2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
مسلم بن عقيل؛ يار وفادار حسين عليه السلام
کد مطلب: ٥٨٩٨ تاریخ انتشار: ٠٧ تير ١٤٠٢ - ٠٧:٠٠ تعداد بازدید: 30805
يادداشت » عمومي
مسلم بن عقيل؛ يار وفادار حسين عليه السلام

وصال مسلم به ملكوت، او كه در عرفه شهيد شد تا دعاي عرفه مولي الكونين را تفسير كند و حماسه مسلم بودن و تسليم نشدن را بيافريند.
در دوران امامت ده ساله امام حسن مجتبي عليه السلام كه از سخت ترين دوره هاي تاريخ اسلام نسبت به پيروان اهل بيت و طرفداران حق بود، «مسلم بن عقيل » با خلوص هر چه تمام در مسير حق بود و از باوفاترين ياران و از خواص اصحاب امام حسن محسوب مي شد. پس از شهادت امام مجتبي عليه السلام كه امامت به حسين بن علي عليهماالسلام رسيد تا مرگ معاويه كه يك دوره ده ساله بود؛ باز «مسلم بن عقيل » را در كنار امام حسين عليه السلام مي بينيم.
به ياد روح بزرگ انسان هاي خودساخته و پاكي كه ايثارشان در راه خدا الهام بخش تعهد و فداكاري است. عظمت انساني چهره هاي پرفروغ تاريخ خونبار ما چون «مسلم بن عقيل » و «هاني بن عروه»، اسوه همه كساني است كه در زندگي به هدف هايي والاتر از دنيا اعتقاد دارند و ارزش هاي متعالي را مي جويند. انسان هاي نمونه از نظر ايمان، اخلاق، شهامت، جوانمردي و استقامت، هميشه زينت تاريخ بوده و هستند.
«مسلم بن عقيل » يكي از اين چهره هاست. شنيدن نام اين انسان والا و سرباز فداكار راه حق، ياد آور همه خوبي ها، رشادت ها و جوانمردي هاست؛ و خواندن زندگينامه اين سردار رشيد اسلام، درس آموز و الهام بخش و سازنده است. حماسه مسلم بن عقيل در كوفه، پيش درآمدي بر نهضت عظيم عاشورا بود؛ و خود مسلم، پيشاهنگ نهضت سيدالشهدا عليه السلام و سفير انقلاب كربلا و پيش مرگ حماسه تاريخ ساز و جاويدان عاشورا بود.
درباره «مسلم بن عقيل » ، چه مي توان گفت، جز بيان صداقت و رشادت و ايمانش؟ و چه مي توان نوشت، جز فداكاري و حماسه و آزادگي اش، و چه مي توان شنيد جز عمل به وظيفه و اطاعت از امام و جهاد در راه حق تا مرز شهادت. و «مسلم بن عقيل » كيست؟ تجسمي از ارزش هاي والاي مكتب؛ الگو و اسوه اي از يك جوانمرد سلحشور و انقلابي پاكباخته و دل به راه خدا داده و سر به راه دوست سپرده و قدم در راه حق نهاده و با شهادت به معراج قرب پروردگار رسيده است.

مسلم بن عقيل كيست؟
در ميان جوانان برومند «بني هاشم »، «مسلم بن عقيل »، فرزند عقيل يكي از چهره هاي تابناك و شخصيت هاي بارز، به شمار مي رفت. «عقيل » برادر حضرت علي عليه السلام و دومين فرزند ابوطالب بود.
معاويه، پس از بيست سال سلطنت استبدادي مُرد. يزيد، پس از معاويه بر سر كار آمد و با تهديد و تطميع بر اوضاع مسلط شد. مي خواست اباعبدالله الحسين عليه السلام را هم به بيعت وادار كند، كه سيدالشهدا نپذيرفت و به طور مخفيانه، همراه با جمعي از خانواده خود، شبانه از مدينه بيرون آمد و به حرم خدا در مكه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ايام حج در جهت آگاهانيدن مردم، بهره برداري كند.
«مسلم بن عقيل »، برادرزاده اميرالمؤمنين و پسر عموي حسين بن علي بود. دودماني كه مسلم در آن رشد يافت، دودمان علم و فضيلت و شرف بود و خانداني كه شخصيت انساني و اسلامي «مسلم بن عقيل » در آن شكل گرفت، بهترين زمينه را براي تربيت و تكامل معنوي و حماسي مسلم فراهم كرد.
از آغاز كودكي، در ميان جوانان بني هاشم به خصوص در كنار امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام) بزرگ شد و كمالات اخلاقي و بنيان ولايت و درس هاي حماسه و ايثار و شجاعت را به خوبي فرا گرفت. اجداد «مسلم بن عقيل » كساني، چون «ابوطالب » و «فاطمه بنت اسد» بودند كه در فرزندان خويش، شجاعت و ايمان و دلاوري را به ارث مي گذاشتند و «مسلم بن عقيل »، شاخه اي پربار از اين اصل و تبار بود؛ و بنا به اصل وراثت، خصلت هاي برجسته را از نياكان خود به ارث برده بود.
به نقل مورخان، در زمان حكومت آن حضرت (بين سال هاي 36 تا 40 هجري) از جانب آن امام، متصدي برخي از منصب هاي نظامي در لشگر بوده است، از جمله در جنگ صفين، وقتي كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) لشگر خود را صف آرايي مي كرد، امام حسن و امام حسين عليهماالسلام و عبدالله بن جعفر و «مسلم بن عقيل » را بر جناح راست سپاه، مامور كرد.
شناسنامه «مسلم بن عقيل » را، پيش از آن كه از نياكان و سرزمين و قبيله جستجو كنيم، بايد در فكر، عمل و زندگاني اش بيابيم؛ اين بهترين معرف «مسلم بن عقيل » است. «مسلم بن عقيل »، در دوران خلافت علي عليه السلام در خدمت آن حضرت، مدافع حق بود و پس از شهادت آن امام، هرگز از حق كه در خاندان او و امامت دو فرزندش، حسنين (عليهماالسلام) تجسم پيدا كرده بود جدا نشد و عاقبت هم، جان پاكش را بر اين آستان فدا كرد.
يزيد براي حفظ سلطه و حاكميت بر كوفه عنصر ناپاك و سفاك و خشني همچون «عبيدالله بن زياد» را كه حاكم بصره بود، انتخاب كرد. «ابن زياد» با حفظ سمت، والي كوفه نيز شد. ماموريت ابن زياد آن بود كه به كوفه برود و «مسلم بن عقيل » را دستگير كند و سپس او را محبوس يا تبعيد كند، يا به قتل برساند.
در دوران امامت ده ساله امام حسن مجتبي (عليه السلام) كه از سخت ترين دوره هاي تاريخ اسلام نسبت به پيروان اهل بيت و طرفداران حق بود، «مسلم بن عقيل » با خلوص هر چه تمام در مسير حق بود و از باوفاترين ياران و از خواص اصحاب امام حسن محسوب مي شد. پس از شهادت امام مجتبي (عليه السلام) كه امامت به حسين بن علي (عليهماالسلام) رسيد تا مرگ معاويه كه يك دوره ده ساله بود؛ باز «مسلم بن عقيل » را در كنار امام حسين (عليه السلام) مي بينيم. در اين دوره بيست ساله، يعني از شهادت علي عليه السلام تا حادثه كربلا بسياري از كسان، يا مرعوب تهديدها شدند يا مجذوب زر و سيم و فريفته دنيا و صحنه حق را رها كردند و يا به معاويه پيوستند و يا انزواي بي دردسر را برگزيدند، ولي آنان كه قلبي سرشار از ايمان و دلي سوخته در راه حق داشتند و مسلماني را در صبر و مقاومت و مبارزه در شرايط دشوار مي دانستند، امامان حق را تنها نگذاشتند و با زبان و مال و جان و فرزند، به فداكاري در راه خدا و جهاد في سبيل الله پرداختند.
ارزش و فضيلت پيروان حق در آن دوره، به خصوص وقتي آشكارتر مي شود كه به شرايط دشوار دينداري و حق پرستي در روزگار سلطه امويان آگاه باشيم.
حضرت علي عليه السلام از پيامبر اسلام حديثي را در مدح «عقيل » نقل مي كند كه آن حضرت فرمودند:
«من او را (عقيل ) به دو جهت دوست دارم: يكي، به خاطر خودش، و يكي هم به خاطر اين كه پدرش ابوطالب او را دوست مي داشت.» و در آخر، خطاب به علي عليه السلام فرمود:
«فرزند او «مسلم بن عقيل » كشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشك مي ريزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود مي فرستند.»
معاويه، پس از بيست سال سلطنت استبدادي مُرد. يزيد، پس از معاويه بر سر كار آمد و با تهديد و تطميع بر اوضاع مسلط شد. مي خواست اباعبدالله الحسين (عليه السلام) را هم به بيعت وادار كند، كه سيدالشهدا نپذيرفت و به طور مخفيانه، همراه با جمعي از خانواده خود، شبانه از مدينه بيرون آمد و به حرم خدا در مكه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ايام حج در جهت آگاهانيدن مردم، بهره برداري كند.
سال شصت هجري بود. اقامت چهار ماهه امام حسين عليه السلام در مكه و برخورد با مردم و تشكيل اجتماعات و گفتگوها، مردم را با انگيزه و اهداف امام، از امتناع از بيعت با يزيد، آشنا كرد؛ به خصوص مردم كوفه از اقدام انقلابي امام حسين عليه السلام خوشحال و اميدوار شدند. مردم كوفه، خاطره حكومت چهار ساله علوي را به ياد داشتند و در اين شهر، شخصيت هاي برجسته و چهره هاي درخشاني از مسلمانان متعهد و ياران اهل بيت بودند. از اين رو نامه ها و طومارهاي مفصلي با امضاي چهره هاي معروف شيعه در كوفه و بصره به امام حسين عليه السلام نوشتند، كه تعداد اين نامه ها به هزاران مي رسيد. كوفيان، گروهي را هم به نمايندگي از طرف خود به سركردگي «ابوعبدالله جدلي » به نزد آن حضرت فرستادند و نامه هايي همراه آنان ارسال كردند.
در ميان نامه ها و امضاها، نام شخصيت هاي بزرگي از كوفه همچون «شبث بن ربعي » و «سليمان بن صرد» و «مسيب بن نجبه » و ... به چشم مي خورد كه از آن حضرت مي خواستند مردم را به بيعت با خود دعوت كند و به كوفه بيايد و يزيد را از خلافت خلع كند.
امام، تصميم گرفت در مقابل اصرار و دعوت هاي مكرر مردم كوفه، عكس العمل نشان داده و اقدامي كند. براي ارزيابي دقيق اوضاع كوفه و ميزان علاقه و استقبال مردم و تهيه مقدمات لازم و شناسايي و سازماندهي و تشكل نيروهاي انقلابي، ضروري بود كه كسي قبلا به كوفه رفته و اين ماموريت را انجام دهد و گزارشي دقيق از وضعيت شهر و مردم، به او بدهد.
حسين بن علي عليهماالسلام در يكي از منازل ميان راه، خبر شهادت اين سه يار وفادار خويش را شنيد. شهادت «مسلم بن عقيل »، «هاني» بن عروه و عبدالله يقطر، امام را ناراحت كرد و امام فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون » و اشك در چشمانش حلقه زد. چندين بار، براي «مسلم بن عقيل » و «هاني» از خداوند رحمت طلبيد و گفت: «خدايا براي ما و پيروانمان منزلتي والا قرار بده و ما را در قرارگاه رحمت خويش جمع گردان، كه تو بر هر چيز، توانايي!»
حضرت حسين بن علي (عليهماالسلام) مناسب ترين فرد براي اين ماموريت محرمانه را «مسلم بن عقيل » ديد، كه هم آگاهي سياسي و درايت كافي داشت، و هم تقوا و ديانت، و هم خويشاوند نزديك امام بود. به نمايندگاني كه از كوفه آمده بودند، فرمود: من، برادر و پسر عمويم «مسلم بن عقيل » را با شما به كوفه مي فرستم، اگر مردم با او بيعت كردند؛ من نيز خواهم آمد.
اين كه امام از «مسلم بن عقيل » به عنوان «برادرم » و «فرد مورد اعتمادم » نام مي برد، ميزان اعتبار و لياقت و كفايت مسلم بن عقيل را مي رساند. آنگاه «مسلم بن عقيل » را طلبيد و به او فرمود: به كوفه مي روي، اگر ديدي كه دل و زبان مردم يكي است و آنچنان كه در اين نامه ها نوشته اند متحدند و مي توان به وسيله آنان اقدامي كرد، نظر خودت را بر من بنويس و «مسلم بن عقيل » را وصيت و سفارش كرد، به اين كه:
پرهيزكار و با تقوا باش؛ نرمش و مهرباني به كار ببر؛ فعاليت هاي خود را پوشيده دار؛ اگر مردم، يكدل و يك جان بودند و در ميانشان اختلافي نبود، مرا خبر كن.

اعزام «مسلم بن عقيل » و فرستادن اين پيام به كوفه، پاسخي به همه نامه ها و دعوت ها و طومارها بود. محتواي پيام امام، در اين چند محور، خلاصه مي شود:
1 - تاييد كامل از «مسلم بن عقيل » به عنوان برادر، پسر عمو و نماينده اي مورد اطمينان.
2 - محدوده مسؤوليت «مسلم بن عقيل » در كوفه نسبت به ارزيابي وحدت كلمه و صداقت مردم.
3 - پاسخي به دعوت هاي مكرر، به عنوان اتمام حجت.
4 - درخواست از مردم براي حمايت و اطاعت از «مسلم بن عقيل. »
«مسلم بن عقيل » با گرفتن دو راهنما از مكه به سوي كوفه حركت كرد. و اينك، «مسلم بن عقيل »، با شهري رو به روست، حادثه خيز و پر ماجرا و با گرايش هاي مختلف؛ شهري با افكار گوناگون كه اگر چه به ظاهر آرام است، اما آرامش قبل از طوفان را مي گذراند.
شيعيان، دسته دسته به خانه مختار مي آمدند و با «مسلم بن عقيل » ديدار و بيعت مي كردند و «مسلم بن عقيل » هم نامه امام حسين عليه السلام را خطاب به مؤمنان و مسلمانان كوفه براي هر جماعتي از آنان مي خواند.
روز به روز بر تعداد هواداران امام حسين عليه السلام كه با نماينده اش «مسلم بن عقيل »، بيعت مي كردند افزوده مي شد تا اين كه پس از چند روز، به هزاران نفر مي رسيد.
با وجود اين همه بيعت گران جان بر كف و انقلابي هاي آماده براي هرگونه فداكاري در راه حمايت حسين (عليه السلام) و بر انداختن حكومت يزيد، «مسلم بن عقيل »، طي نامه اي اوضاع را به امام گزارش داد و با بيان شرايط و زمينه مساعد براي نهضت از امام خواست كه به سوي كوفه بشتابد.
اكنون «مسلم بن عقيل »، نگيني در ميان حلقه انبوه ياران است حضورش مايه دلگرمي اميدواران است شكوه و هيبتي دارد، ميان كوفيان جايي و محبوبيتي دارد، و هر شب، صحبت از جنگ است، سخن از شستشوي لكه هاي ذلت و ننگ است كلام از شور جانسوز حقيقت هاست، ز «رفتن »ها و «ماندن » هاست. ولي دوران آن كم بود و كم پاييد، تمام شعله ها ناگه فرو خوابيد ...
يزيد براي حفظ سلطه و حاكميت بر كوفه عنصر ناپاك و سفاك و خشني همچون «عبيدالله بن زياد» را كه حاكم بصره بود، انتخاب كرد. «ابن زياد» با حفظ سمت، والي كوفه نيز شد. ماموريت ابن زياد آن بود كه به كوفه برود و «مسلم بن عقيل » را دستگير كند و سپس او را محبوس يا تبعيد كند، يا به قتل برساند.
مردمي كه با «مسلم بن عقيل » بيعت كرده و در انتظار آمدن حسين بن علي (عليهماالسلام) به كوفه بودند، با ورود ابن زياد به كوفه، وضعي ديگر پيدا كردند. فردا صبح كه مردم براي نماز جماعت به مسجد آمدند، ابن زياد از دارالاماره بيرون آمد و در سخنان خود، خطاب به مردم گفت: «... اميرالمؤمنين يزيد، مرا فرمانرواي شهر و اين مرز و بوم و حاكم بر شما و بيت المال قرار داده است و به من دستور داده كه با ستمديدگان، انصاف و با محرومان بخشش داشته باشم و به فرمانبرداران نيكي كنم و با متهمان به مخالفت و نافرماني با شدت و با شمشير و تازيانه رفتار كنم. پس هر كس بايد بر خويش بترسد. راستي گفتارم هنگام عمل روشن مي شود؛ به آن مرد هاشمي «مسلم بن عقيل » هم برسانيد كه از خشم و غضب من بترسد.»
از اين پس، مجراي بسياري از حوادث، دگرگون شد و اوضاع برگشت. ابن زياد، رؤساي قبايل و محله ها را طلبيد و برايشان صحبت هاي تهديدآميز كرد و از آنان خواست كه نام مخالفان يزيد را به او گزارش دهند، وگرنه خون و مال و جانشان به هدر خواهد رفت.
حزب اموي، كه مي رفت بساطش نابود و برچيده گردد، ديگر بار جان گرفت و آن تهديدها و تطميع ها و فريبكاري ها و تبليغ هاي دامنه دار، تاثير خود را بخشيد و والي جديد، توانست با قدرت و قوت و با تمام امكانات جاسوسي و خبرگيري و خبررساني، جوي از وحشت و ارعاب را فراهم آورد. با دستگيري ها و خشونت ها و برخوردهاي تندي كه انجام داد، بر اوضاع مسلط شد و ورق برگشت.
«مسلم بن عقيل »، در خانه «مختار» بود كه صحنه حوادث به صورتي كه ياد شد، پيش آمد. از آن جا كه ابن زياد، براي سركوبي انقلابي ها به دنبال رهبر اين نهضت؛ يعني «مسلم بن عقيل » مي گشت، «مسلم بن عقيل » مي بايست جاي امن تر و مطمئن تري انتخاب كند. اين بود كه مقر و مخفيگاه خود را تغيير داد و به خانه «هاني » رفت.
«هاني بن عروه»، از بزرگان كوفه و چهره هاي معروف و پر نفوذ شيعه در اين شهر بود كه هواداران و نيروهاي مسلح و سواره اي كه تعدادشان به هزاران نفر مي رسيد در اختيار داشت. «هاني»، در آن هنگام حدود نود سال داشت و افتخار حضور پيامبر را هم درك كرده بود و در زمان اميرالمؤمنين (عليه السلام) هم در جنگ هاي جمل و صفين و نهروان ملازم ركاب آن حضرت بود و از اخلاصي والا و وفايي شايسته در حق اهل بيت پيامبر برخوردار بود.
اينك، بار ديگر موقعيتي پيش آمده بود كه «هاني»، صداقت و ايمان و تعهد خويش را نسبت به حق نشان دهد و در اين شرايط خطرناك و اوضاع بحراني، پذيراي «مسلم بن عقيل » گردد كه در راس نيروهاي شيعي است و تحت تعقيب از سوي حاكم كوفه.
نهضت «مسلم بن عقيل » و هوادارانش، صورت مخفي تري گرفت و ارتباط ها پنهان تر انجام مي شد. با تغيير شرايط، كوفه به كانون خطري براي انقلابي هاي شيعه تبديل شده بود كه با كمترين غفلتي ممكن بود خطرات بزرگي پيش بيايد. سياست كلي «ابن زياد» نابودي «مسلم بن عقيل » و شكست اين نهضت بود و براي اين كار، دو نقشه كلي را در دست اجرا داشت:
1- جستجو و تعقيب «مسلم بن عقيل » و طرفدارانش.
2 - خريدن سران شهر و چهره هاي با نفوذ.
براي پي بردن به مخفيگاه «مسلم بن عقيل » و اطلاع از قرارها و برنامه ها و شناختن عوامل مؤثر در نهضت «مسلم بن عقيل »، راهي كه از سوي ابن زياد پيش گرفته شد، استفاده از يك عامل نفوذي بود كه با جاسوسي، اخبار نهضت مسلم را به حكومت برساند. اين عامل نفوذي ابن زياد كسي جز «معقل » نبود. معقل كه از سرسپردگان حكومت بود، با دريافت سه هزار درهم، مأموريت يافت كه به عنوان يك هوادار «مسلم بن عقيل » و طرفدار نهضت با طرفداران «مسلم بن عقيل » تماس بگيرد و به عنوان يك انقلابي، كه مي خواهد اين پول ها را براي صرف در راه انقلاب و تهيه سلاح و امكانات مبارزه به «مسلم بن عقيل » تحويل دهد، كم كم به پيش «مسلم بن عقيل » راه يافته و از خانه او و تشكيلات و افراد مؤثر، گزارش تهيه كرده و به ابن زياد خبر دهد.
به اين صورت، كم كم اين جاسوس ابن زياد، به خانه هاني هم كه پناهگاه «مسلم بن عقيل » بود راه پيدا كرد و با مسلم ملاقات نمود و پول ها را به او تحويل داد و به تدريج خود را يكي از طرفداران نهضت، جا زد. صبح ها زودتر از همه مي آمد و ديرتر از همه مي رفت و اخبار دروني نهضت را به عبيدالله زياد، گزارش مي داد.
با پي بردن به مخفيگاه «مسلم بن عقيل » و مركزيت نهضت و افراد مؤثر در جريان مبارزه، ابن زياد، بيشتر احساس خطر كرد و تصميم گرفت كه هر چه زودتر دست به كار شود و انقلاب را قبل از آن كه به مرحله غير قابل كنترلي برسد، در هم شكسته و سران نهضت و مقاومت انقلابي ها را در هم شكند. اين بود كه نقشه حمله گسترده به نهضت و پيشگامان آن و چهره هاي سرشناس تشكيلات «مسلم بن عقيل » كشيده شد و اولين گام، دستگيري «هاني » بود.
نقش «هاني » در نهضت، بسيار بود؛ از اين رو والي كوفه به فكر دستگيري «هاني» افتاد تا از اين طريق به «مسلم بن عقيل » هم دسترسي پيدا كند، زيرا مي دانست تا وقتي كه «هاني»، در محل خود مستقر باشد، بازداشت «مسلم بن عقيل » عملي نيست و نيروهاي زيادي كه در اختيار و در فرمان «هاني» هستند، مقاومت و دفاع خواهند كرد. پس بايد با نقشه اي پاي هاني را به «دارالاماره » بكشد و او را در همان جا زنداني كند تا بين او و «مسلم بن عقيل » جدايي بيفتد.
«هاني» به بهانه مريضي پيش «عبيدالله زياد» نمي رفت، تا اين كه ابن زياد، چند نفر را در پي او فرستاد و با اين بهانه كه والي كوفه مي خواهد تو را ببيند، او را به دارالاماره بردند.
ابن زياد، با جوش و خروش، براي مردم، سخناني تهديدآميز، همراه با تطميع، بيان مي كرد. قساوت و خشونت از گفتارش مي باريد. بيشترين تهديد، نسبت به كساني بود كه به «مسلم بن عقيل » پناه دهند و مژده جايزه به كسي داد كه «مسلم بن عقيل » را يا خبري از او را نزد او بياورد. «مسلم بن عقيل » نايب و نماينده حسين بود. نسخه اي برابر با اصل. تصميم گرفته بود كربلايي در كوفه بر پا سازد، و حماسه اي به ياد ماندني و درسي عظيم از قدرت رزمي و روحي يك «مؤمن » در تاريخ، بر جاي بگذارد. و اين چنين كوفه كه به خاطر نهضت براي «مسلم بن عقيل » «وطن » شده بود، اينك به غربت تبديل شده است. «مسلم بن عقيل » بي ياوري چون «هاني».
و «مسلم بن عقيل »، غريبي در وطن! «مسلم بن عقيل » براي يافتن خانه اي كه شب را به روز آورد و در پناه آن، مصون بماند، در كوچه ها غريبانه مي گشت و نمي دانست به كجا مي رود.
و اما در كوفه، همه درها به روي «مسلم بن عقيل » بسته بود و هر كس، سوداي سلامت و آسايش خويش را در سر داشت. تا اين كه پس از چند روز آوارگي در محله «بني بجيله » زني به نام «طوعه » به مسلم پناه داد. پسر طوعه، بر خلاف مادرش از هواداران «ابن زياد» بود. شب كه به خانه آمد، از حركات و رفتار مادر، متوجه اوضاع غيرعادي شد. با كنجكاوي فراوان بالأخره فهميد كه مهمانِ خانه شان كسي جز «مسلم بن عقيل » نيست. بسيار خوشحال شد، كه اگر به والي شهر خبر دهد، جايزه خواهد گرفت. گرچه به مادرش قول داد و تعهد سپرد كه به كسي نگويد.
سلام خدا و فرشتگان و پاكان، بر روح بلند حضرت «مسلم بن عقيل » و «هاني بن عروه» باد، كه شرط وفا و جوانمردي را ادا نمودند و جان خويش را فداي رهبر و مولايشان سيدالشهدا عليه السلام كردند. و درود بر همه ادامه دهندگان راهشان، كه راه «حق » و «آزادي » است.
و سپاهيان ابن زياد شبانه به قصد جان «مسلم بن عقيل » به خانه طوعه يورش بردند. حضرت «مسلم بن عقيل » يك تنه در برابر انبوهي از سپاهيان ابن زياد ايستاده بود و دليرانه مقاومت و جنگ مي كرد. هر هجومي را با شمشير دفع مي كرد و هر مهاجمي را ضربتي كاري ميزد. «مسلم بن عقيل »، تصميم داشت كه تا آخرين قطره خون و تا واپسين دم و تا شهادت بجنگد، اما اطرافش را گرفتند و در يك حلقه محاصره از پشت سر، نيزه اي بر او زده و او را به زمين افكندند و بدين گونه، اسيرش كردند. طبق برخي از نقل ها سر راهش گودالي كندند و «مسلم بن عقيل » در آن افتاد و اسير شد. «مسلم بن عقيل » را گرفتند؛ آزاده اي كه در انديشه نجات آن اسيران بود، خود، در دست آنان گرفتار شد. او را به سوي دارالاماره بردند و ورقي ديگر از حماسه در پيش ديدگان تاريخ، نمودار شد.
حضرت «مسلم بن عقيل » با خرسندي از تقرب به مقام والاي شهادت خود، دشمنان را ندا داد:
من امروز، از خُم خون، مي چشم شهد شهادت را ولي خرسند و خشنودم كه مرگم جز به راه حق و قرآن نيست.
از اين مردن سرافرازم كه پيش باطل و بيداد نياوردم فرود، اين سر نكردم سجده بر دينار، نسودم لحظه اي پيشاني ام بر زر، كنون در چنگ اين دشمن، شرافتمند مي ميرم كه من، مردانه جنگيدم و بر مرگ دليران و جوانمردان نمي بايست گرييدن.
ولي ناگاه «مسلم بن عقيل » را گريه فرا گرفت، و گفت: «انا لله و انا اليه راجعون » يكي از سران سپاه ابن زياد، از روي طعنه، گفت: كسي كه در پي اين كارها باشد، بر اين پيشامدها نبايد گريه كند. «مسلم بن عقيل » گفت:
«به خدا سوگند! گريه ام براي خويش و به خاطر ترس از مرگ نيست، بلكه گريه من براي خانواده ام و براي حسين بن علي و خانواده اوست، كه به سوي شما مي آيند.»
در زير برق سرنيزه ها، آن اسير آزاده تشنه لب، و آن آزاده گرفتار را نگهداشته بودند. هم به سرنوشت افتخارآميز خويش مي انديشيد و هم به فكر كارواني بود كه به سوي همين كوفه در حركت بود و سالار آن قافله، كسي جز اباعبدالله الحسين (عليه السلام) نبود. «مسلم بن عقيل » را به بالاي دارالاماره مي بردند، در حالي كه نام خدا بر زبانش بود، تكبير مي گفت، خدا را تسبيح مي كرد و بر پيامبر خدا و فرشتگان الهي درود مي فرستاد و مي گفت:
خدايا! تو خود ميان ما و اين فريبكاران نيرنگ باز كه دست از ياري ما كشيدند، حكم كن!
شكوه و عظمت «مسلم بن عقيل » در آن اوج و بر فراز آن سكوي شهادت و معراج، ديدني بود. گرچه آنان، اين قهرمان اسير و دست بسته را با تحقير و توهين براي كشتن به آن بالا برده بودند، ليكن عزت مرگ شرافتمندانه در راه حق، چيز ديگري است كه ديده هاي بصير و دل هاي آگاه، شكوهش را مي يابند. با ضربت شمشير، سر از بدنش جدا كردند، و ... پيكر خونين اين شهيد آزاده و شجاع را از آن بالا به پايين انداختند و مردم نيز هلهله و سر و صداي زيادي به پا كردند.
پس از شهادت «مسلم بن عقيل »، به سراغ «هاني » رفتند و با دو ضربت، سر اين انسان والا و حامي بزرگ «مسلم بن عقيل » را از بدن جدا كردند. در حالي كه اين چنين با خداي خود مي گفت: «بازگشت به سوي خداست. خدايا مرا به سوي رحمت و رضوان خويش ببر!»
آن فرومايگان، بدن هاني را هم به طنابي بستند و در كوچه ها و گذرها بر خاك كشيدند. خبر اين بي حرمتي به همه رسيد. اسب سوارانشان حمله كردند و پس از درگيري با نيروهاي ابن زياد بدن «هاني» و «مسلم بن عقيل » را گرفتند و غسل دادند و بر آنها نماز خواندند و دفن كردند، در حالي كه جسد «مسلم بن عقيل »، بي سر بود. آن روز، تني چند از سرداران اسلام هم دستگير شده و به شهادت رسيدند و اجساد مطهرشان در كنار آن دو قهرمان رشيد به خاك سپرده شد و در روز نهم ذيحجه، كربلاي كوچكي در كوفه بر پا شد و يادشان به جاودانگي پيوست.
در پي اين شهادت ها كه وضع كوفه اينگونه بحراني و اوضاع نامساعد بود، كاروان امام حسين (عليه السلام) هم كه از مكه به سوي كوفه حركت كرده بود به سوي اين شهر مي آمد.
حسين بن علي (عليهماالسلام) در يكي از منازل ميان راه، خبر شهادت اين سه يار وفادار خويش را شنيد. شهادت «مسلم بن عقيل »، «هاني بن عروه» و «عبدالله يقطر»، امام را ناراحت كرد و امام فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون » و اشك در چشمانش حلقه زد. چندين بار، براي «مسلم بن عقيل » و «هاني» از خداوند رحمت طلبيد و گفت: «خدايا براي ما و پيروانمان منزلتي والا قرار بده و ما را در قرارگاه رحمت خويش جمع گردان، كه تو بر هر چيز، توانايي!» آنگاه نامه اي را كه محتوايش گزارش شهادت آنان و دگرگوني اوضاع كوفه بود بيرون آورد و براي همراهان خود، خواند و گفت: هر كس از شما مي خواهد برگردد، برگردد، از جانب ما بر عهده او پيمان و عهدي نيست...
آرامگاه حضرت «مسلم بن عقيل »، اين شخصيت والا مقام در بيرون باروي - ديوار - مسجد كوفه و در سمت جنوب شرقي آن قرار دارد كه به وسيله راهرو كوتاهي از مسجد مي توان به درون صحن آن قدم نهاد. حرم حضرت «مسلم بن عقيل » عليه السلام فضاي وسيعي در شرق مسجد كوفه را در برگرفته و از گنبد طلايي بزرگ و چندين رواق و شبستان و ايوان تشكيل شده است و در برابر حرم حضرت «مسلم بن عقيل » و در سمت شمالي صحن او آرامگاه هاني بن عروه قرار دارد.
سلام خدا و فرشتگان و پاكان، بر روح بلند حضرت «مسلم بن عقيل » و «هاني بن عروه» باد، كه شرط وفا و جوانمردي را ادا نمودند و جان خويش را فداي رهبر و مولايشان سيدالشهدا (عليه السلام) كردند. و درود بر همه ادامه دهندگان راهشان، كه راه «حق » و «آزادي » است.

مسلم از ديدگاه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)
شيخ صدوق در كتاب امالي از ابن عباس روايت مي كند كه علي بن ابي طالب (عليه السلام) به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) عرض كرد: تو عقيل را دوست مي داري؟! فرمود: آري ، من عقيل را از دو جهت دوست دارم:
اول: اين كه عقيل را براي وجود خودش دوست مي دارم.
دوم: به جهت اين كه ابوطالب او را دوست داشت، دوست مي دارم. فرزند همين عقيل در راه دوستي فرزند تو فدا مي شود و چشمان مؤمنين براي او گريان خواهد شد و ملائكه بر او درود مي فرستند.

شجاعت و شهامت
علامه مجلسي در مورد شجاعت مسلم بن عقيل مي نويسد:
"مسلم بن عقيل در ميان هم سن و سالان خويش به شجاعت و سخاوت مشهور و به كثرت دانش و خرد شناخته شده بود.

سفارت و نيابت
محدث قمي مي نگارد: وقتي فرستادگان و نامه هاي كوفيان از حد گذشت و تعداد نامه هاي آنان به دوازده هزار رسيد، امام حسين (عليه السلام) در جواب آنان نامه اي بدين گونه نوشت:
"من برادر، پسرعمو و شخص مورد اعتماد خاندانم، مسلم بن عقيل را به سوي شما فرستادم... ."
و سپس او را با قيس بن مسهر صيداوي و ... براي بيعت گرفتن راهي كوفه نمود و حضرت مسلم را به تقوا، حسن تدبير و مدارا نمودن مأمور كرد به مسلم فرمود: چنانچه ديدي مردم كوفه درباره بيعت با من متحد بودند، جريان را برايم بنويس.
حضرت مسلم بنا به فرمان امام به سمت كوفه حركت نمود. پس از رسيدن به كوفه مردم، اظهار مسرت و خوشحالي كردند و دسته دسته به حضور آن حضرت آمدند. مسلم نامه امام را براي آنان تلاوت كرد و ايشان با شنيدن مضمون نامه، گريان شدند و با مسلم بيعت نمودند.

اشعاري در مدح و مصائب حضرت مسلم عليه السلام

مرحبا مسلم كه هست از رفعت آن گردون جناب
خسرو لب تشنگان را ابن عم و نايب مناب
گر چه در ملك شهادت نيست شاهي جز حسين
ليك شد حصن شهادت را ز مسلم فتح باب
سعي مسلم داد بر اسلام رونق تا به حشر
بر روان او سلام مسلمين از شيخ و شاب
صورت او چون حسين و سيرت او چون حسن
در مروت مصطفي و در فتوت بوتراب
روز هيجا چون كشيدي تيغ بران از غلاف
گفتي از ابر سيه گشتي درخشان آفتاب
كوفيان كردند از وي دوري و نبود عجب
روبهان را باشد اندر دل ز شيران اضطراب
ميهمان خويش را كشتند بي جرم و گناه
باد بر آن ميزبانان لعنت حق بي حساب
داشت جاي آن كه از بهر پسر عمش حسين
با زبان حال بنويسد كه اي عالي جناب
سوي اين بي آبرو مردم ميا ترسم ز كين
بر تو و بر اهل بيت مضطرت بندند آب
زين سفر بگذر كه ترسم اكبرت گردد شهيد
وز غم گيسوي او ليلا شود بي صبر و تاب
زين سفر بگذر كه ترسم دست و پاي قاسمت
گاه دامادي شود در كربلا از خون خضاب
زين سفر بگذر كه ترسم حنجر اصغر شود
پر ز خون از تير اعدا چون دل زار رباب
زين سفر بگذر كه مي ترسم شوند از كين اسير
آل پيغمبر به دست فرقه دور از ثواب
زين سفر بگذر كه ترسم عابدينت را برند
با غل و زنجير نالان جانب شام خراب
زين سفر بگذر كه مي ترسم يزيد دون زند
چوب خيزران بر لب لعل تو در بزم شراب
از جفاي كوفي و شامي مگو ديگر صغير
ز آتش نظم تو جان خلق عالم شد كباب
"مصيبت نامه، صغير اصفهاني"

منابع:
تاريخ طبري
نفس المهموم شيخ عباس قمي (رحمت الله عليه)
ارشاد شيخ مفيد (رحمت الله عليه)



Share
1 | سيد حسين | | ١٢:٠٠ - ١٨ آذر ١٣٨٧ |
السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين .
2 | اميد سركان | | ١٢:٠٠ - ٢١ آذر ١٣٨٧ |
به نقل از حجت الاسلام فاطمي نيا در تاريخ بخاري امده كه ايشان شبيه ترين افراد بوده اند به حضرت رسول
3 | محمد علي | | ١٢:٠٠ - ١٢ دي ١٣٨٨ |
خيلي زيبا بود. البته من اول فكر كردم كار دوستان خود موسسه است ولي عيبي نداره.
واقعاً آشنا شدن با شخصيت اين افراد به ما در زندگي خيلي كمك مي كنه.خدا كنه فقط گريه كردن و تو سر زدن براي اين بزرگواران رو ياد نگيريم و كمي هم ابعاد شخصيتي و زندگي شون بپردازيم.
4 | ليلا اشتري | Germany - Nuremberg | ١٣:٤٩ - ١٩ آذر ١٣٩٠ |
بسيار زيبا بود. اميد است که راهشان را ادامه دهيم
5 | مهرناز نجف پور | Iran - Isfahan | ١٦:٠٩ - ٢١ آذر ١٣٩٠ |
بسيارزيبابود.استفاده کردم واميدوارم همه ي ما ازپيروان واقعي ايشان باشيم.
6 | مهرناز نجف پور | Iran - Isfahan | ١٦:١٦ - ٢١ آذر ١٣٩٠ |
بسيار زيبا بود.به اميدآن که همه ي ما ازپيروان واقعي ايشان باشيم.
7 | فاطمه | | ١٩:٢٧ - ٣٠ مهر ١٣٩١ |
خيلي ممنون...بسيار عالي بود ...ممنون.
8 | مليكاجوني | | ٢١:٣٥ - ١٧ بهمن ١٣٩١ |
ممنون از برنامه ها تون خيلي قشنگ است
9 | فاطمه | Iran - Tehran | ١٩:٠٠ - ٢٣ مهر ١٣٩٢ |
يا ليتنا کنا معکم...
10 | معصومه عزتي | | ١٢:٤٦ - ٣٠ مهر ١٣٩٢ |
خسته نباشين - خدا خيرتون بده!
11 | زينب عبدي نژاد | Iran - Tehran | ٢٠:٢٨ - ١١ آذر ١٣٩٢ |
عالي بود . متشکر
12 | زهرا كريمي | Iran - Tehran | ٠١:٠٦ - ١٠ دي ١٣٩٢ |
باعرض سلام وخسته نباشي خدمت شما مدير محترم صدا وسيما از شما طقازاي فيلم مسلم بن عقيل را دارم واز شما قصد تقضا دار م بهسمت شاهرود سفري داشته باشيد که از انجا به سمت بيارجمند سفري خوش آرزومندم
13 | طيبه | Iran - Isfahan | ١٥:٣٢ - ٢٨ آذر ١٣٩٣ |
عالي بود بسيار كنجكاو بودم درمورد شخصيت ايشون يه چيزايي بدونم....ممنون از مطالبتون...ياحق
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها