2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
مناظره با مولوي ملازاده پيرامون امامت و خلافت (1)
کد مطلب: ٦١٢٢ تاریخ انتشار: ١٨ تير ١٣٨٥ تعداد بازدید: 83400
مناظره و گفتگو » شیعه و وهابیت
مناظره با مولوي ملازاده پيرامون امامت و خلافت (1)


آقاي هدايتي

سوالاتي كه از برنامه قبل مانده بود خدمت شما مي پرسم تا ارتباط مان با آقاي ملازاده برقرار شود.

اگر حضرت علي (عليه السلام) با خلفاي سه گانه مشكلي داشتند، چرا اسم فرزندان خود را ابوبكر و عمر و عثمان گذاشتند؟

استاد حسيني قزويني

سوالي از جلسات قبل مانده بود كه شخصي پرسيد حضرت علي (عليه السلام) چند زن و فرزند داشتند؟

نظر ايشان اين بود كه در ميان فرزندانش، افرادي به نام ابوبكر و عمر و عثمان است. براي اين كه قضيه مقداري روشن بشود، توضيحاتي مي دهم.

هنگام شهادت اميرالمومنين (عليه السلام)، ايشان 4 همسر داشتند:

أمامه بنت أبي العاص، ليلا بنت مسعود، أسماء بنت عميس و أم البنين.

از ميان فرزنداني كه آقا اميرالمومنين (عليه السلام)، يكي به نام عمر بود كه از أم حبيب بنت ربيعه و يك فرزند ديگر به نام عثمان برادر عباس (عليه السلام) از ام البنين، و يك فرزند به نام أبوبكر از ليلا بنت مسعود مي باشند.

بحثي كه هست، مي بينيم يكي از كتاب هايي كه برادران اهل سنت مي نويسند يا وهابي ها در اينترنت يا جزوات اينها در داخل كشور پخش مي كنند، خيلي روي اين قضيه مانور مي دهند. اين نام گذاري فرزندان اميرالمومنين (عليه السلام) به نام سه خليفه را دليل رابطه حسنه ميان اميرالمومنين (عليه السلام) و خلفاي سه گانه مي دانند.

در اينجا من دو نظر دارم. نظر اول را اشاره اجمالي مي كنم و نكاتي را عرض مي كنم و در نظر دوم، بيشتر صحبت مي كنم.

شكي نيست كه يكي از فرزندان اميرالمومنين (عليه السلام)، عمر بود از ام حبيب بنت ربيعه كه با رقيه بنت علي دوقلو بودند و آخرين فرزند آقا اميرالمومنين (عليه السلام) همين فرزند است كه ابن حجر عسقلاني و مزي و ذهبي و ابن كثير مي گويند كه اين آخرين فرزند آقا اميرالمومنين (عليه السلام) بوده است.

بحث است كه چطور آقا اميرالمومنين (عليه السلام) اين را به نام عمر نام گذاري كرد. ما در پاسخ، توجه عزيزاني كه روي اين قضيه مانور مي دهند، جلب مي كنيم به عبارتي كه آقاي بلاذري از شخصيت هاي طراز اول اهل سنت است در أنساب الأشراف مي گويد:

اين فرزند آقا اميرالمومنين (عليه السلام) كه به دنيا آمد، خليفه دوم گفت كه اگر اجازه بدهيد، نام گذاري اين فرزند به من محول شود، آقا اميرالمومنين (عليه السلام) هم جوابي ندادند.

أنساب الأشراف، ج2، ص413، چاپ بيروت، ص192

و كان عمر بن الخطاب سمي عمر بن علي بإسمه.

عمر فرزند علي را به نام خودش نام گذاري كرد.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص427 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج4، ص134 ـ أنساب الأشراف للبلاذري، ص92

البته اين قضيه از نوه عمر بن علي بن ابيطالب (عيسي بن عبد الله بن محمد بن عمر) هم در تاريخ مدينة دمشق إبن عساكر است:

سوال شد چطور شد كه جدتان اميرالمومنين (عليه السلام) شما را به نام عمر نام نهاد؟ ايشان در پاسخ گفت: جدم حضرت علي (عليه السلام) فرزندي به دنيا آورد و به تقاضاي خليفه دوم، نام او عمر نهاده شده.

پس اين قضيه روشن شد كه نام گذاري اين فرزند توسط خود خليفه دوم صورت گرفته است. البته در تاريخ داريم كه خليفه دوم در دوران خلافتش، يكي از كارهايش اين بود كه اسامي فرزندان مردم را جابه جا مي كردند. مثلا إبن أثير در أسد الغابة في معرفة الصحابة و إبن حجر در الإصابة في تمييز الصحابة دارد كه در رابطه با ابراهيم بن حارث، عمر گفت:

چرا نامت را ابراهيم گذاشته اي؟ نامت را عبد الرحمان بگذار.

أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير، ج3، ص284

وقتي نام أنبياء (عليهم السلام) را تغيير مي دادند، خليفه دوم اسم ابراهيم بن حارث را عبدالرحمن بن حارث گذاشت.

در رابطه با طحيل بن رباح است كه خليفه دوم گفت:

من از نام طحيل خوشم نمي آيد و نامت را خالد بگذار.

با اين كه روايت داريم بر نهي نام گذاري بر نام خالد.

المصنف لإبن أبي شيبه، ج1، ص61

نام پدر مفروق، اجدع بود و خليفه دوم گفت:

من از اين نام خوشم نمي آيد و نامت را عبدالرحمن بگذار.

الطبقات الكبري لإبن سعد، ج6، ص76

در رابطه با قليل بن صلت گفت:

اسم خوبي نيست و به جاي او كثير بگذار.

تهذيب الكمال للمزي، ج24، ص128

اينها نشان مي دهد كه خليفه دوم در محدوده خانوادگي مردم هم دخالت مي كرد و به نظر من اين دون شأن يك حاكم اسلامي است كه در اينطور قضايا دخالت كند. اگر به نام بتي يا چيز ديگري بود، يك چيزي؛ اما نام ابراهيم كه نام پيامبر است و تبديل كردن به غير آن، اخلاقا و عرفا و عقلا، قابل پذيرش نيست.

حالا سوال اين است كه چرا اميرالمومنين (عليه السلام) اعتراض و مقاومت نكرد با اين كار خليفه دوم؟

اگر تاريخ را نگاه كنيد، مي بينيد كه يكي از ويژگي هاي جناب خليفه دوم اين بود كه يك شلاقي دستش بود و با اين شلاق، هر كس و ناكسي را مورد ضرب و شتم قرار مي داد. بطوري كه نقل مي كنند از شعبي از علماي و فقهاي بزرگ اهل سنت كه مي گويد:

كانت درة عمر أهيب من سيف الحجاج.

شلاق عمر از شمشير حجاج بن يوسف هم ترسناك تر بوده است.

مغني المحتاج للشربيني، ج4، ص390 ـ وفيات الأعيان لإبن خلكان، ج3، ص14 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج1، ص181

اگر تاريخ را ببينيد، خود آقاي ابوهريره كه تقريبا مفصل ترين روايات اهل سنت به ايشان بر مي گردد مي گويد در زمان عمر من جرأت نمي كردم حديث نقل كنم:

لقد حدثتكم بأحاديث لو حدثت بها زمن عمر بن الخطاب لضربني عمر بالدرة.

اين رواياتي كه الان نقل مي كنم، اگر زمان عمر نقل مي كردم، مرا با شلاق مورد ضرب قرار مي داد.

جامع بيان العلم ابن عبد البر، ج2، ص121)

يا كساني كه بعد از نماز عصر نماز مي خواندند، آنها را مورد ضرب و شتم قرار مي داد و داستان مفصلي دارد و افراد متعددي را به اين جرم مورد ضرب و شتم قرار مي داد. چيز جالبي كه من در اين زمينه عرض كنم، خود إبن عبد البر در جامع بيان العلم از ابن عباس نقل مي كند:

عن إبن عباس قال: مكثت سنتين أريد أن أسأل عمر بن الخطاب عن حديث ما منعني منه إلا هيبته حتي تخلف في حج أو عمرة في الأراك الذي ببطن مر الظهران لحاجته فلما جاء و خلوت به قلت يا أمير المؤمنين أني أريد أن أسألك عن حديث منذ سنتين ما يمنعني إلا هيبة لك قال فلا تفعل إذا أردت أن تسأل فسلني فإن كان منه عندي علم أخبرتك و إلا قلت لا أعلم فسألت من يعلم قلت من المرأتان اللتان ذكرهما إنهما تظاهرتا علي رسول الله صلي الله عليه و سلم قال عائشة و حفصة.

من خيلي وقت بود مي خواستم يك جمله اي را از خليفه دوم سوال كنم، ولي از او مي ترسيدم. تا اين كه در ايام حج، جاي خلوتي پيدا كردم و گفتم كه مي ترسم از تو سوال كنم. گفت: بگو. گفت: در اين آيه شريفه كه نسبت به دو زن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي گويد، مراد چيست؟ گفت: عايشه و حفصه.

جامع بيان العلم لإبن عبد البر، ج1، ص112

ابن عباس با آن عظمت مي گويد من از خليفه دوم مي ترسيدم.

در خود صحيح مسلم است كه ابو موسي أشعري قضيه را نقل كرد و او سخت گيري كرد و در ذيل روايت دارد كه أبي بن كعب برگشت گفت:

يا بن الخطاب لا تكونن عذابا علي آصحاب رسول الله.

بر اصحاب رسول الله اين گونه مايه عذاب نباش.

صحيح مسلم، ج6، ص180

در رابطه با ابوبكر هم بگويم كه، نام نيست بلكه كنيه است و نام يكي از فرزندان حضرت علي (عليه السلام) و برادر حضرت علي اكبر (عليه السلام)، از ليلا بنت مسعود بوده است. آنچه كه مطرح است، نام گذاري بدست پدر و مادر است، ولي كنيه به دست پدر و مادر نيست و توسط مردم و جامعه يا به مناسبت هاي مختلف اين كنيه انتخاب مي شود.

در رابطه با عثمان هم آقاي أبو الفرج اصفهاني در مقاتل الطالبيين دارد كه خود اميرالمومنين (عليه السلام) مي گويد:

إنما سميته بإسم اخي عثمان بن مظعون.

من نام عثمان را براي فرزندم گذاشتم، چون برادرم عثمان را دوست داشتم.

مقاتل الطالبيين، ص55

يك طرف ديگر قضيه نام گذاري اين فرزندان به نام خلفاي سه گانه، نام گذاري مرسومي بوده و نام صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و برخي ائمه (عليهم السلام) به اين نام بوده است و اين كه اين نام را گذاشته بودند، دليلي نبود كه چون خليفه دوم نام شان عمر است، اميرالمومنين (عليه السلام) روي علاقه خود اين نام را انتخاب كرده بودند. خير؛ اين نام، نام مرسومي بوده است. اگر در زمان شاه، يكي اسم فرزندش را محمدرضا مي گذاشت، اين دليلي نبود كه ايشان از شاه خوشش مي آيد و بچه هاش را هم نام او قرار داده است؛ محمدرضا اسم مرسوم و مورد توجه مردم بوده است.

پس اينها هيچ ارتباطي به روابط حسنه آقا اميرالمومنين (عليه السلام) با خلفاي سه گانه ندارد.

* * * * * * * * * * * * *

شروع مناظره

موضوع بحث: امامت و خلافت

با قيد قرعه، شروع كننده مناظره آقاي ملازاده است.

آقاي ملازاده

ما به عنوان سياد أعظم مسلمين جهان، از روزي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فوت كرد، ياران او كه معجزه دوم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هستند، آنها را با اهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) يكجا و يكدل و يك مرام و يك عقيده و يك دين مي ديد؛ ولي شما نظر ديگري داريد و خودتان بيشتر توضيح خواهيد داد.

اما اين نگرش به امامت كه به نظر شما، تِلو نبوت است و بلكه بالاتر از نبوت است، در نظر ما، با احترام به شما و شنوندگان محترم، يكي از بزرگترين توطئه هايي است كه عليه اسلام و حتي عليه تشيع صورت گرفته است. براي اين كه مفهوم امامت در اين صورت موجود در ميان اماميه اثني عشريه، هيچ سند درستي، نه در كتاب خدا و نه در سنت رسول الله ندارد. بلكه اولين كسي كه اين موضوع را به اين معنا و مفهوم در اسلام مطرح كرد، خاخامي بود كه تظاهر به اسلام مي كرد به نام عبدالله بن سبأ كه از يهوديان يمن بود و اولين كسي بود كه امامت به معناي وصايت از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را مطرح كرد و سابقا هم وقتي يهودي مذهب بود، راجع به هارون (عليه السلام) و آل هارون (عليه السلام) آن را گفته بود و بعد آمد در اسلام اين را مطرح كرد. وقتي كه اين غلو و افراط را حضرت مولاي متقيان حضرت علي بن ابيطالب رضي الله عنه شنيد، او را محاكمه كرد و كساني را كه اين گفته برايشان ثابت شد، گفت:

لما رأيت الأمر أمرا منكرا، أججت ناري.

وقتي اين منكر بزرگ و غلو و افراط را ديد، آنها را محاكمه كرد.

فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج12، ص238 ـ مناقب آل أبي طالب ابن شهر آشوب، ج1، ص227

اما چون عبدالله بن سبأ، مانند يك مار و روباه بود و براي خودش ثابت نشده بود، او را به يمن تبعيد كرد. اين موضوع را فعلا كنار مي گذاريم. اما اولين كسي كه اين موضوع را علني كرد و مخالفان اين موضوع را دستگير كرد، اين شخص بود و هم اهل سنت و هم بسياري از برادران شيعه ما اعتراف مي كنند از جمله آقاي كشي از علماي رجال در رجال كشي، صفحه 108، نوبختي در فرق الشيعه، صفحه 2 و ... . اينها متفق اند بر اين كه اين آقا يهودي الأصل بود و يوشع بن نون (عليه السلام) را وصي موسي (عليه السلام) مي دانست، وقتي تظاهر به اسلام كرد، راجع به حضرت علي (عليه السلام) همين حرف را زد. يعني همان توطئه قديمي كه مسيحيت را به ويران گري كشاند، همان به وسيله او در اسلام تجديد بنا شد و دوباره همان خطوط پياده شد.

ابن بابويه قمي وقتي در قرن 4 عقائد شيعه را مي نويسد، اين موضوع را مطرح مي كند كه آنها معتقدند هر پيامبري وصي دارد و وصي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، (عليه السلام) حضرت علي (عليه السلام) و تعداد اوصياء را ذكر مي كند و آقاي مجلسي هم همچنين، تا الان. ولي وقتي به مفهوم امامت نگاه مي كنيم، همانطوري كه كاشف الغطاء در أصل الشيعه و أصولها مي گويد حتي معاصرين، اين اعتقادات كه سابقا از اعتقادات غلات و افراطيون بوده است، امام جعفر صادق (عليه السلام) آنها را لعنت مي كرده است.

اين اعتقادات الان ضروريات دين و مذهب شده است و از اينجاست كه امام صادق (عليه السلام) مي گويد:

غلات از يهود و نصارا هم بدترند.

آنچه را كه از غلوّ و افراط و تندروي بوده است، ائمه اهل بيت و ائمه اهل سنت كه بر ضدش بودند، امروزه جزء ضروريات مذهب اماميه اثنا عشريه شده است. الان، امامت منصبي الهي مانند نبوت شده است. هم چنان كه خداوند متعال براي نبوت و رسالت، پيامبراني را بر مي گزيند، براي امامت هم افرادي را بر مي گزيند. پس مفهوم امامت همان مفهوم نبوت است (در نظر شيعه) و ادعاي نبوت نكردن بر آنها، به قول آقاي قلمداران ـ دانشمند شهير قم، كه اين اعتقادات را خودش از آن دست برداشت ـ يك تعارف بيش نيست. وقتي كه خداوند، انبياء خودش را بر مي گزيند و امامت هم شبه نبوت است و امام همان نبي است، تا حدي كه مجلسي مي گويد:

استنباط فرق بين امام و نبي، خالي از اشكال نيست و ما فقط بخاطر رعايت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي گوييم كه آنها نبي نيستند و الا ما هيچ فرقي قائل نيستيم.

بحار الأنوار للمجلسي، ج26، ص82

اين مفهوم شان در امامت است. در نقدش همين كافي است كه در كتاب خدا، يك آيه صريح و روشن و واضح درباره اش نيست.

مسئله امامت نه اين كه از اصول دين نيست، بلكه از احكام عادي دين است كه به خليفه دوم مسلمين واگذار شده است. اما راجع به اين كه چگونه حكومت را خودشان انتخاب كنند:

وَ أَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ (شوري/38)

پس از اصول دين نيست و اگر از اصول دين بود، حتما بايد در قرآن مي آمد، مانند وضو و حج و زكات و احكام فرعي بسياري ديگر چه رسد به عقائد اصلي. وقتي امامت از اجل امور بود بعد از نبوت (سخن كاشف الغطاء) يا منصب الهي باشد مانند نبوت (در كتاب اصل الشيعه) يا بنا به گفته كليني (كتاب كافي، ج1، ص175) از منصب نبوت بالاتر است، جزائري مي گويد:

امامت عامه از نبوت و رسالت هم بالاتر است.

چنين افراط و غلوهايي در انديشه شيعه اوليه وجود نداشت. اين افراط ها و غلوها بعداً آمده است و هيچ ربطي نه به اهل بيت (عليهم السلام) دارد و نه به قرآن و نه به سنت؛ تا حدي كه اين اعتقاد چنان روي آنها تاثير كرده كه در حديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه بين فريقين متفق است، كه مي فرمايد:

بني الإسلام علي خمس: الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج و الولاية.

الكافي للكليني، ج2، ص18

شهادتين را انداخته اند و ولايت را جاي آن گذاشته اند. مفهوم شهادتين كه از اركان اسلام است، انداخته اند كنار و مفهوم ولايت را جاي آن گذاشته اند و از نبوت هم بالاتر برده اند.

شكي نيست كه اينها ضلالت است و بر عدم صحت امامت، همين كافي است كه سندي از قرآن ندارد و مبدأش در آغاز، سري و مخفي بود و بعدا عمومي تر شد و اين كه طرح سري و مخفي عليه قدرت مسلمين و خلافت بكار گرفته شد را بعدا عرض مي كنم. اما همين كافي است كه در قرآن آيه صريحي راجع به بسياري از احكام وجود دارد، ولي راجع به امامت وجود ندارد و خود حضرت علي (عليه السلام) به امامت معتقد نبود؛ لذا منشأ خلافتش را مردمي مي داند نه الهي. وقتي بر خلافت استنباط مي كند، در نهج البلاغه مي گويد:

إنه بايعني القوم الذين بايعوا أبا بكر و عمر و عثمان فإن اجتمعوا علي رجل و سموه إماما

با من قومي بيعت كردند كه به ابوبكر و عمر بيعت كردند.

نهج البلاغه، نامه 6

استاد حسيني قزويني

از برادرمان آقاي ملازاده تشكر مي كنيم كه تا حدودي ادب اسلامي را رعايت كردند و با توجه به سوابقي كه از ايشان داشتيم، اين انتظار را از ايشان نداشتيم.

در رابطه با بحث امامت كه ايشان فرمودند در زمان خليفه سوم توسط عبدالله بن سبأ صورت گرفته، اين كه عبدالله بن سبأ وجود خارجي نداشته، هم بسياري از علماي شيعه بر اين باورند و هم علماي اهل سنت كه همچنين چيزي نبوده است.

اگر ما به قرآن مراجعه كنيم، مي بينيم كه در قرآن اهميت ويژه اي درباره امامت و خلافت مطرح شده است. خداوند نسبت به حضرت آدم (عليه السلام) مي گويد:

إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً

سوره بقره/آيه30

يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ

سوره ص/آيه26

همان طوري كه خداوند نسبت به حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي فرمايد:

وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا (مريم/49)

همين خداي عالم، وقتي نوبت به امامت مي رسد، مي گويد:

إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا

سوره بقره/آيه124

يا اين كه حضرت موسي (عليه السلام) از خداوند تقاضا مي كند:

وَ اجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي

سوره طه/آيات30ـ 29

و خداوند مي فرمايد:

قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَي

سوره طه/آيه36

پس بحث خلافت يا امامت، كلياتش در قرآن كاملا آمده است و نشان مي دهد كه جعل امام و خليفه به دست خداست و ما براي اين، روايات متعددي هم از سنت داريم كه امامت و خلافت يك منصب الهي است و نه به دست پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و نه به دست مردم.

إبن حبان كه از علماي بزرگ اهل سنت است، در كتاب الثقات مي گويد:

وقتي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در اطراف مكه مشغول تبليغ دين اسلام بود، قبيله بني عامره آمدند و عرض كردند كه يا رسول الله! ما حاضريم به تو ايمان بياوريم، به شرطي كه:

أيكون لنا الامر من بعدك؟ فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم الامر إلي الله، يضعه حيث يشاء.

خلافت و جانشيني بعد از تو به عهده ما باشد؟ رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: مسئله تعيين خليفه و امام به دست خداست و هر كس را كه بخواهد امام و خليفه قرار مي دهد.

الثقات لإبن حبان، ج1، ص89 ـ سيرة النبوية للزيني الدحلان، ج1، ص147 ـ حياة محمد لمحمد هيكل، ص152

همچنين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نامه هايي نوشت براي افراد ديگر، مثل عامر بن طفيل و بيحره و هوزه بن علي حنفي، كه الطبقات الكبري ابن سعد دارد كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به هوزه بن علي حنفي نامه نوشت و دعوتش كرد به اسلام و او گفت:

كه من موقعيت مناسبي دارم و اگر بيايم از تو تبليغ كنم، خيلي از مردم حرف مرا مي پذيرند، من حاضرم با تو همكاري كنم، به شرط آنكه خلافت بعد از تو به عهده من باشد. رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: تعيين خلافت به دست من نيست و به دست خداوند است.

تفسير الثعلبي، ج5، ص276 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص84

در مورد غدير خم، روايات متعدد در منابع شيعه و سني داريم و در مورد آيه:

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ

سوره مائده/آيه67

اي پيامبر! آنچه را كه خداوند به تو دستور داده، ابلاغ كن.

در منابع و تفاسير اهل سنت آمده از ابن مردويه و ابن عباس كه مي گويد:

كنا نقرأ في زمن رسول الله «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» بأن عليا مولي المومنين.

الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص298 ـ فتح القدير للشوكاني، ج2، ص60

پس بحث اصول امامت، تعيينش به دست خداوند است و اين كه امامت به ظالمان نمي رسد:

وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا

سوره أنبياء/آيه73

إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ

سوره بقره/آيه124

تمام اين قضايا در قرآن آمده است، همان طور كه كليات نماز در قرآن آمده است. همانطور كه دو ركعت نماز صبح يا چهار ركعت نماز عصر در قرآن تعيين نشده، نسبت به خلافت هم تعيين نشده است. اما كليات امامت آمده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

خلفائي بعدي اثنا عشر.

12 نفر خليفه بعد از من خواهند آمد.

صحيح بخاري، ج8، ص127 ـ صحيح مسلم، ج6، ص3 و4 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص617 و 618

مسئله ديگر اين كه مي بينيم كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از نزول آيه:

وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ

سوره شعراء/آيه214

در سال سوم هجرت كه 40 نفر از سران قريش را دعوت مي كند، در همانجا بحث خلافت بعد از خويش را مطرح مي كند و مي فرمايد:

أول من يعاضدني في هذا الأمر فهو أخي و وصي و خليفتي من بعدي.

تاريخ الطبري، ج2، ص63 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص63 ـ شواهد التنزيل للحسكاني، ج1، ص486 و 545 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج13، ص211 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص114ـ تفسير الثعلبي، ج7، ص182

ايشان كه مي گويد بحث خلافت اصلا مطرح نبوده، اين مربوط به سال سوم هجرت است.

ابن جرير طبري بنا به نقل از متقي هندي در كنز العمال و هيثمي در مجمع الزوائد و أبو جعفر إسكافي، بنا بر نقل إبن أبي الحديد و حاكم نيشابوري المستدرك علي الصحيحين مي گويند اين روايت صحيح است و ده ها افراد ديگر صحت اين قضيه را قبول دارند.

كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص128 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج8، ص302 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج13، ص243 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص132

همچنين قضيه حديث ولايت در مسئله يمن كه آمدند از آقا اميرالمومنين (عليه السلام) سعايت كردند و رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

عليا مني و انا منه و هو ولي كل مومن بعدي.

اين علي، ولي هر مومن بعد از من است.

اين قضيه براي سال ده بعثت است و ربطي به خلافت عثمان و عبدالله بن سبأ ندارد. حاكم نيشابوري درباره اين حديث مي گويد:

هذا حديث صحيح علي شرط مسلم.

المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص111 و 134 ـ مسند احمد، ج4، ص438 ـ سنن الترمذي، ج5، ص296

كلمه ولي هم مولا نيست كه بگويند به معناي اولي بالامر آمده است يا نيامده.

قضيه حديث ثقلين، حتي در صحيح مسلم آمده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد اهل بيت (عليهم السلام) را قرين و عديل قرآن قرار داده است:

اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي

صحيح مسلم، ج7، ص123 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص109 و 110 و 148 ـ مسند احمد، ج3، ص14 ـ تفسير إبن كثير، ج4، ص123 ـ سنن الدارمي، ج2، ص432 ـ فضائل الصحابة، ص15 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج10، ص114 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص163 السنن الكبري للنسائي، ج5، ص45 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج3، ص374 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص104 ـ أضواء علي السنة المحمدية لأبو رية، ص404 ـ تفسير الرازي، ج8، ص173 ـ تفسير الآلوسي، ج6، ص194 ـ الطبقات الكبري لإبن سعد، ج2، ص194

يا قضيه حديث طير كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

أللهم ائتني بأحب خلقك إليك يأكل معي من هذا الطير، فجاء علي رضي الله عنه.

خدايا برسان به من آنكسي را كه محبوب ترين خلق در نزد تو است. جز حضرت علي (عليه السلام) كسي نيامد.

المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص130 ـ مجمع الزوائد للهيثمي ، ج9، ص126 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج2، ص207

حديث منزلت را هم اهل سنت صراحت دارند كه روايت صحيح است.

در قضيه غدير خم كه در يك مجمع و همايش يكصد هزار نفري، آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و با آن مقدماتي كه فراهم كرد در آنجا، اشاره كرد بر اين كه حضرت علي (عليه السلام) بعد از من مولاي هر مومن و اوليٰ به نفس هر مومن است و سه شبانه روز مردم آمدند به اميرالمومنين (عليه السلام) تبريك گفتند و پيشاپيش اين تبريك گويان، آقاي ابوبكر و عمر بودند كه گفتند:

هنيئا لك يابن ابيطالب، اصبحت مولاي و مولي كل مومن و مومنة.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص386 ـ تفسير الرازي، ج12، ص50 ـ شواهد التنزيل للحسكاني، ج1، ص203 ـ الصوارم المهرقة للتستري، ص187 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج8، ص284 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص221

حسان بن ثابت هم بلند شد و شعري را إنشاء كرد.

و ده ها قضاياي ديگر كه در تاريخ در طول اين 23 سال ثبت شده كه بالاترين و مهمترين دغدغه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بحث خلافت بعد از خويش بوده است.

من نمي دانم آيا عزيزان به اين توجه دارند كه وقتي مي گويند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خليفه معين نكرد و بحث وصايت در اسلام نبوده؛ به نظر من ايشان از خيلي قضاياي تاريخي خبر ندارند و روايات متعدد داريم در منابع اهل سنت كه:

إن لكل نبي وصي و وارث و أن عليا وصيي و وارثي.

اميرالمومنين (عليه السلام) وصي من است.

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص392 ـ المناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج2، ص35 ـ فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص114 ـ الكامل في التاريخ لإبن أثير، ج3، ص154 ـ المناقب للخوارزمي، ص85

و موارد متعدد ديگري كه حتي وقتي آقاي ابوبكر مي خواهد از دنيا برود، حفصه و عايشه مي گويند كه آيا كسي را به عنوان خليفه معين مي كنيد يا نه؟ خود ابوبكر، عمر را به عنوان خليفه معين مي كند. با اين كه همه به او اعتراض مي كنند و مي گويند:

قد وليت علينا فظا غليظا.

المصنف لإبن أبي شيبة كوفي، ج7، ص485 ـ الملل و النحل للشهرستاني، ج1، ص25 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج1، ص164 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص413

و اين كه جواب خدا را چه خواهي داد؟

آقاي هدايتي

من يك سوال دارم و لطف كنيد هر دو نفر جواب بدهيد:

بعد از رحلت يا شهادت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، چه اتفاقي افتاد؟ اين واقعيت تاريخي را توضيح بدهيد. در تاريخ دروغ بسيار مي نويسند. ما مي خواهيم كه بينندگان بدانند واقعا بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، در خصوص امامت و خلافت چه اتفاقي افتاد؟

آقاي ملازاده

عبدالله بن سبأ را اهل سنت و شيعه و مستشرقين او را قبول دارند؛ إبن قتيبه، طبري، إبن عبد ربه، أشعري، إبن حبان، إبن قدامه مقدسي، خطيب بغدادي، إبن حزم آندلسي، شهرستاني و إبن عساكر و ... و همچنين از شيعيان: قمي، نوبختي، كشي، صدوق، إبن إبي الحديد، جزائري، مامقاني و ... همه عبدالله بن سبأ قبول دارند. فقط أخيرا آقاي علامه عسگري آمده چيزي نوشته كه در آن هم تحقيق كرده و قبول ندارد. اما در بحث علمي و تاريخي، كسي نمي تواند آن را انكار كند؛ وجود نداشتنش يك بازي است.

اما اتفاق بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين كه حضرت قبلا فرموده بود:

يأبي الله و المومنون إلا أبا بكر.

المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص477 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج5، ص181

يا اين كه او را به جاي خود در نماز جماعت نشاند. مردم گفتند كه وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) او را بر دين ما انتخاب كرده است، چطور او را بر دنياي خود انتخاب نكنيم.

اين چيزهايي كه شما گفتيد، بحث كلي است و همچنين در امت هاي قبلي بوده است و ربطي به اسلام ندارد. شما مي گوييد:

وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا ...

سوره أنبياء/آيه73

وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنَازِيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ

سوره مائده/آيه60

اينها جعل تكويني است، نه تشريعي. يعني قراردادي است و هيچ ربطي به بعد از اسلام ندارد. ولي بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بهترين اتفاق ممكن افتاد. هم چنان كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پيش بيني كرده بود، مردم و مومنان و خدا، جز ابوبكر را نمي پذيرند و مومنان به تقدير إلهي ابوبكر را انتخاب كردند و اتفاقا خود حضرت علي (عليه السلام) خيلي روشن و واضح ـ به اتفاق شيعه و سني، قديم و جديد ـ هم چنان كه در كتاب الغارات، جلد 1، صفحه 306 وقتي بيعت ابوبكر صديق را نقل مي كند، مي گويد:

فمشيت عند ذلك إلي أبي بكر فبايعته و نهضت في تلك الأحداث حتي زاغ الباطل و زهق و كانت كلمة الله هي العليا و لو كره الكافرون.

وقتي من با ابوبكر بيعت كردم، باطل از بين رفت و كلمهء إلهي برتر است، هر چند كافران دوست نداشته باشند.

فتولي أبوبكر تلك الأمور فيسر و شدد و قارب و اقتصد، فصحبته منا صحا و أطعته فيها أطاع الله فيه جاهدا.

ابوبكر متولي امور شد، بعد او را تعريف و تمجيد مي كند. من به عنوان يك ناصح، يار او بودم. در جايي كه مطيع خدا بود، من هم تابع او بودم.

و ده ها از اين ها و در جاي ديگر مي گويد:

إن المسلمين من بعده استخلفوا إمرأين منهم صالحين عملا بالكتاب و أحسنا السيرة و لم يتعديا السنة ثم توفاهما الله فرحمهما الله.

مسلمانان بعد از رسول الله، دو مرد نيك را جانشين او قرار دادند. هر دوي آنها به كتاب و سنت عمل كردند و نيك سيرت بودند و از سنت تجاوز نكردند. خداوند هم آنها را وفات داد.

الغارات، ج1، ص210

خود حضرت علي (عليه السلام) مي گويد:

بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مومنين شخصي را انتخاب كردند و تعريف و تمجيدشان مي كند.

ولي در ردّ سخنان آقاي قزويني كه بنده را متهم به بي خبري از تاريخ مي كند، همين كافي است كه خود حضرت علي (عليه السلام) وقتي إبن عباس به او گفت كه برويم از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سوال كنيم كه ما در آن حقي داريم، گفت:

و الله! لئن سألناها رسول الله صلي الله عليه و سلم فمنعناها، لا يعطيناها الناس بعده.

اگر ما اين سوال را از رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم) بپرسيم، اگر ما را منع كند، هرگز به ما نخواهند داد.

روايت هايي كه شما آورديد، هيچ كدام سند درستي ندارد؛ بر عكس ادعاي شما. مهمترين موضوع اين است كه ياران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) معجزه بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را انجام دادند، بدون اين كه در مورد خلافت اختلاف بكنند.

استاد حسيني قزويني

نكته اي را كه عزيزمان فرمودند:

وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا ... .

سوره أنبياء/آيه73

جعل تكويني است، ظاهرا كم لطفي كرده اند. وقتي خداوند نسبت به حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي فرمايد:

قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا

سوره بقره/آيه124

اگر ما اين را جعل تكويني بگيريم، بايد بگوييم:

و علي الإسلام السلام.

اما در رابطه با اين تعابيري كه ايشان اشاره كردند نسبت به نماز خواندن ابوبكر در جاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ايشان اين را به عنوان يك دليل اشاره كردند براي صحت خلافت ابوبكر. از ايشان سؤال مي كنم كه اگر واقعا اين مسئله نماز خواندن ابوبكر دليل بر مشروعيت خلافت ايشان بود، چرا در سقيفه كه آن همه سر و صدا كردند و داد و بيداد راه انداختند، حتي سعد بن عباده زير دست و پا داشت له مي شد، هيچ يك از مهاجرين و انصار نگفتند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

يأبي الله و المومنون إلا أبابكر

المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص477 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج5، ص181 ـ مسند احمد، ج6، ص144

چرا اين مطلب را در آنجا اشاره نكردند؟ اگر واقعا دليل بود، بايد آنجا اشاره مي شد!

رواياتي را كه ايشان از كتاب الغارات آورده اند، اين روايات از نظر سند، كاملا ضعيف است؛ همچنين روايات ديگري كه آورده اند، اينها سندا ضعيف است. اينها را در سايت مان مفصل بررسي كرده ايم و تعابيري كه دارد مبني بر:

مرضي السيرة و ميمون النقيبة.

الغارات، ج1، ص307

اين تعابير را من در يكي از مجلات ايران به نام نهج البلاغه، شماره 6 مفصل جواب دادم

آنچه كه مطرح است و برادرمان اشاره كرد كه اميرالمومنين (عليه السلام) آمد بيعت كرد، ظاهرا ايشان صحيح بخاري را يا نخوانده اند و يا اگر خوانده اند، مقداري كم لطفي كرده اند. در صحيح بخاري در 7 يا 8 مورد آورده است كه اميرالمومنين (عليه السلام) تا 6 ماه با ابوبكر بيعت نكردند. بعد از شهادت حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها)، اميرالمومنين (عليه السلام) و بني هاشم آمدند بيعت كردند و اين نصّ صريح صحيح مسلم و صحيح بخاري است و خود حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) اصلا بيعت نكردند و از ديدگاه اميرالمومنين (عليه السلام) با توجه به آنچه كه در صحيح مسلم است، خلافت آقاي ابوبكر و عمر را مشروع نمي دانست. همان طور كه من در جلسات قبل هم اشاره كردم، در صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 152، كتاب الجهاد، باب حكم الفئ صراحت دارد كه خليفه دوم در جمع حدود 37 نفر از صحابه خطاب مي كند به اميرالمومنين (عليه السلام) و در مورد قضيه إرث مي گويد:

فلما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم، قال أبوبكر: انا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم، ... فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا ... ثم توفي أبوبكر و انا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا.

شما ـ علي و عباس ـ وقتي ابوبكر گفت: من جانشين رسول الله هستم، ابوبكر را دروغگو و گنه كار و حيله گر و خائن مي دانستيد. هم چنين بعد از درگذشت ابوبكر كه من گفتم: ولي پيامبر و جانشين ابوبكر هستم، شما دو نفر مرا دروغگو و گنه كار و حيله گر و خائن مي دانستيد.

اين نص صريح صحيح مسلم است، شما صحيح مسلم را گذاشته ايد كنار و مي خواهيد برويد دنبال كتاب هاي الغارات و امثال آن. بعد از شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) كه اميرالمومنين (عليه السلام) به أبوبكر پيام داد تا به منزلش بيايد:

فأرسل إلي أبي بكر أن إئتنا و لا يأتنا أحد معك كراهية لمحضر عمر.

وقتي مي خواهي پيش من بيايي، كسي را با خود نياور و من دوست ندارم عمر را با خود به منزل من بياوري.

صحيح بخاري، ج5، ص83

همچنين مي گويد:

و لكنك إستبددت علينا بالأمر.

تو در حق ما استبداد كردي.

صحيح بخاري، ج5، ص83

اين قضايا، مسئله اي است كه كاملا صريح و روشن است. خود خليفه دوم وقتي قضيه سقيفه را مطرح مي كند، مي گويد:

إن الأنصار خالفونا و اجتمعوا بأسرهم في سقيفة بني ساعدة و خالف عنا علي و الزبير و من معهما.

صحيح بخاري، ج8، ص26 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج8، ص142 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص644 ـ مسند احمد، ج1، ص55

هم چنين قضيه خطبه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) در مسجد و تعابير ديگري كه در نهج البلاغه و جاهاي ديگري كه اميرالمومنين (عليه السلام) اينها را خليفه مشروع نمي دانستند. از اول تا آخر نهج البلاغه، ده ها خطبه در اين زمينه است.

سوال آقاي ملازاده از استاد حسيني قزويني

سوال من از آقاي قزويني اين است كه آن علي اي كه آقاي قزويني درست كرده اند، غير از آن علي است كه بقيه مسلمين مي شناسند؟ اگر مشروع نمي دانست، با آنها بيعت نمي كردند و فرزندانش را به اسم آنها نمي گذاشتند و با آنها همكاري نمي كردند و رئيس پليس ابوبكر نمي شدند و ناصح و دوستدار آنها نمي شدند و بعد از او، نه خودش، بلكه حسنين و اكثر اهل بيت همين سنت را در ميان آنان جاري نمي كردند. لذا آنچه را كه شما ذكر مي كنيد، به نظر من اوهام خودتان است. همچنان كه در تلخيص شافي شيخ طوسي است، وقتي از اميرالمومنين (عليه السلام) سوال شد كه شما وصيت نمي كنيد؟ گفت:

ما أوصي رسول الله صلي الله عليه و آله فأوصي و لكن إن أراد الله بالناس خيرا، فسيجمعهم علي خيرهم، كما جمعهم بعد نبيهم علي خيرهم.

پيامبر (صلي الله عليه و آله) وصيت نكرد كه من وصيت بكنم. اگر خداوند بخواهد، هم چنان كه بعد از پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر خير جمع شان كرد، بعد از من هم همين كار را خواهند كرد.

جواب استاد حسيني قزويني

ايشان گفتند كه اگر مشروع نمي دانستند، بيعت نمي كردند. من اين سوال را از ايشان دارم: در طول اين 6 ماه كه اميرالمومنين (عليه السلام) به نص صريح صحيح بخاري و صحيح مسلم آورده است:

اميرالمومنين (عليه السلام) و هيچ يك از بني هاشم، تا وقتي حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) زنده بود، بيعت نكردند.

اين قطعي است و هيچ راه گريزي از آن و راه خدشه نيست.

بيعت حضرت علي (عليه السلام) با خلفاء

اما اين كه ايشان گفت بيعت كردند، در منابع اهل سنت اين بيعت آمده است؛ ولي در منابع، شيعه، يك سند، حتي نيمه صحيح و موثق هم كه نشانگر اين بيعت باشد، نداريم. برخي روايت مرسل و ضعيف و موضوع و مرفوع داريم كه بزرگان ما همه جواب داده اند. مرحوم شيخ مفيد (ره) در فصول المختاره، صفحه 56 مي فرمايد:

و المحققون من أهل الإمامة يقولون: لم يبابع علي ساعة قط.

محققين از اماميه و شيعه بر اين عقيده اند: حضرت علي (عليه السلام) حتي يك ساعت هم با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت نكرد.

نام گذاري فرزندان حضرت علي (عليه السلام) به نام خلفاء

اين كه ايشان گفت: چرا بچه هايش را به نام آنان نام گذاري كرده است؟ اين را ما مفصل جواب داديم. آن اسامي در آن زمان، اسامي مرسومي بوده و ارتباطي به خلفاء نداشته است. از طرف ديگر هم، يكي از صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، عثمان بن مظعون است و صراحت دارد آقا اميرالمومنين (عليه السلام) كه من به خاطر علاقه ام به عثمان، اسم فرزندم را عثمان گذاشته ام. نسبت به عمر هم مي گويد: خود عمر اين نام گذاري را كرده است. نسبت به ابوبكر هم كه أبوبكر، كنيه است؛ نه نام.

اين قضايا در طول تاريخ مطرح بوده است. چطور شد كه نزديك به 25 مورد از صحابه، نام شان عمر بوده و 26 مورد نام شان عثمان بوده و دو يا سه مورد هم ابوبكر بوده است، از كجا معلوم اگر اميرالمومنين (عليه السلام) عثمان يا عمر گذاشته، بخاطر علاقه شان به ساير صحابه نبوده است؟

حضرت علي (عليه السلام)، رئيس پليس خلفاء؟

اما اين كه رئيس پليس او بودند، اينها از دروغ هاي تاريخ است. اميرالمومنين (عليه السلام) هيچ وقت رئيس پليس ابوبكر و عمر و عثمان نبوده است، بلكه عملا و قولا، اعمال اينها را كاملا رد مي كرده است. اينهمه خطب نهج البلاغه و روايات متعدد ديگر از منابع اهل سنت داريم كه آقا اميرالمومنين (عليه السلام)، اصلا خلافت عمر و ابوبكر را مشروع نمي دانستند.

سوال استاد حسيني قزويني از آقاي ملازاده

سوال من از آقاي آقاي ملازاده اين است كه اين عزيزان بر اين باورند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كسي را به عنوان خليفه معين نكرد و مردم آمدند جناب ابوبكر را خليفه معين كردند. اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خليفه معين نكرد و قرآن هم مي گويد:

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (أحزاب/21)

پس چرا آقاي ابوبكر، عمر را به عنوان خليفه معين كردند؟ اگر كار ابوبكر درست بوده، پس بايد كار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نادرست باشد، اگر كار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) درست بوده، پس كار ابوبكر بايد نادرست باشد؛ همچنين عمر نسبت به عثمان.

جواب آقاي ملازاده

اولا: افسانه عدم بيعت حضرت علي (عليه السلام) را ردّ مي كنم از گفته خود حضرت علي (عليه السلام)، همچنان كه در شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، جلد 6، صفحه 48 آمده است:

وقتي از حضرت علي (عليه السلام) سوال شد كه چرا مسلمانان ابوبكر را خليفه انتخاب كردند؟ جواب داد:

و أنا لنري أبا بكر أحق الناس بها، إنه لصاحب الغار و ثاني إثنين.

ما ابوبكر را شايسته ترين مردم بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي دانيم، او يار غار و ثاني إثنين بود.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) او را به نماز دستور داد و زنده بود.

بسياري از شبهات مطرح شد و جواب داده نشد مانند حديث غدير.

ثانيا: جواب سوال ايشان كه: چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خليفه تعيين نكرد و ابوبكر خليفه تعيين كرد؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اگر تعيين مي كرد، شرع مي شد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خدا بود و اگر ابوبكر تعيين مي كرد، شرع نمي شد و اجتهاد شرعي خودش بود. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اگر خودش تعيين مي كرد، بايد تا روز قيامت وراثتي مي شد و اين كار شاهان مي شد؛ اما ابوبكر آنچه را كه خودش بهتر مي دانست كه بهترين فرد امت بود، پيشنهاد كرد، نه اين كه تعيين كرد. اگر مردم با عمر بيعت نمي كردند، خلافت او شرعي نمي شد؛ چون خلافت زميني است، نه آسماني. هم چنان كه خود حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايد:

إنه بايعني القوم الذين بايعوا أبابكر و عمر و عثمان.

قوم و گروهي با من بيعت كردند كه با ابوبكر و عمر بيعت كردند.

فإن اجتمعوا علي رجل و سموه إماما كان ذلك لله رضي، فإن خرج من أمرهم خارج بطعن أو بدعة ردوه إلي ما خرج منه، فإن أبي قاتلوه

اگر با كسي بيعت كنند، رضاي خداوند در آن است؛ رضاي آنها، رضاي خداست. اگر كسي بر آنها خارج شود و طعنه بزند، بايد او را به بيعت بازگرداند و إلا بايد او را كشت.

نهج البلاغه، نامه 6

اين آراء و انديشه شما را اگر حضرت علي (عليه السلام) مي ديد، بايد محاكمه تان مي كرد. اين رأي حضرت علي (عليه السلام) است در نهج البلاغه. پس خود حضرت علي (عليه السلام) ـ به اتفاق تاريخ و مورخان جديد و قديم ـ بيعت كرده است؛ ولي شما اين متواترات را منكر هستيد و آنچه را كه شما خوش تان مي آيد را مي آوريد. من سند از كتاب هاي شما مي آورم و شما مي گوييد كه ضعيف است؛ ديمي نبايد عمل كرد.

سوال آقاي ملازاده از استاد حسيني قزويني

سوال من اين است كه چرا چيزي به نام امامت و وصايت را خود علي (عليه السلام) مطرح نكرد؟ آنچه را كه از حديث غدير مي گويند، ده ها ائمه آن را باطل مي دانند و برخي صحيح مي دانند. چرا شما از خود حضرت علي (عليه السلام) امامي تر هستيد؟ چرا اين باور در ابتداء سرّي بود و بعدها ادامه پيدا كرد؟ چرا در ابتداء براي حضرت علي (عليه السلام) بود و بعد نوبت 12 نفر شد؟ عبدالله بن سبأ وقتي وصيت را مطرح كرد، مخصوص حضرت علي (عليه السلام) كرد و بعد آمدند كساني ديگر مانند شيطان الطاق و ديگران تعميم دادند به بقيه اهل بيت (عليهم السلام). حتي خود حضرت علي (عليه السلام) نمي دانست كه امام از طرف خداست.

جواب استاد حسيني قزويني

البته من اين نكته را بگويم كه همان اول هم بنا شد احترام و ادب را داشته باشند و نسبت به مومن الطاق، شيطان الطاق گفتن، دون شأن ايشان است و ما هم مقابله به مثل نمي كنيم و:

وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا (فرقان/63)

مومن الطاق، از شخصيت هاي بزرگ و از صحابه جليل القدر امام صادق (عليه السلام) هستند و دودمان بني أميه از او به شيطان الطاق تعبير مي كنند.

در رابطه با حديث غدير كه ايشان اشاره كردند بسياري از ائمه آن را باطل مي دانند، من نمي دانم مرادشان از اين ائمه چه كساني است؟ با اين كه در صحت و متواتر بودن اين روايت، اكثريت بزرگان اهل سنت اين نظر را دارند؛ حتي آقاي ضياء الدين مقبلي در كتاب الأبحاث المسببة في السنون المتعددة، جلد 2، صفحه 30 مي گويد:

إن لم يكن معلوما، فما في الدين معلوم.

اگر بنا باشد ما در قضيه غدير شك كنيم و بگوييم قطعي نيست، چيزي براي ما در شرع قطعي نمي ماند.

ميرزا محمد بدخشاني در كتاب نزل الأبرار، صفحه 54، طبع قديم مي گويد:

حديث صحيح مشهور و لم يتكلم في صحته الا متعصب جاهد لا اعتبار بقوله.

حديث غدير، حديث صحيح و مشهوري است كه در صحت آن، جز آدم متعصب و عنودي كه اعتباري به قولش نيست، كس در آن شك نمي كند.

تمام بزرگان اهل سنت كه كتاب تواتر نوشته اند، حديث غدير را از احاديث متواتر آورده اند.

خود ابن كثير دمشقي صراحت دارد:

قال شيخنا الحافظ ابو عبد الله الذهبي: الحديث متواتر، أتيقن أن رسول الله قاله.

استاد ما آقاي ذهبي مي گويد: حديث غدير متواتر است و يقين دارم كه رسول الله آن را گفته است.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج5، ص233

آقاي سيوطي در كتاب الأحاديث المتواترة اين حديث را آورده است و عده اي از بزرگان اهل سنت مانند ابن عبد البر، حاكم نيشابوري، ترمذي و ذهبي و طحاوي و ...، همه اينها صراحت دارند بر اين كه حديث غدير، حديث صحيحي است و اين طول و تفسيري كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در آن سه روز آنجا داد، مطلب كاملا تمام است و احتياجي ندارد به اين كه بگوييم برخي ائمه آن را قبول ندارند. اي كاش! نام برخي از اين ائمه را ايشان با مدرك نام مي بردند تا ببينيم در برابر ذهبي و ابن حجر و ... مي توانند قرار بگيرند؟!


Share
81 | عمر ملا زاده | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٢٦ مهر ١٣٨٨ |
من سالهاي سال در جهالت بودم ولي خداوند كمك كرد و و نور ايمان و تشيع به قلبم تابيده شده اكنون من پشتوانه هايي به اسم اهل بيت دارم كه هيچگاه مرا تنها نميگذارند خدايا مرا به خاطر روزهايي كه در پشت تعصب سني از درك حقايق شيعه محروم بودم مرا ببخش
82 | momen abdullah | Malaysia - Kuala Lumpur | ١٢:٠٠ - ٢٦ آبان ١٣٨٨ |
جناب عثمان محمدي

تاکنون نام سياه چاله فضايي را شنيده اي؟ مي‌داني که در اطراف اين سياه چاله‌ها فضا و زمان خم مي‌گردد؟ مي‌داني که زمان در آنجا متوقف مي‌شود؟ مي‌داني حتي نور از آنجا گريزي ندارد؟

حال بنده از شما مي‌پرسم:
چگونه ممکن است خالق سياه چاله هاي فضايي داراي بدني باشد که نور به آن برخورد کند و بعد به چشم شما برسد؟؟؟؟؟

آيا غير از اين است که شما اهل سنت اعتقاد داريد که در قيامت با دو چشمتان ساق پاي خدا و دندانهاي او را و ... مي‌بينيد؟
اين چه خدايي است که شما مي‌پرستيد که دست چپ و راست دارد؟

عليا ولي الله
عليا حجة الله
عليا وصي رسول الله
83 | عثمان محمدي | United States - New York | ١٢:٠٠ - ٢٦ آبان ١٣٨٨ |
دوست عزيز باعرض معذرت تو گمراه شده اي اگر فرض كنيم كه تو سني بوده اي خداوندتورا با قزويني و امسال او حشر كند انشا’الله
84 | مرتضي بهلول | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٢٧ آبان ١٣٨٨ |
بنام خدا عزيزانم سرتانرا درد نياوريد.. گوش اگر گوش منو ناله اگر ناله تو انکه البته بجايي نرسد فرياد است دوست دارم نگات کنم يکبار تو دنيا اقاجون . مهدي.ع. به خدا قسم خيلي خيلي اينها .... وهابيا را مگم بدبختند از اقاياني يا اقايي که پاسخ گفته است از تمام وجودم تشکر مکنم---شيعه ايم چه تاچ سريست-------
85 | سيد ايوب | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٠٧ آذر ١٣٨٨ |
زمانه بر سرجنگ است يا علي مددي مدد به غير تو ننگ است ياعلي مددي

گشود کار دو عالم به يک اشاره توست به کار ما چه درنگ است يا علي مددي

نخستين علي بود و آخر عليست زنور علي هر دو عالم جليست

علي ذات پاک خداست زهر دو سرا شاه و فرمانرواست

علي جان به فرياد دلم رس که فريادرسي نجات دهنده هر اسير و هر بيکسي

اميد که ديده تمام بشريت به شناخت حضرت امير المومنين باز شود و واقعيتهاي دين را بفهمند.
86 | يك دوسسسسسسسسسسسسسسسسست | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٠٨ آذر ١٣٨٨ |
مناظره که اينا گذاشتن ناقص است اينا جاهاي اصلي نذاشتن
87 | عبدا المتين | United Kingdom - Accrington | ١٢:٠٠ - ١٠ آذر ١٣٨٨ |
ا سلام و عليكم ورحمت الله وبركاته. انشا الله كه در پناه خداوند منان باشيد . بنده 3 سال پيش از المان در انگليس امدم .براي اولين بار در مسجد برادران شيعه داخل شدم كه برايم جالب بود. وبا يك افغاني اشنا شدم كه بعد از چند روز دوستي يك كتاب برايم داد كه با حقايق كه درگزشته اتفاق افتاده بود مصروف شدم.وخواندم .كه يكي المراجعات بود وديگرش شبهاي پشاور. به خدا گريه كردم وگريه كردم وتا هنوز هر وقت كه مصيبت بي بي زهرا س را ميخوانم اشك از چشمان من گنهكار جاري ميشود.43 سالم بود.با 5 فرزند وخانمم.مدت زياد شده از افغانستان خارج شده ام.زمان كه وطن ما توسط روس ها اشغال شد.. فهميدم ولي هر چند دير شده ولي فهميدم كه رسول خدا ص به حق فرموده بودند قران و اهل بيت.والله اين مولوي هاي اهل سنت ما نميگفتند. كه بعد رسول گرامي اسلام چه اتفاق وحشتناك رخ داده.يعني با اهل بيت نبي پاك ص كي ها وچي ظلم كرده اند.خواندم وحقايق را فهميدم.و فاميل را كه در انگليس اوردم براي شان كتاب دادم واز حقايق گزشته دردناك گفتم.همه دوستي قران واهل بيت را به دل و جان خريدند.اي برادران عزيز ام از اهل سنت بر من اشفته نباشيد ونگويد كه تو فريب خورده ي.به خدا قسم كه حقايق هم در كتب عزيزان اهل سنت نهفته است.اگر اغايان مولوي نگفتند ما كه خود ما اگر اهل تحقيق شديم ميدانم.ولي اگر تعصب وبد بيني دگر اگر يكروز به قيامت هم مانده باشد انسان حقايق را نميپزيرد.حال خيلي خوش ام كه غلام غلام غلام غلام در علي مرتضي و غلام غلام غلام در بي بي مظلومه شهيده باشيم وسلام.
88 | momen abdullah | Malaysia - Kuala Lumpur | ١٢:٠٠ - ١٤ آذر ١٣٨٨ |
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب جلال
فرض کنيم تمام اينها بلوف بوده است.
در اين صورت دو احتمال وجود دارد:
اول آنکه خداوند هيچ کسي را از طرف خود نفرستاده است. ( و يا شايد در آينده هم نفرستد).
دوم آنکه خداوند کسي را از طرف خود فرستاده است ولي مردم او نشناخته اند و اکنون هم نمي‌شناسند.

فرض اول:
پس در اين صورت خدواندي که اکنون ما از او ياد مي‌کنيم يافته عقول و تفکرات آدمي است.
انسانهايي متفکر و خلاق خود خدا را يافته اند. و سپس خود و يا عده اي ديگر ادعاي نبوت او را کرده اند. عده اي از يک خدا سخن رانده اند. عده اي ديگر از چند خدا.

براي پاسخ به اين فرض ما ناچار هستيم به طور صد در صد عقل را مبنا قرار دهيم.
اولا چند خدايي که از لحاظ عقلي کاملا باطل است. چون اين چند خدا بايد صاحب چيزي باشند که ديگري صاحب نيست وگرنه چرا ذات جدا دارند؟ نقص داشتن هم يعني نقض خدايي.
دوما افرادي هم که ادعا مي‌کنند خدايي نيست جز به زبان خود نمي‌گويند چون تمام افراد بلااستثناء معتقد به وجود موجود و يا موجوداتي «هميشگي» «مستقل از بقيه» «قائم به ذات» هستند.
چنانچه تمام آتئيست ها به «قائم به ذاتهايي» به نام «احتمالات» «تغيير» «ظرف» «جز و کل» معتقد هستند که در واقع معبود آنها است.

سوما
واضح است که تنها گزينه عقلاني وجود يک موجود قائم به ذات و مستقل از بقيه و ابدي و ازلي است که خالق زمان و مکان است.

تا اينجا چيزي که مسلم است اين است که عده کثيري با استفاده از عقل خود به خطا رفته اند.
چنانچه کشتار بيش از صد ميليون انسان بيگناه بوسيله کمونيست هاي ملعون خود بهترين گواه خطا رفتن کساني است که ادعاي يافتن حقيقت به وسيله عقل را داشته اند.

بازهم تکرار مي‌کنم که تمام عقول به وجود موجود قائم به ذات و هميشگي شهادت داده اند و مي‌دهند فقط در شناخت کامل تر او است که با هم دچار تعارض مي‌شوند.
خداي کمونيست ها يعني احتمالات واجد صفات کامل و عاليه الله نيست.
چنانچه خداي پيروان عمر نيز داراي نقص است بدليل ارسال کتابي بدون ارسال مفسر کلمات و نوشته هاي آن.

چرا شناخت ذات او از عهد عقل خارج است؟ چون عقل مخلوق و مربوب او است. و مربوب را هيچگاه توان شناخت رب نيست.
پس ناچار مي‌آيد که خالق خود را به عقل معرفي کند.

عقلي که توانايي درک يک جسم پنج بعدي را ندارد. عقلي که توانايي احاطه کامل بر اعداد را ندارد. عقلي که توانايي درک مکانيک خارج از فضا و زمان را ندارد. هيچگاه نمي‌تواند به شناخت کامل از خدا برسد.

پس خداوند بايد به او شناخت و آگاهي عنايت کند.
اين يعني نبوت. پس نبوت بايد باشد. چراکه جز از نبوت طريق ديگري براي حرکت به سوي شناخت خداوند نيست.

فرض دوم: انبياء آمده اند ولي ما آنها را گم کرده ايم.
جدا از وظيفه فوق العاده سنگيني که بر ما لازم مي‌آيد تا در زمين جستجو کنيم و انبياء واقعي و يا نوشته هاي آنها را بيابيم اين فرض تناقض دارد با رحمانيت خداوند.

خداوند محال است که از بنده خود چيزي بخواهد که ماوراء توانايي او است.
خداوند رحمان و حکيم نه تنها بايد نبي را بفرستد بلکه بايد موجبات شناسايي او را نيز فراهم کند.

***************************
جناب جلال
آيا به نبي غير بشر معتقد هستيد؟

عليا ولي الله
عليا حجة الله
عليا وصي رسول الله
89 | جلال | United States - New York | ١٢:٠٠ - ١٤ آذر ١٣٨٨ |
به عقيده من اينهايي كه گفته اند ماازطرف خدا اومده ايم يكسره بلوف بوده است زيراهم كتابهايشان هم گفتارشان وهم كردارشان سراسرتناقض است
90 | سعيد علي پور 17471 | Iran - Shiraz | ١٢:٠٠ - ٢١ آذر ١٣٨٨ |
جناب اقاي ملازاده جناب عالي به خدا به اخرت ايمان دارين و اعتقاد دارين که وهابيت بر حق است شيعه همين اعتقاد دارد دانشمندان شيعه بارها اعلام کرد ه اند ما حاضريم کهبا دانشمندان اهل تسنن مخصوصا وهابيت مناظره کنيم ايا بهتر نيست بجاي نشتن پشت تلوزيون و اينطور شعار دادن بياييد و با دانشمندان حوزه بحث کنيد ؟تا حقايق براي همه آشکار شود ؟ شما پس مدتي مثل همه انسا نها خواهيد مرد اگر راه شما اشتباه باشد آيا
مسئوليت اين همه انسان به گردن ميگيريد؟ 25/12/1430
91 | سيدوحيدمعصومي | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٢٩ آذر ١٣٨٨ |
با سلام خدمت شما مسئولين موسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر (عج). برادران اهل سنت لطف كنند به اين سوال بنده جواب دهند كه چطور مي شود كه ابوبكر حق دارد نگران امت اسلامي باشد و براي خود و به راي خود عمر را خليفه بعد از خود قرار دهد ولي پيامبر حق چنين كاري ندارد؟؟!! نستجير بالله شايد جناب ابوبكر عاقلتر از رسول خدا بود كه براي جلوگيري از نزاع و تفرقه چنين كاري كرد . برادران اهل سنت خودتان را به خواب نزنيد. شما و ما در اينكه علي (ع) بافضيلت ترين فرد امت و داناترين فرد امت پس از رسول خدا بود هيچ شكي نداريم ولي چطور ميشود كه عمر طبق اسناد خودتان جواني حضرت علي را بهانه اي براي غصب خلافت و حق ان حضرت مي داند. اخه مگه شما معاويه را عادل نمي دانيد . پس چرا يزيد سي و چند ساله را پس از خودش خليفه قرار مي دهد؟ ايا يزيد جوان نبود؟؟ تورو خدا كمي با وجدان بيدار قضاوت كنيد. از شما مسئولين دلسوز اين موسسه تقاضا دارم كه نامه محمد بن ابوبكر كه در ماجراي جنگ صفين به معاويه (لعنت الله) نوشته را روي سايت قرار دهيد تا مخاطبان فهيم شما ببينند كه محمد بن ابوبكر صحابي معروف اميرالمومنين و فرزند ابو بكر چگونه به حق علي (ع) اعتراف ميكند و بر غصب خلافت توسط پدرش صحه ميگذارد و جالبتر اينكه معاويه نيز در جواب او به حق علي (ع) اعتراف مي كند و ابوبكر و عمر را خائن ميخواند . علامه عسكري (رحمت الله عليه) اين نامه را در جلد اول كتاب معالم المدرستين اورده كه منابع ان نيز از خود اهل تسنن است.
92 | فرشيد | Iran - Bandar Abbas | ١٢:٠٠ - ٠٧ دي ١٣٨٨ |
خوب بود
93 | momen abdullah | Malaysia - Seri Kembangan | ١٢:٠٠ - ١٩ بهمن ١٣٨٨ |
جناب سامي
بنده از خدمت شما چند سوال دارم.

خالق و رب بدن شما کيست؟ الله متعال و يا معاويه؟
خالق و رب پرندگان کيست؟ الله متعال و يا معاويه؟
خالق و رب دريا کيست؟ الله متعال و يا معاويه؟
خالق و رب کهکشانها کيست؟ الله متعال و يا معاويه؟

فاطرالسماوات و الارضين کيست؟ الله متعال و يا معاويه؟
نازل کننده باران بر زمين و روياننده گياهان کيست؟ الله متعال و يا معاويه؟
زنده کننده و ميراننده کيست؟ الله متعال و يا معاويه؟
رازق جنبندگان کيست؟ الله متعال و يا معاويه؟

عالم به کل شي کيست؟ الله متعال و يا معاويه؟
قدرتمند اعلي کيست؟ الله متعال و يا معاويه؟
رب العامين کيست؟ الله متعال و يا معاويه؟
مالک يوم الدين کيست؟ الله متعال و يا معاويه؟

اگر جواب شما الله است :
>>>>>> پس چرا انتخاب خليفه الله را به جاي خدا به معاويه هندمادر انتساب مي‌دهيد؟؟؟؟ <<<<<
يعني الله متعال و علي و اعلي و عظيم توانايي انتخاب خليفه براي خودش را نداشته است؟؟؟؟

آخر شما روي شرک را هم سفيد کرديد!!!

آخر اين معاويه در مقابل خداوند قهار و رب العالمين که بوده است که براي خاتم رسولان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) خليفه انتخاب کند؟؟؟؟؟

پرنده‌اي را خلق کرده بود؟ ماهي دريا را رزق مي‌داد؟ نازل کننده باران بود؟ فصل هارا از پي هم مي‌آورد؟ عالم بود؟ دانشمند بود؟ محبوب قلوب بود؟
چه بود؟ مردک چه بود؟ قاتل چه بود؟ خونريز چه بود؟ خونخوار چه بود؟

چه کاره بود که شما انتخاب خليفه خدا و رسول او را به او نسبت مي‌دهيد؟؟؟؟؟
تا کي معاويه را شريک خدا در انتخاب خليفه او قرار مي‌دهيد؟
آخر پرستش معاويه تا چه زماني؟

والله بالله تالله شرک است شرک است شرک است انتخاب خليفه را به معاويه نسبت دادن.
والله بالله تالله کفر است نفاق است ظلم است جنايت است حماقت است انتخاب خليفه را به معاويه نسبت دادن.

********************
اگر نسبت نمي‌دهيد پس به چه حقي با اينکه مي‌دانيد او اين عمل زشت را انجام داد بازهم او را خال المومنين مي‌ناميد؟

عليا ولي الله
عليا حجة الله
عليا وصي رسول الله
94 | سامي | Iran - Kish | ١٢:٠٠ - ١٩ بهمن ١٣٨٨ |
مشرکان در جواب بيامبر ميگويند :ما انها را عبادت نميکنيم مگر براي اينکه مقداري ما را به بارگاه الهي مقرب و نزديکتر سازند(الزمر ايه 3) در کتاب عقايد اماميه للمظفر ص 99-98دارالغدير,بيروت1393 هجري در مورد امامان چنين گفته شده:انها دروازههاي بارگاه الهي و راههاي رسيدن به ايشان هستند0 انها همانند کشتي نوح ميباشند,هر کس بر ان نشيند نجات مي يابد و هر کس از ان اعراض ورزد غرق ميگردد و در بحارالانوار مجلسي 26)334-319 دعاي بيامبران به سبب توصل جستن به امامان مستجاب ميشد. سوره ي نحل ايه 20و21و22:و معبوداتي که جز خداوند انها را ميخوانند,نه تنها توانايي افريدن چبزي را ندارند بلکه خودمخلوق و افريده شده هستند,انان مردگاني اند که هيچ اثري از حيات و زندگي در انها وجود نداردو نميدانند کي مبعوث و برانگيخته خواهند شد و معبود بر حق شما معبودي يگانه و يکتاست. الاعراف 194:جز خداوند ساير کساني که انها را ميخوانيد بندگاني همچون شما هستند اگر شما راست ميگوييد بس از انها بخواهيد دعاها و خواسته هايتان را مستجاب کنند. سوره زمر:ايا خدا براي شما کافي نيست؟ دوستان عزيز فرق ما با مشرکان در چيست مشرکان با وجود اينکه خداوند يکتا را قبول داشتند با توصل به بتهاي خود(که انسانهاي خوبي بودن)و با شريک قرار دادن خداوند شرک ميورزيدند اين مسيله به حدي با اسلام تناقض داشت که بيامبر اکرم اساس بت برستي و شرک را نفي کرد و نيامد از مشترکات که همان اعتقاد به خالق يکتا بو د شروع کند.

پاسخ:
جناب سامي عزيز
فرق توسل شيعيان با توصلي که شما از آن سخن مي گوئيد در اين است که خداوند وساطت بت ها را که ساخته خود انسان ها بود ، قبول ندارد ؛ اما به وساطت اهل بيت عليهم السلام و توسل به آن ها دستور داده است . پس خواستن از بت ها «من دون الله» است و درخواست از اهل بيت عليهم السلام «من الله» .
فرق ما با شما در اين است که فکر مي کنيد که وقتي پيامبران مردند، همه چيز براي آن ها پايان يافته است ؛ در حالي که از ديدگاه ما آن ها همگي زنده هستند و در نزد پروردگارشان روزي مي خورند ؛ پس مردگاني نيستند که هيچ اثري از حيات و زندگي در آن ها وجود نداشته باشد .
فرق ما با مشرکان در اين است که آن ها بت ها را مي پرستيدند ؛ ولي ما پيامبران و اهل بيت را نمي پرستيم ؛ بلکه آن ها را بندگان خاص خداوند و طبق نص صريح آيه قرآن کريم خليفه خداوند در روي زمين مي دانيم .
اگر توسل (به قول شما توصل) شرک باشد، خليفه دوم شما عمر بن الخطاب که همواره به اصحاب پيامبر متوسل مي شد ، بايد مشرک باشد ! آيا شما چنين مطلبي را مي پذيريد ؟
براي اطلاع بيشتر در باره توسل به آدرس ذيل مراجعه فرماييد :

http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=87

موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
95 | حقيقت جو | Japan - Chiyoda | ١٢:٠٠ - ٢٠ بهمن ١٣٨٨ |
سلام عليکم من تا بحال صداي ملازاده را نشنيده بودم اما در موردش شنيده بودم اما به نظر من هر کس حرفهاي اين ??? را بشنود به مذهب او هم پي مي برد الحمدلله که استاد قزويني با استناد به ادله هاي بسيار قوي از کتابهاي خودشان چنان بر او ضربه زدند که جاي هيچ حرف و سخني باقي نماند البته در ??? اين مردک هيچ شکي نيست اما شنوندگان اين مناظرات خود به راحتي تشخيص ميدهند که مثل هميشه حق با شيعه است و خدا هم با حق است اين مناظره نشاندهنده اين است که اهل سنت يا طرف حق را تا کنون به دليل اغفال علمايشان (امثال ملازاده ها) نشناخته اند يا تعمدآ طرف باطل را گرفته اند. واقعا عقل چيز خوبي است. نميدانم اهل سنت به چه چيزهائي افتخار ميکنند؟! خدانگهدار
96 | عليرضا | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٢١ بهمن ١٣٨٨ |
سلام با تشكر از دست اندر كاران بنده قسمتي از مناظره ي سلطان الواعظين شيرازي با حافظ محمد رشيد را ذكر مي كنم. حافظ(اهل سنت):حاجت خواهي از غير خدا شرك است. واعظ(شيعه):عزيزم! اگر حاجت خواستن از غير خدا شرك است كه همه ي عالم و آدم مشرك هستند! آيا انبيا از مردم كمك نمي گرفتند؟ آيا حضرت سليمان براي آوردن تخت بلقيس از مخلوق كمك نخواست؟ آيا شما براي رفع حوائج روز مره از مردم كمك نمي گيريد؟ وقتي ما مي گوييم يا علي ادركني، در واقع از ايشان درخواست كمك مي كنيم و به وسيله ي ايشان به خدا توجه مي كنيم. حافظ: چرا شما شيعه ها به دنبال وسيله هستيد؟ چرا مستقيما از خود خدا حاجت طلب نمي كنيد؟ واعظ: حاجت خواهي مستقيم از ذات باريتعالي نيز مورد توجه ما هست ولي اينكه چرا ما به دنبال وسيله هستيم ، بر اين اساس كه خداوند متعال در آيه ي 35 سوره ي مائده به مومنان فرموده است:( وابتغوا اليه الوسيله)، مي بينيد كه ما طبق فرمايش پيامبر اسلام(ص) خاندان آن حضرت را وسيله ي تقرب خود به سوي الله مي دانيم. حافظ: در كجا پيامبر (ص) چنين دستوري داده اند؟ واعظ: حضرت زهرا سلام الله عليها فرمود:"حمد مي كنم خدايي را كه از پرتوي نور عظمتش اهل آسمان و زمين بندگي مي كنند و ذات اقدس او هدف تمامي وسائل مي باشد، و ماييم وسائل در ميان خلق."(شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد،16/211 نامه 45) و نيز در حديث معروف ثقلين از قول رسول اكرم آمده است كه:"اگر به عترت من متمسك شويد هرگز گمراه نخواهيد شد."(صحيح المسلم،4/1843 ج 36، كتاب فضايل الصحابه، و ابي داوود در سنن 2/185 و ...) در مورد صحيح بودن حديث ثقلين ابن حجر متعصب مي نويسد:"اين حديث از طريق بيست نفر از اصحاب رسول خدا نقل شده است."(صوائق المحرقه، ابن حجر مكي ص150،باب 11، فصل 1، آيه 4) واما يكي ديگر از دلايل ما در جواز توسل به اهل بيت (ع) حديث بسيار معتبر سفينه است كه بيش از صد نفر از علماي شما به آن اقرار دارند. رسول اكرم (ص) فرمودند:"جز اين نيست كه مثل اهل بيت من در ميان شما مثل كشتي نوح است، هر كه بر آن سوار شود نجات مي يابد و هر كه از آن سرپيچي كند هلاك مي شود."(صوائق المحرقه،ابن حجر مكي،ص152،باب11،فصل1،آيه7.و احمدبن حنبل در فضائل الصحابه،2/987ح 1402). همچنين در تاريخ مظبوط است كه خليفه ي دوم هم متوسل مي شده است. بخاري از قول عمر نقل كرده است كه او مي گفت:" پروردگارا ما به وسيله عموي پيامبرت به سوي تو توسل مي جوييم تا به ما باران بدهي." پس بنا به قول شما خليفه ي دومتان هم مشرك و غير موحد بوده است.آيا شما كاسه ي داغتر از آش شده ايد؟ حافظ: شيعيان مرده پرستي مي كنند. روزي هزاران شيعه در مقابل قبور صورت بر خاك مي نهند و سجده مي كنند. آيا اين كار شرك نيست؟شيعيان كه به درب حرم امامان خود مي رسند سجده مي كنند. آيا اين عمل شرك نيست؟ واعظ: اولا بوسيدن با سجده كردن فرق دارد.خدا را گواه مي گيرم كه وقتي به ديدن قبر ابو حنيفه رفته بودم و مي ديدم كه سني ها از روي محبت به خاك مي افتند، اصلا چنين قضاوتي را نمي كردم. ثانيا اين را بدانيد كه سجده اگر بدون نيت عبوديت باشد شرك نيست. سجده ي برادران يوسف و سجده ي ملائكه بر حضرت آدم(ع) از اين قبيل بوده است. و اما جواب جناب آقاي حافظ، مگر شما آيه 169 سوره ي آل عمران را نخوانده ايدكه مي فرمايد:"( و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احيا’ عند ربهم يرزقون)" اگر ما در مقابل قبور مي ايستيم و حرف مي زنيم، با مردگان تكلم نمي كنيم بلكه با زندگان حقيقي راز دل مي گوييم. از نظر ما و از منظر خداوند متعال حضرت اميرالمومنين علي (ع) و حضرت سيد الشهدا كه جان خود را در راه دين فدا نمودند تا بني اميه و يزيد پليد نتوانند اساس دين را از بين ببرند زنده هستند و صحبتهاي ما را مي شنوند و وسيله ي تقرب ما به پرورد گارمان مي باشند. باز هم تكرار مي كنم اگر عمق تفكرات خود را افزايش دهيد هرگز دچار اين شبهات نمي شويد. با تشكر و التماس دعا اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
97 | سعيد | Iran - Vazvān | ١٢:٠٠ - ٢٦ بهمن ١٣٨٨ |
با توجه به اينکه سايت megaupload فيلتر شده بنده فيلم مناظره رو روي سايت rapidbaz روي اکانت شخصي دانلود کردم. دوستان مي تونند فيلم رو از لينک زير دريافت کنند: دوستان دقت کنند که اين فيلم داراي فرمت خاص ivr هستش که مخصوص مناظره ها ايجاد شده و فقط چند تا برنامه ي خاص از قبيل real player قابليت اجراي فيلم رو دارند حجم فيلم 245 مگابايت لينک دانلود http://s55.us.rapidbaz.ir/get/_x7tC/monazere_qazwini-moradzehi_070808.ivr دوستاني که فيلم رو دانلود مي کنند لطفا براي حمايت از من روي لينک زير هم کليک کنند: http:
apidbaz.ir/from/476
98 | سعيد | Iran - Vazvān | ١٢:٠٠ - ٢٦ بهمن ١٣٨٨ |
بنده يک سوالي از برادران اهل سنت دارم و مي پرسم باشد که پاسخ گو باشند:

عالمان شما اقرار کرده اند به سخن سخيف عمر آنجا که در پايان عمر حضرت ختمي مرتب رسول الله قلم و کاغذ خواستند تا بنويسند آنچه را بعداً عمر و ابوبکر منکر شدند اما آن عمر گفت "ان الرجل ليحجر"


علماي شما اين جمله ي عمر را مايه ي کفر او دانستند اما گفتند چون خليفه بود بايد پايبند بود.


از اين قبيل استدالات سخيف بسيار است،

آيا برادران اهل سنت به عمر پايبند هستند؟
99 | مهدي | United States - New York | ١٢:٠٠ - ٢٣ اسفند ١٣٨٨ |
با سلام آيا بهتر نيست بجاي اينهمه جار و جنجال يک بار هم که شده کتاب "نامه اي از چابهار به قم" استاد شهيد مولانا عمر سربازي را که همه آيت الله ها و بزرگان تشيع عاجز در جواب دادن آن شده اند و اين کتاب يا نامه بلند بهانه اي شد تا شيعه تصميم بگيرد اين عالم وارسته را به شهادت برساند را بخوانيد و آنگاه تصميم گيري کنيد

پاسخ:

!!!

آيا مقصود شما سوالاتي بود كه شيعيان بيش از 10 قرن پيش به آنها پاسخ داده بودند و ديگر احتياج به پاسخ دادن نداشت ؟!

البته ما به همه دوستان توصيه مي‌كنيم تا چنين كتاب‌هايي را بخوانند و فرق بين استدلال شيعي و سني را ببينند !

وقتي اين سوالات و شبهات چندين قرن پيش جواب داده شده است ، نيازي به كشتن طرف مقابل نيست ! (البته بهتر است كمي در اخبار در مورد گروهي وهابي كه در كردستان ماموستاهاي اهل سنت را ترور مي‌كردند تا فتنه مذهبي شعله ور شود و چندي پيش نيز دستگير شدند تحقيق كنيد !)

گروه پاسخ به شبهات

100 | مجيد م علي | United Arab Emirates - Dubai | ١٢:٠٠ - ٢٣ اسفند ١٣٨٨ |
با سلام
شيعيان را متهم به تقيه ميكنند و بعد انرا كـفر يا شبيه به ان ميپندارند .
دوست عزيز اسم خودت چه عيبي داشت كه بجاي ان از اسم مهدي استفاده كردي .
در ضمن سوالات علماي شما خيلي پيش پا افتاده است .
يا علي
101 | محسن | Iran - Shahrestān-e Bandar-e Māhshahr | ١٢:٠٠ - ٢٦ ارديبهشت ١٣٨٩ |
سلام از مناظرات حضرت آيت ا... قزويني با برخي از علماي بي منطق مذاهب ديگر لذت بردم لطفا آيا سايتهاي رسمي ديگري كه امكان گفتگو باشد وجود دارد يا خير - از زاهدان
102 | ارام | Iran - Tehran | ٠٦:٣٠ - ٠٤ خرداد ١٣٨٩ |
با سلام ما هنوز هم نفهميديم که شيعه قياس را قبول دارد با نه.اگر نداريد چرا در جواب همه سوالها از قياس استفاده ميکنيد.

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

يكي از قواعد مسلم علم جدل ، اين است كه در مباحثه علمي بين دو نفر كه مباني مختلف دارند ، هر كدام مي‌توانند به مباني طرف مقابل استدلال كنند ! در بسياري از سوالات ، مخاطب و طرف مقابل ما اهل سنت هستند و لذا در بعضي از آنها ( و نه همه آنها)‌ از مباني اهل سنت استفاده شده است !

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

103 | شيعه ي علوي | Iran - Tehran | ١٩:٢١ - ١٠ خرداد ١٣٨٩ |
من به برادران اهل سنت توصيه ميكنم كليپ اثبات حقانيت شيعه در پاكستان و در مقابل وهابيون سني توسط استاد قرائتي را دانلود كنند.(در 1دقيقه و با قرآن)_براي علماي سني همان سيد 4 ساله ما آقاي طباطبايي كافي بود چه رسد به ايت الله مكارم شيرازي
104 | عبدالله | Iran - Marvdasht | ١١:٣٥ - ١٧ خرداد ١٣٨٩ |
شروع سري جديد برنامهاي دكتر ملا زاده
از شبكه آريانا افغانستان
بيبينيد واستفاده كنيد
ازنگاه كردن به شبكه هاي شرك آلو سلام هم پرهيز كنيد
105 | WaHHaBi | Iran - Tehran | ١٥:٣٣ - ١٧ خرداد ١٣٨٩ |
((وصف حال کساني که ادعاي مسلماني دارند در حالي که نامومنند و ديريست که در گمراهي آشکارند و مشرکند.)) زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نيست *** در حق ما هر چه گويد جاي هيچ اكراه نيست در طريقت هر چه پيش سالک آيد خير اوست *** در صراط مستقيم اي دل کسي گمراه نيست تا چه بازي رخ نمايد بيدقي خواهيم راند *** عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نيست چيست اين سقف بلند ساده بسيارنقش *** زين معما هيچ دانا در جهان آگاه نيست اين چه استغناست يا رب وين چه قادر حکمت است ***کاين همه زخم نهان هست و مجال آه نيست صاحب ديوان ما گويي نمي‌داند حساب *** کاندر اين طغرا نشان حسبه لله نيست هر که خواهد گو بيا و هر چه خواهد گو بگو *** کبر و ناز و حاجب و دربان بدين درگاه نيست بر در ميخانه رفتن کار يک رنگان بود *** خودفروشان را به کوي مي فروشان راه نيست هر چه هست از قامت ناساز بي اندام ماست *** ور نه تشريف تو بر بالاي کس کوتاه نيست بنده پير خراباتم که لطفش دايم است *** ور نه لطف شيخ و زاهد گاه هست و گاه نيست حافظ ار بر صدر ننشيند ز عالي مشربيست *** عاشق دردي کش اندربند مال و جاه نيست لعن الله قاتليک و ظالميک يا زهرا (سلام الله عليها). ؟؟؟؟
106 | مشفق | Iran - Isfahan | ٠٩:٤٦ - ٢٦ تير ١٣٨٩ |
سلام

منهم خيلي مناظرات جالب دارم با عنواهاي مختلف اگر دوست داشتيد ارسال كنم جمع بندي و همينجا آپ كنيد


موفق باشيد

107 | محمد امين | Iran - Tehran | ٢١:٤٣ - ٢٢ مرداد ١٣٨٩ |
امام جعفر صادق با صراحت در پيشگاه مردم و آنها که وي را ديده‌‌اند و با وي همنشيني کرده‌اند و آنهايي که سخنانش را شنيده‌اند و او را نديده‌اند، اعلام مي‌کند و آشکارا مي‌گويد که: «قسم به خدا من بنده‌اي بيش نيستم. و قادر به دفع ضرر و جلب منفعت نيستم، اگر خداوند به ما رحم کرد از رحمت و شفقت وي است، و اگر ما را دچار عذاب کرد از گناه خودمان مي‌باشد، قسم به خدا که ما هيچ دليلي براي خداوند نداريم و هيچ رهايي و خلاصي بجز او نداريم. و ما نيز قطعاً مي‌ميريم و داخل قبر مي‌رويم و آنگاه برانگيخته مي‌شويم و مسئول اعمال خود هستيم.... شما را شاهد مي‌گيرم که من فرزند رسول الله ص مي‌باشم و از خداوند بي‌نياز نيستم. بار الها اگر تو را اطاعت کردم به من رحم کن، و اگر دچار گناه شدم مرا شديداً عذاب کن. بحار الانوار، جلد 25، صفحه 289ء1389
108 | محمد امين | Iran - Tehran | ٢١:٤٦ - ٢٢ مرداد ١٣٨٩ |
شما که ادعاي علم غيب داشتن امامان رو داريد ببينيد و بينديشيد:
امام جعفر صادق با صراحت در پيشگاه مردم و آنها که وي را ديده‌‌اند و با وي همنشيني کرده‌اند و آنهايي که سخنانش را شنيده‌اند و او را نديده‌اند، اعلام مي‌کند و آشکارا مي‌گويد که: «قسم به خدا من بنده‌اي بيش نيستم. و قادر به دفع ضرر و جلب منفعت نيستم، اگر خداوند به ما رحم کرد از رحمت و شفقت وي است، و اگر ما را دچار عذاب کرد از گناه خودمان مي‌باشد، قسم به خدا که ما هيچ دليلي براي خداوند نداريم و هيچ رهايي و خلاصي بجز او نداريم. و ما نيز قطعاً مي‌ميريم و داخل قبر مي‌رويم و آنگاه برانگيخته مي‌شويم و مسئول اعمال خود هستيم.... شما را شاهد مي‌گيرم که من فرزند رسول الله ص مي‌باشم و از خداوند بي‌نياز نيستم. بار الها اگر تو را اطاعت کردم به من رحم کن، و اگر دچار گناه شدم مرا شديداً عذاب کن. بحار الانوار، جلد 25، صفحه 289


امام رضا، در دعايش مي‌گويد: «پروردگارا من از حول و قوت به تو پناه مى‌برم، پس هيچ حول و قوتى جز بسوى تو نيست. بارالها من از کساني که چيزهايى به بما نسبت داده‌اند كه در ما نيست، بيزارم. بارالها من از کساني که چيزهايي را که حتّي در نفس خود نيز نگفته‌ايم، به زبان ما مي‌بندند، بيزارم. بار الها تويي خالق و تويي امركننده، تنها تو را مي‌پرستم و تنها از تو ياري مي‌جويم. بار الها تو خالق ما و خالق اجداد اوّلين و آخرين ما هستي. بار الها ربوبيّت فقط شايسته توست و الوهيّت لايق تو مي‌باشد. پس بر مسيحياني که عظمت تو را کم کردند، لعنت بفرست. بار الها ما بندگان تو و فرزندان بنده‌هاي توئيم، مالک هيچ نفع و ضرر و مرگ و زندگي و برانگيخته شدن براي خود نيستيم. بارالها آنهائي که مي‌پندارند ما سرورشان هستيم ما به وسيله تو از آنها بيزاري مي‌جوئيم، و آنهائي که فکر مي‌کنند مردم به طرف ما مي‌آيند و رزقشان برعهده ماست، [ما مانند برائت عيسي ؛ از مسيحيان] از آنها اعلام برائت مي‌کنيم. پروردگارا ما آنها را بدانچه که مي‌پندارند سوق نداده‌ايم، پس به آنچه که آنها مي‌گويند ما را مؤاخذه نکن و نسبت بدانچه مي‌گويند ما را بيامرز» اعتقادات شيخ مفيد، ص 99
109 | مجيد م علي | United States - Torrance | ١٩:٠٣ - ٢٣ مرداد ١٣٨٩ |
با سلام جناب محمد امين نمي داانم شما و خانم مريم محمدي و محمد سالم الخضر به اين نتيجه رسيد كه علم غيب و افعال ديگر ائمه و انبياء بدون اذن و خواست خداوند است . وقتي متني را ميخواني كمي تعقل كن . اينقدر مثل مرده پرستهاي وهابي نباش . در ضمن به مريم خانم بگو وقتي ميخواهد اسم ائمه را بياورد حتما بنويسد عليه السلام . ========================================================= ***************************** ==== ۩========۩=======** ==== ۩========۩=======** ==== ۩==۩۩۩۩ == ۩=======** =۩== ۩==== ۩ == ۩=======** =۩۩۩۩۩== ۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩===** =۞=۞=========== ۩===** ================ ۩===** ==== ۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩۩===** ****************************
110 | سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي) | Japan - Chiyoda | ١٩:٢٩ - ٢٣ مرداد ١٣٨٩ |
کابران سني مذهب
و عاشقان عبدالرجيم زنا زاده
بهتر نيست به محل تولد اين مردک وهابي رفته و در مورد کودکي وي و برادرش سئوالاتي از ميان سالخوردگان داشته باشيد
بسيار جالب خواهد بود
وقتي همسن و سالهاي اين زنازاده از لواط با او در کودکي خبر ميدهند قيافه هاي شما اهل سنت ديدني خواهد بود

يا حق
111 | اويس | Iran - Tehran | ١٨:١٥ - ٠٢ شهریور ١٣٨٩ |
با سلام خدمت شما دوست گرامي.بنده يك مسلمان هستم و لازم دانستم كه پيرامون مطالب شما چند نكته را بيان كنم.اول بنده خواستار اين هستم كه شما اگر اهل علم هستيد بگوييد جمله علي ولي الله در كدام كتاب امده است . كافي . بحار النوار. استبصار .وسايل الشيعه ......بنده اين كتابها را ديدم و مطالعه داشتم ولي چنين مطالبي را در ان نديدم.

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي؛ در مورد علي ولي الله به تفصيل در آدرسي كه در ذيل پيوند شده سخن گفته ايم مراجعه نماييد.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
112 | محمد امين | Iran - Feyẕābād | ١٨:٥٢ - ٠٦ شهریور ١٣٨٩ |
در رابطه با حق بودن علي و معاويه فقط مي توانم بگويم .خداوند متعال تمامي شيعيان واقعي را با علي و اولادش محشور كند و تمامي سني ها را با معاويه و اولادش محشور كند
113 | بنده | Spain - Madrid | ٠٢:٣٥ - ١٩ شهریور ١٣٨٩ |
توصيف صحابه دراشعارشاعران پارسي گوي
سعدي(رح):
نخستين ابوبکر پير مريد عمر پنجه بر پيچ ديو مريد
خردمندعثمان شب زنده دار چهارم علي شاه دلدل سوار
سنايي غزنوي(رح):
افرين خداي بي همتا بر ابوبکر باد شيرخدا
صورت صدقش ازدريچه فضل ديده فاروق رابه علم وبه عدل
مولوي (رح) :
چون ابوبکر ايت توفيق شد باچنان شه صاحب صديق شد
چون عمرشيداي ان معشوق شد حق و باطل راچودل فاروق شد
چونک عثمان ان عيان را عين گشت نورفايضبودوذي نورين گشت
چون درويش مرتضي شددرفشان گشت اوشيرخدادر مرج جان


مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا ﴿29﴾

بشکست عمر پشت هژبران عجم را
بر باد فنا داد رگ و ريشه جم را ( رگ و ريشه پادشاهي ايران را(
اين عربده از کسب خلافت ز علي نيست
با آل عمر کينه قديم است عجم را

عمر کرد اسلام را آشکار بياراست گيتي چو باغ بهار


توصيف صحابه درقران
1- لكن الرسول والذين آمنوا معه جاهدوا بأموالهم وأنفسهم وأولئك لهم الخيرات وأولئك هم المفلحون (88) أعد الله لهم جنات تجري من تحتها الأنهار خالدين فيها ذلك الفوز العظيم (89) والسابقون الأولون من المهاجرين والأنصار والذين اتبعوهم بإحسان رضي الله عنهم ورضوا عنه وأعد لهم جنات تجري تحتها الأنهار خالدين فيها أبدا ذلك الفوز العظيم (100) لقد تاب الله على النبي والمهاجرين والأنصار الذين اتبعوه في ساعة العسرة من بعد ما كاد يزيغ قلوب فريق منهم ثم تاب عليهم إنه بهم رءوف رحيم (117)التوبة

2- للفقراء المهاجرين الذين أخرجوا من ديارهم وأموالهم يبتغون فضلا من الله ورضوانا وينصرون الله ورسوله أولئك هم الصادقون (8) والذين تبوءوا الدار والإيمان من قبلهم يحبون من هاجر إليهم ولا يجدون في صدورهم حاجة مما أوتوا ويؤثرون على أنفسهم ولو كان بهم خصاصة ومن يوق شح نفسه فأولئك هم المفلحون (9)الحشر


3- لقد رضي الله عن المؤمنين إذ يبايعونك تحت الشجرة فعلم ما في قلوبهم فأنزل السكينة عليهم وأثابهم فتحا قريبا (18) ومغانم كثيرة يأخذونها وكان الله عزيزا حكيما (19) الفتح





114 | momen abdullah | Malaysia - Ipoh | ١٥:١٩ - ١٩ شهریور ١٣٨٩ |
جناب بنده! پاسخ اشعار شما را قرآن مجيد داده است: «والشعراء يتبعهم الغاوون» ******* و اما دروغ عمري شما در نسبت دادن آيات خداوند به صنم صحابه: 1)) «محمد رسول الله و الذين معه أشداء على الكفار رحماء بينهم» آيا هيچ تاکنون نام «عاتکه» را شنيده‌اي؟؟ چرا عمر اين‌چنين وحشيانه با يک زن بي‌دفاع نزاع کرد؟؟ حقيقتا که عمر از جمله «رحماء بيهنم» نبود!! 2)) «) و السابقون الأولون من المهاجرين و الأنصار و الذين اتبعوهم بإحسان رضي الله عنهم و رضوا عنه» پس به نظر شما تمام انصار بهشتي هستند؟؟ عجب!! مي‌شود بفرماييد چرا ابوبکر «سعد بن عباده» را ترور کرد؟؟ 3)) راستي کاش آيات پيشين را هم نقل مي‌کردي: «ما أفاء الله علي رسوله من اهل القري فلله و للرسول و لذي القربي و اليتامي و المساكين و ابن السبيل كي لا يكون دوله بين الاغنياء منكم و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا و اتقوا الله ان الله شديد العقاب» سرنوشت اين «ما أفاء الله علي رسوله» چه شد؟؟ يا علي
115 | مجيد م علي | United Arab Emirates - Dubai | ١٧:٢٧ - ١٩ شهریور ١٣٨٩ |
با سلام جناب بند (ه )! آيا اين شعرا، علم‌شان در مورد اصحاب حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم بيشتر بوده يا نه؟؟؟ حتماً مي‌گويي نه. پس: چرا علماي شما مى‏گويند كه: عمر در جمع تعداد زيادى از صحابه خطاب به على (ع) و عبّاس عموى پيامبر (ص) گفت: شما دو نفر، ابوبكر و مرا دروغ‌گو و گنه‏كار و نيرنگ‏باز مى‏دانيد؛ «فلمّا توفّي رسول اللّه - صلى اللّه عليه وسلّم - قال أبو بكر: أنا وليّ رسول اللّه ، فجئتما . . . فرأيتماه كاذباً آثماً غادراً خائناً . . . ثمّ‏توفّي أبوبكر فقلت: أنا وليّ رسول‏اللَّه - صلى اللّه عليه وسلّم - ووليّ أبي بكر، فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً» صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 152 ، كتاب الجهاد ، باب 15 ، حكم الفئ حديث 49 . . يا جناب ابو بكر كه فرمودند: بيعت من، يك امر ناگهانى و اتفاقى بيش نبود؛ ولى خداوند ما را از شر او حفظ نمود و به خاطر جلوگيرى از فتنه به قبول خلافت تن دادم. إنّ بيعتي كانت فلتة وقى اللّه شرّها وخشيت الفتنة . أنساب الأشراف للبلاذري، ج 1 ص 590 - شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج 6 ص 47 بتحقيق محمد ابوالفضل . مزاح فرموده بودند ============================================================================= يا جناب عمر كه در مورد ابوبكر گفتند: إنّ بيعة أبي بكر كانت فلتة وقى اللّه شرّها فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه . بيعت با ابوبکر، يک امر ناگهاني بود؛ ولي خداوند ما را از شر آن حفظ کرد و اگر کسي دوباره خواست با چنين بيعتي، خليفه شود، او را بکشيد! شرح نهج البلاغة لابن أبي ‏الحديد، ج 2 ص 26، و ر.ك: صحيح البخارى، ج 8، ص 26، كتاب المحاربين، باب رجم الحبلى من الزنا؛ مسند احمد، ج 1، ص 55 . ================================================================================= يا سخنان حضرت علي عليه السلام در مورد عثمان كه فرمودند: پناه به خدا از اين شورا! در كدام زمان من با اعضاء شورا برابر بودم كه هم اكنون مرا همانند آنها پندارند و در صف آنها قرارم دهند؟ ناچار، باز هم كوتاه آمدم و با آنان هماهنگ گرديدم، يكى از آنها با كينه‏اى كه از من داشت روى برتافت و ديگرى دامادش را بر حقيقت برترى داد و آن دو نفر ديگر (طلحه و زبير) كه زشت است آوردن نام‌شان. تا آن‌كه سومى به خلفت رسيد، دو پهلويش از پرخورى باد كرده، همواره بين آشپزخانه و دست‌شويى سرگردان بود و خويشاوندان پدرى او از بنى اميه بپاخاستند و همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه‏اى كه به جان گياه بهارى بيافتد، عثمان آن‌قدر اسراف كرد كه ريسمان بافته او باز شد و اعمال او مردم را برانگيخت و شكم‌بارگى او نابودش ساخت. نهج البلاغه، خطبه 3 . خوب دقت كن مي‌بيني كه خلفاء با هم در مورد حق خلافت نظراتي غير از نظرات شعرا داشتند, حال شما خودتان بگوئيد كه خلفا و ما اشتباه كرده‌ايم يا شعرا و شما؟ ================================================================================= اما در مورد آيات قرآني كه در صحت‌شان هيچ شكي نيست: آيا در اين مورد نمي‌توان گفت يا برداشت علماي شما و شما اشتباه است يا برداشت برداشت علماي ما و ما؟ با استناد به قسمت اول نظرم خيلي واضح است كه چه جماعتي اشتباه برداشت كرده‌اند و مي‌كنند. ================================================================================= جناب بند (ه)! آيا نظر حضرت علي را راجع به ابوبكر صــــــــــــــديق (؟؟؟) بگويم؟ بنا به ابن قتيبه: وقتى ابو بكر، قنفذ را نزد على (عليه السلام) فرستاد و به او گفت: يدعوكم خليفة رسول الله (ص) << خليفه پيامبر تو را احضار كرده است. >> على (عليه السلام) در پاسخ فرمود : لسريع ما كذبتم على رسول الله (ص) <<< چه زود بر پيامبر گرامى (ص) دروغ بستيد و خود را خليفه او ناميديد. >> ثمّ قال أبو بكر : عد إليه فقل : أمير المؤمنين يدعوكم ، فرفع علي صوته فقال : سبحان الله لقد ادعى ما ليس له . << ابو بكر براى مرتبه دوم، قنفذ را نزد على (عليه السلام) فرستاد و گفت: به او بگو: امير المؤمنين تو را احضار كرده است. على (عليه السلام) با شنيدن اين سخن فرياد بر آورد: سبحان اللّه چه ادعاى بى‌جايى كرده است. >> الإمامة و السياسة بتحقيق الزينى، ص 19 وبتحقيق الشيري، ص 30 . =========================================================================== به نظر شما عجيب نيست كه كسي را كه شما << صــــــــــد يق >>>> مي‌ناميد حضرت علي عليه السلام كــــــــذاب مي‌داند !!!! =========================================================================== يا علي
116 | بنده | Iran - Tehran | ٠٢:٤٤ - ٢٢ شهریور ١٣٨٩ |
دفاع اهل بيت از خلفاي راشدين. يحيي بن سعيد مي‌گويد: گروهي از مردم عراق نزد علي بن حسن آمدند و در مورد ابوبكر و عمر و عثمان رضي الله عنهم حرف‌هايي گفتند هنگامي كه سخنان‌شان به پايان رسيد، علي بن حسن فرمود: گواهي مي‌دهم كه شما مصداق اين آيه نيستيد: «والذين جاؤا من بعدهم يقولون ربنا اغفر لنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان و لا تجعل في قلوبنا غلا للذين آمنوا ربنا انك رئوف الرحيم»[1]؛ كساني كه پس از مهاجرين و انصار به دنيا مي‌آيند، مي‌گويند: پروردگارا! ما را و برادران ما را كه در ايمان آوردن بر ما پيشي گرفته‌اند بيامرز و كينه‌اي نسبت به مومنان در دل‌هاي‌مان جاي مده، پروردگارا! تو داراي رأفت و رحمت فراواني هستي. مولاي جابر جعفي مي‌گويد: ابو جعفر محمد بن علي موقع خداحافظي به من گفت: اين پيام مرا به اهل كوفه برسان كه من از كسي كه از ابوبكر و عمر رضي الله عنهما بيزاري بجويد، بيزارم. محمد بن اسحاق از ابو جعفر محمد بن علي نقل مي‌كند كه ايشان فرمود: كسي كه فضل و مرتبه ابوبكر و عمر رضي الله عنهما را نداند، نسبت به سنت پيامبر جاهل است.
117 | بنده | Iran - Tehran | ٠٣:١٦ - ٢٢ شهریور ١٣٨٩ |
موضع اهل بيت راجع به ابوبكر صديق على مرتضى بعد از ذكر خلافت ابوبكر صديق، وقتي‌كه مردم براى بيعت به سوى او سرازير شدند، همان‌طور که منبع شيعى نقل مي‌كند مي‌گويد: آن‌وقت من به سوى ابوبكر رفتم و با او بيعت نمودم و در آن حوادث بزرگ بپاخاسته تا اينكه باطل از بين رفته و كلمهء الهى برتر گشت، اگر چه كافران ناراحت شوند، ابوبكر متولى آن امور شد، با آسان‌گيرى و رحمت و اعتدال جلو مي‌رفت و من در آنچه كه از دين مي‌كرد با تمام كوشش پيرو او بودم،[1] و در نامه‌اى به قيس بن سعد بن عباده انصارى كه والى او بر مصر است مي‌نويسد: (.. سپس مسلمانان بعد از او- پيامبر اكرم- دو مرد صالح و نيك‌سيرت جانشين او نمودند كه به كتاب و سنت عمل نمودند و از سنت تجاوز نكردند كه رحمت خداوند بر آن‌دو باد)[2] و اما اين‌كه چرا مسلمانان ابوبكر را خليفه و امام خود بعد از رسول اكرم انتخاب كرده‌اند، علي مرتضى و پسر عمه رسول خدا زبير بن عوام بدان پاسخ داده و مي‌گويند: ما ابوبكر را شايسته‌ترين فرد شناختيم. او يار غار پيامبر بوده و ما به سن او احترام گذاشته و رسول خدا وقتى كه خودش زنده بود، او را بعنوان پيش‌نماز معرفى كرد[3] اجازه بدهيد در اين بحث از يك منبع سنى نيز مطلبى نقل نموده تا مطلب كامل‌تر شود، سيوطى و حاكم هر روايت كرده‌اند كه على و زبير از بيعت ابوبكر تاخير نمودند و بعد از آن پيش ابوبكر آمده و عذرخواهى نمودند و گفتند كه ناراحتى ما فقط از اين بود كه با ما دير مشورت شد و ما ابوبكر را شايسته‌ترين فرد دانسته و او يار غار رسول خدا بوده و ما قدر و بزرگوارى او را مي‌شناسيم و رسول خدا در حيات خود او را پيش‌نماز مردم كرد[4] و على در جواب ابو سفيان فرمود كه ما اگر ابوبكر را شايسته خلافت نمي‌دانستيم او را رها مي‌كرديم[5] و اين سخن را بارها تكرار كرده است و كتب شيعه هم آن‌را روايت كرده است، و لهذا وقتى كه ابن الملجم ملعون بر او ضربه زد از او-همانطور كه ابو وائل و حكيم از على روايت مي‌كنند- سؤال كردند كه خليفه و امام بعد از تو كيست؟ آيا به كسى بعد از خودت وصيت نمي‌كنى؟ فرمود كه رسول خدا براى كسى وصيت نكرد كه من وصيت كنم. ليكن –رسول خدا- فرمود: اگر خداوند براي‌شان خير بخواهد آنها را بر حول بهترين‌شان جمع خواهد نمود، [6] و عين همين روايت را علم الهدى شيعه در كتاب الشافى 4/295 هم روايت كرده است، اينست على مرتضى كه آرزو مي‌كند كه خداوند براى پيروانش و مسلمانان شخصى مثل ابوبكر بعد از او پيدا كند، هم‌چنين سيد مرتضى علم الهدى –شيعى- در كتاب خودش از جعفر بن محمد از پدرش روايت مي‌كند كه فردى از قريش پيش امير المؤمنين عليه السلام آمده و از او پرسيد كه: شنيدم كه شما اندكى قبل در خطبه گفتيد: بار خدايا به همان راه اصلاحى كه خلفاء راشدين را رهنمون گشتى ما را نيز رهنمون گردى، آن‌دو كى هستند؟ گفت: آن دو دوست و عموى تو ابوبكر وعمر، دو شيخ اسلام و دو امام هدايت، و دو بزرگ قريش، كه بعد از رسول خدا اسوه و مقتدا هستند، هركس آن دو را مقتداى خود قرار بدهد، محفوظ گشته و هركس كه از آثار آن‌دو پيروى كند، به راه مستقيم هدايت مي‌شود،[7] ودر همين كتاب متذكر مي‌شود كه على عليه السلام در خطبه‌اش گفته است: بهترين فرد اين امت بعد از پيامبرش، ابوبكر و عمر هستند،[8] اينست نظر على راجع به ابوبكر وعمر، آيا كسانى كه مدعى ولايت و تشيع على هستند، نبايد از نظرات او راجع به ياران محمد صلي الله عليه و آله و سلم پيروى كنند؟ و امام حسن بن على راجع به ابوبكر صديق از پيامبر روايت مي‌كند كه فرموده است ابوبكر به منزلت شنوايى من مي‌باشد،[9] تا حدى امام حسن احترام ابوبكر مي‌كرد كه يكى از شرط‌هايش با معاويه در مورد صلح اين بود كه ...از سنت خلفاء راشدين پيروى كند،[10] و على بن حسن بن على –امام چهارم به زعم شيعيان- گروهى از عراقيان را كه راجع به ابوبكر و عمر و عثمان حرف‌هايى زدند از جلسهء خود اخراج نمود و بر عليه آنها دعا نمود،[11] اما فرزند زين العابدين محمد بن على بن حسين ملقب به باقر-امام پنجم به زعم شيعيان- از اعمال ابوبكر اشتشهاد و استناد مي‌كرده است [12] طبرسى از باقر روايت مي‌كند كه مي‌گويد: من منكر فضل ابوبكر نيستم و منكر فضل عمر نيستم، ولى ابوبكر از عمر افضل است[13] سپس فرزندش ابو عبدالله جعفر راجع به ابوبكر و عمر چنان‌كه قاضى نورالله شوشترى شيعى افراطى نقل مي‌كند كه فردى از امام صادق عليه السلام راجع به ابوبكر و عمر پرسيد پاسخ داد كه آن‌دو امام عادل و قاسط بوده و بر حق بودند و بر حق مردند، رحمت خداوند تا قيامت بر آن‌دو باد [14] و اربلى از امام صادق نقل مي‌كند كه گفته است: من از دو پشت به ابوبكر مي‌رسم،[15] براى اينكه مادر جعفر ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر و مادر-ام فروه- اسماء دختر عبد الرحمن بن ابى بكر مي‌باشد،[16] سيد مرتضى در كتاب الشافى از جعفر بن محمد مي‌آورد كه او ابوبكر و عمر را دوست داشته و وقتى كه بر سر قبر پيامبر براى سلام دادن مي‌رفته بر آن‌دو نيز عرض سلام مي‌كرده است[17] و حسن بن على ملقب به حسن عسكرى –امام يازده بر حسب زعم شيعيان- نقل مي‌كند كه رسول خدا در جواب ابوبكر فرموده است: لابد خداوند بر قلبت آگاه است و آن‌را موافق زبانت يافته كه تو را مثل چشم و گوش و سر بر يك جسد و روح بر بدن قرار داده است،[18] و موضع على و اهل بيتش راجع به عمر بن خطاب هم به همين منوال بوده است، اين روايت ها همه از كتب خود شيعيان از پيامبر و على مي‌باشد، آيا مدعيان تشيع حرف آنها را قبول دارند، پس چرا كلام آنها غير از رفتار و باور شيعيان است؟ [1] الغارات 1/307 بعنوان: نامه على به اصحابش بعد از مقتل محمدبن ابى بكر [2] الغارات 1/210 و با اندك اختلافى در شرح نهج البلاغه از ابن ابى الحديد و ناسخ التواريخ 3/241 و در شرح نهج البلاغه ميثم البحرانى نيز از ابوبكر صديق تمجيد مي‌كند ص 400 [3] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد شيعى 1/332 [4] تاريخ الخلفاء از سيوطى و حاكم در المستدرك و سند او را صحيح شمرده است و صحيح ابن حبان از حديث ابو سعيد خدرى روايت نموده است [5] شرح ابن ابى الحديد بر نهج البلاغه –عربى- 1/130 [6] تلخيص الشافى از طوسى 2/372 [7] الشافى ص 171 [8] تلخيص الشافى 2/428 [9] عيون الاخبار1/313 وكتاب معانى الاخبار ص 110 [10] منتهى الآمال ص 212ج2 [11] كشف الغمةاز اربلى 2/78 [12] كشف الغمة2/147 [13] الاحتجاج از طبرسى ص 230 [14] احقاق الحق شوشترى 1/16 [15] كشف الغمة2/161 [16] فرق الشيعة از نوبختى ص 78 [17] الشافى ص 238 وايضا شرح نهج البلاغه ج4ص140 [18] تفسير حسن عسكرى ص 164-165
118 | ابوالفضل عرب2 | Iran - Sanandij | ٢١:٢٨ - ١٦ مهر ١٣٨٩ |
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سلام چند تا سوال دارم لطف کنيد منطقي و قرآني جواب بدين. سوال اول)چرا اسم هيچ کدام از امامان دوازده گانه که به نظر شما از پيامبران هم بالاترند در قرآن نيست؟ سوال دوم)حضرت علي به هر حال خليفه ي چهارم ماست ولي آيا آيه بخصوصي منحصرا در مورد هر کدام از ساير امامان شما در قرآن وجود دارد؟ سوال سوم)آيه اي در قرآن نام ببريد که منحصرا مختص به مثلا فضايل امام رضا باشد؟ سوال چهارم)باز براي تاکيد ميگويم آيه اي در قرآن نام ببريد که منحصرا مختص به مثلا امام محمد باقر ، امام موسي کاظم،امام صادق، امام حسن و امام حسين و ساير امامان...باشد؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
1- امامان از همه پيامبران برتر نيستند ، بلکه رسول خدا (ص) از همه مخلوقات برتر است و پس از ايشان ائمه اطهار عليهم السلام هستند ؛ اما علت نيامدن نام ايشان در قرآن در مقاله: «چرا نام ائمه عليهم السلام مستقيماً در قرآن نيامده است ؟» بررسي شده است مراجعه كنيد.
2- بسياري از آيات ، تفسير به امامي خاص شده اند ؛ البته آنچه که مهم است ، سخنان رسول خدا و آياتي است که در مورد اصل مقام امامت در قرآن آمده است ؛ در اين مورد به مي توانيد به «آيا در قرآن آيه‌اي در خصوص امامت امامان بعد از حضرت پيامبر آمده است ؟» مراجعه کنيد.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
119 | اسما عيل از امارات | United Arab Emirates - Dubai | ٠٧:١٣ - ٠٧ آبان ١٣٨٩ |
سلام عليکم من دعا مي کنم اين زحمت کشان دين را خداوند از دست اين بت پستان محفوظ نگه داره اين بت پرستان چندين علماي ما اهل سنت شهيد کرده اند وخداشمارا توفيق بيشتر براي پيشرفت دين مبين استوار بفر مايد
120 | m.hamidian | Hong Kong - Tai Po Kau Lo Wai | ١٢:٤٦ - ٢٠ آبان ١٣٨٩ |
آقاي ملازاده وهابي دروغكو جواب رسول خدارادرروزجزا جكونه خواهي داد، نميدانم اما انشاالله باهمان سه ناشيخ محشورخواهي شد اينرااطمينان دارم_
  بعدی [1] [2] [3] [4] [5] [6] [7] [8]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها