2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
رؤساي مذاهب أهل سنت 01
کد مطلب: ٥٧٧٠ تاریخ انتشار: ٠٩ آبان ١٣٨٧ تعداد بازدید: 9128
سخنراني ها » عمومي
رؤساي مذاهب أهل سنت 01

علل تشکیل مذاهب، مذاهب فقهی اولیه اهل سنت، ابوحنیفه
شبكه سلام 87/08/09

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 09 / 08 / 87

آقاي هدايتي

انگيزه پيدايش مذاهب اربعه اهل سنت چه بوده است؟

استاد حسيني قزويني

تشخيص و تبيين اينكه چرا اين مذاهب اربعه اهل سنت در جامعه پيدا شد، سخت است و نياز به تحقيق و بررسي عميقي دارد.

اولين پيشواي مذاهب اربعه، آقاي ابوحنيفه، متوفاي 150 هجري

دومين پيشوا، آقاي مالك بن انس، متوفاي 179 هجري

سومين پيشوا، آقاي شافعي، متوفاي 204 هجري

چهارمين پيشوا، آقاي احمد بن حنبل، متوفاي 240 هجري

اين ائمه اربعه، 5/1 قرن يا 5/2 قرن با زمان ظهور اسلام فاصله دارند. اما اينكه چه عواملي دست به دست هم داد و چه بسترهايي در جامعه آن روز فراهم آمد تا اين مذاهب اربعه، رسميت و ظهور پيدا كرد؟

خيلي مختصر اشاره كنم كه 6 نكته اساسي را بايد توجه كنيم و بدون توجه به اينها، تبيين و توضيح اين قضيه كه چگونه مذاهب اربعه در جامعه شكل گرفت، امكان پذير نيست:

نكته اول:

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در عصر خود، تنها مرجع پاسخگوئي به مشكلات مردم بود؛ چه در حوزه سياست و چه در حوزه اخلاق و امور اجتماعي و ... .

نكته دوم:

از آنجايي كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، آخرين فرد از سلسله أنبياء (عليهم السلام) است كه با آمدنش، پرونده نبوتش براي هميشه مختومه شد و شريعت او، ناسخ تمام شرايع گذشته است و دين او، تا قيام قيامت، دين جاودانه است. لذا در طول حيات خودش، تكليف آينده امت و شريعت را مشخص كردند.

نكته سوم:

بحث انحراف جامعه اسلامي از اهل بيت (عليهم السلام) بود.

نكته چهارم:

علم و آگاهي جامعه، بر اينكه اهل بيت (عليهم السلام)، شايسته ترين افراد براي تبيين مسائل ديني و حراست و حفاظت از شريعت هستند.

نكته پنجم:

بني اميه، بزرگ عامل انزواي اهل بيت (عليهم السلام) بود.

نكته ششم:

وحشت بني عباس از گسترش فرهنگ شيعه و توجه توده مردم به وجود مقدس امام صادق (عليه السلام) و دانشگاهي كه او تأسيس و شاگرداني كه او تربيت كرده بود.

اگر به اين 6 نكته بي توجهي كنيم، قطعا، تبيين اين مسئله كه مذاهب اربعه اهل سنت چگونه پيدا شد، امكان پذير نيست. من نسبت به برخي از اين نكات، توضيح مختصري عرض مي كنم و بعد نتيجه گيري مي كنم:

نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آينده جامعه اسلامي را مي ديد و خودش فرمود كه امت من بعد از من به 73 فرقه متفرق خواهند شد و جز يك فرقه، همه آنها هلاك و وارد آتش جهنم خواهند شد. اختلاف ميان امت اسلامي براي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، با الهام از منبع وحي، كاملا روشن و واضح بود؛ لذا آمدند در كنار قرآن، آخرين كتاب آسماني، اهل بيت خودش را به عنوان عِدل و هم طراز و هم سنگ قرار دادند و فرمودند كه اگر به كتاب خدا و اهل بيت (عليهم السلام) من تمسك كنيد، براي هميشه، از گمراهي بيمه خواهيد شد. يعني جدايي از قرآن يا اهل بيت (عليهم السلام)، مساوي است با ضلالت و گمراهي.

بارها هم عرض كرده ايم كه «حديث ثقلين»، در كتاب هاي معتبر اهل سنت آمده است. آقاي ابن كثير سلفي دمشقي صراحت دارد و مي گويد:

قد ثبت في الصحيح أن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) قال في خطبته بغدير خم: إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي و انهما لن يقترفا حتي يرد علي الحوض

تفسير ابن كثير، ج4، ص122

آقاي ناصر الدين الباني نسبت به اين قضيه، با كمال صراحت مي گويد: روايت صحيح است.

شرح الجامع الصغير، ج2، ص217

نكته جالب توجه كه همه، به ويژه جوانان عزيز اهل سنت بايد توجه كنند، اين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

فلا تقدموهما فتهلكوا و لا تقصروا عنهما فتهلكوا و لا تعلموهما فإنهما أعلم منكم

از قرآن و اهل بيت من پيشي نگيرد كه هلاك مي شويد و از آنها هم عقب نمانيد كه هلاك مي شويد. در پي اين نباشيد كه چيزي را به آنها ياد بدهيد، چون آنها از شما عالم ترند.

المعجم الكبير للطبراني، ج3، ص66 و ج5، ص167- الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص60 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص164 - كنزالعمال، ج1، ص188

اين يك مسئله كاملاً واضح و روشن است.

بعد از رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و انتقال ايشان به ملأ اعلي، مردم از اهل بيت (عليهم السلام) فاصله گرفتند. قبلا گفته ايم و إن شاء الله در آينده هم علت انحراف مردم از اهل بيت (عليهم السلام) را مفصل بازگو مي كنيم و مردم هم مي دانستند كه اهل بيت (عليهم السلام)، عالم ترين انسان هاي جامعه به سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هستند.

آقاي ابن عبد البر از استوانه هاي علمي و رجالي اهل سنت در كتاب الاستيعاب في معرفة الاصحاب، ج3، ص40 با صراحت از ام المؤمنين عايشه نقل مي كند:

علي أعلم الناس بالسنة

علي، أعلم و آگاه ترين انسان ها به سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است.

ابن عباس مي گفت:

عِلم من و عِلم ديگر صحابه، در برابر عِلم علي، همانند قطره اي است در برابر هفت دريا.

الاصابه لابن حجر عسقلاني، ج2، ص509 - حلية الاولياء لأبي نعيم، ج1، ص65

خود خليفه دوم بارها مي گفت:

لو لا علي لهلك عمر

تأويل مختلف الحديث، ج1، ص162

علاوه بر اين، در همان عصر حاكميت بني اميه، مردم، علم و قطع داشتند بر اينكه تنها كساني كه شايستگي مرجعيت علمي و رهبري ديني را دارند، اهل بيت (عليهم السلام) هستند. اگر تاريخ امام سجاد (عليه السلام) را مطالعه كنيد - با اينكه ايشان كاملا در انزوا بود و رفت و آمدهايش تحت كنترل بود و جاسوسان بني اميه مراقب او بودند - وقتي شخصيت هاي بزرگ اهل سنت به امام سجاد (عليه السلام) مي رسند، آنچنان از او با عظمت نام مي برند كه موجب شگفتي همگان مي شود. آقاي مالك بن أنس مي گويد:

لم يكن في اهل البيت مثل علي بن الحسين

اهل بيت پيامبر، شخصيتي همانند امام سجاد (عليه السلام) را ندارند

سير اعلام النبلاء للذهبي، ج4، ص389

آقاي ابو زرعه كه از شخصيت هاي علمي و رجالي و از استوانه هاي اهل سنت است، با كمال صراحت مي گويد:

ما رأيت احدا كان افقه من علي بن الحسين

من فقيه تر از امام سجاد (عليه السلام) كسي را نديدم.

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج41، ص371

همچنين آقاي ذهبي، وقتي به علم و آگاهي امام سجاد (عليه السلام) مي رسد، مي گويد:

فقد كان أهلا للإمامة العظمي

سير اعلام النبلاء للذهبي، ج4، ص398

امام سجاد (عليه السلام) اهليت و شأنيت داشت براي تصدي امامت عظمي و رهبري بزرگ جامعه اسلامي.

هم چنين در رابطه با امام باقر (عليه السلام)، بزرگان اهل سنت با كمال صراحت، از تقوا و علم و آگاهي و فقاهت او سخن گفته اند و زبانزد عام و خاص بوده است. جالب اينكه آقاي فخر رازي، امام المشكّكين، درتفسيرش، ج32، ص125، در چاپ قبلي و در چاپ دارالفكر بيروت، ج16 در ذيل آيه شريفه «إنا اعطيناك الكوثر» مي گويد:

فانظر كم قتل من اهل البيت، ثم العالم ممتليء منهم و لم يبق من بني أميّة في الدنيا أحد يعبأ به، ثم انظر كم كان فيهم من الأكابر من العلماء كالباقر و الصادق و الكاظم و الرضا (عليهم السلام)

با اينكه دودمان بني اميه تلاش كردند اهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را بكُشند و از بين ببرند و نسل اهل بيت (عليهم السلام) را براي هميشه از صحنه گيتي بَركَنند، أما دنيا مملوّ از فرزندان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است؛ ولي از بني اميه، يك نفر را هم نمي بينيم. ببين چه شخصيت هاي برجسته اي از اهل بيت (عليهم السلام) مانند امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) و امام كاظم (عليه السلام) و امام رضا (عليه السلام) است.

تفسير الرازي، ج32، ص124

بني اميه، عاملي بودند براي انزواي اهل بيت (عليهم السلام). بردن نام حضرت علي (عليه السلام) در جامعه آن روز، جرم نابخشودني بود. به تعبير آقاي ابن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب كه در شرح حال آقاي رباح مي گويد:

كان بنو أمية إذا سمعوا بمولود اسمه علي قتلوه

تهذيب التهذيب لابن حجر، ج7، ص281 - تهذيب الكمال للمزي، ج20، ص429 - سير أعلام النبلاء للذهبي، ج5، ص102

حتي مردم اين اجازه را نداشتند كه نام نوزادان خودشان را حضرت علي (عليه السلام) بگذارند.

نكته پاياني اينكه، در دوراني كه بني اميه و بني عباس مشغول درگيري سياسي بودند - به ويژه از سال 107 تا سال 132 كه بني اميه سقوط مي كند و اوج اين درگيري ها از سال 126 آغاز مي شود - امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) فرصت را غنيمت مي شمارند و دور از هياهوي سياسي، دانشگاه بزرگي را تأسيس مي كنند و به تربيت و پرورش شاگردان نمونه مي پردازند؛ به طوري كه فارغ التحصيلان صاحب نظر و فقيه و مجتهد امام صادق (عليه السلام) به مرز 4 هزار نفر مي رسيد.

وقتي بني عباس روي كار مي آيند، به ويژه منصور دوانيقي، از اين گسترش فرهنگ شيعه توسط امام صادق (عليه السلام) و توجه توده مردم به اين فرهنگ و اين كه مردم از اقصي نقاط كشور، مشكلات سفر را به جان و دل مي خرند تا خود را به مدينه برسانند و از مكتب پر فيض امام صادق (عليه السلام) استفاده كنند و با افتخار برگردند و تشرّف خودشان را به محضر امام صادق (عليه السلام) و استفاده از مكتب ايشان را براي مردم نقل كنند، بني عباس را به فكر انداخت كه اگر اين تفكر شيعي پيش برود، فردايي براي ما نخواهد بود و چه بسا فردا روز، اين تربيت شدگان مكتب امام صادق (عليه السلام)، به فكر براندازي و سقوط حكومت بني عباس باشند. لذا به اين فكر افتادند تا افرادي را معين كنند كه توانائي ايستادگي در برابر امام صادق (عليه السلام) را دارند و مي توانند مكتبي را تأسيس و دكاني را درست كنند. آمدند شخصيت هاي برجسته آن روز، مانند آقايان ابو حنيفه و مالك بن أنس و شافعي و احمد بن حنبل را عَلَم كردند و مبالغ كلاني را در اختيار اينها قرار دادند تا بتوانند براي مقابله با فرهنگ امام صادق (عليه السلام) تلاش كنند.

الإحكام في اصول الأحكام لإبن حزم آندلسي، ج6، ص126 - فقه السنة للشيخ سيد سابق، ج1، ص10

تعبير آقاي سيد سابق كه از فقهاي بنام و پرآواره اهل سنت است، اين است:

محافظة علي الارزاق التي رتبت لهم

و از ابو زرعه نقل مي كند كه:

فقهاي آن زمان، به خاطر وظايفي كه براي آنها معين شده بود و مبالغ كلاني كه در اختيار آنها قرار مي گرفت، اين تشكيلات را راه اندازي كردند.

خلاصه اينكه:

با نگاهي به تاريخ و بررسي زواياي تاريخ پنهان، مي بينيم كه عوامل اصلي پيدايش مذاهب اربعه اهل سنت، عوامل سياسي بوده است و اين عقيده ماست و قصد اهانت به عزيزان اهل سنت را نداريم و اين را با كمال شهامت عرض مي كنيم كه اين مذاهب را ساختند تا بتوانند مكتب اهل بيت (عليهم السلام) را به انزوا بكشانند و فرهنگ شيعه را از جامعه حذف كنند و غير از اين، هدف ديگري در كار نبوده است.

آقاي هدايتي

آيا قبل از مذاهب اربعه اهل سنت، مذاهب ديگري نيز در اهل سنت وجود داشت كه براي مقابله با فرهنگ شيعه و منزوي كردن فرهنگ اهل بيت (عليهم السلام) باشد؟ چه تعدادي وجود داشت؟ برخي تعداد 100 مذهب را ذكر كرده اند.

استاد حسيني قزويني

در رابطه با مذاهبي كه قبل از پيدايش مذاهب اربعه اهل سنت بوده و منقرض شده، سخن زياد است. اما آنچه كه بنده به آن رسيدم و مي توانم به عنوان يك نظر قاطع عرض كنم، اين است كه 12 مذهب فقهي رسمي، قبل از رسميت يافتن مذاهب اربعه اهل سنت وجود داشت و مردم هم متوجه اين مذاهب بوده اند:

1 ـ مذهب فقهي عمر بن عبد العزيز (بن مروان بن الحكم)، متوفاي سال 101 هجري.

جزء تابعين است و رواياتي هم از آقاي أنس بن مالك نقل كرده است و از او به أعدل ملوك الامويين تعبير مي كنند.

2 ـ مذهب فقهي شعبي (عامر بن شرحبيل)، متوفاي سال 105 هجري.

مذهب او، به مدت 5 قرن قابل توجه علماي فقهي اهل سنت بوده است.

3 ـ مذهب فقهي حسن بصري، متوفاي سال 110 هجري.

در مورد او مي گويند:

لولا سيف الحجاج و لسان الحسن لَوُئِدَت الدولة المروانيّة في لحدها.

اگر شمشير حجاج و زبان حسن بصري نبود، دولت بني مروان در قبر دفن مي شد و زير خاك مي رفت.

4 ـ مذهب فقهي أعمش (أبو محمد سليمان بن مهران)، متوفاي سال 148 هجري.

ايشان دو سال قبل از وفات ابو حنيفه از دنيا رفت.

5 ـ مذهب فقهي سفيان ثوري (سفيان بن سعيد بن مسروق أبو عبد اللّه)، متوفاي سال 161 هجري.

6 ـ مذهب فقهي ليث بن سعد، متوفاي سال 175 هجري.

7 ـ مذهب فقهي سفيان بن عيينة، متوفاي سال 198 هجري.

مذهب او تا اواخر قرن ششم، مورد توجه عزيزان اهل سنت بوده است.

8 ـ مذهب فقهي اسحاق (إسحاق بن إبراهيم المعروف بإبن راهويه)، متوفاي سال 238 هجري.

9 ـ مذهب فقهي أبو ثور (إبراهيم بن خالد الكلبي)، متوفاي سال 240 هجري.

در كتاب هاي فقهي اهل سنت از او زياد نقل شده است. مرحوم شيخ طوسي (ره) در كتاب خلاف و علامه حلي (ره) در كتاب تذكره، از اسحاق و ابو ثور، نظريات مختلف فقهي را نقل مي كنند. يعني مشخص است كه در قرن هفتم و هشتم، نظريات فقهي آنها، قابل توجه جامعه اسلامي بوده است.

10 ـ مذهب فقهي داود ظاهري، متوفاي سال 270 هجري.

كتاب المحلي ابن حزم، نماد فقه ظاهري است. اين مذهب، تا قرن هفتم، مورد توجه بوده است.

تا زمانيكه مذاهب اربعه رسميت نيافته بود، اين مذاهب مورد توجه بوده و به آنها عمل مي كردند و در حوزه هاي درسي علماي اهل سنت، مورد بحث و بررسي و نقد و مناقشه بوده است. البته برخي هم براي ابن جرير طبري، متوفاي 310 هجري هم مذهب فقهي نقل كرده اند؛ ولي بنده نظريات فقهي او را در كتب اهل سنت يا در كتاب هاي فقهي مقارن شيعه، مانند ناصريات سيد مرتضي (ره) و خلاف شيخ طوسي (ره) و تذكره علامه حلي (ره) نديدم.

در اثر گذر زمان، عواملي دست به دست هم داد و اين مذاهب فقهي منقرض شدند و جز 4 مذهب، همه اينها از جامعه اسلامي حذف گرديد.

آقاي هدايتي

مذاهب اربعه اهل سنت، از چه سالي در ميان اهل سنت رسميت يافت؟

استاد حسيني قزويني

اين مذاهبي كه عرض شد، تا قرن هفتم هجري، به عنوان مذاهب رسمي اهل سنت بود تا اينكه دوران حكومت آقاي ظاهر بيبرس در مصر رسيد. او ديد كه در جامعه اسلامي، هر كسي به يك مذهب است. وقتي به محاكم قضائي مراجعه مي كنند، يكي مي گويد كه من اين عمل را به استناد فقه ظاهري يا شعبي انجام دادم و ديگري مي گويد من بر اساس فقه بصري و ثوري. اين عمل، معضلاتي را در محاكم قضائي ايجاد كرده بود. يك قاضي به فتواي مالك عمل مي كرد و ديگري به فتواي ابو حنيفه و ديگري به فتواي حسن بصري و ... . آقاي ظاهر ديد با اين وضع، جامعه اسلامي دچار مشكل و معضل مي شود و رسما اعلام كرد تا تمام قضاتي كه در محاكم قضائي مشغول كار هستند و داوري مي كنند، بايد يكي از اين چهار مذهب را انتخاب كنند: مذهب حنفي و مالك و شافعي و حنبلي، و ما به هيچ قاضي اي اجازه نمي دهيم به غير از فتاواي اين چهار مذهب، داوري كرده و حكم صادر كنند. لذا در سال 663، اين قضيه اعلام شد و در سال 665 رسميت يافت.

آقاي مقريزي در كتاب خطط، ج3، ص390 اين قضيه را مفصل آورده است.

آقاي ابن كثير دمشقي در كتاب البداية و النهاية، ج13، ص260 به اين ماجرا اشاره دارد.

آقاي ذهبي هم در كتاب العبر في خبر من غبر، ج3، ص307 مي گويد:

در سال 663 هجري، اين مذاهب اربعه، به عنوان مذاهب رسمي جامعه اسلامي رسميت يافت.

پس از اين هم، ديگر مذاهب اهل سنت منقرض و به انزوا كشيده شدند.

آقاي هدايتي

اولين پيشواي اهل سنت، ابو حنيفه است. لطفا مقداري درباره ولادت و وفات و ظهور افكار او صحبت كنيد.

استاد حسيني قزويني

آقاي ابو حنيفه نعمان بن ثابت، كتاب هاي زيادي نوشته است و رجال نويسان و تراجم نويسان، درباره او، مفصل سخن گفته اند.

آنچه كه در مورد ايشان ثابت است، در سال 80 هجري به دنيا آمده و در سال 150 هجري از دنيا رفته است. بزرگ ترين و مفصل ترين كتابي كه در شرح حال ابو حنيفه نوشته شده، توسط استاد محمد ابو زهره است كه از شخصيت هاي برجسته و بلند آوازه معاصر اهل سنت است و بعضي از او به امام ابو زهره تعبير مي كنند و فارغ التحصيل دانشگاه الازهر بوده و در همانجا، در سطوح عاليه تدريس مي كرده و عضو مجلس اعلاي بحوث علميه و رئيس دانشكده شريعت و قائم مقام دانشگاه حقوق و دراسات اسلامي دانشگاه الازهر بوده است.

ايشان كتابي دارد در حدود 600 صفحه به نام «ابو حنيفه، حياته و آثاره» كه كتابي مفصل است و بنده هم تا كنون كتابي به تفصيل اين كتاب در مورد ابو حنيفه نديده ام. خود ابو زهره هم گرايش فقه حنفي دارد. شرح حال امام مالك را به همين شكل در 500 صفحه و شرح حال امام شافعي را در 400 صفحه و شرح حال امام احمد بن حنبل و امام صادق (عليه السلام) را به همين شكل شرح كرده است.

آقاي ابو زهره در كتاب «ابو حنيفه، حياته و آثاره» در بخش 11، ص15 اين تعبير را دارد:

و ابو حنيفه هو ثابت بن زوطي الفارسي فهو فارسي النسب، ... ، أصله من كابل.

ابوحنيفه، پدرش ثابت است و زبانش فارسي بوده و نَسَبَش فارسي است، ... ، جد اعلايش از كابل بوده است.

پس، رئيس اولين مذهب اهل سنت، فارس زبان و ايراني بوده است. البته، در آن زمان، كابل جزء سرزمين ايران بود.

آقاي شهرستاني در الملل و النحل، ج1، ص140 در رابطه با ابوحنيفه صحبت مي كند كه او جزء مبارزين زمان بني عباس بوده و با منصور، رابطه خوبي نداشت:

إنه إنما بايع محمد ابن عبد الله الإمام أيام المنصور، حتي رفع الأمر إلي المنصور فحبسه حتي مات في الحبس.

چون با محمد بن عبدالله كه از فرزندان زيد و امام حسن (عليه السلام) بود، بيعت كرد و در خفاء، او را تأئيد مي كرد، منصور دوانيقي او را زنداني كرد و در زندان مرد.

برخي مي گويند كه او را مسموم كرد. در حقيقت، نسبت به برخي از مبارزان آن زمان، نظر خوبي داشت.

مرحوم مامقاني، از رجال نويسان مشهور شيعه، صاحب كتاب تنقيح المقال كه از كتاب هاي كم نظير رجالي شيعه است و اخيرا هم تجديد چاپ شده است، در چاپ قديم آن، ج3، ص272 در شرح حال ابو حنيفه مي نويسد:

لأنه كان يفتي بإمامة إبراهيم و محمد بن عبد الله بن الحسن بن الحسن و هما اللذان ادعيا الإمامة في زمان الدوانيقي ...، و الذي أعتقده أن قوله بالرأي و الاستحسان و القياس، أوقع التنافي بين أفعاله و أقواله.

او معتقد به امامت ابراهيم و محمد بن عبد الله بن حسن بن حسن بوده است و بصورت مخفيانه، فتوا به نفع اين دو و به ضرر حكومت مي داده است و قائل به رأي و قياس و استحسان بوده و دچار تضاد و تنافي در اقوال بود.

آقاي هدايتي

طرفداران ابو حنيفه، نسبت به او غُلُوّ نموده اند و برخي فضائل ساختگي را به وي نسبت داده اند. لطفا در اين زمينه توضيح دهيد.

استاد حسيني قزويني

در رابطه با رؤساي مذاهب اربعه، طرفداران و مخالفانشان مطالبي را گفته اند. إن شاء الله به حول و قوه إلهي و توكل بر خداي عالم و با استعانت از ساحت مقدس حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداه)، تلاش مي كنم آنچه كه در منابع اهل سنت آمده، بدون اينكه هيچ منبعي از شيعه را نقل كنم، اين دو نظريه متناقض نسبت به ائمه اهل سنت را بيان كنم.

يكي از اهداف من اين است كه آقايان اهل سنت، به ويژه وهابيت، كه ما را متهم مي كنند در دو حوزه:

1- غلو نسبت به أئمه (عليهم السلام)، با اينكه در حق اينها آيه تطهير و حديث ثقلين آمده است و نام همه أئمه (عليهم السلام) از زبان نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در حديث جابر و كتاب هاي مختلف اهل سنت و شيعه آمده و تمام اهل سنت به اتفاق آراء، مناقب و فضائل اهل بيت (عليهم السلام) را بازگو كرده اند و صراحت دارند كه كوچكترين نقطه ضعفي در زندگي خود نداشتند؛ ولي اگر دو روايت در بحار الانوار يا كتاب هاي ديگر ما پيدا كنند، بزرگ نمائي مي كنند كه شيعه نسبت به أئمه (عليهم السلام) غُلو مي كنند.

2- ما را متهم مي كنند كه شما به بزرگان ما اهانت و جسارت مي كنيد.

من مي خواهم عزيزان اهل سنت توجه داشته باشند كه اين فضائل و مناقبي كه در شأن پيشوايان اهل سنت و ائمه مذاهب گفته شده، با همديگر بازخواني كنيم و هيچ داوري نمي كنيم و قضاوت را به شما بينندگان و پژوهشگران محول مي كنيم.

درباره ابوحنيفه، روايات زيادي درست كرده اند كه از جمله آنها اين است كه آقاي خطيب بغدادي در تاريخ بغداد، ج13، ص336 نقل مي كند:

نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

يكون في أمتي رجل اسمه النعمان و كنيته أبو حنيفة، هو سراج أمتي، هو سراج أمتي، هو سراج أمتي.

در امت من، مردي خواهد آمد به نام نعمان و كنيه او ابو حنيفه است. او چشم و چراغ امت من است.

جالب اينكه وقتي خطيب بغدادي اين حديث را با ذكر سند از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي كند، مي گويد:

هو حديث موضوع.

اين حديث، جعلي و ساختگي است.

همچنين آقاي سيوطي در كتاب اللآلي المصنوعة في الأحاديث الموضوعة، ج1، ص457 اين روايت را از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي كند و مي گويد: روايت جعلي است.

آقاي شوكاني در كتاب الفوائد المجموعة، ص420 مي گويد:

هو موضوع و في إسناده وضاعان: مأمون بن أحمد السلمي و أحمد بن عبد الله الجويباري

اين حديث جعلي است و دو نفر از جاعلين و حديث سازان به نام مأمون بن أحمد السلمي و أحمد بن عبد الله الجويباري در سند اين حديث هستند.

روايت ديگري را از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي كنند كه مي فرمايد:

سيأتي من بعدي رجل يقال له: النعمان ابن ثابت و يكني أبا حنيفة، ليحيين دين الله و سنتي علي يده.

در آينده، در أمت من، مردي خواهد آمد كه اسمش نعمان و كنيه اش ابو حنيفه است. دين خدا و سنت من به دست او إحياء و زنده خواهد شد.

آقاي خطيب بغدادي در رابطه با اين حديث مي گويد:

باطل موضوع، محمد بن يزيد متروك الحديث و سليمان و شيخه مجهولان و أبان يرمي بالكذب.

هم باطل است و هم جعلي. در سندش محمد بن يزيد است كه متروك الحديث است و سليمان و استادش مجهول هستند و أبان هم متهم به دروغگويي است.

اللآلي المصنوعة في الأحاديث الموضوعة للسيوطي، ج1، ص458

آقاي سيوطي روايتي را از أنس نقل مي كند:

يكون في أمتي رجل يقال له النعمان، يكني أبا حنيفة، يجدد الله له سنتي علي يديه.

از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه مي فرمود:

در آينده، مردي در أمت من خواهد آمد كه به او نعمان مي گويند و كنيه اش ابوحنيفه است و خداوند، سنت و شريعت من را به دست او تجديد مي كند.

الكامل في ضعفاء الرجال لأبن عدي، ج1، ص178

آقاي سيوطي مي گويد:

موضوع، آفته الجويباري.

حديث جعلي است و مشكل آن از ناحيه آقاي جويباري است.

اللآلي المصنوعة في الأحاديث الموضوعة للسيوطي، ج1، ص458

آقاي ملا علي قاري، حكم به جعلي بودن اين روايات دارد.

الأسرار المرفوعة في الأخبار الموضوعة، ص455

جالب اينكه مطلبي را آقاي خطيب بغدادي نقل مي كند و ديگران هم اين مطلب را نقل مي كنند و از طريق اينترنت و نرم افزارهاي مربوط، مي توان جستجو كرد و در كتابي كه عبد الله پسر احمد بن حنبل به نام السنة نوشته، آمده است كه ابو حنيفه مي گويد:

لو أدركني النبي و أدركته لأخذ بكثير من قولي و هل الدين إلا الرأي الحسن.

اگر من پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را درك مي كردم و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) زمان مرا درك مي كرد، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بسياري از گفتار و سخنان مرا قبول مي كرد و ملاك شريعت قرار مي داد. آيا دين، جز رأي و قياس است؟

تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج13، ص390 - الكامل لابن عدي، ج7، ص8

از اين حديث، پناه مي بريم به خداي عالم. اگر ما همچنين روايتي را در ضعيف ترين كتاب هايمان نسبت به أئمه (عليهم السلام) داشتيم، عليه ما قيامت برپا مي كردند.

همچنين خواب هاي زياد و كراماتي كه نقل مي كنند را نمي گويم و فقط به اين چند نمونه بسنده مي كنم.

آقاي هدايتي

عده اي در طعن و عليه ابو حنيفه، مطالب تندي را نقل كرده اند. حتي برخورد تند ابو حنيفه را نسبت به شخصيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل كرده اند. نظر خود را بيان كنيد.

استاد حسيني قزويني

درباره مطالبي كه در مورد ابوحنيفه گفته شده، ما فقط نقل حديث و نقل مطلب از منابع اهل سنت مي كنيم. اگر عبارات تندي است، پيشاپيش از عزيزان حنفي مذهب پوزش مي طلبيم. خدا را شاهد مي گيرم و به لفظ جلاله الله سوگند مي خورم كه قصد من از نقل اينها، جسارت به پيشواي عزيزان حنفي نيست. من مي خواهم اين را ثابت كنم كه آقاياني كه ما را متهم مي كنند كه شما نسبت به بزرگان ما جسارت و اهانت مي كنيد و حريم برادري را حفظ نمي كنيد و وحدت را مراعات نمي كنيد، ببينيم كه در ميان خودشان چه غوغايي است؟ هر يك از اتباع مذاهب، نسبت به امام مذاهب ديگر، چه سخنان تندي دارند؟

در اين زمينه، مشهور بر اين است اكثريت اهل سنت كره زمين، حنفي مذهب هستند. عباراتي را آقاي خطيب بغدادي در تاريخ از برخوردهايي كه ابوحنيفه با احاديث نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) داشت، نقل مي كند. از ابو اسحاق فزاري نقل مي كند:

كنت آتي أبا حنيفة، أسأله عن الشئ من أمر الغزو، فسألته عن مسألة، فأجاب فيها، فقلت له: إنه يروي فيها عن النبي صلي الله عليه و سلم كذا و كذا، قال: دعنا من هذا.

نزد ابوحنيفه مي رفتم و در رابطه با احاديث نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سؤال مي كردم و گاهي هم روايتي را از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي كردم كه چنين گفته است. ابو حنيفه به من مي گفت: اين احاديث را رها كن و كنار بگذار.

تاريخ بغداد، ج13، ص386

و باز نقل مي كند:

و سألته يوما آخر عن مسألة، قال: فأجاب فيها، قال: فقلت له: إن هذا يروي عن النبي صلي الله عليه و سلم فيه كذا و كذا، فقال: حك هذا بذنب خنزير.

از ابو حنيفه سؤال كردم و جواب داد. به او گفتم كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين زمينه چنين و چنان گفته است. ابو حنيفه گفت: اين احاديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را با دُم خنزيز پاك و محو كن.

تاريخ بغداد، ج13، ص387

ما نمي دانيم كه اينها درست است يا درست نيست. شايد ادعا كنيم كه دروغ است؛ ولي اين مطالب در كتب اهل سنت آمده است. كتاب تاريخ بغداد، از كتاب هاي معتبر رجالي اهل سنت و آقاي خطيب بغدادي، از شخصيت هاي برجسته اهل سنت است. جالب اينكه آقاي يوسف بن أسباط مي گويد:

رد أبو حنيفة علي رسول الله صلي الله عليه و سلم أربعمائة حديث أو أكثر.

ابو حنيفه، 400 روايت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را قبول نكرد و رد كرد.

تاريخ بغداد، ج13، ص390

در روايتي آمده كه نزد ابو حنيفه نقل مي كنند:

و كان النبي صلي الله عليه و سلم يقرع بين نسائه إذا أراد أن يخرج في سفر و أقرع أصحابه و قال أبو حنيفة: القرعة قمار و قال أبو حنيفة: لو أدركني النبي صلي الله عليه و سلم و أدركته لاخذ بكثير من قولي وهل الدين إلا الرأي الحسن.

نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) وقتي به مسافرت مي رفت، براي همراه بردن يكي از همسرانش، بين آنان قرعه مي انداخت. ابو حنيفه گفت: قرعه، نوعي قمار است. اگر من پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) درك مي كردم و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) زمان مرا درك مي كرد، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بسياري از گفتار و سخنان مرا قبول مي كرد و ملاك شريعت قرار مي داد. آيا دين، جز رأي و قياس است؟

تاريخ بغداد، ج13، ص390

آقاي ابن ابي شيبه، استاد بخاري، كتابي دارد به نام المصنف كه قبل از صحيح بخاري نوشته شده است. در ج8، ص363 بابي را باز كرده است به نام «كتاب الرد علي أبي حنيفة هذا ما خالف به أبو حنيفة الأثر الذي جاء عن رسول الله (ص)»، يعني رواياتي را نقل مي كنم كه ابو حنيفه با احاديث نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مخالفت كرده است.

ايشان رواياتي را به صورت مكرر از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي كند و فتواي ابو حنيفه را كه خلاف روايات نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي كند. در اين باب، 125 مورد از احاديث نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را نقل مي كند و فتواي آقاي ابو حنيفه را كه بر خلاف احاديث نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فتوا داده است را نقل مي كند.

المصنف لابن أبي شيبة الكوفي، ج8، ص363

در مورد مطالب قبلي، ما اظهار نظري نداريم و شايد بتوانيم بگوييم كه در حق ايشان بي انصافي است؛ اما در مورد كار آقاي ابن ابي شيبه كه استاد بخاري است و از شخصيت هاي برجسته اهل سنت است، از عزيزان اهل سنت و اساتيد بزرگوار حوزه هاي علميه احناف تقاضا مي كنم كه اگر نظري دارند، يا بيايند در همين جا مطرح كنند يا از طريق ايميل به بنده برسانند و بنده خودم را ملتزم مي دانم كه اقوال آنها را در رابطه با پاسخگوئي به اينطور مطالب، به ويژه اين 125 موردي كه آقاي ابن ابي شيبه دارد، براي بينندگان عزيز بازگو كنم.

آقاي هدايتي

برخورد ابو حنيفه با خلفا چگونه بوده است؟

استاد حسيني قزويني

در اين رابطه، رشته سخن به جناب عبد الله بن احمد بن حنبل مي سپارم. ايشان كتابي دارد به نام السنة كه از كتاب هاي معتبر اهل سنت است و آقايان حنابله نسبت به او، ارادت ويژه اي دارند. اين كتاب در سايت هاي اينترنتي و حتي در نرم افزار المكتبة الشاملة هم موجود است.

در كتاب السنة، ص344، حديث شماره 371 مطلبي دارد و بنده هم نسبت به صحت و سقم اين مطلب، نظري نمي دهم و صلاح هم نمي بينم كه در اين زمينه، اظهار نظر بكنم. اميدوارم كه در اين زمينه، عزيزان حنفي، مطالبي را بگويند و ما هم از قول اينها، عينا همان مطالب را بيان خواهيم كرد.

ايشان روايتي را نقل مي كند و محقق اين كتاب هم مي گويد كه اسنادش صحيح است. آقاي ابو اسحاق فزاري مي گويد:

كان أبو حنيفة يقول: إيمان إبليس و إيمان أبي بكر الصديق رضي الله عنه واحد. قال أبوبكر: يا رب و قال إبليس: يا رب. إسناده صحيح.

ايمان شيطان و ايمان ابوبكر صديق، يكسان است و هر دو، يارب مي گفتند.

در اين موارد، نمونه هاي فراواني است و بنده هم دوست ندارم به تفصيل بيان كنم و با روحيه بنده هم سازگاري ندارد. ولي من از عزيزان احناف اين سؤال را دارم كه اگر يك اينچنين عبارتي را مثلا علامه مجلسي (ره) يا شيخ طوسي (ره) يا شيخ مفيد (ره) داشته باشد، عليه ما چه غوغايي به پا مي كنند؟

آقايان وهابيت كه اين همه غوغا عليه ما مطرح كرده اند و آقاي بن جبرين آنها فتوا داده است كه شيعه، كافر است، چون به صحابه، به ويژه خلفاء، جسارت مي كند، آيا اينها اين مردانگي و عرضه را دارند كه بيايند در رابطه با كتاب السنة پسر احمد بن حنبل كه خود را به مذهب حنبلي منتسب مي كنند، اظهار نظر كنند و بگويند عبد الله بن احمد بن حنبل كافر است يا نه؟!

آقاي خطيب بغدادي كه قطعا شيعه نيست و كسي هم او را متهم به تشيع نكرده است، در كتاب تاريخ بغداد، ج13، ص388 مي گويد:

و ذكر له قضاء من قضاء عمر أو من قول عمر في الولاء، فقال: هذا قول شيطان.

در جايي، قضاوت ها و سخنان آقاي خليفه دوم براي آقاي ابوحنيفه نقل شد و ابوحنيفه گفت: اين گفتار شيطان است.

آقاي عبد الله بن احمد در كتاب السنة، ص376، حديث شماره347 نقل مي كند:

حدثني أبو الفضل، نا مسلم بن إبراهيم، نا عبد الوارث بن سعيد، قال: نا سعيد، قال: «جلست إلي أبي حنيفة بمكة، فذكر شيئا، فقال له رجل: روي عمر بن الخطاب رضي الله عنه كذا و كذا، قال أبو حنيفة: ذاك قول الشيطان، و قال له آخر: أليس يروي عن رسول الله صلي الله عليه و سلم» أفطر الحاجم و المحجوم «فقال: هذا سجع فغضبت و قلت إن هذا مجلس لا أعود إليه و مضيت و تركته».

به آقاي ابوحنيفه گفتند كه از آقاي عمر اينچنين نقل شده است، ابو حنيفه گفت: اين گفتار شيطاني است. شخص ديگري هم از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) روايتي را نقل كرد و ابو حنيفه گفت: اينها شعر است. راوي مي گويد كه ناراحت شدم و گفتم: ديگر در محضر درس ابوحنيفه حضور پيدا نمي كنم و در اينچنين مجالسي شركت نمي كنم.

اگر ما اينچنين روايتي را نقل كرده بوديم، عزيزان احناف، نسبت به ما چه مي گفتند؟

البته باز هم عرض مي كنم كه ما نسبت به صحت و سقم اين قضيه، هيچ اظهار نظري نمي كنيم و فقط سؤال مي كنيم كه آيا عزيزان احناف، نقل اين قضيه را بر مي تابند يا خير؟ اگر اينچنين روايتي را در كتاب هاي حنابله مي بينند، چه جواب و توجيهي دارند و به ما ياد بدهند كه اگر ما هم اينچنين عباراتي را در كتاب هاي شيعه ديديم، ياد بگيريم وهمان جواب بدهيم و توجيه كنيم.

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سؤال:

هم اكنون، چه مذاهبي در اسلام هستند؟

جواب:

حدود 3 سال قبل، در شهر جده، يكي از شهرهاي عربستان سعودي، مجمع جهاني فقهي با حضور تمام كشورهاي اسلامي تشكيل مي شود. مذاهب اسلامي اي كه قابل احترام است را مطرح كردند و گفتند كه 8 مذهب در جهان حاكم است و بايد اينها محترم باشند و اگر كسي به يكي از اين مذاهب هشتگانه عمل كند، به وظيفه شرعي خودش عمل كرده است و كسي هم حق تعرض ندارد.

در اين مجمع، 5 مذهب اهل سنت را شمردند: مذهب حنفي و مالكي و شافعي و حنبلي و إباضي (مذهب خوارج با روش تعديل شده و ما اينها را به مراتب، بهتر و نزديك تر به اسلام مي بينيم) و سه مذهب شيعه را هم شمردند: مذهب اماميه (شيعيان ايران) و زيديه و اسماعيليه.

* * * * * * *

سؤال:

چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، مسئله ولايت و وصايت را در همان سال هاي اول، مكتوب نكرد تا در روزهاي آخر، آن اتفاقات نمي افتاد؟

جواب:

تمام بزرگان و شخصيت هاي بزرگ دنيا، در آخرين لحظات، تعيين سرنوشت آينده جامعه اسلامي را ورق مي زنند. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم از اولين سال رسالت علني خود، بعد از نزول آيه شريف:

و انذر عشيرتك الاقربين (سوره شعراء/آيه 214)

اميرالمؤمنين (عليه السلام) را به عنوان خليفه و وصي خودش معرفي كردند و در آخرين سال عمر با بركتشان هم در همايش بزرگ غدير و در يك مجمع بزرگ بيش از يكصد هزار نفري، اين قضيه را مطرح كرد و اگر بنا باشد كه گوش شنوائي باشد، اين كار انجام شد. اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در آخرين لحظه هم اقدام به نوشتن اين مطلب كردند، خوستند كه درب عذر را به روي همه ببندند. همانطوري كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در آخرين روزهاي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، آمد در مسجد فرياد زد:

هل ترك أبي يوم غدير خم لأحد عذرا؟ أ و نسيتم قول أبي يوم غدير خم قال من كنت مولاه فعلي مولاه

آيا پدرم در روز غدير خم، راه عذر و گريزي را براي كسي باقي گذاشت؟ چرا فراموش كرديد سخن پدرم را در روز غدير خم كه چنين گفت؟

* * * * * * *

سؤال:

در خصوص ماجراي يهوديان بني قريضه سؤال داشتم كه قضيه چه بوده است و آيا اميرالمؤمنين (عليه السلام) همه آنها را گردن زدند؟ حتي زنان و فرزندان را؟

جواب:

اين سؤال را قبلا هم جواب داده ايم و الان هم وقت كافي براي جواب دادن نداريم. فقط من اين را اشاره كنم، با خيانتي كه بني قريضه كردند، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از خود آنها مشورت خواست كه من با شما چه كنم؟ آنها هم آقاي سعد بن معاذ را كه با آنها سابقه رفاقت و دوستي داشت، به عنوان داور معين كردند و گفتند: هر حكمي را كه سعد بن معاذ بكند، ما تسليم او هستيم. سعد بن معاذ هم گفت: بايد همه اينها كشته شوند و اينها فتنه هستند و اگر از اين بگذري و عفو كني، فردا روزي، جامعه اسلامي را به لجن مي كشانند. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم طبق نظر خود بني قريضه اين كار را كرد. اما اينكه اميرالمؤمنين (عليه السلام) اين كار را انجام داد يا نه؟ عزيزان يك سند هم ندارند كه به ما ارائه بدهند.

نيل الاوطار للشوكاني، ج8، ص212

* * * * * * *

سؤال:

درخواست داشتم كه مسائل را در شبكه سلام، طوري مطرح كنيد كه باعث ايجاد تنش در زندگي و روابط ميان شيعه و سني كه در كنار هم زندگي مي كنند نشود.

جواب:

ما هم معتقديم كه وحدت از ضرويات اسلامي و قرآني است و كسي كه مخالف وحدت باشد، ما او را مخالف قرآن و سنت مي دانيم. ولي بحث بر اين است كه وحدت با چه وسيله اي انجام مي شود و اختلاف چيست؟ اگر شما، مباحث و گفتگوهاي علمي را مخالف وحدت بدانيد، به نظر من، شما بايد در نظريات و تفكرات خودتان تجديد نظر كنيد.

خود مولوي عبدالحميد در نمازجمعه زاهدان گفتند كه صحبت هاي علمي، هيچ ضرري به وحدت نمي زند. بله، اگر در كنار مباحث علمي، فحاشي و ناسزاگويي و اهانت بشود، قطعا به وحدت ضرر مي زند و ما هم آن را گناه نابخشودني مي دانيم. بارها هم اعلام كرده ايم كه اگر از زبان بنده، مطلبي خارج شود كه استشمامِ اهانت شود، از عزيزان اهل سنت پوزش مي طلبيم و خودمان را هم معصوم نمي دانيم.

* * * * * * *

سؤال:

چرا امام صادق (عليه السلام) را رئيس مذهب شيعه قلمداد مي كنيم؟

جواب:

اين را هم قبلا توضيح داديم. ما آن حضرت را رئيس مذهب[به معناي واقعي مؤسس شيعه] نمي دانيم، بلكه چون نشر مذهب اهل بيت (عليهم السلام) توسط امام صادق (عليه السلام) منتشر شد و در آن زمان هم مشهور بود كه فلاني حنفي است و فلاني مالكي است و فلاني شافعي، بعد گفتند كه فلاني هم جعفري است، يعني تابع مكتب امام جعفر صادق (عليه السلام) است. وگرنه، خود امام صادق (عليه السلام)، ناشر افكار جد بزرگوارش آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) بوده است و ما ثابت كرديم كه فرهنگ شيعه در زمان نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با ولادت اسلام متولد شده است و ما حتي يك ثانيه هم، در ولادت تشيع با ولادت اسلام، تفاوت نمي بينيم. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از نزول آيه شريفه انذار، در همان مجلسي كه وحدانيت خداوند و رسالت خودش را مطرح كرد، وصايت و خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام) را هم مطرح كرد.

* * * * * * *

سؤال:

اهل سنت كه امام صادق (عليه السلام) و اعتقاد معصوم را رها كرده اند و دست به دامان ابوحنيفه و عمر و عثمان شده اند، آيا فرداي قيامت، دستشان به جايي مي رسد؟

جواب:

در اين زمينه، توجه همه عزيزان اهل سنت - را كه به ما خُرده مي گيرند - و شيعيان و جوانان و اساتيد و دانشجويان شيعه را - كه در صحبت ها مي خواهند حق مطلب را اداء كنند - جلب مي كنم به عبارتي كه مرحوم حضرت آيت الله العظمي خوئي (رضوان الله تعالي عليه) - كه از مراجع بنام شيعه بود و ما هم افتخار به وجود ايشان مي كنيم و مكتب درسي ايشان هم، هزاران فقيه را تربيت كرده و يكي از آنها حضرت آيت الله العظمي تبريزي و ديگر فقهاء بوده است، - در كتاب الطهارة، ج3، ص83 تا 87 مي گويد:

عزيزان اهل سنتي كه حجت براي آنها تمام نشده است و براي آنها ثابت نيست كه مسئله امامت حضرت علي (عليه السلام)، جزء «ما جاء به النبي» و از قطعيات اسلامي است، قطعا اينها در فرداي قيامت جزء مستضعفين و اهل نجات هستند و ما نه اينها را نا مسلمان مي دانيم و نه نجس و نه كافر و نه اهل جهنم. ولي اگر براي كسي با ادله متعدد ثابت شود كه ولايت و امامت اميرالمؤمنين (عليه السلام) جزء «ما جاء به النبي» است و «مما نطق به الكتاب» است و با اين حال بخواهد انكار بكند، قطعا انكار ضرورتي از ضروريات دين را كرده است.

* * * * * * *

سؤال:

اهل بيت (عليهم السلام)، شامل چه كساني مي شود؟ شامل فرزندان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي شود يا فرزندان حضرت علي (عليه السلام)؟ اگر شامل فرزندان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي شود، آيا شامل همسرانش نيز مي شود؟

جواب:

شما نيازي نيست كه از ما سؤال كنيد، شما برويد در كتاب هاي خودتان مانند صحيح بخاري و صحيح مسلم در ذيل آيه شريفه:

إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيرا (سوره احزاب/آيه33)

ببينيد كه اين آقايان چه كساني را جزء اهل بيت (عليهم السلام) آورده اند.

در صحيح مسلم، ج7، ص130 از زبان خود عايشه مي گويد:

قالت عائشة: خرج النبي صلي الله عليه و سلم غداة و ... ، فجاء الحسن بن علي فادخله، ثم جاء الحسين فدخل معه، ثم جاءت فاطمة فأدخلها، ثم جاء علي فادخله، ثم قال: إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيرا.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از نزول اين آيه، علي و فاطمه و حسن و حسين را زير عبا قرار داد و فرمود: اينها اهل بيت من هستند.

شما يك روايت ضعيف براي ما بياوريد كه عايشه ادعا كرده باشد من هم از اهل بيت (عليهم السلام) هستم. با اينكه عايشه، آنچه را كه مربوط به مناقب خودش بود، در ملأ عام مطرح مي كرد.

در خود صحيح مسلم و ساير كتب آمده است كه أم سلمه گفت:

آيه من هم از اهل بيت (عليهم السلام) هستم يا خير؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: تو آدم خوبي هستي، ولي اهل بيت من، اينها هستند.

ما، حتي حضرت خديجه (سلام الله عليها) را با آن همه جلالت و عظمت، جزء اهل بيت (عليهم السلام) نمي دانيم و اهل بيت (عليهم السلام) را، اميرالمؤمنين (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و 11 فرزند بزرگوار ايشان از امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) تا آقا حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداه) مي دانيم و جز اينها، كسي ديگر را اهل بيت (عليهم السلام) نمي دانيم.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
1 | سهيل | | ١٢:٠٠ - ٠٣ آذر ١٣٨٧ |
جناب داشمند جيل عاملي
اين اهل بيت شما اگر اين همه علم داشتند چرا عامل كزاز و سل را كشف نكردند

پاسخ:
جناب سهيل ! چرا رسول خدا صلي الله عليه وآله چنين چيزهايي را كشف نكردند ؟ در علم پيامبر كه نمي&zwnjتوانيد شك داشته باشيد .

اصلاً چرا ابوبكر و عمر اين كشف ها را انجام ندادند ؟ شما كه اعتقاد داريد خليفه دوم شما با جبرئيل سخن مي&zwnjگفته ؛ چرا اين مطالب را نيز از جبرئيل سؤال نكرد ؟ البته شايد مسائل مهمتري مثل تشريع اذان و ... مد نظر خليفه دوم بوده كه بايد سؤال مي&zwnjكرده و وقت براي پرسش عامل كزاز و سل و .. نبوده است .

اصلا چرا ابن تيميه اين چيزها را كشف نكرد ؛ با اين كه ادعا مي&zwnjكرده كه مي&zwnjتواند لوح محفوظ را بخواند ، از آينده&zwnjهاي دور خبر مي&zwnjداد ، از سرنوشت انسان&zwnjها خبر مي&zwnjداد و ...



والسلام علي من اتبع الهدي



گروه پاسخ به شبهات

2 | حميد رابعي | | ١٢:٠٠ - ٠٧ آذر ١٣٨٧ |
با سلام :

متن يك سخنراني راجع به فتنه هاي بني اسرائيل توسط شائول و ابوبكر در اسلام

لينك دانلود :

http://alm.ir/baqhi/modules.php?name=Downloads&d_op=getit&lid=2
3 | مرصاد | | ١٢:٠٠ - ٠٧ آذر ١٣٨٧ |
به نام خدا
با سلام
جواب نقضى‌تان به سهيل بد نبود ولى بهتر بود از شاگردان خاص امام صادق(ع) كه در رشته‌هايى چون طبابت، نجوم، فيزيك و... سرآمد بودند هم مى‌نوشتيد.
مگر جابر ابن حيان كه پدر علم شيمى است، شاگرد امام صادق(ع) نبود؟
مگر نظريه امام صادق(ع)، هيئت بطلميوسى (كه زمين را مركز خورشيد مى‌دانست) را باطل نكرد؟ كه قرنها بعد كوپرنيك (در قرن شانزده ميلادى) گردش زمين به دور خورشيد را مطرح کرد!
مگر امام صادق(ع) عقيده به عناصر اربعه ارسطويى را باطل نكرد؟
نظريه اعجاب انگيز حضرت در مورد نور و فرايند آن، کشف اکسيژن و ئيدروژن در آب، نظريه حرکت کليه موجودات عالم (كه در واقع همان نظريه مولکولي و حرکت الکترونها درون اتم مى‌باشد)، نظريه حضرت در مورد نور ستارگان و دهها نظريه ديگر كه بعدها خود موجب كشف بسيارى از بيماريها و راههاى درمان آن شد كه نمونه كوچكى از اينها در كتاب «امام جعفر صادق(ع)، مغز متفكر جهان شيعه» توسط دكتر نصر (در موسسه اسلامي استراسبورگ‏) جمع‌آورى و تحليل شده است. كتاب توحيد مفضل هم خود شگفتى‌آفرين است.
اينها فقط گوشه‌اى از علم يكى از خاندان پاك(عليهم السلام) است.
4 | دوستار اهل بيت | | ٠٧:٥١ - ١٩ ارديبهشت ١٣٩٠ |
ميبينم آنقدر اين متن كامل ورساء بود كه هيچكس از اهل سنت جرات اظهار نظر نكرد ونداشت چون مي دانند كه اين متن واقعا" كامل وبدون عيب بود. مخصوصا" اين روايت از خودشان : از ابو حنيفه سؤال كردم و جواب داد. به او گفتم كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين زمينه چنين و چنان گفته است. ابو حنيفه گفت: اين احاديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را با دُم خنزيز پاك و محو كن.

تاريخ بغداد، ج13، ص387
باتشكر از كليه دوستان در اين سايت .ومن الله التوفيق
5 | محمد فرقان | | ٠٧:٢٨ - ٢٦ آبان ١٣٩١ |
ولي بايد توجہ داشت کہ وي حامي علويان و مخالف عباسي ھا بودہ و از اين رو احتمال اينکہ دستگاہ عباسي اقدام بہ جعل حديث براي تخريب شخصيت وي کردہ باشد، خيلي قرين قياس بنظر مي رسد۔
6 | علي | | ٢١:٢٧ - ٠٢ مرداد ١٣٩٢ |
باسلام وتشکر
عارضم خدمت بزرگواران اعم ازآنهايي که بنام شيعه اميرعليه السلام معروفندوانان که به نام عاملين سنت نبوي مشهورندبجزبحث هاي تاريخي وتکراري صرف ازمعارف ناب هرمکتب درباب توحيد ولايت الله آنچه داريدبياوريدتالذت ببريم وبه ايمانمان افزوده شود وقائل آن متبوع ماشود
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها