2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
مناظره با مولوي ملازاده پيرامون امامت و خلافت (1)
کد مطلب: ٦١٢٢ تاریخ انتشار: ١٨ تير ١٣٨٥ تعداد بازدید: 83396
مناظره و گفتگو » شیعه و وهابیت
مناظره با مولوي ملازاده پيرامون امامت و خلافت (1)


آقاي هدايتي

سوالاتي كه از برنامه قبل مانده بود خدمت شما مي پرسم تا ارتباط مان با آقاي ملازاده برقرار شود.

اگر حضرت علي (عليه السلام) با خلفاي سه گانه مشكلي داشتند، چرا اسم فرزندان خود را ابوبكر و عمر و عثمان گذاشتند؟

استاد حسيني قزويني

سوالي از جلسات قبل مانده بود كه شخصي پرسيد حضرت علي (عليه السلام) چند زن و فرزند داشتند؟

نظر ايشان اين بود كه در ميان فرزندانش، افرادي به نام ابوبكر و عمر و عثمان است. براي اين كه قضيه مقداري روشن بشود، توضيحاتي مي دهم.

هنگام شهادت اميرالمومنين (عليه السلام)، ايشان 4 همسر داشتند:

أمامه بنت أبي العاص، ليلا بنت مسعود، أسماء بنت عميس و أم البنين.

از ميان فرزنداني كه آقا اميرالمومنين (عليه السلام)، يكي به نام عمر بود كه از أم حبيب بنت ربيعه و يك فرزند ديگر به نام عثمان برادر عباس (عليه السلام) از ام البنين، و يك فرزند به نام أبوبكر از ليلا بنت مسعود مي باشند.

بحثي كه هست، مي بينيم يكي از كتاب هايي كه برادران اهل سنت مي نويسند يا وهابي ها در اينترنت يا جزوات اينها در داخل كشور پخش مي كنند، خيلي روي اين قضيه مانور مي دهند. اين نام گذاري فرزندان اميرالمومنين (عليه السلام) به نام سه خليفه را دليل رابطه حسنه ميان اميرالمومنين (عليه السلام) و خلفاي سه گانه مي دانند.

در اينجا من دو نظر دارم. نظر اول را اشاره اجمالي مي كنم و نكاتي را عرض مي كنم و در نظر دوم، بيشتر صحبت مي كنم.

شكي نيست كه يكي از فرزندان اميرالمومنين (عليه السلام)، عمر بود از ام حبيب بنت ربيعه كه با رقيه بنت علي دوقلو بودند و آخرين فرزند آقا اميرالمومنين (عليه السلام) همين فرزند است كه ابن حجر عسقلاني و مزي و ذهبي و ابن كثير مي گويند كه اين آخرين فرزند آقا اميرالمومنين (عليه السلام) بوده است.

بحث است كه چطور آقا اميرالمومنين (عليه السلام) اين را به نام عمر نام گذاري كرد. ما در پاسخ، توجه عزيزاني كه روي اين قضيه مانور مي دهند، جلب مي كنيم به عبارتي كه آقاي بلاذري از شخصيت هاي طراز اول اهل سنت است در أنساب الأشراف مي گويد:

اين فرزند آقا اميرالمومنين (عليه السلام) كه به دنيا آمد، خليفه دوم گفت كه اگر اجازه بدهيد، نام گذاري اين فرزند به من محول شود، آقا اميرالمومنين (عليه السلام) هم جوابي ندادند.

أنساب الأشراف، ج2، ص413، چاپ بيروت، ص192

و كان عمر بن الخطاب سمي عمر بن علي بإسمه.

عمر فرزند علي را به نام خودش نام گذاري كرد.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص427 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج4، ص134 ـ أنساب الأشراف للبلاذري، ص92

البته اين قضيه از نوه عمر بن علي بن ابيطالب (عيسي بن عبد الله بن محمد بن عمر) هم در تاريخ مدينة دمشق إبن عساكر است:

سوال شد چطور شد كه جدتان اميرالمومنين (عليه السلام) شما را به نام عمر نام نهاد؟ ايشان در پاسخ گفت: جدم حضرت علي (عليه السلام) فرزندي به دنيا آورد و به تقاضاي خليفه دوم، نام او عمر نهاده شده.

پس اين قضيه روشن شد كه نام گذاري اين فرزند توسط خود خليفه دوم صورت گرفته است. البته در تاريخ داريم كه خليفه دوم در دوران خلافتش، يكي از كارهايش اين بود كه اسامي فرزندان مردم را جابه جا مي كردند. مثلا إبن أثير در أسد الغابة في معرفة الصحابة و إبن حجر در الإصابة في تمييز الصحابة دارد كه در رابطه با ابراهيم بن حارث، عمر گفت:

چرا نامت را ابراهيم گذاشته اي؟ نامت را عبد الرحمان بگذار.

أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير، ج3، ص284

وقتي نام أنبياء (عليهم السلام) را تغيير مي دادند، خليفه دوم اسم ابراهيم بن حارث را عبدالرحمن بن حارث گذاشت.

در رابطه با طحيل بن رباح است كه خليفه دوم گفت:

من از نام طحيل خوشم نمي آيد و نامت را خالد بگذار.

با اين كه روايت داريم بر نهي نام گذاري بر نام خالد.

المصنف لإبن أبي شيبه، ج1، ص61

نام پدر مفروق، اجدع بود و خليفه دوم گفت:

من از اين نام خوشم نمي آيد و نامت را عبدالرحمن بگذار.

الطبقات الكبري لإبن سعد، ج6، ص76

در رابطه با قليل بن صلت گفت:

اسم خوبي نيست و به جاي او كثير بگذار.

تهذيب الكمال للمزي، ج24، ص128

اينها نشان مي دهد كه خليفه دوم در محدوده خانوادگي مردم هم دخالت مي كرد و به نظر من اين دون شأن يك حاكم اسلامي است كه در اينطور قضايا دخالت كند. اگر به نام بتي يا چيز ديگري بود، يك چيزي؛ اما نام ابراهيم كه نام پيامبر است و تبديل كردن به غير آن، اخلاقا و عرفا و عقلا، قابل پذيرش نيست.

حالا سوال اين است كه چرا اميرالمومنين (عليه السلام) اعتراض و مقاومت نكرد با اين كار خليفه دوم؟

اگر تاريخ را نگاه كنيد، مي بينيد كه يكي از ويژگي هاي جناب خليفه دوم اين بود كه يك شلاقي دستش بود و با اين شلاق، هر كس و ناكسي را مورد ضرب و شتم قرار مي داد. بطوري كه نقل مي كنند از شعبي از علماي و فقهاي بزرگ اهل سنت كه مي گويد:

كانت درة عمر أهيب من سيف الحجاج.

شلاق عمر از شمشير حجاج بن يوسف هم ترسناك تر بوده است.

مغني المحتاج للشربيني، ج4، ص390 ـ وفيات الأعيان لإبن خلكان، ج3، ص14 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج1، ص181

اگر تاريخ را ببينيد، خود آقاي ابوهريره كه تقريبا مفصل ترين روايات اهل سنت به ايشان بر مي گردد مي گويد در زمان عمر من جرأت نمي كردم حديث نقل كنم:

لقد حدثتكم بأحاديث لو حدثت بها زمن عمر بن الخطاب لضربني عمر بالدرة.

اين رواياتي كه الان نقل مي كنم، اگر زمان عمر نقل مي كردم، مرا با شلاق مورد ضرب قرار مي داد.

جامع بيان العلم ابن عبد البر، ج2، ص121)

يا كساني كه بعد از نماز عصر نماز مي خواندند، آنها را مورد ضرب و شتم قرار مي داد و داستان مفصلي دارد و افراد متعددي را به اين جرم مورد ضرب و شتم قرار مي داد. چيز جالبي كه من در اين زمينه عرض كنم، خود إبن عبد البر در جامع بيان العلم از ابن عباس نقل مي كند:

عن إبن عباس قال: مكثت سنتين أريد أن أسأل عمر بن الخطاب عن حديث ما منعني منه إلا هيبته حتي تخلف في حج أو عمرة في الأراك الذي ببطن مر الظهران لحاجته فلما جاء و خلوت به قلت يا أمير المؤمنين أني أريد أن أسألك عن حديث منذ سنتين ما يمنعني إلا هيبة لك قال فلا تفعل إذا أردت أن تسأل فسلني فإن كان منه عندي علم أخبرتك و إلا قلت لا أعلم فسألت من يعلم قلت من المرأتان اللتان ذكرهما إنهما تظاهرتا علي رسول الله صلي الله عليه و سلم قال عائشة و حفصة.

من خيلي وقت بود مي خواستم يك جمله اي را از خليفه دوم سوال كنم، ولي از او مي ترسيدم. تا اين كه در ايام حج، جاي خلوتي پيدا كردم و گفتم كه مي ترسم از تو سوال كنم. گفت: بگو. گفت: در اين آيه شريفه كه نسبت به دو زن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي گويد، مراد چيست؟ گفت: عايشه و حفصه.

جامع بيان العلم لإبن عبد البر، ج1، ص112

ابن عباس با آن عظمت مي گويد من از خليفه دوم مي ترسيدم.

در خود صحيح مسلم است كه ابو موسي أشعري قضيه را نقل كرد و او سخت گيري كرد و در ذيل روايت دارد كه أبي بن كعب برگشت گفت:

يا بن الخطاب لا تكونن عذابا علي آصحاب رسول الله.

بر اصحاب رسول الله اين گونه مايه عذاب نباش.

صحيح مسلم، ج6، ص180

در رابطه با ابوبكر هم بگويم كه، نام نيست بلكه كنيه است و نام يكي از فرزندان حضرت علي (عليه السلام) و برادر حضرت علي اكبر (عليه السلام)، از ليلا بنت مسعود بوده است. آنچه كه مطرح است، نام گذاري بدست پدر و مادر است، ولي كنيه به دست پدر و مادر نيست و توسط مردم و جامعه يا به مناسبت هاي مختلف اين كنيه انتخاب مي شود.

در رابطه با عثمان هم آقاي أبو الفرج اصفهاني در مقاتل الطالبيين دارد كه خود اميرالمومنين (عليه السلام) مي گويد:

إنما سميته بإسم اخي عثمان بن مظعون.

من نام عثمان را براي فرزندم گذاشتم، چون برادرم عثمان را دوست داشتم.

مقاتل الطالبيين، ص55

يك طرف ديگر قضيه نام گذاري اين فرزندان به نام خلفاي سه گانه، نام گذاري مرسومي بوده و نام صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و برخي ائمه (عليهم السلام) به اين نام بوده است و اين كه اين نام را گذاشته بودند، دليلي نبود كه چون خليفه دوم نام شان عمر است، اميرالمومنين (عليه السلام) روي علاقه خود اين نام را انتخاب كرده بودند. خير؛ اين نام، نام مرسومي بوده است. اگر در زمان شاه، يكي اسم فرزندش را محمدرضا مي گذاشت، اين دليلي نبود كه ايشان از شاه خوشش مي آيد و بچه هاش را هم نام او قرار داده است؛ محمدرضا اسم مرسوم و مورد توجه مردم بوده است.

پس اينها هيچ ارتباطي به روابط حسنه آقا اميرالمومنين (عليه السلام) با خلفاي سه گانه ندارد.

* * * * * * * * * * * * *

شروع مناظره

موضوع بحث: امامت و خلافت

با قيد قرعه، شروع كننده مناظره آقاي ملازاده است.

آقاي ملازاده

ما به عنوان سياد أعظم مسلمين جهان، از روزي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فوت كرد، ياران او كه معجزه دوم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هستند، آنها را با اهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) يكجا و يكدل و يك مرام و يك عقيده و يك دين مي ديد؛ ولي شما نظر ديگري داريد و خودتان بيشتر توضيح خواهيد داد.

اما اين نگرش به امامت كه به نظر شما، تِلو نبوت است و بلكه بالاتر از نبوت است، در نظر ما، با احترام به شما و شنوندگان محترم، يكي از بزرگترين توطئه هايي است كه عليه اسلام و حتي عليه تشيع صورت گرفته است. براي اين كه مفهوم امامت در اين صورت موجود در ميان اماميه اثني عشريه، هيچ سند درستي، نه در كتاب خدا و نه در سنت رسول الله ندارد. بلكه اولين كسي كه اين موضوع را به اين معنا و مفهوم در اسلام مطرح كرد، خاخامي بود كه تظاهر به اسلام مي كرد به نام عبدالله بن سبأ كه از يهوديان يمن بود و اولين كسي بود كه امامت به معناي وصايت از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را مطرح كرد و سابقا هم وقتي يهودي مذهب بود، راجع به هارون (عليه السلام) و آل هارون (عليه السلام) آن را گفته بود و بعد آمد در اسلام اين را مطرح كرد. وقتي كه اين غلو و افراط را حضرت مولاي متقيان حضرت علي بن ابيطالب رضي الله عنه شنيد، او را محاكمه كرد و كساني را كه اين گفته برايشان ثابت شد، گفت:

لما رأيت الأمر أمرا منكرا، أججت ناري.

وقتي اين منكر بزرگ و غلو و افراط را ديد، آنها را محاكمه كرد.

فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج12، ص238 ـ مناقب آل أبي طالب ابن شهر آشوب، ج1، ص227

اما چون عبدالله بن سبأ، مانند يك مار و روباه بود و براي خودش ثابت نشده بود، او را به يمن تبعيد كرد. اين موضوع را فعلا كنار مي گذاريم. اما اولين كسي كه اين موضوع را علني كرد و مخالفان اين موضوع را دستگير كرد، اين شخص بود و هم اهل سنت و هم بسياري از برادران شيعه ما اعتراف مي كنند از جمله آقاي كشي از علماي رجال در رجال كشي، صفحه 108، نوبختي در فرق الشيعه، صفحه 2 و ... . اينها متفق اند بر اين كه اين آقا يهودي الأصل بود و يوشع بن نون (عليه السلام) را وصي موسي (عليه السلام) مي دانست، وقتي تظاهر به اسلام كرد، راجع به حضرت علي (عليه السلام) همين حرف را زد. يعني همان توطئه قديمي كه مسيحيت را به ويران گري كشاند، همان به وسيله او در اسلام تجديد بنا شد و دوباره همان خطوط پياده شد.

ابن بابويه قمي وقتي در قرن 4 عقائد شيعه را مي نويسد، اين موضوع را مطرح مي كند كه آنها معتقدند هر پيامبري وصي دارد و وصي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، (عليه السلام) حضرت علي (عليه السلام) و تعداد اوصياء را ذكر مي كند و آقاي مجلسي هم همچنين، تا الان. ولي وقتي به مفهوم امامت نگاه مي كنيم، همانطوري كه كاشف الغطاء در أصل الشيعه و أصولها مي گويد حتي معاصرين، اين اعتقادات كه سابقا از اعتقادات غلات و افراطيون بوده است، امام جعفر صادق (عليه السلام) آنها را لعنت مي كرده است.

اين اعتقادات الان ضروريات دين و مذهب شده است و از اينجاست كه امام صادق (عليه السلام) مي گويد:

غلات از يهود و نصارا هم بدترند.

آنچه را كه از غلوّ و افراط و تندروي بوده است، ائمه اهل بيت و ائمه اهل سنت كه بر ضدش بودند، امروزه جزء ضروريات مذهب اماميه اثنا عشريه شده است. الان، امامت منصبي الهي مانند نبوت شده است. هم چنان كه خداوند متعال براي نبوت و رسالت، پيامبراني را بر مي گزيند، براي امامت هم افرادي را بر مي گزيند. پس مفهوم امامت همان مفهوم نبوت است (در نظر شيعه) و ادعاي نبوت نكردن بر آنها، به قول آقاي قلمداران ـ دانشمند شهير قم، كه اين اعتقادات را خودش از آن دست برداشت ـ يك تعارف بيش نيست. وقتي كه خداوند، انبياء خودش را بر مي گزيند و امامت هم شبه نبوت است و امام همان نبي است، تا حدي كه مجلسي مي گويد:

استنباط فرق بين امام و نبي، خالي از اشكال نيست و ما فقط بخاطر رعايت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي گوييم كه آنها نبي نيستند و الا ما هيچ فرقي قائل نيستيم.

بحار الأنوار للمجلسي، ج26، ص82

اين مفهوم شان در امامت است. در نقدش همين كافي است كه در كتاب خدا، يك آيه صريح و روشن و واضح درباره اش نيست.

مسئله امامت نه اين كه از اصول دين نيست، بلكه از احكام عادي دين است كه به خليفه دوم مسلمين واگذار شده است. اما راجع به اين كه چگونه حكومت را خودشان انتخاب كنند:

وَ أَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ (شوري/38)

پس از اصول دين نيست و اگر از اصول دين بود، حتما بايد در قرآن مي آمد، مانند وضو و حج و زكات و احكام فرعي بسياري ديگر چه رسد به عقائد اصلي. وقتي امامت از اجل امور بود بعد از نبوت (سخن كاشف الغطاء) يا منصب الهي باشد مانند نبوت (در كتاب اصل الشيعه) يا بنا به گفته كليني (كتاب كافي، ج1، ص175) از منصب نبوت بالاتر است، جزائري مي گويد:

امامت عامه از نبوت و رسالت هم بالاتر است.

چنين افراط و غلوهايي در انديشه شيعه اوليه وجود نداشت. اين افراط ها و غلوها بعداً آمده است و هيچ ربطي نه به اهل بيت (عليهم السلام) دارد و نه به قرآن و نه به سنت؛ تا حدي كه اين اعتقاد چنان روي آنها تاثير كرده كه در حديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه بين فريقين متفق است، كه مي فرمايد:

بني الإسلام علي خمس: الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج و الولاية.

الكافي للكليني، ج2، ص18

شهادتين را انداخته اند و ولايت را جاي آن گذاشته اند. مفهوم شهادتين كه از اركان اسلام است، انداخته اند كنار و مفهوم ولايت را جاي آن گذاشته اند و از نبوت هم بالاتر برده اند.

شكي نيست كه اينها ضلالت است و بر عدم صحت امامت، همين كافي است كه سندي از قرآن ندارد و مبدأش در آغاز، سري و مخفي بود و بعدا عمومي تر شد و اين كه طرح سري و مخفي عليه قدرت مسلمين و خلافت بكار گرفته شد را بعدا عرض مي كنم. اما همين كافي است كه در قرآن آيه صريحي راجع به بسياري از احكام وجود دارد، ولي راجع به امامت وجود ندارد و خود حضرت علي (عليه السلام) به امامت معتقد نبود؛ لذا منشأ خلافتش را مردمي مي داند نه الهي. وقتي بر خلافت استنباط مي كند، در نهج البلاغه مي گويد:

إنه بايعني القوم الذين بايعوا أبا بكر و عمر و عثمان فإن اجتمعوا علي رجل و سموه إماما

با من قومي بيعت كردند كه به ابوبكر و عمر بيعت كردند.

نهج البلاغه، نامه 6

استاد حسيني قزويني

از برادرمان آقاي ملازاده تشكر مي كنيم كه تا حدودي ادب اسلامي را رعايت كردند و با توجه به سوابقي كه از ايشان داشتيم، اين انتظار را از ايشان نداشتيم.

در رابطه با بحث امامت كه ايشان فرمودند در زمان خليفه سوم توسط عبدالله بن سبأ صورت گرفته، اين كه عبدالله بن سبأ وجود خارجي نداشته، هم بسياري از علماي شيعه بر اين باورند و هم علماي اهل سنت كه همچنين چيزي نبوده است.

اگر ما به قرآن مراجعه كنيم، مي بينيم كه در قرآن اهميت ويژه اي درباره امامت و خلافت مطرح شده است. خداوند نسبت به حضرت آدم (عليه السلام) مي گويد:

إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً

سوره بقره/آيه30

يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ

سوره ص/آيه26

همان طوري كه خداوند نسبت به حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي فرمايد:

وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا (مريم/49)

همين خداي عالم، وقتي نوبت به امامت مي رسد، مي گويد:

إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا

سوره بقره/آيه124

يا اين كه حضرت موسي (عليه السلام) از خداوند تقاضا مي كند:

وَ اجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي

سوره طه/آيات30ـ 29

و خداوند مي فرمايد:

قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَي

سوره طه/آيه36

پس بحث خلافت يا امامت، كلياتش در قرآن كاملا آمده است و نشان مي دهد كه جعل امام و خليفه به دست خداست و ما براي اين، روايات متعددي هم از سنت داريم كه امامت و خلافت يك منصب الهي است و نه به دست پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و نه به دست مردم.

إبن حبان كه از علماي بزرگ اهل سنت است، در كتاب الثقات مي گويد:

وقتي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در اطراف مكه مشغول تبليغ دين اسلام بود، قبيله بني عامره آمدند و عرض كردند كه يا رسول الله! ما حاضريم به تو ايمان بياوريم، به شرطي كه:

أيكون لنا الامر من بعدك؟ فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم الامر إلي الله، يضعه حيث يشاء.

خلافت و جانشيني بعد از تو به عهده ما باشد؟ رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: مسئله تعيين خليفه و امام به دست خداست و هر كس را كه بخواهد امام و خليفه قرار مي دهد.

الثقات لإبن حبان، ج1، ص89 ـ سيرة النبوية للزيني الدحلان، ج1، ص147 ـ حياة محمد لمحمد هيكل، ص152

همچنين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نامه هايي نوشت براي افراد ديگر، مثل عامر بن طفيل و بيحره و هوزه بن علي حنفي، كه الطبقات الكبري ابن سعد دارد كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به هوزه بن علي حنفي نامه نوشت و دعوتش كرد به اسلام و او گفت:

كه من موقعيت مناسبي دارم و اگر بيايم از تو تبليغ كنم، خيلي از مردم حرف مرا مي پذيرند، من حاضرم با تو همكاري كنم، به شرط آنكه خلافت بعد از تو به عهده من باشد. رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: تعيين خلافت به دست من نيست و به دست خداوند است.

تفسير الثعلبي، ج5، ص276 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص84

در مورد غدير خم، روايات متعدد در منابع شيعه و سني داريم و در مورد آيه:

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ

سوره مائده/آيه67

اي پيامبر! آنچه را كه خداوند به تو دستور داده، ابلاغ كن.

در منابع و تفاسير اهل سنت آمده از ابن مردويه و ابن عباس كه مي گويد:

كنا نقرأ في زمن رسول الله «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» بأن عليا مولي المومنين.

الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص298 ـ فتح القدير للشوكاني، ج2، ص60

پس بحث اصول امامت، تعيينش به دست خداوند است و اين كه امامت به ظالمان نمي رسد:

وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا

سوره أنبياء/آيه73

إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ

سوره بقره/آيه124

تمام اين قضايا در قرآن آمده است، همان طور كه كليات نماز در قرآن آمده است. همانطور كه دو ركعت نماز صبح يا چهار ركعت نماز عصر در قرآن تعيين نشده، نسبت به خلافت هم تعيين نشده است. اما كليات امامت آمده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

خلفائي بعدي اثنا عشر.

12 نفر خليفه بعد از من خواهند آمد.

صحيح بخاري، ج8، ص127 ـ صحيح مسلم، ج6، ص3 و4 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص617 و 618

مسئله ديگر اين كه مي بينيم كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از نزول آيه:

وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ

سوره شعراء/آيه214

در سال سوم هجرت كه 40 نفر از سران قريش را دعوت مي كند، در همانجا بحث خلافت بعد از خويش را مطرح مي كند و مي فرمايد:

أول من يعاضدني في هذا الأمر فهو أخي و وصي و خليفتي من بعدي.

تاريخ الطبري، ج2، ص63 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص63 ـ شواهد التنزيل للحسكاني، ج1، ص486 و 545 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج13، ص211 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص114ـ تفسير الثعلبي، ج7، ص182

ايشان كه مي گويد بحث خلافت اصلا مطرح نبوده، اين مربوط به سال سوم هجرت است.

ابن جرير طبري بنا به نقل از متقي هندي در كنز العمال و هيثمي در مجمع الزوائد و أبو جعفر إسكافي، بنا بر نقل إبن أبي الحديد و حاكم نيشابوري المستدرك علي الصحيحين مي گويند اين روايت صحيح است و ده ها افراد ديگر صحت اين قضيه را قبول دارند.

كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص128 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج8، ص302 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج13، ص243 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص132

همچنين قضيه حديث ولايت در مسئله يمن كه آمدند از آقا اميرالمومنين (عليه السلام) سعايت كردند و رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

عليا مني و انا منه و هو ولي كل مومن بعدي.

اين علي، ولي هر مومن بعد از من است.

اين قضيه براي سال ده بعثت است و ربطي به خلافت عثمان و عبدالله بن سبأ ندارد. حاكم نيشابوري درباره اين حديث مي گويد:

هذا حديث صحيح علي شرط مسلم.

المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص111 و 134 ـ مسند احمد، ج4، ص438 ـ سنن الترمذي، ج5، ص296

كلمه ولي هم مولا نيست كه بگويند به معناي اولي بالامر آمده است يا نيامده.

قضيه حديث ثقلين، حتي در صحيح مسلم آمده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد اهل بيت (عليهم السلام) را قرين و عديل قرآن قرار داده است:

اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي

صحيح مسلم، ج7، ص123 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص109 و 110 و 148 ـ مسند احمد، ج3، ص14 ـ تفسير إبن كثير، ج4، ص123 ـ سنن الدارمي، ج2، ص432 ـ فضائل الصحابة، ص15 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج10، ص114 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص163 السنن الكبري للنسائي، ج5، ص45 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج3، ص374 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص104 ـ أضواء علي السنة المحمدية لأبو رية، ص404 ـ تفسير الرازي، ج8، ص173 ـ تفسير الآلوسي، ج6، ص194 ـ الطبقات الكبري لإبن سعد، ج2، ص194

يا قضيه حديث طير كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

أللهم ائتني بأحب خلقك إليك يأكل معي من هذا الطير، فجاء علي رضي الله عنه.

خدايا برسان به من آنكسي را كه محبوب ترين خلق در نزد تو است. جز حضرت علي (عليه السلام) كسي نيامد.

المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص130 ـ مجمع الزوائد للهيثمي ، ج9، ص126 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج2، ص207

حديث منزلت را هم اهل سنت صراحت دارند كه روايت صحيح است.

در قضيه غدير خم كه در يك مجمع و همايش يكصد هزار نفري، آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و با آن مقدماتي كه فراهم كرد در آنجا، اشاره كرد بر اين كه حضرت علي (عليه السلام) بعد از من مولاي هر مومن و اوليٰ به نفس هر مومن است و سه شبانه روز مردم آمدند به اميرالمومنين (عليه السلام) تبريك گفتند و پيشاپيش اين تبريك گويان، آقاي ابوبكر و عمر بودند كه گفتند:

هنيئا لك يابن ابيطالب، اصبحت مولاي و مولي كل مومن و مومنة.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص386 ـ تفسير الرازي، ج12، ص50 ـ شواهد التنزيل للحسكاني، ج1، ص203 ـ الصوارم المهرقة للتستري، ص187 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج8، ص284 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص221

حسان بن ثابت هم بلند شد و شعري را إنشاء كرد.

و ده ها قضاياي ديگر كه در تاريخ در طول اين 23 سال ثبت شده كه بالاترين و مهمترين دغدغه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بحث خلافت بعد از خويش بوده است.

من نمي دانم آيا عزيزان به اين توجه دارند كه وقتي مي گويند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خليفه معين نكرد و بحث وصايت در اسلام نبوده؛ به نظر من ايشان از خيلي قضاياي تاريخي خبر ندارند و روايات متعدد داريم در منابع اهل سنت كه:

إن لكل نبي وصي و وارث و أن عليا وصيي و وارثي.

اميرالمومنين (عليه السلام) وصي من است.

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص392 ـ المناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج2، ص35 ـ فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص114 ـ الكامل في التاريخ لإبن أثير، ج3، ص154 ـ المناقب للخوارزمي، ص85

و موارد متعدد ديگري كه حتي وقتي آقاي ابوبكر مي خواهد از دنيا برود، حفصه و عايشه مي گويند كه آيا كسي را به عنوان خليفه معين مي كنيد يا نه؟ خود ابوبكر، عمر را به عنوان خليفه معين مي كند. با اين كه همه به او اعتراض مي كنند و مي گويند:

قد وليت علينا فظا غليظا.

المصنف لإبن أبي شيبة كوفي، ج7، ص485 ـ الملل و النحل للشهرستاني، ج1، ص25 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج1، ص164 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص413

و اين كه جواب خدا را چه خواهي داد؟

آقاي هدايتي

من يك سوال دارم و لطف كنيد هر دو نفر جواب بدهيد:

بعد از رحلت يا شهادت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، چه اتفاقي افتاد؟ اين واقعيت تاريخي را توضيح بدهيد. در تاريخ دروغ بسيار مي نويسند. ما مي خواهيم كه بينندگان بدانند واقعا بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، در خصوص امامت و خلافت چه اتفاقي افتاد؟

آقاي ملازاده

عبدالله بن سبأ را اهل سنت و شيعه و مستشرقين او را قبول دارند؛ إبن قتيبه، طبري، إبن عبد ربه، أشعري، إبن حبان، إبن قدامه مقدسي، خطيب بغدادي، إبن حزم آندلسي، شهرستاني و إبن عساكر و ... و همچنين از شيعيان: قمي، نوبختي، كشي، صدوق، إبن إبي الحديد، جزائري، مامقاني و ... همه عبدالله بن سبأ قبول دارند. فقط أخيرا آقاي علامه عسگري آمده چيزي نوشته كه در آن هم تحقيق كرده و قبول ندارد. اما در بحث علمي و تاريخي، كسي نمي تواند آن را انكار كند؛ وجود نداشتنش يك بازي است.

اما اتفاق بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين كه حضرت قبلا فرموده بود:

يأبي الله و المومنون إلا أبا بكر.

المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص477 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج5، ص181

يا اين كه او را به جاي خود در نماز جماعت نشاند. مردم گفتند كه وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) او را بر دين ما انتخاب كرده است، چطور او را بر دنياي خود انتخاب نكنيم.

اين چيزهايي كه شما گفتيد، بحث كلي است و همچنين در امت هاي قبلي بوده است و ربطي به اسلام ندارد. شما مي گوييد:

وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا ...

سوره أنبياء/آيه73

وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنَازِيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ

سوره مائده/آيه60

اينها جعل تكويني است، نه تشريعي. يعني قراردادي است و هيچ ربطي به بعد از اسلام ندارد. ولي بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بهترين اتفاق ممكن افتاد. هم چنان كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پيش بيني كرده بود، مردم و مومنان و خدا، جز ابوبكر را نمي پذيرند و مومنان به تقدير إلهي ابوبكر را انتخاب كردند و اتفاقا خود حضرت علي (عليه السلام) خيلي روشن و واضح ـ به اتفاق شيعه و سني، قديم و جديد ـ هم چنان كه در كتاب الغارات، جلد 1، صفحه 306 وقتي بيعت ابوبكر صديق را نقل مي كند، مي گويد:

فمشيت عند ذلك إلي أبي بكر فبايعته و نهضت في تلك الأحداث حتي زاغ الباطل و زهق و كانت كلمة الله هي العليا و لو كره الكافرون.

وقتي من با ابوبكر بيعت كردم، باطل از بين رفت و كلمهء إلهي برتر است، هر چند كافران دوست نداشته باشند.

فتولي أبوبكر تلك الأمور فيسر و شدد و قارب و اقتصد، فصحبته منا صحا و أطعته فيها أطاع الله فيه جاهدا.

ابوبكر متولي امور شد، بعد او را تعريف و تمجيد مي كند. من به عنوان يك ناصح، يار او بودم. در جايي كه مطيع خدا بود، من هم تابع او بودم.

و ده ها از اين ها و در جاي ديگر مي گويد:

إن المسلمين من بعده استخلفوا إمرأين منهم صالحين عملا بالكتاب و أحسنا السيرة و لم يتعديا السنة ثم توفاهما الله فرحمهما الله.

مسلمانان بعد از رسول الله، دو مرد نيك را جانشين او قرار دادند. هر دوي آنها به كتاب و سنت عمل كردند و نيك سيرت بودند و از سنت تجاوز نكردند. خداوند هم آنها را وفات داد.

الغارات، ج1، ص210

خود حضرت علي (عليه السلام) مي گويد:

بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مومنين شخصي را انتخاب كردند و تعريف و تمجيدشان مي كند.

ولي در ردّ سخنان آقاي قزويني كه بنده را متهم به بي خبري از تاريخ مي كند، همين كافي است كه خود حضرت علي (عليه السلام) وقتي إبن عباس به او گفت كه برويم از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سوال كنيم كه ما در آن حقي داريم، گفت:

و الله! لئن سألناها رسول الله صلي الله عليه و سلم فمنعناها، لا يعطيناها الناس بعده.

اگر ما اين سوال را از رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم) بپرسيم، اگر ما را منع كند، هرگز به ما نخواهند داد.

روايت هايي كه شما آورديد، هيچ كدام سند درستي ندارد؛ بر عكس ادعاي شما. مهمترين موضوع اين است كه ياران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) معجزه بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را انجام دادند، بدون اين كه در مورد خلافت اختلاف بكنند.

استاد حسيني قزويني

نكته اي را كه عزيزمان فرمودند:

وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا ... .

سوره أنبياء/آيه73

جعل تكويني است، ظاهرا كم لطفي كرده اند. وقتي خداوند نسبت به حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي فرمايد:

قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا

سوره بقره/آيه124

اگر ما اين را جعل تكويني بگيريم، بايد بگوييم:

و علي الإسلام السلام.

اما در رابطه با اين تعابيري كه ايشان اشاره كردند نسبت به نماز خواندن ابوبكر در جاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ايشان اين را به عنوان يك دليل اشاره كردند براي صحت خلافت ابوبكر. از ايشان سؤال مي كنم كه اگر واقعا اين مسئله نماز خواندن ابوبكر دليل بر مشروعيت خلافت ايشان بود، چرا در سقيفه كه آن همه سر و صدا كردند و داد و بيداد راه انداختند، حتي سعد بن عباده زير دست و پا داشت له مي شد، هيچ يك از مهاجرين و انصار نگفتند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

يأبي الله و المومنون إلا أبابكر

المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص477 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج5، ص181 ـ مسند احمد، ج6، ص144

چرا اين مطلب را در آنجا اشاره نكردند؟ اگر واقعا دليل بود، بايد آنجا اشاره مي شد!

رواياتي را كه ايشان از كتاب الغارات آورده اند، اين روايات از نظر سند، كاملا ضعيف است؛ همچنين روايات ديگري كه آورده اند، اينها سندا ضعيف است. اينها را در سايت مان مفصل بررسي كرده ايم و تعابيري كه دارد مبني بر:

مرضي السيرة و ميمون النقيبة.

الغارات، ج1، ص307

اين تعابير را من در يكي از مجلات ايران به نام نهج البلاغه، شماره 6 مفصل جواب دادم

آنچه كه مطرح است و برادرمان اشاره كرد كه اميرالمومنين (عليه السلام) آمد بيعت كرد، ظاهرا ايشان صحيح بخاري را يا نخوانده اند و يا اگر خوانده اند، مقداري كم لطفي كرده اند. در صحيح بخاري در 7 يا 8 مورد آورده است كه اميرالمومنين (عليه السلام) تا 6 ماه با ابوبكر بيعت نكردند. بعد از شهادت حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها)، اميرالمومنين (عليه السلام) و بني هاشم آمدند بيعت كردند و اين نصّ صريح صحيح مسلم و صحيح بخاري است و خود حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) اصلا بيعت نكردند و از ديدگاه اميرالمومنين (عليه السلام) با توجه به آنچه كه در صحيح مسلم است، خلافت آقاي ابوبكر و عمر را مشروع نمي دانست. همان طور كه من در جلسات قبل هم اشاره كردم، در صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 152، كتاب الجهاد، باب حكم الفئ صراحت دارد كه خليفه دوم در جمع حدود 37 نفر از صحابه خطاب مي كند به اميرالمومنين (عليه السلام) و در مورد قضيه إرث مي گويد:

فلما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم، قال أبوبكر: انا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم، ... فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا ... ثم توفي أبوبكر و انا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا.

شما ـ علي و عباس ـ وقتي ابوبكر گفت: من جانشين رسول الله هستم، ابوبكر را دروغگو و گنه كار و حيله گر و خائن مي دانستيد. هم چنين بعد از درگذشت ابوبكر كه من گفتم: ولي پيامبر و جانشين ابوبكر هستم، شما دو نفر مرا دروغگو و گنه كار و حيله گر و خائن مي دانستيد.

اين نص صريح صحيح مسلم است، شما صحيح مسلم را گذاشته ايد كنار و مي خواهيد برويد دنبال كتاب هاي الغارات و امثال آن. بعد از شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) كه اميرالمومنين (عليه السلام) به أبوبكر پيام داد تا به منزلش بيايد:

فأرسل إلي أبي بكر أن إئتنا و لا يأتنا أحد معك كراهية لمحضر عمر.

وقتي مي خواهي پيش من بيايي، كسي را با خود نياور و من دوست ندارم عمر را با خود به منزل من بياوري.

صحيح بخاري، ج5، ص83

همچنين مي گويد:

و لكنك إستبددت علينا بالأمر.

تو در حق ما استبداد كردي.

صحيح بخاري، ج5، ص83

اين قضايا، مسئله اي است كه كاملا صريح و روشن است. خود خليفه دوم وقتي قضيه سقيفه را مطرح مي كند، مي گويد:

إن الأنصار خالفونا و اجتمعوا بأسرهم في سقيفة بني ساعدة و خالف عنا علي و الزبير و من معهما.

صحيح بخاري، ج8، ص26 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج8، ص142 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص644 ـ مسند احمد، ج1، ص55

هم چنين قضيه خطبه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) در مسجد و تعابير ديگري كه در نهج البلاغه و جاهاي ديگري كه اميرالمومنين (عليه السلام) اينها را خليفه مشروع نمي دانستند. از اول تا آخر نهج البلاغه، ده ها خطبه در اين زمينه است.

سوال آقاي ملازاده از استاد حسيني قزويني

سوال من از آقاي قزويني اين است كه آن علي اي كه آقاي قزويني درست كرده اند، غير از آن علي است كه بقيه مسلمين مي شناسند؟ اگر مشروع نمي دانست، با آنها بيعت نمي كردند و فرزندانش را به اسم آنها نمي گذاشتند و با آنها همكاري نمي كردند و رئيس پليس ابوبكر نمي شدند و ناصح و دوستدار آنها نمي شدند و بعد از او، نه خودش، بلكه حسنين و اكثر اهل بيت همين سنت را در ميان آنان جاري نمي كردند. لذا آنچه را كه شما ذكر مي كنيد، به نظر من اوهام خودتان است. همچنان كه در تلخيص شافي شيخ طوسي است، وقتي از اميرالمومنين (عليه السلام) سوال شد كه شما وصيت نمي كنيد؟ گفت:

ما أوصي رسول الله صلي الله عليه و آله فأوصي و لكن إن أراد الله بالناس خيرا، فسيجمعهم علي خيرهم، كما جمعهم بعد نبيهم علي خيرهم.

پيامبر (صلي الله عليه و آله) وصيت نكرد كه من وصيت بكنم. اگر خداوند بخواهد، هم چنان كه بعد از پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر خير جمع شان كرد، بعد از من هم همين كار را خواهند كرد.

جواب استاد حسيني قزويني

ايشان گفتند كه اگر مشروع نمي دانستند، بيعت نمي كردند. من اين سوال را از ايشان دارم: در طول اين 6 ماه كه اميرالمومنين (عليه السلام) به نص صريح صحيح بخاري و صحيح مسلم آورده است:

اميرالمومنين (عليه السلام) و هيچ يك از بني هاشم، تا وقتي حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) زنده بود، بيعت نكردند.

اين قطعي است و هيچ راه گريزي از آن و راه خدشه نيست.

بيعت حضرت علي (عليه السلام) با خلفاء

اما اين كه ايشان گفت بيعت كردند، در منابع اهل سنت اين بيعت آمده است؛ ولي در منابع، شيعه، يك سند، حتي نيمه صحيح و موثق هم كه نشانگر اين بيعت باشد، نداريم. برخي روايت مرسل و ضعيف و موضوع و مرفوع داريم كه بزرگان ما همه جواب داده اند. مرحوم شيخ مفيد (ره) در فصول المختاره، صفحه 56 مي فرمايد:

و المحققون من أهل الإمامة يقولون: لم يبابع علي ساعة قط.

محققين از اماميه و شيعه بر اين عقيده اند: حضرت علي (عليه السلام) حتي يك ساعت هم با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت نكرد.

نام گذاري فرزندان حضرت علي (عليه السلام) به نام خلفاء

اين كه ايشان گفت: چرا بچه هايش را به نام آنان نام گذاري كرده است؟ اين را ما مفصل جواب داديم. آن اسامي در آن زمان، اسامي مرسومي بوده و ارتباطي به خلفاء نداشته است. از طرف ديگر هم، يكي از صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، عثمان بن مظعون است و صراحت دارد آقا اميرالمومنين (عليه السلام) كه من به خاطر علاقه ام به عثمان، اسم فرزندم را عثمان گذاشته ام. نسبت به عمر هم مي گويد: خود عمر اين نام گذاري را كرده است. نسبت به ابوبكر هم كه أبوبكر، كنيه است؛ نه نام.

اين قضايا در طول تاريخ مطرح بوده است. چطور شد كه نزديك به 25 مورد از صحابه، نام شان عمر بوده و 26 مورد نام شان عثمان بوده و دو يا سه مورد هم ابوبكر بوده است، از كجا معلوم اگر اميرالمومنين (عليه السلام) عثمان يا عمر گذاشته، بخاطر علاقه شان به ساير صحابه نبوده است؟

حضرت علي (عليه السلام)، رئيس پليس خلفاء؟

اما اين كه رئيس پليس او بودند، اينها از دروغ هاي تاريخ است. اميرالمومنين (عليه السلام) هيچ وقت رئيس پليس ابوبكر و عمر و عثمان نبوده است، بلكه عملا و قولا، اعمال اينها را كاملا رد مي كرده است. اينهمه خطب نهج البلاغه و روايات متعدد ديگر از منابع اهل سنت داريم كه آقا اميرالمومنين (عليه السلام)، اصلا خلافت عمر و ابوبكر را مشروع نمي دانستند.

سوال استاد حسيني قزويني از آقاي ملازاده

سوال من از آقاي آقاي ملازاده اين است كه اين عزيزان بر اين باورند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كسي را به عنوان خليفه معين نكرد و مردم آمدند جناب ابوبكر را خليفه معين كردند. اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خليفه معين نكرد و قرآن هم مي گويد:

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (أحزاب/21)

پس چرا آقاي ابوبكر، عمر را به عنوان خليفه معين كردند؟ اگر كار ابوبكر درست بوده، پس بايد كار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نادرست باشد، اگر كار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) درست بوده، پس كار ابوبكر بايد نادرست باشد؛ همچنين عمر نسبت به عثمان.

جواب آقاي ملازاده

اولا: افسانه عدم بيعت حضرت علي (عليه السلام) را ردّ مي كنم از گفته خود حضرت علي (عليه السلام)، همچنان كه در شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، جلد 6، صفحه 48 آمده است:

وقتي از حضرت علي (عليه السلام) سوال شد كه چرا مسلمانان ابوبكر را خليفه انتخاب كردند؟ جواب داد:

و أنا لنري أبا بكر أحق الناس بها، إنه لصاحب الغار و ثاني إثنين.

ما ابوبكر را شايسته ترين مردم بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي دانيم، او يار غار و ثاني إثنين بود.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) او را به نماز دستور داد و زنده بود.

بسياري از شبهات مطرح شد و جواب داده نشد مانند حديث غدير.

ثانيا: جواب سوال ايشان كه: چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خليفه تعيين نكرد و ابوبكر خليفه تعيين كرد؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اگر تعيين مي كرد، شرع مي شد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خدا بود و اگر ابوبكر تعيين مي كرد، شرع نمي شد و اجتهاد شرعي خودش بود. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اگر خودش تعيين مي كرد، بايد تا روز قيامت وراثتي مي شد و اين كار شاهان مي شد؛ اما ابوبكر آنچه را كه خودش بهتر مي دانست كه بهترين فرد امت بود، پيشنهاد كرد، نه اين كه تعيين كرد. اگر مردم با عمر بيعت نمي كردند، خلافت او شرعي نمي شد؛ چون خلافت زميني است، نه آسماني. هم چنان كه خود حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايد:

إنه بايعني القوم الذين بايعوا أبابكر و عمر و عثمان.

قوم و گروهي با من بيعت كردند كه با ابوبكر و عمر بيعت كردند.

فإن اجتمعوا علي رجل و سموه إماما كان ذلك لله رضي، فإن خرج من أمرهم خارج بطعن أو بدعة ردوه إلي ما خرج منه، فإن أبي قاتلوه

اگر با كسي بيعت كنند، رضاي خداوند در آن است؛ رضاي آنها، رضاي خداست. اگر كسي بر آنها خارج شود و طعنه بزند، بايد او را به بيعت بازگرداند و إلا بايد او را كشت.

نهج البلاغه، نامه 6

اين آراء و انديشه شما را اگر حضرت علي (عليه السلام) مي ديد، بايد محاكمه تان مي كرد. اين رأي حضرت علي (عليه السلام) است در نهج البلاغه. پس خود حضرت علي (عليه السلام) ـ به اتفاق تاريخ و مورخان جديد و قديم ـ بيعت كرده است؛ ولي شما اين متواترات را منكر هستيد و آنچه را كه شما خوش تان مي آيد را مي آوريد. من سند از كتاب هاي شما مي آورم و شما مي گوييد كه ضعيف است؛ ديمي نبايد عمل كرد.

سوال آقاي ملازاده از استاد حسيني قزويني

سوال من اين است كه چرا چيزي به نام امامت و وصايت را خود علي (عليه السلام) مطرح نكرد؟ آنچه را كه از حديث غدير مي گويند، ده ها ائمه آن را باطل مي دانند و برخي صحيح مي دانند. چرا شما از خود حضرت علي (عليه السلام) امامي تر هستيد؟ چرا اين باور در ابتداء سرّي بود و بعدها ادامه پيدا كرد؟ چرا در ابتداء براي حضرت علي (عليه السلام) بود و بعد نوبت 12 نفر شد؟ عبدالله بن سبأ وقتي وصيت را مطرح كرد، مخصوص حضرت علي (عليه السلام) كرد و بعد آمدند كساني ديگر مانند شيطان الطاق و ديگران تعميم دادند به بقيه اهل بيت (عليهم السلام). حتي خود حضرت علي (عليه السلام) نمي دانست كه امام از طرف خداست.

جواب استاد حسيني قزويني

البته من اين نكته را بگويم كه همان اول هم بنا شد احترام و ادب را داشته باشند و نسبت به مومن الطاق، شيطان الطاق گفتن، دون شأن ايشان است و ما هم مقابله به مثل نمي كنيم و:

وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا (فرقان/63)

مومن الطاق، از شخصيت هاي بزرگ و از صحابه جليل القدر امام صادق (عليه السلام) هستند و دودمان بني أميه از او به شيطان الطاق تعبير مي كنند.

در رابطه با حديث غدير كه ايشان اشاره كردند بسياري از ائمه آن را باطل مي دانند، من نمي دانم مرادشان از اين ائمه چه كساني است؟ با اين كه در صحت و متواتر بودن اين روايت، اكثريت بزرگان اهل سنت اين نظر را دارند؛ حتي آقاي ضياء الدين مقبلي در كتاب الأبحاث المسببة في السنون المتعددة، جلد 2، صفحه 30 مي گويد:

إن لم يكن معلوما، فما في الدين معلوم.

اگر بنا باشد ما در قضيه غدير شك كنيم و بگوييم قطعي نيست، چيزي براي ما در شرع قطعي نمي ماند.

ميرزا محمد بدخشاني در كتاب نزل الأبرار، صفحه 54، طبع قديم مي گويد:

حديث صحيح مشهور و لم يتكلم في صحته الا متعصب جاهد لا اعتبار بقوله.

حديث غدير، حديث صحيح و مشهوري است كه در صحت آن، جز آدم متعصب و عنودي كه اعتباري به قولش نيست، كس در آن شك نمي كند.

تمام بزرگان اهل سنت كه كتاب تواتر نوشته اند، حديث غدير را از احاديث متواتر آورده اند.

خود ابن كثير دمشقي صراحت دارد:

قال شيخنا الحافظ ابو عبد الله الذهبي: الحديث متواتر، أتيقن أن رسول الله قاله.

استاد ما آقاي ذهبي مي گويد: حديث غدير متواتر است و يقين دارم كه رسول الله آن را گفته است.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج5، ص233

آقاي سيوطي در كتاب الأحاديث المتواترة اين حديث را آورده است و عده اي از بزرگان اهل سنت مانند ابن عبد البر، حاكم نيشابوري، ترمذي و ذهبي و طحاوي و ...، همه اينها صراحت دارند بر اين كه حديث غدير، حديث صحيحي است و اين طول و تفسيري كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در آن سه روز آنجا داد، مطلب كاملا تمام است و احتياجي ندارد به اين كه بگوييم برخي ائمه آن را قبول ندارند. اي كاش! نام برخي از اين ائمه را ايشان با مدرك نام مي بردند تا ببينيم در برابر ذهبي و ابن حجر و ... مي توانند قرار بگيرند؟!


Share
201 | ناصر ايماني | | ١٤:٣٨ - ٢٠ شهریور ١٣٩٠ |
والا من يكي كه گيج شدم نميدونم اين آقا مسلمانه يا زرتشت از مسلمان دفاع ميكنه يا از خسروپرويز ملعون آخه ادم حسابي حالا عمر اشتباه كرد به زور هرچي حالا شمشير باشه گرز باشه و يا هرچيزي ديگه اومد پدران ما رو از اتش پرستي دراورد به دين اسلام دين پيغمبر عظيم هدايت كرد واقعيتش اينه كه اگه شيعيان مسلمان بودند و از اسلام كينه و عقده نداشتند بايد هر روز هزار صلوات بر عمر ميفرستادند كه اونا رو و نياكان اونا رو با دين اسلام اشنا كرد شما كه نامه رسول خدا رو پاره ميكرديد و با منطق حالي نميشديد خوب بايد با زور شمشير حالي ميشديد در آخر من نتيجه ميگيرم كه تشيع به خاطر كينه قديمي كه از اسلام داره اسلام بعضي از كارهاشون رو مثل ازدواج پدر و دختر و برادر و خواهر حرام كرد بيشترين نفرت رو از عمر دارند مطمن باشيد اگه به جاي عمر، علي ايران رو به تسخير مسلمانان در مياورد امروز همين شيعيان علي از لعن كنندگان ان امام بزرگ بودند به اميد هدايت همه بندگان خدا
202 | محمود وصالي | | ٢٤:٠٨ - ٢١ شهریور ١٣٩٠ |
با سلام يه نکته هست که از مردم رفع شبه کنيد....مانور زيادي روي اين مي شود که ما شيعيان مشرکيم چون توسل به امامان و .... داريم و ميگن که در قرآن نيز بيان شده فقط به الله توسل کنيد اينو کامل توضيح دهيد که مردم از دين واقعي خود که شيعه هست زده نشوند.اينها هر چيزيو به قرآن استناد مي کنند.هرچه زودتر در مورد توسل يه برنامه کامل بزاريد
203 | محمد | | ٢٤:٥٦ - ٢١ شهریور ١٣٩٠ |

نهج البلاغه( 14/35)6

(همان گروهي با من بيعت کردند که با ابوبکر و عمر وعثمان بيعت کرده بودند و بر آن چيزي که با آنها بيعت نمودند با من بيعت کردند پس فردي که در بيعت حضور داشته است نمي تواند بيعت خود را پس بگيرد و کسي که حاضر نبوده حق انتخاب ديگري ندارد و شورا از آن فقط مهاجرين و انصار است پس اگر شورا انتخاب کرد مورد پسند خداست و اگر فردي اعتراض کرد يا با ايجادبدعتي عليه آن شوريد دوباره به آنچه بر آن بود باز گردانده شود اگر نپذيرفت با او بجنگيد چون راهي غير از راه مومنان درپيش گرفته است )

-حال چرا حضرت علي تاکيد مي کند که اينها همان افرادي هستند که با خلفاي گذشته بيعت کردند يعني بر آنها اعتراض نکردند و بدعتي نياوردند

-دوم اينکه شوراي مخصوص انتخاب خليفه فقط در انحصار مهاجرين و انصار است

(اگر مهاجرين و انصار بر فردي اتفاق نمودند خدا به اين راضي است ........سوره توبه آيه 100)

براي مهاجرين و انصار چه ستايشي بهتر ازاين که آنچه آنها بر آن اتفاق نمودند خدا از آن راضي است .

آيا شماها پيرو حضرت علي(ع) هستيد آيا علي اصحاب پيامبر را لعن ميکرد؟وقت آن نرسيده که کمي فکر کنيد؟
204 | محمد | | ١٨:٠٩ - ٢٢ شهریور ١٣٩٠ |
"اياک نعبد و اياک نستعين"

معناي اين آيه بسيار ساده است.

هيچ راهي براي تغيير دادن و تفسير کردن اشتباهي آن، براي هيچ فردي که مرضي در دل دارد باقي نمي گذارد.

خداوند در يک جمله کوچک، اسلام، توحيد، و خالص کردن دين را به ما مياموزد.

خداوند در يک جمله کوچک، به من و شما ياد ميدهد که چگونه در دکان تمام دکانداران مذهبي را ببنديم.

خداوند در يک جمله کوچک و بسادگي به ما ياد ميدهد که از شرک دوري کنيم و بگوئيم:



"(خداوندا) فقط بندگي تو را ميکنيم، و فقط از تو کمک ميخواهيم."



در هفده رکعت نمازها، هر روز، حداقل ده بار من و شما در پيشگاه خداوند ايستاده ميگويم

" فقط از تو کمک ميخواهيم"

اين عهدي است که من و شما هر روز بکرات با خداوند ميبنديم.

اگر من چندي بعد دستم را به آسمان بلند کنم و از کسي غير از خداوند طلب کمک کنم، يا بدرگاه غير خدا دعا کنم،

معني اين کارم چيست؟



احتياجي ندارد که راه دوري برويم تا خداوند و قدرت بي همتاي او را بشناسيم، درک کنيم،

و متوجه شويم که فقط و فقط به چه کسي بايد دعا کنيم، و فقط و فقط از چه کسي بايد کمک بطلبيم.
205 | محمد | | ١٨:١٤ - ٢٢ شهریور ١٣٩٠ |
در آيه 107 سوره 10 (سوره يونس) خداوند ميفرمايد:

"اگر خدا ضرري بتو برساند، هيچكس جز او نميتواند آنرا برطرف كند

و اگر خيري برايت بخواهد، هيچكس جلوي لطفش را نميتواند بگيرد.

لطفش را به هر يك از بندگانش كه بخواهد ميكند.

او آمرزنده مهربان است. "



در آيه 31 سوره 42 (سوره شوري) خداوند ميفرمايد:

"و غير از خدا هيچ يار و ياوري براي شما وجود ندارد."



"(خداوندا) فقط بندگي تو را ميکنيم، و فقط از تو کمک ميخواهيم."

اين عهدي است که من، بارها و بارها با خداوندم هر روز ميبندم.

در آيه 18 سوره 13 (سوره رعد) خداوند ميفرمايد:

"... خدا وضع قومي را تغيير نميدهد، مگر اينكه خود آن قوم آنچه مربوط به خودشان است را عوض كنند. ( يعني طرز فكر و گفتار و عملشان)

وقتي خدا بلائي براي قومي بخواهد، هيچكس و هيچ چيز جلوي آن را نميگيرد،

و هيچ كمك كننده‌اي غير از خدا براي آنها وجود ندارد."



در آيه 70 سوره 6 (سوره انعام) خداوند به رسول ميفرمايد:

"فقط تذكر بده كه هر كس گرفتار اعمال خودش ميباشد و كسي غير از خدا ياور و شفيعي ندارد."



خداوند بسادگي به من ميفرمايد که من غير از خود خداوند هيچ كمك كننده‌اي، ياور و شفيعي ندارم.

گرفتاري من چيست اگر من معني واضح و روشن اين جمله را نفهمم؟



در آيه 18 سوره 72 (سوره جن) خداوند ميفرمايد:

" کسي را در كنار خدا به كمك نخوانيد "



در آيه 60 سوره 40 (سوره مومن) خداوند ميفرمايد:

"و خداوند شما گفت مرا بخوانيد تا دعاي شما را اجابت كنم."



در آيه 73 سوره 22 (سوره حج) خداوند براي من و شما مثلي ميزند، اين مثل در مورد بت ها و بت پرستي نيست،

خداوند ميفرمايد "کساني" يعني افرادي که ما غير خدا بدرگاهشان دعا ميکنيم و از آنها براي اجابت دعاهايمان کمک ميخواهيم:



"اي مردم، مثلي زده شده به آن گوش دهيد:

کساني را که غير از خدا به کمک ميخوانيد هرگز مگسي را خلق نميکنند،

اگر چه براي آن متحد شوند و اگر يک مگس چيزي را از آنها بربايد نميتوانند آن را از چنگ مگس درآورند.

طالب و مطلوب هر دو ضعيف هستند."



در آيه هاي 104 و 105 سوره 10 (سوره يونس) خداوند ميفرمايد:

"بگو اي مردم، اگر از دين من دچار شک هستيد بدانيد كه من كساني را كه غير از خدا عبادت ميكنيد،

عبادت و بندگي نميكنم ولي خدائي را بندگي ميكنم كه جان شما را ميگيرد.

بمن دستور داده شده كه از افراد باايمان باشم.

و بمن امر شده كه رو به دين توحيدي بياور و از مشركين نباش."

206 | محمد | | ١٨:٢٦ - ٢٢ شهریور ١٣٩٠ |
"بعد از سخن خدا و آياتش به چه سخني ايمان مياورند؟"



بخاطر احترام به بينندگاني که به اين افراد ميگويند، ايمان ما فقط و فقط به سخنان خداوند و آيات او است.

ما مسلمان هستيم. يعني فقط تسليم فرمايشات خداوند (قرآن مجيد) هستيم.

ما دنباله رو هيچ بشري نيستيم که به اسم دين دکان باز کرده،

و سعي ميکند مردم بي اطلاع از قرآن را با مطالبي که در قران وجود ندارد، و با کتب و افکاري که حتي ضد قرآن است،

در حماقت مطلق سرگردان نگاه دارد و از اين راه زندگي نکبت بارش را بگذراند.



اگر اصرار کرد که شما را با جملاتي مثل "اين کتاب را فلان انساني که سالهاست از دنيا رفته، يا اين کتاب را آقاي فلاني نوشته" گيج کند، و با بزرگ کردن آن فرد بحد بالاتر از يک بشر شما را مورد تاثير قرار دهد.

به او ياد آور شويد که در سوره اسراء آيه هاي 9 و 12 خداوند ميفرمايد:

" اين قرآن مردم را به درست ترين راه هدايت ميکند "

" ما هر چيزي را كاملا توضيح داده‌ايم."



آيا اين قرآني که خداوند ميفرمايد آنرا کاملا توضيح داده و به بهترين راه هدايت ميكند، احتياج به بشري دارد که آنرا بهتر کند؟ يا اينکه هدايتش طوري است كه مردم آنرا نفهمند؟



اين کتاب الهي، اين قرآن، فرمايشات خداوند است که من در موردش صحبت ميکنم، خداوندي که اشتباه در فرمايشاتش وجود ندارد،

نه کتابي که بشري که حتي قادر به کنترل کردن آب دماغش هم نيست مينويسد، و هر لحظه اي که خداوند تصميم بگيرد،

همان لحظه آن بشر آنطور که خداوند تصميم بگيرد نابود ميشود.



خداوند در آيه 50 سوره نساء ميفرمايد:

"نگاه كن چگونه دروغهايي را به هم ميبافند و به خدا افترا ميزنند.

همين يك گناه آشكار براي شخص كافي است."



شما فکر ميکنيد منظور خداوند از اين جمله " همين يك گناه آشكار براي شخص كافي است." چيست؟

لطفا چند لحظه بمعني و به عمق اين جمله بينديشيد.



بياد آيه 6:38 سوره انعام افتادم که خداوند ميفرمايد:

"ما در (اين) كتاب (در قرآن) چيزي را فروگذار نكرديم"



شما از اين آيه بسيار واضح و روشن چه ميفهميد؟

آيا هنوز افرادي هستند که اصرار دارند که مطالبي که خداوند در قرآن براي ما ذکر نکرده را براي ما تشريح کنند؟

و با مطالبي که به هم ميبافند ما را قانع کنند که چقدر عالم هستند؟

خداوند ميفرمايد "در قرآن چيزي را فروگذار نکرده."

بعضي ها عقيده ديگري دارند و سعي در ذکر و تشريح آن مطالب ميکنند.

متاسفانه افرادي هستند که مطالب و نظريات اين مخلوقات خداوند را بجاي فرمايشات و دستورات خداوند باور ميکنند.

اسم اين افراد بنظر شما چيست؟



بياد سخني از سالار مردي افتادم که پيروي کردن از اعمال او وظيفه هر فرد مسلماني است.

من شخصا در طول زندگيم سعي کرده ام که از اعمال اين شهيد راه اسلام و توحيد پيروي کنم.

هر وقت که بر سر دوراهي گير کردم، به اين فکر ميافتم که، اين مظهر مردانگي که مطيع کامل و مطلق دستورات خداوند (قرآن) بود

اگر در اين موقعيت قرار ميگرفت، چه تصميمي ميگرفت و چه ميکرد؟

اين سالار مرد ميفرمايد:

" يا خداوند سبحان دين ناقص فرستاده و از ايشان كمك خواسته آن را كامل كنند؟...

يا آنها شريک خدا هستند و حق دارند نظر خود را بگويند و وظيفه خدا است که آن را قبول کند؟ ...

يا خداوند سبحان دين را كامل فرستاده و پيغمبر (ص) از رساندن آن بمردم كوتاهي كرده؟"

اين سالار مرد شاه مردان حضرت علي (ع)، امام مسلمين جهان، پدر بزرگوار سيدالشهدا است.



حالا من و شما بر سر دو راهي بزرگي هستيم!

1. فرمايشات خداوند (قرآن مجيد) و فرمايشات حضرت محمد (ص)، آخرين رسول عاليقدر خداوند که هرگز و هيچ وقت حرفي بر خلاف قرآن نميزد و کاري بر خلاف قرآن نميکرد و فرمايشات امــيرالمومــنين مظهر مسلماني و خدا پرستي، سالار مردي که نامش لرزه به اندام هر جنگجويي ميانداخت، کاتب و مطيع قرآن مجيد، امام مسلمانان جهان، پدر ارجمند سيدالشهدا امام حسين (ع) و امام حسن (ع) که نهج البلاغه و دعاي کميل از سخنان اوست را قبول و اجرا کنيم، يا



2. در به در بگرديم تا کتابي که انساني که در ميان عظمتي که خداوند يکتا آفريده حتي کوچکترين
ذره اي از گردي هم نيست، بشري که حتي قادر به مبارزه کردن با ويروس کوچکي مثل ويروس سرماخورگي يا اسهال که آنقدر کوچک است که ما فقط قادر به ديدن آن با ميکروسکب هستيم هم نيست، و نميتواند حتي جهاز هاضمه خودش را کنترل کند و براي گذراندن زندگي نکبت بارش و ثروت و مقام ، شب و روز مطالبي سر هم ميکند و سعي ميکند بنام دين بخورد من و شما بدهد گوش کنيم و اوامرش را اجرا کنيم؟



دوستان و عزيزان، تعجب نکنيد، عده اي هنوز قسمت دوم را انتخاب ميکنند.

اميد من اين است که خداوند به اين دسته که بخاطر دوري از قرآن (فرمايشات و رابطه مستقيم خداوند با من و شما)

لطفي کند و همانطور که خداوند در آيه 3:103 سوره آل عمران ميفرمايد و بما دستور داده:

"همگي به رشته الهي ( قرآن) بچسبيد و دچار تفرقه نشويد"



خداوند در آيه 6:153 سوره انعام در مورد افرادي که قسمت اول را انتخاب ميکنند ميفرمايد:

"اين راه راست من است از آن پيروي كنيد و از راههاي ديگر پيروي نكنيد چون شما را از راه خدا دور و متفرق ميكند. اين چيزيست كه خدا شما را به آن سفارش كرده تا پرهيزكار شويد."



در اين مورد خداوند در آيه 3 سوره اعراف ميفرمايد:

"از آنچه از خداوندتان به شما نازل شده (از قرآن ) پيروي كنيد و از اوليائي غير از آن پيروي نكنيد."



آيا اين دستور بسيار روشن براي من قابل فهم نيست؟

فرد مسلمان مطابق اين دستور صريح و واضح خداوند فقط از قرآن پيروي ميكند و از اوليايي غير از قرآن پيروي نميكند. چون مسلمان تسليم خدا است نه تسليم انسان ها.



و خداوند در آيه 45:11 سوره جاثيه ميفرمايد که چه آينده اي در انتظار افراديست که منكر آيات خداوند ميشوند:

"اين قرآن راهنماست ( راه درست زندگي را به انسانها نشان ميدهد)

و كساني كه منكر آيات خداوندشان ميشوند عذابي پر درد دارند."



خداوند در آيه 20 سوره مزمل ميفرمايد:

"تا آنجا كه ميتوانيد قرآن بخوانيد و نماز را بپا داريد و زكات بدهيد و به خدا قرض نيكو بدهيد."



خداوند به من و شما دستور ميدهد، تا آنجا که ميتوانيد قرآن بخوانيد.

تعجب ميکنم، در فرمايشات خداوند، هيچ حرف يا حتي اشاره اي در مورد احاديث بيشمار

و کتاب هاي بيشمار ديگري که در دسترس ما گذاشته اند نيست.

آيا بعد از اين دستور صريح، قاطع، و روشن، فرد مسلمان بايد در شک باشد که راه مستقيم بطرف خداوند يکتا کدام است؟



خداوند در آيه 47:24 سوره محمد ميفرمايد:

"آيا در آيات قرآن فكر نميكنند يا بر دلهايشان قفل زده شده؟"



خداوند در آيه 41:26 سوره فصلت ميفرمايد:

"افراد بي ايمان گفتند به اين قرآن گوش ندهيد و سخن بيهوده وارد آن كنيد تا پيروز شويد."



خداوند در آيه 6:21 سوره انعام ميفرمايد:

"كيست ظالمتر از كسي كه دروغي را سر هم كند و از قول خدا بگويد يا منكر آيات او شود؟

ظلم كنندگان رستگار نميشوند."



خداوند در آيه 155 سوره انعام ميفرمايد:

"اين قرآن كتاب مباركي است كه ما نازل كرديم بنابراين از آن پيروي كنيد و از نافرماني و عذاب خدا بترسيد

تا مورد رحمت او قرار گيريد."



خداوند صريحا ميفرمايد از قران پيروي کنيد. آيا هنوز جاي سوالي هست؟

آيا من و شما احتياج به افرادي داريم که اين آيات را به عربي براي ما که امکان شديدي دارد که عربي ندانيم با بادي در

غب غب بخواند و طوري که دلش ميخواهد آيات خداوند را ترجمه کند؟

دانستن زبان عربي دليل مسلماني نيست.

شمر هم عربي خيلي خوب حرف ميزد.

بعضي از اين افراد قرآن نخوانده براي من و شما تکليف تعيين ميکند، يا بر خلاف قرآن قانونگذاري ميکند.

بآنها بگوئيد در اسلام، قانون گذاري فقط و فقط از آن خداست.

بآنها بگوئيد کتابها و مطالبي را که در دست داري زمين بگذار و قرآن را باز کن و به آيه 26 سوره کهف نگاه کن که خداوند ميفرمايد:



"مردم ياوري غير از او ندارند و او كسي را در قانونگذاري شريک خود نميکند."



بطور کامل، تمام قوانين خداوند در قرآن است، و خداوند بطور کامل آنها را براي ما شرح داده.

و همانطور که خودش فرموده، در مورد هيچ چيز کوتاهي نکرده.

قرآني که خداوند خودش ميفرمايد کتابي کامل است.

يعني احتياج به هيچ بشري چه زنده چه مرده ندارد.

به قسمت اول اين آيه نگاه کنيد: "مردم ياوري غير از او ندارند" برداشت شما از اين جمله بسيار روشن چيست؟



خداوند در آيه 6:38 سوره انعام ميفرمايد:

"ما در (اين) كتاب (در قرآن) چيزي را فروگذار نكرديم."

من نميفهمم، خداوند ميفرمايد در قرآن چيزي را فروگذار نكرده، با چه جراتي عده اي غير اين نظر ميدهند؟

به نظر شما، اسم اين افراد، و اسم اين عملشان چيست؟



خداوند در آيه 5:101 سوره مائده ميفرمايد:

"اي افراد باايمان، از چيزهائي كه اگر براي شما روشن شود شما را ناراحت ميكند سئوال نكنيد.

اگر موقع نزول قرآن درباره آنها سئوال كنيد براي شما روشن ميشود.

خدا از آنها درگذشته. خدا آمرزنده بردبار است."



استاد بختياري نژاد مينويسد: "اين سوالها درباره دين بوده که با روشن شدن آن وظيفه مسلمانان سنگين تر ميشده.

خدا مسلمانان را از مسئله تراشي منع کرده، ولي بعضي از فقها توضيح المسائل نوشتند و باعث تفرقه مسلمانان شدند.

چون هر دسته اي پيرو يکي از آنها شدند. خدا در آيه 31 نساء ميفرمايد: اگر شما از بين آنچه از آن نهي شده ايد،

بزرگهايش را انجام ندهيد گناهان ديگر شما را ميبخشيم و شما را با احترام وارد بهشت ميکنيم.

چه رسد به آنچه خداوند در مورد آن چيزي نگفته و در قرآن اثري از آن نيست؟ "



باز بياد يکي از مظاهر مسلماني، شاه مردان اميرالمومنين و مطالبي که او فرمود افتادم.

اين بزرگوار در سخن کوتاه 102 يا 105 نهج البلاغه فرمود:



"خدا چيزهائي را بر شما واجب کرده آنها را ضايع نکنيد (آنها را انجام دهيد) و براي شما حدودي تعيين کرده از آنها تجاوز نکنيد، و شما را از چيزهائي نهي کرده حرمت آنها را از بين نبريد (آن کارها را نکنيد) و در مورد چيزهائي براي شما ساکت مانده (حرفي نزده) و آنها را از روي فراموشي ترک نکرده خودتان را درباره آنها به زحمت نيندازيد." مسئله تراشي نکنيد



آية الله مطهري مينويسد:

" آنجا كه خدا مردم را آزاد گذاشته شما براي مردم تعيين تكليف نكنيد. "



بعد از اين مقدمه که در آن سعي کردم با کمک خداوند يکتا و با عرضه کردن آيات الهي ثابت کنم قران تنها مرجع کاملا مطمئني است

که ما بايد از آن پيروي کنيم و نگذاريم دکانداران مذهبي ما را از راه حق و حقيقت، با مطالبي که بهم ميبافند از اسلام و قرآن دور کنند،

به مطلب "غير از خداوند را بکمک خواندن" ميپردازم.



در سوره شوري آيه 31 خداوند ميفرمايد:

"غير از خدا هيچ يار و ياوري براي شما وجود ندارد"

کدام قسمت از اين آيه يراي من قابل فهم نيست؟



در سوره جن آيه 18 خداوند ميفرمايد:

" کسي را در كنار خدا به كمك نخوانيد "



در سوره احقاف آيه 5 خداوند ميفرمايد:

" كيست گمراه ‌تر از كسي كه غير خدا را به كمك ميخواند"



از يک يک شما از صميم قلبم خواهش ميکنم در مورد اين دستورات صريح و بسيار واضح و روشن خداوند فکر کنيد.

برداشت شما از اين آيات چيست؟



اجازه بدهيد از شما سوالي بکنم، وقتي فردي بعد از اينکه اين آيات و دستورات را در قرآن خوانده،

دستش را بآسمان بلند ميکند و ميگويد "يا علي مدد" يا ميگويد "يا ابولفضل بدادم برس" يا ميگويد "يا سيدالشهدا"

با اين حرفي که زده چه کرده، و معني اين کارش چيست؟



چطور فراموش کرده که خداوند ميفرمايد: "غير از خدا هيچ يار و ياوري براي شما وجود ندارد".

در مورد اين دستور صريح و بسيار واضح خداوند نظرتان چيست: ” کسي را در كنار خدا به كمك نخوانيد".

نظرتان در مورد اين قسمت چيست؟ "كيست گمراه ‌تر از كسي كه غير خدا را به كمك ميخواند"



با دانستن اين دستورات واضح و صريح خداوند، اگر کسي از غير خدا کمک بخواهد، معني اين کارش چيست؟





207 | محمد | | ١٨:٥٣ - ٢٢ شهریور ١٣٩٠ |
اجازه بدهيد مثلي بزنم.

اگر من در كردستان دستم را به آسمان بلند کنم و بگويم "يا علي"

و فردي در اصفهان دستش را بلند کند و بگويد "يا علي"

و فردي در تهران دستش را بلند کند و بگويد "يا علي"

و فردي در پاريس دستش را بلند کند و بگويد "يا علي".

اگر ما فکر کنيم حضرت علي (ع) دعاي همه ما را که در يک لحظه در تمام اين نقاط که او را به کمک خوانده ايم ميشنود، آنوقت ما، يکي از صفاتي را که فقط و فقط اختصاص به خداوند دارد (خداوند همه جا هست و همه را ميشنود)

را به حضرت علي (ع) داده ايم و با اين عملمان ندانسته به خداوند شرک ورزيده ايم.



در آيه 115 سوره 2 (سوره بقره) خداوند ميفرمايد:

"مشرق و مغرب مال خدا است.

پس به هر طرف كه رو كنيد خدا همان طرف است.

خدا وسعت ‌دهنده دانا است."



لطفا ترجمه دعاء کميل را بخوانيد.

حضرت علي (ع)، امــيرالمومــنين در دعاي کميل و در نهج البلاغه،

حتي يک بار از حضرت محمد (ص) هم کمک نخواسته، و فقط و فقط از خداوند کمک ميخواهد.



حضرت علي (ع)، امــيرالمومــنين مظهر مسلماني و خدا پرستي است.

اين سالار مرد که نامش لرزه به اندام هر جنگجو و دلاوري مي اندخت، در راه توحيد شهيد شد،

بجز "يا الله" از زبانش چيزي نمي شنيدي.

نام خداوند اول و آخر و همه زندگي او بود.



اين دلاور والامقام، اين شهيد راه توحيد و خدا پرستي که پيروي کردن از اعمالش افتخار زندگي من است،

پشت رسول خداوند حضرت محمد (ص) ميايستاد و همراه آن والامقام نماز ميخواند و ميگفت:

"اياک نعبد و اياک نستعين"

"(خداوندا) فقط بندگي تو را ميکنيم و فقط از تو کمک ميخواهيم."



لحظه اي فکر کنيد، اگر حضرت علي (ع)، در اينجا حاضر بود و ميشنيد من که خودم را مسلمان ميخوانم و ادعا ميکنم

که از پيروان علي هستم، بر خلاف دستور واضح و صريح خداوند، با وجود عهدي که بارها و بارها با خداوند بسته ام

و هر روز تکرار کرده و ميکنم، با گفتن "يا علي" از شخص او يا بشر ديگري کمک بخواهم،

اين سالار مردي که در راه "يا الله" و توحيد شهيد شد، چه بلائي سر من ميآورد؟



حضرت علي (ع)، امــيرالمومــنين بتمام دستورات خداوند يکتا (قرآن مجيد) عمل ميکرد،

دستوراتي مثل "کسي را در كنار خدا به كمك نخوانيد"

بنابراين، فقط و فقط از خداوند کمک ميخواست و فقط و فقط بدرگاه خداوند يکتا دعا ميکرد.

اگر من مسلمانم و حضرت علي (ع) امام من است، اگر من با افتخار ميگويم "من مسلمانم" اسم پدر من علي بود،

و من اسم پسرم را علي گذاردم، آيا نبايد دنباله روي قدم هاي امــيرالمومــنين، علي (ع) باشم؟



اگر جواب مثبت است، ما از روش شاه مردان، حضرت علي (ع) پيروي ميکنيم.

پيروي کردن از سالار مردي چون امــيرالمومــنين، حضرت علي (ع)، کاتب و مطيع قرآن مجيد، امام مسلمانان جهان،

پدر بزرگوار و عالي مقام سيدالشهدا، و مانند او بجاي هر معبود ديگري "يا الله" گفتن،

و سر پيچي نکردن از دستورات خداوند وظيفه هر مسلماني است.



در مورد افرادي که از بندگان خدا کمک ميخواهند و بدرگاه آنان دعا ميکنند و اين بندگان خدا را اولياء خود گرفتند،

در آيه 102 سوره 18 (سوره کهف) خداوند ميفرمايد:

"آيا افراد بي‌ايمان خيال كردند كه ميتوانند بجاي من، بندگان مرا اولياء خود بگيرند؟

ما جهنم را براي افراد بي‌ايمان آماده كرده‌ايم."

بار ديگر که شنيديد کسي يکي از بندگان خداوند را بجاي خداوند اولياء خود گرفته، از او بخواهيد اين آيه را بخواند.



در آيه هاي 37 و 38 سوره 7 (سوره اعراف) خداوند ميفرمايد:

"... وقتي كه فرستادگان ما براي گرفتن جانشان پيش آنها بيايند به آنها ميگويند كساني را كه غير از خدا ميخوانديد كجا هستند؟

ميگويند آنها را گم كرده‌ايم، عليه خود شهادت ميدهند كه كافر بودند.

خداوند گفت شما هم با گروه‌هاي جن و انسي كه قبل از شما از دنيا رفتند وارد آتش جهنم شويد.

هرگاه گروهي وارد جهنم شوند گروه ديگر را لعنت ميكنند تا وقتي كه همگي وارد جهنم شوند و بهم برسند.

بعدي‌ها درباره قبلي‌ها ميگويند خداوندا، اينها ما را گمراه كردند عذاب آنها را از آتش جهنم چند برابر بده.

خداوند ميگويد عذاب همه دو برابر است ولي شما نميدانيد."

در آيه هاي 50 و 51 و 52 سوره 8 (سوره انفال) خداوند ميفرمايد:

"كاش وقتي را كه فرشتگان جان افراد بي‌ايمان را ميگيرند ببيني،

در حاليكه به صورت و پشت آنها ميزنند به آنها ميگويند عذاب سوزان را بچشيد.

اينكار بعلت كارهائي است كه ميكرديد، چون خدا به بندگانش ستم نميكند.

اينها مثل آل ‌فرعون و افرادي كه قبل از آنها بودند، منكر آيات خدا شدند.

خدا هم بعلت گناهانشان آنها را دچار عذاب كرد، چون خدا نيرومند و مجازاتش شديد است."



در آيه 78 سوره 22 (سوره حج) خداوند ميفرمايد:

"بنابراين نماز را بپا داريد و زکات بدهيد و ( فقط) به خدا توسل جوئيد، او مولاي شماست،

چه مولاي خوبي و ياور شايسته اي."



بياد بياوريد که بعضي از ما به چه افرادي توسل ميجويند و چه افرادي را مولاي خود ميخوانند؟

افسوس و صد افسوس از بي اطلاعي از قرآن.



در سوره انعام آيه 1 خداوند ميفرمايد:

"ستايش و بزرگداشت فقط اختصاص به خدا دارد كه آسمانها و زمين را خلق كرد و تاريكي و نور را برقرار كرد."



آيا فهميدن و درک کردن اين دستور بسيار واضح و روشن براي من بايد مشکل باشد؟

خداوند ميفرمايد " ستايش و بزرگداشت فقط اختصاص به خدا دارد"

من را چه شده که اين موارد که خداوند ميفرمايد فقط به او اختصاص دارد را بر خلاف دستور او به بندگان او ميدهم؟

بار ديگر اگر کسي را ديديد که انساني را تا اين حد بالا برده، باو امر و دستور خداوند را گوشزد کنيد.



*******

دوستان عزيراجازه بدهيد با آياتي از قرآن مجيد اين مطلب را خاتمه بدهم.

لطفا متوجه باشيد که در آيات زير خداوند در مورد "کساني" صحبت ميفرمايد، نه در مورد بت ها و بت پرستان.

يعني روي سخن پروردگار با افرادي است که از انسان ها بت ساخته اند.



در آيه 60 سوره 40 (سوره مومن) خداوند ميفرمايد:

"و خداوند شما گفت مرا بخوانيد تا دعاي شما را اجابت كنم.

اشخاصي كه خود را بزرگتر از اين ميپندارند كه بندگي مرا بكنند (تسليم دستورهاي من باشند)

با خواري وارد جهنم ميشوند."



خداوند در اين آيه و در آيات ديگر براي ما کاملا تشريح کرده که فقط و فقط مستقيما از چه کسي بايد کمک خواست و به درگاه چه کسي بايد دعا کرد.
خداوند ميفرمايد " مرا بخوانيد تا دعاي شما را اجابت كنم" آيا هنوز من بايد گيج باشم و ندانم که فقط و فقط براي اجابت دعاهايم،

چه معبودي را بايد خواند و بدرگاهش دعا کرد؟

و فقط وفقط چه معبودي است که تنها او قادر به اجابت دعاهاي من بوده، هست، و در آينده خواهد بود؟



در آيه هاي 14 و 26 و 27 سوره 18 (سوره کهف) خداوند ميفرمايد:

"معبود ديگري را غير از او بكمك نمي‌خوانيم، چون در آنصورت حرفي دور از حقيقت زده‌ايم."

"مردم ياوري غير از او ندارند و او كسي را در قانونگذاري شريک خود نميکند."

"هر قدر از كتاب خداوندت كه به تو وحي شده بخوان.

سخنان او تغير ناپذير است و غير از او هرگز پناهي پيدا نميکني."



خداوند در آيات بالا به من و شما بوضوح، بسادگي، و صريحا ميفرمايد:

1. من نبايد معبود ديگري را غير از او بكمك بخوانم،

2. مردم ياوري غير از او ندارند،

3. غير از خداوند، من هرگز پناهي پيدا نميکنم.



آيا من هنوز در اين مورد به راهنمائي هاي بيشتري احتياج دارم؟

گذشته را فراموش کنيد، خداوند در آيات زيادي فرموده که توبه ما را قبول ميکند و ما را ميبخشد و ما را ميامرزد.

حالا که من دسترسي به تمام دستورات خداوند (قرآن مجيد) را پيدا کرده ام.

حالا که من براحتي فهميده ام که خداوند به من در اين آيات چه ميفرمايد.

حالا که من کوچکترين شکي ندارم که خداوند مرا بعد از توبه ام بخشيده.

اگر من هنوز راه ديگري بروم، راهي که خداوند بطور واضح و صريح به من ميفرمايد از آن دوري کنم، آنوقت اسم من چيست؟



در آيه هاي 43 و 44 سوره 18 (سوره کهف) خداوند ميفرمايد:

"... كساني غير از خدا وجود نداشتند كه به او كمك كنند و خودش هم نميتوانست كمكي بخود بكند.

آنجا متوجه شد كه كمك كردن فقط از آن خداست و بهترين پاداش و عاقبت خوش هم در اختيار اوست."



خداوند ميفرمايد " كمك كردن فقط از آن خداست" متاسفانه از کودکي غير اين را در مغزهاي ما گنجانده اند.

خواهش ميکنم نگذاريد نسل آينده اعمال ما را تکرار کنند و آنها را با حقيقت اسلام (قرآن مجيد) آشنا کنيد.



در آيه 16 سوره 50 (سوره ق) خداوند ميفرمايد:

"ما انسان را آفريديم و ميدانيم وجودش او را به چه كارهائي وسوسه ميكند.

ما از رگ گردن به او نزديكتريم."



لحظه اي فکر کنيد، بجز خداوند، چه چيزي يا کسي از رگ گردن به انسان نزديکتر ميشود؟

آيا هنوز من بايد دنبال "فردي" بگردم که درخواست مرا به خداوند بگويد؟

آيا آن فردي يا افرادي را که من انتخاب ميکنم، از خداوند من، از رگ گردن من، از فاصله بين من و قلبم به من نزديک تر هستند؟

به فرض محال اگر باشند که هرگز نيستند، آيا من فراموش کرده ام که با دعا بدرگاه غير خداوند و از غير خداوند کمک خواستن،

من باور کرده ام که قدرت ديگري غير خداوند ميتواند در همه حال و در همه جا دعاي مرا بشنود،

و اين معبود قادر است که در همه جا و در همه حال حاجات مرا برآورده کند؟

با اين طرز فکر و با اين اعمالم، من باور داشته ام که وجود ديگري ميتواند کارهائي که فقط و فقط اختصاص به خداوند من دارد

(حضور در همه جا، شنيدن دعا و درخواست من در همه جا، و برآوردن حاجت من در همه جا) را انجام دهد.

افرادي که اين باور را دارند، صفاتي که فقط و فقط اختصاص به خداوند دارد را به غير خداوند، به انساني، به معبود ديگري داده ام.

اسم اين تصور و باور بزبان فارسي سليس و به زبان قرآن مجيد شرک به خداوند است.

در آيه 106 سوره 12 (سوره يوسف) خداوند ميفرمايد:

"بيشتر آنها در حالي به خدا ايمان مي‌آورند كه هنوز مشرك هستند."



در آيه 24 سوره 8 (سوره انفال) خداوند ميفرمايد:

"و بدانيد كه خدا بين انسان و قلبش قرار ميگيرد و بدانيد كه پيش او جمع ميشويد."



خداوند بين شما و قلب شما قرار ميگيرد، خداوند از رگ گردن به شما نزديکتر است. معني اين آيات چيست؟

خداوند به من ميفرمايد: بدرگاه هيچ کس دعا نکنم، از هيچ کس و هيچ چيزي غير او کمک نطلبم.

خداوند به من ميفرمايد: اگر من تصور و باور کنم که غير از او (ذات مقدس خداوند) مبدأ ديگري قادر است

کارهائي را که فقط و فقط اختصاص باو دارد را انجام بدهد، با اين باور، من مشرک شده ام.

آيا من باز هم احتياج به توضيح بيشتري دارم؟



در آيه 52 سوره 7 (سوره اعراف) خداوند ميفرمايد:

"ما كتابي براي ايشان آورديم و با آگاهي آن را توضيح داديم.

كتابي كه براي افراد با ايمان هدايت و رحمت است."



اين "ايشان" که خداوند در موردش صحبت ميکند، من و شما و فرزندان من و شما هستند.

آيا ما نبايد اين کتاب را بخوانيم و درک کنيم که خداوند چه ميفرمايد؟

آيا ما نبايد اصرار کنيم که فرزندانمان، نسل آينده هم آنرا بخوانند و با هدايت خداوند، با اسلام حقيقي، با قرآن مجيد آشنا شوند،

تا مثل کذشتگان ما فريب يک مشت دکاندار مذهبي قرآن نخوانده را نخورند؟



در آيه هاي 196 و 197 سوره 7 (سوره اعراف) خداوند ميفرمايد:

"مولا و ياور من خدا است كه قرآن را نازل كرده و او يار و ياور افراد درستكار است.

كساني را كه غير از خدا به كمك خود ميخوانيد،

توانائي ياري شما را ندارند، خودشان را هم نميتوانند ياري كنند."



خداوند در مورد بت ها صحبت نميفرمايد " كساني را كه غير از خدا به كمك خود ميخوانيد "

صحبت در مورد "کساني" افراديست که براي ما از آنها بت ساخته اند، و ما بدرگاه اين افراد دعا ميکنيم، برايشان نذر ميکنيم،

از آنها درخواست کمک ميکنيم، و از آنها ميخواهيم که دعاي ما را اجابت کنند.

اگر کسي خودش را هم نميتواند ياري کند، چطور قادر است من و شما را ياري کند؟

متوجه هستيد دوري از قرآن ما را بکجا برده و با ما چه کرده؟



در آيه 31 سوره 42 (سوره شوري) خداوند ميفرمايد:

"و غير از خدا هيچ يار و ياوري براي شما وجود ندارد."



گرفتاري من چيست؟ کدام قسمت از اين دستور واضح و صريح را نميفهمم؟

آيا هنوز هم من بايد در اين مورد سوالي داشته باشم؟



در آيه 30 سوره 13 (سوره رعد) خداوند به رسول اکرم ميفرمايد:

"بگو او خداوند من است.

معبودي غير از خدا وجود ندارد.

بر او توكل كرده‌ام و بازگشت من بسوي او است."



در آيه 6 سوره 41 (سوره فصلت) خداوند به رسول اکرم ميفرمايد:

"بگو من فقط انساني مثل شما هستم.

به من وحي ميشود كه معبود شما معبودي يگانه است.

مستقيما بطرف او برويد و فقط از او طلب آمرزش كنيد.

واي بر مشركين."



بعد از خواندن اين آيه، اگر من از غير خداوند کمک بطلبم،

و بر ضد دستور صريح خداوند، مستقيما بطرف خداوند نروم،

و از معبود ديگري طلب آمرزش کنم، دعا بدرگاهش کنم، و از او درخواست کمک کنم، اسم من چيست؟



در آيه 20 سوره 40 (سوره مومن) خداوند ميفرمايد:

"خدا به حق قضاوت و حكم ميكند و كساني كه آنها غير از خدا به كمك ميخوانند ذره‌اي قضاوت و حكم نميكنند.

چون خدا شنونده و بينا است. "



در آيه 66 سوره 40 (سوره مومن) خداوند به رسول اکرم ميفرمايد:

"بگو من از بندگي كساني كه غير از خدا بکمک ميخوانيد نهي شده‌ام

چون دليل‌هاي روشني از خداوندم براي من آمده و امر شده‌ام كه تسليم (خداوند) صاحب اختيار همه مردم جهان باشم."



208 | بنده خدا | | ٢٢:٥٠ - ٢٢ شهریور ١٣٩٠ |
سلام محمد
اينها نه که نميفهمن بلکه اگه چنين کاري نکنن نانشون قطع و به هوا و هوس(صيغه) خودشان نميرسند
اينها اگه از خدا ميترسن لعن به کسي که خدا اعلام رضايت ازشان کرده نميکنند

اين اخوندهاي مشرک کم کم دارن غرق ميشين . اب تا زير بينيشان رسيده

مردم از گودالهاي شرک و ظلالت دارن در ميان

انشاالله خداوند به اين اخوندهاي نابودشان کنه آمين آمين آمين
209 | محمد عمر | | ٠٨:٣١ - ٢٣ شهریور ١٣٩٠ |
واقعا اقاي ناصح خداوند شما را خير دهد که از دين خداوند و رسولش با دلايل و مستندات قراني و محکم دفاع ميکنيد اما کاش برادران شيعه در رد جواب شما به جاي فش و ناسزا گفتن که برايشان يک عادت شده همچنين دلايلي مي آوردند و يا مسئولين به جاي فيلتر کردن سايت هاي عقيده ما و راه ندادن علماي ما تو صدا سيما مينشستند رو در رو و پخش زنده مناظره ميکردند تا معلوم ميشد که کدام مذهب دليل قراني و صحيح بر ادعاي خود دارد اما صد حيف اينجا ايران ام القراي اسلام است و ازادي عقيده و دفاع از عقيده خود ممنوع و جرم است
210 | شاه ولايت | | ١١:٢٩ - ٢٣ شهریور ١٣٩٠ |
جناب مهمد

اگر جنابعالي معتقد به قرآني و براي خودت مفسر والاتباري شدي اين آيه قرآن را براي بنده معني و تفسير كن

اَليَوم اَکـــــــمَلــــــتُ لَکُم دينکُم وَ اَتـــــــمَمـــــــتُ عَلَيکُم نِعمَتي وَ رَضــــــــــيـــــتُ لَکُمُ الاِسلامَ ديناً

هر وقت اين آيه را معنا کردي بيا. مثل کعب الاحبار پياز عکّه حضرات والاتبارت را بهشتي نکن!!!!!!!

اما جناب بنده خدا

من از تو سوال دارم:

آيا اگر در شهر جنابعالي 20 تا دکتر فاسد شد شما ديگه دکتر نميريد؟؟؟؟؟





211 | بخت النصر | | ١١:٤٠ - ٢٣ شهریور ١٣٩٠ |
جناب 201-204
همه اينها را نوشتي آخرش نگفتي چرا ابوبکر را به جاي الله متعال جاعل خليفة الله مي‌داني؟
مگر ابوبکر دانه شني هم خلق کرد است؟
212 | مجيد م علي | | ١٣:٠٤ - ٢٣ شهریور ١٣٩٠ |
با سلام
جناب بنده شاخ شيطان نجده .
فقط بگم " بزك نمير بهار ميايد كمبزه با خيار مياد .
ببينم كي سرش زير اب رفته :
بن الــــي تونس , مبارك مصر . يا منافق ملعون خادم امريكا و انگليس و ايطاليا و و و قذافي ؟؟
ببينم كي اب تا زيز بينيش رسيده : ال خليفه بحرين اليهود حجاز محتله . يمن ؟؟؟
كي منطره يا امواج غرق كننده انقلاب اسلامي غرقشون كنه . فاسقين اردن , يا مغرب يا الجزيره .

باش تا غرق شدن اين كفار را ببيني

اما در جواب شما .....


لبيك يا علي
213 | مجيد م علي | | ١٤:٢٧ - ٢٣ شهریور ١٣٩٠ |
با سلام جناب ناصح : ايه قراني اوردي كه : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ ﴿۶﴾ الاحزاب پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزديكتر] است و همسرانش مادران ايشانند. اما در جاي ديگر ميخوانيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ﴿۳۳﴾ الاحزاب و در خانه‏هايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليت قديم زينتهاى خود را آشكار مكنيد و نماز برپا داريد و زكات بدهيد و خدا و فرستاده‏اش را فرمان بريد خدا فقط مى‏خواهد آلودگى را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند اين ام المومنين شما چرا به تمامي قران كريم عمل نكرد . اگر بجاي ايشون يك زن عادي فقط و فقط بخاطر وصيت شوهرش كه يك مرد عادي است نبايد از شهر خودش بيرون برود شما در مورد اين زن چه ميگوييد ؟؟ اگر اين زن همسر دوم پدر شما باشد ( يعني مادر ناتني شما يا بقول معروف امك ) و با كسي كه به ايشون نظر سوء دارد ( همانطور كه طلحه به عايشه نظر سوء داشت ) بخواهد بيرون برود شما چكار ميكنيد ؟؟؟ حالا چه برسد به اينكه اين عدم خروج يك امر الهي باشد انهم بصورت يك ايت قراني باشد . الله سبحان تعالي در قران ميفرمايد در ايات نازل شده بانديشيد ؟؟؟ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا ﴿۲۴﴾ محمد آيا به آيات قرآن نمى‏انديشند يا [مگر] بر دلهايشان قفلهايى نهاده شده است إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ ( 25 ) محمد بى‏گمان كسانى كه پس از آنكه [راه] هدايت بر آنان روشن شد [به حقيقت] پشت كردند شيطان آنان را فريفت و به آرزوهاى دور و درازشان انداخت يا مگر نه اينكه قران كريم مي فرمايد : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ ﴿۳۲﴾ القمر و قطعا قرآن را براى پندآموزى آسان كرديم پس آيا پندگيرنده‏اى هست. بعد ببينم در كجاي قران امد كه عمر فاتح ايران بود؟؟؟؟ مگر نه اينكه قران كريم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا ﴿۱﴾ الفتح كجاي اين ايه اسم عمــــر امده بس كنيد منافق پرست نباشيد شخص پرست نباشيد و بخدا ايمان بياوريد و از اصحاب شيطان نباشيد . در اخر بشما ميگويم بمانند امت قوم لوط نباشيد و هشداردهنگان ( حضرت محمد صلي اله عليه و اله و اهل بيت مكرمش را تكذيب نكنيد ). بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ ﴿۳۳﴾ القمر قوم لوط هشداردهندگان را تكذيب كردند شما چرا ؟؟؟؟؟ لبيك يا علي
214 | مجيد م علي | | ١٠:٣٧ - ٢٤ شهریور ١٣٩٠ |
با سلام جناب محمد سوال كردي كه : ..... اگر من در كردستان دستم را به آسمان بلند کنم و بگويم "يا علي" چگونه ميتواني اينرا بگويي حال انكه خيلي بيشتر از اين تعداد مسلمانان ( شيعيان + اهل سنت ) در نماز يوميه خود ميگويند : السلام عليک ايها النبي و رحمة الله و برکاته بحق كه اين صحيح است ايا فكر ميكني حضرت نبي صلي الله عليه و اله جواب سلام نماز گذاران را نميدهد ؟؟؟ ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- فرموديد .... در آيه 115 سوره 2 (سوره بقره) خداوند ميفرمايد: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ﴿۱۱۵﴾ البقره و مشرق و مغرب از آن خداست پس به هر سو رو كنيد آنجا روى [به] خداست آرى خدا گشايشگر داناست بر منكرش لعنت . بعد گفتي ... بنابراين، فقط و فقط از خداوند کمک ميخواست ... باز هم بر منكرش لعنت اما شما ايا تابحال دكتر رفته ايد يا نه ؟؟؟ ايا براي بافتن يك ادرس از كسي كمك گرفتي ؟؟؟ ايا براي رفتن از مكاني به مكان ديگز از وسيله اي استفاده كرده اي ؟؟؟ چرا ؟؟؟ چرا ؟؟؟ چرا ؟؟؟ چرا ؟؟؟ چرا ؟؟؟ چرا ؟؟؟ چرا ؟؟؟ چرا ؟؟؟ چرا ؟؟؟ قال سيدنا محمد صلي الله عليه و اله و سلم انا اول شافع و اول مشفَّع من نخستين كسى هستم كه شفاعت مى كند و نخستين كسى هستم كه شفاعت او پذيرفته مى شود. سنن ترمذى ج5 ، ص 248 ، باب ما جاء في فضل النبي ، باب 22 ، حديث رقم : 3695 ؛ سنن دارمى ج 1 ، ص 26 ، باب ما أعطي النبي صلي الله عليه و سلم الفضل خوب متوجه اين حديث باش انرا خوب بخوان و خوب بفهم وقتي كه حضرت محمد صلي الله عليه و اله ميفرمايند انا اول يعني دوم و سوم و چهارم و پنجم ,,,,,,, هم هستند كه ميتوان از انها طلب شفاعت كرد شايد ايه قراني بخواهي : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ . المائدة / 35 . اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ، از خدا بترسيد و براي تقرب به او وسيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه‌اي بجوييد . لبيك يا علي
215 | متاسفم | | ١٩:٠٢ - ٢٤ شهریور ١٣٩٠ |
سلام آقاي محمد براي كي دارين نصيحت ميكنيد در زيز قران از نظر تشيع رو براتون مينويسم اياک نعبد و اياک نستعين"(شيعه:اياكم نعبد و اياكم نستعين) در آيه 107 سوره 10 (سوره يونس) خداوند ميفرمايد:

"اگر خدا ضرري بتو برساند، هيچكس جز او نميتواند آنرا برطرف كند و اگر خيري برايت بخواهد، هيچكس جلوي لطفش را نميتواند بگيرد.

لطفش را به هر يك از بندگانش كه بخواهد ميكند.

او آمرزنده مهربان است. " (شيعه :بجز او امامان و اهل بيت امام خميني آيت الله خامنه اي و ديگر آخوندها)))


در آيه 31 سوره 42 (سوره شوري) خداوند ميفرمايد:

"و غير از خدا هيچ يار و ياوري براي شما وجود ندارد." ((شيعه انجا منظور از خدا امامان پيامبران صالحان و البته همه آخوندها ميباشد)


در آيه 18 سوره 72 (سوره جن) خداوند ميفرمايد:

" کسي را در كنار خدا به كمك نخوانيد " (شيعه:اين آيه مربوط به سالها قبل بوده حالا عقل ميگه در كنار خداوند ميتونيد يه
12 امام و يه 124000 پيلمبر و يه 1240000000....آخوند رو در كنار خدا و به كمك خدا ببينيد در آيه 70 سوره 6 (سوره انعام) خداوند به رسول ميفرمايد:

"فقط تذكر بده كه هر كس گرفتار اعمال خودش ميباشد و كسي غير از خدا ياور و شفيعي ندارد."(شيعه:نه بابا چي ميگي تو احاديث سني اومده كه ميتوني تو فلان كتاب فلان جلد و فلان صفحه و فلان خط تا اين كتابها هستند قران ديگه چيه برو كنار قبرو بارگاه سنگي امام رضا برو كربلا بر بتخانه ها و روي قبرها اونا هم ميتونند كار خدا رو انجام بدن ميتونند شفاعت كنند مگه تو مريض ميشي نميري پيش دكتر قران حالا يه چيزي گفته ولي تو يه ادرس بخواي بايد وسيله بطلبي خداوند اين آيه ها رو كه براي ما نياورده تاريخ مصرفش گذشته
216 | محمد | | ١٩:٤٦ - ٢٤ شهریور ١٣٩٠ |
دين و حكم و نظر خدا چيزي است كه از آيات قرآن بدست مي ‌آيد.

فرمايشات خداوند (قرآن) که هدايت و رحمتي است براي مردمي كه به آن ايمان مي آورند،

در دست ماست چرا به نظريات و دستورات ديگران توجه ميکنيم؟

آقاي مجيد م علي من واقعا ديگه نميتونم با چه زباني سخن بگويم شما كتاب الله قران و اون همه آيه صريح رو ناديده ميگيرين و دوباره مياين خانه اول و از كتب حديث اهل سنت آدرس ميدين با اعتقاد به اين كه در كتب حديث اهل سنت حديث قوي ضعيف و حتي بي سند هم وجود دارد ولي تو با چه استدلالي ده ها آيه صريح بدون هيچ شك و شبه اي در مورد معني و تفسير آنها (هر شخصي كه در سطح ابتدايي عربي رو بتونه بخونه ميفهمه)رو بي خيال ميشي و حرف از سنن ترمذي و سنن دارمي ميزني سوره فاتحه رو يك پيش دبستاني هم حفظشه آيا اونجا گفته نعوذ بالله اياكم نعبد و اياكم نستعين؟ البته در مورد اون حديث هم بله حضرت محمد (ص)در آخرت روز حساب و در محضر حق تعالي درخواست شفاعت امت خود رو از خداوند ميكند)ولي به اين معني نيست كه در اين دنيا صفات خداوند رو داره و گوش به دعاهاي تمام مردم هست و همه جاست پيغمبر كجا جسارت كرده و اين همه آيه صريح خداوند رو زير سوال ببره

پرسيدي ايا فكر ميكني حضرت نبي صلي الله عليه و اله جواب سلام نماز گذاران را نميدهد ؟؟ خيلي سوال بي اساسي پرسبند خداوند ميگه صلوات بر محمد عبادته پس ما تو نمازي كه ميخونيم(تشهد)صلوات ميفرستيم بر رسول الله و در مقابل چيزي از ايشان نميخواييم بلكه يكي از عبادات رو به جا آورديم و عبادت مخصوص ذات الله و نه هركس و هرچيز ديگري حتي پيامبر اعظم و ما جواب اين عبادت را از الله تعالي ميخواييم در مورد تك آيه اي كه آخوندهاي شما رو اون مانور ميزنند معني و مفهوم وسيله رو مغازه داران ديني و دين فروشان وسيله اي براي برقراري بازار خود كرده اند من هيچي نميگم و به تفسير اين آيه و مفهوم وسيله از زبان بزرگمرد تاريخ اميرالمومنين علي(رض) قناعت ميكنم

امام علي(رض) در خطبه 110 نهج البلاغه، ايمان به خدا، ايمان به پيامبر (ص)، جهاد در راه خدا، اقامه نماز، پرداخت زکات، روزه، حج ، صدقه و انجام کارهاي نيک را از وسيله‌هاي ايمان و تقرب به خدا ميدونندبرشمرده اند پس وسيله بين من و خداي من اعمال خودم و عبادات من هست نه بت نه سنگ نه اشخاص و نه امامان و بزرگان كه خود با اون همه اخلاص و عبادت جهت تقرب به الله باز هم از خشم خداوند و عذاب جهنم در كمال خشوع و تواضع ميترسيدند

الله هدايتتون كند
217 | عثمان | | ٢٠:٢٠ - ٢٤ شهریور ١٣٩٠ |
آقاي مجيد م علي وسيله در آيه فوق ايمان به خدا و پيامبر اکرم (صلي اللّه عليه و آله و سلّم ) و جهاد و عبادات همچون نماز و زکات و روزه و زيارت خانه خدا و همچنين صله رحم و انفاق در راه خدا اعم از انفاقهاي پنهاني و آشکار و همچنين هر کار نيک و خير ميباشد. همانطور که علي (عليه السلام ) در نهج البلاغه فرموده است :

ل ما توسل به المتوسلون الي الله سبحانه و تعالي الايمان به و برسوله و الجهاد في سبيله فانه ذروه الاسلام ، و کلمه الاخلاص فانها الفطره و اقام الصلاه فانها المله ، و ايتاء الزکاه فانها فريضه واجبه و صوم شهر رمضان فانه جنه من العقاب و حج البيت و اعتماره فانهما ينفيان ال

فقر

و يرحضان الذنب ، و صله الرحم فانها مثراه في المال و منساه في الاجل ، و صدقه السر فانها تکفر الخطيئه و صدقه العلانيه فانها تدفع ميته السوء و صنائع المعروف فانها تقي مصارع الهوان ...

يعني : بهترين چيزي که به وسيله آن ميتوان به خدا نزديک شد ايمان به خدا و پيامبر او و جهاد در راه خدا است که قله کوهسار اسلام است ، و همچنين جمله اخلاص (لا اله الا الله ) که همان فطرت توحيد است ، و بر پا داشتن نماز که آئين اسلام است ، و زکوه که فريضه واجبه است ، و روزه ماه رمضان که سپري است در برابر گناه و کيفرهاي الهي ، و حج و عمره که فقر و پريشاني را دور ميکند و گناهان را ميشويد، و صله رحم که ثروت را زياد و عمر را طولاني مي کند، انفاقهاي پنهاني که جبران گناهان مينمايد و انفاق آشکار که مرگهاي ناگوار و بد را دور ميسازد و کارهاي نيک که انسان را از سقوط نجات مي دهد.

لطفا مغالطه نفرماييد درود بر شما آقاي محمد تمام نوشته هايت رو خواندم چه زيبا از كلام خداوند حرف زدي و چه بلايل محكم و چه آيه هاي صريح زيبا و بدون شك و شبه اي را ذكر كردين تمام دلايل شما از كلام الله بود درود بر شما واقعا درود برشما از آقايان شيعه ميخوام در مورد آيه هاي مذكور جواب پس بدن كه محاله چون نميشه بگيم اياكم نعبد......... يا الله چقدر زيبا حرف زدين آقاي محمد
.
218 | ناصح | | ١١:٠٢ - ٢٥ شهریور ١٣٩٠ |
السلام عليکم.
درود خداوند بر مصطفي و ال و ياران او.
از برادراني که اين متن ها را خوانده اند و از ان استفاده کردند و نظر داده اند بسيار متشکرم.اين توفيق الله متعال است که بنده اي ناچيز مانند من چنين توفيقي يافته که با خرافات مبارزه ميکند.اي برادران سعي کنيد که به کتاب و سنت مراجعه کنيد تا بتوانيد دين را ان طور که هست بشناسيد.در اخر من تمام برادران را به اثار بزرگ مردان معاصر همچون:علامه شهيد احمد مفتي زاده,استاد شهيد ناصرسبحاني,شهيد غريب استاد فاروق فرساد,شهيد سيد قطب,امام البنا,امام مودودي,دکتر يوسف قرضاوي,محمد قطب,عبدالکريم زيدان,محمد غزالي,امام الباني,عبدالله بن باز,طباطبايي,علامه برقعي,حيدر علي قلمداران,محمد باقر سجودي,ايت الله سنگلجي.
219 | عليرضا ن | | ٢٠:٤٩ - ٢٥ شهریور ١٣٩٠ |

با سلام
در مورد اظهارات آقاي محمد ،به نظر من ايشان دچارتندروي شده اند و شامل آيه اي که در قرآن مي فرمايد:بعضي آيات را ميگيرند و بعضي آيات را رها مي کنند،هستند.
جناب محمد همانطور که مي دانيم اصول عقايد و احکام در قرآن است و شرح و تفسير و نحوه عمل کردن به آن در قالب گفتار و سيره رسول اکرم مشخص شده است. دوست عزيز ترفيع رسول اکرم در بسياري از آيات قرآن آشکار است،چنانکه خداوند در نوع صفات ثبوتي و سلبي، نام مبارک رسول اکرم را در کنار نام شريف خود ذکر کرده است. به عنوان مثال:خداوند فرمانبرداري از پيامبرش را همانند اطاعت از خود دانسته و در آياتي مي فرمايد: فرمانبردار خدا و رسولش باشيد(سوره انفال آيات1-20-46و مجادله آيه13و آيات32-132سوره آل عمران و نظاير آن) و خداوند در دعوت به ايمان مي فرمايد:اي کساني که ايمان آورده ايد به خداوند و پيامبرش(آيه136سوره نسا) و خداوند در مورد استجابت مي فرمايد:اي کساني که ايمان آورده ايد دعوت خدا و پيامبرش را اجابت کنيد(آيه24سوره انفال) و در مورد نصرت مي فرمايد: خدا و رسولش را ياري کنيد(آيه8سوره حشر) و درآيه 56سوره مائده مي فرمايد: و کساني که ولايت خدا و پيامبراو و افرادي را که ايمان آورده اند. و در آيه اي ديگر در برابر مقررات و فراميني که خدا و پيامبرش وضع کرده اند، اختيار را از مومنان سلب کرده و فرموده است: هيچ مرد و زن مومني را اجازه اي نيست هنگامي که خدا و رسولش امري را مقرر داشتند، در کارشان خود سر باشند، و هر کس از فرمان خدا و رسولش سر به پيچد، بي شک به گمراهي آشکاري افتاده است.(آيه36سوره احزاب)
همچنين در صفات سلبي نيز در برائت از شرک و مشرکان مي فرمايد: اين(اعلام) بيزاري از سوي خدا و پيامبر او، به کساني از مشرکان است که با آنها عهد بسته ايد.(آيه1سوره توبه) و همچنين درآيه 14سوره نسا سرپيچي از فرمان رسول خدا را به منزله سرپيچي از دستورات خود دانسته و فرموده است: و آنکس که نافرماني خدا و پيامبرش را و از مرزهاي تجاوز نمايد، او را وارد آتشي مي کند که جاودانه در آن خواهد بود.(همچنين آيه 23سوره جن) و در آيه اي ديگر به رباخواران درباره جنگ با خدا و رسولش چنين هشدار مي دهد: اگر چنين نمي کنيد، بدانيد خدا و رسولش با شما پيکار خواهند کرد.(آيه 279سوره بقره) و در مورد اذيت کردن آيه 57سوره احزاب و حتي خداوند در مسائل مالي نيزنام مبارک رسول خدا را در کنار نام مبارک خود ذکر کرده است.(آيه 41سوره انفال)
همانطور که مي بينيد خداوند هر جا اوصافي را براي خود ذکر ميکند براي پيامبرش همان اوصاف را مي شمارد، البته بايد توجه داشت که اوصاف ثبوتي و سلبي ذاتاً متعلق به خدا است و در پرتو عنايت الهي به رسول اکرم اين اوصاف داده شده است.
با توجه به اين آيات و آيات ديگري که خداوند رسول اکرم را در گفتار و رفتارش حجت خود بر خلق قرار داده است و او را پيشواي امت تعيين، و مقرر داشته است تا از او پيروي کنند، همچنانکه در آيه 7سوره حشر مي فرمايد: آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد و از آنچه نهي کرده خودداري کنيد. و در آيه 31سوره آل عمران مي فرمايد: بگو، اگر خدا را دوست داريد، از من پيروي کنيد. و در جاي ديگر در آيه 21سوره احزاب مي فرمايد: بي شک پيامبر خدا نمونه و الگوي نيکويي براي شما است.
باز هم از اين واضحتر خداوند در آيات 3و4سوره نجم مي فرمايد: و هرگز از روي هواي نفس سخن نمي گويد آنچه مي گويد چيزي جز وحي که بر او نازل شده نيست.
باز در آيات 44تا46سوره الحاقه خداوند مي فرمايد: و اگر چيزي را به دروغ به ما نسبت دهد، دست راستش را مي گيريم، سپس رگ حياتش را قطع مي کنيم.
جانب محمد هدف من از گفتن مطالب بالا اين بود که خداوند در قرآن کريم مي فرمايد: قرآن و سنت پيامبر مکمل يکديگرند، پس قرآن در کنار سنت پيامبر نه جدا ازهم.
همچنين رسول اکرم از کساني خبر داده اند که خواهند آمد و خواهند گفت که تنها از قرآن براي ما بگوييد و اصولاً به حديث پيامبر اعتنا نمي کنند.
رسول اکرم سخناني در زمينه دارد که برخي از آنها در کتابهاي مکتب اهل سنت آمده است، به عنوان مثال: در سنن ترمذي و ابن ماجه و دارمي و مسند احمد و سنن ابو داود چنين امده است: رسول خدا فرمود: اين را بدانيد که بر من قرآن نازل شده و به همراه آن همانندش سنت، آگاه باشيد که دور نيست مردي که شکمش سير راحت بر جايگاه خود تکيه داده بگويد: تنها قرآن را دريابيد ، و هر چه را که در آن حلال ديديد حلالش بدانيد و آنچه را که حرامش يافتيد حرام و ناروايش بشماريد. در سنن ترمذي حديث مذکور چنين ادامه دارد: در حالي که بي گمان هر چه را رسول خدا حرام کرده است، مثل آنست که خدا حرام فرموده است.
پس همانطور که مي بينيم اين سخن رسول اکرم را آيات بالا تاييد مي کند. پس همه کلام خدا در آيات بالا در اين باره بود، حجت بودن گفتار و رفتار پيامبر در کنار قرآن است.
جناب محمد منظور از آيه ( واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا) اين نيست که معناي تمسک به رسول خدا و ائمه اطهار کنار گذاشتن قرآن است، دوست عزيز طبق گفته شما اگر ما به قرآن مراجعه کنيم، قرآن ما را به رسول ارجاع مي دهد و اگر کسي رسول را کنار گذاشت به قرآن چنگ نزده است. خداوند در آيه 101سوره آل عمران مي فرمايد: و چگونه کافر مي شوييد با آن که آيات الهي برشما خوانده مي شود و فرستاده ي او در ميان شماست، و هر کس که به خدا تمسک جويد، قطعاً به راه راست هدايت شده است.
در حقيقت خداوند دو چيز را در ميان مردم قرار داده است: آيات قرآن و رسولش ، به عبارت ديگر کلام قرآن حق است و همين قرآن بر حق ما را به سوي رسول ارجاع مي دهد. آياتي ديگر در اين زمينه: خداوند در آيه 43سوره نحل مي فرمايد: اگر نمي دانيد از آگاهان بپرسد. و در آيه 49سوره عنکبوت مي فرمايد: ولي اين آيات روشني است که در سينه دانشوران جاي دارد. ودر آيه 44سوره نحل مي فرمايد: ما اين ذکر را بر تو نازل کرديم تا آنچه به سوي مردم نازل شده است براي آنها روشن سازي. و همچنين آيه 59سوره نسا و آيه 64سوره نحل و آيه 80سوره نسا در اين زمينه است. پس در حقيقت اگر کسي بخواهد به خود قرآن معتقد باشد، قرآن مي گويد بدون رسول اکرم پيروي از من غلط است.
جناب محمد شما که خود را متعهد به قرآن مي دانيد، چقدر به قرآن عمل مي کنيد؟ آيا اين کتاب الهي را در زندگي روزمره خود عملي مي کنيد و فرهنگ متعالي قرآن را در زندگي پياده مي کنيد يا خير؟( البته همه اين موارد در خود من هم صادق است)
جناب محمد يک مثال ساده از قرآن: شما که به قرآن عمل مي کنيد، خداوند در قرآن آيات 24تا32سوره عبس مي فرمايد: پس انسان بايد به عذاي خويش بنگرد-که ما آب را به صورت بارشي فرو ريختيم- آنگاه زمين را شکافتيم- و در آن دانه رويانديم- و انگور و سبزي- و زيتون و درخت خرما- و باغ هاي انبوه و ميوه و علف- استفاده شما و دامهايتان باشد.
اين آيات با کلمه فلينظر آغاز شده اند و به انسان هشدار مي دهند که با دقت و نکته سنجي به غذايي که مي خوريم بنگريم و هر چيزي نخوريم. و در ادامه آيات خداوند مي فرمايد: عمده غذاي اصلي انسان دانه هاي گياهي يا همان پروتئين هاـ مواد قندي مثل انگور- چربي ها مثل زيتون و ويتامينها مثل ميوه جات و سبزيجات مي باشد.
جناب محمد آيا خداوند در اين آيات سرخ کردني ها، ساندويچ، پيتزا وفست فودها اشاره اي داشته است؟ پس چرا به اين آيات قرآن عمل نمي کنيم؟
گوسفند را در نظر بگيريد، اگر جلوي اين گوسفند شما گوشت بياوريد، حتي اگر گوسفند گرسنه هم باشد از گوشت نمي خورد، چون غذاي گوسفند گياه است و همين مثال به صورت برعکس در مورد درندگان مثل شير، حالا اين گوسفند که مي داند چه غذايي بخورد تا بيمار نشود ، پس چرا ما انسانها با توجه به اين که خداوند غذاي اصلي ما را در اين آيات به وضوح بيان کرده است از آن غافل هستيم. بي دليل نيست که خداوند در آيه 30سوره فرقان از زبان مبارک پيامبر مي فرمايد: پروردگارا امت من اين قران را مهجور قرار دادند وبه آن پشت کردند. به قول شما مگر قرآن نمي گويد: مگر بر قلب شما قفل زده اند که در مورد اين کتاب تفکر و تدبر نمي کنيد؟ و همچنين آيه 179سوره اعراف. هدف از بيان اين جملات اين بود که در اين آيات خداوند ما را متوجه غذا مي کند چيست؟ خداوند در آيه 51سوره مومنون مي فرمايد: اي پيامبران از خوراکي هاي پاکيزه بخوريد و کار شايسته کنيد که من به آنچه انجام مي دهيد ، دانايم. از مضمون اين آيه سراسر نور استنباط مي شود که عمل صالح در گرو مصرف غذاي پاک و سالم است و اين دو يعني عمل صالح و غذاي پاکيزه با هم قرينند. و همچنين آيه 172سوره بقره .
جناب محمد فهم قرآن بدون متخصص مشکل است، به طور مثال در قرآن ، آيات محکم و متشابه وجود دارد. محکمات قرآن را همه مي فهمند و نيازي به آيه ديگر ندارند، اما جايي که قرآن مي فرمايد: خدا کرسي و تخت دارد که آسمان و زمين را فرا گرفته است يا آيه ديگري که مي گويدخداوند بر عرش نشسته است، اين گونه آيات را متشابه مي گويند و معناي متشابه را فقط خداوند و کساني که راسخ درعلم هستند. و همچنين بعضي ديگر از آيات قرآن ، آيان ديگر را تفسير مي کنند و گاهي در اين موارد وقتي چند آيه را کنار هم بگذاريم، معنا روشن مي شود.
همچنين در قرآن، آيات عام و خاص داريم، که چندين مثال را عرض مي کنم.
خداوند متعال در قرآن کريم در آيه 18سوره مائده مي فرمايد: مالکيت آسمانها و زمين و آنچه ميان آنهاست از آن خداست و بازگشت همه به سوي اوست. و در آيه اي ديگر مي فرمايد: نه فرزندي بر خود گرفته و نه شريکي در مالکيت و حاکميت دارد. اين گونه آيات را آيات عام مي گويند، يعني اينکه حاکميت و مالکيت در هستي ويژه خداوند است. اين گونه آيات با آيات ديگري که مي گويد،يا از آنهايي که مالک آنهاييد هيچگونه منافاتي ندارد، زيرا خداوند در آيه26سوره آل عمران مي فرماييد: بگو خداوندا مالک ملک و حکومت تويي، به هر کس که بخواهي مالکيت مي دهي و از هر کس بخواهي مالکيت را مي گيري. هر که را خواهي عزت مي بخشي و هر که را خواهي خوار مي سازي. پس خداوند متعال هنگامي که بنده خود را مالکيت و حکومت مي بخشد، اين بنده شريک وقرين مالکيت خدا نمي گردد، و در اينجا مالکيت غير خدايي و بدون خدايي محقق نمي شود.
همچنين صفت خالق و محيي نيز اينگونه است، زيرا خداوند در آيه 102سوره انعام خود را آفريننده همه چيز معرفي کرده است و در آيه 3سوره فاطر مي فرمايد: آيا آفريننده اي جز خدا هست؟ و در آيه 54سوره اعراف مي فرمايد: آگاه باشيد که آفرينش و تدبير از آن اوست ، و در آيه 80سوره مومنون مي فرمايد: و اوست که زنده مي کند و مي ميراند، و در آيه 9سوره شوري مي فرمايد: ولي و صاحب اختيار خداست و اوست که مردگان را زنده مي کند. پس همانطور که مي بينيد نيز انحصار خالقيت و احيا در اين آيات فقط متعلق به خداوند است. حال اين انحصار خالقيت و احيا خداوند به هيچ روي با اذن و اجازه اي که به عيسي بن مريم (ع) براي خلق و احيا مي دهد ، منافاتي ندارد. و در آيه 110سوره مائده مي فرمايد: و هنگامي که به اذن من ، از گل چيزي همانند پرنده مي ساختي و در آن مي دميدي و به اذن من پرنده اي مي شد، و کور مادرزاد و مبتلاي به پيسي را به اذن من شفا مي دادي، و مردگان را زنده مي کردي. و همچنين از زبان خود حضرت عيسي در آيه 49سوره آل عمران مي فرمايد: من از گل چيزي همانند پرنده مي سازم سپس در ان مي دم و به اذن خدا پرنده اي مي شد و کور مادرزاد و مبتلاي به پيسي را درمان و مردگان را به اذن خدا زنده مي کردم. پس در اين آيات خداوند خداوند خالق همه چيز است و توان آن را دارد که به عيسي(ع) اجازه دهد تا او هم به اذن خدا شکل پرنده بسازد و بيافريند، ودر عين حال در همه اين موارد، خالق اصلي خداوند متعال است. همچنين در احيا و زنده کردن که خداوند هم قادر است تا مردگان را بدون واسطه در روز قيامت زنده کند و هم قادر است تا زنده کردن را به عيسي بن مريم(ع) ببخشد و به اذن او مردگان را زنده کند و هم قادر است زنده کردن را در ضربتي قرار دهد که با بخشي از گاو زرد رنگ بني اسرائيل بر جنازه مقتول زده شود و آن کشته زنده گردد و آنها را از قاتل خود با خبر سازد. پس عيسي بن مريم (ع) نيز که پرنده مي آفريند و مرده زنده مي کرد، اين خلق و احيا را با اذن خدا انجام مي داد، بنابراين عيسي(ع) به گاه آفريدن و احيا شريک و هم رديف و هم طراز خدا نبود، او تنها با اذن خدا بود که مي افريد و زنده مي کرد.
همچنين صفت شفيع نيز اينگونه است، خداوند در آيه 51سوره انعام مي فرمايد: براي آنها جز او ولي و شفيعي نيست، و همچنين در آيه 4سوره سجده مي فرمايد:هيچ ولي و شفيعي جز او براي شما نيست آيا متذکر نمي شويد؟ ، و در آيات 43و44سوره زمر و آيه 70سوره انعام به اين موضوع اشاره دارد که شفيع تنها خداوند است. آيات مذکور با آيات که در زير مي آيد هيچ گونه منافاتي ندارد، چنانکه مي فرمايد: در آيه 3سوره يونس: هيچ شفيعي نيست مگر به اذن او ، و در آيه 255سوره بقره مي فرمايد: کيست که نزد او جز به اذن او شفاعت کند. و همچنين آيه 109سوره طه و آيه 23سوره سبا و آيه87سوره مريم و آيه 28سوره انبيا به اين موضوع اشاره دارد. پس طبق اين آيات خداوند متعال هنگامي که به بندگان صالح خود اجازه شفاعت مي دهد، اصل شفاعت از آن اوست و تنها به آنها اجازه داده تا شفاعت کنند، پس شفيع حقيقي در اين هنگام جز خدا نباشد.
صفت ولي نيز اين گونه است خداوند در آيه 116سوره توبه و آيه 107سوره بقره و آيه 102سوره کهف مي فرمايد که ولي و ياوري جز خدا نيست ، اين گونه آيات نيز هيچ گونه منافاتي با آيه55سوره مائده که خداوند مي فرمايد: ولي شما تنها خداست و پيامبر و کساني که ايمان آورده اند، آنها که نماز را برپا مي دارند و در رکوع زکات مي دهند.
و روشن ترين مثال براي تاييد آيات بالا نمونه اي است که خداوند در آيه 42سوره زمر مي فرمايد: خداوند است که همه ارواح را به گاه مرگشان مي گيرد. پس اين آيه مي گويد خداوند ارواح را مي گيرد، و در آياتي ديگر خداوند مي فرمايد: آنها که فرشتگان روحشان را مي گيرند(آيه 28سوره نحل) ، و در آيه ديگر مي فرمايد: آنها که فرشتگان روحشان را مي گيرند و پاکيزگانند و به آنها مي گويند: سلام بر شما (آيه 32سوره نحل) ، بنابراين هر که بگويد فرشتگان با اذن خدا ارواح را به هنگام مرگ مي گيرند، نه دروغ گفته و نه مشرک شده، و هر که بگويد فرشته مرگ عزرائيل با اذن خدا ارواح را به گاه مرگ مي گيرد، نه دروغ گفته و نه مشرک شده، و ميان اين دو قول و قول به اينکه خداوند است که همه ارواح را به هنگام مرگ مي گيرد مي گيرد ، هيچگونه منافاتي نيست زيرا در همه حالات کسي غير خدا و يا همراه خدا ارواح را نگرفته ، بلکه اين خود خداست که جانها را گرفته است.
جناب محمد اين استدلال شما با استدلال خوارج در تکفير کساني که در جنگ صفين حکميت پذيرفتند ، يکسان است ، خوارج نيز چون شما به آياتي مثل آيه 67سوره يوسف و آيه 114سوره انعام را مايه استدلال خود قرار دادند، که در اين آيات آمده است که حکم تنها از آن خداست ولي شما چون خوارج يادتان رفته است که اگر در قرآن آمده است حکم تنها از آن خداست ، اين آيه نيز آمده است که خداوند در آيه 42سوره مائده مي فرمايد: پس اگر نزد تو آمدند در ميان آنها حکم و داوري کن يا از آنها روي بگردان و اگر از آنها روي بگرداني ، هيچ زياني به تو نمي رسانند، و اگر در بين آنها حکم کردي ، حکم به عدالت کن. پس همانطور که مي بينيد خداوند در اين آيه پيامبرش را اختيار مي دهد که در ميان اهل کتاب حکميت و داوري نمايد.
بنابراين جناب محمد ، دادن صفت حاکم و مالک و شفيع و خالق و زنده کننده و ميراننده و ولي به غير خدا اگر با اذن خدا باشد، در چنين حالي، غير خدا و جز خدا و همراه خدا در کار نخواهد بود. بنابراين، خواندن پيامبر و توسل به او در راه خدا نيز اگر با اذن خدا باشد، در اينجاهم ، خواندن غير خدا و جز خدا و همراه خدا در کار نبوده و از مصاديق نهي در آيه مورد استدلال شما يعني آيه 18سوره جن که مي فرمايد: پس هيچ کس را با خدا نخوانيد، نخواهد بود.
خداوند در آيه 35سوره مائده مي فرمايد: اي کساني که ايمان آورده ايد، از خدا بپرهيزيد و وسيله اي براي تقرب به او بجوييد و در راه او جهاد کنيد، باشد که رستگار شويد. خداوند در آيه ما را به سه کار دستور مي دهد تا رستگار شويم: 1)پرهيز از مخالفت فرمان خدا 2)وسيله اي براي تقرب به او 3)جهاد در راه خدا ، پس در اين آيه خداوند به ما مي گويد وسيله اي براي تقرب به خود بجوييد، حالا اين وسيله مي تواند هر چيزي که ما را به خدا نزديک کند يا به عبارت ديگر بندگي خدا ميشود، باشد مثل ايمان به خدا و پيامبر، نماز، روزه و غيره ، وهمچنين شفاعت پيامبران و امامان و بندگان صالح که طبق صريح قرآن باعث تقرب به خدا مي شود در مفهوم وسيع توسل جاي دارد و همچنين پيروي کردن از آنان همه موجب نزديکي به خدا مي شود.
جناب محمد نظر شما درباره آيات 59و74سوره توبه چيست؟ آيا تا به حال اين آيات را خوانده ايد؟ اين آيات را با توجه به آيه 18سوره قيامة بخوان، مي داني چرا؟ چون خداوند در اين آيه به پيامبر مي فرمايد:پس هرگاه آن را خوانديم از خواندن آن پيروي کن. ببينيد در اين آيه سراسر نور خداوند به پيامبرش دستور مي دهد وقتي قرآن را برتو مي خوانيم از آن پيروي کن، پس جناب محمد شما هم با توجه به اين آيه ، آيات 59و74سوره توبه را بخوان ، ببين چه مي فهمي؟
خداوند در آيه59سوره توبه مي فرمايد: اگر به آنچه خدا و پيامبرش به آنان داده باشند، و بگويند خداوند براي ما کافي است و به زودي خدا و رسولش ، از فضل خود به ما مي بخشند، ما تنها رضاي او را مي طلبيم. و در آيه 74سوره توبه مي فرمايد:آنها فقط از اين انتقام مي گيرند که خداوند و رسولش ، آنان را به فضل و کرم خود بي نياز ساختند. همانطور که مي بينيم در اين آيات خداوند ، فضل خودش و رسول اکرم را دررديف هم آورده است، آيا اين شرک است يا توحيد.
همان طور که خداوند عزرائيل براي قبض کردن ارواح، و پيامبران را براي هدايت ، و شيطان را براي گمراهي ، همان خدايي که به عيسي بن مريم (ع) قدرت زنده کردن مردگان و خلق کردن مي دهد و همان خدايي که صفت شفيع و مالک و ولي و غيره مي دهد ، همان خدا مي تواند حساب و کتاب قيامت را به پيامبر و امامان واگذار کند، همان خدا مي تواند وقتي ما در هر نقطه از جهان گفتيم يا محمد ، يا علي ، در يک لحظه آنها را به حضرت محمد و علي برساند ، همان خدايي که صفت مغني به پيامبرش مي دهد ، پس مي تواند اين کارها را انجام دهد ، حالا اين کجايش کفر است؟ کجايش تعطيل کردن اختيارات خداوند است؟
جناب محمد، عبادت نهايت ذلت و خضوع در برابر کسي است که اعتقاد به الوهيت او داشته باشيم و يا او را فاعل استقلالي و غير وابسته بدانيم. بنابراين عبادت دو رکن دارد :1) نهايت ذلت و خضوع 2)اعتقاد به الوهيت يا فاعل استقلالي و ناوابسته. هرگاه يکي از اين دو رکن نباشد، ديگر مفهوم عبادت و پرستش ، صدق نمي کند. خداوند خود به فرشتگان فرمان داده است که در مقابل آدم سجده کنند(آيه 34سوره بقره) و يا فرزندان را به نهايت خضوع و تذلل در برابر والدين دستور داده است(آيه24سوره اسرا)، پس اين اعمال عبادت و پرستش غير خدا محسوب نمي شوند ، و گرنه خداوند امر به آن نمي داد.
جناب محمد در توسل، گاهي حاجت خود را از خدا مي خواهيم و هنگام دعا، او را به حق اوليائش قسم مي دهيم که حاجت ما را برآورده سازد، اين روش را پيامبر اکرم تعليم فرمود و خود نيز به آن عمل مي کرد.(در اين زمينه به مسند احمدبن حنبل ج4ص138حديث عثمان بن حنيف مراجعه کن).
در نوع دوم توسل، خداوند را حاجت دهنده مي دانيم و از اولياي الهي مي خواهيم بر آمدن حاجت ما را از درگاه الهي در خواست کنند. در خواست دعا، نه تنها موثر دانستن غير خدا نيست، بلکه اعتراف به اين مطلب است که تنها حاجت دهنده و موثر در عالم هستي،خداست.
در نوع سوم توسل، به طور مستقيم حاجت خود را از اولياي الهي طلب مي کنيم که اين نيز شرک نيست، زيرا تاثيرگذاري آنها، به صورت غيراستقلالي و وابسته به اراده و قدرت الهي است و اسباب و واسطه هاي فيض، همچنانکه در اصل وجود و بقاي خويش، وابسته و قائم به او هستند ، در فاعليت و تاثيرگذاري نيز وابسته به اراده و قدرت خداوند مي باشند.
بنابراين، نه توحيد در ربوبيت به معناي انکار نقش اسباب است و نه اثبات نقش اسباب و واسطه هاي فيض، منافي با توحيد ربوبي است. از اين رو تمسک به آنها، منافي با توحيد ربوبي ندارد؛ ولي اگر کسي اسباب و واسطه هاي فيض را فاعل مستقل از اراده و قدرت خداوند بداند و يا معتقد به مبدا موثري در عالم هستي باشد که خدا آن را سبب و واسطه فيض قرار نداده ، آن وقت دچار شرک شده است، بنابراين ،توسل و حاجت خواستن از اولياي الهي ، تمسک به رابطه هاي فيض الهي و اسبابي است که فاعل بودن آنان وابسته به قدرت و اراده خداوند است و در نتيجه، اين حاجت خواستن ، شرک در ربوبيت نيست، همچنانکه تمسک به ساير اسباب مثل پزشک و دارو ، شرک در ربوبيت نيست.
از طرفي ديگر، ما اوليا را خدا نمي دانيم ، بلکه تمام افتخار اولياي الهي اين است که بنده و مخلوق خداوند هستند، آنان همچون ديگران غذا مي خورند و براي تامين معاش، تلاش و کوشش مي کنند و براي رفع خستگي همچون ديگر انسانها استراحت مي کنند و مواردي از اين قبيل.
پس پيامبران و امامان نه تنها چيزي از بشر بودن کم ندارند، بلکه کامل ترين افراد بشر و نمونه عالي انسانها در تمامي ابعاد هستند، پس شرک در الوهيت(شرک در ذات) هم نيست.
همچنين با توجه به آنچه در تبين مفهوم عبادت گذشت، شرک در عبادت و پرستش نيز نخواهد بود؛ چون عبادت، خضوع و خشوع همراه با اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت معبود است، بنابراين هيچکدام از اقسام شرک ، براين نوع از توسل صدق نمي کند؛ برخلاف پرستش بتها و شفاعت جويي مشرکان که خداوند درباره آنها در آيه 18سوره يونس مي فرمايد: و به جاي خدا ، چيزهايي را مي پرستند که نه به آنان زيان مي رساند و نه به آنان سود مي دهد و مي گويند: اينها نزد خدا شفاعت گران ما هستند.
با دقت در اين آيه خداوند مشرکان را به دو جهت زير مورد سرزنش و توبيخ قرار داده داست:1) عبادت و پرستش بتها 2) اعتقاد به وساطت بتها
مشرکان مکه اعتقاد به الوهيت بتها نداشتند و آنها را الله نمي دانستند، زيرا مي گفتند: هولا شفعاونا عند الله= اينها نزد خدا شفاعت گران ما هستند، اما دچار شرک در ربوبيت بودند، يعني بتها را موجوداتي مي دانستند که مستقل از اراده و قدرت خداوند، منشا تاثير و جلب خير و دفع ضررند و به همين جهت، با قرباني کردن و خضوع و خشوع در برابر بتها، در صدد جلب رضايت آنها بودند. در نتيجه عمل مشرکان از دو جهت زيز مورد نکوهش است: 1)شرک در ربوبيت 2) شرک در عبادت
اعتقاد به ربوبيت و عبادت در برابر سنگ و چوبي که با دست خود تراشيده بودند، نشانه شدت پستي اين اعتقاد و عمل است، در حالي که توسل به اولياي الهي، اعتقاد به وساطت کساني است که خداوند به آنان چنين منزلتي داده است.
جناب محمد، شيعيان اولياي الهي را نه الله مي دانند و نه اعتقاد به ربوبيت و فاعليت استقلالي آنان داريم، بلکه به نظر ما هرگونه فاعليت و تاثيرگذاري اسباب و واسطه هاي فيض، وابسته به اذن و اراده و قدرت خداوند است.
بنابراين ، اصل اعتقاد به شفاعت و توسل ، مورد سرزنش نيست، بلکه اعتقاد به شفاعت کساني که خداوند به آنها چنين مقامي عطا نفرموده ، آن هم با اعتقاد به استقلال آنها اشکال دارد؛ ولي اگر خداوند در طول اراده و قدرت خود( دقت شود نه در عرض آن) به ديگر مخلوقات خويش اختياراتي بدهد و ما بدون اعتقاد به قدرت استقلالي آنها، به آنان توسل جوييم يا آنها را شفيع قرار دهيم، اصلاً و ابداً ربطي به شرک ندارد.
جناب محمد، اگر خداوند مي فرمايد: اياک نعبد و اياک نستعين، در آيه اي ديگر نيز مي فرمايد: از صبر و نماز ياري جوييد.
در پايان, جملاتم را با اين آيه شريفه به پايان مي رسانم: خداوند در آيه 179سوره اعراف مي فرمايد: به تحقيق ما جهنم را براي اکثر جن و انس آفريديم، زيرا براي اين نوع افراد قدرت درک و فهم داديم در حالي که حقيقت را نمي فهمند، به آنان چشم اعطا کرديم اما حقيقت را نمي بينند و به آنان گوش عنايت کرديم اما حقيقت را نمي شنوند، آنان مانند چهارپايانند، بلکه پستر، همانا آنان از غافلانند.
220 | بنده خده | | ٠٨:١٨ - ٢٦ شهریور ١٣٩٠ |
خطاب به211
جناب
ما اگه مي گيم السلام عليک ايها النبي,کمک از نبي که نخواستيم
جناب اخوند معني سلام بلدي؟

در خطاب که ميگي بايد وسيله بجوييد , منظور خدا که با نماز روزه زکات و.... وسيله بجوييد
نه با يا علي يا با فش دادن به خلفاو ام المئمنين

221 | مجيد م علي | | ٢٤:٥٣ - ٢٧ شهریور ١٣٩٠ |
با سلام
جناب بنده خدا بر داشت شما از جوابيه من بسيار تا بسيار غلط بود .يك بار ديگر نظر من را بخوانيد . جواب من به اقاي محمد بود كه ميخواست بداند كه ايا حضرت علي هم صداي ما را ميشنود يا نه . منهم پرسيدم اگر حضرت محمد صلي الله عليه و اله سلام ايــــــــــن همه را ( البته به اذن الله سبحان تعالي ) ميشنود و جواب ميدهد حتماً حضرت علي عليه السلام ( البته به اذن الله سبحان تعالي ) ميشنود.
بعد فرموديد كه (((( ما اگه مي گيم السلام عليک ايها النبي,کمک از نبي که نخواستيم )))) از دكتر چي . از مهندس چي از يك بچه كوچك چي كمك گرفتي يا نه
در ضمن من يكي كه خلفاي شما را البته اون , 1 , 2, 3 لايق نميدانم كه بخواهم فحش به انها بدهم حتي اگر لايق فحش دادن هم بودند من به انها فحش .

حضرت علي عليه السلام فرمودند «إنّى أكره لكم أن تكونوا سبّابين » نهج البلاغه : خ 206 ، شرح ابن ابى الحديد : 11 / 21 . .


لبيك يا علي

222 | محمد | | ١٢:٣٣ - ٢٨ شهریور ١٣٩٠ |
با سلام جناب عليرضا مشکل اساسي شيعيان امروز اينه که هرکسي بياد طبق آيه قران حرف بزنه اولين اتهامي که بهش ميزنند ميگن يارو تندرو شده يارو وهابي شده کسي که بياد از سخنان خداوند حرف بزنه وهابيه ولي اگه سخنان خداوند رو گوشه اي بذاري از نقل قولهاي امامان و بزرگان که اکثرا تحت تاثير سلايق و عواطف مدخوش وتحريف شده اند حرف بزنند ميگن عالم واقعيه تنها سندي که در تمام اديان اسلامي کوچکترين انحرافي نداشته است همين قران است و امروزه کسي بياد از قران حرف بزنه يا تندروه يا وهابيه و يا ديوانه است ايت الله برقعي قمي رو که ميشناسين بزرگترين مرجع تقليد شيعيان در اون زمان بعد از کلي تحقيقات و مطالعات طبق کلام الله پي برد که خرافات رو کنار بگذاره طبق آيات صريح قران پي برد که تنها ياور و شفيع خداونده طبق آيات صريح قران پي برد که کساني را که خداوند صراحتا رضايت خود رو از آنها اعلام کرده رو نبايد لعن کرد و خيلي چيزهاي ديگر که بر اثر مطالعه قران به آنها پي برد شيعيان چه اتهامهايي بر او زدند الانم که الانه بعضي ميگن تحت تاثير وهابيت قرار گرفت بعضي ميگن بيماري جنون گرفت و ...جناب عليرضا دين خداوند خيلي آشکار و واضحه واي به حال اونهايي که خودشون رو به ناداني ميزنند در حالي که همه چيز مثل آينه براشون روشنه به اميد هدايت

پاسخ:

!!!

1- اولا آقاي برقعي مرجع تقليد شيعه نبود

2- او سني نشد ، و تا آخر عمر مانند شيعيان نماز خواند و حتي وصيت كرد در امامزاده روستاي خودشان دفن شود !

گروه پاسخ به شبهات

223 | سيد محمد حسيني | | ١٣:١٠ - ٢٩ شهریور ١٣٩٠ |
جواب نظر
جناب-------------------------------------------------------بنده خدا------------------------------------------------------
پس چه کار اشتباهي کرد خليفه دوم که براي طلب باران بجاي نماز و روزه متوسل شد!!!
يا حق
224 | مجيد م علي | | ٢٠:١٤ - ٢٩ شهریور ١٣٩٠ |
با سلام
جناب مهمد اقاي عليرضا ن همان خط اول نظرشان ( 217 ) جواب نظر ( 220 ) شما را داده بودند سعي كنيد هم انرا خوب بخوانيد هم مهمتر از ان خوب بفهميد .
دروغ گفتن و اشتباه بيان كردن و انهم به عمد از شواهد يك وهابي است . ايات قراني را انجور كه ميخواهيد تفسير ميكنيد و شايد يك حديث هر چند صيحح ولاكن غير مربوط مياوريد . اينها مشخصات يك وهابي است كه عين امامشان ابن تيمه الحراني دروغگو , خائن و ريا كار ميباشد كه بايد ديد اين ابن الحراني انرا از چه كساني به ارث برده.
جناب دروغگو خائن و ريا كار چطور ممكن است يك غير شيعي باشد و وصيت بكند كه در امامزاده دفن شود . چرا اين متوفي وصيت نكرد كه براي دفنش به يك قبرستان غير شيعي يا حداقل دفن يك قبرستان شيعي ولي بدون امامزاده .
سني بودنش پيشكش وهابي بودنش هم سوال برانگيز ميباشد وهابي بوده باشد و در امامزاده قريه اش دفن شده باشد ؟؟؟؟

خواهشمندم كـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم دروغ بگوييد .

لبيك يا علي
225 | عليرضا ن | | ٢٤:٥٧ - ٢٩ شهریور ١٣٩٠ |
با سلام به جناب محمد
مثل اينكه شما متن ارسالي در بخش نظرات را كامل نخوانديد, خواهشمندم جواب قبلي به متن شما را با توجه به آيه 179سوره اعراف بخوان.
دوست من خواهشمندم نظر خود را صريحاَ در مورد آيات زير بگوييد:
خداوند متعال در قرآن کريم مي فرماييد:
1)در سوره زمر آيات 43و44 مي فرمايد:آيا غير از خدا شفيعاني گرفته ايد؟بگو اگر چه مالک چيزي نباشند و درک وشعوري نداشته باشنند. بگو شفاعت همه اش از آن خداست که حاکميت آسمانها و زمين از آن اوست وهمه شما به سوي او باز گردانده مي شويد.
2)در سوره سجده آيه 4 مي فرمايد: هيچ ولي و شفيعي جز او براي شما نيست. ايا متذکر نمي شويد؟
3)در سوره انعام آيه 51 مي فرمايد: براي آنها جز او ولي و شفيعي نيست.
4)در سوره انعام آيه 70 مي فرمايد: و به آنها تذکر بده تا گرفتار دست آورد خود نشود، که جز خدا نه وليي است و نه شفيعي.
پس همانطور که ملاحظه مي کنيد، در اين آيات شفاعت فقط براي خداوند است وبس. اما در قرآن بعضي آيات بعضي آيات ديگر را تفسير مي کنند، به آيات زير دقت کنيد:
1)در سوره يونس آيه 3 مي فرمايد: هيچ شفيعي نيست مگر به اذن او.
2)در سوره بقره آيه 255 مي فرمايد: کيست که نزد او جز به اذن او شفاعت کند؟
3)در سوره طه آيه 109 مي فرمايد: در آن روز، شفاعت سودي نبخشد مگر کسي که خداي رحمان به او اجازه داده و گفتارش را بپذيرد.
4)در سوره سبا آيه 23 مي فرمايد: و شفاعت سودي نبخشد مگر از کسي که خدا به او اجازه داده است.
5)در سوره مريم آيه 87 مي فرمايد: مالک شفاعت نيستند، مگر کساني که نزد خداي رحمان عهد وپيماني دارند.
6)در سوره انبيا آيه 28 مي فرمايد: وشفاعت نمي کنند مگر براي آنکس که خدا راضي باشد.
پس همانطور که مي بينيم خداوند متعال هنگامي که به بندگان صالح خود اجازه شفاعت مي دهد ، اصل شفاعت از آن اوست و تنها به آنها اجازه داده تا شفاعت کنند. پس شفيع حقيقي در اين هنگام فقط خداست.
دوست من نظر خود را درباره آيات 59و74سوره توبه را نگفتيد كه خداوند به پيامبرش صفت بي نياز كننده داده است.
جناب محمد من از قرآن براي شما مي گوييم شما از برقعي
نظر شما درباره سنت پيامبر چيست؟ خداوند خود در قرآن ما را به پيامبر ارجاع مي دهد.
226 | محمد | | ١٨:١٦ - ٠٤ مهر ١٣٩٠ |
آقاي مدير سايت كم آوردين نظرات بنده را اخيرا نمايش نميدين و لي فحش هاي رافضيون رو نمايش ميدي متاسفم براي اسلام كه شما و امثال شماها از درون بهش ضربه ميزنيد ولي امروزه علم و ارتباطات اينقدر پيشرفت كرده كه مردم و شيعيان آگاه همه چيزو ميفهمند و در محدوده خفقان ديني شما خارج شده و آگاهانه فكر ميكنند براي امتحان ميتوني داخل كوچه و بازار بگردي و از مردم شيعه نظرسنجي بكنيد خواهيد ديد كه غالب بر 90 درصد آنها ديگه از ديني كه شما آخوندها بر ان چنگ زده ايد و وسيله اي براي امرار معاشتون شده بيزارند و بر جعلي بودن اون تاكيد دارند اين مهم خيلي قابل لمس هستش و هيچ كس نميتونه اونو انكار كنه و متاسفانه خيلي ها دچار دين زدگي و اسلام زدگي شده و به هيچي اعتقاد ندارند و كار تا اونجايي پيش رفته كه خيلي هاشون به تمسخر اسلام و بانيان آن برامده اند ولي خواهشان منكر اين حرفها نشيد و يك نگاهي به اطرافيان خود بندازين تاكي به خودمون دروغ بگيم اين بار هم كه شده با خودتون راست باشين و دست از اين كارهاتون بردارين شما اسلام را بازي گرفته ايد

پاسخ:

!!!

227 | مجيد م علي | | ١٦:٤٨ - ٠٥ مهر ١٣٩٠ |
با سلام
جناب مهمد دروغ بگيد تا انجايي كه ميتوانيد دروغ بگوييد , يادم نبود اين سيرت اون دو نفره .

لبيك يا علي
228 | عليرضا ن | | ٢٤:١٦ - ٠٥ مهر ١٣٩٠ |
با سلام
جناب محمد شما نظر اين جانب را در كامنت 217نخواندي خواهشمندم دوباره بخوان و جواب بده.
خواهشمندم نظر صريح خود را در مورد آيات زير بگوييد:
1)در سوره زمر آيات 43و44 مي فرمايد:آيا غير از خدا شفيعاني گرفته ايد؟بگو اگر چه مالک چيزي نباشند و درک وشعوري نداشته باشنند. بگو شفاعت همه اش از آن خداست که حاکميت آسمانها و زمين از آن اوست وهمه شما به سوي او باز گردانده مي شويد.
2)در سوره سجده آيه 4 مي فرمايد: هيچ ولي و شفيعي جز او براي شما نيست. ايا متذکر نمي شويد؟
3)در سوره انعام آيه 51 مي فرمايد: براي آنها جز او ولي و شفيعي نيست.
4)در سوره انعام آيه 70 مي فرمايد: و به آنها تذکر بده تا گرفتار دست آورد خود نشود، که جز خدا نه وليي است و نه شفيعي.
پس همانطور که ملاحظه مي کنيد، در اين آيات شفاعت فقط براي خداوند است وبس. اما در قرآن بعضي آيات بعضي آيات ديگر را تفسير مي کنند، به آيات زير دقت کنيد:
1)در سوره يونس آيه 3 مي فرمايد: هيچ شفيعي نيست مگر به اذن او.
2)در سوره بقره آيه 255 مي فرمايد: کيست که نزد او جز به اذن او شفاعت کند؟
3)در سوره طه آيه 109 مي فرمايد: در آن روز، شفاعت سودي نبخشد مگر کسي که خداي رحمان به او اجازه داده و گفتارش را بپذيرد.
4)در سوره سبا آيه 23 مي فرمايد: و شفاعت سودي نبخشد مگر از کسي که خدا به او اجازه داده است.
5)در سوره مريم آيه 87 مي فرمايد: مالک شفاعت نيستند، مگر کساني که نزد خداي رحمان عهد وپيماني دارند.
6)در سوره انبيا آيه 28 مي فرمايد: وشفاعت نمي کنند مگر براي آنکس که خدا راضي باشد.
پس همانطور که مي بينيم خداوند متعال هنگامي که به بندگان صالح خود اجازه شفاعت مي دهد ، اصل شفاعت از آن اوست و تنها به آنها اجازه داده تا شفاعت کنند. پس شفيع حقيقي در اين هنگام فقط خداست.
229 | كوروش موحد | | ٢٤:١٧ - ٠٥ مهر ١٣٩٠ |
چند سوال اگه علي عليه اسلانم خليفه من عند الله بود به قول شيعه پس چرا 1-خودش در حتي يک حديث در نهج البلاغه به اين امامت خود از قران يا حديث غدير چه در دوران سه خليفه اول(دوران به استلاخ تقييه) وچه در دوران خلافت خود نام نبرده است. 2- چرا امامان بعداز او استنادي به حديث غدير براي امامت جدشان علي وبدگويي نسبت به خلفاي قبل از اونکردند 3 چرادر کتابهايي مثل سحيفه سجاديه و...يک بار هم به حديث غدير به عنوان سند امامت امام علي استناد نشده است 4-چرا اگر امامت از اصول دين است حتي يک آيه سريح الدلاله در مورد واجب بودن اين موضوع کلي در قران نيست

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

به سوال اول شما در آدرس ذيل پاسخ داده شده است :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=700

2- در كتاب الاحتجاج ، نه تنها استناد ائمه به غدير ، بلكه استناد بسياري از صحابه نيز آمده است

3- صحيفه سجاديه كتاب دعا است و نه كتاب عقيدتي

4- امامت از اصول مذهب است و نه از اصول دين ،‌جداي اينكه اصول دين نيز تنها به صورت كلي در قرآن آمده است و نه با تمام جزئيات و مصاديق ، آيا نام 124000 پيامبر در قرآن آمده است ؟! با اينكه نبوت از اصول دين است .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

230 | عليرضا | | ١٣:٤٩ - ٠٦ مهر ١٣٩٠ |
من كنت مولا فهذا علي مولا يا علي مدد يا علي مدد يا علي مدد هركي ادعاي مناظره داره شب زنگ بزنه به شبكه جهاني اهل البيت ع جناب آقاي الهياري منتظرتان هست.
231 | رضا | | ١٦:١٢ - ٠٦ مهر ١٣٩٠ |
به نام خداوند بخشنده ومهربان سلام وعرض ادب به خدمت تمام دوستان من قبلا خرافي و مشرك بودم اما بعد از5سال تحقيق خدا را شكر خرافاتي را كه اخوندهاي شكم گنده يادمون داده بودند را دور انداختم والان يك شيعه واقعي هستم برادران شيعه ام تورا به خدا خود را نجات دهيد واز گوش دادن به اخوندهاي شكم گنده دست برداريد وقران را چراغ راه خو دگردانيد برادرانم خواهش ميكنم ناموس و عقيده وزندگي خود را نجات دهيدو از تعثب دست برداريد به اميد ملاقات همديگر در بهشت خداوند انشاالا

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي جناب رضا يا همان خلفاي راشيدن يا ؟؟؟؟

اميدواريم كه راست گفته باشيد كه 5 سال تحقيق كرده‌ايد ، زيرا كسي كه 1 سال هم اهل تحقيق باشد، از تعثب نه ، بلكه از تعصب دست بر مي‌دارد ، همچنين به ديگران اهانت نمي كند و بلكه دليل علمي بيان مي‌كند ، ان شاء الله (نه ان شاالا) كه همگان اهل تحقيق باشند

گروه پاسخ به شبهات

232 | محمد | | ١٨:٥٧ - ٠٦ مهر ١٣٩٠ |
جناب عليرضا چند ده آيه صريح و بدون هيچ شبه هاي از قران آمده حالا براي جواب اون چند آيه اي كه شما از روي قياس و نتيجه گيري اون ها رو تفسير كردي من در زير توسل و انواع اون رو تعريف ميكنم و ازتون خواهش دارم چون ميدونم انسان باسوادي هستي بدون تعصب نظر بدين: تعريف توسل توسل در اصطلاح عبارت است از وسيله قرار دادن هر نوع عمل صالحي که موجب رضايت خدا و تقرب بدو گردد. توسل در لغت به معني: بوسيله چيزي به کسي نزديکي جستن، وسيله قرار دادن، دست بدامن شدن، درخواست، تقاضا، التماس. انواع توسل: توسل مشروع: آنچه مطابق شرع باشد و شرع آنرا روا و جايز بداند، شرعي. توسل ممنوع: منع شده، بازداشته شده، نهي شده، غير جايز. توسل مشروع و جايز ۱ـ تـوسل به ذات خداي تعالي جايز است، مانند اينکه بگوئي: يا الله. ۲ـ توسل به يکي از اسماء الله: يا رحمن، يا رحيم، يا حي، يا قيوم . ۳ـ توسل به صفات بارىتعالي: (اللهم برحمتک أستغيث. خدايا به رحمت تو دادرسي و استغاثه و فرياد رسي مى‌کنم). و مانند اينها. ۴ـ توسل به دعاي مرد صالحي که زنده است و وجود دارد، مثلاً مى‌گوئيم: اي شيخ برايم دعا کن، و ماننـد اين، چنانکه صحابـه از رسول الله (ص) طلب باران مى‌کردند . ۵ـ توسل به عمل نيک و صالح: مانند قصه اصحاب غاري که صخره‌اي درِ غار را بر روي آنها بست، و خدا را با اعمال صالحي که انجام داده بودند دعا کردند، خداوند مشکل آنها را بر طرف کرد و از غار بيرون آمدند. و ممکن است بگوئي: خدايا به دوستى و محبت من به پيامبرت، و توحيدم به تو، و طاعتم، به تو و رسولت، اين چيز را به من بده. توسل غير مشروع سؤال و طلب از مردگان و يا شخص غير حاضر بطور مباشر، شرک اکبر بشمار مى‌رود. و خداوند بندگان را ارشاد و راهنمائي کرده تا فقط او را بخوانند، و غير از او را نخوانند، و وعده به اجابت داده است، و خداوند مي‌فرمايد: (وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ). البقرة/۱۸۶ [وهنگاميکه بندگانم از تو درباره من بپرسند من نزديکم و دعاي دعا کننده را هنگاميکه مرا بخواند پاسخ مى‌گويم پس آنان هم دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان بياورند تا آنان راه يابند]. و همچنين فرمودند: (وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَکُم). غافر/۶۰ [پروردگار شما مى‌گويد: مرا بفرياد خوانيد تا بپذيرم]. و ما را راهنمائي کرده تا تنها از او کمک بخواهيم، و ما در هر رکعت نماز چنين مى‌گوييم: (إِيَّاکَ نَعْبُدُ وإِيَّاکَ نَسْتَعِينُ). الفاتحة/۵ [پروردگارا تنها تو را مى‌پرستيم، و از تو ياري مى‌جوييم]. با اينحال مى‌بينيم که بيشتر نمازگزاران اگر اجابت دعايشان به تأخير افتاد، بسوي قبرها و ضريح رو مى‌آورند و به آنها توسل مى‌جويند، در حاليکه خداوند تواناست که فوراً دعاي آنها را اجابت کند، ولي اين يک نوع ابتلاء و امتحان براي بندگانش مى‌باشد، چون حکمت الهي موجب شده تا بندگان خود را امتحان کند، و ممکن است اجابت بنده را بتأخير انداخته تا صدق و راستي او را بداند، چون اگر صادق باشد بر شدائد و مصيبتها صبر کرده استوار مى‌شود، و بجز خدا کس ديگري را نخواهد خواند، اگر هم کوهها بر سرش پايين آيد، و يا زمين شکافته شده او را ببلعد، و اين گونه اشخاص اعتماد و توکلشان بر خدا قوي و محکم است. پس مطمئاً خدا درخواست او را بدون جواب نمى‌گذارد و فرد ديگر در اين امتحان به فتنه افتاده و فريفته مى‌شود، ايمان او ضعيف شده، و شيطان اينکار را برايش زينت داده تا او را از دايره اسلام خارج نمايد، و سوگند خود را برآورده کند هنگامي که گفت: (قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ. إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ). ص/ ۸۲ـ ۸۳ [گفت به عزت و عظمتت سوگند که (در پرتو عمر جاويدان وتلاش بي‌امان) همه آنان را گمراه خواهم کرد، مگر بندگان مخلص تو از ايشان را (که بر آنان سلطه وقدرتي نداشته و وسوسه ام در ايشان نمى‌گيرد‌)]. تطبيق عملى توسل مشروع (جايز) در عهد صحابه دعا عبادت است، چنانکه خداوندتبارک و تعالي دعا را عبادت ناميده فرمودند: (وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِي أَسْتـَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ) غافر/ ۶۰ [پروردگار شما مى‌گويد: مرا به فرياد خوانيد تا بپذيرم. کساني که خود را بزرگتر از آن مي‌دانند که مرا به فرياد خوانند، خوار و پست داخل دوزخ خواهند گشت]. خداوند دعا را به عبادت تفسير نمودند، بلکه بطور صريح و واضح در حديثي که امام احمد وأبوداود وترمذي ونسائي وابن ماجه وابن أبي حاتم وابن جرير وابن حبان وحاکم از رسول الله (ص) روايت کرده‌اند که فرمودند: ((إنَّ الدعاء هو العبادة)). دعا همان عبادت است. و امام أحمد از حديث ابي‌هريره روايت مى‌کند که رسول الله (ص) فرمودند: ((من لم يدع الله عز وجل يغضب عليه)). کسيکه خدا را نخواند، خدا بر او خشم و غضب مى‌گيرد. صحابه از اين حديث چنان فهميدند که هر کس غير از خدا را بخواند مشرک و کافر است، اگر هم طلب او از فرشته‌اي مقرب و يا پيامبري مرسل باشد، و آنـها اينکار را در شديدترين اوقات و مشکلات هم انجام نمى‌دادند. در اين باره اين مثالي از زندگي صحابه بعد از وفات رسول الله (ص) مى‌زنيم. در خلافت عمر قحطي رخ داد، از عباس عم رسول الله (ص) درخواست شد تا از خدا برايشان طلب باران کند، وقتي در مصلّي بودند عمر گفت: ((اللهم إنا کنّا نتوسل إليک بنبينا فتسقينا، وإنا نتوسل إليک بعم نبينا فاسقنا … فيسقون)).خدايا ما به رسول تو توسل مى‌کرديم، و تو بر ما باران فرود مى‌آوردي، و در حال حاضر به عموي پيامبرت توسل مى‌جوييم، پس خدايا بر ما باران فرود آور … و خدا بر آنها باران فرود مى‌آورد . پس عباس دعا مى‌کرد، و آنها آمين مى‌گفتند. چرا صحابه مانند اهل زمان ما از مردگان طلب کمک و شفاعت نکردند؟ در حاليکه آنها داناترين و آگاهترين مردم به حلال و حرام بودند، آنها بودند که پشت سر رسول الله (ص) به نماز ايستادند، و با او جهاد کردند، و با او به حج رفتند، و با او در مسجد نشسته خطبه گوش مى‌کردند، و آنها بودند که از ادب و اخلاق او آموختند. همچنين مسافرت بسوي قبور پيامبران يا أولياء ومانند آن جايز نيست، زيرا اينکار به شرک منتهي مى‌شود. پس به وسيله‌ها همان حکمي تعلق مى‌گيرد که به اهداف و نيتها و مقاصد تعلق دارد. به همين سبب مى‌بينيم که رسول اکرم (ص) مسافرت بسوي قبرها را حرام نموده است: ((لا تشد الرحال إلاَّ إلى ثلاثة مساجد: المسجد الحرام ومسجدي هذا والمسجد الأقصى)).سفر (بسوي مساجد) جايز نيست مگر بسوي سه مسجد: مسجد الحرام، و مسجد نبوي، و مسجد الأقصي. و مقصود اين است که سفر بسوي قبر شخص صالح و مانند آن صحيح نيست. ما هم پيامبر را بيشتر از جان خود، و بيشتر از پدر و مادر و فرزند و اهل و مال خود دوست داريم، و صحابه و اولياء و صالحين را نيز دوست مى‌داريم، همچنين کسىکه آنها را دوست داشت، او را دوست مى‌داريم، و کسيکه با آنها عداوت و دشمني نمود، با او دشمني مى‌کنيم، و مى‌دانيم کسىکه با ولي خدا دشمني کند، با خدا به جنگ پرداخته است. پس آيا دوست داشتن و محبت اينها موجب آن است که آنها را به جاي خدا پرستش کنيم؟! و آنان را شبيه و مانند خدا بدانيم؟! و به آنها توسل جوييم؟! و بر قبرهايشان طواف کنيم؟! و برايشان نذر و ذبح و قربانى کنيم؟! از اينجا پي مى‌بريم و مى‌فهميم که طلب غير از خدا به آنچه قدرت و توانائي آنرا ندارد شرک بخداي سبحانه و تعالي است، مانند کسيکه نزد قبر أولياء و صالحين آمده و از آنها طلب نياز بسياري کنند، مانند شفاي مريض، و بازگشت مسافر، و دادن فرزند به کسي که عقيم و نازاست، و پيدا کردن گم شده، اگر هم بگويند ما معتقديم که همه چيز از خداست. پس اين معتقدات عينا شرک زمان جاهليت است که قبلاً ذکر شده و شرک اکبر ناميده مى‌شود. و رسول الله (ص) براي مبارزه با آن مبعوث شدند. دلائلي بر اينکه طلب از أولياء شرک اکبر است: خداوند مى‌فرمايد: (فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا) الجن/۱۸[پس کسي را با خدا پرستش نکنيد]. (أحداً) اينجا نکره در سياق نهي است که بر عموم دلالت مى‌کند، يعني: هيچ چيز با خدا پرستش نمى‌شود، و اينکه طلب غير از خدا شرک اکبر است که تمامي اعمال را نابود مى‌کند. خداوند مى‌فرمايد: (أَيُشْرِکُونَ مَا لاَ يَخْلُقُ شَيْئاً وَهُمْ يُخْلَقُونَ. وَلاَ يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْرًا وَلاَ أَنفُسَهُمْ يَنصُرُونَ. وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لاَ يَتَّبِعُوکُمْ سَوَاء عَلَيْکُمْ أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنتُمْ صَامِتُونَ. إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِينَ. أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُواْ شُرَکَاءکُمْ ثُمَّ کِيدُونِ فَلاَ تُنظِرُونِ. إِنَّ وَلِيِّيَ اللّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْکِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ.) (الأعراف/ ۱۹۱ـ ۱۹۶) [آيا چيزهايي را انباز خدا مى‌سازند که نمى‌توانند چيزي را بيافرينند و بلکه خودشان هم آفريده مى‌شوند؟ انبازهاي آنان نه مى‌توانند ايشان را ياري دهند و نه مى‌توانند خويشتن را کمک نمايند. شما اگر انبازهاي خود را به فرياد خوانيد تا شما را هدايت کنند. پاسخ شما را نمى‌توانند بدهند و خواسته شما را بر آورده کنند. براي شما يکسان است، خواه آنـها را به فرياد خوانيد، و خواه خاموش باشيد. بتهايي را که بجز خدا فرياد مى‌داريد و مى‌پرستيد، بندگاني همچون خود شما هستند آنان را به فرياد خوانيد و اگر راست مي‌گوييد بايد که به شما پاسخ دهند . آيا اين بت‌ها داراي پاهايي هستند که با آنـها راه بروند؟ يا داراي دستهايي هستند که با آنـها چيزي را برگيرند؟ يا چشم هايي دارند که با آنـها ببينند؟ يا گوشهايي دارند که با آنـها بشنوند؟ بگو: اين بتهايي را که شريک خدا مى‌دانيد فرا خوانيد و سپس شما و آنـها همراه يکديگر در مورد من نيرنگ و چاره جوئي کنيد و اصلاً مرا مهلت ندهيد. بيگمان سرپرست من خدايي است که اين کتاب (قرآن را بر من) نازل کرده است و اوست که بندگان شايسته را ياري و سرپرستي مي‌کند]. همه اين آيه ها نصوص صريح و واضحي است در اينکه طلب غير از خدا شرک اکبر است که فرد را از دايره اسلام خارج مى‌کند. به کسى غير از رسول الله (ص) اقتداء و تأسى نمى‌کنيم. متأسفانه افرادي که از ديدگاه مردم از جمله علماء بشمار مي‌روند و يا صاحبان مقام و قدرت هستند مانند انسانهاي جاهل و نادان نزد قبرها کارهائي انجام مي‌دهند که در واقع از جمله گمراهان بشمار مى‌روند. و ممکن است مردم در اين باره از آنها فتوي بخواهند، در جواب مى‌گويند: حکم اين چيز جايز و صحيح است، و از شرک بشمار نمى‌رود!! و مردم به آنها اقتداء مى‌کنند، ولي عاقل و دانا اين کار را انجام نمى‌دهد، زيرا مى‌گويد آنچه رسول الله (ص) و سلف صالح آنجام نداده‌اند، من آنرا انجام نمى‌دهم. پس وقتي رسول الله (ص) در تمامي زندگي خود غير از خدا را نخواسته، و هيچ کس از او چنين کاري نديده، نه در صلح و نه در آشتي، نه در وقت جنگ و نه در وقت شادي و مسرت، و نه در خوشي و خرمي و نه در شدت و سختي، بلکه آنچه از او ثابت شده اينکه هرگاه مشکل يا مصيبتي به او رسيده به بلال مى‌گفت: ((يا بلال أرحنا بها)) [بخاري وأحمد]. اى بلال ما را با نماز خواندن آرامش ده. و ما در هر نماز اين آيه را مى‌خوانيم: (إِيَّاکَ نَعْبُدُ وإِيَّاکَ نَسْتَعِينُ). الفاتحه/۵ [پروردگارا تنها تو را مى‌پرستيم و از تو ياري مى‌خواهيم]. يعني هيچکس غير از تو نمى‌پرستيم، و از او يارى نمى‌طلبيم، بلکه فقط از تو کمک مى‌خواهيم. و خداوند در قرآن مى‌فرمايد:(لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ).الأحزاب/۲۱ [سرمشق و الگوي زيبايي در (شيوه پندار وگفتار و کردار) پيغمبر خدا براي شماست]. و خداوند نفرموده که: براي شما در اهل زمانتان قدوه حسن و خوبي است، (و نفرمود که: چرا به مردم زمانتان اقتداء و تأسي نکرديد). و بنگر که بنى‌اسرائيل هنگامىکه در معصيت خدا از علماء و عابدان خود اطاعت کردند، خداوند چه فرمود: (اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ). التوبه/۳۱ [يهوديان و ترسايان علاوه از خدا، علما ديني و پارسايان خود را هم به خدائي پذيرفته‌اند]. و هنگامىکه عدي بن حاتم اين آيه را شنيد، گفت: اي رسول الله ما آنها را نمى‌پرستيديم ـ چون قبل از اسلام در دين نصاري بود ـ در جواب رسول الله (ص) فرمودند: ((أليسو يحلون ما حرم الله فتحلونه ويحرمون ما أحل الله فتحرمونه؟ قال: بلى، قال: فتلک عبادتهم)). [الترمذي ۵/۲۵۹]. آيا حلال نمى‌کردند، آنچه خدا آنرا حرام کرده بود، و شما نيز آنرا حلال مى‌کرديد، و حرام نمى‌کردند آنچه خدا آنرا حلال کرده بود، و شما نيز آنرا حرام مى‌کرديد؟ عدي بن حاتم در جواب گفت: بلي اي رسول خدا! آنحضرت (ص) فرمودند: اين همان عبادت کردن آنهاست.
233 | عليرضا ن | | ٢٣:١٣ - ٠٦ مهر ١٣٩٠ |
با سلام
جناب محمد، به نظرم بحث با شما بي فايده است، خيلي ببخشيد که اين جمله را بکار مي برم، باور کن استدلال شما دقيقاً مثل خوارج است که در جنگ صفين در تکفير کساني که حکميت را پذيرفتند، مي باشد.
دوست من ، يک سوال ساده از شما پرسيدم، و از جواب دادن شانه خالي کرديد و مرا متهم به قياس کرديد، من فقط به شما مي گويم که جناب محمد آيات قرآن را در کنار
هم بگذار تا مفهوم آنها را دريابي؟؛ دوباره آيات قرآن در مورد شفاعت را مي گويم و شما اين دو دسته آيات را براي من توضيح دهيد؟
خداوند متعال در قرآن کريم مي فرماييد:
1)در سوره زمر آيات 43و44 مي فرمايد:آيا غير از خدا شفيعاني گرفته ايد؟بگو اگر چه مالک چيزي نباشند و درک وشعوري نداشته باشنند. بگو شفاعت همه اش از آن خداست که حاکميت آسمانها و زمين از آن اوست وهمه شما به سوي او باز گردانده مي شويد.
2)در سوره سجده آيه 4 مي فرمايد: هيچ ولي و شفيعي جز او براي شما نيست. ايا متذکر نمي شويد؟
3)در سوره انعام آيه 51 مي فرمايد: براي آنها جز او ولي و شفيعي نيست.
4)در سوره انعام آيه 70 مي فرمايد: و به آنها تذکر بده تا گرفتار دست آورد خود نشود، که جز خدا نه وليي است و نه شفيعي.
پس همانطور که ملاحظه مي کنيد، در اين آيات شفاعت فقط براي خداوند است وبس. اما در قرآن بعضي آيات بعضي آيات ديگر را تفسير مي کنند، به آيات زير دقت کنيد:
1)در سوره يونس آيه 3 مي فرمايد: هيچ شفيعي نيست مگر به اذن او.
2)در سوره بقره آيه 255 مي فرمايد: کيست که نزد او جز به اذن او شفاعت کند؟
3)در سوره طه آيه 109 مي فرمايد: در آن روز، شفاعت سودي نبخشد مگر کسي که خداي رحمان به او اجازه داده و گفتارش را بپذيرد.
4)در سوره سبا آيه 23 مي فرمايد: و شفاعت سودي نبخشد مگر از کسي که خدا به او اجازه داده است.
5)در سوره مريم آيه 87 مي فرمايد: مالک شفاعت نيستند، مگر کساني که نزد خداي رحمان عهد وپيماني دارند.
6)در سوره انبيا آيه 28 مي فرمايد: وشفاعت نمي کنند مگر براي آنکس که خدا راضي باشد.
پس همانطور که مي بينيم خداوند متعال هنگامي که به بندگان صالح خود اجازه شفاعت مي دهد ، اصل شفاعت از آن اوست و تنها به آنها اجازه داده تا شفاعت کنند. پس شفيع حقيقي در اين هنگام فقط خداست.
حالا جناب محمد، شما اين دو دسته آيات را براي من شرح بده.
جناب محمد شما در نظرهاي قبلي خود فقط مي گفتيد که پروردگارا فقط از تو ياري مي جوييم، حالا چي شده که توسل به دعاي مرد صالحي که زنده است و وجود دارد، رامطرح مي کنيد و مي گفتيد که امام علي (ع) از رسول الله در خواستي نداشت ولي حالا مي گوييد که صحابه از رسول الله طلب باران مي کردند، خب صحابه مستقيماً از خداوند طلب باران مي کردند؟
اين که مي گوييد که توسل به مرد صالحي که زنده است و وجود دارد، فقط ممکن است ، نشانه عجز شماست.
جناب محمد آيا پيامبر اسلام ، پيامبر همه مسلمانان است يا نه؟ اگر هست فقط براي مسلمانان صدر اسلام است؟ پس خواهشمندم اين اراجيفي که مي گويند آيا مي توان به اولياي الهي پس از مرگشان توسل جست، همانگونه که در زمان حياتشان مي توان توسل جست، را مطرح نکنيد ، چون از ديدگاه اسلام ، مرگ نابودي و نيستي انسان نيست ، بلکه انتقال حقيقت انسان از عالمي به عالم ديگر است، قرآن درباره مرگ در آيه 11سوره سجده، کلمه توفي را به کار مي برد که به معناي گرفتن به تمام و کمال است ، يعني از ديدگاه قرآن در هنگام مرگ ، فرشته الهي انسان را با تمام هويت و واقعيتش که همان روح اوست تحويل مي گيرد و از اين عالم به عالم ديگر منتقل مي کند، پس از ديدگاه قرآن ، تمام واقعيت انسان ، روح اوست و فرشته الهي بدن انسان را به جايي منتقل نمي کند ، بدن انسان در همين دنيا مانده و به علت ماده بودن از بين رفته و به خاک تبديل مي گردد، اما انسان با تمام هويت و واقعيتش پس از مرگ باقي مي ماند. و از طرف ديگر حيات انسان را در فاصله ميان مرگ تا روز قيامت را برزخ مي گويند، برزخ به معناي ميان دو چيز است(آيه 100سوره مومنون) و از طرف ديگر عالم برزخ مکاني گسسته از اين عالم نيست، بلکه محيط بر اين جهان است ، نسبت عالم برزخ به اين جهان شبيه نسبت اين جهان به عالم جنين است ، همانطور که جهان فراجنيني ، بر جنين احاطه دارد ، جهان برزخ نيز عالمي فرا مادي و محيط بر جهان ماده است. هويت فرامادي عالم برزخ، به گونه اي است که ادراکات در آن بسار قويتر از اين جهان است ، زيرا احاطه بر عالم ماده دارد و اين ادراکات ، بدون وساطت ابزارهاي مادي صورت مي گيرد، پس رسول اکرم متعلق به همه مسلمانان است نه فقط مسلمانان صدر اسلام.
جناب محمد چرا خداوند در قرآن بر پيامبران گذشته که از دنيا رفته اند، سلام مي فرستد:( آيه 79سوره صافات= سلام بر نوح در ميان جهانيان باد - يا در آيه109سوره صافات= سلام بر ابراهيم).
جناب محمد آيات 59و 74سوره توبه را براي من شرح دهيد که خداوند به پيامبرش صفت بي نياز کننده داده است؟
جناب محمد، آيات 82و83سوره ص مي فرمايد:( گفت به عزت و عظمتت سوگند که همه آنان را گمراه خواهم کرد، مگر بندگان مخلص تو را از ايشان)، جناب محمد در اين آيات خداوند گروهي از بندگان خود را به عنوان مخلصين به فتحه لام معرفي مي کنند، قرآن کريم بعضي از انسانها را مخلص به کسره لام و به اسم صيغه اسم فاعل خوانده و برخي ديگر را با عنوان مخلص به فتحه لام و به اسم مفعول،مورد مدح قرار داده است.
مخلصين به کسره لام، انسانهاي والايي هستند که کارهايشان را براي خداوند و در پرتو تبعيت از فرامين او انجام داده و هر شائبه الهي را از دامن زندگي خويش زدوده اند، به طوري که عبوديت حق تعالي در همه حرکات آنها تجسم يافته است.
اما مخلصين به فتحه لام به معني خالص شده ها است، انسانهايي که خداوند آنها را خالص کرده و خودش پاکي و خلوص آنها را ضمانت کرده است. و اين مرتبه و موقعيت والاي معنوي را، بسار بالاتر از مقام مخلصين با کسره لام، مي باشد و هر کسي شايسته بهره مندي از آن را ندارد.
جناب محمد خداوند در اين آيه مصداق روشني از مخلصين به فتحه لام را نياورده است که مراد از آن بندگان که از تيررس فريب شيطان به دورند، چه کساني هستند؟
جناب محمد حالا شما اگر آيات ديگر را در کنار اين آيات قرار دهيد، خداوند مصداق بعضي از مخلصان به فتحه لام را تعيين کرده است.(به خاطر همين است که به شما مي گويم که آيات را در کنار هم بگذار تا مفهوم دقيق آن را دريابي).
خداوند در آيه 45تا47سوره ص فرموده است:( به ياد بياور بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را ، صاحبان دستها(ي نيرومند) و چشمها(ي بينا) - ما آنها را با خلوص ويژه اي خالص کرديم ، و آن يادآوري سراي آخرت بود) ؛ و در آيه 51سوره مريم مي فرمايد:( و در اين کتاب از موسي ياد کن که مخلص بود و رسول و پيامبري والا مقام) ؛ و در آيه 24سوره يوسف مي فرمايد:( او يعني يوسف از بندگان مخلص ما بود).
جناب محمد، خداوند در آيات39و40سوره صافات بر خورداري از رحمت غير متناهي براي مخلصين مي شمرد:( و جز بر حسب آنچه کرده ايد جزا نمي يابيدـ مگر بندگان مخلص خدا)؛ و همچنين در آيات 159و160سوره صافات درباره مخلصين مي فرمايد:( پاک ومنزه است خداوند از آنچه مي گويند- مگر بندگان مخلص خدا).
جناب محمد ، حالا که ديدي با گذاشتن آيات قرآن در کنار هم ،مصداق مخلصين به فتحه لام مشخص شد ، حالا به نظر شما اين قياس است يا مفهوم واقعي آيات 82و83سوره ص؟
دوست عزيز در نظرات قبلي خود گفته بودي که اگر که کسي اصرار کرد شما را با جملاتي مثل ، اين کتاب را فلاني انسان که سالهاست از دنيا رفته ، يا اين کتاب را آقاي فلاني نوشته، گيج کند، و با بزرگ کردن ان فرد به حد بالاتر از يک بشر شما را مورد تاثير قرار دهد، به او يادآور شويد که در سوره اسرا ايه 9و12 خداوند مي فرمايد:( اين قرآن مردم را به درست ترين راه هدايت مي کند) ، حالا چي شده که دست به دامان احمدبن حنبل و ابوهريره و ترمذي و غيره شدي؟
جناب محمد مگر نمي گوييد که عمر بهترين خلق بعد از پيامبر و ابوبکر است و القابي مثل فاروق و سيد پيران بهشت و امثال همين ها مي دهيد ، آيا صحيح است که بهترين خلق بعد از پيامبر و ابوبکر به عباس که بعد از جنگ بدر مسلمان شده ، او واسطه قرار دهد؟ اصلا چرا عمر مستقيماً از خداوند درخواست نکرد، مگر خداوند مطابق با نظر عمر آيه نازل نمي کرد؟
جناب محمد در صحيح مسلم ج2ص671حديث108آمده است که : رسول خدا قبر مادرش را زيارت نمود و گريست و همراهان خود را نيز به گريه انداخت( همانطور که مي دانيم پيامبر مادرش را در شش سالگي در مدينه از دست داده بود و بعد از چهل و چند سال به هنگام هجرت به مدينه قبر مادرش را زيارت نموده است. و همچنين قبور رسول خدا(ص) و ابوبکر و عمر را نيز مسلمانان زيارت مي کنند، حالا شما مي گوييد که مسافرت به سوي قبور پيامبران و اوليا ممنوع است.)
جناب محمد طواف کنندگان پيرامون کعبه ، حجر اسماعيل را نيز طواف مي کنند و ديواره آن را مسح مي کنند ، و قبر اسماعيل(ع) و مادرش هاجر به اتفاق علماي اسلام در حجر قرار دارد.
جناب محمد، توحيد در لغت ، به معناي يکنا دانستن است و هنگامي که برخداوند اطلاق مي شود ، به معناي اعتقاد به وحدانيت و يکي بودن خداست، و شرک در لغت به معناي همتا دانستن در چيزي است، و شرک در اصطلاح به معناي شريک قرار دادن براي خدا در حاکميت و ربوبيت است و حقيقت آن ، اين است که کسي را همتاي خدا و هم تراز او در خالقيت ، مالکيت ، ربوبيت و عبادت بدانيم و اين همان شرک عظيم است.
قرآن در آيه 36سوره نحل مي فرمايد:(ما در هر امتي رسولي را برانگيختيم که خداي يکتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب کنيد)، مهمترين مطلب در اين آيه اين است که چه عملي نشانه توحيد و چه عملي نشانه شرک است ، تا هر کسي به راحتي نتواند به کسي اتهام شرک بزند و يا او را خارج از دايره توحيد کند.
عبادت در اصطلاح قرآن و حديث ، ارکان خاصي دارد که با بودن آنها ، عبادت تحقق مي يابد و بدون آنها ، تنها مطلق خضوع محقق مي شود، آن ارکان عبارتند از :1)انجام فعلي که گوياي خضوع و تذلل باشد 2) عقيده و انگيزه خاصي که انسان را به عبادت و خضوع نسبت به شخص واداشته است، مانند:الف) اعتقاد به الوهيت کسي که براي او خضوع کرده است: خداوند در آيه 96سوره حجر درباره مشرکان مي فرمايد:(همانها که معبود ديگري با خدا قرار دادند، اما به زودي مي فهمند)، و همچنين در آيه 81سوره مريم مي فرمايد:(و آنان غير از خدا ، معبوداني براي خود برگزيدند تا مايه عزتشان باشد)، از اين دو آيه استفاده مي شود که رکن عبادت غير خدا و شرک ، اعتقاد به الوهيت غير خداوند است ، در حالي که شيعيان ، پيامبر و امامان را بنده شايسته خدا مي دانند(لا حول ولا قوة الا بالله) يعني اينکه همه اراده ها مسخر اراده و توان خداوند است و همه پيامبران وامامان مستقل از اراده و خواست خداوند ، هيچند و تمام قدرت و ارزششان به واسطه اتصال به منبع لايزال خداوند است و بندگي و اطاعت آن بزرگواران نسبت به خداوند ، موجب شده است که خداوند به آنها معجزات و کرامات فراواني عطا نمايد.
ب) اعتقاد به ربوبيت کسي که بر او خضوع کرده است: خداوند متعال در آيه 72سوره مائده مي فرمايد:( اي بني اسرائيل ، خدايي را که آفريننده من و شماست ، بپرستيد)
و همچنين در آيه 51سوره آل عمران مي فرمايد:(همانا پروردگار من و شما خداست ، بپرستيد او را که همين است راه راست)، از اين دسته آيات نيز استفاده مي شود که يکي از ارکان عبادت غير خدا و شرک ، اعتقاد به ربوبيت استقلالي غير خداوند است ، در حالي که شيعيان احترام و خضوعي که در برابر پيامبران و امامان دارند ، به اين عنوان است که آنها بندگان خوب خدا و اولياي الهي هستند و براي آنها ، جدا از ربوبيت و اراده الهي ، هيچ نقش و جايگاهي را قبول ندارند. بر اين اساس ، حقيقت شرک آن است که کسي را همتاي خدا و همتراز او در خالقيت ، مالکيت ، ربوبيت و عبادت بدانيم ، ولي اگر بگوييم: حضرت عيسي (ع) ، بيماران غير علاج را به اذن خدا شفا مي داد و مردگان را به اذن خدا زنده مي کرد و با علمي که از ناحيه خدا کسب کرده بود ، از مسائل پنهاني و غيب خبر مي داد، نه به راه شرک رفته ايم و نه سخني بيهوده گفته ايم.(آيه 49سوره آل عمران وآيه 110سوره مائده)، بنابراين ، اگر از پيامبر(ص) و بعضي از بندگان صالح خدا ، همچون اهل بيت(عليهم السلام) چنين اموري را به همين صورت ، يعني به اذن خدا تقاضا کنيم، نه تنها شرک نيست، بلکه عين توحيد است، زيرا شيعيان هرگز آنان را همتراز و هم رديف و شريک و مستقل در تاثير قرار نداده ايم، بلکه آنها را بندگاني سربه فرمان خداوند و مجري اوامر او دانسته ايم.
حالا جناب محمد از شما من سوال دارم که خدايي که خود را در قرآن (ان الله علي کل شي قدير) معرفي کرده است ، آيا نمي تواند قدرت و اختيارات ويژه اي به برخي از بندگان خاصش عطا نمايد که آنها به اذن او اعمال کنند؟
جناب محمد از آيات قرآن به خوبي استفاده مي شود که انسانها براي توبه و بهره مندي از آمرزش الهي و يا حاجت خواستن ، سه وضعيت مي توانند داشته باشند: 1) توبه به درگاه الهي و حاجت خواستن به طور مستقيم توسط خود شخص گناهکار و يا نيازمند انجام گيرد ، چنانکه در آيه 67سوره قصص مي خوانيم:(اما کسي که توبه کند و ايمان بياورد و به مار شايسته پردازد، اميد است که از رستگاران باشد.)
2)علاوه بر اين که انسانها به طور مستقيم به درگاه الهي توبه کنند و حاجت بخواهند ، پيامبران يا اولياي الهي براي آنها طلب آمرزش يا طلب حاجت کنند، چنانکه در آيه 64سوره نسا مي خوانيم:(و اگر آنان وقتي به خود ستم کرده بودند ، پيش تو مي آمدند و از خدا آمرزش مي خواستند و پيامبر براي آنان طلب آمرزش مي کرد ، قطعاً خدا را توبه پذير مهربان مي يافتند)، بديهي است که در اين صورت ، بندگان خدا از آمرزش و لطف بيشتر خدا بهره مند خواهند شد و علاوه بر دعاي خودشان ، از دعاي اولياي الهي نيز کمک مي گيرند.
3)گاهي به جهت شدت تواضع و يا جهت شدت خطا، انسانهاي گناه کار و يا نيازمند، ترجيح مي دهند تنها به وسيله پيامبران و اولياي الهي از خداوند ،طلب آمرزش و يا طلب حاجت کنند ؛ چنانکه برادران حضرت يوسف(ع) به جهت شدت خطاي خود به حضرت يعقوب(ع) مراجعه کردند و گفتند:( اي پدر براي گناهان ما ، آمرزش خواه که ما خطا کار بوديم، گفت: به زودي از پروردگارم براي شما آمرزش مي خواهم که او همانا آمرزنده مهربان است)(آيه 97و98سوره يوسف)
بنابراين هر سه روش طلب آمرزش و طلب حاجت ، از سوي خداوند و آيات قرآني تاييد شده اند و واسطه قرار دادن اوليا به هيچ وجه شرک نيست و منافاتي با در خواست مستقيم از خدا ندارد، بلکه آدمي اگر از وساطت اولياي الهي بهره مند شود ، از لطف و آمرزش بيشتر خداوند نيز بهره مند خواهد شد.(همانطور که در بالا گفتم مسئله زنده بودن را پيش نکش که نشان ناتواني شماست).
جناب محمد يک لطفي کن و خود را با حضرت محمد صلي الله عليه و ٱله و سلم مقايسه نکنيد، مي داني چرا؟ چون پيامبر اکرم واجد همه مزاياي فرد فرد انبيا و بعضي خصايص ويژه است که حتي انبياي قبلي فاقد آن بوده اند، و همچنين نکته ديگري که تا روز قيامت احدي بهتر از پيامبر اسلام نخواهد آمد، زيرا رسول اکرم انسان کامل است و هر چند ميليونها سال بگذرد کاملتر از او نخواهد آمد، و اگر کاملتر از وي يافت مي شد حتماً او به مقام خاتميت مي رسيد نه رسول اکرم.(آيه40سوره احزاب)
و خداوند در آيه 4سوره يس به پيامبر مي گويد که پيامبر تو بر صراط مستقيم هستي.
پس جناب محمد، آيا شما با توجه به اين آيات انساني کاملتر از پيامبر سراغ داريد؟ بلکه انسانهاي ديگر بايد رسول الله را واسطه در پيشگاه خدا قرار بدهند.
خداي متعال رسول اکرم را مغني مي داند، پس خود آن حضرت غني است، زيرا تا خود غني نباشد نمي تواند مغني ديگران باشد، از اين جهت غناي پيامبر بسته به غناي الهي است، از اين رو بعد از جمله (اغنيهم الله و رسوله) در ايه74سوره توبه بلافاصله خداوند فرمود:( من فضله) يعني از فضل خداوند ، نفرمود:(من فضلهما)، سخن از تثنيه نيست بلکه فقط سخن از فضل خداست ، و اغناي پيامبر فضل خداست چون خدا در آيه 53سوره نحل مي فرمايد:(آنچه از نعمتها داريد، همه از سوي خداست ، و هنگامي که ناراحتي به شما رسد، فقط او را مي خوانيد)، پس رسول اکرم چهره برجسته فيض الهي را نشان مي دهد.
در عظمت رسول خدا همين بس که خداوند در آيه 87سوره حجر مي فرمايد:( ما به تو سوره حمد و قرآن عظيم داديم)، کتابي که خداوند در آن مي فرمايد: اگراين قرآن را برکوهي نازل مي کرديم، مي ديدي که در برابر آن خاشع مي شود و از خوف خدا مي شکافت) ولي رسول خدا آن را به خوبي تحمل کرد ، قلب نازنين پيامبر ، همانند قرآن داراي دو صفت نرمي و صلابت است(آيه159سوره آل عمران) و صلابت پيامبر را مي توان از مقايسه با کوه فهميد ، زيرا کوه با همه صلابت در برابر وحي توان مقاومت ندارد ولي قلب نازنين رسول خدا آن را تحمل کرد، حالا آقاي محمد آيا من حق ندارم اين چنين پيامبر عظيم شاني را در پيشگاه خدا واسطه قرار دهم؟
جناب محمد شما در نظرات قبلي اظهار داشتيد که خيلي به امام علي (ع) ارادت داريد، حالا يک فضيلت از امام علي (ع) را گوش کن:
در تاريخ است که دروازه خيبر بوسيله امام علي (ع) فتح شده است، تا اين قسمت مورد اتفاق همه است، ولي در کتب ما درادامه اش آمده است که حضرت دروازه را تا 40متر پرتاب کرد؟ به نظر شما چنين چيزي امکان پذير است؟ آيا اين غلو است؟
مي خواهم با استفاده از آيات قرآن يک چيزي به مراتب فوق العاده که اصلاً با عقل جور در نمي آيد بگويم که آن وقت مي گويي که اين چيزي نيست در برابر آن، و جالب اينکه اين کار توسط يک غير پيامبر انجام شده است؟
وقتي حضرت سليمان از نزديکان خود خواست که چه کسي مي توتند تخت ملکه سبا در يمن را بالفور نزد من حاضر نمايد- قرآن از دو نفر ياد مي کند، فردي به نام عفريت از طايفه جن گفت: من قادرم آن را پيش از آنکه از مقامت بلند شوي نزدت بياورم. فرد ديگري که در روايات از او به آصف تعبير شده است، گفت: من بر آن قادرم در يک چشم به هم زدن بلکه قبل از آنکه پلکت به چشمت برسد، آن را بياورم.
نکته جالب اينکه شخص دوم که از چنين قدرتي برخوردار است ، قرآن خصوصيت وي را از علم به کتاب آسماني (عنده علم من کتاب) بر مي شمارد، از اينجا روشن مي شود که علم به کتاب الهي مخصوصاً اگر کتاب، کتابي چون قرآن باشد و داننده آن شخصي مانند پيامبر(ص) يا امام علي (ع) باشد ، مي تواند خاستگاه ولايت تکويني مافوق آصف باشد.( عفريتي از جن گفت: من آن را نزد تو مي آورم ، پيش از آنکه از مجلست برخيزي و من نسبت به اين امر توانا و امينم- اما کسي که دانشي از کتاب داشت، گفت: پيش از آنکه چشم بر هم زني ، آن را نزد تو خواهم آورد)(آيات 39و40سوره نمل)
جناب محمد ، حالا نظرت درباره امام عي (ع) چيست؟
امام علي (ع) دروازه خيبر و انداختن آن به حدود 40متري را نه با قوه بدني و رژيم غذايي بلکه به قوه ملکوتي و نفس شعله ور با نور الهي ، اين کار را انجام داده است.
در پايان باز هم از شما خواهش دارم آيات قرآن را در کنار هم قرار دهيد تا مفهوم واقعي آنها مشخص شود.
234 | مجيد م علي | | ٢٣:٢٦ - ٠٦ مهر ١٣٩٠ |
با سلام
روزا جان ( 228 ) يعني نعوذ بالله علماي ما به سنت معاويه شكم باره اقتدا ميكنند ؟؟؟
شما كشته مردهاي معاويه ملعون كه بيشتر بايد به او اقتدا بكنيد كه الحق هم ميكنيد .
ابن عبّاس مي‏گويد: من با كودكان بازي مي‏كردم كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد. خودم را پشت دري مخفي كردم. حضرتش به پشتم زد و فرمود: برو به معاويه بگو بيايد. من آمدم و گفتم: او دارد غذا مي‏خورد. مجدّدا مرا فرستاد و چون برگشتم گفتم: او دارد غذا مي‏خورد. حضرت فرمود: «لا اشبع اللّه بطنه».
(صحيح مسلم، ج 4، ص 2010، كتاب البرّ والصّلة والآداب، باب 25، ح 96 و 97.)

يعني خدا شكمش را سير نكند. او به همين نفرين به مرض «جوع» (يعني گرسنگي) مبتلا گشت و هرگز از كنار سفره سير برنخاست بلكه از خستگي دست مي‏كشيد.
شما معاويه ملعون حرامزاده پرستها مگر به سنتش عمل نميكند ؟؟؟؟

حد اقل به نا علماي خودت بنگر كه از فرط خوردن مرض قند گرفتند كور شدند .
در مورد مرض قند ميگويند : ديابتي‌ها در معرض آسيبهايي مانند حملات قلبي، مشکلات کليوي، نابينايي، ناشنوايي .

براي نمونه به اين لينك مراجعه كن :

تصوير: دو مفتي کور وهابي

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=shobheh&id=74

در اخر از تعثب دست برميداريم وليكن اول بايد دنبال معني ان باشم تا بفهمم منظورت چي مي باشد .

خيلي بخودت وعده بهشت را دادي مگر از اون 1, 2, 3و معاويه , خالد يزيد متنفري كه نميخواهي با انها محشور شوي

لبيك يا علي
235 | عليرضا ن | | ٢١:٢٣ - ٠٧ مهر ١٣٩٠ |
با سلام
جناب آقاي مجيد م علي با اجازه شما در تکميل اين حديث که در صحيح مسلم است، علماي اهل سنت براي اينکه اين ننگ از پيشاني معاويه پاک کنند، حتي از تهمت زدن به پيامبر نيز ابايي ندارند.
حديثي که شما از صحيح مسلم نقل کرديد، براي اينکه آن را توجيح کنند به ساحت مقدس پيامبر اکرم توهين کرده اند، که اين حديث است: ( خداوندا ، من از تو پيماني مي ستانم که هرگز خلاف آن نخواهي کرد، از آنجا که من يک بشر هستم ، پس، هر مومني را که آزردم ، دشنامش دادم ، لعنتش کردم، تازيانه اش زدم، آن را براي او صلاة و زکاة و پاکي و قربتي قرار ده که در روز قيامت به تو نزديکش گرداند.)( صحيح مسلم باب کساني که پيامبر لعنتشان کرد).
حالا طراحان جاعل آمدند، (حديث اللهم لا تشبع بطنه = خدايا شکمش را سير مگردان را) در کنار حديث جعلي بالا قرار دادند، و افرادي مثل ذهبي و ابن کثير اينگونه نتيجه گرفته اند: 1) ذهبي مي گويد: شايد حديث ، خدايا شکمش را سير مگردان را ، براي معاويه مايه فخر و مباهات باشد، چون پيامبر فرموده: خداوندا لعنت و ناسزاي من به ديگران را مايه زکاة و پاکي و رحمت قرار بده.
2) ابن کثير مي گويد: براستي که معاويه در دنيا و آخرت خود از اين دعا( منظور همان نفرين) بهره مند گرديد.( البدايه و النهايه ج8ص119)
از اين گونه روايات معتبر در مکتب اهل سنت معلوم مي شود که لعن پيامبر برمعاويه و ابوسفيان و ديگر بزرگان قريش ، تنها به خاطر نزديکي اينان به خداوند ، و باعث پاکي و طهارت و کفاره گناهانشان خواهد شد، بنابراين ، روشن است سود اين گونه روايات در مرحله اول به چه کساني خواهد رسيد، کساني که بعدها ساليان دراز زمامدار مسلمانان شدند و اختيار و مال و دين و آيين مردم را داشتند.
حالا بينيم که قرآن در مورد اخلاق پيامبر چه مي فرمايد: خداوند در آيه 4سوره قلم مي فرمايد:( و براستي که تو اخلاق عظيم و برجسته اي داري)، و در آيه 128سوره توبه خداوند مي فرمايد:( از ميان شما پيامبري به سويتان آمده است که رنج هاي شما بر او سخت گران مي باشد، و برشما حريص و آزمند است و با مومنان رووف و رحيم است)، همانطور که مشاهده مي کنيم خداوند درباره پيامبرش چنين سخن مي گويد و او را بدين شکل توصيف مي کند، ولي روايات موجود در کتب معتبر اهل سنت ، مي کوشند که اثبات کنند که انگيزه و علت اصلي کارهاي پيامبر و سخنان او هواي نفس است، اصرار دارند که ثابت نمايند بسياري از کلمات پيامبر به خاطر خشم يا خشنودي از افراد بوده است و از حقيقت و واقعيت به دور است.( و هرگز از روي هواي نفس سخن نمي گويد-آنچه مي گويد چيزي جز وحي که به او نازل شده نيست=آيات 3و4سوره نجم).
از اين جالبتر که بخاري در صحيحش از عبدالله بن مسعود روايت کرده است که پيامبر فرمود: دشنام دادن به مسلمانان فسق است و جنگ با او کفر(صحيح بخاري کتاب الايمان باب 36و کتاب الادب باب 44)(صحيح مسلم کتاب الايمان ج1ص47حديث116)(تناقض در صحيحين).
236 | محمد | | ١٢:٣٣ - ٠٨ مهر ١٣٩٠ |
ببينيد اقاي عليرضا مشكل من واختلافي كه در بحثهاي ما وجود دارد هرچه ادامه بديم دور باطل زده ايم چون اثاثا معني توسل از ديدگاه من و شما دو معني متفاوت ميباشد وقتي كه من ميگم توسل به شخص حاظر و زنده صحيح ميباشد منظورم اين نيست كه از ان شخص بخواهم حاجتم را براورده كند و يا شفاعتم بدهد من از وي ميخواهم كه در حضور خودم حي و حاظر برايم دعا كند چون شخص صالحي است از خدا برايم دعا كند اگه بدونم خلوص خودم از اون شخص بيشتر و يا هم سطحيم هيچ وقت اين كار رو نميكنم وقتي كه شخصي مرده است و جسما من او را نميبينم و نيست از كجا بدانم برايم دعا كرده مشكل شما اين است كه توسل ميكنيد به امامان و بزرگان و صاحبان قبور و شفاعت و روزي را مستقيما و صراحتا از امام رضا امام علي و غيره ميطلبيد امثال شما مثل آيت الله الله ياري جلو ميليونها بيننده صراحتا ميگه يا امام علي روزيم بده حال جناب علي رضا اگه شما هم بر اين عقيده ايد كه توسل به معني شفاعت و روزي خواستن از غير خدا صحيح ميباشد و با اون معني كه ما از توسل داريم متفاوت است با عرض پوزش من حاظر به ادامه بحث نبوده و بحث با شما را بي فايده و پوچ ميدانم شما وقتي ميرين مشهد نميگين يا خدا به خاطر احترام و بزرگي امام رضا شفايم بده اصلا تنها كسي كه در اونجا بحثي ازش نيست خداوند است شما ميگين ما هرچه داريم از امام حسين داريم پس نقش خداوند به عنوان رزاق و روزي دهنده كجاست؟شما ميگين امام رضا مريضيم را شفا داد آيا اينها شرك اكبر نيست؟آيا براي اينكه مشرك باشيم حتما بايد بگيم خدا يكي نيست؟ما خداوند جل جلاله را با صفاتش مي شناسيم صفاتي كه فقط مختص وي ميباشد حال اگه بيايم صفاتش (رازق شافي و ...)به كسي غير از او بديم آيا مرتكب شرك اونم از نوع اكبرش نشديم شما اگه به اطرافيانتون نگاه كنيد و توجه كنيد كمتر وقتي هست كه در كلامشون خداوند را به كمك بگيرند تكيه كلامشون يا علي يا ابوالفضل يا مهدي يا امام رضا و ...انتظار دارم واقع بينانه حرف بزنيد و آنچه ملموس است و انچه وجود عيني دارد رو بگيد اينجا بحث از دين و اعتقادات است بحث سياسي كه نيست الكي بيايم تو توهماتمون سير كنيم واقعيات رو منكر شيم و چيزهايي كه عينا ميبينيم رو انكار كنيم جناب عليرضا وقتي كه اخوندي جلو ميليونها بيننده دستهاشو بلند ميكنه ميگه يا علي رزقم بده شفاعتمون كن ديگه تو ميخوايي از چي دفاع كني؟شيعه موحدي كه من در موردش تحقيق كرده ام اين مذهبي نيست كه با سياست يكي شده و وسيله اي شده جهت امرار معاش سياسيون .جناي عليرضا بنده در محيط كارم بالغ بر 150 نفر از دوستان شيعه دارم كه متاسفانه با اين اعمالي كه از عالمان ديني خود ديده اند و با اي فتواهاي غير قابل هضمي كه ميدن تماما از دين و مذهب زده شده و كسي كه نماز بخونه و مخصوصا كسي كه روزه بگيره رو شديدا تمسخر ميكنند اينه مذهب اهل بيت و پيروان امام علي؟مطمنم شما هم به عينه اين واقعيات رو ميبينيد فقط كافيست پرده تعصب رو از روي چشمهامون برداريم و با واقعيات زندگي كنيم تمام دين در امام زمان امام رضا و امام علي جمع شده كمك بخواييم روزي بخواييم شفاعت بخواييم . من در اين مورد مطالب جالبي رو چند روز پيش نوشتم نشون به اون نشون كه بيانيه آقاي آيت الله برقعي رو بعد از سو قصدي كه بهشون شده بود رو نيز آورده بودم كه متاسفانه نمايش داده نشد در نهايت جناب عليرضا من شديدا توسل به غير خدا رو طبق آيات متعدده قراني شرك دانسته و توسل به شخص صالح در قيد حيات اونم فقط به معني دعا كردن و نه چيز ديگري حالا اگه شما عقيده داريد كساني غير خدا روزي ميدهند شفاعت ميكنند و در كل در اداره دنيا با خداوند شريك هستند جايز است و شريك قرار دادن با خدا رو عبادت ميدونيد من حرفي ندارم در پناه حق
237 | عليرضا ن | | ٠١:١٦ - ٠٩ مهر ١٣٩٠ |
با سلام
ببينيد آقاي محمد شما هيچکدام از سوالهاي مرا جواب نمي دهيد، من به شما مي گويم که يکسري آيات قرآن مي گويد که شفاعت فقط براي خدا هست ودر آيات ديگري ، خود خداوند به اذن خود اين شفاعت را به بعضي بندگان صالح خود مي دهد، اين دو دسته آيات را لطفاً براي من توضيح بدهيد؟ لطفاً توضيح بدهيد؟
جناب محمد از شما عاجزانه تقاضا دارم آيات 59و74سوره توبه را به من توضيح دهيد، و مرا راهنمايي کنيد؟
جناب محمد شما در نظر قبلي خود آيات سوره ص را آوريد ، ولي در اين آيه خداوند مصداق مخلصين را نفرموده بود و ديديد که بگذاشتن آيات ديگر در کنار اين آيات مصداق مخلصين به فتحه لام مشخص شد، پس دوباره به شما مي گويم که آيات قرآن را در کنار هم بگذار تا مفهوم آن را درک کني.
جناب آيات قرآن صريحاً مي گويد که حقيقت انسان روح او است ، ولي از نظر شما همه چيز در جسم ختم مي شود.
جناب محمد فرموديد که وقتي که شخص مرده است و جسماً او را نمي بينم و نيست از کجا بدانم از کجا بدانم برايم دعا کرده است، جناب محمد حال شما نگاهي به آيه 89سوره بقره کن که چگونه يهود قبل از به دنيا آمدن حضرت محمد (ص)، به نام رسول خدا که در تورات يافته بودند بر مشرکان عرب از قبيله اوس و خزرج پيروزي مي جستند، و بدون اينکه جسم پيامبر ببينند بر او توسل مي جستند و مي گفتند: پروردگارا به حق نبي امي از تو مي خواهيم که ما را بر آنها پيروز گرداني.( تفسير طبري ذيل آيه)، حالا جناب محمد اگر من از خدا بخواهم که پروردگارا به حق نبي امي مادرم را شفا بده آيا اين شرک است؟
جناب محمد فرموديد که اگر بدونم که خلوص خودم از آن بيشتر و يا هم سطح آن باشد ، هيچ وقت اين کار را نمي کنم، پس چرا عمر خطاب که بهترين خلق خدا بعد از پيامبر و ابوبکر است ، عباس را پيشگاه خدا واسطه قرار داد؟ هنوز به من جواب نداديد که چرا اصلاً عمر مستقيماً از خداوند متعال نخواست تا باران ببارد؟ خواهشاً جواب بدهيد؟
يکبار مي گويد که خدايا تنها از تو ياري مي جوييم ، و مي گويي که امام علي (ع) کسي را واسطه قرار نداد، از طرف ديگر مي گويي که اصحاب، پيامبر را واسطه قرار دادند؟ قسم حضرت عباس را باور کنيم يا .....
جناب محمد همانطور که قبلاً در کامنت 217 به شما گفتم :در نوع سوم توسل، به طور مستقيم حاجت خود را از اولياي الهي طلب مي کنيم که اين نيز شرک نيست، زيرا تاثيرگذاري آنها، به صورت غيراستقلالي و وابسته به اراده و قدرت الهي است و اسباب و واسطه هاي فيض، همچنانکه در اصل وجود و بقاي خويش، وابسته و قائم به او هستند ، در فاعليت و تاثيرگذاري نيز وابسته به اراده و قدرت خداوند مي باشند. بنابراين، نه توحيد در ربوبيت به معناي انکار نقش اسباب است و نه اثبات نقش اسباب و واسطه هاي فيض، منافي با توحيد ربوبي است. از اين رو تمسک به آنها، منافي با توحيد ربوبي ندارد؛ ولي اگر کسي اسباب و واسطه هاي فيض را فاعل مستقل از اراده و قدرت خداوند بداند و يا معتقد به مبدا موثري در عالم هستي باشد که خدا آن را سبب و واسطه فيض قرار نداده ، آن وقت دچار شرک شده است، بنابراين ،توسل و حاجت خواستن از اولياي الهي ، تمسک به رابطه هاي فيض الهي و اسبابي است که فاعل بودن آنان وابسته به قدرت و اراده خداوند است و در نتيجه، اين حاجت خواستن ، شرک در ربوبيت نيست، همچنانکه تمسک به ساير اسباب مثل پزشک و دارو ، شرک در ربوبيت نيست.
از طرفي ديگر، ما اوليا را خدا نمي دانيم ، بلکه تمام افتخار اولياي الهي اين است که بنده و مخلوق خداوند هستند، آنان همچون ديگران غذا مي خورند و براي تامين معاش، تلاش و کوشش مي کنند و براي رفع خستگي همچون ديگر انسانها استراحت مي کنند و مواردي از اين قبيل.
پس پيامبران و امامان نه تنها چيزي از بشر بودن کم ندارند، بلکه کامل ترين افراد بشر و نمونه عالي انسانها در تمامي ابعاد هستند، پس شرک در الوهيت(شرک در ذات) هم نيست.
جناب محمد گفتي که مسافرت به سوي قبور انبيا يا اوليا و مانند آن جايز نيست، زيرا اين کار به شرک منتهي مي شود، و من در جواب شما گفتم که : در صحيح مسلم ج2ص671حديث108آمده است که : رسول خدا قبر مادرش را زيارت نمود و گريست و همراهان خود را نيز به گريه انداخت( همانطور که مي دانيم پيامبر مادرش را در شش سالگي در مدينه از دست داده بود و بعد از چهل و چند سال به هنگام هجرت به مدينه قبر مادرش را زيارت نموده است). و همچنين قبور رسول خدا(ص) و ابوبکر و عمر را نيز مسلمانان زيارت مي کنند، حالا شما مي گوييد که مسافرت به سوي قبور پيامبران و اوليا ممنوع است، پس اينها را توضيح دهيد؟
جناب محمد طواف کنندگان پيرامون کعبه ، حجر اسماعيل را طواف مي کنند و ديواره آن را مسح مي کنند و قبر اسماعيل و هاجر در انجا قرار دارد، پس چرا اين کار را مي کنند؟
جناب محمد ، من چکار دارم به همکاران محل کار شما ، مگر شيعيان با همکاران محل کار شما سنجيده مي شوند تا شما چنين نتيجه اي بگيريد؟ من از شما سوالاتي کردم و شما اصلاً به من جواب نمي دهيد؟
جناب محمد، توسل در نظر من يعني ، به معني تقرب جستن و يا چيزي که باعث تقرب به ديگري از روي علاقه و رغبت مي شود ، مي باشد.
و شفاعت از ماده شفع به معني ضميمه کردن چيزي به همانند او است.
جناب محمد ، متوسل شدن به پيامبران و امامان در حقيقت توسل به مقام روحاني آنهاست که روح خود را پرورش داده و به کمالاتي رسيدند، و روح براي بقاست نه فنا، ولي شما مي گويد که فقط جسم او را ببينم.
دوست عزيز اگر آيات شفاعت را درست مي خواندي ، مي ديدي که خداوند در آيه 28سوره مريم مي فرمايد:( و شفاعت نمي کنند مگر براي آن کس که خدا راضي باشد).
جناب محمد در ايه 22و23سوره قيامت خداوند مي فرمايد:( چهره هايي که در آن روز خشنود و بشاشند و به پروردگارشان نظاره مي کنند)، براي درک اين آيه شما بايد اين آيات را در نظر بگيريد:(آيه 103سوره انعام که مي فرمايد: ديدگان او را در نيابند و او ديدگان را در يابد، و آيه 110سوره طه که مي فرمايد: علم آنها او را در برنگيرد، و آيه 11سوره شوري که مي فرمايد: هيچ چيز همانند او نيست)، پس همانطور که مي بيني ما بايد آيات قرآن را در کنار هم بگذاريم تا مفهوم واقعي آن بدست آيد؛ تا شامل آيه اي که مي فرمايد: بعضي آيات را مي گيرند و بعضي ديگر را رها مي کنند ، نشويم.
رسول خدا درباره خوارج مي فرمايد: قرآن را مي خوانند اما از گلويشان پايين نميرود.
238 | پرويز از كردستان | | ١٩:٥١ - ٠٩ مهر ١٣٩٠ |
با سلام
اين سلام و خسته نباشيد را از يك موحد قبول كنيد كه خود را نه سني مي نامد و نه شيعه بلكه تنها موحد مي داند شما جناب دكتر بدانيد كه قدم در راه سخت و دشواري نهاده ايد كه در آن ممكن است با دشواري ها و سختي هاي روبرو شويد اما انسان صبور با تكيه به معبود خويش مي تواند سختي هاي زيادي را براي خود هموار سازد و اگر اجازه بدهيد مي خواستم سخني بگويم 1- چرا ما بايد نعمتي را كه خدا به ما داده است و ما را از حيوان جدا مي سازد رها كرده و خود را به دست يك سري مدعيان و محبين اهل بيت بدهيم چرا نبايد همچنان كه از قران پيروي مي کنيم كمي هم از عقل خود پيروي كنيم و عقل را معيار قرار دهيم و حق از باطل جدا شود 2-تمامي کتاب هاي اهل سنت و اهل شيعه و غيره را کنار بزاريم و به قران باز کرديم که تمامي جواب ها سريح و روشن و کامل و بدون هيچ عيب و نقصي در آن وجود دارد و بدون شک کلام الله است 3- اي برادران يکي از موحدان جمله اي دارد که مي فرمايد(از بنده مخواه اگر دهد منت است و اگر ندهد خفت است)(از خدا بخواه اگر دهد نعمت است و اگز ندهد حکمت است)
239 | موسي | | ١٠:٣٣ - ١٠ مهر ١٣٩٠ |
سلام
در جواب 235
آقاي پرويزعقل انسان نا کامل است و اگر انسان تنها با عقل خودبه قر آن رجوع کند بي شک گمراه خواهد شد.ودليل بنده:اين است که اگر عقل انسان کامل ميبود ديگر خودش حتي بدون دليل و برهان بايد راه حق را پيدا ميکرد و همچنين همه ي انسانهايي که عقل شان کامل ميبود بايد يک دين و آيين را انتخاب ميکردن. درضمن تشيع در بعضي از کتب مستدل خود چه با صراحت چه پوشيده به تحريف قرآن اذعان کردن پس چطور اونها ميتونند به قران استدال کنند .... خودتون نگاه کنيد...
1.کليني در 1/413
2.قمي ؛استاد کليني در تفسيرش 5/1,9,10
3.مفيد در کتاب اوايل المقالات
4.فيض کاشاني در تفسيرش الصافي
5/حر عاملي متوفاي 1104هجري در وسايل شيعه
6/مجلسي در بحار الانوار


انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون
240 | عليرضا ن | | ١١:٠٩ - ١٠ مهر ١٣٩٠ |
با سلام به جناب پرويز
حرف شما قبول و به قرآن باز گرديم.
جناب پرويز وقتي من به قرآن مراجعه مي كنم با آيات زير روبرو مي شوم:
1) اگر نمي دانيد از اهل ذكر(آگاهان ) بپرسيد.(آيه43سوره نحل)
2)ما اين ذكر(قرآن) را بر تو نازل كرديم, تا آنچه به سوي مردم نازل شده است براي آنها روشن سازي(آيه 44سوره نحل)
3)كسي كه از پيامبر اطاعت كند, خدا را اطاعت كرده است(آيه80سوره نسا)
4) اي كساني كه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر و اولو الامر را(آيه59سوره نسا)
5)ما قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر براي اينكه آنچه در آن اختلاف دارند, براي آنها روشن كني(آيه 64سوره نحل)
6)ولي اين آيات روشني است كه در سينه دانشوران جاي دارد(آيه 49سوره عنكبوت)
جناب پرويز طبق آين آيات اگر كسي بخواهد به خود قرآن معتقد باشد, قرآن مي گويد بدون رسول پيروي از من غلط است.
جناب پرويز خداوند متعال , پيامبر گرامي اسلام را با قرآن قرار داده و مي فرمايد: ( و از نوري كه با او نازل شده پيروي نمودند, آنان رستگارانند=آيه 157سوره اعراف), طبق اين آيه پيامبر و قرآن هر دو نزد خداوند حضور داشتند و خداوند يكي را انزال و ديگري را ارسال كرد , يعني اگر انسان كامل به صورت كتاب تدويني جلوه كند مي شود قرآن و اگر قرآن به صورت انسان كامل در آيد, مي شود پيامبر اسلام.
جناب پرويز براي همين است كه خداوند در آيه 7سوره حشر مي فرمايد:( آنچه را رسول براي شما آورده بگيريد و از آنچه نهي كرده خودداري نماييد).
پس اين آيات مي فرمايد كه خداوند دو چيز در ميان مردم قرار داده است: آيات الهي و رسول اكرم(ص), يعني همان قرآن و سنت صحيح پيامبر.
دوست عزيز اين جمله آخر شما در ست است كه همان معني (لا حول و لا قوه ال بالله= تمام نيروها از اوست) را مي دهد , ولي اين بدان معنا نيست كه ما از هيچ سببي استفاده نكنيم, مثلاَ اگر بخواهيد بار سنگيني مثل يخچال و كمد را از زمين بلند كنيد و از ديگران كمك بگيريد آيا اين مخالف آيه اياك نستعين است؟
پس شما نبايد هيچ وقت براي بلند كردن يخچال از ديگران كمك يگيريد چون از بنده خواستيد و منت است.
  بعدی [1] [2] [3] [4] [5] [6] [7] [8]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها