2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
بررسي آيه : « والسابِقون الاولون » و رضايت دائمي خداوند از صحابه
کد مطلب: ٦٣٤١ تاریخ انتشار: ٢٦ فروردين ١٣٩٠ تعداد بازدید: 47780
مقالات » پیامبر اکرم (ص)
بررسي آيه : « والسابِقون الاولون » و رضايت دائمي خداوند از صحابه

مقصود از السابقون، عمل صالح و حفظ ايمان شرط ورود به بهشت، تضاد آيات با رضايت دائم، وجود منافقين در السابقون

بررسي آيه: « وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ » و رضايت دائم خداوند از صحابه

طرح شبهه:

خداوند در قرآن كريم مي فرمايد:

وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَالَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيم . التوبة / 100.

پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و افرادي كه به نيكي از آن ها پيروي كردند، خداوند از آن ها خشنود گشت، و آن ها (نيز) از او خشنود شدند و باغ هايي از بهشت براي آنان فراهم ساخته، كه نهرها از زير درختانش جاري است جاودانه در آن خواهند ماند و اين است پيروزي بزرگ!.

خداوند در اين آيه از پيشي گيرندگان مهاجر و انصار كه خليفه اول و دوم نيز به طور قطع جزء آن ها هستند، رضايت دائمي خود را اعلام و به آن ها وعده بهشت داده است؛ اما شما با مطرح كردن قضيه هجوم به خانه فاطمه، غصب خلافت و... در حقيقت اين آيه را انكار مي كنيد و از افرادي كه خداوند به صورت دائم از آن ها راضي شده است، ناراضي هستيد و به آنان تهمت هاي ناروا مي زنيد.

نقد و بررسي:

استدلال به اين آيه براي تبرئه خلفا از هجوم به خانه وحي و غصب حق اميرمؤمنان علي عليه السلام و... بر دو محور استوار است: 1. رضايت دائمي خداوند از اصحاب؛ 2. وعده قطعي بهشت به آنان.

در توضيح و پاسخ به اين شبهه به چند نكته اشاره مي كنيم:

1. مقصود از (السابقون) چيست وكيست؟

2. عمل صالح و حفظ ايمان شرط ورود به بهشت:

3. رضايت دائم، با آيات ديگر در تضاد است:

4. پيامبران نيز محاسبه مي شوند:

5. خداوند، همسران رسول خدا (ص) را تهديد مي كند:

6. احتمال ارتداد صحابه در قرآن:

7. پشيما ني ها و آرزوي هاي ابوبكر و عمر:

8. وجود منافقين در ميان «السابقون الأولون» ادعاي اهل سنت را باطل مي كند:

9. أبو الغاديه، در ميان (السابقون الأولون):

10. ثعلبه بن حاطب بدري، از (السابقون الاولون) و از بانيان مسجد ضرار:

11. قاتلان عثمان در ميان «السابقون الأولون»:

12. پيشگوئي از ارتداد اصحاب:

13. تلاش عمر بر تحريف آيه (السابقون الاولون):

1. مقصود از (السابقون) چيست وكيست؟

سبقت كه در اين آيه امتيازي بزرگ محسوب شده است؛ چه معنايي از آن اراده شده است؟ آيا صرفا اگر در مسلمان شدن فردي بر ديگري تقدم داشته باشد، مصداق اين آيه خواهد بود؟ و يا افزون بر پذيرش اسلام امتيازاتي از قبيل پايبندي به دستورات خداوند و پيشتاز بودن در كارهاي خير و اطاعت و پيروي از رسول خدا صلي الله عليه وآله و در يك كلام در آزمون بزرگ مسلماني پيروز شدن نيز لازم است؟.

دانشمند بزرگ اسلامي مرحوم سيد مرتضي رحمة الله عليه در اين باره مي فرمايد:

وأول ما نقوله: إن ظاهر هذه الآية لا تقتضي أن السبق المذكور فيها إنما هو السبق إلي اظهار الإيمان والاسلام واتباع النبي صلي الله عليه وآله، لأن لفظ ( السابقين ) مشتركة غير مختصة بالسبق إلي شئ بعينه.

وقد يجوز أن يكون المراد بها السبق إلي الطاعات، فقد يقال لمن تقدم في الفضل والخير: سابق ومتقدم. قال الله تعالي: (وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ. أُوْلَئكَ الْمُقَرَّبُون ) (الواقعة / 10 و 11 ) فإنما أراد المعني الذي ذكرناه، وقال تعالي: (ثمُ َّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنهُْم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنهُْمْ سَابِقُ بِالْخَيرَْاتِ ) (فاطر / 32 ) ويكون معني قوله تعالي ( الأولون ) التأكيد للسبق والتقدم والتدبير فيه، كما يقال: سابق بالخيرات أول سابق.

وإذا لم يكن هاهنا دلالة تدل علي أن المراد بالسبق في الآية إلي الإسلام فقد بطل غرض المخالفين وإذا ادعوا فيمن يذهبون إلي فضله وتقدمه أنه داخل في هذه الآية إذا حملنا علي السبق في الخير والدين احتاجوا إلي دليل غير ظاهر الآية، وأني لهم بذلك.

اقتضاي ظاهر آيه اين است كه مقصود، سبقت در اظهار ايمان و اسلام و پيروي از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله نباشد؛ زيرا كلمه و لفظ (السابقون) معناي مشتركي دارد و به موضوع معيني اختصاص ندارد.

و از طرفي مي شود گفت: مقصود، سبقت در اطاعت و پيروي است؛ زيرا گاهي به افرادي كه امتيازي در خوبي ها و اعمال خير دارند گفته مي شود او بر ديگران سبقت گرفته و مقدم است.

خداوند مي فرمايد: سبقت گيرندگان مقدمند، آنان همان مقربانند. در اين آيه خداوند همان چيزي كه ما گفتيم اراده فرموده است. و در آيه ديگر مي فرمايد: سپس اين كتاب را به آن بندگان خود كه آنان را برگزيده بوديم به ميراث داديم؛ پس برخي از آنان بر خود ستمكارند و برخي از ايشان ميانه رو، و برخي از آنان در كارهاي نيك به فرمان خدا پيشگامند.

و معناي اين فرمايش خداوند (الْأَوَّلُونَ) در آيه مورد بحث تاكيد بر پيشتاز بودن و انديشه در آن است؛ همانگونه كه گفته مي شود: پيشتاز در خوبي ها، نخستين فرد انجام دهنده آن است.

بنابراين هنگامي كه در اين آيه دليلي نباشد كه بتواند سبقت در اسلام آوردن را به عنوان امتياز معرفي كند، مقصود مخالفان باطل شده و هنگامي كه آيه را حمل بر سبقت در خيرات و دين كرديم، (و نه سبقت در اسلام آوردن) اگر بخواهند كساني را كه مدعي فضل و پيشگامي ايشان هستند (خلفا) را در اين آيه وارد كنند به ناچار نيازمند اين هستند كه دليلي غير از ظاهر آيه ارائه كنند؛ ولي چگونه مي توانند چنين دليلي بياورند؟!!!.

المرتضي علم الهدي، أبو القاسم علي بن الحسين بن موسي بن محمد بن موسي بن إبراهيم بن الإمام موسي الكاظم عليه السلام (متوفاي436هـ)، رسائل المرتضي، ج 3، ص 88، تحقيق: تقديم: السيد أحمد الحسيني / إعداد: السيد مهدي الرجائي، ناشر: دار القرآن الكريم - قم، 1405هـ.

2. عمل صالح و حفظ ايمان شرط ورود به بهشت:

در بسياري از آيات قرآن خداوند ورود به بهشت و حضور در جمع شايستگان را به بعضي از بندگانش وعده داده است كه البته اين وعده بدون قيد و شرط نبوده و نيست؛ بلكه بهره وري و استفاده از نعمت هاي عالم آخرت براي كساني است كه شرايط حضور در ميعادگاه الهي را فراهم كرده باشند، به ديگر سخن آن كه اين وعده اختصاص به «السابقون الأولون» از مؤمنين ندارد؛ بلكه عام است و شامل هر مؤمن صالح و شايسته كردار مي شود؛ همچنانكه در آيه 72 سوره توبه مي فرمايد:

وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَمَساكِنَ طَيِّبَةً في جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيم .

خداوند به مردان و زنان با ايمان، باغ هايي از بهشت وعده داده كه نهرها از زير درختانش جاري است جاودانه در آن خواهند ماند و مسكن هاي پاكيزه اي در بهشت هاي جاودان (نصيب آن ها ساخته) و (خشنودي و) رضاي خدا، (از همه اين ها) برتر است و پيروزي بزرگ، همين است!.

بي ترديد اين وعده الهي به مؤمنين هرگز سبب عصمت آن ها نشده و آن ها را از خطا و لغزش باز نخواهد داشت؛ از اين رو هرگز نمي تواند به صورت مطلق و دائمي باشد؛ بلكه خوشنودي خداوند از آن ها و در نتيجه رفتن به بهشت، بستگي به آينده آن ها و انجام عمل صالح دارد.

عالم نامدار و انديشمند بزرگ اسلامي شيخ طوسي رضوان الله تعالي عليه در اين باره مي نويسد:

علي أنهم لو كانوا هم المعنيين بالآية [ السبق الي الإسلام لا الإيمان و السبق الظاهري لا الباطني] لم يمنع ذلك من وقوع الخطأ منهم ولا أوجب لهم العصمة لأن الرضي المذكور في الآية وما أعد الله من النعيم إنما يكون مشروطا بالإقامة علي ذلك والموافاة به، وذلك يجري مجري قوله " وعد الله المؤمنين والمؤمنات جنات تجري من تحتها الأنهار " (التوبة / 72) ولا أحد يقول إن ذلك يوجب لهم العصمة ولا يؤمن وقوع الخطأ منهم بل ذلك مشروط بما ذكرناه وكذلك حكم الآية.

اگر در اين آيه مقصود معناي ظاهر آن باشد كه سبقت در مسلماني است، نه معناي باطني كه افزون بر اسلام، سبقت در ايمان نيز لازم و مقصود است، اين تفسير از آيه باعث دور بودن از خطا و اشتباه و عصمت آنان نمي شود؛ زيرا رضايت خداوند و آنچه از نعمت هاي بهشتي وعده داده است مشروط به پايداري در دين و وفادار ماندن به شرايط است، اين سخن در حقيقت مانند اين آيه است كه فرمود: خداوند به مردان و زنان مؤمن بهشت هايي وعده داده است كه نهرها از زير آن جاري است، كه البته صرفا نام مؤمن و مسلم را يدك كشيدن باعث مصون ماندن در برابر خطاها و اشتباهات نخواهد بود؛ بلكه ورود به اين جايگاه پر از ناز و نعمت بدون محقق شدن شرايط آن ميسر نخواهد شد.

الطوسي، الشيخ أبو جعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ) الرسائل العشر، ص 128، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين ـ قم.

در سوره بينيه به صراحت اعلام مي دارد كه شرط ورود به بهشت و رضوان ابدي، انجام اعمال صالح است:

إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئكَ هُمْ خَيرُْ الْبرَِيَّةِ. جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبهِِّمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تجَْرِي مِن تحَْتهَِا الْأَنهَْارُ خَلِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضيِ َ اللَّهُ عَنهُْمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ذَالِكَ لِمَنْ خَشيِ َ رَبَّه . البينة / 7 و 8.

افرادي كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترين مخلوقات (خدا) يند!. پاداش آن ها نزد پروردگارشان باغ هاي بهشت جاويدان است كه نهرها از زير درختانش جاري است هميشه در آن مي مانند! (هم) خدا از آن ها خشنود است و (هم) آن ها از خدا خشنودند و اين (مقام والا) براي كسي است كه از پروردگارش بترسد!.

چگونه مي شود خداوند از افرادي اعلام رضايت دائمي نمايد كه هر لحظه امكان سرزدن خطا و انجام اعمال غير صالح براي آن ها وجود دارد؟ آيا اين اعلام رضايت به معناي تأييد اعمال خلاف شرع آن ها نيست؟ و آيا چنين وعده اي به منزله نشان دادن چراغ سبز به آن ها نخواهد بود و آن ها نسبت به انجام اعمال ناشايست ترغيب نخواهند شد؟

شيخ بزرگوار علامه طوسي رحمة الله عليه در اين باره مي نويسد:

وأيضا فإنه لا يجوز أن يكون هذا الوعد غير مشروط وأن يكون علي الإطلاق إلا لمن علم عصمته ولا يجوز عليه شئ من الخطأ، لأنه لو عني من يجوز عليه الخطأ بالإطلاق وعلي كل وجه كان ذلك إغراء له بالقبيح وذلك فاسد بالإجماع، وليس أحد يدعي للمذكورين العصمة فبطل أن يكونوا معنيين بالآية علي الإطلاق.

برداشت و تفسير صحيح آيه اين است كه ورود به بهشت بدون شرط و مطلق نيست؛ مگر براي افرادي كه متصف به ويژگي عصمت باشند و خطائي از آنان سر نزند، و اگر اين وعده كه با قطعيت و حتمي بودن اعلام شده افراد خطاكار را هم شامل شود، نتيجه آن وادار كردن افراد به ارتكاب خطا و اشتباه است با اين توجيه كه مي گويد: من كه از نجات يافتگان هستم؛ پس آزادم. و اين عقيده و فكر به اجماع همگان فاسد است، و از طرفي هيچ كس براي افراد مورد نظر در آيه (السابقون الاولون) ادعاي عصمت نكرده است؛ پس بنا بر آنچه گفته شد آنان نمي توانند از مصاديق آيه باشند.

الطوسي، الشيخ أبو جعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ) الرسائل العشر، ص 128، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين ـ قم.

اين مطلب از سياق آيه «السابقون الألون» نيز به خوبي استفاده مي شود؛ زيرا آيات پيش و پس آن در مذمت منافقين وارد شده و آن ها را به خاطر اعمال زشت شان مذمت كرده است. پيش از آيه مي فرمايد:

الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَ نِفَاقًا وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُواْ حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَليَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ. وَ مِنَ الْأَعْرَابِ مَن يَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ مَغْرَمًا وَ يَترََبَّصُ بِكمُ ُ الدَّوَائرَ عَلَيْهِمْ دَائرَةُ السَّوْءِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ. التوبه / 97 و 98.

باديه نشينان عرب، كفر و نفاقشان شديدتر است و به ناآگاهي از حدود و احكامي كه خدا بر پيامبرش نازل كرده، سزاوارترند و خداوند دانا و حكيم است!

گروهي از (اين) اعراب باديه نشين، چيزي را كه (در راه خدا) انفاق مي كنند، غرامت محسوب مي دارند و انتظار حوادث دردناكي براي شما مي كشند حوادث دردناك براي خود آن هاست و خداوند شنوا و داناست!.

و بلا فاصله پس از آن نيز مي فرمايد:

وَمِمَّنْ حَوْلَكمُ مِّنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَليَ النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نحَْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبهُُم مَّرَّتَينْ ِ ثمُ َّ يُرَدُّونَ إِليَ عَذَابٍ عَظِيم .

و از (ميان) اعراب باديه نشين كه اطراف شما هستند، جمعي منافقند و از اهل مدينه (نيز)، گروهي سخت به نفاق پاي بندند. تو آن ها را نمي شناسي؛ ولي ما آن ها را مي شناسيم. بزودي آن ها را دو بار مجازات مي كنيم (: مجازاتي با رسوايي در دنيا، و مجازاتي به هنگام مرگ) سپس به سوي مجازات بزرگي (در قيامت) فرستاده مي شوند.

اين آيه صراحت دارد كه در ميان اهل مدينه نيز منافقاني وجود داشته است، حال چگونه ممكن است كه خداوند به عده اي وعده قطعي بهشت بدهد و بلا فاصله به همان ها گوشزد نمايد كه در ميان شما منافقيني هستند كه شما آن ها را نمي شناسيد و به آن ها وعده دو بار عذاب كردن بدهد؟

در نتيجه: منظور خداوند اين نيست كه هر كسي جزء «السابقون الأولون» بودند؛ حتي اگر پس از آن ايمان شان را از دست بدهند و هيچ عمل صالح نيز انجام ندهند، فقط به همين دليل كه جزء (السابقون الأولون) بوده اند، خدا از آن ها براي هميشه راضي است، و هرگز از آن ها خشمگين نمي شود هر چند كه زشت ترين اعمال را انجام داده باشند.

3. رضايت دائم، با آيات ديگر در تضاد است:

اگر رضايت خداوند از آن ها مقيد به عمل صالح نباشد و آن ها بدون قيد و شرط ( چه بعدها عمل صالح انجام دهند و چه كارهاي زشتي مرتكب شوند ) به بهشت بروند، آيات بسياري از قرآن كريم تكذيب خواهد شد؛ از جمله خداوند در آيه 7 و 8 سوره زلزله مي فرمايد:

وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه .

هر كس هموزن ذرّه اي كار بد كرده آن را مي بيند!.

اگر ادعاي اهل سنت پذيرفته شود، بايد بگوييم كه تمام مردم، نتيجه اعمال بد خود را خواهند ديد، مگر آن هايي كه با پيامبر هجرت كرده اند كه اعمال بد آن ها حساب نشده و رضايت خداوند از آنان دائمي است! و اين مطلب با اين آيه و آيات ديگر قرآن در تضاد است.

اصلاً گناه افرادي كه بعدها به دنيا آمده اند چيست كه بايد ذره ذره اعمالشان، محاسبه شده و در برابر آن ها حسابرسي شوند؛ اما «السابقون الأولون» فقط به اين دليل كه در صدر اسلام زندگي مي كرده اند، هيچ يك از گناهانشان محسوب نشده و بي حساب به بهشت بروند؟!

و نيز خداوند در سوره حجرات مي فرمايد:

إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير. الحجرات / 13.

گرامي ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست خداوند دانا و آگاه است !.

اگر قرار باشد كه پيشي گيرندگان مهاجر و انصار بدون قيد و شرط؛ چه تقواي الهي پيشه كنند و چه اعمال ناشايست انجام دهند؛ در عين حال گرامي ترين افراد نزد خداوند باشند، اين آيه و بسياري ديگر از آيات قرآن تكذيب خواهد شد!

و نيز اگر رضايت خداوند در اين آيه مطلق باشد، بايد تمام آيات قرآن را كه در باره وعده و وعيد و جزا و پاداش نازل شده است، تخصيص بزنيم. يعني از هر كسي گناهي سر بزند، مجازات خواهد شد؛ مگر (السابقون الأولون) كه آن ها حتي اگر مرتد و يا منافق نيز بشوند ، مجازات نخواهند شد.

قبول اين مطلب برابر است با لغويت شريعت و فرمان هاي خداوند؛ زيرا ثابت مي شود كه (السابقون الاولون) چه به شريعت اسلام پايبند باشد و چه نباشند، خداوند آن ها را به بهشت خواهد برد.

اگر منظور آيه اين باشد كه افرادي كه جزء (السابقون الأولون) بوده اند، هيچگاه گناه نكردند و لغزشي از آن ها صورت نگرفت و معصوم از دنيا رفتند، با اعتقادات اهل سنت نمي سازد و انكار بديهيات خواهد بود.

و اگر بگوييم كه منظور خداوند آن است كه آن ها گناه كردند، ستم كردند، مرتكب فسق و فجور شدند؛ اما در عين حال باز هم خدا از آن ها راضي است و آن ها را به بهشت خواهد برد، با بسياري ديگر از آيات قرآن كريم در تضاد خواهد بود؛ زيرا خداوند در آيه 96 توبه مي فرمايد:

فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضي عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقين .

خداوند (هرگز) از جمعيّت فاسقان راضي نخواهد شد!.

و نيز در آيه 57 و 140 سوره آل عمران مي فرمايد:

وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمين .

خداوند، ستمكاران را دوست نمي دارد.

اگر ادعاي اهل سنت را بپذيريم، بايد بگوييم كه خداوند از فاسقان و سمتگران راضي نيست؛ مگر از آن هايي كه با پيامبر هجرت كردند كه خداوند براي هميشه از آن ها راضي است و فسق و فجور آن ها هيچ تأثيري در رضايت خداوند نخواهد داشت!!

و يا خداوند در سوره يونس مي فرمايد:

وَ الَّذينَ كَسَبُوا السَّيِّئاتِ جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ كَأَنَّما أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِماً أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُون . يونس / 27.

افرادي كه مرتكب گناهان شدند، جزاي بدي به مقدار آن دارند و ذلّت و خواري، چهره آنان را مي پوشاند و هيچ چيز نمي تواند آن ها را از (مجازات) خدا نگه دارد! (چهره هايشان آن چنان تاريك است كه) گويي با پاره هايي از شب تاريك، صورت آن ها پوشيده شده! آن ها اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند!.

و نيز در سوره ذخرف مي فرمايد:

إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فيِ عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُون . الزخرف / 74.

مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه مي مانند.

اگر ادعاي اهل سنت درست باشد، بايد بپذيريم كه خداوند هر كسي را كه مرتكب گناه شود، مجازات مي كند، ذلت و خواري چهره آنان را مي پوشاند، اهل دوزخ هستند و...؛ مگر افرادي كه جزء (السابقون الأولون) هستند كه آن ها هيچ يك از گناهانشان محسوب نشده و هرگز به جهنم نخواهند رفت؛ حتي اگر گناه اولين و آخرين بر گردن آن ها باشد!

4. پيامبران نيز محاسبه مي شوند:

طبق اعتقاد اهل سنت، خداوند از پيشي گيرندگان مهاجر و انصار براي هميشه راضي شده است و آن ها بدون حساب و كتاب وارد بهشت مي شوند؛ در حالي كه طبق آيات قرآن كريم حتي پيامبران نيز در قيامت از حساب و كتاب مستثنا نيستند و آن ها بايد حساب پس دهند. خداوند در سوره اعراف مي فرمايد:

فَلَنَسَْلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسَْلَنَّ الْمُرْسَلِينَ. الأعراف / 6.

به يقين، (هم) از افرادي كه پيامبران به سوي آن ها فرستاده شدند سؤال خواهيم كرد (و هم) از پيامبران سؤال مي كنيم!.

تا جايي كه خداوند پيامبران خود را تهديد مي كند كه اگر ذره اي به خداوند شرك بورزند، تمام اعمال نيكي كه تا به حال انجام داده اند، از بين خواهد رفت و از زيانكاران خواهند شد. در سوره انعام، پس از نام بردن هيجده نفر از پيامبران بزرگ خود مي فرمايد:

وَلَوْ أَشرَْكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كاَنُواْ يَعْمَلُون . انعام / 88.

و اگر آن ها مشرك شوند [مي شدند]، اعمال (نيكي) كه انجام داده اند، نابود مي گردد (و نتيجه اي از آن نمي گيرند).

و خطاب به خاتم پيامبران صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايد:

وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرين . الزمر / 65.

به تو و همه پيامبران پيشين وحي شده كه اگر مشرك شوي، تمام اعمالت تباه مي شود و از زيانكاران خواهي بود.

و با تهديدي كه در سوره حاقه آمده است، جاي هيچ ترديدي را باقي نمي گذارد كه تفاوت و تبعيضي بين هيچ يك از بندگان نيست و همه بايد پاسخگوي اعمال خود باشند؛ حتي اگر برترين مخلوق و خاتم پيامبران باشد:

وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ. لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ. ثمُ َّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِين . فَمَا مِنكمُ مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِين الحاقة / 44 ـ 47.

اگر او سخني دروغ بر ما مي بست، ما او را با قدرت مي گرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع مي كرديم، و هيچ كس از شما نمي توانست از (مجازات) او مانع شود.

هنگامي كه خداوند پيامبرانش را اين گونه تهديد مي كند، اهل سنت با چه تضميني ادعا مي كنند كه خداوند از پيشي گيرندگان مهاجر و انصار براي هميشه راضي شده است و آن ها هر عمل زشتي انجام دهند، محاسبه نشده و به طور قطع بهشتي هستند؟!

از اين گذشته، خداوند در همين دنيا برخي از پيامبران بزرگ خود را فقط به خاطر ترك أولي (از ديدگاه اهل سنت گناه) مجازات هاي سختي كرده است.

حضرت آدم عليه السلام را به خاطر يك ترك اولي از بهشت برين اخراج كرد:

وَ قُلْنَا يََادَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَ زَوْجُكَ الجَْنَّةَ وَ كلاَُ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَ لَا تَقْرَبَا هَاذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ.فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنهَْا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كاَنَا فِيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكمُ ْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكمُ ْ فيِ الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِليَ حِينٍ. فَتَلَقَّي ءَادَمُ مِن رَّبِّهِ كلَِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم . البقره / 35 ـ 37.

و گفتيم: «اي آدم! تو با همسرت در بهشت سكونت كن و از (نعمتهاي) آن، از هر جا مي خواهيد، گوارا بخوريد (اما) نزديك اين درخت نشويد كه از ستمگران خواهيد شد.

پس شيطان باعث لغزش آن ها از بهشت شد و آنان را از آنچه در آن بودند، بيرون كرد. و (در اين هنگام) به آن ها گفتيم: «همگي (به زمين) فرود آييد! در حالي كه بعضي دشمن ديگري خواهيد بود. و براي شما در زمين، تا مدت معيني قرارگاه و وسيله بهره برداري خواهد بود.

سپس آدم از پروردگارش كلماتي دريافت داشت (و با آن ها توبه كرد) و خداوند توبه او را پذيرفت چرا كه خداوند توبه پذير و مهربان است.

و يونس را در كام نهنگ افكند:

وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَي فيِ الظُّلُمَتِ أَن لَّا إِلَاهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنيّ ِ كُنتُ مِنَ الظَّلِمِينَ. فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نجََّيْنَاهُ مِنَ الْغَمّ ِ وَ كَذَالِكَ نُجِي الْمُؤْمِنِين . الأنبياء / 87 ـ 88.

و ذا النون [يونس ] را (به ياد آور) در آن هنگام كه خشمگين (از ميان قوم خود) رفت و چنين مي پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت ( امّا موقعي كه در كام نهنگ فرو رفت ) در آن تاريكي ها (ي متراكم) صدا زد: (خداوندا! ) جز تو معبودي نيست! منزّهي تو! من از ستمكاران بودم!.

ما دعاي او را به اجابت رسانديم و از آن اندوه نجاتش بخشيديم و اين گونه مؤمنان را نجات مي دهيم!.

و حضرت نوح را فقط به خاطر درخواست نجات فرزند گنهكارش، مؤاخذه مي كند:

وَنَادَي نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبّ ِ إِنَّ ابْنيِ مِنْ أَهْليِ وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْكَمُ الحَْاكِمِينَ. قَالَ يَنُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيرُْ صَالِحٍ فَلَا تَسْئَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنيّ ِ أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ. قَالَ رَبّ ِ إِنيّ ِ أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ مَا لَيْسَ ليِ بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ ليِ وَتَرْحَمْنيِ أَكُن مِّنَ الْخَاسِرِين . هود / 45 ـ 47.

نوح به پروردگارش عرض كرد: پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو (در باره نجات خاندانم) حق است و تو از همه حكم كنندگان برتري!.

فرمود: اي نوح! او از اهل تو نيست! او عمل غير صالحي است [فرد ناشايسته اي است ]! پس، آنچه را از آن آگاه نيستي، از من مخواه! من به تو اندرز مي دهم تا از جاهلان نباشي!!

عرض كرد: پروردگارا! من به تو پناه مي برم كه از تو چيزي بخواهم كه از آن آگاهي ندارم! و اگر مرا نبخشي، و بر من رحم نكني، از زيانكاران خواهم بود! »

چگونه است كه خداوند پيامبران بلند مرتبه خود را فقط به خاطر ترك اولي، اين چنين مجازات مي كند؛ اما صحابه را به خاطر اعمال ناشايستي همچون تهديد دختر رسول خدا به آتش زدن خانه اش، شكستن پهلو و شهادت فرزندش، نشستن بر مسند خلافت بدون آن كه شايستگي آن را داشته باشد، كنار زدن خليفه منصوب خداوند، بدعت هاي متعدد در دين اسلام و منحرف كردن آن از مسير اصلي اش و... نه تنها مجازات نمي كند؛ بلكه به آن ها وعده قطعي بهشت داده و رضايت ابدي خود را از آن ها اعلام مي دارد؟!

5. خداوند، همسران رسول خدا (ص) را تهديد مي كند:

شكي نيست كه برخي از زنان پيامبر؛ همچون سودة و... جزء اولين كساني بودند كه اسلام آوردند و طبق اعتقاد اهل سنت، بايد اين اشخاص بدون حساب و كتاب به بهشت بروند و خداوند براي هميشه از آن ها راضي است؛ اما با مراجعه به قرآن مي بينيم كه خداوند تمام زنان پيامبر را تهديد مي كند كه اگر كار خلافي از آن ها سربزند، چند برابر ديگران مجازاتشان خواهد كرد.

يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَكانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسيرا. الأحزاب / 30.

اي همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشي مرتكب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود و اين براي خدا آسان است.

و به اتفاق مفسرين هنگامي كه حفصه دختر عمر، سرّي را كه رسول خدا صلي الله عليه وآله به او گفته و از وي خواست كه به ديگران نگويد؛ اما او راز پيامبر را با عايشه در ميان گذاشت و سپس هر دو تصميم گرفتند رسول خدا را اذيت كنند، خداوند آن دو را اين گونه تهديد كرده و دستور مي دهد كه از كار ناپسندشان توبه كنند:

إِنْ تَتُوبا إِلَي اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَإِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْريلُ وَصالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ. التحريم / 4.

اگر شما (همسران پيامبر) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست؛ زيرا) دلهايتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، (كاري از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان پس از آنان پشتيبان اويند.

قرطبي، مفسر مشهور اهل سنت در تفسير اين آيه مي نويسد:

قوله تعالي: ( وإن تظاهرا عليه ) أي تتظاهرا وتتعاونا علي النبي صلي الله عليه وسلم بالمعصية والايذاء.

معني اين فرمايش خداوند: ( وإن تظاهرا عليه ) اين است كه اگر شما دو نفر به كمك يكديگر پيامبر را با نا فرماني واذيت وآزار مورد بي مهري قرار دهيد.

الأنصاري القرطبي، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671، الجامع لأحكام القرآن، ج 18، ص 189، ذيل آيه، ناشر: دار الشعب - القاهرة.

و سمرقندي نيز مي نويسد:

ثم قال * ( وإن تظاهرا عليه ) * يعني تعاونا علي أذاه ومعصيته فيكون مثلكما كمثل امرأة نوح وامرأة لوط تعملان عملا تؤذيان بذلك رسول الله صلي الله عليه وسلم.

( وإن تظاهرا عليه ) يعني با كمك همديگر رسول خدا را اذيت يا نافرماني كنيد، كه در اين صورت داستان شما همانند داستان همسر نوح و لوط خواهد بود كه با اعمالشان پيامبر خدا را اذيت مي كردند.

السمرقندي، نصر بن محمد بن أحمد أبو الليث (متوفاي367 هـ)، تفسير السمرقندي المسمي بحر العلوم، ج 3، ص 446، ذيل آيه، تحقيق: د. محمود مطرجي، ناشر: دار الفكر - بيروت.

شيعه و سني اتفاق دارند كه مقصود از آن دو زن حفصه و عائشه است؛ همانگونه كه بخاري نوشته است:

عَنْ عُبَيْدِ بْنِ حُنَيْن، أَنَّهُ سَمِعَ ابْنَ عَبَّاس رضي الله عنهما يُحَدِّثُ أَنَّهُ قَالَ مَكَثْتُ سَنَةً أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ عَنْ آيَة، فَمَا أَسْتَطِيعُ أَنْ أَسْأَلَهُ هَيْبَةً لَهُ. حَتَّي خَرَجَ حَاجًّا فَخَرَجْتُ مَعَهُ فَلَمَّا رَجَعْتُ وَكُنَّا بِبَعْضِ الطَّرِيقِ عَدَلَ إِلَي الأَرَاكِ لِحَاجَة لَهُ قَالَ: فَوَقَفْتُ لَهُ حَتَّي فَرَغَ سِرْتُ مَعَهُ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَنِ اللَّتَانِ تَظَاهَرَتَا عَلَي النَّبِيِّ صلي الله عليه وسلم مِنْ أَزْوَاجِهِ فَقَالَ تِلْكَ حَفْصَةُ وَعَائِشَةُ. قَالَ فَقُلْتُ وَاللَّهِ إِنْ كُنْتُ لأُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ هَذَا مُنْذُ سَنَة، فَمَا أَسْتَطِيعُ هَيْبَةً لَكَ.

ابن عباس مي گويد: يك سال منتظر ماندم تا شايد بتوانم از عمر در باره يك آيه قرآن چيزي بپرسم؛ ولي نتوانستم؛ چون ترس از عمر اجازه نمي داد.

تا اينكه قصد سفر حج كرد، من نيز با او همراه شدم، هنگام بازگشت، در ميان راه براي قضاي حاجت بطرف محل پر درختي رفت، من ايستادم تا او فارغ شد، به او ملحق شدم و گفتم: اي امير مؤمنان! آن دو زني كه از بين زنان رسول خدا براي مقابله با آن حضرت پشت به پشت هم دادند (هم پيمان شدند) چه كساني بودند؟ عمر گفت: آن دو حفصه و عائشه هستند.

گفتم: قسم به خدا يك سال است كه مي خواستم اين سؤال را از تو بپرسم؛ اما ترس از تو اجازه نمي داد.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1866، ح4629، كتاب التفسير، بَاب تَبْتَغِي مرضات أَزْوَاجِكَ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 هـ - 1987م

مسلم بن حجاج به نقل از عمر بن خطاب مي نويسد:

فَدَخَلْتُ عَلَي عَائِشَةَ فَقُلْتُ يَا بِنْتَ أَبِي بَكْر أَقَدْ بَلَغَ مِنْ شَأْنِكِ أَنْ تُؤْذِي رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم فَقَالَتْ مَا لِي وَمَا لَكَ يَا ابْنَ الْخَطَّابِ عَلَيْكَ بِعَيْبَتِكَ. قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَي حَفْصَةَ بِنْتِ عُمَرَ فَقُلْتُ لَهَا يَا حَفْصَةُ أَقَدْ بَلَغَ مِنْ شَأْنِكِ أَنْ تُؤْذِي رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم وَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم لاَ يُحِبُّكِ. وَلَوْلاَ أَنَا لَطَلَّقَكِ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم.

نزد عائشه رفتم، گفتم: اي دختر ابوبكر كارت به آن جا رسيده است كه رسول خدا را اذيت مي كني؟! گفت: اي پسر خطاب! تو چه كاري به من داري، به فكر مشكلات دختر خودت باش، سپس نزد حفصه رفتم و گفتم: چرا پيامبر خدا را اذيت مي كني؟ به خدا سوگند خودت مي داني كه رسول خدا (ص) تو را دوست ندارد و اگر من نبودم تو را طلاق مي داد.

النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 2، ص 1105، ح1479، كتاب الطلاق، باب فِي الإِيلاَءِ وَاعْتِزَالِ النِّسَاءِ وَتَخْيِيرِهِنَّ وَقَوْلِهِ تَعَالَي ( وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَيْهِ )، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

همچنين در چند آيه بعد، سرنوشت زنان حضرت نوح و لوط را براي آن ها مثال زده كه مبادا به سرنوشت آنان گرفتار شود:

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلينَ. التحريم / 10.

خداوند براي افرادي كه كافر شده اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستي دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولي به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو (پيامبر) سودي به حالشان (در برابر عذاب الهي) نداشت، و به آن ها گفته شد: وارد آتش شويد همراه افرادي كه وارد مي شوند! .

طبق روايات اهل سنت، شأن نزول اين آيه نيز در باره عائشه و حفصه است.

ابن قيم جوزية (متوفاي751 هـ) در دو كتاب إعلام الموقعين و الأمثال في القرآن الكريم در اين باره مي نويسد:

ثُمَّ في هذه الْأَمْثَالِ من الْأَسْرَارِ الْبَدِيعَةِ ما يُنَاسِبُ سِيَاقَ السُّورَةِ فَإِنَّهَا سِيقَتْ في ذِكْرِ أَزْوَاجِ النبي صلي اللَّهُ عليه وسلم وَالتَّحْذِيرِ من تَظَاهُرِهِنَّ عليه وَأَنَّهُنَّ إنْ لم يُطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُرِدْنَ الدَّارَ الْآخِرَةَ لم يَنْفَعْهُنَّ اتِّصَالُهُنَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلي اللَّهُ عليه وسلم كما لم يَنْفَعْ امْرَأَة نُوحٍ وَلُوط اتِّصَالهمَا بِهِمَا وَلِهَذَا إنَّمَا ضَرْب في هذه السُّورَةِ مَثَلَ اتِّصَالَ النِّكَاحِ دُونَ الْقَرَابَةِ.

قال يحيي بن سَلَّامٍ ضَرَبَ اللَّهُ الْمَثَلَ الْأَوَّلَ يُحَذِّرُ عَائِشَةَ وَحَفْصَةَ ثُمَّ ضَرَبَ لَهُمَا الْمَثَلَ الثَّانِيَ يُحَرِّضُهُمَا علي التَّمَسُّكِ بِالطَّاعَةِ.

در اين مثال ها اسرار عالي نهفته است كه با سياق آيه تناسب دارد؛ زيرا در باره همسران پيامبر و بر حذر داشتن آنان از نافرماني آن حضرت نازل شده است كه اگر از خدا و رسول اطاعت نكنند و در عين حال مشتاق سعادت اخروي باشند، فقط پيوند با رسول خدا (ص ) نفعي براي آنان نخواهد داشت؛ همانگونه كه همسر نوح و لوط بودن براي آنان فايده اي نداشت و به همين جهت هم در اين سوره از رابطه سببي يعني ازدواج مثال آورد نه نسبي مثل فرزند و غيره.

يحيي بن سلام گفته است: خداوند در مثال اول عائشه و حفصه را بر حذر داشته و در مثل دوم آن دو را به پيروي و اطاعت از رسول خدا (ص) ترغيب فرموده است.

الزرعي الدمشقي، محمد بن أبي بكر أيوب (معروف به ابن قيم الجوزية)، إعلام الموقعين عن رب العالمين، ج 1، ص 189، تحقيق: طه عبد الرؤوف سعد، ناشر: دار الجيل - بيروت - 1973؛

الزرعي الدمشقي، محمد بن أبي بكر أيوب (معروف به ابن قيم الجوزية)، الأمثال في القرآن الكريم، ج 1، ص 57، تحقيق: إبراهيم محمد، ناشر: مكتبة الصحابة - طنطا - مصر - 1406، الطبعة: الأولي.

شوكاني در اين باره مي گويد:

وما أحسن من قال فإن ذكر امرأتي النبيين بعد ذكر قصتهما ومظاهرتهما علي رسول الله صلي الله عليه وإله وسلم يرشد أقم إرشاد ويلوح أبلغ تلويح إلي ان المراد تخويفهما مع سائر أمهات المؤمنين وبيان أنهما وإن كانتا تحت عصمة خير خلق الله وخاتم رسله فإن ذلك لا يغني عنهما من الله شيئا....

و چه نيكو سخني گفته است آنكه گفت: ياد آوري داستان دو نفر (عائشه و حفصه) از همسران پيامبر و حركت آن دو بر ضد رسول خدا (ص)، محكمترين پيام و ارشاد را همراه دارد، كه به آن دو نفر و ديگر همسران رسول خدا (ص) اعلام مي دارد كه همسر خاتم پيامبران بودن سبب نجات آنان نخواهد بود.

الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي1255هـ)، فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، ج 5، ص 256، ناشر: دار الفكر - بيروت.

و همچنين در سوره حجرات، دو تن از زنان رسول خدا (ص) را به خاطر عيبجوئي و به كار بردن القاب زشت در باره ديگر زنان آن حضرت توبيخ كرده است.

يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسيَ أَن يَكُونُواْ خَيرًْا مِّنهُْمْ وَلَا نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسيَ أَن يَكُنَّ خَيرًْا مِّنهُْنَّ وَلَا تَلْمِزُواْ أَنفُسَكمُ ْ وَ لَا تَنَابَزُواْ بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْايمَانِ وَمَن لَّمْ يَتُبْ فَأُوْلَئكَ هُمُ الظَّالِمُون . الحجرات / 11.

اي افرادي كه ايمان آورده ايد! نبايد گروهي از مردان شما گروه ديگر را مسخره كنند، شايد آن ها از اين ها بهتر باشند و نه زناني زنان ديگر را، شايد آنان بهتر از اينان باشند و يكديگر را مورد طعن و عيبجويي قرار ندهيد و با القاب زشت و ناپسند يكديگر را ياد نكنيد، بسيار بد است كه بر كسي پس از ايمان نام كفرآميز بگذاريد و آن ها كه توبه نكنند، ظالم و ستمگرند.

اين آيه نيز از آياتي است كه به شهادت مفسران اهل سنت در شأن عائشه دختر ابوبكر و حفصه دختر عمر نازل شده است.

فخر رازي در تفسير اين آيه مي نويسد:

وقوله تعالي: * ( ومن لم يتب ) * أمرهم بالتوبة عما مضي وإظهار الندم عليها مبالغة في التحذير وتشديدا في الزجر.

خداوند متعال در اين جمله: ( ومن لم يتب ) دستور به توبه و پشيماني از اعمال گذشته و اظهار ندامت از آن را صادر فرموده و در حقيقت مبالغه در ترساندن و شدت نهي را مي رساند.

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 28، ص 133، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1421هـ - 2000م.

آلوسي و بيضاوي مي نويسند:

( فأولائك هم الظ المون ) * بوضع العصيان موضع الطاعة وتعريض النفس للعذاب.

يعني اينان نافرماني را جانشين اطاعت و جانشان را در معرض شكنجه قرار داده اند.

الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج 10، ص 122، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

البيضاوي، ناصر الدين أبو الخير عبدالله بن عمر بن محمد (متوفاي685هـ)، أنوار التنزيل وأسرار التأويل (تفسير البيضاوي)، ج 5، ص 218، ناشر: دار الفكر - بيروت.

شوكاني در تفسيرش مي نويسد:

(ومن لم يتب) عما نهي الله عنه ( فأولئك هم الظالمون ) لارتكابهم ما نهي الله عنه وامتناعهم من التوبة، فظلموا من لقبوه، وظلمهم أنفسهم بما لزمها من الإثم.

كسي كه توبه نكند از آنچه كه خدا نهي كرده است، اينان ستمگرانند؛ چون نهي خدا را انجام داده و توبه نكرده اند؛ پس ستمگر محسوب شده و به خودشان ستم كرده اند.

الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي1255هـ)، فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، ج 5، ص 64، ناشر: دار الفكر - بيروت.

قرطبي در شان نزول آيه مي نويسد:

قال المفسرون: نزلت في امرأتين من أزواج النبي صلي الله عليه وسلم سخرتا من أم سلمة، وذلك أنها ربطت خصريها بسبيبة - وهو ثوب أبيض، ومثلها السب - وسدلت طرفيها خلفها فكانت تجرها، فقالت عائشة لحفصة رضي الله عنهما: أنظري! ما تجر خلفها كأنه لسان كلب، فهذه كانت سخريتهما.

وقال أنس وابن زيد: نزلت في نساء النبي صلي الله عليه وسلم، عيرن أم سلمة بالقصر. وقيل: نزلت في عائشة، أشارت بيدها إلي أم سلمة، يا نبي الله أنها لقصيرة وقال عكرمة عن ابن عباس: إن صفية بنت حيي بن أخطب أتت رسول الله صلي الله عليه وسلم فقالت: يا رسول الله، إن النساء يعيرنني، ويقلن لي يا يهودية بنت يهوديين! فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم: [ هلا قلت إن أبي هارون وإن عمي موسي وإن زوجي محمد ]. فأنزل الله هذه الآية.

مفسران گفته اند: اين آيه در شان دو تن از همسران رسول خدا (ص) كه امّ سلمه را مسخره كرده بودند نازل شده است؛ چون او لباسي سفيد پوشيده و دو طرف آن را پشت سرش رها كرده بود كه هنگام راه رفتن كشيده مي شد، عائشه به حفصه گفت: ببين چيزي همانند زبان سك بر پشتش آويزان است.

انس و ابن زيد گفته اند: در باره همسران پيامبر خدا (ص) كه امّ سلمه را به جهت كوتاهي قدش سرزنش كرده اند نازل شده است، و گفته شده است در باره عائشه است كه با دستش به امّ سلمه اشاره كرد و گفت: اي فرستاده خدا بببين چقدر كوتاه قد است.

عكرمه از ابن عباس نقل كرده است كه گفت: صفيه دختر حي بن اخطب محضر رسول خدا (ص) رسيد و گفت: اي رسول خدا (ص) زن ها مرا سرزنش مي كنند و مي گويند: اي يهودي! واي كسي كه پدر و مادرش يهودي هستند، رسول خدا (ص) فرمود: چرا نگفتي پدرم هارون و عمويم موسي و شوهرم محمد است، سپس اين آيه بر رسول خدا نازل شد.

الأنصاري القرطبي، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج 16، ص 326، ذيل آيه، ناشر: دار الشعب - القاهرة.

با توجه به آنچه در توضيح آيات پيشين گذشت، ثابت مي شود كه رضايت خداوند از «السابقون الأولون» رضايت دائمي نيست؛ بلكه بستگي به اعمال و رفتار آينده آن ها دارد و گر نه نبايد خداوند زنان پيامبر و به ويژه عائشه را كه به طور قطع جزء «السابقون الأولون» هستند تهديد نمايد كه آن ها را دو برابر ديگران عذاب خواهد كرد، و سرنوشت كافران را براي آن ها مثال بزند.

نكته جالب اين كه خود عائشه اعتراف كرده است كه پس از رسول خدا صلي الله عليه وآله دچار اشتباهاتي شده است؛ از اين رو وصيت مي كند كه او را در كنار پيامبر دفن نكنند؛ بلكه در كنار ديگر زنان رسول خدا در بقيع دفن نمايند.

محمد بن سعد در الطبقات الكبري و ذهبي در سير اعلام النبلاء مي نويسند:

عن قيس، قال: قالت عائشة... إني أحدثت بعد رسول الله صلي الله عليه وسلم حدثا، ادفنوني مع أزواجه. فدفنت بالبقيع رضي الله عنها.

قيس از عايشه نقل مي كند كه گفت: من پس از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بدعت هاي زيادي انجام داده ام، مرا با همسران رسول خدا دفن كنيد، پس او را در بقيع دفن كردند.

الزهري، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبري، ج 8، ص 74، ناشر: دار صادر - بيروت.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 2، ص 193، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

حاكم نيشابوري نيز اين روايت را نقل و پس از آن مي گويد:

هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم يخرجاه.

اين حديث بنا به شرط بخاري ومسلم صحيح است اگر چه آن را نياورده اند.

النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج 4، ص 7، تحقيق مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1411هـ - 1990م

همچنين در اين جا مي توان به اعترافات بزرگان صحابه كه به طور قطع جزء «السابقون الأولون» بوده اشاره كرد. كساني همچون ابوسعيد خدري، براء بن عازب و... كه نشان مي دهد هيچ يك از آنان استباطي را كه اهل سنت از آيه «السابقون الأولون» مي كنند، قبول نداشته اند.

و از آن جايي كه در آيه بيعت رضوان اين اعترافات را به صورت مفصل نقل كرديم ، از تكرار آن ها در اينجا خودداري مي كنيم.

6. احتمال ارتداد صحابه در قرآن:

اعتقاد به رضايت دائمي خداوند از «السابقون الأولون» با آياتي از قرآن مجيد كه احتمال ارتداد صحابه را مطرح و آن ها را از اين كار بازداشته است، سازگار نيست؛ زيرا اگر واقعاً خداوند از آن ها براي هميشه راضي بوده و آن ها به طور قطع بهشتي بوده اند، چرا خداوند آن ها را تهديد كرده و وعده عذاب داده است؟

وَمَا محَُمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِيْن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَليَ أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَليَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضرَُّ اللَّهَ شَيًْا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِين . آل عمران / 144.

محمد (صلي الله عليه وآله) فقط فرستاده خداست و پيش از او، فرستادگان ديگري نيز بودند آيا اگر او بميرد و يا كشته شود، شما به عقب برمي گرديد؟ ( و اسلام را رها كرده به دوران جاهليّت و كفر بازگشت خواهيد نمود؟ ) و هر كس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضرري نمي زند و خداوند به زودي شاكران ( و استقامت كنندگان ) را پاداش خواهد داد.

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَي الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الْكافِرين . المائده / 54.

اي افرادي كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما، از آيين خود بازگردد، (به خدا زياني نمي رساند خداوند جمعيّتي را مي آورد كه آن ها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر كافران سرسخت و نيرومند هستند.

بسيار واضح و روشن است كه اين آيه شامل همه صحابه و از جمله «السابقون الأولون» نيز مي شود.

آيات ديگري نيز در ارتباط با اين موضوع وجود دارد كه مجال نقل همه آن ها را نداريم.

7. پشيما ني ها و آرزوي هاي ابوبكر و عمر:

اهل سنت ادعا مي كنند كه پيشي گيرندگان مهاجر و انصار، به طور قطع بهشتي هستند و خداوند براي هميشه از آن ها راضي است؛ اما با سيري كوتاه در گذشته و زندگي برخي از اصحاب و شنيدن سخنان آنان، در مي يابيم كه خود آنان از آيه مورد نظر، اين مطلب را استفاده نكرده و به بهشتي بودن و رضايت خداوند از اعمال و كردارشان اطمينان نداشته اند.

به عنوان مثال: همانطور كه مستشكل گفته، خليفه اول و دوم به طور قطع جزء «السابقون الأولون» بوده اند؛ ولي در طول دوران زندگي مخصوصا در واپسين لحظات زندگيشان آرزوهايي كرده اند كه نشان مي دهد از آينده خويش نگران بوده اند و اطميناني به بهشتي بودن خودشان نداشته اند.

محمد بن اسماعيل بخاري به نقل از عمر بن خطاب مي نويسد:

عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ... قَالَ [عمر] وَاللَّهِ لَوْ أَنَّ لِي طِلاَعَ الأَرْضِ ذَهَبًا لاَفْتَدَيْتُ بِهِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ قَبْلَ أَنْ أَرَاهُ.

عمر گفت: اگر براي من زمين پر از طلا شود، پيش از ديدن عذاب الهي آن را براي نجات خويش خرج مي كردم.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 201، ح3692، كتاب فضائل الصحابة، ب 6، باب مَنَاقِبُ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 هـ - 1987م.

ابن حجر عسقلاني در توضيح اين روايت مي نويسد:

وانما قال ذلك لغلبة الخوف الذي وقع له في ذلك الوقت من خشية التقصير فيما يجب عليه من حقوق الرعية أو من الفتنة بمدحهم.

اين سخن را عمر به خاطر كوتاهي ها در بر آوردن حقوق مردم و هنگامي كه ترس بر او غلبه كرده بود گفته است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 7، ص 43، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

اگر واقعاً آن چه كه اهل سنت ادعا مي كنند صحت داشت، چه نيازي بود كه خليفه دوم ترس تمام وجودش را فرابگيرد و براي خلاصي از عذاب خداوند، فديه بدهد؟

جلال الدين سيوطي به نقل از عمر بن خطاب مي نويسد:

عن عمرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: لَوْ نَادَي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّكُمْ دَاخِلُونَ الْجَنَّةَ كُلُّكُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ رَجُلاً وَاحِدَاً لَخِفْتُ أَنْ أَكُونَ أَنَا هُوَ، وَلَوْ نَادَي مُنَادٍ: أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّكُمْ دَاخِلُونَ النَّارَ إِلاَّ رَجُلاً وَاحِدَاً لَرَجَوْتُ أَنْ أَكُونَ أَنَا هُوَ ) ( حل ).

اگر فريادگري از آسمان فرياد زند: اي مردم همه شما بهشتي هستيد جز يك نفر، مي ترسم آن يك نفر من باشم، و اگر فرياد كننده اي فرياد زند و بگويد: همه شما جهنمي هستيد جز يك نفر، اميدوارم آن يك نفر من باشم..

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 13، ص 318، ح 1240؛

الأصبهاني، أبو نعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج 1، ص 53، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ؛

إبن رجب الحنبلي (متوفاي795 هـ)، التخويف من النار والتعريف بحال دار البوار، ج 1، ص 15، ناشر: مكتبة دار البيان - دمشق، الطبعة: الأولي، 1399هـ؛

الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاي975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج 12، ص 277، ح 35916، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1419هـ - 1998م.

اين نشان مي دهد كه خليفه دوم استنباطي كه عالمان اهل سنت از آيه «السابقون الأولون» دارند ، قبول نداشته و به بهشتي بودن خود اطمينان نداشته است.

علي بن جعد در مسندش، الربعي در وصايا العلما، ابونعيم در حلية الأولياء، بغوي در شرح السنة و... مي نويسند:

عن ابن عمر: كان رأس عمر علي فخذي في مرضه الذي مات فيه، فقال لي: ضع رأسي، قال: فوضعته علي الأرض، فقال: ويلي وويل أمي إن لم يرحمني ربي.

فرزند عمر مي گويد: سر پدرم در وقت بيماري اش كه در همان بيماري از دنيا رفت، روي زانويم بود، گفت: سرم را روي زمين بگذار، سپس گفت: واي بر من و بر مادرم، اگر خدا بر من رحم نكند.

الجوهري البغدادي، علي بن الجعد بن عبيد أبو الحسن (متوفاي230هـ) مسند ابن الجعد، ج 1، ص 136، : تحقيق: عامر أحمد حيدر، ناشر: مؤسسة نادر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1410هـ - 1990م؛

الربعي، أبو سليمان محمد بن عبد الله بن أحمد بن زبر (متوفاي379هـ)، وصايا العلماء عند حضور الموت، ج 1، ص 37 ـ 38، تحقيق: صلاح محمد الخيمي والشيخ عبد القادر الأرناؤوط، ناشر: دار ابن كثير - دمشق - بيروت، الطبعة: الأولي، 1406هـ - 1986م؛

الأصبهاني، أبو نعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج 1، ص 52، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ؛

البغوي، الحسين بن مسعود (متوفاي516هـ)، شرح السنة، ج 14، ص 373، تحقيق: شعيب الأرناؤوط - محمد زهير الشاويش، ناشر: المكتب الإسلامي - دمشق _ بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ - 1983م.

الزمخشري، أبو القاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاي538هـ) ربيع الأبرار، ج 1، ص 116.

هناد بن سري متوفاي243 هـ كه از راويان بخاري، مسلم و بقيه صحاح سته اهل سنت است، در كتاب الزهد به نقل از ضحاك مي نويسد:

عن الضحاك قال مر أبو بكر بطير واقع علي شجرة فقال طوبي لك يا طير تقع علي الشجر وتأكل الثمر ثم تطير وليس عليك حساب ولا عذاب ياليتني كنت مثلك والله لوددت أن الله خلقني شجرة إلي جانب الطريق فمر بي بعير فأخذني فأدخلني فاه فلاكني ثم ازدردني ثم أخرجني بعرا ولم أك بشرا.

قال وقال عمر يا ليتني كنت كبش أهلي سمنوني ما بدا لهم حتي إذا كنت أسمن ما أكون زارهم بعض ما يحبون فجعلوا بعضي شواء وبعضي قديدا ثم أكلوني فأخرجوني عذرة ولم أك بشرا قال وقال أبو الدرادء يا ليتني كنت شجرة تعضد ولم أك بشرا.

ابو بكر از جايي مي گذشت، پرنده اي را ديد كه بر شاخه درختي نشسته است، گفت: خوشا به حالت، بر شاخه درخت مي نشيني، از ميوه درخت مي خوري، پرواز مي كني و هيچ حساب و كتابي نداري، اي كاش من هم مثل تو بودم، به خدا سوگند، دوست داشتم خدا مرا بسان درختي بر كناره راه مي آفريد تا شتري از كنار من مي گذشت و مرا در دهانش مي گرفت و مي جويد و مي بلعيد سپس به صورت پشگل از شكمش خارج مي كرد؛ ولي انسان نبودم!!! .

عمر نيز گفته است: اي كاش قوچ خاندانم بودم تا در حد توانشان چاقم مي كردند و بعضي از بدنم را كباب و بعضي را خشك مي كردند و مي خوردند، سپس به صورت عذره دفع مي كردند و انسان آفريده نمي شدم.

ابو الدرداء مي گويد: اي كاش همانند درختي بودم كه قطع مي شود و بشر آفريده نمي شدم.

الكوفي، هناد بن السري (متوفاي243هـ)، الزهد، ج 1، ص 258، ح 449، باب من قال ليتني لم أخلق، تحقيق: عبد الرحمن عبد الجبار الفريوائي، ناشر: دار الخلفاء للكتاب الإسلامي - الكويت، الطبعة: الأولي، 1406هـ؛

الأصبهاني، أبو نعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج 1، ص 52، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ؛

البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسي أبو بكر (متوفاي458هـ) شعب الإيمان، ج 1، ص 485، ح 787، تحقيق: محمد السعيد بسيوني زغلول، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1410هـ؛

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 13، ص 317.

همچنين محمد بن سعد به نقل از عبد الله بن عامر بن ربيعه مي نويسد :

أخبرنا يزيد بن هارون ووهب بن جرير وكثير بن هشام قال أخبرنا شعبة عن عاصم بن عبيد الله بن عاصم عن عبد الله بن عامر بن ربيعة قال رَأَيْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَخَذَ تِبْنَةً مِنَ الأَرْضِ فَقَالَ: يَا لَيْتَنِي كُنْتُ هذِهِ التبْنَةَ لَيْتَنِي لَمْ أُخْلَقْ لَيْتَنِي لَمْ أَكُ شَيْئَاً لَيْتَ أُمي لَمْ تَلِدْنِي لَيْتَنِي كُنْتُ نَسْيَاً مَنْسِيَّاً.

عبد الله بن عامر بن ربيعه مي گويد: عمر پر كاهي از زمين بر داشت و گفت: اي كاش من اين پر كاه بودم، اي كاش به دنيا نمي آمدم، اي كاش هيچ نبودم، اي كاش مادرم مرا نمي زائيد، اي كاش فراموش شده بودم.

الزهري، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبري، ج 3، ص 360، ناشر: دار صادر - بيروت؛

إبن أبي شيبة الكوفي، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 7، ص 98، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولي، 1409هـ؛

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج 3، ص 440؛

البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسي أبو بكر (متوفاي458هـ) شعب الإيمان، ج 1، ص 486، تحقيق: محمد السعيد بسيوني زغلول، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1410هـ؛

البغوي، الحسين بن مسعود (متوفاي516هـ) شرح السنة، ج 14، ص 373، تحقيق: شعيب الأرناؤوط - محمد زهير الشاويش، ناشر: المكتب الإسلامي - دمشق _ بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ - 1983م؛

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 3، ص 270، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م؛

السيوطي، عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، تاريخ الخلفاء، ج 1، ص 129، تحقيق: محمد محي الدين عبد الحميد، ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة: الأولي، 1371هـ - 1952م.

و نيز مي توان به اعتراف خليفه اول اشاره كرد كه در واپسين لحظات عمرش از بسياري از اعمالش اظهار پشيماني مي كرد كه يكي از آن ها حمله به خانه فاطمه زهرا سلام الله عليها است.

بنابراين اگر واقعاً ابوبكر و عمر از بهشتي بودن و رضايت دائمي خداوند مطمئن بودند، چرا چنين سخناني را بر زبان جاري و چنين آروزهايي كرده اند؟

نگاهي به آخرين سخنان امير مؤمنان علي عليه السلام:

پس از مطالعه برخي از اعترافات و آرزوهاي دو خليفه اول، بي مناسبت نخواهد بود اگر نگاهي مقايسه آميز به آخرين سخنان امير مؤمنان علي عليه السلام نيز داشته باشيم. ابن اثير جزري در اسد الغابة مي نويسد:

عن عمرو ذي مر قال: لما أُصيب علي بالضربة، دخلتُ عليه وقد عَصَب رأْسه، قال قلت: يا أَمير المؤمنين، أَرني ضربتك. قال: فحلَّها، فقلت: خَدْشٌ وليس بشيء. قال: إِني مفارقكم. فبكت أَم كلثوم من وراء الحجاب، فقال لها: اسكتي، فلو ترين ماذا أَري لما بكيت. قال فقلت: يا أَمير المؤمنين، ما تري؟ قال: هذه الملائكة وفود، والنبييون، وهذا محمد يقول: يا علي، أَبْشِر، فما تصير إِليه خَيرٌ مما أَنت فيه.

عمرو ذي مر مي گويد: هنگامي كه علي عليه السلام ضربت خورد نزد وي رفتم ديدم سرش را بسته است گفتم: اي امير مؤمنان جاي ضربه شمشير را به من نشان بده، دستمال سرش را باز كرد، گفتم: زخم كوچكي است، فرمود: من از جمع شما مي روم، امّ كلثوم كه پشت پرده بود گريه كرد، فرمود: ساكت و آرام باش، اگر آنچه من مي بينم تو مي ديدي گريه نمي كردي، گفتم: اي امير مؤمنان چه مي بيني؟ فرمود: اين جا گروهي از فرشتگان و پيامبران جمع شده اند و اين هم رسول خدا محمد (صلي الله عليه وآله) است كه مي فرمايد: اي علي بشارتت باد، آنچه در انتظار تو است بهتر از چيزي است كه هم اكنون داري.

الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 4، ص 131، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1417 هـ - 1996 م.

زمخشري در ربيع الأبرار مي نويسد:

أسماء بنت عميس: أنا لعند علي بن أبي طالب بعد ما ضربه ابن ملجم، إذ شهق شهقة ثم أغمي عليه، ثم أفاق فقال: مرحباً، مرحباً، الحمد لله الذي صدقنا وعده، وأورثنا الجنة، فقيل له: ما تري؟ قال: هذا رسول الله، وأخي جعفر، وعمي حمزة، وأبواب السماء مفتحة، والملائكة ينزلون يسلمون علي ويبشرون، وهذه فاطمة قد طاف بها وصائفها من الحور، وهذه منازلي في الجنة. لمثل هذا فليعمل العاملون.

اسماء دختر عميس مي گويد: پس از آنكه علي عليه السلام به وسيله ابن ملجم ضربت خورد نزد آن حضرت بودم، ناگهان صيحه اي زد و بيهوش شد، سپس به هوش آمد وفرمود: خوش آمديد، خوش آمديد، سپاس خدا را كه وعده اش راست بود و ما را وارث بهشت قرار داد، سؤال شد: چه مي بيني؟ فرمود: اين رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) است واين هم برادرم جعفر و عمويم حمزه، درهاي آسمان باز و فرشتگان نازل مي شوند و به من سلام مي كنند و بشارت مي دهند و اين هم فاطمه است كه حور العين او را در بر گرفته اند و اين هم جايگاههاي من در بهشت است. برا ي چنين پاداشي كوشندگان بايد بكوشند.

الزمخشري، أبو القاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاي538هـ) ربيع الأبرار، ج 1، ص 438، طبق برنامه الجامع الكبير، الإصدار الرابع.

8. وجود منافقين در ميان «السابقون الأولون» ادعاي اهل سنت را باطل مي كند:

طبق آيات قرآن كريم در ميان همين (السابقون الأولون) كساني بودند كه خداوند آن ها را منافق و «في قلوبهم مرض» معرفي كرده است؛ در آيه 31 سوره مدثر مي فرمايد:

وَمَا جَعَلْنَا أَصحَْبَ النَّارِ إِلَّا مَلَئكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتهَُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِيمَانًا وَ لَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فيِ قُلُوبهِِم مَّرَضٌ وَ الْكَافِرُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بهَِاذَا مَثَلًا.

مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار داديم، و تعداد آن ها را جز براي آزمايش كافران معيّن نكرديم تا اهل كتاب [يهود و نصاري ] يقين پيدا كنند و بر ايمان مؤمنان بيفزايد، و اهل كتاب و مؤمنان (در حقّانيّت اين كتاب آسماني) ترديد به خود راه ندهند، و بيماردلان و كافران بگويند: خدا از اين وصف چه منظوري دارد؟!.

به اتفاق مفسرين سوره مدثر و به ويژه اين آيه در مكه نازل شده و مقصود از «في قلوبهم مرض» نيز منافقين هستند. و همين منافقين بودند كه به همراه ديگر مؤمنان و رسول خدا به مدينه هجرت كردند و جزء السابقون الأولون شدند.

بنابراين چگونه مي توان پذيرفت كه خداوند از تمام افرادي كه با پيامبر هجرت كردند، به صورت دائمي رضايت داشته باشد؛ حتي اگر جزء «في قلوبهم مرض» بوده باشند.

9. أبو الغاديه، در ميان (السابقون الأولون):

تاريخ صدر اسلام شاهد حضور چهره هايي در ميان (السابقون الأولون) است كه به اتفاق شيعه و سني، مورد غضب خداوند بوده كه جايگاهشان آتش جهنم خواهد بود. از جمله اين افراد كساني همچون ابوالغاديه قاتل عمار ياسر است.

ابن تيميه حراني در باره او مي نويسد:

كان مع معاوية بعض السابقين الأولين وإن قاتل عمار بن ياسر هو أبو الغادية وكان ممن بايع تحت الشجرة وهم السابقون الأولون ذكر ذلك ابن حزم وغيره.

برخي از السابقون الأولون (مهاجران نخستين) دور و بر معاويه بودند كه يكي از آنان ابوالغاديه قاتل عمار بن ياسر است، او كسي است كه در بيعت شجره حضور داشت و با پيامبر بيعت كرد، اين مطلب را ابن حزم و ديگران نقل كرده اند.

الحراني، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية أبو العباس (متوفاي728هـ)، منهاج السنة النبوية، ج6، ص333، تحقيق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولي، 1406هـ.

در حالي كه رسول خدا صلي الله عليه وآله در باره وي و گروهي كه او به آن ها تعلق داشت، فرمود:

وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَي الْجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَي النَّار.

عمار را گروه نابكار مي كشند؛ در حالي كه عمار آن ها را به سوي بهشت و آن ها عمار را به سوي آتش دعوت مي كنند.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 1، ص172، ح436، كتاب الصلاة،بَاب التَّعَاوُنِ في بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، و ج3، ص1035، ح 2657، الجهاد والسير، باب مَسْحِ الْغُبَارِ عَنِ النَّاسِ فِي السَّبِيلِ، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ - 1987م.

جالب اين است كه خود ابوالغاديه، قاتل عمار، نقل كرده است كه كشنده عمار در آتش است.

ذهبي در ميزان الإعتدال مي نويسد:

عن أبي الغادية سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول: قاتل عمار في النار وهذا شيء عجيب فإن عمارا قتله أبو الغادية.

از ابوغاديه نقل شده است كه گفت: از رسول خدا شنيدم كه فرمود: كشنده عمار در آتش است. و اين چيزي است شگفت آور؛ زيرا خود ابوالغاديه عمار را كشته است.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 2، ص 236، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1995م.

در نتيجه كساني همچون ابوالغاديه، هر چند كه جزء «سابقون الأولون» بوده اند؛ اما به خاطر اعمالي كه پس از نزول آيه انجام داده اند، رضايت خداوند از آن ها تبديل به غضب و خشم شده است.

10. ثعلبه بن حاطب بدري، از (السابقون الاولون) و از بانيان مسجد ضرار:

يكي از افرادي كه در جنگ بدر شركت داشته و به طور قطع جزء «السابقون الأولون» محسوب مي شود ثعلبة بن حاطب انصاري است. بررسي تاريخ زندگي وي، نتايج بسيار جالبي را به همراه دارد كه از جمله آن ها بطلان نظريه عدالت صحابه، رضايت دائمي خداوند از «السابقون الأولون»، بهشتي بودن حتمي آن ها و... است؛ زيرا به اعتراف بزرگان و دانشوران اهل سنت، وي جزء دوازده منافقي بوده كه مسجد ضرار را بنا نهاده اند.

همچنين اوكسي است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله براي او دعا كرد كه ثروتمند شود و تعهد گرفت كه زكات و صدقات را به موقع پرداخت نمايد؛ اما پس از آن كه به ثروت هنگفتي رسيد، تعهداتش را فراموش و از زكات تعبير به جزيه كرد و از دادن آن به نماينده رسول خدا خودداري نمود.

حضور ثعلبه در دو جنگ بدر و احد:

ابن اثير جزري در اسد الغابه مي نويسد:

ب د ع * ثعلبة ) بن حاطب بن عمرو بن عبيد بن أمية بن زيد بن مالك بن عوف بن عمرو بن عوف بن مالك بن الأوس الأنصاري الأوسي شهد بدرا قاله محمد بن إسحاق وموسي بن عقبة وهو الذي سأل النبي صلي الله عليه وسلم ان يدعو الله ان يرزقه مالا.

محمد بن اسحاق و موسي بن عقبه گفته اند: ثعلبه انصاري در جنگ بدر حضور داشت و او همان كسي است كه از رسول خدا (ص) تقاضا كرد، براي وي دعا كند تا پول دار شود.

الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 1، ص 237، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1417 هـ - 1996 م

ابن عبد البر در الإستيعاب مي نويسد:

آخي رسول الله * بين ثعلبة بن حاطب هذا وبين معتب بن عوف بن الحمراء شهد بدرا وهو مانع الصدقة.

رسول خدا (ص) بين ثعلبه و معتب بن عوف بن حمراء عقد برادري بست، ثعلبه در بدر حضور داشت و او كسي است كه از پرداخت زكات امتناع نمود.

إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 1، ص 210، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ.

محمد بن سعد نيز در الطبقات الكبري مي نويسد:

وآخي رسول الله صلي الله عليه وسلم بين ثعلبة بن حاطب ومعتب بن الحمراء من خزاعة حليف بني مخزوم وشهد ثعلبة بن حاطب بدرا وأحدا.

رسول خدا (ص) بين ثعلبه ومعتب عقد برادري بست، ثعلبه كسي است كه بدر و احد را درك كرده است.

الزهري، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبري، ج 3، ص 460، ناشر: دار صادر - بيروت.

صفدي نيز عين نقل طبقات الكبري را در الوافي بالوفيات آورده و مي نويسد:

ثعلبة بن حاطب بن عمرو بن عبيد بن أمية بن زيد بن مالك بن عوف بن عمرو بن عوف آخي رسول الله صلي الله عليه وسلم بينه وبين معتب بن عوف بن الصحراء شهد بدرا وأحدا وهو مانع الصداقة....

الصفدي، صلاح الدين خليل بن أيبك (متوفاي764هـ)، الوافي بالوفيات، ج 11، ص 9، تحقيق أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفي، ناشر: دار إحياء التراث - بيروت - 1420هـ- 2000م.

همچنين ابن كثير دمشقي سلفي، نام وي را در زمره افرادي كه در بدر حضور داشته اند ذكر كرده است.

القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 3، ص 385، باب اسماء اهل البدر، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت؛

القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ) السيرة النبوية، ج 2، ص 492، باب اسماء اهل البدر.

بنابراين در بدري بودن اين شخص هيچ شك و شبهه اي نيست.

ثعلبه و برپايي مسجد ضرار:

خداوند در قرآن كريم منافقاني كه مسجد ضرار را با هدف ضربه زدن به اسلام و تقويت جبهه كفر بنا كردند، به شدت توبيخ مي كند و مي فرمايد:

وَالَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَكُفْراً وَتَفْريقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ وَإِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْني وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُون . التوبه / 107.

و آن هايي كه مسجدي اختيار كردند كه مايه زيان و كفر و پراكندگي ميان مؤمنان است، و [نيز] كمينگاهي است براي كسي كه پيش از اين با خدا و پيامبر او به جنگ برخاسته بود، و سخت سوگند ياد مي كنند كه جز نيكي قصدي نداشتيم؛ و [لي ] خدا گواهي مي دهد كه آنان به طور قطع دروغگو هستند.

بسياري از دانشمندان تاريخ و تفسير اهل سنت، نام ثعلبه بن حاطب را در رديف نام كساني قرار داده اند كه در ساختن مسجد ضرار نقش داشته اند.

محمد بن جرير طبري در تفسير و تاريخش، ابن كثير دمشقي، ابن أبي حاتم رازي، جلال الدين سيوطي، ثعلبي، عبد الرحمن بن جوزي و... در تفسيرشان، ابن هشام حميري در السيرة النبوية و... مي نويسند:

وَكَانَ الَّذِينَ بَنَوهُ اثْنَي عَشَرَ رَجُلا: خِذَامُ بْنُ خَالِدٍ مِنْ بَنِي عُبَيْدِ بْنِ زَيْدٍ أَحَدُ بَنِي عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ وَمِنْ دَارِهِ أَخْرَجَ مَسْجِدَ الشِّقَاقِ، وَثَعْلَبَةُ بْنُ حَاطِبٍ مِنْ بَنِي عُبَيْدٍ، وَهَزَّالُ بْنُ أُمَيَّةَ بْنِ زَيْدٍ، وَمُعْتَبُ بْنُ عُشَيْرَ مِنْ بَنِي ضُبَيْعَةَ بْنِ زَيْدٍ...

مسجد ضرار را دوازده نفر بنا كردند... ثعلبه بن حاطب از بنو عبيد...

الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310هـ)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 186، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت؛

الطبري، محمد بن جرير، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 11 ، ص 23، ناشر: دار الفكر، بيروت - 1405هـ

القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 403، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1401هـ؛

إبن أبي حاتم الرازي، عبد الرحمن بن محمد بن إدريس (متوفاي327هـ)، تفسير القرآن، ج 6، ص 1880، تحقيق: أسعد محمد الطيب، ناشر: المكتبة العصرية - صيدا؛

السيوطي، عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين (متوفاي911هـ)، الدر المنثور، ج 3، ص 277، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1993؛

الثعلبي النيسابوري، أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم (متوفاي427 هـ)، الكشف والبيان (تفسير الثعلبي )، ج 6، ص 221، : تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان، الطبعة: الأولي، 1422هـ-2002م؛

الحميري المعافري، عبد الملك بن هشام بن أيوب أبو محمد (متوفاي213هـ)، السيرة النبوية، ج 5 ، ص 212، تحقيق طه عبد الرءوف سعد، ناشر: دار الجيل، الطبعة: الأولي، بيروت - 1411هـ.

سيوطي در الإتقان مي نويسد:

5662 * ( والذين اتخذوا مسجدا ضرارا ) * قال ابن إسحاق إثنا عشر من الأنصار خذام بن خالد وثعلبة بن حاطب وهو من بني أمية بن زيد ومعتب بن قشير....

ابن اسحاق گفته است: دوازده نفر از انصار مسجد ضرار را ساختند كه يكي از آنان ثعله بن حاطب است.

السيوطي، عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين (متوفاي911هـ)، الإتقان في علوم القرآن، ج 2، ص 387، تحقيق: سعيد المندوب، ناشر: دار الفكر - لبنان، الطبعة: الأولي، 1416هـ- 1996م.

سمعاني در تفسيرش مي نويسد:

قوله تعالي: * ( والذين اتخذوا مسجدا ضرارا وكفرا ) نزلت الآية في قوم من المنافقين منهم: وديعة بن ثابت، وثعلبة بن حاطب....

اين آيه در باره گروهي از منافقان نازل شده است كه در ساختن مسجد ضرار همكاري كرده اند، يكي از آنان ثعلبه بن حاطب است.

السمعاني، أبو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار (متوفاي489هـ)، تفسير القرآن، ج 2، ص 348، ذيل آيه، تحقيق: ياسر بن إبراهيم و غنيم بن عباس بن غنيم، ناشر: دار الوطن - الرياض - السعودية، الطبعة: الأولي، 1418هـ- 1997م.

بغوي مي نويسد:

نزلت هذه الآية في جماعة من المنافقين بنوا مسجدا يضارون به مسجد قباء وكانوا اثني عشر رجلا من أهل النفاق وديعة بن ثابت وخذام بن خالد ومن داره اخرج هذا المسجد وثعلبة بن حاطب وحارثة بن عمرو.

آيه مربوط به مسجد ضرار در شأن گروهي از منافقان است كه هدفشان ضرر زدن به مسجد قبا بود، اين گروه از منافقان دوازده نفر بودند،... يكي از آنان ثعلبه بن حاطب است.

البغوي، الحسين بن مسعود (متوفاي516هـ)، تفسير البغوي، ج 2، ص 326، تحقيق: خالد عبد الرحمن العك، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

أبو الحسن ماوردي در النكت والعيون مي نويسد:

قوله عز وجل: ) وَالَّذِينَ اتَّخَذُواْ مَسْجِداً ضِرَاراً وَكُفْراً ( هؤلاء هم بنو عمرو بن عوف وهم اثنا عشر رجلاً من الأنصار المنافقين، وقيل: هم خذام بن خالد ومن داره أخرج مسجد الشقاق، وثعلبة بن حاطب، وَمُعَتِّب بن قشير، وأبو حبيبة بن الأزعر، وعباد بن حنيف أخو سهل بن حنيف، وجارية بن عامر، وابناه مُجمِّع وزيد ابنا جارية، ونبتل بن الحارث، وبجاد بن عثمان،

اين سخن خداوند متعال: (وَالَّذِينَ اتَّخَذُواْ مَسْجِداً ضِرَاراً وَكُفْرا) در شأن گروهي از اهل نفاق است كه دوازده نفر بودند،... يكي از آنان ثعلبه بن حاطب است.

الماوردي البصري الشافعي، علي بن محمد بن حبيب (متوفاي450هـ)، النكت والعيون، ج 2، ص 400، تحقيق: السيد ابن عبد المقصود بن عبد الرحيم، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان.

ابن عادل در تفسير اللباب مي نويسد:

قال ابنُ عباسٍ، ومجاهدٌ، وقتادةُ، وعامة المفسِّرين: الذين اتَّخَذُوا مسجد الضرار كانوا اثني عشر رجلاً من المنافقين، وديعة بن ثابت، وخذام بن خالد ومن داره أخرج هذا المسجد، وثعلبة بن حاطب....

ابن عباس و مجاهد و قتاده و همه مفسران گفته اند: افرادي كه در ساخت و بناي مسجد ضرار نقش داشته اند دوازده نفر از منافقان بوده اند، يكي از آنان ثعلبه بن حاطب بود.

تفسير اللباب، ابن عادل، ج 8، ص 367، طبق برنامه المكتبة الشاملة.

ثعلبه و امتناع از پرداخت زكات:

زكات از واجبات و احكام اقتصادي دين اسلام است كه اعتقاد به آن مكمل اصول اعتقادي است، ولذا در بعضي از آيات قرآن بلا فاصله پس از دستور به نماز قرار گرفته كه به معناي درجه اهميت آن و پرداخت آن با شرايط خاص بر هر فرد مسلماني لازم و واجب است، و از طرفي افرادي كه منكر زكات بوده و يا در پرداخت آن كوتاهي كرده به سختي مورد نكوهش قرار گرفته اند.

در سوره توبه در باره منافقين مي فرمايد:

وَمِنهُْم مَّنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئنِ ْ ءَاتَئنَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ. فَلَمَّا ءَاتَئهُم مِّن فَضْلِهِ بخَِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ وَّ هُم مُّعْرِضُونَ. فَأَعْقَبهَُمْ نِفَاقًا فيِ قُلُوبهِِمْ إِليَ يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَ بِمَا كَانُواْ يَكْذِبُون . التوبة / 75_ 77.

بعضي از آن ها [منافقان] با خدا پيمان بسته بودند كه: اگر خداوند ما را از فضل خود روزي دهد، به طور قطع صدقه خواهيم داد و از صالحان (و شاكران) خواهيم بود!.

امّا هنگامي كه خدا از فضل خود به آن ها بخشيد، بخل ورزيدند و سرپيچي كردند و روي برتافتند!.

اين عمل، (روح) نفاق را، تا روزي كه خدا را ملاقات كنند، در دلهايشان برقرار ساخت. اين به خاطر آن است كه از پيمان الهي تخلّف جستند و به خاطر آن است كه دروغ مي گفتند.

به شهادت اكثر مفسرين اهل سنت، اين آيات در باره ثعلبه بن حاطب بدري نازل شده است.

محمد بن جرير طبري در تفسيرش مي نويسد:

حدثني محمد بن سعد، قال: ثني أبي، قال: ثني عمي، قال: ثني أبي، عن أبيه، عن ابن عباس قوله: ومنهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله... الآية، وذلك أن رجلا يقال له ثعلبة بن حاطب من الأنصار، أتي مجلسا فأشهدهم، فقال: لئن آتاني الله من فضله، آتيت منه كل ذي حق حقه، وتصدقت منه، ووصلت منه القرابة فابتلاه الله فآتاه من فضله، فأخلف الله ما وعده، وأغضب الله بما أخلف ما وعده، فقص الله شأنه في القرآن: ومنهم من عاهد الله... الآية، إلي قوله: يكذبون.

از ابن عباس در شأن نزول اين آيه چنين نقل شده است كه گفت: شخصي به نام ثعلبه در حضور گروهي از مردم چنين گفت و آنان را شاهد گرفت كه اگر خدا به من تفضلي كند و ثروت و مالي عنايت نمايد، حقوق هر صاحب حقي را خواهم پرداخت، زكات مالم را اداء خواهم نمود، به نزديكانم رسيدگي خواهم كرد، خداوند سبحان به وي ثروت فراواني عنايت فرمود تا آزمايش شود؛ اما او به هيچ يك از وعده هايش عمل نكرد و خشم و غضب الهي را فراهم نمود كه در اين آيه داستانش نقل شده است.

الطبري، محمد بن جرير، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 10، ص 241، ح 13204، ناشر: دار الفكر، بيروت - 1405هـ.

فخر رازي در باره شأن نزول آيه مي گويد:

والمشهور في سبب نزول هذه الآية أن ثعلبة بن حاطب قال: يا رسول الله ادع الله أن يرزقني مالا. فقال عليه السلام: « يا ثعلبة قليل تؤدي شكره خير من كثير لا تطيقه »....

آنچه كه در شأن نزول اين آيه شهرت دارد اين است كه ثعلبه به رسول خدا (ص) عرض كرد: دعا كن تا خدا به من ثروتي عنايت كند، فرمود: اي ثعلبه! مال اندكي كه شكر آن را به جا آوري بهتر از ثروت فراواني است كه نتواني حق آن را اداء نمايي..

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 16، ص 138، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1421هـ - 2000م.

ابن كثير دمشقي پس از ذكر آيه مي گويد:

وقد ذكر كثير من المفسرين منهم ابن عباس والحسن البصري أن سبب نزول هذه الآية الكريمة في ثعلبة بن حاطب...

بسياري از مفسران مانند ابن عباس و حسن بصري گفته اند: سبب نزول اين آيه كريمه ثعلبه بن حاطب است.

القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 388، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1401هـ.

ابن عربي پس از آوردن سخنان مفسران در باره آيه، مي گويد: اين آيه در باره ثعلبه نازل شده است و آن را صحيح ترين سخن مي داند:

هذه الآية اختلف في شأن نزولها علي ثلاثة أقوال الأول أنها نزلت في شأن مولي لعمر قتل حميما لثعلبة فوعد إن وصل إلي الدية أن يخرج حق الله فيها فلما وصلت إليه الدية لم يفعل الثاني أن ثعلبة كان له مال بالشام فنذر إن قدم من الشام أن يتصدق منه فلما قدم لم يفعل الثالث وهو أصح الروايات أن ثعلبة بن حاطب الأنصاري المذكور قال للنبي ادع الله أن يرزقني مالا أتصدق منه....

در شان نزول آيه سه نظريه وجود دارد:

1. در شان غلامي از غلامان عمر نزل شده است كه شتري ارزشمند از ثعلبه را كشته بود و گفته بود كه اگر ديه شتر را بگيرد حقوق الهي را به پردازد؛ ولي پس از گرفتن ديه به تعهدش عمل نكرد؛

2. نظر دوم اين است كه ثعلبه مالي در شام داشت و نذر كرد كه اگر به شام برگشت، از آن صدقه بدهد؛ اما زماني كه به شام رسيد، از انجام تعهدش امتناع كرد؛

3. نظر سوم كه صحيح ترين نظر است، اين است كه ثعله بن حاطب انصاري كه پيش از اين نامش ذكر شد، به رسول خدا عرض كرد: براي من دعا كن كه خداوند مالي بدهد تا صدقه دهم...

إبن العربي، أبو بكر محمد بن عبد الله (متوفاي543هـ)، أحكام القرآن، ج 2، ص 547، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر - لبنان.

ابن جوزي در باره اقوالي كه در شأن نزول آيه وجود دارد مي گويد:

قوله تعالي: ( ومنهم من عاهد الله ) في سبب نزولها أربعة أقوال: أحدها: أن ثعلبة بن حاطب الأنصاري، أتي رسول الله فقال: يا رسول الله، ادع الله أن يرزقني مالا، فقال: " ويحك يا ثعلبة، قليل تؤدي شكره، خير من كثير لا تطيقه " قال: ثم قال مرة...

والثاني: أن رجلا من بني عمرو بن عوف، كان له مال بالشام، فأبطأ عنه، فجهد له جهدا شديدا، فحلف بالله لئن آتانا من فضله... والثالث: أن ثعلبة ومعتب بن قشير، خرجا علي ملأ، فقالا: والله لئن رزقنا الله لنصدقن... والرابع: أن نبتل بن الحارث، وجد بن قيس، وثعلبة بن حاطب، ومعتب بن قشير، قالوا: لئن آتانا الله من فضله لنصدقن. فلما آتاهم من فضله بخلوا به فنزلت هذه الآية، قاله الضحاك.

إبن الجوزي، عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي597هـ)، زاد المسير في علم التفسير، ج 3، ص 321، : ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1404هـ.

طبق آن چه ابن جوزي نقل كرده است، در هر چهار صورت آيه در باره ثعلبه نازل شده است. در نظر اول، سوم و چهارم صراحتاً اسم او آمده و در نظريه دوم نيز مي تواند منظور از «رجلاً من بني عمرو بن عوف» ثعلبه باشد؛ زيرا وي نيز از همين قبيله بوده و عمرو بن عوف از اجداد وي است.

سخنان و اقوال ديگر مفسران از بزرگان اهل سنت در تفسير اين آيه متنوع و فراوان است كه به جهت پرهيز از تكرار و طولاني شدن، فقط به نام افرادي كه به صراحت گفته اند اين آيه در باره ثعلبه نازل شده است بسنده و به ذكر آثارشان بسنده مي كنيم:

أسباب نزول الآيات، الواحدي النيسابوري، ص 170 و الإتقان في علوم القرآن، السيوطي، ج 2 ص 387 و التسهيل لعلوم التنزيل، الغرناطي الكلبي، ج 2 ص 81 و الدر المنثور، جلال الدين السيوطي، ج 3، ص 261 و السيرة النبوية - ابن هشام الحميري - ج 4 ص 978 و المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ابن عطية الأندلسي، ج 3، ص 61 و تفسير ابن أبي حاتم، ج 6، ص 1847 و تفسير ابن كثير، ج 2، ص 388 و تفسير أبي السعود، ج 4، ص 85 و تفسير البحر المحيط، أبي حيان الأندلسي، ج 8 ص 276 و تفسير البغوي، ج 2، ص 312 و تفسير البيضاوي، ج 3، ص 159 و تفسير الثعالبي، ج 3 ص 199 و تفسير الثعلبي، ج 5 ص 72 و تفسير الجلالين، المحلي، السيوطي، ص 253 و تفسير السمرقندي، ج 2، ص 75 و تفسير السمعاني، ج 2، ص 331 و تفسير النسفي، ج 2، ص 100 و تنوير المقباس من تفسير ابن عباس، الفيروز آبادي، ص 162 و فتح القدير، الشوكاني، ج 2، ص 385 و معاني القرآن، النحاس، ج 3، ص 235 و...

ثعلبه بن حاطب از منافقان بود:

افزون بر آن چه كه در داستان بناي مسجد ضرار گذشت، برخي از عالمان اهل سنت، صريحاً ثعلبة بن حاطب را در ليست منافقين قرار داده اند.

أبو جعفر محمد بن حبيب بغدادي (متوفاي: 245هـ)، در كتاب المحبر باب أسماء المنافقين مي نويسد:

اسماء المنافقين وهم ستة وثلاثون رجلا منهم من الاوس (دري) بن الحارث و (الجلاس) بن سويد بن الصامت... و (ثعلبة) بن حاطب و (المعتب) ابن قشير وهما اللذان عادا الله " لئن آتانا من فضله لنصدقن ولنكونن من الصالحين....

منافقين 36 نفر بودند كه از جمله آن ها ثعلبة بن حاطب است.

البغدادي، أبو جعفر محمد بن حبيب بن أمية (متوفاي245هـ)، المحبر، ج 1، ص 467 ـ 468.

بنابراين در منافق بودن وي شك و شبهه اي وجود ندارد. با توجه به اين مطلب، آيا مي توان ادعا كرد كه خداوند از چنين كسي رضايت دائمي خود را اعلام كرده باشد و او را حتماً وارد بهشت خواهد كرد؟!!!

11. قاتلان عثمان در ميان «السابقون الأولون»:

طبق اعتقاد مسلّم اهل سنت، افرادي كه در قضيه كشته شدن عثمان شركت داشته اند، كافر، ستمگر، فاسق و اهل آتش هستند.

ابن حزم اندلسي مي گويد:

فقتلوه ولا خير من ذلك عند أحد لعن الله من قتله والراضين بقتله فما رضي أحد منهم قط بقتله... فساق محاربون سافكون دما حراما عمدا بلا تأويل علي سبيل الظلم والعدوان فهم فساق ملعون.

عثمان را كشتند، هيچ كس اين عمل را ستايش نمي كند، خدا لعنت كند كسي را كه عثمان را كشت وآن كه به كشته شدنش راضي بود... خون حرامي را عمداً و ستمگرانه ريختند، اينان فاسقان نفرين شده هستند.

إبن حزم الظاهري، علي بن أحمد بن سعيد أبو محمد (متوفاي456هـ) الفصل في الملل والأهواء والنحل، ج 4، ص 123 ـ 125، ناشر: مكتبة الخانجي، القاهرة.

شمس الدين ذهبي در تاريخ الإسلام مي نويسد:

فكل هؤلاء نبرأ منهم ونبغضهم في الله، ونكل أمورهم إلي الله عز وجل...

از تمام افرادي كه در كشته شدن عثمان شركت داشتند بيزاري مي جوئيم و به خاطر خدا با آنان دشمن هستيم و عاقبت كار آنان را به خدا واگذار مي كنيم.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 3، ص 654، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م.

و در جاي ديگر مي نويسد:

وروي سليمان بن أبي شيخ، عن عبد الله بن صالح العجلي قال: أقبل الحكم بن هشام يريد مندلا، فلما جلس قال له أصحاب مندل: يا أبا محمد، ما تقول في عثمان قال: كان والله خيار الخيرة، أمير البررة، قتيل الفجرة...

از حكم بن هشام سؤال شد: نظر تو در باره عثمان چيست؟ گفت: به خدا سوگند، او بر گزيده نيكان، پيشواي نيكوكاران، كشته شده به وسيله بدكاران بود....

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 11، ص 93، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م؛

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 7، ص 158، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

ابن كثير دمشقي سلفي مي نويسد:

ولقد أحسن بعض السلف إذ يقول وقد سئل عن عثمان: هو أمير البررة، وقتيل الفجرة، مخذول من خذله، منصور من نصره.

چه نيكو گفته اند بعضي از گذشتگان هنگامي كه از عثمان سؤال شد گفت: عثمان پيشواي نيكو كاران و كشته بدكاران است، ذليل و خوار شد كسي كه او را خوار كرد و ياري شده است كسي كه او را ياري كرد..

القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 7، ص 222، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.

بخاري در تاريخ الكبير و الأوسط و بسياري ديگر از بزرگان اهل سنت نوشته اند كه، عائشه همواره قاتلين عثمان را نفرين مي كرد و مي گفت:

قُتِلَ وَاللَّهِ مَظْلُومًا لَعَنَ اللَّهُ قَتَلَتَهُ...

عثمان مظلومانه كشته شد، خدا لعنت كند قاتلان او را....

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، التاريخ الصغير (الأوسط)، ج 1، ص 95، تحقيق: محمود إبراهيم زايد، ناشر: دار الوعي، مكتبة دار التراث - حلب، القاهرة، الطبعة: الأولي، 1397هـ - 1977م؛

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، التاريخ الكبير، ج 4، ص 358، تحقيق: السيد هاشم الندوي، ناشر: دار الفكر؛

النميري البصري، أبو زيد عمر بن شبة (متوفاي262هـ)، تاريخ المدينة المنورة، ج 2، ص 265، تحقيق علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1417هـ-1996م؛

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج 2، ص 298؛

إبن أبي الدنيا، أبو بكر عبد الله بن محمد بن عبيد (متوفاي281هـ)، مجابو الدعوة، ج 1، ص 65؛

الطبراني، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج 1، ص 88، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ - 1983م؛

القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 7، ص 195، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.

هيثمي پس از نقل روايت مي گويد:

رواه الطبراني ورجاله رجال الصحيح غير طلق وهو ثقة.

طبراني اين روايت را نقل كرده و تمام راويان آن راويان صحيح بخاري هستد؛ غير از طلق كه او نيز مورد اعتماد است.

الهيثمي، علي بن أبي بكر (متوفاي807هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 9، ص 97، ناشر: دار الريان للتراث / دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت - 1407.

أبو بكر آجري به نقل از حذيفة مي نويسد:

حدثنا أبو محمد عبد الله بن صالح البخاري، قال: حدثنا إسحاق بن إبراهيم قال: حدثنا حماد بن يزيد، عن ابن عون، عن الوليد [ أبي ] بشر، عن جندب، عن حذيفة قال: قد ساروا إليه والله ليقتلنه، قال: قلت: فأين هو؟ قال: في الجنة، قال: قلت: فأين قتلته؟ قال: في النار والله.

حذيفه گفته است: عثمان را كشتند، گفتم: او اكنون كجا است؟ گفت: در بهشت، گفتم: قاتلان او كجا هستند؟ گفت: به خدا سوگند در آتش.

الآجري، أبي بكر محمد بن الحسين (متوفاي360هـ) الشريعة، ج 4، ص 1996، ح 1464، تحقيق الدكتور عبد الله بن عمر بن سليمان الدميجي، ناشر: دار الوطن - الرياض / السعودية، الطبعة: الثانية، 1420 هـ - 1999 م.

حال در اين جا به برخي از افرادي كه هم جزء «السابقون الأولون» و هم جزء قاتلان عثمان بوده اند اشاره مي كنيم:

فروه بن عمرو انصاري:

فروة بن عمرو از كساني است كه در بيعت عقبه اول و نيز در جنگ بدر حضور داشته است؛ پس به طور قطع آيه «السابقون الأولون» شامل وي خواهد شد؛ اما همين شخص از كساني است كه در قضيه كشتن عثمان حضور داشت تا جايي كه مالك بن أنس رئيس مالكي ها به همين خاطر از آوردن اسم او در كتابش خودداري و به جاي آن از لقبش استفاده مي كند. ابن عبد البر در الإستيعاب مي نويسد:

فروة بن عمرو بن ودقة بن عبيد بن عامر بن بياضة البياضي الأنصاري شهد العقبة وشهد بدرا وما بعدها من المشاهد مع رسول الله صلي الله عليه وسلم... ولم يسمه [المالك] في الموطأ وكان ابن وضاح وابن مزين يقولان إنما سكت مالك عن اسمه لأنه كان ممن أعان علي قتل عثمان رضي الله عنه.

فروة بن عمرو در عقبه و جنگ بدر و ديگر جنگ ها با رسول خدا (ص) حضور داشت... مالك اسم او را در موطأ نياورده است، ابن وضاح و ابن مزين گفته اند كه مالك به خاطر اين اسم او را نمي برده چون از كساني است كه در كشتن عثمان شريك بوده است.

إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 3، ص 1260، رقم: 2074، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ.

الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 4، ص 179، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1417 هـ - 1996 م.

جَبَلَه بن عمرو انصاري، كسي كه از دفن عثمان در قبرستان مسلمانان ممانعت كرد:

جبلة بن عمرو انصاري ساعدي، صحابي بزرگ رسول خدا و از ياران امير مؤمنان عليه السلام در صفين، از كساني است كه در قضيه كشتن عثمان و هجوم به خانه او نقش برجسته اي دارد و از نخستين كساني است كه علنا بر ضد عثمان سخن گفت و مردم را عليه او شوراند. و نيز جبلة بن عمرو همان كسي است كه از دفن عثمان در قبرستان مسلمانان جلوگيري و اجازه نداد كه بر جنازه عثمان نماز خوانده شود.

طبق تعريفي كه از إبن تيميه در باره «السابقون الأولون» گذشت و ابوالغاديه را كه فقط در حديبيه حضور داشته، از «السابقون الأولون» به حساب آورد، اين تعريف به طور قطع شامل جبلة بن عمرو نيز خواهد شد؛ چرا كه او به اتفاق دانشمندان اهل سنت از كساني است كه در جنگ احد و ديگر جنگ هاي زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم حضور داشته است.

ابن عبد البر قرطبي، او را از فاضلان و فقيهان صحابه مي داند:

جبلة بن عمرو الأنصاري الساعدي ويقال هو اخو أبي مسعود الأنصاري وفي ذلك نظر يعد في أهل المدينة روي عنه سليمان بن يسار وثابت بن عبيد قال سليمان بن يسار كان جبلة بن عمرو فاضلا من فقهاء الصحابة وشهد جبلة بن عمرو صفين مع علي رضي الله عنه وسكن مصر.

جبلة بن عمرو انصاري، برخي گفته اند كه او برادر ابومسعود انصاري بوده كه اين مطلب جاي ترديد دارد. او از اهالي مدينه به شمار مي رود. سليمان بن يسار گفته كه جبلة بن عمرو، فاضل و از فقيهان صحابه بود كه در ركاب علي عليه السلام در جنگ صفين حضور داشت و ساكن مصر بوده است.

القرطبي، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (متوفاي463 هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 1، ص 235، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ.

شمس الدين ذهبي او را از فاضلان اصحاب و از افرادي كه در احد حضور داشته است، مي داند:

جبلة بن عمرو بن أوس بن عامر الأنصاري الساعدي. وهم بعضهم وقال: هو أخو أبي مسعود البدري: فأبو مسعود من بني لحارث بن الخزرج.

شهد أحداً وغيرها، وشهد فتح مصر وصفين قال ابن عبد البر: كان فاضلاً من فقهاء الصحابة.

جبلة بن عمرو... برخي خيال كرده اند كه او برادر عبد الله بن مسعد بوده و حال آن كه ابومسعود از بني حارث از قبيله خزرج است.

او در جنگ احد و ديگر جنگ ها و نيز در فتح مصر و جنگ صفين حضور داشته است. ابن عبد البر گفته است كه او فاضل و از فقيهان صحابه بوده است.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 4، ص 28، تحقيق: د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م.

ابن حجر عسقلاني تصريح مي كند كه او در جنگ احد حضور داشته و وي همان كسي است كه از به خاك سپاري عثمان در بقيع جلوگيري كرد:

جبلة بن عمرو بن أوس بن عامر بن ثعلبة بن وقش بن ثعلبة بن طريف بن الخزرج بن ساعدة الساعدي الأنصاري قال بن السكن شهد أحدا قال وهو غير أخي أبي مسعود لاختلاف النسبتين قلت هو كما قال وروي بن شبة في أخبار المدينة من طريق عبد الرحمن بن أزهر أنهم لما أرادوا دفن عثمان فانتهوا إلي البقيع فمنعهم من دفنه جبلة بن عمرو الساعدي فانطلقوا إلي حش كوكب ومعهم معبد بن معمر فدفنوه فيه.

جبلة بن عمرو... ابن سكن گفته كه او در جنگ احد حضور داشته است. او غير از برادر ابومسعود است؛ چرا كه نسب او غير از نسب ابومسعود است. همان طور كه إبن شبه در اخبار المدينه از طريق عبد الرحمن بن أزهر نقل كرده است، مردم قصد داشتند كه عثمان را در بقيع دفن كنند؛ ولي جبلة بن عمرو انصاري از اين كار جلوگيري كرده است؛ پس او را در «حش كوكب» (باغي خارج از بقيع) برده و در حالي كه معبد بن معمر نيز با آن ها بود، دفن كردند.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 1، ص 457، رقم: 1081، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412 - 1992.

محمد بن حبيب بغدادي در باره ممانعت جبله از نماز خواندن بر جنازه عثمان و دفن عثمان مي نويسد:

فلما قتل عثمان بن عفان خرج به نفر من قريش ليلاً ليصلوا عليه ويدفنوه فأتاهم جبلة بن عمرو الساعدي فمنعهم الصلاة عليه.

زماني كه عثمان كشته شد، برخي از مردم قريش از خانه خارج شدند تا بر جنازه او نماز بخوانند و او را دفن كنند، جبلة بن عمرو ساعدي آمد و از خواندن نماز جلوگيري كرد.

البغدادي، محمد بن حبيب (متوفاي245هـ)، المنمق في أخبار قريش، ج 1، ص 295، تحقيق: خورشيد أحمد فارق، ناشر: عالم الكتب - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1405هـ -1985م.

نميري در تاريخ المدينة مي نويسد:

فانتهوا به إلي البقيع فمنعهم من دفنه جبلة بن عمرو الساعدي فانطلقوا إلي حش كوكب ومعهم عائشة بنت عثمان معها مصباح في حق فصلي عليه مسور بن مخرمة الزهري ثم حفروا له فلما دلوه صاحت بنته عائشة فلم يضعوا علي لحده لبنا وهالوا عليه التراب.

تشييع كنندگان به بقيع رسيدند؛ هنگامي كه با ممانعت جبلة بن عمرو ساعدي مواجه شدند، به سوي «حش كوكب» رفتند؛ در حالي كه عائشه دختر عثمان نيز با آن ها بود و چراغي همراه داشتند كه پوشانده شده بود تا كسي با خبر نشود، مسور بن مخرمة زهري بر او نماز خواند، سپس قبري كندند، زماني كه مي خواستند او را داخل قبر بگذارند، عائشه دختر عثمان صيحه اي زد، آن ها (به خاطر اين كه كسي نفهمد) بدون اين كه خشتي بر لحد او بگذارند، خاك روي بدنش ريختند.

النميري البصري، أبو زيد عمر بن شبة (متوفاي262هـ)، تاريخ المدينة المنورة، ج 2، ص 263، تحقيق: علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1417هـ-1996م .

شمس الدين سخاوي مي نويسد:

جبلة بن عمرو بن أوس بن عامر بن ثعلبة بن وقش بن ثعلبة بن طريف بن الخزرج بن ساعدة الساعدي الأنصاري شهدا أحدا وروي ابن شبة في أخبار المدينة من طريق عبد الرحمن بن أزهر أنهم لما أرادوا دفن عثمان انتهوا إلي البقيع فمنعهم جبلة هذا من دفنه فانطلقوا به إلي حش كوكب ومعهم معبد بن عمرو فدفنوه به.

السخاوي، الإمام الحافظ شمس الدين محمد بن عبد الرحمن، التحفة اللطيفة في تاريخ المدينة الشريفة، ج 1، ص 235، رقم: 739، (متوفاي902هـ) ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1414هـ/ 1993م.

جبلة بن عمرو از نخستين كساني است كه جسورانه عليه عثمان موضع گرفت و سوگند ياد كرد كه او را به قتل برساند. بلاذري در انساب الأشراف و طبري، ابن أثير جزري و ابن كثير دمشقي سلفي در تاريخشان و نويري در نهاية الأرب مي نويسند:

مر عثمان بن عفان علي جبلة بن عمرو الساعدي وهو علي باب داره وقد أنكر الناس عليه ما أنكروا فقال له: يا نعثل والله لأقتلنك ولأحملنك علي قلوصٍ جرباء ولأخرجنك إلي حرة النار؛ ثم أتاه وهو علي المنبر فأنزله وكان أول من اجترأ علي عثمان وتجهمه بالمنطق الغليظ، وأتاه يوماً بجامعة فقال: والله لأطرحنها في عنقك أو لتتركن بطانتك هذه وأطعمت الحارث بن الحكم السوق وفعلت وفعلت.

عثمان بن عفان از كنار جبلة بن عمرو كه بر در خانه اش ايستاده بود عبور كرد،.... جبله گفت: اي نعثل (اشاره به مرد يهودي بد چهره و قد بلند) به خدا سوگند تو را خواهم را مي كشم و بر شتري جوان و داراي بيماري جرب (كه پشم هاي بدنش ريخته و سواري آن بسيار دردناك است) سوار خواهم كرد و تو را به آتش خواهم انداخت؛ سپس (در مسجد) نزد عثمان آمد و او را از منبر پايين كشيد.

جبله نخستين كسي بود كه عليه عثمان جرأت يافت و به تندي با او صحبت كرد. روزي عبائي با خود آورده بود و به عثمان گفت: به خدا سوگند آن را در گردن تو خواهم انداخت يا اين كساني كه را كه رازدار خويش قرار داده اي از خود دور مي كني؛ تو حارث بن حكم (از بستگان عثمان) را مالك بازار كرده اي و چنين و چنان كرده اي.

الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 661، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت؛

الجزري الشيباني، أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم (متوفاي630هـ)، الكامل في التاريخ، ج 3، ص 58، تحقيق: عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ؛

إبن كثير القرشي، إسماعيل بن عمر أبو الفداء (متوفاي774 هـ)، البداية والنهاية ج 7، ص 176، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت؛

النويري، شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب (متوفاي733هـ)، نهاية الأرب في فنون الأدب، ج 19، ص 292، تحقيق: مفيد قمحية وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1424هـ - 2004م.

ابن عساكر دمشقي در باره او مي نويسد:

فكان من أشد القوم علي عثمان صوتا جبلة بن عمرو الأنصاري فقالت صفية وصغوها مع عثمان من هذا الذي يرفع صوته علي أمير المؤمنين فقالت عائشة هذا جبلة بن عمرو الأنصاري فصاحت صفية يا جبيلة أترفع صوتك علي أمير المؤمنين فقالت عائشة وصغوها مع الملأ الذين حصروا عثمان لم تصغرين اسمه ادعيه يا جبلة فإن الله لم ينقصه ولم ينتقص اسمه.

از كساني كه بسيار بد با عثمان سخن مي گفتند جبلة بن عمرو انصاري بود؛ روزي با صداي بلند او را مخاطب قرار داد، صفيه كه همراه عثمان همراه بود گفت: چه كسي است كه صدايش را چنين بر امير المومنين بلند كرده است؟

عائشه گفت: اين جبلة بن عمرو انصاري است.

صفيه فرياد كشيد كه اي جبيلة! (تصغير جبله براي اهانت) آيا صدايت را براي امير المومنين بلند مي كني؟

عائشه كه او را در جمع محاصره كنندگان عثمان ديد، در پاسخ گفت: چرا نام جبله را تصغير مي كني؟ او را به نام خودش جبله صدا بزن؛ خداوند او را كوچك نكرده است و اسم او نيز كوچك نشده است.

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 39، ص 424 ـ 425، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.

عبد الرحمن بن عديس:

طبق تعريفي كه ابن تيميه از «السابقون الأولون» داشت و در باره ابوالغاديه گذشت، آيه شامل افرادي كه در بيعت شجره حضور داشته اند نيز مي شود.

أبو الغادية وكان ممن بايع تحت الشجرة وهم السابقون الأولون.

الحراني، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية أبو العباس (متوفاي728هـ)، منهاج السنة النبوية، ج6، ص333، تحقيق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولي، 1406هـ.

يكي از افرادي كه در بيعت رضوان حضور داشته، عبدالرحمن بن عديس است. وي در قضيه كشتن عثمان نقش اساسي داشته و گفته اند كه سركرده اصلي لشكر مصر و قيام كنندگان عليه عثمان محسوب مي شده است.

ابن عبد البر در الإستيعاب مي نويسد:

عبد الرحمن بن عديس البلوي مصري شهد الحديبية ذكر أسد ابن موسي عن ابن لهيعة عن يزيد بن أبي حبيب قال كان عبد الرحمن بن عديس البلوي ممن بايع تحت الشجرة رسول الله صلي الله عليه وسلم قال أبو عمر هو كان الأمير علي الجيش القادمين من مصر إلي المدينة الذين حصروا عثمان وقتلوه.

عبدالرحمن بن عديس كسي بود كه با پيامبر (ص) زير درخت بيعت كرد و پرچمدار گروهي بود كه خانه عثمان را محاصره كردند و وي را به قتل رساندند.

إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 2 ص 840، ح 1437، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ.

البته اين مطلب در آيه بيعت شجره به صورت مفصل بحث شده است كه ما از تكرار آن خودداري مي كنيم.

طلحه بن عبيد الله:

طلحة بن عبيد الله، جزء نخستين كساني است كه به اسلام گرويد؛ بنابراين ترديدي نيست كه وي جزء «السابقون الأولون» بوده است؛ اما از طرف ديگر همين شخص از كساني است كه در قضيه كشتن عثمان نقش اساسي داشت و از كساني بود كه به اطراف و اكناف كشورهاي اسلامي نامه نوشت و مردم را عليه عثمان شوراند. در زمان محاصره نيز از كساني است كه اجازه نمي داد به خانه عثمان آب برسانند؛ تا جايي كه مروان بن حكم در جنگ جمل او را به انتقام كشتن عثمان با تير زد و كشت.

عبد الرحمن بن عديس، از طلحه فرمان مي گرفت:

طبري در تاريخش مي نويسد:

حدثني عبد الله بن عباس بن أبي ربيعة قال دخلت علي عثمان رضي الله عنه فتحدثت عنده ساعة فقال يا ابن عباس تعال فأخذ بيدي فأسمعني كلام من علي باب عثمان فسمعنا كلاما منهم من يقول ما تنتظرون به ومنهم من يقول انظروا عسي أن يراجع فبينا أنا وهو واقفان إذ مر طلحة بن عبيد الله فوقف فقال أين ابن عديس فقيل هاهو ذا قال فجاءه ابن عديس فناجاه بشئ ثم رجع ابن عديس فقال لأصحابه لا تتركوا أحدا يدخل علي هذا الرجل ولا يخرج من عنده. قال فقال لي عثمان هذا ما أمر به طلحة بن عبيد الله ثم قال عثمان اللهم اكفني طلحة بن عبيد الله فإنه حمل علي هؤلاء وألبهم والله إني لأرجو ا أن يكون منها صفرا وأن يسفك دمه انه انتهك مني ما لا يحل له سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول لا يحل دم امرئ مسلم الا في إحدي ثلاث رجل كفر بعد اسلامه فيقتل أو رجل زني بعد احصانه فيرجم أو رجل قتل نفسا بغير نفس ففيم أقتل قال ثم رجع عثمان قال ابن عباس فأردت أن أخرج فمنعوني حتي مر بي محمد بن أبي بكر فقال خلوه فخلوني.

عبد الله بن عباس بن ابوربيعه مي گويد: نزد عثمان رفتم وساعتي با وي گفتگو كردم، دستم را گرفت تا سخنان افرادي كه بيرون خانه بودند بشنويم، بعضي مي گفتند: منتظر چه هستيم؟ وبرخي مي گفتند: منتظر بمانيم شايد بر گردد، در اين ميان طلحه بن عبيد الله آمد، گفت: ابن عديس كجا است؟ گفتند: همين جا است، با وي آهسته سخني در ميان گذاشت، ابن عديس به يارانش گفت: به هيچ كس اجازه ورود و خروج به اين خانه را ندهيد.

عثمان به من گفت: اين دستور طلحه بن عبيد الله است، سپس گفت: خدايا مرا از شر اين مرد نجات ده، او مردم را بر اين كار وادار كرده است، اميدوارم به فقر و گرسنگي دچار و خونش ريخته شود، او مي خواهد خوني بريزد كه بر وي حرام است، از رسول خدا (ص) شنيدم، فرمود: ريختن خون مسلمان جايز نيست مگر در سه حالت: 1. كسي كه پس از مسلمان شدن كافر شود؛ 2. مردي كه داراي همسر است، زنا كند كه بايد رجم شود؛ 3. كسي كه انسان بي گناهي را به قتل برساند. سپس عثمان گفت: گناه من چيست كه قصد ريختن مرا دارند؟. ابن عباس مي گويد: موقع خارج شدن از خانه عثمان نگذاشتند بيرون بروم و مانع شدند، محمد بن ابوبكر دستور داد تا خارج شوم.

الطبري، محمد بن جرير (متوفاي310هـ)، تاريخ الطبري، ج 3، ص 411، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت؛

الشيباني، أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم (متوفاي630هـ)، الكامل في التاريخ، ج 3، ص 174، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

طلحه، اجازه نمي داد براي عثمان آب ببرند:

بلاذري در انساب الأشراف مي نويسد:

حرس القوم عثمان ومنعوا من أجل أن يدخل عليه، وأشار عليه بن العاص بأن يُحرم ويلبي ويخرج فيأتي مكة فلا يُقدم عليه، فبلغهم قوله فقالوا: والله لئن خرج لا فارقناه حتي يحكم الله بيننا وبينه، واشتد عليه طلحة بن عبيد الله في الحصار، ومنع من أجل أن يدخل إليه الماء حتي غضب عليّ بن أبي طالب من ذلك، فأدخلت علي روايا الماء.

نگهبانان از خانه عثمان محافظت و از ورود افراد جلوگيري مي كردند، ابن عاص پيشنهاد كرد تا لباس احرام به پوشد و لبيك گويان به طرف مكه حركت كند تا جانش حفظ شود، اين مطلب به گوش مخالفان رسيد، گفتند: به خدا سوگند! اگر از خانه اش خارج شود او را رها نمي كنيم تا خدا بين ما و او حكم فرمايد (كنايه از كشتن او است)، طلحه بن عبيد الله محاصره را تنگ تر كرد و از ورود آب هم به خانه عثمان جلوگيري كرد، علي عليه السلام از اين قضيه ناراحت شد.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج 2، ص 285.

ابن قتيبه دينوري مي نويسد:

ثم أقبل الأشتر النخعي من الكوفة في ألف رجل وأقبل ابن أبي حذيفة من مصر في أربع مئة رجل فأقام أهل الكوفة وأهل مصر بباب عثمان ليلا ونهارا وطلحة يحرض الفريقين جميعا علي عثمان ثم إن طلحة قال لهم إن عثمان لا يبالي ما حصرتموه وهو يدخل إليه الطعام والشراب فامنعوه الماء أن يدخل عليه.

مالك اشتر نخعي با هزار نفر از كوفه و ابن أبي حذيفه از مصر با چهار صد نفر وارد مدينه شدند و خانه عثمان را محاصره كردند، طلحه دو گروه را عليه عثمان تحريك مي كرد و مي گفت: عثمان از محاصره شما ضرري نمي بيند، آب و غذا برايش مي برند، نگذاريد آب به او برسد.

الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج 1، ص 36، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.

نامه نوشتن طلحه به مردم مصر:

ابن قتيبه دينوري، نامه طلحه به اهالي مصر را اين گونه نقل مي كند:

بسم الله الرحمن الرحيم من المهاجرين الأولين وبقية الشوري إلي من بمصر من الصحابة والتابعين أما بعد أن تعالوا إلينا وتداركوا خلافة رسول الله قبل أن يسلبها أهلها فإن كتاب الله قد بدل وسنة رسوله قد غيرت وأحكام الخليفتين قد بدلت

فننشد الله من قرأ كتابنا من بقية أصحاب رسول الله والتابعين بإحسان إلا أقبل إلينا وأخذ الحق لنا وأعطاناه فأقبلوا إلينا إن كنتم تؤمنون بالله واليوم الآخر وأقيموا الحق علي المنهاج الواضح الذي فارقتم عليه نبيكم وفارقكم عليه الخلفاء غلبنا علي حقنا واستولي علي فيئنا وحيل بيننا وبين أمرنا وكانت الخلافة بعد نبينا خلافة نبوة ورحمة وهي اليوم ملك عضوض من غلب علي شيء آكله.

اين نامه از طرف مهاجران نخستين و باقي مانده هاي از اهل شورا به صحابه و تابعين در مصر است.

نزد ما بيائيد تا خلافت رسول خدا را پيش از آن كه به دست نا اهلان بيفتد نجات دهيد، كتاب خدا دگرگون شده و سنت رسول خدا (ص) را تغيير داده و روش دو خليفه پيش را از بين برده اند.

هر كس از باقي ماندگان اصحاب و تابعان كه اين نامه را مي خواند، او را به خدا سوگند مي دهيم، نزد ما بيايد تا حق را بگيريم، پس اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد به طرف ما حركت كنيد، تا حق را به همان راه روشني كه در زمان پيامبر خدا (ص) بود و خلفا را برآن ترك گفتيد باز گردانيم؛ چون اكنون حق را پايمال و بر بيت المال مسلط شده اند و خلافتي كه پس از پيامبر ما خلافت نبوت و رحمت بود، اكنون به پادشاهي تبديل شده است كه هر كس هر چه بيابد مي خورد.

الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج 1، ص 34، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.

اعتراف طلحه به كشتن عثمان:

ابن عبد البر در الإستعاب مي نويسد:

روي عبد الرحمن بن مهدي عن حماد بن زيد عن يحيي بن سعيد قال قال طلحة يوم الجمل

ندمت ندامة الكسعي لما شريت رضا بني جرم برغمي

اللهم خذ مني لعثمان حتي يرضي.

طلحه در جنگ جمل مي گفت: پشيمان شدم از كاري كه با آن رضايت بنو جرم را خريدم.

بار خدايا! انتقام عثمان را از من بگير.

إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 2، ص 766، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ؛

الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 3، ص 85، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1417 هـ - 1996 م.

محمد بن سعد در الطبقات الكبري مي نويسد:

أن مروان بن الحكم رمي طلحة يوم الجمل، وهو واقف إلي جنب عائشة بسهم فأصاب ساقه، ثم قال: والله لا أطلب قاتل عثمان بعدك أبدا، فقال طلحة لمولي له: أبغني مكانا. قال: لا أقدر عليه. قال: هذا والله سهم أرسله الله، اللهم خذ لعثمان حتي يرضي، ثم وسد حجرا فمات.

مروان حكم در جنگ جمل طلحه را كه در كنار عائشه ايستاده بود هدف تير قرار داد، تير بر ساق پايش نشست، گفت: به خدا سوگند پس از اين دنبال قاتل عثمان نمي گردم، طلحه به غلامش گفت: مرا به مكان امني برسان، گفت: اين تيري بود كه خدا آن را فرستاده است، خدا يا! انتقام عثمان را از من بگير تا راضي شود، سپس سنگي زير سرش گذاشت و از دنيا رفت.

الزهري، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبري، ج 3، ص 223، ناشر: دار صادر - بيروت؛

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 13، ص 422، تحقيق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

بلاذري در أنساب الأشراف مي نويسد:

قال مروان يوم الجمل: لا أطلب بثأري بعد اليوم، فرمي طلحة بسهم فأصاب ركبته فكان الدم يسيل فإذا أمسكوا ركبته انتفخت فقال: دعوه فإنما هو سهم أرسله الله، اللهم خذ لعثمان مني اليوم حتي ترضي.

مروان روز جنگ جمل گفت: پس از اين دنبال خون خواهي نخواهم رفت، تيري به طرف طلحه انداخت كه بر زانويش نشست، خون سرازير شد، زانويش را بستند خون فواره زد، طلحه گفت: رهايم كنيد، اين تيري است كه خدا انداخته است، بار خدايا! انتقام عثمان را از من بگير تا از من خشنود شوي.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج 1، ص 311.

بلاذري نيز در انساب الأشراف مي گويد:

قال مروان يوم الجمل: لا أطلب بثأري بعد اليوم، فرمي طلحة بسهم فأصاب ركبته فكان الدم يسيل فإذا أمسكوا ركبته انتفخت فقال: دعوه فإنما هو سهم أرسله الله، اللهم خذ لعثمان مني اليوم حتي ترضي.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج 1، ص 311.

ودر ادامه مي نويسد:

وكان طلحة شديداً علي عثمان فلما كان يوم الجمل قال: إنا داهنا في أمر عثمان فلا نجد اليوم شيئاً أفضل من أن نبذل له دماءنا اللهم خذ لعثمان مني حتي يرضي.

طلحه عليه عثمان شديداً موضع گيري كرده بود؛ اما در جنگ جمل گفت: در باره عثمان كوتاهي و سهل انگاري كرديم، امروز چيزي را مهمتر از اين نمي بنيم تا خون مان را فداي او كنيم، سپس گفت: خداوندا! انتقام عثمان را از ما بگير تا راضي شود.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج 3، ص 311.

ذهبي نيز در سير أعلام النبلاء عين مطلب پيش را آورده ومي نويسد:

قال إبن سعد أخبرني من سمع إسماعيل بن أبي خالد عن حكيم بن جابر قال قال طلحة إنا داهنا في أمر عثمان فلا نجد اليوم أمثل من أن نبذل دماءنا فيه اللهم خذ لعثمان مني اليوم حتي ترضي.

از حكيم بن جبير روايت شده است كه گفت: ما در باره كشتن عثمان سستي كرديم؛ امروز بهترين كار آن است كه خون خويش را براي عثمان فدا كنيم؛ خدايا آنقدر از من امروز براي عثمان خون بگير تا از من راضي شوي.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 1، ص 35، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

امير مؤمنان عليه السلام، طلحه را در كشته شدن عثمان مقصر مي دانست:

امير مؤمنان عليه السلام در نهج البلاغه مي فرمايد:

وَاللَّهِ مَا اسْتَعْجَلَ مُتَجَرِّداً لِلطَّلَبِ بِدَمِ عُثْمَانَ إِلَّا خَوْفاً مِنْ أَنْ يُطَالَبَ بِدَمِهِ، لأَنَّهُ مَظِنَّتُهُ، وَلَمْ يَكُنْ فِي الْقَوْمِ أَحْرَصُ عَلَيْهِ مِنْهُ، فَأَرَادَ أَنْ يُغَالِطَ بِمَا أَجْلَبَ فيهِ، لِيَلْتَبِسَ الأَمْرُ، وَيَقَعَ الشَّكُّ.

سوگند به خدا، آن مرد (طلحه) با كوشش جدّي به بهانه خونخواهي عثمان عجله براي سفر به بصره ننموده است مگر به جهت اين كه خون عثمان را از او مطالبه نكنند؛ زيرا او بود كه در قضيه كشتن عثمان مورد ظنّ بود و در ميان حمله كنندگان براي قتل عثمان حريص تر از وي كسي نبود. طلحه با اين دسيسه بازي ها [و فرياد وا عثمانا] و حركت سريع به بصره به بهانه مطالبه خون عثمان، مي خواهد براي مشتبه ساختن [مردم ناآگاه ] در باره حادثه اي كه خودگرداننده [يا از گردانندگان ] آن بوده است مغالطه راه بيندازد و مردم را دچار شك و ترديد بسازد.

نهج البلاغه، خطبه 174.

كشته شدن طلحه به انتقام خون عثمان:

ابن أبي شيبه در المصنف، ابن عبد البر در الإستيعاب و ابن حجر در تهذيب التهذيب مي نويسند:

حدثنا وَكِيعٌ عن إسْمَاعِيلَ عن قَيْسٍ قال كان مَرْوَانُ مع طَلْحَةَ يوم الْجَمَلِ قال فلما اشْتَبَكَتْ الْحَرْبُ قال مَرْوَانُ َلاَ أَطْلُبُ بِثَأْرِي بَعْدَ الْيَوْمِ قال ثُمَّ رَمَاهُ بِسَهْمٍ فَأَصَابَ رُكْبَتَهُ فما رَقَأَ الدَّمُ حتي مَاتَ قال وقال طَلْحَةُ دَعَوْهُ فَإِنَّمَا هو سَهْمٌ أَرْسَلَهُ اللَّهُ.

مروان در جنگ صفين با طلحه بود، هنگامي كه جنگ آغاز شد، مروان گفت: از امروز خون خواهي نخواهم كرد، سپس تيري به طرف طلحه انداخت كه بر زانويش نشست، طلحه گفت: رهايم كنيد اين تيري است كه خدا انداخته است، خون از زانويش جاري بود تا مرد.

إبن أبي شيبة الكوفي، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 7، ص 542، ح 37803، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولي، 1409هـ؛

إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 2، ص 769، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) تهذيب التهذيب، ج 5، ص 19، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404هـ - 1984م.

بررسي سند روايت:

وكيع بن الجراح: ثقة حافظ عابد من كبار التاسعة.

تقريب التهذيب، ج 2، ص 284، رقم: 7441.

اسماعيل بن ابوخالد: ثقة ثبت من الرابعة مات سنة ست وأربعين.

تقريب التهذيب، ج 1، ص 93، رقم: 439.

قيس بن ابوحازم: ثقة من الثانية مخضرم ويقال له رؤية.

تقريب التهذيب، ج 2، ص 32، رقم: 5583.

ابن عبد البر در الإستيعاب مي نويسد:

وإن الذي رماه مروان بن الحكم بسهم فقتله فقال لا أطلب بثأري بعد اليوم وذلك أن طلحة فيما زعموا كان ممن حاصر عثمان واستبد عليه ولا يختلف العلماء الثقات في أن مروان قتل طلحة يومئذ وكان في حزبه.

مروان طلحه را هدف تير قرار داد وكشت، طلحه گفت: پس از امروز آرزوي خونخواهي ندارم؛ چون طلحه از كساني بود كه خانه عثمان را محاصره كرد وبر وي سخت گرفته بود.

دانشمندان مورد اعتماد در اين كه طلحه به وسيله مروان كه هم حزبي بود، كشته شده، اختلافي ندارند.

إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 2، ص 766، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ..

ابن حجر در فتح الباري مي نويسد:

وقتل طلحة يوم الجمل سنة ست وثلاثين رمي بسهم جاء من طرق كثيرة ان مروان بن الحكم رماه فأصاب ركبته فلم يزل ينزف الدم منها حتي مات.

طلحه در سال 36 كشته شد، قاتل او هم مروان حكم بود كه بر اثر تير او وخون ريزي مرد.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 7، ص 82، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

ذهبي در سير اعلام النبلاء مي نويسد:

وكيع حدثنا إسماعيل بن أبي خالد عن قيس قال رأيت مروان بن الحكم حين رمي طلحة يومئذ بسهم فوقع في ركبته فما زال ينسح حتي مات رواه جماعة عنه ولفظ عبد الحميد بن صالح عنه هذا أعان علي عثمان ولا أطلب بثأري بعد اليوم.

مروان بن حكم را هنگامي كه به سوي طلحه تير انداخت ديدم؛ تير به زانوي طلحه خورد و آنقدر خون از آن جاري شد تا مرد. در نقلي چنين آمده است: (مروان گفت:( اين كسي است كه بر ضد عثمان مردم را ياري كرده بود؛ (من انتقام عثمان را گرفتم) و پس از امروز ديگر در پي خون عثمان نخواهم بود.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 1، ص 35 ـ 36، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

مروان به پسر عثمان: برخي از قاتلان پدرت را مجازات كردم:

ابن أثير جزري در اسد الغابه مي نويسد:

وكان سَبَبُ قَتْلِ طَلْحَةَ أن مروان بن الحكم رماه بسهم في ركبته، فجعلوا إذا أمسكوا فَمَ الجرح انتفخت رجله، وإذا تركه جري، فقال: دعوه فإنما هو سهم أرسله الله تعالي، فمات منه. وقال مروان: لا أطلب بثأْري بعد اليوم، والتفت إلي أبان بن عثمان، فقال: قد كفيتك بعض قتلة أبيك.

علت كشته شدن طلحه اين بود كه مروان حكم تيري بر زانويش زد، هنگامي كه زخم را مي بستند پايش ورم مي كرد واگر رها مي كردند خون سرازير مي شد، گفت: رهايم كنيد اين تيري است كه خدا فرستاده است، طلحه بر اثر همان زخم از دنيا رفت. و مي گفت: از اين پس اميد خونخواهي ندارم، مروان به ابان بن عثمان گفت: انتقام بعضي از قاتلان پدرت را گرفتم.

الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 3، ص 86، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1417 هـ - 1996 م.

ابن عبد البر در الإستيعاب مي نويسد:

رمي مروان طلحة بسهم ثم التفت إلي أبان بن عثمان فقال قد كفيناك بعض قتلة ابيك.

مروان به سوي طلحه تير انداخته و سپس به ابان فرزند عثمان گفت: من تو را از شر بعضي از قاتلين پدرت راحت نمودم.

إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 2، ص 768، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ؛

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 1، ص 36، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ؛

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 3، ص 487، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م.

سودان،عثمان را به درخواست طلحه كشت:

عن سعيد بن عبد الرحمن بن أبزي عن أبيه قال رأيت اليوم الذي دخل فيه علي عثمان فدخلوا من دار عمرو بن حزم خوخة هناك حتي دخلوا الدار فناوشوهم شيئا من مناوشة ودخلوا فوالله ما نسينا أن خرج سودان بن حمران فأسمعه يقول أين طلحة بن عبيد الله قد قتلنا ابن عفان.

سعيد بن عبد الرحمن بن ابزي از پدرش عبد الرحمن نقل كرده است كه گفت: شاهد ورود افراد به خانه عثمان از در كوچكي از خانه عمرو بن حزم بودم، به خدا سوگند فراموش نمي كنم كه سودان بن حمران بيرون آمد و گفت: طلحه كجا است؟ (او را با خبر كنيد كه) پسر عفان را كشتيم.

الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310هـ)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 669، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

نقش عائشه در قتل عثمان:

يكي از افرادي كه در تحريك مردم عليه عثمان و كشتن وي نقش اساسي داشت، عائشه بود. پس از آن كه عثمان سهميه عائشه را از بيت المال كم كرد، روزي نبود مگر اين كه عائشه عليه او شعار مي داد و بدعت هاي او را براي مردم بازگو مي كرد. و از آن جايي كه او همسر رسول خدا (ص) بود و مردم به خاطر آن حضرت احترام ويژه اي براي همسرانش قائل بودند، سخنان عائشه تأثير بسزائي در تحريك مردم داشت و همين باعث شد كه مردم از اطراف و اكناف كشور اسلامي جمع شوند و عثمان را به قتل برسانند.

فخر رازي، از برجسته ترين مفسران اهل سنت در اين باره مي نويسد:

الحكاية الثانية أن عثمان رضي الله عنه أخر عن عائشة رضي الله عنها بعض أرزاقها فغضبت ثم قالت يا عثمان أكلت أمانتك وضيعت الرعية وسلطت عليهم الأشرار من أهل بيتك والله لولا الصلوات الخمس لمشي إليك أقوام ذوو بصائر يذبحونك كما يذبح الجمل.

فقال عثمان رضي الله عنه: (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ الآية. التحريم: 10/66.

فكانت عائشة رضي الله عنها تحرض عليه جهدها وطاقتها وتقول: ايّها الناس هذا قميص رسول الله صلي الله عليه وسلم لم يبل وقد بليت سنّته اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا....

عثمان در ارسال بعضي از ما يحتاج عائشه كوتاهي كرد، به همين جهت ناراحت شد وبه عثمان گفت: آنچه نزد تو امانت بود خوردي، امت را تحقير كردي، افراد بد خاندانت را بر آنان مسلط كردي، به خدا سوگند! اگر نمازهاي پنجگانه نبود گروه هايي از مردم آگاه بر تو هجوم مي آوردند و تو را همانند شتر ذبح مي كردند.

عثمان به آيه اي از قرآن كه در آن از دو تن از همسران پيامبران يعني همسر نوح و لوط به بدي ياد شده است استشهاد مي كند: خدا براي افرادي كه كفر ورزيده اند، زن نوح وزن لوط را مثل آورده است.

عائشه با تمام توان وقدرتش مردم را عليه عثمان تحريك مي كرد و مي گفت: اي مردم اين پيراهن رسول خدا (ص) است كه هنوز كهنه نشده است؛ ولي سنت او را از بين بردند، بكشيد نعثل را (اسم مردي از يهوديان مصر كه ريش بلندي داشت وبه حماقت معروف بود)، خدا او را بكشد.

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ) المحصول في علم الأصول، ج 4، ص 343، تحقيق: طه جابر فياض العلواني، ناشر: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية - الرياض، الطبعة: الأولي، 1400هـ.

عائشه، فرمان قتل عثمان را صادر كرد:

اميرمؤمنان علي عليه السلام در نامه اي به عائشه مي نويسد:

وأنت يا عائشة فإنّك خرجت من بيتك عاصية للّه ولرسوله تطلبين أمراً كان عنك موضوعا، ثم تزعمين انك تريدين الاصلاح بين المسلمين، فخبريني ما للنساء وقود الجيوش والبروز للرجال، والوقوع بين اهل القبلة وسفك الدماء المحرمة؟ ثم انك طلبت علي زعمك دم عثمان، وما انت وذاك؟ عثمان رجل من بني امية وانت من تيم،ثم بالامس تقولين في ملا من اصحاب رسول اللّه (ص): اقتلوا نعثلا قتله اللّه فقد كفر، ثم تطلبين اليوم بدمه؟ فاتقي اللّه وارجعي الي بيتك، واسبلي عليك سترك، والسلام.

و تو اي عائشه با خارج شدن از خانه ات نافرماني خدا و رسول كرده اي، در پي كاري هستي كه از تو برداشته شده است، سپس مي گوئي قصد اصلاح بين مسلمانان را داري، به من بگو، زنان را با فرماندهي لشكر و خود نمايي در برابر مردان، و ايجاد اختلاف بين اهل قبله و خون ريزي چه كار؟ به گمانت تو در طلب خون عثمان هستي؟ عثمان از بنو اميه است و تو از قبيله تيم، ديروز در جمع ياران رسول خدا (ص) فرياد مي زدي بكشيد نعثل را، خدا او را بكشد، او كافر است، وامروز به خونخواهي وي بر خواسته اي؟ از خدا بترس و به خانه ات برگرد وپرده خانه ات را بياويز.

سبط بن الجوزي الحنفي، شمس الدين أبوالمظفر يوسف بن فرغلي بن عبد الله البغدادي، تذكرة الخواص، ص 69، ناشر: مؤسسة أهل البيت ـ بيروت، 1401هـ ـ 1981م.

ابن قتيبه دينوري مي نويسد:

قال وذكروا أن عائشة لما أتاها أنه بويع لعلي وكانت خارجة عن المدينة فقيل لها قتل عثمان وبايع الناس عليا فقالت ما كنت أبالي أن تقع السماء علي الأرض قتل والله مظلوما وأنا طالبة بدمه فقال لها عبيد إن أول من طعن عليه وأطمع الناس فيه لأنت ولقد قلت اقتلوا نعثلا فقد كفر فقالت عائشة قد والله قلت وقال الناس وآخر قولي خير من أوله فقال عبيد عذر والله ضعيف يا أم المؤمنين ثم قال:

منك البداء ومنك الغير ومنك الرياح ومنك المطر

وأنت أمرت بقتل الإمام وقلت لنا إنه قد فجر

فهبنا أطعناك في قتله وقاتله عندنا من أمر

قال فلما أتي عائشة خبر أهل الشام أنهم ردوا بيعة علي وأبوا أن يبايعوه أمرت فعمل لها هودج من حديد وجعل فيه موضع عينيها ثم خرجت ومعها الزبير وطلحة وعبد الله بن الزبير ومحمد بن طلحة.

نقل شده است، عائشه بيرون شهر مدينه بود، به وي خبر دادند، عثمان كشته شد و مردم با علي عليه السلام بيعت كرده اند، گفت: دور نمي بينم كه آسمان بر زمين خراب شود، به خدا عثمان مظلوم كشته شد، من به خون خواهي او قيام خواهم كرد، عبيد در پاسخش گفت: تو نخستين كسي بودي كه بد خواه او بودي و مردم را عليه او تحريك كردي، تو بودي كه گفتي: بكشيد نعثل را، او كافر شده است. عائشه گفت: آري، به خدا گفتم، و مردم نيز گفتند؛ ولي رأي اخير من بهتر از اولي است. عبيد گفت: اين عذر و بهانه ات سست و ضعيف است، سپس به اين شعر تمثل جست و گفت:

تو از رأي و نظرت بازگشتي، طوفان بر پا كردي و همه جارا آب فرا گرفت، تو خودت فرمان كشتن خليفه را به دليل كفرش صادر كردي و ما از تو اطاعت كرديم، پس قاتل او كسي است كه فرمان قتل را صادر كرد.

پس از رسيدن خبر تمرد شاميان از بيعت با علي عليه السلام، عائشه دستور داد هودجي از آهن ساخته شود و سوراخ هايي در آن قرار دهند تا بيرون را به تواند ببيند، سپس در حالي كه زبير و طلحه و عبد الله بن زبير ومحمد بن طلحه او را همراهي مي كردند از شهر مدينه بيرون آمد (فاجعه جنگ جمل).

الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج 1، ص 48، باب خلاف عائشة رضي الله عنها علي علي [عليه السلام]، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م؛

الشيباني، أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم (متوفاي630هـ)، الكامل في التاريخ، ج 3، ص 100، با تفاوت جزئي، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

نقش عائشه در قتل و كشته شدن عثمان آن قدر مشهور و قطعي است تا جايي كه حتي وارد فرهنگ ها و لغت نامه ها نيز شده است.

ابن اثير جزري مي نويسد:

نعثل ( ه ) في مقتل عثمان لا يمنعنك مكان ابن سلام أن تسب نعثلا كان أعداء عثمان يسمونه نعثلا تشبيها برجل من مصر كان طويل اللحية اسمه نعثل وقيل النعثل الشيخ الأحمق وذكر الضباع ومنه حديث عائشة اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا تعني عثمان وهذا كان منها لما غاضبته وذهبت إلي مكة.

دشمنان عثمان به او نعثل مي گفتند، يعني درحقيقت او را به شخصي به همين نام كه از مردم مصر و داراي ريش بلندي بود تشبيه مي كردند، گفته شده است نعثل به معناي پير مرد احمق است، وعائشه هم كه گفت: بكشيد نعثل را، همين را اراده كرده است. چون اين سخن را زماني گفت كه عثمان عائشه را ناراحت كرد تا از شدت ناراحتي به مكه رفت.

الجزري، أبو السعادات المبارك بن محمد (متوفاي606هـ)، النهاية في غريب الحديث والأثر، ج 5، ص 79، تحقيق طاهر أحمد الزاوي - محمود محمد الطناحي، ناشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م.

ابن منظور در لسان العرب مي گويد:

نعثل: رجل من أهل مصر كان طويل اللحية، قيل: إنه كان يشبه عثمان، رضي الله عنه هذا قول أبي عبيد، وشاتمو عثمان، رضي الله عنه، يسمونه نعثلا. وفي حديث عثمان: أنه كان يخطب ذات يوم فقام رجل فنال منه، فوذأه ابن سلام فاتذأ، فقال له رجل: لا يمنعنك مكان ابن سلام أن تسب نعثلا فإنه من شيعته،

وكان أعداء عثمان يسمونه نعثلا تشبيها بالرجل المصري المذكور آنفا. وفي حديث عائشة: اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا تعني عثمان، وكان هذا منها لما غاضبته وذهبت إلي مكة، وكان عثمان إذ نيل منه وعيب شبه بهذا الرجل المصري لطول لحيته ولم يكونوا يجدون فيه عيبا غير هذا.

نعثل نام مردي از مصريان است كه ريشي بلند داشت، و گفته شده است شبيه عثمان بود. و با اين اسم در حقيقت او را سرزنش مي كردند، روزي مشغول سخنراني بود كه مردي سخنش را قطع كرد و به او بد گفت، ابن سلام با آن مرد مقابله كرد، شخص ديگري به آن مرد گفت: ابن سلام از دوستان و پيروان عثمان است و اين باعث نشود كه به عثمان ناسزا نگوئي، دشمنان عثمان، او را به همان مرد مصري تشبيه كرده و مي گفتند: نعثل.

و در سخني از عائشه نقل شده است كه گفت: بكشيد نعثل را، خدا نعثل را بكشد، و اين زماني بود كه عثمان عائشه را ناراحت كرده بود كه به مكه هجرت كرد. و هر كس از عثمان ناراحت بود و مي خواست او را سرزنش كند، به جهت ريش بلندش به او نعثل مي گفت؛ چون عيب ديگري در او نمي ديدند.

الأفريقي المصري، محمد بن مكرم بن منظور (متوفاي711هـ)، لسان العرب، ج 11، ص 670، ناشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الأولي.

نمونه هايي از تحريكات عائشه:

يكي از موارد تحريكات عائشه عليه عثمان موضع گيري در دفاع از عمار است.

بلاذري در انساب الأشراف مي نويسد:

وبلغ عائشة ما صنع بعمار فغضبت وأخرجت شعراً من شعر رسول الله صلي الله عليه وسلم وثوباً من ثيابه ونعلاً من نعاله ثم قالت: ما أسرع ما تركتم سنة نبيكم وهذا شعره وثوبه ونعله ولم يبل بعد، فغضب عثمان غضباً شديداً حتي ما دري ما يقول، فالتج المسجد وقال الناس سبحان الله سبحان الله.

خبر اذيت و آزار عمار به عائشه رسيد، ناراحت شد، موئي از موهاي پيامبر و لباسي از لباس ها و نعليني از نعلين هاي آن حضرت را بيرون آورد و گفت: چه زود سنت پيامبرتان را رها كرديد، اين موي رسول خدا (ص) و اين پيراهن او و اين هم نعلين او است كه كهنه نشده است. عثمان از اين حركت عائشه سخت نا راحت شد و نمي دانست چه بگويد، مسجد شلوغ شد، و مردم مي گفتند: سبحان الله، سبحان الله.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج 2، ص 275.

در قضيه شرابخواري وليد بن عقبه، هنگامي كه عثمان از زدن حدّ بر او خودداري كرد، عائشه فرياد برآورد كه عثمان حدود الهي را ترك و شاهدان قضيه را تهديد كرده است.

قال أبو إسحاق: وأخبرني مسروق أنه حين صلي لم يرم حتي قاء، فخرج في أمره إلي عثمان أربعة نفر: أبو زينب وجندب بن زهير وأبو حبيبة الغفاري والصعب بن جثامة، فأخبروا عثمان خبره، فقال عبد الرحمن بن عوف: ما له أجُنَّ قالوا: لا، ولكنه سكر، قال: فأوعدهم عثمان وتهددهم وقال لجندب: أنت رأيت أخي يشرب الخمر؟ قال: معاذ الله، ولكني أشهد أني رأيته سكران يقلسها من جوفه وأني أخذت خاتمه من يده وهو سكران لا يعقل؛ قال أبو إسحاق: فأتي الشهود عائشة فأخبروها بما جري بينهم وبين عثمان وأن عثمان زبرهم، فنادت عائشة: إن عثمان أبطل الحدود وتوعد الشهود.

از مسروق نقل است كه گفت: (وليد بن عقبه) در بين نماز استفراغ كرد، چهار نفر به نامهاي: ابوزينب، جندب بن زهره، ابوحبيبه غفاري و صعب بن جثامه، نزد عثمان رفتند تا گزارش دهند، عبد الرحمن عوف گفت: ديوانه شده است؟ گفتند: نه؛ بلكه مست است، مسروق مي گويد: عثمان آن چهار نفر را تهديد كرد، و به جندب گفت: تو ديدي برادرم شراب به نوشد؟ گفت: به خدا پناه مي برم، من او را مست ديدم كه چيزي را از دهانش بيرون مي ريزد، انگشترش را از دستش بيرون آوردم نفهميد؛ چون مست ولايعقل بود.

ابو اسحاق مي گويد: شاهدان نزد عائشه رفته و از آنچه بين آنان وعثمان اتفاق افتاده بود و از نهي و منع آنان از گزارش چنين خبري، وي را با خبر كردند، ناگهان عائشه فرياد زد: عثمان حدود را باطل، و شاهدان جرم را تهديد كرده است.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج 2، ص 267.

ابو الفداء در تاريخش مي نويسد:

وكانت عائشة تنكر علي عثمان مع من ينكر عليه، وكانت تخرج قميص رسول الله صلي الله عليه وسلم وشعره وتقول: هذا قميصه وشعره لم يبل، وقد بلي دينه.

عائشه با مخالفان عثمان همراهي مي كرد، پيراهن رسول خدا (ص) و موي آن حضرت را بيرون مي آورد و مي گفت: اين پيراهن رسول خدا (ص) واين هم موي او است كه هنوز كهنه نشده است؛ ولي دينش كهنه و فراموش شده است.

أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي (متوفاي732هـ)، المختصر في أخبار البشر، ج 1، ص 118.

ابن أبي الحديد معتزلي مفسر و شارح نهج البلاغه مي نويسد:

قال كل من صنف في السير والأخبار: إن عائشة كانت من أشد الناس علي عثمان؛ حتي أنها أخرجت ثوباً من ثياب رسول الله صلي الله عليه وسلم، فنصبته في منزلها، وكانت تقول للداخلين إليها: هذا ثواب رسول الله صلي الله عليه وسلم لم يبل، وعثمان قد أبلي سنته.

هر كس كه در تاريخ و سيره كتابي نوشته است اين مطلب را نيز نقل كرده است كه: عائشه از سر سخت ترين دشمنان عثمان بود، تا آنجا كه حتي پيراهني از لباسهاي رسول خدا (ص) را بيرون آورد و در خانه اش آويزان كرد و هر كس وارد مي شد مي گفت: اين لباس رسول خدا (ص) است كه هنوز كهنه نشده است ولي عثمان سنت او را به فراموشي سپرده است.

إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 6، ص 131، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1418هـ - 1998م.

سر انجام كار عائشه در جنگ جمل:

خارج شدن عائشه از خانه اش وحضور در جنگ عليه كسي كه مانند ديگر خلفاي پيشين (بنا به عقيده اهل سنت) با راي وبيعت مردم بر مسند خلافت نشسته بود از حوادث فراموش نشدني تاريخ اسلام است، كه حتي نويسندگاني كه با عنايت خاص حوادث را جهت دار نوشته ويا تغيير داده اند نتوانسته اند از نقل آن بگذرند.

ابن عبد ربّه اندلسي در عقد الفريد مي نويسد:

دخل المغيرة بن شعبة علي عائشة فقالت يا أبا عبد الله لو رأيتني يوم الجمل قد نفذت النصال هودجي حتي وصل بعضها إلي جلدي قال لها المغيرة وددت والله أن بعضها كان قتلك قالت يرحمك الله ولم تقول هذا قال لعلها تكون كفارة في سعيك علي عثمان.

مغيره بن شعبه نزد عائشه رفت، گفت: اي مغيره! چه مي شد اگر روز جمل مرا مي ديدي كه چگونه تيرها ونيزه ها بر هودجم افكنده مي شد، بعضي به بدنم نيز مي رسيد. مغيره در پاسخش گفت: به خدا سوگند دوست داشتم كه با همان تير ها به قتل مي رسيدي. عائشه گفت: خدا تو را رحمت كند، چرا اين گونه سخن مي گوئي؟ گفت: شايد كفاره تلاشت در كشته شدن عثمان مي شد.

الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفاي: 328هـ)، العقد الفريد، ج 4، ص 277، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م.

12. پيشگوئي از ارتداد اصحاب:

از جمله احاديثي كه بناي عدالت همه صحابه را سست وفرو مي ريزد وبهشتي بودن آنان را زير سؤال مي برد حديث معروف حوض است كه در منابع معتبر روائي اهل سنت نقل شده است.

محمد بن اسماعيل بخاري مي نويسد:

حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْمُنْذِرِ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُلَيْح، حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ، حَدَّثَنِي هِلاَلٌ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ يَسَار، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، عَنِ النَّبِيِّ صلي الله عليه وسلم قَالَ " بَيْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّي إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَبَيْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ. فَقُلْتُ أَيْنَ قَالَ إِلَي النَّارِ وَاللَّهِ.

قُلْتُ وَمَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَي أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَي. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ حَتَّي إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَبَيْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ. قُلْتُ أَيْنَ قَالَ إِلَي النَّارِ وَاللَّهِ. قُلْتُ مَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَي أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَي. فَلاَ أُرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلاَّ مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ ".

پس از تو ( صحابه ) مرتد شدند و به عقب بر گشتند. پيغمبر فرمود: من نمي بينم كه از آنان كسي رهايي يابد مگر تعداد اندك و انگشت شمار.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1017، ح 2615، كتاب الوصايا، ب 23، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَي ( إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ... و ج 7، ص 209، ح 6587، كتاب الرقاق، ب 53، باب فِي الْحَوْضِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987 .

ابن كثير دمشقي سلفي در البداية والنهاية به نقل از عائشه مي نويسد:

لما قبض رسول الله صلي الله عليه وسلم ارتدت العرب قاطبة واشرأبت النفاق.

پيامبر كه از دنيا رفت همه اعراب مرتد شدند و نفاق همه جا را فرا گرفت.

القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 6، ص 336، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.

طبق اين دو روايت، جز عده اي انگشت شمار از صحابه، بقيه مرتد شدند؛ چه آن ها كه جزء السابقون الأولون بوده اند و چه آن ها كه بعد ا اسلام آوردند.

13. تلاش عمر بر تحريف آيه (السابقون الاولون):

در اين آيه كريمه خداوند متعال مسلمانان را به سه دسته تقسيم كرده است: 1. پيشي گيرندگان مهاجر؛ 2. پيشي گيرندگاني از انصار؛ 3. افرادي كه از كارهاي نيك آن ها پيروي كنند.

اما از آن جايي كه خليفه دوم قائل به برتري قبيله قريش بر تمام قبائل بود و از طرفي پذيرفتن اين كه قرآن كريم از قبيله ديگري تمجيد كرده باشد، براي او بسيار سخت بود، تصميم گرفت در آن تصرف كند.

طبق آن چه كه دانشمندان اهل سنت نوشته اند، جناب خليفه با حذف «واو» از جمله «والذين اتبعوهم» و صفت قرار دادن آن براي «المهاجرين»، آيه را اين گونه تلاوت مي كرده است:

والسابقون الأولون من المهاجرين والأنصار الذين اتبعوهم بإحسان.

حذف «واو» توسط خليفه چند نتيجه داشت:

الف: آيه شامل دو دسته از مسلمانان مي شود: 1. پيشي گيرندگان مهاجر؛ 2. انصاري كه از مهاجرين پيروي مي كنند!، و قسم سومي وجود ندارد

ب: انصار اصالتاً فضيلتي ندارند و اگر فضيلتي هم باشد به خاطر پيروي آن ها از مهاجرين است.

ج: رضايت از مهاجرين بدون قيد و شرط (لا بشرط) است؛ ولي رضايت از انصار به شرط پيروي از اعمال نيك مهاجرين است (بشرط شيء) و تابعين (بقيه مسلمانان) هيچ بهره اي از اين آيه نمي برند (بشرط لا ).

در حقيقت با اين تحريف كوچك، مي خواست به انصار بفهماند كه بر شما واجب است كه از مهاجرين پيروي كنيد!.

در اين صورت معناي آيه اين مي شود كه خداوند از مهاجرين و افرادي كه از مهاجرين پيروي مي كنند، راضي است و آنان را به بهشت برين خواهد برد.

قاسم بن سلام در فضائل القرآن مي نويسد:

حدثنا حجاج، عن هارون، قال: أخبرني حبيب بن الشهيد، وعمرو بن عامر الأنصاري، أَنَّ عُمَرَ بنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَرَأَ: وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ المُهَاجِرِينَ وَالأَنْصَارُ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ، فَرَفَعَ الأَنْصَارَ وَلَمْ يُلْحِقِ الْوَاوَ في الَّذِينَ، فَقَالَ لَهُ زَيْدُ بنُ ثَابِتٍ: وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ، فَقَالَ عُمَرُ: الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ، فَقَالَ زَيْدٌ: أَمِيرُ المُؤْمِنِينَ أَعْلَمُ، فَقَالَ عُمَرُ: ائْتُونِي بِأُبَي بنِ كَعْبٍ، فَسَأَلَهُ عَنْ ذالِكَ؟ فَقَالَ أُبِيٌّ: وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ فَقَالَ عُمَرُ: نَعَمْ إِذَنْ، فَنَعَمْ إِذَنْ، نُتَابِعُ أُبَيَّاً.

عمر آيه را به گونه اي تلاوت كرد كه بين (الانصار) و (الذين) از حرف واو استفاده نكرد و آن را حذف كرد، زيد بن ثابت گفت: الذين را با واو بايد خواند، دو مرتبه عمر بدون واو خواند، زيد عقب نشيني كرد و گفت: گويا خليفه بهتر مي داند، عمر دستور داد تا ابي بن كعب را حاضر كنند، هنگامي كه آمد از وي پرسيد پاسخ داد: (والذين اتبعوهم) يعني واو عطف دارد، عمر قبول كرد و گفت: از ابي پيروي مي كنيم و اين جمله را دو بار تكرار كرد.

البغدادي، أبو عُبيد القاسم بن سلاّم (متوفاي224هـ)، فضائل القرآن، ج 2، ص 66؛

الطبري، محمد بن جرير، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 11، ص 8، ناشر: دار الفكر، بيروت - 1405هـ؛

السيوطي، الحافظ جلال الدين، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 14، ص 8؛

السيوطي، عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين (متوفاي911هـ)، الدر المنثور، ج 4، ص 268، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1993.

بررسي سند روايت:

القاسم بن سلام از راويان بخاري و مسلم:

الإمام المشهور ثقة فاضل مصنف.

پيشواي مشهور، مورد اعتماد، دانشمند و صاحب آثار است.

تقريب التهذيب، ابن حجر، ج 2، ص 19 رقم: 5479.

حجاج بن محمد الأعور: از راويان بخاري، ابوداوود و ترمذي:

الحافظ... وقال أبو داود: بلغني أن ابن معين كتب عنه نحوا من خمسين ألف حديث.

ابن معين از وي پنجاه هزار حديث نوشته است.

الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستة، الذهبي، ج 1، ص 313، رقم: 942.

هارون بن موسي الأزدي: از راويان بخاري، مسلم و...

صدوق علامة نبيل.

راستگو، داراي دانش فراوان است.

الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستة، الذهبي، ج 2، ص 332، رقم: 5923.

حبيب بن الشهيد الأزدي: از راويان بخاري، مسلم و...

ثقة ثبت من الخامسة

مورد اعتماد واز طبقه پنجم راويان است.

تقريب التهذيب، ابن حجر، ج 1، ص 185، رقم: 1100.

عمرو بن عامر الأنصاري الكوفي: از راويان بخاري، مسلم و....

ثقة من الخامسة.

مورد اعتماد واز طبقه پنجم راويان است.

تقريب التهذيب، ابن حجر، ج 1، ص 738، رقم: 5073.

ممكن است كسي بگويد كه عمرو بن عامر، فقط از أنس بن مالك روايت نقل كرده است و از عمر نمي تواند نقل كند. پاسخ اين است كه همين شخص در زمان خلافت ابوبكر نيز بوده است.

ابن حجر عسقلاني در باره او مي نويسد:

عمرو بن عامر الأنصاري ذكر وثيمة أنه ممن شهد اليمامة في خلافة أبي بكر وأنشد له مرثية في ثابت بن قيس بن شماس الأنصاري.

عمرو بن عامر در دوران خلافت ابوبكر شاهد حادثه وجنگ يمامه بود ومرثيه اي هم در باره ثابت بن قيس انصاري سروده است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 4 ص 541، رقم: 5902، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ - 1992م.

متقي هندي پس از نقل روايتي در همين زمينه مي گويد:

قال الحافظ ابن حجر في الأطراف صورته مرسل قلت له طريق آخر عن محمد بن كعب القرظي مثله أخرجه ابن جرير وأبو الشيخ وآخر عن عمرو بن عامر الأنصاري نحوه أخرجه أبو عبيد في فضائله وسنيد وابن جرير وابن المنذر وابن مردويه هكذا صححه ك.

الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاي975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج 2، ص 605، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1419هـ - 1998م.

فخر رازي در تفسير كبير مي نويسد:

المسألة الثالثة: روي أن عمر بن الخطاب رضي الله عنه كان يقرأ ) وَالسَّابِقُونَ الاْوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالانْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ ( فكان يعطف قوله: ) الأنصار ( علي قوله: ) رَّحِيمٌ وَالسَّابِقُونَ ( وكان يحذف الواو من قوله: ) وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ ( ويجعله وصفاً للأنصار...

والتفاوت أن علي قراءة عمر، يكون التعظيم الحاصل من قوله: ) وَالسَّابِقُونَ الاْوَّلُونَ ( مختصاً بالمهاجرين ولا يشاركهم الأنصار فيها فوجب مزيد التعظيم للمهاجرين. والله أعلم.

روايت شده است: عمر بن خطاب هنگامي كه آيه (السابقون الاولون) را قرائت مي كرد، واو (واللذين) را حذف مي كرد و آن را وصف (الانصار) قرار مي داد، و اين حذف بدون جهت نبود؛ زيرا تمجيد خداوند در اين آيه مختص به مهاجران نخستين مي شد و براي انصار فضيلتي نمي ماند؛ بلكه امتياز آنان در تبعيت از مهاجران بود و بس.

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 16، ص 8، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1421هـ - 2000م.

حفص بن عمر الدوري (متوفاي246 هـ) نيز قرائت عمر وتصحيح ابي را با اندك تفاوتي به نقل از حسن بصري آورده ومي نويسد:

حدثني أبو عمارة عن أبي الفضل الأنصاري عن سليمان عن الحسن قال اختلف في هذه الآية عمر بن الخطاب وأبي بن كعب فقال عمر ( والأنصار الذين اتبعوهم بإحسان ) وقال أبي والأنصار والذين اتبعوهم بإحسان فلما رآه عمر فقال إني سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقرأها هكذا وقد الهاك بيع الخبط بالمدينة.

الدوري، أبو عمر حفص بن عمر (متوفاي246هـ)، جزء فيه قراءات النبي صلي الله عليه وسلم، تحقيق: حكمت بشير ياسين، ناشر: مكتبة الدار - المدينة المنورة - السعودية، الطبعة: الأولي، 1408هـ - 1988م.

همچنين آلوسي، مفسر مشهور اهل سنت مي نويسد:

وأخرج أبو عبيدة. وابن جرير. وابن المنذر. وغيرهم عن عمرو بن عامر الأنصاري أن عمر رضي الله تعالي عنه كان يقرأ بأسقاط الواو من * ( والذين اتبعوهم ) * فيكون الموصول صفة الأنصار جني قال له زيد: إنه بالواو فقال ائتوني بأبي بن كعب فأتاه فسأله عن ذلك فقال: هي بالواو فتابعه.

الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج 11، ص 8، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

و ثعلبي در تفسيرش مي نويسد:

وروي أن عمر بن الخطاب ( ح ) قرأ: السابقون الأولون من المهاجرين والأنصار الذين اتبعوهم بإحسان برفع الواو وحذف الواو من الذين، قال له أُبيّ بن كعب: إنما هو والأنصار والذين اتبعوهم بإحسان وإنه قد كرّرها مراراً ثلاثة، فقال له: إني والله لقد قرأتها علي رسول الله صلي الله عليه وسلم والذين اتبعوهم بإحسان، وإنك يومئذ شيخ تسكن ببقيع الغرقد، قال: حفظتم ونسينا وتفرغتم وشغلنا وشهدتم وغبنا ثم قال عمر لأُبيّ: أفيهم الأنصار؟ قال: نعم ولم يستأ من الخطاب ومن ثمّ قال عمر: قد كنت أظن إنّا رفعنا رفعة لا يبلغها أحد بعدنا فقال أبي: بلي، تصديق ذلك أول سورة الجمعة وأواسط سورة الحشر وآخر سورة الأنفال. قوله: ) وآخرين منهم لما يلحقوا بهم ( إلي آخره وقوله تعالي: ) والذين جاءوا من بعدهم ( إلي آخر الآية، وقوله: ) والذين آمنوا من بعده وهاجروا وجاهدوا معكم فأولئك منكم.

عمر آيه را خواند ولي واو را از الذين حذف كرد، ابي بن كعب به عمر گفت: اين جمله با واو درست است و چند مرتبه آن را تكرار كرد، سپس گفت: به خدا سوگند اين چنين آن را بر رسول خدا (ص) خواندم و تو در آن زمان پير مردي بودي كه در بقيع ساكن بودي، عمر گفت: شما قرآن را حفظ كرديد و ما فراموش كرديم، شما فارغ البال بوديد و ما گرفتار، شما حاضر بوديد و ما غائب، سپس به ابي گفت: آيا در اين فضيلت انصار هم شركت دارند؟ ابي گفت: آري، به همين جهت عمر گفت: من فكر مي كردم كه هيچ كس به رتبه و درجه ما نمي رسد، ابي گفت: مشاركت انصار در فضائل و درجه ها را در اول سوره جمعه (وآخرين منهم لما يلحقوا بهم)، و اواسط سوره حشر (والذين جاءوا من بعدهم)، و آخر سوره انفال (والذين آمنوا من بعد وهاجروا وجاهدوا معكم فأولئك منكم) مي تواني ببيني.

الثعلبي النيسابوري، أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم (متوفاي427 هـ)، الكشف والبيان (تفسير الثعلبي )، ج 5، ص 8، : تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان، الطبعة: الأولي، 1422هـ-2002م.

از همه اين ها مهمتر و البته بسيار تأسف آور اين كه جناب خليفه قسم ياد مي كند كه خداوند آيه را همان طور نازل كرده است كه او مي خواند وآن حذف كلمه (والانصار) از آيه بود، نه آن گونه كه الآن در قرآن ثبت شده است.

ابن شبه نميري در تاريخ المدينة مي نويسد:

حدثنا معاذ بن شبة بن عبيدة قال حدثني أبي عن أبيه عن الحسن قرأ عمر رضي الله عنه ) والسابقون الأولون من المهاجرين والذين اتبعوهم بإحسان ( فقال أُبي ) والسابقون الأولون من المهاجرين والأنصار والذين اتبعوهم بإحسان ( التوبة 100 فقال عمر رضي الله عنه ) والسابقون الأولون من المهاجرين والذين اتبعوهم بإحسان ( وقال عمر رضي الله عنه أشهد أن الله أنزلها هكذا فقال أُبي رضي الله عنه أشهد أن الله أنزلها هكذا ولم يؤامر فيه الخطاب ولا ابنه.

عمر آيه ( والسابقون الاولون) را با حذف (والانصار) قرائت كرد، ابي آيه را صحيح و كامل خواند، عمر دو باره مانند صورت اول قرائت كرد و گفت: شهادت مي دهم كه خدا آيه را آن گونه كه خواندم نازل كرده است، ابي گفت: من شهادت مي دهم كه آن گونه كه من خواندم نازل شده است .

النميري البصري، أبو زيد عمر بن شبة (متوفاي262هـ)، تاريخ المدينة المنورة، ج 1، ص 375، ح 1170، تحقيق علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1417هـ-1996م.

اگر واقعاً همان طور كه جناب خليفه سوگند خورده، خداوند «الذين» را بدون واو وكلمه (الانصار) نازل كرده، چرا فوري و بدون هيچ مقاومتي تسليم مي شود و سخن أبي را مي پذيرد؟ چرا شاهدان ديگري براي اثبات سخن أبي، درخواست نمي كند؟

و اگر اصل آيه آن طور بوده كه أبي گفته و جناب خليفه در اجتهادش اشتباه كرده است، چرا تلاش مي كند كه با سوگند خوردن قرآن را تحريف نمايد؟

بلي خداوند تبارك و تعالي وعده داده است كه خود كتابش را حفظ نمايد؛ از همين رو است كه تمام اين تلاش ها ناكام مانده و دست بد خواهان قرآن براي هميشه از دست درازي به آن كوتاه مي شود.



Share
41 | اميرحسين از بيرجند | Iran - Tehran | ١٤:٢٣ - ٢٨ مهر ١٣٩٠ |
آيا کسي که در سال دهم بعثت اسلام آورده ( جناب عمر ) هم در رديف والسابقون الاولون قرار مي گيرد ؟؟ لطفاً برادران اهل سنت بدون تعصب جواب دهند.
42 | منتظر منتقم فاطمه | Iran - Isfahan | ١٩:١٠ - ١٠ آبان ١٣٩٠ |
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام به شيعه ها.

اين سني هاي متعصب در جايي که اين مسائل مطرح ميشود جواب ندارند و اظهار وجود نميکنند!!!!!!!

اللهم عجل لوليک الفرج
43 | سيد عبدالرحمن حسيني | Iran - Tehran | ١٥:٤٢ - ٠٧ بهمن ١٣٩٠ |
باسلام
جزاكم الله خيرا
از برادران شيعه و اهل سنت تقاضا مي شود با ادب و اخلاق اسلامي نظر دهند . تا همگي زير بيرق پيامبر و اهل بيت عاقبت به خير باشيم .
الهي بحق فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها ، اجعل عواقب امورنا خيرا

يا حق
44 | سيد عبدالرحمن حسيني | Iran - Tehran | ١٥:٥٦ - ٠٧ بهمن ١٣٩٠ |
باسلام آقا مهرداد عزيز . لطف كن با آرامش صحبت كني و نظر بدهي و نوهين هم نكني . نا سلامتي شيعه ي پيامبر و اهل بيت پيامبري . آقاي رسولي پور عزيز، شما هم اگر امكان دارد مقاله را بك بار ديگر با دقت بخوانيد ، پاسخ پرسش شما به وضوح آمده است . آقاي سيد عبدالرحمن حسيني ( خودم ) ؛ مگه تو فضولي ؟ به تو چه ؟ ببخشيد ! مؤمنين برادران يكديگرند پس بين آنان را اصلاح كنيد ... ما بي خيال سيلي مادر نمي شويم ... يا علي
45 | عليرضا ن | Iran - Tehran | ١٠:٤٩ - ٢٨ شهریور ١٣٩١ |
با سلام گروه پاسخ به شبهات هفته پيش سوالي پرسيدم که به مضمون زير بود: آيا قول صحابه يعني اجتهاد آنان در صورتي که نه در سنت پيامبر(ص) منعکس شده باشد و نه ناظر و کاشف از آن باشد، حجت است يا نه؟ اگر حجت باشد در اين صورت به عنوان منبعي مستقل در عرض و در کنار سنت نبوي به عنوان منبع دين شناخت معتبر خواهد بود( در حالي که در قران هيچ دليلي براي حجيت مستقل قول صحابه نيست). درست نظير ديدگاه عالمان شيعه که براي اقوال ائمه هدي عليهم السلام حجيت ذاتي و استقلالي قائل هستند. خواهشمندم در اين موضوع توضيح کامل دهيد. با تشکر

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
اهل سنّت با توجه به عادل دانستن صحابه، قول آنان را حجت مي‌دانند اما از ديدگاه شيعه ، حديثي را که از صحابي پيامبر نقل شود، بدون آن که به پيامبر صلي الله عليه واله نسبت داده شود (موقوف) جزء احاديث ضعيف به شمار مي‌آورند و آن را حجت نمي‌دانند. علامه طباطبايي در تفسير َنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَينِ‏ّ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهْمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون سوره نحل،44 بعد از اشاره به دلالت آيه بر حجيت سخن پيامبر و اهل بيت عليهم السلام بيان مي‌کند که دليلي بر حجيت گفتار ديگران وجود ندارد؛ زيرا آيه شامل آنان نمي‌شود و نص قابل اعتماد ديگري که حجيت گفتار همه اهل امت را اثبات کند در دسترس نيست. ايشان در ادامه مي‌گويند البته آنچه گفته شد در آن بخش از گفتار ايشان است که از خود آنان دريافت شده باشد؛ امّا احاديثي که حاکي از بيان پيامبر (ص) است، اگر متواتر باشد يا قرينه‌اي قطعي و مانند آن همراه آن باشد حجّت است، ولي اگر متواتر نباشد يا در کنار آن قرينه‌اي وجود نداشته باشد، حجّت نيست؛ زيرا مشخص نمي‌شود سخن پيامبر (ص) باشد. َ الميزان، ج12، ص261-262
بنابراين از نظر شيعه آن چيزي که سبب حجيت مي‌شود، فقط عصمت است و ائمه هاطهار عليهم السلام نيز كه داراي عصمت هستند ، قولشان حجت است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
46 | منصور الماسي123456 | Iran - Mashhad | ١٦:٥٣ - ١٩ اسفند ١٣٩١ |
بت پرستي عمر و ابوبکر ؟؟؟ در زمان پيامبر(ص) اميرالمومنين سلام الله عليه فرمودند : بعد از آنکه من عمربن عبدوود را به قتل رساندم پيامبر آندو را صدا زده و فرمودند : در زمان جاهليت چند بت را پرستيده ايد؟ آنها گفتند :اي محمد ما را به خاطر آنچه در جاهليت انجام داده ايم سرزنش مکن. حضرت فرمودند :امروز چند بت را ميپرستيد؟ گفتند : سوگند به خدايي که تو را به حق پيامبري مبعوث کرده از زماني که دين تو را پذيرفته ايم چيزي جز خدا را نپرستيده ايم . رسول خدا فرمود : اي علي اين شمشير را بگير و به فلان مکان برو و بتي را که اينها ميپرستيدند خارج کن و آن را بشکن و اگر کسي خواست مانع کارت بشود گردنش را بزن. در اين هنگام آن دو به پاي پيامبر افتادند و گفتند: عيب ما را بپوشان خدا تو را بپوشاند. من به آنان گفتم :در پيشگاه خدا و پيامبرش ضمانت کنيد که جز خدا را نپرستيد و چيزي را با او شريک نسازيد . آندو نيز نزد رسول خدا عهد کردند که چنين کنند. من رفتم و آن بت را از مخفيگاهش بيرون آوردم و صورت و دستانش را شکستم و پاهايش را خرد کردم و سپس نزد رسول خدا بازگشتم . به خدا سوگند آثار ناراحتي از اين کار را در چهره آنان ديدم که تا وقت مرگشان ادامه داشت. کتاب اسرار آل محمد،سليم بن قيس هلالي ص 172
47 | دوستدار حق و حقيقت | Iran - Tehran | ١٣:٥٦ - ١٤ ارديبهشت ١٣٩٢ |
(جل الخالق، خدايا به تو پناه مي بريم از خداوندگاران سفسطه، اينان جوري سخن مي گويند که انگار سبقت در خيرات و دين يک چيز و سبقت در اسلام و پيروي از رسول خدا چيز ديگري است؛ هر کس اين آيه را مي خواند ارتجالاً و به سرعت بر اسلام و اطاعت و سبقت انصار و مهاجر در خير الامور يعني اسلام آنها و ياري دين خدا صحه مي گذارد و در يك كلام در آزمون بزرگ مسلمانى پيروز شده اند و بيان روشن حق را جز اين نشايد. حال شما بگوييد معناي سبقت چيست؟ اگر راست مي گوييد از آن همه معاني که براي السابقون مي دانيد يکي را ذکر کنيد!! و ذيل ترجمه هايتان از اين آيه بنويسيد!!!! سفسطه مي کنيد زيرا زماني در بيان کلي چيزي ادعا مي شود و به کلماتي مشروط نمي شود اصل بر آن است که آنان مطلقا بهشتي مي باشند و در ادامه آيه مي بينيم که در مورد تابعين حضور آن در بهشت منوط و مشروط بر نکوکاري و پيروي درست از اين مبشرين مي باشد، وَالَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ و اگر خداوند متعال بيانش مقيد به زمان و مکان و يا منوط به انجام امر خاصي بود آن را مانند آنچه در خصوص تابعين گفت مشروط مي کرد توجه شمارا به اين نکته جلب مي کنم که وعده دهنده، خداوند متعال است که به هر چيزي آگاه است و قطعاً ميان مبشرين و منافقين تمايز قائل است و هموست که در آيه 96 سوره توبه مي فرمايد اگر مردم منافق براي اينکه رضايت شما (رسول خدا) را بدست بياورند قسم هاي دروغ مي خورند و اگر تو اي رسول از آنها راضي شوي خدا هرگز از آن گروه فاسق راضي نخواهد شد و شما قادر نيستيد بگوييد که کليت آيه السابقون الاولون مشمول منافقين نيز مي شود تا بدينوسيله با مشوش کردن نصي صريح منويات پليد خود را ثابت کنيد شرمباد بر شما که کلام خدا را به سخره گرفته ايد.)
48 | محمدرضا | Iran - Tehran | ٠٣:٠١ - ١٨ ارديبهشت ١٣٩٢ |
سلام عليکم أُولَئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ مخالفت با ولايت مطلقه کليه الهيه 14 معصوم يقينا باعث حبط اعمال مي شود حتي اگر وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ باشي.
49 | محمدعلي | Iran - Rafsanjan | ١٠:٠٩ - ١٨ خرداد ١٣٩٢ |
برادر عزيز شما كه دوستدارحق وحقيقت هستيد حقيقت گاهي به قدري تلخ ودردناك است كه قبول آن زمان ميطلبد وتفكر درگوشه اي رو به خدا و خواهش از او كه خود فرمود ما هر كه را اراده كنيم هدايت مي نماييم خيلي از ته دل و احساسات حرف مي زنيد برادر گرامي ام به خدا دينداري و مذهب داري ميدان پافشاري و زور آزمايي نيست كه خداوند به هر كس زوربيشتري داشت امتياز بدهد ادله وبراهين به قدري زياد است كه وقتي آن ها را مي بيني جايي براي تفسير به راي عده اي كه قرن ها قرآن را ابزاري كردند براي رسيدن به مقاصد دنيوي خودنمي ماند . با اهل بيت پيامبر (ص) چه ظلم ها كردندو در آخر همه ي آن ها را مسموم وشهيد نمودند با تفسير به راي همين آيات در حالي كه خداوند دوستي ومودٍٍتشان رامزد رسالت رسولش قرار داده بود آيا فكر كرده ايد چرا هميشه زدند توي سر شيعه كه مبادا صدايش به گوش دل هاي بيدار برسد اگر شيعه را به جرم كفر مي كشند و ميكشتند لا اقل شيعيان كلمه ي توحيد را به زبان جاري مي كنند پس مي بايست بروند و موش پرستان و گاو پرستان را بكشند مي داني چرا توي گوش شما كرده اند كه شيعه سفسطه گر است وشما هم از قرار معلوم خوب به اين باور تسليم شده ايد براي اين كه شيعيان با احاديث معتبر كه حتي كتب شما هم پر است از آن ها راهي را رفته ومي رود كه انتهايش رضايت قلبي رسول خدا ونهايتا خداوند است خواهش مكي كنم تفاسيرتان را ببينيد مقايسه كنيد چه راهي موردرضاي خداوند ورسول گرامي خداوند است؟ موفق باشيد
50 | هيوا | Iran - Kermanshah | ٢٢:٤٨ - ٢٥ بهمن ١٣٩٢ |
سوال از شما شيعيان رافضي؟
مهاجرين به چه کساني اطلاق ميشود؟ ميدونم که بلد نيستين پس براتون تعريف ميکنم چون اگر بلد بودين اين مقاله مسخره رو نمينوشتين و دست رو آيات و سخنان خداوند نميگزاشتين:
تعريف مهاجرين: مهاجرين در اصطلاح اسلامي، به دسته‌اي از صحابه گفته مي‌شود که ساکن مکه بودند و سپس از مکه به مدينه هجرت کرده‌اند و بيشترشان از طوايف قريش بودند.
همچون کساني :
ابوبکر، عمر، عثمان، علي، ابوعبيده جراح و حمزه پسر عبدالمطلب از مشهورترين مهاجرين بودند.
پس طبق آيات قرآني که ذکر کردين افراد نام برده و ايرين شامل مهاجرين ميباشن بنابراين خداوند از آنها راضي است و آنها از خداوند راضي و شما در اين ميان روسياهان تاريخخخخخخخ

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اولا: گزينشي به آيات نگاه کردن موجب گمراهي و عدم دستيابي به حقيقت مي شود شما اين آيه را طبق دلخواه خود معني مي کنيد و معتقديد که خداوند از مهاجرين راضي است در حالي که در بين همين مهاجرين کساني بودند که اهل نفاق بودند و آيات ديگر نيز به منافق بودن آنها اشاره کرده است مثلا خداوند در سوره مدثر مى‌فرمايد:

وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ يَزْدادَ الَّذينَ آمَنُوا إيماناً وَ لا يَرْتابَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِيَ إِلاَّ ذِكْرى‏ لِلْبَشر

مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار داديم، و تعداد آنها را جز براى آزمايش كافران معيّن نكرديم تا اهل كتاب [يهود و نصارى‏] يقين پيدا كنند و بر ايمان مؤمنان بيفزايد، و اهل كتاب و مؤمنان (در حقّانيّت اين كتاب آسمانى) ترديد به خود راه ندهند، و بيماردلان و كافران بگويند: «خدا از اين توصيف چه منظورى دارد؟!» (آرى) اين گونه خداوند هر كس را بخواهد گمراه مى‏سازد و هر كس را بخواهد هدايت مى‏ كند! و لشكريان پروردگارت را جز او كسى نمى‏ داند، و اين جز هشدار و تذكّرى براى انسانها نيستم . مدثر 31

در سوره ديگر نيز درباره مهاجرين منافق چنين آمده است: وَ لَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْمُنافِقين . مسلماً خداوند مؤمنان را مى ‏شناسد، و به يقين منافقان را (نيز) مى ‏شناسد. العنكبوت 11

همچنين در بين مهاجرين صحابه اي بودند که مرتد شدند آيا مي شود گفت آيه السابقون شامل آنها مي شود؟! جهت اطلاع به يک مورد اشاره مي کنيم .ابن أبي شيبه، نسائي، ذهبي، ابن كثير دمشقي، و بسياري ديگر از بزرگان اهل سنت ارتداد عبدالله بن ابي سرح را چنين نقل كرده‌اند:

عن مصعب بن سعدٍ عن أَبِيهِ قَالَ : لَمَّا كَانَ يوْمُ فَتْح مَكَّةَ أَمَّنَ رَسُولُ اللَّهِ النَّاسَ إِلاَّ أَرْبَعَةَ نَفَرٍ وَامْرَأَتَينِ وَقَالَ : أُقْتُلُوهُمْ وَإِنْ وَجَدْتُمُوهُمْ مُتَعَلقِينَ بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ : عِكْرِمَةَ بْنَ أَبي جَهْلٍ ، وَعَبْدَ اللَّهِ بْنَ خَطْلٍ ، وَمَقِيسَ بْنَ صُبَابَةَ ، وَعَبْدَ اللَّهِ بْنَ سَعْدِ بْنِ أَبي سَرْحٍ ... .

در فتح مكه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمان عدم تعرض به اهل مكه را صادر فرمود و فقط چهار مرد و دو زن را استثنا نمود و فرمود : آنان را بكشيد اگر چه به پرده كعبه آويزان باشند ، اين افراد عبارت بودند از : عكرمه بن ابوجهل ، عبد الله بن خطل ، مقيس بن صبابه و عبد الله بن سعد بن ابي سرح ... .

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 7 ، ص 404 ، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

همچنين کسي که عمار را به قتل رساند از مهاجرين بود آيا مي شود گفت خدا از او راضي است؟!

ثانيا: اگر قرار باشد بگوييم خدا با اين آيه از همه مهاجرين راضي شده است و آنها اهل بهشت هستند، در اين صورت بايد آياتي مانند وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه‏ را يا شامل آنها نداست و يا اينکه بگوييم نزول اين آيات لغو بوده است!

از اين رو به اطلاق آيه السابقون، نمي توان تمسک جست، بلکه بايد به ايمان و عمل صالح تا پايان عمر مقيد نمود، والاّ چگونه تصور کنيم امثال عبدالله بن أبي که از سردمداران منافقان است، مورد رضايت الهي است

اگر خداوند متعال صحابه را در آيه هاي قرآن مدح کرده و از آنان اظهار رضايت نموده است، به جهت و اطاعت آنها از خداوند در احکام و تعاليم شريعت و کارهاي نيکي است که در گذشته انجام داده اند، امّا اين رضايت را نمي توان به آينده زندگاني و اعمال آنان نيز سرايت داد; به اين معنا که هر چه مي خواهند انجام دهند ـ هر چند خلاف باشد ـ خدا از آنان راضي است.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
51 | شمس الدين جليليان | Iran - Yazd | ٢٠:٠٣ - ٢٦ بهمن ١٣٩٢ |
کامنت51- آقاي هيوا از کردستان . برادر عزيز و هم شهري کمي منطقي فکر کنيد آيا غير از اين است که علي و طلحه و زبير و معاويه و عثمان و ابوبکر و عمر عمار ياسر و ابوذر و بسياري ديگر از صحابه از مهاجرين بنام و مشهور هستند ؟ که البته غير از معاويه که از طلقا محسوب مي شود همگي صحابه ي قبل از فتح مکه و بدري و حاضر در بيعت رضوان بوده اند ؟ حتما اين را قبول داريد . اما شما براي بنده ثابت کنيد که چگونه ممکن است قاتل و مقتول هردوبرحق باشند و مورد رضايت خدا باشند با هيچ منطقي نمي توان علي و عمار را با طلحه و زبير همزمان برحق و مورد رضايت خدا بدانيم . معاويه و علي و علي و اصحاب جمل و علي و مارقين و ... را نمي شود مورد رضايت دائم خدا بدانيم حالا بنده اصلا اصراري ندارم که حتما علي بر حق است چون اصرار بنده بر اين حقيقت در برابر شما برادران عزيزي که بنده ساليان دراز در ميانتان زندگي کرده ام دقيقا مانند ميخ چوبيني است که بخواهي آن را در فولاد فرو کنيد . هيچ اميدي هم به کشف حقيقت و تنوير اذهان شما عزيزان نيست با اينکه مي دانم بسياري از شما محب اهل بيت هم هستيد و عبادتهاي طولاني هم داريد و سوء نيتي هم نداريد ولي با اين حال حقيقت هميشه يکي بيشتر نيست يا علي يا معويه . يا علي يا طلحه و زبير يا عمار يا مغيره و مروان و ... چگونه مروان و عقبه که پيامبر آنها را لعن و تبعيد نمود و حتي شيخين هم به خود اجازه ندادند با وجود شفاعت عثمان ايشان را به مدينه راه دهند اما عثمان عقبه را به مدينه برگرداند و فرزندش وليد نيز که شرب خمر کرد و در حالت مستي در حالي که امام جماعت بود نماز را اشتباه خواند و عثمان خواست حدخدا را بر او جاري نکند که اميرالمومنين حد را بر او جاري کرد همين وليد بعدها همه کاره ي دستگاه خلافت سفياني و مرواني گرديد . برادر عزيزم به خدا حقيقت چيز ديگري است اگر آب زلال اسلام بعد از حضرت رسول اکرم (ص) در کانال صحيح جاري مي شد اين همه معضلات در اسلام به وجود نمي آمد برادرکشي نمي شد و امروز به خاطر خدا و به قصد تبرک کودکان مسلمان را مثل گوسفند سر نمي بريدند و به قصد قربت کمربندهاي انفجاري در اتوبوسهاي حامل مسلمين منفجر نمي شد و مشتي صهيونيست مال و ناموس مسلمين را غارت نمي کردند و اولوالامرهاي عرب مخفيانه سوخت هواپيماهاي اسرائيل را براي کشتار غزه تامين نمي کردند . مردم غزه که شيعه نيستند .
52 | هيوا | Iran - Urmia | ٢٣:٠٨ - ٢٦ بهمن ١٣٩٢ |
در جواب شما همان خطبه 6 از علي ع در باره انتخاب خليفه ها و برحق بودن آنان بس است که علي ع آنها را برحق و قانوني دانسته و انتخاب امامت را از آن شوري انصار و مهاجرين ميداند نه امامت الهي که شما بدان اعتقاد داريد
و اينم جواب مدعيان امامت الهي از زبان علي ع در خطبه 6 نهج البلاغه: اي معاويه اين مردمي که با ابوبکر و عمر و عثمان بيعت کرده بودند،به همان شيوه با من بيعت کردن،پس فردي که در بيعت حضور داشته است،نميتواند بيعت خود را پس بگيرد و کسي که حاضر نبوده است حق انتخاب ديگري ندارد و يقينا شورا از آن مهاجرين و انصار است،پس اگر مهاجرين و انصار بر فردي اتفاق نمودن و او را امام ناميدند بدانيد که مورد پسند خداست.اگر فردي اعتراض کرد يا با ايجاد بدعتي عليه آنها شوريد،دوباره به آنچه بر آن بود،بازگردانده ميشود،اگر نپذيرفت با او بجنگيد چون راهي غير از راه مومنان در پيش گرفته است و خدا او را به همان جزايي ميرساند که خودش اختيار کرده./ در اين کامنت بنده براي آنهايي که بغض و کينه را کنار بگزارند سر دوراهي عجيبي قرار خواهند گرفت و تصميم با خودشان است و پيدا کردن حقيقت با خودشان ..
حتما علي ع در اين نامه تقيه کردن؟ خخخخخ يا مجبور بودن؟ خخخخخ
اي خدا ..... هر چند بار اين خطبه رو ميخونم جواب بيش از هزارتا ادعاهاي شما رو خود علي ع داده واي بر شما....

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اگر ابتداي اين خطبه را مطالعه مي کردي مي دانستي که مخاطب امام علي عليه السلام در اين خطبه معاويه است که اصلا اعتقادي به امامت نصي حضرت علي عليه السلام ندارد لذا امام در مقام احتجاج با دشمن عنودى است كه معتقد به مشروعيت خلافت خلفاء از طريق بيعت مهاجرين و انصار بود ؛ يعنى از باب استدلال به خصم از راه عقايد و افكار و اعمال خود اوست ، كه از او بعنوان «وجادلهم بالتي هي أحسن» تعبير مى شود .

به عبارت ديگر، حضرت اميرعليه السلام به معاويه كه از طرف عمر و عثمان استاندار و حاكم شام بود ، و آنان را خليفه مشروع مى‏ دانست ، خطاب كرده و مى ‏فرمايد : فإنّ بيعتي بالمدينة لزمتك و أنت بالشام . همانگونه كه بيعت با ابوبكر و عمر در مدينه بود و تو در شام به آن ملتزم گرديدى ، بايد به بيعت من نيز تسليم شوى .

جهت اطلاع به اين آدرس رجوع کنيد


موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
53 | مهدي | Iran - Isfahan | ٠١:١٩ - ٢٤ فروردين ١٣٩٣ |
سلام خدابرشما!.. 5سالست درپي پاسخ شبهه ي والسابقون که تنهاسوال باقيمانده من بود! آواره بودم خداچشم ودلتان راروشن کند.فقط پيشنهادميکنم: بجاي اطناب وتعديددرجواب ،تمرکز بر جوابهاي اصلي و نصي(قراني) وخدشه ناپذير کنيد(مثل انچه درموردزنان پيامبرص وتهديدسوره احزاب فرموديد)همانهاکافي ومصداق فبهت الذي کفراست!برخي پاسخهاي عقلي واستلزامي ديگرمناقشه پذيروموجب تکسيف برهان ميشود.ازين سپس شماراجزوذوي الحقوق خوددانسته،دعاگووملتمس دعايتانم
54 | محمد گلناري | Iran - Karaj | ١٨:٥٨ - ٠٩ خرداد ١٣٩٣ |
سلام عليکم.
يکي جواب داده بود که مگر خدا عالم به قبل و بعد همه چيز نيست؟ اگر هست، پس مي دانسته که اينها چگونه افرادي هستند و رضايتش را از ايشان اعلام کرده و بليط بهشت را له آنها داده.
حالا شما هر چه که بگوييد آيات ديگري هست که نشان مي دهد خداوند حساب همه چيز را مي کشد و تا آخرين لحظه تکليف هيچ کس معلوم نخواهد بود، باز با استناد به اينکه خداوند عالم است و آخر همه چيز را مي داند منکر تمام بحث مقاله شما مي شود.
جوابش چيست؟

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ اولاً در اين آيه خداوند تمام صحابه را ستايش نکرده است تا چنين استدلالي شود. مي فرمايد: والسابقون الاولون من المهاجرين و الانصار يعني آن صحابه اي که سبقت گرفتند و برخي از مهاجرين و انصار اند و از غير آنها هم هستند نه همه آنها و نه فقط آنها و ثانياً سبقت در اين آيه هم به دليل آيات ديگري مانند سابقوا الي مغفره من ربکم و... و بدليل «والذين اتبعوهم بايمان» سبقت مقامي است نه زماني يعني خداوند مومناني را که در ايمان بر ديگران سبقت گرفتند خداوند از آنها راضي شده است و اگر غير اين تفسير شود با آياتي مانند فمن يعمل مثقال ذره ... و حبه خردل اتينا بها... و ... سازگاري نخواهد داشت.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
55 | f | Iran - Tehran | ٠٢:٠٣ - ٢٨ دي ١٣٩٣ |
بله كاملا درسته اما طالب حقيقت كجاست...
ادمي را ادميت لازم است/طالب حق را حقيقت لازم است...
56 | محمد | Iran - Tehran | ١٨:٠٢ - ٠٨ آذر ١٣٩٦ |
سلام و خسته نباشید !

خــــیلی کامل و خوب

ممنون
57 | علی | Iran - Tehran | ٠٨:٣٣ - ٠٢ مهر ١٣٩٧ |
با سلام



شما را به خداوند یکتا دست بردارید از لجاحت ونفهمی.به فکر دین باشید
 [1] [2]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب