصر سال 1381 ه" ، انساب الاشراف ، ج 2 ، ص 268 .

بعضي ديگر به محاصره و حمله مسلحانه به خانه حضرت فاطمه ( س )؛ «ثم قام عمر ، فمشي و معه جماعة حتي اتوا باب فاطمة . . .و بقي عمر و معه قوم فاخرجوا علياً . . .» الامامة و السياسة ، ج 1 ،ص 12 .

گروهي هم به سقط جنين و لگد زدن عمر بن الخطّاب به فاطمه زهرا اشاره كرده اند؛

«ان عمر رفَسَ فاطمة حتي أسقطت محسناً» سيراعلام النبلاء ، ج 15 ، ص 578؛ لسان الميزان ، ج 1 ، ص 373؛ ميزان الاعتدال ، ج 1 ، ص 139 .

و عده اي به هتك حرمت ايشان و شكسته شدن استخوان پهلو و پايمال كردن حقوق و ارث ايشان اشاره دارند ، «و قد دخل الذل بيتها و انتهكت حرمتها و غصب حقها و منعت ارثها ، و كسر جنبها ، و اسقطت جنينها» فرائد السمطين ، ج 2 ، ص 34؛ جويني شافعي ، متوفي سال 722 ، او شيخ و استاد شمس الدين ذهبي است .

گروهي ديگر به عذر خواهي عمر و ابوبكر از ايشان بعد از فاجعه - كه خود دليل گويا بر اصل جريان است - اشاره دارند:

«فقال عمر لابي بكر انطلق بنا الي فاطمة ، فانا قد اغضبناها ، فانطلقا جميعاً ، فاستأذنا علي فاطمة ، فلم تاذن لهما ، فأتيا علياً فكلمّاه ،فادخلهما عليها فلما قعدا عندها ، حولت وجهها الي الحائط فسلَّما عليها فلم ترد عليهما ، السلام .» الامامة والسياسة ، ج 1 ،ص 12 .

«عمر به ابوبكر گفت: برويم به حضور فاطمه زهرا ، زيرا كه ما ايشان را به خشم آورده ، ناراحت كرديم ، پس اذن خواستند ، حضرت فاطمه ( س ) اذن نداد ، خدمت اميرالمؤمنين علي ( ع ) آمده و ايشان را واسطه قرار دادند چون وارد منزل و به حضور حضرت زهرا مشرف شدند ، حضرت فاطمه از آن دو روي برگردانيد و جواب سلام آن دو را نداد .»

ذهبي مي گويد: «اتي ابوبكر فاستاذن ، فقال علي: يا فاطمة ، هذا ابوبكر ، يستأذن عليك ، فقالت: اتحب ان اذن له؟ قال: نعم ، فاذنت له ، فدخل عليها يترّضاها .» سيراعلام النبلاء ،ج 2 ،ص 121 .

«ابوبكر خدمت علي بن ابي طالب آمد و طلب اذن براي زيارت و عذر خواهي از حضرت فاطمه را نمود ، حضرت علي به فاطمه زهرا فرمود: ابوبكر اذن مي طلبد ايشان عرض كرد: آيا دوست داري به او اذن دهم؟ فرمود: آري؛ پس ابوبكر اذن يافت و وارد شد ، و شروع به طلب رضايت و عذر خواهي كرد .» دقت كنيد: كه ذهبي جريان عذر خواهي و پشيماني را چگونه با احتياط و سانسور شديد نقل مي كند ، به گونه اي براي خواننده و مطالعه كننده اصل جريان و حادثه كاملا روشن و واضح نشود .

بعضي به پشيماني خليفه اول به هنگام مرگ از يورش به خانه وحي اشاره دارد:

«وددت اني لم اكشف بيت فاطمة و تركته و ان اغلق علي الحرب .» المعجم الكبير ، ج 1 ،ص 62؛ شماره حديث 43 ، كتاب الاموال بن سلام ص 174متوفي 224ه$ - ولي اين عبارت را تغيير داده و به جاي آن كلمه «كذا و كذا» آورده است .

«اي كاش خانه فاطمه را رها مي كردم وبه آن يورش نمي بردم و آن را باز نمي كردم هر چند بسته شدن آن بعنوان اعلام جنگ با من باشد .»



س 25 - آيا در عبارات و متون كتابها ، تحريف و حذف و دست برد صورت گرفته است؟

ج - البته بعضي از عبارات را تا بحال نتوانسته اند تغيير دهند مثلاً در كتاب العقد الفريد ابن عبد ربه اندلسي ، ظاهراً در بعضي از عبارات آن تصرف نكرده اند و همان متن موجود است:

«بعث اليهم ابوبكر عمر بن الخطاب ليخرجهم من بيت فاطمة و قال له: ان ابوا ، فقاتلهم فاقبل بقبس من نار علي ان يضرم عليهم الدار ، فلقيته فاطمة ، فقالت: يابن الخطاب ، اجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم او تدخلوا فيما دخلت فيه الامة .» العقد الفريد ، ج 4 ،ص 260 .

«ابوبكر عمر را براي تعقيب و شكستن تحصن در منزل فاطمه زهرا به آنجا فرستاده و گفت: چنانچه از بيرون آمدن ممانعت كردند با آنها وارد جنگ شو ، پس عمر در حالي كه شعله آتش به همراه داشت تا خانه را بر روي آنان به آتش بكشد . فاطمه زهرا به او برخورد كرد و فرمود: اي پسر خطاب آيا آمده اي خانه ما را به آتش بكشي؟!»

گفت: آري مگر آنكه راه مردم را پيش بگيريد يعني همانطور كه آنان بيعت كردند شما هم بيعت كنيد ، ولي در كتاب هاي ديگر تحريف صورت گرفته است ، ما در اينجا به دو نمونه اشاره مي كنيم:

1 - در معارف ابن قتيبه عبارت زير از آن حذف شده است:

«ان محسناً فسد من زخم قنفذ العدوي .» كفاية الطالب ، ص 413 ، المناقب ، ح 3 ، ص 407 - «يعني در اثر فشار و حمله قنفذ عدوي ، حضرت محسن سقط گرديد .»

2 - تحريف در مروج الذهب ، در چاپ ميمنية ج 3 ،ص 86 چنين آمده است: عروة بن الزبير در مقام دفاع از كار برادرش چنين مي گويد: عبدالله بن زبير ، بني هاشم را در شعب محاصره و تهديد به سوزانيدن كرد ، همانطور كه عمربن الخطاب با بني هاشم به هنگامي كه از بيعت با ابوبكر تخلف كردند چنين كرد؛ يعني هيزم جمع كرد تا خانه را به آتش بكشد .

ولي در چاپهاي جديد ، اين عبارت حذف شده است . اما با تمام تحريفات ، باز هم كتابهاي فريقين مملو از نقل اين مطالب است ، و اين گونه برخوردها حقيقت را تغيير نمي دهد.

راجع به جريان يورش به خانه وحي ، به چند ماخذ و منبع براي نمونه اشاره مي شود: اثبات الوصية ص 143 - الوافي بالوفيات ، ج 6 ، ص 17 ، الخطط ، ج 2 ، ص 346 ، الفرق بين الفرق ، ص 148؛ الملل و النحل ، ج 1 ، ص 57؛ الشافي ، ج 4 ، ص 120؛ شرح ابن ابي الحديد ، ج 14 ، ص 193 و ج 2 ، ص 60؛ بحارالانوار ج 28 ، ص 270 و ج 30 ، ص 294؛ تلخيص الشافي ، ج 3 ، ص 156 ، تقريب المعارف ، ص 23؛ الطرائف ، ص 274 - و مأساة الزهراء و دهها كتاب ديگر.

به اميد اينكه بتوانيم در فرصت مناسب اين واقعيات را در جزوه اي ويژه گرد آورده و در اختيار علاقمندان قرار دهيم ، و دنباله اين شبهات و پاسخ هاي آن را نيز در جزوات ديگر تقديم كنيم .


Share
1 | سيد علي موسوي | | ١٢:٠٠ - ٠٨ اسفند ١٣٨٧ |
سلام عليکم خسته نباشيد از زحمات شما بسيار ممنونم مي خواستم بدانم بري امام حسين (ع) وحضرت عباس در چه زماني ضريح وبارگاه ساخته شد ه است ؟ بعضي از دشمنان شيعيان به ما طعنه مي زنند که در مفاتيح الجنان از امام صادق (ع) زياراتي براي امام حسين (ع) نقل شده که در فرازهايي از آنها امام صادق (ع) خطاب به راوي مي گويد که مثلا چون به کربلا رسيدي ضريح حضرت عباس را بگير وفلان دعا را بخوان ويا چون به حرم امام حسين (ع) رسيدي از در غربي ( دقيقا يادم نيست) حرم وارد شو اهل سنت مي گويند مگر در زمان امام صادق حضرت عباس ضريح داشته ؟؟؟؟ ومگر امام حسين (ع) بارگاه داشته و اين بارگاهش در داشته است ؟ خواهشمندم در اين زمينه راهنمايي بفرماييد

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اين سوال از بي سوادي گروهي از دشمنان شيعه و غرض ورزي گروهي ديگر نشات مي گيرد ؛ زيرا ضريح به معني قبر است :
الضارح : هو الذي يعمل الضريح ، وهو القبر
النهاية في غريب الحديث لابن الأثير ج 3 ص 81
ولي در عصور متاخر به معني صندوقي كه بر روي قبر نهاده مي شود به كار مي رود .
به همين سبب كلمه ضريح در روايات به معني قبر جضرت است .
اما در مورد بارگاه ساختن بهتر است بدانيد بر روي قبور شهدا و بزرگان (از جمله حضرت سيد الشهدا عليه السلام)‌در همان قرن دوم و بعد از نابودي بني اميه بارگاه ساخته شد ،‌كه البته توسط بني العباس تخريب گرديد .
موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
2 | عبد من عبادالله | | ١٢:٠٠ - ٠١ آذر ١٣٨٨ |
با سلام و تشکر
اجرتان با مادر سادات
بنده سخني از ابن تيميه ديده بودم به اين مضمون که اگر غير خدا را بخوانيم و آنها بشنوند جائز لست.
ممکن است آنرا با منبعش نقل بفرماييد؟
با تشکر
يا علي مدد
3 | حميد صالحي | | ١١:٤٨ - ١٢ ارديبهشت ١٣٩٠ |
خوشمان آمد
4 | سيد عبدالرحمن حسيني | | ١١:٣٦ - ١٠ بهمن ١٣٩٠ |
عالي بود . استفاده كرديم ...
5 | مهديار | | ١١:٥١ - ٢٩ شهریور ١٣٩١ |
خيلي متشکر من هر جا بتونم در اينترنت تبليغ سايت شما رو ميکنم
6 | حميده حسيني | | ١١:٠١ - ٢٣ آذر ١٣٩١ |
لطفا در مورد طهارات سه گانه ( وضو ،غسل و تيمم )و احکام آنها و مباني احکام طهارات نزد شيعه و اهل سنت و کيفيت طهارات اهل سنت با شيعه چه تفاوتهايي دارد؟.چرا کيفيت انجام وضوي شيعه با سني متفاوت است؟

پاسخ:
باسلام
كاربر گرامي
در اين مورد بايد به كتب فقه مقارن مراجعه كنيد البته در اين سايت فقط راجع به وضو بحث شده است كه مي توانيد در بخش فقه مقارن(www.valiasr-aj.com/fa/list.php) اين بحث و برخي ديگر از بحثهاي اختلافي شيعه و اهل سنت را ببينيد.
اين سؤال شما جواب مفصلي دارد كه در اين مكان نمي توان به آن پرداخت. در اينترنت در جاهاي مختلف كتب فقه مقارن قرار داده شده است كه مي توانيد براي نمونه به اين آدرس مراجعه كنيد: hajj.ir/hadjwebui/library/wfViewBookPage.aspx
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
7 | حسين | | ١٠:٠٧ - ٠٤ مرداد ١٣٩٢ |
با سلام . اگه امکانش هست فونتش رو درست کنيد.ممنون
8 | ايمان | | ٢٠:٥١ - ٠٨ مرداد ١٣٩٢ |
با سلام .ممنون از اطلاع رساني خوبتان.خيلي لذت برديم از مطالب خوبتون.اميدوارم خداوند در آگاه رساني عموم ياريتان نمايد. با تشکر...يا حق
9 | شيعه ي اميرالمومنين | | ١٤:٢٧ - ٠٦ آذر ١٣٩٢ |
آيا فتح ايران به دست عمر و به اسم اسلام واقعه ي مبارکي بوده است؟

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اولين باري که اسلام وارد ايران شد، در زمان رسول الله ص و به دست اميرالمومنين(ع) بوده .آن زماني که رسول الله صلي الله عليه و آله، صديق اکبر(ع) را به يمن فرستاد و حتي بدون اينکه يک نفر کشته شود و خوني ريخته شود،مسلمان شدند.

تاريخ گواه اين هست که يمن در آن زمان،از ايران بوده است.و اولين منطقه ايي از ايران که اسلام در ان وارد شد،منطقه يمن بوده است. طبري سني در تاريخش آورده:مرزوان دو پسر داشت که يکي از آنها عربي را دوست مي داشت.او را پادشاه يمن کرد و خودش از دنيا رفت،وقتي خبر به کسري رسيد که اين شخص به زبان عربي شعر مي گويد و از زبان عربي خوشش مي آيد،او را عزل کرد و باذان ايراني، را به جاي او فرمانده کرد و باذان آخرين کسي است که از عجم(ايراني ها)فرمانده يمن بوده است.وکان للمروزان ابنان أحدهما تعجبه العربية ويروي الشعر يقال له خر خسرة والآخر أسوار يتکلم بالفارسية ويتدهقن فاستخلف المروزان ابنه خر خسرة وکان أحب ولده إليه على اليمن وسار حتى إذا کان في بعض بلاد العرب هلک فوضع في تابوت وحمل حتى قدم به على کسرى فأمر بذلک التابوت فوضع في خزانته وکتب عليه في هذا التابوت فلان الذي صنع کذا وکذا قصته في الجبلين ثم بلغ کسرى تعرب خر خسرة وروايته الشعر وتأدبه بأدب العرب فعزله وولى باذان وهو آخر من قدم اليمن من ولاة العجم ...تاريخ طبري ج1 ص484

اسلام اهل يمن به برکت نامه رسول الله (ص) و معجزه حضرت علي بن ابيطالب(ع) بوده است.

آلباني ارواء الغليل آورده:براءبن عازب مي گويد:پيامبر ص خالد بن وليد را به سوي يمن فرستاد براي دعوت به اسلام،اما قبول نکردند،سپس پيامبرص علي ع را فرستاد به سوي يمن و فرمودند:هرکس مي خواهد از سپاه قبلي همراه علي ع برود.براء مي گويد:من با علي ع رفتم،وقتي به سمت قوم يمن رفتيم،آن ها به سمت ما آمدند،اميرمومنان ع،نماز را با ما خواندند،و ما را يک صف کردند و جلوي ما ايستاد،و (فقط)نامه رسول خدا(ص) را براي آنها خواند،و همه طايفه همدان،اسلام آوردند.علي ع اين قضيه را به رسول خدا (ص) گزارش دادند،رسول خدا سجده شکر به جا آورد،و سر را بلند کرد و گفت:سلام بر اهل همدان سلام بر اهل همدان. عن البراء بن عازب قال : ( بعث النبي ( صلى الله عليه وسلم ) خالد بن الوليد إلى أهل اليمن يدعوهم إلى الإسلام فلم يجيبوه ثم إن النبي ( صلى الله عليه وسلم ) بعث علي بن أبي طالب وأمره أن يقفل خالدا ومن کان معه إلا رجل ممن کان مع خالد أحب أن يبقى مع علي رضي الله عنه فليعقب معه قال البراء : فکنت ممن عقب معه فلما دنونا من القوم خرجرا إلينا فصلى بنا على رضي الله عنه وصفنا صفا واحدا ثم تقدم بين أيدينا فقرأ عليهم کتاب رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) فأسلمت همدان جميعا فکتب علي رضي الله عنه إلى رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) بإسلامهم فلما قرأ رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) الکتاب خر ساجدا ثم رفع رأسه فقال : السلام على همدان السلام على همدان )ارواء الغليل ج2 ص230 المکتب الإسلامي - بيروت

اما درباره فتح ايران که آيا برکاتي داشته است يا نه؟ بايد بگوييم در اين فتح اهتمامي به ارشاد مردم، تعليم، فرهنگ سازي و تربيت آنها نداشتند آنان فقط در برابر اقبال مردم، شهادتين را بر زبان ايشان جاري مي ساختند و به برخي از حرکات و شعائر آنان را تمرين مي دادند بدون آن که عقيده باطلي را از ذهن ايشان بزدايند و فکر صحيحي را بر ايشان ترسيم نمايند. نتيجه اين فتوحات نيز آن بود که:بسياري از کشورها و مناطقي که در دوره خلفا فتح مي شدند، به سمت کفر و نافرماني بر مي گشتند و سپس دوباره به دست مسلمانان فتح مي شدند که اين نتيجه اکتفا به ظاهر اسلام بود

فتوحات خلفاي سه گانه، پيامدهاي ناهنجار درپي داشت:از جمله پيدايش طبقه جاهل مسلک مقدس مأب مانند، انحطاط اخلاق امت اسلام، در پي سرازير شدن مال و ثروت فراوان به درون سرزمين اسلامي، کاشت بذر اختلاف در جامعه اسلامي بر اثر مستي نعمت ثروت هاي بي حد و حصر

به جرأت مي توان گفت که همين فتوحات ، يکي از موانعي بود که سرعت پيشرفت اسلام را در سراسر جهان گرفت ؛ زيرا جناب عمر بن الخطاب و فرماندهان او در اين جنگ‌ها جناياتي را مرتكب شدند كه مردم را از دين اسلام منزجر و متنفر كرد . عمر تنها كاري كه كرد سر زمين‌هاي مردم را فتح كرد ؛ اما قلوب مردم را از دين اسلام منزجر كرد . و هنوز که هنوز است ، غير مسلمان ، دين مبين اسلام را دين شمشير و مسلمان را خونريز و خونخوار مي شناسند .

جهت اطلاع بيشتر از اين جنايات به اين آدرس رجوع کنيد


موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
10 | مهسا ريحاني | | ١١:٤٩ - ٠١ اسفند ١٣٩٢ |
ممنون از مطالبتون!!!!!!!!!!! واقعا عالي بود!
11 | امين | | ٢٠:٤٣ - ٢٠ مرداد ١٣٩٣ |
آيا ابن تيميه حراني معتقد بوده که خليفه از طرف خدا تعين مي شود يا امت اسلامي بايد او را از ميان خود انتخاب کنند ؟

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

ابن تيميه معتقد بود خلافت به اجماع اهل حل و عقد حاصل مي شود و نيز مي گفت خلافت ابوبکر نيز به اجماع اهل حل و عقد بوده است

وي در اين باره مي‌گويد: فإنه لا يشترط في الخلافة إلا اتفاق أهل الشوكة والجمهور الذين يقام بهم الأمر بحيث يمكن أن يقام بهم مقاصد الإمامة.

همانا در خلافت شرط نيست مگر اتفاق و اجماع همه اهل شوكت و جلال و همچنين جماعتي كه بوسيله آنها امر قوام پيدا مي‌كند بطوري كه مقاصد امامت بوسيله آنها ممكن است. منهاج السنة النبوية،ج8، ‌ص336

وي بعد از اين كه ثابت كرد اجماع اهل حل وعقد در بيعت شرط است، بيعت ابوبكر را اجماعي دانسته و مي‌گويد: وأبو بكر بايعه المهاجرون والأنصار الذين هم بطانة رسول الله صلي الله عليه وسلم والذين بهم صار للإسلام قوة وعزة وبهم قهر المشركون وبهم فتحت جزيرة العرب فجمهور الذين بايعوا رسول الله صلي الله عليه وسلم هم الذين بايعوا أبا بكر. مهاجرين و انصاري كه ياور پيامبر صلي الله عليه و آله بودند و اسلام بوسيله آنها قوت و عزت گرفت و به وسيله آنها مشركين مغلوب شده و جزيرة العرب فتح شد، با ابوبكر بيعت كردند و تمام كساني كه با رسول صلي اله عليه وآله بيعت كرده بودند با ابوبكر نيز بيعت كردند. منهاج السنة النبوية،ج1، ص531

اما در آخر کتاب منهاج السنه دچار تعارض شده و بر خلاف حرف‌هاي قبليش، اجماع را در منعقد كردن امامت ابوبكر و هر كس ديگر، شرط نمي‌داندكه اين نشان از بي پايگي حرف هاي او دارد.

وي مي‌گويد :وأيضا فنحن نشير إلى ما يدل على أن الإجماع حجة بالدلالة المبسوطة في غير هذا الموضع ولكل مقام مقال ونحن لا نحتاج في تقرير إمامة الصديق رضي الله عنه ولا غيره إلى هذا الإجماع ولا نشترط في إمامة أحد هذا الإجماع.

ما به ادله حجيت اجماع با ادله مبسوط در غير اين مقام اشاره خواهيم كرد ، و هر موضوعي جاي خود را مي‌خواهد اما ما در ثبوت امامت ابوبكر و كسي ديگر نيازي به اجماع نداريم و اين اجماع را در امامت احدي شرط نمي‌دانيم .

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبوية،ج8، ص344

بنابراين با تعارضي كه در كلام ابن تيميه ديده مي‌شود، معلوم مي‌شود خود او نيز در وجود چنين اجماعي در بيعت ابوبكر شك داشته است.

البته در نقد حرف ابن تيميه درباره اجماع در بيعت ابوبکر مقاله مفصلي نوشته شده است که جهت اطلاع به آنجا رجوع کنيد


موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها