2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
پاسخ به شبهات غلوّ 01
کد مطلب: ٥٤٥٠ تاریخ انتشار: ٠٤ فروردين ١٣٩٠ تعداد بازدید: 6443
حبل المتین » عمومی
پاسخ به شبهات غلوّ 01

علم غیب ائمه، علم غیب برای غیر خدا در کتب اهل سنت
حبل المتين 90/01/04

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 04 / 01 / 90

آقاي يزداني

همان طور كه مي دانيد، شبكه نور كارشناس جديدي آورده اند به نام آقاي سجودي. ايشان سلسله برنامه هايي داشتند و در يكي از اين برنامه ها، يك سري سخنان بي اساسي را مطرح كردند. ما كليپ ايشان را پخش مي كنيم و بر اساس آن، سؤالاتي را از استاد حسيني قزويني مي پرسيم.

پخش كليپ

بلكه شما چيزي مي گوييد، يك بار ديگر در صحبت هاي خود گفتم كه تا به حال ما در مورد الله نشنيده بوديم كه البته مي دانيم اين صفت را ايشان دارد. ولي صفتي به همين خيالي است. يعني شما مي گوييد كه علم خيال را هم [دارد]. يعني انسان در خيال هم مي شود ببيند. يعني در يك مجلس نشسته ام، مجلس ظلم است، نمي توانم بگويم «يا علي مدد كن»، در دلم مي گويم كه «اي علي مدد كن»، در دلم اين حرف را مي زنم، صداي دل مرا هم ايشان مي شنود؛ فقط نه دل من، دل همه مردم را. اين صفت را ما فقط براي الله مي شناسيم. شما براي بنده داده ايد. درد اينجاست. اگر من بشمارم، خيلي زياد است.

حيرت آور اين است كه شما فقط همين دنيا نيست كه، من مي گويم اينها در حالت عادي نبودند اين حديث ها را ساختند و يقين دارم در حالت عادي نبودند، تحت تأثير مواد مخدر بودند. در روز قيامت هم شما الله را هيچ كاره كرده ايد. يعني كم كم به اوج رسيديد. الله را برديد عقب و قيامت هم مي گوييد حساب مردم را، كتاب هاي شما نوشته است، منكر نمي توانيد بشويد، در دعاهاي شما نوشته است، هر روز مي خوانيد، مي گوييد كه در روز قيامت هم حساب مردم را امامان مي رسند. يعني دنيا را كه داديد به امامان، آخرت را هم ول نكرديد، براي خدا نماند. مي گوييد كه حساب مردم را آنها مي رسند. به اين هم إكتفاء نكرديد، حساب يزيد را حسين مثلاً مي رسد، فكر كنيد جاي خدا نشسته است، استغفر الله. به اين هم إكتفاء نكرديد، گفتيد كه جهنم و بهشت را حضرت علي تقسيم مي كند. يك لقبي كه به حضرت علي داديد، همين است كه تقسيم كننده جهنم و بهشت است، مدعي شديد كه حضرت رسول فرموده است كه دروغي از اين بالاتر من نشنيدم. پس ديگر براي خدا چه ماند! شما به من بگوييد.

[پايان كليپ]

آقاي يزداني

همان طور كه بينندگان عزيز شاهد بودند، ايشان اشاره داشتند كه غير از خداوند، هيچ كس ديگري نمي تواند از دل هاي ما باخبر باشد. الآن در دل ما و شما و بينندگان عزيز چه مي گذرد، ايشان مدعي بودند كه فقط خداست كه مي تواند از دل همه ما باخبر باشد و افراد ديگري مانند ائمه (عليهم السلام) و پيامبران (عليهم السلام) هرگز نمي توانند از دل ما باخبر باشند و آن چيزهايي كه در ذهن ما مي گذرد را بخوانند.

متأسفانه ايشان آيه و روايتي را هم نمي خوانند و هر چه را كه مي گويند، هيچ دليل و استدلالي هم نمي آورند. از شما خواهش مي كنيم كه در اين مورد توضيح بفرماييد.

استاد حسيني قزويني

ايشان در اين كليپي كه پخش شد، يك نكته خيلي عجيبي داشتند بر اين كه خداوند هم از آنچه از دل ها مي گذرد خبر ندارد:

تا به حال ما در مورد الله نشنيده بوديم كه البته مي دانيم اين صفت را ايشان دارد.

مي گويد اين صفت را خدا دارد، ولي ما نشنيده ايم. ظاهراً ايشان قرآن نخوانده است، يا اين كه قرآن را خوانده، ولي نفهميده است.

نكته اول:

خداوند در آيه 119 سوره آل عمران به صراحت مي فرمايد:

إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ

خدا دانا است به آنچه در باطن دل ها است .

در آيه 284 سوره بقره مي فرمايد:

وَ إِنْ تُبْدُوا ما في أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ

و شما آنچه در دل داريد، چه آشكار كنيد و چه پنهان بداريد، خدا شما را با آن محاسبه مي كند.

در آيه 54 سوره احزاب مي فرمايد:

إِنْ تُبْدُوا شَيْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَليماً

اگر چيزي را اظهار كنيد يا پنهان داريد، خدا به هر چيزي دانا است .

ولي ايشان مي گويد:

تا به حال ما در مورد الله نشنيده بوديم كه البته مي دانيم اين صفت را ايشان دارد.

الحمدلله الذي جعل أعدائنا من الجهلاء.

هم چنين در رابطه با حضرت عيسي (عليه السلام)، در آيه 49 سوره آل عمران، بعد از آن كه ولايت تكويني حضرت عيسي (عليه السلام) را بيان مي كند كه خداوند اين قدرت را به آن حضرت داده است تا مرده را زنده كند و كور مادرزاد را شفا بدهد و بر پرنده اي كه از گِل ساخته شده بدمد و آن پرنده جان بگيرد و پرواز كند، بعد مي فرمايد:

وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ

و از آنچه مي خوريد و در خانه هاي خود ذخيره مي كنيد، به شما خبر مي دهم .

ما به اين آقايان توصيه مي كنيم اگر سواد عربي ندارند، حدأقل ترجمه قرآن را بخوانند يا ترجمه تفسير الميزان يا ترجمه تفسير نمونه حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي را بخوانند.

هر دم از اين باغ، بري مي رسد تازه تر از تازه تري مي رسد

نكته دوم:

در جلسه گذشته هم اشاره كردم به هنگام سلام دادن در آخر نماز كه بايد گفت: «السلام عليك أيها النبي و رحمة الله و بركاته»، آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي شنود يا نمي شوند؟ اگر واقعاً پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نمي شنود، اين حماقت است كه به ايشان به صورت خطاب سلام كنيم و بايد بگوييم: «السلام علي النبي» و اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي شنود، پس خداوند اين قدرت را دارد كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين نعمت را ارزاني بدارد كه در يك آن، سلام هزاران، بلكه ميليون ها مسلمان را بشنود. وقتي خداوند به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم چنين قدرتي مي دهد، آيا نمي تواند به امام هم چنين قدرتي را بدهد؟ آيا اينها تشكيك در قدرت خدا دارند كه نمي تواند هم چنين قدرتي را به كسي بدهد؟ يا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه (عليهم السلام) ـ نستجير بالله ـ قابل اين نيستند كه خدا به آنها اين قدرت را بدهد؟ من نمي دانم اينها در كدام قسمت تشكيك دارند؟

در جلسه گذشته هم اشاره كردم كه در جوابيه اي كه لجنه عالي إفتاء عربستان سعودي داده است نسبت به سؤالي كه كرده اند:

آيا مي توانيم در سلام نماز به جاي «السلام عليك أيها النبي و رحمة الله و بركاته»، بگوييم: «السلام علي النبي و رحمة الله و بركاته»؟

گفتند: خير.

آنچه كه در صحيحين آمده از عبد الله بن مسعود اين است:

علمني رسول الله صلي الله عليه و سلم و كفي بين كفيه التشهد كما يعلمني السورة من القرآن: التحيات لله و الصلوات و الطيبات السلام عليك أيها النبي و رحمة الله و بركاته، السلام علينا و علي عباد الله الصالحين.

دستم در دست رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بود و همان طور كه قرآن را به من آموزش مي داد، تشهد را هم به من آموزش مي داد و فرمود اين گونه تشهد بخوانيد: ... «السلام عليك أيها النبي و رحمة الله و بركاته» .

صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 7، ص 136 ـ صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 2، ص 13 و 14

گرچه مي دانيم اين هم دروغ است و اين گونه تشهد صحيح نيست. ولي لجنه عالي إفتاء عربستان سعودي با إمضاء بن باز، مفتي اعظم سابق عربستان سعودي اين گونه جواب داده است كه عبد الله بن مسعود اين طور روايت كرده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گفته است بايد اين طور سلام داد:

«السلام عليك أيها النبي و رحمة الله و بركاته» و لم يقل إذا مت، فقولوا: «السلام علي النبي و رحمة الله و بركاته».

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نفرمود كه وقتي از دنيا رفتم، بگوييد: «السلام علي النبي و رحمة الله و بركاته».

فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث و الإفتاء، ج 7، ص 7، فتواي شماره 6035

من خيلي تعجب مي كنم از اين شبكه وهابي نور، همان طور كه يكي از بينندگان عزيز ما هم گفتند، معمولاً شب ها كه نماز مكه را پخش مي كنند، مي گويند:

السلام علي النبي و رحمة الله و بركاته.

اين هم يكي از بدترين خيانت هاي شبكه وهابي است. عزيزاني كه مكه مشرف شده اند، در مكه مكرمه در نماز مغرب و عشاء، ائمه جماعات آنجا نماز را به جهر نمي خوانند و تشهد و سلام را به إخفات مي خوانند. بنده تا به حال نديده ام امام جماعت در مكه يا مدينه، تشهد و سلام را با صداي بلند بخواند. اما اين كه اين شبكه وهابي اين برنامه را از كجا پيدا كرده است كه با صداي بلند مي خوانند، من نمي دانم! ظاهراً تصوير نماز مكه را پخش مي كند و صداگذاري براي خودشان است يا يك وهابي را پيدا كرده اند كه در يك گوشه اي از دنيا، به جاي: «السلام عليك أيها النبي و رحمة الله و بركاته»، مي گويد: «السلام علي النبي و رحمة الله و بركاته». اين هم يكي از خيانت هاي اينهاست و اگر روي همين خوب كار شود و مانور داده شود، براي رسوائي اينها كافي است. حتي اينها به وهابي ها هم رحم نمي كنند و إفتراء مي بندند. چون اين فتواي لجنه عالي إفتاء عربستان سعودي است كه كسي حق ندارد در سلام نماز بگويد: «السلام علي النبي و رحمة الله و بركاته» و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم نفرموده است كه بعد از رحلت من، اين گونه سلام بدهيد.

من از اين آقايان سؤال دارم:

كسي كه نمي خواهد سلام را به عربي بگويد، آيا مي تواند به زبان ديگري بگويد؟

خود أبو حنيفه مي گويد:

تجوز قراءة القرآن بالفارسية و غيرها من الألسنة، فيجعل كأنه قرأ القرآن بالسريانية و العبرانية، فتجوز الصلاة عنده لهذا.

جائز است خواندن قرآن به زبان فارسي و ساير زبان ها؛ مانند سرياني و عبراني و جائز است نماز خواندن با اين زبان ها.

المبسوط للسرخسي، ج 1، ص 234 ـ بدائع الصنائع لأبي بكر الكاشاني، ج 1، ص 131

آقاي إبن عابدين كه در نزد اين آقايان احترام ويژه اي دارد، صراحت دارد:

لو سبح بالفارسية في الصلاة أو دعا أو أثني علي الله تعالي أو تعوذ أو هلل أو تشهد أو صلي علي النبي (ص) بالفارسية في الصلاة: أي يصح عنده.

اگر سلام و تشهد و ... را در نماز و دعا به زبان فارسي (يا انگليسي يا فرانسوي يا آلماني و كردي و لري) بگويند، صحيح است.

حاشية رد المحتار لإبن عابدين، ج 1، ص 521

آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين سلام ها را مي شنود يا نمي شنود؟ اگر مي شنود، خدايي كه اين قدرت را دارد به پيامبرش اين قدرت را بدهد كه سلام نماز را با لغات مختلف در يك آن بشنود، چه اشكالي دارد اين قدرت را به امام هم بدهد؟

در رابطه با ملك الموت هم از إبن عباس سؤال مي شود:

أنه سئل عن نفسين إتفق موتهما في طرفة عين واحد في المشرق و واحد في المغرب، كيف قدرة ملك الموت عليهما؟ قال: ما قدرة ملك الموت علي أهل المشارق و المغارب و الظلمات و الهواء و البحور إلا كرجل بين يديه مائدة يتناول من أيها شاء.

چگونه ملك الموت مي تواند در يك آن، فردي را در شرق و فردي را در غرب، همزمان قبض روح كند؟ گفت: قدرتي كه ملك الموت دارد و جان أهل مشرق و مغرب و أهل تاريكي و آسمان و درياها را مي گيرد، مانند مردي است كه سفره اي در جلويش هست و از هر كدام از غذاها كه بخواهد بخورد، دستش را بلند مي كند و از آن ميل مي كند.

الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 5، ص 172

باز هم آقاي سيوطي نقل مي كند روايتي را از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه از ايشان مي پرسند:

ملك الموت واحد و الزحفان يلتقيان من المشرق و المغرب و ما بينهما من السقط و الهلاك.

ملك الموت يك نفر است، وقتي دو لشكر، يكي در غرب و يكي در شرق به جان هم افتاده اند و آدم مي كشند، در يك آن، صدها نفر در شرق كشته مي شوند و صدها نفر هم در غرب كشته مي شوند. اين چگونه ممكن است كه ملك الموت بتواند در آن، جان هزاران نفر را بگيرد؟

مثلاً زلزله آمده و در يك آن، ده هزار نفر از دنيا مي ميرند يا سونامي آمده و ده ها هزار نفر را مي كشد، ملك الموت چگونه اينها را در يك آن قبض روح مي كند؟

حضرت مي فرمايد:

إن الله حوي الدنيا لملك الموت حتي جعلها كالطست بين يدي أحدكم، فهل يفوته منها شئ؟

خداوند همه دنيا را براي ملك الموت مانند يك ظرف تشت و سيني قرار داده است كه همه چيز را مي بيند ... .

الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 5، ص 172

همان خداوندي كه مي تواند به ملك الموت اين قدرت را بدهد كه در يك آن، شرق و غرب عالم و تمام دنيا را ببيند و در يك آن، افرادي را در آسمان ها و زمين و شرق و غرب و دريا و ظلمات و هوا قبض روح بكند، مي تواند به يك بنده هم هم چنين اختياراتي را بدهد كه بتواند علم غيب داشته باشد يا ذهن ديگران را بخواند.

هم چنين مي توانيد به تفسير إبن كثير دمشقي تفسير القرآن العظيم، جلد 3، صفحه 466 مراجعه كنيد.

نكته سوم:

وقتي ما از ائمه (عليهم السلام) مطالبي را نقل مي كنيم، خودشان را پاره مي كنند و مي گويند راويان اين أحاديث مواد مخدر مصرف كرده بودند. اين خيلي حرف بي ادبي است و از يك كارشناس انتظار نيست كه اين گونه صحبت كند. درباره امام شان إبن تيميه هم اين گونه مطالب آمده است. آقاي إبن قيّم جوزيه، شاگرد إبن تيميه صراحتاً در رابطه با استادش إبن تيميه مي گويد:

إبن تيميه از لوح محفوظ خبر داشت. يعني در رابطه با آمدن قوم تاتار و شكست اينها خبر مي داد. به او گفتم: آيا از لوح محفوظ خبر داري؟ گفت: بله، من يقين داريم كه اين قضايا اتفاق مي افتد.

مدارج السالكين، ج 2، ص 489

خود إبن قيّم جوزيه مي گويد:

بارها شده است كه إبن تيميه از باطن من خبر داده است. هم چنين آنچه كه از دل من گذشته و از آينده من خبر داشته است.

و أخبرني غير مرة بأمور باطنة تختص بي مما عزمت عليه و لم ينطق به لساني.

بارها مرا خبر مي داد از امور باطني كه مربوط به خودم بود و با هيچ كس هم در مورد آنها صحبت نكرده بودم.

آقاي سجودي! شما نسبت به اين چه مي گوييد؟ آيا آقاي إبن قيّم جوزيه مواد مخدر مصرف كرده بود يا إبن تيميه مواد مخدر مصرف كرده بود؟ شايد آقاي إبن تيميه يا إبن قيّم جوزيه كه اين حرف ها را مي زنند، از همان مَشكي كه جناب خليفه، شراب گذاشته بود ـ و هر كس مي خورد و مست مي كرد، شلاقش مي زد ـ خورده بودند و مست كرده بودند و اين مطالب را مي گفتند و جناب خليفه دوم هم نبود تا شلاق شان بزند. اگر إبن تيميه از باطن افراد و از آنچه كه در دل افراد مي گذرد خبر بدهد، عين ديانت است و عين اسلام است و هيچ اشكالي ندارد، ولي اگر كسي هم چنين مطلبي را درباره ائمه (عليهم السلام) يا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بگويد، مواد مخدر مصرف كرده است!!! واقعاً ما نمي دانيم چه بگوييم!

خود إبن تيميه در منهاج السنة، جلد 8، صفحه 135 به صراحت مي گويد:

و في إتباع أبي بكر و عمر و عثمان من يخبر بأضعاف ذلك.

اتباع أبو بكر و عمر و عثمان، چندين برابر آنچه كه علي از غيب خبر داده، خبر مي دادند.

آقاي إبن تيميه چه چيزي مصرف كرده بود كه هم چنين حرفي را زده بود؟ آيا ايشان از مَشك جناب خليفه دوم خورده بود و مست كرده بود؟ يا روح حضرت عالي در آن زمان بوده و مواد مخدر خدمت إبن تيميه برديد و ايشان مواد مخدر مصرف كرده بود و از حالت طبيعي خارج شده و اين حرف ها را زده بود؟

البته اين را هم بگوييم كه ما اين حديث را قبول نداريم كه در مورد خليفه دوم گفته اند:

أن عمر بن الخطاب سائر رجلا في سفر و كان صائما، فلما أفطر أهوي إلي قربة لعمر معلقة فيها نبيذ قد خضخضها البعير، فشرب منها فسكر، فضربه عمر الحد، فقال له: إنما شربت من قربتك، فقال له عمر: إنما جلدناك لسكرك.

مردي از آن كوزه اي كه براي جناب خليفه دوم بود و در داخلش نبيذ و شراب بود، شراب خورد و مست كرد. عمر هم بر او حدّ شرب خمر جاري كرد. آن مرد گفت: من از همان مشكي خوردم كه خودت مي خوردي. عمر گفت: من به خاطر خوردن آن شراب حدّ نزدم، بلكه به خاطر مست شدنت حدّ زدم.

المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج 6، ص 502

چون ما اين را جسارتي به خليفه دوم مي دانيم و هيچ وجه نمي پذيريم. ما معتقديم همين روايت را به خليفه دوم بسته اند و توهين كرده اند.

خلاصه اين كه اگر واقعاً مسئله مربوط باشد به ائمه (عليهم السلام)، اينها سر و صدا به راه مي اندازند، ولي اگر مربوط باشد به بزرگان شان، با آب و تاب نقل مي كنند.

آقاي بيهقي در سنن الكبري، جلد 6، صفحه 258 و آقاي علامه بدر الدين عيني در كتاب عمدة القاري شرح صحيح البخاري، جلد 13، صفحه 147 نقل مي كنند:

... و إنما هو اليوم مال الوارث و إنما هم أخواك و إختاك، فاقتسموه علي كتاب الله، فقالت عائشة رضي الله عنها: و الله! يا أبت! لو كان كذا و كذا لتركته إنما؟ هي أسماء، فمن الأخري؟ قال: ذو بطن بنت خارجة أراها جارية.

وقتي أبو بكر از دنيا مي رفت، وصيت كرد به عايشه كه فلان اموال را بين دو خواهرت و دو برادرت تقسيم كنيد. عايشه گفت: من يك خواهر بيشتر ندارم كه آن هم أسماء است، ديگري كيست؟ أبو بكر گفت: من مي دانم كه همسرم بنت خارجه، دختري در رحم دارد.

آيا در آن زمان سونوگرافي وجود داشت كه أبو بكر باخبر شود؟ آيا عكسبرداري با مادون قرمز يا ماوراء بنفش داشتند كه با خبر شود؟ از كجا فهميد؟

آقاي نووي هم مي گويد:

أم كلثوم همين دختري است كه بعد از مرگ آقاي أبو بكر به دنيا آمد و با عمر ازدواج كرد.

ببينيد كه آقاي أبو بكر مي گويد آنچه در رحم همسر من است، دختر است و نبايد حقش ضايع شود؛ اين علم غيب نيست و هيچ اشكالي ندارد. ولي اگر هم چنين قضيه اي از ائمه (عليهم السلام) باشد، زمين و آسمان را بر سر شيعه خراب مي كنند.

من در يكي از برنامه ها با آقاي ملازاده بحث داشتم و عبارتي از امام صادق (عليه السلام) را خواندم و ايشان شروع كرد به فحاشي كردن كه آيا امام صادق (عليه السلام) سونوگرافي داشته است و ... ؟ آقاي ملازاده! بفرماييد! آقاي سجودي! آقاي حيدري! جناب آقاي أبو بكر از كجا دانست بچه اي كه در رحم همسرش است، دختر است؟ آيا در آن زمان سونوگرافي داشت؟ در مورد حضرت محسن (عليه السلام) هم مي گويند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از كجا خبر داشته است كه پسر است و نامش را محسن گذاشته است؟ همان سونوگرافي را كه جناب أبو بكر داشت و فهميد، همان را هم از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) داشت و از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) إرث برده بود.

كار به جايي مي رسد كه آقاي مزي كه از استوانه هاي رجالي أهل سنت است، در كتاب تهذيب الكمال في أسماء الرجال، جلد 35، صفحه 381 در مورد أم كلثوم مي گويد:

و هي التي مات أبوها أبو بكر الصديق و أمها حامل بها و قال لعائشة: إنما هما أخواك و أختاك. فقالت عائشة: هذه أسماء فمن الأخري؟ قال: ذو بطن إبنة خارجة، فإني أراها جارية، فاستوصوا بها خيرا.

همان دختري بود كه پدرش أبو بكر صديق از دنيا رفت و مادرش به او حامله بود. أبو بكر به عايشه گفته بود: دو برادر و دو خواهر داري و حق شان از إرث نبايد ضايع شود.

هم چنين در الطبقات الشافعية الكبري امام سُبْكي، جلد 2، صفحه 327 در رابطه با حضرت عثمان مي گويد كه مي گفت:

يدخل أحدكم و في عينه أثر الزنا.

وقتي بعضي از شما نزد من مي آيد، در چشمانش أثر زنا را مي بينم.

فقال الرجل: أوحي بعد رسول الله (صلي الله عليه و سلم)؟

مردي گفت: آيا بعد از رسول الله (صلي الله عليه و سلم) وحي شده است؟

قال: لا و لكنها فراسة المومن

گفت: نه، اين از زرنگي مؤمن است كه مي فهمد.

اين قضيه فراتر از علم غيب است! اگر جناب آقاي عثمان بيايد هم چنين حرفي بزند، اشكالي ندارد؟ آيا جناب عثمان قيافه شناس بوده يا ملائكه و أجنه به او خبر مي دادند يا از مسائل پشت پرده و علم غيب خبر داشته است؟ اگر هم چنين چيزي را شما نقل كرديد، هيچ اشكالي ندارد و عين توحيد است، ولي اگر شيعه درباره ائمه (عليهم السلام) نقل كرد، عين شرك است و كفر!

* * * * * * *

آقاي يزداني

با توجه به كليپي كه پخش كرديم، مطلب ديگري كه ايشان مي گفت، اين بود:

شيعيان معتقد هستند حساب مردم در روز قيامت به دست ائمه (عليهم السلام) است و اين شرك است.

در اين مورد توضيح بفرماييد.

استاد حسيني قزويني

نكته اول:

من عقيده ام بر اين است كه اينها اصلاً خدا را نشناخته اند و نمي دانند خدا يعني چه؟ اينها بايد مقداري درس توحيد و خداشناسي بخوانند. اينها از قرآن خبر ندارند. اين كه حساب مردم در روز قيامت با خداوند است، آيا ـ نستجير بالله ـ خداوند به شكل يك انسان يا فرشته درمي آيد و از مردم بازخواست مي كند و دادگاه تشكيل مي دهد و حساب و كتاب مي كند يا يك كامپيوتر به آنجا مي آورد و حساب و كتاب مي كند؟!

البته اين آقايان مجسّمه هستند و قائل به جسمانيت خدا هستند و با اين عقيده اي كه دارند، اين سخنان از اينها بعيد نيست. اين آقايان كه مي گويند خداوند در ايام حج، سوار بر قاطر مي شود و پيشاپيش مردم مي آيد و حج انجام مي دهد، بعيد نيست كه بگويند فرداي قيامت هم خداوند به شكل يك انسان در مي آيد و يك كامپيوتر هم با خود مي آورد يا چرتكه و ماشين حساب مي آورد و حساب و كتاب مي كند. همان طور كه قبلاً عرض كردم، جناب إبن عساكر در تاريخ مدينة دمشق، جلد 27، صفحه 396 بالاترين إفتراء را از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي كنند. شايد اين آقاياني كه اين روايت را نقل كرده اند، مست بودند يا مواد مخدر مصرف كرده بودند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در اين روايت مي فرمايد:

رأيت ربي بمني عند النفر علي جمل أورق، عليه جبة صوف أمام الناس.

من خدا را ديدم در منا كه سوار بر شتري رنگارنگ شده است و در مقابل مردم يك عباي پشمين بر دوشش دارد.

سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 18، ص 16 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 30، ص 128 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 2، ص 238

در رابطه با مناجات حضرت موسي (عليه السلام) با خداوند هم مي گويد:

كلم الله موسي ... و عليه جبة صوف و سراويل صدف و نعلان من جلد حمار غير ذكي.

خداوند كه با حضرت موسي (عليه السلام) سخن گفت، يك عباي پشمين داشت و شلوارش از صدف بود و نعلينش هم از پوست الاغ غير مذكي بود.

ذيل تاريخ بغداد للذهبي، ج 17، ص 200 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 27، ص 148 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج 1، ص 615 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج 2، ص 273 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 61، ص 48 و 49 ـ ذيل تاريخ بغداد لإبن النجار البغدادي، ج 2، ص 147 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 7، ص 412 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 16، ص 532 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 4، ص 114 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 2، ص 379 ـ مسند أبي يعلي، ج 8، ص 399 ـ التمهيد لدبن عبد البر، ج 17، ص 435 ـ جامع البيان لإبن جرير الطبري، ج 16، ص 181 ـ أحكام القرآن لإبن العربي، ج 3، ص 253 ـ تفسير القرآن العظيم لإبن كثير الدمشقي، ج 1، ص 601 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 3، ص 116

اين آقايان ما را به اين خدا دعوت مي كنند؛ يعني خداي وهابيت اين است! اين كه در شبكه هايي مانند شبكه نور و صفا و وصال و الخليجية و ديگر شبكه ها به توحيد دعوت مي كنند، توحيد وهابيت اين است. ما را به خدايي دعوت مي كنند كه ـ نستجير بالله ـ شلوار مي پوشيد و كفشي از پوست الاغ غير مذكي مي پوشيد و عباي پشمين داشت. اين را دنيا بداند كه قرآن منكر هم چنين خدايي است و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) منكر هم چنين خدايي است و أهل بيت (عليهم السلام) منكر هم چنين خدايي هستند. اگر شما مي گوييد ما مشرك هستيم، ما مي گوييم نه، ما كافر هستيم و هم چنين خدايي را منكر هستيم. نگوييد شيعيان مشرك هستند، بلكه بگوييد شيعيان به خداي ما وهابيت كافر هستند؛ ما به اين افتخار مي كنيم. ما كافر به خداي وهابيت هستيم و كافر به خدايي هستيم كه شلوار بر تنش مي كند و كفش نجس مي پوشد و پايش را داخل آتش جهنم مي گذارد تا جهنم پر شود. اين مزخرفات چيست كه شما مي گوييد؟! آقاي سجودي! زمان گفتن اين چرنديات گذشت. شما اينها را بگذاريد تا زمستان بيايد و در كنار سفره، كنار همسرتان بنشينيد و چاي و قهوه و مواد مخدر مصرف كنيد و اين حرف ها را بگوييد و اين چنين داستان و افسانه هايي براي زن و بچه تان خوب است. ولي شما كنار بخاري و كرسي را با يك شبكه جهاني اشتباه گرفته ايد و در يك شبكه جهاني لَمْ داده ايد و همين طوري مزخرفات مي بافيد و گردن خود را كج مي گذاريد و تصور مي كنيد با اين كارها به دنيا خدمت مي كنيد و دَم از توحيد و أهل بيت (عليهم السلام) و لا إله إلا الله مي زنيد. منظورتان كدام الله است؟ خدايي كه اين طوري است؟! جناب آقاي سجودي! تقاضا داريم بعد از اين از قول بنده و از قول تمام مراجع عظام تقليد شيعه و ائمه (عليهم السلام) و 124 هزار پيامبر (عليهم السلام) بگوييد ما كافر به خداي وهابيت هستيم كه سوار بر قاطر و الاغ مي شود و الاغش يونجه مي خواهد و خودش شلوار مي پوشد و نعلينش از پوست نجس الاغ درست شده باشد. ما كافر به هم چنين خدايي هستيم و هم چنين خدايي را نه خداوند اين چنين خودش را معرفي كرده است و نه خدايي است كه در قرآن معرفي شده است. قرآن در مورد خداوند مي فرمايد:

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ

سوره شوري / آيه 11

وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ

سوره إخلاص / آيه 4

هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ

سوره حشر / آيه 23

ما اين خدا را قبول داريم، نه خدايي كه جناب عالي معرفي مي كند با آن افكار آلوده اي كه آقاي إبن تيميه و محمد بن عبد الوهاب مسموش كرده است و ديگر مفتيان مسموش مي كنند. ما هم چنين خدايي را نه قبول داريم و نه مي توانيم قبول داشته باشيم. چون معتقد بودن به هم چنين خدايي، عين كفر است و از كفر مشركين عرب به مراتب بدتر است. چون آنها يك بتي را مي پرستيدند، ولي شما چيزي را در ذهن تان از خداوند ساخته ايد و اينها را مي پرستيد.

خلاصه اين كه اين آقايان با اين عقيده شان كه مي گويند خداوند شلوار مي پوشد، بعيد نيست كه بگويند خداوند خودش مي آيد و حساب و كتاب مي كند.

نكته دوم:

ما مي خواهيم وارد بعضي از مناطق ممنوعه بشويم. جناب آقاي سجودي! بحث، بحث علمي است و ما بناي جسارت نداريم. وقتي شماها از وهابيت ترويج مي كنيد و امام جمعه و رئيس تان مي آيد در اين شبكه برنامه زنده دارد، ما هم ناگزير هستيم بحث هاي علمي خود را دنبال بكنيم.

روايت اول:

در صحيح بخاري، جلد 6، صفحه 48، حديث 4849 و 4850 و 4851 آورده ايد كه وقتي فرداي قيامت، بهشتيان به بهشت مي روند و خداوند هم كفار و مشركين و ملحدين را به جهنم مي ريزد، به جهنم گفته مي شود:

هل امتلأت؟ و تقول: هل من مزيد؟ فيضع الرب تبارك و تعالي قدمه عليها، فتقول: قط قط.

آيا سير شدي؟ جهنم مي گويد: آيا باز هم هست؟ در اين هنگام خداوند قدمش را در جهنم مي گذارد. جهنم هم مي گويد: بس است، بس است.

در روايت 4851 آمده است:

حتي يضع رجله، فتقول: قط قط.

خداوند پايش را در جهنم قرار داد. جهنم گفت: بس است، بس است.

چون بعضي ها كلمه «قَدَمَه» را «قَدَّمَه» خوانده اند و توجيه كرده اند، ولي كلمه «رِجْلِه» را نمي توانند كاري كنند. البته الآن بحث روي اين نيست و نيازي هم به توضيح بيشتر نيست. إن شاء الله وقتي خواستيم بعضي از اسرائيليات موجود در صحيح بخاري و صحيح مسلم را بررسي كنيم، در آنجا عرض خواهيم كرد.

خدايي كه پا داشته باشد و پايش را در جهنم بگذارد، بعيد نيست كه فرداي قيامت هم خودش بيايد حساب و كتاب مردم را بر عهده بگيرد. البته گفتني است كه اينها ذكر نكرده اند كه وقتي خداوند پايش را در جهنم مي گذارد، آيا پايش در همانجا مي ماند؟ آيا پايش مي سوزد يا نمي سوزد؟ اين مطالب، مطالبي است كه واقعاً عقل سليم قبول نمي كند.

روايت دوم:

در صحيح بخاري، جلد 7، صفحه 89 و جلد 8، صفحه 203 آمده است:

فرداي قيامت كه خداوند مي آيد تا حساب و كتاب بنده اش را انجام دهد، با او احوال پرسي مي كند:

يضع كنفه عليه، فيقول: عملت كذا و كذا، فيقول: نعم و يقول: عملت كذا و كذا، فيقول: نعم، فيقرره، ثم يقول: إني سترت عليك في الدنيا، فأنا أغفرها لك اليوم.

خداوند بالش را (مانند كبوتر) روي بنده اش مي گستراند و مي گويد: فلان كار و فلان كار را انجام داده اي. بنده مي گويد: بله. خداوند مي گويد: فلان كار و فلان كار را انجام داده اي. بنده مي گويد: بله. سپس خداوند مي گويد: من در دنيا گناهانت را پوشاندم و امروز هم تو را مي بخشم.

خدايي كه بال دارد !!! اين خرافات است. اينها چيست؟ اينها را برداريد اصلاح كنيد. به جاي اين كه عليه شيعه ياوه سرايي كنيد، اينها را اصلاح كنيد. وقتي يك جوان اين روايات را مي خواند، به همه مقدسات أهل سنت بدبين مي شود. اگر بنا است كه خداوند گناهان را ببخشد، چرا بنده اش را خجالت زده مي كند و گناهانش را به رخ او بكشد و سپس او را ببخشد؟ اين آقايان خدا را نشناخته اند.

روايت سوم:

اين آقاياني كه مي آيند در روايات شيعه مي گردند و روايت ضعيفي پيدا مي كنند و روي آن مانور مي دهند و به هيچ وجه بحث سندي هم نمي كنند و مي گويند شيعه روايت ندارد و شيعه رجال ندارد، ما آمده ايم كتاب صحيح بخاري را انتخاب كرده ايم كه شما مي گوييد «أصح الكتب بعد القرآن» و در اين كتاب، جلد 7، صفحه 125، حديث 6227 و جلد 4، صفحه 102 روايتي را نقل مي كند در رابطه با خلقت حضرت آدم (عليه السلام) كه خيلي جالب است. مي گويد:

خلق الله آدم علي صورته، طوله ستون ذراعا.

خداوند حضرت آدم را به شكل و قيافه خودش خلق كرد و طول حضرت آدم 60 ذراع بوده است.

صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 8، ص 149

هر ذراع هم 2/46 سانتيمتر است. يعني طول حضرت آدم (عليه السلام) حدود 28 متر بوده است!!! اينها چيست كه شما بافته ايد؟! اين مطالب چيست؟ اين مطالب در كتاب هاي دست دوم و سوم شما نيامده است، بلكه در كتاب هاي دست اول شما آمده است.

جالب اين است كه إبن حجر عسقلاني به جاي اين كه اين روايت را ردّ كند و بگويد جزء اسرائيليات است و مانند همان روايتي است كه در تورات درباره حضرت آدم (عليه السلام) آمده است، مي گويد:

إن كل قرن يكون نشأته في الطول أقصر من القرن الذي قبله، فانتهي تناقص الطول إلي هذه الأمة و استقر الأمر علي ذلك.

حضرت آدم از اول 60 ذراع بوده است و بعداً كم كم نسل هاي بعدي كوتاه تر شدند تا اين كه نوبت به ما رسيد و قد ما كوتاه شد.

فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 6، ص 260

جالب اين كه اين آقايان مي گويند بعضي ها صورت را به معني قيافه گرفته اند و بعضي هم به همين معني صورت گرفته اند و مي گويند صورت بشر مانند صورت خداست؛ يعني خداوند هم سر دارد و گوش دارد و دست و شكم و غيره را دارد. أبو يعلي هم مي گويد:

خداوند غير از ريش و عورت، همه چيز دارد.

مي گويند:

إذا قاتل أحدكم أخاه، فليجتنب الوجه، فإن الله خلق آدم علي صورته.

اگر شما مي خواهيد كسي را در جنگ بكشيد، مراقب باشيد كه شمشير بر صورتش نخورد؛ چون خداوند حضرت آدم را به شكل صورت خودش خلق كرده است.

صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 8، ص 32، ح 6550

اگر كسي عصباني مي شود و بر صورت بچه اي مي زند يا جناب أبو بكر و عمر آمدند بر صورت عايشه و حفصه ـ در رابطه با درگيري با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ـ سيلي زدند، آيا آنجا هم مي توانيد بگوييد كه اينها به صورت خدا يا كسي كه شبيه صورت خداست سيلي زده اند؟!

البته برخي گفته اند ضمير در «صورته» به حضرت آدم (عليه السلام) برمي گردد، ولي در بعضي كتاب ها «علي صورة الرحمان» آمده است.

فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 5، ص 133

جالب اين است كه از خود لجنه عالي إفتاء عربستان سعودي در مورد اين حديث:

«خلق الله آدم علي صورته ستون ذراعا»، فهل هذا الحديث صحيح؟

سؤال كرده اند كه آيا صحيح است يا نه؟ رسماً فتوا داده اند:

اين روايت صحيح است و هيچ اشكالي ندارد و:

رواه الإمام احمد و البخاري و مسلم و هو حديث صحيح و لا قرابة في متنه.

اين روايت را امام احمد و بخاري و مسلم نقل كرده اند و صحيح است.

إن الله لم يخلق آدم صغيرا قصيرا كالأطفال من ذريته ثم نما و طال حتي بلغ ستين ذراعا، بل جعله يوم خلقه طويلا علي صورة نفسه النهائية طوله ستون ذراعا.

يعني خداوند حضرت آدم (عليه السلام) را انساني كوچك و كوتاه خلق نكرد مانند اطفال تا اين كه بعداً رشد كند و قدش به 60 ذراع برسد، بلكه خداوند از همان روز اول، حضرت آدم (عليه السلام) را 60 ذراع آفريده است.

هم چنين در مورد اين كه بعضي ها مي گويند ضمير در كلمه «صورته» به حضرت آدم (عليه السلام) برمي گردد، مي گويد: «خير، هم چنين چيزي درست نيست و اين ضمير به خداوند برمي گردد».

فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث و الإفتاء، ج 4، ص 368، فتواي شماره 2331

جالب اينجاست كه آقاي إبن حجر عسقلاني از استوانه هاي علمي أهل سنت روايتي را از عبد الرزاق به عنوان يك روايت قطعي نقل مي كند و مي گويد:

حضرت آدم (عليه السلام) وقتي آفريده شده، به قدري قدش طولاني بود:

كانت رجلاه في الأرض و رأسه في السماء، فحطه الله إلي ستين ذراعا.

پاهايش در زمين بود و سرش در آسمان بود و خداوند قدش را تا 60 ذراع كوتاه كرد.

فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 6، ص 260 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج 3، ص 595 ـ المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج 5، ص 93 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج 15، ص 209 ـ جامع البيان لإبن جرير الطبري، ج 1، ص 760 ـ تفسير القرآن العظيم لإبن كثير الدمشقي، ج 1، ص 184 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 1، ص 57 و ج 4، ص 353 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 7، ص 410 ـ تاريخ الطبري، ج 1، ص 82 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 1، ص 37 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 1، ص 102 ـ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج 1، ص 35

البته روايت طولاني است و إبن حجر عسقلاني مقداري از آن را آورده است. آقاي عبد الرزاق (متوفاي 211 هجري) مي گويد:

لما أهبط الله آدم كان رجلاه في الأرض و رأسه في السماء، يسمع كلام أهل السماء و دعاءهم، فأنس إليهم، فهابت الملائكة منه، حتي شكت إلي الله في دعائها و في صلاتها، فأخفضه الله إلي الأرض، فلما فقد ما كان يسمع منهم استوحش، حتي شكي إلي الله في دعائه و في صلاته، فوجهه إلي مكة، فكان موضع قدمه قرية و خطوته مفازة ... .

وقتي خداوند حضرت آدم (عليه السلام) را آفريد، به قدري قدش طولاني بود كه پايش روي كره زمين بود و سرش در آسمان بود و صدا و دعاي أهل آسمان را مي شنيد و با آنها مأنوس مي شد ... .

اين كه مرادش از آسمان چيست، ما نفهميديم! آيا كره ماه است؟ مريخ است؟ مشتري است؟ زحل است؟ يا نه، فراتر از آسمان دنيا بوده است؟ جالب اين است كه مي گويد:

... حضرت آدم (عليه السلام) ذكر مي گفت و از ذكر او ملائكه به وحشت افتادند، به طوري كه از ذكر و نماز حضرت آدم (عليهم السلام) به خدا شكايت كردند و خداوند هم قد حضرت آدم (عليه السلام) را كوتاه كرد تا اين كه صدايش به گوش ملائكه نرسد. هر كجا قدم مي گذاشت، آنجا روستا مي شد و فاصله بين دو قدمش هم بيابان مي شد.

المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج 5، ص 91

فاصله ميان بعضي از روستاها يك كيلومتر است و شايد حضرت آدم (عليه السلام) قدمش در اينجا كوتاه بوده است و فاصله بعضي از روستاها 20 كيلومتر يا 40 كيلومتر يا 50 كيلومتر است و شايد حضرت آدم (عليه السلام) پريده است يا مي دويده است كه اين بيابان ها وسيع شده است!

جناب آقاي سجودي! براي اين رواياتي كه در كتاب هاي معتبر شما آمده است، چه جوابي داريد؟ اين روايت در كتاب آقاي عبد الرزاق كه استاد بخاري است آمده است. آقاي ذهبي هم در مورد شخصيت عبد الرازاق، از إبن معين نقل مي كند:

لو ارتدّ عبد الرزاق عن الإسلام ما تركنا حديثه.

اگر عبد الرزاق از اسلام برگردد و مرتدّ شود، ما حديث او را ترك نمي كنيم.

سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 9، ص 573 ـ تذكرة الحفاظ للذهبي، ج 3، ص 930 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج 2، ص 612 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 15، ص 265 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج 5، ص 311 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 36، ص 192 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 6، ص 280

روايت چهارم:

آقاي امام قرطبي در تفسيرش كه عصاره تفاسير 6 قرن اول است، مي گويد:

و حج آدم من الهند إلي مكه أربعين حجة علي رجليه و كان آدم حين أهبط تمسح رأسه السماء فمن ثم صلع و أورث ولده الصلع و نفرت من طوله دواب البر، فصارت وحشا من يومئذ و لم يمت حتي بلغ ولده و ولد ولده أربعين ألفا.

حضرت آدم (عليه السلام) 40 مرتبه پياده از هند براي حج به مكه رفت.

در زمان حضرت آدم (عليه السلام)، نه روستايي بود و نه شهري. پس اين هند از كجا آمد؟ جناب آقاي سجودي اين روايت را براي ما معنا كنيد؟

و حضرت آدم (عليه السلام) وقتي از بهشت آمد، به قدري قدش بلند بود كه سرش به آسمان مي خورد و به همين دليل جلوي سرش كچل و تاس شد و بعضي از فرزندانش هم اين را از او به إرث بردند و جلوي سرشان كچل و تاس شد. اين كه بعضي از حيوانات وحشي شده اند، به اين دليل است كه از بلندي قد حضرت آدم (عليه السلام) وحشت و فرار كردند.

به به! واقعاً بايد به اينها هزار به به گفت!!! اگر اين روايت را براي يك جوان و دانشجوي تحصيل كرده بخواني، آيا به ريشت نمي خندد؟ آيا به مقدسات اسلامي نمي خندد؟ آيا به دين نمي خندد؟ آيا به خدايي كه هم چنين موجودي را آفريده، نمي خندد؟

بعد هم مي گويد:

حضرت آدم (عليه السلام) به قدري زنده ماند تا اين كه 40 هزار نفر از نسل خودش را ديد.

الجامع لأحكام القرآن للقرطبي، ج 6، ص 388 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 1، ص 57 ـ تفسير أبي السعود، ج 1، ص 159 ـ تفسير الثعلبي، ج 1، ص 274 ـ تفسير البغوي، ج 1، ص 115 ـ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج 1، ص 35 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 23، ص 269

علامه شرف الدين (ره) هم مي فرمايد:

فإن مضمون هذا الحديث إنما هو عين الفقرة السابعة و العشرين من الأصحاح الأول من اصحاحات التكوين من كتاب اليهود ـ العهد القديم ـ و إليك نصها بعين لفظة قال: فخلق الله الانسان علي صورته، علي صورة الله خلقه ذكرا و أنثي خلقهم.

اين رواياتي كه درباره حضرت آدم (عليه السلام) آورده اند كه طولش 60 ذراع بوده، عين همان مطلبي است كه در تورات، كتاب يهود، اصحاحات تكوين در عهد قديم آمده است ... .

أبو هريرة للسيد شرف الدين، ص 55

جالب اين است كه فقط اندازه طول حضرت آدم (عليه السلام) را گفته اند و عرض ايشان را بيان نكرده اند. حال آن كه آقاي احمد بن حنبل در مسند احمد، جلد 2، صفحه 535 در مورد عرض حضرت آدم (عليه السلام) مي گويد:

كان طول آدم ستين ذراعا في سبعة أذرع عرضا.

طول حضرت آدم (عليه السلام) 60 ذراع و عرضش 7 ذراع بود.

يعني 30 متر طول داشته و 3 متر هم عرضش بوده است.

علامه شرف الدين (ره) در همان كتاب أبو هريره، صفحه 58 مي گويد:

انه إذا كان طول آدم ستين ذراعا يجب مع تناسب أعضائه أن يكون عرضه سبعة عشر ذراعا و سبع الذراع و إذا كان عرضه سبعة أذرع يجب ان يكون طوله أربعة و عشرين ذراعا و نصف الذراع، لأن عرض الانسان مع إستواء خلقه بقدر سبعي طوله.

از نظر قواعد طول و عرض، اين چيزهايي كه اين آقايان ساخته اند، امكان پذير نيست و اشتباه است. اگر طول حضرت آدم (عليه السلام) 60 ذراع باشد، بايد عرضش 7/17ذراع باشد و اگر عرضش 7 ذراع باشد، بايد طولش 5/24 ذراع باشد. زيرا طول انسان مستوي القامة، 7 برابر عرض است.

جالب اين كه جناب آقاي نجمي مي گويد:

إذا كان طول الإنسان ستين ذراعا، يلزم أن يكون طول الجمجمة أكثر من ذراعين و لكن جماجم الإنسان البدائي في القرون الأولي التي تم كشفها و العثور عليها في علم الحفريات، لم تكن بينها و بين جمجمة الإنسان في العصر الحالي إختلاف كثير و تفاوت كبير.

اگر واقعاً بنا باشد قد حضرت آدم (عليه السلام) 30 متر باشد، حدأقل باشد جمجمه اش نيم متر طول داشته باشد. حال آن كه تمام كاوشگراني كه در زير زمين تلاش مي كنند اسكلت انسان هاي قبلي را پيدا كنند، هيچ تفاوتي فاحشي بين جمجمه انسان هاي اوليه با انسان هاي فعلي ديده نمي شود.

أضواء علي الصحيحين للشيخ محمد صادق النجمي، ص 169

ما به جناب آقاي سجودي مي گوييم:

من كانت بيته من الزجاج، لا يرمي الناس بالحجارة.

كسي كه خانه اش از شيشه است، نبايد به مردم سنگ پرتاب كند.

من باز هم تكرار مي كنم، اين آقايي كه مي گويد:

من مي گويم اينها در حالت عادي نبودند اين حديث ها را ساختند و يقين دارم در حالت عادي نبودند، تحت تأثير مواد مخدر بودند.

جناب آقاي سجودي! شما يك احتمال هم بدهيد اين رواتي كه رواياتي در صحاح شما دارند، مواد مخدر مصرف نكرده بودند و از همان مَشك شراب جناب خليفه دوم كه شما حديثش را براي او ساخته ايد، خورده بودند و مست كرده بودند و اين روايات را ساخته بودند.

* * * * * * *

آقاي يزداني

در اين كليپ بيان شد: «اگر مسئوليت حساب مردم با ائمه (عليهم السلام) باشد، شرك است». آيا اين حرف ايشان با آياتي از قرآن كريم در تضاد هست يا نيست؟

استاد حسيني قزويني

همان طور كه عرض كردم، سخناني كه اين حضرات مطرح مي كنند، نشان گر اين است كه قرآن نخوانده اند و از توحيد خبر ندارند و نمي دانند ايمان چيست، خدا چيست، قيامت چيست.

نكته اول:

اين يك أمر مسلّمي است كه شيعه و أهل سنت بر آن معتقد هستند:

أبي الله أن يجري الأمور إلا بأسبابها.

خداوند تمام امور را از طريق اسبابش إجراء مي كند.

خداوند منزه است از هرگونه جسمانيت و عوارض جسمانيت. خداوند كه ـ نستجير بالله ـ فرداي قيامت نمي آيد بنشيند و حساب و كتاب مردم را بر عهده بگيرد. وقتي مي گوييم خداوند به حساب و كتاب مردم مي رسد، منظور اين است كه مقدمات و وسائل حساب و كتاب را فراهم مي كند:

إذا أراد الله أمرا هيأ أسبابه.

خداوند هر أمري را اراده كند، زمينه و مقدماتش را فراهم مي كند.

مثلاً خدايي كه مي خواهد به بچه اي روزي دهد، إبتداء شير را در بدن مادر آماده مي كند، سپس توسط سينه مادر به او روزي مي دهد و وقتي مقداري بزرگ مي شود، به آن بچه دندان مي دهد و غيره. اينها اسباب روزي اي است كه خداوند براي بچه فراهم مي كند. ولي آقايان أهل سنت اين تعبير را ندارند:

أبي الله أن يجري الأمور إلا بأسبابها.

و به جاي اين، از اين تعبير استفاده مي كنند:

إذا أراد الله أمرا هيأ أسبابه.

كشف الخفاء للعجلوني، ج 2، ص 63 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 8، ص 300 ـ فتوح الشام للواقدي، ج 1، ص 278

آقاي إبن عربي هم در كتاب أحكام القرآن در ذيل تفسير اين آيات:

فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَ اتَّقَي / وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَي / فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي

اما آن كس كه (در راه خدا) انفاق كند و پرهيزگاري پيش گيرد / و جزاي نيك (الهي) را تصديق كند / ما او را در مسير آساني قرار مي دهيم.

سوره ليل / آيه 7ـ5

وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنَي وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنَي / فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَي

اما كسي كه بخل ورزد و از اين طريق بي نيازي طلبد / و پاداش نيك (إلهي) را تكذيب كند / ما به زودي او را در مسير دشواري قرار مي دهيم.

سوره ليل / آيه 10ـ8

مي گويد:

«فَسَنُيَسِّرُهُ» يعني نهيئه بخلق أسبابه و إيجاد مقدماته.

ما اسباب اين سهولت و سختي را براي او فراهم مي كنيم و مقدماتش را ايجاد مي كنيم.

أحكام القرآن لإبن العربي، ج 4، ص 406 ـ الجامع لأحكام القرآن للقرطبي، ج 20، ص 83

إبن كثير دمشقي هم بعد از ذكر آيه 100 سوره يوسف:

وَ جَاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِمَا يَشَاءُ

مي گويد:

أي إذا أراد شيئا هيأ أسبابه و يسرها و سهلها من وجوه لا يهتدي إليها العباد، بل يقدرها و ييسرها بلطيف صنعه و عظيم قدرته.

البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 1، ص 251

ما احساس مي كنيم كه اين آقايان ـ جناب آقاي سجودي و همفكران شان ـ از قرآن خبر ندارند و توحيد و اسلام را نفهميدند كه چيست.

نكته دوم:

ما از اين آقايان سؤال مي كنيم: خداوند مي فرمايد:

وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ

و خدا هر كه را بخواهد، به صراط مستقيم هدايت مي كند.

سوره نور / آيه 46

آقاي سجودي! خداوند چگونه هدايت مي كند؟ آيا مي آيد بالاي منبر مي نشيند و مي گويد:

أيها الناس! هذا صراط مستقيم، فاتبعوا.

آيا ريسمان به گردن افراد مي اندازد و به طرف صراط مستقيم مي كشاند؟

إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ

خداوند هر كس را بخواهد گمراه مي كند و هر كس را كه به سوي او باز گردد، هدايت مي كند.

سوره رعد / آيه 27

هدايت خداوند چگونه است؟ آيا ريسمان به گردن افراد مي اندازد و به صراط مستقيم مي كشاند؟ آيا بالاي منبر مردم را موعظه مي كند؟ آيا جلوي مردم بلندگو به دست مي گيرد يا يك شبكه ماهواره اي مانند شبكه نور درست مي كند و مردم را هدايت مي كند؟ يا نه، خداوند به وسيله فرستادن پيامبران (عليهم السلام) مردم را هدايت مي كند و به وسيله شيطان هم مردم را گمراه مي كند؟

اين را به ما جواب بدهيد كه وقتي قرآن مي فرمايد:

اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَ يَقْدِرُ

خدا روزي را براي هر كس بخواهد (و شايسته بداند) وسيع و براي هر كس بخواهد (و مستحق ببيند) تنگ قرار مي دهد.

سوره رعد / آيه 26

خداوند چگونه به خلائق روزي مي دهد؟ آيا مانند كسي كه كبوتر و گوسفند و مرغ دارد، مي آيد دانه و علف مي ريزد؟ آيا مانند كسي كه كارگاه دارد و به كارگرانش روزي مي دهد، مي آيد روزي مي دهد؟ آيا مانند كسي كه شيرخوارگاه دارد و به بچه ها غذا مي دهد، خداوند هم همين طوري به خلائق غذا مي دهد و هر روز مي آيد عذاي هر كسي را بالاي سرش مي گذارد و مي رود؟ يا نه، مقدمات رزق را براي مردم فراهم مي كند؟ اينها خيلي واضح و روشن است كه اين آقايان به هيچ وجه توحيد را نمي فهمند و قرآن را نخوانده اند. آقاي سجودي! همان خدايي كه «يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» به وسيله پيامبرانش است، فرداي قيامت هم حساب و كتاب مردم به دست پيامبرش و أوليائش است. چه اشكالي دارد؟ اين كجايش شرك است؟ اگر تو نمي فهمي، تقصير ما چيست؟ اگر تو درك نداري، ما چه كنيم؟ اگر تو قرآن نخوانده اي، گناه ما چيست؟ آن وقت جهلت را آورده اي در آن شبكه و اين چنين سخن مي گويي و مزخرفات و لاطائلات و حرف هاي بي اساس مي زني!

خداوند در بعضي از آيات، خيلي واضح و روشن سخن مي گويد. كسي كه الفباي قرآن را خوانده باشد، مي فهمد، ولي اين آقا نمي فهمد! خداوند در آيه 42 سوره زمر به صراحت مي فرمايد:

اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا

خداوند نفس ها را به هنگام مرگ، قبض مي كند.

آيا خود خداوند مي آيد هر كسي را كه مي ميرد، چنگ مي اندازد؟ آيا اين است؟ يا نه، خداوند به ملك الموت أمر مي كند:

قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَي رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ

بگو: فرشته مرگ كه بر شما مامور شده، جان شما را مي گيرد.

سوره سجده / آيه 11

خداوند خودش نمي آيد، بلكه زمينه قبض روح را توسط ملك الموت فراهم مي كند. بايد كسي از آقاي سجودي سؤال بكند كه اگر ملك الموت قبض روح بكند، عين شرك است؟ يعني شما خدا را كنار گذاشته ايد و مانند يهودي ها هستيد و خدا به گوشه اي رفته و استراحت مي كند و ملك الموت آمده كار خدا را بر عهده گرفته است!!! اين چه حرف بي اساسي است كه شما مي زنيد؟

وَ اللَّهُ يَكْتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ

سوره نساء / آيه 81

اين كه خداوند پرونده شما را مي نويسد، آيا قلم و كاغذي در دست دارد و مي نويسد؟ يا اين كه:

وَ رُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ

رسولان (و فرشتگان) ما نزد آنها هستند و مي نويسند.

سوره زخرف / آيه 80

خداوندي كه:

قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ

بگو: خداوند شما را زنده مي كند و سپس مي ميراند.

سوره جاثيه / آيه 26

همين خداوند هم به حضرت عيسي (عليه السلام) قدرت زنده كردن مي دهد و حضرت عيسي (عليه السلام) مي فرمايد:

وَ أُحْيِي الْمَوْتَي بِإِذْنِ اللَّهِ

و مردگان را به إذن خدا زنده مي كنم.

سوره آل عمران / آيه 49

همان خدايي كه حضرت ملك الموت وكالت داده است قبض روح كردن را، همان خدايي كه به حضرت عيسي (عليه السلام) قدرت زنده كردن را داده، همان خدا هم فرداي قيامت، حساب و كتاب مردم را به پيامبرش واگذار مي كند. اين كجايش شرك است و كجايش كفر است و كجايش تعطيل كردن اختيارات خداوند است؟

من از آقاي سجودي و همفكرانش مي خواهم كه آيه 74 و 59 سوره توبه را بخوانند. من از بينندگان عزيز تقاضا دارم كه اگر از عرائض بنده استفاده نكردند، همين امشب قرآن را باز كنند و اين آيات را بخوانند. آيه 74 سوره توبه مي فرمايد:

وَ مَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ

آنها فقط از اين انتقام مي گيرند كه خداوند و رسولش آنان را به فضل و كرم خود بي نياز ساختند.

آقاي سجودي! اگر يك شيعه بگويد:

الحمدلله كه ما با فضل و كرم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، بي نياز شديم.

شما مي گوييد كه كفر و شرك است و لاطائلات است؛ همان طور كه أبو حنيفه هم همين را گفت:

إن أبا حنيفة أكل معه، فلما رفع الصادق (عليه السلام) يده من أكله قال: «الحمد لله رب العالمين، أللهم هذا منك و من رسولك (صلي الله عليه و آله)»، فقال أبو حنيفة: يا أبا عبد الله! أجعلت مع الله شريكا؟ فقال له: ويلك! إن الله يقول في كتابه: «وَ مَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ» و يقول في موضع آخر: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آَتَاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ»، فقال أبو حنيفة: والله! لكأني ما قرأتهما قط.

روزي أبو حنيفه با امام صادق (عليه السلام) غذا خوردند و آن حضرت بعد از غذا فرمودند: «خدا را شكر! خدايا! اين غذا از فضل و كرم تو و رسول تو است». أبو حنيفه اعتراض كرد و گفت: آيا براي خداوند شريك قرار مي دهي؟ حضرت فرمود: واي بر تو! خداوند در كتابش مي فرمايد: «وَ مَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ» ... ، أبو حنيفه گفت: به خدا قسم! گويا تا به حال من هم چنين آياتي را در قرآن نخوانده بودم!

خداوند فضل خودش و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را در رديف هم آورده است، آيا اين هم شرك است يا توحيد است؟ يا نه، اگر شما به اينجا برسيد و عقل تان نتواند درك كند، مانند آن مردي كه گفت:

إن رسول الله صلي الله عليه و سلم يهجر.

صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 4، ص 31 ـ صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 5، ص 76

ـ نستجير بالله ـ مي گوييد كه جبرئيل در اينجا هذيان گفته است و اين آيه را آورده است؟ البته اگر وهابي ها به نظر من توانايي داشته، اين آيه را از قرآن حذف مي كنند. چون اين آيه 74 سوره توبه، تمام تار و پود فكري وهابيت را به باد مي دهد:

أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ

خداوند و رسولش آنان را به فضل و كرم خود بي نياز ساختند.

آيه 59 سوره توبه هم مي فرمايد:

وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آَتَاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَي اللَّهِ رَاغِبُونَ

ولي اگر آنها به آنچه خدا و پيامبرش به آنها مي دهد، راضي باشند و بگويند: خداوند براي ما كافي است و به زودي خدا و رسولش از فضل خود به ما مي بخشند، ما تنها رضاي او را مي طلبيم.

آيا اين هم كفر و شرك است؟ ما نمي دانيم اين قضيه را چگونه توضيح بدهيم! من ديگر بيش از اين نمي توانم توضيح بدهم. ولي توصيه مي كنم قرآن را بخوانيد؛ نه به صورت سَرسَري، بلكه با تدبر بخوانيد. حدأقل ترجمه ساده اش را بخوانيد؛ البته نه آن ترجمه اي كه وهابي ها كرده اند، بلكه ترجمه افراد بي غرض و بي مرض را بخوانند. حدأقل تفسير نمونه يا ترجمه تفسير الميزان و ترجمه تفسير مجمع البيان را بخوانيد تا مقداري با آيات قرآن أنس بگيريد و بعد در يك ماهواره جهاني حرف بزنيد تا مردم به ريش تان نخندند و نگويند كساني كه دَم از دين مي زنند، از دين خبر ندارند و كساني كه دَم از توحيد مي زنند، آشنايي با توحيد ندارند و كساني كه دَم از قرآن مي زنند، از قرآن آگاهي ندارند. اينها براي شما عيب است و ما توصيه مي كنيم اين حرف ها را به ماهواره نكشانيد. همان طور كه عرض كردم، به صورت افسانه و داستان، در كنار كرسي، به همراه چاي و نبيذ براي خانواده خود بخوانيد.

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سؤال 1 :

وقتي كه اينها در كتاب هاي شان آورده اند كه خداوند لباس مي پوشد و غيره، نكته اي به نظرم رسيد كه زماني كه دجال مي آيد، آن سواره، خر است يا حيواني است كه با قبا و موسيقي مي آيد؟ اين أهل سنت، خدا را با دجال اشتباه گرفته اند.

جواب 1 :

اينها كاملاً مشخص است و هيچ شبهه اي در آن نيست. ما قبلاً هم در مورد دجال توضيح داده ايم و اين آقايان همين تعابيري را كه در رابطه با خداوند آورده اند، در رابطه با خود دجال هم آورده اند. شما مي توانيد اين مطالب را در صحيح بخاري، جلد 5، صفحه 221، حديث 5562 و مسند احمد، جلد 4، صفحه 181 ببينيد. اين مباحثي كه اين آقايان آورده اند، كاملاً مشخص است كه همان توصيفي است كه در رابطه با دجال آورده اند.

جالب اين كه وقتي اينها مي گويند:

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فمرود: خدا را ديدم به صورت «شاب أمرد جعد قطط».

مانند همين تعبير را مسند احمد در رابطه با دجال نقل مي كند.

* * * * * * *

سؤال 2 :

1. در كتاب الإرشاد شيخ مفيد (ره)، صفحه 368 و بحار الأنوار، جلد 52، صفحه 220 روايتي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و خاندان وحي و رسالت رسيده است كه مي فرمايد:

يكي از نشانه هاي نزديك ظهور اين است: قيام أمت عرب، بركناري زمامداران عرب به وسيله ملت هاي خويش و به دست گرفتن زمام امور كشورها به وسيله مردم، خروج جهاني عرب از سيطره عجم، كشته شدن رهبر مصر به دست مردم و ... .

برخي از اينها اتفاق افتاده و برخي هم در حال اتفاق افتادن است. مانند زلزله اي كه انبوهي را به زمين فرو مي برد؛ مانند زلزله ژاپن. با توجه به اين روايت و نشانه هاي ظهور، مي توان اين نتيجه را گرفت كه فاصله اين قيام ها و نشانه ها با ظهور امام زمان (عليه السلام) فاصله زيادي نيست.

نظر شما در اين مورد چيست؟

2. در مورد قيام أمت عرب و ظهور امام زمان (عليه السلام) برنامه هاي جديدي بگذاريد.

جواب 2 :

1. نسبت به علائم ظهوري كه در كتاب ها آمده، به صراحت عرض مي كنم از 100 روايتي كه در اين زمينه آمده، شايد 70٪ آن سند نداشته باشد و نبايد به اينها اعتماد كرد. شايد اينها اتفاق بيفتد و شايد اتفاق نيفتد. اينها را تطبيق كردن و مصداق معين كردن و غيره كه مردم مصر اين گونه هستند و آخرين پادشاه عربستان سعودي عبد الله است و غيره، يك سري حرف هايي است كه نتيجه اين مصداق معين كردن ها، بدبين كردن و جوانان است نسبت به ائمه (عليهم السلام). چون مي بينند كه اين اتفاقات صورت گرفته است، ولي بعد از اين ماجراها ظهوري صورت نمي گيرد.

مرحوم سيد بن طاووس (ره) كه براي قرن هفتم هجري است، مي گويد:

با توجه به قرائن، آنچه كه در روايات آمده نسبت به سيد حسني و غيره، من هستم و زمان ظهور را هم خواهم ديد.

ولي 700 سال از اين قضيه گذشته و هيچ اتفاقي هم نيفتاده است.

در مورد قيام كشورهاي عربي، ما بعيد نمي دانيم و اميدواريم و ما از خداوند مي خواهيم كه إن شاء الله تمام اينها از نشانه هاي ظهور باشد و بيداري اسلامي كه در منطقه و كشورهاي عربي، حتي در كشورهايي كه مربوط به خوارج است ايجاد شده، إن شاء الله خداوند همه اينها را از نشانه هاي ظهور قرار بدهد. ما نمي گوييم اينها از نشانه هاي ظهور است، ولي آرزوي ما اين است كه إن شاء الله خداوند اينها را از مقدمات ظهور قرار بدهد. چون يكي از علائم قطعي ظهور اين است كه مردم بايد در جامعه، پذيراي امام زمان (عليه السلام) باشند و آمادگي فكري و ذهني داشته باشند.

ما روايات متعددي داريم كه قبل از ظهور، هر كسي مي گويد «اگر من حكومت را به دست بگيرم، عدالت را إجراء مي كنم». ولي مي آيد و نمي تواند حكومت را اداره كند و عدالت را برقرار كند و همه به اين نتيجه مي رسند كه تنها كسي كه إجراء عدالت به مفهوم واقعي كلمه، از روز اول شايسته اوست، آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) است. خود نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نتوانستند و أمير المؤمنين (عليه السلام) نتوانستند و امام حسن (عليه السلام) هم نتوانستند و هيچ پيامبري نتوانست. يعني خداوند، عدالت به معناي واقعي را فقط بر اندام نوراني حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) دوخته است و غير از او هر كس بخواهد اين لباس را بپوشد، يا كوتاه است يا بلند است.

بر فرض الآن مردم مصر اين آقا را كنار زدند و فرد ديگري را آوردند. إن شاء الله خواهيم ديد آيا بعد از گذشتن مدتي، از او راضي هستند يا خير؟ هم چنين ديگر كشورها. البته تلاش ما بر اين بود كه در اين طور قضايا به هيچ وجه موضعگيري نكنيم؛ چون شبكه ما، شبكه سياسي نيست. ولي از اين كه در منظقه ظلم مي شود، به ويژه در بحرين ظلم مي شود و آقاي قرضاوي هم يك بام و دو هوا مي كند و از طرفي فتوا داد أنور سادات چنين است و چنان است و حكم بر فاسق بودن و مهدور الدم بودن ايشان كرد و نسبت به قذافي، رهبر ليبي گفت: «مهدور الدم است و قتلش واجب است و اين انتفاضه صحيح است و تظاهرات كنيد»، ولي ايشان در رابطه با قضيه بحرين، 180 درجه تغيير پيدا كرد. جناب آقاي قرضاوي! همه مي دانند كه جناب عالي، أجير و جيره خوار وهابيت هستيد و غير از اين هم از شما انتظار نمي رفت. ولي حدأقل در مورد بيداري اسلامي به صورت گزينشي عمل نمي كرديد و اين گونه موضعگيري نادرست انجام نمي داديد. حدأقلش اين است كه آنها شيعه هستند و گوينده لا إله إلا الله هستند و معتقد به نبوت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستند. شايد شما شيعه را مهدور الدم مي دانيد و قتل شيعه را واجب مي دانيد و بايد لشكركشي كنيد؟ همان طوري كه به قول آقايان وهابي ها، پدر آقاي ملك عبد الله لشكركشي به كربلاي معلي و در يك روز، 30 هزار شيعه را قتل عام كرد و آمدند در بحرين هم شيعيان را قتل عام كنند. در بحرين، شيعه و سني با هم در اين انتفاضه شركت مي كنند.

ما به هيچ وجه دخالت نمي كنيم كه كار اين انتفاضه درست است يا درست نيست و بناي دخالت هم نداريم. فقط از خداوند مي خواهيم آنچه را صلاح ملت و مردم است را براي اينها مقدر كند و از اين خونريزي ها جلوگيري كند و از كشته شدن در مصر و ليبي و يمن و عمان و كشورهاي ديگر جلوگيري كند. در هر كشوري اگر يك انسان كشته شود، چه سني باشد و چه شيعه، براي ما دردآور است و قابل تحمل نيست. همان طور كه بعضي از فقهاء و مراجع عظام تقليد اشاره كردند، اين كشتارهايي كه در منطقه بود، عيد امسال را بر ما گوارا نكرد و اين عيد بر ما زهر شد. براي ما هيچ فرقي نمي كند، چه شيعه كشته شود و چه سني كشته شود. حتي اگر در اين عمان، همين آقايان خوارج و إباضيه كشته شوند، براي ما قابل تحمل نيست و ما از آن هم متأثر و ناراحتيم. يعني يك گوينده لا إله إلا الله در هر كجاي دنيا زجر بكشد و اذيت ببيند، براي ما و مراجع عظام تقليد ما و تمام شيعه غير قابل تحمل و دردآور است. ولي آقاي قرضاوي! جناب عالي به اندازه كافي آبروريزي كرده ايد و به اندازه كافي، هر آنچه را كه داشتي، آبرو و حيثيت چندين ساله ات را در اختيار وهابيت گذاشته اي و حراج كرده اي و ديگر لازم نبود اين قدر از چيزي كه نمانده و از آبرويي كه نداشتي، اين طور خرج كني و بغض و كينه شيعه را بيش از اين عليه خودت تحريك نكني. ما با اين انتخاب هاي گزينشي مخالف هستيم. اگر شما از همان اول، انقلاب مصر و ليبي را محكوم مي كرديد، كسي گلايه نمي كرد. ولي اينها مشخص است كه دستور از جاي ديگري مي آيد و در برابر آن جيره خواري هاي حضرت مستطاب، ما اين كار شما را كار نادرست مي دانيم و زيبنده يك روحاني سني نمي دانيم؛ چه رسد به رئيس جمعيت اتحاديه علماء اسلامي باشد.

2. ما در شب و روز جمعه در مورد ظهور برنامه زنده داريم و برادرمان حجت الإسلام و المسلمين كرباسي برنامه دارند و در شب شنبه هم برادرمان حضرت آيت الله طبسي برنامه دارند و دوستان مي توانند از برنامه اين آقايان استفاده كنند.

* * * * * * *

سؤال 3 :

چندين شب است كه اين شخص در شبكه اهل بيت به علماء و مراجع عظام تقليد مي تازد و اهانت مي كند و دروغ هايي به آنها مي بندد. مثلاً ادعا مي كند كه من مورد تائيد مراجع عظام تقليد هستم و حرف از حضرت آيت الله العظمي سيستاني و حضرت آيت الله العظمي خراساني مي زند. در حالي كه هيچ يك از مراجع عظام تقليد، ايشان و شبكه شان را تائيد نفرموده اند. بسيار فحاشي و اهانت به علماء و دولت ما كرده است و باز هم توهين مي كند. ما را فرقه دجاليه گفته و طاغوت خوانده و فاسق و فاجر و بي دين خوانده و به علماء و فقهاء ما بدگويي مي كند و ما را به دولت بني عباس و بني أميه تشبيه كرده، بلكه بدتر از آنان دانسته است. چنين كسي با اين همه دروغ پردازي، آيا صلاحيت روحاني بودن و لباس روحانيت را دارد؟

ما طبق رواياتي كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه معصومين (عليهم السلام) داريم، شخص دروغ گو ايمان ندارد و در مستدرك الوسائل و وسائل الشيعة و بحار الأنوار و ساير كتب شيعه، رواياتي از اين قبيل زياد آمده است. شخصي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) پرسيد:

المؤمن يزني؟ قال: قد يكون ذلك، قال: المؤمن يسرق؟ قال: قد يكون ذلك، قال: يا رسول الله! المؤمن يكذب؟ قال: لا، قال الله تعالي: «إِنَّمَا يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ (نحل / 105) ».

آيا مؤمن زنا مي كند؟ فرمود: ممكن است. گفت: آيا مؤمن دزدي مي كند؟ فرمود: ممكن است. گفت: آيا مؤمن دروغ هم مي گويد؟ فرمود: نه، خداوند فرمود: «كساني دروغ مي گويند كه ايمان نمي آورند».

مستدرك الوسائل للميرزا النوري، ج 9، ص 86 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 69، ص 263

لذا چنين كسي كه به همه دروغ مي بندد و إفتراء مي زند و به علماء و مراجع عظام تقليد توهين مي كند، طبق سخن معصوم (عليه السلام)، هم بي ايمان است و هم در حدّ شرك به خداست كه در كافي، جلد 7، صفحه 412 آمده است:

راد عليهم كالراد علينا و الراد علينا الراد علي الله و هو علي حد الشرك بالله.

جواب 3 :

تلاش ما بر اين است كه نسبت به ماهواره هاي شيعه موضع گيري نكنيم و با كسي مشكل نداريم. اگر هزاران شبكه شيعي هم باشد، والله قسم! به عصمت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) قسم! ما خوشحال مي شويم و كمك شان مي كنيم و همكاري هم مي كنيم. ولي با اين شرط كه امروز در زمان غيبت به سر مي بريم و دست مان از رسيدن به دامن مولاي مان آقا حضرت بقية الله الأعظم (أرواحنا فداه) محروم است و آنچه كه در غياب حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) براي ما حجت است، نظر مراجع عظام تقليد ما است. اگر مراجع عظام تقليد آمدند شبكه اي را محكوم كردند و كمك به آن شبكه را از مصاديق إعانه بر إثم و عدوان اعلام كردند، آن شبكه، شبكه شيعي نيست. وقتي مراجع عظام تقليد شبكه اي را ردّ كردند، اسم آن شبكه را شبكه شيعي نمي تواند گذاشت. ما نسبت به همه شبكه ها، حتي شبكه جهاني ولايت، نسبت به دو مسئله حساس هستيم: 1. ما نبايد بر خلاف نظر مراجع عظام تقليد حركت كنيم. 2. نسبت به غير شيعه نبايد فحاشي و اهانت كنيم. شما اهانت نكنيد؛ چون اهانت كردن، روش ائمه (عليهم السلام) نيست، روش أهل بيت (عليهم السلام) نيست. در كتاب كافي، جلد 2، صفحه 636 امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:

تنظرون إلي أئمتكم الذين تقتدون بهم، فتصنعون ما يصنعون، فوالله! إنهم ليعودون مرضاهم و يشهدون جنائزهم و يقيمون الشهادة لهم و عليهم و يؤدون الأمانة إليهم.

نگاه كنيد به پيشوايان خود كه از آنها پيروي مي كنيد و هر طور آنها رفتار كنند، شما نيز همان طور رفتار كنيد. به خدا سوگند! آنها بيماران شان را عيادت مي كنند و بر سر جنازه هاشان حاضر مي گردند و به سود و زيان آنها گواهي مي دهند و امانت هاي آنها را به آنها ردّ كنند.

و در كافي، جلد 2، صفحه 219 امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:

صلوا في عشائرهم و عودوا مرضاهم و اشهدوا جنائزهم و لا يسبقونكم إلي شئ من الخير فأنتم أولي به منهم.

در ميان عشائر و تيره هاي مخالفان نماز بخوانيد (يعني در نماز جماعت آنها شركت كنيد)، بيماران آنها را عيادت كنيد و بر جنازه مرده هاي آنها حاضر شويد و مبادا آنها به كار خيري بر شما سبقت جويند كه شما به كار خير از آنها سزاوارتر هستيد.

حضرت آيت الله العظمي سيستاني هم كه مورد تائيد شيعه و سني است و همه او را قبول دارند و يكي از علماء وهابي در يكي از اين سايت ها در مورد ايشان مي گفت:

اگر أهل سنت پاي حضرت آيت الله العظمي سيستاني را ببوسند، كم كرده اند. خدمتي كه ايشان به منطقه كرده است، كمتر كسي كرده است.

ايشان مي گويد:

لا تقولوا: إخواننا أهل السنة، بل قولوا: أنفسنا أهل السنة.

نگوييد: برادران أهل سنت، بلكه بگوييد: عزيزان أهل سنت.

حتماً مي خواهيد بگوييد شايد حضرت آيت الله العظمي سيستاني مي ترسد و شجاعت ندارد و مانند قزويني به خانه وهابي ها رفته و غذا خورده و غيره! اين إفترائات و دروغ ها را كنار بگذاريد و روي هوي و هوس كار نكنيد. ما بايد ببينيم كه ائمه (عليهم السلام) چه گفته اند و امروز هم مراجع عظام تقليد چه رهنمودي دارند؛ ملاك اين است. اگر يك روزي شبكه جهاني ولايت هم برخلاف اين دو نكته حركت كند، شبكه شيعي نيست و شبكه فتنه و ضلال و ضالّه و مضلّه است. لذا اگر ما حرفي مي زنيم، والله! بالله! تالله! قسم به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)! از روي غرض ورزي نيست و ما دنبال اين نيستيم. بياييد مانند ديگر شبكه ها آرام باشيد و افراد ماجراجو و فتنه انگيز را كنار بگذاريد و ما هم آمادگي همكاري با آن شبكه ها را داريم.

* * * * * * *

سؤال 4 :

چند شب پيش در شبكه تاريكي، آقاي سجودي بياناتي را از روي تعصب و عناد گفت. ايشان مي گويد:

أهل سنت نهج البلاغه را اصلاً قبول ندارند، چه برسد كه براي آن شرحي داده شده باشند.

ايشان شرح نهج البلاغه إبن أبي الحديد را ردّ مي كند و إكتفاء به ردّ آن نمي كند و مؤلف اين كتاب را يكي از علماء شيعه مي داند. البته ما شيعيان افتخار مي كنيم كه جناب إبن أبي الحديد شيعه باشد، ولي ايشان ادامه اسم مؤلف را نديده است كه إبن أبي الحديد معتزلي است، نه إبن أبي الحديد علوي يا جعفري يا رضوي. مثال ايشان مانند كسي كه از او مي پرسند خواجه حافظ شيرازي براي كدام شهر است؟ مي گويد: براي اصفهان است.

جواب 4 :

ما نيازي نداريم كه آنها نهج البلاغه را قبول داشته باشند يا قبول نداشته باشند؛ ما احتياجي به اين نداريم. آنچه كه براي ما حجت است، سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است و كتاب و عترت را در كنار هم گذاشته است. اين كه إبن أبي الحديد معتزلي را شيعي مي دانند، مثال اين بيننده عزيز در مورد خواجه حافظ شيرازي جواب زيبايي است به ايشان. إبن أبي الحديد، معتزلي است و از معتزله فِرَق أهل سنت است. معتزله و أشاعره و إماميه سه فرقه اسلامي هستند. عقيده شيعه، خلاف عقيده معتزله است. أهل سنت هم قبل از اين كه أشعري باشند، معتزله بودند. آقاي إبن أبي الحديد معتزلي در اول كتابش مي گويد:

الحمدلله الذي قدم المفضول علي الأفضل.

خدا را شكر كه أبو بكري كه مفضول بود و فضلي نداشت، بر علي كه أفضل بود، مقدم كرد.

هيچ شيعه اي، حتي هيچ بچه شيعه و پيرزن و پيرمردي هم چنين عقيده اي ندارد. ايشان از اول تا آخر اين كتاب، نهايت تلاشش اين است كه خلافت أبو بكر و عمر و عثمان را اثبات كند. حال آن كه هيچ كدام از اينها از عقايد شيعه نيست. ايشان در رابطه با كفر حضرت أبو طالب (عليه السلام) اين همه سر و صدا كرده است؛ حال آن كه شيعه حضرت أبو طالب (عليه السلام) را با ايمان مي داند.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
1 | saeed yusufi | Australia - Sydney | ٢٤:٣٨ - ٢٤ خرداد ١٣٩٠ |
اقاي يزداني لطف نمووده و در باره حديث لولاک لولاک لماخلقت افلاک توضيح دهديد

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

اين روايت در آدرس ذيل آمده است :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1658

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

2 | مهدي | Iran - Tehran | ٢٣:٤١ - ٢٥ مرداد ١٣٩٠ |
خداوند خير دنيا و آخرت به شما دهد
3 | محمد | France - Roubaix | ٠١:٤٦ - ٠٢ آذر ١٣٩٥ |
سلام علیکم...
شبهه ای در فضاهای مجازی منتشر شد خواستم آن را به شما اطلاع رسانی دهم تا پاسخی کوبنده نسبت به این شبهه داده باشید و ما نیز پاسخ شما را منتشر کنیم و آن این است که در مورد مولاامیرالمومنین(علیه السلام) و به سوزاندن غالیان! که یک روایتی را در اصول کافی جلد7ص257 نقل شده با این مضمونی که ذکر کردیم•
سوال اول: آیا سند این روایت صحیح است یاخیر؟
سول دوم: روش استدلال و دفع شبهات از دیگران هنگام استناد به این روایت به اینکه حضرت جنایتکار نبودند چگونه است؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
در این خصوص لفظ « احراق» را در قسمت جستجوی سایت دنبال کنید و به مقاله ذیل رجوع کنید
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=7295
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها