2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
بررسي حديث ثقلين 02
کد مطلب: ٥٤٥٨ تاریخ انتشار: ١٤ بهمن ١٣٨٩ تعداد بازدید: 5632
حبل المتین » عمومی
بررسي حديث ثقلين 02

ضایع شدن سنت پیامبر در مدتی کوتاه، سوزاندن احادیث توسط ابوبکر
حبل المتين 89/11/14

بسم الله الرحمن الرحيم

تاريخ: 14 / 11 / 89

آقاي محسني

بحث ما در رابطه با حديث ثقلين بود. مقداري درباره مباحث جلسه قبل توضيح بفرماييد تا وارد مباحث جديد شويم.

استاد حسيني قزويني

در رابطه با «كتاب الله و سنتي»، مطالبي را عرض كرديم و اشاره كرديم كه اين روايت در هيچ يك از صحاح سته نيست، بلكه در كتاب الموطأ مالك هست و آن هم كاملاً مقطوع است و سندي براي آن ذكر نشده است و در جاهاي ديگر هم كه ذكر شده است، سندش كاملاً ضعيف است.

موضوع اين بود كه «كتاب الله و عترتي» يا «كتاب الله و سنتي»؟ در اينجا چند مورد بحث داشتيم كه در جلسه گذشته مطرح كرديم و گفتيم آقاي مالك اين روايت را به صورت مقطوع نقل كرده است:

عن مالك أنه بلغه أن رسول الله صلي الله عليه و سلم قال:

اين حديث به مالك رسيده است كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فرمود:

تركت فيكم أمرين لن تضلوا ما تمسكتم بهما: كتاب الله و سنة نبيه.

كتاب الموطأ للإمام مالك، ج 2، ص 899

درباره اعتبار آقاي مالك هم گفتيم كه خود آقايان مي گويند كتاب الموطأ مالك مورد اعتماد نيست.

تنوير الحوالك للسيوطي، ص 8 ـ جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج 2، ص 148 ـ أضواء البيان للشنقيطي، ج 7، ص 361 ـ أضواء علي السنة المحمدية لمحمود أبو رية، ص 299

موضوع ديگري كه گفتيم اين بود كه صحيح بخاري و صحيح مسلم و ساير صحاح سته اين حديث «كتاب الله و سنتي» را نقل نكرده اند. حتي خود احمد بن حنبل كه مقيد است روايات صحيح را بياورد، اين روايت را نياورده است.

موضوع ديگر هم نظر علماء أهل سنت در ضعف اين حديث بود. آقاي حاكم نيشابوري وقتي حديث «كتاب الله و عترتي» را نقل مي كند، مي گويد:

هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين.

اين روايت شرايط صحيح بخاري و صحيح مسلم را دارد.

المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 109

و وقتي حديث «كتاب الله و سنتي» را نقل مي كند، مي گويد:

و ذكر الإعتصام بالسنة في هذه الخطبة غريب.

ذكر تمسك جستن به سنت در اين خطبه، غريب و ناآشناست.

المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 1، ص 93

هم چنين از آقاي سقاف نقل كرديم كه مي گويد:

و أما حديث «تركت فيكم ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي أبدا كتاب الله و سنتي» الذي يردده الناس فيما بينهم و يقوله الخطباء علي المنابر، فحديث موضوع مكذوب، وضعه الأمويون و أتباعهم ليصرفوا الناس عن هذا الحديث الصحيح في العترة، فانتبه لذلك جدا!! و قد ذكرت جميع طرقه و بينت ما في أسانيده من الكذابين و الوضاعين في آخر كتابي «صحيح صفة صلاة النبي صلي الله عليه و آله و سلم» ص 289.

اين حديث «كتاب الله و سنتي» كه مردم بين خودشان ذكر مي كنند و خطيبان هم بر بالاي منابر اين حديث را مي گويند، حديثي جعلي و دروغين است و أمويون و پيروان شان آن را جعل كرده اند تا مردم را از حديث صحيح «كتاب الله و عترتي» منصرف كنند. پس جداً در اين مورد متوجه و آگاه باش!

صحيح شرح العقيدة الطحاوية لحسن بن علي السقاف، ص178

بحث ديگري كه داشتيم، مخالفت خلفاء بود با حديث «كتاب الله و سنتي» و براي بينندگان عزيز نقل كرديم مخالفت هاي جناب أبو بكر را:

1. 500 روايت را در واپسين روز هاي خلافتش آتش زد:

جمع أبي الحديث عن رسول الله صلي الله عليه و سلم و كانت خمسمائة حديث، فبات ليلته يتقلب كثيرا، قالت: فغمني فقلت: أتتقلب لشكوي أو لشئ بلغك؟ فلما أصبح قال: أي بنية! هلمي الأحاديث التي عندك، فجئته بها، فدعا بنار فحرقها.

تذكرة الحفاظ للذهبي، ج 1، ص 5

2. ممانعت از نقل روايات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله):

إن الصديق جمع الناس بعد وفاة نبيهم، فقال: إنكم تحدثون عن رسول الله صلي الله عليه و سلم أحاديث تختلفون فيها و الناس بعدكم أشد اختلافا، فلا تحدثوا عن رسول الله شيئا، فمن سألكم فقولوا: بيننا و بينكم كتاب الله، فاستحلوا حلاله و حرموا حرامه.

تذكرة الحفاظ للذهبي، ج 1، ص 2

هم چنين مخالفت هاي جناب عمر بن خطاب را نقل كرديم:

1. آتش زدن روايات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله):

إن الأحاديث كثرت علي عهد عمر، فناشد الناس أن يأتوه بها، فلما أتوه بها، أمر بتحريقها.

سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 5، ص 59 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 7، ص 220 ـ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج 5، ص 188

2. ممانعت از نقل روايات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله):

إن عمر بن الخطاب أراد أن يكتب السنة ثم بدا له أن لا يكتبها، ثم كتب في الأمصار من كان عنده شيء فليمحه.

تقييد العلم للخطيب بغدادي، ج 1، ص 53 ـ جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج 1، ص 65 ـ أضواء علي السنة المحمدية لمحمود أبو رية، ص 47

3. ممانعت از نوشتن وصيت نامه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله):

إئتوني بكتاب أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده، قال عمر: إن النبي صلي الله عليه و سلم غلبه الوجع و عندنا كتاب الله حسبنا.

صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 1، ص 36 و ج 5، ص 137 و ج 7، ص 9 و ج 8، ص 161 ـ صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 5، ص 76

* * * * * * *

آقاي محسني

اگر آقايان مي گويند «كتاب الله و سنتي»، كتاب هم كه همان قرآن است، سنت چيست؟ سنت كه همان روايات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است و اعمالي است كه آن حضرت انجام داده است و اينها هم كه روايات را آتش زدند و از نقل روايات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) منع كردند. آيا همين كار خلفاء موجب نشد كه سنت ضايع شود؟

استاد حسيني قزويني

من از بينندگان عزيز تقاضا دارم به اين قسمت از عرائض ما دقت ويژه اي داشته باشند.

ضايع شدن سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در مدتي كوتاه

نكته اول:

در صحيح بخاري روايتي نقل شده است از آقاي شهاب الدين زهري (متوفاي 124 هجري) كه مي گويد:

دخلت علي أنس بن مالك بدمشق و هو يبكي، فقلت له: ما يبكيك؟ فقال: لا أعرف شيئا مما أدركت إلا هذه الصلاة و هذه الصلاة قد ضيعت.

در دمشق بودم كه بر آقاي أنس بن مالك (غلام و صحابي پيامبر (صلي الله عليه و سلم)) وارد شدم و ديدم كه گريه مي كند. به او گفتم: چرا گريه مي كني؟ گفت: من آنچه را كه از سنت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) درك كردم، مي بينم كه غير از نماز چيزي نمانده است و همه اش ضايع و تحريف شد و فقط نماز مانده بود كه آن هم ضايع شد.

صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 1، ص 134

نكته دوم:

أمير المؤمنين (عليه السلام) بعد از جنگ جمل در بصره نماز خواند. عمران بن حصين مي گويد:

صلي مع علي رضي الله عنه بالبصرة ... ذكرنا هذا الرجل صلاة كنا نصليها مع رسول الله صلي الله عليه و سلم.

با علي در بصره نماز خوانديم و نمازش يادآور نماز پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بود.

صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 1، ص 190

اين خيلي عجيب است! اين روايت در صحيح بخاري آمده است. جنگ جمل حدود 25 سال بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اتفاق افتاد. شما ببينيد كه در طول اين 25 چه كارها شده است و نماز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به قدري دست خوش تغيير شده و به قدري كم و زياد شده كه وقتي مردم مي بينند حضرت علي (عليه السلام) نماز مي خواند، مي گويند: «اين نماز، يادآور نماز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است».

نكته سوم:

آقاي إبن عبد البر در كتاب جامع بيان العلم و فضله، جلد 2، صفحه 200 نقل مي كند از آقاي حسن بصري ـ كه از فقهاء بنام عرفاء بلند آوازه أهل سنت است ـ و مي گويد:

لو خرج عليكم اصحاب رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ما عرفوا منكم إلا قبلتكم.

اگر اصحاب رسول الله (صلي الله عليه و سلم) زنده شوند و در ميان شما بيايند، جز قبله، هيچ كدام از اعمال تان براي صحابه آشنا نيست.

يعني تمام سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به هم ريخته است و آنچه را كه صحابه آشنا بودند با سنت رسول الله (صلي الله عليه و آله) و آثار اسلامي، فقط يك چيز مانده كه آن هم اين است كه هنگام نماز خواندن، رو به قبله مي ايستيد!

اين واقعاً إعلان خطر است كه برادران عزيز أهل سنت مقداري دقت كنند. اين روايات، رواياتي نيست كه در كتب شيعه باشد. اين روايات در معتبرترين كتاب هاي عزيزان أهل سنت است. چه شده است كه صحابه با آنچه كه از سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در ميان آنها هست، آشنا نيستند؟! آنچه كه در صدر اول، سلف صالح (به قول شما) از سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) داشتند، با آنچه كه شما داريد، در طول اين 30 ، 40 سال، همه اش به هم ريخته است! چه شده است؟!

آقايان أهل سنت كه مي گويند ما أهل سنت هستيم، اين حرف آقاي حسن بصري چيست؟ مي گويد «اگر صحابه بيايند، جز اين كه رو به قبله مي ايستيد، هيچ نشانه اي از دوران گذشته در ميان شما نيست».

* * * * * * *

آقاي محسني

وقتي خليفه اول و خليفه دوم أمر به حديث سوزي مي كنند و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را محو مي كنند تا زماني كه كتب صحيح بخاري و صحيح مسلم كه در عصر امام حسن عسكري (عليه السلام) نوشته شده است، حدود 250 سال فاصله است؛ البته كتاب الموطأ مالك زودتر نوشته شده است. از زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تا زماني كه أحاديث جمع آوري شد، خيلي فاصله افتاده است. جمع آوري أحاديث از چه زماني و توسط چه كساني شروع شد؟

استاد حسيني قزويني

در اين كه چه كسي اولين نفري بود كه اقدام به جمع آوري سنت كرد، اختلاف است. مي گويند اولين كسي كه دستور جمع آوري سنت را داد، عمر بن عبد العزيز بود (متوفاي 98 يا 97 هجري) بود. ولي آنچه كه محرز است، دستورات ايشان عملي نشد و تا سال 130 و 140 هجري، سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در زاويه نسيان و فراموشي و غفلت قرار گرفت.

جناب آقاي سيوطي در تدريب الراوي، جلد 1، صفحه 89 مي گويد:

اول من جمع ذلك إبن جريج.

اولين كسي كه أحاديث پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را جمع آوري كرد، إبن جريج (متوفاي 150 هجري) بود (در مكه).

يعني 140 سال از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سپري شده است و تازه اين آقايان به فكر افتاده اند كه سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را جمع آوري كنند.

آقاي إبن جريج قاضي القضات مكه بود و إبن اسحاق (متوفاي 151 هجري) صاحب سيرة و مالك بن أنس (متوفاي 179 هجري) در مدينه و حماد بن سلمه (متوفاي 167 هجري) در بصره و سفيان ثوري (متوفاي 161 هجري) در كوفه و آقاي أوزاعي (متوفاي 157 هجري) و هشيم (متوفاي 183 هجري) در واسد و معمر (متوفاي 153 هجري) در يمن و جرير بن عبد الحميد (متوفاي 188 هجري) در ري و عبد الله بن مبارك (متوفاي 181 هجري) در خراسان اقدام به جمع آوري أحاديث كردند.

بينندگان عزيز خوب دقت كنند. عزيزان أهل سنت ، طلاب، روشنفكران، علماء و فضلاء أهل سنت و وهابيت مقداري دقت كنند و يك سر سوزني فكر و ذهن شان را از قيد و بند تعصب رها كنند و ببينند كه 160 ، 170 سال بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه صحابه و تابعين از دنيا رفته اند و بعضي از اتباع تابعين هم از دنيا رفته اند و فقط صغار اتباع تابعين حضور دارند، چه شده است؟ وقتي خود شما يك مطلبي را نقل مي كنيد و بعد از 5 سال از خود شما سؤال مي كنند، مي گوييد كه يادم نيست. زيد بن أرقم وقتي حديث غدير را از او سؤال مي كنند، مي گويد:

كبرت سني ... .

پير شده ام و مطالب را فراموش كرده ام.

وقتي صحابه اي كه در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودند و حديث غدير را با آن عظمت و تشكيلات فراموش كرده اند، بعد از 140 ، 150 و 160 سال چه كساني سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را به ياد دارند؟! واقعاً مايه تأسف است!

اين افتخار شيعه است كه وقتي حديث نگاري ممنوع و جرم نابخشودني بود و كساني كه مانند أبو هريره نقل حديث مي كردند، شلاق مي خوردند و أبو درداء و أمثال آنها به خاطر نقل حديث به زندان مي رفتند، أمير المؤمنين (عليه السلام) و يارانش و اصحاب امام حسن (عليه السلام)، امام حسين (عليه السلام)، امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) از هرگونه اقدام براي ثبت سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه (عليهم السلام) دريغ نكردند.

مرحوم شيخ حر عاملي (ره) در وسائل الشيعة، جلد 20 چاپ سابق و جلد 30 چاپ آل البيت، الفائدة الرابعة مي گويد:

آمارها نشان مي دهد كه أصحاب ائمه (عليهم السلام) از عصر أمير المؤمنين (عليه السلام) تا عصر امام عسكري (عليه السلام)، بيش از 6600 كتاب در سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه (عليهم السلام) نوشته اند.

اين مايه افتخار است كه 6600 كتاب در عصر ائمه (عليهم السلام) تدوين شده است و أصول أربعمائة كه مشهور است، همين است كه از اين 6600 كتاب، 400 كتاب به عنوان اصل و مادر و ريشه انتخاب شد و وقتي فقهاء و بزرگان مي خواستند فتوايي را صادر كنند يا حكمي را به دست بياورند، به اين أصول أربعمائة مراجعه مي كردند و حكم إلهي را به دست مي آوردند. مرحوم كليني (ره) (متوفاي 329 هجري) هم وقتي ديد مراجعه كردن به اين 400 كتاب براي همه ميسور نيست و مشقت دارد، آمد حدود بيش از 20 سال، شبانه روز تلاش كرد و اين أصول أربعمائة را مبوّب و تنظيم كرد و مباحث اعتقادي و اخلاقي و احكام و متفرقه را جدا كرد و به صورت كتاب كافي درآورد و 2 جلد اول اين كتاب را اختصاص داد به مسائل اعتقادي و اخلاقي و از جلد 3 تا 7 را به احكام از طهارت تا ديات اختصاص داد و جلد 8 را اختصاص داد به مباحث متفرقه. مجموع أحاديث كافي، 16199 روايت است. جالب اين است كه تمام روايات صحاح سته (صحيح بخاري، صحيح مسلم، مسند احمد، سنن أبو داود، سنن إبن ماجه، الموطأ مالك و سنن ترمذي) را آقاي إبن اثير جزري در كتاب جامع الأصول آورده و كمتر از 10 هزار روايت شده است. يعني فقط كتاب كافي شيعه، نزديك 2 برابر صحاح سته روايت دارد. آن وقت با اين وضع به ما مي گويند كه شما كتاب نداريد، روايت نداريد، رجال نداريد. بنيان گزار حديث و رجال و درايه و تاريخ و جغرافيا، شيعه بود. اگر به كتاب الشيعة و التأسيس يا و تأسيس العلوم الإسلامية مرحوم صدر (ره) مراجعه كنيد، مي بينيد كه تمام اينها را مستند كرده است كه بنيان گزار تمام علوم اسلامي، شيعه بوده است، نه ديگران.

با اين همه توضيح، مي بينيم كه سنت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) به اين شكل، دست خوش تغيير مي شود و نماز حضرت علي (عليه السلام)، يادآور نماز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي شود و آقاي حسن بصري مي گويد:

اگر أصحاب رسول الله (صلي الله عليه و سلم) زنده شوند و در ميان شما بيايند، جز قبله، هيچ كدام از اعمال تان براي صحابه آشنا نيست.

ولي شيعه اين افتخارات را دارد.

* * * * * * *

آقاي محسني

اين كاري را كه اين آقايان كردند و أحاديث را جمع آوري كردند، آيا با خلفاء مخالفت نكردند؟

استاد حسيني قزويني

مشخص است كه عمل اينها مخالف سيره شيخين بوده است. اين سؤال را آنها بايد جواب بدهند نه ما. خليفه اول و خليفه دوم بودند كه أحاديث را از بين بردند. حتي خليفه دوم مي گويد:

من كان عنده شيء فليمحه.

تقييد العلم للخطيب بغدادي، ج 1، ص 53 ـ جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج 1، ص 65 ـ أضواء علي السنة المحمدية لمحمود أبو رية، ص 47

جالب اين است كه برخي توجيه مي كنند كه خلفاء مي گفتند:

من مي ترسم حديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با قرآن مشتبه شود؛ لذا حديث نقل نكنيد.

صحابه اي كه نمي تواند تشخيص دهد اين آيه قرآن است يا حديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، اين صحابه به درد نمي خورد! اين فاجعه است! صحابه اي كه شما مي گوييد مرجعيت علمي و سياسي و ناقل سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستند، اگر نتوانند ميان قرآني كه معجزه ماندگار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تشخيص بدهند، به درد نمي خورند. قرآني كه مي فرمايد:

وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَي عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ

سوره بقره / آيه 23

و شبيه هيچ سخني نيست، چرا بايد با سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اشتباه شود؟! اگر يك فرد عادي هم آيه قرآن را بشنود و مقداري از الفباي عربي را بداند، مي تواند تشخيص دهد كه آيه قرآن است يا حديث. آن وقت توجيه مي كنند:

من مي ترسم حديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با قرآن مشتبه شود؛ لذا حديث نقل نكنيد.

هم چنين مي گويد:

أمنية كأمنية أهل الكتاب.

اين فاجعه تر از همه چيز است. اگر واقعاً بنا باشد كه صحابه همان روش يهود و نصاري را در نقل سنت عمل كنند، اين صحابه به درد مرجعيت علمي نمي خورند و اين در حقيقت بالاترين توهين و جسارت به صحابه است. اگر اين ملاك باشد، شما همه چيزتان را از دست مي دهيد.

مضافاً كه اين كار مخالف سنت خلفاء است. يعني 140 سال گذشت و صحابه و تابعين از دنيا رفتند و ناقلين أحاديث زير خاك دفن شدند، ولي اين آقايان تازه مي خواهند درب نقل و ضبط و نوشتن أحاديث را باز كنند. هر كسي كه او را به خانه اش راه نمي دادند، آمد روايت نقل كرد.

* * * * * * *

آقاي محسني

اين كه 140 سال گذشت و اين فاصله زماني پيدا شد، آيا براي نقل حديث، باب دروغ باز نمي شود؟

استاد حسيني قزويني

اين مشخص و ثابت است. يكي از فاجعه هايي كه دنياي أهل سنت گرفتار آن است، انتشار روايات دروغ به مرور زمان بوده است.

مجموع أحاديث صحيح بخاري، بعد از حذف مكرراتش، 2761 روايت مي شود. جناب خطيب بغدادي مي گويد:

أخرجت هذا الكتاب ـ يعني " الصحيح " ـ من زهاء ستمائة ألف حديث.

روايات اين كتاب صحيح بخاري را از ميان 600 هزار روايت انتخاب كرده ام.

تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 2، ص 9

يعني ايشان 597239 حديث را به دليل دروغي و جعلي و ضعيف بودن دور انداخته است و 2761 روايت را گزينش كرده است.

جناب مسلم، با اين كه بعد از آقاي بخاري آمده و تا حدودي جاده برايش هموار شده است، مي گويد:

روايات كتاب صحيح مسلم را از ميان 300 هزار روايت انتخاب كرده ام.

المنتظم لإبن الجوزي، ج 12، ص 171

كتاب صحيح مسلم با حذف مكرراتش، حدود 4 هزار روايت دارد. آقاي مسلم، كتاب صحيح بخاري را داشته است و غالب رواياتي كه مسلم آورده، در صحيح بخاري هم آمده است. شايد بتوان ادعا كرد كه حدود 70٪ روايات صحيح مسلم با روايات صحيح بخاري يك نواخت است.

فاجعه خيلي بالاتر از اين است. آقاي يحيي بن معين كه از استوانه هاي رجالي و بنيان گزار علم رجال أهل سنت است، مي گويد:

أي صاحب حديث لا يكتب عن كذاب ألف حديث؟!

كدام محدث را مي شناسيد كه هزار روايت از كذاب نقل نكرده باشد؟!

تاريخ البغداد للخطيب البغدادي، ج 1، ص 67 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج 1، ص 124

اين چيست؟ قضيه چيست؟

آقاي شعبة بن حجاج كه از استوانه هاي علمي آقايان أهل سنت است، مي گويد:

ما أعلم أحدا فتش الحديث كتفتيشي، وقفت علي أن ثلاثة أرباعه كذب.

من سراغ ندارم كه كسي مانند من در علوم حديث، كتاب هاي روايي را تفتيش كرده باشد. من به اين نتيجه رسيده ام كه سه چهارم اين روايات دروغ است.

سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 7، ص 226

يعني 75٪ اين روايات أهل سنت دروغ است. بايد گفت:

إنا لله و إنا إليه راجعون.

اگر بنا بر اين باشد كه 75٪ روايات دروغ باشد، ديگر چه چيزي مي ماند؟! شما اگر تصور كنيد كه مثلاً در يك شهري، 100 مغازه قصابي وجود دارد و مي دانيد كه 75 مغازه گوشت ميته مي آورد، آيا جرأت مي كنيد كه از يك مغازه قصابي گوشت بخريد؟ هر كجا برويد، شبهه محصوره و غير قابل ترديد است.

هر چه انسان به فنر بيشتر فشار بياورد، وقتي دستش را بردارد، اين فنر بيشتر مي پرد. وقتي 140 سال از نقل و ضبط حديث جلوگيري شود، وقتي يك دفعه بگويند كه برويد حديث نقل كنيد و بنويسيد، مشخص است كه هر كسي بلند مي شود و رواياتي نقل مي كند و أحاديثي را جعلي مي كند و نتيجه اش اين مي شود كه آقاي شعبه مي گويد:

من سراغ ندارم كه كسي مانند من در علوم حديث، كتاب هاي روايي را تفتيش كرده باشد. من به اين نتيجه رسيده ام كه سه چهارم اين روايات دروغ است.

و آقاي يحيي بن معين مي گويد:

كدام محدث را مي شناسيد كه هزار روايت از كذاب نقل نكرده باشد؟!

آقاي بخاري مي گويد:

من اين رواياتم را از ميان 600 هزار روايت انتخاب كرده ام.

و آقاي مسلم هم مي گويد:

من از ميان 300 هزار روايت انتخاب كرده ام.

و آقاي احمد بن حنبل مي گويد:

من اين كتابم را از ميان 750 هزار روايت گزينش كرده ام.

شما ببينيد كه در همين صحيح بخاري و صحيح مسلم چقدر روايات اسرائيليات وجود دارد. إن شاء الله اگر فرصت شد، در رابطه با صحيح بخاري بحث خواهيم كرد. با اين همه دقتي كه او داشته و نماز خوانده و استخاره كرده و با خدا مشورت كرده و به قول شير يا خط انداخته تا توانسته اين 2761 حديث را انتخاب كند، چقدر اسرائيليات وجود دارد و نسبت به أنبياء (عليهم السلام) چقدر جسارت كرده و نسبت به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) جسارت كرده و أمثال اينها زياد وجود دارد.

روايت نقل كرده اند:

3 چيز است كه نماز را باطل مي كند: اگر الاغي از جلوي نمازگزار ردّ شد و اگر زنها از جلوي نمازگزار ردّ شد و ... .

عايشه هم گلايه مي كند كه چرا ما زنان را با الاغ ها يكي كرده ايد؟!

اينها مسائلي است كه در خود صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است و اگر واقعاً ما اينها را امروز ارائه بدهيم، خود اسلام زير سؤال مي رود و مخدوش مي شود.

* * * * * * *

آقاي محسني

با صرف نظر از عدم صحت حديث «كتاب الله و سنتي»، آيا اين حديث با حديث «كتاب الله و عترتي» تعارض دارند يا ندارند؟

استاد حسيني قزويني

1. عدم تعارض حديث ثقلين با سنت در كتب أهل سنت

أولاً:

آقاي إبن حجر هيمثي (متوفاي 974 هجري) در كتاب الصواعق المحرقة، جلد 2، صفحه 439، چاپ جديد مي گويد:

و في رواية كتاب الله و سنتي و هي المراد من الأحاديث المقتصرة علي الكتاب لأن السنة مبنية له، فأغني ذكره عن ذكرها و الحاصل أن الحث وقع علي التمسك بالكتاب و بالسنة و بالعلماء بهما من أهل البيت و يستفاد من مجموع ذلك بقاء الأمور الثلاثة إلي قيام الساعة.

... اين روايت، مردم را تشويق كرده تا به كتاب و سنت و به عالمان اين دو از أهل بيت تمسك كنند و از مجموع «كتاب الله و عترتي» و «كتاب الله و سنتي» استفاده مي كنيم كه هم كتاب و هم سنت و هم أهل بيت، تا قيام قيامت روي كره زمين هستند.

ثانياً:

جالب اين است كه وقتي عمر مجروح شد و در بستر مرگ بود، آمدند گفتند كه چرا خليفه معين نمي كني؟ شروع كرد به گفتن كه عبد الرحمن اين عيب را دارد و عثمان اين عيب را دارد و سعد بن أبي وقاص اين عيب را دارد و پسر من اين عيب را دارد و نوبت به حضرت علي (عليه السلام) رسيد و گفت:

أن أحراهم إن وليها أن يحملهم علي كتاب الله و سنة نبيهم صاحبك يعني عليا.

شايسته ترين فردي كه مي تواند متولي خلافت بشود، علي است كه اگر خلافت را به دست بگيرد، مردم را به كتاب خدا و سنت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) وادار مي كند.

تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج 3، ص 883 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 6 ص 328

ثالثاً:

هم چنين در مجمع الزوائد و منبع الفوائد هيثمي، جلد 7، صفحه 317 مي گويد:

يخرج رجل من أمتي يعمل بسنتي ينزل الله عز وجل له القطر من السماء و ينبت الله له الأرض من بركتها.

فردي از أهل بيت من قيام مي كند كه به سنت من عمل مي كند و خداوند به وجود او، از آسمان بركت نازل مي كند و از زمين بركت خارج مي كند.

المعجم الأوسط للطبراني، ج 2، ص 15 ـ تاريخ إبن خلدون، ج 1، ص 317

پس خود حضرت مهدي (عليه السلام) هم عامل به سنت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) است.

2. عدم تعارض حديث ثقلين با سنت در كتب شيعه

أولاً:

يكي از شبهاتي كه معمولاً آقايان أهل سنت خيلي روي آن مانور مي دهند، اين بود كه من در مدينه منوره با تعدادي از دانشجويان دانشگاه مدينه در مسجد النبي بحث مي كردم و اينها تكيه كلام شان اين بود:

شما روايت نداريد و روايات شما سند ندارد و روايات شما از امام باقر (عليه السلام) (متوفاي 116 هجري) و امام صادق (عليه السلام) (متوفاي 148 هجري) گرفته ايد و آنها با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فاصله دارند و تمام روايات شما مرسل است.

من همان جا اين عبارت را گفتم:

شما بياييد ببينيد كه وضع روايات شيعه چيست؟ آيا مانند شيعه روايت داريد؟ روايات ما سلسلة الذهبي هستند و تمام راويانش طلائي هستند و احمد بن حنبل مي گويد:

اگر يكي از اين رواياتي كه ائمه (عليهم السلام) در سندش هستند بر ديوانه خوانده شود، آن ديوانه بهبود پيدا مي كند.

وقتي بنده در يك جلسه اي مي گويم:

اي مردم! هر روايتي كه امروز نقل مي كنم، از صحيح بخاري نقل مي كنم.

اگر 50 روايت نقل كنم، وقتي در إبتداء گفته ام همه اش از صحيح بخاري است، از روايت اول تا پنجاهم را مشخص كرده ام كه مصدرش چيست. اگر هم بگويم:

در اين ماه رمضان، تمام رواياتم را از كافي نقل مي كنم.

باز هم مشخص است كه مصدرش چيست. اگر يك آقايي فردايش به جلسه بيايد و بگويد:

فلاني روايتي را در بالاي منبر خواند كه نفهميدم از كجا خواند؟

در حالي كه من در شب اول گفته ام:

در اين ماه رمضان، تمام رواياتم را از كافي نقل مي كنم.

ما روايات متعددي داريم و شايد حدود 41 يا 42 روايت از ائمه (عليهم السلام) را مرحوم حضرت آيت الله العظمي بروجردي (ره) در جامع أحاديث الشيعة آورده است كه امام صادق (عليه السلام) و امام باقر (عليه السلام) فرموده اند:

هر روايتي را كه ما نقل مي كنيم، از پدرمان نقل مي كنيم و او از پدرش و او از علي و او هم از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل مي كند.

ثانياً:

مرحوم كليني (ره) از هشام بن سالم و حماد بن عثمان كه هر دو از أصحاب إجماع هستند، نقل مي كند كه مي گويند:

سمعنا أبا عبد الله (ع) يقول: حديثي حديث أبي و حديث أبي حديث جدي و حديث جدي حديث الحسين و حديث الحسين حديث الحسن و حديث الحسن حديث أمير المؤمنين (عليه السلام) و حديث أمير المؤمنين حديث رسول الله (صلي الله عليه و آله) و حديث رسول الله قول الله عز وجل.

شنيديم كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: تمام رواياتي كه من براي شما نقل مي كنم، از پدرم امام باقر (عليه السلام) است و حديث پدرم از حديث جدم امام سجاد (عليه السلام) است و حديث جدم از حديث امام حسين (عليه السلام) است و حديث او از حديث امام حسن (عليه السلام) است و حديث او از أمير المؤمنين (عليه السلام) است و حديث او از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است و حديث او هم سخن خداوند است.

جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج 1، ص 127 ـ الكافي للشيخ الكليني، ج 1، ص 53

سند هم كاملاً صحيح است و هر كس بگويد روايت ضعيف است، ما با دليل ثابت مي كنيم كه تمام راويان اين سند و حديث از ديدگاه شيعه كاملاً صحيح هستند.

ثالثاً:

هم چنين در كافي، جلد 1، صفحه 58 از قتيبه نقل مي كند و مي گويد:

سأل رجل أبا عبد الله عليه السلام عن مسألة فأجابه فيها، فقال الرجل: أرأيت إن كان كذا و كذا ما يكون القول فيها؟ فقال له: مه! ما أجبتك فيه من شئ فهو عن رسول الله صلي الله عليه و آله، لسنا من أن رأيت في شئ.

مردي از امام صادق (عليه السلام) سؤالي كرد و حضرت هم جواب داد. آن مرد گفت: اگر اين طوري باشد، سخن شما درست نيست. حضرت فرمود: ساكت باش! هر روايتي كه ما براي شما نقل مي كنيم، از رسول الله (صلي الله عليه و آله) است و ما آن طور كه تو تصور مي كني نيستيم (كه با قياس و استحسان بخواهيم روايتي را نقل كنيم و مطلبي را بگوييم).

رابعاً:

هم چنين در روايت ديگري، فضيل بن يسار كه از أصحاب جليل القدر امام باقر (عليه السلام) است و از أصحاب إجماع، از امام باقر (عليه السلام) نقل مي كند كه فرمود:

إنا علي بينة من ربنا بينها لنبيه، فبينها نبيه لنا، فلولا ذلك كنا كهؤلاء الناس.

ما هر روايتي را كه براي شما نقل مي كنيم، يك بينه و دليلي داريم كه خداوند آن بينه و دليل را براي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بيان كرده است و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم آن را براي ما بيان كرده است. اگر اين طور نبود، ما هم مانند ديگران بوديم.

بصائر الدرجات لمحمد بن الحسن الصفار، ص 321 ـ جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج 1، ص 129

اين روايت هم از نظر سندي كاملاً صحيح است و مشكلي ندارد.

پس ثبت ولاية علي بن أبي طالب (عليه السلام) بر اين كه:

1. «كتاب الله و سنتي» منافاتي با «كتاب الله و عترتي» ندارد. چون عترت، جز سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چيز ديگري ندارد و هر چه دارند از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دارند.

2. ثابت شد تمام رواياتي كه ائمه (عليهم السلام) دارند، علوم شان برگرفته از علوم نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) است و علوم نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) برگرفته از سرچشمه وحي است. لذا سند تمام روايات ائمه (عليهم السلام) به أمير المؤمنين (عليه السلام) برمي گردد و ايشان هم از رسول الله (صلي الله عليه و آله) و ايشان هم از خداوند نقل مي كند.

آقاي ذهبي و مزي و ديگران كه مطالبي را در مورد امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) مي گويند، اينها را نشاخته اند.

اگر مثلاً ما از امام عسگري (عليه السلام) روايتي را نقل مي كنيم، با اين كه ايشان متوفاي 260 هجري هست و با زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) 250 سال فاصله دارد، امام عسگري (عليه السلام) هر چه نقل مي كند از پدر بزرگوارش است و پدرش هم از پدرش تا اين كه سندش به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) مي رسد.

عرض كردم كه 41 يا 42 روايت به اين مضمون را مرحوم حضرت آيت الله العظمي بروجردي (ره) در جامع أحاديث الشيعة، مرحوم شيخ حر عاملي (ره) در وسائل الشيعة، مرحوم نوري (ره) در مستدرك الوسائل، مرحوم كليني (ره) در كافي و مرحوم صفار در بصائر الدرجات و ديگر كتاب ها نقل كرده اند. لذا ما از اينجا به تمامي عزيزان شيعه إبلاغ مي كنيم كه اگر هم چنين شبهه اي را براي شما آوردند، صراحتاً بگوييد كه تمام روايات ائمه (عليهم السلام)، سلسله سندش مشخص و روشن است و به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) برمي گردد.

خامساً:

اگر مثلاً در بعضي از روايات آمده است كه امام صادق (عليه السلام) مطلبي از زُهري نقل مي كند، به اين دليل است كه سخن آنها در نزد علماء أهل سنت از سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بالاتر است؛ همان طور كه وهابيت ارزش سخن إبن تيميه را بيشتر از سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي دانند. حتي در يكي از سايت هاي اينترنتي آمده بود:

إبن تيميه گفته است توسل شرك است. اگر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هم زنده شود و بگويد توسل جايز است، ما از او نمي پذيريم.

ما هم گاهي براي اين كه طرف مقابل را ملزم كنيم، از باب قاعده إلزام استفاده مي كنيم كه مثلاً إبن تيميه اين طوري گفته است. حال آن كه سخنان إبن تيميه براي شيعه فاقد ارزش است. گاهي هم مثلاً از محمد بن عبد الوهاب يا أبو حنيفه نقل مي كنيم، با اين كه همه مي دانند گفتار اين آقايان براي ما حجت نيست، ولي از باب قاعده إلزام «ألزموهم بما يلزمون به أنفسهم» است كه ما در بحث ها و مناظرات مان از علماء أهل سنت نقل مي كنيم. لذا اگر ائمه (عليهم السلام) هم گاهي از بعضي از صحابه يا بزرگان أهل سنت مطلبي را نقل مي كنند، از باب قاعده إلزام است. چون طرف مقابل جز براي سخن أنس بن مالك و زهري و شَعبي، براي سخن ديگران ارزشي قائل نيست. لذا براي اين كه او را متقاعد كند، مي گويد كه شعبي و أنس و زهري و إبن جريج هم همين مطلب را گفته اند.

* * * * * * *

آقاي محسني

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فقط درباره أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:

أنا مدينة العلم و علي بابها.

درباره اين حديث توضيح بفرماييد.

آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كس ديگري را نداشت كه علومش را به او بگويد؟ يا كس ديگري نبود كه اين علوم را از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دريافت كند؟

استاد حسيني قزويني

اين حديث را معمولاً در سايت ها و ماهواره هاي وهابي ها نقل مي كنند و مي گويند:

سند ندارد و درست نيست.

حتي روزي در اين شبكه نور ديدم كه مي گويند:

اين روايت سند ندارد و ضعيف است و جعلي. مگر فقط پيامبر (صلي الله عليه و سلم) يك نفر را تربيت كرده است؟ اگر يك نفر بخواهد مصدر علم باشد، نمي شود. نمي توان علي را تكثير كرد و به تمام دنيا فرستاد.

نكته اول:

در جواب اينها بايد بگوييم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در زمان خودش چگونه بود؟ مردم فقط يك پيامبر داشتند و در اين 23 سال نبوت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، از يك نفر مباحث و احكام را ياد مي گرفتند. آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را تكثير مي كردند به شهرها و محلات؟ همان طور كه در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) يك نفر حجت بود، بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم أمير المؤمنين (عليه السلام) تنها حجت است و سخنش فصل الخطاب و آخرين سخن است.

نكته دوم:

حديث به اين شكل است:

أنا مدينة العلم و علي بابها، فمن أراد العلم فليأتها من بابها.

من شهر علم هستم و علي هم درب آن است. هر كس مي خواهد علم مرا ياد بگيرد، بايد از درب وارد شود.

المعجم الكبير للطبراني، ج 11، ص 55 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير، ج 4، ص 22 ـ الجامع الصغير لجلال الدين السيوطي، ج 1، ص 415 ـ الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1102 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 1، ص 104 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 114 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج 1، ص 189 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 5، ص 110 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 378 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 18، ص 77 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج 7، ص 395 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 7، ص 374

آقاي عثمان الخميس مي گويد:

معمولاً درباره علم مي گويند درياي علم.

از هر طرف مي توان وارد دريا شد، ولي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي خواهد بگويد: «من شهر علم هستم و علي هم درب آن است». در زمان هاي قبل، تمام شهرها ديوار و حصار داشتند و مردم تنها از يك جا وارد مي شدند. لذا نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بهتر از شماي عثمان الخميس مي داند كه چه بگويد. هر كس بخواهد از غير درب علم و از غير از آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) وارد علم شود، اشتباه مي كند.

نكته سوم:

آقاي إبن حجر عسقلاني در كتاب لسان الميزان عبارت زيبايي دارد و مي گويد:

و هذا الحديث له طرق كثيرة في مستدرك الحاكم، أقل أحوالها أن يكون للحديث اصل، فلا ينبغي أن يطلق عليه بالوضع.

اين حديث طرق زيادي دارد در مستدرك حاكم نيشابوري و قدر متيقن اين است كه اين حديث ريشه و اصل دارد و جعلي نيست و سزاوار نيست كه گفته شود اين روايت جعلي است.

لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 2، ص 122

آقاي حاكم نيشابوري در المستدرك علي الصحيحين، جلد 3، صفحه 127 تعبير خيلي زيبايي دارد و مي گويد:

و لهذا الحديث شاهد من حديث سفيان الثوري بإسناد صحيح.

سفيان ثوري هم اين روايت را با سند صحيح نقل كرده است.

آقاي متقي هندي هم در كنز العمال، جلد 13، صفحه 149 صراحتاً مي گويد اين روايت صحيح است.

نكته چهارم:

آقايان أهل سنت از آقاي إبن عباس، حبر الأمة و مفسر بزرگ اسلامي نقل كرده اند:

لقد أعطي علي تسعة أعشار العلم و أيم الله! لقد شاركهم في العشر العاشر.

90٪ علوم به علي اختصاص داده شده است و به خدا قسم! در آن 10٪ باقيمانده هم با مردم شريك است.

أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 4، ص 22 ـ الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1104

آقاي إبن عباس نقل مي كند:

إذا ثبت لنا الشئ عن علي، لم نعدل عنه إلي غيره.

اگر يك مطلبي از علي براي ما ثابت شود، ديگر حرف هيچ كسي را نمي پذيريم.

أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 4، ص 23 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 407 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 4، ص 467 ـ الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1104 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 20، ص 486 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 7، ص 297 ـ جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج 2، ص 58 ـ تهذيب الأسماء و اللغات للنووي، ج 1، ص 344

باز هم از إبن عباس نقل مي كنند و مي گويند:

ما علمي و علم أصحاب محمد صلي الله عليه و سلم في علم علي رضي الله عنه إلا كقطرة في سبعة أبحر.

علم من و تمام أصحاب محمد (صلي الله عليه و سلم) نسبت به علم علي (رضي الله عنه)، همانند قطره اي است در برابر هفت دريا.

ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج 1، ص 215 ـ حلية الأولياء لأبو نعيم الإصفهاني، ج 1، ص 65

يعني علم حضرت علي (عليه السلام) به اندازه هفت درياست و علم من و ديگر صحابه به اندازه يك قطره است!

آقاي إبن عبد البر نقل مي كند كه وقتي از عايشه مسئله اي را سؤال مي كنند، مي گويد:

علي أعلم الناس بالسنة.

علي آگاه ترين مردم به سنت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) است.

الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1104 ـ التاريخ الكبير للبخاري، ج 2، ص 255 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 408 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 91 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج 2، ص 171 ـ تفسير الثعالبي، ج 1، ص 52 ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج 21، ص 179 ـ تاريخ الخلفاء للسيوطي، ص 115

سعيد بن مسيب كه از فقهاء بنام أهل سنت است، مي گويد:

لم يكن أحد من الصحابة يقول: «سلوني» إلا علي.

هيچ كدام از صحابه نتوانست بگويد: «هر چه مي خواهيد از من بپرسيد»، مگر علي.

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 30، ص 75 و ج 42، ص 399 ـ الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1103 ـ جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج 1، ص 114 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 4، ص 22 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 638 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج 6، ص 227 ـ تاريخ إبن معين، ج 1، ص 106 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص 87 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 13، ص 106 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج 1، ص 224 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 13، ص 130 ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج 21، ص 179 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 91 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 2، ص 352 و 466 ـ فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل، ج 2، ص 642 ـ تهذيب الأسماء و الغات للنووي، ج 1، ص 317

* * * * * * *

آقاي محسني

آيا اين حديث ملحقاتي هم در كتب أهل سنت دارد كه مثلاً يك نفر هم ديوار اين شهر علم است و يك نفر هم سقف اين شهر علم است؟

استاد حسيني قزويني

إن شاء الله اين مطلب را بعدها بيان خواهيم كرد كه نقل كرده اند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

أنا مدينة العلم و أبو بكر أساسها و عمر حيطانها و عثمان سقفها و علي بابها.

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 9، ص 20 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 1، ص 423

برخي هم نقل كرده اند:

و معاوية حلقتها.

فتح الملك العلي لأحمد بن الصديق المغربي، ص 156

اگر بنا باشد چيزي را هم به يزيد نسبت بدهند، بايد بگويند توالت اين شهر علم هم يزيد است.

غالب بزرگان أهل سنت هم مي گويند اين روايت جعلي است.

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سؤال 1 :

چون شما در علم رجال تخصص داريد، چند كتاب در علوم حديث و رجال شيعه و أهل سنت معرفي بفرماييد.

جواب 1 :

اگر شما به سايت مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ـ www.valiasr-aj.com مراجعه كنيد، كتابي هست كه تأليف خود بنده است و كتاب درسي حوزه علميه است و در بعضي از حوزه هاي علميه هم تدريس مي شود به نام المدخل إلي علم الرجال و الدراية. اين كتاب تقريباً شبيه كتاب مبادئ العربية است؛ يعني سؤال طرح شده و بعد جواب داده شده است و داراي 3 بخش 18 جلسه اي مي باشد و تقريباً براي 3 ترم دانشگاهي است. من اين كتاب را هم در دانشگاه تدريس كرده ام و هم در مراكز تخصصي در مقطع كارشناسي و دكترا و هم اين كه كتاب درسي حوزه علميه است. من در اين كتاب تمام تقسيم بندي هاي حديث را كه از كجا شروع شده و اين كه به چه نحوي است را توضيح داده ام. مخصوصاً اگر شما به مقدمه اين كتاب مراجعه بفرماييد، قسمتي هست به نام إهتمام الائمة بالدراية.

ما چند علم داريم؛ يك علم رجال داريم و يك علم دراية داريم و يك علم تراجم داريم و يك علم نسبت به كتب ها داريم به نام فهرست. علم رجال به آن علمي مي گويند كه درباره راوياني كه در سند روايات قرار مي گيرد بحث مي كند. علم فهرست به آن علمي مي گويند كه درباره راوياني بحث مي كند كه داراي تأليف هستند. علم تراجم به آن علمي مي گويند كه درباره راواني بحث مي كند كه داراي شخصيت هاي اجتماعي بودند. علم دراية هم محصول علم رجال و تراجم و فهرست را بررسي مي كند و اگر بررسي كرديد كه تمام راويان يك سند ثقه بودند، علم درايه مي گويد اين روايت صحيح است و اگر هم يكي از راويانش ثقه نيست و ممدوح است كه پايين تر از وثاقت است، علم درايه مي گويد اين روايت حسن است و اگر يكي از راويان اين روايت ذكر نشده است، علم درايه مي گويد كه اين روايت مرسل است و اگر يكي از راويانش ضعيف باشد، علم درايه مي گويد اين روايت غير معتبر است.

در شيعه كتاب هاي زيادي نوشته شده است و ما يك اصول چهارگانه رجال داريم كه از مرحوم كَشّي (ره) است و مرحوم كشي (ره) معاصر مرحوم كليني (ره) بوده است و يك رجال هم داريم كه براي مرحوم نجاشي (ره) (متوفاي 450 هجري) است و يك رجال داريم به كه براي شيخ طوسي (ره) (متوفاي 460 هجري) است و يك فهرست هم داريم كه باز هم از شيخ طوسي (ره) است. از اين چهار كتاب رجالي تعبير مي كنند به رجال اربعة اوليه. رجال ثانويه هم داريم مانند معالم العلماء إبن شهر آشوب (ره) و فهرست مرحوم منتجب الدين (ره) و رجال علامه حلي (ره) و رجال إبن داود كه از اينها تعبير مي كنند به اصول رجاليه ثانويه. بعد هم نوبت مي رسد به جوامع رجالي مانند مجمع الرجال مرحوم قهبائي (ره) و تنقيح المقال مرحوم مامقاني (ره) و قاموس الرجال مرحوم تستري (ره) كه بهترين جوامع رجالي شيعه، كتاب معجم رجال الحديث مرحوم حضرت آيت الله العظمي خويي (ره) در 24 جلد است و أهل سنت هم چنين كتابي را در خواب نمي بينند و در طول اين 15 قرن هم نتوانسته اند مانند اين كتاب را بنويسند. در اين كتاب، براي هر راوي، مشايخ آن راوي و شاگردان آن راوي و طبقه آن راوي و اختلافات كتب و نسخ و تمام مباحث مربوط به يك راوي را آورده است. در اين كتاب، حدود 13 هزار راوي ذكر شده است.

در اين زمينه هم 2 نرم افزار وجود دارد؛ يك نرم افزار به نام الدراية و يك نرم افزار به نام كشف الرجال كه خودمان توليد كرده ايم و حدود 70 دوره كتاب رجال شيعه و سني را در اين نرم افزار آورده ايم و نرم افزار نمونه كشوري در يكي از نمايشگاه ها شد.

أهل سنت هم كتاب رجالي زيادي دارند. ولي مشهورترين و مفصل ترين كتاب رجالي اينها، كتاب تهذيب الكمال في أسماء الرجال آقاي مزي در 35 جلد است و كتاب سير أعلام النبلاء آقاي ذهبي در 25 جلد است. البته آقاي ذهبي كتابي هم دارد به نام تاريخ الإسلام كه 52 جلد است و عمدتاً مباحث رجالي را ذكر كرده است و حدود 40 هزار راوي را ذكر كرده است؛ البته منظور اين است كه مباحث راوي و تراجم و شخصيت ها را از زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تا قرن 8 هجري بحث كرده است.

* * * * * * *

سؤال 2 :

شما در صحبت هاي قبلي به يكي از مناظرات امام رضا (عليه السلام) اشاره كرديد كه آيه 130 سوره صافات بود:

سَلَامٌ عَلَي إِلْ يَاسِينَ

و خيلي به دل من نشست. در رسم الخط قرآني نوشته شده است: «إِلْ يَاسِينَ»، نه «آل ياسين». اين را چطور مي توان توجيه كرد؟

جواب 2 :

امام رضا (عليه السلام) در يكي از مناظراتش، به آيه شريفه:

سَلَامٌ عَلَي إِلْ يَاسِينَ

استناد كردند و فرمودند اين آيه دليل بر أفضليت ائمه (عليهم السلام) و هم سطح بودن با پيامبران (عليهم السلام) است و فرمودند كه خداوند در سوره صافات مي فرمايد:

سَلَامٌ عَلَي نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ

سوره صافات / آيه 79

سَلَامٌ عَلَي إِبْرَاهِيمَ

سوره صافات / آيه 109

سَلَامٌ عَلَي مُوسَي وَ هَارُونَ

سوره صافات / آيه 120

و فرمودند كه خداوند بر حضرت نوح و ابراهيم و موسي و عيسي (عليهم السلام) سلام فرستاده است، ولي در هيچ آيه اي بر خاندان و آل آنها سلام نفرستاده است، ولي نسبت آل محمد (عليهم السلام) مي فرمايد:

سَلَامٌ عَلَي إِلْ يَاسِينَ

عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص 214

جالب اين است كه در كتب أهل سنت، در صحيح بخاري، جلد 4، صفحه 138 صراحتاً آمده است كه إبن عباس مي گويد:

و آل ياسين و آل محمد صلي الله عليه و سلم.

اما اين كه در قرآن ها به شكل «إِلْ يَاسِينَ» آمده است، خيلي از بزرگان أهل سنت هم «آل ياسين» خوانده اند. در تفسير جامع البيان طبري كه معتبرترين تفسير أهل سنت است، در جلد 3، صفحه 317 و در الدر المنثور سيوطي، جلد 2، صفحه 17 اين تعبير را دارند:

و آل ياسين و آل محمد.

در تفسير البحر المحيط آقاي أبي حيان الأندلسي، جلد 7، صفحه 358 مي گويد:

ياسين هو إسم محمد صلي الله عليه و سلم.

در جامع البيان طبري هم آمده است:

سلام علي آل ياسين بقطع آل من ياسين.

جامع البيان لإبن جرير الطبري، ج 23، ص 115

آقاي شوكاني در فتح القدير، جلد 4، صفحه 409 و امام قرطبي در تفسيرش الجامع لاحكام القرآن، جلد 15، صفحه 118 صراحت دارد:

قرأ نافع و إبن عامر و الأعرج و شيبة علي آل ياسين، بإضافة آل بمعني آل ياسين.

همه اينها «آل ياسين» خوانده اند، نه «إِلْ يَاسِينَ».

آقاي إبن أبي حاتم در تفسيرش كه به تعبير خود إبن تيميه، كتاب تفسيرش از معتبرترين كتاب هاي تفسيري است، در جلد 10، صفحه 318، حديث 18026 از حسن بصري نقل مي كند و مي گويد:

مراد از «إِلْ يَاسِينَ»، «آل ياسين» است.

از إبن عباس هم نقل مي كند و مي گويد:

نحن آل محمد آل ياسين.

تفسير إبن أبي حاتم الرازي، ج 10، ص 3225، ح 18254

لذا برخي «إِلْ يَاسِينَ» خوانده اند و برخي هم «آل ياسين» خوانده اند.

* * * * * * *

سؤال 3 :

كلمه درود از كجا آمده است؟ آيا مي توانيم اين كلمه را استفاده كنيم يا نه؟

جواب 3 :

اين كلمه ترجمه فارسي صلوات است. اگر بخواهيم كلمه صلوات را ترجمه كنيم، همان درود مي شود.

* * * * * * *

سؤال 4 :

درباره استفاده از مُهر در نماز توضيح بفرماييد.

جواب 4 :

نكته اول: خود پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بر زمين سجده مي كرد

حديث اول:

در صحيح بخاري، جلد 1، صفحه 86 و 113 اين تعبير را از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل مي كند:

و جعلت لي الأرض مسجدا و طهورا.

خداوند زمين را براي من سجده گاه و پاك كننده قرار داده است.

از آقايان أهل سنت سؤال مي كنيم:

آيا هنگام تيمم كردن، روي فرش تيمم مي كنيد يا روي خاك؟

قطعاً همه اتفاق نظر دارند كه روي خاك تيمم مي كنند. پس اگر بنا باشد كه بتوانيم روي خاك تيمم كنيم، بايد روي خاك هم سجده كنيم.

حديث دوم:

آقاي حاكم نيشابوري مي گويد:

إن النبي (صلي الله عليه و سلم) سجد علي الحجر.

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بر روي سنگ سجده مي كرد.

المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 1، ص 473 ـ سنن الدارقطني، ج 2، ص 254

حديث سوم:

هم چنين أبو سعيد خدري در صحيح مسلم، جلد 2، صفحه 62 نقل مي كند:

فرأيته يصلي علي حصير يسجد عليه.

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را ديدم كه بر روي حصير نماز مي خواند و بر آن سجده مي كرد.

حديث چهارم:

در صحيح بخاري، جلد 1، صفحه 101 و در صحيح مسلم، جلد 2، صفحه 128 از عايشه از ميمونه نقل مي كنند:

كان النبي (صلي الله عليه و سلم) يصلي علي الخمرة.

إبن حجر عسقلاني در فتح الباري في شرح صحيح البخاري، جلد 1، صفحه 111 درباره الخمرة مي گويد:

بالضم، حصير صغير مضفور بقدر الوجه و الكفين.

يعني همان سجاده كوچك يا جانماز كوچك است كه ما بر آن نماز مي خوانيم و به اندازه اي است كه كف دست و صورت در آن جا بگيرد.

نكته دوم: تعدادي از صحابه بر زمين سجده مي كردند

حديث اول:

بعضي از صحابه مانند صهيب، وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) او را مي بيند كه بر خاك سجده نمي كند، مي فرمايد:

ترب وجهك يا صهيب.

صورتت را بر روي خاك بگذار اي صهيب.

المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج 1، ص 392، ح 1528

حديث دوم:

حاكم نيشابوري از أم المؤمنين أم سلمه نقل مي كند و مي گويد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به يكي از غلامان كه رباح نام داشت، فرمود:

ترب وجهك يا رباح.

صورتت را بر روي خاك بگذار اي رباح.

هذا حديث صحيح الاسناد و لم يخرجاه.

المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 1، ص 271 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 6، ص 323 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج 2، ص 252 ـ مسند أبي يعلي، ج 12، ص 385 ـ صحيح إبن حبان، ج 5، ص 241 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 23، ص 324 ـ الإستذكار لإبن عبد البر، ج 2، ص 287 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 40، ص 134 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 2، ص 161 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 2، ص 376

حديث سوم:

يكي از صحابه كه گوشه عمامه اش را پهن مي كرد و بر روي آن سجده مي كرد، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به او فرمود:

إرفع عمامتك و أومأ إلي جبهته.

عمامه ات را كنار بگذار و پيشاني ات را بر خاك بگذار.

السنن الكبري للبيهقي، ج 2، ص 105

حديث چهارم:

حتي درباره خود عبد الله بن عمر مي گويند:

إذا سجد و عليه العمامة يرفعها حتي يضع جبهته بالأرض.

وقتي سجده مي كرد، عمامه اش را كنار مي زد تا پيشاني اش بر روي خاك قرار بگيرد.

السنن الكبري للبيهقي، ج 2، ص 105

حديث پنجم:

جالب اين است كه آقاي إبن أبي شيبة كه استاد بخاري است، در كتاب المصنف، جلد 1، صفحه 308، باب 52، حديث 2 نقل مي كند از رزين مولي آل عباس كه مي گويد:

أرسل إلي علي بن عبد الله بن عباس أن أرسل إلي بلوح من المروة أسجد عليه.

نوه إبن عباس به من نامه نوشت از مدينه كه از كوه مروه يك سنگي براي من بفرست تا هنگام نماز خواندن بر روي آن سجده كنم.

پس ديگر جايي براي اين باقي نمي ماند كه أهل سنت بگويند شيعيان بر مُهر سجده مي كنند و بت پرستي مي كنند.

حديث ششم:

آقاي إبن سعد (متوفاي 230 هجري) در الطبقات الكبري، جلد 6، صفحه 79 از مسروق كه از تابعين و مورد تائيد آقايان أهل سنت است نقل مي كند و مي گويد:

كان مسروق إذا خرج يخرج بلبنة يسجد عليها في السفينة.

وقتي مسروق از شهر خارج مي شد، چيزي شبيه مهر به شكل آجر يا خشت درست مي كرد تا وقتي وارد كشتي مي شد، بر آن سجده كند.

اگر قرار باشد كه سجده كردن بر مهر، بت پرستي باشد، آيا شما حاضريد بگوييد كه اين آقايان بت پرست بودند؟

* * * * * * *

سؤال 5 :

1. خواجه ربيع و خواجه مراد كه در مشهد زيارتگاه دارند، چه كساني هستند؟ آيا صحابه امام رضا (عليه السلام) بودند؟

2. از ديد وهابيت، مگر زنان چه نوع موجوداتي هستند كه در كتاب هاي شان درباره آنها نظرات منفي دارند؟

3. در كتاب ديوان شعر شاه نعمت الله ولي خيلي پيشگويي ها شده است و برخي از آنها به حقيقت رسيده است؛ مانند آمدن حضرت امام (ره). آيا ايشان مسلمان بوده است؟

جواب 5 :

1. داستانش خيلي مفصل است. خواجه مراد مجهول است و خواجه ربيع هم از أصحاب أمير المؤمنين (عليه السلام) بود و مقداري برايش سنگين بود كه در جنگ ها شركت كند و از أمير المؤمنين (عليه السلام) خواست كه او را به جاي ديگري بفرستند. أمير المؤمنين (عليه السلام) هم مدتي به قزوين فرستاد و از آنجا هم به طوس رفتند و كارش عبادت كردن بود. عملكرد ايشان هم به هيچ وجه مورد تائيد شيعه نيست. مرحوم علامه مامقاني (ره) در كتاب تنقيح المقال مفصل درباره خواجه ربيع صحبت كرده است.

2. اين را بايد از خود وهابيت پرسيد كه چرا براي زنان ارزشي قائل نيستند. در اين دنيايي كه عصر ارتباطات و آزادي است، تنها كشوري كه زن حق شركت در انتخابات را ندارد و حق رانندگي ندارد، عربستان سعودي است. حتي فتوا داده اند كه زن حق رفتن به مغازه را ندارد و حق استخدام در ادارات را ندارد. حتي جديداً فتوا داده اند كه زنان حق خريدن خيار را ندارند. در عربستان سعودي، زنان را به عنوان يك كالا نگاه مي كنند، نه به عنوان يك انسان. با اين كه چندين بار تظاهرات كردند، ولي به هيچ وجه دولت عربستان سعودي حاضر نشد براي زنان، آن ارزش انساني را قائل شود.

3. معمولاً افرادي كه رياضت مي كشند و روح شان را تصفيه مي كنند، بعد از آن، پرده هاي حجاب از جلوي چشم شان كنار مي رود. حتي يك مرتاض هندي كه رياضت مي كشد، گذشته و آينده را مي بيند؛ اينها تعجب ندارد. حتي خود إبن قيم جوزيه كه شاگرد إبن تيميه است، مي گويد:

إبن تيميه خيلي از مسائل را نسبت به من پيشگويي كرده بود كه همه آنها را ديدم.

هر كسي كه يك مقداري جسمش را تضعيف بكند و روح را تقويت بكند، از خاصيت روح اين است كه وقتي مقداري تجرّد پيدا كرد، پرده هاي حجاب از جلوي چشمش كنار مي رود و گذشته و آينده را مي بيند. ولي اين طور نيست كه تمام پيشگويي هاي شان دقيق باشد. مطالبي را مي بينند و چه بسا در خيلي از قضايا بداء حاصل مي شود. آقاي شاه نعمت الله ولي هم از سر سلسله هاي صوفيه در ايران است و خالي از اين قضايا نبود.

* * * * * * *

سؤال 6 :

حديث:

أنا مدينة العلم و علي بابها.

از نظر أهل سنت صحيح نيست. به همان اندازه كه شما به اين حديث استدلال مي كنيد، به همين اندازه هم أهل سنت عليه اين حديث استدلال دارند. اين جنگ و جدل هاي شيعه و سني ديگر چه معنايي براي ما دارد؟ اين حديث افتراق امت به 73 فرقه را هم بنده قبول ندارم و ضعيف است. خداوند مي فرمايد:

قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَي شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَي سَبِيلًا

سوره إسراء / آيه 84

خداوند مي داند كه أهدي سبيل كيست؟ ما مي توانيم بگوييم اين راه درستي است، ولي اين كه آيا من راه درست را رفته ام يا نرفته ام، ما در روز 17 مرتبه از خدا مي خواهيم:

اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ

سوره فاتحه / آيه 6

خدا مي داند كه يهوديت و مسيحيت هم ممكن است راه درستي رفته باشند.

جواب 6 :

ما اين را مفصل آورده ايم. آقاي إبن حجر عسقلاني كه از استوانه هاي رجالي أهل سنت است و كسي است كه سخنش فصل الخطاب است، مي گويد:

و هذا الحديث له طرق كثيرة في مستدرك الحاكم، أقل أحوالها أن يكون للحديث اصل، فلا ينبغي أن يطلق عليه بالوضع.

اين حديث طرق زيادي دارد در مستدرك حاكم نيشابوري و قدر متيقن اين است كه اين حديث ريشه و اصل دارد و جعلي نيست و سزاوار نيست كه گفته شود اين روايت جعلي است.

لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 2، ص 122

هزار سخن از ساير علماء أهل سنت در كنار إبن حجر عسقلاني هيچ ارزشي ندارد. إبن حجر عسقلاني كه تمام تلاشش در درو كردن روايات است، اين گونه مي گويد.

سؤال (ادامه بحث):

إبن جوزي هم دست كمي از إبن حجر عسقلاني ندارد.

جواب:

إبن جوزي در رابطه با حديث ثقلين كه در صحيح مسلم آمده مي گويد جعلي است! تمام علماء أهل سنت عليه او شوريده اند. اين چه چرندياتي است كه مي بافد؟! حديث ثقلين كه پسر إبن جوزي مي گويد:

من تعجب مي كنم از جدم كه چرا اين حديث را كه در صحيح مسلم آمده، جعلي مي داند.

حاكم نيشابوري هم مي گويد:

و لهذا الحديث شاهد من حديث سفيان الثوري بإسناد صحيح.

سفيان ثوري هم اين روايت را با سند صحيح نقل كرده است.

المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 127

سؤال (ادامه بحث):

آقاي حاكم نيشابوري متساهل است.

جواب:

حضرت عالي اين حديث:

تفترق أمتي علي ثلاث و سبعين فرقة.

را مي گوييد جعلي است.

سؤال (ادامه بحث):

بنده خودم تمام طرق اين حديث را بررسي كردم.

جواب:

آقاي الباني كه امروز بخاري دوران است و سخنش براي وهابي ها فصل الخطاب است، در چند جا در صحيح سنن ترمذي مي گويد اين روايت صحيح است.

سؤال (ادامه بحث):

من هم حديث شناس دوران هستم.

جواب:

خود آقاي ترمذي اين حديث را نقل مي كند و مي گويد حديثي حسن و صحيح است.

سنن الترمذي، ج 4، ص 134

ألباني در صحيح سنن إبن ماجه، جلد 2، صفحه 364 مي گويد صحيح است و در صحيح سنن أبي داود، جلد 3، صفحه 866 مي گويد صحيح است و در پاورقي جامع الصغير سيوطي مي گويد صحيح است و در كتاب صحيح جامع الصغير، جلد 1، صفحه 245 مي گويد صحيح است و در كتاب سلسلة الأحاديث الصحيحة، جلد 1، صفحه 358 مي گويد صحيح است و إبن حبان در صحيحش، جلد 15، صفحه 125 نقل مي كند و حاكم نيشابوري مي گويد:

هذا حديث كثر في الأصول.

المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 1، ص 6

آقاي هيثمي در مجمع الزوائد و منبع الفوائد، جلد 1، صفحه 179 مي گويد صحيح است.

اين طور نيست كه بياييد هر روايتي را كه مورد تائيدتان نيست، بگوييد صحيح نيست. اگر اين طور است، شخص آقاي بخاري را جزء مدّلسين آورده اند و مي گويند:

آقاي محمد بن اسماعيل بخاري جزء مدلسين است.

شعبي و ديگران آورده اند:

التدليس أخ الكذب.

الكفاية في علم الرواية للخطيب البغدادي، ص 393 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 1، ص 67 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 32، ص 153

و:

لأن أزني أحب إلي أن أدلس.

تدليس برادر دروغ است و اگر من زنا كنم، براي بهتر است كه تدليس كنم.

التمهيد لإبن عبد البر، ج 1، ص 15 ـ الكفاية في علم الرواية للخطيب البغدادي، ص 393 ـ أضواء علي السنة المحمدية لمحمود أبو رية، ص 202 ـ الفصول في الأصول للجصاص، ج 3، ص 189 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج 1، ص 33 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 7، ص 210 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 9، ص 418

اگر ملاك اين است، تمام صحيح بخاري شما زير سؤال مي رود! همان صحيح بخاري كه شما مي گوييد أصح الكتاب بعد القرآن است.

* * * * * * *

سؤال 7 :

1. تعدادي از آياتي كه در قرآن به وجود نازنين امام زمان (عليه السلام) اشاره دارد را بيان بفرماييد.

2. اين كه مي گويند مخارج سفر و تحقيق علامه اميني (ره) را يكي از تجار ترك زبان تأمين كرده است، درست است يا خير؟

جواب 7 :

1. در نرم افزار شميم نرگس كه توليدي مؤسسه خودمان است، حدود 250 آيه آورده ايم از كتب شيعه و سني كه به حضرت مهدي (أرواحنا فداه) تفسير يا تأويل شده است. يكي از شاخص ترين آيات هم آيه 33 سوره توبه است كه مي فرمايد:

هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ

جناب امام قرطبي كه از استوانه هاي علمي أهل سنت است، از سدّي كه از مفسران بنام أهل سنت است نقل مي كند و مي گويد:

ذاك عند خروج المهدي، لا يبقي أحد إلا دخل في الاسلام.

اين كه دين اسلام بر تمام اديان غالب مي شود، هنگام ظهور مهدي است. أحدي در كره زمين نمي ماند، مگر اين كه وارد اسلام مي شود

تفسير القرطبي، ج 8، ص 121 ـ تفسير الرازي، ج 16، ص 40 ـ تفسير البحر المحيط لأبي حيان الأندلسي، ج 5، ص 34 ـ زاد المسير لإبن الجوزي، ج 3، ص 290 ـ تفسير الثعلبي، ج 5، ص 35 ـ تفسير مجمع البيان للشيخ الطبرسي، ج 5، ص 45

2. ما اين را نمي دانيم. مرحوم آقاي اردوبادي (ره) كه از دوستان ايشان و أهل تبريز بودند و غالبا همدم ايشان بودند و حتي در تعريب الغدير هم بودند، ولي اين كه از تجّار كساني بودند كه هزينه هاي ايشان را مي دادند، من هم چنين چيزي نشنيدم. ايشان كه در نجف بودند، براي چاپ الغدير، با مشكلات عديده اي مواجه بودند و به بيوت مراجع عظام تقليد و ديگران مراجعه مي كردند و با سختي توانستند اين كتاب را چاپ كنند.

* * * * * * *

سؤال 8 :

1. آيا اين كه مي گويند امام زمان (عليه السلام) در مثلث برمودا زندگي مي كند، حقيقت دارد؟

2. جناب محمد حنفيه آيا در زمان قيام مختار در قيد حيات بودند؟

جواب 8 :

1. خير، حقيقت ندارد. چون رواياتي كه نقل شده، ضعيف است و تطبيق كردن آن روايات جزيره خضراء به مثلث برمودا صحيح نيست. گرچه خود حديث جزيره خضراء هم سند ندارد.

2. بله، آقاي مختار هم از ايشان اجازه گرفتند و ايشان مؤيد مختار بود و مردم را تشويق كرد كه با مختار همكاري كنند.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
1 | علي زاد | Iran - Urmia | ١٦:٤٥ - ١٨ خرداد ١٣٩٠ |
با سلام اساتيد گرانقدر خدايي همين امروز صبح داشتم مطالب اين قسمت رو مي خوندم شانسي بود با يكي از دوستان اهل سنت بحث كرديم راجع به همين حديث ثقلين و مهر گذاشتن در نماز كه مطالب شما كاملا" مفيد واقع شد. به صورتي كه اصلا" ايشان اعتقاد بر اين داشتند كه شيعه به سنت عمل نمي كند ولي با آوردن احاديث ذكر شده در اين سايت ايشان دست از لجاجت برداشتند. اجركم عند الله
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها