2024 April 18 - پنج شنبه 30 فروردين 1403
شهادت امام صادق (علیه السلام)
کد مطلب: ٥٥٥٤ تاریخ انتشار: ٢٣ مهر ١٣٨٨ - ٠٩:١٥ تعداد بازدید: 7422
سخنراني ها » عمومي
شهادت امام صادق (علیه السلام)

ابن تیمیه و امام صادق علیه السلام مدرسه فیضیه 88/07/23

 


لینک دانلود

 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 23 / 07 / 88

استاد حسینی قزوینی

با توجه به شهادت امام صادق (علیه السلام)، برخی از شبهات وهابیت درباره آن حضرت را مطرح می کنیم. مجموع شبهاتی را که ابن تیمیه و دهلوی و دیگران در مورد امام صادق (علیه السلام) و نهضت علمی آن بزرگوار مطرح کرده اند، حدود 56 مورد است که حداقل به یک یا دو سال بحث نیاز دارد؛ اما در چند مورد ضرورت بیشتری وجود دارد:

بخش اول: اشکال إبن تیمیه به امام صادق (علیه السلام)

نهضت علمی که آن حضرت بنیان گذار آن بوده است و شیعه، سنی، مسلمان و غیر مسلمان بر آن اتفاق نظر دارند که امام صادق (علیه السلام) بنیان گذار نهضت علمی در تاریخ اسلام بوده است. اما ابن تیمیه منکر این قضیه است:

اشکال ابن تیمیه به گفتار علامه حلی (ره)

ابن تیمیه در این امر اشکال نموده و عبارتی را از علامه حلی (ره) نقل می کند:

اما قوله: «هو الذی نشر فقه الامامیة و المعارف الحقة و العقائد الیقینیة»، فهذا کلام یستلزم أحد أمرین: إما أنّه ابتدع فی العلم ما لم یکن یعلمه من قبله و أما أن یکون الذین قبله قصّروا فیما یجب علیهم من نشر العلم و هل یشک عاقل أن النبی (ص) بیّن لأمته المعارف الحقیقیة و العقائد الیقینیّة أکمل بیان؟ و أنّ الصحابة تلقوا ذلک عنه و بلّغوه إلی المسلمین؟! و هذا یقتضی القدح إما فیه و إما فیهم.

این سخن علامه حلی (ره) که گفته است: «امام صادق کسی است که فقه امامیه و معارف حقه و عقاید یقینیه را منتشر نموده است»، مستلزم دو امر است: 1. یا اشکال بر امام صادق است که با پایه گذاری برخی علوم بدعت ها و نوع آوری هایی ایجاد کرد که گذشتگان از آن آگاه نبودند. 2. یا اشکال بر صحابه و تابعین است که در نشر معارف دینی کوتاهی کرده و حقایق را منتشر ننموده و امام صادق این ها را بیان نمود و جبران کرد. آیا کسی شک می کند که پیامبر (ص) حقایق دینی را به نحو أکمل برای مردم بیان کرده است؟ ـ چون قرآن می فرماید: الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی ـ و صحابه هم تمام این علوم را از رسول الله (ص) أخذ کردند و به دیگر مسلمانان منتقل ساختند. پس این سخن علامه حلی، یا مذمت بر امام صادق است و یا مذمت بر صحابه است.

منهاج السنة لإبن تیمیه، ج4، ص53 ـ 54

پاسخ به اشکال ابن تیمیه

ما در پاسخ می گوییم: هر دو طرف قضیه صحیح است. یعنی هم ثابت می کنیم که امام صادق (علیه السلام) مطالب جدیدی را آورده که قبل از او، نه صحابه و نه تابعین، بیان نکرده بودند و هم ثابت می کنیم که صحابه در این کار کوتاهی کردند.

مسئله اول: مطالب جدید امام صادق (علیه السلام)

الف: نظر خود ابن تیمیه در مرجعیت علمی امام صادق (علیه السلام)

خود ابن تیمیه این اشکال خود را نقض می کند. از آنجا که دروغ گو، کم حافظه است؛ حدود 70 صفحه بعد از اشکال خود، گفته است:

فإن جعفر بن محمد لم یجیء بعد مثله و قد أخذ العلم عنه هؤلاء الأئمة کمالک و ابن عیینة و شعبة و الثوری و ابن جریج و یحیی بن سعید و أمثالهم من العلماء المشاعیر الأعیان.

تاکنون مانند جعفر بن محمد در فضیلت و علم به دنیا نیامده و بزرگان اهل علم همچون مالک، إبن عیینه، شعبه، ثوری، إبن جریج، یحیی بن سعید و دیگر مشاهیر و أعیان از اهل علم، علوم خود را از جعفر بن محمد فرا گرفته اند.

منهاج السنة لإبن تیمیة ،ج4، ص126

ب: نظر علماء اهل سنت در مرجعیت علمی امام صادق (علیه السلام)

شخصیت های بزرگ اهل سنت، شهادت داده اند که امام صادق (علیه السلام) در نهضت علمی، کاری بی سابقه و بی نظیر کرده است:

1. ابن حجر هیثمی ـ مکّی، متوفای 974 هجری ـ :

ایشان در کتاب الصواعق المحرقة ـ که در اصل برای مبارزه با مذهب شیعه نوشته شده و در مقدمه آن نوشته است: در مکه و اطراف مکه بسیاری از جوانان را مشاهده کردم که به مذهب شیعه روی آورده اند، از این رو این کتاب را نوشتم که جوانان به این مذهب تمایل پیدا نکنند ـ می گوید:

و فجّر الإمام الصادق ینابیعَ العلمِ و الحکمةِ فی الأرض و فتح للناس أبواباً من العلوم لم یَعْهَدوها من قبل و قد ملأ الدنیا بعلمه کما قال الجاحظ و نقل عنه الناس من العلوم ما سارت به الرکبان و انتشر صیته فی البلدان.

امام صادق چشمه های علم و حکمت را در سراسر گیتی شکافت و درهایی از علوم را به روی مردم گشود که قبل از ایشان، کسی از آن خبر نداشت سراسر گیتی از علم امام صادق لبریز شد و جاحظ ـ صاحب کتاب العثمانیة ـ گفته است: گروه ها و دسته های علمی از نقاط مختلف دنیا نزد ایشان به مدینه می آمدند و مطالبی را فرا می گرفتند و به نقاط مختلف دنیا منتشر می ساختند و آوازه علمی ایشان، سراسر گیتی را فرا گرفت.

الصواعق المحرقة لإبن حجر، ص120

آقای ابن تیمیه! شما که می گفتید در معارف حقه، بدعت گذاری کرده است!

2 ـ جاحظ ـ متوفای 255 هجری ـ :

در میان کتاب هایی که بر ضد شیعه نوشته شده، اولین کتابی که در مخالفت با مذهب شیعه نوشته شده کتاب العثمانیة جاحظ است و در کتاب خود نسبت به امیر المؤمنین (علیه السلام) جسارت کرده و منکر شجاعت آن حضرت شده است و همین کتاب او باعث شد که بسیاری از علمای اهل سنت همچون إسکافی بر کتاب او ردّیه بنویسند. مرحوم شیخ مفید (ره) هم از شیعه ردّیه ای بر این کتاب نوشت و ده ها کتاب دیگر در ردّ کتاب او نوشته شد. اینها باعث شد که خود جاحظ هم ردّیه ای بر کتاب خود بنویسد. کاری که ما نیز باید در ردّ بر وهابیت، به همین شکل عمل کنیم. جاحظ در مورد امام صادق (علیه السلام) می گوید:

جعفر بن محمد الذی ملأ الدنیا علمه و فقهه و یقال: إن أبا حنیفة من تلامذته و کذلک سفیان الثوری و حسبک بهما فی هذا الباب.

علم و فقه جعفر بن محمد دنیا را گرفته است، چنان که ابوحنیفه و سفیان ثوری از شاگردان او بوده اند و همین در اثبات این مدعا کفایت می کند.

الإمام الصادق لأسد حیدر، ج1، ص55، نقلا عن رسائل الجاحظ، ص106

3 ـ یافعی ـ متوفای 768 هجری ـ :

الإمام السید الجلیل سلالة النبوّة و معدن الفتوّة أبو عبد اللّه جعفر الصادق (ع) ... و إنّما لقّب بالصادق لصدقه فی مقالته و له کلام نفیس فی علوم التوحید و غیرها و قد أَلّف تلمیذه جابر بن حیّان الصوفیّ کتاباً یشتمل علی ألف ورقة یتضمّن رسائله و هی خمسمائة رسالة.

... و به لقب صادق نامیده شده است به خاطر صدق او در سخنانش و کلام نفیسی که در علوم توحید و دیگر علوم دارد ... .

مرآة الجنان و عبرة الیقظان، ج1، ص238، أحداث سنة 48 هجری، نشر دار الکتب العلمیة ـ وفیات الأعیان، ج1، ص327

ج: بسیاری از بزرگان اهل سنت، شاگرد امام صادق (علیه السلام) بودند

سفیان ثوری، قبل از ابوحنیفه دارای مکتب فقهی بود. همچنین مکتب شعبه، محمد بن اسحاق، یحیی بن سعید، تا قبل از قرن هفتم پیرو داشتند و قبلا نیز گفته ایم این مذاهب اربعه، در سال 676 هجری، منحصر به اربعه شد و تا قبل از این سال، مذاهب فقهی متعددی وجود داشته است. برخی پیرو مذهب فقهی عایشه، برخی پیرو حسن بصری، برخی پیرو سفیان ثوری، برخی ابن عیینه و یا اشخاص دیگر. تا این که در قرن هفتم هجری، حاکم مصر احساس کرد که این تعدّد مذاهب، موجب پدید آمدن مشکلاتی می شود، مثلاً در دادگاه، قاضی از یک مذهب بود و متهم از یک مذهب و مدعی هم از مذهب دیگری و هر کسی می گوید من بر اساس مذهب خودم، کار درستی را انجام دادم. اما بر اساس مذهب دیگری، خلاف کرده است. از این رو تمام مذاهب در چهار مذهب خلاصه شد. یکی از شرائط استخدام قاضی هم این بود که تابع فقه یکی از مذاهب اربعه باشد: حنفی و مالکی و شافعی و حنبلی.

با وجود آن که در عصر امام صادق (علیه السلام)، شخصیت های علمی فراوانی وجود داشتند، اما بزرگان اهل سنت از محضر آن بزرگوار تلمّذ کرده اند و احساس کردند مطالبی که در مکتب ایشان فرا می گیرند، در هیچ مکتب دیگری نمی توانند فرا بگیرند. امام باقر (علیه السلام) هم در روایتی فرموده است:

شرّقا و غرّبا فلا تجدان علما صحیحا إلا شیئا خرج من عندنا أهل البیت.

اگر شرق و غرب عالم را زیر پا بگذارید، علوم صحیح ـ اسلامی ـ را غیر از طریق ما اهل بیت (علیهم السلام) نخواهید یافت.

الکافی للشیخ الکلینی، ج1، ص399 ـ وسائل الشیعة (آل البیت) للحر العاملی، ج27، ص43

ابن تیمیه که می گوید: «مطالب جدید امام صادق (علیه السلام) در نهضت علمی، بدعت است»، این خلاف نظر شیعه است. امام صادق (علیه السلام) مطالبی را بیان کرد که قبل از او، این چنین مطالبی بیان نشده بود.

مسئله دوم: کوتاهی صحابه در نشر معارف دین

الف: اعتراف صحابه بر اهمیت ندادن به روایات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

ابن تیمیه گفته است:

اگر امام صادق (علیه السلام) ناشر فرهنگ اسلامی بود و قبل از او سابقه نداشت، نقص بر صحابه است.

بله، صحابه و تابعین در گرفتن این معارف از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و در نشر معارف اسلامی، طبق نص کتاب های شما کوتاهی کردند و تا زمان امام صادق (علیه السلام) این مطالب مطرح نشد و امام صادق (علیه السلام) آمد اینها را مطرح کرد.

1. اعتراف ابوهریره

به آقای ابن تیمیه می گوییم که صحیح بخاری را چند مرتبه بخوانید تا ببینید این صحابه ای که شما از آنها دم می زنید، چقدر در گرفتن معارف اسلامی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اهتمام داشتند. آقای ابوهریره نقل می کند:

یقولون ما للمهاجرین و الأنصار لا یحدّثون مثل أحادیثه و إنّ إخوتی من المهاجرین کان یشغلهم الصفق بالأسواق و إنّ إخوتی من الأنصار کان یشغلهم عمل أموالهم و کنت إمرأ مسکیناً ألزم رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم علی ملء بطنی.

مردم می گویند: چرا مهاجران و انصار همانند ابوهریره، روایات زیادی از پیامبر (صلی الله علیه و سلم) ندارند؟ زیرا برادران مهاجر ما مشغول معاملات تجاری در بازار بودند و برادران انصار ما گرفتار اموری مادی و مالی بودند و اهتمامی برای گرفتن حدیث از پیامبر (صلی الله علیه و سلم) نداشتند. ولی من آدم فقیری بودم و در مقابل غذایی که شکم مرا سیر کند، ملازم پیامبر (صلی الله علیه و سلم) بودم.

صحیح بخاری، ج3، ص74، ح2350 و ج8، ص158، ح7354 ـ صحیح مسلم، ج7، ص166، ح6294 ـ مسند احمد، ج2، ص240

طبق شهادت خود بخاری از قول ابوهریره، صحابه و مهاجرین و انصار، کاری با احادیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نداشتند و دنبال گرفتن معارف از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نبودند و مشغول کاسبی خود بودند. شما یا این روایت را قبول دارید، ثبت المطلوب و اگر قبول ندارید، این روایت از صحیح بخاری شماست که می گویید:

اگر کسی در احادیث صحیح بخاری مناقشه کند، زندیق است.

2. اعتراف خلیفه دوم

ابوموسی اشعری روایتی را نزد خلیفه دوم گفت و خلیفه دوم هم گفت:

باید بروی چند شاهد بیاوری که این روایت را از پیامبر (صلی الله علیه و سلم) شنیده ای، وگرنه به قدری با شلاق می زنم که از پشتت خون درآید.

ابوموسی اشعری هم این ور و آن ور رفت و چند شاهد پیدا کرد که بیایند نزد خلیفه دوم و شهادت بدهند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این چنین حدیثی را فرموده است. وقتی آمدند شهادت دادند، خود خلیفه دوم گفت:

خَفِیَ عَلَیَّ هَذَا مِنْ أَمْرِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و سلم، أَلْهَانِی الصَّفْقُ بِالأَسْوَاقِ.

از آن جایی که من گرفتار معاملات تجاری و کارهای بازار بودم، روایتی را که ابو موسی اشعری از پیامبر (صلی الله علیه و سلم) نقل می کند، بر من مخفی مانده است و به گوش من نرسیده است.

صحیح بخاری، ج8، ص157، ح7353، کتاب الإعتصام بالکتاب و السنة، باب الحجة علی من قال إن أحکام النبی صلی الله علیه و سلم کانت ظاهرة و ما کان یغیب بعضهم عن مشاهد النبی صلی الله علیه و سلم و أمور الإسلام ـ صحیح مسلم، ج6، ص179، ح5524، کتاب الآداب، باب الإستئذان

اگر می گویید صحابه این مطالب را منتشر نکردند، خیانت و قصور کردند، به ما چه؟ مال خوب و بد، بیخ ریش صاحبش، شما این را در کتاب های خود آورده اید. آقای إبن تیمیه! این روایات شماست که می گوید مهاجرین و انصار و صحابه و خلیفه دوم مشغول کاسبی بودند و احادیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای آنها اهمیت نداشت تا بخواهند نقل روایت کنند.

3. اعتراف ابوهریره نسبت به عایشه

شما صراحت دارید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

خذوا نصف دینکم عن الحمیراء.

نصف دین خود را از عائشه بگیرید.

أضواء علی السنة المحمدیة لمحمود أبو ریة - ص 127ـ المعجم الوسیط، ج1، ص411

خذوا شطر دینکم عن الحمیراء.

بخشی از دین خود را از عائشه فرا بگیرید.

البدایة و النهایة لإبن کثیر، ج3، ص159 ، المبسوط للسرخسی، ج10، ص163 ـ تفسیر الرازی، ج32، ص32

ولی آقای حاکم نیشابوری با سند صحیح در المستدرک الصحیحین نقل می کند:

عن عائشة إنها دعت أبا هریرة، فقالت له: یا أبا هریرة! ما هذه الأحادیث التی تبلغنا؟ إنک تحدث بها عن النبی صلی الله علیه و آله، هل سمعت إلا ما سمعنا؟ و هل رأیت إلا ما رأینا؟ قال: یا أماه! إنه کان یشغلک عن رسول الله صلی الله علیه و آله المرآة و المکحلة و التصنع لرسول الله صلی الله علیه و آله و إنی والله! ما کان یشغلنی عنه شئ.

ای ابوهریره! این همه روایاتی که از پیامبر (صلی الله علیه و سلم) نقل می کنی، از کجا آورده ای؟ مگر تو غیر از آن چیزی که ما از پیامبر شنیده ایم، شنیده ای؟ ابوهریره پاسخ داد: ای مادر! إشتغال به آرایش و عشوه گری برای پیامبر (صلی الله علیه و سلم)، تو را از فرا گرفتن احادیث باز می داشت، ولی من به چیزی اشتغال نداشتم و مشغول فراگیری حدیث بودم.

المستدرک الصحیحین للحاکم النیشابوری، ج3، ص509

این احادیث شماست و ما فقط نقل می کنیم و به صحابه هم اهانت نمی کنیم. ما حقائق را نقل می کنیم و برای دفاع از اهل بیت (علیهم السلام) و بیان حقائق تاریخی، هیچ حد و مرزی و خط قرمزی قائل نیستیم.

خب! آقای إبن تیمیه! شما که می گویید صحابه، تمام معارف را یاد گرفتند و منتقل کردند! ولی ابوهریره این چنین نمی گوید.

ب: جلوگیری صحابه از نقل و تدوین احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

این که شما می گویید:

گذشتگان، معارف اسلامی را تا زمان امام صادق (علیه السلام) منتشر نکردند و نوبت به امام صادق (علیه السلام) رسید، جسارت به گذشتگان است:

1. منع کردن خلیفه اول از نقل احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

وقتی جناب خلیفه اول بر مسند خلافت نشست، گفت:

فلا تحدثّوا عن رسول اللّه شیئاً! فمن سألکم فقولوا: بیننا و بینکم کتاب اللّه، فاستحلّوا حلاله و حرّموا حرامه.

کسی حق ندارد از پیامبر (صلی الله علیه و سلم) چیزی را نقل کند. هر کسی سوال کرد، بگویید: بین ما و شما، کتاب خدا است و حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام بدانید.

تذکرة الحفاظ للذهبی، ج1، ص3

همین سیاست را خلیفه دوم و سوم و معاویه هم ادامه دادند.

أخبار المدینة المنورّة لإبن شبة، ج3، ص200 ـ تقیید العلم للخطیب البغدادی، ص49 و 53 ـ الطبقات الکبری لإبن سعد، ج2، ص100 ـ مسند احمد، ج1، ص363 ـ تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج3، ص160

آقای محمّد ابو زهو ـ از دانشمندان بلند آوازه معاصر اهل سنت ـ می نویسد:

و قد تتابع الخلفاء علی سنة عمر ... فلم یشأ أحدهم أن یدون السنن و لا أن یأمر الناس بذلک، حتی جاء عمر بن عبد العزیز.

خلفای اسلامی با پیروی از روش عمر بن خطّاب، از تدوین سنّت پیامبر (صلی الله علیه و سلم) جلوگیری نمودند و به هیچ کس چنین دستوری ندادند، تا این که عمر بن عبد العزیز ـ در سال 98 هجری ـ آمد و دستور جمع آوری أحادیث و تدوین سنت پیامبر (صلی الله علیه و سلم) را صادر کرد.

الحدیث و المحدثون للدکتور محمد محمد أبو زهو، ص127

[ هم چنین ایشان می گوید:

کاد القرن الأوّل ینتهی و لم یصدر أحد من الخلفاء أمره الی العلماء بجمع الحدیث، بل ترکوه موکولاً الی حفظهم و مرور هذا الزمن الطویل کفیل بأن یذهب بکثیر من حملة الحدیث من الصحابة و التابعین.

قرن اوّل هجری به پایان رسید، ولی هیچ یک از خلفا دستوری مبنی بر گرد آوری أحادیث به عالمان ندادند، بلکه به حافظه آنان موکول نمودند و در گذر این زمان طولانی، بسیاری از صحابه و تابعین که حافظان حدیث بودند، از بین رفتند

الحدیث و المحدثون للدکتور محمد محمد أبو زهو، ص127 ]

باز هم به دستور عمر بن عبد العزیز عمل نکردند تا این که در سال 130 یا 140 هجری، شروع به تدوین احادیث کردند.

2. آتش زدن احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

شما خودتان نقل کرده اید که خلیفه اول تمام احادیث را جمع کرد و آتش زد. عایشه نقل می کند:

جمع أبی الحدیث عن رسول الله صلی الله علیه و سلم و کانت خمسمائة حدیث، فبات لیلته ... فلما أصبح، قال: أی بنیة هلمی الأحادیث التی عندک، فجئته بها، فدعا بنار فحرقها.

پدرم ابوبکر، تمام احادیث پیامبر (صلی الله علیه و سلم) را که به پانصد حدیث می رسید جمع کرد و شب خوابید و وقتی صبح شد، به من گفت: آن احادیث را بیاورد و من هم آوردم. از من آتش خواست و همه احادیث را آتش زد.

تذکرة الحفاظ للذهبی، ج1، ص5

اگر ما می گوییم امام صادق (علیه السلام) ناشر معارف اسلامی بود، معارفی بود که در گذشته نمی گذاشتند تدوین شود.

مسئله سوم: شهادت بزرگان به کم بودن روایات

شما می گویید:

چطور شد که امام صادق (علیه السلام) در قرن دوم هجری، نهضت علمی را به پا کرد و احادیث و معارفی را منتشر کرد که قبل از او، این چنین نبوده است.

بزرگان شما می گویند:

روایاتی که از گذشتگان به ما رسیده، به قدری کم است که فقط به اندازه یک دارویی است که انسان می تواند به چشم بریزد. برای اثبات این مدعا، به موارد زیر اشاره ای می کنیم:

1. شافعی

آقای شافعی ـ رهبر شافعی مذهب ها ـ می گوید:

أنّه لم یصل إلی الأمة سوی خمسمائة حدیث فی أصول الأحکام و مثلها فی أصول السنّة.

از پیامبر (صلی الله علیه و سلم) بیش از پانصد روایت در مسائل أحکام و سنّت به دست أمت نرسیده است.

مناقب الشافعی، ج1، ص419 ـ الوحی المحمدی لمحمد رشید رضا، ص243

آقای إبن تیمیه! شما راست می گویید یا آقای شافعی؟! شما در قرن هشتم و آقای شافعی در قرن دوم بود.

2. احمد بن حنبل

احمد بن حنبل می گوید:

الأصول التی یدور علیها العلم عن النبی (صلی الله علیه و سلم) ینبغی أن تکون ألفا و مأتین.

تمام احادیثی که معارف دینی ـ عقاید، فقه، تفسیر، تاریخ، اخلاق و...ـ بر آنها استوار است، بیش از 1200 روایت نیست.

التقریر و التحبیر، ج3، ص389 ـ البحر المحیط فی أصول الفقه للزرکشی، ج4، ص491 ـ إرشاد الفحول، ص251

3. مالک بن أنس

ابن خلدون می گوید:

و مالک رحمه اللّه إنّما صحّ عنده ما فی کتاب الموطأ و غایتها ثلاثمائة حدیث أو نحوه.

تمام أحادیث صحیحی که در کتاب موطأ مالک آمده، از سیصد روایت و یا نزدیک به آن تجاوز نمی کند.

تاریخ ابن خلدون، ج1، ص444

4. ابوحنیفه

ابن خلدون می نویسد:

فأبو حنیفة رضی اللّه عنه یقال: بلغت روایته إلی سبعة عشر حدیثا أو نحوها.

تمام روایات صحیح و مورد قبول ابوحنیفه، حدود هفده روایت بیشتر نیست.

تاریخ ابن خلدون، ج1 ، ص444

[ خطیب بغدادی می نویسد:

جمیع ما روی أبو حنیفة من الحدیث مائة و خمسون حدیثا، أخطأ ـ أو قال غلط ـ فی نصفها.

همه احادیثی را که ابوحنیفه روایت کرده، 150 مورد است که در نیمی از آنها اشتباه یا خطا کرده است.

تاریخ بغداد للخطیب البغدادی، ج13، ص418، شماره123 ]

خب! آقای إبن تیمیه! شما که به امام صادق (علیه السلام) خرده می گیرید، این روایات شماست، اینها را جواب بدهید؟

این شبهه اول بود که جواب دادیم.

بخش دوم: شبهه احسان إلهی ظهیر

این بخش هم مربوط به شبهه ای است که از سوی إاحسان إلهی ظهیر مطرح شده که از لیدر های وهابیت است و امروز غالب وهابیونی که کتاب می نویسند و در سایت ها و ماهواره، شبهه می کنند، جیره خوار سفره او هستند. ایشان کتابی دارد به نام بین الشیعه و اهل السنة و می گوید:

ما روی عن جعفر عن الباقر عن زین العابدین عن الحسین عن علی فهو أقل القلیل و صحاحهم الأربعة و کتبهم فی الحدیث تشهد بذلک.

روایاتی که جعفر از باقر از زین العابدین از حسین از علی نقل کرده، بسیار کم است و کتب أربعه شیعه و دیگر کتاب های حدیثی شیعه بر این موضوع شهادت می دهند.

بین الشیعة و أهل السنة لإحسان إلهی ظهیر، ص108

پاسخ به شبهه إحسان إلهی ظهیر

در پاسخ به این شبهه، من چند جواب را عرض می کنم که جزء جواب های کلیدی است و باید اینها را مانند حمد و سوره حفظ کنیم و به تعبیر حضرت آیت الله العظمی سبحانی همیشه در آستین مان داشته باشیم و به هنگام نیاز، از آن استفاده کنیم.

این شبهه از دو حالت خارج نیست:

1. ممکن است مراد او این باشد:

روایاتی که امام صادق (علیه السلام) به صورت مسند از امیر المومنین (علیه السلام) نقل کرده، بسیار کم است و دیگر روایات آن حضرت مرسل است و روایت مرسل هم هیچ ارزشی ندارد.

به احتمال زیاد هم منظورش همین حالت اول است. چون الان یکی شبهه هایی که علیه شیعیان دارند، این است:

تمام روایاتی که شما از ائمه (علیهم السلام) دارید، مرسل است. امام صادق (علیه السلام) مستشهد سال 148 هجری است و این همه روایت از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد و مرسل است و ما نمی دانیم واسطه میان امام صادق (علیه السلام) تا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چه کسانی هستند؟ این همه روایت از امام رضا (علیه السلام) دارید و امام رضا (علیه السلام) هم مستشهد سال 202 هجری است و تا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فاصله زیادی دارد. هم چنین از سایر ائمه (علیهم السلام) که فاصله زیادی با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دارند.

چهار سال قبل در مناظره ای که در شبکه ماهواره ای المستقله انجام شد، یکی از لیدرهای وهابی به نام عثمان الخمیس، یکی از اشکالات اساسی که داشت همین مسئله بود و متأسفانه، دوستان شیعه ما جوابی ندادند؛ با این که جواب ساده ای داشت.

الف: روایات أئمه (علیهم السلام) از جدّشان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

ما نزدیک به 40 روایت داریم که ـ مرحوم حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره) هم در جامع أحادیث الشیعة آورده ـ امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:

حدیثی حدیث أبی و حدیث أبی حدیث جدی و حدیث جدی حدیث الحسین و حدیث الحسین حدیث الحسن و حدیث الحسن حدیث أمیر المؤمنین علیه السلام و حدیث أمیر المؤمنین حدیث رسول الله صلی الله علیه و آله و حدیث رسول الله قول الله عز وجل.

ما هر حدیثی را بیان می کنیم، از خودمان چیزی را نمی گوییم. من از پدرم و پدرم از حسن و حسین از حسن و حسن از امیر المومنین (علیه السلام) و او از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند.

الکافی للشیخ الکلینی، ج1، ص53

این قانون کلی است که ائمه (علیهم السلام) یک طریق بیشتر برای نقل حدیث ندارند. وقتی یک طریق بیشتر نباشد، چه آن طریق را بیان کند و چه بیان نکند، مسئله روشن است.

چنان که مرحوم مازندرانی (ره) در شرح کافی در شرح این حدیث مطالب مفصلی را آورده است.

ما سندهایی داریم که مشهور به سلسلة الذهب ـ سند طلایی ـ است. معمولا این سند طلائی در احادیث آقا امام رضا (علیه السلام) مطرح است. وقتی امام رضا (علیه السلام) به سمت طوس می رفتند، در نیشابور، مردم از حضرت خواستند تا حدیثی را بیان کند و بیش از 20 هزار نفر قلم به دست، منتظر بودند تا امام رضا (علیه السلام) حدیثی را بگوید تا اینها بنویسند. ابن حجر آورده است که امام رضا (علیه السلام) در آنجا فرمود:

حدثنی أبی موسی الکاظم عن أبیه جعفر الصادق عن أبیه محمد الباقر عن أبیه زین العابدین عن أبیه الحسین عن أبیه علی بن أبی طالب رضی الله عنهم قال حدثنی حبیبی وقرة عینی رسول الله صلی الله علیه وسلم قال ( حدثنی جبریل قال سمعت رب العزة یقول لا إله إلا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی ومن دخل حصنی أمن من عذابی).

الهیثمی، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفای973هـ)، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 2 ص 595 ، تحقیق عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولی، 1417هـ - 1997م.

در روایت دیگر فرمود:

عن علی بن موسی الرضا عن موسی بن جعفر عن جعفر بن محمد عن محمد بن علی عن علی بن الحسین عن الحسین بن علی عن الحسن بن علی عن علی بن ابی طالب عن النبی صلّی الله علیه و آله و سلم عن جبریل عن میکائیل عن اسرافیل عن اللوح عن القلم قال: یقول الله عزوجل: ولایة علی بن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی.

بعد از بیان این حدیث، حضرت حرکت کردند و کمی بعد ایستادند و فرمودند:

بشرطها و شروطها و أنا من شروطها

هر دو روایت صحیح است و در منابع شیعه و سنی آمده است. اما در منابع اهل سنت، ولایة علی بن ابی طالب نیامده است، ولی در کتاب های شیعه آمده است.

ما استادی داشتیم در قزوین که به توصیه ایشان از همان زمان برخی از زیارت ها از جمله زیارت جامعه کبیره و زیارت عاشورا را حفظ کردیم و از آن روز تاکنون نذر کرده ایم که آن را هر روز بخوانیم. وی در آن زمان به من فرمود می خواهم یادگاری به تو بدهم. فرمود:

من این حدیث سلسلة الذهب را با اجازه نقل آن به تو می دهم. اگر این حدیث را بر هر مریضی بخوانی، اگر مرگش 100٪ قطعی نشده باشد به محض آن که خواندی، او از جا بلند شود و حالش بهبودی یابد. من حاضرم با هر عالم سنی با این حدیث محاجّه کنم و آنها هر مریضی را که خواستند بیاورند و من در برابرش این کار را بکنم.

ایشان این روایت را به ما داد و من خودم این موضوع را چندین بار تجربه کردم. در سال 1352 منزلی در قم نو داشتیم و یکی از دوستان طلبه ما منزل ما آمد و گفت اولین فرزندم را دکترها جواب کرده اند و در بیمارستان نکویی بستری است. قسم به روح آقایان امام صادق (علیه السلام) که این ایام متعلق به ایشان است، من رفتم وهمانجا در بالای سر این بچه، این حدیث را 40 مرتبه قرائت نمودم. والله العلی الأعلی! این بچه ای که دکترها جواب کرده بودند، بلند شد و سرفه ای کرد و نشست و گفت: مامان جان گرسنه ام. پدر و مادرش هم از خوشحالی نمی دانستند چه کنند. پدر این بچه که روحانی بود، نزد دکترها رفت و این خبر را با یک شکل غیر عادی که از یک شخص روحانی هیچ کس توقع این حالت شگفتی را نداشت رساند و بعد از یک ساعت این بچه را از بیمارستان مرخص نمودند و به منزل بردند.

روایت به این شکل است:

عن علی بن موسی الرضا عن موسی بن جعفر عن جعفر بن محمد عن محمد بن علی عن علی بن الحسین عن الحسین بن علی عن الحسن بن علی عن علی بن ابی طالب عن النبی صلّی الله علیه و آله و سلم عن جبریل عن میکائیل عن اسرافیل عن اللوح عن القلم قال: یقول الله عزوجل: ولایة علی بن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی.

ابن حجر هیثمی در کتاب الصواعق المحرقة ـ که در ردّ شیعه نوشته شده ـ از احمد بن حنبل نقل می کند:

و فی روایة أن قال أحمد: لو قرأت هذا الإسناد علی مجنون لبریء من جُنّته.

احمد بن حنبل می گوید: اگر این حدیث را بر هر کسی حتی اگر دیوانه هم باشد بخوانی، از بیماری جنون خود بهبودی می یابد.

الصواعق المحرقة علی أهل الرفض و الضلال و الزندقة، ج2، ص595، چاپ عربستان سعودی

[ روایت دیگر آمده است:

قال محمّد بن الحسن الصفار: حدثنا ابراهیم بن هاشم عن یحیی بن ابی عمران عن یونس عن عنبسة قال: سأل رجل أبا عبد اللّه علیه السلام عن مسئلة فأجابه فیها؛ فقال: إن کان کذا و کذا ما کان القول فیها، فقال له: مهما أجبتک فیه بشیء فهو عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم لسنا نقول برأینا من شی ء.

محمّد بن حسن صفار روایت کرده است: ابراهیم بن هاشم از یحیی بن ابی عمران از یونس از عنبسه روایت کرده است: شخصی از امام صادق (علیه السلام) درباره مسأله ای سؤال نمود و امام (علیه السلام) نیز پاسخ او را داد. آن شخص گفت: اگر چنین و چنان می بود، مسأله این چنین نمی شد. حضرت فرمود: هر آنچه در پاسخ سؤال تو گفتم، از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و ما هیچ سخنی را از نزد خود بیان نمی کنیم.

بصائر الدرجات لمحمد بن الحسن الصفار، ص321، باب 14، فی الأئمة أن عندهم أصول العلم ما ورثوه عن النبی (ص) لا یقولون برأیهم

همین روایت را مرحوم کلینی (ره) با سندی دیگر نقل کرده که صحیح هم هست:

علی عن محمّد بن عیسی عن یونس عن قتیبة قال: سأل رجل أبا عبد اللّه (علیه السلام) عن مسألة فأجابه فیها؟ فقال: الرجل أرأیت إن کان کذا و کذا ما یکون القول فیها، فقال له: مه! ما أجبتک فیه من شی ء فهو عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و سلم لسنا من أرأیت فی شی ء.

علی از محمّد بن عیسی از یونس از قتیبه روایت کرده است: شخصی از امام صادق (علیه السلام) در باره مسأله ای سؤال نمود و امام علیه السلام نیز پاسخ او را داد. آن شخص گفت: اگر چنین و چنان می بود مسأله این چنین نمی شد. حضرت به او فرمود: هر آنچه من در پاسخ سؤال تو گفتم، از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و ما هیچ سخنی را از نزد خود بیان نمی کنیم.

الکافی للشیخ الکلینی، ج1، ص58

رجال سند دو روایت فوق

الف: رجال سند روایت حسن بن صفار

الصفار

هو محمّد بن الحسن بن فروخ الصفار.

قال النجاشی: کان وجهاً فی اصحابنا القمیّین، ثقة، عظیم القدر، راجحاً قلیل السقط فی الروایة و ذکر له کتب کثیرة و فی جملتها هذا الکتاب و هو بصائر الدرجات.

رجال النجاشی، ص354

ابراهیم بن هاشم

هو أبو علی بن ابراهیم من أکابر و أجلاّء علماء الحدیث عند اصحابنا، کثیر الحدیث، قال النجاشی: أوّل من نشر حدیث الکوفیین بقم.

رجال النجاشی، ص16 ـ الفهرست للشیخ الطوسی، ص36 ـ خلاصة الأقوال للعلامة الحلی، ص49 ـ رجال ابن داود، ص34

قال السیّد الخوئی: لا ینبغی الشک فی وثاقة ابراهیم بن هاشم، واستدل ذلک بعدة امور.

معجم رجال الحدیث للسید الخوئی، ج1، ص291، رقم332

یحیی بن أبی عمران

قال السیّد الخوئی: ثقة، لکونه من رجال تفسیر علی بن ابراهیم القمی.

معجم رجال الحدیث للسید الخوئی، ج21، ص28، رقم13472

قال المامقانی: ثقة علی الأقوی.

تنقیح المقال للمامقانی، ج1، ص7، رقم226

یونس

هو یونس بن عبد الرحمان مولی علی بن یقطین، قال النجاشی: کان وجهاً فی أصحابنا متقدماً عظیم المنزلة.

رجال النجاشی، ص446، رقم1208

قال الشیخ: طعن علیه القمیون و هو عندی ثقة.

رجال للشیخ الطوسی، ص368، رقم5478

عنبسة

هو عنبسة بن بجاد العابد، قال النجاشی: کان قاضیاً، ثقة.

رجال النجاشی، ص302، رقم822

روی الکشّی عن حمدویه أنّه قال: سمعت أشیاخی یقولون عنبسة بن بجاد کان خیراً فاضلاً.

رجال الکشّی، ص372، رقم697

ب: رجال سند روایت کلینی:

علی

هذا، هو علی بن ابراهیم بن هاشم بقرینة کثرة روایته عن محمّد بن عیسی، قال النجاشی فیه: ثقة فی الحدیث، ثبت، معتمد، صحیح المذهب، سمع فأکثر و صنف کتباً.

رجال النجاشی، ص260، رقم680

محمّد بن عیسی

قال النجاشی: جلیل فی أصحابنا، ثقة، عین، کثیر الروایة، حسن التصانیف.

رجال النجاشی، ص333، رقم896

و أمّا تضعیف الشیخ له، فلا أساس له، کما ذهب الیه المحققین من أصحابنا کالسید الخوئی و المحقق التستری فلا معارض فی البین.

معجم رجال الحدیث للسید الخویی، ج17، ص118، رقم11509 ـ قاموس الرجال للتستری، ج9، ص499، رقم7145

مضافاً إلی أن تضعیف الشیخ کما هو صریح کلامه هنا و فی فهرسته، مبنی علی استناء الصدوق و ابن الولید ایّاه، من جملة الرجال الذین روی عنهم صاحب نوادر الحکمة.

الفهرست للطوسی، ص140، رقم601 ـ الإستبصار، ج3، ص156، ح568

قال السیّد الخوئی: و الذی ظهر لنا من کلاهما أنّهما لم یناقشا فی محمّد بن عیسی بن عبید نفسه، فانمّا ناقشا فی روایته عن خصوص یونس فیما یرویه عنه باستثناء منقطع مرسلاً، کما فی روایة الإستبصار المتقدمة أو فیما ینفرد بروایة محمد بن عیسی، عن یونس و أمّا فی غیر ذلک فلم یظهر من ابن الولید و لا من الصدوق، ترک العمل بروایات محمّد بن عیسی بن عبید

معجم رجال الحدیث للسید الخویی، ج17، ص116، رقم11507

یونس

فهو یونس بن عبد الرحمان.

قبلا اشاره شد.

قتیبة

هو قتیبة بن محمد الأعشی، قال النجاشی: ثقة، عین.

رجال النجاشی، ص317، رقم869 ـ خلاصة الاقوال للعلامة الحلی، ص232، رقم2 ]

ب: روایات ائمه (علیهم السلام) بیش از روایات صحابه

إحسان إلهی ظهیر می گوید:

روایات مسند امام صادق (علیه السلام) أقل قلیل، یعنی در نهایت قلّت است.

روایاتی که ما از ائمه (علیهم السلام) داریم، چندین برابر روایاتی است که شما از صحابه دارید. شما افتخار می کنید به صحاح سته ـ صحیح بخاری، صحیح مسلم، صحیح ترمذی، سنن نسائی، سنن أبی داود و سنن ابن ماجه یا موطأ مالک ـ و اگر تمام روایات اینها را جمع کنید، می بینید که چقدر روایت دارید. إبن أثیر جزری در کتاب جامع الأصول، تمام روایات تکراری صحاح سته را حذف کرده و آمار داده است تمام روایاتی که اینها از صحابه در صحاح سته دارند، مجموعاً 9483 حدیث است. در حالی که تنها در کتاب کافی ما به تنهایی 16199 حدیث دارد؛ یعنی نزدیک به دو برابر تمام صحاح سته شما. مرحوم شیخ صدوق (ره) در کتاب من لا یحضره الفقیه، مجموعا 5963 حدیث آورده است. مرحوم شیخ طوسی (ره) در کتاب تهذیب الأحکام، مجموعا 13590 حدیث آورده است.

مرحوم شیخ حرّ عاملی (ره) مجموع روایات کتب أربعه را در وسائل الشیعة جمع کرده که مجموعا 35868 حدیث می شود.

بعد از وسائل الشیعة، مرحوم میرزای نوری (ره) در مستدرک الوسائل تمام روایاتی را که شرایط کتب أربعه را داشته، اما صاحب وسائل غفلت کرده و نیاورده را جمع کرده که مجموعا 23129 حدیث شده است.

خب، آن آمار روایت ما و این هم آمار روایت شما.

ج: کثرت روایات ضعیف در اهل سنت

بزرگان شما هم آمار داده اند، اما ما خجالت می کشیم این آمارها را نقل کنیم. ولی چه کار کنیم؟ این آمار ها را خودتان نقل کرده اید:

آقای محمد بن اسماعیل بخاری ـ متوفای 256 هجری ـ می گوید:

وقتی خواستم کتاب صحیح خود را بنویسم، از میان 600 هزار روایت، فقط 2761 روایت را برگزیدم.

تاریخ بغداد، ج2، ص8، شماره424 ـ إرشاد الساری، ج1، ص50 ـ جامع الاُصول للجزری، ج1، ص109

از اینجا پی توان بردن که در دریا چه طوفان است

اگر ما با یک کمونیست یا یهودی یا مسیحی مواجه شویم که به ما اعتراض کند که بر سر اسلام شما چه آمده است؟ این اسلامی که در کتاب های صحاح سته نقل شده، چه اسلامی است که به مدت 120 سال آمدند از نقل روایات جلوگیری کردند و این فنر را فشار دادند و وقتی رها شد، تا کجا رفته است که حدود 597 هزار روایت دروغ آمده است؟

جناب آقای إحسان إلهی ظهیر! آیا شما روایاتی را که شما دارید با روایات امام صادق (علیه السلام) مقایسه می کنید؟

آقای مسلم بن حجاج نیشابوری ـ متوفای 261 هجری ـ که بعد از بخاری آمده و بعد از بررسی هایی که کرده می گوید:

من 300 هزار روایت را بررسی کردم و از میان آنها، فقط 4 هزار روایت را نقل کردم.

المنتظم لإبن الجوزی، ج12، ص171، شماره 1667 ـ طبقات الحفّاظ للذهبی، ج2، ص589، شماره1667

یعنی 296 هزار روایت را دور انداخته است. پس این که می گویید روایات ائمه (علیهم السلام) أقل قلیل است، بله، در مقال آن 600 هزار روایت و این 300 هزار روایت دروغین، أقل قلیل است. ولی اینها نه تنها مایه افتخار نیست، بلکه مایه خجالت شماست. ما در میان راویان مان کسی را داریم همچون مغیرة بن سعید که به تنهایی یکصد هزار روایت نقل کرده که مرحوم مامقانی (ره) در تنقیح المقال آورده است. ولی وقتی جمله امام صادق (علیه السلام) فرمود:

لعن الله مغیره بن سعید، فقد دسّ فی أحادیث أصحاب أبی ما لم یحدث به قط.

خداوند مغیره بن سعید را لعنت کند که در أحادیث أصحاب پدر من دسیسه نمود و أحادیثی را نقل کرد که به هیچ وجه پدرم آنها را بیان نفرموده بود.

همین یک جمله امام صادق (علیه السلام) کفایت نمود که علمای شیعه برای این همه روایت از مغیره، ارزشی قائل نشوند. در تمام جوامع روایی ما، به اندازه 5 حدیث هم از او نیاورده اند و فاتحه مغیره خوانده شد و تمام روایات او به هوا رفت. این افتخار شیعه است که تا اواخر قرن سوم، ائمه (علیهم السلام) در میان مردم حضور داشتند. در طول عمر با برکت ائمه (علیهم السلام) ـ از امیر المؤمنین (علیه السلام) تا امام عسکری (علیه السلام) ـ به تعبیر شیخ حر حاملی (ره) که در جلد 30 وسائل الشیعة، ظاهراً در الفائده الرابعة، صفحه320 می گوید:

توسط صحابه ائمه (علیهم السلام)، بیش از 6600 کتاب تألیف شده که از میان آنها 400 أصل به عنوان أصول أربعمائه أخذ شده که کافی ما، عصاره این أصول أربعمائه است.

ما به اینها افتخار می کنیم: هر کس به کسی نازد ما هم به ائمه (علیهم السلام) می نازیم.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته »»»

 


Share
1 | رضانور | | ١٢:٠٠ - ٠٧ آبان ١٣٨٨ |
من دركتاب صواعق المحرقه نظركردم روايتي با متن ولايه علي حصني نيامده بود بلكه متن كامل اين بود: حدثني أبي موسى الكاظم عن أبيه جعفر الصادق عن أبيه محمد الباقر عن أبيه زين العابدين عن أبيه الحسين عن أبيه علي بن أبي طالب رضي الله عنهم قال حدثني حبيبي وقرة عيني رسول الله قال حدثني جبريل قال سمعت رب العزة يقول لا إله إلا الله حصني فمن قالها دخل حصني ومن دخل حصني أمن من عذابي ثم أرخى الستر وسار فعد أهل المحابر والدوى الذين كانوا يكتبون فأنافوا على عشرين ألفا وفي رواية أن الحديث المروي الإيمان معرفة بالقلب وإقرار باللسان وعمل بالأركان ولعلهما واقعتان قال أحمد لو قرأت هذا الإسناد على مجنون لبرىء من جنته ونقل بعض الحفاظ أن امرأة زعمت أنها شريفة بحضرة المتوكل فسأل عمن يخبره بذلك فدل على علي الرضى فجاء فأجلسه معه على السرير وسأله فقال إن الله حرم لحم أولاد الحسين على السباع فلتلق للسباع فعرض عليها بذلك فاعترفت بكذبها ثم قيل للمتوكل ألا تجرب ذلك فيه فأمر بثلاثة من السباع فجيء بها في صحن قصره ثم دعاه فلما دخل بابه ... .

پاسخ:
با سلام
جناب رضا نور
بلي حرف شما درست است ، اين اشتباه از تايپيست بوده و گرنه روايتي كه در صواعق المحرقه آمده ، همان است كه شما نقل كرده‌ايد . متن مورد نظر اصلاح شد .
با تشكر از شما

موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
2 | رضانور | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٢٥ آبان ١٣٨٨ |
چرا باقي نظرات من ثبت نشده؟؟؟

پاسخ:
با سلام
در قسمت بالاي سايت ، بخشي به نام «نظرات» وجود دارد ، وارد شويد و اسم خود را جستجو كنيد . ما همه نظرات را علني مي‌كنيم .

موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
3 | رضانور | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٠٢ آذر ١٣٨٨ |
متاسفانه نظرات من براي اين مقاله ثبت نشد.درحاليكه فكر ميكردم شما امانت دار هستيد.زيرا من نظراتم را قبل از نظرات اين قبلي ام فرستاده بودم.
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها